بخش 7
شمیم رحمت توشه تقوا فصل نهم اسرار عرفانی منی ، رمی ، قربانی و حلق اسرار منی یک ) یاد خدا دو ) رضای حق اسرار رمی یک ) راندن شیطان دو ) ذخیره نور اسرار قربانی یک ) تقوا و اخلاص دو ) ذبح نفس اسرار حلق سرّ وداع فصل دهم فضائل مدینه منّوره سرّ ختم حج به مدینه منوره
|
150 |
|
وجه نامگذاري اين سرزمين به مزدلفه اينگونه بيان شده است كه جبرئيل در ادامه تعليم مناسك حج به ابراهيم ( عليه السلام ) به ايشان فرمود : به مشعر نزديك شو ( ازدلف ) . « يا ابراهيم : ازدلف الي المشعر الحرام فلذلك سميت المزدلفه » . به همين جهت اين منطقه را مزدلفه ناميدند . ( 1 ) پس اين نامگذاري توسط جبرئيل امين انجام شد .
علت نامگذاري اين منطقه به مشعر ، براساس فرموده امام سجاد ( عليه السلام ) اين است كه اين سرزمين اشاره ( اشعار ) به تقوا و خوف خدا دارد . نام سوم مشعر ، سرزمين « جمع » است ؛ زيرا آدم در اينجا ميان دو نماز مغرب و عشا جمع نمود . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :
« سُمِّيَتِ الْمُزْدَلِفَةُ جَمْعاً لاَِنَّهُ يُجْمَعُ فِيهَا الْمَغْرِبُ وَالْعِشَاءُ » . ( 2 )
وقوف در مشعرالحرام كه درِ ورود به حرم الهي است اسراري دارد :
1 . شميم رحمت
حاجي براي ورود به سرزمين مشعر ، از عرفات گذر كرده است . در آنجا پاك شده ، تمام هستي خويش را در زلال بخشش الهي شست و شو داده است . او اينك از آلودگي ها رسته و به وصال حق پيوسته است . قلب حج گزار گواهي مي دهد خداوند به او اقبال كرده بعد از آنكه شايد در گذشته به او ادبار كرده بود . او با ورود به مشعر اذن دخول به حرم مي خواهد او هم اينك در برابر درهاي رحمت الهي ايستاده است و شميم رحمت و عطوفت الهي را بر گونه خويش احساس مي كند ، خلعت قبول به تن كرده از حريم فرشتگان خدا درآمده است . زائر بايد تمامي گناهان خويش را ـ چه كوچك و چه بزرگ ـ در سرزمين عرفان بر زمين گذارد و قلب آلوده خويش را پاك كند ، او در مشعر به قصد تقرب آمده است ، او آمده تا خود را در اقيانوس بيكران الهي غرق كند .
حج گزار در مشعر فروغ تابنده برق رحمت را در مي يابد ، آنگونه كه موسي در راه مدين در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المحاسن ، ج2 ، ص65 ، روايت1181
2 . علل الشرايع ، ج2 ، ص437
|
151 |
|
شب تاريك ناگاه در فضاي مبهم شب شعله آتشي ديد و به سوي آن روانه شد و از همين جا نبوت و رسالت او شكل گرفت . ( . . . إِذْ رَأَي نَاراً ) ؛ ( 1 ) « چون آتشي ديد » .
چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد * * * كه زد به خرمن ما آتش محبت او
آسمان مشعر سرشار از باران رحمت است ، ابرهاي بركات آنجا را فرا گرفته است . كافي است كه زائر با دلي پاك و ضميري آرام بر اين سرزمين گام نهد ، ابرهاي رحمت او را فرا گرفته ، آنچه در درون دارند به او تقديم مي كنند ، رحمت خدا در اين سرزمين از ساحت لطف او مي بارد و آسمان شادمانه به روي زائر خدا لبخند مي زند ، جوي سرفرازي و عزت در اين دره جاري است و سنگريزه هاي رمي شيطان در اين سرزمين اميد رحمت مي دهد .
شب ظلماني و غوغاي مشعر * * * تداعي مي كند صحراي محشر
سفيدي در سياهي مي زند موج * * * بود خاك بيابان هم معطر
2 . توشه تقوا
از اسرار مزدلفه ، برگرفتن توشه تقوا براي فرداي تنهايي است . در آغاز ورود مجدد به حريم حرم ، بايد تصميم جدي گرفت تا معاصي را ترك كرد ، از ناداني دور شد و به سمت علم و بصيرت رفت ، قصد تقوا نمود و دل خويش را با خوف الهي آراست . امام سجاد ( عليه السلام ) در حديث شبلي فرمود :
« فَعِنْدَ مَا مَشَيْتَ بِمُزْدَلِفَةَ وَلَقَطْتَ مِنْهَا الْحَصَي نَوَيْتَ أَنَّكَ رَفَعْتَ عَنْكَ كُلَّ مَعْصِيَة وَجَهْل وَثَبَّتَّ كُلَّ عِلْم وَعَمَل قَالَ لاَ قَالَ فَعِنْدَ مَا مَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ نَوَيْتَ أَنَّكَ أَشْعَرْتَ قَلْبَكَ إِشْعَارَ أَهْلِ التَّقْوَي وَالْخَوْفَ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ لاَ قَالَ فَمَا مَرَرْتَ بِالْعَلَمَيْنِ وَلاَ صَلَّيْتَ رَكْعَتَيْنِ وَلاَ مَشَيْتَ بِالْمُزْدَلِفَةِ وَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . طه : 10
|
152 |
|
لاَ رَفَعْتَ مِنْهَا الْحَصَي وَلاَ مَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَام » . ( 1 )
« وقتي به مزدلفه رفتي و از آنجا سنگريزه جمع كردي نيت كردي كه هر معصيت و ناداني را از خويش بزدايي و هر علم و عمل صالحي را در خود ملكه سازي ؟ گفت : نه . پرسيد : وقتي بر مشعرالحرام گذر كردي ، نيت كردي كه دلت را با بينش اهل تقوا و خوف از خدا بيارايي ؟ گفت : نه . فرمود : پس نه به مزدلفه رفته اي ، نه از آن سنگريزه برداشته اي و نه از مشعر الحرام عبور كرده اي . »
در مشعر بايد خود را براي مبارزه با شيطان درون و بيرون آماده كرد ، شب مشعر شب اشك و شعور است ، شب مناجات و بازگشت به خداست . مشعر نشانه شعور انسان گسسته از هوسهاست ، مشعر محل معاشقه با آفريننده زيبا رويان عالم است ، در اين شب بايد دلي سوخته و وجودي شعلهور را به خدا تقديم داشت ، شيفتگان الهي به شب زنده داري پرداخته و از روزهاي سخت تنهايي نجوا به لب دارند ، در اين شب صاحبدلان عاشق سر بر خاك بندگي مي سايند ، دقايق را غنيمت شمرده ، هر لحظه به دنبال گنج بي پايان معرفت خدايند .
جمال كعبه چنان مي دواندنم به نشاط * * * كه خارهاي مغيلان حرير مي آيد
تقوا آدمي را پاك مي كند وطهارت از گناه ضمير انسان را روشن ساخته ، حالت تضرع و خشوع در قلب انسان پايدار مي شود . به امير مؤمنان ( عليه السلام ) گفتند : چرا مشعر الحرام از حرم قرار داده شده است ؟ ايشان فرمود ( 2 ) :
« لاَِنَّهُ لَمَّا أَذِنَ لَهُمْ بِالدُّخُولِ وَقَفَهُمْ بِالْحِجَابِ الثَّانِي فَلَمَّا طَالَ تَضَرُّعُهُمْ بِهَا أَذِنَ لَهُمْ لِتَقْرِيبِ قُرْبَانِهِمْ فَلَمَّا قَضَوْا تَفَثَهُمْ تَطَهَّرُوا بِهَا مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي كَانَتْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مستدرك الوسائل ، ج10 ، ص170
2 . فروع كافي ، ج4 ، ص224 ، روايت1 ؛ تهذيب الاحكام ، ج5 ، ص448 ، روايت17
|
153 |
|
حِجَاباً بَيْنَهُمْ وَبَيْنَهُ أَذِنَ لَهُمْ بِالزِّيَارَةِ عَلَي الطَّهَارَة » . ( 1 )
« چون خداوند اجازه ورود به زائران را در آستانه در دوم نگهداشته است و چون ناله و دعايشان طول بكشد ، به آنان اجازه مي دهد كه قرباني خود را پيش آورند . و چون آلودگي خود را رها كنند و از گناهاني كه ميان خدا و آنان حجاب بود ، پاك شوند به آنان اجازه مي دهد كه با پاكي به زيارت آيند . »
انساني كه از گناه پاك شد ، لايق بهشت مي شود ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
« من احيا الليالي الاربع و جبت له الجنة : ليلة التروية و ليلة عرفة ، وليلة النحر و ليلة الفطر » ( 2 ) ؛
« هر كس اين چهار شب را شب زنده داري كند ، بهشت براي او واجب است : شب ترويه ، شب عرفه ، شب عيد قربان و شب عيد فطر . »
امام صادق ( عليه السلام ) در حديث مصباح الشريعه وقوف مزدلفه را جهت كسب تقوا مي داند . مشعر براي صعود است ، مشعر براي اعتلاي روح به عالم بالاست ؛ چنانكه انسان از كوه بالا ميرود ، بايد منازل و پلكان صعود ، كمال ، توحيد و فنا را يك به يك بپيمايد .
« وَاتَّقِهِ بِمُزْدَلِفَةَ وَاصْعَدْ بِرُوحِكَ إِلَي الْمَلاَِ الاَْعْلَي بِصُعُودِكَ إِلَي الْجَبَل » . ( 3 )
عرفات مقام وحدت است و مشعر مقام كثرت . در اين مرحله حاجي بايد مشاعر صعودي و معنوي وقوف پيدا كند تا حكمت آنها را بداند . مشاعر ، مدارك انساني است و قواي ادراكي بايد در اختيار انسان باشد كه اگر چنين شد ، سالك به مقام نفي خواطر نايل مي شود و در اين صورت قادر است خلع بدن كند ؛ خلع بدن يا موت اختياري از شرايط حكمت است . شب مشعر ، تهجد و راز و نياز با خداست ، در اين شب بايد تصميم تقوا گرفت و رويه پرهيزكاري پيشه كرد ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فروع كافي ، ج4 ، ص224
2 . الفردوس ، ج3 ، ص620 ، روايت5937
3 . مستدرك الوسائل ، ج10 ، ص172
|
154 |
|
عاشقان شب مشعر ذكر خدا مي گويند تا خدا كنارشان نشنيد : « يَا جَلِيسَ الذَّاكِرِينَ » ، اوقلب آنها را آرام مي كند و شيريني ديدار خويش را در كام آنها مي نشاند .
امر علي الديار ديار ليلي * * * اقبل ذالجدار و ذالجدارا
فما حب الديار شغفن قلبي * * * و لكن حب من سكن الديارا ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بر ديار ليلي گذر مي كنم و ديوارهاي آنجا را يك به يك مي بوسم ، حب ديار شكافهاي قلب مرا پر نكرده بلكه حب كسي كه در اين ديار ساكن است قلب مرا پر كرده است .
|
155 |
|
فصل نهم : اسرار عرفاني مني ، رمي ، قرباني و حلق
فصل نهم
اسرار عرفاني مني ،
رمي ، قرباني و حلق
|
157 |
|
اسرار مني
حجاج بيت الله الحرام پس از طلوع آفتاب روز دهم ذي حجه از مشعر به سمت مني افاضه ( كوچ ) مي كنند تا در اين سرزمين اعمال خاصي را به جاي آورند . واجبات مني سه چيز است كه عبارتند از : رمي جمرات ، قرباني و تقصير يا حلق .
يك ) ياد خدا
خداوند كوچ كردن از عرفات و وقوف در مشعر را همراه با ذكر خود بيان داشته است :
( فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَات فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ ) ( 1 ) ؛
« چون از عرفات بازگشتيد ، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد . »
سپس افاضه از مشعر به سمت مني را قرين استغفار كرده است :
( ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ) ( 2 ) ؛
« سپس از آنجا كه ديگر مردم باز مي گردند شما نيز باز گرديد و از خدا آمرزش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره : 198
2 . بقره : 199
|
158 |
|
بخواهيد كه آمرزنده و مهربان است . »
خداي سبحان در پايان مناسك مني هم بر ذكر خود تأكيد مجدد مي فرمايد :
( فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً ) ( 1 ) ؛
« چون مناسكتان را به جاي آورديد ، همچنان كه پدران خويش را ياد مي كرديد ـ حتي بيشتر از آن ـ خداي را ياد كنيد . »
آنچه ميان آيات مزبور مشترك است ، ياد خداست . مني در عصر جاهليت محل مناسبي به حساب مي آمد ؛ زيرا مشركان در آنجا بتكده اي براي خويش احداث كرده و بتهاي خويش را مي پرستيدند . از سوي ديگر رسم جاهليت اين بود كه پس از انجام مناسك در مني گرد هم مي آمدند و به ذكر نياكان و تبار خويش چه با نظم و چه با نثر مي پرداختند ، ارزشهاي قبيله اي خود را مي ستودند و از قدرت آنها در جنگاوري ياد مي كردند . به بيان ديگر ، اعراب جاهلي در اين سرزمين فخرفروشي كرده ، به ياد آن به خود مي باليدند . قرآن كريم اين رسم جاهلي را سرزنش كرد و بر اين نكته سرانگشت تأكيد گزارد كه اين سرزمين محلي براي ياد نياكان نيست ، بلكه جايگاه ياد خداست و در اين بيابان بايد ذكر او گفت ، از او غفران و رحمت خواست ، به درگاه او پناه برد و دنيا و آخرت را از او درخواست نمود ؛ بنابراين سرزمين مني محل ياد خدا ، اخلاص دين براي او ، توجه به معارف توحيدي و ارج گزاردن نعمت ها و بركات است . حج سرشار از نام خداست ، اما در اين سرزمين محبت او ، ياد او و مباهات به او تأكيد دو چندان دارد .
نسيمي از صباي دوست دارم * * * به گوش دل نداي دوست دارم
ميان اين همه دلبستگي ها * * * تمنّاي مناي دوست دارم
خداوند به انسان دو چشم داده ، آنگاه كه به خود مي نگرد ، سراسر عيب است و كاستي و آنگاه كه به او خيره مي شود ، همه حسن است و غنا . به قول خواجه عبدالله انصاري : « الهي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره : 200
|
159 |
|
چون در تو نگرم ، مي نازم و چون به خود مي نگرم مي گدازم » . ( 1 )
دو ) رضاي حق
كسي كه به سرزمين مني گام مي نهد ، خدا از او راضي مي شود . حاجي از اين اكسير كمياب در مني بهره مند مي شود و مي تواند مزه ملكوتي رضايت حق را بچشد . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :
« إِذَا أَخَذَ النَّاسُ مَوَاطِنَهُمْ بِمِنًي نَادَي مُنَاد مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ أَرْضَي فَقَدْ رَضِيتُ » . ( 2 )
« چون مردم در مني در جاي خود قرار گرفتند ، از سوي خداوند منادي ندا مي دهد كه : اگر مي خواستيد من راضي شوم ، راضي شدم . »
خدا از كسي راضي مي شود كه پاك باشد ، سياهي گناه از او برداشته شده ، همانند كسي باشد كه تازه از مادر متولد شده است . درباره كسي كه به مني كوچ كرده است ، از امام ( عليه السلام ) چنين نقل شده كه « از گناهانش پاك مي شود همچون روزي كه مادر او را زاده است » . ( 3 ) چنين كسي مي تواند عمل را از سر گيرد و روزي را كه شروع مي كند ، روز اول تكليف و شريعت خويش بداند . امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد :
« أَفَاضَ الرَّجُلُ مِنْ مِنًي وَضَعَ يَدَهُ مَلَكٌ فِي كَتِفَيْهِ ثُمَّ قَالَ اسْتَأْنِفْ » ( 4 ) .
« وقتي كسي از مني كوچ كرد ، فرشته اي دست خود را بر شانه هاي او مي گذارد و مي گويد : عمل از سر گير . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مجموعه رسائل فارسي خواجه عبدالله انصاري ، ص403
2 . فروع كافي ، ج4 ، ص262 ، روايت42
3 . فقيه ، ج2 ، ص480 ، روايت3019
4 . المحاسن ، ج1 ، ص141 ، روايت187
|
160 |
|
خداوند كساني را كه از آنها راضي است در قرآن اعلام فرموده است ؛ او از صادقين رضايت دارد ( مائده : 119 ) ، از اهل ايمان راضي است ( بينه : 8 ) ، او از كساني كه به مقام اطمينان نائل شده اند ، اعلام رضايت كرده است ( فجر : 28 ) ، مهاجران و مجاهدان ، رضايت خدا را از آن خود كرده اند ( توبه : 21 ) ، همچنين اهل تقوا به رضاي او نايل آمده اند ( توبه : 109 ) . مي توان به اين مجموعه مورد ديگري را هم افزود ؛ خداوند از كسي كه به سرزمين مني گام نهاد و مناسك حج خويش را به پايان برد ، راضي شده است ؛ از اين رو رضايت حق در گرو حج است و وادي مني محل اعلام رضايت خشنودي او به حجاج .
در عالم هيچ چيز بهتر از خشنودي خدا نيست و اين مي تواند نهايت آرزو و غايت قصواي يك انسان باشد . اگر خدا از كسي راضي شد ، دنيا و آخرتش تأمين است . بهشت براي او تضمين شده مرگي آرام در انتظار اوست و او كام خويش را از زندگاني دنيا برمي گيرد . بنابراين حاجي در مني به مُنا و آرزوي خويش مي رسد . جالب اينكه وجه نامگذاري اين منطقه به مني همين است .
امام رضا ( عليه السلام ) در اين باره فرمود :
« الْعِلَّةُ الَّتِي مِنْ أَجْلِهَا سُمِّيَتْ مِنًي مِنًي أَنَّ جَبْرَئِيلَ ( عليه السلام ) قَالَ هُنَاكَ لِإِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ تَمَنَّ عَلَي رَبِّكَ مَا شِئْتَ فَتَمَنَّي إِبْرَاهِيمُ ( عليه السلام ) فِي نَفْسِهِ أَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ مَكَانَ ابْنِهِ إِسْمَاعِيلَ كَبْشاً يَأْمُرُهُ بِذَبْحِهِ فِدَاءً لَهُ فَأُعْطِي مُناه » .
« علت آنكه به مني ، مني گفته اند اين است كه جبرئيل در آن جا به ابراهيم گفت : هر چه مي خواهي از خداوند تمنا كن . حضرت ابراهيم هم در دل خود از خدا خواست كه به جاي فرزندش اسماعيل ، قوچي به عنوان فديه قرار دهد و خداوند متعال دستور دهد كه آنرا سر ببرد . خداوند هم خواسته او را اجابت كرد » . ( 1 )
اسرار رمي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . عيون اخبارالرضا ، ج2 ، ص91 ؛ علل الشرائع ، ص435 ، روايت02
|
161 |
|
يكي از واجبات مني ريگ انداختن به جمره در محلي مخصوص است . سنگها بايد از حرم باشند و آنها را بايد با نيت خالص به سمت جمرات بيندازد ، در اينجا هم عدد هفت خودنمايي مي كند ؛ يعني هفت سنگريزه بايد زد . تكبير گفتن ، طاهر بودن و دعا كردن از آداب مستحبي رمي جمرات است . در اين لحظه بايد از خدا خواست كه انسان را در حصن خود قرار دهد ، عمل او را بالا برد و شر شيطان را نيز از سر او كوتاه كند . رمي را اسراري است :
يك ) راندن شيطان
هفت سنگ برداشتن و آنها را متوالي به سمت سنگي بزرگ انداختن به چه معناست ؟ شايد ظاهر اين عمل مبهم باشد ، ولي رمي جمرات نشان از معناي لطيف و عميقي دارد . رمي جمرات به معناي مبارزه با شيطان است ، رمي جمرات اعلان جنگ با ابليس است . سنگ زدن به جمرات نابود كردن هواهاي نفساني و خواهشهاي حيواني است . رمي جمرات ، ميراندن شهوات و اخلاق رذيله است . حضرت امير ( عليه السلام ) در كلامي نوراني به حكمت اين عمل اشاره فرمود :
« إِنَّ الْجِمَارَ إِنَّمَا رُمِيَتْ لاَِنَّ جَبْرَئِيلَ حِينَ أَرَي إِبْرَاهِيمَ الْمَشَاعِرَ بَرَزَ لَهُ إِبْلِيسُ فَأَمَرَهُ جَبْرَئِيلُ أَنْ يَرْمِيَه . . . » ( 1 ) ؛
« جمره ها بدين سبب با سنگ زده مي شوند چون جبرئيل محل هاي عبادت را به حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) نشان داد ، ابليس بر او نمايان شد . جبرئيل آن حضرت را فرمان داد كه او را براند . او هم شيطان را با هفت سنگ راند . كنار جمره اولي زير زمين پنهان شد و كنار جمره دوم سر برآورد . با هفت سنگ ديگر او را راند ، در جاي دوم به زير زمين رفت و از محل جمره سوم آشكار شد . باهفت سنگ او را زد ، او در همانجا به زير زمين رفت . »
رمي ، راندن اخلاق ذميمه و اوصاف پست است . در اين مقام بايد خطر كرد و به يكباره عليه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . قرب الاسناد ، ص147 ، روايت532
|
162 |
|
خويشتن خويش شوريد ، هواي نفساني را از ريشه كند و بيرون افكند . معناي رمي ، مبارزه با نفس اماره است . براساس اصطلاح قرآني ، انسان سه نفس دارد : نفس اماره ( يوسف : 53 ) ، نفس لوامه ( قيامت : 2 ) و نفس مطمئنه ( فجر : 27 ) . در جمره اولي انسان با شيطان درون و نفس اماره ستيز مي كند . اولين دشمن در راه وصول به قرب الهي ، نفس اماره است ؛ از اين رو بايد از آنجا شروع كرد و در رمي اول اسب چموش درون را رام كرد . آنگاه كه انسان عملي خلاف انجام دهد از درون سرزنشي دريافت مي كند و اين يكي از عجايب آفرينش آدم است . سرزنشها از سوي نفس لوامه است . در رمي جمره وسطي انسان دوباره به شيطان سنگ مي زند تا به خود تلقين كند كه نزديك عمل خلاف و معصيت نشود و مبتلا به سرزنشها نگردد .
هر گاه سالك با نفس اماره مبارزه كرد و نفس لوامه اش او را از ارتكاب معاصي بازداشت و از انجام گناهان از او مراقبت نمود ، او به نفس مطمئنه واصل شده است . حاجي با رمي جمره عقبي شيطان را به طور كلي از خويش دور مي سازد تا نفس مطمئنه خويش را در امان داشته ، آماده وصال به حريم گردد . در اين حالت او سزاوار اين مقام مي شود كه خدا به او بگويد : از تو راضي هستم .
( يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً ) ( 1 ) ؛
« اي روح آرامش يافته خشنود و پسنديده به سوي پروردگارت باز گرد . »
دو ) ذخيره نور
هر گاه حج گزار به جمرات سنگ زند ، براي خود نوري در قيامت ذخيره نموده است . پس با هر سنگي توشه اي برداشته و با هر رمي روشنايي بيشتري براي قيامت خود از پيش فرستاده است .
اگر سئوال شود كه اين ذخيره چيست ، پاسخ آن در روايتي از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) بيان شده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فجر : 27 و 28
|
163 |
|
« فَإِذَا رَمَيْتَ الْجِمَارَ كَانَ لَكَ نُوراً يَوْمَ الْقِيَامَةِ » . ( 1 )
« هر گاه رمي جمرات كردي براي تو نوري در قيامت خواهد بود . »
و از اين طريق از تمامي گناهان خارج شده پاك گرديده است ، حتي اگر گناهانش كبيره باشد . همچنين آن حضرت مي فرمايد :
« الْحَاجُّ إِذَا رَمَي الْجِمَارَ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ » . ( 2 )
« حج گزار وقتي بر جمره ها سنگ بزند از گناهانش بيرون مي آيد . »
انداختن سنگ اظهار بندگي و تشبه به ابراهيم خليل الله است . بايد سنگ انداخت تا پشت شيطان را شكست و اعلام نمود كه من فقط از خدا فرمان بري مي كنم ، سنگ انداختن تمرين انقياد و بندگي است ، اظهار امتثال و عبوديت است . شيطان زماني خوار و ذليل مي شود كه انسان را بنده منقاد خدا ببيند ، حاجي با رمي فرشته صفت شده ، از دام ابليس مي رهد .
بنابراين رمي كننده حقيقي خداوند سبحان است و دست حاجي به هنگام رمي ، دست خداست زيرا كه فرمود :
( . . . وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللهَ رَمَي ) ( 3 ) ؛
« و آنگاه كه تير مي انداختي ، تو تير نمي انداختي خدا بود كه تير مي انداخت . »
اسرار قرباني
كسي كه حج تمتع به جا مي آورد ، واجب است بعد از رمي جمره عقبي ، قرباني كند ؛ يعني يك شتر يا گاو يا گوسفند ذبح كند . قرباني شرايطي دارد كه در جاي خود بيان شد ، چنانكه مستحباتي هم دارد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الترغيب والترهيب ، ج2 ، ص207 ، روايت3
2 . فقيه ، ج2 ، ص214 ، روايت2196
3 . انفال : 17
|
164 |
|
آيات متعددي مسأله « هدي » و قرباني را مطرح كرده اند .
( وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ للهِِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنْ الْهَدْيِ ) ( 1 ) ؛
« حج و عمره را براي خدا به پايان برسانيد و اگر محصور شديد آنچه از قرباني فراهم شود ذبح كنيد . »
يك ) تقوا و اخلاص
به لحاظ اخلاقي و عرفاني مهمترين آيه اي كه درباره قرباني در قرآن وجود دارد ، آيه اي از سوره حج است كه اشاره اي روشن به تقوا و اخلاص در هدي دارد :
( لَنْ يَنَالَ اللهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنْكُمْ ) ( 2 ) ؛
« گوشت و خون اين شتران به خدا نمي رسد ، آنچه به او مي رسد تقواي شماست . »
اين آيه در واقع دفع دخل مقدر است ؛ ( 3 ) يعني شايد كسي توهم كند كه خدا از اين قرباني سود مي برد و به آن حاجتمند است ، همچنين اين احتمال وجود دارد كه برخي بپندارند خداوند محتاج گوشت و خون قرباني نيست پس اين كار چه فايده اي دارد ؟ اين آيه پاسخي به هر دو پندار است ؛ نه خداوند محتاج قرباني است : « گوشت و خون اين شتران به خدا نمي رسد » . و نه اين كار بي فايده : « آنچه به او مي رسد پرهيزكاري شماست » ؛ بنابراين نفع و حكمت مهمي در اين عمل وجود دارد كه فقط به حج گزار مي رسد و اين نفع چيزي نيست جز تقوا و پرهيزكاري .
تقوا عامل قدرت روح است . پرهيزكاري نفس اماره و احساسات سركش و عاصي انسان را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره : 196
2 . حج : 37
3 . الميزان ، ج14 ، ص375
|
165 |
|
رام مي كند . تقواي الهي دوستان خدا را تحت ولايت او قرار مي دهد ، خوف و خشيت خدا هميشه ملازم قلوب اهل تقواست ، آنها شب ها را بيدار و به عبادت مشغولند و روزهايشان به روزه و گرسنگي مي گذرد . تقوا آدمي را بصير ، دلها را آرام و نفوس را پاك مي كند . در نهج البلاغه مي خوانيم :
« فَإِنَّ تَقْوَي اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَبَصَرُ عَمَي أَفْئِدَتِكُمْ وَشِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَصَلاَحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَطَهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُم » . ( 1 )
« تقوا دواي بيماري دلهاي شما ، بينايي دلهاي شما ، شفاي مرض بدنهاي شما ، صلاح و مرهم زخم هاي جانها و مايه پاك شدن نفوس شماست . »
تقوا براي انسان ، احسان به ارمغان مي آورد ( يوسف : 90 ) ، تقوا سرچشمه معرفت است ( طلاق : 2 ) ، تقوا باعث مي شود كارها سهل و آسان گردد ( طلاق : 4 ) ، تقوا موجب مي شود زشتي ها و معاصي انسان محو شود ( طلاق : 5 ) ، تقوا بهترين توشه قيامت است ( بقره : 197 ) ، قرآن هدايتي براي اهل تقواست ( بقره : 2 ) ، بهشت براي اهل تقوا مهيا شده ( آل عمران : 133 ) ، آينده از آن متقين است ( هود : 49 ) ، خدا با متقين است ( توبه : 36 ) ، خداوند فقط اعمال متقين را قبول مي كند ( مائده : 27 ) و مهمتر و لطيف تر از همه اينكه متقين محبوب خدا هستند : ( إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ) ؛ ( 2 ) و آنها از دست ساقي حقيقي شراب مي نوشند : ( سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً ) ؛ ( 3 ) « پروردگار ايشان به آنها شراب پاك مي نوشاند » .
يكي از آثار تقوا اينكه طمع را از قلب انسان بيرون رانده ، به جاي آن ورع مي نشاند . اين مطلب در فرمايشات امام سجاد ( عليه السلام ) در حديث شبلي چنين آمده است :
« فعندما ذبحت هديك نويت انك ذبحت حنجرة الطمع بما تمسكت به من حقيقة الورع و انك اتبعت سنة ابراهيم بذبح ولده و ثمرة فؤاده و ريحان قلبه و احييت سنته لمن بعده و قربه الي الله تعالي لمن خلفه ؟ قال : لا » ؛
« يعني آنگاه كه قرباني ات را سر بريدي نيت كردي كه گلوي طمع را با حقيقت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نهج البلاغه ، خطبه 198
2 . توبه : 7
3 . انسان : 21
|
166 |
|
ورع و پرهيزگاري بريدي و از سنت ابراهيم پيروي كردي كه فرزندش ، ميوه دلش و گل خوشبوي قلبش را به قربانگاه آورد و آن را سنتي براي آيندگان و وسيله اي براي تقرب به خداوند براي نسلهاي بعد قرار داد ؟ گفت : نه . »
همچنين امام صادق ( عليه السلام ) در حديث مصباح الشريعه فرمود :
« وَاذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوَي وَالطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبِيحَة » .
« و هنگام قرباني ، حنجره و رگهاي هوس و طمع را قطع كن . »
از نكات جالب اينكه در هر دو حديث تعبير به گلو ( حنجره ) براي طمع شده است . گويا به هنگام قرباني بايد گلوي طمع را چنان فشرد تا آن را خفه كرد و آزمندي را از بيخ و بن بر كند . قرباني گناهان را مي شويد و مغفرت الهي را شامل حال مي كند .
دو ) ذبح نفس
حاجي همينكه قرباني اش را سر بريد و نيت خويش را در اين عمل خالص كرد ، از نفسانيت و حيوانيت رها شده ، روح خويش را به ملأ اعلي متصل كرده است . قرباني ، كالبد تاريك حيوانيت را از روح انسان خارج مي كند ، قرباني باعث آزادي روح شده ، انسان را به مشاهده انوار قدسي مي رساند .
در واقع قرباني ، عمل به سنت ابراهيم ( عليه السلام ) است ؛ پيامبري كه نفس خويش را در مسلخ عشق كشت و به ذبح فرزند خويش اقدام نمود و خداوند آنگاه كه صداقت پدر و فرزند را ديد ، قرباني را فديه آن قرار داد . آدمي براي وصول به كمال راهي جز مبارزه با نفس خويش ندارد . او بايد هواهاي نفساني را بشناسد و از آنها تبعيت نكند و آنها را زير پاي سلوك له كند .
پيام قرباني امتثال امر الهي است ، به وعده او بايد اميد داشت ، نفس خويش را بايد فدا كرد ، غلبه بر هواهاي نفساني و كشتن درون از رازهاي قرباني كردن است . قرباني در مني بدين معناست كه تمام سرزمين مني قربانگاه است ، محل عشق بازي با خالق هستي است . در اين صحنه بايد خويشتن را فنا كرد ، انانيت را سر بريد و هر چه در توان است ، در اين مسير بذل
|
167 |
|
كرد . قرباني كردن ، وفاداري به خداست . خدا از انسان ، حقيقت انسان را مي خواهد ، بايد خانه دل را با صفا و محبت او آراست و جلال ، سطوت و كبريايي اش را به حريم خانه آورد تا با روحي پاك مهياي ديدار او شود .
باز در آن كوش كه قربان كني * * * هر چه كني كوش كه با جان كني
تيغ وفا بر گلوي جان بنه * * * گردن تسليم به فرمان بنه
جان كه نه قرباني جانان شود * * * جيفه تن بهتر از آن جان شود
ساحت اين عرصه كه ارض مناست * * * سر به سر اين دشت فنا در فناست
هر كه نشد كشته شمشير دوست * * * لاشه مردار به از جان اوست
اسرار حلق
بعد از ذبح قرباني لازم است كه حاجي سرش را بتراشد ( حلق ) و يا از ناخن يا موي خويش قدري بچيند ( تقصير ) . مستحب است سر را از سمت راست پيش سر تراشيد و نيز موي سر را در مني دفن كرد . سر تراشيدن را اسراري است از جمله اينكه رحمت خدا را در پي دارد . چنانكه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده است كه ايشان در دعاي خويش فرمود :
« اللَّهُمَّ ارْحَمِ الْمُحَلِّقِين » ( 1 ) ؛
« خدايا بر سر تراشيدگان ترحم كن . »
همچنين حلق باعث مي شود انسان در زمره كساني قرار گيرد كه از فزع اكبر ايمن هستند . ( 2 ) جالب تر اينكه خداوند در مقابل هر تار موي حاجي نوري در بهشت براي او مقدر مي فرمايد . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح بخاري ، ج2 ، ص616 ، روايت1640 ؛ صحيح مسلم ، ج2 ، ص945 ، روايت317 ؛ سنن ترمذي ، ج3 ، 256 ، روايت 913
2 . فقيه ، ج2 ، ص238 ، روايت2292
|
168 |
|
« إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِن . . . فَإِذَا حَلَقَ شَعْرَهُ لَمْ يَسْقُطْ شَعْرَةٌ إِلاَّ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ بِهَا نُوراً يَوْمَ الْقِيَامَةِ » ( 1 ) ؛
« همانا بنده مومن . . . چون سر بتراشد ، موي او نمي ريزد مگر آنكه خداوند در عوض آن نوري در قيامت براي او قرار دهد . »
همچنين امام باقر ( عليه السلام ) در دعاي خويش فرمود :
« اللَّهُمَّ أَعْطِنِي بِكُلِّ شَعْرَة نُوراً يَوْمَ الْقِيَامَة » ( 2 ) .
« خدايا ! در عوض هر تار مو ، در روز قيامت نوري به من عطا كن . »
اگر مومن در مني سر خويش بتراشد و موي خود را همانجا دفن كند روز قيامت كه به محشر آمد هر تار موي او زباني گويا پيدا كرده به نام صاحبش لبيك مي گويد . ( 3 ) بنابراين سر تراشيدن و موي خويش را در سرزمين مني دفن كردن به معناي جذب رحمت الهي است . سرّ آن نوري است كه در بهشت به انسان عطا مي شود تا با آن نور قلب خويش را در بهشت روشن كند . لبيك حاجي به تمام اجزاي بدنش انتقال يافته ، حتي موي او اجابت حق مي كند . حج گزار در اين لحظات انسان ديگري شده است . در اين زمان لازم است نشاني از تغيير داشته باشد و با تراشيدن سر و از بين بردن زيبايي صورت ، زيبايي سيرت خود را نشان مي دهد .
سرّ وداع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تفسير عياشي ، ج1 ، ص100 ، روايت284
2 . تهذيب الاحكام ، ج5 ، ص244 ، روايت826
3 . فقيه ، ج2 ، ص214 ، روايت2198
|
169 |
|
ابواسماعيل به امام صادق ( عليه السلام ) عرض كرد كه هم اينك در حال خروج از مكه ام از كجا وداع كنم ؟ امام فرمود :
« تأتي المستجار فتودّعه من ثَمّ ، ثُمّ تخرج فتشرب من زمزم ثم تمضي » ؛
« كنار ديوار كعبه ـ مستجار ـ رفته ، از آنجا وداع كن . سپس بيرون رفته ، از آب زمزم بنوش و آنگاه برو » . ( 1 )
در آخرين ديدار زائر به ديدار كعبه مي رود . اگر توانست دست بر در كعبه و حجرالاسود مي نهد ، طواف وداع مي كند ، آنگاه خود را به خانه خدا مي چسباند ، خدا را حمد و ثنا مي كند ، بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اوصيائش درود مي فرستد . سپس در حق ديگران آنچه براي خود مي خواهد ، دعا مي كند و با تمام وجود به او مي گويد :
« الْمِسْكِينُ عَلَي بَابِكَ فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ » . ( 2 )
« بينوايي به درگاه توست پس بهشت را به او عطا كن . »
حج مقبول دو علامت دارد ؛ اول آنكه بنده گناهان خويش را ترك كند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد :
« آيَةُ قَبُولِ الْحَجِّ تَرْكُ مَا كَانَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ مُقِيماً مِنَ الذُّنُوبِ » . ( 3 )
« نشانه قبولي حج آن است كه بنده ، گناهاني را كه مرتكب مي شده ترك كند » .
ايشان در حديثي ديگر با صراحت بيشتر مي فرمايند :
« مِنْ عَلاَمَةِ قَبُولِ الْحَجِّ إِذَا رَجَعَ الرَّجُلُ رَجَعَ عَمَّا كَانَ عَلَيْهِ مِنَ الْمَعَاصِي هَذَا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فروع كافي ، ج4 ، ص532 ، روايت4
2 . همان ، روايت5
3 . همان ، ص280 ، روايت5
|
170 |
|
عَلاَمَةُ قَبُولِ الْحَجِّ وَإِنْ رَجَعَ مِنَ الْحَجِّ ثُمَّ انْهَمَكَ فِيمَا كَانَ عَلَيْهِ مِنْ زِنًي أَوْ خِيَانَة أَوْ مَعْصِيَة فَقَدْ رُدَّ عَلَيْهِ حَجُّهُ » . ( 1 )
« از نشانه هاي قبولي حج آن است كه فرد از گناهاني كه انجام مي داده است برگردد . اين نشانه قبولي حج است و اگر از حج باز گردد ، ولي همچنان در لجنزار زنا ، خيانت يا معصيت فرو رود ، حج او به خودش برگردانده مي شود . »
پس اولين نشانه قبولي حج اين است كه حاجي عزم خود را براي ترك گناه جدي ببيند . اگر او در خود حالت ترك گناه احساس كرد حجش پذيرفته شده ، اما اگر رغبت و احساسي به سمت گناهان پيشين همچنان در او وجود دارد ، خداوند اين حج را پذيرا نيست و به خود بنده گنهكار تحويل مي دهد . اين حج همانند يك نامه پستي است كه بر آن آدرس مقصد نوشته نشده باشد كه طبعاً به سمت فرستنده برگشت مي خورد ؛ چنين حجي به مقصد نمي رسد .
حجي را كه خدا بپذيرد علامت ديگري هم دارد و آن نورانيت درون است . فرموده امام صادق ( عليه السلام ) اين است :
« الْحَاجُّ لاَ يَزَالُ عَلَيْهِ نُورُ الْحَجِّ مَا لَمْ يُلِمَّ بِذَنْب » . ( 2 )
« حاجي به صورت مستمر نوري از حج دارد ، مادام كه نزديك گناه نشود . »
در اين ترديدي نيست كه حج براي انسان نور مي آورد ، اين نور باطني با هر گناهي ضعيف و ضعيف تر مي شود تا آنجا كه از بين مي رود . اما اگر حاجي بر تقواي خويش بيفزايد ، راه مراقبت پيش گيرد و بر عهد و پيماني كه با خدا بسته ، باقي باشد ، نور حج در او فزوني يافته ، آهسته آهسته وجودش را فرا مي گيرد .
حاجي براي وداع به مسجدالحرام مي آيد ؛ اين لحظه ، زمان وداع است . لحظات سخت و غمناك جدايي ، او سر بر آستان پر مهر آن محبوب حقيقي مي نهد و با تمام وجود او را سپاس گفته ، از نعمتهاي بيكرانش قدرداني مي كند . اينك وقت وداع است و اجل در كمين ، اينك هنگامه محنت هجران است و مرگ جدايي در پيش . اينك سفر به پايان مي رسد و زائر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . جعفريات ، ص66
2 . فروع كافي ، ج4 ، ص255 ، روايت11
|
171 |
|
آهنگ بازگشت دارد ؛ بازگشت از يك سفر طولاني ، از زمين تا آسمان و از آسمان تا زمين ، از ناسوت تا لاهوت و از لاهوت تا ناسوت . در پايان اين سفر حاجي بار ديگر رو به كعبه آورده ، بر گرد آن طواف مي كند .
اينك بنده سالك براي وداع آخرين به مسجدالحرام آمده است . نگاه خيره خويش را به كعبه دوخته ، آخرين نگاه حسرت به بهشت خدا روي زمين مي كند . او هم اينك رنگ خدا گرفته است ، او در آستانه بازگشت است ، در اين لحظات منتهاي حظّ خويش را از كعبه مي برد . او از ماسوا بريده و در آخرين طواف خويش فقط به دوست توجه مي كند . نگاهش خيره به جاده انتظار و قلبش سرشار از اميد به خالق جهان ، دلداده اي در هواي دوست و ضميري مملو از شوق زيارت . او با اين خاطره ها به خدا مي گويد : الهي ! اگر هنگام مرگم فرا رسيده و بار ديگر راه به اينجا نخواهم يافت ، از من در گذر و اگر هنوز مرا عمر باقي است ، توفيق ديدار خانه خودت را بار ديگر نصيبم كن .
روز جدايي كه نبيند كسي * * * تيره تر است از شب هجران بسي
عاشق دلسوخته در هجر يار * * * آورد انجم همه شب در شمار
كس نكند محنت هجر اختيار * * * مرگ جدائي است ميان دو يار
روز وداع است و فراقش ز پس * * * ناله برون آر و به فرياد رس
خون گري اي ديده به صد هاي هاي * * * وقت جدائي است از آن خاك پاي
|
172 |
|
فصل دهم : فضائل مدينه منّوره
فصل دهم
فضائل مدينه منّوره
|
174 |
|
سرّ ختم حج به مدينه منوره
بهتر است حج از مكه آغاز و به مدينه ختم شود و زيارت شهر مدينه و مسجد النبي بعد از اتمام مناسك انجام شود . زيارت خانه خدا نسبت به زيارت پيامبرش تقدم دارد . يكي از اصحاب امام باقر ( عليه السلام ) از ايشان پرسيد كه آيا از مدينه شروع كنم يا از مكه ؟ امام ( عليه السلام ) فرمود :
« ابْدَأْ بِمَكَّةَ وَاخْتِمْ بِالْمَدِينَةِ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ » . ( 1 )
« از مكه آغاز كن و به مدينه ختم نما كه اين برتر است . »
اين مطلب بدون علت نيست ، سرّ آن را بايد در مسأله ولايت جست و جو كرد . در روايات متعددي تأكيد شده كه حج را بايد با لقاء امام به پايان رساند . زائر بعد از آنكه اعمال خويش را در موسم تمام كرد ، بايد نزد امام برود و همبستگي و ولايت خويش را با اهل بيت اعلام كند . او بايد نصرت خويش را بر ولي خدا عرضه كند و همچنان كه برگرد كعبه طواف كرد ، به سوي امام كوچ كرده ، اعلام دوستي با اهل بيت نمايد . امام صادق ( عليه السلام ) شرط كامل شدن حج را ديدار امام مي دانست :
« اذا حجّ احدكم فليختم حجّه بزيارتنا لان ذلك من تمام الحج » ( 2 ) ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فروع كافي ، ج4 ، ص550 ، روايت2
2 . علل الشرايع ، ص459 ، روايت1