بخش 8
پدر و مادر: همسران: فرزندان: زید بن علی: جمال نیایشگران جلوههای معنوی امام سجّاد در مراسم حج رسیدگی به فقرا و مستمندان آزادی بردگان امام زینالعابدین از دیدگاه دیگران عمر بن عبدالعزیز و امام سجاد حماسه فرزدق و عظمت امام سجّاد حجگزاران انبوه بودند و بیتوجّه بهحضورهشام! 182 درس هفدهم: حضرت باقر العلوم طلوع فجر دانش ماهتاب هدایت حدیث محبت سیره اجتماعی شهادت درس هجدهم: سیره عملی امام باقر شمایل اوصاف عبادت مهابت و شجاعت رفتار با یاران و دیگر مردم آراستگی 0اهر غذا خوردن میهمانی دادن تجارت و کار سخاوت و بخشش
176 |
مي فرمود: خدايا! بر من خشمگين مشو ،(1) رخسارش را خالي زينت بخشيده بود(2) و بدنش خال قرمزي داشت(3) و سرش به پايين متمايل بود،(4)چون خشمگين مي شد، خشمگينانه به آسمان مي نگريست، چنانكه بيننده خشم را در چهره اش مي ديد.(5)
اوصاف
جانشين پدر بود و بزرگِ علويان. در علم و تقوا، زهد و پارسايي، بزرگي و آقايي سرآمد بني هاشم بود. نامش در ميان مردم مشهور، بزرگي اش در بين شيعه و سني
آشكار،(6) دوست و دشمن به فضل و برتري اش معترف،(7) و علم و فضلش در ميان سران مذاهب و بزرگان فقها، ضرب المثل بود.(8)
مسلمانان در هر مسأله اي در مي ماندند، به گنجينه دانش وي روي مي آوردند.(9) دانشمندان بزرگ در نزد وي چون كودكي دانش آموز در نزد معلّم بودند.(10)
جابر بن عبدالله انصاري آخرين بازمانده ياران پيامبر، در مجلس درسش حاضر مي شد و علم مي آموخت.(11) ارباب مذاهب و جويندگان دانش، پرسش هاي مشكل خود را از حضرتش مي پرسيدند.(12)
عبادت
هميشه به ياد خدا بود، در همه حال نام خدا بر لب داشت،(13) نماز زياد مي خواند(14) و چون سر از سجده بر مي داشت. سجدگاهش از اشك چشمش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حلية الأولياء، ج3، ص187
2 ـ بحار، ج46، ص300
3 ـ صفة الصفوة، ج2، ص110; بحار، ج46، ص290
4 ـ بحار، ج46، ص213
5 ـ همان، ج46، ص297; نكـ : كافي، ج2، ص487
6 ـ همان، ج46، ص244
7 ـ حلية الأولياء، ج3، ص186; كشف الغمه، ج2، ص329 و 319
8 ـ بحار، ج46، ص258
9 ـ كافي، ج2، ص375
10 ـ طبرسي، دلائل الامامه، صص104 ـ 105
11 ـ بحار، ج46، صص302 و 301
12 ـ وسايل، ج16، صص441، ح14
13 ـ مناقب، ج4، ص207
14 ـ همان.
177 |
تر شده بود.(1)
امام صادق(عليه السلام)(2) فرمود: پدرم در مناجات شبانه اش مي گفت: خدايا! فرمانم دادي نبردم، نَهْيَمْ كردي اطاعت نكردم، اكنون بنده ات نزد تو آمده و عذري ندارم. (3)
آنگاه كه به سفرحج مي رفت، چون به حرم مي رسيد، غسل مي كرد. كفش هايش را در دست مي گرفت و مسافتي را پياده مي رفت.(4) و چون وارد مسجد الحرام مي شد، به كعبه
نگاه مي كرد و با صداي بلند مي گريست.
حتي در شب وفاتش، مناجات شبانه اش را ترك نكرد.(5) چون غمگين مي شد، زنان و كودكان را جمع مي كرد، او دعا مي كرد و آنها آمين مي گفتند.(6)
مهابت و شجاعت
علم، تقوا، زهد و پارسايي اش چنان عظمت، جلالت و ابّهتي به وي داده بود كه كسي نمي توانست او را سير نگاه كند.(7) و دانشمندان بزرگ; از جمله حكم بن عُتَيْبه با همه عظمت و بزرگي شان، در نزد او كودكي دانش آموز مي نمودند.(8)
يكي از همراهان هشام بن عبدالملك خليفه اموي، به هنگام حج، چون توجه و احترام مردم به آن حضرت را ديد، تصميم گرفت با طرح سؤالي او را شرمنده كند و چون به نزد آن گرامي رسيد و چشمش به او افتاد، تنش لرزيد، رنگش پريد و زبانش بند آمد.(9)
يا آنكه در ميان مردم همانند يكي از آنها بود و از متواضع ترين مردم به شمار مي آمد، ولي در مقابل ستمكاران شجاعانه مي ايستاد واز حق وحقيقت دفاع مي كرد. آنگاه كه خليفه
اموي، هشام بن عبدالملك آن حضرت را به دمشق احضار كرده بود، در مجلسي كه تمام سران اموي گرد آمده بودند، ابتدا هشام و سپس ديگر سران بني اميه آن
1 ـ بصاير الدرجات، ج5، ص277، ب14، ح1
2 ـ بحار، ج46، ص300
3 ـ مناقب، ج4، ص204
4 ـ ابن قتيبه، عيون الأخبار، ج2، ص208; ابن ابي الحديد، ج15، ص277; كشف الغمه، ج2، صص320 و 363; بحار، ج46، ص291; شرواني، ص261
5 ـ بحار، ج46، ص302
6 ـ وسايل، ج3، ص381
7 ـ مكارم الأخلاق، ص74; بحار، ج46، ص299
8 ـ همان، ص85; رجال كشي، ص128، ش308
9 ـ همان، صص89 و 68; بحار ج46، صص298 و 299; نكـ : كافي، ج6، ص481
178 |
حضرت را سرزنش كردند.
او مردانه به پا خاست و از اسلام و اهل بيت پيامبر دفاع كرد، به گونه اي كه هشام از سخن آن حضرت، كه امويان را غاصب حقوق اهل بيت معرفي مي كرد، به اندازه اي خشمگين شد كه فرمان داد امام را زنداني كنند.(1) در مجلسي ديگر در نزد هشام، در حالي كه در كنار او و بر تخت وي نشسته بود، در پاسخ هشام، حقانيت خانواده خود را اثبات كرد، هشام از پاسخ امام چنان به خشم آمد كه صورتش سرخ شد و چشمانش برگشت.(2)
حتي در شب وفاتش، مناجات شبانه اش را ترك نكرد. هرگاه غمگين مي شد، زنان و كودكان را پيرامون خود گرد مي آورد و دعا مي كرد و آنها آمين مي گفتند.
رفتار با ياران و ديگر مردم
آن بزرگوار، يارانش را به همدردي و برادري و نيز ياري مسلمانان سفارش مي كرد و مي فرمود: دوست داشتني ترين كارها نزد خدا اين است كه مسلماني، شكم مسلماني را سير كند، غمش را بزدايد و دَينش را ادا كند. (3)
با همه مهربان بود،(4) حتي با كساني كه نسبت به او رفتار بدي داشتند! از بدكاران
در مي گذشت.(5) اگر نيمه شب مهماني مي رسيد، با مهرباني، در به رويش باز مي كرد
و در باز كردن بار و بنه اش به او ياري مي داد.(6) در تشييع جنازه مردمِ عادي شركت
مي كرد،(7) لغزشهاي ياران را ناديده مي گرفت(8) و مي فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار، ج46، ص298; نكـ : كافي، ج6، ص482
2 ـ دلائل الامامه، ص95; مكارم الأخلاق، صص102، 103، 104 و 105; كشف الغمه، ج2، ص342; وسايل، ج3، ص409; بحار، ج46، صص221، 222، 223 و 245
3 ـ وسايل، ج3، ص365
4 ـ مكارم الأخلاق، ص122; سير اعلام النبلاء، ج4، ص407
5 ـ مكارم الأخلاق، ص118
6 ـ همان، ص122 و 119; سير اعلام النبلاء، ج4، ص407; بحار، ج46، ص293; نكـ : كافي، ج6، ص450
7 ـ سير اعلام النبلاء، ج4، ص407; مكارم الأخلاق، صص119 و 120; وسايل: ج3، صص359 و 360; بحار، ج46، صص292 ـ 293; نكـ : كافي، ج6، ص447
8 ـ مكارم الأخلاق، ص119; بحار، ج46، ص293; نكـ : كافي، ج6، ص450
179 |
اصلاح امور زندگي و روش برخورد با مردم چون پيمانه پُري است كه دو سوم آن زيركي و يك سوم آن گذشت است. (1)
از تحقير مسلمانان نهي مي كرد و به غلامان و كنيزانش مي فرمود:
فقيران را فقيرنناميد وآنها رابااين نام نخوانيد، بلكه آنان رابه بهترين نامهايشان صدا بزنيد. (2)
در اصلاح جامعه و جلوگيري از فساد و تنبيه بدكاران تلاش مي كرد، آنگاه كه از دزديِ افرادي آگاه شد به غلامانش دستور داد، آنها را گرفتند و به والي مدينه تحويل دادند و اموال دزديده شده را، خود به صاحبان آنها برگرداند.(3) ياران و همراهان را غذا مي داد و چون كمي از آنان فاصله مي گرفت در برخورد مجدد با آنان چنان احوال پرسي مي كرد كه گويا مدتها آنها را نديده است.(4)
آراستگي ظاهر
موي سرش تميز و مرتب بود و مي فرمود: هركس موي نگه مي دارد، آن را مرتب كند و فرق بگذارد (5) و به دو طرف سرشانه كند. ريش خود را كوتاه مي كرد و خط مي گرفت(6) و موهاي دو طرف صورت و زير چانه اش را مي سترد. حجامت مي كرد.(7) دستها و
ناخنهايش را حنا مي گرفت.(8) دندانهايش را كه سست شده بود، با طلا محكم كرد.(9)انگشتري در دست مي كرد. نقش انگشتري اش الِْعزَّةُ للهِِ بود.(10)
غذا خوردن
غذا را با بسم الله... آغاز و با الحمدلله... پايان مي برد، و آنچه كه در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سير اعلام النبلاء، ج4، ص407; ابن سعد، طبقات، ج5، ص322
2 ـ مكارم الأخلاق، صص119 و 120; وسايل، ج3، ص360; بحار، ج46، صص293 و 298; نكـ : كافي ج6، ص448
3 ـ همان، ص123
4 ـ وسايل، ج3، ص389
5 ـ مكارم الأخلاق، ص162; وسايل، ج16، ص484
6 ـ وسايل، ج16، ص413، ح5
7 ـ همان، ج16، ص445
8 ـ بحار، ج46، ص297; نكـ : كافي، ج6، ص298
9 ـ همان، ج46، ص304
10 ـ مكارم الأخلاق، ص142
180 |
اطراف سفره ريخته مي شد، اگر در خانه بود، برمي داشت و اگر در بيابان بود براي پرندگان وا مي نهاد.(1)
ميهماني دادن
غذا دادن به مؤمنان، بهويژه شيعيان را بسيار مهم مي شمرد(2) و به ياران خود سفارش مي كرد كه: دوستان و هم كيشان خود را ميهمان كنند و غذا بدهند.(3)مي فرمود:
كمك به خانواده يك مسلمان و سير كردن شكمشان و بي نياز كردن آنها از مردم، برايم از هفتاد حج بهتر است. (4)
به سير كردن شكم انسان ها بسيار اهميت مي داد و سير كردن يك نفر نزد وي، از آزاد
كردن يك بنده بهتر بود.(5) خانه اش منزلگاه شيعيان، مسلمانان، غريبان و رهگذران
بود. ميهمان زياد به خانه مي برد. به ميهمانان غذاي لذيذ مي داد(6) اجازه نمي داد ميهمانش
كار كند.(7)
تجارت و كار
يارانش را به كار و كسب تشويق مي كرد. از شغل آنها مي پرسيد; اگر بيكار بودند سفارش بسيار مي كرد كه به كاري مشغول شوند(8) و مي فرمود:
من كسي را كه كار و كاسبي را رها كرده و به پشت بخوابد و بگويد; خدايا! روزي ام ده،(9) دشمن دارم.
به يكي از يارانش كه بيكار بود فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار، ج46، ص297; نكـ : كافي، ج6، ص298
2 ـ وسايل، ج16، ص443، ح27; ثواب الأعمال، صص306 و 315
3 ـ ثواب الأعمال، ص315
4 ـ وسايل، ج16، ص443، ح27 و 30; ثواب الأعمال، ص306
5 ـ وسايل، ج16، ص458 و نيز تمام منابع شماره 68 در همان صفحه.
6 ـ همان، ج16، ص479; صفة الصفوة، ج2، ص112; كشف الغمه، ج2، ص320; الفصول المهمة، ص215; بحار، ج46، صص290 ـ 291
7 ـ مكارم الأخلاق، ص180; وسايل: ج16، ص445; بحار، ج46، ص297 و نكـ : كافي، ج6، ص298
8 ـ وسايل، ج16، ص457
9 ـ همان، ج12، ص17
181 |
مغازه اي بگير، جلويش را جاروب كن و آب بپاش، بساطي در آن بگستر، چون چنين كني وظيفه ات را انجام داده اي! (1)
به يارانش سفارش مي كرد كه اگر آب يا زميني را مي فروشند حتماً با پول آن آب و زمين بخرند.(2) آن گرامي، تنها سفارش به كار نمي كرد، بلكه خود نيز به باغ و
مزرعه خويش مي رفت و حتي در هواي گرم تابستان، عرق ريزان كار مي كرد. آن
حضرت مي فرمود: دنيا چه ياور خوبي براي طلب آخرت است! و غلامان خويش را كه به كاري وامي داشت بر آنها سخت نمي گرفت و آنها را در انجام كار آزاد مي گذاشت;
اگر كارشان سنگين و مشكل بود، خود نيز به آنها كمك مي كرد و مي فرمود:
هرگاه غلامان خود را به كار مي گيريد و كار بر آنان سخت است، خودتان نيز با آنان كار
كنيد. (3)
سخاوت و بخشش
امام باقر(عليه السلام) با آنكه درآمدش كم، خرجش بسيار و عيال وار بود،(4) در عين حال بخشندگي اش بين خاصّ و عام آشكار و بزرگواري اش مشهور و فضل و نيكي اش معروف بود.(5) افراد زيادي به اميد بهره مندي از جود و كرمش به سويش مي شتافتند و هيچ يك نااميد بر نمي گشتند.(6) هركس به خانه اش وارد مي شد، از آنجا بيرون نمي رفت، مگر آنكه غذايش مي داد، لباس نيكويش مي پوشاند و مبلغي پول به او مي بخشيد. بخشش او به حدي بود كه مورد اعتراض نزديكان قرار مي گرفت.(7) آن حضرت ياور بيچارگان، يار درماندگان و دستگيرِ راه ماندگان بود.
هرگاه شيعيانش از شهرهاي ديگر به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان، ج12، ص34
2 ـ همان، ج12، ص45
3 ـ الأرشاد، ج2، ص161; شرح الأخبار، ج3، صص282 ـ 283; مناقب، ج4، ص201; وسايل، ج12، ص10; كشف الغمه، ج2، ص330; الفصول المهمة، ص212; بحار، ج46، صص350 ـ 351 و 287 و نكـ : كافي ج5، ص73، ح10; تهذيب، ج6، ص325، ح894
4 ـ وسايل، ج12، ص17
5 ـ بحار، ج46، ص303
6 ـ ارشاد، ج2، ص166; بحار، ج46، ص294; ثواب الأعمال، ص314
7 ـ ارشاد، ج2، ص166; بحار، ج46، ص288; مناقب، ج4، ص207; شرح الأخبار، ج3، ص283; كشف الغمه، ج2، ص333
182 |
ديدارش مي رفتند، زاد و توشه راه و لباس و جايزه شان مي داد و مي فرمود: پيش از آنكه ملاقاتم كنيد اينها برايتان آماده شده بود. (1)
جايزه هايش بين پانصد تا هزار درهم بود.(2) هم خود مي بخشيد و هم به ياران و خويشانش سفارش مي كردكه بخشنده باشند، دريك روز هشت هزار ديناربه مستمندان مدينه بخشيد و خانواده اي را كه يازده نفر و همگي غلام و كنيز بودند، آزاد كرد.(3) به سبب بخشش هايش، نيازمندان زيادي به منزلش مراجعه مي كردند و آن حضرت به غلامان و كنيزانش سفارش مي كرد كه آنها را تحقير نكنند و گدا ننامند بلكه آنان را به بهترين
نامهايشان صدا بزنند.(4) هر روز جمعه يك دينار صدقه مي داد(5) و مي فرمود: نيك و زشت و صدقه روز جمعه دو چندان مي شود (6) و نيز مي فرمود: نيكي، فقر را مي زدايد و بر عمر مي افزايد و از مرگ بد پيشگيري مي كند. (7)پيوسته يارانش را به همدري و دستگيري يكديگر سفارش مي كرد و مي فرمود:
چه بد برادري است برادري كه چون غني باشي همراهت باشد و چون فقير شوي تو را تنها بگذارد. (8)
و مي فرمود: برادري آنگاه كامل است كه يكي از شما دست در جيب رفيقش كند و هرچه مي خواهد برگيرد. (9)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ صفة الصفوة، ج2، ص112; كشف الغمه ج2، صص320 و 324; الفصول المهمة، ص215; بحار، ج46، صص290 ـ 291
2 ـ شرح الأخبار، ج3، ص283; مناقب، ج4، ص207; كشف الغمه، ج2، ص333; بحار، ج46، ص288
3 ـ مكارم الأخلاق، ص122
4 ـ ارشاد، ج2، ص167; شرح الأخبار ج3، ص283; مناقب، ج4، ص207; كشف الغمه ج2، ص333; الفصول المهمة، ص215; بحار، ج46، ص288
5 ـ بحار، ج46، ص302
6 ـ بحار، ج46، ص294; ثواب الأعمال، ص314
7 ـ مكارم الأخلاق، ص136
8 ـ ارشاد: ج2، ص166; شرح الأخبار، ج3، ص283; صفة الصفوه، ج2، ص112; مناقب، ج4، ص207; كشف الغمه، ج2، صص321 و 332; الفصول المهمة، ص215; بحار، ج46، صص287 ـ 288
9 ـ حلية الأولياء، ج3، ص187; صفة الصفوة، ج2، ص112; كشف الغمه، ج2، صص320 و 361
183 |
درس نوزدهم:
امام صادق(عليه السلام)
محمّد خردمند
تاريخچه
حضرت امام جعفر بن محمّد(عليهما السلام)، ملقّب به صادق ، ششمين امام معصوم، در سال 83 هجري در مدينه منوّره ديده به جهان گشود. در 31 سالگي (سال 114 هجري) مسؤوليت خطير امامت را بر عهده گرفت و مدّت امامتش 34 سال به طول انجاميد. در سال 148 هجري (65 سالگي) به دست منصور خليفه عباسي مسموم و شهيد شد. (25 شوال). مزار شريفش در بقيع در كنار پدر، جدّ و عمو (امام باقر، امام سجاد و امام حسن(عليهم السلام)) قرار دارد.(1)
عصر سرنوشت ساز
امام صادق(عليه السلام) در اواخر حكومت امويان و اوايل حكومت عباسيان; يعني 18 سال در عصر اموي و 16 سال در عصر عباسي، مسؤوليت حسّاس و كليدي امامت شيعه را، با
نهايت درايت بر عهده گرفت و به سر منزل مقصود رساند. اين دوران بسيار مهمّ و مغتنم بود; زيرا حاكمان جائر اموي و عباسي تا حدود زيادي به خود مشغول گشتند و در صدد رفع مشكلات بسيار خود بودند و فرصت كامل و كافي براي رسيدگي دقيق و همه جانبه به فعاليتهاي اصلاحي امام صادق(عليه السلام) نداشتند و اين بهترين موقعيت بود تا آن امام حكيم به اصلاح كژيها و انقلاب فرهنگي در انديشه ها و باورها بپردازد و زير بناي فكري و اعتقادي خلل ناپذيري براي نهضت هاي فكري و انقلابي، بيش از پيش فراهم سازد.
طومار بني اميه در سال 132 هجري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الارشاد للشيخ المفيد، ج2، ص174 و الكافي، ج1، ص472
184 |
برچيده شد و روزگار بني عباس فرا رسيد. زوال امويان به تدريج صورت گرفت و بنابراين، از سالها قبل از سال 132 مي توان نشانه هايي بر آن يافت و درست است كه دوره 18 ساله از امامت امام صادق(عليه السلام) در عصر اموي (يعني از 114 تا 132) روزگار سقوط و ضعف و زوال ناميده شود. همچنين قوّت و استواري عباسيان نيز به يك باره انجام نشد و اندك اندك واقع گرديد. پس اگر دوره 16 ساله از امامت امام صادق(عليه السلام) در عصر عباسي (يعني از 132 تا 148) زمان اضطراب و دگرگوني و نوپايي ناميده شود رواست; چه آنكه عباسيان حدود پنج قرن و به طور دقيق تا سال 656 هجري حكمراني كردند.
در عصر امامت امام صادق ـ كه جان خوبان به فداي خاك پايش ـ ، هشام بن عبدالملك (105 تا 125 هجري) و وليد بن يزيد بن عبدالملك (125 تا 126 هجري) و يزيد بن وليد بن عبدالملك (126 هجري) و مروان بن محمّد (معروف به مروان حمار) (126 تا 132 هجري) از سلسله اموي، و عبدالله بن محمد مشهور به سَفّاح (از 132 تا 137) و ابوجعفر منصور دوانيقي (137 تا 158 هجري) از سلسله بني عباس حاكم بودند. اين حاكمان كه در دشمني با علويان و شيعيان و فسق و فجور مشترك بودند، به حسب اوضاع و احوال زمانه، با توجه به كميت و كيفيت مشكلات خود، برخوردهايي متفاوت و گاه متخالف با يكديگر نسبت به امام صادق(عليه السلام) از خود نشان مي دادند كه هدف همه آن رفتارها، چيزي جز كنترل و بلكه تضعيف موقعيّت آن امام بزرگوار نبود. البته در ظاهر، گاه اين خلفا به مدح و ثناي امام(عليه السلام) نيز مي پرداختند و ... امّا باطن و هدف چيز ديگر بود.
در دوره امامت امام صادق(عليه السلام) (114ـ 148 هجري) چهار تن از شيعيان برضدّ حكّام ستمگر زمان قيام كردند كه هدف و طرحي مكتبي و الهي داشتند. آنان مورد تأييد و پشتيباني پنهاني امام صادق(عليه السلام) قرار گرفتند اما در ظاهر امام(عليه السلام) با آنان ارتباطي نداشت.
قيام زيد بن علي(عليه السلام) در سال 122 هجري و قيام يحيي بن زيد در سال 125 هجري در دوره اموي و قيام محمّد معروف به نَفْس زكيّه در سال 145 هجري و قيام ابراهيم بن عبدالله (شهيد باخمري)
185 |
در همان سال (145 هجري) در دوره عباسي واقع شد. هر چهار قيام به شكستِ ظاهري و شهادت رهبران آن (چهار شيعي حسيني) انجاميد امّا دو قيام اوّل، مردم را هر چه آگاهتر كرد و مقدمات زوال حكومت اموي را هر چه بيشتر فراهم نمود و دو قيام ديگر به مردم اميد بخشيد و امّت ستمگران را درهم شكست.
يكي ديگر از ويژگيهاي عصر امامت امام صادق(عليه السلام)، جنگ عقايد و نهضتها و انقلابهاي فكري و اعتقادي بود; از جمله زنديق ها كه منكر خدا و دين و پيغمبر بود و گرايش مادّي داشت، ابن ابي العَوجاء بود. فقهايي چون ابوحنيفه دين را بر اساس نظر شخصي خود و رأي و قياس ناروا بيان مي كردند و حكم مي دادند. تصوّف و متصوّفه نيز در اين عصر سعي داشتند كه اسلام را وارونه جلوه دهند و انحرافاتي داشتند. در اين دوران بازار قرآن و تفسير قرآن بر اساس آراء شخصي و ذوق و گرايشهاي گروهي رواج بسيار داشت و همچنين بحث هاي كلامي مثل جبر و اختيار بشدّت و به وسيله متكلّمان گوناگون مطرح مي گرديد.
خورشيد هدايت
در اين عصرِ پُرفتنه، كه اشاره اي به آن شد، امام صادق(عليه السلام) در برابر همه انحرافها و شيطنت ها و ناداني ها ايستاد و چراغي فروزان فراروي حقّ طلبان گرديد و راه را از بيراه باز شناساند و با ايمان و عمل صالح خود به شيعيان و آزادگان درس زندگي آموخت و شور و نشاط و اميد به حياتِ سازنده اسلامي بخشيد.
امام صادق(عليه السلام) در اين عصر چند كار مهمّ و اساسي انجام داد:
الف ـ باتهذيب نفس واخلاق اسلامي وانساني خود، چهره نوراني انسان تربيت شده اسلام وقرآن رابه همگان نشان داد و الگو شد. به طوري كه مالك بن انس مي گويد: ما رَأَتْ عَينٌ وَ لا سَمِعَت اُذُنٌ وَ لا خَطَر عَلي قَلْبِ بَشَر اَفْضَلَ مِنْ جَعْفَر بن مُحَمّد و يا شهرستاني صاحب الملل و النحل كه از سنّيان متعصّب است مي گويد: هُوَ ذُو عِلم عَزيز
و أدب كامل في الحِكمة و زهد في الدّنيا وَ وَرَع تامٍّ عَنِ الشّهوات....
مالك بن انس ـ يكي از امامهاي چهارگانه اهل سنّت ـ مي گويد جعفربن
186 |
محمّد از عباد و زهاد بزرگي بود كه براستي از خدا خشيت دارند. من در سفر حجّ همراه امام صادق(عليه السلام) بودم. آنگاه كه به ميقات رسيد، هنگام پوشيدن لباس احرام و گفتن تلبيه، ذكر معروف لَبَّيك اللّهمّ لَبَّيك ديگران به صورت عادي و معمولي لبيك گفتند، امّا حال امام صادق(عليه السلام) منقلب و دگرگون بود و هر چه مي خواست ذكر بگويد، صدا در گلويش ناتمام مي ماند و نزديك بود كه به زمين بيفتد. مالك مي گويد جلو رفتم و گفتم: اي فرزند رسول الله! راه و چاره ديگري نيست، هر طور شده لبيك بگوييد. امام صادق(عليه السلام)فرمود:
اي فرزند ابي عامر! چگـونه به خود جرأت دهم و لبيك بگويم؟! لبّيك گفتن; يعني خدايا! تو مرا به آنچه مي خواني با كمال سرعت اجابت مي كنم و آمـاده در خدمتم. امّا من چگـونه چنين بگويم و خود را بنده آماده به خدمت خدا بشمـارم؟! اگر در جوابم گفتـه شود لا لبّيـك چه كنـم؟! (1)
ب ـ با علم الهي و فراوان خود آنچنان به نورافشاني در مورد تفسير قرآن، فقه، كلام، حديث و... پرداخت كه جاحظ ـ سنّي متعصّب و ضدّ شيعه ـ اعتراف مي كند كه: جعفربن محمّد، الّذي مَلاََ الدُّنيا علمُهُ و فِقْهُهُ...
امام(عليه السلام) به تعليم حقايق اسلام و تبليغ مسأله امامت و ولايت، بيان احكام دين و تفسير صحيح آيات قرآن پرداخت و در اين موضوع ها و مسائل ديگر به پرورش شاگرداني بسيار همّت گماشت كه معروف است تعداد آنها به چهار هزار نفر مي رسيد.(2)
به عنوان نمونه، به ذكر چند تن از شاگردان برجسته آن امام همام(عليه السلام) اكتفا مي شود:
1 ـاَبان بن تَغْلِب;از اصحاب امام سجاد، باقر و صادق(عليهم السلام)كه از آنان احاديث بسيار نقل كرده است. امام باقر(عليه السلام)به او فرمود:
اِجْلِسْ في المدينة و اَفْتِ الناسَ فإنّي اُحِبُّ اَنْ يُري في
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار، ج 47، ص 16 و خصال صدوق ج 1، ص 167.
2 ـ ارشاد شيخ مفيد، ص 271. شيخ مفيد اين چهار هزار نفر را ثقه هم مي داند.
187 |
شيعتي مِثْلُكَ
در مسجد مدينه بنشين و فتوا بده، چه آنكه من دوست دارم در بين شيعيان افرادي چون تو ديده شوند. (1)
امام صادق(عليه السلام) نيز به او فرمود: با اهل مدينه بحث كن; زيرا دوست دارم شخصي مثل تو از روات در ميان مردم باشد.(2)
ابان بن تغلب، فقيه و محدث بود و در علوم قرآن نيز تخصص داشت. امام صادق(عليه السلام) بسيار به او احترام مي گذاشت و هرگاه به حضور حضرت(عليه السلام) مي رسيد، دستور مي داد متّكايي بياورند تا بر آن تكيه كند و وي را در آغوش مي گرفت و... .(3)
2 ـ بُرَيد بن معاويه عِجْلي; از اصحاب امام صادق و امام باقر(عليهما السلام) و در نزد آنان محترم و با عظمت بود و روايات بسياري از آن بزرگواران نقل كرده است. او از شش نفري است كه به فقيه ترين مردم در عصر خود معروف شدند.(4)
امام صادق(عليه السلام) به بريدبن معاويه وعده بهشت داد و او را از مخبتين (متواضعان و خاشعان) و از اوتاد زمين و اَعلام دين شمرد.(5)
3 ـ ابو حمزه ثمالي; نامش ثابت بن دينار بود. او محضر امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام كاظم(عليهم السلام) را درك كرد و ثقه و مورد اعتماد بود. همين ابوحمزه، دعاي معروف سحرهاي ماه مبارك رمضان را از امام سجاد(عليه السلام) نقل كرده است.
4 ـ زرارة بن اعين، از اصحاب امام صادق(عليه السلام) كه فقيه، محدث و متكلم بود. شهرت
او بيشتر در فقه است و تقريباً در همه ابواب فقه از او روايت نقل شده است. امام صادق(عليه السلام) به او وعده بهشت داد و فرمود: اگر زراره نبود، احاديث پدرم به زودي از بين مي رفت.(6)
5 ـ حمران بن أعين; برادر زراره و از اصحاب امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) بود كه امام صادق(عليه السلام) در حقّ او فرمود: حمران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ رجال نجاشي، ص7
2 ـ تنقيح المقال، ج1، ص4
3 ـ جامع الرواة، ج1، ص9
4 ـ بحار، ج 46، ص345. پنج نفر ديگر: زرارة بن اعين، معروف بن خرّبوذ مكّي، ابو بصير. فضيل بن يسار و محمّد بن مسلم طائفي هستند.
5 ـ الامام الصادق والمذاهب الأربعة، اسد حيدر، ج3، ص61
6 ـ رجال كشي، ص133
188 |
مؤمني است از اهل بهشت كه در دين خود شك نكرد هرگز! هرگز! هرگز! (1)
6 ـ جابر بن يزيد جُعفي; از اصحاب امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) بود و فقط از امام صادق(عليه السلام) هفتاد هزار حديث نقل كرد. امام صادق(عليه السلام) به او دستور داد كه اظهار ديوانگي و جنون كند، او نيز چنين كرد. بعد از چند روز از طرف هشام بن عبدالملك به والي كوفه فرمان صادر شد كه شخصي به نام جابر در كوفه است او را دستگير كن و سر از تنش جدا كن و براي من بفرست. مردم به والي گفتند او مرد عالم و فاضلـي است امـا بعد از برگشت از سفر حجّ ديوانه شـده و در ميدان شهر بر ني سوار مي شود و با كودكان بازي مي كند!
والي وقتي كه خودش جابر را در چنان حالي ديد گفت: شكر خدا را كه دست مرا به خون جابر آلوده نكرد.(2)
7 ـ مُعَلّي بن خُنَيس; از اصحاب مورد توجّه امام صادق(عليه السلام) بود. داود بن علي، والي مدينه از طرف منصور، خليفه عباسي، از معلي بن خنيس خواست كه شيعيان را به او معرفي كند، امّا معلّي اظهار بي اطلاعي كرد. او را تهديد به قتل كردند گفت: به خدا قسم اگر شيعيان امام صادق(عليه السلام) در زير پاي من هم باشند پاي خود را از زمين بر نمي دارم تا مرا به قتل برسانيد. وقتي داود، معلّي را دستگير و زنداني كرد و خواست بكشد معلّي گفت چون طلبكاران بسيار و نيز مال فراوان دارم مي خواهم با مردم سخن بگويم.
معلّي دراجتماع مردم گفت: مردم! هرچه پول، خانه، غلام و... ازمن برجاي مي ماند شاهد باشيدكه متعلّق به جعفربن محمّد(عليهما السلام) است. معلّي بن خُنيس به شهادت رسيد و امام صادق(عليه السلام) وقتي آگاهي يافت بسيار ناراحت شد و تا صبح در مسجد بود و در آخر شب داود را نفرين كرد و هنوز سر از سجده بر نداشته بود كه صداي فرياد و ضجّه بلند
شد كه مردم مي گفتند: داود بن علي مُرد.(3)
8 ـ محمّد بن علي بن نُعمان بجلي كوفي معروف به مؤمن الطاق ; از اصحاب امام صادق(عليه السلام) و متكلّمي زبردست بود. او مناظرات بسياري در مسائل كلامي با افراد گوناگون; از جمله ابو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الامام الصادق للمظفر، ج2، ص141
2 ـ الامام الصادق(عليه السلام)، للمظفّر، ج2، ص136
3 ـ تنقيح المقال، ج3، ص230
189 |
حنيفه داشت.(1)
9 ـ هشام بن حكم; از اصحاب امام صادق(عليه السلام) و متكلّمي توانا بود و مباحثات و مناظرات بسياري در مسائل كلامي; از جمله امامت داشت. او تا سال 197 زنده بود. امام صادق(عليه السلام) به دليل توانايي او دستور داد كه به مباحثه و مناظره بپردازد: يا هِشام لا تَكادُ تَقَعْ تلَوِي رِجْلَيكَ، إذا هَمَمتْ بِالأرْض طِرْتَ، مِثلُك فَلْيُكَلِّم النّاس. فاتّقِ الزلّةَ، و الشّفاعةُ مِن وَرائِها إن شاءَالله .(2)
10 ـ مُفَضَّل بن عمر; از اصحاب امام صادق(عليه السلام) بود كه رساله وي درباره توحيد، موجود و معروف است. مفضّل بن عمر روزي در مسجد النبي نشسته بود كه ابن ابي العوجاء ـ مادّي معروف ـ آمد و با يكي از همفكران خود به گفتگو پرداخت. اين دو نفر به نفي نبوت حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله)پرداختند و در آخر، ابن ابي العوجاء گفت به نظر من اساساً خدايي نيست و طبيعت قائم به ذات است...! مفضل بن عمر برآشفت و به آنها گفت: اي دشمنان خدا، چه مي گوييد؟ ابن ابي العوجاء كه مفضل را نمي شناخت گفت: تو كيستي؟ اگر متكلّمي بيا روي اصول و مباني كلامي بحث كنيم، اگر سخن درستي بگويي مي پذيريم و اگر اهل كلام نيستي با تو سخني نداريم. اگر هم از اصحاب امام صادق(عليه السلام) هستي كه او هرگز برآشفته و غضبناك نمي شود. او چنان به سخنان ما گوش مي دهد كه مي پنداريم سخن ما را پذيرفته است امّا بعد از اتمام كلام ما آنچنان حرفهاي ما را اِبطال مي كند كه قدرت انكار نداريم و هيچ راه فراري نمي يابيم. اگر تو از اصحاب جعفربن محمّدي، مثل او با ما رفتار كن.
مفضّل بعد از اين واقعه، خدمت امام صادق(عليه السلام) رسيد و امام نيز مطالب بسياري درباره توحيد فرمودند و مفضّل نوشت.(3)
ج ـ تأييد، راهنمايي و پشتيباني قيام هاي شيعي بر ضدّ امويان، و عباسيان كه ذكر شد.
به عنوان نمونه شهيد اوّل در كتاب قواعد در باب امر به معروف و نهي از منكر تصريح كرده است كه قيام زيد بن علي بن الحسين(عليهما السلام) براي امر به معروف و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الكني و الالقاب، ج2، ص438
2 ـ كافي، ج1، ص132
3 ـ بحار، ج3، ص57
190 |
نهي از منكر و با اذن امام صادق(عليه السلام) بود.(1)امام صادق(عليه السلام) فرمود: خدا عمويم زيد را رحمت كند، اگر پيروز مي شد به عهدش وفا مي كرد و مردم را به رهبري شخصي برگزيده از اهل بيت(عليهم السلام)دعوت مي كرد و آن شخص من هستم.(2)
د ـ مبارزه با ستمگران و دعوت مردم به مبارزه از كارهاي اساسي حضرت صادق(عليه السلام)بود. در اين مورد، مصاديق فراوان است كه به چند مورد اكتفا مي شود: امام صادق(عليه السلام)يونس بن يعقوب را از ياري ظالمان حتّي در ساختن مسجد نيز نهي كرد.(3)
روزي منصور خليفه عباسي از امام صادق(عليه السلام) پرسيد:
يا أبا عبدالله! لِمَ خلق الله الذُبابَ؟ فقال: لِيُذِلَّ بِهِ الجبابرةَ .(4)
از امام صادق(عليه السلام) روايات بسياري داريم كه: مردم را از مراجعه به ستمگران و حَكَم قرار دادن آنها و پذيرش داوري آنان نهي مي كند; مثلاً مي فرمايد:
مَنْ تَحاكَمَ إلَيهم ـ السّلطان و القضاة ـ في حقٍّ أو باطل، فإنّما تحاكم إلي الطّاغوت .(5)
امام(عليه السلام) سعي مي كرد خود نيز به دربار منصور نرود مگر آنكه او را مجبور مي كردند.
روزي منصور به امام(عليه السلام) گفت: چرا مثل ديگران به ديدار ما نمي آيي؟! امام(عليه السلام)فرمود: لَيْسَ لَنا ما نَخافك مِن أجَلِهِ وَ لا عِنْدَك مِن أمْر الآخِرَة ما نَرجوك لَه وَ لا أنت في نعمة فَنُهَنّيَكَ وَ لا تَراها نقمةً فَنُعَزِّيكَ بِها، فما نصنع عندك؟ .(6)
و نيز امام(عليه السلام) فرمود: الفقهاء اُمناء الرّسل، فاذا رأيتم الفقهاء قد ركبوا إلي السلاطين فاتّهموهم .(7)
و همچنين امام صادق(عليه السلام) فرمود: بُنِيَ الإسلام علي الخمس علي الصلوة و الزكوة و الحجّ و الصّوم و الولاية، قال زرارة فقلت: أيّ شيء مِنْ ذلك أفضل؟ فقال: الولاية أفضل لأنّها مفتاحينّ والوالي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نكـ : تنقيح المقال، ج1، ص467
2 ـ رحم الله عمّي زيداً لو ظفر لوفي، انّما دعا إلي الرضا من آل محمّد و أنا الرضا . سفينة البحار، ج1، ص578
3 ـ الامام الصادق(عليه السلام)، ج1، ص374
4 ـ تهذيب الكمال، ج5، ص92
5 ـ وسائل الشيعه، ج18، ص453
6 ـ كشف الغمه، ج2، ص208
7 ـ سير اعلام النبلاء، ج6، ص262
191 |
هو الدليل عليهنّ .(1)
مسأله تقيّه
امام صادق(عليه السلام) هر چند قطعاً با حكام ستمگر اموي و عباسي به شدّت مبارزه مي كرد امّا به دليل اوضاع خفقان و استبدادي آن دوران، رعايت نهايت احتياط، تقيّه و پنهان كاري را نيز مي نمود. به اين جهت دشمنان در برابر او درمانده و حيران بودند; زيرا از طرفي مي دانستند كه امام(عليه السلام) بر ضدّ آنان فعاليت هاي دامنه دار و گسترده اي دارد و از طرف ديگر نمي توانستند سند و مدركي بر عليه آن امام بزرگوار(عليه السلام) ارائه كنند.
منصور خليفه ستمگر عباسي كه سرانجام امام صادق(عليه السلام) را مسموم و شهيد كرد، درباره اين نكته (مبارزه پنهاني امام صادق(عليه السلام)) تعبيري دارد كه بسيار گويا و آموزنده است:
او مي گويد: هذا الشَّجي مُعْتَرِضٌ فِي الحَلْقِ... ; جعفر بن محمّد مثل استخواني است كه راه گلو را بسته، نه مي توان آن را فرو برد، و نه مي توان آن را بيرون افكند!
و اين عبارت، بيانگر شدّت درماندگي و بيچارگي ستمگر مقتدر و جبّاري چون منصور دوانيقي است كه از زيرك ترين و محتاط ترين خلفاي عباسي بشمار مي رود و بيش از بيست سال حكومت كرد.
دقّت در واقعه ذيل، اصل مبارزه امام صادق(عليه السلام) و نيز مسأله تقيّه و اوضاع خفقان آور و تاريك آن عصر را روشن مي كند:
پس از شكست ظاهري قيام محمّد نَفْس زكيّه و قيام ابراهيم بن عبدالله بن حسن و شهادت آن دو بزرگوار، شخصي نزد منصور دوانيقي رفت و گفت: جعفربن محمّد، مُعَلّي بن خُنَيس را فرستاده تا از شيعيان مال و سلاح جمع آوري كند، براي آنكه بر ضدّ تو قيام نمايد. منصور كه سخت خشمگين و ناراحت شده بود به والي مدينه دستور داد كه امام صادق(عليه السلام) را نزد او بفرستد. وقتي امام صادق(عليه السلام) به دربار رسيد، منصور گفت:
شنيده ام مُعَلّي براي تو سلاح جمع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ وسائل الشيعه، ج1، ص7
192 |
آوري مي كند و تصميم داري بر ضدّ من قيام كني!
امام(عليه السلام) فرمود: اين تهمت است. منصور گفت: سوگند بخور كه اين افتراست.
امام(عليه السلام) به خدا سوگند خورد. منصور گفت: به طلاق و عتاق قسم بخور!
امام صادق(عليه السلام) با شگفتي پرسيد: به خدا سوگند خوردم، نمي پذيري و مي خواهي سوگندهايي كه بدعت و ضلالت است، ياد نمايم؟! منصور گفت: در نزد من ادعاي علم و فضل مي كني؟! امام صادق(عليه السلام) فرمود: در حالي كه ما معدن علم و حكمتيم، چرا چنين ادّعايي نكنم؟! منصور خليفه ستمگر دستور داد كسي را كه بر ضدّ امام گزارش داده بود آوردند. او آمد و شهادت داد كه جعفر بن محمّد به جمع مال و سلاح براي قيام بر عليه منصور، مشغول است. امام صادق(عليه السلام)فرمود: آيا قسم مي خوري؟ او گفت: آري و شروع كرد به سوگند خوردن:
قسم به خدايي كه جز او خدايي نيست! قسم به خداي حيّ قيومِ... .
امام صادق(عليه السلام) فرمود: عجله نكن! به اين صورتي كه من مي گويم سوگند ياد كن!
منصور گفت: مگر سوگند او چه ايرادي دارد كه نمي پذيري؟!
امام صادق(عليه السلام) فرمود: خداوند، بزرگ و صاحب حيا و كرم است و در عقوبت كسي كه او را به صفات كماليه مي ستايد و وي را رَحيم و كريم مي شمارد، تعجيل نمي كند.
بعد امام صادق(عليه السلام) فرمود: به اين ترتيب سوگند بخور: از حول و قوّه الهي بيرون گردم و در حول و قوّه خودم وارد شوم اگر چنين نباشد!
آن مرد نادان و خبرچين، به صورتي كه امام(عليه السلام) فرموده بود، سوگند خورد و فوراً افتاد و مُرد و به عذاب الهي گرفتار گرديد!(1)
از امام صادق(عليه السلام) روايات بسياري درباره تقيّه، ضرورت تقيّه، مواضع تقيّه و مواردي كه تقيّه حرام است، ذكر شده است; از جمله:
قال الإمام جعفربن محمّد الصادق(عليهما السلام): المؤمن مجاهد; لأنّه يجاهد أعداءالله عزّوجلّ في دولة الباطل بالتقيّة،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مُهَج الدعوات، سيد بن طاووس، ص198
193 |
و في دولة الحقّ بالسيف .(1)
و نيز امام صادق(عليه السلام) در وصيّت به محمد بن نعمان اَحول (مؤمن الطاق) مي فرمايد: يابن النعمان! اذا كانت دولة الظلم فامش و استقبل من تتّقيه بالتحيّةِ، فانّ المتعرّض للدولة قاتلُ نفسِهِ و مُوبِقُها، اِنَّ الله يقول " ...وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ..."(2)
و در روايت ذيل، علاوه بر بيان موارد وجوب و حرمت تقيّه، وضع برخي از مردم و شيعيان ظاهري امام صادق(عليه السلام)نيز روشن مي گردد:
قال الصادق(عليه السلام): اِنَّما جُعِلَتِ التَقيّةُ ليُحْقَنَ بِهَا الدَّمُ، فَاذِا بَلَغَتِ التّقيّةُ الَّدمَ فَلا تَقِيَّةَ، وَ اَيْمُ الله لودُعيتُمْ لِتَنْصُرُونا لَقُلْتُمْ لا نَفْعَلُ انّما نَتَّقي، و لَكانَتْ التَقِيَّةُ اَحَبَّ اليكمْ مِن آبائِكُمْ و اُمَّهاتِكُم و لو قد قام القائمُ ما احتاجَ إلي مسألتكم عن ذلك و لأَقامَ في كثير منكم مِنْ أهلِ النِّفاقِ حَدَّالله .(3)
و همچنين اين روايت، از نظر شناخت آن دوران و نسبت شيعيان با ساير مردم بسيار مفيد و آموزنده است: قال الصادق(عليه السلام):
اتَّقُوا عَلي دينكم فَاحْجُبُوهُ بالتَّقِيَّةِ; فَإِنَّهُ لا إيمانَ لِمَنْ لا تَقِيَّةَ لَه، إنّما في الناسِ كالنَّحلِ فِي الطَّيرِ، لو أنَّ الطَّيرَ تَعلمُ ما في اَجوافِ النّحلِ ما بَقِيَ منها شيءٌ إلاّ أكَلَتْهُ .(4)
درس زندگي
در زندگي پر بركت امام صادق(عليه السلام)دهها و صدها واقعه درس آموز وجود دارد كه براي همه مسلمين، در همه زمانها و مكانها سازنده و راهگشاست. براي رعايت اختصار، به چند مورد اكتفا مي شود:
1 ـ مردي محضر امام صادق آمد و گرفتاري شخصي خود را درباره كرايه منزل يا مركبش عرضه داشت. امام(عليه السلام) به صفوان دستور داد: بي درنگ به ياري اين مرد بشتاب و گره از كارش بگشا! صفوان حركت كرد و آن كار را به انجام رساند و برگشت.
امام صادق(عليه السلام) پرسيد: چه شد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ علل الشرائع، ص467
2 ـ بحار، ج 78، ص 288.
3 ـ وسائل الشيعة، ج11، ص483
4 ـ كافي، ج2، ص218
194 |
صفوان عرض كرد: خداوند اصلاح كرد. امام صادق(عليه السلام) فرمود: اي صفوان! بدان همين كاري كه تو انجام دادي و درنظر تو در ظاهر بسيار كوچك و ناچيز جلوه مي كند و وقت و نيروي بسيار كمي از تو گرفت، از هفت شوط طواف به دور خانه كعبه، بهتر و باارزش تر است.(1)
2 ـ مردي به حضور امام صادق(عليه السلام)آمد و گفت: خوابي ديده ام. ديدم مثل اينكه يك آدم چوبي بر يك اسب چوبين سوار است و شمشيرش را در فضا حركت مي دهد. من از مشاهده آن به شدّت وحشت زده شدم و از خواب پريدم. خواهش مي كنم تعبير اين خواب را بگوييد.
امام(عليه السلام) فرمود: حتماً تو نقشه اي داري كه مال كسي را بربايي و از چنگش بيرون آوري. تقوا پيشه كن و از خدا بترس و اين كار زشت را نكن.
مرد گفت: بله درست است. من همسايه اي دارم كه صاحب مزرعه اي است و چون نيازمند پول آن است مي خواهد آن را بفروشد و فعلاً مشتري ديگري غير من ندارد. من اين روزها در اين انديشه ام كه از احتياج او استفاده كنم و مزرعه اش را به قيمتي بسيار كمتر از قيمت واقعي آن، از او بخرم.
3 ـ امّ حميده، همسر امام صادق و مادر امام كاظم(عليهما السلام) به ابو بصير گفت: لحظات آخر عمر امام صادق(عليه السلام) بود، ايشان فرمودند: همه خويشاوندان مرا جمع كنيد. ما همّت كرديم و همه را در محضر امام(عليه السلام) حاضر كرديم. امام صادق(عليه السلام) وقتي همه را حاضر ديد،
آخرين وصيت و سفارشش را چنين بيان كرد:
لا تَنالُ شفاعتُنا مُستَخِفّاً بالصَّلوةِ .
شفاعت ما هرگز نصيب كساني كه نماز را سبك مي شمارند نخواهد شد. (2)
4 ـ امام صادق(عليه السلام) مردي را ديد كه ظاهري جذّاب و عوام فريب داشت و در نزد مردم به قدس و تقوا شُهره بود. روزي امام صادق(عليه السلام) او را ديد كه دو عدد نان از دكان نانوايي دزديد و به سرعت زير جامه اش مخفي كرد و بعد هم دو عدد انار از ميوه فروشي برداشت و زير لباسش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافي، ج2، ص198
2 ـ بحار، ج11، ص105
195 |
پنهان كرد و به راه افتاد و وقتي به مريضِ مستمندي رسيد آن نانها و انارها را به او داد. امام صادق(عليه السلام) كه بسيار شگفت زده شده بود، خود را به آن مرد رساند و پرسيد: اين چه كاري بود كه انجام دادي؟!
آن مرد گفت: من دو عدد نان دزديدم پس دو خطا كردم، دو عدد انار هم دزديدم پس دو خطاي ديگر انجام دادم، مجموعاً چهار خطا شد. چون خدا مي فرمايد: مَنْ جاء بالسيّئة فلا يُجْزي إلاّ مِثْلَها پس من فقط چهار سيئه دارم. و از طرف ديگر چون خدا مي فرمايد: " مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا";يعني هر حسنه، ثوابش ده حسنه است من آن چهار چيز (دو عدد نان و دو عدد انار) را به فقير دادم پس به جاي هر حسنه، ده حسنه و مجموعاً چهل حسنه دارم. و اگر آن چهار سيئه را از آن چهل حسنه كم كنيم نتيجه آن مي شود كه من 36 حسنه خالص دارم!
امام صادق(عليه السلام) فرمود: " اِنّما يَتَقَبّلُ الله مِنَ المُتَّقينْ". تمام كار تو سيئه بود; زيرا علاوه بر دزدي، مال مردم را هم بدون اجازه آنان به فقير دادي و تصرّف در مال غير بدون اذن او حرام است. حسنه در جايي است كه اصل عمل مشروع و مورد رضاي خدا و مطابق احكام الهي باشد.
امام صادق(عليه السلام) بعد از ذكر اين واقعه، فرمود: توجيه و تفسيرهاي جاهلانه در احكام و مسائل ديني سبب گمراهي خود و ديگران مي گردد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل الشيعه، ج2، ص57
196 |
درس بيستم:
بيت الاحزان يك حقيقت فراموش ناشدني
محمّد صادق نجمي
هر زائر شيعي، از هر نقطه دنيا كه وارد مدينه منوره مي گردد، پس از زيارتِ قبر مطهر حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) و اقامه نماز در مسجد آن حضرت و پس از زيارت قبور پاك ائمه بقيع(عليهم السلام) و ساير قبور متعلق به اقوام و عشيره پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) عازم زيارت بيت الأحزان مي شود، به اين اميد كه اگر به قبر مطهر زهراي مرضيه(عليها السلام)دسترسي ندارد، آن حضرت را در محل ديگري كه به وي منتسب است زيارت كند و اگر نمي تواند كه صورت خود را به خاك قبر يگانه يادگار رسول خدا بگذارد و ضريح مقدس آن حضرت را با اشك ديده بشويد، حداقل در جايگاهي كه دخت گرامي پيامبر(صلي الله عليه وآله) پس از رحلت پدر بزرگوارش و در ايام آخر عمرش هر روز چند ساعت از وقت خويش را در آنجا به عبادت و گريه و ناله سپري نمود، نماز بخواند و به ياد اشكهاي آن حضرت اشك بريزد. اما اينك نه از چنين محلي خبري است و نه از بيت الأحزان در بقيع، اثري.
آيا اصلاً بيت الاحزان در حقيقت وجود دارد يا يك موضوع موهوم و خيالي بوده و بجز در لسان بعضي از خطبا و گويندگان وجود خارجي نداشته است؟!
در اين مقاله برآنيم كه با مطالعات كم و ناقص خود، محل واقعي و تاريخ ساختمان بيت الاحزان را، تا آنجا كه از كتب حديث و تاريخ به دست مي آيد و گفتار كساني را كه در طول تاريخ و از قرن اول تا دوران تخريب، از نزديك اين بيت حزن را زيارت كرده و شاهد ساختمان آن بوده اند در اختيار خواننده ارجمند قرار دهيم تا معلوم شود كه بيت الأحزان يك واقعيت غير قابل انكار و يك حقيقت فراموش نشدني است، اگر چه ساختمان آن ويران گرديده و درگوشه بقيع، از بيت الاحزان اثري باقي نمانده است. منابع
197 |
حديثي و تاريخيِ متقن از محدثان، مورخان، نويسندگان معروف و دانشمندان مشهور از شيعه و اهل سنت در طول تاريخ آن را تأييد و تثبيت نموده اند كه اينك نمونه هايي از روايات و اعتراف مورخان را از نظر خوانند مي گذرانيم.
بيت الاحزان در منابع حديثي
از جمله منابع حديثي كه در آن از انگيزه به وجود آمدن بيت الاحزان سخن به ميان آمده، خصال شيـخ صدوق(رحمه الله)مي باشد كه آن محدث بزرگ، در ضمن روايتي با اسناد از امام صادق(عليه السلام) نقل مي كند:
وأما فاطمة فبكتْ عَلي رَسُول الله حتّي تأذّي بِهـا أهل المدينة، فقالوا لها: قد آذيتنا بكثرة بكائك، فكانت تخرج إلي المقابر... (1)
صريح تر و روشن تر از روايت صدوق، گفتار فضه (خادمه حضرت زهرا(عليها السلام) است كه مرحوم علامه مجلسي در ضمن بيان جريان مفصل شهادت حضرت زهرا از زبان فضه، چنين نقل مي كند كه:
ثمّ اِنَّه بَني لَـها بَيْتاً فِي البقيع نازهاً عَنِ الْمَدِينة .(2)
امير مؤمنان(عليه السلام) براي فاطمه، در بقيع و در خارج مدينه، خيمه اي را بپاداشت كه آن حضرت به همراه حسنين بدانجا مي آمد و پس از گريه طولاني به خانه اش مراجعت مي نمود.
توضيح اينكه: به طوريكه در كتب لغت آمده است، بيت در لغت به معناي محل و مسكن است خواه به شكل چادر باشد يا خانه اي از خاك و گل(3) و به طوري كه در آينده نيز خواهيم ديد، اولين بيت و مسكني كه براي فاطمه زهرا در بقيع ساخته شده، به صورت چادر و خيمه بوده است.
بيت الأحزان از نظر علما و مورخان
عده اي از علماي بزرگ و شخصيتهاي علمي كه در تاريخ مدينه و يا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ خصال ابواب الخمسه ـ وسائل الشيعه، ج 2 ، ص 922 ، باب 87 از ابواب دفن.
2 ـ بحارالانوار، ج 43 ، ص 177
3 ـ البيت المسكن سواء كان من شعر او مدر ـ اقرب الموارد.
198 |
درباره زيارت بقيع مطلبي نوشته اند، از بيت الأحزان نيز سخن گفته و وجود آن را تأييد و تثبيت نموده اند كه نظرات چند تن از آنان را به ترتيب تاريخ زندگي آنان، مي آوريم:
1 ـ ابن شبه نميري 173 ـ 262
قديمي ترين تاريخ موجود(1) در باره مدينه منوره، تاريخ المدينه، تأليف ابوزيد عمر ابن شبه النميري(2) است. او كه يكي از شخصيّتهاي علمي و از فقها و محدثان مورد وثوق و از مورخان مورد اعتماد، نزد علما و دانشمندان اهل سنت است، در كتاب خود، آنجا كه آثار و قبور بقيع ـ موجودِ در زمان خودش ـ را معرفي مي كند، چنين مي نويسد:
شخص موثق و مورد اعتمادي بر من نقل نمود مسجدي كه در طرف شرقي آن به جنازه اطفال نماز خوانده مي شود، دراصل خيمه اي بوده براي زن سياهي بنام رقيه (3) كه به دستور حسين بن علي(عليه السلام) در آنجا مي نشست تا از قبر فاطمه(عليه السلام) مراقبت كند; زيرا قبر فاطمه را كسي بجز همان زن نمي شناخت. (4)
از اين گفتارِ ابن شبه كه مشهود و مسموع خود را در مورد بيت الاحزان نقل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ قديمي تر از اين كتاب، تاريخ المدينة ابن زباله است كه وي در سال 199 در قيد حيات بوده و در كتابهايي كه تا قرن دهم در تاريخ مدينه تأليف گرديده، از جمله در وفاءالوفا، از تاريخ ابن زباله مطالب فراوان نقل شده است ولي متأسفانه از اين كتاب در قرنهاي اخير خبري نيست.
2 ـ ابوزيد عمر بن شبه نميري فقيه و محدث و مورخ نامي در سال 173 متولد و در سال 262 وفات نموده است. در شرح حال ابن شبه چنين نوشته اند: او شخصي است اديب، فقيه، مورخ، صادق و دقيق، عالم به آثار، ناقل اخبار و صاحب تأليفات بسيار و... ـ ابن نديم از وي 18 كتاب معرفي مي كند. در شرح حال او به فهرست ابن نديم وفيات الاعيان، تاريخ بغداد، تهذيب الأسماء و اللغات، تذكرة الحفاظ و لسان الميزان مراجعه شود. تـاريخ ابـن شبه براي اولين بار در سال 1399 هـ . با تحقيق فهيم محمد شلتوت در چهار جزء و 1396 صفحه در عربستان سعودي چاپ و اخيراً در قم افست گرديد. قسمت مهم جلد سوم و چهارم اين كتاب به شرح زندگاني و حوادث دوران خلافت عثمان اختصاص يافته است كه دليل هواداري و علاقه شديد او به عثمان است.
3 ـ ابن حجر عسقلاني (در اصابة، ج 3، ص 305) با استناد به همين مطلب اين بانو را نيز در رديف ساير زنان، يكي از صحابه رسول خدا معرفي نموده است.
4 ـ وأخبرني خبر ثقة قال: يقال ان المسجد الّذي يصلّي جنبه شرقياً علي جنائز الصبيان كان خيمة لامرئة سوداء يقال لها رقية كان جعلها هناك حسين بن علي(عليه السلام) تبصر قبر فاطمه(عليها السلام) و كان لايعرف قبر فاطمه رضي الله عنها غيرها. تاريـخ المدينه ج 1 ، ص 106
199 |
نموده است، دو مطلبِ زير بوضوح به دست مي آيد:
1 ـ بيت الاحزان در دوران حسين بن علي(عليه السلام) يعني تا سال 61 هجري، مانند حال حيات حضرت زهرا(عليها السلام) بصورت خيمه و چادر و محلي بوده است مشخص و معين و حسين بن علي(عليه السلام) بر حفظ آن عنايت و اهتمام داشته; به طوري كه يكي از بانوان و ارادتمندان حضرت زهرا(عليها السلام) را مأموريت داده است، در اين بيت و خيمه كه يادآورِ دورانِ حساس زندگي مادر بزرگوارش بوده، اقامت نموده و از آنجا حراست و نگهباني كند و لابد براساس همين ديد و اهتمام و به پيروي از روش آن حضرت، افرادي از اهل بيتِ عصمت پس از آن حضرت نيز همين روش را ادامه داده و خيمه را به ساختمان مبدّل نموده اند.
2 ـ بيت الاحزان پس از اين دوران و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم، داراي ساختمان بوده كه ابن شبه را وادار نموده است كمّ و كيف و انگيزه بوجود آمدن اين ساختمان را از افراد خبير و مطلع جويا شود و يكي از افراد مطلع و مورد وثوق نيز تا آنجا كه در اين مورد اطلاع داشته با وي در ميان گذاشته است و سابقه آنجا را كه زماني بصورت خيمه بوده، بازگو نموده است و ليكن اين خيمه دقيقاً در چه تاريخي و به وسيله چه كسي به ساختمان تبديل شده، معلوم نيست.
توجيه متناقض
و اما مطلب ديگري كه در ذيل اين گفتار آمده است كه: اقامت آن زن در ميان بيت الاحزان براي حفظ و مراقبت قبر حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بوده است، تعليلي است از سوي خودِ وي و توجيهي است متناقض و غير قابل قبول; زيرا: اولاً خودِ ابن شبه در اين كتاب، مانند عدّه ديگر از مورخان مي گويد كه علي بن ابي طالب(عليه السلام) پيكر مطهر حضرت زهرا(عليها السلام)را شبانه و در داخل منزل خود دفن نمود; بنابراين، مراقبت از قبر آن حضرت در بقيع مفهومي ندارد.
و ثانياً اگر قبر آن حضرت در بقيع واقع بوده و كسي بجز رقيه آن را نمي شناخته، باز هم مراقبت از قبرِ مجهول، معنا و مفهومي ندارد.
به هرحال با توجه به وضعيت خاص و حساس آن روز، ابهام در پاسداري از بيت الاحزان و توجيهات مختلف در
200 |
اقامت يك زن در داخل آن، مستبعد نيست.
2 ـ فتواي امام غزالي بر استحباب خواندن نماز در بيت الأحزان
امام ابومحمد غزالي (450 ـ 505) كه يكي شخصيتهاي معروف و از علما و دانشمندان اهل سنت است، در ضمن بيان وظايف زائران مدينه منوره و كساني كه به زيارت بقيع مشرف مي شوند، مي گويد: مستحب است كه زائران، هر روز صبح، پس از زيارت قبر حضرت رسول(صلي الله عليه وآله)در بقيع حضور بهم رسانند و قبور پيشوايان ديني و صحابه را كه در آنجا مدفون هستند زيارت كنند . سپس مي گويد: و مستحب است در مسجد فاطمه(عليها السلام) نيز نماز بخوانند ; ويستحبّ أن يَخرج كلّ يوم اِلي البَقيع بعد السلام علي رسول الله ... ويصلّي في مسجد فاطمة(عليها السلام) .(1)
3 ـ ابن جبير، جهانگرد معروف و دانشمند اسلامي 540 ـ 614
سوّمين كسي كه بيت الأحزان را از نزديك زيارت و در باره آن سخن گفته است، رحاله و جهانگرد معروف اسلامي ابوالحسين احمد بن جبير اندلسي(2) است. او كه در ماه
محرم سال 580هـ . ق. وارد مدينه شده و بقيع را زيارت نموده است، مي گويد: و در كنار قبّه عباسيه، خانه اي قرار گرفته است كه به فاطمه دختر رسول خدا(صلي الله عليه وآله)منتسب مي باشد. مي گويند اين همان خانه ايست كه فاطمه زهرا به آنجا مي آمد و در آنجا اقامت مي كرد و حزن و اندوه خود را در مرگ پدر بزرگوارش ابراز مي نمود .(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ احياءالعلوم، ج 1 ، ص 260
2 ـ ابن جبير از علماي اندلس و در علم فقه و شعر و نويسندگي از بارزترين دانشمندان دوران خويش و از معروفترين و قديمي ترين جهانگردان اسلامي است، او رحله و سياحتنامه خود را چنين ناميده است: تذكرة بالاخبار عن اتفاقات الأسفار اين كتاب قبلاً در ليدن و اخيراً در بيروت چاپ شده است.
در شرح حال ابن جبير، رجوع شود به دائرة المعارف اسلامي، ج 3 ، ص 204 ـ 207 و مقدمه رحله، چاپ لبنان والكني و الألقاب، ج 1 ، ص 232
3 ـ ويلي هذه القبّة العباسيّة بيت ينسب لفاطمة بنت الرسول(صلي الله عليه وآله) يقال انّه الّذي آوَتْ اليه والتزمت فيه الحزن علي موت أبيها المصطفي(صلي الله عليه وآله)، رحله ابن جبير چاپ ليدن، صفحه 196 و چاپ دارالكتب اللبناني صفحه 144