بخش 10
عرفات و وقوف آن مشعر الحرام و وقوفِ آن مِنی و رمی جمرات قربانی کردن
|
225 |
|
روز سيُّم را يوم النّفر الثّاني يا يوم النّفر گويند ، چون جميع حاجّ در آن روز تماماً كوچ مي كنند . ( و يوم النفر اسم مناسبست ، ولكن به اسقاط نون و تشديد الرّاء المهملة : فرّ فراراً و لا يات كراراً ) .
الفصلُ الخامِس وَالعِشرُون
در عرفات و وقوف آن
بدان كه واجبات وقوف در عرفات چند چيز است :
1 ـ نيّت كردن ، بدين طريق كه : وقوف مي نمايم در عرفات از حال تا غروب آفتاب در حجّ تمتّعِ حجّ اسلام واجب قربة الي الله .
2 ـ بودن در عرفات به هر قسم كه باشد ؛ پياده يا سواره ، نشسته يا ايستاده ، مشغول دعا و ذكر يا مشغول صحبت و خوردن و آشاميدن و بي كار نشستن و خوابيدن . و ابتداي وقوف را از اوّل ظهر روز عرفه [ آغاز ] نمايد .
3 ـ انتهاي وقوف غروب روز عرفه باشد .
4 ـ در اثناي وقوف ، از عرفات خارج نشود ، هر چند كه يك ساعت باشد ؛ و چهار حدّ عرفات عبارتست از نمره اي ( 1 ) كه بَطنِ ( 2 ) عرفه است و ثوبه و ذي المجاز و اراك ؛ و خود اين حدود داخل عرفات نيستند .
و مستحبّات اين وقوف چند چيز است :
1 ـ غسل كردن براي وقوف .
2 ـ جمع كند مابين نماز ظهر و عصر را به يك اذان و اقامه .
3 ـ وقوف را پياده كند نه سواره .
4 ـ ايستاده باشد نه نشسته ( مگر كسي كه طاقت نداشته باشد يا مريض باشد ) .
5 ـ در سينه كوه بايستد يا در پايينش از جانب چپ كوه نسبت به كسي كه از مكّه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نَمِرَة : موضعي است در عرفات . لغت نامه .
2 ـ بَطْن : درون ، اندرون ، مركز . لغت نامه .
|
226 |
|
بيايد ، و در زمين ، در طرف يسار كوه ايستادن افضلست از بالا شدن به كوه .
6 ـ در زير آسمان ايستاده باشد نه در زير خيمه و نحو آن .
7 ـ جاي وقوف را ملاحظه كند كه جاي سَهل ( 1 ) و مُستَوي ( 2 ) باشد ( در جاي غير سهل و بالاي كوه وقوف نكند ) .
8 ـ خيمه خود را در نمرة ( 3 ) بزند و رَحلِ ( 4 ) خود را به نزديك هم گذارد و متفرّق نكند .
9 ـ زمان خود را صرف نمايد در ذكر و دعا نمودن و طلب حاجت كردن ، و به خواندن ادعيه وارده ؛ و دعا كند برادران مؤمن خود را ( اقلاّ چهل نفر را ) ، و والدين و ساير مؤمنين را عموماً و خصوصاً ، و هر قدر از هر مقوله دعا ميسور شود بنمايد .
10 ـ سعي در طلب مغفرت و گريه و زاري نمايد ، و در آن وقت تكاهل و ملال را بر خود راه ندهد ، و فرصت را غنيمت [ شمرده ] و چاره كار خود را نمايد كه عاقبت تكاهل ، محرومي و پشيماني خواهد آورد ، و حسرت نافع نخواهد شد ، و چنين فرصت به دست نخواهد افتاد . و افضل دعاها ، دعايي است كه از اهل بيت ( عليهم السلام ) رسيده ، مثل دعاي جناب امام حسين ( عليه السلام ) كه معروفست ، و دعاي چهل و هشتم صحيفه كامله ، و دعاي جناب پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه به امير ( عليه السلام ) تعليم فرمود و آن اين است :
« لا إلهَ إلاّ اللهُ وَحدهُ لا شريكَ لهُ لهُ الملكُ وَلهُ الحمدُ يُحيي وَيُميتُ وَهوَ حيٌّ لا يَموتُ بِيدهِ الخَير وَهوَ علي كُلِّ شيء قديرٌ اَللّهُمَّ لكَ الحمدُ كَما تَقول وَخَير ما نَقول وَفوقَ ما يقُول القائِلُون اَللّهُمَّ لكَ صلواتي وَنُسكي وَمحيايَ وَمَماتي وَلكَ تراثي وَلكَ حَولي وَمنكَ قوَّتي اَللّهُمَّ إنّي أعُوذُ بكَ مِنَ الفَقرِ وَمِن وَساوِسِ الصّدور وَمِن شتاتِ الأمر وَمِن عَذابِ القَبر اَللّهُمَّ إنّي أسئلُكَ خيرَ الرّياحِ وَأعوذُ بكَ مِن شرِّ ما تجييءُ بهِ الرياح وَأسئلُكَ خيرَ الليلِ وَالنّهارِ اَللّهُمَّ اجْعَل في قلبي نوراً وَفي سمعي نوراً وَفي بَصَري نوراً
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سَهْل : زمين نرم . لغت نامه .
2 ـ مُسْتَوي : برابر و هموار . لغت نامه .
3 ـ نَمِرَة : موضعي است در عرفات . لغت نامه . ( عبارت متن « نمره » . م . )
4 ـ رَحْل : رخت و اسباب و همراهي ، اثاث و متاع . لغت نامه .
|
227 |
|
وَ في لَحمي وَدمي وَعظامي وَعروقي وَمقعدي وَمقامي وَمدخلي وَمَخرجي نوراً وَاعظم لي نوراً يا ربّ يوم ألقاكَ انّكَ علي كُلِّ شيء قديرٌ » ( 1 ) .
ايضاً مستحبّ است كه اين دعا را بخواند : « يا خيرَ مَن سُئل وَيا أوسعَ مَن أعطي وَيا أرحمَ مَن استرحَمَ » پس حاجات خود را از خدا طلب كند و بگويد : « اَللّهُمَّ إنّي عبدُكَ فَلا تَجعَلني مِن أخيبِ وفدكَ وَارحَم مسيري إليكَ مِن الفجِّ العميقِ اَللّهُمَّ ربّ المشاعر كلّها فُكَّ رقبتي مِن النّارِ وَأوسع عَلَيَّ مِن رزقِكَ الحلالِ وَادْرَأْ عَنّي شرّ فسقة الجنّ وَالإنسِ اَللّهُمَّ لا تمكُر بي وَلا تخدعني وَلا تستدرجني اَللّهُمَّ إنّي أسئلُكَ بِحولِكَ وَجودِكَ وَكرمكَ وَمَنِّكَ وَفضلِكَ يا أسمَعَ السامِعينَ وَيا أبصرَ الناظرينَ وَيا أسرَعَ الحاسبينَ وَيا أرحمَ الراحمين أن تُصلّيَ عَلي محمّد وَآل محمّد وَأن تفعَلَ بي كذا وَكذا » ( 2 ) ؛ حاجتهاي خود را ذكر نمايد و بردارد دست خود را بسوي آسمان و بگويد : « اَللّهُمَّ حاجَتي إليكَ إن أعطيتَنيها لم يضرّني ما مَنعتَني وَإن منَعتَنيها لم ينفَعني ما أعطيتَني أسئلكَ خلاصَ رقَبتي مِنَ النّارِ اَللّهُمَّ إنّي عبدُكَ وَملك يدكَ وَناصيَتي بِيدِكَ وَأجَلي بِعلمكَ أسئلكَ أن توفقني لما يُرضيكَ عنّي وَأن تسلمَ منّي مناسكي التي أريتَها خليلَكَ إبراهيمَ صلَواتكَ علَيهِ وَدلَلتَ علَيها حبيبَكَ محمّداً ( صلّي الله عليه وآله ) اَللّهُمَّ اجعَلني ممَّن رضيتَ عملهُ وَأطلتَ عمرهُ وَأحيَيتهُ بعدَ المَمات حيوةً طيّبةً » ( 3 ) . و نيز مستحبّ است كه توجّه بسوي قبله نموده ، صد مرتبه سبحان الله بگويد ، و صد مرتبه بگويد « ماشاءالله لا قوَّةَ إلاّ بِالله أشهدُ أن لا إلهَ إلاّ اللهُ وحدهُ لا شريكَ لَه لهُ الملكُ وَلهُ الحَمد يُحيي وَيُميت وَهو حيٌّ لا يموتُ بِيدهِ الخيرُ وَهوَ علي كُلِّ شيء قَديرٌ » پس دو آيه اوّل سوره بقره را بخواند ، ديگر سوره توحيد را سه مرتبه ، بعد از آن آية الكرسي و بعد از آن آيه سخره را بخواند ، بعد از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ( با اندكي تغيير ) الفقيه2/542 دعاءالموقف ح3135 و ح3136 ؛ التهذيب5/183 ب13 ح16 ؛ وسايل13/539 ب14 ح18195 و ح18196 ؛ بحار95/214 ب2 ح3 ؛ الاقبال/338 ادعية يوم عرفة ؛ مصباح المتهجّد/687 نزول منيو عرفات .
2 ـ التهذيب5/182 ب13 ضمنح15 ؛ وسايل13/538 ب14 ضمنح18394 ؛ مصباح المتهجّد/687 نزول منيو عرفات .
3 ـ مصباح المتهجّد/687 نزول منيو عرفات ؛ المقنعة/411 ب13 .
|
228 |
|
آن معوّذتين را بخواند ، پس نعمتهاي الهي را يك يك شمارد از آنچه خدا به او عطا فرموده و بگويد : « اَللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ عَلي نَعْمائِكَ الَّتي لا تُحصي بِعدد وَلا تُكافَؤُ بِعَمَل » ( 1 ) و حمد كند خلاّق عالم را به هر آيه اي كه در آن حمد كرده است خداوند احديّت خود را به آن در قرآن ؛ و بخواند خدا را با اسماء حُسني ( و از جمله آنها است اسمايي كه در آخر سوره حشر است ) و بگويد : « اَسئلُكَ يا اَللهُ يا رَحمنُ بِكلِّ اسم حولكَ وَأسئلكَ بقوَّتِكَ وَقدرتِكَ وَعزَّتِكَ وَجميع ما أحاط به علمُك وَبِأركانكَ كلّها وَبحقِّ رسولكَ صلَواتُكَ عليهِ وَآلِه وَبِاسمِكَ الأكبَر وَبِاسمِكَ العظيمِ الَّذي مَن دَعاكَ بِهِ كانَ حقّاً عليكَ أن لا تردّهُ وَأن تُعطيهِ ما سئلكَ أن تَغفِرَ لي جميعَ ذُنوبي في جميعِ علمكَ فِيَّ » ، و سؤال كند همه حاجات خود را از امر دنيا و آخرت ، و هفتاد مرتبه طلب كند بهشت را به گفتن اين كلمه « أسئلُكَ الجنّة » ، و هفتاد مرتبه « أستغفِرُ اللهَ ربّي وَأتوبُ إليه » بگويد ( 2 ) ، پس بخواند دعايي را كه جبرئيل ( عليه السلام ) در اين مقام به جناب آدم ( عليه السلام ) تعليم نمود براي قبول توبه او : « سُبحانكَ اللّهمَّ وَبحَمدِكَ لا إلهَ إلاّ أنتَ عَملتُ ( 3 ) سوءاً وَظلمتُ نَفسي فَاعترفتُ بِذنبي فَاغفِر لي إنّكَ أنتَ خيرُ الغافِرين سُبحانكَ اللّهمَّ وَبِحمدِكَ لا إلهَ إلاّ أنتَ عمِلتُ ( 4 ) سوءاً وَظلمتُ نَفسي وَاعترَفتُ بِذنبي فَاغفِر لي إنَّكَ أنتَ التوّابُ الرَّحيم » ( 5 ) .
و مستحبّ است خواندن اين دعا در عرفات ، در وقتي كه شمس ميل به غروب نمايد ، پيش از آنكه غروب كند : « اَللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الفَقرِ وَمِن تَشتُّتِ الأمر وَمِن شَرِّ ما يَحدُثُ بِاللّيلِ وَالنّهار أمسي ظُلمي مُستجيراً بِعفوِكَ و أمسي خَوفي مُستجيراً بِأمانِكَ وَأمسي وَجهِيَ الفاني مُستَجيراً بِوَجهِكَ الباقي يا خيرَ مَن سُئِلَ وَيا أجْوَدَ مَن أعطي وَيا أرحَمَ مَنِ استرحم جَلِّلني بِرَحمتِكَ وَألبِسني عافيَتَكَ وَاصْرِفْ عَنّي شَرَّ جَميعِ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ( با اندكي تغيير ) الفقيه2/541 دعاءالموقف ح3134 .
2 ـ ( با اندكي تغيير ) الفقيه2/541 دعاءالموقف ح3134 .
3 ـ عبارت متن « عَلِمتُ » . م .
4 ـ عبارت متن « عَلِمتُ » . م .
5 ـ بحار11/178 ب3 ضمنح25 ؛ بحار96/35 ب4 ضمنح14 ؛ تفسيرقمّي1/44 ؛ مصباح الكفعمي/294 ف33 .
|
229 |
|
خَلْقِكَ » ( 1 ) .
موعظة : حاجّ چون به عرفات حاضر شد ، نظر به ازدحام خلايق كند ، و بيند كه مردان به لغتهاي مختلفه ، صداها بلند كرده اند ، و هر يك [ به ] زباني به تضرّع مشغولند ؛ ياد آورد عرصه قيامت و احوال آن روزِ پر هول و وحشت را ، و پراكندگي مردمان را در آنجا ، حيران و سرگردان ، و هر امّتي به گرد پيغمبر و امام خود جمع شده به چشم شفاعت بر آنها نگاه مي كنند ، پس چون به اين فكر افتاد ، دست تضرّع بردارد و با نيّت خالص به درگاه خدا بنالد كه خدا حجّ او را قبول كند ، و او را در زمره راستكاران ( 2 ) محشور سازد ، و چنان داند كه نا اميد نخواهد شد ؛ چه روز ، روز شريف ، و موقف ، موقف عظيمي است ، و بندگان خدا از اقطار زمين در آنجا جمعند و دلهاي همه حاضرين به خدا منقطع است ، و همّتهاي همه ، مصروف دعا و سؤال است ، و دستهاي همه ، به درگاه پادشاه بي نياز بلند است و همگي چشم بر در فيض و رحمت او انداخته ، و گردنها به كرم و لطف او كشيده . و البتّه چنين موقفي از نيكان و اخيار خالي نيست ، بلكه ظاهر نيست كه ابدال و اوتادِ ارض در خدمت امام عصر ، عجّل الله فرجه ، در آنجا حاضرند ، پس دور نيست كه از حضرت ذو الجلال بواسطه دلهاي پاك و نفوس مقدّسه ، رحمت بر كافّه مردمان فايز شود ، و چنان گمان نكني كه همه اين خلايق كه در آنجا جمعند و با هزار اميدواري راه دور و دراز پيموده اند ، و اهل وطن را دور افكنده و كربتِ غربت بر خود قرار داده و به در خانه چنين كريمي آورده اند ، خداوند كريم همه را نا اميد كند ، و ايشان را نابود سازد ، و بر غريبي آنها ترحّم ننمايد ؛ زنهار ! درياي رحمت الهي از آن وسيعتر است كه در چنين حالي تَنُكي كند ( 3 ) ، و از اين جهت رسيده است كه : بدترين گناهان آن است كه كسي به عرفات حاضر شود و چنان گمان كند كه خدا او را نيامرزيده است ( 4 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ( با اندكي تغيير ) كافي4/464 باب الوقوف بعرفةو ح5 ؛ وسايل13/559 ب24 ح18440 ؛ بحار96/251 ب47 ح5 .
2 ـ راستكار : درستكار ، صادق و متدين و امانت دار و صالح و پرهيزكار . لغت نامه .
3 ـ تَنُك : كم و اندك . ل . د
4 ـ عوالي اللآلي4/33 الجملة الاولي ح115 ؛ ترجمه احياء علوم الدين1/531 ؛ شرح نهج1/124 .
|
230 |
|
مرويست كه رسول خد ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده كه : شيطان را روزي بدتر از روز عرفه نيست بجهت اينكه در آن روز كوچكتر مي شود ، و ذليل و غضبناك و مطرود مي شود در آن روز كه مثل آن را در ساير روزها نمي شود بجهت ديدن آن لعين در آن روز ، نزول رحمت خداوندي را به اهل عرفات و بخشيدن گناهان بزرگ ايشان را ( 1 ) . چنانچه فرموده اند كه : گناهاني هست كه بخشيده نمي شود از بندگان مگر اينكه روز عرفه در عرفات وقوف كرده باشد ( 2 ) .
و باعث اينقدر كرامات و فضيلت بر مردمان در آن روز و در آن مكان چند چيز است : اجتماع مردم ، كه خداوند عالم اجتماع را دوست دارد ، و شرافتِ خود همان روز و همان مكان ، و بودن صُلحا و اخيار و اوتاد و ابدال ، و دست بر دعا برداشتن ، البتّه در چنين روزي و مكاني با اجتماع اينقدر اوصاف ، دعاي من و تو و امثال ما به هدف اجابت مي رسد ، محض به طفيل ادعيه ايشان ، و خداوند مِن باب بيعِ صَفقَه ( 3 ) مي گذرد از تقصيرات حاضرين در آنجا به خاطر اولياي خود ، و دعاهايشان را هم هكذا به خاطر دعاي ايشان قبول مي فرمايد ؛ چنانچه روايت شده كه :
محمّد بن عبدالله بن علي بن الحسين ( عليه السلام ) صديقي داشت عبدالحميد نام ، مدّت مديد كه منصور دوانقي او را به حبس انداخته بود ، پس سالي محمّد بن عبدالله به مكّه براي حجّ آمده بود ، و در روز عرفه در عرفات با [ حضرت ] صادق ( عليه السلام ) ملاقات نمود ، حضرت فرمود : چگونه است صديقت عبدالحميد ؟ گفت : مدّتي مي باشد كه منصور او را محبوس ساخته . پس آن حضرت دست به درگاه قاضي الحاجات برداشته ، يك ساعت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ شرح نهج14/160 القول في نزول الملائكة يوم بدر .
2 ـ عوالي اللآلي4/33 ح114 ؛ شرح نهج1/124 فضل البيتو الكعبة ؛ و با اندكي تغيير در : بحار96/261 ب47 ح37 ؛ عده الداعي/55 القسم الثاني .
3 ـ بَيعِ صَفْقَة : گونه اي از بيع است كه در آن ، مشتري دو كالاي متفاوت را همزمان و به يك قيمت معيّن خريداري مي نمايد ، در اين گونه بيع ، اگر مشتري عيب و نقصي را در يكي از دو كالاي خريداري شده بيابد ، حقّ تعويض يا برگرداندنِ كالايِ معيوب به تنهايي را ندارد ، بلكه بايد يا هر دو كالا را به فروشنده برگرداند و يا هر دو را بردارد ( فقه الامام جعفرالصادق ( عليه السلام ) 3/222 ) ؛ مؤلّف كتاب در اينجا ، تشبيه زيبايي را جهت استجابت دعاي نيكوكاران و گنهكاران ، همه با هم ، توسّط خداوند متعال به كار برده است . م .
|
231 |
|
دعا كرد ، بعد از آن رو به محمّد كرده فرمود : يا محمّد ، قسم باد به خدا كه نجات يافت رفيق تو عبدالحميد . محمّد گويد : بعد از مدّتي با عبدالحميد ملاقات كردم ، گفتم : كِي شد خلاصي تو ؟ گفت : روز عرفه بعد از عصر ( 1 ) .
ثواب وقوف : در حديث است كه پيغمبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده : هرگاه وقوف در عرفات نمايي تا غروب آفتاب ، پس اگر بوده باشد بر تو از گناهان مانند ريگ عالج و كف دريا ، هر آينه آمرزد آن را خداي تعالي براي تو ( 2 ) ، ( و عالج ، صحرايي است كه به كثرت ريگ مشهور است ) .
و در حديث ديگر ، باز آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده كه : واجب نموده خلاّق عالم بر امّت من وقوف و تضرّع و دعا را در موضعي كه دوست ترين جاها است به خدا ، و كفيل شده بر چنين امّتي بهشت را ، و ساعتي كه مردم از عرفات بر مي گردند همان ساعات است كه خداي تعالي توبه آدم را قبول فرموده . بعد فرمود : سوگند به خدايي كه مرا به حقّ بر نبوّت مبعوث فرموده ، بدرستي كه براي خداوند عالم در آسمان اوّل دري هست كه او را باب الرّحمة و باب التوبة و باب حاجات و باب تفضّل و باب احسان و باب جود و باب كرم و باب عفو مي گويند ، و حاضر نمي شود در عرفات احدي مگر اينكه لياقت و اهليّت رسانيده باشد از خدا به اين خصلتها ، بدرستي كه خداوند عالم را صدهزار ملائكه هست كه با هر يك از اين ملائكه ها ، صد و بيست هزار ملائكه هست ، و خدا را رحمت مخصوصي هست براي اهل عرفات ، نازل مي كند [ آن را ] در عرفات ، پس زماني كه از عرفات برگشتند شاهد مي گيرد همان ملائكه ها را به آزاد كردن اهل عرفات از آتش جهنّم ، و واجب مي گرداند براي ايشان بهشت را ، و از طرف خدا منادي ندا مي كند كه : برگرديد كه آمرزيده هستيد ؛ پس بتحقيق كه راضي كرديد مرا و من هم از شما راضي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ المناقب4/234 .
2 ـ الفقيه2/202 فضائل الحجّ ضمنح2138 ؛ التهذيب5/20 ب3 ضمنح3 ؛ وسايل11/218 ب2 ضمنح14650 ؛ روضة الواعظين2/360 فضائل الحجّ .
|
232 |
|
شدم ( 1 ) .
الحاصل : كسي كه خلاّق احديّت اين قدر فيوضات را در خصوص [ او ] ( 2 ) روا دانسته و لايق حالش داند ، البتّه چنين كسي تمامي معاصي را در آنجا گذاشته ، پاك پاكيزه از آن موقف خواهد برگشت ؛ چنانچه در بعضي از كتب نوشته اند كه : مردي در عرفات ، روز عرفه هميان خود را نِسياناً ( 3 ) مي گذارد و بعد از كوچ حجّاج ، در اثناي راه بيادش آمده بر مي گردد ، پس ناگاه مي بيند كه صحراي عرفات پر است از سگها و ميمونها ! از ديدن اين احوال ترسيده بر مي گردد ، ناگاه مي بيند كه آن حيوانات صدا مي كند : نترس و مَرو كه ما گناهان حجّاجيم ، ما را اينجا گذاشته خودشان طيّب و طاهر برگشته اند ( صحبتي داير بر اين مطلب در فصل قرباني ذكر خواهد شد ان شاءالله تعالي ) .
فايدة : بدان كه تفضّلات و اكرامات خلاّق عالم به سبب اين مكان مقدّس ، غير از سلسله مكلّفين ، بر بعضي از حيوانات هم شامل مي شود ، و باعث دخول آنها به بهشت مي باشد در آخرت ؛ چنانچه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود كه : هر شتري كه هفت سال در روز عرفه در موقف عرفات سوار او شده باشند ، خداي تعالي قرار مي دهد آن را از حيوانات بهشت و نسل او را مبارك مي گرداند ( 4 ) .
مناسبة : بعضي ارباب تاريخ و سير نوشته اند كه : چندي از حيوانات به بهشت مي روند :
1 ـ شتر عرفات كه ذكر شد ؛ من جمله شتر سجّاد ( عليه السلام ) كه وصيّت بر دفن آن كرده بود ، چنانچه در حجّ آن بزرگوار نوشته شده .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسايل13/550 ب19 ح18415 ؛ مستدرك10/32 ب18 ح11386 - 1 ؛ بحار9/300 ب2 ( ضمن حديثي طولاني ) و96/249 ب47 ح1 ؛ الاختصاص/39 فيه مسائل اليهودي ؛ امالي صدوق/193 س35 ؛ روضة الواعظين2/359 فضائل الحجّ .
2 ـ عبارت متن « بنده » . م .
3 ـ نِسياناً : از روي فراموشي . م .
4 ـ وسايل11/541 ب51 ضمنح15486 ؛ بحار46/70 ب5 ضمنح46 و61/206 ب8 و96/385 ب3 ضمنح10 ؛ ثواب الاعمال/50 باب نادر ؛ المحاسن2/635 ب15 ضمنح133 .
|
233 |
|
2 ـ حِمارِ عُزَير ( 1 ) .
3 ـ ناقه ( 2 ) صالح ( عليه السلام ) .
4 ـ ناقه ( 3 ) غضباي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) .
5 ـ ذوالجَناح ( 4 ) .
6 ـ شتري كه سيّدالشهدا ( عليه السلام ) در صبح روز عاشورا بر آن سوار شده ، در مقابل اعدا خطبه خواند .
7 ـ بقره ( 5 ) بني اسرائيل .
8 ـ گوسفندي كه به فديه اسماعيل ( عليه السلام ) از بهشت آمده بود .
9 ـ ماهي يونس ( عليه السلام ) .
10 ـ نَمله ( 6 ) سليمان ( عليه السلام ) .
11 ـ هُدهُد بِلقيس ( 7 ) .
12 ـ حمارِ بَلعَم باعورا ( 8 ) .
13 ـ شتري كه سفارش يوسف ( عليه السلام ) را از زندان مصر به يعقوب ( عليه السلام ) رسانيد و يعقوب ( عليه السلام ) در حقّ او دعا كرد .
14 ـ گرگ يوسف ( عليه السلام ) ، كه اولاد يعقوب ( عليه السلام ) او را متّهم ساختند .
15 ـ گرگ ديگر كه پسر ظالمي را خورد و قلب او را بدرد آورد .
16 ـ شترهايي كه هدي خانه كعبه كرده باشند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عُزَيْر : نام پيغمبري . لغت نامه .
2 ـ ناقَة : شتر ماده . لغت نامه .
3 ـ ناقَة : شتر ماده . لغت نامه .
4 ـ ذُو الجَناح : نام اسب [ امام ] حسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام ؛ و به يوم الطف ، حضرت او عليه السلام به اين اسب برنشسته بود . لغت نامه .
5 ـ بَقَرَة : گاو ، نر باشد يا ماده . لغت نامه .
6 ـ نَمْلَة : يك مورچه ، مورچه ماده . لغت نامه .
7 ـ بِلْقيس : دختر هدهاد بن شرحبيل ، ملكه سبا . لغت نامه .
8 ـ بَلْعَم باعورا : بلعم بن باعور ، نام مردي زاهد كه مستجاب الدعوه بود و به اغواي زن ، بر موسي عليه السلام و قوم او دعا كرد كه در تيه سرگردان شدند و سپس موسي عليه السلام دعا كرد تا ايمان از او سلب شد و . . . . لغت نامه .
|
234 |
|
17 ـ غُرابي ( 1 ) كه تعليم كرد قبر كندن را به قابيل .
18 ـ سگ اصحاب كهف .
19 ـ حمار عيسي ( عليه السلام ) .
20 ـ حمار رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كه يعفور نام داشت .
وجه تسميه عرفات :
اوّل ، بلندي زمين آنجا .
دوّم ، چون خداوند احديّت توبه آدم ( عليه السلام ) را قبول كرد جبرئيل ( عليه السلام ) آدم ( عليه السلام ) را به عرفات آورد و حوّا را به او تسليم نمود ؛ آدم ( عليه السلام ) و حوّا در آن موضع يكديگر را شناختند ( 2 ) .
سيُّم ، آدم ( عليه السلام ) آنجا اعتراف به ذنب خود نمود به امر جبرئيل ( عليه السلام ) ( 3 ) .
چهارم ، شناختن [ حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) ] ( 4 ) مناسك حجّ را به تعليم جبرئيل ( عليه السلام ) ( 5 ) .
پنجم ، شناختن ابراهيم ( عليه السلام ) آنجا را بعد از خبر دادن جبرئيل ( عليه السلام ) در [ روايتِ ] سابق ( 6 ) .
ششم ، جبرئيل نزد ابراهيم ( عليه السلام ) آمد تا او را اركان حجّ بياموزد ؛ در مِني نزد وي آمد شيطان لعين تا وسوسه كند او را ، پس ابراهيم ( عليه السلام ) [ شيطان را ] نشناخت و به ذي المجاز رفت ، آنجا نيز او را نشناخت ، از آنجا تجاوز كرده ، چون به عرفات رسيد شيطان را آنجا ديده شناخت .
هفتم ، اعتراف كردن ابراهيم ( عليه السلام ) به ذنب خود ، بعد از ظهر ، به امر جبرئيل ( عليه السلام ) ( 7 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ غُراب : زاغ . لغت نامه .
2 ـ ( بطور اشاره ) بحار44/242 ب30 ضمنح37 ؛ همچنين ضمن توضيحِ واژه « عرفات » در لغت نامه دهخدا .
3 ـ كافي4/191 في حجّ آدم ضمنح2 ؛ وسايل11/227 ب2 ضمنح14664 ؛ بحار11/167 ب3 ضمنح15 و96/29 ب4 ضمنح5 و96/44 ب4 ضمنح31 ؛ المحاسن2/236 ضمنح110 .
4 ـ عبارت متن « آدم » . م .
5 ـ مستدرك10/26 ب14 ح11372 - 7 ؛ بحار12/108 ب5 ح27 ؛ علل الشرائع2/436 ب173 ح1 ؛ المحاسن2/235 ح109 ؛ و ضمن احاديث طولاني در بسياري از منابع ديگر .
6 ـ همان منابع پاورقي سابق .
7 ـ مستدرك10/26 ب14 ح11372 - 7 ؛ بحار12/108 ب5 ح27 و96/253 ب47 ح16 ؛ علل الشرائع2/436 ب173 ح1 .
|
235 |
|
هشتم ، شناختن جناب ابراهيم ( عليه السلام ) مناسك حجّ را به گفتن جبرئيل ( عليه السلام ) كه : بشناس مناسك حجّ را ( 1 ) .
الفصلُ السّادِس وَالعِشرُون
در مشعر الحرام و وقوفِ آن
بدان كه چون آفتاب روز عرفه غروب كرد ، لازم است حاجّ را كه كوچ نمايد بسوي مشعر تا وقوف ثاني را به عمل آورد ، چنانچه در قرآن مجيد مي فرمايد : ( فَإذا أفَضْتُمْ مِنْ عَرَفات فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَاذْكُرُوهُ كَما هَديكُمْ وَإنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّآلّينَ ) ( 2 ) . و واجبات آن چند چيز است :
1 ـ نيّت به اين طريق كه : وقوف مي نمايم در مشعرالحرام در حجّ تمتّع اسلام واجب قربة الي الله .
2 ـ ماندن در مشعرالحرام به هر حالت كه باشد .
3 ـ اينكه ابتداي وقوف را بعد از طلوع فجر نمايد .
4 ـ انتهاي وقوف را تا طلوع آفتاب عيد باشد .
و امّا مستحبّات ؛ پس چند امر است :
اوّل اينكه بعد از غروب روز عرفه ، زود كوچ نمايد تا نماز مغرب را زياد تأخير نشود .
دوّم ، مقتصداً راه برود ؛ نه بسيار آهسته و نه بسيار تند .
سيّم ، تأخير نمايد نماز مغرب و عشا را تا اينكه در مزدلفه بخواند .
چهارم ، به آرام بدن و آرام قلب راه رود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافي4/207 ضمنح9 ؛ وسايل11/230 ب2 ضمنح14667 ؛ و در بسياري منابع ديگر از جمله همان منابع پاورقي سابق .
2 ـ بقره/198 .
|
236 |
|
پنجم ، كوچ كند با استغفار و در اثناي راه استغفار بسيار نمايد ، و بسيار بگويد : « اَللّهُمَّ أعتِقني مِنَ النّار » ( 1 ) ، پيش از كوچ كردن و در ابتداي آن ، و همينكه روانه به طرف مشعرالحرام شد ، اين دعا را بخواند : « اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ هذَا الْمَوقِفِ وَارْزُقني الْعَوْدَ أبَداً ما أبقَيْتَني وَأقْبِلْنِي الْيَوْمَ مُفْلِحاً مُنجِحاً مُستَجاباً لي مَرحوماً مَغفوراً لي بأفضَلِ ما يَنْقَلِبُ بِهِ الْيَومَ أحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ وَحُجّاجِ بَيْتِكَ الحَرامِ وَاجْعَلْنِي الْيَوْمَ مِنْ أكْرَمِ ( 2 ) وَفْدِكَ عَلَيكَ وَأعْطِني أفْضَلَ ما أعْطَيتَ أحداً مِنهُمْ مِنَ الخَيرِ وَالْبَرَكَةِ وَالرّحمَةِ وَالرِّضْوان وَالمَغفِرَة وَبارِكْ لي فيما أرجِعُ إلَيهِ مِنْ أهل وَمال أوْ قَليل أو كَثير وَبارِكْ لَهُمْ فِيّ » ( 3 ) .
ششم ، در حال راه رفتن متعرّض مردم نشود به مزاحمت و ازدحام و تعجيل نمودن و شتاب كردن .
هفتم ، در اثناي راه ، چون رسيد به تلّي از ريگ سرخ كه در طرف راست راه واقع است بگويد : « اَللّهُمَّ ارْحَم مَوقِفي وَزِدْ في عَمَلي وَسَلِّمْ ديني وَتَقَبَّلْ مَناسِكي » ( 4 ) .
هشتم ، جمع نمايد مابين نماز مغرب و عشا را به يك اذان و دو اقامه .
نهم ، در مابين اين دو نماز نماز ديگر بخواند .
دهم ، نوافل مغرب را بعد از عشا به عمل آورد ولو اينكه سرخي مغرب زايل شود .
يازدهم ، بعد از نماز صبح و نيّت وقوف ، مشغول ذكر و حمد و ثناي الهي باشد .
دوازدهم ، صلوات بفرستد به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هر قدر كه بتواند .
سيزدهم ، دعايي كه آنجا وارد شده بخواند ، و دعا اين است :
« اَللّهُمَّ ربّ المَشعرِ الحَرام فكَّ رقَبتي مِنَ النّار وَأوسِع علَيَّ مِن رِزقِكَ الحلالِ الطيِّب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اين دعا ، ضمن دعاهاي هنگام كوچ از عرفات در بسياري از منابع نقل شده است از جمله : كافي4/467 ضمنح2 ؛ التهذيب5/187 ب14 ضمنح6 ؛ وسايل14/6 ب1 ذيلح18448 .
2 ـ عبارت متن « كرم » . م .
3 ـ ( با اندكي تغيير ) الفقيه2/543 الافاضة من عرفات ، ضمنح3137 ؛ التهذيب5/187 ب14 ح5 ؛ وسايل13/559 ب24 ح18441 ؛ مصباح المتهجّد/698 دعاءالموقف .
4 ـ ( با اندكي تغيير ) الفقيه2/543 الافاضة من عرفات ، ضمنح3137 ؛ التهذيب5/187 ب14 ح6 ؛ مصباح المتهجّد/699 .
|
237 |
|
وَ ادْرَأْ عَنّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجنِّ وَالإنْسِ اَللّهُمَّ أنتَ خَيرُ مَطلوب إلَيهِ وَخَيرُ مَدعُوٍّ وَخَيرُ مَسئول وَلِكُلِّ وافد جائِزةٌ فَاجْعَل جائزَتي في مَوضِعي هذا أن تُقيلَ عَثرَتي وَتَقبلَ مَعذرَتي وَأن تَتَجاوَزَ عَن خَطيئَتي ثُمَّ اجْعَلِ التّقوي مِنَ الدُّنيا زادي » ( 1 ) .
و مستحبّ است كه در مشعرالحرام ، در شكم وادي فرود آيد در جانب راست راه ، و اين دعا را بخواند : « اَللّهُمَّ إنّي أسئَلُكَ أن تَجمَعَ لي فيها جَوامِعَ الخَيرِ اَللّهُمَّ لا تُؤْيِسْني مِنَ الخَيرِ الَّذي سَأَلْتُكَ أن تَجمَعَهُ لي في قَلْبي ثُمَّ أطلُبُ مِنكَ أن تُعَرِّفَني مِمّا عَرَّفتَ أوليآئَكَ في مَنزِلي هذا وَأن تَقِيَني جَوامِعَ الشَّرّ » ( 2 ) .
چهاردهم ، هر قدر ممكن است مشغول دعا كردن و حاجت خواستن باشد .
پانزدهم ، بسيار طلب مغفرت نمايد .
شانزدهم ، پاي خود را به مشعر ( 3 ) بگذارد ( 4 ) ، خواه برهنه باشد يا با نعل ، ( خصوصاً كسي كه اوّل حجّ او باشد ) ( 5 ) .
هفدهم ، به كوه قُزَح ( 6 ) ( 7 ) بالا رود و در آنجا مشغول ذكر الهي باشد .
هجدهم ، سنگ جمرات را از مشعرالحرام بچيند ( 8 ) ( هفتاد عدد سنگ باشد : هفت عدد براي جمره عقبه در روز عيد ، و بيست [ و ] يك عدد براي جمرات ثلثة در روز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ( با اندكي تغيير ) كافي4/469 ضمنح4 ؛ التهذيب5/191 ب15 ح12 ؛ وسايل14/20 ب11 ح18489 ؛ مصباح المتهجّد/700 ؛ المقعنعة/416 ب15 .
2 ـ ( با اندكي تغيير ) كافي4/468 ضمنح1 ؛ الفقيه2/543 الافاضة من عرفات ضمنح3137 ؛ التهذيب5/188 ب15 ضمنح3 ؛ وسايل14/19 ب10 ضمنح18488 ؛ مصباح المتهجّد/699 دعاء الموقف .
3 ـ عبارت متن « معشر » . م .
4 ـ عبارت متن « نگذارد » . م .
5 ـ در منابع فقهي در ضمن ابواب حجّ آمده است : « و يستحبُّ أن يطأ المشعر الحرام » ؛ عبارت متن ترجمه همين جمله بوده است و روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) نيز به همان عبارت نقل شده است ، جهت آگاهي بيشتر به ( كافي4/469 ح3 ؛ التهذيب5/191 ب15 ح13 ؛ وسايل13/273 ب35 ح17732 ) مراجعه شود . م .
6 ـ عبارت متن « قرح » . م .
7 ـ در مجمع البحرين آمده است : « قزح كصُرَد : اسم جبل بالمزدلفة » [ قُزح بر وزن صُرَد نام كوهي است در مزدلفه ] ؛ مجمع البحرين2/404 .
8 ـ در معاني « چيدن » آمده است : « يك يك از زمين برداشتن » [ كه در اينجا مصداق دارد ] ؛ به لغت نامه دهخدا ، ماده ( چيدن ) مراجعه شود . م .
|
238 |
|
يازدهم ، و بيست [ و ] يك براي روز دوازدهم ، و 21 براي سيزدهم ، كه مجموع هفتاد مي شود ) .
و مستحبّ است در اين سنگها چند چيز :
اول اينكه از سنگريزه خود مشعر باشد ، و از جاي ديگر آورده بر آنجا ريخته نباشند .
دوّم ، قطعات و شكسته يك سنگ نباشد ، بلكه هر يك سنگ عَلي حِدَه ( 1 ) باشد .
سيُّم ، از سنگهاي سخت و صلب نباشد .
چهارم ، ابلق [ باشد ] ، يعني رنگهاي مختلفه داشته باشد .
پنجم ، نقطه دار باشند .
ششم ، با همديگر مختلف باشند در رنگ .
هفتم ، هر يك به قدرِ انمله باشد ( يعني به مقدار يك بند انگشت ) .
منقول است كه در اين شب ، درهاي آسمان بسته نمي شود براي آنكه صداي دعاي حاجيان بالا رود ، و صداي ايشان در آسمان پيچيده است مانند صداي مگس عسل در ميان كندو . حقّ تعالي حاجيان را ندا مي كند كه : منم خداي شما ، و شماييد بندگان من ، و حقّ مرا ادا كرديد ، و بر من لازمست كه دعاي شما را مستجاب نمايم . پس هر كه مستحقّ آمرزش است همه گناهان او را مي آمرزد ، و هر كه سزاوار آن نيست گناهانش را كم مي كند ( 2 ) .
و تسميه آن به مشعر ، جهت آن است كه از شعار مأخوذ است به معني علامت ، زيرا كه آن معلّم عبادت است ، و تسميه آن به حرام بجهت حرمت آن است . و آن را مزدلفه نيز مي گويند به چند جهت :
اوّل ، چون آفتاب در عرفات غروب كرد ، جبرئيل به ابراهيم ( عليه السلام ) گفت : ازدلِف إلَي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عَلي حِدَه : جداگانه . لغت نامه .
2 ـ كافي4/468 ليلة المزدلفة ضمنح1 ؛ الفقيه2/212 فضائل الحجّ ح2188 و2/543 الافاضة من عرفات ضمن ح3137 ؛ التهذيب5/188 ب15 ضمنح3 ؛ وسايل14/19 ب10 ضمنح18488 ؛ مستدرك10/52 ب9 ضمنح11429 - 1 .
|
239 |
|
المشعرِ الحرام ؛ يعني : نزديك شو بسوي مشعر الحرام ( 1 ) .
دوّم ، چون ابراهيم ( عليه السلام ) از عرفات به مشعر رفت ، ابليس نزد وي آمد تا وسوسه كند ، از اين جهت او را مزدلفه گفتند كه به معني اجتماع و دنوّ است .
سيُّم ، بجهت اينكه مردمان آنجا نزديك به يكديگر مي باشد ( 2 ) .
و آنجا را جمع نيز مي گويند بجهت اجتماع آدم و حوّا در آن . و بجهت استحباب جمع دو نماز در آن ( كه نماز مغرب و عشا باشد ) ( 3 ) ، چنانچه ذكر شد .
الفصلُ السّابِع وَالعِشرُون
در مِني و رمي جمرات
بدان كه چون اعمال مشعر تمام شد بايد كوچ نمايد بسوي مِني ، و چون رسيد به واديِ مُحَسِّر كه منتها اليه مشعر و ابتداي مِني است ، مستحبّ است كه هروله نمايد ، و اگر سواره باشد مركوب خود را قدري تند براند تا مقدار صد گام ، و در وقت هروله اين دعا را بخواند « اَللّهُمَّ سَلِّمْ ( 4 ) لي عَهْدي وَاقْبَلْ تَوْبَتي وَأجِبْ دَعوَتي وَاخْلُفني بِخَيْر فيمَنْ تَرَكْتُ بَعْدي » ( 5 ) ، و بگويد : « رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمْ إنَّكَ أنْتَ الأعَزُّ الأجَلُّ الأكْرَمُ » ( 6 ) ، و چون به مِني رسيد بر او واجب است رميِ جمره عقبة ( و اين را جمره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الفقيه2/196 باب علل الحجّ ذيلح2125 ؛ وسايل11/237 ب2 ضمنح14678 ؛ وسايل13/552 ب19 ضمنح18420 ؛ بحار12/109 ب5 ح28 ؛ تفسيرقمّي2/224 ؛ علل الشرائع2/436 ب175 ح1 ؛ قصص جزائري/127 ؛ المحاسن2/336 كتاب العلل ح111 .
2 ـ التهذيب5/190 ب15 ضمنح10 ؛ وسايل14/17 ب8 ضمنح18478 ؛ علل الشرائع2/436 ب175 ح2 ؛ سعدالسعود/256 .
3 ـ ( نامگذاري مزدلفه به « جمع » ، بدليل جمع نمازهاي مغرب و عشا ) الفقيه2/197 ذيلح2125 ؛ وسايل14/15 ب6 ح18473 ؛ بحار96/266 ب48 ح3 و ح4 ؛ علل الشرائع2/437 ب176 ح1 و ذيل آن .
4 ـ عبارت متن « سَلْمِ » . م .
5 ـ كافي4/470 باب السعي ح3 ؛ الفقيه2/468 باب السعي ، ح2987 و2/547 الافاضة ؛ التهذيب5/192 ب15 ح14 ؛ وسايل14/22 ب13 ح18491 ؛ مستدرك10/54 ب11 ضمنح11436 - 3 ؛ مصباح المتهجّد/700 .
6 ـ الفقيه2/546 الافاضة .
|
240 |
|
قصوي نيز گويند و او نزديكترين جمره است به مكّه معظّمه از ساير جمرات ) ؛ و واجبات آن چند چيز است :
اوّل ، نيّت كند به اين طريق كه : مي زنم جمره عقبه را با ( 1 ) هفت سنگريزه در حجّ تمتّعِ اسلام ( 2 ) قُربةً اِلَي الله .
دوّم ، هفت سنگ بزند .
سيُّم ، سنگ را به جمره رساند .
چهارم ، سنگهاي حرمي باشند ( يعني از حرم چيده باشند ( 3 ) ) .
پنجم ، سنگها بكر [ باشند ] ، يعني پيش از اين ، آن سنگها را نزده باشند .
ششم ، [ سنگها را ] يك يك بيندازد ، و اگر همه را يك دفعه بيندازد همه به يك سنگ حساب مي شود ، هر چند جدا جدا برسند .
هفتم ، خَذْفاً ( 4 ) بيندازد ( و خَذْف ( 5 ) عبارتست از آنكه سنگ را به باطن انگشت ابهام بگذارد و به ظاهر انگشت سبّابه دفع نمايد ) .
هشتم ، بايد رسيدن سنگ ، به فعلِ رامي ( 6 ) باشد ، و اگر در [ اين ] اثنا سنگ ديگري به او رسد و به قوّه او ، اين سنگ بر جمره رسد كافي نيست .
نهم ، يقين نمايد بر رسيدن هفت سنگ ؛ پس اگر شك نمايد در رسيدن سنگ ، بايد بعوض آن سنگ ديگر بزند تا قطع كند به زدن هفت سنگ .
و مستحبّات رمي چند چيز است :
اوّل ، طهارت رامي از حدثِ ( 7 ) اكبر ( 8 ) و اصغر ( 9 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عبارت متن « يا » . م .
2 ـ مراد از « حجّ تمتّع اسلام » همان « حجّة الاسلام » است . م .
3 ـ در معاني « چيدن » آمده است : « يك يك از زمين برداشتن » [ كه در اينجا مصداق دارد ] ؛ به لغت نامه دهخدا ، ماده ( چيدن ) مراجعه شود . م .
4 ـ عبارت متن « خدفاً » . م .
5 ـ عبارت متن « خدف » . م .
6 ـ رامي : تير و سنگ اندازنده ، از دست اندازنده هرچيز . لغت نامه .
7 ـ حَدَث : هرچه طهارت تباه كند . لغت نامه .
8 ـ حدَثِ اَكبَر : آنچه بدان تجديد غسل و تجديد وضو لازم آيد . لغت نامه .
9 ـ حدَثِ اَصغَر : آنچه بدان تجديد وضو لازم آيد . لغت نامه .
|
241 |
|
دوّم ، رو به جمره ، و پشت به قبله ايستد .
سيُّم ، از طرف بالاي جمره بايستد ( اين حكم مختصّ عقبه است ، و در ساير جمرات ، رو به قبله و جمره ، هر دو ، خواهد ايستاد ) .
چهارم ، دور باشد از جمره به مقدار ده ذراع ( 1 ) تا پانزده ذراع .
پنجم ، وقت گرفتن سنگ به دست ، و وقت انداختن هر يك ، و بعد از اتمام كه به مقام خود برگشت ، دعايش را بخوانَد و دعا اين است : « اَللّهُمَّ هذِهِ حَصَياتي ( 2 ) فأحْصِهِنَّ لي وَارْفَعْهُنَّ في عَمَلي » ، و وقت انداختن هر يك بگويد : « اَللهُ أكْبَر اَللّهُمَّ ادْحَرْ عَنِّي الشَّيطان اَللّهُمَّ تَصْديقاً بِكِتابِكَ وَعَلي سُنَّةِ نَبِيِّكَ وَآلِه اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ حَجّاً مَبْروراً وَعَمَلا مَقْبولا وَسَعْياً مَشْكوراً » ، و بعد از اتمام كه به مقام خود برگشت ، اين دعا را بخواند : « اَللّهُمَّ بِكَ وَثِقْتُ وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ فَنِعْمَ الرَّبُّ وَنِعْمَ المَوْلي وَنِعْمَ النَّصيرُ » ( 3 ) .
ششم ، پياده باشد در وقت رمي .
هفتم ، سنگ را به دست چپ بگيرد ، و يك يك از دست چپ برداشته به دست راست بيندازد .
هشتم ، سرعت نمايد در رمي جمرات ، و هر قدر به طلوع آفتاب نزديكتر باشد بهتر است از اينكه به غروب نزديك باشد .
نهم ، سنگها پاك باشد ( و بعضي اين را واجب دانسته اند ) .
موعظة : چون حاجّ متوجّه رمي جمرات شود ، نيّت او از رمي ، بندگي و قصد امتثال امر الهي باشد ، و خود را متشبّه كند به ابراهيم ( عليه السلام ) وقتي كه در اين مكان شيطان بر او ظاهر گرديد ، پس خدا امر فرمود كه او را با سنگريزه براند و آرزوي او را قطع نمايد ، و چنان قصد كند كه سنگها را به روي شيطان مي اندازد و پشت او را مي شكند ، و هرگاه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ذِراع : ارش ، رش دست ( 48 سانتي متر ) . لغت نامه .
2 ـ عبارت متن « حصاتي » . م .
3 ـ ( با اندكي تغيير ) كافي4/478 باب يوم النحر ح1 ؛ التهذيب5/198 ب15 ح38 ؛ وسايل14/58 ب3 ح18579 ؛ بحار96/275 ب49 ح18 ؛ مصباح المتهجّد/701 .
|
242 |
|
رامي را به نظر آيد كه : شيطان به ابراهيم ( عليه السلام ) ظاهر شد و سنگ انداخت و آن را راند ، و بر من ظاهر نشده كه با سنگش بزنم و اين شبيه به لغوكاري و لعب است ؛ اَلعياذُ بِالله ؛ بيدار باش كه اين منظور ، خود از حيله ها و فتنه هاي شيطاني است ، مي خواهد بنده را از بندگي دور نموده و با اين وجود خيالات باطله ، فيوضات اطاعت و گردن گذاري امر پروردگار [ را ] مهجور نمايد ، پس بايد آن كه دم از مردانگي مي زند آستين همّت را به بالا كشيده ، با تمام شوق و رغبت اقدام به رمي جمرات نمايد تا رغمِ انفِ ( 1 ) شيطان لعين شده ، كمر آن لعين را بشكاند ؛ تصوّر مكن كه اين فعل جزئي كه انداختن هفت ريزه سنگ باشد ، چه باعثِ شكستگي شيطان مي شود ؟ بلي ، هر فعلي كه ولو با يك چشم واكردن ، و يا هم گذاشتن باشد ، همينكه بنده آن فعل را به قصد تقرّب الهي و نيّت خالص و تجنّب از آن لعين بوده ، اساسِ وجود او را به لرزه مي آورد ، پس بايد بيشتر همّت بكند در تمام اعمال ؛ خاصّه در مناسك حجّ ، خاصّه در رميِ جمرات ، و در آن وقت شهوات نفسانيّه و وساوس شيطانيّه و خِساسَت ( 2 ) و دِنائتِ ( 3 ) طَبع ( 4 ) و صفات ذميمه را از خود بيندازد ، و با اينكه سرهاي لطيف در غايت مرغوبيّت ، در رمي جمرات به نظر مي آيد ، از جمله تطبيق ظاهر با باطن كه مرد سالك في الله ، البتّه خباثت نفس را با سنگهاي توفيق اطاعت و بندگي از خود دور مي كند ، پس اين حركت ظاهري نشانه اي است از آن معني ، علاوه بر آنكه در اين عمل ، تأسّي ( 5 ) هست به خليل الرّحمن ابراهيم ( عليه السلام ) ؛ و اگر جسارت نباشد مي توان گفت كه اين فعل هم در عالم خودش خيلي هنر است ، جهت اينكه خليل الله شيطان را ديد و با سنگش زده دور فرمود ، ولي ماها شيطان نديده ، به محض استماع اينكه در آن موضع به آن حضرت ظاهر شده ، جاي او را سنگ مي زنيم ، و نابود مكاني را موجود فرض نموده ، معامله آن را مي كنيم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بر رَغمِ اَنف : براي بخاك ماليدنِ بيني ، بر خلاف ميل . لغت نامه .
2 ـ خِساسَت : زبوني ، فرومايگي . لغت نامه .
3 ـ دِنائَت : پستي و فرومايگي و دوني . . . . لغت نامه .
4 ـ طَبع : طبيعت ، سرشت . لغت نامه .
5 ـ تَأَ سّي : اقتدا كردن به كسي ، پيروي كردن . لغت نامه .
|
243 |
|
تعليل : به سند معتبر مرويست كه چون آدم ( عليه السلام ) به امر جبرئيل اعمال حجّ ( 1 ) را به جا آورد و قرباني كرد و سر خود را تراشيد ، پس جبرئيل دست او را گرفت كه بسوي خانه كعبه آورد ، شيطان بر سر راه آدم ( عليه السلام ) آمد نزد جمره عقبه و گفت كه يا آدم ، كجا مي روي ؟ جبرئيل گفت كه او را به هفت سنگ بزن و با هر سنگ اَللهُ أكبر بگو . چون چنين كرد ، شيطان رفت و نزد جمره دوّم پيدا شد و گفت : اي آدم ، كجا مي روي ؟ باز جبرئيل گفت كه او را با هفت سنگ زن و با هر سنگ اَللهُ أكبر بگو . چون چنين كرد ، شيطان رفت ، پس در روز سيُّم و چهارم نيز چنين كرد ، و در آخر كه شيطان رفت ، جبرئيل ( عليه السلام ) به آدم گفت كه : بعد از اين هرگز او را نخواهي ديد ( 2 ) .
و به سند معتبر ديگر مروي است كه : سبب رمي جمرات در مِني آن است كه حقّ تعالي جبرئيل را نزد ابراهيم ( عليه السلام ) فرستاد كه او را اركان حجّ بياموزد ( 3 ) ، و در حيني كه اعمال او را بجا مي آورد ، شيطان در مِني نزد جمره اوّل ظاهر شد تا وسوسه كند ابراهيم ( عليه السلام ) را ، و آن حضرت به امر جبرئيل ( عليه السلام ) هفت سنگ به او انداخت ، و با هر يكي تكبيري مي گفت ، [ شيطان ] از آنجا پرواز كرد ( يا به زمين فرو رفت ) ، و نزد جمره دوّم ظاهر شد ، هفت سنگ ديگر بر او انداخت و با هر يكي تكبير گفت ، باز به زمين فرو رفت يا پرواز كرد ، به جمره سيُّم نشست ، ابراهيم ( عليه السلام ) باز چنين كرد ، باز به زمين فرو رفت و ديگر پيدا نشد ( 4 ) . به روايت ديگر : از آنجا بگريخت و به ذو المجاز ( 5 ) رفت ، ابراهيم ( عليه السلام ) آنجا وي را بشناخت و از او تجاوز كرد ( 6 ) ( از اين جهت آنجا به ذو المجاز تسميه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عبارت متن « اعمال حجر » . م .
2 ـ كافي4/193 حجّ آدم ضمنح2 ؛ وسايل11/228 ب2 ضمنح14664 ؛ بحار11/168 ب3 ضمنح15 و96/30 ب4 ضمنح5 ؛ علل الشرائع2/401 ب142 ؛ قصص راوندي/46 ضمنح12 .
3 ـ عبارت متن « بيامزد » . م .
4 ـ ( با اندكي تغيير ) وسايل14/264 ب4 ح19156 ؛ بحار12/102 ب5 ح8 و96/39 ب4 ح16 ؛ قرب الاسناد/68 جزء1 ؛ قصص جزائري/124 ف4 .
5 ـ نام بازارگاهي است در نزديكي مكّه و به فاصله يك فرسخ از عرفات ؛ در عصر جاهليّت ، عرب مجاور مكّه را در اوائل ذوالقعده بدانجا بازاري بوده است ( بطور خلاصه از لغت نامه دهخدا ) .
6 ـ تَجاوُز : درگذشتن ، بگذشتن از چيزي . لغت نامه .
|
244 |
|
يافت ) ، و چون به عرفات رسيد آنجا نيز او را ديد و شناخت و چون از آنجا به مشعر آمد ، ابليس نزد او آمد تا وسوسه او كند و به آرزو نرسيد .
ثواب : مروي است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده : چون در مِني رمي جمار كني ( يعني به هر يك از سه ميل هفت سنگ اندازي ؛ چنانچه مقرّر است ) ، بنويسد خداي تعالي براي تو به هر سنگريزه ده حسنه از مستقبلِ ( 1 ) عمرِ تو ( 2 ) .
وجه تسميه : مِني را بجهت اين مِني گفتند كه جبرئيل ( عليه السلام ) همانجا به ابراهيم ( عليه السلام ) گفت كه تمنّي كن حاجت خود را ، و هر آرزو كه داري از خدا بطلب ؛ پس او در خاطر خود تمنّا و آرزوي آن كرد كه خدا بجاي پسرش اسماعيل ( عليه السلام ) گوسفندي قرار كند كه به فداي اسماعيل ( عليه السلام ) ذبح نمايد ، پس خدا آرزوي او را داد ( 3 ) .
معجزة : مفضّل بن عمر گويد كه : در مِني ، خدمت [ حضرت ] صادق ( عليه السلام ) بودم كه گذارش به پيره زني افتاد كه با دو طفل كوچك مي گريستند ، و مادّه گاوي مُرده ، نزديك ايشان افتاده بود ، حضرت پرسيد : اي ضعيفه ، چرا گريه مي كني ؟ گفت : چون گريه نكنم كه معاش من و اطفال من از اين گاو بود ، اكنون در كار خود حيرانم . حضرت ( عليه السلام ) فرمود : مي خواهي كه گاوت زنده شود ؟ زن گفت : اي بنده خدا مرا اين مصيبت بس نيست كه ما [ را ] تمسخر مي كني ؟ فرمود : حاشا كه از روي تمسخر گفته باشم . و لب مبارك بجنبانيد و پا بر آن گاو زد ، في الحال آن گاو برجست و بايستاد ، آن زن از خوشحالي گفت : به خداي كعبه اين شخص عيسي ( عليه السلام ) [ است ] ! حضرت خود را در ميان مردم انداخته از نظر ما دور رفت كه مبادا كسي از اين حال مطّلع باشد ( 4 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مُستَقْبَل : زماني كه بعد از حال آيد . لغت نامه .
2 ـ الفقيه2/203 فضائل الحجّ ضمن ح2138 ؛ التهذيب5/20 ب3 ضمن ح3 ؛ وسايل11/219 ب2 ضمن ح14650 ؛ بحار96/5 ب2 ضمن ح3 ؛ امالي صدوق/550 س81 ضمن ح22 ؛ روضة الواعظين2/360 فضائل الحجّ .
3 ـ الفقيه2/197 علل الحجّ ح2126 و ح2127 ؛ بحار6/96 ف2 و12/108 ب5 ح26 و96/272 ب49 ح4 ؛ علل الشرائع2/435 ب172 ح2 ؛ قصص جزائري/126 ف4 .
4 ـ بحار47/115 ب5 ح151 ؛ الخرائج1/294 ب7 ؛ فرج المهموم/230 ؛ كشف الغمّة2/199 .
|
245 |
|
الفصلُ الثّامِن وَالعِشرُون
در قرباني كردن
واجب است در مِني قرباني ؛ و اين دوّم مناسك مِني است ، و واجبات آن چند چيز است :
اوّل ، نيّت كردن به اين طريق كه : ذِبح ( 1 ) ( يا نَحر ( 2 ) ) اين قرباني مي كنم در حجّ تمتّع اسلام واجب قربة الي الله .
دوّم ، اينكه نحر يا ذبح را در مِني نمايد .
سيُّم ، بعد از رمي جمرات [ قرباني ] نمايد .
چهارم ، قبل از حَلق ( 3 ) باشد .
پنجم ، در روز عيد اضحي باشد .
ششم ، خود بكشد قرباني را ، و اگر كس ديگر بكشد بايد نيابت نمايد ، و اَولي اين است كه در آن وقت حاجي دست خود را بالاي دست نايب بگذارد .
هفتم ، يك نفر ، يك قربانيِ مستقلّ نمايد و شراكت با كس ديگر نكند مگر در قرباني مستحبّ .
هشتم ، گوشت قرباني را از مِني بيرون نكند ، هر چند كه براي خوردن خود باشد ، و همه را در آنجا صرف نمايد ( مگر كسي كه گوشت را به او به رسم هديه ، يا از حصّه فقرا داده باشند ، يا از كسي خريده باشد ، كه اينها را بيرون كردن جايز است ) .
نهم ، پوست قرباني را به اجرت ذبح كننده ندهد ( اگر به عنوان هديه يا از حصّه فقرا ، با وجود صفت استحقاق ، بدهد ضرر ندارد ) .
و در خود قرباني چند چيز واجب است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ذِبْح : گوسفندي كشتني ، قربانيِ عيد اَضْحي . لغت نامه .
2 ـ نَحْر : شتر كشتن . لغت نامه .
3 ـ حَلْق : موي ستردن ، تراشيدن . لغت نامه .
|
246 |
|
اوّل اينكه از انعام ثلثه ( شتر يا گاو يا گوسفند و بز ) بوده باشد .
دوّم ، اگر گوسفند باشد ، بايد زياده بر شش ماهه باشد ( بلكه بر هفت ماهه ، بنابر احوط ) ، و بز يك سال را تمام كرده باشد ، و گاو مثل بز است ، و شتر بايد پنج سالش تمام باشد .
سيُّم ، تامُّ الخلقة ( 1 ) [ باشد ] ( 2 ) ؛ يعني كور و شل و مريض و شاخ شكسته نباشد كه از مغز شاخش چيزي افتاده باشد ( اگر از پوست شاخ چيزي بيفتد عيب ندارد ) ، و از گوشش چيزي نيفتد ، و شقِّ ( 3 ) ثُقَب ( 4 ) عيب ندارد ، و دم بريده و بي دندان نباشد ، و بسيار لاغر و خصي نباشد ( خصي آن است كه خايه اش را بيرون كرده باشند ) .
و مستحبّات قرباني چند چيز است :
اوّل ، فربهي آن .
دوّم ، سياهي چشم و زانو و زير دم .
سيُّم ، حاضر كردن او در عصر عرفه به عرفات .
چهارم ، مادّه بودن شتر و گاو ، و نر بودن گوسفند و بز .
پنجم ، در وقت ذبح ، خواندن دعاي : « وَجَّهتُ وَجهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّمواتِ وَالأرضَ حَنيفاً مُسلِماً وَما أنَا مِنَ المُشرِكين إنَّ صَلوتي وَنُسُكي وَمَحيايَ وَمَماتي للهِ رَبِّ الْعالَمين لا شريكَ لَهُ وَبِذلكَ اُمِرتُ وَأنَا مِنَ المُسلِمين اَللّهُمَّ مِنكَ وَلَكَ بِسمِ اللهِ وَاللهُ أكبرُ » ، پس نحر يا ذبح كند و بگويد : « اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّي » ( 5 ) .
ششم ، قرباني را سه قسمت كردن : يكي براي خود و عيال خود ، و يكي هديه براي مؤمنين ، و ديگري را به فقرا دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تامُّ الخِلقَة : ( در اينجا ) حيواني كه تمام اجزاي آن كامل و سالم باشد . م .
2 ـ عبارت متن « شود » . م .
3 ـ شَقّ : شكافتن ، دريدن . لغت نامه .
4 ـ ثُقَب : جمع ثُقْبَة : سوراخ . لغت نامه .
5 ـ ( دعاهاي بند پنجم ) كافي4/498 باب الذبح ح6 ؛ الفقيه2/503 باب الذبح ح3084 ؛ الفقيه2/549 الذبح ؛ التهذيب5/221 ب16 ح85 ؛ وسايل14/152 ب37 ح18849 و14/207 ب6 ضمنح18997 ؛ بحار96/279 ب50 ضمنح9 ؛ الاقبال/450 ؛ مصباح المتهجّد/702 .
|
247 |
|
هفتم ، خودش چيزي از او بخورد ، اگر چه كم باشد .
هشتم ، افضل در قرباني شتر است ، و كمتر از او در فضيلت گاو ، و كمتر از او گوسفند ، و كمتر از همه بز است ، و احسن از همه گوسفند است ، اگر چه در فضيلت كمتر از دو تا [ يِ اوّل ] است ( 1 ) .
تدبّر : چون حاجّ ذبح قرباني كند ، ياد آورد كه اين ذبح اشاره به آن است كه : به سبب حجّ به نفس امّاره و شيطان ، غالب شدم ، و ايشان را كشتم ، و از عذاب الهي خلاص شدم ؛ پس در آن وقت سعي كند در توبه و بازگشت از اعمال قبيحه كه سابق مرتكب بود ( و امّا در اين اشاره صادق باشد ) ، و فِي الجمله شيطان و نفس امّاره را ذليل كرده ، حلقوم هَوي ( 2 ) و هوس و طمع را قطع نمايد ، و از اين جهت رسيده است كه : علامت قبول حجّ آن است كه حال آدمي بعد از حجّ بهتر از سابق گردد . و در خبر ديگر وارد است كه : از علامت قبول حجّ ، ترك معاصي است كه سابق مي كرد ، و بدَل كردن همنشينان بد را به همنشينان خوب ، و مجالس لهو و غفلت را به مجالسي كه در آن ياد خدا مي شود .
ثواب : مروي است كه پيغمبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده كه : چون در مِني ذبح كني گوسفند قرباني را ، يا نحر نمايي شتر قرباني را ، بوده باشد براي تو به هر قطره اي از خون آن كه حسنه نوشته شود براي تو در مستقبل عمر تو ( 3 ) .
فايدة : بدان كه اسباب قرب بسوي خلاّق عالم مختلف است ، از جمله آنها قرباني است ؛ و قربان ( بر وزن فعلان ) ، مشتقّ است از قرب به معني « ما يُتَقَرَّبُ بِه » ( 4 ) مثل قرآن ؛ و قرباني اقسامي دارد كه به بعضي از آنها اينجا اشاره مي شود :
اوّل ، قربانيِ توبه ، كه خداوند عالم اراده قبول توبه آدم ( عليه السلام ) فرمود ؛ جبرئيل آمد ، مناسك حجّ را به آدم ( عليه السلام ) تعليم داد ، [ او ] اعمال حجّ را به عمل آورد و قرباني كرد تا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بهتر از همه قربانيها ، گوسفند است اگرچه برتري آن از شتر و گاو كمتر است . م .
2 ـ هَوي : خواهش دل ، خواست دل . لغت نامه .
3 ـ التهذيب5/21 ب3 ضمن ح3 ؛ الخرائج2/516 ( ضمن حديثي طولاني ) ؛ روضة الواعظين2/360 ( ضمن حديثي طولاني ) .
4 ـ چيزي كه بوسيله آن ( به خدا ) تقرّب جسته شود . م .
|
248 |
|
اينكه خدا توبه او را قبول فرمود .
دوّم ، قربانيِ سعادت و شقاوت است كه پسران آدم ( عليه السلام ) نمودند و خلاّق عالم قرباني هابيل را قبول فرمود و از قابيل ردّ نمود ، و او از حسد برادر خود را كشته به شقاوت ابدي گرفتار شد .
سيُّم ، قرباني هَدْي ( 1 ) است كه حاجيان بعد از وقوف به عرفات و مشعر الحرام و رمي جمره اولي بايد در مِني ذبح كنند ( كه آن را فضيلت و منفعت نيز گويند ) .
چهارم ، قرباني اضحيّه است و آن ، قرباني ساير خلق است كه در عيد اضحي ، در بلاد ديگر ( كه خارج از مكّه باشد ) مي نمايند ، و در آيه شريفه ( يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقينَ إلَي الرَّحْمنِ وَفْداً ) ( 2 ) ، مفسّرين چند تفسير ذكر نموده اند ، از جمله : يعني روزي كه جمع نماييم ما ، پرهيزكاران را بسوي خداوند رحمان ، كه معمور ساخته ايشان را به رحمت خود ( يعني بسوي جنّت او كه دارِ اكرام است ، يا بسوي محشر ) ، در حالتي كه ايشان سوار باشند به ناقه هاي بهشت در وقتِ رفتن به بهشت ، و يا زمانِ آمدن به محشر ، يا اينكه آنها سوار مي شوند بر قربانيهاي خود ، چنانچه فرموده اند : « استفرِهُوا ضَحاياكُم فَإنَّها مَطاياكُم يَومَ القِيامَة ( 3 ) » ( 4 ) ، يعني : هر چه قرباني مي كند چاق باشد بجهت آنكه روز قيامت مَركَب شما خواهد بود . و چنانچه از تفسير آيه شريفه و اين حديث شريف و ساير اخبار مستفاد مي شود ، حضور مؤمنين به محشر و يا رفتن ايشان به بهشت ، به انحاء مختلفه خواهد شد : بعضي با ناقه هاي بهشت ، و بعضي با ناقه هاي طائره بهشت ، و بعضي با قربانيهاي خود كه در دنيا كرده اند سوار مي باشند ، ولكن در خود محشر ، سوار نمي شود مگر چند نفر ( 5 ) :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ هَدْيْ : آنچه به حرم برده شود از چارپايان ، و گويند آنچه براي قربان كردن برند . لغت نامه .
2 ـ مريم/85 .
3 ـ عبارت نقل شده در منابع « . . . فَإنَّها مَطاياكُم عَلَي الصّراط » است . م .
4 ـ الفقيه2/213 فضائل الحجّ ح2190 ؛ وسايل14/209 ب62 ح19001 ؛ بحار7/276 ب11 و96/296 ب52 ح18 ؛ علل الشرائع2/438 ب179 ح1 .
5 ـ شرح حال سوارانِ روز قيامت با اندكي تغيير در اين منابع نقل شده است : بحار7/231 ب8 ح2 ؛ خصال1/204 الركبان يوم القيامة ح20 .
|
249 |
|
اوّل ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كه بر براق سوار خواهد شد .
دوّم ، جناب صالح ( عليه السلام ) بر ناقه اي ( 1 ) كه قوم او پي كردند .
سيُّم ، امير ( عليه السلام ) كه سوار مي شود بر ناقه اي از ناقه هاي بهشت كه از نور خلق شده ، رنگش زرد و سرش سرخ و چشمهايش سياه و دست و پايش از طلا و دو چشمش از ياقوت و زير شكمش از زبرجد سبز و زمامش از لؤلؤِتر يا از ياقوت باشد ، و آن حضرت دو حلّه ( 2 ) سبز پوشيده مي ايستد ميان بهشت و دوزخ در حالتي كه مردم چندان شدّت كشيده باشند كه عرقهاي ايشان متّصل مي ريزد ، همينكه اهل محشر آن بزرگوار را ديدند ، هيچ يك او را نشناسد ، پس ملائكه و انبيا ( عليهم السلام ) و صدّيقين مي گويند كه : نيست اين مگر ملك مقرَّب يا پيغمبر مُرسَل ؛ پس منادي ندا مي كند از جانب عرش الهي كه : نيست اين ملك مقرّب و نبيّ مرسَل ، ولكن : هذا عليُّ بن أبي طالب ( عليه السلام ) أخو رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) في الدّنيا وَالآخرَة ( 3 ) .
چهارم ، [ حضرت ] فاطمه ( عليها السلام ) ؛ سوار خواهد شد بر ناقه غضبا ، و جلو ناقه را جبرئيل ( عليه السلام ) گرفته وارد محشر مي نمايد ، و به آواز بلند ندا مي كند كه : اي اهل محشر ، چشم بپوشيد ونگاه نكنيد تا فاطمه ( عليها السلام ) ، دختر پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، بگذرد ؛ پس فاطمه ( عليها السلام ) به هيئتي وارد محشر مي شود كه هيچ صاحب چشمي تاب ديدن ندارد .
ولكن خطيب خوارزمي از اهل تسنّن ، به سند خود از ابي هريرة نقل نموده ( 4 ) كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : روز قيامت ، بغير از چهار كس سوار نخواهد شد : من بر براق ، و برادرم صالح پيغمبر ( عليه السلام ) بر ناقه اي كه پي كردند ، و عمويم ( 5 ) حمزه كه شير خداست ، بر ناقه غضبا ، و برادرم عليّ بن أبي طالب ( عليه السلام ) بر ناقه اي از ناقه هاي بهشت ، و در دست او لوايي خواهد بود كه او را لواء حمد نامند ، و در نزد عرش ندا خواهد كرد كه : لا إلهَ إلاّ الله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ناقَة : شتر ماده . لغت نامه .
2 ـ حُلَّة : ردا ، جامه نو . لغت نامه .
3 ـ اين ، علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) ، برادر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است در دنيا و آخرت . م .
4 ـ اين روايت در ( المناقب/209 ) نقل شده است .
5 ـ عبارت متن « عمّم » . م .