بخش 3
بنای کعبه
|
50 |
|
سنگين شده و فساد ميان ايشان به هم رسيد و بدعتها در دين احداث نمودند ، و بعضي از ايشان بعضي را از حرم بيرون كردند ، پس بعضي براي طلب معاش و تحصيل مال ، و بعضي از خوف قِتال ( 1 ) و جِدال ( 2 ) ، متفرّق شدند و بسيار [ از آيين ] ملت حنيفه ابراهيم ( عليه السلام ) ميان ايشان مانده بود ، مانند حرمت مادر و دختر ، و ساير آنچه [ كه ] خدا در قرآن حرام فرموده ، مگر حَليله ( 3 ) پدر و خواهر و جمع ميان دو خواهر ، كه اينها را حلال مي دانستند و اعتقاد به حجّ و تلبيه و غسل جنابت داشتند وليكن در حجّ و تلبيه بدعتها احداث كرده بودند و بت پرستي و كلمه شرك را به آن ضمّ كرده بودند ( 4 ) ( و حضرت موسي ( عليه السلام ) در [ زمان ] مابين اسماعيل ( عليه السلام ) و عدنان مبعوث گرديد ) ، و نوشته اند كه معد بن عدنان ترسيد كه حرم مندرس گردد ميله هاي حرم را نصب كرد ، و چون قبيله جرهم بر مكّه غالب شدند ، ولايت كعبه را ايشان متصرّف گرديدند و از يكديگر ميراث مي بردند تا اينكه ايشان نيز شروع به ظلم و فساد كرده حرمت مكّه را ضايع نمودند و اموال كعبه را متصرّف شدند ، و ظلم مي كردند بر هر كه داخل مكّه مي شد ، و طغيان بسيار كردند ، پس خدا مسلّط ساخت بر ايشان رُعاف ( 5 ) و طاعون ( 6 ) را ، و اكثر ايشان هلاك شدند ، پس قبيله خزاعه [ ازديادِ ] جمعيت كرده ، باقيمانده جُرهُم را از حرم بيرون كردند ، ايشان به زمين جهنيه رفتند و چون قرار گرفتند سيلي آمده همه را هلاك كرد . بعد از آن ، خزاعه واليان كعبه بودند تا اينكه قُصَيّ بن كلاب ، پدر عبدمناف ، جدّ رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ، بر خزاعه غالب شد و خزاعه را بيرون كرد و كعبه را تصرّف نمود و ولايت كعبه در اولاد او ماند تا زمان حضرت رسالت پناه ( صلّي الله عليه وآله ) ( 7 ) .
و مكّه الآن شهري است بزرگ ، طولاني ، غير مستقيم ، و اطراف عرضيّه آن تماماً كوه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قِتال : مقابله ، با يكديگر كارزار كردن . لغت نامه .
2 ـ جِدال : خصومت كردن با كسي . لغت نامه .
3 ـ حَليلَة : زوجه ، منكوحه . لغت نامه .
4 ـ كافي4/210 ح17 ؛ بحار15/170 ب1 ح97 .
5 ـ رُعاف : خون بيني ، خوني كه از دماغ به راه بيني برآيد . لغت نامه .
6 ـ طاعون : مرگامرگي ، شآمت و مرگ عام . لغت نامه .
7 ـ كافي4/211 ح18 ؛ بحار15/170 ب1 ح97 .
|
51 |
|
است ، و ابتداي آن از سمت مدينه و جدّه موضعي بوده كه آن را شُبَيْكَه ( 1 ) مي گويند لكن اين اوقات ، خانه ها زياد شده تا نزديك بئر طَوِيّ ( 2 ) و قبر شيخ محمود بن ابراهيم بن ادهم ، و انتهاي آن از سمت عرفات ، مُعلّي [ مي باشد ] كه آنجا مقابر اشراف و بزرگان مكّه است و گنبدهاي بلند در آنجا هست ، و حَجُون ( به تقديم حاء مفتوحه بر جيم مضمومه ) نزديك مُعلّي است و عبارت است از سراشيبي در راه كه دو طرف او را ديوار كشيده اند كه او را مدنيين ( 3 ) ( 4 ) نيز گويند ، و چون كسي از سمت مدينه به حج آيد ، سنّت است كه از آنجا داخل مكّه شود ، و بعضي اين را نسبت به هر حاجي سنّت مي دانند ، و آن سمت يَمن ، مخرج سيل و آب باران است كه داخل مكّه شود و قريب به مولد حمزه عمّ پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) است ، و آنجا را بازان ( 5 ) مي گويند ، و در اين ازمنه ، عمارات در آنجا زياد شده . و عرض مكّه از يمين داخل از راه مدينه ، جبل ولي است كه به سمت بئر طوي است ، و بعد از آن جبل جَزَل ( به فتح جيم و زاء با نقطه قبل از لام ) ، و آن را جبل احمر نيز گويند ، و بالاي اين دو جبل خانه ها هست ، و آخرش جبل قَرْن است ( به فتح قاف و سكون راء قبل از نون ) ، و عمارت از دامن قرن بالا نرفته است ، و از يسار داخل تا نصف بيشتر كوه ابوقبيس است ، و ابوقبيس و جَزل را خشيان گويند .
و چنين مي گويند كه تخميناً دو صد سال قبل از اين ، خانه هاي مكّه را شمرده اند ، تخميناً هفتاد هزار خانه بوده ، و مساحت مكّه از شبيكه تا مُعَلاّة ( 6 ) ، با پيچ و خم راهها و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الشُبَيْكَة : ماء أو موضع بطريق الحجاز [ نام آب يا جايي باشد در راه حجاز ] ؛ لسان العرب10/446 ( ماده شبك ) .
2 ـ بِئرِ طَوِيّ يا چاه طَوِيّ ، چاهي كه آن را عبد شمس بن عبدمناف حفر نموده و محل آن در خانه ابن يوسف در بطحاء بوده است ؛ ترجمه اخبار مكّه2/477 .
3 ـ عبارت متن « مديثين » . م .
4 ـ عقبه مدنيين : گردنه اي كه ورودي شهر مكّه از راه مدينه بوده است ، اين گردنه در اغلب روايات با اين نام ، و در معدودي از روايات ( از جمله وسائل 12/395 ب45 ، باب قطع التلبية في العمرة المفردة ) ، با نام « عقبة المدينين » ذكر شده است كه احتمالا مربوط به اغلاط كتابتي بوده است ؛ از توضيحات آقاي دكتر مهدوي در ترجمه اخبار مكّه2/463 نيز چنين بر مي آيد كه آن محل امروزه مشهور به گردنه حجون است . م .
5 ـ بازان : يكي از دربهاي ورودي مسجدالحرام است . . . چشمه معروف مكّه كه نامش بازان است نزديك آن است . . . ؛ ترجمه اخبار مكّه2/369 .
6 ـ معلاّة : موضع مرتفعي است در بالاي مكّه نزديك دامنه كوه حجون ، كه در آن مقبره مشهور مكّه بنام « قبرستان معلاّة » قرار دارد ، اهل مكّه آن را مخفّف نموده ، « مُعلّي » گويند ؛ ( شفاء الغرام1/41 ) . عبارت متن « مُعلاّ » . م .
|
52 |
|
بازارها ، چهار هزار و يك صد و هفتاد و دو ذرع است ، و از مخرج سيل تا مُعلّي ( 1 ) نيز همين قدر است ، و از كوههاي مكّه ، حيوان با بار عبور نمي توان كرد مگر از سه راهِ حجون و شبيكه و مخرج سيل كه آن را مستفله و مَسفَله ( 2 ) نيز گويند .
الفصلُ السّابع
در بناي كعبه
بدان كه مكان مقدّس كعبه ، اوّل زمين و بقعه است كه خلق شده قبل از خلقت تمام بقاع كره ارض ، و از آنجا پهن شده ساير بقاع ؛ چنانچه [ حضرت ] امير ( عليه السلام ) در جواب شامي كه مي پرسيد كه چرا ناميده شد مكّه به اُمّ القري ؟ فرمود : بجهت آنكه زمين پهن گرديد و مبسوط شد از زير آن ( 3 ) . پس آن بقعه مباركه در خلقت ، از آنها سابق و به منزله اُمّ ( 4 ) مي باشد ، و ساير بقاع مَسبوق ( 5 ) و به منزله نِتاج ( 6 ) مي باشد .
في الحديث : [ امام ] باقر ( عليه السلام ) مي فرمايد كه : زماني كه خلاّق عالم اراده فرمود كه خلق كند زمين را ، امر فرمود بر بادها ، پس زدند خودشان را بر متن آب و سينه آن ، تا آنكه از تصادم باد به آب ، موج به هم رسيد ، و بعد از تزاحم امواج به همديگر كف به عمل آمد مثل روغن مَسكِه ( 7 ) و تمامش يك كف شد ، پس جمع فرمود آنها را در موضع بيت ، پس آن را قرار داد كوهي از كف ، و منجمد شد و پهن نمود از زير آن زمين را ( 8 ) . چنانچه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عبارت متن « معلاّ » . م .
2 ـ مَسْفَلَة : اسفل و قسمت پايين ؛ محلّه اي است در پايين مكّه . لغت نامه [ گويند در حال حاضر محلّ معروفي است در مكّه ] .
3 ـ بحار10/75 ب5 ح1 و54/64 ح35 و96/79 ب8 ح17 ؛ علل الشرايع2/593 ب385 ح44 ؛ عيون اخبارالرضا ( عليه السلام ) 1/240 ب24 ح1 .
4 ـ اُمّ : مادر ، والده . لغت نامه .
5 ـ مَسْبوق : آنكه كسي يا چيزي بر او سابق باشد . لغت نامه .
6 ـ نِتاج : نسل ، نژاد ، زاده . لغت نامه .
7 ـ مَسْكِه : چربي كه از ماست گيرند ، زبد . لغت نامه .
8 ـ كافي4/189 ح7 ؛ الفقيه2/241 ح2296 ؛ وسايل13/241 ب18 ح17646 ؛ بحار54/204 ح150 .
|
53 |
|
روايت شده كه يافتند در سنگي از سنگهاي بيت كه در او نوشته شده [ بود ] « إنّي أنَا اللهُ ذُو بَكَّة خَلَقتُها يَومَ خَلَقتُ السَّمواتِ وَالاْرضَ وَيَومَ خَلَقتُ الشَّمسَ وَالْقَمَرَ وَخَلَقتُ الْجَبَلَينِ وَحَفَفْتُها بِسَبْعَةِ أمْلاك حَفيفاً » ( 1 ) ، يعني : بدرستي كه منم آن خدايي كه صاحب مكّه هستم ، و خلق كرده ام آن مكّه را روزي كه خلق كرده ام سماوات و ارضين را ، و روزي كه خلق كردم دو كوه ، و پيچيده كردم آن دو كوه را به هفت ملك ، پيچيدني سزاوار و لايق . شايد مُراد به هفت ملك ، اقاليم سبعه ( 2 ) ارض باشد ، و اين فرمايش كه « خلق كردم آن را روزي كه خلق كرده ام آسمانها و زمينها را و آفتاب و ماه را » منافات ندارد با قول اوّلي كه از همه اجزاي زمين مقدّم خلق شده ، جهت اينكه بلاتشبيه ، اين فرمايش به منزله آن است كه در عُرف ، كسي از كسي مي پرسد كه فلان متاع را كي گرفته اي ؟ مي گويد : در فلان سفرم . ديگر ساكت است از اينكه در اوّلِ سفر گرفته يا در آخر آن ؛ مُراد اَزمنه متقاربه است ،
و هرگاه به نظر كسي بيايد در آن روز خلق شدن ، مستلزم شرافت نيست بجهت اينكه ساير مساجد و بلكه هر قطعه اي از قطعات زمين همان وقت خلق شده ؛ و اين منظور مدفوع ( 3 ) است :
اوّل ، به اين تقريب كه صاحبِ ( 4 ) [ اين نظر ] ايراد مي كند ، لازم مي آيد ، اَلعياذُ بِالله ، كلامي باشد لغو ، و كلام لغو از حكيم صادر نمي شود .
ثانياً ، غرض آن است كه در همان روز خلق شده به عنوان امتياز و معبديّت و توجّه تمام ؛
چنانچه در حديث وارد شده كه : « إنَّ اللهَ اخْتَارَ مِنْ كُلِّ شَيء شَيْئاً وَاخْتَارَ مِنَ الاْرْضِ مَوْضِعَ الْكَعْبَةِ » ( 5 ) ، يعني : بدرستي كه خدواند عالم اختيار فرموده از هر چيز چيزي را ، و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ( در بعضي منابع با اندكي تغيير ) مستدرك9/191 ب36 ح10647ـ2 و9/335 ب12 ح11033ـ3 ؛ بحار54/65 ح40 و96/62 ب5 ح38 ؛ تفسيرعياشي1/187 ح97 .
2 ـ اَقاليم سَبعَه : هفت كشور ، هفت بخش زمين . لغت نامه .
3 ـ مَدفوع : رانده شده . لغت نامه .
4 ـ عبارت متن « صاصب » . م .
5 ـ وسايل13/242 ب18 ح17649 ؛ الفقيه2/243 ح2306 .
|
54 |
|
اختيار كرده از زمين موضع كعبه را . اين است كه در هر زماني از ازمِنه ( 1 ) ، مورد نوعي از انواع توجّهات خداوندي شده و تشكّلات و هيئاتِ متعدّده به هم رسانيده ؛ چنانچه از [ حضرت ] امير ( عليه السلام ) سؤال مي كنند از اوّل بقعه از زمين كه مبسوط گرديد ايّام طوفان اوّلي ، مي فرمايد : « مَوْضِعَ الْكَعْبَة » و مي فرمايد كه : بود آنجا زَبرجَد ( 2 ) خَضراء ( 3 ) .
و از [ امام ] صادق ( عليه السلام ) مروي است كه : چون آدم ( عليه السلام ) بر زمين آمد ، خداوند عالم زمين را از براي او مرتفع گردانيد تا همه آن را ديد ، ندا رسيد كه اين همه از براي تو است . ديد موضع كعبه را قطعه اي از زمين سفيد و نوراني مثل نور آفتاب و ماه ، گفت : خداوندا اين زمين نوراني چيست ؟ گفت : اين حرم من است در زمين ، و بر تو قرار يافت هر روز هفت طواف ( 4 ) نمايي آن را . و همان زمين پاك ، به همين منوال سفيد و نوراني بود تا اينكه قابيل هابيل را كشت ، سياه گشت ( 5 ) .
مروي است كه زراره گويد : عرض كردم خدمت [ امام ] صادق ( عليه السلام ) كه : خدا مرا فداي تو گرداند ، چهل سال است كه از شما مسائل حجّ مي پرسم و جواب مي گوييد ! فرمود : يا زراره ، خانه اي كه حج شده است پيش از آدم ( عليه السلام ) به دو هزار سال ، مي خواهي كه مسائل او را تمام كني در چهل سال ( 6 ) ؟ !
و در روايت وارد است كه : قبل از آدم ( عليه السلام ) در آن موضع ، خانه اي بود كه [ آن را ] بيت الضراح ( 7 ) مي گفتند و ملائكه طواف آن مي كردند ، چون آدم ( عليه السلام ) به زمين هبوط نمود ( 8 ) مأمور شد كه حج كند و طواف آن نمايد ، و در زمان طوفان ، آن را به آسمان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اَزْمِنَه : زمانها . لغت نامه .
2 ـ زَبَرْجَد : نوعي زمرد باشد . . . ، سنگي است گرانبها . لغت نامه .
3 ـ بحار10/78 ب5 ح1 و54/64 ح35 و96/59 ب5 ح23 ؛ علل الشرايع2/594 ب385 ح44 ؛ عيون اخبار الرضا ( عليه السلام ) 1/243 ب24 ح1 .
4 ـ در منابع مورد استفاده ، « هفتصد طواف » نقل شده است . م .
5 ـ كافي4/189 ح4 ؛ الفقيه2/242 ح2303 ؛ وسايل13/303 ب4 ح17804 ؛ بحار11/217 ب4 ح30 ؛ المناقب4/268 .
6 ـ الفقيه2/519 ح3111 ؛ وسايل11/12 ب1 ح14118 .
7 ـ عبارت متن « بيت الصراخ » . م .
8 ـ هُبوط : فرود آمدن از بالا . لغت نامه .
|
55 |
|
چهارم بردند و ملائكه سماوات طواف آن مي كنند ( 1 ) .
و در روايت ديگر [ آمده است ] كه : زمان طوفان نوح ( عليه السلام ) ، خدا خانه كعبه را مرتفع نموده به آسمان برد ، آن وقت از ياقوت سرخ بود ( 2 ) ، [ و ] الحال در آسمان چهارم است و آن را بيت المعمور گويند و قبله ملائكه است ( 3 ) .
و منقول است كه چون خدا به ملائكه فرمود كه من در زمين مي خواهم خليفه اي قرار دهم ، ملائكه به فرياد آمده گفتند : الهي او را از ما قرار ده ، كسي كه عمل كند در ميان خلق به طاعت تو ؛ پس خدا فرمود : بدرستي كه من مي دانم آنچه را كه شما نمي دانيد ( 4 ) . پس ملائكه گمان بردند كه اين ، غضبي بود از خدا بر ايشان ، پس پناه به عرش بردند و به دور آن طواف مي كردند ، پس خدا امر فرمود به خانه اي از مرمر كه سقفش از ياقوت سرخ بود و ستونهايش از زبرجد ( 5 ) كه دور آن طواف كنند ، و هر روز هفتاد هزار ملك داخل آن مي شدند كه بعد از آن تا روز وقتِ معلوم ، ديگر آنها داخل آن خانه نمي شوند ، و فرمود كه : وقتِ معلوم روزي است كه در او صور مي دمند ( 6 ) .
و به روايت ديگر از [ امام ] صادق ( عليه السلام ) سؤال كردند از ابتداي طواف خانه كعبه ، فرمود كه : خدا چون خواست كه آدم را خلق كند ، به ملائكه گفت كه : من در زمين مي خواهم خليفه اي قرار بدهم ، پس دو ملك از ملائكه گفت كه : آيا كسي را خليفه مي گرداني كه اِفساد كند در زمين و خونها بريزد ؟ ( 7 ) پس حجابها ميان ايشان ، و نور عظمت الهي كه پيشتر مشاهده مي كردند به هم رسيد ، دانستند كه حقّ تعالي به غضب آمده از گفتار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عوالي اللآلي2/83 ح225 .
2 ـ بحار96/64 ب5 ح47 ؛ تفسيرعياشي1/60 ح100 .
3 ـ برخي از رواياتِ دالّ بر اين مطلب عبارتند از : كافي4/195 ح2 ؛ مستدرك9/337 ب12 ح11035 ـ 5 ؛ بحار5/330 ب17 ح34 .
4 ـ مضمون اين آيه شريفه است : ( وَإذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إنّي جاعِلٌ فِي الاْرْضِ خَليفَةً قالُوا أتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَيَسْفِكُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قالَ إنّي أعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ ) بقره/30 .
5 ـ زَبَرْجَد : نوعي زمرد باشد . . . ، سنگي است گرانبها . لغت نامه .
6 ـ بحار11/108 ب1 ح17 و54/367 ب4 ح4 و96/32 ب4 ح7 ؛ علل الشرايع2/402 ب142 ح2 ؛ ترجمه اخبار مكّه1/28 ـ 26 .
7 ـ مضمون آيه شريفه 30 از سوره مباركه بقره است كه پيشتر نقل شد . م .
|
56 |
|
ايشان ، پس بسيار ملائكه گفتند كه چه چاره كنيم و چگونه توبه نماييم ؟ گفتند : ما از براي شما توبه نمي دانيم مگر آنكه پناه بريد به عرش ، پس پناه به عرش آوردند تا خدا توبه ايشان را فرستاد و حجابها از ميان ايشان و نور الهي برداشته شد ، پس خواست كه به اين روش او را عبادت كنند ، پس خانه كعبه را در زمين خلق فرمود كه هر روز هفتاد هزار ملك داخل مي شوند كه ديگر بر نمي گردند تا روز قيامت ( 1 ) .
و مروي است كه در زير عرش ، خانه اي وضع كردند كه او را بيت المعمور گويند ، و ملائكه سماوات كه طواف عرش مي كردند مأمور شدند كه طواف آن كنند بجهت سهولت تكليف ايشان ، و بعد از آن ، ملائكه زمين مأمور شدند كه در موضعي كه خانه كعبه واقع شده خانه اي بنا كنند بر شكل و هيئت آن ، و طولاً و عرضاً ، و نامش را ضراح ( 2 ) نهادند و [ خداوند ] ايشان را امر فرمود كه طواف آن كنند چنانچه اهل آسمان طواف بيت المعمور مي نمايند ( 3 ) .
و در حديث ديگر وارد شده كه : چون ملائكه به خدا ردّ كردند خلافت آدم را ، دانستند كه بد كرده اند ، پشيمان شدند و پناه به عرش بردند و استغفار كردند ، پس خدا خواست كه به مثل اين عبادت او را بندگي نمايند ، پس خلق فرمود در آسمان چهارم خانه در برابر عرش كه او را ضراح ( 4 ) ناميدند ، و در آسمانِ اوّل خانه اي برابر ضراح ( 5 ) خلق فرمود كه آن را معمور ناميدند ، پس خانه كعبه را برابر بيت المعمور ساخت [ و ] امر نمود آدم را كه طواف كند دور خانه كعبه ، پس توبه او را قبول كرد ، و اين سنّت جاري شد تا روز قيامت ( 6 ) .
از ابن عبّاس مروي است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود كه : بيت المعمور در آسمان است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار11/109 ب1 ح23 و96/31 ب4 ح6 ؛ علل الشرايع2/402 ب142 ح3 ؛ و با تغييراتي در : كافي4/187 ح1 ؛ وسايل13/296 ب1 ح17787 .
2 ـ عبارت متن « صراخ » . م .
3 ـ بحار55/8 ب4 ؛ تصحيح الاعتقاد/76 .
4 ـ عبارت متن « صراخ » . م .
5 ـ عبارت متن « صراخ » . مصح .
6 ـ وسايل13/296 ب1 ح17788 ؛ بحار6/96 ف2 ح2 و11/110 ب1 ح24 و55/58 ب7 ح5 و96/33 ب4 ح10 ؛ علل الشرايع2/406 ب142 ح7 ؛ عيون اخبارالرضا ( عليه السلام ) 2/90 ب33 ضمنح1 .
|
57 |
|
و آن را ضراح ( 1 ) مي گويند ، مثل بيت الحرام [ است و ] در مقابل او ، [ طوري ] كه هرگاه بيفتد بيت المعمور ، مي افتد بر بيت الحرام ، و داخل مي شود بر بيت المعمور هر روز هفتاد هزار ملك كه ديگر ابداً او را نمي بينند ، و بدرستي كه براي بيت المعمور در آسمان ، احترام و منزلت است به قدر احترام و منزلت كعبه ( 2 ) .
و اين اخباري كه ذكر شد در اسماء خانه ها و محلّ آنها ، به ظاهر مختلف همديگر به نظر مي آيد شايد وجه جمع ، اين بوده باشد كه در هر يكي از سماوات خانه اي بوده كه مكان و معبد ملائكه بوده ، بيت المعمور و ضراح ( 3 ) ناميده شود ، و خودشان مقابل يكديگر باشند چنانچه ازرقي از مجاهد نقل كرده كه : خدا آفريد موضع كعبه را پيش از آنكه چيزي از زمين خلق كند به دو هزار سال ، و بدرستي كه اساس كعبه در طبقه هفتم زمين است ( 4 ) ، و كعبه يكي از چهارده خانه است كه در هر آسمان يك خانه ، و در هر زمين يك خانه است ، و درِ هر يك از آنها مقابل ديگري است ( 5 ) .
و روايت است كه ( 6 ) : چون آدم و حوّا ( عليهما السلام ) ، بجهت خوردن از شجره منهيّه ( 7 ) ، از بهشت بيرون آمدند ، بجهت مفارقت قرب حقّ و نعمتهاي بهشت ، در غايت نادم و پشيمان شده به مقام تضرّع و التِجا ( 8 ) به درگاه ربّ العالمين آمده ، مناسب حال خودشان مناجاتها مي كردند كه اين مختصر محلّ ذكر آنها نيست ( 9 ) ، آخرالامر ( 10 ) خلاّق عالم توبه ايشان را قبول فرمود باز گريه كردند ، خطاب رسيد كه : من توبه شما را قبول كردم ديگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عبارت متن « صراخ » . م .
2 ـ بحار55/60 ب7 ح11 .
3 ـ عبارت متن « صراخ » . م .
4 ـ اخبار مكّه1/32 ؛ ترجمه اخبار مكّه1/26 .
5 ـ اخبار مكّه2/124 ؛ ترجمه اخبار مكّه2/398 .
6 ـ بطور مشروح در : ترجمه اخبار مكّه2/402 ـ 400 .
7 ـ مَنهيّه : چيزهاي نهي كرده شده و منع كرده شده . لغت نامه .
8 ـ اِلْتِجا : التجاء ، پناه آوردن . لغت نامه .
9 ـ مناجاتهاي آدم و حوّا ( عليهما السلام ) در ضمن بسياري از روايات مربوط به خروج ايشان از بهشت و هبوط به زمين نقل شده است ؛ اين مناجاتها غالباً درباره حسرت دوري از بهشت و وحشت از سكونت در زمين و ناراحتي آنان بجهت محروميّت از شنيدن صداي ملائكه است ، جهت آگاهي بيشتر مراجعه شود به : كافي4/195 ح1 ؛ وسايل13/221 ب13 ح17601 ؛ بحار11/182 ب3 ح36 ؛ تفسيرعياشي1/35 ح21 .
10 ـ آخرالامر : عاقبت ، در پايان كار . لغت نامه .
|
58 |
|
چرا گريه مي كنيد ؟ گفتند . . . كه : به گريه مي آورد ما را ياد كردن معاصي خود ، و دوري از تسبيح و تقديس و عبادت ملائكه . پس خدا به ايشان رحم كرده به جبرئيل وحي نمود كه : ببر بسوي آنها خيمه از خيام بهشت ، و تسلّي و صبر بده ايشان را بر مفارقت بهشت ، و جمع كن ميان آدم و حوّا را در آن خيمه كه من رحم كردم ايشان را براي گريه ايشان و وحشت و تنهايي ايشان ، و نصب كن خيمه را بر آن بلندي كه ميان كوههاي مكّه است ( يعني جاي خانه كعبه و پي هاي آن ) ، كه پيشتر ملائكه بلند كرده بودند . پس جبرئيل خيمه را آورد ، و آن مساوي اركان ( 1 ) و پي هاي كعبه بود ، و در آنجا برپا كرد ، و آدم را از صفا و حوّا را از مروه فرود آورد و هر دو را در ميان خيمه جاي داد ، و عمود خيمه از ياقوت سرخ بود ، پس نور و روشني آن عمود جميع كوهها و حوالي آنها را روشن كرد ، و آن روشني از هر طرف بقدر حرم ( 2 ) مُمتدّ ( 3 ) شد ، پس به اين سبب حرم محترم شد از براي حرمت خيمه و عمود ، چون از بهشت بودند ، و به اين جهت خدا حسنات را در حرم مضاعف گردانيد ، و طنابهاي خيمه از اطراف آن بقدر مسجد الحرام بود ، ميخهايش از شاخه هاي بهشت ، و به روايت ديگر از طلاي خالص بهشت بود ، و طنابهايش از بافتهاي ارغواني بهشت بود ، پس وحي به جبرئيل شد كه : بفرست به خيمه هفتاد هزار ملك را كه آن را حراست نمايند از متمرّدان جنّ ، و مونس آدم و حوّا باشند ، و طواف كنند به دور خيمه از براي تعظيم خيمه و كعبه . پس نازل شدند ملائكه [ و ] نزد خيمه مي بودند و آن را حراست مي كردند و طواف مي نمودند در هر روز و شب ، چنانچه در آسمان دور بيت المعمور طواف مي كردند ، و اركان كعبه در زمين برابر بيت المعمور است كه در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اَركان : جمع ركن ، پايه ها . لغت نامه .
2 ـ ازرقي در « اخبار مكّه » حدود حرم را چنين بيان كرده است : حدّ حرم در راه مدينه نرسيده به « تنعيم » و كنار خانه هاي قبيله غفار ، و فاصله آن تا مكه سه ميل است ، در راه يمن كنار مسيل لبن و در گردنه لبن است و فاصله آن هفت ميل است ، در راه جدّه در منطقه اعشاش و در ده ميلي مكّه است و در راه طايف در راه عرفات و يازده ميلي مكّه است ، در راه عراق در گردنه خل و كناره كوه مقطع و هفت ميلي مكّه است ، در راه جعرانه حد حرم ، در راه خاندان عبدالله بن خالد بن اسيد و نُه ميليِ مكّه است ؛ ترجمه اخبار مكّه2/404 ـ 403 .
3 ـ مُمْتَدّ : كشيده شده و دراز شده . لغت نامه .
|
59 |
|
آسمان است ( 1 ) ، پس خدا وحي نمود بعد از اين به جبرئيل كه : برو بسوي آدم و حوّا و آنها را دور كن از خانه من ، كه مي خواهم گروهي از ملائكه را به زمين فرستم كه بلند كنند پِي هاي خانه مرا از براي ملائكه و ساير خلق من از فرزندان آدم ( عليه السلام ) . پس جبرئيل آنها را از خيمه بيرون كرده و خيمه را از آن مكان برداشت ، و آدم را به صفا و حوّا را به مروه گذاشت و خيمه را به آسمان برد ( 2 ) .
ابن عبّاس گويد كه : چون آدم ( عليه السلام ) از سرانديب ( 3 ) متوجّه كعبه شد ، به هر جا كه قدم گذاشت معموره ( 4 ) و آباد شد ، و هر جا كه اقامت نمود ، شهر و سواد اعظم ( 5 ) شد تا داخل حرم محترم مكّه شد ، پس جبرئيل بال خود را بر جاي كعبه زد و اساس را كه قبل از اين ملائكه گذاشته بودند پيدا نمود ، و ملائكه سنگهاي عظيم ، كه هر يك از آنها [ را ] سي نفر از آدم نمي توانند برداشت ، از پنج كوه آوردند : كوه لبنان ( 6 ) ، طور سيناء ( 7 ) ، طور زيتا ( 8 ) ، جودي ، حرا ( 9 ) . و آدم ( عليه السلام ) بناي خانه نمود تا مساوي روي زمين شد ، پس خدا بيت المعمور را بجهت استيناس ( 10 ) آدم ( عليه السلام ) فرستاده آن را به روي كعبه گذاشت ، و بيت به همان وضع بود ، پس دو چيز سبب شد كه خدا او را به آسمان برد :
يكي طغيان و فساد قوم نوح ( عليه السلام ) ، چنانچه از [ حضرت ] امير ( عليه السلام ) منقول است كه : اوّل چيزي كه از آسمان به زمين نازل شد خانه كعبه بود از ياقوت سرخ ، و چون زمان نوح ( عليه السلام ) قوم او در فسق و فجور افراط كردند خدا آن را به آسمان برد ، بعد از آن ابراهيم و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ترجمه اخبار مكّه1/40 .
2 ـ بحار11/184 ب3 ح36 .
3 ـ سَراَنديب : سانسكريت ، سيلان ، نام كوهي است مشهور كه آدم عليه السلام از بهشت بدانجا فرود آمد و مقام كرد و نقش قدم او در آنجا هست . لغت نامه .
4 ـ مَعْمورَه : تأنيث معمور ، آباد . لغت نامه .
5 ـ سَواد اَعْظَم : هر شهر بزرگ عموماً ، و مكّه معظّمه خصوصاً . لغت نامه .
6 ـ عبارت متن « سلبنان » . م .
7 ـ سينا نام كوهي نزديك ايله است ، جودي و حرا هم نام دو كوه است ؛ ترجمه اخبار مكّه1/30 ( پاورقي ) .
8 ـ عبارت متن « طور زيناء » ؛ در ترجمه اخبار مكّه1/29 ، ذيل اين نام ( در پاورقي ) آمده است : كوهي كه بر فراز آن درخت زيتوني قرار دارد و كنار پل خابور و نزديك رأس عين است . م .
9 ـ ترجمه اخبار مكّه1/29 ؛ شرح نهج13/161 خ238 .
10 ـ استيناس : انس گرفتن ، خو گرفتن . لغت نامه .
|
60 |
|
اسماعيل ( عليهما السلام ) به بناي آن مأمور شدند ( 1 ) .
دوّم طوفان نوح ( عليه السلام ) ؛ چنانچه مروي است كه چون [ ابراهيم و اسماعيل ( عليهما السلام ) ] مأمور شدند به رفع قواعد كعبه گفتند : خدايا در كدام بقعه بناي آن كنيم ؟ فرمود : در بقعه كه قبّه ( 2 ) آدم ( عليه السلام ) در آن بود تا به طوفان نوح ( عليه السلام ) . و چون تمام دنيا غرق شد ، خدا آن قبّه ( 3 ) را به آسمان برد ، و امّا موضع آن قبّه غرق نشد و اصلاً آب به آن نرسيد ( 4 ) .
لكن از قراري كه بعضي از علما مي فرمايند و آنچه از تتبّع اخبار ظاهر مي شود آن است كه خانه كعبه تا حال ، دوازده مرتبه بنا شده :
اوّل بناي ملائكه چنانچه ذكر شد .
دوّم بناي آدم ( عليه السلام ) و تفصيلش ايضاً گذشت .
سيّم بناي اولاد آدم ( عليه السلام ) ، كه از سنگ در اطراف مكان كعبه ديواري كشيدند و به طريق آدم ( عليه السلام ) طواف حجّ مي كردند تا زمان نوح ( عليه السلام ) . چون در طوفان ، بيت المعمور به آسمان رفت مكان كعبه تغيير به هم رسانيد ؛ و اين قول با روايت سابقه منافات دارد : العلم عندالله .
چهارم بناي ابراهيم ( عليه السلام ) ( 5 ) : چون آب زمزم بيرون آمد و قبيله جُرهُم به اذن ابراهيم ( عليه السلام ) ، مونس هاجر و اسماعيل ( عليهما السلام ) شدند ، در مرتبه سيّم كه ابراهيم ( عليه السلام ) به ديدن ايشان آمد ، كثرت مردم و آباداني در دور ايشان ديده شاد شد ، تا آنكه اسماعيل به حدّ بلوغ رسيد ، پس خدا امر فرمود به ابراهيم ( عليه السلام ) كه خانه كعبه را بنا كند ، گفت : خداوندا ، در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار96/64 ب5 ح42 ؛ تفسيرعياشي1/60 ح100 .
2 ـ قُبَّة : قبه ، بناي گرد برآورده چون گنبد . لغت نامه .
3 ـ قُبَّة : قبه ، بناي گرد برآورده چون گنبد . لغت نامه .
4 ـ مستدرك9/323 ب8 ح11010ـ3 ؛ بحار96/38 ب4 ح15 ؛ تفسيرقمي1/61 .
5 ـ مطالب اين قسمت بصورت تلفيقي از روايات مربوط به ( بناي حضرت ابراهيم عليه السلام ) است ، بخشي از منابع آن ، ( اگرچه بطور پراكنده ) عبارت است از : كافي4/205 ح4 و4/207 ح7 ؛ مستدرك9/323 ب8 ح11010ـ3 ؛ بحار38/96 ب4 ح15 و12/97 ب5 ح6 و96/216 ب4 ح1 ؛ امالي طوسي/476 ح1041ـ10 ؛ تفسيرقمي1/60 ؛ ( لازم به ذكر است در جاهايي كه ضرورت داشته باشد به منابع آن اشاره خواهد شد . مصح ) .
|
61 |
|
كدام بقعه ؟ فرمود : در آن بقعه اي كه قبّه ( 1 ) براي آدم نصب كردم ، و حرم [ به ] سبب آن روشن شد ، و آن در طوفان نوح ( عليه السلام ) به آسمان رفت ( 2 ) . پس خدا جبرئيل را فرستاد خط كشيد به جاي كعبه . به روايت ديگر : ابري فرستاد تا سايه افكند بر آن مقدار كه زمين خانه كعبه بود ( 3 ) . و به روايت ديگر : بادي را برانگيخت تا بدان اندازه زمين را برفت ، پس ابراهيم ( عليه السلام ) با اسماعيل ( عليه السلام ) خاكها و سنگها را برداشته و به اساس اصل رسانيدند ( 4 ) ، زمين كعبه يك سنگ سرخ بود ، پس وحي شد كه : بناي كعبه را بر اين سنگ بگذار . پس خدا پِي هاي كعبه از براي ابراهيم ( عليه السلام ) از بهشت فرستاد و به ملائكه چندي امر شد كه معاونت ابراهيم ( عليه السلام ) نمايند . به روايتي : سنگها را از ذي طُوي آوردند كه جايي است تخميناً در يك فرسخي مكّه و داخل حرم ( 5 ) . و به روايتي : از پنج كوه مي آوردند : طورسيناء و طور زيتا ( 6 ) و لبنان و جودي و حراء ( 7 ) . و به روايت ديگر : از شش كوه : طورسيناء و قدس و ابوقبيس ، ورقان و رضوي و احد ( 8 ) . پس اسماعيل ( عليه السلام ) سنگ مي داد و ابراهيم ( عليه السلام ) به بنا مي گذاشت ، و به نظر قاصر مؤلّف ( 9 ) رسيده كه گويا جبرئيل هم براي ايشان سنگ مي تراشيد ، پس بنا مي كرد ابراهيم در هر روز يك ساف ( 10 ) يعني يك رك ( 11 ) ؛ تا رسيد به موضع حجرالأسود ؛ و هر سنگ كه برداشته به موضع حجر مي گذاشت مي افتاد [ و ] قرار نمي گرفت ، ناگاه از كوه ابوقبيس آوازي آمد كه : يا ابراهيم ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قُبَّة : قبه ، بناي گرد برآورده چون گنبد . لغت نامه .
2 ـ مستدرك9/323 ب8 ح11010 ـ 3 ؛ بحار12/99 ب5 ؛ قصص جزائري/123 ف4 .
3 ـ ترجمه اخبار مكّه1/49 .
4 ـ كافي4/206 ح5 ؛ الفقيه2/246 ح2318 ؛ وسايل13/212 ب11 ح17584 ؛ بحار12/102 ب5 ح9 و13/444 ب19 ح9 و13/450 ب19 ح14 و96/53 ب5 ح2 ؛ تفسيرعياشي1/133 ح442 و2/84 ح39 ؛ عيون اخبار الرضا ( عليه السلام ) 1/312 ب28 ح80 ؛ معاني الاخبار/285 ح3 .
5 ـ مستدرك9/323 ب8 ح11010 ـ 3 ؛ بحار12/99 ب5 و96/38 ب4 ؛ تفسير قمي1/62 ؛ قصص جزائري/123 ف4 .
6 ـ عبارت متن « طور زينا » . م .
7 ـ عوالي اللآلي2/97 ح264 ؛ شفاء الغرام1/179 .
8 ـ شفاء الغرام1/179 .
9 ـ عبارت متن « مؤلّف قاصر » . م .
10 ـ ساف : هر رسته اي است از ديوار ، هر رده از ديوار . لغت نامه .
11 ـ رَك : راسته و صف كشيده . لغت نامه .
|
62 |
|
تو را نزد من وديعه اي هست ، بستان . ابراهيم ( عليه السلام ) آمد نزد آن ، ديد كه ابوقبيس حركت نموده ، شكافته شد و حجرالاسود را كه خدا در ايّام طوفان آنجا پنهان كرده بود ، بيرون انداخت ( 1 ) ، پس آن سنگ را گرفت ( 2 ) ، بر وفق آن موضع بود ، بي زياده و كم ، پس به همان موضع گذاشته قرار يافت . همينكه بناي كعبه تمام شد ، ارتفاع آن نُه ذرع ( 3 ) و يا دوازده ذراع ( 4 ) بود ، و طولش سي ذرع [ و ] عرض [ آن ] بيست و دو ذرع بود ، پس به روي كعبه چوبها انداخت و بر رويش اذخر ( 5 ) ريخت ، دو در براي كعبه گذاشته [ بود ] : يكي به جانب مشرق و ديگري به جانب مغرب ( و دري كه در جانب مغرب است آن را مُستَجار گويند ) ، كه از يك در داخل شوند و از در ديگر بيرون روند ، و براي آن عَتبه ( 6 ) گذاشت ، و هاجر عبايي كه با خود داشته بر در آويخته ، ميان كعبه مي بودند .
بعضي گفته اند كه ابراهيم ( عليه السلام ) دو درگاه متصل بر زمين گذاشت و در بر آن نشانيد ، و چنان بود تا زمان حميري كه تبّع اَش گويند ، كه او در بر آن گذاشته و قفل بر آن نهاد ( 7 ) ، ولكن در احاديث ديگر وارد شده است كه ابراهيم ( عليه السلام ) درها را نشانيده و بر آنها حلقه هاي آهن آويخت ، و اندرون كعبه چاهي كند كه خزانه آن باشد از براي هدايا و نذورات ( 8 ) .
و چنين مي نويسند كه بعد از ابراهيم ( عليه السلام ) ، از اطراف و جوانب ، نذورات و موقوفات براي خانه خدا مي آوردند [ و ] از بيرون ديوار به اندرون كعبه مي انداختند ، بعضي از سلاطين طلا و نقره مي فرستادند ، از جمله يكي از سلاطين سلف ، دوتا آهوي طلا فرستاد ( 9 ) . سالي يك مرتبه ، كليددار در را گشوده طلا و نقره و جواهرات را جدا مي كرد ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافي4/205 ح4 ؛ وسايل13/212 ب11 ح17583 .
2 ـ در بعضي از روايات ، بجاي آوازِ كوه ، عبارتِ « استخرجا الحجر من أبي قبيس بوحي من الله » يعني « حَجَر را از كوه ابوقبيس با وحيِ خداوند خارج كردند » ، و يا مشابه آن ذكر شده است . م .
3 ـ ذرع : گز ، ساق دست ( 104 سانتي متر ) . لغت نامه .
4 ـ ذِراع : ارش ، رش دست ( 48 سانتي متر ) . لغت نامه .
5 ـ عبارت متن « ازخر » . م .
6 ـ عَتَبَة : آستانه در يا بالايين از هر دو . لغت نامه .
7 ـ ترجمه اخبار مكّه1/53 .
8 ـ الفضائل/50 .
9 ـ بحار15/75 ب1 و15/173 ب1 ؛ الانوار/78 جزء4 ؛ كنزالفوائد1/224 .
|
63 |
|
و آن دوتا آهوي طلا و جواهر را در چاه كه خزينه بود گذاشته ، طلا و نقره را خرج خدّام مي كردند ، و هر سال سلطان روم چهل غلام نو بجهت خدمت كردن مي فرستاد [ كه ] از همان نذورات خرج آنها را مي دادند . اين قسم بود آن خزينه تا زمان عمر ؛ حسودان مكّه به او گفتند كه : تو الآن با دو پادشاه جنگ داري ، پادشاه روم و عجم ، اگر اين خزينه را بيرون آورده به مصرف لشكر اسلام رساني ، كأ نّهُ عبادتي به خدا كرده اي . گفت : تا من در اين خصوص با علي ( عليه السلام ) شوري نكنم نمي كنم . تا [ حضرت ] امير ( عليه السلام ) وارد مكّه شد خليفه احوال را [ به عرض ايشان ] رسانيد ، حضرت [ به او ] فرمود : مالهايي كه در دست مردم است آنچه محلّ مصرف آنها را خدا نشان داده [ مثلِ ] خمس و زكات و ردّ مظلمه و تصدّق ( 1 ) است ، ولكن مال كعبه را محلّي قرار نداده الاّ از براي خود كعبه ؛ بگذار به حال خود باشد ( 2 ) . [ لذا ] به همين حال باقي بود تا زمان مستكفي بالله از بني عبّاس ، كه در زمان او طايفه قرامطه با لشكر مستكفي در مكّه دعوا نموده غلبه كردند و داخل مسجدالحرام شده تمام خزينه را غارت كردند ، مِن جُمله حجرالاسود را بردند به بحرين ، چنانچه ذكر خواهد شد ان شاءالله تعالي ( 3 ) .
پنجم و ششم [ از مراحل دوازده گانه بناي كعبه ] بناء عَمالقه و جُرهُم است : در چند روايت وارد شده كه بعد از ابراهيم ( عليه السلام ) چون كعبه منهدم شد جُرهُم بنا كردند ، ولكن اَشهَر آن است كه بناي عمالقه قبل از جُرهُم بود . جرهم ( به ضمّ جيم و هاء و سكون راء ، در آخرش ميم ) نام طايفه اي است از يمن كه اسماعيل ( عليه السلام ) از ايشان دختر گرفته بود ، و عمالقه قومي اَند از اولاد عمليق يا عملاق بن لاود بن سام بن نوح ( عليه السلام ) كه در بلاد متفرّق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تَصَدُّق : صدقه دادن . لغت نامه .
2 ـ وسايل13/254 ب23 ح17680 ؛ بحار30/694 ح13 و 96/69 ب6 ح14 ؛ نهج البلاغة/522 ح270 شرح نهج19/158 ح276 .
3 ـ لازم به ذكر است كه برخي از جنگ هاي قرامطه با عبّاسيان در دوران خلافتِ « مكتفي بالله عبّاسي » اتفاق افتاده است كه خلافت وي در 289 هجري آغاز و در 295 پايان يافته است ( تاريخ طبري/ج8 ) ؛ ولي بردن حجرالاسود توسّط قرامطه به بحرين در درگيري هاي سال 317 هجري و در زمان خلافت « مقتدر بالله عبّاسي » انجام شده ( البداية و النهاية11/182 ـ 180 ) ؛ و بازگرداندن حَجَر به مكّه ، مطابق روايت ( البداية و النهاية11/252 ) در سال 339 هجري و مقارن خلافت « مستكفي بالله عبّاسي » به وقوع پيوسته است . م .
|
64 |
|
شده بودند ( 1 ) .
از قراري كه نوشته اند اسماعيل ( عليه السلام ) از زن جُرهُميّه دوازده فرزند داشت ( 2 ) ، از جمله نابت ( 3 ) و قيدار و قسطور ( 4 ) ؛ بعد از وفات اسماعيل ( عليه السلام ) ، نابت ( 5 ) متولّي كعبه شد ، و از او و قيدار اولاد بسيار به هم رسيد . چون ثابت وفات يافت ، مضاض ، برادر مادري او متولّي كعبه شد و به اولاد اسماعيل ( عليه السلام ) و تمامي جُرهُم پادشاهي كرد ، و در قبقعان ( به دو قاف و عين بي نقطه كه موضعي است در اعاليِ ( 6 ) مكّه ) نشست و جماعت عمالقه در اسافلِ ( 7 ) مكّه سكني داشتند ، و شخصي سميدع نام را بر خود امير كردند . خلاصه باز كعبه در ايّام جُرهُم خراب شد ، و جُرهُم او را بنا نمود . پس ميان جُرهُم و عمالقه جنگي واقع شد و سميدع با جمع كثير از طرفين كشته شد ، بالاخره عمالقه غالب آمد ، جُرهُم و اولاد اسماعيل ( عليه السلام ) از مكّه فرار نمودند ، و عمالقه آنجا پادشاهي كردند ، و در ايّام ايشان نيز كعبه خراب شد و ايشان ساختند ، آخرالامر عصيان ورزيدند و حرمت كعبه نگاه نداشتند پس خدا مورچه را بر ايشان مسلّط ساخته ، گريختند و به يمن رفتند . در آنجا هلاك شدند و مكّه باز هم به تصرّف جُرهُم و اولاد اسماعيل ( عليه السلام ) درآمد ( 8 ) .
هفتم بناي قُصَيّ بن كلاب است : قصيّ ( به ضمّ قاف و فتح صاد مهمله و تشديد ياء ) پدر عبدمناف جدّ پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) است ، و مُجملي از احوال او اين است كه :
پدر او ، كلاب بن مرّه ، فاطمه بنت سعد را به عقد خود درآورده از او زهره و قُصَيّ به هم رسيدند ، و چون كلاب فوت شد فاطمه به عقد ربيعة بن حرام درآمد ، و ربيعه او را با پسرش قُصَيّ برداشته به شام برد ، چون قُصَيّ به حدّ رشد رسيد ميان او و اهل ربيعه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الاختصاص/264 ؛ بحار11/56 ب1 ح57 .
2 ـ ترجمه اخبار مكّه1/66 .
3 ـ عبارت متن « ثابت » . م .
4 ـ نام اين فرد در تاريخ طبري « وطور » يا « يطور » ، و در ترجمه اخبار مكّه « يطور » ، و در شفاءالغرام « قطور » ذكر شده است . م .
5 ـ عبارت متن « ثابت » . م .
6 ـ اَعالي : در تداول جغرافيا نويسان قديم عربي زبان ، اَعالي را بر شمال هر ناحيه اطلاق مي كردند . لغت نامه .
7 ـ اَسافِل : پايين ها . لغت نامه .
8 ـ بطور مشروح و با اندكي تغيير در : ترجمه اخبار مكّه1/73 ـ 66 ؛ در اين منابع نيز اشاره به بناي عمالقه و جُرهُم شده است : مستدرك9/325 ب8 ح11012 ـ 5 ؛ بحار96/48 ب4 ح37 .
|
65 |
|
ناخوشي به هم رسيد و او را به غربت سرزنش نمودند و گفتند : چرا به قبيله خود نمي روي ؟ و او خيال مي كرد كه پدرش ربيعه است ، پس شكايت طايفه را به او نمود ، او گفت : اي فرزند ، تو گرامي ترين مردمي و طايفه تو در مكّه اند . قُصَيّ چون اين را شنيد روانه مكّه شد ، چون به مكّه رسيد اولاد اسماعيل ( عليه السلام ) او را استقبال نمودند و با اعزازِ ( 1 ) تمام داخل مكّه شد ، در آن وقت شخصي از خزاعه امير مكّه بود [ كه ] پسري داشت خليل نام ، چون خزاعي فوت شد امارت به خليل رسيد بعد از آن ، خليل پسر خود حيّ نام را قائم مقام خود نموده وفات كرد . پس حيّ از توليت كعبه عذر خواسته كليد را به شخصي شيبه نام داد ، و شيبه شارب الخمر ( 2 ) بود ، كليد را به يك كوزه شراب فروخت و بعد از آن قُصَيّ آن را خريد و قوّت تمام به هم رسانيد تا آنكه والي مكّه گرديد و تمام قوم خود را جمع نمود ، و به اين سبب ملقّب به جمع شد . پس دارالنّدوة ساخت ، يعني مكاني نزديك كعبه بنا نهاد كه همه اهل مكّه براي مهمّات خود از مشورت و عقد نكاح و غيرذلك در آنجا جمع شوند . چون كعبه در آن وقت نيز منهدم بود ، آن را بنا كرده و اطراف كعبه را بر قريش قسمت نمود ، كه بر دور آن خانه ها ساختند ، و همين به قدر مَطاف ( 3 ) از براي كعبه گذاشت ، و چنان بود تا در زمان اسلام تغيير يافت ( 4 ) .
و قُصَيّ اوّل كسي بود از اولاد كنانه كه پادشاه مكّه شد مع ذلك صاحب چند فضيلت شد : يكي حجابت كعبه يعني كليدداري آن ، ديگر رفادت ( 5 ) يعني ضيافت حجّاج ، ديگر سقايت يعني آب زمزم را به حاجيان دادن ، ديگر لواء ( 6 ) كعبه يعني عَلَم كعبه را برداشتن ( 7 ) . و قبل از او هر يك از اين فضايل مخصوص به ديگري بود و مجتمع در يك كس نبود ؛ پس قُصَيّ آن فضايل را به اولاد خود قسمت نمود : به عبدالدّار ، كه وَلَدِ اكبر ( 8 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اِعْزاز : عزيز كردن ، ارجمند كردن . لغت نامه .
2 ـ شارِبُ الخَمْر : شراب خوار ، باده خوار . لغت نامه .
3 ـ مَطاف : جاي طواف كردن . لغت نامه .
4 ـ بطور مشروح در : تاريخ يعقوبي1/241 ـ 237 ؛ و با تغييرات : معجم البلدان5/187 ـ 186 ؛ ترجمه اخبار مكّه1/88 ـ 83 .
5 ـ عبارت متن « وقادت » . م .
6 ـ عبارت متن « سواء » . م .
7 ـ ترجمه اخبار مكّه1/87 .
8 ـ وَلَد اَكبر : پسر بزگتر ، پسر ارشد . مصح .
|
66 |
|
بود ، كليد و سقايت و لواء را عنايت كرد ، و رفادت ( 1 ) و دارالنّدوة را به عبدمناف داد و متوفّي شد ، و اولادش به موجب آن عمل نمودند تا وفات يافتند ( 2 ) .
هشتم بناي قريش است بعد از قُصَيّ ؛ سببش آن بود كه زني كعبه را بخور به عود مي كرد و از آتش آن ، شراره به جامه كعبه رسيد و شعلهور گشته شراره به سقف خانه سرايت نموده سقف سوخت ، پس سيلي عظيم نيز آمد و داخل حرم شد و قدري از ديوارهاي خانه خراب كرد . چون قريش اراده بناي خانه نمودند شنيدند كه يك كشتي ( 3 ) از باد مخالف تباهي شد ، چون به حوالي جدّه رسيد شكست ، و آن كشتي ( 4 ) از قيصر روم بود كه از چوب و آهن و سنگ پر كرده ، به مصاحبت با قوم نام بجهت تعمير كنيسه ( 5 ) فُرس ( 6 ) كه سوخته بود مي فرستاد ، پس وليد بن مغيرة مخزومي با چند نفر به جدّه رفته از چوب آن كشتي ( 7 ) بجهت كعبه خريدند . آنگاه ماري بزرگ از چاهي كه خزانه كعبه بود برآمده بر گرد خانه حلقه زده دهن خود را گشاد به نحوي كه اگر فيل به دم او مي رسيد فرو مي كشيد ، و مردم بسيار خائف و لرزان شدند ، ناگاه مرغي از آسمان آمده او را برداشت و به هوا برد ( و اين مقدّمات بعد از فوت عبدالمطّلب بود ، و در آن وقت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بيست و پنج ساله بود ، و بعضي سي و پنج ساله گفته اند ) ، و چون خواستند كه باقي خانه را خراب نمايند كه تمامي خانه را تعمير سازند ترسيده جرأت نكردند ، تا آنكه وليد بن مغيره جرأت نمود و كلنگ را برداشته قدري را خراب كرد و مردم يك شب توقّف نمودند تا ببينند كه وليد سالم مي ماند يا نه ، و چون سالم ماند ، جرأت نموده و آن را خراب كردند تا به اساس ابراهيم ( عليه السلام ) رسانيدند ، و آن سنگي بود سبز ، مشتمل بر چند وصله ( 8 ) به هم چسبيده . پس شخصي سر كلنگ را ميان دو وصله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عبارت متن « وقادت » . م .
2 ـ ترجمه اخبار مكّه1/89 .
3 ـ عبارت متن « گشتي » . م .
4 ـ عبارت متن « گشتي » . م .
5 ـ كَنيسَه ( يا كَنيسِه ) : معبد گبران ، معبد گبران و ترسايان . لغت نامه .
6 ـ فُرْس : جمع فارس ، بمعني پارسيان و ايرانيان است . لغت نامه .
7 ـ عبارت متن « گشتي » . م .
8 ـ وَصْلَة : هرچيز كه آن را به چيز ديگر پيوند كنند ، پاره جامه و كاغذ و غيره . لغت نامه .
|
67 |
|
كرد كه يكي را بيرون آورد ، چون آن را حركت داد جميع مكّه به حركت آمد ، پس دست از آن برداشتند و اسباب آن را جمع كردند ، آنگاه عابد بن عمران مخزومي گفت : اي معشر قريش ، داخل عمارت كعبه نكنيد از مال حرام و ربا و ظلم ، بلكه از مال حلال صرف آن نماييد . پس [ ساختن ] اطراف خانه را به قريش قسمت نمود : مابين ركن حجر تا ركن شامي را به بني زهر و بني عبدمناف داد ، و مابين شامي تا مغربي را به بني عبدالدّار و بني اسد بن عبدالعزّي و بني عدي بن كعب داد ، و مابين مغربي تا يماني را به بني حج و بني سهم ، و مابين يماني تا حجر را به بني مخزوم داد . پس ابوحذيفة بن مغيرة گفت : اي قوم ، در خانه را از زمين بسيار بلند كنيد تا كسي داخل آن نتواند شد مگر به نردبان ، چرا كه در اين صورت كسي داخل آن نشوند مگر كسي كه موافق خواهش شما باشد ، و چون كسي را در آن بينيد كه مكروه شما باشد او را به زير اندازيد تا آنكه عبرت ديگران شود . پس قريش چنان كردند ، و چون عمارت به حدّ حجرالاسود رسيد ، در نصب حَجَر ، ميان قبايل نزاع عظيم به هم رسيده و كار به كارزار انجاميد ، آخرالامر ابواميّة بن مغيرة كه از صَناديد ( 1 ) قريش و بزرگان ايشان بود چنين گفت كه از منازعه دست بردارند و منتظر باشند تا اوّل كسي كه از باب الصّفا داخل حرم محترم شد ميان ايشان حكم كند . همگي به آن راضي شدند . اتفاقاً اوّل كسي كه از در داخل شد ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود ، پس همه متّفق القول گفتند كه : محمّد امين ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و ما به حكم او راضي هستيم . چون حضرت بر نزاع آنها واقف شد ، فرمود كه حجرالاسود را در بساطي گذاشتند و بزرگان اطراف او را برداشتند ، حضرت با دست مبارك خود حَجَر را از بساط برداشته در موضعش گذاشت ( 2 ) .
علاّمه حلّي در تذكرة ذكر نموده كه درِ خانه مبارك ، به زمين چسبيده و دو در داشت : مشرقي و مغربي ؛ پس سيل آن را خراب كرد قبل از بعثت حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ صَناديد : مهتران و بزرگان . لغت نامه .
2 ـ ( با اندكي تغيير ) كافي4/217 ح3 ؛ الفقيه2/247 ح2320 ؛ وسايل13/214 ب11 ح17588 ؛ بحار15/337 ح7 و 8 ؛ ترجمه اخبار مكّه1/132 ـ 129 .
|
68 |
|
ده سال ، و قريش آن را ساختند بر اين شكلي كه حالا هست ، و كوتاهي نمود مالهاي حلال و هدايا و نذورات كعبه از آنكه آن را بر اساسِ ابراهيم ( عليه السلام ) بسازند ، پس از سمت حجر اسماعيل ( عليه السلام ) بعضي از خانه را گم كردند و درِ ركن شامي را از اساس ابراهيم ( عليه السلام ) به عقب برده داخل خانه ساختند و تنگ كردند عرض ديوار را از ركن حَجَر تا ركن شامي كه پهلوي او است ، پس باقي ماند از اساس خانه شبيه به ركن مرتفع ، و اين همان است كه شاذروان ( 1 ) مي گويند ؛ تمام شد كلام تذكره ( 2 ) . بعد از آن در اندرون كعبه شش ستون قرار دادند در دو صف ( 3 ) .
نهم بناي عبدالله بن زبير است : مجملي از حكايتش آن است كه :
چون معاويه فوت شد و خلافت به يزيد رسيد ، نامه به وليد بن عقبه كه حاكم مدينه بود نوشت كه بيعت او را از امام حسين ( عليه السلام ) و عبدالله بن زبير بگيرد ، ايشان بيعت نكرده به مكّه رفتند ، امام حسين ( عليه السلام ) از مكّه به كربلا رفته به شهادت فايز شد ، و عبدالله در مكّه ماند . چون خبر شهادت حضرت به اطراف ممالك منتشر شد ، بسياري از مردم مكّه و مدينه بر اين مصيبت گريه نموده بر يزيد آشكارا لعن مي كردند ، و به اين خاطر بيعت نمودند به عبدالله بن زبير ، چون يزيد از اين مقدّمه مطّلع شد ، مسلم بن عقبه را با لشكر بسيار به قتال اهل مكّه و مدينه فرستاده امر به قتل تماميشان نمود ( به روايتي : سپرده بود كه ديگر باره به اهل بيت ( عليهم السلام ) متعرّض نشوند ) ( 4 ) ، چون مسلم به مدينه رسيد و بر آنجا غالب گرديد اوّل فضل بن عبّاس را كشت ، و بسياري از صحابه را به قتل رسانيد و آنچه مقتولين ايشان را ضبط كرده بودند يك هزار و هفتصد نفر بودند از صحابه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ، و از حافظين كلام الله هفتصد نفر ، و از ساير مردم ده هزار نفر به قتل رسانيد ، و اسبان در مسجد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) جولان نمودند ، و در مابين قبر و منبر پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) بول و سرگين انداختند ، و سه روز مدينه را به عسكر حلال كردند كه آنچه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عبارت متن « شادرون » . م .
2 ـ تذكرة الفقهاء8/86 ف3 مسألة453 .
3 ـ ترجمه اخبار مكّه1/132 .
4 ـ بحار46/122 ح14 و ذيل آن .
|
69 |
|
خواهند بكنند ، و جنگ در سنگستاني واقع شد كه از قبر آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) يك ميل ( 1 ) دور بود ، و آن را « حَرّة واقِم » ( 2 ) مي گفتند ( به فتح حاء و تشديد راء مضمومه و كسر قاف ) ، سه شبانه روز قتل و غارت كردند ( 3 ) .
مروي است كه سعيد بن مسيّب گويد كه چون يزيد ، مسلم را فرستاد كه مدينه را غارت كند و اهل مدينه را به قتل رساند ، آن ملاعين اسبهاي خود را بر ستون مسجد بسته و آنها را دور مرقد منوّر آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) بازداشتند ، و سه روز مشغول غارت مدينه بودند . سعيد گويد كه هر روز [ امام ] سجّاد ( عليه السلام ) مرا بر مي داشت و مي آمد نزد قبر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ، و دعايي مي خواند كه من نفهميدم ، و از اعجاز آن حضرت چنان مي شد كه ما آنها را مي ديديم امّا آنها ما را نمي ديدند ، و مردي كه بر اسب اشهَبي ( 4 ) سوار و جامه هاي سبز پوشيده بود و حربه در دست داشت هر روز مي آمد و بر در خانه آن حضرت مي ايستاد و هر كه اراده مي كرد كه داخل خانه آن حضرت شود ، حربه را به جانب او حركت مي داد ، او مي افتاد مي مرد . چون دست از غارت برداشتند ، حضرت به خانه رفته ، هديه براي آن سواره بيرون آورد ، او گفت : يا بن رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) من ملكي از ملائكه ام ، و از محبّان تو و پدر تواَم ، چون ايشان بر مدينه غالب شدند من از خدا رخصت طلبيدم كه بر زمين آمده شما را نصرت نمايم ، و به آنچه كردم اميد رحمت از خدا و اميد شفاعت از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و شما اهل بيت دارم ( 5 ) .
الحاصل : مُسلم از باقيِ زندگان اهل مدينه بيعت يزيد را گرفت بدين طريق كه همه بندگان او باشند كه اگر خواهد بفروشد و اگر خواهد آزاد كند . پس بعد از اين مقدّمه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ميل : واحد مسافت . . . و معادل با 1482 متر فرانسوي . لغت نامه .
2 ـ عبارت متن « حرّوقم » . م .
3 ـ با تغييرات : العمدة/322 ـ 321 ؛ معجم البلدان2/249 ؛ شرح نهج3/259 ؛ و بطور مشروح در : تاريخ طبري4/381 ـ 370 ( وقايع سال 63 هجري ) .
4 ـ اَشْهَب : رنگ سپيد كه سپيدي آن بر سياهي غالب آمده باشد ، . . . سياه و سفيد بهم آميخته كه سفيدي آن غالب باشد . لغت نامه .
5 ـ بحار45/132 ح21 ؛ المناقب4/143 .
|
70 |
|
روانه مكّه شد ، چون به عقبه هرشي ( 1 ) يا منزل قديد ( 2 ) رسيد به درك جهنّم رفت ، و قبل از فوت ، امارت عسكر را به حصين بن نمير تسليم نمود و گفت : يزيد تو را بعد از من امير نموده ، پس بايد به تعجيل روانه مكّه شوي و منجنيق بر كعبه بندي و عبدالله بن زبير را بگيري . پس حصين روانه شد و جنگ با اهل مكّه درپيوست ، و منجنيق بسته آتش به كعبه ريخت ، و سقف خانه را سوزانيد و حجرالاسود از اثر آتش سياه شد ، و سه پاره گشت ، و سوخت دو شاخهاي گوسفندي كه از بهشت به اسماعيل ( عليه السلام ) فديه آمده بود و او را از كعبه آويخته بودند . و در كوه ابوقبيس سنگهاي گران به منجنيق گذاشته به خانه خدا مي انداختند ، پس بسياري از بيت الله خراب شد ، پس صاعقه به اصحاب منجنيق رسيده پانزده يا هيجده نفر را سوخت ، و اين مقدّمه ، روز شنبه سيُّم ربيع الأوّل سنه شصت [ و ] چهار هجري بود . پس يزيد در نصف همان ماه به مرض ذبحه ( 3 ) و ذات الجنب ( 4 ) به جهنّم واصل شد ، چون خبر مرگ او به حصين رسيد دست از محاربه كشيد ( 5 ) .
پس عبدالله بن زبير با مردم مشورت كرد در آنكه تتمّه خانه را خراب كند و بسازد ، جابر بن عبدالله انصاري و عبدالله بن عمر با جمعي ديگر تجويز نمودند ، و عبدالله بن عبّاس با بعضي ديگر راضي شدند ؛ عبدالله عازم شد بر خراب كردن و اهل مكّه از خوف نزول عذاب از مكّه بيرون رفتند ، و تا سه روز در مِني ماندند ، و عبدالله به هر كس كه امر نمود كه متوجّه آن امر شود جرأت نكردند پس بالاخره خود ، روز شنبه نيمه جمادي الآخر ، بر بام كعبه رفته چند سنگ با كلنگ كنده بر زمين افكند ، چون مردم ديدند كه به او ضرري نرسيد متوجّه آن امر شدند ، بعد از آن عبدالله بن زبير آن را بنا كرد ، مگر آنكه در ارتفاعش 18 ذرع ( 6 ) اضافه نمود كه [ ارتفاع بيت ] بيست و هفت ذرع ( 7 ) شد . چون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ هَرشي : واديي است در راه مكّه . لغت نامه .
2 ـ قُدَيد : نام موضعي است نزديك مكّه . لغت نامه .
3 ـ ذُبْحَة ( يا ذَبْحَة ) : درد گلو ، دردي است كه در گلو از بسياري خون پيدا مي شود و بدترين خناقهاست . لغت نامه .
4 ـ ذاتُ الجَنْب : درد پهلو ، نوعي بيماري پهلو . لغت نامه .
5 ـ ( با اندكي تغيير ) بحار68/123 ب63 ذيلح1 .
6 ـ عبارت متن « زرع » . م .
7 ـ عبارت متن « زرع » . م .
|
71 |
|
عبدالله از بناي كعبه فارغ شد ، اندرون و بيرون او را با خَلوق ( 1 ) خوشبو گردانيد و آن را پيراهن قباطي ( 2 ) پوشانيد و با تمام اهل مكّه پابرهنه بيرون رفته از تنعيم ( 3 ) عمره آوردند ( گويند تنعيم ( 4 ) جايي است در چهار ميلي مكّه و معروف است به مسجد عايشه ) ، و خود عبدالله در آن روز صد شتر قرباني كرد ، و اين عمره در 27 ماه رجب سال 64 هجري بود . و عبدالله دري براي كعبه قرار داد ، و او را سه ستون چوبين نهاد ، چنانچه الحال هست ، و شاذروان ( 5 ) را با قدري از حجر اسماعيل ( عليه السلام ) داخل [ بيت ] نمود ؛ نظر به حديث كه شنيده بود از خاله خود ، عايشه دختر ابي بكر ( 6 ) .
چنانچه بخاري و مسلم روايت كرده اند از عايشه كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به او فرمود : يا عايشه ، اگر اين نبود كه قوم تو قريب العهدند به جاهليّت و شرك ، و مي ترسم كه دلهاي ايشان انكار كند ، هرآينه خراب مي كردم كعبه را و داخل مي نمودم در آن آنچه را كه بيرون شده ، و مي چسبانيدم درِ او را به زمين ، و دو در بر آن قرار مي دادم ، يكي شرقي و ديگري غربي ، و مي رسانيدم آن را به اساس ابراهيم ( عليه السلام ) ، و زياد مي كردم در آن شش ذرع ( 7 ) از حِجر را زيرا كه قريش آن را كم كرده اند ؛ پس اگر قوم تو خواهند كه خانه را از نو بسازند بعد از من ، بيا تا به تو نمايم آنقدر را كه [ قصد ] كرده ام ؛ پس حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) به عايشه نمود ( 8 ) قريب به هفت ذرع ( 9 ) از حِجر را ( 10 ) .
و نيز عبدالله در اندرون كعبه به سمت ركن شامي ، پله اي قرار داد كه از آن به بام توان رفت و بر بام ناوداني نيز قرار داد ، و همچنين روزنه ها از براي روشني بنا نهاد ( 11 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ خَلوق : قِسمي بوي خوش كه قسمت اعظم آن زعفران است و رنگ آن مايل به سرخي يا زردي است . لغت نامه .
2 ـ قَباطي ( يا قَبّاطي ) : ناحيه اي بود در سُرّمَن رَاي . لغت نامه .
3 ـ عبارت متن « نعيم » . م .
4 ـ عبارت متن « نعيم » . م .
5 ـ شاذَرْوان : معرّب شادروان ، بنياد و اصل و اساس ، شادِروان كعبه . لغت نامه .
6 ـ ( با تغييرات ) شفاء الغرام1/190 ـ 185 ؛ البداية و النهاية8/276 .
7 ـ عبارت متن « زرع » . م .
8 ـ نمودن : نشان دادن ، ارائه دادن . لغت نامه .
9 ـ عبارت متن « زرع » . م .
10 ـ صحيح بخاري2/180 ؛ صحيح مسلم4/100 ـ 97 .
11 ـ شفاء الغرام1/186 .
|
72 |
|
و قاضي مالكي گويد كه اخبار مختلف است در وضع حجرالاسود در آن بنا ؛ بعضي گفته اند كه عبدالله خودش نهاد و ديگري گفته كه پسرش عبّاد بن عبدالله گذاشت به اعانَت ( 1 ) جبير بن شيبه ، و ديگري گويد كه پسر ديگرش حمزة بن عبدالله گذاشته ( 2 ) ، و در فاكهي نوشته كه : كليدداران كعبه واضع ( 3 ) حَجَر بودند ( 4 ) ، و بعضي از علماي شيعه فرموده اند كه بنا به طريقه اماميّه ، محتمل است كه [ حضرت ] سجّاد ( عليه السلام ) وضع حجر نموده ، ولكن تا حال صريحاً به نظر نرسيده .
دهم بناي حجّاج بن يوسف ثقفي است و مجمل قصّه اش آن است كه :
چون عبدالله بن زبير بر بني اميّه خروج كرد و خليفه آن وقت ، عبدالملك بن مروان ، حجّاج را به دفع او تعيين كرد ، و ابن زبير در مكّه بود پس حجّاج به جنگ او رفته او تاب مقاومت نياورده به حرم كعبه مُلتجي ( 5 ) شد . به امر حجّاج ، برابر كعبه منجنيق گذاشته آنقدر سنگ انداختند كه خانه بر سر عبدالله خراب شد ، پس عبدالله از خانه بيرون آمده جنگ كرد تا كشته شد . حجّاج سر او را به شام نزد عبدالمك فرستاد و مدّت محاربه او هفت ماه ، و خلافتش نه سال ، عمرش هفتاد و سه سال ، و قتلش در ذي الحجّه سنه هفتاد وسه هجري بود ( 6 ) .
و چون كعبه خراب شد ، چند روز در خرابي ماند ، و مردم هنوز از تعب جنگ نياسوده بودند ، اهل مكّه فرصت يافته بسياري از خاك و اسباب آن را بجهت تبرّك ( 7 ) به خانه هاي خود بردند ، پس حجّاج خواست كه او را بنا كند ، ماري بيرون آمده مانع از بنا شد تا اينكه همه فرار نموده حجّاج را خبر دادند ، پس حجّاج بالاي منبر رفته گفت : از خدا مي خواهم كسي را كه از سرّ اين بلا ما را آگاه سازد . پس مرد پيري از جاي خود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اِعانَت : ياريگري و استعانت . . . و امداد و كمك . لغت نامه .
2 ـ شفاء الغرام1/189 ـ 188 .
3 ـ واضِع : نهنده چيزي در جايي . لغت نامه .
4 ـ شفاء الغرام1/189 ( به نقل از فاكهي و ازرقي ) .
5 ـ مُلْتَجي : پناه جوينده ، آنكه پناه مي گيرد به سوي كسي و يا چيزي . لغت نامه .
6 ـ مشروح اين ماجرا در بحار68/123 ب123 ذيلح1 نقل شده است . م .
7 ـ عبارت متن « تبريك » . م .
|
73 |
|
برخاسته ( 1 ) گفت كه : به اين سرّ ، عِلم نخواهد داشت مگر عليّ بن الحسين ( عليهما السلام ) . حجّاج ، كس فرستاده حضرت ( عليه السلام ) حاضر شد ، پس خبر داد او را از منع خدا ، آن حضرت ( عليه السلام ) فرمود : يا حجّاج ، به مردم امر كن هر كه از بيت هر چه برده برگرداند . حجّاج بدين منوال امر كرد ، مردم تمام آنچه برده بودند آوردند و به حضرت ( عليه السلام ) خبر دادند . فرمود بكنند ، پس شروع به كندن نمودند ، مار از ايشان غايب شد ، كندند تا رسيدند به موضع قواعِد ( 2 ) ، حضرت به جماعت فرمود كه : دور باشيد . آنها كنار ايستادند ، حضرت ( عليه السلام ) رفت نزديك قواعد و پوشانيد قواعد را با لباس خود ، و گريه كرد ، و پوشانيد قواعد را با دست مبارك خود با خاك ، و امر نمود كه بنا گذارند ، پس بنا را گذاشتند ، زماني كه اطراف ديوار بلند شد ، حضرت فرمود آن خاكهاي پراكنده را كه مردم آورده بودند به درون بيت ريختند ، آن است كه اندرون بيت بلند شده و با پلّه صعود مي كنند چنانچه الحال هست و زمين خانه مقابل آستانه است ( 3 ) . پس حضرت ( عليه السلام ) به دست خود ، حجرالاسود را بر جايش گذاشت و قرار گرفت ( 4 ) ، بعد از آن خانه را تمام كردند به نحوي كه حالا هست ؛ و اين بنا در سنه هفتاد و چهار بود و بعد از آن تا سنه هفتصد هجري تغيير نيافت مگر حجرالاسود زماني كه قرامطه او را كنده ، به يمن بردند ( 5 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عبارت متن « برخواسته » . م .
2 ـ قَواعِدُالْبَيْت : اساسُ البَيت ، بنيادهاي خانه . لغت نامه .
3 ـ كافي4/222 ح8 ؛ وسايل13/218 ب12 ح17596 ؛ بحار46/115 ب8 ح1 ؛ الحدائق الناضرة14/8 .
4 ـ الفقيه2/247 ح2321 ؛ وسايل3/216 ب11 ح17592 ؛ مستدرك9/327 ب8 ح11015 ـ 8 ؛ بحار46/32 ب3 ح25 و96/62 ب5 ح37 ؛ الخرائج1/268 ب5 ؛ الحدائق الناضرة14/9 .
5 ـ قَرامطه يا قرمطيان : فرقه اي از غلات شيعه مي باشند كه به « سبعيه » نيز ناميده شده اند ، از وقتي كه نخستين دعات اسماعيلي در اهواز مستقر شدند و آغاز دعوت براي امامت « محمّد بن اسماعيل » و اولاد او كردند ، يكي از مبلّغان خود را بنام « حسين اهوازي » به سواد كوفه فرستادند . وي در آنجا با مردي بنام « حمدان اشعث » معروف به « قرمط » ملاقات كرد . . . اينان بزودي شروع به خونريزي و قتل مخالفان خود كردند و رعبي عظيم از آنان در دل مسلمانان عراق افتاد و بسياري از مردم از بيم جان ، دعوت ايشان را پذيرفتند ، داماد حمدان بنام « عبدان كاتب » ، يكي از دعات چيره دست او بود ، از حدود 280 هجري ميان حمدان و عبدان كاتب ، با مركز دعوت اسماعيلي در اهواز اختلاف حاصل شد و از اين راه مذهب جديدي بنام « قرمطي » كه از شُعب مذهب اسماعيلي محسوب مي شود به وجود آمد ؛ « حسين بن بهرام » ملقّب به « ابوسعيد جنابي » از اهالي جنابه فارس بود كه دعوت خود را در بحرين و يپمامه و فارس پراكند و سپاهيان خليفه را منهزم ساخت و رعب و هراسي عجيب ميان مسلمانان افكند تا در سال 301 به دست يكي از غلامان خود كشته شد . بعضي از مورخان و نويسندگان ، فرقه باطنيه ( اعم از اسماعيليان و قرمطيان و غيره ) را به خروج از دين و تظاهر به اسلام براي نابود كردن آن ، و تجديد رسوم مجوس متهم كرده اند ؛ ( بطور خلاصه از لغت نامه دهخدا ) . اين فرقه در حمله اي كه در سال 317 هجري به مكّه مكرّمه داشتند وارد مسجد الحرام شده به قتل حجّاج در اطراف كعبه معظّمه پرداختند و حجرالاسود را شكسته و از جاي خود برداشتند و همراه خود بردند و مدتي در بحرين و كوفه نگهداري كردند و سرانجام در سال 339 هجري آن را به مكّه بازگرداندند ( البداية و النهاية11/72 ) ؛ شرح ماجراي سرقت حجرالاسود توسّط قرمطيان ، در ( البداية و النهاية11/184 ـ 182 ) نقل شده است . م .
|
74 |
|
و بعضي از محقّقين گفته اند كه : قول به اينكه [ كعبه را ] ده مرتبه ساخته اند ، بنا بر مجاز است زيرا كه در بعضي از مراتب ، تمام كعبه خراب نشده [ بلكه فقط ] بعضي [ از آن ] را كه خراب شده بود ساختند ، و آنچه را كه حَجّاج ساخت ، همين ديوار سمت حِجر اسماعيل ( عليه السلام ) بود تا دري كه در پشت كعبه است ( و آن در ، در اين ازمنه مسدود است ) ، و بقدر چهار ذرع ( 1 ) و يك شِبر ( 2 ) از زير آستانه در مشرقي نزد حجرالاسود ، و تتمّه را بر بناي عبدالله واگذاشت .
يازدهم بناي سلاطين روم است ؛
از عمال عثمان جوق گويند : در سنه نهصد و پنجاه [ و ] هشت هجري ، چوبي از سقف كعبه شكسته و به اين سبب باران داخل اندرون شد . قاضي مكّه محمّد بن محمود ، در اين باب به سلطان سليمان خان عرض نمود ، و سلطان بعد از استفتاء از ابو مسعود مُفتي ، تخريب سقف و بنا را به عهده قاضي مكّه نهاد و قاضي ، روز جمعه چهارم ربيع المولود سنه نهصد و پنجاه [ و ] نه در حرم حاضر شد و علمايي كه در مكّه بودند احضار نمود ، از جمله شيخ شهاب الدين احمد بن حجر شافعي و شيخ محمّد بن ابوالحسن بكري با جمع ديگر فتوا به جواز دادند ، و جمع ديگر منع نمودند ، آخرالامر شريف مكّه ساعي شد كه خراب كردند و در غايت استحكام ساختند ( 3 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عبارت متن « زرع » . م .
2 ـ شِبْر : وَجَب ، مابين سرِ ابهام و سرِ خنصر . لغت نامه .
3 ـ در اخبار مكّه ازرقي ، هنگام شمردن بناهاي كعبه ، نامي از اين بنا به ميان نيامده است ولي اشاره به سِيلي شده كه در سال 1019 هجري باعث تخريب قسمتي از ديوار كعبه گرديده و در نتيجه آن ، « سلطان احمد » تصميم به ويران نمودن كعبه و بازسازي آن گرفت امّا چون علما وي را از اين عمل بازداشتند ، فقط به مرمّت آن اكتفا نمود و كمربندي از مس كه زراندود بود براي كعبه فراهم آورد و حدود هشتاد هزار دينار بر آن خرج كرد ؛ اخبار مكّه1/355 ؛ ترجمه اخبار مكّه1/265 .