بخش 6

امید هاجر سرّ هروله سرّ سنگ صفا و مروه یک ) سنگ و بیم دو ) سنگ و حیات سه ) سنگ و جمال و جلال چهار ) سنگ و تسبیح سرّ آغاز کردن از صفا سرّ تقصیر فصل هفتم اسرار عرفانی عرفات سرّ ترویه اسرار عرفات یک ) موقف معرفت و بصیرت دو ) وادی شور و عشق سه ) عرصات قیامت سرّ عصر عرفات فصل هشتم اسرار عرفانی مشعر


125


تنها و فرزندي خردسال و گرسنگي و تشنگي . كدام پدر و همسري با خانواده خويش چنين مي كند ؟ كجاست عاطفه پدري و همسري ؟ اما ابراهيم ( عليه السلام ) پيش از آنكه پدر اسماعيل و سرپرست خانواده اي باشد ، پدر امت است و راهنماي بشر ! زن و فرزند او را نگران مي كند ؛ اما آينده تاريخ شوري عظيم در دل او مي افكند . او با اين عمل خويش درس هايي به انسانيت داد ؛ از يك طرف درس توكل در شرايط سخت و دشوار و از سوي ديگر ، درس اميد در اوج نااميدي . آنگاه كه گرد نااميدي بر چهره هاجر نشسته بود ، خسته و نگران دست و پا زدن كودك خويش را مي نگريست ، ناگاه در زير پاي او چشمه اي جوشيد ؛ چشمه اي جاري و ابدي . و اينگونه قصه سعي و زمزم ماندگار و ابدي شد و تا هماره تاريخ جاودان .

6 . سرّ هروله

مستحب است پياده سعي شود و از صفا تا مناره ميانه ، راه برود و از آنجا تا جايي كه بازار عطاران است ، تند برود و از آنجا تا مروه نيز آرام رود و در بازگشت هم همينگونه عمل كند . به بيان ديگر هروله ميان دو شاخص ( دو چراغ سبز ) از مستحبات اين ركن حج است . براي هروله سرّي و رازي بيان شده است . سرّ هروله فرار شيطان و شتاب گرفتن به سوي خداست . از امام صادق ( عليه السلام ) در اين باره حديثي نقل شده است :

« صَارَ السَّعْيُ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ لاَِنَّ إِبْرَاهِيمَ ( عليه السلام ) عَرَضَ لَهُ إِبْلِيسُ فَأَمَرَهُ جَبْرَئِيلُ ( عليه السلام ) فَشَدَّ عَلَيْهِ فَهَرَبَ مِنْهُ فَجَرَتْ بِهِ السُّنَّةُ يَعْنِي بِهِ الْهَرْوَلَةَ » . ( 1 )

« سعي ميان صفا و مروه از آن جهت واجب شد كه شيطان ، خود را به حضرت ابراهيم نشان داد . جبرئيل به آن حضرت دستور داد كه به او حمله كند ، شيطان هم گريخت . از اين رو سنت هروله قرار داده شد . »

پس هروله سعي به معناي حمله به ابليس و اعوان و انصار اوست و اين در واقع شتاب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار ، ج12 ، ص107 ؛ علل الشرائع ، ص432 ، روايت1


126


گرفتن به سوي خداست كه قرآن فرمود : ( فَفِرُّوا إِلَي اللهِ ) . ( 1 )

خواست تا غفاريش گردد پديد * * * اهل جرم و معصيت را آفريد

اي گنه كاران كنون با صد اميد * * * خانه غفاريش را در زنيد

اي گروه مجرمان روسياه * * * اي گنه كاران با صد دود آه

راه نوميدي گرفتن بس خطاست * * * بلكه انكار صفت هاي خداست

اگر كسي شتابان به سوي حق رود ، در واقع پاسخي به اين اسم الهي داده است . خداوند انسان ها را دعوت كرده است و از آن ها توقع استجابت دارد . كسي كه دعوت حق را لبيك گويد ، بايد در اين سير خود شتاب كند و هروله كنان مسير معنوي خويش را به سمت او بپيمايد . امام صادق ( عليه السلام ) هم در حديث مصباح الشريعه چنين فرمود :

« وَهَرْوِلْ هَرَباً مِنْ هَوَاكَ وَتَبَرِّياً مِنْ جَمِيعِ حَوْلِكَ وَقُوَّتِك » . ( 2 )

« با هروله ات ، از هواي نفس خود بگريز و از همه نيرو و توان خود تبرّي بجوي . »

سعي انسان را در آستانه رهايي قرار مي دهد ؛ گسستن زنجيرها ، عقده ها و حجابهايي كه باعث رهيدن آدمي مي شود . صفا از انسان مصطفي مي سازد ، سعي از صفا يعني رفتن ، گذر كردن . سعي با ماندن ، ركود و خمودي مناسبتي ندارد . انسان آمده است تا برود نه اين كه بماند ؛ پس بايد عزم رفتن ، قصد رهايي و آهنگ پالودن غبارها كند . سعي گزار روح خود را براي ديدار حق مهيا مي كند و براي اين ديدار خود را از زشتيها و آلودگي ها طاهر مي سازد . سالك در سعي خويش فرياد هاجر را مي شنود و به دنبال « انيس » و « جليس » مي گردد . اسماعيل وجود آدمي تشنه است ؛ بايد با هجرت خويش از خوديت تا خدا آنرا سيراب كرد . در سعي مي توان بيم و اميد ، ظاهر و باطن ، جمال و جلال و دنيا و آخرت را تجربه كرد .

از صفا بايد صفاي درون و از مروه ، مروت آموخت . بايد به حالت خشوع ، تكبير و مناجات مسير مسعي را پيمود . داستان هاجر و اسماعيل يعني حكايت سراب و آب . اين داستان هميشگي زندگي است ؛ از سرابها بايد گريخت و به زلال عشق و معرفت روي آورد . در سعي ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ذاريات : 50

2 . بحارالأنوار ، ج96 ، ص124


127


انسان خدا را با تمامي عظمتش احساس مي كند ، كودك تشنه درون با آه و ناله از خدا رحمت مي طلبد و از خدا مي خواهد شيريني گناه را از او بستاند و حلاوت بندگي به جاي آن نشاند .

سعي يعني دويدن از زمين تا آسمان ، يعني پرواز از خاك تا افلاك ، يعني دوري از زمين و نزديكي به خدا ، يعني رهايي از حيرت و نيل به معرفت ، يعني ارتحال از تن به سوي روح و دويدن در پي آواز حقيقت ، سعي يعني فرار از جرم و اميد به كرم ، سعي يعني فرياد در ميان امواج خروشان تاريكي و پناه بردن به ملجأ قرار و سعي يعني رفتن در امتداد خط سرخ شهادت چونان حسين ( عليه السلام ) كه در ميان حلقه هاي آتش ، خصم ، خون و كينه هروله عشق سر داد .

سرّ سنگ صفا و مروه

حجرالاسود قطعه سنگي از بهشت است ، مقام ابراهيم ( عليه السلام ) قطعه سنگي است كه خاطره قدمهاي ابراهيم را درون خويش جاي داده است . صفا و مروه هم تكرار داستان سنگ است . براستي در سنگ چه سرّي است ؟

يك ) سنگ و بيم

سنگ اهل خشيت است . اگر آن را از بلندي رها كنيم پايين مي آيد و اين حقيقت عبوديت است . سنگ از بيم خدا فرو مي افتد ، خداوند به اين حقيقت خبر داده است :

( وَإِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللهِ ) ( 1 ) ؛

« بعضي از سنگها از ترس خدا فرو افتد . »

از سوي ديگر خشيت خاصيت علم و معرفت است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 74


128


( إِنَّما يَخْشَي اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ ) ( 1 ) ؛

« از خداوند تنها بندگان دانايش بيمناكند . »

پس سنگ داناست ؛ زيرا موجودي كه بيم دارد ، مي داند كه از چه كسي بيمناك است .

دو ) سنگ و حيات

سنگها شكافته مي شوند و از كنارشان آب حيات جاري مي شود .

( وَإِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ اْلأَنْهارُ ) ( 2 ) ؛

« بعضي سنگها ، جويها از آن ها بشكافد . »

سنگ محلي براي آشكار شدن آب حيات است ؛ آبي كه هر چيز زنده اي از آن حيات يافته است : ( وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْء حَيّ ) . ( 3 ) سنگ ، معدن حيات است و از دل آن زلال علم بيرون آمده و جهل را مي ميراند . لذا سنگ نويد حيات مي دهد .

سه ) سنگ و جمال و جلال

سنگ از يك سو نماد آب و حيات است و از سوي ديگر وسيله عذاب . آنگاه كه موسي اراده كرد قومش را از تشنگي نجات دهد ، عصاي خويش به حجر زد و از دل آن به تعداد فرقه هاي بني اسرائيل آب جاري شد ( بقره : 60 ) .

از سوي ديگر خداوند سنگ را وسيله عذاب فجار و مشركان قرار داد و بر آن ها باران سنگ باراند و آن ها را زير و رو كرد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فاطر : 28

2 . بقره : 74

3 . انبيا : 30


129


( فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَأَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيل ) ( 1 ) ؛

« شهر را زير و زبر كرديم و باراني از سجّيل بر آنان باريديم . »

چنانكه خداوند مشركان و منافقان را با سنگ شدن عذاب مي كند .

( قُلْ كُونُوا حِجارَةً ) ( 2 ) ؛

« بگو سنگ باشيد . »

از اين رو سنگ مظهر جمال است چنانكه جلوه جلال الهي هم مي باشد .

چهار ) سنگ و تسبيح

تمام هستي از جمله جماد تسبيح حق گفته ، به حمد او مشغولند . آن ها به تسبيح خود عالم و عارفند و اين انسان است كه تسبيح آن ها را نمي فهمد .

( وَإِنْ مِنْ شَيْء إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ) ( 3 ) ؛

« و هيچ موجودي نيست جز آنكه او را به پاكي مي ستايد ولي شما ذكر تسبيحشان را نمي فهميد . »

حاصل آنكه سنگ از خدا بيمناك است ، سنگ منشأ حيات براي جانداران است ، سنگ مظهر جمال و جلال الهي است و سنگ تسبيح و حمد خدا مي كند . چنين ويژگيهايي كمتر در انسان يافت مي شود . پس سنگ عابدتر است و به خدا عارف تر ! سنگ هرگز دعوي الوهيت ندارد ، سنگ هرگز خود را شريك در كبريايي خداوند نمي داند ، سنگ هرگز از حقيقت عبوديت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حجر : 74

2 . اسراء : 50

3 . اسراء : 44


130


خارج نمي شود ؛ اما ادعاهاي آدمي گوش فلك را كر مي كند . بنابراين صفت جماديت برتر از نوع انسان است و آنگاه كه از ميان انسان ها ، انسان كاملي برخيزد ، او اكمل موجودات است . شايد بدين ملاحظات است كه خداوند اركان اصلي مسجدالحرام و مناسك حج را سنگ قرار داده است .

سرّ آغاز كردن از صفا

سرّ آن كه سعي بايد از صفا آغاز شود چيست ؟ سرّ شروع كردن سعي از صفا اين است كه خداوند در قرآن از صفا آغاز كرده است و نام صفا را در ابتدا بيان نموده است . رسول خدا هنگام سعي از صفا شروع كرد و فرمود :

« ابْدَءُوا بِمَا بَدَأَ اللَّهُ بِهِ » ( 1 ) ؛

« از همانجا آغاز كنيد كه خداي سبحان آغاز كرد . »

معاوية بن عمار از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند :

« أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) حِينَ فَرَغَ مِنْ طَوَافِهِ وَرَكْعَتَيْهِ قَالَ : أَبْدَأُ بِمَا بَدَأَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ مِنْ إِتْيَانِ الصَّفَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ ( إِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّه ) » ؛ ( 2 )

« رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وقتي از طواف و دو ركعت نماز آن فراغت يافت فرمود : از جايي آغاز مي كنم كه خداوند آغاز كرده است ، خداوند بزرگ مي فرمايد : صفا و مروه از شعائر خداست . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تهذيب الأحكام ، ج1 ، ص96 ؛ وسائل الشيعه ، ج9 ، ص522 ، روايت18259

2 . فروع كافي ، ج4 ، ص431 ، روايت1


131


آغاز كردن از صفا در واقع رعايت ادب با خداست . ادب انواعي دارد ؛ ادب شاگرد مقابل استاد ، ادب فرزند برابر والدين يا ادب امت در برابر رسول خدا . اما مهمترين نوع ادب ، ادب در برابر حضرت ربوبيت است . ادب با خدا را بايد از ابراهيم ( عليه السلام ) آموخت . خليل الله براي آنكه غفران و رحمت الهي را براي عصيانگران درخواست كند ، به خدا امر نكرد بلكه از او طلب مغفرت نمود . يعني فرمود : ( وَمَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ) ؛ ( 1 ) « هر كس فرمان من نبرد ، تو آمرزنده مهرباني » . و نفرمود : « آن ها را ببخش و به آن ها رحم كن » . عيسي هم براي طلب دفع عذاب از امت خويش با خدا رعايت ادب كرد ؛ يعني فرمود : ( إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ) ؛ ( 2 ) « اگر آنان را عذاب كني ، بندگان تو هستند و اگر آنان را بيامرزي تو پيروزمند و حكيمي » . و نفرمود : « آن ها را عذاب نكن و آن ها را ببخش » . ايوب هم براي طلب شفا و رحمت به خدا امر نكرد يعني فرمود : ( أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمِينَ ) ؛ ( 3 ) « به من بيماري و رنج رسيده و تو مهربان ترين مهرباناني » و نفرمود : « مرا رحم كن » .

سرّ تقصير

بر حج گزار واجب است پس از اتمام سعي ، تقصير كند ؛ يعني قدري از ناخنها يا مقداري از موي سر يا شارب يا ريش خويش را بزند . اين عمل از اركان و عبادات حج است و بايد با نيتي پاك و خالص انجام گيرد . بعد از تقصير تمام امور محرمي كه بواسطه احرام بر او تحريم شده بود ، حلال مي شوند جز تراشيدن سر .

آيه اي از سوره حج كه ناظر به تقصير است اشاره به بعضي مناسك ديگر حج هم دارد .

( ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ ) ( 4 ) ؛

« سپس چرك را از خود دور كنند و نذرهاي خويش را ادا كنند و بر آن خانه عتيق طواف كنند . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابراهيم : 36

2 . مائده : 118

3 . انبياء : 83

4 . حج : 29


132


محمد بن مسلم در حديثي از امام صادق ( عليه السلام ) مراد از اين آيه را چنين بيان كرد :

« قَصُّ الشَّارِبِ وَالاَْظْفَار » ( 1 ) ؛

« مراد كوتاه كردن شارب و ناخن هاست . »

اما در حديثي ديگر معناي ديگري از اين آيه بيان شده است . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :

« مِنَ التَّفَثِ أَنْ تَتَكَلَّمَ فِي إِحْرَامِكَ بِكَلاَم قَبِيح » ؛ ( 2 )

« يكي از معاني چرك اين است كه در حال احرام كلام زشت بگويي . »

ذريح محاربي به امام صادق ( عليه السلام ) مي گويد : دوست دارم درباره اين آيه چيز بيشتري بدانم . امام ( عليه السلام ) به ايشان مي فرمايد :

« ليقضوا تفثهم ، لقاء الامام و ليوفوا نذورهم ، تلك المناسك » ( 3 ) ؛

« مراد از دور كردن چرك ملاقات امام و مراد از ادا كردن نذرهاي خويش انجام مناسك حج است . »

سپس عبدالله بن سنان به امام ( عليه السلام ) مي گويد : شما قبلاً فرموديد مراد گرفتن شارب و كوتاه كردن ناخن است در حاليكه ذريح محاربي به گونه اي ديگر از شما نقل مي كند . امام فرمود :

« صَدَقَ ذَرِيحٌ وَصَدَقْتَ إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَاهِراً وَبَاطِناً وَمَنْ يَحْتَمِلُ مَا يَحْتَمِلُ ذَرِيح » ؛ ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فقيه ، ج2 ، ص154

2 . معاني الاخبار ، ص340

3 . همان .

4 . فروع كافي ، ج4 ، ص549


133


« هم ذريح و هم تو هر دو راست مي گوييد . قرآن هم ظاهر و باطني دارد . چه كسي مي تواند همانند ذريح تحمل معناي باطني داشته باشد » .

حاجي بعد از آنكه سعي خويش را انجام داد ، همانند انساني است كه به ديار معشوق بازگشته ، نوراني شده و از تمامي گناهان پاك و مبرا شده است . او به ميهماني خدا رفته و با كوله باري از خوبيها ، نيكي ها و زيباييها بازگشته است . او تولدي دوباره يافته ، حياتي مجدد پيدا كرده و اينك انساني ديگر شده است .

خداوند مي خواهد اين تغيير و تحول را با علامتي در بدن او نشان دهد لذا امر كرده است كه بخشي از بدن خويش را جدا كند . مو نشانه زيبايي است . خدا خواسته است انسان از زيبايي ظاهري بكاهد و سيرتي زيبا بيابد ، درونش نوراني شده از نعمتهاي الهي بهره مند شود . خدا خواسته كه انسان جمال خويش را به پاي جمال او قرباني كند ، از درون خود روزنه اي به سوي نور معرفت پيدا كند ، در پايان اين راه و در آخرين مرحله اين هجرت طولاني به نشانه بازگشت به زندگي نوراني ، دستي به سر و روي خويش كشد و اوج خشوع و تواضع را در ظاهر خود هم نشان دهد . تقصير رهايي از آلودگي هاست ، تقصير شستن زشتي هاست ، تقصير تمرين بندگي است ، تقصير شكستن قفس هاي مادي است و تقصير پالايش ظاهر و درون است .


134


فصل هفتم : اسرار عرفاني عرفات

فصل هفتم

اسرار عرفاني عرفات


136


بر حج گزار واجب است با احرام به نيت حج تمتع ، در عرفات وقوف پيدا كند ؛ يعني در زمان خاصي در محل عرفات حاضر باشد . اين وقوف از اركان حج بوده ، قصد قربت نياز دارد و بايد بعد از زوال روز نهم تا غروب شرعي در آنجا باشد . وقوف در عرفات داراي مستحباتي است نظير : طهارت ، غسل ، حضور قلب ، وقوف در سمت چپ كوه و در دامنه آن ، به جا آوردن نماز ظهر و عصر در اول وقت به يك اذان و دو اقامه و خواندن دعاهاي مأثور كه در رأس آن دعاي عرفه سيد الشهداست و نيز دعاي امام سجاد ( عليه السلام ) كه در صحيفه سجاديه آمده است .

در قرآن آيه اي وجود دارد كه بر عرفه منطبق شده است .

( وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَشاهِد وَمَشْهُود ) ( 1 ) ؛

« و قسم به روز موعود و قسم به شهادت دهنده و آنچه بدان شهادت دهند . »

بعضي از روايات ، مراداز شاهد را روزجمعه ومرادازمشهودرا روزعرفه دانسته اند . ( 2 ) بعضي ديگر شاهد را روز عرفه و روز موعود را روز قيامت معرفي كرده اند . ( 3 ) ولي اكثر روايات شاهد را روز جمعه و مشهود را روز عرفه و روز موعود را قيامت اعلام نموده اند .

همچنين در آيه اي ديگر مراد از مشهود همان روز عرفه است . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بروج : 2ـ3

2 . معاني الاخبار ، ص298

3 . همان .

4 . همان .


137


( ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ ) ( 1 ) ؛

« در آن روز كه مردم گرد آورده شوند و آن روز كه مردم را در آن حاضر گردند . »

بر اين اساس مي توان گفت تعبير « مشهود » در اين دو آيه بر روز عرفه تطبيق شده است ؛ از اين رو خداوند در قرآن به عظمت اين روز قسم ياد كرده و آن را روزي دانسته است كه تمامي انسان ها در آن حاضر شده اجتماع يابند . همچنين براساس آيه دوم مي توان گفت مناسبتي ميان عرفات و عرصات قيامت وجود دارد .

سرّ ترويه

روز هشتم ذي حجه بايد با نيتي خالص و قصد قربت احرام بست و نداي لبيك به آسمان بلند كرد ، با بدني پاك جامه احرام پوشيد و قصد كرد تا با اطاعت پروردگار از محرمات اجتناب كرده ، تسليم و رضا را در وجود خويش پرورش داد . حج گزار مو ، پوست ، گوشت و خون خويش را فقط به خاطر خدا از محرمات باز مي دارد ، او فقط بدنبال رضاي حق است . تن به تقدير الهي داده ، آساني امور را از او مي طلبد . اميد عبد سالك فقط به خداست و تنها او را مي خواند . تحقق خواسته هايش را تنها از او مي طلبد و اصلاح كار خويش را به دست او مي داند . او منت حق را پذيراست و عمل خويش را ناچيز ديده ، رجائش به لطف و كرم اوست . در آن روز بايد پاي برهنه كرد ، با آرامش و وقار از مكه خارج شد و به سمت بيابان پر رمز و راز عرفه رفت و تمام وجود خويش را به خداي كعبه سپرد . سرّ ترويه را جبرئيل به ابراهيم آموخت . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :

« سُمِّيَتِ التَّرْوِيَةُ لاَِنَّ جِبرِيلَ ( عليه السلام ) أَتَي إِبْرَاهِيمَ ( عليه السلام ) يَوْمَ التَّرْوِيَةِ ، فَقَالَ : يَا إِبْرَاهِيمُ ارْتَوِ مِنَ الْمَاءِ لَكَ وَلاَِهْلِكَ وَلَمْ يَكُنْ بَيْنَ مَكَّةَ وَعَرَفَات مَاء » . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . هود : 103

2 . المحاسن ، ج2 ، ص65 ، روايت1181


138


« روز ترويه را ، ترويه ناميدند چون جبرئيل در چنين روزي ، نزد حضرت ابراهيم آمد و گفت : اي ابراهيم ! براي خود و خانواده ات آب بردار . و ميان مكه و عرفات آبي نبود . »

ترويه اشاره به آب دارد و سرّ آن ، آب معرفتي است ؛ معرفتي كه در عرفات به ظهور مي رسد . آب معرفت و زلال حيات به جان تشنه اي مي رسد كه از هر كجا بريده باشد و مأيوس از همه جا رو به خدا آورد ، در حالت انقطاع است كه خدا به تن خسته و روح رنجور نظر مي كند ، شعله هاي آتشين محبت را در وجود او زنده مي كند و آب زلال معرفت را به كام او مي ريزد . عارفي كه آب معرفت نوشد ، برق شهود در نگاهش مي درخشد ، از رحمت و هدايت الهي بهره مند شده ، از منبع فيض رزق مي خورد و استعداد دريافت معرفت مي يابد و خود را براي ورود به صحنه عرفات مهيا مي كند .

اسرار عرفات

يك ) موقف معرفت و بصيرت

انسان حج گزار بعد از احرام به سرزمين عرفات مي آيد . ورود به اين سرزمين مبارك ، نماز و دعاهاي مختلفي دارد كه در منابع مذكور است . وقوف در عرفات بايد وقوف در برابر سيد و مولا باشد و بعد از وقوف از او اعراض نكند . وقوف در عرفات همراه با معرفت است ؛ معرفت نسبت به سرائر ، حقايق و مقام قلب . حاجي در « جبل الرحمه » بايد به ياد رحمت عام و خاص خداوند باشد ، پروردگار شاهد بر همه ، ناظر بر بندگان و رحيم نسبت به مؤمنان است . آن كه به وادي معرفت و رحمت در مي آيد ، بايد خود را يكسره تسليم حق كند و از او مدد گيرد تا حجي واقعي به جاي آورد . امام سجاد ( عليه السلام ) در حديث شبلي به مضامين عميقي در باب معرفت و تسليم اشاره مي فرمايد :

« هَلْ عَرَفْتَ بِمَوْقِفِكَ بِعَرَفَةَ مَعْرِفَةَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَمْرَ الْمَعَارِف وَالْعُلُومِ وَ


139


عَرَفْتَ قَبْضَ اللَّهِ عَلَي صَحِيفَتِكَ وَاطِّلاَعَهُ عَلَي سَرِيرَتِكَ وَقَلْبِكَ ؟ قَالَ : لاَ . قَالَ : نَوَيْتَ بِطُلُوعِكَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ أَنَّ اللَّهَ يَرْحَمُ كُلَّ مُؤْمِن وَمُؤْمِنَة وَيَتَوَلَّي كُلَّ مُسْلِم وَمُسْلِمَة قَالَ : لاَ ، قَالَ : فَنَوَيْتَ عِنْدَ نَمِرَةَ أَنَّكَ لاَ تَأْمُرُ حَتَّي تَأْتَمِرَ وَلاَ تَزْجُرُ حَتَّي تَنْزَجِرَ قَالَ : لاَ ، قَالَ : فَعِنْدَ مَا وَقَفْتَ عِنْدَ الْعَلَمِ وَالنَّمِرَاتِ نَوَيْتَ أَنَّهَا شَاهِدَةٌ لَكَ عَلَي الطَّاعَاتِ حَافِظَةٌ لَكَ مَعَ الْحَفَظَةِ بِأَمْرِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ قَالَ : لاَ ، قَالَ : فَمَا وَقَفْتَ بِعَرَفَةَ وَلاَ طَلَعْتَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ وَلاَ عَرَفْتَ نَمِرَةَ وَلاَ دَعَوْتَ وَلاَ وَقَفْتَ عِنْدَ النَّمِرَاتِ » .

« پرسيد : آيا با وقوف در عرفات ، آگاهي خداوند را به كار معرفتها و دانشها شناختي و به اين كه خداوند نامه عمل تو را دريافت مي كند و به آنچه در درون قلبت مي گذرد آگاه است ، پي بردي ؟ گفت : نه . پرسيد : آيا با صعود بر جبل الرحمة نيت كردي كه خداوند هر زن و مرد باايمان را مي آمرزد و هر زن و مرد مسلمان را سرپرستي مي كند ؟ گفت : نه . پرسيد : آيا نزد وادي نمرة نيت كردي كه فرمان ندهي تا آنكه خود فرمان ببري و نهي نكني تا آنكه خود پرهيز كني ؟ گفت : نه . پرسيد : آنگاه كه كنار نشانه و نمرات ايستادي ، نيت كردي كه آن ها گواه طاعتهاي تو باشند و به دستور خداوند آسمان ها همراه نگهبانان به نگهباني تو پردازند ؟ گفت : نه . فرمود : پس نه در عرفات وقوف كرده اي ، نه از جبل الرحمة بالا رفته اي و نه نمره را شناخته اي و نه دعا كرده اي و نه كنار نمرات ايستاده اي . »

لطيفه اي عرفاني در نام عرفات وجود دارد . از امام صادق ( عليه السلام ) درباره علت نامگذاري عرفات سئوال شد ، حضرت فرمود :

« إِنَّ جَبْرَئِيلَ ( عليه السلام ) خَرَجَ بِإِبْرَاهِيمَ ( عليه السلام ) يَوْمَ عَرَفَةَ فَلَمَّا زَالَتِ الشَّمْسُ قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ : يَا إِبْرَاهِيمُ اعْتَرِفْ بِذَنْبِكَ وَاعْرِفْ مَنَاسِكَكَ فَسُمِّيَتْ عَرَفَات لِقَوْلِ جَبْرَئِيلَ اعْتَرِفْ فَاعْتَرَفَ » .


140


« جبرئيل حضرت ابراهيم را روز عرفه بيرون آورد . چون ظهر شد به وي گفت : اي ابراهيم ! به گناهت اعتراف كن و عباديت هايت را بشناس ؛ از اين رو به عرفات ناميده شد چون كه جبرئيل گفت اعتراف كن و معرفت بياب . » ( 1 )

البته وجوه ديگري هم براي نامگذاري عرفات بيان شده است ، ( 2 ) مثل اين كه وقتي خداوند آدم و حوا را به اين سرزمين فرستاد در اينجا همديگر را يافتند و شناختند يا اين كه حضرت ابراهيم در رؤيايي كه در شب عرفه ديد ، دانست كه بايد فرزندش را ذبح كند يا اين كه به لحاظ رفعت و بلندي بر اين سرزمين نام عرفات گذارده اند ؛ بنابراين عرفات را به دو وجه به اين نام ناميده اند ؛ يا به لحاظ « اعتراف » به گناه ، هر چند گناه ابراهيم به معناي خاصي است كه با عصمت آن بزرگوار سازگار است و يا به لحاظ « معرفت » به عبادت است . البته اعتراف هم به معرفت باز مي گردد ؛ زيرا اعتراف به معناي معرفت به معاصي است پس نام عرفات اشاره به لطيفه اي عرفاني دارد كه همان معرفت است و عرفات چيزي جز معرفت نيست .

معرفت به سالك بصيرت مي دهد ؛ بصيرتي كه با آن مي توان راه را از بيراهه تشخيص داد . ( 3 ) بصيرت ، آدمي را از هر گونه سرگرداني ، تزلزل و حيرت نجات مي دهد . روشن بيني هايي كه عارف با نور عقل و شهود دريافت مي كند چراغ هدايت او مي شود و او را از سرگشتگي و تحير مي رهاند . بصيرت براي سالك نور مي آورد و انسان نوراني ، فقر خويش را بالعيان مي بيند . چشم بصير با نور هدايت الهي فروغ يافته به سرچشمه هاي معرفت دسترسي پيدا مي كند . سالك بصير در جذبه هاي الهي ريسمان پيوند مي بيند و با قيام به بندگي وسيله نزديكي خويش به خدا را فراهم مي آورد .

دو ) وادي شور و عشق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . علل الشرائع ، ص436 ، روايت1 ؛ المحاسن ، ج2 ، ص64 ، روايت1179

2 . مجمع البيان ، ج1 ، ص295

3 . شرح منازل السائرين ، ص145


141


عشق مشوق انسان براي حركت به سوي آسمان است . زيبايي معشوق ، عاشق را به سوي خود مي كشد و او را به وصال مي رساند ، دل اگر به قرب ، ديده جان باز كند كشف صفات و شهود ذات حاصل كند . كشف جبروت با عشق جمال پديد آيد و كشف ملكوت با قدح شراب عشق در جام ناسوتي آدمي . بلبل جان در بستان مست ازل گل ، حسن چيند . عاشق چون از عشق انساني رفعت يافت و به نور افعال پيدا و بينا گشت با عشق به شهود و كشف رسيد .

عارفان براي اشاره به عشق و حب به اين آيه استناد مي كنند :

( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ ) ( 1 ) ؛

« اي گروهي كه ايمان آورده ايد هر كه از شما از دين خود مرتد شود ، به زودي خدا قومي را كه دوست دارد و آن ها نيز خدا را دوست دارند برمي انگيزد . »

محبت آتشي است در دل كه هر چيز به جز محبوب را در دل مي سوزاند . انسان عاشق چونان مستان ، هوش از كف بدهد و تنها ديدار محبوب است كه او را به هوش آورد . كلاباذي براي محبت شش مرحله قائل است : موافقت طبع ، ميل ، ودّ ، حبّ ، وله ( سرگرداني / تحير ) و هوي . ( 2 )

در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن * * * شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي

بيابان سوزان و تفتيده عرفات با عشق معنا پيدا مي كند . در سرزمين عشق و مستي ، از وادي نور و هستي بايد هجرت آغاز كرد . در سرزميني كه درياي انسان ها همرنگ و همسو شده اند بايد مشق عشق نوشت . تمرين عشق بازي با خدا كرد ، بي پناهي را با تمام وجود لمس كرد و عطش معنويت را احساس نمود . از جبل ذوق و وجد بالا رفت و به سمت او پر كشيد .

اين سرزمين انسان را به ياد عاشق دل سوخته اي مي اندازد كه براي اثبات عشق صادقش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده : 54

2 . شرح تعرف ، ص345


142


سر داد . اين سرزمين آدمي را به ياد ولايت عشق مي اندازد . قصه عشق و عرفات حكايتي ماندگار است كه تابلوي خونين ترسيم مي كند و درسي شيرين براي حمايت از ولايت به انسان مي دهد . اينجا سرزمين بي قراري است ، در اينجا بايد از دايره خويشتن بيرون رفت ، دل را از محبت يار سيراب نمود به زمزمه ذره ذره هستي گوش داد ، با مناجات ، آلودگي ها را سترد ، رنگ آبي آسمان به خود گرفت ، جوششي از درون آغاز كرد و كمند عشق بر كنگره كبريايي او انداخت . در سرزمين عرفات بايست سوز آتش هجران را تحمل نمود ، گل دعا را به زلال اشكها سيراب كرد ، از خداوند دلي نزديك خواست و با فرياد درون معرفت راستين و شور عشق را از او طلب كرد . و خدا به چنين بنده اي مباهات مي كند .

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد :

« ان الله تطوّل علي اهل عرفات يباهي بهم الملائكة يقول : يا ملائكتي انظروا الي عبادي شعثاً غبراً اقبلوا يضربون اليّ من كل فجّ عميق ، فاشهدكم اني قد اجبت دعائهم و شفعت رغبتهم و وهبت مسيئهم لمحسنهم و اعطيت محسنهم جميع ما سألني ، غير التبعات التي بينهم » ( 1 ) ؛

« خداوند بر اهل عرفات نعمت داده ، به وسيله آنان بر فرشتگان مباهات كرده ، مي فرمايد : اي فرشتگان من ، به بندگانم بنگريد ، ژوليده و غبار آلود ، از هر راه دوري راه سپرده و آمده اند . شما را گواه مي گيرم كه دعايشان را مستجاب كرده خواسته شان را برآورم . خطاكارشان را به خاطر نيكوكارشان بخشيدم و به نيكوكارانشان هر چه را كه از من خواستند عطا كردم ، جز گناهاني را كه ميان خودشان دارند ( حق الناس ) .

سه ) عرصات قيامت

حاجي در صحراي عرفات ازدحام خلق را مي بيند كه همه يكرنگ و يك لباس به راز و نياز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسند ابي يعلي ، ج4 ، ص147 ، روايت4092 ؛ ربيع الابرار ، ج2 ، ص840


143


با خدا مشغولند ، حاجيان صدا به نجوا بلند كرده اند . در عين حال كه هر كدام زبان ، رنگ و نژادي خاص دارند ، در سرزمين عرفات نژادها ، امت ها و مردمان متفاوتي جمع شده اند ، اينها براي چه به اين سرزمين آمده اند و به چه منظور و هدفي دست نياز به سوي آسمان بلند كرده اند ؟ اين سئوال ها تنها يك پاسخ دارند و آن اين كه همه براي غفران و بخشش آمده اند . آمده اند تا خداي سبحان حاجت و تضرع آن ها را ببيند ، به آنان نظر عنايت كند و از آن ها درگذرد .

پس بايد قلب را قرين ابتهال و تضرع كرد ، دل را سرشار از اميد به رحمت الهي نمود ، اينجا محل شريفي است ، اينجا سرزمين رحمت و مغفرت است . حضرت امير ( عليه السلام ) از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند كه از ايشان پرسيده شد چه كسي از اهل عرفات جرمش بزرگتر است ؟ رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پاسخ داد :

« الذي ينصرف من عرفات وهو يظنّ انه لم يغفر له » ( 1 ) ؛

« آن كه از عرفات بر مي گردد و مي پندارد كه آمرزيده نشده است . »

مسأله آمرزش گناهان و اميد به رحمت الهي جهت بخشش و آسودگي در قيامت ، در حج ، نزد كعبه و بخصوص در عرفات كاملاً جدي است به گونه اي كه حاجي بايد يقين كند كه تمامي گناهانش در مراحل مختلف حج بخشيده شده و قلبش از سياهي گناهان پاك شده است . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به عنوان آخرين پيامبر خدا با سوگند به اين مطلب اشاره فرمود :

« والذي بعثني بالحق بشيراً ونذيراً ، ان لله باباً في سماء الدنيا . . . » ( 2 ) ؛

« سوگند به كسي كه به حق مرا بشير و نذير مبعوث كرد ، خداوند را در آسمان دنيا ابوابي است كه به آن ها باب رحمت ، باب توبه ، باب حاجت ، باب تفضل ، باب احسان ، باب بخشش ، باب عفو وباب كرم مي گويند . كسي نيست كه به عرفات برود ، مگر اين كه خداوند تمامي اين بابها را براي او بگشايد . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فقيه ، ج2 ، ص211 ، روايت2183

2 . همان .


144


آدمي گناهان متفاوتي دارد ، بعضي از معاصي كبيره و نابخشودني به نظر مي رسند . از آنجا كه لطف و كرم الهي در عرفات بسيار متبلور است ، حتي اينگونه گناهكاران هم در عرفات اميد بخشش پيدا مي كنند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوبٌ لاَ تُغْفَرُ إِلاَّ بِعَرَفَات » ( 1 ) ؛

« بعضي از گناهان ، گناهاني هستند كه بخشيده نمي شوند مگر در عرفات . »

در بيابان عرفات هم در كمتر از يك روز ميليون ها حاجي گويا مبعوث مي شوند . مشابهت ها و مناسبت هاي فراواني ميان صحراي محشر و صحراي عرفات وجود دارد ؛ از اين رو عرفات ، يادآور عرصات قيامت و وقوف در اينجا ، يادآور وقوف در آنجاست . پس بايد آماده شد و خود را براي رفتن مهيا كرد .

اوج دعا در بيابان عرفات ، دعاي نوراني سيدالشهدا ( عليه السلام ) كنار كوه رحمت است . سالار شهيدان نخست زبان به حمد و ثناي الهي گشوده ، از جواد ، حكيم ، رحيم ، نور ، سميع ، بصير ، لطيف ، خبير و رئوف سخن مي گويد . سپس در حاليكه اشك از ديده هايش جاري است با نهايت ادب ، شور و عشق دست نياز به سوي خدا بلند كرده عباراتي بر زبان جاري مي سازد كه فقط لايق پدر امام سجاد ( عليه السلام ) است ؛ امام سجادي كه سرّ دعا را بر انسان گشود و دعا را براي بشر معنا كرد و نحوه راز و نياز با خدا را به آدمي آموخت . آري چه زيباست كه اين كلمات عاشقانه را از زبان حسين بن علي ( عليه السلام ) در بيابان عرفات بگوييم ، وه ، چه با صفاست كه با نهايت خشوع و عشقورزي از عمق جان در وادي نور و معرفت با خدا سخن بگوييم .

دعا در اين زمان و اين سرزمين قطعاً مستجاب است و گناهان آدمي به حتم مغفور . شايد يكي از اسرار اين مسأله حضور امام زمان ( عليه السلام ) در عرفات باشد . صاحب الامر ( عليه السلام ) در حج ، در عرفات و در مني قطعاً حاضر است و براي امتش دعا مي كند ، آن ها را مي بيند و به آن ها نظر عنايت دارد ، خداوند هم به بركت حضور حجة بن الحسن ( عليه السلام ) به حجاج نظر لطف كرده ، آن ها را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . دعائم الاسلام ، ج1 ، ص294


145


مورد مرحمت خويش قرار مي دهد . محمد بن عثمان عمري ، از نواب خاص امام زمان درباره حضور صاحب الامر ( عليه السلام ) در عرفات مي گويد ( 1 ) :

« والله ان صاحب هذاالامر ليحضر الموسم كل سنة يري الناس و يعرفهم و يرونه و لا يعرفونه » ؛

« سوگند به خدا كه صاحب الامر هر سال در موسم حاضر است ، مردم را مي بيند و مي شناسد . مردم نيز او را مي بينند ولي نمي شناسند . »

سرّ عصر عرفات

عرفات ، عصر روز نهم است . در اينجا سئوالي خودنمايي مي كند و آن اين كه چرا عصر براي وقوف در عرفات انتخاب شده است ؟ اين سئوال را يك يهودي از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هم پاسخي لطيف به او داد كه او را راضي كرد . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« إِنَّ الْعَصْرَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي عَصَي آدَمُ فِيهَا رَبَّهُ فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَي أُمَّتِيَ الْوُقُوفَ وَالتَّضَرُّعَ وَالدُّعَاءَ فِي أَحَبِّ الْمَوَاضِعِ إِلَيْهِ وَتَكَفَّلَ لَهُمْ بِالْجَنَّةِ وَالسَّاعَةُ الَّتِي يَنْصَرِفُ بِهَا النَّاسُ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي تَلَقَّي فِيهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَات فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم » . ( 2 )

« فلسفه وقوف در عرفات بعد از عصر اين است كه بعد از عصر ساعتي است كه آدم پروردگار خويش را عصيان كرد و خداوند بر امت من وقوف و گريه و دعا را در بهترين جايگاه واجب گردانيد و اعطاي بهشت آنان را به عهده گرفت . و آن ساعتي كه مردم از عرفات كوچ مي كنند ، همان ساعتي كه آدم كلماتي را از خداوند دريافت كرد و توبه نمود . همانا خداوند توبه پذير و مهربان است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فقيه ، ج2 ، ص520

2 . امالي صدوق ، ص171


146


بنابراين سرّ عصر عرفات ، عصيان آدم و توبه اوست . انسان هاي گنهكار هم بايد در همين زمان در بهترين مكانهاي روي زمين بايستند و از خدا غفران و بخشش طلب كنند .


147


فصل هشتم : اسرار عرفاني مشعر

فصل هشتم

اسرار عرفاني مشعر


149



بعد از وقوف به عرفات در غروب شب دهم بر حاجي واجب است از عرفات به سوي مشعر افاضه ( كوچ ) كند و بايد شب دهم را تا طلوع صبح در آنجا بماند و قبل از طلوع آفتاب از وادي محسّر تجاوز نكند ، اين دومين وقوف واجب حج است كه با وقوف در عرفات تكميل مي شود . وقوف در مشعرالحرام مستحباتي هم دارد : با دلي آرام از عرفات به سوي مشعر متوجه شود ، در راه رفتن ميانه روي كند ، كسي را آزار ندهد ، نماز شام و خفتن را تا مزدلفه به تأخير اندازد ، از طرف راست راه نزول كند و نيز مستحب است هر مقدار كه ممكن باشد عبادت و استغفار كند . همچنين شايسته است سنگريزه هاي رمي در مني را از اين منطقه بردارد . خداوند در آيه اي از آيات قرآن به افاضه از عرفات به سوي مشعر اشاره فرموده ، غايت آنرا ذكر دانسته است :

( لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَات فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِنْ كُنتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنْ الضَّالِّينَ ) ( 1 ) ؛

« اگر به هنگام حج طالب روزي خدا باشيد ، مرتكب گناهي نشده ايد و چون از عرفات بازگشتيد ، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد ؛ از آن رو كه شما را هدايت كرد ، در حاليكه پيش از آن گمراه بوده ايد . »

اين منطقه سه نام معروف دارد : يكي « مزدلفه » و ديگري « مشعر » و سوم « جمع » . درباره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 198


| شناسه مطلب: 76500