بخش 6
بررسی و تحلیل اصل موضوع اخبار غیبی و پیشگوییهای رسول خدا جنگ و خون ریزی در احجار زیت جنگ خونبار در بیابان فخ حضورپیامبردرکنارخانهعقیلازملاحماست آیا پیامبر ازآیندهخانهعقیلسخنگفتهاست؟! 1 ـ وصیت سعدبن ابی وقاص 2 ـ ابوسفیان در فضای بیرون خانه عقیل خانه عقیل به مسجد (حرم) تبدیل میشود درس سیزدهم: حضرت فاطمه نقشهای متعدّد فاطمه خانه فاطمه و خانهداری فاطمه و تربیت فرزند فاطمه و شوهرداری فاطمه و سیاست فاطمه و عبادت و دعا در حق دیگران فاطمه و حجاب روانداز فاطمه و اسلام آوردن تعدادی از یهودیان ارزش تسبیح حضرت زهرا حرزی از حضرت زهرا فاطمه در قرآن منزلت حضرت زهرا فاطمه
126 |
الگو و سر مشقي است براي همه انسان ها، بهويژه زنان مسلمان جهان در سراسر تاريخ.
خانه فاطمه و خانه داري
خانه فاطمه خانه اي است نمونه; چرا كه همه اعضاي آن معصومند. هم علي و فاطمه، هم حسن و حسين. تاريخ چنين خانواده اي را به ياد ندارد كه شوهر و همسر و فرزندان همگي معصوم باشند و همچنين خانه فاطمه كانون مهر و صفا و صميميّت است كه زن و شوهر با كمال خلوص و صداقت، يكديگر را در كارهاي خانه كمك مي كنند.
در اوان زندگي مشترك، وقتي خدمت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي آيند تا از او خواهش كنند كه كارهاي داخل خانه را فاطمه انجام دهد و كارهاي بيرون از خانه به عهده علي باشد، فاطمه مي گويد:
فلا يَعلم ما داخلني مِنَ السّرور إلاّالله بإكفائي رسول الله(صلي الله عليه وآله) تحمّل رقاب الرّجال .(1)
خدا مي داند كه من چقدر از اين مطلب (تقسيم كار) خوشحال شدم كه كارهاي خارج منزل به عهده من نيفتاد.
آري، فاطمه مسؤوليت شناس، سنگرِ خانه را با تلاش در خارج خانه معاوضه نمي كند; زيرا زني كه بيشتر وقتش در خارج منزل صرف شود از عهده مسؤوليت
خانه داري و تربيت فرزند برنمي آيد.
و اين درس براي همه زنان است كه اي زنان، بايد قبل از هرچيز مادر و خانه دار خوب باشيد و از اينجاست كه نقش ديگر فاطمه، كه تربيت فرزند است آشكار مي شود.
فاطمه و تربيت فرزند
فاطمه فرزنداني را تربيت كرده است كه هريك تاريخ ساز بودند و بر تارك تاريخ درخشيدند وخواهند درخشيد; زني كه در حجره اي كوچك و خانه اي محقّر، انسان هايي را تربيت كرد كه نورشان از بسيط خاك تا آن سوي افلاك و از عالم ملك تا آن سوي ملكوت اعلي مي درخشد. صلوات و سلام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار ج43، ص81
127 |
خداوند تعالي بر اين حجره محقّري كه جلوه گاه نور عظمت الهي و پرورشگاه زبدگان اولاد آدم است. (1)
زنان ما بايد بكوشند هم مادر خوبي باشند و هم مربّي نمونه، چون فاطمه; چرا كه براي زن همين افتخار بس كه به فرموده امام خميني(قدس سره) از دامن زن مرد به معراج مي رود (2) و اين بستگي به توان زن دارد كه قبل از هرچيز مربّي فرزندانش باشد و اگر از عهده اين مسؤوليت برآمد، در هر صحنه اي كه ضرورت دارد حاضر شود.
امام خميني(قدس سره) در اهميت اين موضوع مي گويد:
... تربيت فرزند كه اين از همه شغل ها بالاتر است. يك فرزند خوب اگر شما به جامعه تحويل بدهيد، براي شما بهتر است از همه عالم. (3)
يك مادر ممكن است يك بچه را خوب تربيت كند و آن بچه يك امّت را نجات بدهد و ممكن است بد تربيت كند و آن بچه موجب هلاك يك امت بشود. (4)
فاطمه و شوهرداري
در روايت آمده است كه: جِهادُ الْمَرأَةِ حُسْنُ التَّبَعّل (5) جهاد زن خوب شوهرداري كردن اوست.
مردي كه بعد از يك روز كار و تلاش و يا جهاد در راه خدا خسته به منزل باز مي گردد، تنها برخورد نيكوي زن است كه مي تواند خستگي را از تن او برطرف كند و نشاط و شادابي را جايگزين نمايد. و ثواب معنوي چنين كاري كمتر از جهاد در راه خدا نيست. حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)نمونه كامل و بارز چنين جهادي در راه خداست.
هنگامي كه پيكر خسته و كوفته سپهسالار فداكار اسلام; يعني علي بن ابي طالب(عليه السلام)از ميدان نبرد به خانه باز مي گشت، از مهرباني ها و دلگرمي ها و نوازش هاي همسر عزيزش كاملا برخوردار مي شد. زخم هاي تنش را مرهم مي گذاشت. لباس هاي خون آلود جنگ را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در جستجوي راه از كلام امام و دفتر سوم پيام امام خميني سال 61
2 ـ همان ص 111
3 ـ همان ص 115
4 ـ همان ص 119
5 ـ وسايل الشيعه ج11 باب 4 حديث 2
128 |
مي شست و خبرهاي جنگ را از او مي شنيد.
شوهرش را تحسين و تشويق مي كرد و فداكاري ها و شجاعت هايش را مي ستود و بدين وسيله دلش را گرم و براي جنگ آينده آماده مي ساخت. فاطمه(عليها السلام)هرگز بدون اجازه علي از خانه خارج نشد. در خانه علي هرگز دروغ نگفت و خيانت نكرد و هيچگاه از دستوراتش سرپيچي ننمود. (1)
به همين دليل است كه هم علي از فاطمه خشنود است و هم فاطمه از علي.
علي(عليه السلام) در جايي مي فرمايد:
فَوَ الله ما أغْضَبْتُها وَ لا أَكْرَهْتُها عَلي أمْر حَتّي قَبَضهاالله عزّوجلّ وَ لا أغضبتْني و لا عصتْ لي أمراً. و لقد كنت أنظر إليها فتنكشف عليَّ الهموم و الأحزان .(2)
به خدا سوگند ]هرگز[ او را به خشم نياوردم و به كاري كه خوش نداشت او را وا نداشتم تا اينكه خداي صاحب عزت و جلال روحش را به نزد خود فرا خواند و او نيز مرا به خشم نياورد و در هيچ كاري نافرمانيم را روا نداشت. و هرگاه كه به وي مي نگريستم حزن و اندوه از وجودم رخت بر مي بست.
فاطمه و سياست
فاطمه يك خانه نشين ناآگاه نيست. او شاهد و حاضر و در خط امام خويش است. راه رفتن را در ميدان مبارزه آموخته و كودكيش را در مهد توفـان نهضت به سر بـرده است. شعب ابي طالب را كه حصر اقتصادي محسوب مي شد لمس كرده است. از كودكي شاهـد دشنام و سنگبـاران و ريختن خاكستـر و شكمبه شتران بر سر پيامبر از ناحيه كفار قريش بوده و ناظر حوادث تلخ و شيرين و صحنه هاي حق و باطل عصر خويش بوده است.
ولي شخصيت و رسالت فاطمه(عليها السلام)در واقع بعد از رحلت پدر بزرگوارش محمد مصطفي(صلي الله عليه وآله) بيشتر آشكار مي شود; يعني در حمايت كردن از علي، همان علي كه بعد از پيامبر درحق او جفامي شود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فاطمه زهرا بانوي نمونه اسلام ـ ابراهيم اميني ص 78 و 79
2 ـ بحار ج43 ص 134
129 |
وغاصبانه وظالمانه خلافت را،كه حق او بود، از وي مي ستانند و او را به كنج عزلت مي كشانند. مبارزه با نفاق داخلي ودفاع ازعدالت; ازجمله ويژگي هاي فاطمه زهرا(عليها السلام) است كه در اين مقطع از زمان هويدا مي شود. او به دفاع از شوهرش بپا مي خيزد، نه به اين عنوان كه شوهر اوست بلكه به دليل اينكه امام عصر او و جانشين بعد
از پيامبر است، حركت مي كند. خطبه مي خواند و فرياد مي زند و از جانشين بلافصل رسول خدا حمايت همه جانبه مي كند. شبها به در خانه انصار و مهاجران مي رود. با آنها حرف مي زند و فضايل علي را يكايك برمي شمارد و سفارش هاي پيغمبر در غدير را يادشان مي آورد. با قدرت منطق و استدلالي كه دارد، حقانيت علي را براي امامت ثابت مي كند; هنگامي كه سخنان او در دل آن كج انديشان بي بصيرت مؤثر نمي افتد، دست به مبارزه منفي مي زند. ابتدا با نه گفتن و نفي جريان سقيفه آغاز مي كند و آنها هم خانه فاطمه را محاصره مي كنند و آتش مي زنند. فاطمه(عليها السلام) آخرين حربه و سياست خويش را به كار مي گيرد; يعني سلاحي را به دست مي گيرد كه شمشير نيست ولي كارگرتر از شمشير است و آن گريه است كه رنگ سياسي دارد!
از آن جهت مي گريد كه حق علي(عليه السلام)و امامت و در پي آن حق اسلام پايمال شده است. از آن جهت اشك مي ريزد كه مردم، بعد از آن همه سختي ها و شكنجه ها و جنگهاي طاقت فرساي پدرش محمد(صلي الله عليه وآله)بار ديگر به جاهليت بازگشته اند. ولي اين حربه را انتخاب مي كند تا عواطف را برانگيزد و اذهان را به خود معطوف دارد، كه لااقل عده اي در باره اين زن گريان، آنهم دختر پيغمبر بينديشند كه چرا مي گريد و روز و شب آرام ندارد؟!
فاطمه(عليها السلام) به همگان فهماند كه هميشه مبارزه هست ولي مبارزه تنها با تيغ و شمشير نيست. گاه با قلم است و بيان و گاه با سكوت است و بي اعتنايي و عدم تأييد و حضور در جمع دشمن. گاه به خشم است و فرياد و گاه به گريه است و آه دل.
او به همگان مي آموزد كه اگر اسلام و امامت و قرآن در خطر باشد، هرگز سكوت مصلحت نيست و شمشيرِ فرياد،
130 |
بايد از غلاف سكوت بيرون آيد و عدالت ندا دهد.
فاطمه و عبادت و دعا در حق ديگران
حسن بصري مي گويد: ما كانَ فِي هذِهِ الأمّة أعْبد مِنْ فاطمة كانت تقوم حتّي تورّم قَدَماها ;(1) عابدتر از فاطمه در ميان امت نمي توان يافت; چرا كه به حدّي مشغول عبادت مي شد كه پاهايش ورم مي كرد.
امام حسن مجتبي(عليه السلام) مي فرمايد: مادرم فاطمه(عليها السلام) را ديدم كه شب جمعه در محراب عبادت ايستاده و پيوسته تا طليعه بامداد در ركوع و سجود است! و شنيدم كه مردان و زنان مؤمن را دعا مي كرد و آنان را نام مي برد و در حقشان دعاي بسيار مي كرد. اما براي خود دعايي نمي كرد. به مادرم گفتم: يا اُمّاه لِمَ لا تَدْعينَ لِنَفْسِك كَما تَدْعين لِغَيْرك، فَقالت يا بُنيَّ الجار ثُمَّ الدّار ; مادرجان! چرا همان گونه كه براي ديگران دعا مي كني براي خود دعا نمي كني؟ فرمود: پسرم ]نخست[ همسايه و سپس ]اهل [خانه. (2)
فاطمه و حجاب
امام موسي بن جعفر(عليهما السلام) از پدرانش نقل مي كند كه علي(عليه السلام) فرمود: مرد نابينايي از فاطمه اذن خواست، پس فاطمه خود را پوشانيد. رسول خدا فرمود: او كه تو را نمي بيند چرا خودت را پوشاندي؟! فاطمه در جواب فرمود:
اِنْ لَمْ يَكُن يَراني فَإنِّي أَراهُ وَ هُوَ يَشُمُّ الرِّيح، فَقالَ رَسُولُ الله(صلي الله عليه وآله) أشهَدُ أَنَّكَ بَضْعَةٌ مِنِّي
اگر او مرا نمي بيند من او را مي بينم و او رايحه مرا استشمام مي كند، پس رسول خدا فرمود: شهادت مي دهم كه تو پاره تنم هستي. (3)
روانداز فاطمه و اسلام آوردن تعدادي از يهوديان
روايت شده كه: علي(عليه السلام) مقداري جو از مردي يهودي وام خواست و او هم از حضرتش وثيقه اي طلب كرد، علي رو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار، ج 43، ص 84
2 ـ علل الشرائع، ص 182; كشف الغمه، ج2، ص25 و 26
3 ـ بحار، ج 43، ص 91
131 |
انداز پشمين فاطمه را به رهن گذاشت. مرد يهـودي آن را گرفت و به خانه برد و در اتاقي نهاد. شب هنگام همسر مرد يهـودي براي كاري به اتـاقي رفت كه روانداز در آن بود. ديد كه نوري در اتـاق پرتو افشاني مي كند و تمامي آنجا را روشن ساخته است! نزد شوهرش باز گشت و او را آگاه كرد كه در آن اتاق نور است!
يهودي در شگفت شد. او فراموش كرده بود كه در اتاقش روانداز فاطمه(عليها السلام)است. شتابان برخاست و به طرف اتاق رفت، ديد كه پرتو آن روانداز همچون شعاع ماه تابان، روشن و درخشان است، از آن در شگفت شد، به دقت در مكان روانداز نگريست، دانست كه نور از روانداز فاطمه است. يهودي و همسرش هريك به سوي نزديكانشان شتافتند و هشتاد تن از يهوديان گرد آمدند و آن را ديدند و ]از بركت روانداز حضرت [همگي اسلام آوردند .(1)
ارزش تسبيح حضرت زهرا
از امام باقر(عليه السلام) روايت شده كه فرمود: خداوند به چيزي برتر از تسبيح فاطمه زهرا عبادت نشده است و اگر چيزي برتر از آن بود، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آن را به فاطمه مي بخشيد.
بعد مي فرمايد: أنّ تسبيح فاطمة الزهراء في كلّ يَوم دَبْرَ كُلّ صَلاة أحبّ إلَيَّ مِنْ صَلاة ألف ركعة في كلّ يوم ; تسبيح فاطمه زهرا(عليها السلام) بعد از هر نماز، نزد من از هزار ركعت نماز ]مستحبّي[ كه در هر روز گزارده شود، محبوب تر است. (2)
حرزي از حضرت زهرا
سلمان فارسي از حضرت درخواست كلامي مي كند، حضرت دعايي به او تعليم مي دهد كه اگر مواظبت كني در دنيا دچار تب نمي شوي.
و آن دعا را كه معروف به دعاي نور است مي آوريم:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحارالانوار، ج43، ص30 و بلادالعيون سيد عبدالله شبّر، ج1، ص140
2 ـ عوالي اللئالي ابن ابي جمهور احسائي، ج1، ص333; وسايل الشيعه كتاب الصلوة، ابواب التعقيب باب 9، حديث 1 و 2
132 |
بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِيم، بِسْمِ اللهِ النُّور، بِسْمِ اللهِ نُورالنّور بِسْمِ الله نُورٌ عَلي نُور، بِسْمِ اللهِ الَّذِي هُوَ مُدبِّرُ الاُمُور بِسْمِ اللهِ الَّذِي خَلَقَ النُّور مِنَ النُّور، الحَمْدُللهِ الَّذِي خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّور، وَ أَنْزَلَ النُّور عَلي الطّورِ فِي كِتاب مَسْطُور، فِي رِقّ مَنْشور، بِقَدَر مَقْدور عَلي نَبِيّ مَحْبُور، اَلحَمْدُ للهِ الّذِي هُوَ بِالْعِزّ مَذْكُور وَ بِالْفَخْر مَشْهُور، وَ عَلي السَّرّاءِ وَالضّرّاءِ مَشْكُور وَ صَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِنا مُحَمَّد وَ آلِه ر الطّاهِرِين .
سلمـان مي گويد: به خدا سوگند وقتـي اين دعا را از حضرت زهرا3 فرا گرفتم، به بيش از هزار نفر از اهل مكه و مدينه كـه مريض و تبدار بودنـد ياد دادم و همـه به اذن خدا شفا يافتند.(1)
آري، فاطمه، دختر نبوّت، همسر ولايت و مادر امامت است.
فاطمه، يكي از پنج تن آل عبا است كه در جريان مباهله با مسيحيان نجران شركت داشت.(2)
فاطمه، محور اهل بيت است.(هُمْ فاطمةَ و أبوها وبَعلها وبَنوها); ايشان فاطمه و پدر فاطمه و شوهر فاطمه و فرزندان فاطمه هستند. (3)
فاطمه، مادر خانواده اي است كه همه اهل آن معصوم اند.
فاطمه، بزرگترين زن تاريخ و سرور همه زنان از ابتداي آفرينش تا انتهاي آن است; فَأَمّا اِبْنَتي فاطِمَة فَهِيَ سَيَّدة نِساءِ الْعالَمِين مِنَ الأَوَّلِين وَالآخرين .(4)
فاطمه، يكي از چهار زن بزرگ تاريخ است.(5)
فاطمه، يكي از بكائين (بسيار گريه كنندگان) جهان (آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه دختر محمد و علي بن الحسين) است.(6)
فاطمه، سرور زنان اهل بهشت است; فاطِمَةُ سَيَّدَةُ نِساءِ أَهْلِ الْجَنَّة .(7)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 67 و 68
2 ـ كشف الغمه، ج1، ص425 و 426 و صحيح مسلم، ج4، ص120 و 121 باب فضائل علي بن ابي طالب.
3 ـ (حديث كساء).
4 ـ بحارالانوار، ج43، ص24
5 ـ بحار ج43، ص36 و ص19
6 ـ منتهي الآمال، ص165، زندگاني حضرت زهرا.
7 ـ بحار، ج43، ص36
133 |
فاطمه، پاره تن پيغمبر است. فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي .(1)
فاطمه، قلب و جان پيغمبر است; وَ هِيَ قَلْبِي وَ رُوحِي الَّتِي بَيْنَ جَنْبِي .(2)
فاطمه(عليها السلام)، عصاره هستي است; چرا كه تمام هستي براي انسان است; " هُوَ الّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الأرْضِ جَمِيعاً"(3) و انسان هم براي عبادت است; " وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ
وَالإنْسَ إلاّ لِيَعْبُدوُن"(4) و بزرگترين عبادت كنندگان انبيا هستند و برترين انبيا محمد(صلي الله عليه وآله)است كه عصاره هستي است و فاطمه هم تنها يادگار و عصاره و وارث محمد است. پس عصاره عصاره هستي فاطمه است (فاطمه محمد است) و شايد يك معناي كنيه فاطمه
يعني أُمُّ أبيها همين باشد.
فاطمه، كسي است كه خشنودي اومساوي باخشنودي خداستوخشم او خشم خدا.(5)
فاطمه، معلّمي است كه شاگردي چون فضّه مي پروراند، شاگردي كه 20 سال با قرآن حرف مي زند!(6)
فاطمه، كوثر قرآن است " إنّا أعْطَيناكَ الكَوْثَر".
فاطمه، راستگوترين انسانها پس از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) است قالتْ عايشةُ: ما رَأَيْتُ أصْدَق مِنْها إلاّ أباها .(7)
فاطمه، هم كلام خديجه است، هنگامي كه در شكم مادر است.(8)
فاطمه، يكي از اهل بيت قرآن است كه هرنوع پليدي از آنها دور شده است " إنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً".(9)
فاطمه، اوّلين كسي است كه وارد بهشت مي شود; قالَ رَسُولُ الله(صلي الله عليه وآله): اَوَّلُ شَخْص يَدْخُلُ اْلجَنَّةَ فاطِمَة .(10)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار، ج43، ص39
2 ـ كشف الغمه، ج2، ص24
3 ـ بقره: 29
4 ـ ذاريات: 56
5 ـ امالي شيخ طوسي، ج2، ص41 و كشف الغمه، ج2، ص24
6 ـ سفينة البحار محدث قمي، ج2، ذيل كلمه فضّه و چهارده معصوم، عماد زاده، زندگاني فاطمه زهرا و ... .
7 ـ بحار، ج43، ص53
8 ـ منتهي الآمال و بحار، ج43 و چهارده معصوم عماد زاده بخش ولادت.
9 ـ احزاب: 34، بخش آيات همين مقاله.
10 ـ بحار، ج43، ص44
134 |
فاطمه، كسي است كه محبّين و دوستدارانش از آتش جهنم بدورند.(1)
فاطمه در قرآن
1 ـ " إنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً".(2)
در روايت آمده كه پيامبر فرمود: اين آيه در باره من و علي و حسن و حسين و فاطمه است و همچنين روايت شده كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) به مدت هشت ماه وقتي براي نماز صبح خارج مي شد، به خانه علي و فاطمه كه مي رسيد، ندا مي داد كه يا اهل البيت و آيه تطهير را تلاوت مي كرد.(3)
2 ـ " وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أسِيراً".(4) شيعه و سني قبول دارند كه علي و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) و فضّه خادم آنها، سه روز به خاطر نذري كه داشتند، روزه گرفتند. شب اول هنگام افطار فقيري به در خانه آمد، علي(عليه السلام) غذاي خود را به فقير داد، بقيّه هم چنين كردند و همگي با آب افطار كردند. شب دوم يتيمي درِ خانه را زد، باز غذاي خود را دادند. و در شب سوم اسيري آمد باز چنين كردند، آنجا بود كه آيه شريفه يادشده نازل شد كه اشاره به ايثار و انفاق آنها دارد.
اين مطلب در تفاسير شيعه درج شده و همچنين در تفاسير اهل سنت از جمله در تفسير كشاف زمخشري آمده است.
3 ـ " فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنْ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ".(5)
با توجه به كلمه نسائنا در آيه، همه اهل قبله قبول دارند كه پيغمبر(صلي الله عليه وآله) براي مباهله با مسيحيان نجران، غير از حضرت زهرا(عليها السلام) زنان ديگر را فرا نخواند; يعني براي مباهله با آنها پنج نفر شركت داشتند: محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام).(6)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار، ج43، ص14
2 ـ احزاب: 33
3 ـ صحيح مسلم ج4، فضائل اهل البيت النبي، ص130 (دارالحديث ـ بيروت) و كشف الغمه، ج2، ص13 و بحارالانوار، ج43، ص53 و تفسير مجمع البيان ذيل آيه.
4 ـ دهر: 8
5 ـ آل عمران: 61
6 ـ كشف الغمه اربلي، ج1، ص425 و 426 و صحيح مسلم، ج4، باب فضائل علي بن ابي طالب، ص120 و 121 و صحيح ترمذي، ج4، ص293، حديث 3085
135 |
4 ـ " قُلْ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي".(1)
پاداش و مزد رسالت پيغمبر(صلي الله عليه وآله)مودّت و محبت نسبت به قربي است. در روايت آمده كه از رسول خدا پرسيدند: مقصود از اقرباي شما در آيه چه كساني هستند؟ فرمود: علي، فاطمه و فرزندان آن دو.(2)
5 ـ " مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ، بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ يَبْغِيَانِ، فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ، يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ".(3)
آيه تأويل شده به اينكه: بحرين (دو دريا) علي و فاطمه(عليهما السلام) هستند و برزخ محمد(صلي الله عليه وآله) و لؤلؤ و مرجان حسن و حسين(عليهما السلام) مي باشند.(4)
6 ـ " ضَرَبَ اللهُ مَثَلا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَة طَيِّبَة أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ، تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِين بِإِذْنِ رَبِّهَا".(5)
خداوند مَثَل به كلمه طيبه و گفتار پاكيزه مي زند كه چونان درخت پاكيزه اي مي باشد كه ريشه اش ]در زمين[ ثابت و شاخه آن در آسمان است. كه ميوه خود را هرزماني، به اذن پروردگارش مي دهد.
جابر جعفي گويد: از امام باقر(عليه السلام) در باره آيه مذكور پرسيدم، حضرت فرمود: أمّا الشجرةُ فَرَسُولُ الله(صلي الله عليه وآله) وَفَرْعُها عَلِيٌّ وَ غُصْن الشّجَرَة فاطِمَة بِنْت رَسُول الله(صلي الله عليه وآله)وَثَمَرها أولادها وَ وَرقها شِيعَتِنا .(6)
درخت در آيه، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) است و شاخه ]اصلي[ آن علي(عليه السلام) است و شاخه ]ميوه دار [آن فاطمه دختر رسول خدا و ميوه اش فرزندانش و برگ آن شيعيان مايند.
7 ـ " بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ * إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الاَْبْتَرُ".
با توجه به معني كلمه كوثر كه، خير كثير است، در تفاسير شيعه و سني به چيزهاي مختلف تفسير شده است; از جمله: علم، نبوّت، قرآن، شفاعت، نهري در بهشت و ذريّه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ شوري: 23
2 ـ الصواعق المحرقه از ابن حجر شافعي، ص101
3 ـ الرحمن: 22 ـ 19
4 ـ بحارالانوار ج43، ص32 سيوطي در درالمنشور ذيل آيه، آلوسي در روح المعاني ذيل آيه و ينابيع المودّه، ص118
5 ـ ابراهيم: 25 ـ 24
6 ـ معاني الأخبار شيخ صدوق، ص400
136 |
رسول خدا(صلي الله عليه وآله)(1); يعني اي پيامبر! ما به تو علم و نبوت و قرآن و مقام شفاعت و حوض مخصوص در بهشت و ذريه زياد و با شرافت داديم.
بهويژه با نظر به آيه " إنَّ شانِئَكَ هُوَ الاَْبْتَرُ"; يعني بدگوي تو مقطوع النسل و بدون دنباله است نه تو، مي فهميم اين سوره در جواب كسي است كه پيامبر را ابتر خوانده بود. پس با توجه به شأن نزول يك مصداق كوثر ذريه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) كه همگي از نسل فاطمه(عليها السلام)هستند، تأييد مي شود.
منزلت حضرت زهرا(عليها السلام)
احاديث و روايات در باره شخصيت آسماني و معنويِ بانويِ دوعالم، حضرت فاطمه(عليها السلام) بسيار زياد است و از شيعه و سني نقل شده كه ما در اينجا فقط به چند حديث اكتفا مي كنيم:
1ـ امام موسي بن جعفر(عليه السلام) از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نقل مي كند كه فرمود: إنَّ اللهَ تَعالي اختار مَنَ النِّساء أربع: مَرْيم وَآسِيَة وَخَدِيجة وَفاطِمَة (2); خداوند از ميان زنان چهار نفر را برگزيده: مريم، آسيه، خديجه و فاطمه.
2 ـ رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: إنّ اللهَ لَيَغْضِبُ لِغَضَبِ فاطَمَة وَ يَرْضي لِرِضاها (3); خداوند با غضب و خشم فاطمه غضب مي كند و با رضايت او راضي مي شود. (يعني غضب فاطمه غضب خداست و خشنودي او خشنودي خداست چون در واقع اهل بيت بدون اراده خداوند هيچ تصميمي نمي گيرند پس خواست آنها همان خواست خداست).
3 ـ از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در باره فاطمه(عليها السلام) سؤال شد كه:
يا رَسُول الله أَهِيَ سَيِّدة نِساءِ عالَمِها؟ فَقال(صلي الله عليه وآله): ذاكَ لِمَرْيَم بِنْت عُمْران، فَأَمّا إبنَتِي فاطِمَة فَهِيَ سَيِّدَة نِساءالْعالَمِين مِنَ الأَوَّلِين وَالآخرين .(4)
اي رسول خدا! آيا فاطمه سرور زنان زمان خويش است؟ فرمود: اين ]مقام[ براي مريم بود ولي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير شبّر ذيل سوره و ساير تفاسير شيعه.
2 ـ بحار، ج43، ص19
3 ـ كشف الغمه، ج2، ص 24 و امالي شيخ طوسي، ج2، ص 41 و بحار ج43.
4 ـ بحار، ج 43، ص 24.
137 |
دخترم فاطمه سرور همه زنان اولين و آخرين است.
4ـ امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: لَولا أنّ اللهَ خَلقَ أمِيرالمؤمنين لِفاطِمَة ماكانَ لَها كُفْوٌ عَلَي اْلأَرْض .(1)
اگر خداوند علي(عليه السلام) را براي فاطمه خلق نمي كرد، در گستره زمين كفو و همتايي براي فاطمه يافت نمي شد.
5ـ پيغمبر(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: فاطِمَةُ بَضْعَة مِنِّي مَنْ سَرَّها فَقَدْ سَرَّنِي وَ مَنْ ساءَها فَقَدْ سائَنِي، فاطِمَة أَعَزّ الْبَرِيّة عَلَيَّ .(2)
فاطمه پاره تن من است هركس او را خوشحال كند مرا خوشحال كرده، هركه به او بدي كند به من بدي كرده، فاطمه عزيزترين مردم نسبت به من است.
6ـ همچنين رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود:
... وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ هِيَ قَلْبِي وَ رُوحِي، الَّتِي بَيْنَ جَنْبِي فَمَنْ آذاها فَقَد آذاني وَ مَنْ آذانِي فَقَدْ آذَي اللهُ .(3)
فاطمه پاره تن من است. او قلب من است و جان من كه در پهلويم جاي گرفته است. هركس او را بيازارد مرا آزرده و هركس مرا بيازارد خدا را آزرده است.
فاطمه (عليها السلام) در زيارت
فاطمه بانوي آزموده اي كه قبل از تولّد امتحان خود را پس داد (يا مُمْتَحِنَة اِمْتَحَنَكَ اللهُ الَّذِي خَلَقَكَ قَبْلَ أنْ يَخْلُقَكَ فَوَجَدَكَ لَمّا امْتَحَنَكَ صابِرَة).
فاطمه دختر فرستاده خدا است (يا بنت رسول الله).
فاطمه دختر پيغمبر خدا است (يا بنت نبيّ الله).
فاطمه دختر محبوب خدا است (يا بنت حبيب الله).
فاطمه دختر دوست باوفاي خدا است (يا بنت خليل الله).
فاطمه دختر برگزيده خداست (يا بنت صفيّ الله).
فاطمه دختر امانتدار خدا است (يا بنت امين الله).
فاطمه دختر بهترين خلق خداست (يا بنت خير خلق الله).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافي، ج1، ص461 و بحار، ج43، ص 97
2 ـ بحار ج 43 ص 39.
3 ـ كشف الغمه اربلي ج2 ص 24 ـ جلاءالصون ج1 ص 143 و بحار ج43.
138 |
فاطمه دختر برترين پيامبران است (يا بنت أفضل أنبياء الله).
فاطمه دختر بهترينِ مردم است (يا بنت خيرالبريّة).
فاطمه سرور همه زنان جهان از گذشته و آينده است (يا سيدة نساءالعالمين من الأوّلين والآخرين).
فاطمه همسر وليّ خدا و بهترين خلق پس از رسول خدا است (يا زوجة وليّ الله وخير الخلق بعد رسول الله).
فاطمه مادر حسن و حسين است كه سروران جوانان بهشتند (يا امّ الحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة).
فاطمه بانوي راست پيشه و كشته شده در راه حق است (الصّديقة الشّهيدة).
فاطمه بانويي كه مرضيّ خداست و او نيز از خداوند خشنود است (الرضيّة والمرضيّة).
فاطمه بانويي فاضله و پرورش يافته در دامان پاك است (الفاضلة الزكيّة).
فاطمه حوري انساني است (الحوراء الإنسيّة).
فاطمه بانوي باتقوا و نظيف و پاك سرشت است (التقيّة النقيّة).
فاطمه بانـوي دانشمنـد و هم كـلام با فرشتـه يا دانـاي بـه الهـام خدا اسـت (المحدّثة العليمه).
فاطمه بانوي ستمديده اي است كه حقش را به زور گرفته اند (المظلومة المغصوبة).
فاطمه مظلومه آزرده است (المضطهدة المقهورة).
فاطمه پاره تن پيغمبر و جان او است (بضعة منه و روحه).
فاطمه بانوي معصوم از گناه و اشتباه است (المعصومة).
فاطمه كسي است كه پهلويش به خاطر اسلام شكسته شد (المكسورة ضلعها).
فاطمه كسي است كه شوهر مظلومي چون علي(عليه السلام) دارد (المظلوم بعلها).
فاطمه كسي است كه فرزندش كشته شده راه حق است (المقتول ولدها).
فاطمه جگرگوشه پيغمبر است (فلذة كبده).
فاطمه بانوي ملازم با ورع و زهد است (حليفة الورع والزّهد).
فاطمه سيب باغ فردوس است (و
139 |
تفاحة الفردوس).(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ زيارات فاطمه، مفاتيح الجنان.
140 |
درس چهاردهم:
آشنايي با زندگاني امام مجتبي(عليه السلام)
احمد زماني
در پانزدهم رمضان سال دوم و يا سوم هجرت(1) خداوند سبحان بالاترين هديه خويش را به بيت نبوّت و امامت اهدا كرد. مولود سعيدي كه صورت و سيرتش آيينه تمام نماي سيماي نبوي و علوي بود و امتيازات فاطمي نيز در اندامش درخشش داشت.
اين هديه الهي، از بالاترين خيرات و بركات ماه رمضان بعد از هجرت بود و ولادتش نويدي بر مهاجران سخت كوش و موحّد و معتمد بر خدا شد.
ولادت سبط اكبر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و ثمره رسالت و امامت، در نيمه رمضان(2)،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مورّخان در باره ولادت امام مجتبي(عليه السلام) گفتار گوناگوني را ذكر كرده اند كه مشهورترين آنها دو قول است:
الف: عده اي بر اين عقيده اند كه امام مجتبي(عليه السلام) در سال سوم هجرت در نيمه رمضان به دنيا آمد، همانند شيخ مفيد، ارشاد، ص 205; مسارالشيعه، ص 43; علامه حلي، المستجاد من كتاب الرشاد، ص 385. كامل ابن اثير، ج 2، ص 166; مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 295; كشف الغمه، ج 2، ابوالفتح اربلي، ج 2، ص 140; و هاشم المعروف الحسني، سيرة الائمة الاثني عشر، ج 1، ص 461; و ...
ب: عده اي ديگر ولادت آن حضرت را نيمه رمضان سال دوم هجرت مي دانند، همانند: شيخ كليني، اصول كافي، ج 1، ص 461; شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 39; شهيد در دروس، ص 153; حاج ميرزا حسين نوري; مواليد الائمه به نقل از بحارالانوار، ج 44، ص 144; و ...
در حلّ اختلاف دو قول مشهور علامه مجلسي در مرآة العقول، ج 5، ص 305 گفته است: هجرت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در ماه ربيع الاول اتفاق افتاده است صحابه پيامبر(صلي الله عليه وآله)تا سال شصت هجري مبدأ تاريخ هجري را زمان حدوث هجرت مي دانستند در اين صورت حدود 5 ماه و اندك را بحساب نياورده اند كه نتيجه سال دوم هجرت خواهد شد.
ولكن بعد از سال شصت كه آغاز سال هجري را محرم قرار داده اند سه ماه قبل از ربيع را محاسبه كرده اند و لذا ولادت آن حضرت رمضان سال سوم واقع گرديده است.
2 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 140، ح 7
141 |
برترين تحفه رمضانيه بر روزه داران عصر پيامبر(صلي الله عليه وآله) و نسل هاي آينده گشت.
مولود مسعودي كه كره خاكي و همه افلاكيان در زاده شدنش به خود باليدند و مدينه منوّره ـ حرم دوّم الهي ـ در اين ميان شرفي ديگر يافت.
فرشتگان به يكديگر تهنيت گفتند و انتظار رسيدن به خدمت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را جهت تبريك گويي داشتند كه سرانجام به اين فيض رسيدند.
بهشت برين ساليان دراز آرزوي بوسه زدن بر گامهايش داشت و بارها در برابر حضرت حق عرضه داشته بود: يا ربّ أ لَيسَ قَدْ وَعَدْتَني أنْ تُسكنّي رُكناً مِنْ أركانك؟ ; بار خدايا! آيا وعده نكردي كه يكي از پايه هاي اساسي عالم خلقتت را در من سكني دهي؟!. بعد از به دنيا آمدن امام حسن مجتبي و برادرش امام حسين(عليهما السلام)خداوند چنين پاسخي داد:
أَما تَرْضينّ أَنِّي زَيَّنْتُكَ بِالحَسَن وَ الْحُسَين فَأَقْبَلت تَمِيس كَما تَمِيس الْعَرُوس ;(1) آيا خشنود نمي گردي به اينكه زينت دهم تو را با جاي دادن حسن و حسين(عليهما السلام)؟ بهشت به پيش خواهد آمد و همانند داماد آنان را در آغوش خواهد گرفت.
با ولادت سبط اكبر رسول خدا(صلي الله عليه وآله)موجي از سرور و شادماني، اهل بيت(عليهم السلام)را فراگرفت; زيرا اعطاي كوثر، كه وعده اساسي حضرت حق بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) بوده، تحقق يافت
و چهارمين مصداق آيه تطهير پا به عرصه وجود گذاشت. اين نوزاد بيشترين شباهت را به جدش پيامبر(صلي الله عليه وآله) داشت. آن روز مردم و فرشتگان همانند جبرئيل و ميكائيل و ... بر نبيّ مكرّم بيشترين تهنيت و تبريك را گفتند.
نام گذاري
در سيره پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) انتخاب نام نيك و پسنديده براي فرزندان از حقوق اوليه آنان شمرده شده و رسول خدا(صلي الله عليه وآله)بدان توصيه كرده بود.(2) از اين رو به هنگام ولادت سبط اكبرِ پيامبر، همگي در فكر انتخاب زيباترين نام براي او بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شيخ عبدالله بحراني، العوالم، ج 15، ص 34، باب 3
2 ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 269، ح 5762; وسائل الشيعه، ج 15، ص 123، ح 4; بحارالانوار، ج 74، ص 60، ح 3
142 |
فاطمه(عليها السلام) چون فرزند را به همسرش داد تا در آغوش بگيرد، از او خواست تا براي نوزاد نام نيكي برگزيند. ليكن اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه براي پيامبر(صلي الله عليه وآله) احترام خاصي مي گذاشت، رو به فاطمه(عليها السلام) كرد و فرمود: من در نام گذاري فرزندم بر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پيشي نمي گيرم.
چيزي نگذشت پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) به خانه دخترش آمد، از وضعيت زايمان و سلامتي مادر و چگونگي نوزادش پرسش نمود. اسماء بنت عميس نوزاد را در پارچه اي زرد پيچيد و به پيامبر داد. حضرت ضمن تبريك و تهنيت به داماد و دختر خويش فرمود: أَلَم اَتَقَدّم إلَيْكُم أَنْ لا تلفّوه في خِرقَة صَفْراء؟ ; مگر پيش از اين نگفته بودم كه نوزاد را در پارچه زرد نپيچيد؟!.
آنگاه پارچه سفيدي طلبيد و آن مولود مسعود را در ميان آن نهاد.(1)پيامبر(صلي الله عليه وآله) او را مي بوسيد و زبان مباركش را در دهان او مي گذاشت و آن طفل زبان جد خويش را مي مكيد.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به خاطر اين مولود، حمد و ثناي الهي را بجا آورد. أذان در گوش راست و اقامه در گوش چپش خواند و سپس از علي(عليه السلام) پرسيد: چه نامي براي فرزندت گزيده اي؟(2)
علي(عليه السلام) پاسخ داد: در نام گذاريش بر شما پيشي نگرفتيم.
پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: من نيز در نام گذاري او بر پروردگارم سبقت نخواهم گرفت. در آن هنگام خداوند فرشته وحي ـ جبرئيل ـ را از ولادت سبط اكبر پيامبرش با خبر ساخت و او را جهت تهنيت و تبريك و نام گذاري بر آن حضرت فرستاد.
جبرئيل بر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نازل شد، سلام و درود حضرت حق را بر او ابلاغ كرد و ضمن تبريك و تهنيت گفت: خداوند به تو فرمان مي دهد كه نام فرزند هارون برادر موسي(عليه السلام) را براي فرزندت انتخاب كني. پرسيد: نامش چه بود؟
جبرئيل عرض كرد: شبر. فرمود: زبان من عربي است. گفت: نامش را حسن بگذار. آنگاه نام نوزادش را حسن گذاشت.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحارالانوار، ج 101، ص 109، ح 9
2 ـ الهندي، كنزالعمال، ج 13، ص 651، ح 37652
3 ـ سيد محمدهادي ميلاني، قادتنا كيف نعرفهم، ج 5، ص 210; ذخائر العقبي، ص 120; حديث فوق را با سه سند معتبر نقل كرده است.
143 |
ابن اثير مورخ مشهور مي نويسد: حسن نامي است كه در عرب جاهليت تا آن روز سابقه نداشت و كسي آن را نمي شناخت.(1)
واژه حسن برگرفته از كلمه محسن است و اين كلمه از نام هاي مسلّم پروردگار است و توبه آدم آنگاه پذيرفته شد كه خداوند بزرگ را به نام محسن و ... ياد كرد و او را سوگند به حسن (عليه السلام) داد در تفسير آيه شريفه: " فَتَلَّقي آدَمُ مِنْ ربِّهِ كَلمات فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوابُ الرَّحيم"(2) آمده است: آدم(عليه السلام)تضرّع بسيار كرد، خداوند جبرئيل را فرستاد و فرمود: چنانچه بخواهي توبه ات پذيرفته شود، مي تواني به كلمات و اسمهايي كه در ساقه عرش است متوسل شوي. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: آدم بدان هنگام خداي را به حقّ محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) خواند و توبه كرد و توبه اش پذيرفته شد.(3)
در روايت ديگر آمده است: جبرئيل آدم ابوالبشر را، بعد از تضرع بسيار چنين تعليم داد و طريقه توسل را به وي چنين آموخت:
يا حَمِيدُ بِحقِّ مُحَمَّد، يا عالِي بِحَقّ عَلِيّ، يا فاطِرُ بِحَقِّ فاطِمَة، يا مُحْسِن بِحَقِّ الْحَسَن وَ الْحُسَين وَ مِنْكَ الإحْسان...(4)
اي ستوده مطلق، به مقام محمّد و اي بلندمرتبه والا، به مقام علي و اي پديدآورنده هستي، به مقام فاطمه و اي نيكوكار مطلق به مقام حسن و حسين، توبه و بازگشت مرا بپذير; زيرا احسان و
فضل و گذشت از ناحيه تو است.
آن گاه خداوند توبه آدم(عليه السلام) را پذيرفت و رحمتش را نازل كرد.
القاب و كنيه امام حسن(عليه السلام)
مسلمانان آن روز نواده رسول خدا و سبط اكبرش را به لقب هاي زير مي شناختند: امام دوّم، ريحانه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، زكي، سبط اوّل، سيّد، طيّب، مصلح، نقيّ، وليّ و... .
ابن شهرآشوب لقب هاي ديگري را براي آن بزرگوار مي شمارد: امين، اثير;
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ابن اثير، اسدالغابة، ج 2، ص 11، شماره 1165
2 ـ بقره، 37
3 ـ شواهد التنزيل، حسكاني، ج 1، ص 101 ـ 102
4 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 245، ح 44
144 |
امير; بِرّ; حجّت; زهد; قائم; مجتبي; وزير.(1)
صاحب مناقب; كنيه امام حسن(عليه السلام) را أبوالقاسم مي نامد(2) ليكن محقق اربلي با تكيه بر روايتي مي نويسد: رسول خدا(صلي الله عليه وآله)از شدت علاقه اي كه به نواده خويش داشت و او را آيينه تمام نماي صفات خود مي دانست، كنيه اش را ابومحمد ناميد(3)در حالي كه يكي دو سال از ولادتش بيشتر نگذشته بود.
سيماي امام حسن(عليه السلام)
زيبايي صورت و اندام سلاله پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) زبانزد عام و خاص بود. هر كس به او نگاه مي كرد سيماي محمد و علي(عليهم السلام) را در او مي ديد و در جمالش محو مي گشت.
امام غزالي در احياء العلوم مي نويسد: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: لَقَدْ أشبهت خَلقي و خُلقي ; چه بسيار شباهت پيداكرد فرزندم(حسن) به من ازجهت اندام و صورت و سيرت واخلاق !
انس بن مالك در باره امام مجتبي(عليه السلام)مي گويد: لَمْ يَكُن أَحَدٌ أَشْبَه بِرَسُول الله(صلي الله عليه وآله) مِنَ الْحَسَن بْن عَلِيّ (4); هيچ فردي از امام حسن(عليه السلام) شبيه تر به پيامبر(صلي الله عليه وآله) نبوده است !
احمدبن حنبل به نقل از علي بن ابي طالب(عليه السلام) مي نويسد: كانَ الْحَسَن أشْبَه بِرَسُول الله(صلي الله عليه وآله) ما بَيْنَ الصَّدر إِلي الرَّأس، وَ الْحُسَين أَشْبَه فِيما كانَ أَسْفَل مِنْ ذلِك ;(5) حسن(عليه السلام) از سينه تا سر شبيه ترين فرد به نبيّ گرامي اسلام بود و حسين(عليه السلام) از سينه به پايين بيش ترين شباهت را به آن حضرت داشت.
ابن صباغ مالكي در باره صورت و اعضاي بدن امام حسن(عليه السلام) مي نويسد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مناقب شهرآشوب، ج 4، ص 33; شيخ عبدالله بحراني، العوالم، ج 16، ص 29; سيرة الائمة الاثني عشر، ج 1، ص 462
2 ـ مناقب شهرآشوب، ج 4، ص 33; شيخ عبدالله بحراني، العوالم، ج 16، ص 29; سيرة الائمة الاثني عشر، ج 1، ص 462
3 ـ ابوالفتح اربلي، كشف الغمه عن المعرفة الائمة، ج 2، ص 144; ابن سعد، طبقات الكبير (ترجمه امام الحسن(عليه السلام))، ص 27; مي نويسد: امام حسن(عليه السلام) فرزندي به نام محمد اكبر داشت و از اين رو ابومحمد كنيه گرفته است.
4 ـ الحياة السياسية للامام الحسن(عليه السلام)، ص 9; بحارالانوار، ج 43، ص 294
5 ـ الاصابة في تمييز الصحابه، ابن حجر عسقلاني، ج 2، ص 13
145 |
رنگ چهره اش سفيد آميخته با سرخي بود، چشمانش سياه، درشت و گشاده; گونه هايش هموار، موي وسط سينه اش نرم، موي ريشش پر و انبوه، گردن آن حضرت كشيده و برّاق همچون شمشيري از نقره; مفاصلش درشت و دو شانه اش پهن و دور از يكديگر بود. چهارشانه و قد ميانه و نمكين و خلاصه نيكوترين صورت را داشت. (1)
و خلاصه آنكه واصل بن عطا (80 ـ 131) رييس فرقه معتزله در باره آن بزرگوار گفته است: صورت حسن بن علي(عليه السلام) چون سيماي انبيا و هيئت و شكل او همچون هيئت ملوك و امرا بوده است. (2)
سنت هاي ارزشمند
با ولادت سبط اكبر رسول خدا(صلي الله عليه وآله)سرور و شادماني در ميان مسلمانان مهاجر وانصار پيدا شد و از همان ساعات اوليه بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) شاد باش و تبريك مي گفتند، ليكن همگي توجه داشتند كه رسول گرامي(صلي الله عليه وآله) چه برخوردي خواهد داشت و سنت هاي زيبا و به يادماندني آن حضرت چه خواهد بود، همانند اذان و يا صلوات در گوش طفل(3) و
تبديل قماط (قنداق) از زردي به سفيدي و چگونگي انتخاب نام نيك براي فرزند و ديگر سنت هاي الهي كه ما به برخي ديگر از آن ها اشاره خواهيم كرد:
الف) عقيقه فرزند
چون روز هفتم ولادت امام حسن(عليه السلام)فرا رسيد، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) دستور داد گوسفندي را تهيه كردند، سپس با دست مبارك خويش براي نوه اش بنام نوزاد ذبح نمود و او را عقيقه ناميد. امام صادق(عليه السلام)فرمود: جدّم رسول خدا(صلي الله عليه وآله) براي عمويم حسن بن علي(عليه السلام) عقيقه كرد و در آن هنگام چنين فرمود: بِسْمِ اللهِ عَقِيقَة عَنِ الْحَسن ; بنام خداوند، اين گوسفند عقيقه از جانب حسن است و به هنگام كشتن گوسفند، اين دعا را خواند:
اَللّهمَّ عَظْمُها بِعَظْمِهِ وَ لَحْمُها بِلَحْمِهِ وَ دَمُها بِدَمِهِ وَ شَعْرها بِشَعْرِهِ، اَلّلهُمَّ اجْعَلْها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 301، ح 64; ابن عساكر، ترجمه الامام الحسين(عليه السلام)، ص 43
2 ـ سيد محسن أمين، اعيان الشيعه، ج 1، ص 2 ـ 563
3 ـ سيد محسن أمين، اعيان الشيعه، ج 1، ص 2 ـ 563
146 |
وِقاءاً لِمُحَمَّد وَ آلِهِ ;(1) بارخدايا ! استخوانش را به جاي استخوان او، گوشتش را به جاي گوشت او، خونش را به جاي خون او و مويش را به جاي موي او عقيقه مي كنم. خدايا! اين عقيقه را حافظ و نگاهبان محمد و آلش قرار ده.
و نيز عكرمه نقل مي كند: أن النبي(صلي الله عليه وآله) عَقّ عَنِ الْحَسَن بِكَبْش وَ عَنِ الْحُسَين بِكَبْش ;(2) همانا پيامبر(صلي الله عليه وآله) عقيقه كرد براي فرزندش حسن يك گوسفند و براي فرزند ديگرش حسين گوسفندي ديگر.
ب) اطعام
در همان روز هفتم، رسول خدا(صلي الله عليه وآله)دستور داد يك ران از گوسفند عقيقه را براي قابله بردند و بقيه را به اطرافيان و فقرا اطعام نمودند، در روايت آمده است: ثُمَ قالَ: كُلُوا وَ أَطْعِمُوا وَ ابْعَثُوا إلي القابِلَة بِرِجْل ;(3) رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: عقيقه را بخوريد و به ديگران اطعام كنيد و فرمود يك ران عقيقه را براي قابله آن بفرستيد.
امام صادق(عليه السلام) در باب اطعام عقيقه حسن بن علي(عليه السلام) فرمود: فأكلوا مِنْهُ وَ اهْدُوا إلَـي الجِيـران... ; نزديكـان رسول خـدا از عقيقـه خوردنـد و بـراي همسايگـان هديه فرستـادند (مي شود چنين استفاده كرد كه پخت و اطعام كرد و يا مقداري از گوشت عقيقه را هديه داد).
ج) تراشيدن موي سر و دادن صدقه
از ديگر سنت هاي زيباي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) اين بود كه سر فرزند هفت روزه اش را تراشيدند ]در بعضي از روايات آمده است: مادرش فاطمه(عليها السلام)تراشيد(4)[ و به اندازه وزن آن نقره در راه خدا صدقه دادند، آنگاه سر مبارك حسن(عليه السلام) را با ماده اي خوشبو بنام خَلُوق (نوعي خوشبوكننده است كه بيشتر اجزاي آن از زعفران است) آغشته كردند.
اين عمل; يعني تراشيدن سر طفل هفت روزه و آغشته نمودن به خَلُوق; سنت جديدي بود كه جايگزين فرهنگ جاهليت شد; زيرا آنان سر فرزندان خود را به خون آغشته مي نمودند. پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) به اسماء فرمود: يا أَسْماء الدَّمُ فِعْل الْجاهِلِيّة ;(5) اسماء! آغشته به خون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ترجمة امام الحسن(عليه السلام); ابن سعد، ص 29
2 ـ وسائل الشيعه، ج 15، ب 50، ص158 (چاپ اسلاميه); بحارالانوار،ج43،ص256،ح36
3 ـ ترجمة امام الحسن، ابن سعد، ص 29
4 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 256، ح 36
5 ـ فروع كافي، ج 6، ص 33، ح 5
147 |
نمودن سر نوزاد از كارهاي ناپسند مردمان جاهليت است.
در روايات ديگر آمده: صدقه هموزن موها را به اصحاب صُفّه (فقراي داخل مسجد پيامبر(صلي الله عليه وآله)) دادند، كه مقدار هموزن طلا بوده و 31 دينار شده است. و همچنين مالك ابن انس نقل مي كند: اين سنت الهي در باره زينب و ام كلثوم دو دختر ديگر فاطمه(عليها السلام)جاري گشته است.(1)
د) ختنه
باز در همان روز هفتم رسول خدا(صلي الله عليه وآله) دستور داد فرزندش حسن را ختنه كردند تا اين سنت الهي جامه عمل پوشد و به عنوان سيره عملي پيامبر(صلي الله عليه وآله)باقي بماند; زيرا خود از قبل فرمود: اِخْتَنُوا أَولادَكُم فِي السّابِع فَإنَّهُ أَطْهَر وَ أَسْرَع لِنَبات الَّلحْم، إنَّ اْلأَرْض تُنَجّسُ بِبَولِ اْلأَغلف أَربَعِين يَوماً ;(2) نوزادان خود را در روز هفتم ختنه كنيد، اين عمل براي سلامتي طفل بهتر است و جراحت آن به سرعت بهبود مي يابد. چنانچه فرد ختنه نشده اي بر روي زمين ادرار كند تا چهل روز آلودگي آن باقي مي ماند.
در حديث ديگري آمده است: عبدالله بن جعفر از امام باقر(عليه السلام) پرسيد: در شهر ما ختنه گر حاذقي وجود ندارد و اينان يهودي هستند و روز هفتم را خوب نمي دانند. آيا جايز است ختنه فرزند را به آنان واگذار كرد؟
حضرت فرمود: سنت و سيره پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) در روز هفتم ولادت نوزاد بوده مخالفت سنت پيامبر(صلي الله عليه وآله) نكنيد و آن را انجام دهيد.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ صحيح ترمذي، ج 3، باب ابواب الأضاحي، شماره 1553; مناقب شهرآشوب، ج 4، ص 30
2 ـ ترجمة الامام الحسن(عليه السلام)، ابن سعد، ص 30 ـ 31
3 ـ بحارالانوار، ج 101، ص 124، ح 78; فروع الكافي، ج6، ص 35; در نقل دوم بدل از كلمه تنجّس لتضجّ إلي الله آمده يعني: زمين ضجه و ناله مي كند
148 |
درس پانزدهم:
حضرت امام حسن(عليه السلام)
احمد زماني
امام حسن مجتبي(عليه السلام) بعد از امضاي قرارداد صلح از كوفه به مدينه جدش پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) بازگشت و حدود ده سال در جوار ملكوتي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و مسجدالنبي گام هـاي بسيار اساسـي برداشـت،(1) تا سيره و سنـت پيامبـر و اهـل بيتش را به مـردم جهـان بشناسـاند و مسلمـانان را از سلطه ستـم شاهي بني اميه به ويژه معاويه نجـات بخشـد.
از سوي ديگر معاويه راه هاي مختلفي را جهت مبارزه با شخصيت اجتماعي و سياسي امام مجتبي(عليه السلام) برگزيد تا موقعيت والا و پر نفوذ آن حضرت را از قلب دوستدارانش بزدايد ليكن به هر جنايتي كه دست مي زد نتيجه عكس مي گرفت و هر روز تعداد علاقه مندان به حضرت و شيفتگان دين و حقيقت بيشتر مي شد، بنابراين تصميم گرفت شخص آن بزرگوار را از بين ببرد تا شايد ديگر افراد خاندان اهل بيت(عليهم السلام) و ساداتي كه در صدد مبارزه با رژيم وي بودند نااميد گردند.
مسموم نمودن امام مجتبي(عليه السلام)
حاكم نيشابوري با سند معتبر از اُمّ بكر بنت مسور نقل مي كند كه گفت:
كان الحسن بن علي](عليهما السلام)[ سمّ مراراً كلّ ذلك يفلت حتّي كانت مرّة الأخيرة التّي مات فيها فإنّه كان يختلف كبده، فلمّا مات أقام نساء بني هاشم النوح عليه شهراً .(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ به كارنامه ده ساله امام حسن(عليه السلام) در كتاب حقايق پنهان، پژوهشي از زندگاني سياسي امام حسن مجتبي(عليه السلام)، ص 250 تا ص 282، تأليف نويسنده مقاله مراجعه گردد.
2 ـ حاكم نيشابوري، المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 189، ح 48104; مروج الذهب، ج 3، ص 5
149 |
حسن بن علي](عليهما السلام)[ را بارها مسموم كردند، ليكن اثر چنداني نگذاشت ولي در آخرين مرتبه زهر كبدش را پاره پاره كرد، بعد از شهادت او بانوان بني هاشم به مدت يكماه براي او سوگواري كردند.
ابن ابي الحديد مي نويسد: چون معاويه خواست براي پسرش يزيد بيعت بگيرد، اقدام به مسموم نمودن امام مجتبي(عليه السلام) كرد; زيرا معاويه براي گرفتن بيعت به نفع پسرش و موروثي كردن حكومتش، مانعي بزرگ تر و قوي تر از حسن بن علي(عليهما السلام) نمي ديد، پس معاويه توطئه كرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد. (1)
در اين توطئه، بيش ترين نقش را مروان بن حكم(2) كه فرماندار مدينه بود ايفا كرد. وقتي معاويه چنين تصميمي گرفت، آخرين مرتبه، طي نامه اي سرّي از مروان فرماندار خويش خواست تا در مسموميت حسن بن علي(عليه السلام)سرعت گيرد و آن را در اولويت قرار دهد.
مروان جهت اجراي اين توطئه مأمور شد با جُعْده دختر اشعث همسر امام
مجتبي(عليه السلام) تماس برقرار كند. معاويه در نامه اش نوشته بود كه جعده يك عنصر ناراضي و ناراحت است و از جهت روحي مي تواند با ما همكاري داشته باشد و سفارش كرده بود
كه به جعده وعده دهد بعد از انجام مأموريتش، او را به همسري پسرش يزيد درخواهد آورد و نيز توصيه كرده بود صد هزار درهم به او بدهد.
بنا به گفته شعبي: چون جعده امام مجتبي(عليه السلام) را مسموم كرد، معاويه صدهزار درهم را به او داد، ليكن از ازدواج با پسرش يزيد سر باز زد و در پيامي برايش نوشت: چون علاقه به حيات و زندگي فرزندم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ لم يكن عليه شـيء أثقـل من أمـر الحسن بن علـي... فـدسّ ]إليه[ سُمّـاً ]فمات[ منه. نهج البلاغـه ابن ابي الحديد، ج16، ص49 .
2 ـ مروان بن حكم در سال 36 هجري در سپاه بود كه بعد از شكست اصحاب جمل در بصره در خانه خانمي پنهان شده بود. نيروهاي علي بن ابي طالب(عليه السلام) او را دستگير كردند.
امام مجتبي(عليه السلام) به او امان داد و از مرگ حتمي نجاتش داد، اما او در هنگامي كه پست فرمانداري مدينه را به عهده داشت، در مسموميت حضرت مجتبي(عليه السلام)نقش خود را ايفا كرد.
150 |
يزيد دارم، نمي گذارم با تو ازدواج كند. (1)
امام صادق(عليه السلام) فرمود: جعده ـ لعنة الله عليها ـ زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام مجتبي(عليه السلام) روزه داشت و روزهاي بسيار گرمي بود، به هنگام افطار خواست مقداري شير بنوشد، آن ملعون زهر را در ميان آن شير ريخته بود، به مجرد اين كه شير را آشاميد، پس از چند دقيقه فرياد برآورد:
عدوّة الله! قتلتني قتلك الله و الله لا تصيبنّ منّي خلفاً و لقد غرّك و سخر منك و الله يخزيك و يخزيه .
دشمن خدا! تو مرا كشتي، خداوند تو را نابود كند. سوگند به خدا! بعد از من بهره و سودي (خوشحالي) براي تو نخواهد بود. تو را گول زدند و مفت و رايگان در راستاي اهدافشان به كار گرفتند. سوگند به خدا (معاويه) بيچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذليل كرد.
امام صادق(عليه السلام) در ادامه سخنان خود فرمود: امام مجتبي(عليه السلام) بعد از اين كه جعده او
را مسموم كرد، دو روز بيش تر باقي نماند و از دنيا رفت و معاويه هم بدانچه وعده كرده بود وفا
ننمود. (2)
تطهير جنايتكار
بعضي از مورّخان همانند ابن خلدون و لامنس(3) خواسته اند دامن معاويه را از اين جنايت هولناك تطهيركنند وبگويند، اين از اخبار ساختگي است. ابن خلدون مي نويسد:
وَ ما ينقل مِن انّ معاوية دسّ إليه السمّ من زوجة جعدة بنت الأشعث فهو من احاديث الشيعة و حاشا لمعاوية من ذلك...! (4)
نسبت مسموميت حسن بن علي(عليهما السلام) به معاوية بن ابي سفيان كه به دست همسرش جعده دختر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ دائرة المعارف الاسلاميه، ج 7، ص 400
2 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 154
3 ـ نويسنده اروپايي (Lammens) متوفاي 1937م. كه آثار مختلفي دارد. موضع گيريهاي او نسبت به اهل بيت(عليه السلام)بويژه امام مجتبي(عليه السلام) خصمانه است. و سعي دارد از معاويه رفع اتهام نمايد.
4 ـ تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 187