بخش 2

2. پیشینه تاریخی وجوب حج الف) دیدگاه اول ب) دیدگاه دوم 3. آغاز دوران تحریف در مناسک حج ابرهه و انتقال مناسک حج به یمن نوسازی کعبه توسط قریش حج رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) فصل سوم: اهمیت حج در اسلام 1. جایگاه حج از منظر قرآن الف) حج، میثاق مخصوص خداوند ب) حج، دین الهی بر مردم ج) حج، آزمایش بزرگ الهی د) سراسر اعمال حج، شعائر الهی ه‍) حج، مرکز شهود آیات روشن حقّ و) حج، واجب همگانی و عمومی

حضرت موسي ( عليه السلام ) حج گزارد، در حالي كه همراهش هفتاد پيامبر از بني اسرائيل بودند كه افسار شترانشان از ليفه بود، لبيك مي‌گفتند و كوه‌ها پاسخ لبيك را مي‌دادند و بر دوش موسي ( عليه السلام ) دو عباي پنبه‌اي بود و مي‌گفت: «لَبَّيكَ، عَبدُكَ ابنُ عَبدِك».(1)

هم چنين از امام محمد باقر ( عليه السلام ) روايت شده است:

حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) در ميان مردم به حج ندا داد وگفت: اي مردم! منم ابراهيم، خليل خدا؛ خداوند فرمان داده است كه اين خانه را حج كنيد، پس آن را حج كنيد. پس هر كسي تا روز قيامت، حج مي‌كند او را پاسخ داده است. اولين كسي كه دعوتش را پاسخ گفت از اهل يمن بود. «وَحَجَّ اِبراهيمُ هُوَ وَاهَلُه وَوُلدُه»؛ «و ابراهيم با خانواده و فرزندانش حج گزاردند».(2)

بدين ترتيب مي‌توان گفت كه بر اساس روايات، خانه خدا دو هزار سال قبل از هبوط حضرت آدم ( عليه السلام ) بر زمين، مطاف فرشتگان بوده است و از زمان حضرت آدم ( عليه السلام ) تا زمان بعثت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز پيامبران الهي در مقاطع گوناگون تاريخي، خانه خدا را زيارت كرده حج گزارده‌اند.

2. پيشينه تاريخي وجوب حج

نكته مهم و اساسي كه در اين بخش، شايسته است، به آن پرداخته شود اين است كه وجوب حج، از چه زماني به عنوان يك تكليف و حكم همگاني و هميشگي تشريع شده است؟

به عبارت ديگر، پيشينه تاريخي وجوب حج به چه زماني برمي‌گردد و مناسك حج، از چه زماني واجب شده است؟ در ميان مفسّران در اين زمينه دو ديدگاه وجود دارد:

الف) ديدگاه اول

بسياري از مفسّران عقيده دارند كه پيشينه تاريخي وجوب حج، به زمان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) برمي‌گردد. به اين معني كه حج به عنوان يك حكم همگاني و تكليف هميشگي از زمان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) واجب شده است. زيرا خداوند متعال، طي خطابي به وي فرموده است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فروع الكافي، محمد بن يعقوب الكليني، ج4، ص214.

2. همان، ج4، ص205؛ حج و عمره در قرآن و حديث، محمد محمدي ري شهري، ص437.

(وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ) (حج: 27)

مردم را به حج دعوت كن! كه پياده و سواره، بر مركب‌هاي لاغر از هر راه دور به سوي تو آيند.

بر اساس روايات، پس از آن خانه خدا، توسط حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) تجديد بنا شد و براي عبادت‌كنندگان آماده گرديد. خداوند متعال به حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) دستور داد كه در ميان مردم براي (انجام) حج اعلام كند. حضرت ابراهيم پس از اين دستور از جانب خداوند، عرض كرد: خداوندا! صداي من به گوش همه مردم نمي‌رسد؛ چگونه مي‌توانم به كساني كه دور از مكه مي‌باشند وجوب حج را اعلام كنم؟ خداوند در جواب فرمود: «عَلَيكَ الاَذانُ وَعَلَيَّ البَلاغ»؛ «تو اعلام كن و من به گوش آنان مي‌رسانم».

حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) از كوه ابوقبيس بالا رفت و انگشت خويش، در گوش گذارد و رو به سوي شرق و غرب كرد و صدا زد و گفت:

اي مردم! خداوند حج خانه خدا را بر شما واجب كرده است، دعوت پروردگارتان را اجابت كنيد و همه دعوت او را اجابت نمودند، حتي كساني كه در پشت پدران بوده‌اند، و اولين كسي كه دعوت او را پاسخ داد از اهل يمن بود.(1)

بنابر برخي از روايات، حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) اين جمله را با صداي بلند اعلام كرد:

«هلمّ الحجّ هلمّ الحجّ». خداوند متعال صداي او را به گوش همگان، حتي كساني كه در پشت پدران و رحم مادران بودند رسانيد و آنها در پاسخ گفتند: «لبّيك اللّهم لبّيك» تمامي كساني كه از آن روز تا قيامت در مراسم حج شركت مي‌كنند از همان كساني هستند كه در آن روز، دعوت حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) را اجابت كرده‌اند.(2)

مرحوم صدوق ( رحمه الله ) در اين باره با ذكر حديثي مي‌فرمايد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجمع البيان، ج7 ص129؛ روح المعاني، السيد محمود الآلوسي، ج17، ص143.

2. تفسير القمي، علي بن ابراهيم بن الهاشم القمي، ج2، ص83؛ تفسير نور الثقلين، ج3، ص488؛ البرهان في تفسير القرآن، ج3، ص85.

از اين رو، در ميان مردم اگر كسي ده بار لبّيك گفته در مقابل ده بار، حج به جا مي‌آورد و اگر كسي پنج بار لبّيك گفته، پنج بار، به حج مشرّف مي‌شود و هر كسي بيشتر از اينها گفته به همان اندازه، حج خواهد كرد و اگر كسي يك دفعه لبّيك گفته است، يك‌بار به حج مشّرف مي‌شود و هر كس كه در مقابل دعوت حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) لبّيك نگفته است حج نصيب او نخواهد شد1.

حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) پس از آنكه مردم را دعوت كرد، از خداوند متعال خواست تا مناسك حج را به او تعليم دهد، چنانكه قرآن در اين باره فرموده است:

(وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَتُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ) (بقره: 128)

پروردگارا! طرز عبادت (اعمال و مناسك حج) ما را به ما نشان بده و توبه ما را بپذير كه تو توبه پذير و مهرباني.

جبرئيل از جانب خداوند متعال مأمور شد كه تمام مناسك حج را به حضرت ابراهيم و اسماعيل تعليم دهد، گرچه قبلاً هم طواف مي‌كردند لكن حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) خواست اين خانه نوساز، يك عمل رسمي و اساسي با تمام تشريفات داشته باشد تا براي نسل‌هاي بعدي، هميشه قابل عمل باشد و پايدار بماند. از اين رو، حضرت جبرئيل به عنوان راهنماي آگاه از جانب خداوند به سوي حضرت ابراهيم و اسماعيل شتافت و تشريفات مذهبي و اعمال حج را برايشان روشن ساخت.

حضرت ابراهيم و اسماعيل روز هشتم ذي‌حجه در كنار كعبه معظمه احرام بسته، رهسپار منا شدند و همه جا حضرت جبرئيل همراه آنان بود. نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء و صبح را در منا به جا آوردند و روز نهم عازم عرفات گرديدند و تا غروب در عرفات ماندند. شب نهم به مزدلفه رفتند و نماز مغرب و عشا را خواندند و تا طلوع فجر خوابيدند. سپس نماز صبح را خوانده، با طلوع آفتاب از آنجا عازم منا شدند و بالاخره اعمال حج را يكي پس از ديگري به پايان رساندند.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. من لايحضره الفقيه، ج2، ص128؛ فروع الكافي، ج4، ص206.

2. تاريخ الطبري، محمد بن جرير طبري، ج1، ص192؛ ابعاد گوناگون حج، ابوعلي خدا كرمي زنجاني، ص308؛ فروع الكافي، ج4، ص207.

بدين ترتيب، حج از زمان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) واجب شده و در شريعت مقدس پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) استمرار يافته است. زيرا آيه (وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً...) (حج: 27) خطاب به حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) مي‌باشد.

مرحوم طبرسي در تفسير اين آيه شريفه فرموده است:

جمهور مفسران، معتقدند كه خطاب در «اذّن» به حضرت ابراهيم است. مي‌گويند: خداوند صداي ابراهيم را به گوش همه كساني كه خداوند علم داشت كه حج مي‌كنند رسانيد. چنان‌كه صداي مورچه را با اينكه در روي زمين بود به گوش سليمان كه در ميان لشكريان بر مقام رفيعي بود رسانيد.(1)

علامه طباطبايي ( رحمه الله ) نيز در تفسير آيه شريفه فرموده است: «خطاب در آيه، به ابراهيم ( عليه السلام ) است و اينكه بعضي از مفسران مخاطب آن را رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دانسته‌اند از سياق آيات بعيد است».(2)

ب) ديدگاه دوم

برخي از مفسران عقيده دارند كه آيه: (وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ ...) خطاب به رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌باشد كه مردم را براي انجام حج در حجة الوداع دعوت و اعلام عمومي نمايد. چنان‌كه در تفسير اين آيه شريفه به نقل از حسن و جبايي گفته‌اند: مخاطب «اَذّنْ...» پيامبر ما حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌باشد؛ يعني اي محمد! مردم را براي انجام حج اعلام عمومي كن! و حضرت آنان را در حجة الوداع به وجوب حج اعلام نمود و ندا در داد.(3)

3. آغاز دوران تحريف در مناسك حج

اعراب قبل از اسلام، بدون توجه به زمان مناسب حج، و مراعات اول ماه و رؤيت هلال، با شمارش ماه‌ها حج را به صورت تحريف شده و آلوده به شرك به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجمع البيان، ج7، ص128؛ التبيان في تفسير القرآن، ج7، ص309.

2. الميزان، ج14، ص521؛ ج2، ص111.

3. مجمع البيان، ج7، ص128؛ روح المعاني، ج17، ص143؛ الكشاف، محمود بن عمر الزمخشري، ج3، ص152؛ كنز العرفان، مقداد بن عبدالله السيوري (فاضل)، ص249؛ زبدة البيان، احمد (محقق) الاردبيلي، ص297.

جا مي‌آوردند تا اينكه خداوند متعال، زمان حج را منظم و موكول به رؤيت هلال كرد و فرمود:

(يَسْئَلُونَكَ عَنِ الأَْهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ) (بقره: 189).

درباره هلال‌هاي ماه از تو سؤال مي‌كنند بگو: آنها بيان اوقات (وتقويم طبيعي)

براي (نظام زندگي) مردم و (تعيين وقت) حج است.

آنچنان‌كه در روزه ماه رمضان، نيز اين نظام را مقرر فرمود كه در حديث نبوي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمده است: «صُومُوا لِرُؤيَتِهِ وَافطِرُوا لِرُؤيَتِهِ».(1)

در قرآن مجيد، مراسم توحيدي كعبه، به حج تعبيرشده2 و اين نشانه آن است كه واژه حج، قبل از اسلام به همان مناسك خاص اطلاق مي‌شد. جالب آنكه معناي حج فقط قصد رفتن به سوي كسي و جايي است و بس3، و در حج ابراهيمي آنچه مهم و مطرح است، قصد و مقصد نهايي است.

برخي حج را از لغات سامي دانسته‌اند كه از ماده «ح، ك» گرفته شده و در عبراني با تعبير «حك» آمده و اين دليل ديگري بر توسعه حج، در ميان اقوام و ملل مختلف است.(4)

مردم همچنان به پيروي از پيامبران الهي، مناسك حج را به جا مي‌آوردند تا آنكه: (فَطالَ عَلَيْهِمُ الأمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ)؛ «سپس زماني طولاني بر آنها گذشت و قلب‌هاي‌شان قساوت پيدا كرد». (حديد: 16)

به تدريج، فساد در زندگي و سپس تحريف در مناسك حج پديد آمد و حج با شرك آلوده گرديد و قدرت‌طلبان و سودجويان سلطه‌گر از موقعيت كعبه براي تثبيت موضع خود، سوء استفاده كردند و هر كدام در كعبه، براي خود خدا و آئيني ساختند. آنان در حقيقت، پايگاهي بدلي براي حفظ قدرت و منافع خود ايجاد كردند.

قبيله «جُرهم» بر ضد قبيله «سعد بن عدنان» قيام كرد و سپس «عمرو بن ربيعة بن حارثه» رئيس قبيله «خُزاعه» بر «عمرو بن حارث جرهمي»، رئيس قبيله جرهم شوريد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. احكام القرآن، محمد بن عبدالله (ابن عربي)، ج1، ص140.

2. آل عمران: 197؛ بقره‌: 185 ـ 196.

3. الرائد، ج1، ص656؛ فرهنگ اصطلاحات حج، محمد يوسف حريري، ص56.

4. در راه برپايي حج ابراهيمي، عباس علي عميد زنجاني، صص72 ـ 73.

آن‌گاه قبيله «قُصَيّ بن كِلاب» براي نابودي قبيله خزاعه جنگ‌هاي زيادي به راه انداخت و هر كدام پس از پيروزي و تسلط بر كعبه، حاكميت خود را با بت جديد و مراسم شرك آلود ويژه‌اي تثبيت نمودند.(1)

«ابن كلبي» (متوفاي 204 يا 206ه‍ .ق) در كتاب «الاصنام» خود درباره تحريف مناسك حج و روي آوردن اعراب دوره جاهليت به بت‌پرستي، مطالبي جالب و مهم دارد. او در اين كتاب ـ همان‌طور كه از نام آن پيداست ـ اسامي تمام بت‌هايي كه در آن زمان مورد پرستش اقوام و گروه‌ها بوده‌اند، ذكر كرده است.

وي در اين باره مي‌گويد:

نخستين كس از اولاد اسماعيل و غير آنها از مردم كه اصنام (بت‌ها) را پرستش كرد و آنها را بنا بر يادگاري كه از آنان هنگام مفارقت از دين اسماعيل در خاطر داشت نام‌گذاري نمود، «هُذَيل» پسر «مُدرِكه» بود. اينان «سُواع» را به خدايي گرفتند و سپس آن را در «رهاط» از سرزمين «ينبع» كه خود، دهي از قريه‌هاي مدينه است، جاي دادند.

از سوي ديگر قبيله «كلب» در «دُومَة الجندل»، «وُد» را به خدايي گرفتند وقوم «مِدحَج» و اهل«جرش»، «يَغوث» را به خدايي گرفتند. قبيله «خيوان» نيز «يَعوق» را و به همين ترتيب قبيله «حِميَر»، «نسر» را به خدايي گرفتند و در زميني كه «بلخع» ناميده مي‌شد، به عبادتش پرداختند.

قديمي‌ترين بتي كه عرب مي‌پرستيد، منات بود؛ به گونه‌اي كه اوس و خزرج و هر كسي كه در مدينه و مكه و يا حوالي آن منزل داشت، منات را تعظيم مي‌كردند و به نام او قرباني مي‌نمودند و به او هديه مي‌دادند.

اوس و خزرج و كساني كه پيرو آنان بودند ـ از اعراب يثرب و غير يثرب ـ حج مي‌گزاردند و در همه مواقف، با ديگر مردمان وقوف مي‌كردند و سر نمي‌تراشيدند و چون مي‌كوچيدند به زيارت منات مي‌شتافتند و پيش او سر مي‌تراشيدند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فروع الكافي، ج4، ص211؛ در راه برپايي حج ابراهيمي، ص76.

از آن پس «عزي» را به پرستش گرفتند، زيرا عزي از لات و منات تازه‌تر بود. اين بت در نزد قريش بزرگ‌ترين بت‌ها بود. به همين علت به زيارتش مي‌شتافتند و برايش هديه مي‌دادند و قرباني مي‌كردند و به اين وسيله به او تقرب مي‌جستند. قريش در ضمن طواف كعبه مي‌گفتند:

وَاللاّتُ وَالعُزّي وَمَناةُ الثالِثَةِ الاُخري فَاِنَّهُنَّ الغَرانيقُ العُلي وَاِنَّ شَفا‌عَتَهُنَّ لَتُرتَجي.(1)

سوگند به لات و عزي و به منات، سومين آنان، لك لك‌هاي عالم بالا (دختران خدايند نعوذ بالله منها) و شفاعت آنها مايه اميد است.

بر پايه نقلي ديگر، «عمروبن لحي» بزرگ قبيله خزاعه، آن هنگام كه سرپرستي كعبه را برعهده داشت، در سفري به شام، بت معروف «هُبل» را با خود به مكه آورد و آن را در خانه كعبه قرار داد و اين اولين بتي بود كه در خانه كعبه قرار گرفت. سپس ديگران از او پيروي كردند و بت‌پرستي آن چنان در ميان مردم عرب رواج پيدا كرد كه هر قبيله‌اي براي خود بتي در داخل كعبه گذاشت تا اينكه شمار آنها به سيصد بت رسيد. آنان هرگاه كه مي‌خواستند حج بگزارند، نزد بت خود مي‌ايستادند و نماز مي‌خواندند و تلبيه مي‌گفتند تا به مكه مي‌رسيدند.(2)

ابرهه و انتقال مناسك حج به يمن

موقعيت ممتاز كعبه و ريشه‌دار بودن مناسك حج، هر قبيله قدرتمند، جاه طلب و سلطه‌جويي را به وسوسه تسخير اين مركز دل‌ها و مقصد آمال مي‌انداخت و هر كدام پس از پيروزي، ضمن نصب بت ويژة خود و ايجاد بدعتي جديد، سعي بر آن داشتند كه مراسم حج با شكوه‌تر و جذاب‌تر برگزار گردد.

در تمامي درگيري‌ها و زد و خوردها كه بر سر حراست كعبه و تفاوت بت‌هاي ويژه و نوع پرستش آنها وجود داشت در يك جهت، متفق القول بودند و آن، اينكه برگزاري مراسم توحيدي حج، به زيان مقاصد و منافع تمامي آنان بوده، در نهايت، موجب زوال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ر.ك: الاصنام، هشام بن محمد بن كلبي، صص8 ـ 21.

2. سيرت جاودانه، سيدجعفر مرتضي عاملي، ج1، ص177.

قدرت و نابودي مطامع آنها مي‌باشد. چنان‌كه هرگونه صدمه و زيان به اصل كعبه و مراسم حج، آنان را از بهره‌گيري سرشار از يك موقعيت رايگان كه از گذشتگان به ايشان به ارث رسيده است محروم خواهد نمود.

پر كردن چاه زمزم توسط قبيله جرهم نيز نه به خاطر آن بود كه با ايجاد مشكل آب، از حج ممانعت كنند، بلكه اقدامي براي نفي زمينه «سيادت» ديگران محسوب مي‌شد.

علي رغم اين تفكر سودجويانه، براي اولين بار، حادثه جديدي در تاريخ جاهلي رخ داد و فرمانرواي يمن بر آن شد كه اين موقعيت تاريخي را از مكه به يمن انتقال دهد و با حفظ اصل حج و جاذبه آن، محل برگزاري مناسك را تغيير دهد تا كليه بهره‌هاي مادي و معنوي حاصل از مراسم حج، نصيب دربار ابرهه گردد. ابرهه به منظور تحقق‌بخشيدن به اين آرزو، با سپاهي بزرگ براي ويران نمودن كعبه به سوي مكه حركت كرد. او در اين يورش از فيل‌هاي عظيم الجثه و سپاهيان ورزيده استفاده كرد و همه وسايل و ابزار ظاهري را فراهم آورد. اما با اين همه تداركات، به وسيله ابابيل و سجيل نابود شدند و اين نقشه خطرناك و شوم عقيم ماند.(1) خداوند درباره اين رويداد فرموده است:

(أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ * أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ * وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ * تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ * فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ) (فيل: 1ـ 5)

آيا نديدي پروردگارت با فيل سواران (لشكر ابرهه كه براي نابودي كعبه آمده بودند) چه كرد؟! آيا نقشه آنها را در ضلالت و تباهي قرار نداد؟! و بر سر آنها پرندگاني را گروه گروه فرستاد كه با سنگ‌هاي كوچكي آنان را هدف قرار مي‌دادند. سرانجام آنها را همچون كاه خورده شده و متلاشي، قرار داد.

نوسازي كعبه توسط قريش

خطر سرازير شدن سيلاب‌ها از يك سو و غارت رفتن اشيا از كعبه از سوي ديگر، قريش را بر آن داشت كه به خاطر استحكام و امنيت و شكوه بيشتر كعبه، آن را منهدم و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فروع الكافي، ج4، ص216.

سپس نوسازي نمايند.(1) گرچه اين حادثه، هم‌زمان با سيادت مجدد حاميان دين حنيف و آيين توحيدي ابراهيم بود ـ زيرا عبدالمطلب و فرزندانش پاسدار حرمت كعبه و اختياردار زمزم و متولي آب آشاميدني حاجيان بودند و شخص پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در دوران جواني، قريش را در تجديد بنا، هدايت ميكرد و ياري ميدادـ2 اما كعبه همچنان جولانگاه بت‌داران و هياكل شرك بود و هر قبيله در خانه خدا، بتي داشت و از رهگذر آن، منافعي را مي‌طلبيد.(3)

حج رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )

از روزي كه حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) از بناي كعبه فراغت يافت و خداپرستان را به زيات اين خانه دعوت نمود، اين مركز همواره كعبه قلوب و مطاف ملت‌هاي خداشناس بوده است. همه ساله گروهي از اكناف جهان و نقاط مختلف عربستان به زيارت اين خانه مي‌شتافتند و مراسمي را كه از حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) آموخته بودند انجام مي‌دادند.

چنان‌كه قبلاً اشاره شد، گذشت زمان، انقطاع مردم حجاز از رهبري پيامبران، سلطه‌جويي و خودخواهي قريش و حكومت بت‌ها بر افكار جهان عرب، موجب شده بود كه مراسم حج از نظر زمان و مكان دستخوش تحريف و تغيير گردد و صورت اصلي خود را از دست بدهد. به همين علت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در سال دهم هجرت، از طرف خداوند مأموريت يافت كه در آن سال، شخصاً در مراسم حج شركت نمايد و عملاً مردم را به تكاليف خود آشنا سازد و هرگونه شاخه‌هاي كج و معوجي را كه علل ياد شده بر پيكر اين عبادت رويانده بود، از بين ببرد و حدود عرفات و مشعر و منا و موقع كوچ از آنها را به مردم تعليم دهد.

اين سفر، پيش از آنكه جنبه سياسي و اجتماعي داشته باشد، جنبه تعليمي داشت. پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين سال با گروه بسياري از مؤمنان و مردم تازه مسلمان، حج به جا آورد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. علل الشرايع، ج2، ص449؛ فروع الكافي، ج4، ص217.

2. فروع الكافي، ج 4، صص217 ـ 218.

3. در راه برپايي حج ابراهيمي، صص77 ـ 78؛ الاصنام، صص41 ـ 6.

و مسلمانان در اين مراسم باشكوه، اعمال پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را به دقت، تحت نظر داشتند تا حج صحيح را بياموزند و اعمال خود را از آلودگي‌هاي شرك جاهلي به دور دارند. آنان از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌خواستند كه مناسك حج را مانند كسي كه تازه به دنيا آمده به آنان بياموزد.(1)

حلبي از امام صادق ( عليه السلام ) در بيان چگونگي وجوب حج تمتّع در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روايت كرده است: «رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ده سال در مدينه بود و در اين مدت، حج به جا نياورده بود تا سرانجام خداوند متعال آيه شريفه (وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ) (حج: 27) را نازل فرمود.

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از نزول آيه شريفه به مؤذّنين، دستور داد كه با صداي بلند مردم را به حج دعوت كنند. تمامي مردم مدينه و اطراف آن، آگاه شدند كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين سال قصد حج دارد. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چهار روز مانده به آخر ذيقعده حركت كرد و عده‌اي از مردم مدينه و ساكنان اطراف آن در اين سفر حضرت را همراهي مي‌كردند. پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به مسجد شجره رسيد و نماز ظهر را در آنجا به جا آورد و به طرف «بيداء» حركت نمود و در آنجا احرام بست و تلبيه گفت، در حالي كه يكصد شتر براي قرباني با خود همراه داشت. همه مردم، احرام به حج بستند و كسي نيت عمره نكرده بود و تا آن روز اصلاً نمي‌فهميدند كه متعه در حج چيست.

حضرت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در چهارم ذيحجه، به مكه مكرمه رسيد و طواف خانه را انجام داد و مردم همه با او طواف نمودند. سپس نزد مقام، دو ركعت نماز خواند و دست به حجرالاسود ماليد و سپس فرمود:

من به آنچه خداي عزوجل (در كتابش) ابتدا كرده بود، آغاز مي‌كنم، از اين رو به صفا آمد و سعي را از صفا شروع كرد و هفت نوبت بين صفا و مروه سعي نمود. همين كه سعي آن حضرت در مروه، خاتمه يافت، به خطبه ايستاد و مردم را دستور داد تا از احرام بيرون شوند و حج خود را عمره قرار دهند و فرمود: اين چيزي است كه خداي عزوجل مرا به آن امر فرموده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فروع الكافي، ج4، ص245.

بنابر برخي از روايات هم فرمود:

يا اَيُّهَا النّاسُ هذا جَبرَئيل ـ وَاَشارَ بِيَدِهِ اِلي خَلفِهِ ـ يَأمُرُني اَن آمُرَ مَن لَم يَسُقْ هَدياً اَن يَحِلَّ.(1)

اي مردم! اين جبرئيل است ـ و با دست خود به پشت سرش اشاره كرد ـ مرا امر مي‌كند تا دستور بدهم كسي كه با خود قرباني همراه ندارد از احرام بيرون شود.

پس مردم همه از احرام بيرون آمدند.

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «اگر من در اين باره پيش‌بيني مي‌داشتم و مي‌دانستم كه چنين دستوري مي‌رسد من نيز، مانند شما با خود قرباني نمي‌آوردم، ولي چون قرباني آورده‌ام نمي‌توانم مانند شما مُحل شوم زيرا بر كسي كه قرباني آورده جايز نيست محل شود تا زماني كه قرباني به قربانگاه برسد، زيرا خداوند متعال فرمود: (وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ)؛ «و سرهاي خود را نتراشيد تا قرباني به محل خود برسد». (بقره: 196)

«سُراقة بن مالك بن خثعم كناني» عرضه داشت: يا رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) امروز، تازه دين خود را شناختيم مثل اينكه همين امروز به دنيا آمده‌ايم. حال، به ما خبر بده آيا اين حكم، مخصوص امسال ماست يا براي هر سال و هميشه (ابد)؟

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: اين دستور ابدي است».

ثُمَّ شَبَّكَ اَصابِعَهُ بَعْضَها اِلَي بَعضٍ وَقالَ: دَخَلتُ العُمرَة فِي الحَجِّ اِلي يَومِ القيامَة.

سپس حضرت انگشت دو دست خود را داخل هم قرار داد و فرمود: تا روز قيامت عمره را داخل حج كردم.

تيزبيني مسلمانان در فراگيري مناسك توحيدي حج، به آن حد بود كه گاه با شگفتي، سؤال خود را به گونه اعتراض مطرح مي‌كردند. از آن جمله، هنگامي بود كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به تمامي كساني كه همراه خود هدي (قرباني) نياورده بود دستور داد، پس از انجام طواف و سعي، مُحِل شوند. در اين حال يكي از مسلمانان به صورت اعتراض‌آميز گفت: «ما به عنوان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص153.

حج، خارج شده بوديم و اكنون از موهاي ما آب غسل مي‌چكد» ( 1 ) و هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به قصد انجام سعي، راهي مسعي شد بسياري از مسلمانان گمان مي‌كردند سعي از مخترعات (پديده‌هاي) مشركين مكه است و با شگفتي عمل پيامبر را تعقيب مي‌كردند.(2)

مردي از ميان برخاست و عرضه داشت: «يا رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ! آيا ممكن است چند روز ديگر كه ما براي حج احرام مي‌بنديم قطرات آب غسلي كه با زنان نزديكي كرده‌ايم از سر و روي ما بچكد؟ (اين چه حكمي است؟)» ( 3 )

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «تو، تا ابد به اين حكم ايمان نمي‌آوري».

امام صادق ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: «در همان ايام حضرت علي ( عليه السلام ) از يمن آمد و به مكه وارد شد و ديد حضرت فاطمه(ها) از احرام بيرون آمده و بوي خوش، استعمال كرده است. بنابراين نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمد و جريان را از حضرت سؤال نمود و رسول خدا فرمود: «من به مردم چنين دستور دادم؛ يا علي! تو كه احرام بسته‌اي، به چه نيت و چگونه احرام بستي؟» حضرت عرض كرد: «به آنچه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيت كرده و احرام بسته است».

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «پس تو هم نبايد از احرام درآيي (مانند من بر احرامت بمان) و تو در قرباني من شريك هستي». بنابراين سي و هفت شتر را به حضرت علي ( عليه السلام ) داد و شصت و سه شتر براي خود نگه داشت و همگي را به دست خود نحر كرد و از هر شتري، قسمتي را گرفت و دستور داد آن را بپزند. آن‌گاه مقداري از گوشت و آبگوشتش را تناول كرد و فرمود:

الآن مي‌توان گفت كه از همه شصت و سه شتر خورده‌ايم و كسي كه حج تمتّع به جا آورد، بهتر است از كسي كه حج «قران» انجام دهد و سوق هدي كند و نيز از كسي كه حج افراد انجام دهد بهتر است.

راوي مي‌گويد: از امام صادق ( عليه السلام ) پرسيدم: «رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در چه ساعتي محرم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص246.

2. همان؛ در راه برپايي حج ابراهيمي، صص79 ـ 80.

3. البته در سنت جاهليت، پس از داخل شدن در مكه و انجام طواف، بيرون آمدن از احرام و همبستر شدن با زنان، از شنيع‌ترين گناهان محسوب مي‌شده است.

شدند؟» فرمود: «هنگام نماز ظهر».(1)

بدين ترتيب، اين، نخستين حج مسلمانان بود كه در آن هيچ‌گونه شركي راه نداشت و اولين بار بود كه بيش از يكصدهزار نفر در مراسم حج حضور داشتند و نيز آخرين حجي بود كه مردم با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آن را به جا آوردند. از اين رو، اين حج در تاريخ به «حجة الوداع» معروف گرديده است.

آنچه كه از تاريخ و روايات به دست مي‌آيد، حضرت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هم قبل از بعثت همه ساله، حج را انجام مي‌داد و هم بعد از بعثت تا زمان هجرت، اما چون كه فرمان حج نرسيده بود كيفيت حج آن حضرت بيان نشده است.

بنابر روايات محدّثان اهل سنت، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پيش از هجرت دوبار حج به جا آورده است2. اما در روايات شيعه بيش از بيست بار نيز آمده است.(3) ولي هيچ كدام در وضعيتي كه حجة الوداع (حج سال دهم هجرت) انجام گرفته، نبوده است و نمي‌تواند معيار كامل حج توحيدي، ابراهيمي و محمدي باشد.

اين حج به تناسب اهداف و ويژگي‌هايي كه داشته به نام‌هاي مختلف شهرت يافته است:

1. حجة الوداع‌: به جهت آن كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در جريان اين حج با مردم وداع گفت و اشاره كرد كه اين فرصت تكرار نخواهد شد و مسلمانان، ديگر با حضور او، حج نخواهند كرد.

2. حجة البلاغ: پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با استفاده از اين فرصت طي مناسك حج بار ديگر كليات پيام وحي را به گوش مسلمانان رساند و مهم‌ترين و جامع‌ترين، مسئله بشري را كه رهبري و امامت است در عمل به نمايش گذاشت و با گفتار صريح، ابلاغ فرمود و در خطبه پاياني بارها فرمود: «اَلا هَل بَلَّغتُ؟»

3. حجة التّمام: در جريان اين سفر الهي و مناسك توحيدي، اين آيه نازل گرديد:

(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِْسْلامَ دِيناً) (مائده: 3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فروع الكافي، ج4، ص248؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص153؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص454؛ تفسير الميزان، ج2، صص122 ـ 123.

2. سنن ابي داوود، سليمان بن الاشعث السجستاني، ج2، ص189؛ سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد القزويني، ص1027.

3. علل الشرايع، ج2، ص449؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص154.

امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) پذيرفتم.

و به اين مناسبت اين حج پيامبر عنوان حجة التّمام ـ كه نشانگر اتمام دين و به نمايش گزاردن تمام دين و تمامي پيام اسلام بود ـ به خود گرفت.

4. حجة الاسلام: ابن سعد، در طبقات مي‌گويد: ابن عباس، كراهت داشت نام حجة الوداع را بر حج رسول خدا بنهد و خود آن را حجة الاسلام ناميد.(1) شايد اصرار وي از آن جهت بود كه بزرگ‌ترين شاخص حج پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آن بود كه در طي مناسك حج، اسلام با تمام محتوايش به نمايش گزارده شد و در برابر حج شرك آلود جاهلي، حج صحيح ارائه گرديد.2

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. طبقات الكبري، محمد بن سعد كاتب واقدي، ج2، صص168 و 182.

2. ره توشه حج، جمعي از نويسندگان، ج1، صص58 ـ 59؛ در راه برپايي حج ابراهيمي، ص80.

فصل سوم: اهميت حج در اسلام

حج در آيات و در سيره و سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و اهل بيت او ( عليهم السلام ) از جايگاه و اهميت ويژه‌اي برخوردار است كه در اين فصل هر يك را جداگانه مورد بررسي قرار مي‌دهيم.

1. جايگاه حج از منظر قرآن

الف) حج، ميثاق مخصوص خداوند

حج با بزرگي و كرامت ويژه‌اي كه دارد، ميثاق و عهدي الهي است كه بدان تشرّف جسته مي‌شود. از اين رو، تعبير وجوب حج به سياق خطاب امري نيست، برخلاف خطابي كه در مورد نماز و زكات آمده: (وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكاةَ)؛ «نماز را به پا داريد و زكات را ادا كنيد» (بقره: 43)، بلكه تعبير وجوب حج به زبان ميثاق و عهد مخصوص الهي است كه مي‌فرمايد:

(وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً) (آل‌عمران: 97)

و براي خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند آنها كه توانايي رفتن به سوي آن را دارند.

نظير چنين عهدي كه در آن كلمه‌اي مركب از لام (ل) و اسم جلاله آمده و متعلق خود، مقدم شده باشد در عبارات ديگر سابقه ندارد. اين تعبير خاصّ، به خوبي، نمايانگر اهمّيت و جايگاه حج در مكتب اسلام است، گرچه خداي متعال درباره روزه فرموده است: «الصَّوْمُ



40


لِي وَاَنا اَجْزِي عَلَيه» ( 1 )؛ «روزه، براي من است و من پاداش آن را مي‌دهم».

امّا در حج، نيز روزه است، زيرا حج‌گزاري كه قرباني نيابد، بايد سه روز در حج و هفت روز در هنگام بازگشت روزه بگيرد.

(فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ) (بقره: 196)

اگر قرباني پيدا نشود و يا وضع مالي شما اجازه ندهد بايد سه روز، در همان ايام حج (روز هفتم، هشتم و نهم) و هفت روز پس از بازگشت كه مجموع آن، ده روز، مي‌شود روزه بگيرد.

همچنين، همه نكاتي كه درباره نماز وارد شده، در حج نيز تحقّق مي‌يابد؛ زيرا در حج، طواف، تشريع شده كه خود نماز است، الطواف بالبيت صلاة.(2)

افزون بر اينكه در حج، نماز هم هست، چون طواف‌كننده پس از طواف بر گرد خانه خدا، نزد مقام حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به نماز طواف مي‌ايستد، چنان‌كه خداي تعالي فرموده است: (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي)؛ «از مقام ابراهيم نمازگاهي (عبادتگاهي) براي خود انتخاب كنيد». (بقره: 125)

زائر خانه خدا، با نماز خواندن در آنجا ستون دين خود را برپا مي‌دارد و به وسيله آن، به مولاي خويش تقرب مي‌جويد و به همه مزايايي كه در نماز است، نايل مي‌شود. از اين رو، روايت شده است كه: «انَّ الَحجَّ اَفضَلُ مِنَ الصَّلاةِ وَالصّيامِ» ( 3 )؛ «حج برتر از نماز و روزه است».

از سوي ديگر حج گزار، به بركاتي كه در زكات است، دست مي‌يابد، زيرا در حج، انفاق مالي وجود دارد كه نابود كننده بخلي است كه در نهان مردم، نهادينه شده است. بذل مال در راه حج، جان‌ها را از آلودگي به اين بخل، در امان نگاه مي‌دارد و هر كس از بخل خويش، در امان نگه‌ داشته شود، از رستگاران است. (وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وسايل الشيعه، ج7، ص 290.

2. السنن الكبري، احمد بن الحسين بن علي البيهقي، ج7، ص186.

3. من لايحضره الفقيه، ج2، ص143.

فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ «و كساني كه خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خويش، باز داشته، رستگارند». (حشر: 9)

بدين ترتيب، حج از عباداتي تشكيل يافته و شامل فضايل فراوان اين عبادات است1. با اين وجود، خود نيز ويژگي‌هايي دارد كه در غير حج يافت نمي‌شود و آن عبارت از اين است كه حج، پيمان و عهد مخصوصي ميان خداي سبحان و بنده اوست.

با توجه به اين ويژگي است كه امام صادق ( عليه السلام ) در روايتي مي‌فرمايد:

وَدَّ مَن فِي القُبُورِ لَوْ اَنَّ لَهُ حَجَّةً بِالدُّنيا وَمافيها.(2)

كسي كه در گور خفته است، دوست دارد كه دنيا و هر چه در آن است، از او بستانند و يك حج به او بدهند.

به اين معنا كه اي كاش، دنيا با آنچه در آن هست، از آن او مي‌بود و همگي آنها را مي‌داد و ثواب يك حج را در آخرت مي‌گرفت.

ب) حج، دين الهي بر مردم

در قرآن مجيد، از حج و انجام مناسك آن، به عنوان دين الهي سخن به ميان آمده است. زيرا خداي متعال فرموده است: (وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ...) (آل‌عمران:96).

در اين آيه شريفه، دستور انجام حج، به همه مردم داده شده و از آن به بدهي و دين تعبير شده است كه از جانب خداي سبحان بر ذمّه عموم مردم مي‌باشد.

حج با اين ويژگي، بر هر انساني كه توانايي داشته باشد، فقط يك بار در عمر واجب مي‌شود و از آيه شريفه نيز بيش از اين استفاده نمي‌شود. زيرا حكم، مطلق است و با يك‌بار انجام دادن، امتثال، حاصل مي‌شود. (وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ...) تنها شرطي كه در آيه شريفه، براي وجوب حج ذكر شده، مسئله استطاعت است كه با تعبير (... مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً)؛ «كسي كه توانايي راهپيمايي به سوي خانه كعبه را داشته باشد» بيان شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وسايل الشيعه، ج8، صص77 ـ 83.

2. من لايحضره الفقيه، ج2، ص145؛ صهباي حج، عبدالله جوادي آملي، صص51 ـ 52.

البته در روايات اسلامي و كتب فقهي، استطاعت به معني داشتن زاد و توشه، مركب، توانايي جسمي و باز بودن راه و توانايي بر اداره زندگي به هنگام بازگشت از حج تفسير شده است.(1) ولي در حقيقت، همه اينها در آيه فوق، مندرج است. زيرا استطاعت در اصل به معناي توانايي است كه شامل تمام اين امور مي‌شود.(2)

اين موضوع كه حج به عنوان يك دين، بر ذمّه انسان‌هاست، در روايات اسلامي، نيز به آن پرداخته شده است. چنان‌كه عبدالله بن فضل روايت كرده است:

قُلتُ لاَبي عَبدِالله ( عليه السلام ) اِنَّ عَلَيَّ دَيناً كَثيراً وَليَ عَيالٌ لا اَقدِرُ عَلَي الحج، فَعَلِّمني دُعاءً اَدعُو بِهِ، فَقَالَ: قُل في دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ مَكتُوبَةٍ: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاقضِ عَنّي دَينَ الدُّنيا وَالآخِرة، فَقُلتُ لَه: اَمّا دَينُ الدُّنيا فَقَد عَلِمْتُهُ، فَما دَينُ الآخِرَة؟ فَقالَ: دَينُ الآخِرَة الحج.(3)

به امام صادق ( عليه السلام ) عرض كردم: بر ذمّه‌ام دين فراوان است و در عين حال، داراي زن و فرزند مي‌باشم و توانايي انجام حج را ندارم. مرا دعايي بياموزيد كه آن را بخوانم (و به بركت آن توفيق زيارت خانه خدا را بيابم) حضرت فرمود: بعد از هر نماز واجب بگو: بار خدايا! بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و دينِ دنيا و آخرتم را ادا كن. به حضرت عرض كردم: اما دينِ دنيا را مي‌دانم و مي‌شناسم، پس دين آخرت چيست و كدام است؟ حضرت فرمود: دين آخرت، حج (و زيارت خانه خدا) است.

ج) حج، آزمايش بزرگ الهي

بر اساس آيات قرآن مجيد، فلسفه آزمايش الهي اين است كه خداوند متعال، انسان‌ها را در مراحل حساس زندگي و تنگناها و كمبودها و وضيعت بحراني، در بوته آزمايش قرار مي‌دهد تا حقّ از باطل، خوب از بد و سالم از ناسالم جدا گردد. چنان‌كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وسايل الشيعه، ج8، ص23؛ تفسير العياشي، ج1، ص192؛ فروع الكافي، ج4، ص267؛ اللمعة، ج1، ص207؛ شرايع الاسلام، ج1، ص224.

2. تفسير نمونه، ج3، ص 16.

3. مستدرك الوسايل، ميرزا حسين النوري الطبرسي، ج8، ص56.

اين حقيقت، در آياتي متعدد از قرآن بيان شده است:

(وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّي نَعْلَمَ الْمُجاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ) (محمد: 31)

ما همه شما را قطعاً مي‌آزماييم تا معلوم شود مجاهدان واقعي و صابران از ميان شما كيانند و اخبار شما را بيازماييم.

در آيه‌اي ديگر آمده:

(أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ) (عنكبوت: 2)

آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: ايمان آورده‌ايم، آزمايش نخواهند شد؟!

در جايي ديگر هم فرموده:

(وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ وَالأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ) (بقره: 155)

قطعاً همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي و كاهش در مال‌ها و جان‌ها و ميوه‌ها آزمايش مي‌كنيم و بشارت بده به استقامت‌كنندگان.

در آزمايش الهي، حتّي رسولان و پيامبران، نيز مستثني نيستند و آزمايش‌هاي بزرگ را مي‌گذرانند، چنان‌كه خداوند متعال فرموده است:

(وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ) (بقره: 124)

«به خاطر آوريد» هنگامي كه خداوند، ابراهيم را به وسايل گوناگوني آزمود و او به خوبي از عهده اين آزمايش‌ها برآمد.

برخي از آزمايش‌هاي الهي، چهره مطلوب و پذيرفته شده دارد و آشكار است، آنجا كه خداي تعالي فرمود: (وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً)؛ «و خداوند مي‌خواست مؤمنان را به اين وسيله، به خوبي امتحان كند». (انفال: 17)

در آيه‌اي ديگر هم فرمود: (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ)؛ «اين مسلماً همان امتحان آشكار است». (صافات: 106)

برخي از آزمايش‌ها، پيچيده و سنگين و ناپيداست به گونه‌اي كه قرآن مجيد از آنها به «بلاي عظيم» ياد مي‌كند، آنجا كه مي‌فرمايد: (وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ...)؛ «و



44


در اين، آزمايش بزرگي از سوي خدا بر شما بود». (اعراف:141)

در اين ميان، حج از آزمايش‌هاي سخت و بزرگي است كه به گونه‌اي همگون، همه مؤمنان در تمام عمر يك‌بار در آن آزمايش مي‌شوند.

علي ( عليه السلام ) در اين باره، در خطبه مهم اعتقادي، تاريخي، سياسي، علمي و اخلاقي قاصعه فرموده است:

اَلا تَرَونَ اَنَّ اللهَ سُبحانَهُ اختَبَرَ الاَوَّلينَ مِن لَدُن آدَمَ عَلَيهِ السَّلام، اِلَي الآخِرينَ مِن هذَا العالَمِ بِاَحجارٍ لا تَضُرُّ وَلا تَنفَعُ وَلا تُبصِرُ وَلا تَسمَعُ فَجَعَلَها بَيتَهُ الحَرامَ الَّذي جَعَلَهُ اللهُ لِلنَّاسِ قياماً ثُمَّ وَضَعَهُ بِاَوعرِ بِقاعِ الاَرضِ حَجراً وَاَقَلِّ نَتائِقِ الدُّنيا مَدَراً وَاَضيَق بُطُونِ الاَودِيَةِ قُطراً بَينَ جِبالِ خَشِنَةٍ وَرِمالٍ دَمِثَةٍ وَعُيُونٍ وَشِلَةٍ وَقُري مُنقطعةٍ لا يَزكُو بِها خُفّ وَلا حافِرٌ وَلا ظِلفٌ...(1)

آيا مشاهده نمي‌كنيد كه خداي سبحان، انسان‌هاي پيشين از آدم ( عليه السلام ) تا آيندگان اين جهان را با سنگ‌هايي در مكّه آزمايش كرد كه نه زيان مي‌رسانند و نه نفعي دارند، نه مي‌بينند و نه مي‌شنوند؟ اين سنگ‌ها را خانه محترم خود، قرار داده و آن را عامل پايداري مردم گردانيد. سپس كعبه را در سنگلاخ‌ترين مكان‌ها، بي‌گياه‌ترين زمين‌ها و كم‌فاصله‌ترين درّه‌ها، در ميان كوه‌هاي خشن، سنگريزه‌هاي فراوان و چشمه‌هاي كم آب و آبادي‌هاي از هم دور قرار داد كه نه شتر و نه اسب و نه گاو و گوسفند هيچ كدام در آن سرزمين آسايش ندارند.

سپس آدم ( عليه السلام ) و فرزندانش را فرمان داد كه به سوي كعبه بازگردند و آن را مركز اجتماع و سر منزل مقصود و باراندازشان گردانند تا مردم با عشق قلب‌ها، به سرعت از ميان فلات و دشت‌هاي دور و از درون شهرها، روستاها، دره‌هاي عميق و جزاير پراكنده دريا به سوي مكه روي آورند؛ شانه‌هاي خود را بجنبانند و گرداگرد كعبه، لا اله الا الله بر زبان جاري سازند و در اطراف خانه، طواف كنند و با موهاي آشفته و بدن‌هاي پرگرد و غبار در حركت باشند؛ لباس‌هاي خود را كه نشانه شخصيت هر فرد است، در آورند و با اصلاح نكردن موهاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نهج البلاغه، خطبه192 (قاصعه)؛ در راه برپايي حج ابراهيمي، صص54 ـ 58.

سر، قيافه‌هاي خود را تغيير دهند.

اين، آزموني بزرگ و امتحاني سخت و آزمايشي آشكار براي پاك سازي و خالص شدن است كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داد. اگر خداوند، خانه محترمش و مكان‌هاي مراسم حج را در ميان باغ‌ها و نهرها و سرزمين‌هاي سبز و هموار و پر درخت و ميوه، مناطقي آباد و داراي خانه‌ها و كاخ‌هاي بسيار و آبادي‌هاي به هم پيوسته، در ميان گندم‌زارها و باغ‌هاي خرّم و پر از گل و گياه و داراي مناظر زيبا و پر آب، در وسط باغستاني شادي‌آفرين و جاده‌هايي آباد قرار مي‌داد به همان اندازه كه آزمايش ساده بود، پاداش نيز سبك‌تر مي‌شد.

اگر پايه‌ها و بنيان كعبه و سنگ‌هايي كه در ساختمان آن به كار رفته، از زمرّد سبز و ياقوت سرخ و داراي نور و روشنايي بود، دل‌ها ديرتر به شك و ترديد مي‌رسيدند و تلاش شيطان بر قلب‌ها كمتر اثر مي‌گذاشت و وسوسه‌هاي پنهان او در مردم كارگر نبود.

در صورتي كه خداوند، بندگان خود را با انواع سختي‌ها مي‌آزمايد و با مشكلات زياد به عبادت مي‌خواند؛ به اقسام گرفتاري‌ها مبتلا مي‌سازد تا كبر و خودپسندي را از دل‌هايشان خارج كند و به جاي آن، فروتني آورد و درهاي فضل و رحمت خويش را بر رويشان بگشايد و وسايل عفو و بخشش خويش را به آساني در اختيارشان قرار دهد.

د) سراسر اعمال حج، شعائر الهي

در مكتب اسلام جايگاه حج، آن چنان والا و ارزشمند است كه خداي تعالي، زمان و مكاني كه حج و عمره در آن انجام مي‌شود و نيز كساني كه حج و عمره را به جا مي‌آورند، هم چنين قرباني حج، حتّي كفشي را كه به نشان قرباني بودن حيوان بر گردن آن مي‌آويزند، همه را از شعائر الهي ياد كرده است؛ چنان‌كه در اين باره مي‌فرمايد:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلائِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْواناً...) (مائده: 2)



46


اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، شعائر و حدود الهي «و مراسم حج را محترم بشمريد و مخالفت با آنه» را حلال ندانيد و نه ماه حرام را، و نه قرباني‌هاي بي‌نشان و نشان‌دار را، و نه آنها را كه به قصد خانه خدا براي به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودي او مي‌آيند.

بنابراين، نه تنها كساني كه براي حج و عمره احرام بسته‌اند، بلكه افرادي كه به اين قصد از دورترين نقاط عالم حركت كرده‌اند و هنوز به ميقات نرسيده‌اند تا احرام ببندند، جزو شعائر الهي مي‌باشند. سراسر (اعمال) حج از كعبه گرفته تا آن قطعه آهن (نعل) يا كفشي كه آويخته بر گردن حيوان قرباني است، شعائر الهي است، از اين رو هيچ كس، نبايد آنها را حلال و آزاد دانسته، طبق ميل خود با آنها رفتار كند، بلكه واجب است آنها را گرامي بدارد.(1)

البته، خداي متعال نمونه‌هاي ديگري از اصل كلّي «گرامي داشتن شعائر الهي» را در آيات ديگر قرآن درباره مناسك حج ذكر كرده است؛ چنان‌كه درباره «صفا و مروه» فرمود: (إِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ)؛ «صفا و مروه، از شعائر (و نشانه هاي) خداست». (بقره: 158)

خداوند متعال براي ترغيب ديگران به تعظيم شعائر و حفظ حدود و حريم الهي، اصل كلّي ديگري؛ يعني آثار تعظيم شعائر الهي را بيان فرموده است:

(وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ) (حج: 30)

اين است (مناسك حج) و هر كس برنامه‌هاي الهي را بزرگ دارد، نزد پروردگارش براي او بهتر است.

و همچنين فرمود:

(ذلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ) (حج: 32)

اين است «مناسك حج» و هر كس شعائر الهي را بزرگ بدارد، اين كار نشانه تقواي الهي است.

با توجه به نكات ياد شده، در يك جمع بندي مي‌توان گفت كه سراسر حج و تمام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صهباي حج، ص56.

اعمال و مناسك آن شعائر الهي است.(1)

ه‍) حج، مركز شهود آيات روشن حقّ

گرچه در آيات متعددي از قرآن كريم، سخن از آيت و نشان بودن هر چيزي، براي خدا به ميان آمده است. اما به لحاظ ويژگي‌هاي گوناگون زماني و مكاني حج، درباره آن سخن از آيات روشن حقّ است.(2) (فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ)؛ «در اين خانه، نشانه‌هاي روشني از خداپرستي و توحيد و معنويت به چشم مي‌خورد».

آثار و نشانه‌هايي كه از پيامبر بزرگي همچون ابراهيم ( عليه السلام ) در كنار آن باقي مانده، مانند زمزم، صفا و مروه، رُكن3، حَطيم4، حَجَر الاسود و حِجْر اسماعيل5 كه هر كدام تاريخ مجسّمي از قرون و اعصار گذشته است، روشنگر خاطره‌هاي عظيم و جاويدان مي‌باشد و از ديگر نشانه‌هاست.

از ميان اين نشانه‌هاي روشن و مشهود، مقام حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) داراي اهميت ويژه‌اي است، زيرا محلّي است كه در آن حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به جهت بناي كعبه، و يا براي انجام مراسم حج و يا دعوت عمومي مردم براي برگزاري اين مراسم بزرگ ايستاد و در هر حال از مهم‌ترين آيات روشن حقّ است و خاطرات بي نظيري از فداكاري‌ها، اخلاص‌ها و اجتماع‌ها را زنده مي‌كند.

مفسّران در اينكه منظور از مقام ابراهيم، آن نقطه‌اي است كه هم اكنون سنگ مخصوصي كه اثر پاي ابراهيم ( عليه السلام ) بر آن نمايان است، يا منظور از آن، تمام «حرم مكه» و يا «تمام مواقف حج» است، اختلاف دارند. اما روايتي كه از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده، به احتمال اوّل اشاره دارد؛ يعني مقام ابراهيم ( عليه السلام ) همان جايي است كه سنگ مخصوصي كه اثر پاي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) در آن مشهود است، در آنجا گذاشته شده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان.

2. همان، ص 57.

3. هر يك از جوانب چهارگانه كعبه را ركن مي‌نامند.

4. حطيم، به فاصله ميان حجَرالاسود و در خانه كعبه گفته مي‌شود. به اين جهت به آن حطيم مي‌گويند كه ازدحام در آنجا بسيار شديد و محل توبه آدم7 است.

5. حجر اسماعيل، محل خاصّي است كه به صورت يك قوس در ضلع شمال غربي كعبه ساخته شده است. تفسير نمونه، ج3، ص15.

است.(1)

و) حج، واجب همگاني و عمومي

خداوند متعال، درباره وجوب و تشريع حج مي‌فرمايد: (وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ). (آل‌عمران: 97)

از اطلاق آيه شريفه و تعبير به «علي النّاس» استفاده مي‌شود كه وجوب حج، وجوب عمومي و همگاني است و اختصاصي به مسلمانان ندارد، بلكه همه مكلّفند، حج را كه يك عبادت به تمام معني است، به جا آورند.

در تفسير نمونه در اين باره آمده است:

از اين آيه، استفاده مي‌شود كه وجوب حج، مانند ساير قوانين اسلامي، اختصاصي به مسلمانان ندارد، بلكه همه موظّفند آن را انجام دهند و با قاعده معروف «الكُفّارُ مُكَلَّفوُنَ بِالفُروعِ كَما انَّهُم مُكَلَّفوُنَ بِالاُصُول»؛ «كافران، همان‌ طوري كه به اصول دين مكلّف مي‌باشند، به انجام فروع دين، نيز موظّفند»؛ آيه فوق و مانند آن تأييد مي‌شود. گرچه شرط صحيح بودن اين‌گونه اعمال و عبادت، اين است كه نخست، اسلام را بپذيرند و سپس آنها را انجام بدهند. اما بايد توجه داشت كه عدم قبول اسلام، مسئوليت آنان را در برابر اين‌گونه وظايف از بين نمي‌برد.(2)

از طرفي، حج از عبادات بزرگ اسلام است كه اختصاصي به افراد غني و ثروتمند ندارد و بر همه مسلمانان واجب است، زيرا حج از نظر اسلام چهره‌اي مردمي دارد و بسياري از افراد قادر به انجام آن مي‌باشند.

در قرآن مجيد، نيز هنگامي كه سخن از زائران خانه خدا در ميان آمده است، ابتدا نام افراد پياده را ذكر فرموده است:

(وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ) (حج‌: 27)

مردم را دعوت عمومي به حج كن تا پياده و سواره بر مركب‌هاي لاغر، از هر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان.

2. تفسير نمونه، ج3، ص17.

راهي دور، به سوي تو بيايند.

چه بسا در ميان آنان افراد زيادي وجود دارند كه دارايي آنها، به اندازه‌اي نيست كه با مركب و وسيله نقليه به مكه بروند. اما مي‌توانند با پاي پياده به زيارت خانه خدا بروند، از اين رو، چون توان رفتن دارند، حج از آنها ساقط نمي‌شود.

در روايات اسلامي، نيز تصريح شده است كه حج بر همه مردم واجب است، فقير باشند يا غني. چنان‌كه از عبد الرّحمن بن حجاج نقل شده است:

قُلتُ لاَبي عَبدِ الله ( عليه السلام ) : اَلحَجُّ عَلي الغَني وَالفَقير؟ فَقالَ: اَلحَجُّ عَلَي النّاسِ جَميعاً كِبارُهُم وَصِغَارُهُم فَمَن كانَ لَهُ عُذرٌ عَذَّرَهُ الله.(1)

از امام صادق ( عليه السلام ) سؤال كردم؟ آيا حج بر فقير و غني «هر دو» واجب است؟ امام فرمود: حج بر همه مردم از بزرگ آنان تا كوچكشان هست. پس هر كس، عذري داشته باشد، خداي تعالي او را معذور مي‌دارد.

از ابو بصير نيز روايت شده است:

قُلتُ لاَبي عَبدالله ( عليه السلام ) عَن قَولِ اللهِ عزَّوَجَلَّ: (وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً) قالَ: يَمشي اِن لَم يَكُن عِندَهُ، قُلتُ لا يَقدِرُ عَلَي المَشي قالَ: يَمشي وَيَركَب، قُلتُ: لا يَقدِرُ عَلي ذلِكَ، قالَ: يَخدِمُ القَومَ وَيَخرُجُ مَعَهُم.(2)

به امام صادق ( عليه السلام ) از معناي قول خداي عزّوجلّ: (وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً) پرسيدم، حضرت فرمود: اگر استطاعت ندارد، پياده برود. گفتم: قدرت بر پياده رفتن ندارد. فرمود: گاهي پياده و گاهي سواره برود. گفتم: بر پياده رفتن هم قدرت ندارد. فرمود: ديگران «همراهان» را خدمت كند و با آنان به مكه برود.

معاوية بن عمار هم روايت كرده است: از امام صادق ( عليه السلام ) پرسيدم:

مردي بر ذمّه‌اش دين است، آيا حج بر ذمّه او (واجب) است؟ امام فرمود: بلي! حجة الاسلام بر كساني از مسلمين كه توانايي راه رفتن دارند، واجب است. زيرا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فروع الكافي، ج4، ص265؛ نگرشي اجتماعي به حج از ديدگاه قرآن، سيد محمّد حسيني كشكوئيه، ص173.

2. تهذيب الاحكام، ج5، ص459؛ الاستبصار، ج2، ص140.


| شناسه مطلب: 76504