بخش 5

اسرار حجرالأسود سنگ بهشتی حضور در بهشت علت سیاهی فصل پنجم اسرار عرفانی نماز طواف نماز نیاز نماز حضور نماز ولایت فصل ششم اسرار عرفانی سعی و تقصیر اسرار باطنی سعی طهارت درونی شفاعت فرشتگان محبوب خدا سعی ابراهیم


100


« طواف خانه خدا همچون نماز است » .

وجه چهارم ) هفت شهر عشق

بايد هفت مرتبه به گرد كويش چرخيد و اين هفت شهر عشق را به پايان رساند . در اين هنگام زائر با حالت سكر و حيرت در برابر نور اشراق الهي كه از قلبش تلألؤ مي كند زانو مي زند ، از سرّ خويش حكمت مي طلبد و در كهكشان حقيقت به پرواز درمي آيد . زائر سالك تا حضرت بي نشان بالا مي رود و به ميهماني ملائك درمي آيد . او در اوج گمنامي ، خود را در درياي اسرار احساس مي كند و در زير سايه او قرار مي گيرد . طواف كننده در همان محلي طواف مي كند كه مطاف پيامبران ، امامان و مدفن انبياست . طواف كننده با آخرين دور به ستاره اي مي ماند كه به گرد خورشيد مي چرخد و منظومه اي از عشق ، كشش ، خلسه و جذبه او را فرا گرفته است . او از زمين گذشته و تا عرش فنا ارتفاع گرفته است .

طواف بجز اسرار ، آدابي هم دارد ؛ آدابي نظير : غسل ، تواضع ، سكينه و اينكه با پاي برهنه به مطاف برود . هر يك از آنها سرّي دارد كه در مباحث گذشته بيان شد . يكي از مهمترين مستحبات و آداب به هنگام طواف دعاست . اين دعاها مضامين بلندي دارند ؛ طواف كننده به خدا عرض مي كند ما بندگان توايم ، پيشاني ما در قبضه قدرت توست ، اگر ما را عذاب كني به سبب گناهان ماست و اگر ما را ببخشي به سبب رحمت توست . . . زائر در طواف مي گويد ( 1 ) :

« اللَّهُمَّ إِنِّي إِلَيْكَ فَقِيرٌ وَمِنْ عَذَابِكَ خَائِفٌ مُسْتَجِيرٌ ، اللَّهُمَّ لاَ تُبَدِّلْ اسْمِي وَلاَ تُغَيِّرْ جِسْمِي . . . » ؛ ( 2 )

« خدايا به تو نيازمندم و بيمناك و پناهنده ام ، نامم را عوض مكن و جسمم را تغيير مده . »

و چون در دور هفتم به آخر كعبه رسيد دستانش را مي گستراند و صورت و شكم خود را به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تهذيب الاحكام ، ج5 ، ص104 ، روايت339 ؛ فروع كافي ، ج4 ، ص411 ، روايت5

2 . فروع كافي ، ج4 ، ص406


101


كعبه مي چسباند و مي گويد :

« اللَّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ وَهَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ » ؛ ( 1 )

« خدايا ! خانه خانه توست و بنده ، بنده تو و اينجا جايگاه پناه آورنده به تو از آتش است . »

همچنين طواف واجباتي نظير طهارت دارد كه لطايف عرفاني آنها گذشت . از جمله واجباتي كه در طريقت طواف دخالت دارد ، ابتدا كردن و ختم نمودن به حجرالأسود است . چنانكه بايد طواف داخل مطاف باشد و مطاف فاصله ميان ركن و مقام ابراهيم است . از سوي ديگر اموري مثل ملتزم ، حطيم ، مستجار ، حجر اسماعيل ، مقام جبرئيل و ركن يماني داخل طواف است . از اين رو شايسته است اسرار هر يك را بر شمرد :

اسرار حجرالأسود

1 . سنگ بهشتي

حجرالأسود از بهشت آمده و رنگ و بوي اين جهان را ندارد . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در حديثي فرمود :

« الْحَجَرُ الاَْسْوَدُ مِنَ الْجَنَّةِ » ؛

« حجرالأسود از سنگهاي بهشت است » . ( 2 )

منذر ثوري از امام باقر ( عليه السلام ) درباره حجرالأسود سئوال كرد كه چه سنگي است و از كجا آمده است ؟ امام در پاسخ چنين فرمود :

« نَزَلَتْ ثَلاَثَةُ أَحْجَار مِنَ الْجَنَّةِ ؛ الْحَجَرُ الاَْسْوَدُ اسْتَوْدَعَهُ إِبْرَاهِيمَ ( عليه السلام ) وَمَقَامُ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروع كافي ، ج4 ، ص410

2 . سنن نسائي ، ج5 ، ص226


102


إِبْرَاهِيمَ وَ( حَجَرُ بَنِي إِسْرَائِيلَ ) قَالَ أَبُو جَعْفَر ( عليه السلام ) إِنَّ اللَّهَ اسْتَوْدَعَ إِبْرَاهِيمَ الْحَجَرَ الاَْبْيَضَ وَكَانَ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الْقَرَاطِيسِ فَاسْوَدَّ مِنْ خَطَايَا بَنِي آدَمَ » ؛ ( 1 )

« سه سنگ از بهشت فرود آمده است : حجرالأسود كه به وديعت به ابراهيم سپرده شد ، مقام ابراهيم و سنگ بني اسرائيل . خداوند سنگ سفيد به حضرت ابراهيم سپرد كه سفيدتر از كاغذ بود ، و در نتيجه گناهان بني آدم سياه شد . »

بهشت محل نعمت ( 2 ) و رحمت و رضوان الهي ( 3 ) است . كسي كه به بهشت وارد شد ، اهل رستگاري است . ( 4 ) كسي كه به بهشت راه يابد فرشتگان الهي او را اكرام مي كنند . ( 5 ) اين ها بعضي از ويژگيهاي بهشت ، بهشتيان و پديده هاي بهشتي است . قطعه سنگي كه از بهشت آمده ، بي ترديد نعيم است ، با خود رحمت و رضوان الهي را آورده است و هر كس او را لمس كند ، مكرم و بهشتي است .

دلا از خانه خاكي سفر كن * * * به بيت يار افلاكي نظر كن

گذر از لعل و ياقوت و زمرد * * * بسنده بر تماشاي حجر كن

2 . حضور در بهشت

سنگي كه از بهشت است طبعاً به بهشت باز مي گردد و خود را در بهشت نشان مي دهد ؛ بنابراين حجرالأسود در بهشت حضور دارد و حتي در بهشت شهادت خواهد داد . اين قطعه سنگ بسيار با وفاست ؛ زيرا هر كس او را در اين دنيا لمس كرده باشد ، شهادت داده ، براي او بهشت را تضمين مي كند . اساساً بهشت و وفا با يكديگر همراهند و اگر بيوفايي يا نقض عهدي وجود دارد ، ويژگي جهنم و دوزخيان است . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) درباره حجرالأسود ضمن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير عياشي ، ج1 ، ص59 ، روايت93

2 . مائده : 65

3 . توبه : 21

4 . آل عمران : 185

5 . معارج : 35


103


اشاره به وفاداري آن فرمود :

« يبعث الله الحجر الأسود والركن اليماني يوم القيامة و لهما عينان و لسان و شفتان ، يشهدان لمن استلمهما بالوفاء » ( 1 ) ؛

« خداوند روز قيامت حجرالأسود و ركن يماني را مبعوث مي كند در حالي كه دو چشم و زبان و دو لب دارند و با وفاداري براي كساني كه اين دو را لمس كرده اند شهادت مي دهند . »

3 . علت سياهي

حجرالأسود در آغاز بسيار سفيد بود ، از كاغذ و شير هم سفيدتر ؛ اما سياه شد و تغيير رنگ داد . علت سياهي به دو گونه مطرح شده است ؛ گاهي به گناهان مشركين عهد جاهليت نسبت داده شده ؛ چون در زمان جاهليت اين سنگ مس شده ، رجس و جرمهاي آنها باعث شد تا اين سنگ سياه شود . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« حجرالأسود از سنگ هاي بهشتي است و سفيد بود تا اينكه در زمان جاهليت افرادي با رجس آن را مس كردند . » ( 2 )

گاهي نيز به مجرمين و منافقين نسبت داده شده است . چنانكه امام صادق ( عليه السلام ) در حديثي عجيب به مضموني عميق اشارتي دارد .

« إِنَّ الاَْرْوَاحَ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا فِي الْمِيثَاقِ ائْتَلَفَ هَاهُنَا وَمَا تَنَاكَرَ مِنْهَا فِي الْمِيثَاقِ اخْتَلَفَ هَاهُنَا وَالْمِيثَاقُ هُوَ فِي هَذَا الْحَجَرِ الاَْسْوَدِ أَمَا وَاللَّهِ إِنَّ لَهُ لَعَيْنَيْنِ وَأُذُنَيْنِ وَفَماً وَلِسَاناً ذَلْقاً وَلَقَدْ كَانَ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ اللَّبَنِ وَلَكِنَّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الترغيب و الترهيب ، ج2 ، ص194 ، روايت13

2 . همان ، ص194 ، روايت17


104


الْمُجْرِمِينَ يَسْتَلِمُونَهُ وَالْمُنَافِقِينَ فَبَلَغَ كَمِثْلِ مَا تَرَوْنَ » . ( 1 )

« همانا ارواح نيروهاي آماده هستند ، هر كدام كه در عالم ميثاق با يكديگر آشنا بودند با يكديگر الفت برقرار مي كنند و هر كدام در عالم ميثاق از يكديگر دور بودند ، نزد حجرالأسود از يكديگر دور مي مانند . آگاه باشيد ، به خدا سوگند حجرالأسود دو چشم و دو گوش و دهان و زباني دارد و همانا از شير سفيدتر بود ، ولي مجرمين و منافقين آن را لمس نمودند و چنين شد كه مي بينيد » . ( 2 )

از اين حديث نكته جالب توجهي به دست مي آيد و آن اينكه وضعيت ارواح در عالم بالا در حجرالأسود ثبت است ، گويا يك برنامه نرم افزاري بسيار دقيق در اين قطعه سنگ قرار دارد تا نفوسي كه در عالم ذر و ميثاق با يكديگر انس و محبتي داشته اند ، نزد حجرالأسود خود را بيابند و آن نفوسي كه يكديگر را دفع كرده اند نزد حجرالأسود از يكديگر فاصله گيرند . به تعبيري مي توان گفت اين قطعه سنگ بهشتي ، گويي ابررايانه خداست .

در باب علت سياهي حجرالأسود تعبير كلي تري هم بيان شده است و آن اينكه خطاها و جرمهاي بني آدم باعث تغيير رنگ حجرالأسود شد . پس علت سياهي حجر جرمها ، معاصي و خطاهاي فرزندان آدم است . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« نزل الحجرالأسود من الجنة وهو اشد بياضاً من اللبن ، فسوّدته خطايا بني آدم » ( 3 ) ؛

« حجرالأسود از بهشت نازل شد در حالي كه از شير سفيدتر بود ولي گناهان فرزندان آدم آن را سياه نمود . »

تعبير سياهي و سفيدي در يكي از آيات قرآن به صورت زيبايي بيان شده است . از ويژگي هاي قيامت تفكيك چهره هاست . خداوند در آخرت چهره ها را دو گونه محشور مي كند ؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار ، ج96 ، ص220

2 . علل الشرائع ، ص426 ، روايت7

3 . همان .


105


بعضي صورتها سفيد و بعضي ديگر سياهند . آنها كه كفر ورزيده اند ، با صورت سياه محشور و به عذاب مبتلا مي شوند . اما آنها كه سفيد رويند ، اهل تقوا در دنيا و رحمت الهي در آخرتند .

( يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ * وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَتِ اللهِ هُمْ فِيها خالِدُونَ ) ( 1 ) ؛

« روزي بيايد كه گروهي روسفيد و گروه روسياه باشند سيه رويان را نكوهش كنند كه چرا كافر شديد بعد از ايمان اكنون بخشيد عذاب خدا را به كيفر كفرتان ، اما سفيدرويان به بهشت كه محل رحمت خداست در آيند و در آن جاويد باشند . »

رنگ رخساره خبر مي دهد از سرّ درون . سفيدرويي حكايت از تقواي درون دارد چنانكه روسياهي اشاره به كفر باطني و معاصي . قطعه سنگي كه از بهشت آمده بايد نشاني از بهشت داشته باشد لذا در آغاز سفيدتر از شير بود ، اما همينكه به دنيا آمد با لمس دست هاي گنهكار تغيير رنگ داده سياه شد . نكته لطيف اينكه حجرالاسود سياهي جرم و خطاي بني آدم را به خود گرفت و با استلام خويش آنها را پاك نموده درونشان را سفيد كرد . گويا حجرالاسود سياهي گناه را از انسان گرفته باعث طهارت و سفيدرويي آنان مي شود ، زبان حال حجرالاسود خطاب به گنهكاران اين است : سياهي تو به من ، سفيدي من به تو .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران : 105ـ106


107


فصل پنجم : اسرار عرفاني نماز طواف

فصل پنجم

اسرار عرفاني

نماز طواف


109



واجب است بعد از تمام شدن طواف عمره ، دو ركعت نماز همانند نماز صبح خواند . همچنين ضروري است اين نماز نزد مقام ابراهيم ( عليه السلام ) واقع شود يعني بايد آن نماز را پشت مقام به جاي آورد . البته هر چه نماز طواف به مقام نزديك تر باشد بهتر است . مستحب است در ركعت اول بعد از حمد سوره اخلاص و در ركعت دوم بعد از حمد سوره كافرون خوانده شود . حمد و ثناي الهي ، صلوات بر محمد ( صلّي الله عليه وآله ) ، طلب قبولي اعمال ، سجده هاي طولاني ، گريستن و خواندن دعاهاي مختلف از مستحبات نماز طواف است . اما نماز طواف در برابر كعبه ، روبروي حجرالاسود ، حطيم ، ملتزم و در آستانه مقام ابراهيم ( عليه السلام ) تأويلات و اسرار باطني دارد :

1 . نماز نياز

نماز اعتراف به عبوديت است ، نماز ، انسان را در مقام بندگي قرار مي دهد و بندگي انسان را به عروج و آسمان مي برد . عبوديت يعني وقوف بر صدر خويش و مقام بندگي ، مقام فقر است و مقام فقر يكي از مقامات عرفاني است كه قرآن هم به آن اشاره لطيفي فرموده است : ( يا أَيُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ) . ( 1 ) در اين آيه فقر منحصر به انسان شده و غنا در انحصار خدا قرار گرفته است . كل فقر در انسان است و كل غنا در او . درباره وجوه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فاطر : 15


110


انحصار فقر در انسان نظريه هاي مختلفي در تفاسير بيان شده است . ( 1 )

معناي اصلي فقر ، مكسور به معناي شكسته است و گاهي به معناي حفره و جاي خالي هم آمده است . ( 2 ) از اين روست كه فقير به معناي محتاج آمده ؛ زيرا حاجت يا نياز ، كمبود يا نبود است و مشابهتي با حفره دارد ، چون در هر دو حالت خلأ و كاستي وجود دارد و پيداست كه اگر چنين وضعيتي براي كسي پيش آيد ، شكننده مي شود . براين اساس « انتم الفقراء » در آيه مزبور به اين معناست كه انسان ها خلأ هستي داشته و به همين جهت وجودي شكننده دارند . اين خلأ وجودي و شكستگي هستي يا به تعبير فلسفي « فقر ذاتي يا امكاني » فقط با انتساب به خدا پر مي شود و وجود انسان قوام مي يابد . لذا در ادامه فرمود : « الي الله » ؛ اين انتساب به موجودي است كه غناي محض است . نبي خاتم ( صلّي الله عليه وآله ) به فقر مباهات مي كند . « الفقر فخري » . ( 3 ) احتمالاً مراد از فقر همان فقري است كه در آيه گذشت .

نجم الدين رازي درباره فقر نوشت :

« اما آنچه نصيب من است ، كام من در ناكامي ، مراد من در نامرادي ، هستي من در نيستي و توانگري و فخر من در فقر است : الفقر فخري . . . اي محمد ، اين چه سرّ است كه تفاخر به پيشوايي و سروري انبيا نمي كني و به فقر فخر مي كني ؛ زيرا كه راه ما بر عشق و محبت است و اين راه به نيستي توان رفت و پيشوايي و سروري نبوت همه هستي است . . . » . ( 4 )

فقر نزد عارف ، به اين معناست كه انسان براي خود مالكيتي نبيند ؛ زيرا عبد مالك چيزي نيست . فقير تنها خدا را مالك حقيقي در عالم هستي مي بيند . زبان حال فقير اين است كه : ( أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلّهِ ) . ( 5 )

يكي از اشاره هاي نماز ، عبوديت ، افتقار و ذلت است . نماز بنده را در مقابل رب كريم قرار مي دهد ، نماز مشق زندگي است ، نماز احساس فقر و ذلت است ؛ ذلتي كه سزاي نياز انسان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان ، ج17 ، ص34

2 . مفردات ، ص383

3 . سفينة البحار ، ج2 ، ص378

4 . مرصاد العباد ، ص115

5 . آل عمران : 20


111


است ، احساس ذلتي كه در انسان رغبت سلوك را بيدار مي كند ، ذلتي كه به انسان قصد حقيقت مي دهد ، ذلتي كه انسان را كم سخن و پر تفكر مي كند ، ذلت و فقري كه خواب را از انسان مي ستاند و آدمي را غرقه عيش و مستي مي كند ، ذلتي كه حلاوت بندگي را به كام انسان مي نشاند و انسان را از خويشتن خويش فارغ كرده ، خدا را به جاي آن مي نشاند . با اين ذلت ، فقر و استكانت است كه انسان به معناي اين آيه واقف مي شود :

( وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ ) ( 1 ) ؛

« و چهره ها در برابر خداي زنده پاينده خاضع مي شوند . »

امام زين العابدين ( عليه السلام ) در حديث شبلي ، نماز در مقام ابراهيم ( عليه السلام ) را به معناي بندگي ، طاعت و مبارزه با شيطان دانست .

« قَالَ ( عليه السلام ) نَوَيْتَ حِينَ وَقَفْتَ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ ( عليه السلام ) أَنَّكَ وَقَفْتَ عَلَي كُلِّ طَاعَة وَتَخَلَّفْتَ عَنْ كُلِّ مَعْصِيَة ؟ قَالَ : لاَ . قَالَ : فَحِينَ صَلَّيْتَ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ ، نَوَيْتَ أَنَّكَ صَلَّيْتَ بِصَلاَةِ إِبْرَاهِيمَ ( عليه السلام ) وَأَرْغَمْتَ بِصَلاَتِكَ أَنْفَ الشَّيْطَانِ ؟ قَالَ : لاَ . قَالَ لَهُ : فَمَا صَافَحْتَ الْحَجَرَ الاَْسْوَدَ وَلاَ وَقَفْتَ عِنْدَ الْمَقَامِ وَلاَ صَلَّيْتَ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ » ؛

« پرسيد : پس وقتي كه آنجا دو ركعت نماز خواندي ، نيت كردي كه ابراهيم گونه نماز بگزاري و با نمازت ، بيني شيطان را به خاك بمالي ؟ گفت : نه . فرمود : پس . . . نه در كنار مقام ابراهيم ايستاده اي و نه در آنجا دو ركعت نماز خوانده اي . »

در نماز طواف بايد خدا را به چيزي بندگي كرد كه در او نيست . خدا خواسته است كه بنده اش او را به چيزي بندگي كند كه در او وجود ندارد . امتياز بنده از خدا به فقر اوست و امتياز خدا از بنده به غناي اوست . فقر ، جامه اي زيبا براي بنده و غنا ، ديباي دل انگيزي براي خداست . خدا مي خواهد كه انسان او را با فقر ، ضعف ، ذلت و انقطاع بندگي كند و اينها اموري است كه در ذات حق يافت نمي شوند . به بيان ديگر بندگي با تكبر ، عبوديت و غرور و نماز با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طه : 111


112


بي نيازي سازگار نيست ؛ نماز عين نياز است ؛ از اين رو در دعايي كه در نماز طواف آمده است ، سرّ بندگي موج مي زند .

امام حسين ( عليه السلام ) را در حال طواف خانه خدا ديدند . سپس نزد مقام ابراهيم ( عليه السلام ) آمد و نماز گزارد . آنگاه صورت بر مقام نهاد و شروع به گريه كرد و گفت : « بنده كوچك تو در آستان توست ، خواهنده تو و بينواي تو در پيشگاه توست . . . » اين را پيوسته تكرار مي كرد . ( 1 )

2 . نماز حضور

نماز انسان را به قربانگاه مي برد ، نماز معراج بندگان خداست . به فرموده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) :

« الصَّلاَةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيّ » ( 2 ) ؛

« نماز مايه تقرب اهل تقواست . »

نماز دو بعد دارد ؛ صورت ظاهري و روح باطني . ظاهر آن اركان ، حركات و اذكار است ، اما روح باطني آن نيت ، اخلاص و حضور است . نمازي كه از اينها خالي است ، نماز بي روح است و نماز بي روح نماز مرده اي بيش نيست . نمازي كه از جان خاشع و متواضع برخيزد ، آدمي را به كعبه معنا مي رساند و كعبه معنا چيزي جز مقام قلب نيست . چنانكه در حديث قدسي مي خوانيم :

« لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَلاَ أَرْضِي وَلكن يَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِنِ » . ( 3 )

« زمين و آسمان جاي من نيست بلكه قلب بنده مومن جاي من است . »

نماز ياد خداست و ياد خدا آرام بخش دلها و جانهاست . قرآن از يك طرف فرمود : غايت نماز ياد حق است : ( أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي ) ( 4 ) و از سوي ديگر فرمود : ( أَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ربيع الابرار ، ج2 ، ص149

2 . سفينة البحار ، ج2 ، ص43

3 . بحارالأنوار ، ج55 ، ص39

4 . طه : 14


113


الْقُلُوبُ ) ، ( 1 ) بنابراين نماز روح و جان آدمي را به آسايش و آرامش واقعي نزديك و نزديك تر مي كند . نماز نردبان سلوك به عالم نور ، پلكان صعود به بام بهجت و سرور است . قيام در عالم ملكوت از قامت بندگي و رهايي است ، نماز دستهاي نياز را به دامن كبريايي حق پيوند مي زند ، نماز قد خميده در ركوع را در قيامت راست مي كند ، نماز سرهاي به سجده را در آخرت در ميان خلايق عزيز و بزرگ مي كند ، تشهد نماز قلب آدمي را به شهود مي رساند ، نماز بارش ابر بركات ، بر كوير تشنه جان آدمي است و نماز ديواني از عالم وجود است كه هر برگ آن كليد سرّي از اسرار عالم هستي است .

انسان با غرور زنده است ، آدمي معمولا متكبر و خود بزرگ بين است . اما اين نماز است كه انسان را به سجده مي برد و قد آدمي را در برابر عظمت كبريايي خدا خم مي كند و با همين ذلت و فرو افتادن ، پرده هاي غفلت و نسيان را از پيش چشمان آدمي فرومي اندازد ، نماز بتهاي نفساني را مي شكند ، نماز تخريب گر طاغوت درون و نماز تماشاگه راز است ، نماز آدمي را در درياي بيكران هستي غرقه مي كند و در جوار رحمت الهي قرار مي دهد ، نماز گذرگاه عبور از دنيا به عالم معناست ، نماز يك سفر معنوي است و نماز فرصت حضور است . مرحوم امام راحل ( قدس سره ) به حديثي نوراني از امام صادق ( عليه السلام ) درباره حضور قلب در نماز اشاره مي كند :

« لاَُحِبُّ لِلرَّجُلِ الْمُؤْمِنِ مِنْكُمْ إِذَا قَامَ فِي صَلاَة فَرِيضَة أَنْ يُقْبِلَ بِقَلْبِهِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي وَلاَ يَشْغَلَ قَلْبَهُ بِأَمْرِ الدُّنْيَا ، فَلَيْسَ مِنْ عَبْد يُقْبِلُ بِقَلْبِهِ فِي صَلاَتِهِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي إِلاَّ أَقْبَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ بِوَجْهِهِ وَأَقْبَلَ بِقُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَيْهِ بِالْمَحَبَّةِ بَعْدَ حُبِّ اللَّهِ إِيَّاهُ » . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رعد : 28

2 . چهل حديث ، ص431


114


« همانا من دوست مي دارم از شماها مرد مومني را كه وقتي در نماز واجبي ايستاد ، اقبال و توجه قلبي اش به سوي خداي تعالي باشد و قلبش را به كار دنيا مشغول نكند . بنده اي كه در نمازش به سوي خدا با قلبش توجه كند خداوند به سوي او به وجهش رو مي كند ، و قلوب مومنان را به سوي او متوجه مي كند . »

سپس امام راحل ( قدس سره ) مراتب حضور قلب در نماز را بيان مي كند . ( 1 ) اولين مرتبه حضور قلب اين است كه نماز گزار به طور اجمالي توجه كند كه نماز سراي معبود است ، نماز توسل به اسماء الهي است ، مثل اين كه شخصي قصيده اي در مدح يك نفر بسرايد و آن را كودكي بخواند . كودك از اين قصيده همين اندازه مي فهمد كه در وصف و ثناي شخصي است . مرتبه دوم ، حضور قلب تفصيلي در نماز است . بدين معنا كه نماز گزار بايد به معاني اركان و اذكاري كه در نماز مي گويد واقف باشد و در حين نماز به آن ها توجه كند . سوم ، حضور قلب در معبود است چه به صورت تجليات افعالي و چه به گونه تجليات اسمائي و صفاتي و چه به نحو تجليات ذاتي ؛ يعني عابد سالك بداند و شهود كند كه تمام افعال ، صفات و ذوات پرتو تجلي اوست .

3 . نماز ولايت

نماز طواف نزد مقام ابراهيم ( عليه السلام ) انجام مي شود ؛ مكاني كه ابراهيم و اسماعيل مأموريت يافتند آن را براي حج گزاران و طواف كنندگان طاهر كنند . لذا نماز طواف ، نمازي است پشت مقام ابراهيم ( عليه السلام ) و در مكاني پاك .

( وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي وَعَهِدْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَالْعاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ) ( 2 ) ؛

« و ( بخاطر بياوريد ) هنگامي كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان براي مردم قرار داديم او از مقام ابراهيم ، عبادتگاهي براي خود انتخاب مي كند و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص434ـ437

2 . بقره : 125


115


ما از ابراهيم و فرزندش اسماعيل پيمان گرفتيم كه : خانه مرا براي طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاك و پاكيزه كنيد . »

نماز پشت مقام ابراهيم ( عليه السلام ) نماز در جايگاه ولايت است ، نماز پشت سر ابراهيم ( عليه السلام ) است . مقام ابراهيم ( عليه السلام ) ، جاي پاي مردي است كه در تاريخ بشريت حماسه هاي جاويد آفريد ، او كه خانه توحيد بنا كرد و در اين هنگام پاي خود را بر روي اين سنگ تاريخي گذارد ، اين ابراهيم ( عليه السلام ) بود كه با قلبي سرشار از ايمان ، خدايان دروغين را شكست ، بتها را فرو ريخت و با اراده اي پولادين از آزمون هاي سخت سربلند بيرون آمد . او براي توحيد جان خويش تقديم نمود و به درون كوه آتش فرو رفت ؛ آتشي كه به امر خدا سرد و آرام گشت . ابراهيم ( عليه السلام ) در كنار مقام نبوت به درجه رفيع ولايت نايل آمد . نماز را بايد پشت سنگي به جا آورد كه جاي پاي توحيد و شهود است ، تكه سنگي كه از روزگاران كار و تلاش ، از صحراي بي آب و علف ، از ناله هاي هاجر و اسماعيل و از جوشش آب زمزم خاطره ها دارد .

نماز پشت مقام ابراهيم ( عليه السلام ) به معناي قرباني كردن اسماعيل ( عليه السلام ) است . بايد نزديك ترين افراد را به مسلخ عشق برد و به پاي او فدا كرد . در اين نماز بايد شهوت ، مقام ، منصب ، نام ، نشان ، شهرت و دنيا را داد و به جاي آن عرفان و معرفت گرفت . اين نماز با ديگر نمازها متفاوت است در اين مكان پاك ، انبيا نماز گزارده اند ، اين مكان ، محل نماز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اولياي خداست . در اين نماز انسان با روحي جديد كلماتي تازه مي گويد ، فريضه اي متفاوت به جاي مي آورد ، در اينجا بايد يادي از قيام ها ، ركوع ها و سجده هاي خورشيد كرد ؛ خورشيدي كه ما از نگاه به او محروميم و از ديدار او غائب .


116


فصل ششم : اسرار عرفاني سعي و تقصير

فصل ششم

اسرار عرفاني

سعي و تقصير


118


حج گزار بايد پس از انجام نماز طواف ، ميان صفا و مروه سعي كند ؛ يعني از كوه صفا به مروه برود و از مروه به صفا باز گردد . سعي ميان صفا و مروه هفت مرتبه ( شوط ) است . همچنين واجب است كه سعي از صفا شروع شده ، به مروه ختم گردد . طهارت و خلوص نيت از واجبات سعي است و خداي سبحان در قرآن صفا و مروه را از شعائر دانسته :

( إِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ ) . ( 1 )

« صفا و مروه محل عبادت خداست . پس كسي كه حج خانه كعبه يا عمره به جا آورد مانعي نيست كه سعي بين صفا و مروه نيز بجا بياورد و هر كسي اعمال خير انجام دهد ، خداوند پاداش او را عنايت خواهد كرد و خداوند شكرگزار و آگاه است » .

آيه مزبور در سال هفتم هجري نازل شد . در آن سال رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با مشركان شرط نموده بود كه در حال سعي بتها را از صفا و مروه بردارند ، ولي هنوز سعي تمام نشده بود كه مشركان مجدداً بتها را به جاي خود برگرداندند . در اين حال از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) سئوال شد كه آيا با وجود بتها سعي صحيح است يا باطل ؟ ايشان فرمود : « در اين حال آيه نازل شد و سعي ميان صفا و مروه با وجود بتها ترخيص شد ، از آن پس مردم با همان حال سعي مي كردند تا هنگامي كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 125


119


پيغمبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) حج به جاي آورد و آن بتها را پايين افكند » . ( 1 )

لطيفه آيه اين است كه صفا ، اشاره است به صفوت دل دوستان در مقام معرفت و مروه ، اشاره است به مروت عارفان در راه خدمت . ( 2 ) آن صفوت و اين مروت در نهاد بشريت است و قلب آدمي از اين صفا و مروت و با نور خدايي منور مي شود . ( يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ ) . ( 3 ) عجب نيست اگر شير صافي از ميان خون سرخ بيرون آيد ، بلكه عجيب اين است كه دُرّ معرفت از ميان صدف انسانيت ظهور كند ، پس صفا و مروه سرّي دارد كه آن اشاره به صفا و مروت قلب انساني است .

صفا و مروه نام دو كوه است كه سعي بايد ميان آن دو صورت گيرد . اين كه چرا اين دو كوه به اين دو نام ناميده شده اند ، سرّي ظريف دارد ؛ صفا را صفا ناميده اند چون محل هبوط آدم بود و او از سوي خدا « مصطفي » بود . ( إِنَّ اللهَ اصْطَفي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْراهِيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ ) . ( 4 ) همچنين حوا بر كوه ديگر هبوط كرد و از اين رو مروه را مروه ناميدند ، چون « مرأه » بر آن كوه فرود آمد . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :

« سُمِّيَ الصَّفَا صَفًا لاَِنَّ الْمُصْطَفَي آدَمَ ( عليه السلام ) هَبَطَ عَلَيْهِ فَقُطِعَ لِلْجَبَلِ اسْمٌ مِنِ اسْمِ آدَمَ ( عليه السلام ) يَقُولُ اللَّهِ تَعَالَي : ( إِنَّ اللّهَ اصْطَفي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْراهِيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ ) وَهَبَطَتْ حَوَّاءُ عَلَي الْمَرْوَةِ وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الْمَرْوَةَ لاَِنَّ الْمَرْأَةَ هَبَطَتْ عَلَيْهَا ، فَقُطِعَ لِلْجَبَلِ اسْمٌ مِنِ اسْمِ الْمَرْأَةِ » . ( 5 )

« صفا ، صفا ناميده شد چون آدم ـ كه برگزيده خدا بود ـ بر آن هبوط كرد . پس بر اين كوه اسمي از اسماء آدم گذارده شد خداوند فرمود : « همانا خدا برگزيد آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان » و حوا بر كوه مروه هبوط كرد و مروه را مروه ناميدند ، چون مرأة بر آن هبوط كرد . پس اين كوه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان ، ج1 ، ص240 ؛ نورالثقلين ، ج1 ، ص148

2 . كشف الاسرار ، ج1 ، ص430 ؛ بيان السعادة ، ج1 ، ص157

3 . بقره : 257

4 . آل عمران : 23

5 . تهذيب الاحكام ، ج5 ، ص19 ، روايت53


120


نامي از نامهاي مرأة به خود گرفت . »

بنابراين آدم و حوا كه از بهشت بيرون آمدند و به زمين هبوط كردند ، هر دو در كنار محل خانه خدا به زمين آمدند ، اما يكي بر كوه صفا و ديگري بر كوه مروه قرار گرفت . اين دو كوه به نام پدر و مادر انسان ها نامگذاري شده است ؛ اولين انسان هاي روي زمين و نخستين كساني كه از بهشت بيرون رفتند .

اسرار باطني سعي

سعي ميان صفا و مروه فضيلت هاي بي شماري دارد . سعي انسان را پاك مي كند ، فرشتگان به سعي كنندگان نظري خاص داشته ، آن ها را شفاعت مي كنند . حتي سعي مي تواند باعث آثار مثبت مادي و اين جهاني گردد ؛ يعني براي انسان منافع مالي در پي داشته باشد .

1 . طهارت دروني

سعي موجب مي شود درون آدمي پاك گردد ، گناهان زائل شود ، سياهي از قلب انسان زدوده گردد و انوار الهي باطن زائر را فرا گيرد . يكي از ابعاد عرفاني سعي اين است كه گناه را از بين مي برد و معاصي را مي شويد .

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« الْحَاجَّ إِذَا سَعَي بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ » ؛ ( 1 )

« حج گزار وقتي بين صفا و مروه سعي مي كند ، از گناهانش بيرون مي رود . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . التهذيب ، ج5 ، ص19 ، روايت56 ؛ فقيه ، ج2 ، ص208 ، روايت2167


121


كسي كه باطنش پاك شود ، درونش نوراني مي شود ، ( 1 ) او مي تواند نور ببيند . اين نورها در ابتدا كم سو و محدودند ؛ اما رفته رفته قوي شده ، وسعت مي يابند تا جايي كه سالك مي تواند نور آسمان ها و زمين را كه همان ملكوت است نظاره كند . اگر كسي به اين نور دسترسي پيدا كند ، از شرك خلاصي يافته است و با خلق عالم به صلح مي رسد و به يقين مي داند كه تمام موجودات ذكر خدا مي گويند و تنها او را مي پرستند . اين نور ، سالك را به تحير واداشته ، در درياي نور مستغرق مي گرداند . درون سالك صافي گشته ، آبگينه اي پاك مي گردد ، در اين حال سعي كننده با باطني طاهر و با مجاهدات قلبي ، مصفا و منور مي گردد . امام صادق ( عليه السلام ) در حديث مصباح الشريعه به لطيفه اي عرفاني اشاره فرمود :

« صفّ روحك و سرك للقاء الله تعالي يوم تلقاه بوقوفك علي الصفا و كن ذا مروّة من الله بفناء أوصافك عند المروّة و استقم علي شروط حجّك و وفاء عهدك الذي عاهدت ربك و أوجبته له يوم القيامة » ؛ ( 2 )

« با ايستادن بر كوه صفا ، روح و درون خود را براي روز ديدار با خداوند تصفيه كن و جلا ده و نزد مروه ، صاحب مروت و اوصافي وارسته باش و بر اين شرطهاي حج خود و به عهدي كه با پروردگارت بسته اي و بر خود واجب ساخته اي ، تا روز قيامت وفادار باش و پايدار بمان . »

2 . شفاعت فرشتگان

كسي كه ميان صفا و مروه سعي كند ، فرشتگان او را بي نصيب نگذاشته ، نظر الهي به او مي كنند . شفاعت شافعين دو گونه است ؛ شفاعتي كه پذيرفته مي شود و شفاعتي كه مردود است . شفاعت ملائك براي سعي كنندگان ، شفاعت مقبول است و خداوند شفاعت آنان را براي ساعيان مي پذيرد . امام سجاد ( عليه السلام ) فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عوارف المعارف ، ص293ـ296

2 . مصباح الشريعه ، ص47


122


« السَّاعِي بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ تَشْفَعُ لَهُ الْمَلاَئِكَةُ فَتُشَفَّعُ فِيهِ بِالاِْيجَابِ » . ( 1 )

« فرشتگان براي كسي كه ميان صفا و مروه سعي كند ، شفاعت مي كنند و شفاعتشان درباره او پذيرفته مي شود . »

بخشش آدمي مراحلي دارد ؛ اولين مرحله بخشش ، توبه است . انسان گنهكاري كه در دنيا پشيمان شود و توبه كند غفران الهي شامل حال او شده ، گناهانش محو مي شود . گاهي « تكفير » الهي شامل حال گنهكار شده و گناهانش از بين مي رود :

( وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللهِ وَيَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ ) ( 2 ) ؛

« و هر كه به خدا ايمان بياورد و كار شايسته كند ، گناهانش را مي ريزد . »

محو شدن عمل مي تواند به دلايل مختلفي باشد ؛ مثل دعاي ديگران يا عمل نيكي كه انسان انجام داده است .

شفاعت از مراحل پاياني آمرزش و بخشش انسان هاست كه در قيامت تحقق پيدا مي كند . اگر در انسان قابليت و زمينه اي باشد ، اين امكان وجود دارد كه شفاعت شفاعت كننده اي شامل حال انسان شود . شفاعت فقط به اذن خداست . از كساني كه از سوي خدا در قيامت جهت شفاعت اذن دارند ، ملائكه اند . شفاعت آن ها در حق سعي كنندگان پذيرفته و مقبول است و از اين طريق ، ذنوب و معاصي آنان از بين مي رود و محو مي شود كه : ( يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَيُثْبِتُ ) ؛ ( 3 ) « خدا هر چه را بخواهد محو يا اثبات مي كند » . فرشتگان ملكوتي اند و سعي كننده ، مشابهتي با ملكوتيان پيدا مي كنند . اين مشابهت موجب مي شود تا شفاعت فرشتگان در حق او مقبول افتد .

3 . محبوب خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فقيه ، ج2 ، ص208 ، روايت2168

2 . تغابن : 9

3 . رعد : 39


123


مسعي محبوب ترين محدوده اي است كه در حج وجود دارد و از ميان مناسك حج هيچ كدام به اندازه سعي پيش خدا محبوب و عزيز نيست . اين محبوبيت رمز و رازي دارد ، خداوند مي خواهد بنده اش نزد او ذليل باشد و اين ذلت بيش از همه جا در مسعي نمود دارد ، چنانكه گردنكشان و جباران تاريخ در اين مكان احساس ذلت مي كردند .

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :

« مَا مِنْ بُقْعَة أَحَبَّ إِلَي اللَّهِ مِنَ الْمَسْعَي لاَِنَّهُ يُذِلُّ فِيهَا كُلَّ جَبَّار » . ( 1 )

« نزد خداوند ، هيچ بقعه اي محبوب تر از محل سعي نيست ، زيرا هر گردنكشي در آن خوار مي شود . »

همچنين امام ( عليه السلام ) در حديثي ديگر حكمت سعي را چنين بيان فرمود :

« جُعِلَ السَّعْيُ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ مَذَلَّةً لِلْجَبَّارِينَ » . ( 2 )

« سعي واجب شده است براي خوار كردن جباران . »

« جبار » و « متكبر » دو اسم خداست ، اين دو اسم مختص به ذات حق اند و احدي از انسان ها نبايد براين دو اسم ، خود را شريك خدا كند . اگر روحيه تكبر ، خود بزرگ بيني ، عجب ، عصيان و گردنكشي در كسي باشد ، خداوند ريشه آن را با دو اسم خود مي خشكاند . خداي سبحان به خلق و خوي فرعوني نظر عنايت ندارد و با فرعون و فرعونيان تاريخ مبارزه اي سرسخت داشته است . اگر در كسي خلق فرعوني و روحيه سركشي داشته باشد ، توحيد در جان او رخنه نكرده است ؛ بنابراين ، سعي ، گردن گردنكشان را مي شكند و خلق و خوي عصيان گري را مي سوزاند .

4 . سعي ابراهيم ( عليه السلام )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروع كافي ، ج4 ، ص334 ، روايت3 ؛ علل الشرايع ، ص433 ، روايت2 ؛ فقيه ، ج2 ، ص196 ، روايت2124

2 . فروع كافي ، ج4 ، ص434 ، روايت5


124


يكي از حكمتهاي تشريع سعي و رمز و رازهاي وجوب آن ، سعي ابراهيم است . علي بن جعفر از امام كاظم ( عليه السلام ) درباره سرّ سعي ميان صفا و مروه پرسيد امام پاسخ داد :

« جُعِلَ لِسَعْيِ إِبْرَاهِيمَ ( عليه السلام ) » ؛ ( 1 )

« به خاطر سعي ابراهيم سعي ميان صفا و مروه قرار داده شده است . »

5 . اميد هاجر

خداوند به ابراهيم ( عليه السلام ) در سن پيري از كنيزش هاجر ، فرزندي به او عطا كرد كه نام وي را « اسماعيل » گذارد . همسر اول او « ساره » نتوانست تحمل كند كه ابراهيم ( عليه السلام ) از غير او فرزندي داشته باشد ؛ از اين رو خداوند به ابراهيم ( عليه السلام ) دستور داد تا مادر و فرزند را به مكه ـ كه در آن زمان بياباني بي آب و علف بود ـ ببرد و سكنا دهد . ابراهيم ( عليه السلام ) فرمان خدا را امتثال كرد و آن ها را به سرزمين مكه برد . ابراهيم ( عليه السلام ) هنگام وداع دست به دعا برداشت و گفت : خداوندا ! من به فرمان تو همسر و كودكم را در اين بيابان سوزان و بدون آب و گياه تنها مي گذارم ، تا نام تو بلند و خانه تو آباد گردد . طولي نكشيد غذا و آب ذخيره مادر تمام شد و شير او خشكيد ، بي تابي كودك شيرخوار ، مادر را چنان مضطرب ساخت كه تشنگي خود را فراموش كرد و براي به دست آوردن آب به تلاش و كوشش برخاست . نخست به كنار كوه صفا آمد ، اثري از آب در آنجا نديد . سرابي از طرف كوه مروه نظر او را جلب كرد و به گمان آب به سوي آن شتافت و در آنجا نيز به آب دست نيافت . از همان جا سرابي نيز در كوه صفا ديد ، دوباره به سوي آن بازگشت و هفت بار اين تلاش و سعي را براي دستيابي به آب انجام داد . در آخرين لحظات ناگهان از نزديك جاي كودك چشمه زمزم جوشيدن گرفت . مادر و كودك از آن نوشيدند .

داستان سعي ، حكايت اميد است . در بيابان سوزان حجاز هاجر و اسماعيل تنها مانده اند . ابراهيم ( عليه السلام ) براساس رسالت خويش ، زن و فرزند را تنها رها كرد و رفت ؛ در بياباني تفتيده ، زني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قرب الاسناد ، ص237 ، روايت932


| شناسه مطلب: 76499