بخش 10

2 ـ وجه تسمیه اُحُد 3 ـ فضایل اُحُد احد یادآور تلخترین حادثه در اسلام آثار و اماکن تاریخی کوه احد و اطراف آن 1 ـ محلاستراحتپیامبر 2 ـ قبه هارون 3 ـ مهاریس 4 ـ مدفن و مزار شهدای احد 5 ـ مسجد حمزه سیدالشهدا 6 ـ مسجد جبل اُحُد: مسجد الفَسْح 7 ـ جبل العینین یا جبل الرماة 8 ـ مسجد جبل عینین یا مسجد جبل الرّماة 9 ـ مسجد ثنایا: قبّة الثنایا 10 ـ مسجد الدرع: مسجد الشیخین یا البدائع 11 ـ مسجد المصرف مسجد الوادی 12 ـ مسجد المستراح درس بیست و دوم: غزوه احد ارتش قریش آغاز نبرد پیروزی شکست مسلمانان نتیجه کار: شهدای احد: 1 ـ حمزة بن عبدالمطلب 2ـ حن0له غسیل الملائکه 3 ـ عمرو بن جموح 4 ـ مصعب بن عمیر 5 ـ عبدالله بن جحش 6 ـ شماسّ بن عثمان درس بیست و سوم: حمزه سالار شهیدان


226


مي داد.

مدافعان رسول خدا نيز چند نفر بيشتر نبودند; علي بن ابي طالب(عليه السلام) با تمام وجود گرداگرد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي چرخيد و با شمشيرش دشمنان را به كام مرگ مي فرستاد و از آن حضرت دفاع مي كرد.

علي(عليه السلام) خود فرموده است: هنگامي كه ارتش قريش به سوي ما حمله آوردند، انصار و مهاجر راه خانه خود را گرفتند و من با هفتاد زخم از وجود آن حضرت دفاع كردم، سپس آن حضرت قبا را كنار زد و دست روي مواضع زخم كه نشانه هاي آن باقي بود كشيد. علي بن ابي طالب(عليه السلام)آن چنان جنگيد كه شمشيرش شكست و اين ندا در فضا پيچيد:

لافَتي اِلاّ عَليّ، لا سَيْف اِلاّ ذُوالفقار .

جوانمردي جز علي و شمشيري جز شمشير علي بن ابي طالب يعني ذوالفقار نيست.

 

ابن هشام تعداد كشته شدگان دشمن را 22 نفر ذكر مي كند كه 12 نفر آنها به دست علي بن ابي طالب(عليه السلام) به هلاكت رسيدند.

حمزه عموي پيامبر، ابودجانه و امّ عامر كه نام وي نسيبه بود و ... از ديگر كساني بودند كه در اطراف رسول خدا(صلي الله عليه وآله)از آن حضرت دفاع مي كردند.

نتيجه كار:

جانبازي و فداكاري علي بن ابي طالب(عليه السلام) و ديگر ياران رسول خدا(صلي الله عليه وآله) سبب شد كه آن حضرت از خطر قطعي نجات يابد. پيامبر و همراهان آرام آرام به داخل شعب اُحد آمدند. مسلماناني هم كه در آن اطراف بودند از اين كه پيامبر را زنده ديدند، خوشحال شده، خود را در پيشگاه ايشان شرمنده يافتند. علي بن ابي طالب(عليه السلام) سپر خود را پر از آب كرد و رسول خدا(صلي الله عليه وآله) سر و صورت خود را شست و اين جمله را فرمود: خشم خدا بر ملّتي كه صورت پيامبر خود را خون آلود ساختند.

هنگام نماز ظهر و عصر رسيد، پيامبر(صلي الله عليه وآله) بر اثر ضعف مفرط، نماز را نشسته خواندند و ديگران نيز اقتدا كردند. دشمن نيز سر مست پيروزي صحنه جنگ را ترك كرد و راهي مكه شد.



227


مسلمانان بيش از سه برابر قريش كشته دادند. برخي از جنازه هاي شهيدان را نيز دشمن مثله كرد; يعني گوش و بيني آنان را بريده بود و علاوه بر آن هند همسر ابوسفيان شكم حمزه را شكافت و جگر آن حضرت را در آورد و زير دندان هاي خود نهاد و در نتيجه صحنه دلخراشي بر ميدان نبرد حاكم شد.

پيامبر همراه با ديگر مسلمانان وارد ميدان نبرد شدند، تا حدود هفتاد شهيد را به خاك بسپارند. وقتي چشم آن حضرت بر پيكر مثله شده حمزه افتاد بسيار متأثر و منقلب شد. سرانجام رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بر پيكر شهيدان نماز گزارد و آنان را يك يك، و يا دوتا دوتا به خاك سپرد.

به هنگام غروب آفتاب پيامبر و ياران باقيمانده در حالي كه از خانه هاي بسياري در مدينه ناله مادران داغ ديده و همسران شوهر ازدست داده بلند بود، به مدينه بازگشتند.

منافقان و يهوديان مدينه از اين شكست بسيار خشنود شدند و احتمال آن داشت كه دشمنان داخلي نيز به فكر ايجاد مزاحمت براي مسلمانان برآيند. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در چنين وضعيت حساس از طرف خداوند مأمور شد تا فرداي همان شب دشمن را تعقيب نمايد. منادي پيامبر خبر را به مردم رساند و در شهر جار زد و فرمود تنها كساني همراه ما بيايند كه در جنگ احد شركت داشتند. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)همراه با لشكريان خود حركت كرد و در هشت ميلي مدينه در منطقه اي به نام حمراء الأسد فرود آمد و شب هنگام دستور داد تا در تمام نقاط بيابان آتش روشن كنند تا دشمن تصور كند كه قدرت و نيروهاي جنگنده آنها بيش از تعدادي است كه در احد بوده است. به هر حال آمدن پيامبر و استفاده از ابزار مختلف، موجب شد ابوسفيان و لشكريان او را كه تصميم گرفته بودند دوباره به مدينه حمله كنند را مأيوس ساخت و از فكر حمله بازداشت.

سرانجام نبرد احد با تقديم هفتاد يا هفتاد و چهار و به قولي هشتاد و يك شهيد پايان  يافت.

 

شهداي احد:

1 ـ حمزة بن عبدالمطلب

حمزه عموي پيامبر اسلام از شجاعان عرب بود. او در جنگ بدر



228


شركت داشت و شيبه قهرمان قريش و تعداد ديگري از آنان را از پاي در آورد. در جنگ احد نيز فداكاريهاي بسيار كرد و سرانجام توسط وحشي به شهادت رسيد. پس از شهادت، هند همسر ابوسفيان سينه حمزه را شكافت و جگر او را بيرون آورد و زير دندانهايش گذاشت و جنازه او را نيز مثله كردند. پيامبر(صلي الله عليه وآله) با ديدن اين منظره به شدت گريست و عباي خود را روي او انداخت.

حمزه را اسدالله، اسد رسول الله و سيد الشهدا لقب داده اند.

2ـ حنظله غسيل الملائكه

حنظله فرزند عامر است. پدرش از دشمنان پيامبر و از عناصر بدخواه اسلام و پايه گذار مسجد ضرار بود، ليكن حنظله مسلماني شايسته و با فضيلت بود، شبي كه فرداي آن جنگ احد اتفاق افتاد، مراسم عروسي حنظله برگزار شد، پس از رسيدن دستور جهاد، از پيامبر(صلي الله عليه وآله) يك شب اجازه گرفته، روز بعد به ميدان نبرد آمد و با رشادت كامل شمشيري به طرف ابوسفيان رها كرد ليكن به او اصابت ننمود و سپس بر اثر نيزه دشمن از پاي در آمد و در سن حدود 24 سالگي به شهادت رسيد. پيامبر گرامي فرمود: من مشاهده كردم كه فرشتگان حنظله را غسل مي دادند و از اين رو حنظله به غسيل الملائكه معروف شد.

3 ـ عمرو بن جموح

وي چهار پسر خود را براي دفاع از اسلام به جبهه فرستاد و با اينكه خويشاوندانش او را از شركت در جنگ منع مي كردند و پاي او نيز لنگ بود و جهاد از او برداشته شده بود، در عين حال خدمت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آمد و آرزوي شهادت كرد. پيامبر فرمود: خدا تو را معذور داشته است، ليكن او اصرار كرد و سرانجام پيامبر اجازه داد. موقع بيرون آمدن دعا مي كرد: أللهمّ ارْزُقْني الشّهادة وَ لا تَرُدَّني إلي أهلي ; خدايا توفيق ده در راه تو كشته شوم و به خانه ام باز نگردم.

سر انجام وي در نبردي قهرمانانه به شهادت رسيد.

4 ـ مصعب بن عمير

وي از اشراف زادگان مكه بود كه به پيامبر ايمان آورد. در سال دوازدهم بعثت با آن حضرت بيعت كرد و از سوي



229


رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به عنوان مبلّغ به مدينه اعزام شد و توانست گروه بسياري از مردم مدينه را به اسلام دعوت كند. قد و قامتي چونان پيامبر داشت و تا لحظه شهادت در سن 42 سالگي به اسلام و رسول خدا(صلي الله عليه وآله) وفادار بود.

5 ـ عبدالله بن جحش

او در مكه به پيامبر ايمان آورد و پس از آن به حبشه هجرت كرد، سپس به مدينه مهاجرت نمود، خواهرش زينب بنت جحش است كه به همسري رسول خدا(صلي الله عليه وآله)در آمد. وي در حالي كه بيش از چهل سال نداشت در احد به شهادت رسيد.

 

6 ـ شماسّ بن عثمان

وي از مهاجران به حبشه و مدينه و از مجاهدان بدر و احد بود. در احد مجروح شد و او را به خانه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آوردند. ليكن مداوا مؤثر واقع نشد و به شهادت رسيد. پيامبر دستور داد جنازه او را به احد برگرداندند و در كنار ديگر شهدا دفن كردند. شمّاس هنگام شهادت 34 سال بيشتر نداشت.

7 ـ عمر بن معاذ

8 ـ حارث بن انس



230


9 ـ عمارة بن زياد

10 ـ سلمة بن ثابت

11 ـ عمرو بن ثابت

12 ـ ثابت بن وقش

13 ـ رفاعة بن وقش

14 ـ حُسيل بن جابر

15 ـ صيفي بن قيظي

16 ـ حباب بن قَيظي

17 ـ عَباد بن سهل

18 ـ حارث بن اوس بن معاذ

19 ـ اياس بن اوس

20 ـ عبيد بن التيهان

21 ـ حبيب بن يزيد

22 ـ يزيد بن حاطب

23 ـ ابوسفيان بن حارث

24 ـ اُنيس بن قتاده

25 ـ ابوحبة بن عمرو

26 ـ عبدالله بن جبير بن النعمان، فرمانده تير اندازان در تپه رماة

27 ـ خيثمه

28 ـ عبدالله بن سليمه

29 ـ سُبيع بن حاطب

30 ـ عمرو بن قيس

31 ـ قيس بن عمرو

32 ـ ثابت بن عمرو

33 ـ عمر بن مخله

34 ـ مالك بن اياس

35 ـ ابوهبيرة بن حارث

36 ـ عمرو بن مُطرَّف

37 ـ اوس بن ثابت (برادر حسان بن ثابت)

38 ـ انيس بن نضير

39 ـ قيس بن مُخلَّد

40 ـ سُليم بن حارث

41 ـ نعمان بن عبد عمرو

42 ـ خارجة بن زيد

43 ـ سعد ابن الربيع

44 ـ اوس بن الارقم

45 ـ مالك بن سنان (پدر ابوسعيد خدري)

46 ـ سعيد بن سُوَيد

47 ـ عتبة بن ربيع

48 ـ ثعلبة بن سعد

49 ـ سقف بن فَروة

50 ـ عبدالله بن عمرو

51 ـ حمزه

52 ـ نَوفَل بن عبدالله

53 ـ عباس بن عُباده

54 ـ نعمان بن مالك

55 ـ المحذَّر بن دُياد

56 ـ عُبادة بن الححاس

57 ـ خلاد بن عمرو



231


58 ـ ابو ايمن

59 ـ سُليم بن عمرو

60 ـ عَنتره

61 ـ سهل بن قيس

62 ـ ذكوان بن قيس

63 ـ عبيد بن المعليَّ

64 ـ مالك بن ثُميلَه

65 ـ حارث بن عديّ

66 ـ مالك بن اياس

67 ـ اياس بن عدي

68 ـ عمرو بن اياس



232


درس بيست و سوم:

حمزه سالار شهيدان

محمّد هادي مهتدي

فرزند عبدالمطلب، عموي پيامبر گرامي اسلام بود، دو سال پيش از ولادت رسول  خدا(صلي الله عليه وآله) ديده به جهان گشود.(1)

در ميان جوانان قريش، در دلاوري و بزرگواري برجسته و در آزادانديشي، آزادمنشي و ستم ستيزي سرآمد بود.(2) سلحشوري و توانِ رزمي وي همزمان با آغاز دوره جواني اش نمودار شد.

آن آزادمرد، حتي پيش از پذيرش اسلام، از رسول خدا در برابر آزارهاي مشركان حمايت مي كرد، گرويدن وي به اسلام موجب سربلندي دين خدا شد;(3) زيرا پس از آن مسلمانان از انزوا بيرون آمدند و قريش با درك پشتيباني توانا و استوارِ حمزه از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) از آزارهاي خودكاستند و رفتارشان با رسول خدا و مسلمانان ملايمتر شد.(4)

حمزه(عليه السلام) همراه ديگر مسلمانان به مدينه هجرت كرد و خدمات ارزنده اي بويژه در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تنقيح المقال، ج1، ص375; اعيان الشيعه، ج6، ص245; اسدالغابه، ج2، ص46

2 ـ دايرة المعارف اعلمي، ج17، ص41

3 ـ سيره ابن اسحاق، ص152

4 ـ كامل ابن اثير، ج2، ص83; تنقيح المقال، ج1، ص375; طبقات ابن سعد. ج1، ص93



233


امور نظامي ارائه داد.

پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) به مسائل دفاعي حكومت نوبنياد خود اهتمام خاصي داشتند. ايشان با تشكيل گروه هاي رزمي درصدد برآمدند امنيت مدينه را تأمين كرده، مسلمانان را براي رويارويي با دشمنان آماده سازند. بر اين اساس هفت ماه پس از هجرت، نخستين گروه گشتي ـ رزمي را به فرماندهي حضرت حمزه(عليه السلام) اعزام نمودند. گرچه اين رويارويي بدون درگيري پايان يافت ولي نشانه اي از اقتدار سپاه اندك اسلام در برابر كاروان بزرگ مشركان بود.(1)

رسول گرامي اسلام در ربيع الأول سال دوم هجرت غزوه ابواء را تدارك ديد(2) و در جمادي الأولي غزوه ذات العشيره را به قصد تعقيب كاروان قريش سازماندهي كرد. در اين دو غزوه نيز پرچمدار سپاه اسلام، حضرت حمزه بود.(3)

آن رزمنده نستوه در جنگ بدر حضوري درخشنده داشت. اين نبرد با امدادهاي الهي و دلاوري هاي بي مانند اميرمؤمنان علي(عليه السلام) و سلحشوري حمزه، با پيروزي قاطع سپاه اسلام به پايان رسيد. در اين پيكار تني چند از سران كفر به دست تواناي حمزه به هلاكت رسيدند يا به اسارت درآمدند. طعيمة بن عدي و ابوقيس بن فاكه از جمله اين كشته شدگان بودند;(4) و اسودبن عامر به دست حمزه به اسارت درآمد.(5)

حمزة بن عبدالمطلب در غزوه بني قينقاع پرچمدار سپاه اسلام بود. يهوديان بني قينقاع نخستين گروه يهود بودند كه با اسلام اعلام جنگ نمودند، سپاه اسلام قلعه آنها را محاصره كرد. آنگاه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آنان را از مدينه تبعيد نمود و اموالشان را مصادره كرد.(6)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مغازي واقدي، ج1، ص9

2 ـ كامل، ج1، ص523

3 ـ كامل، ج2، ص112; تاريخ طبري، ج2، ص408; طبقات ابن سعد، ج2، ص9

4 ـ مغازي، ج1، ص150; كامل، ج2، ص75

5 ـ مغازي، ج1، ص140

6 ـ تاريخ طبري، ج2، ص481



234


يك سال پس از جنگ بدر، غزوه احد با هدف مقابله با مشركاني كه براي انتقام گيري از مسلمانان و جبران شكست بدر به سمت مدينه آمده بودند آغاز گرديد.

حمزه و برخي ديگر از مسلمانان سلحشور، معتقد به جنگ برون شهري بودند، حمزه به رسول خدا عرض كرد:

سوگند به آن كه قرآن را بر تو فرستاد امروز دست به غذا نخواهم برد، مگر آنكه بيرون مدينه با شمشير خود بر دشمن بتازم! (1)

 

حضرت حمزه از معدود قهرماناني بود كه در جنگ، نشان بر خود مي نهاد و بدين وسيله خود را به دوست و دشمن معرفي مي كرد.(2) او نمونه اي از شجاعت و دليري در ميدان نبرد بود. خود را به اعماق صفوف دشمن مي زد و با دشمن درگير مي شد. از قدرت بازوي برجسته اي بهره مند بود. در احد با دو شمشير پيش رسول خدا مي جنگيد و مي گفت: من شير خدا هستم! (3)

شهادت

در احد، به هنگام تهاجم دشمن، وفادار و ثابت قدم از رسول خدا دفاع مي كرد و توانست سي مشرك جنگجو را به هلاكت برساند. يكي از مشركان به نام وحشي ، زير درختي در كمين آن سردار دلاور نشسته بود، حمزه او را ديد و آهنگ او كرد. يكي از دشمنان راه را بر او بست، حمزه به او حمله كرد و وي را به قتل رساند. سپس با شتاب به سوي وحشي خيز برداشت ولي پايش در گِل سُر خورد و به زمين افتاد. در اين هنگام وحشي زوبين به سويش انداخت كرد ...(4) و بدين ترتيب آن بزرگوار پس از عمري جهاد در راه خدا و ياري پيامبر گرامي، به ملكوت اعلي پيوست و آن سردار رشيد، شهيد شاهد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مغازي، ج1، ص211

2 ـ همان، ص259

3 ـ اعيان الشيعه، ج6، ص245; مستدرك حاكم، ج3، ص194; سير اعلام النساء، ذهبي، ج1، ص131

4 ـ مغازي، مترجم، ج1، ص207



235


بارگاه الهي شد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در منزلت او فرمود:

سالار شهيدان در روز قيامت نزد خداوند حمزه است .(1)

مزار آن سردار شهيد و ديگر شهيدان احد همواره زيارتگاه عاشقان و عارفان الهي و الهام بخش جهاد و شهادت به مبارزان بوده است.

اَلسَّلامُ عَلَيْك يا عَمَّ رَسُولِ الله.

اَلسَّلامُ عَلَيْك يا خَيْرَ الشُهَداء.

اَلسَّلامُ عَلَيْك يا اَسَدَاللهِ وَ رَسُولِهِ .(2)

 

حضرت حمزه(3)

 

روز به ميانه نزديك شده، هُرمِ گرما چهره را آزار مي دهد. بزرگان قريش مثل هميشه، در اطراف خانه كعبه، زير سايبانها اُتراق كرده، با هم مشغول گفتگو هستند; نَقْل داستانها و وقايع گذشته، همراه با قهقهه خنده كه چاشني آن است، سرگرمي همه روزه آنها است.

حمزه با تير و كمان از شكار برگشته، به عادت هميشگيِ خود، قبل از اين كه به خانه رود و يا با كسي حرفي بزند، قصد دارد براي طواف وارد مسجدالحرام شود.

او هميشه پس از طواف سري به جمع قريش، در اطراف مسجد مي زند و با آنها خوش و بِش مي كند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مستدرك حاكم، ج3، ص199

2 ـ مفاتيح الجنان، زيارت شهداي احد.

3 ـ حمزة بن عبدالمطلب عموي گرانقدر پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) است كه دو سال قبل از پيامبر به دنيا آمده و برادر رضاعي اوست. قبل از اين كه پيامبر رابراي شيردادن به حليمه بسپرند، زني به نام ثويبه او را براي مدت بسيار كمي شير داده. حمزه هم قبلا از او شير نوشيده است.

در بين خويشاوندان نزديك پيامبر، حمزه و جعفر از جايگاه بسيار ويژه اي برخوردارند. پيامبر به حمزه علاقه زيادي داشت واز او به بزرگي ياد مي كرد، در شهادت او بسيار متأثر شد، و گريه كرد و همواره افراد را به زيارت قبر او ترغيب مي نمود.



236


حمزه در بين سران و بزرگان قريش جايگاهي ويژه دارد; او مردي رشيد، قوي، شجاع، مستقل، با شهامت و جنگجو است.

اكنون سر به زير دارد و با گامهاي استوار و ارده آهنينش، براي رفتن به طواف، از كنار كوه صفا مي گذرد; هنوز به مسجد نرسيده كه فرياد زني از پشت سر، توجهش را به خود جلب مي كند; بي اختيار به طرف صدا برمي گردد.

كنيز يكي از بزرگان قريش است كه بر بالاي كوه صفا خانه دارد.

هان! يا اباعُماره(1)، اي كاش لحظاتي پيش، اينجا بودي و مي ديدي ابا الحكم،(2) با پسر برادرت چه كرد؟!

حمزه با شنيدن اين سخن سخت جا خورد و بر زمين ميخكوب شد; او در انتظار شنيدن بقيه ماجراست.

و كنيز ادامه داد:

پيامبر از اينجا مي گذشت كه ابوجهل او را آزار داد و به باد ناسزا گرفت، حرفهاي زشتي به او گفت كه اگر تو بودي، هرگز تحمل شنيدنش را نداشتي; اما پسر برادرت پاسخي نداد و به سوي خانه اش رهسپار شد.

حمزه با شنيدن اين ماجرا سخت برآشفت. خون در رگهايش جوشيدن گرفت، رنگ چهره اش تغيير كرد و بدون اين كه باكسي سخن بگويد، همانگونه كه هنگام رفتن به طواف با احدي حرف نمي زد، يكسره به سوي ابوجهل شتافت.

داخل مسجد شد.

ابوجهل در ميان جمعي از افراد قبيله اش، كنار خانه كعبه نشسته، مجلس گرمي داشتند.

حمزه خود را بالاي سر ابوجهل رساند و كمان تيراندازي خود را بالا برد و محكم بر فرق او كوفت.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حمزه داراي دو فرزند پسر بود به نامهاي: عُماره ويعلي، كه كنيه حمزه با نام اين دو پسر ذكر شده.

2 ـ ابا الحكم كنيه ابوجهل است.



237


شدت ضربه به حدي بود كه سر ابوجهل شكافت و خون جاري شد.

ياران ابوجهل از همه طرف بلند شدند كه از او دفاع كنند.

آنها فرياد زدند:

حمزه! تو را چه شده؟ چرا چنين مي كني؟! نكند تو هم به دين پسر برادرت در آمده اي؟!

و حمزه پاسخ داد:

آري، شهادت مي دهم كه او رسول خداست و آنچه مي گويد حق است. به خدا سوگند، هرگز از ياري او دست برنخواهم داشت. اگر راست مي گوييد جلويم را بگيريد.

سخنان محكم حمزه، چون پتكي بر مغز همه فرود آمد.

ابوجهل كه خود مي دانست چه اشتباه بزرگي مرتكب شده، پيشي جست و گفت:

او را رها كنيد، به خدا سوگند من به پسر برادرش حرف زشتي زده ام.(1)

همگي با شنيدن اين سخن، واخورده به گوشه اي خزيدند.

* * *

 

تا آن روز هيچكس به طور علني اظهار اسلام و طرفداري از دين محمد(صلي الله عليه وآله) را از حمزه نديده بود.

جانبداري و دفاع به موقع حمزه، چون آب سردي بود كه شعله هاي غرور و غضب و خشم مكيان كوردل و معاند را خاموش و همه را در مبارزه با دين حق مأيوس ساخت.

آنها فهميدند كه كار مبارزه با پيامبر به اين آساني نيست; زيرا از امروز سرآمد شجاعان وبهترين نام آور قريش، ياور و پشتيبان اوست، لذا آزار و اذيت آنها رو به كاستي گذاشت.

حمزه در دين خود فردي ثابت قدم شد و همواره در كنار پيامبر از چهره هاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شرح اين ماجرا با اختلاف بسيار كمي در مضمون، در كليه مصادر تاريخي آمده. نگاه كنيد به اسدالغابه في معرفة الصحابه، چاپ دارالشعب ج 2، ص 51 و 52



238


درخشان و به يادماندني اسلام گرديد.

او با پيامبر به مدينه هجرت كرد. با ورود به مدينه، ابتدا در اولين مأموريت نظامي شركت جست و به فرماندهي گروه منصوب گرديد.

مأموريت اين گروه كه تعدادشان به سي نفر مي رسيد و همگي از مهاجرين بودند(1)حركت به سوي سيف البحر (2) و خبرگيري از كاروان تجاري قريش و فعل و انفعالات دشمن در آن نواحي بود.

پيامبر(صلي الله عليه وآله) پرچم سفيدي را به دست حمزه داد و آنها را روانه مأموريت كرد.

حمزه با گروه، عازم منطقه شدند و با كاروان قريش كه به سرپرستي ابوجهل و با همراهي سيصد نفر بود مُواجه شدند. هر دو گروه صف كشيده آماده نبرد شدند.

در اين ميان يكي از بزرگان قريش به نام مجدي بن عمرو الجُهَني ـ كه با هر دو گروه دوستي داشت ـ واسطه شد و به قدري بين دو گروه رفت و آمد كرد كه از شروع جنگ جلوگيري نمود و با ميانجيگري او، دو گروه بدون خونريزي از هم جدا شدند.(3)

هنوز مدت زيادي از اين واقعه نگذشته بود كه براي دومين بار، حمزه در كنار پيامبر در جنگي به نام غزوه ابواء يا ودّان (4) شركت جست.

اين بار هم، پيامبر(صلي الله عليه وآله) با شصت تن از مهاجرين مدينه براي خبرگيري از نيروهاي قريش، عازم محلي به نام أَبواء شدند، پرچم نبرد به دست حمزه بود. پيامبر مدت پانزده
شب در محل فوق اقامت گزيد. در اين غزوه قرار داد مصالحه اي بين نيروي اسلام و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در كتب تاريخ و مغازي در مورد تركيب افراد اين گروه اختلاف است. برخي مهاجرين و انصار را با هم ذكر كرده و برخي معتقدند كه فقط از مهاجرين بودند، زيرا پيامبر با انصار پيمان دفاع در خارج از شهر را نداشت، تا فرا رسيدن جنگ بدر. كه در جنگ بدر انصار باميل و رغبت خود در جنگ شركت جستند و پيامبر هم شخصاً نظر آنها را خواست. كه شرح آن در كتب تاريخي مفصلا ذكر شده; نگاه كنيد به مغازي واقدي ج 1، ص 48 و 49

2 ـ سيف البحر نام محلي است در نزديكي ساحل بحر احمر، در مسير كاروان تجاري مكه به شام. شرح المواهب اللدنيه، ج 1، ص 452

3 ـ همان مدرك.

4 ـ ابواء نام محلي است بين مكه و مدينه، فاصله آن با جحفه از طرف مدينه 23 ميل است. معجم البلدان ج 1، ص 79



239


طايفه بني ضمره منعقد شد كه اين گروه متعهد شدند:

* عزم نبرد با مسلمين را نداشته باشند.

* به كساني كه قصد جنگ با مسلمانان را دارند نيرو ندهند.

* ديگران را وادار به جنگ با مسلمانان نكنند.(1)

و اين واقعههم بدون در گيري و خونريزي پايان يافت.

در پايان سال دوم هجري، به پيامبر خبر رسيد كه كاروان بزرگ تجاري قريش، به سركردگي ابوسفيان از شام برگشته، قصد مكه را دارد. پيامبر فرصت را مناسب ديد و مردم را براي نبرد با كفار دعوت نمود.

نيروهاي اسلام، مركّب از سيصد و سيزده نفر(2) از مهاجرين و انصار آماده شدند. پيامبر ابن ام مكتوم را براي نماز و ابولبابه انصاري را براي اداره شهر در مدينه گذاشت. و با نيروهاي اسلام عازم منطقه نبرد شد.(3)

دوسپاه دركنارچاه هاي آب،درمنطقه بدر (4) بين مكهومدينه با هم به مصاف پرداختند.

در اين نبرد كفار درسي فراموش نشدني گرفتند و با اين كه از نظر تعداد نفرات جنگي و تجهيزات نظامي بر مسلمانان فزوني داشتند، شكست بزرگي را محتمل شدند. پيشاپيش لشكريان اسلام علي(عليه السلام) حمزه و عبيدة بن حارث به نبرد برخاستند و سه تن از
بزرگان قريش به نامهاي: شيبه، عُتبه، و وليدبن عتبه، به دستشان به درك واصل شدند. اين نبرد با پيروزي و سرافرازي سپاه اسلام پايان پذيرفت و كفار شكست خورده، در كمال ذلت به مكه باز گشتند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ المواهب اللدنيه، قسطلاني، ج 1، ص 338 ـ 336

2 ـ در كتب تاريخ و حديث، تعداد مسلمانان در جنگ بدر مختلف ذكر شده; مرحوم مجلسي در كتاب بحار ج 19، ص 206 تعداد آنها را سيصد و سيزده تن ذكر نموده به تعداد اصحاب طالوت. زرقاني هم به نقل از ابن عباس و ابن اسحاق همين تعداد را ذكر مي كند; نگاه كنيد به: شرح المواهب اللدنية، ج 1، ص 473

3 ـ المواهب اللدنيه، قسطلاني، ج 1، ص 349

4 ـ بدر، نام محل مشهوري است بين مكه و مدينه كه فاصله آن تا مدينه از طريق مكه 28 فرسخ مي باشد. معجم مااستعجم، ج 1 و 2، ص 231.



240


در سال سوم هجري، كفار مكه براي انتقامجويي و تلافي كشته هاي خود در جنگ بدر، با همه قوا به عزم نبرد با مسلمانان، عازم مدينه شدند.

پيامبر(صلي الله عليه وآله) شوراي نظامي تشكيل داد، پير مردها ومنافقين به سركردگي عبدالله بن اُبَي نظرشان اين بود كه در داخل شهر با كفار بجنگند، مردها در بيرون خانه ها و زن ها و بچه ها از بالاي بام خانه ها با پرتاب سنگ.

اما حمزه و تعدادي از بزرگان مهاجرين و انصار و جوانان، رأيشان اين بود كه در بيرون شهر با دشمن رو برو شوند; زيرا دشمن جنگِ در داخل شهر را حمل بر ترس و بُزدلي خواهد نمود و جرأت او بيشتر خواهد شد.

تعدادي از مهاجرين و انصار بخصوص كساني كه موفق به شركت در جنگ بدر نشده بودند، در اين زمينه مطالبي گفتند.

حمزه خطاب به پيامبر(صلي الله عليه وآله) گفت:

به خدايي كه قرآن را بر تو نازل كرده، امروز چيزي نخواهم خورد تا با شمشيرم در بيرون شهر با كفار بجنگم.(1)

پيامبر(صلي الله عليه وآله) چون رأي بزرگان از مهاجرين و انصار مثل حمزه و سعدبن عباده و جوانان را اينچنين ديد، خوشحال شد، خود لباس رزم پوشيد و ابن ام مكتوم را براي اقامه نماز جاي خود گذاشت و پس از اقامه نماز عصر، عازم منطقه نبرد شد.

كفارِ تا دندان مسلح، گذشته از تجهيزات نظامي فراوان، اين بار براي تحريك احساسات، زنان را هم وارد ميدان كرده بودند كه با دف زدن و هلهله كردن، مردان را تشويق به مبارزه كنند.

تعداد نيروهاي اسلام هزار نفر بود كه با تحريك عبدالله بن اُبيّ سيصد نفرشان از بين راه برگشتند و تنها هفتصد نفر در كنار پيامبر باقي ماندند. با صد زره(2) و يك اسب.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به همين خاطر در كتاب مغازي آمده كه حمزه روز جمعه و شنبه، تا زمان شهادت و در حال نبرد، روزه بود. نگاه كنيد به مغازي واقدي، ج 1، ص 211 و انساب الاشراف، ج 1، ص 322

2 ـ مغازي، ج 1، ص 215



241


اماسپاه كفر، مركب از سه هزار نفر، دويست اسب، هفتصد زره، و سه هزار شتربود.(1)

پيامبر(صلي الله عليه وآله) در بين راه، در محلي به نام شيخين بين مدينه و اُحُد شب را سپري كرد و سحرگاهان به سوي احد حركت نمود و نماز صبح را در احد بجاي آورد.(2)

با بالا آمدن روز، دو سپاه آماده نبرد شدند. پيامبر پشت لشكر را به كوه احد(3)و روي آن رابه مدينه قرارداد وسپاه كفرپشت به مدينهوروي در روي سپاه اسلام، آماده نبرد شدند.

تپه اي به نام عَيْنَين سمت چپ لشكر اسلام بود كه پيامبر پنجاه نفر تيرانداز را به سرگردگي عبدالله بن جُبَير بر فراز آن قرار داد و فرمود: چه پيروز شويم و چه شكست بخوريم، هرگز مكان خود را ترك نكنيد.

نبرد شديدي بين دو سپاه در گرفت. با رشادت و پايمردي حضرت علي(عليه السلام)پرچمداران قريش يكي پس از ديگري كشته شدند.

حمزه رجز مي خواند و آنها را به نبرد دعوت مي كرد و چون شير به قلب سپاه دشمن حمله مي كرد و با ضربه هاي محكم، آنها را به زمين مي افكند.

هند همسر ابوسفيان در انتقام كشته شدن پدرش عُتبه كه در جنگ بدر به دست حمزه كشته شده بود، با غلام جبيربن مطعم كه او هم عمويش را در جنگ بدر از دست داده بود، قرار گذاشته بود كه اگر حمزه را بكشد او را آزاد خواهد كرد.

وحشي غلام جبير كه مردي حبشي بود با اين كه در جنگيدن مشهور بود اما چون مي ديد قدرت مبارزه رو در روي با حمزه را ندارد، با نيزه خود در پشت سنگي مخفي شد و در انتظار فرصت مناسب نشست.

درگرماگرم نبرد ناگهان حَمزه، دراثر لغزشي به پشت بر زمين افتاد و زره از روي شكم اوكناررفت و سفيدي بدنش نمايان شد، وحشي فرصت رامناسب ديدومحكم نيزه خود را به طرف او پرتاب نمود; اصابت نيزه به طوري بودكه ازآن طرف بدن حمزه بيرون آمد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان مدرك، ج 1، ص 203

2 ـ همان، ج 1، ص 219

3 ـ اُحُد نام كوهي است كه در فاصله 6 كيلو متري شهر مدينه قرار دارد و چون اين نبرد در كنار آن واقع شده به جنگ احد مشهور گرديده است.



242


حمزه سعي كرد با همين حال به طرف وحشي حمله كند، اما شدت ضربه بقدري بود كه توان او را بُريد.

و سر انجام حمزه، اين يار با وفاي پيامبر و افسر رشيد اسلام، پس از اين كه يك تنه، سي و يك نفر از سپاه كفر رابه درك واصل كرده بود،(1) با دهان روزه به شهادت رسيد.

آنها وقتي از به شهادت رسيدن حمزه با خبر شدند، به جنايت فجيع ديگري هم دست زدند; براي تشفي خود در انتقام گيري از سپاه اسلام، بدن او را مثله كردند و هند همسر ابوسفيان، جگر او را به دندان گرفت، اما نتوانست بخورد.

پيامبر با شنيدن خبر قتل حمزه، بسيار متأثر شد، پيكر او را رو به قبله گذاشت و سخت بر او گريست.(2) اولين شهيدي كه بر او نماز گزارد، حمزه بود و پس از او هر شهيد ديگري را كه آوردند، همراه با جنازه حمزه بر او نماز گزارد و بدين ترتيب، هفتاد بار بر بدن حمزه نماز خوانده شد.

همه شهداي اُحد با خون خود و بدون غسل و كفن دفن شدند، بجز حمزه كه در پارچه اي پشمي كه قد او را نمي پوشاند دفن شد و پيامبر گياهي خوشبو را در بالاي سر و پايين پاي او قرار داد.(3)

براي دفن، هردوشهيد راباهم دريك قبرمي گذاشتند،حمزه، كه از سوي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) سيدالشهدا لقب گرفت، با فرزند خواهرش عبدالله بن جَحْش دفن شدند.

هنگامي كه سپاه اسلام وارد مدينه شد، از همه خانه ها صداي ناله و شيون در سوگ
شهيدان بلند بود و پيامبر وقتي ديد بر همه كشته ها مي گريند. اما كسي نيست كه براي حمزه عزاداري كند، ميل باطني خود را با اين جمله مشهور: لكن حَمْزَةَ لا بَواكِيَ لَهُ بيان نمود; انصار با شنيدن اين سخن، به زنهاي خود گفتند: قبل از گريه براي شهداي خود، براي حمزه نوحه سرايي كنند و آنها اينچنين كردند.

واقدي (متوفاي 207 هجري) مي نويسد: اين رسم هنوز در مدينه هست كه مردم در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسدالغابه، چاپ دارالشعب، ج 2، ص 52

2 ـ المواهب اللدنيه، قسطلاني، ج 2، ص 103

3 ـ اسدالغابه چاپ دارالشعب، ج 2، ص 55



243


سوگ عزيزانشان، اَول بر حمزه گريه مي كنند.(1)

پيامبر در زمان حيات خودشان همواره از حمزه به بزرگي ياد مي كردند، و ديگران را به زيارت قبر او و ساير شهدا ترغيب مي نمودند.(2)

حضرت فاطمه(عليها السلام) هم بعد از رحلت پدر بزرگوارشان، هفته اي دوبار به زيارت قبر عمويش حمزه مي شتافت و بر او مي گريست.(3)

وجود حمزه در كنار پيامبر، در مكه و مدينه يكي از مهمترين عوامل تثبيت و تقويت حكومت اسلامي بود، تا جايي كه پس از رحلت پيامبر و بعد از ماجراي سقيفه، حضرت علي(عليه السلام) فرياد حسرتش در فقدان حمزه بلند است، كه:

واحَمْزَتاه و لاحَمْزَةَ لِيَ الْيَوم .(4)

و حضرت اين سخن را زماني بر زبان دارد، كه امثال عقيل و عباس زنده بودند.

امروز، براي ميليونها مسلمان مشتاق كه از سراسر جهان به زيارت حرم شريف نبوي در مدينه مشرف مي شوند; پس از زيارت قبر مطهر پيامبر و ائمه بقيع، زيارت قبور شهدا در احد و در رأس آنان زيارت حمزه از بهترين توفيقات است; زيرا همانطور كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) فرمود:

اگر كسي مرا زيارت كند و به زيارت عمويم حمزه نشتابد، بر من جفا كرده. (5)

 

فضائل حمزه

* جعفر بن محمّد، عن أبيه، عن جدّه علي بن الحسين، عن أبيه، عن علي بن أبي طالب(عليه السلام) قال: إنَّ النَّبي(صلي الله عليه وآله) كَفَّنَ حَمزة بن عبدالمطّلب في نَمرةِ سَوْراءَ .(6)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان مدرك، ج 2، ص 55

2 ـ سفينة البحار، چاپ انتشارات اسوه، ج 2، ص 433

3 ـ بحار، ج10، ص422

4 ـ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 111.

5 ـ سفينة البحار، چاپ انتشارات اسوه، ج 2، ص 433

6 ـ قرب الاسناد، الجعفريات، ص338، (احمد صادقي اردستاني).



244


* حضرت حمزه روز قيامت بر ناقه غضباء رسول خدا سوار مي شود. (1)

* حمزه و جعفر(عليهما السلام) شاهدان انبيا در زمينه ابلاغ قيام الهي محسوب مي شوند. (2)

* حمزه و جعفر(عليهما السلام) در روز قيامت، در دو سوي اميرمؤمنان(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام) پشت سر آن بزرگوار و امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) در ميان آن دو خواهند بود. (3)

* يُدْفَعُ يَوْم القِيامَة إلي عليٍّ لواء المحمد و إلي حمزةَ لواء التكبير و إلي جعفر لواء التسبيح .(4)

القاب حمزه:

1 ـ سيدالشهدا، 2 ـ اسدالله و اسد رسوله، 3 ـ ناصر دين الله.

* * *

* پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) به زيارت قبر حمزه و شهيدان احد توجه خاص داشت. (5)

* حضرت فاطمه(عليها السلام) به زيارت قبر حمزه سيدالشهدا مي رفت.

محمود بن لبيد گفته است: وقتي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از دنيا رفت، فاطمه(عليها السلام) به زيارت قبر شهداي احد مي آمد و سر قبر حمزه گريه مي كرد. يك روز به زيارت قبر حمزه رفتم، ديدم فاطمه مشغول گريه است. لختي او را مهلت دادم تا آرام گرفت، جلو رفتم و سلام كردم و گفتم: يا سيدة النسوان قَدْ والله قُطِّعَتْ انياطُ قلبي مِنْ بُكائِك، فَقالَتْ يا ابا عمرو يَحِقُّ لي البُكاءُ فَلَقَدْ اُصِبْتُ بخير الآباء رسول الله، واشَوْقاه إلي رَسول الله(صلي الله عليه وآله)، سپس اين شعر را خواند:

إذا ماتَ يَوْماً مَيّتٌ قَلّ ذكره *** وَ ذكر أبي مذ مات والله اكثر؟؟؟؟


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سفينة البحار، ج2، ص431

2 ـ همان.

3 ـ همان.

4 ـ همان.

5 ـ همان.



245


* فخرالمحققين فرزند علامه حلّي در رساله الفخريه في معرفة النّيّه در اواخر كتاب حج فرموده است: مستحب است زيارت حمزه و همچنين ديگر شهيدانِ احد. چون از پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود: مَنْ زارني وَلَمْ يَزُرْ عَمّي حَمزة فَقَدْ جَفاني .

* حضرت حمزه چهار سال از پيامبر گرامي بزرگتر بود و برادر رضاعي آن حضرت نيز محسوب مي شد. (1)

* پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) قبل از شهادت حمزه، دست در گردن وي افكند و روز احد ميان دو چشم حمزه را بوسيد. (2)

* ما مِنْ يَوْم اَشَدُّ عَلي رَسُول الله(صلي الله عليه وآله) مِنْ يَوْم اُحد قُتِلَ فيه عَمُّهُ حَمزَةُ ; هيچ روزي بر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از روز احد كه عمويش حمزه شهيد شد، دشوارتر نبود. (3)

در كتاب شريف كافي آمده است:

* إنّ رَسُول الله(صلي الله عليه وآله) صَلَّي عَلي حمزَةَ وَ كَفَّنَهُ لأنّهُ كانَ جُرِّدَ .

پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) بر حمزه نمازگزارد و چون حمزه برهنه شده بود، او را كفن كرد. (4)

* در بصائرالدرجات آمده است:

عَنْ أبي جعفر(عليه السلام) قال: عَلي قائِمَةَ الْعَرْش مَكْتُوبٌ: حمزة اَسَدُالله وَ اَسَدُ رَسُولِهِ و سيد الشهداء .(5)

* امام باقر(عليه السلام) در حديثي در ضمن اين كه خاندان نبوت را ياد كرده مي فرمايد: وَمِنْهُم الملك الأزهر، و الأَسَدُ الباسِل حمزة بن عبدالمطلّب .(6)

* در كنز جوامع الفوائد، امام كاظم(عليه السلام) از پدرش و از امام باقر(عليه السلام) نقل كرده است كه:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سفينة البحار، ج2، ص433

2 ـ سفينة البحار، ج2، ص434

3 ـ سفينة البحار، ج2، ص435

4 ـ همان.

5 ـ سفينة، ج2، ص435

6 ـ سفينة، ج2، ص435



246


آيه شريفه " في بُيُوت أذِنَ الله أنْ تُرْفَعَ"(1) بيوت آل محمّد(عليه السلام)، بيت علي و فاطمه و حسن
و حسين و حمزه و جعفر است. و آيه " أفَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيَه"(2) درباره علي و حمزه نازل شده است. و آيه " اَفَمَنْ شَرَح الله صَدْرَه لِلإسلام فَهُوَ عَلي نور مِنْ رَبِّهِ" نيز درباره حمزه و علي(عليهما السلام) است.(3)

حمزه در قيامت

* روز قيامت، علي(عليه السلام) نيزه اي كه حمزه بدان با دشمنان خدا در دنيا مي جنگيد، به دست وي مي دهد و مي گويد: اي عموي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) جهنم را از دوستانت با نيزه دور كن.

* در كتاب مناقب ابن شهر آشوب، در فضيلت حمزه و جعفر در قيامت، احاديثي آمده است.(4)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نور: 36 و 37

2 ـ قصص: 61

3 ـ سفينة البحار، ج2، ص436

4 ـ سفينة البحار، ج2، ص432



247


 

 

 

 

 

درس بيست و چهارم:

 

اصحاب صفه

جواد محدثي

 

 

اصحاب صفه عنوان جمعي از مسلمانان پاكباخته و تهيدستي است كه در صدر اسلام و زمان پيامبر(صلي الله عليه وآله) در ركاب آن حضرت بودند و چون در مدينه خانه و آشيان و آشنايي نداشتند، در گوشه اي از مسجد، سكويي ساخته شده بود كه در همانجا روزگار مي گذراندند و به عبادت مشغول بودند، هنگام جهاد هم به ميدان رزم مي شتافتند.

آنچه پيش رو داريد، ترجمه فشرده اي است از جزوه اصحاب الصفه تأليف ابوتراب الظاهري كه در عربستان چاپ شده است. گرچه درباره اين مسلمانان فداكار و حاضر در صحنه، بايد كاوشي عميق تر انجام گيرد تا روحيات و رفتار آنان اسوه مسلمانان تهيدست و جانباز شود، ليكن در حال حاضر به همين حد اكتفا مي شود تا به ياري خداي بزرگ در آينده گامهاي بلندتري برداشته شود و تحقيقات جامع تري صورت گيرد.   (مترجم)

در روايت است كه اصحاب صفه ، گروهي تهيدست بودند. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به ياران خود فرمود:

هر كس در خانه غذاي دو نفر را داشته باشد، سومي را ببرد و هركس به اندازه چهار نفر غذا دارد، پنجمي و ششمي را ببرد. ابوبكر، سه نفر را برد و رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، ده نفر را.



248


و به نقل ديگري آن حضرت فرموده است: اهل صفه مهمانان اسلامند، بي خانمان و تنگدستند.

هرگاه صدقه اي به دست آن حضرت مي رسيد، خود از آن بر نمي داشت و همه را براي آنان مي فرستاد، ولي هرگاه هديه اي براي پيامبر مي آوردند، هم خود بر مي داشت و هم براي آنان مي فرستاد.

طلحة بن عمرو مي گويد:

هرگاه كسي به حضور پيامبر مي رسيد، اگر در مدينه آشنايي داشت، به خانه او مي رفت وگرنه، به جمع اهل صفه مي پيوست.

طلحة بن عمرو همچنين گفته است: من در ميان اهل صفه بودم، همراه با مردي ديگر، هر روز از سوي پيامبر به اندازه يك مد خرما براي ما مي رسيد.

ابورافع نقل كرده است:

چون حضرت فاطمه، حسين را به دنيا آورد، روزي عرضه داشت: يا رسول الله! آيا براي فرزندم عقيقه اي بدهم؟

حضرت فرمود: نه، ولي موي سرش را بتراش و هموزن آن را به بينوايان و مساكين اهل صفه، صدقه بده.

فضالة بن عبيد گفته است:

آنگاه كه پيامبر اسلام با مردم به جماعت نماز مي خواند، گروهي از مسلمانان (اهل صفه) از ضعف و ناتواني خم مي شدند، تا حدّي كه برخي باديه نشينان آنان را ديوانه مي پنداشتند.

برخي گفته اند: هفتاد نفر از اهل صفه بودند كه هيچيك ردا نداشتند. روايت است كه حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) نزد اصحاب صفه آمد و پرسيد:

حالتان چطور است؟

ـ خوبيم يا رسول الله

ـ امروز خوبيد، روزي هم خواهد آمد كه براي هر يك از شما ظرفي از غذا بياورند و ظرفي ببرند و آن گونه كه كعبه پوشش دارد، خانه هاي شما هم پرده خواهد داشت.



249


ـ اي پيامبر، آيا ما در حال دينداري به اينها خواهيم رسيد؟

ـ آري.

ـ پس آن روز، ما خوبيم. صدقه مي دهيم و بنده آزاد مي كنيم.

ـ نه، امروز شما بهتريد; هرگاه به دنيا برسيد، بر يكديگر حسادت خواهيد داشت و رابطه ها قطع و آميخته به دشمني خواهد شد.

ابو نعيم در حُلية الاولياء گفته است:

تعداد اصحاب صفه، به اقتضاي شرايط و زمانها متفاوت بوده است. گاهي غريبه هاي بي خانمان كه به آنجا مي آمدند، كم بودند و گاهي تعدادشان فزوني مي گرفت. ولي حال اغلب آنان تنگدستي و فقر بود. آنان فقر را برگزيده بودند. هرگز دو لباس و دو نوع غذا نداشتند...

گاهي جمعي از آنان براي نماز، يك لباس داشتند، لباس بعضي تا زانو مي رسيد و برخي بلندتر.

واثلة بن اسقع گفته است: من خود از اصحاب صفه بودم و هيچ يك از ما لباس كاملي نداشتيم.

محمد بن سيرين نقل كرده است:

شب كه مي شد، پيامبر عده اي از اهل صفه را ميان اصحاب تقسيم مي كرد; بعضي يك نفر برخي دو نفر و برخي سه نفر تا ده نفر را به خانه مي بردند. سعد بن عباده گاهي شبها هشتاد نفر از آنان را براي صرف شام به خانه اش مي برد.

عقبة بن عامر گويد: پيامبر نزد ما آمد، ما در صفه بوديم، فرمود: كدام يك از شما دوست دارد هر روز به بطحا و عقيق برود و دو ناقه كوهاندار بياورد، بي آنكه گناه يا قطع رحم كرده باشد؟ گفتيم: همه ما اين كار را دوست داريم اي رسول خدا. فرمود: چرا به مسجد نمي رويد تا دو آيه قرآن بخوانيد يا قرآن بياموزيد، كه اين از دوشتر برايتان بهتر است.

نويسنده حلية الاولياء در پي نقل اين كلام، مي افزايد:

از اين حديث چنين برمي آيد كه پيامبر اسلام، با اين سخن مي خواست آنان را از



250


انگيزه هاي دنياگرايي باز دارد و به آنچه برايشان مفيدتر و به حالشان مناسب تر است وا دارد.

ابو سعيد خدري آورده است: ما جمعي از مسلمانان ناتوان اهل صفه بوديم. و مردي بر ما قرآن مي خواند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نزد ما آمد. افراد اهل صفه، پشت هم پنهان مي شدند، چون بدون لباس كافي بودند و خجالت مي كشيدند. پيامبر با دستش اشاره كرد و همه دايره وار جمع شدند و به دور او حلقه زدند.

فرمود: چه مي كرديد؟

ـ مردي از ما قرآن و دعا براي ما مي خواند.

ـ به كار خويش ادامه دهيد.

سپس فرمود: خدا را شكر كه در ميان امتم كساني را قرار داده كه مرا دستور فرمود تا همراه آنان صبر و شكيبايي و مقاومت كنيم... بشارت باد فقيران با ايمان را كه روز قيامت پانصد سال پيش از توانگران نجات يافته و در بهشت، متنعم مي شوند و هنوز ثروتمندان گرفتار حسابند.

سلمان فارسي مي گويد: عينيه و اقرع بن حابس و همراهانشان (كه از اشراف پولدار بودند) نزد پيامبر آمدند و عرضه داشتند: يا رسول الله، كاش در بالاي مسجد مي نشستي و اين فقيران تهيدست را (منظورشان ابوذر و سلمان و مسلمانان فقير بود) از خود طرد مي كردي، اگر چنين كني ما دور تو را مي گيريم و با تو خالص شده، از دل به سخنانت گوش مي دهيم!

خداوند اين آيه را نازل فرمود:

" وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ...".

 

در اين آيه خداوند متعال پيامبر را دعوت كرده است به تلاوت آيات قرآن و صبر و تحمل در كنار آنان كه صبح و شام، خداوند را مي خوانند و رضاي او را مي جويند.


| شناسه مطلب: 76630