بخش 2
بیت الله ، محلّ عبادت برای همه مردم فضیلت کعبه بر بیت المقدس چرا بیت الله منتسب به خدا است ؟ چرا در یک آیه موردِ خطاب برای تطهیر ، #171; ابراهیم #187; و #171; اسماعیل #187; است و در آیه دیگر ، تنها #171; ابراهیم #187; را مخاطب ساخته است ؟ وراثت خانه ، باید با فضیلت و تقوا همراه باشد نظریه مفسّران سرّ تکرار چیست ؟ نظریه مفسران
بيت الله ، محلّ عبادت براي همه مردم
ابن عربي ( متوفاي سال 543 هجري ) در بحث از آيه { وَاِذْ جَعَلْنَا اْلبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ . . . } نوشته است : ( 5 )
فضل خدا ، شامل تمام مردم است كه كعبه را « مَثابَةً لِلنّاسِ » قرار داده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ5 . احكام القرآن ، ج1 ، ص 38
27 |
و نه براي عرب تنها و قبيله قريش فقط .
شيخ طبرسي در « مجمع البيان » و شيخ ابوالفتوح رازي در تفسيرش و اسماعيل بن كثير دمشقي ( متوفاي سال 774 هـ . ) در تفسير خود از قول ابن عبّاس و بيضاوي ( متوفاي سال 791هـ . ) در تفسيرش « أنوارالتنزيل و أسرار التأويل » و سيد هاشم بحراني ( متوفّاي سال 1107 يا 1109 هـ . ) در « البرهان في تفسيرالقرآن » و سيد عبدالله شبّر ( متوفاي سال 1242 هـ . ) در تفسيرش و جلال الدين محمد بن احمد و جلال الدين عبدالرحمن بن ابوبكر سيوطي در تفسير معروف خود به نام « تفسير جلالين » و فيض كاشاني در تفسير صافي و ديگر مفسران ، همگي ذيل آيه : { وَاِذْ جَعَلْنَا اْلبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ . . . } نوشته اند . ( 1 )
« مثابة » ؛ مرجع و محلّ عود است . يا « مرجعا يثوبون اليه من كلّ جانب » ( 2 ) و يا « مرجع و محل عود يا موضع ثواب » و يا « مرجعا يثوب اليه اعيان الزوّار » و يا « مثابة للناس » ؛ يعني « مجمعا للنّاس » و يا « مثابة للناس » ؛ « مرجعا يثاب اليه كلّ عام » و يا « المثابة ؛ العود اليه » كه اگر خوب دقّت شود به اين نتيجه مي رسيم كه « مثابة للنّاس » ؛ يعني مرجعي كه همه ساله مردم بدان جا براي كسب ثواب ، مراجعه مي كنند و نياز هر حاجتمندي برآورده مي شود ؛ يعني « لا ينصرف عنه منصرفٌ وَهو يري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير مجمع البيان ، ج1 ، ص 203 ؛ تفسير ابوالفتوح رازي ، ج1 ، ص 315 ؛ تفسير ابن كثير ، ج1 ، ص 168 ؛ تفسير بيضاوي ، ج1 ، ص187 ؛ تفسيرالبرهان ، ج1 ، ص 151 ؛ تفسير شبّر ص 58 ؛ تفسير جلالين ص 26 و تفسير صافي ، ج1 ، ص 139
2 . تفسير جوامع الجامع ، ج1 ، صص 77 و 78 ، طبرسي در ضمن گفته است : « البيت اسم غالب للكعبة كالنجم للثريّا » .
28 |
أنّه قَدْ قضي منه وطراً » .
و شاعر هم در اين باره ، خوب گفته است :
جَعَل البيت مثاباً لَهُم * * * ليس منه الدهر يقضون الوطر ( 1 )
در واقع همان معنايي را كه نويسنده كتاب « لسان التنزيل » ؛ ( زبان قرآن ) درقرن چهارم ياپنجم هجري گفته و مثابة را مرجع ؛ يعني جاي بازگشت ،
و قيل : مجمعاً معني كرده است ، ابو البقاء عكبري ( متوفاي سال 616هـ . )
در كتاب « التبيان في اعراب القرآن » وكتاب ( 2 ) « املاء ما منّ به الرحمن . . . »
نوشته است . ( 3 )
شيخ محمد عبده ( 4 ) « بيت الله » را نعمت بزرگي براي مسلمانان دانسته و ضمن اين كه آن جا را مأمني دانسته ، « مرجعاً لِلنّاسِ وَيَقصُدُونَهُ » هم مي داند ومي افزايد : لفظ « مثابة » ، متضمّن معناي زيارتوثواب هم هست .
مرحوم طالقاني از عبارت « مثابة للناس » چنين استنباط كرده است كه توجه به چنين خانه بايد فطرت حق جويي و عدل را بيدار سازد و انگيزه تعالي خواهي را كه از خواسته هاي فطري آدمي است ، در انسان زنده كند
وكلمه « للنّاس » هم قيام به وظايف انساني را در آدمي بر مي انگيزاند و به انسان ها ياد مي دهد كه براي خدا به پا خيزند و دركعبه اعلام كلمه حق كنند
1 . تفسير ابن كثير ، ج1 ، ص 168
2 . دو كتاب « التبيان في اعراب القرآن . . . » و « املاء ما منّ به الرّحمن . . . » بااسم هاي مختلف كه نويسنده آن ها ابوالبقاء عكبري است ، يك كتاب است .
3 . التبيان ، ج1 ؛ ص 112 و « املاء ما منّ به الرحمن . . . » ، صص 61 و 62
4 . تفسير المنار ، ج 1 ، ص 459
29 |
و به خدا تقرّب جويند . ( 1 )
و خلاصه اين كه از كلمه « مثابة للنّاس » به قول سيد قطب چنين استنباط مي شود كه خداي بزرگ بيت الله را براي همه مردم ( = ناس ) محلّ عبادت قرار داد تا در آن جا به خدا رو كنند و به تدريج از خودپرستي و سودجويي و برتري طلبي به در آيند ( 2 ) و با انديشه هاي بلند ابراهيم آشنا شوند و كساني هم كه به نام وارثان ابراهيم روي اين خانه دست گذاشته اند ، بايد بدانند كه اين خانه نمازگاه و پناهگاه همه مردم است و ويژه گروه و طايفه خاصّي نيست و وارثان حق ندارند كه ديگران را از آن باز دارند ؛ زيرا اين خانه ، بيت الله است و به قول سيد قطب نه « بيت أحد من الناس ! » ( 3 )
ابويحيي محمد بن صُمادَح التجيبي ( متوفّاي سال419هـ . ) نوشته است : ( 4 )
« المثابةُ والمثابُ واحدٌ و هو المعاد والمرجع يؤتي في كلّ عام » .
جلال الدين سيوطي ( متوفّاي سال 911 هـ . ) همين مطلب را با بياني روشن تر نوشته است : « مثابة ، اسم مكان است از ثاب : اذا رجع ؛ لأنّ الناس يرجعون اليه عاماً بعد عام » . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . پرتوي از قرآن ، ج1 ، ص 296 تا 300
2 . چه نيكو گفته است خواجه عبدالله انصاري در صفحه 53 تفسير ادبي و عرفاني اش : « دل مردمان را خانه خود ساختيم كه بيگانه چون نگرد ، جز حَجري نبيند « كه از خورشيد جز گرمي نبيند چشم نابينا » ولي دوست وراء سنگ نگرد » .
3 . في ظلال القرآن ، ج1 ، صص 154 و 155
4 . مختصر من تفسير الامام الطبري ، ج1 ، صص 52 و 53
5 . مُعرّك الأقران في اعجاز القرآن ، ج2 ، ص264
30 |
فاضل مقداد ، نوشته است : ( 1 ) « مثابة » از فعل « ثاب » يعني رجع است و در اين جا مفعول دوم فعلِ « جعلنا » است و مصدر مي باشد و استحباب تكرار حج از كلمه « مثابةً » يعني مرجعاً ، كه مفهوم رجوع دارد و به اصطلاح « يقتضي العود الي ماكان عليه » ، استنباط مي گردد .
نويسنده كتاب « أقصي البيان في آيات الأحكام » نيز گفته است : ( 2 )
برخي از كلمه « مثابه » ، كه به معناي مرجع است و مفهوم رجوع از آن استنباط مي شود ، تكرار حج را مستحب دانسته اند .
ثعالبي ( 3 ) احتمال داده است كه كلمه « مثابة » از ثواب باشد ، چون در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كنزالعرفان في فقه القرآن ، ج1 ، صص 309 و310
2 . اقصي البيان في آيات الاحكام ، ج1 ، ص 387
3 . ثعالبيِ مفسّر ، غير از ثعالبيِ نيشابوري است
ثعالبي نويسنده تفسير « الجواهر الحسان في تفسيرالقرآن » كه نامش عبدالرحمان بن محمد بن مخلوف الجعفري الجزائري مي باشد ، فقيهي است از شمال آفريقا . وي در سال 788 هجري در الجزاير متولد شده ، به تونس و قاهره رفته و در سال 873 هجري ، فوت شده است ( برخي هم تاريخ فوت او را سال 875 هجري دانسته اند ) .
مهمترين تأليف او همين تفسير است ، كتاب ديگرش « العلوم الفاخرة في النظر في امورالآخرة » مي باشد . در اخلاق هم كتابي به اسم « جامع الأمهات في احكام العبادات » نوشته است .
ثعالبي نويسنده تفسير ، غير از ثعالبي نيشابوري نويسنده « يتيمة الدّهر في محاسن اهل العصر » است . ثعالبي نيشابوري در سال 350 هجري متولد و در 429 هجري فوت شده است . ثعالبي نيشابوري مجموعه اي به اسم « ثمار القلوب في المضاف والمنسوب » نوشته است و « كنزالكتاب » نيز كه 2500 قطعه از 250 شاعر را گرد آورده از ثعالبي نيشابوري است . براي آگاهي بيشتر رجوع شود به : دائرة المعارف الاسلاميّة ماده ثعالبي ، نوشته بروكلمان ، ص 193 و 200
31 |
آن جا ، انسان ها به ثواب مي رسند . ( 1 )
در آيه مورد بحث { وَاِذْ جَعَلْنَا اْلبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأمْناً . . . } ( 2 ) به قول ابن عربي ( 3 ) يعني « أمْن من عذاب الله تعالي في الآخرة . . . » و بعضي هم گفته اند : اين خود احساني است از سوي خداي بزرگ كه براي خانه ، در دلهاي عرب عظمتي به وجود آورد كه هركس بدان پناه برد ، تأمين يابد .
شيخ طبرسي هم گفته است : ( 4 ) اين خانه به علّت عظمت واحترامي كه دارد ، محل امن است و هركس كه خود را در پناه آن قرار دهد ، نبايد متعرّض وي شوند و پيش از اسلام هم ، مردم همين احترام را براي خانه كعبه قائل بودند و اين احترام از زمان شريعت ابراهيم و اسماعيل تا روزگار اسلام ، رعايت شده است .
شيخ طبرسي در تفسير ديگرش نيز گفته است : ( 5 ) « أمناً » يعني « موضع امن » همان طوري كه در آيه 67 سوره عنكبوت نيزگفته شده است : { أَ وَلَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً . . . } ؛ زيرا به قول شيخ طبرسي ؛ « لأنّ الجاني يأوي اليه فلا يتعرّض له حتّي يخرج » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير ثعالبي ، ج1 ، ص 106
2 . بقره : 125
3 . احكام القرآن ، ج1 ، ص 38
4 . تفسير مجمع البيان ، ج1 ، ص 203 . شيخ طبرسي گفته است :
« و قوله تعالي : « أمناً ، أراد مأمناً ؛ أي موضع أمن »
و نيز گفته است : « و كان قبل الإسلام يري الرجل قاتل أبيه في الحرم فلا يتعرّض لَهُ » . ونيز گفته است : « و كانوا قد توارثوه من دين اسمعيل فبقوا عليه الي ايّام نبيّنا صلي الله عليه و آله » .
5 . تفسير جوامع الجامع ، ج1 ، ص 77
32 |
فضيلت كعبه بر بيت المقدس
قرطبي هم نوشته است : ( 1 ) كلمه « أمناً » در اين آيه از آن جهت ذكر شده كه فضيلت كعبه بر بيت المقدس را بفهماند و نشان دهد كه كعبه محلّ امان است و « ليس في بيت المقدس هذه الفضيلة ، و لا يحجّ اليه النّاس و من استعاذ بالحرم ، أمِن مِن أن يُغارَ عَلَيهِ » .
ملا فتح الله كاشاني ( متوفّاي سال 988 هـ . ) « أمناً » را موضع امن و ايمني كه در آن جا كسي را نكشند و متعرض او نشوند ، تفسير كرده است . ( 2 )
فيض كاشاني در تفسير كلمه « أمناً » نوشته است ( 3 ) كه دركافي از حضرت امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده : « مَنْ دَخَلَ الْحَرَمَ مِنَ النَّاسِ مُسْتَجِيراً بِهِ فَهُوَ آمِنٌ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَمَنْ دَخَلَهُ مِنَ الْوَحْشِ وَالطَّيْرِ كَانَ آمِناً مِنْ أَنْ يُهَاجَ أَوْ يُؤْذَي حَتَّي يَخْرُجَ مِنَ الْحَرَمِ » .
شيخ محمد عبده « أمناً » را به « ذا امن » معنا كرده ( 4 ) و افزوده است كه أمن بودن بيت الله را خدا در آيه 67 سوره عنكبوت نيز تكرار كرده است .
* { . . . وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي . . . } .
« مقام ابراهيم را جايگاه نماز قرار دهيد . »
بنا به روايتي كه از حضرت صادق ( عليه السلام ) ، نقل شده ، « مقام ابراهيم » همان نقطه اي است كه در مسجدالحرام به اين نام معروف شده است ؛ « لاِنَّ مَقامَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير قرطبي ، ج2 ، ص 111
2 . تفسير منهج الصادقين ، ج1 ، ص 302
3 . تفسير صافي ، ج1 ، ص 139
4 . تفسير المنار ، ج1 ، ص 459
33 |
اِبْراهِيم اِذا اطلق لا يفهم منه الاّ المقام المعروف ، الّذي هو في المسجد الحرام » . ( 1 )
در مورد مقام ابراهيم ، اقوال ديگري هم هست : ( 2 )
ابوالفتوح رازي مي نويسد : ( 3 ) برخي از قرّاء ، فعل « اتّخِذوا » را به صيغه ماضي خوانده اند ليكن بيشتر آنان ، به كسر و به صيغه امري قرائت كرده اند .
ابن عربي گفته است : مقام ابراهيم ، جايي است كه ابراهيم خداي خود را در آن جا خوانده و « مصلّي » جايگاه و موضع دُعاست و برخي هم معناي اختصاصي مصلّي را در نظر گرفته و آن را ، نمازگاهِ اختصاصي دانسته اند . ( 4 )
و ظاهراً چنين استنباط مي شود كه امر ، در اين جا بر وجوب دلالت مي كند . ( 5 )
ابوالبقاء عكبري نوشته است : « مِن » در « مِن مَقام » براي تبعيض است ؛ يعني « اِتَّخِذُوا بعض مقام ابراهيمَ مصلّيً » و جايز است كه به معناي « في » باشد . ليكن اخفش آن را زايد دانسته و مصلي را اسم مكان شمرده و افزوده است كه : مي توان مصدر دانست و در اين صورت مضاف آن مقدّر است ؛ يعني « مكان صلاة » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير مجمع البيان ، ج1 ، ص 203
2 . همان مأخذ و همان صفحه و جلد و نيز مي توان رجوع كرد به تفسير عياشي ، ج1 ، ص58 و 59 و تفسير قمي ، ج1 ، ص 59
3 . تفسير ابوالفتوح رازي ، ج1 ، ص 316
4 . احكام القرآن ، ج1 ، ص 40
5 . احكام القرآن ، ج1 ، ص 85
34 |
قرطبي در باره « مَقام » در آيه { . . . وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّيً . . . } مي نويسد :
« المقام في اللّغة ، موضع القَدَمَين » و از قول نحّاس نقل كرده است كه « مقام » به فتح ميم ، از « قام » ، « يقوم » ، ثلاثي مجرد مشتق است و مصدر و اسم مكان مي باشد و به ضمّ ميم از « اَقام » ، ثلاثي مزيد فيه است . ( 1 )
شيخ محمّد عبده نوشته است ( 2 ) كه فعل « اتّخذوا » رانافع وابن عامر به فتح « خاء » قراءت كرده وآن را فعل ماضي دانسته اند وبر فعلِ ماضيِ « جعلنا » معطوف كرده اند . ولي بقيّه قراء آن را به كسرِ خاء خوانده و فعل امر دانسته اند وفعل ماضي « قلنا » را براي ايجاز حذف كرده اند وازلحاظ بلاغي فايده اش اين است كه در اذهان شنونده وخواننده ، تأثير بيشتري دارد .
جمله در اصل « . . . قلنا اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي . . . » بوده است .
سيّد هاشم بحراني ( بحريني ) در ذيلِ { . . . وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّيً . . . } از قول حضرت صادق ( عليه السلام ) نقل كرده است : اگر دو ركعت نماز طواف واجب در جاي ديگري ، جز مقام ابراهيم خوانده شود ، « . . . فَعَليك اِعادةُ الصّلاة » . ( 3 )
نويسنده كتاب « اقصي البيان » نوشته است : ( 4 ) وجوب دو ركعت نماز در مقام ابراهيم ( عليه السلام ) از فعل امر « اِتَّخِذُوا » استنباط مي شود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير قرطبي ، ج2 ، ص 112
2 . تفسير المنار ، ج1 ، ص 461
3 . البرهان في تفسير القرآن ، ج1 ، ص 152
4 . اقصي البيان ، ج1 ، ص 387
35 |
ابن عربي نوشته است : ( 1 ) مقام ، جايي است كه ابراهيم خداي خود را در آن جا خواند .
مُصلّيً را هم بعضي جايگاه و موضع دعا دانسته اند و برخي ديگر معنايِ اختصاصيِ مُصلّي را در نظر گرفته و آن را نمازگاه دانسته اند .
* { . . . وَعَهِدْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَالْعاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ } . ( 2 )
نويسنده كتاب ( 3 ) « لسان التنزيل » كلمه « عَهِدْنا » را « فرموديم » معني كرده است . ابن كثير هم درباره معناي { عَهِدْنا اِلي اِبْراهِيمَ وَاِسْماعِيلَ . . . } نوشته است : ( 4 ) يعني « اَمَرَهُماالله أنْ يطهّراه . . . » . ( 5 )
ثعالبي هم ، نوشته است : ( 6 ) « عَهِدنا » ؛ يعني « اَمَرْنا » .
بنابراين ، دستور خدايي اين است كه : خانه كعبه بر اساس تقوي و طهارت بنا شود . و ابوالفتوح رازي هم نوشته است : ( 7 ) « خانه مرا بر طهارت بنا كنيد ؛ يعني بر توحيد . . . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احكام القرآن ، ج1 ، ص 40
2 . بقره : 125
3 . لسان التنزيل ، ص 207
4 . تفسير ابن كثير ، ج1 ، ص 171
5 . در صفحه 26 تفسير جلالين هم « و عهدنا الي ابراهيم و اسماعيل . . . » به « امرناهما » تعبير شده است .
6 . تفسير ثعالبي ، ج1 ، ص 106
7 . تفسير ابوالفتوح رازي ، ج1 ، ص 318
36 |
چرا بيت الله منتسب به خدا است ؟
جالب است كه ، به جهت فضيلت و اهمّيت اين خانه بر ديگر مكان ها ، خدا گفته است : « بيتي » و بيت را به خود نسبت داده ، تا مزيّت آن ، بر ديگر مكان ها روشن شود .
و به قول شيخ طبرسي : ( 1 ) « و انّما أضافَ البيتَ الي نفسِه تفضيلاً لَهُ عَلي سائر البقاع و تمييزاً و تخصيصاً » .
نويسنده تفسيرِ المنار نوشته است : ( 2 ) « عَهِدَالله بالشيء ؛ وَصّاه به » و منظور اين است كه خداوند آن دو ـ ابراهيم و اسماعيل ـ را مكلّف كرد كه خانه كعبه را از آفات و شرك و به قول طبري ، از بت ها و پرستش بت ها و شرك به خدا تطهير كنند كه به قول نويسنده « مختصر تفسير طبري » ( 3 ) همين معني « اَولَي الاقوال بالصواب عند الطبري علي ما في تفسيره » مي باشد .
ابن كثير هم در ذيل { . . . أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ . . . } ( 4 ) نوشته است : ( 5 ) يعني با « لا اِلهَ الاّ الله » از بت هايي كه مشركان آنها را بزرگ مي پنداشتند ، خانه را تطهير كنيد و در واقع خدا مي خواهد بگويد : « طَهِّراهُ مِنَ الشرك و الرَّيْب واَبنياهُ خالصاً لِلّهِ . . . » و زجاج ( 6 ) گفته است : معناي « طَهِّرا » ؛ « اصفاه من تعليق الأصنام عليه » است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير مجمع البيان ، ج1 ، ص 204
2 . تفسير المنار ، ج1 ، ص 462
3 . مختصر تفسير الطبري ، ج1 ، ص 53
4 . در صفحه 26 تفسير جلالين نوشته شده است كه : حرف جرّ « ب » مقدّر است و در واقع « بأَن طهّرا بيتي . . . » بوده است .
5 . تفسير ابن كثير ، ج1 ، ص 172
6 . معاني القرآن و إعرابه ، ج1 ، ص 187
37 |
و به گفته شيخ طبرسي ( 1 ) { . . . أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ . . . } يعني « اَيْ طَهِّرا بَيٌتي » كه به اصطلاح « اَنْ » مفسّره باشد و بيت را هم ، تفضيلاً علي سائر البقاع ، خدا به خود اضافه كرده است .
اختصاص « بيت » به ذات خدا كه منزه از صفات جسمي است ، براي چيزي نيست ، بلكه به قول نويسنده تفسير المنار ، ( 2 ) جنبه نمادين دارد و آن را بيت الله گفته ، تا اشارتي باشد به اين كه ذات مقدّس خدايي ، حاضر و ناظر است ، البتّه منظور حضورِ رحمت الهي است و لذا توجّه بدان نيز ، به منزله توجّهِ ذات عاليه اوست ، همان طوري كه از مكان دور نيز ، در نماز ، بدان مكان توجّه مي شود .
پس اين كه ، خدا به ابراهيم و اسماعيل فرمان داده و بر عهده آنان گذاشته كه خانه اش را براي طواف كنندگان آماده سازند ، معلوم مي شود كه اين جا خانه كسي نيست ، خانه هيچ يك از انسان ها نيست ، خانه به ملّت خاصي تعلّق ندارد و حتّي ابراهيم و اسماعيل هم مالك اين خانه نيستند تا چه رسد به ساكنانِ فعليِ آن منطقه .
ابن قتيبه ( متوفّاي 276 هجري ) نوشته است :
« العاكفين ؛ المقيمين . يقال : عكف الرجل علي كذا ؛ اذا أقام عليه » .
« و منه الإعتكاف : انّما هو الإقامة في المساجد علي الصلاة و الذكر للهِ » . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير جوامع الجامع ، ج1 ، ص 78
2 . تفسير المنار ، ج1 ، صص 460 تا 463
3 . تفسير غريب القرآن ، ص 63
38 |
چرا درآيه 125 سوره بقره موردِ خطاب براي تطهير « ابراهيم » و « اسماعيل » است و در آيه 27 سوره حج ، تنها « ابراهيم » را مخاطب ساخته است ؟
ممكن است كسي بگويد : چرا در آيه مورد بحث ( آيه 125 سوره بقره ) فعلِ « طَهِّرا » به صيغه مثنّي است و مورد خطاب هم ، ابراهيم و اسماعيل ـ پدر و پسر ـ هر دو مي باشند ولي در آيه 27 سوره حجّ ، مورد خطاب ، ابراهيم تنهاست و گفته شده { . . . وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَالْقائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ } ؟
در پاسخ ، با توجّه به آيه 27 سوره حجّ ، مي توان گفت :
در آيه 125 سوره بقره هم ، روي سخن بالاستقلال به ابراهيم است و اسماعيل عنوان تَبَعي دارد و در واقع ، عملِ تطهير به عهده ابراهيم ( عليه السلام ) است و اسماعيل ياري كننده اوست . ( 1 )
* { وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً . . . } . ( 2 )
« ( اي پيامبر ، هنگامي را به ياد آر ) كه ابراهيم گفت : اي خدايِ من ، اين شهر را ، محلِّ اَمْن و آسايش قرار ده . »
و دنباله آيه ، چنين است :
* { . . . وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نكته هايي از قرآن مجيد ، ص 462
2 . بقره : 126
39 |
قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَي عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ } . ( 1 )
« و به كساني از اهل اين سرزمين كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند ، از ميوه هاي فراوان روزي عنايت كن ( ما اين دعاي ابراهيم را اجابت كرديم و مؤمنان را از انواع بركات بهره مند ساختيم ) ليكن به آنان كه كافر شدند ، بهره كمي خواهيم داد ( از رزق اين جهان كه روزي اندكي است ) و سپس آنان را در آخرت به عذاب آتش دچار مي سازيم و چه بد سرنوشتي و سرانجامي دارند ! »
درخواست ابراهيم ، از خدا اين است كه : مكّه را محلّ امن قرار دهد و امنيّت مستقرّ گردد و به گفته شيخ طبرسي ، ( 2 ) علاوه بر امنيّت معنوي ، امنيّت از تخريب و اِنهدام و ايمني از قحطي و تنگدستي هم مورد تقاضايِ ابراهيم بوده است .
ابوالفتوح رازي ، ( 3 ) « آمن » را به معناي « مأمون » دانسته است ، از باب : « ليلٌ قائمٌ » ؛ شبي كه در آن نَخُسبند .
و « نهارٌ صائمٌ » ؛ روزي كه در آن روزه دارند .
و « بيعٌ رابحٌ » ؛ بيعي كه در آن سود كنند .
و « صفقةً خاسرة » ؛ دست زدني ( كنايه از معامله و داد و ستد ) كه در آن زيان كنند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 126
2 . تفسير مجمع البيان ، ج1 ، ص 206
3 . تفسير ابوالفتوح رازي ، ج1 ، ص 320
40 |
و « بلدٌ آمن » ؛ شهري كه در آن ايمن باشند .
« آمناً » صفت برايِ « بَلَد » است ، پس تنها اهل شهر و مردم بلد را در برنمي گيرد ، بلكه نبات و حيوان هم از خطر قطع و صيد در اَمان هستند و اين است كه قطع درختان و صيد جانوران بر مُحرمان روا نيست .
وراثت خانه ، بايد با فضيلت و تقوا همراه باشد
نكته جالب اين كه : به قول سيّد قطب ( 1 ) از اين آيه مي فهميم كه وراثت خانه بايد با فضيلت و نيكوكاري همراه باشد ؛ زيرا ابراهيم ، پس از درخواست { ربّ اجْعَل هذا بلداً آمِناً . . . } دعاي ديگري و درخواست دوّمي از خدا دارد كه مي گويد :
« به اهل اين خانه و مردم اين سرزمين ؛ مردمي كه { مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ } باشد و به خدا و روز واپسين ايمان داشته باشد ، از ثمرات و بهره ها روزي عنايت كن » ؛ يعني به آنان كه اهل فضيلت هستند . و نتيجه آن كه ابراهيم ( عليه السلام ) وراثتِ همراه با فضيلت را درخواست كرده است .
و به قول سيّد قطب : « . . . مرّة اُخري يؤكّد معني الوراثة للفضل و الخير . . . » را با بخشي از آيه { . . . وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلا . . . } تأييد كرده و در واقع اين نعمت را ويژه اهل فضيلت دانسته و گروهي را كنار گذاشته است ، گو اين كه به علت كمال لطف خدايي ، به غير مؤمنان هم كه مشمولِ دعاي ابراهيم نبودند ، اين بركات شامل شده و مي شود ، منتهي كافر هم از بهره اندك كه
همان بهره حيواني باشد ، استفاده خواهد كرد و بهره اش ثمرات محدود و
1 . في ظِلال القرآن ، ج1 ، ص 155
41 |
منقطعي خواهد بود و سرانجام گرفتار عذاب خواهد شد ؛ { . . . وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلا . . . } .
نظريه مفسّران
براي اين كه معني و تفسير دقيق آيه مورد بحث را بفهميم ، سخن ابوالفتوح رازي را باز مي گوييم كه گفته است : در اين بخش از آيه حذف و اختصاري هست و تقدير آن ، چنين است : « اُجيبُ دَعْوتك في مَن آمن بي واليوم الآخر ، فامّا من كفر فاُمَتّعه قليلاً . . . » ؛ يعني اي ابراهيم ، دعاي تو در حق مؤمنان مستجاب است امّا در مورد كافران ، ايشان را اندكي برخورداري دهم .
شيخ طوسي نوشته است : ( 1 ) تقدير { وَاِذْ قالَ اِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ . . . } چنين بوده است : ( 2 ) « و اذكُر اذ قال ابراهيم ربّ اجعل . . . »
« بَلَداً آمِناً » يعني « بلداً يأمنون فيه . . . »
معناي درخواست ابراهيم كه از خدا خواسته است تا اين شهر بَلَد امن باشد ، اين است كه بيت الله و كعبه ، مركزي باشد كه تعدّي و تجاوز در آن نباشد ، هر كس به وظيفه اش آشنا باشد ، هر كس بتواند در كمال آزادي حرف خود را بگويد ، تجاوز و خيانت در آن نباشد ، آبرويِ مردم محترم باشد ، بيت الله محل امن و امان باشد .
ابن عربي گفته است : امنيّت بلد ، بدين معني است كه هر كس در آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير التبيان ، ج1 ، ص 456
2 . اين سخن را زجّاج ( متوفّاي 311 هـ . ق . ) پيش از شيخ طوسي دركتاب « معاني القرآن و اعرابه » ج1 ، ص187 گفته است .
42 |
مأمون باشد و در امان و به اصطلاح ، اهل بلد در امنيّت باشند و اين به طور مجاز است ولي به هر حال ، { وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً } .
طبرسي هم گفته است : ( 1 ) « بلداً آمناً » يعني « بلداً ذا أمن » از قبيل « عيشةً راضية » هست ؛ يعني « عيشةً ذاتَ رِضيً » . ( 2 )
سرّ تكرار چيست ؟
برخي گفته اند : بخشي از اين آيه در سوره ابراهيم هم تكرار شده اسـت ، سِرّ آن چيست و چرا در آيه مورد بحث ( 126 سوره بقره ) گفته شده { وَاِذْ قالَ اِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً } يعني « بلداً » بدون الف و لام و در آيه 35 سوره ابراهيم ، آمده است : { وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً } ؛ يعني « البلد » با الف و لام ؟
در جواب گفته اند : در آيه نخستين كه « بلداً » بدون الف و لام است ، اشاره است به كعبه پيش از بنا ، ولي در آيه 35 سوره ابراهيم كه گفته شده : « البلد » و با الف و لام آمده ، در واقع اشاره به كعبه ، بعد از بنا
است .
به عبارت ديگر ، در آيه نخستين ، « بلداً » مفعول دوّم است و « آمناً »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير جوامع الجامع ، ج1 ، ص 78
2 . فاضل مقداد در ج1 ، ص 335 كتاب « كنز الفرقان » گفته است : { بلداً آمناً } از باب تسميه محلّ به اسم [ حالّ فيه ] مي باشد ؛ زيرا اَمن و اَمان ، در حقيقت مربوط به اهل بلد مي شود .
در ج2 ، ص294 كتاب « مسالك الأفهام » هم ، { بلداً آمناً } را [ بلداً ذا أمْن ] مثل آيه 21 سوره الحاقه « = عيشة راضية » معني كرده است .
43 |
نعت است و صفت براي آن . و در سوره ابراهيم « البلد » مفعول اوّل است و « آمناً » مفعول دوم براي فعل « اِجْعَلْ » در آيه 35 .
يا به عبارت ساده تر : در آيه نخستين ، ابراهيم خواسته است كه سرزمين بي آب و علفي به صورت « بَلَدَاً آمناً » در آيد و در سوره ابراهيم آيه 35 خواسته شده كه بَلَد غير آمِن ، محلّ اَمْن شود . ( 1 )
بخش دوّم آيه چنين است :
* { . . . وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلا . . . } .
ابراهيم پس از درخواستِ امنيّت براي رفاه زندگي ، درخواستِ رزق و ثمرات كرده است ؛ زيرا « أسْكَنَهُمْ بواد غَيْر ذي زَرْع » .
سيّد هاشم بحراني ( 2 ) ( بحريني ) از قول ابوعلي طبرسي نقل كرده است كه امام صادق ( عليه السلام ) گفته است : علاوه بر ثمرات مادّي ، كه از آفاق جهان بدان ناحيه مي رود ، مي توان ثمرات معنوي را كه ثمرات قلوب باشد ؛ يعني محبت مردم به يكديگر ، در نظر گرفت .
ابوالبركات ، ابن الأنباري گفته است ( 3 ) كه :
« مَنْ » در محل نصب است ؛ زيرا بَدَل بعض از كُلّ است از « اَهْله » و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . براي آگاهي بيشتر ، صفحه 22 « اسرار التكرار في القرآن » مطالعه شود و نيز رجوع شود به صفحه 8 تفسير أسئلة القرآن المجيد و أجوبتها .
2 . البرهان في تفسير القرآن ، ج1 ، صص 153و154
3 . البيان في غريب القرآن ، ص 122 و نيز رجوع شود به ج2 ، ص 119 تفسير قرطبي .
44 |
ضمير « هُم » در « منهم » به مبدلٌ منه برمي گردد .
ابوالبقاء عِكبري هم گفته است : ( 1 ) « مَنْ » بَدَلِ بعض از كلّ است از « اَهْله » و در « مَنْ كَفَرَ » هم دو وجه جايز است :
1 . « مَنْ » موصول باشد و به معناي « الَّذي » و در محلِ نصب . فعل آن با قرينه محذوف و تقدير آن « وَارْزُقْ مَنْ كفر » است .
2 . « مَنْ » شرطيه باشد ، فعل « كفر » فعل شرط و فعل « اُمَتِّعُه » جوابِ آن ، و فاء هم خود دليل است بر اين كه : فعل ، جواب شرط است .
« قليلاً » هم به گفته ابوالفتوح رازي ( 2 ) ممكن است صفت مصدر محذوفي باشد ؛ يعني « متاعاً قليلاً » و نيز امكان دارد كه « قليلاً » صفتِ ظرفِ محذوفي باشد ؛ يعني « زماناً قليلاً » .
مكّي بن ابي طالبِ ( 3 ) قيسي ( متوفّاي سال 437 هـ . ق . ) پيش از ابوالفتوح رازي و ديگران ، با تفصيل بيشتر همين مطالب را گفته و افزوده است كه : مجزوم نشدن فعل « فامتعه » كه جواب شرط است به علت دخول « فاء » مي باشد و نيز افزوده كه ممكن است « مَنْ » مبتدا باشد و محلاً مرفوع و فعل « امتّعه » خبرِ آن .
ابويحيي محمّد بن صُمادح التجيبي ( 4 ) ( متوفاي سال 419 هـ . ق . ) فعل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . التبيان في اعراب القرآن ، ج1 ، ص 113 و تفسير منهج الصادقين ، ج1 ، ص 309 و تفسير شُبّر ، ص 58 و مسالك الافهام ، ج2 ، ص 294 كه « مَنْ » را بدل بعض از كلّ است از « اهله » « قصداً الي تخصيص الرزق بهم » و كنز العرفان ، ج1 ، ص 335
2 . تفسير ابوالفتوح رازي ، ج1 ، ص 320 و نيز مي توان رجوع كرد به ج1 ، صص 456 تا 460 تفسير التبيان .
3 . مشكل اعراب القرآن ، ص 71
4 . مختصر من تفسير الإمام طبري ، ص 53
45 |
« فامتّعه » را « اَرزُقُه في حياته » تفسير كرده است و در تفسير « ثم اضطرّه » هم
گفته است : « معني الإضطرار ، الإكراه و الإجبار » .
فاضل مقداد گفته است : از جمله « و ارزق أهلَه مِن الثَّمرات ( 1 ) . . . » رفاهيّت در معيشت و نيك حالي ، فهميده مي شود ؛ زيرا گفته شده « مِنَ الثمرات » و گفته نشده : قوت و مايحتاج اوّليه و نيازهاي مقدماتي زندگي .
و نيز گفته است : از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده كه منظور از « ثمرات » « ثمرات القلوب » است ؛ يعني آنان را نزد مردم محبوب گردان .
درخواست امنيّت براي مكّه و دُعا براي اهل مكّه ، به كثرت ثمرات و نعم ، خود چيزي است كه مُشعر به افضليّت مكّه و افضليّت مجاورت مكّه است . ( 2 )
فاضل مقداد ( 3 ) درباره « و مَن كفر فامتّعه قليلاً » گفته است : اين جمله جواب از سؤال مقدّري است ؛ زيرا در بخش نخست ، دعا براي مؤمنين ، متبادر به ذهن بود ولي خدا گفته است : « وَمَن كفر فامتّعه . . . » ؛ يعني « وَارزق مَنْ كَفَرَ ايضاً . . . » ؛ كافران را هم بهره مند خواهم ساخت ؛ زيرا كه آنان را آفريده ام و ملتزم به دادن روزيِ ايشان شده ام .
خواجه عبدالله انصاري ، نيكوتر ترجمه كرده است : ( 4 )
« . . . گفت كافران را هم ، اندكي برخوردار كنم ، پس از آن ، آنها را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الثمرات ، المأكولات ممّا يخرج من الأرض و الشجر .
2 . كنز العرفان ، ج1 ، ص 337
3 . همان مأخذ ، ج1 ، ص 336
4 . تفسير ادبي و عرفاني كشف الاسرار ، ص 53
46 |
گرفتار آتش سازم ، كه بد فرجام و عاقبتي است . »
نويسنده اقصي البيان ، نوشته است : ( 1 ) در « ثُمّ اضطرّه الي عذاب النّار » ثُمَّ براي تراخي است ؛ يعني « اَدفعه بعد زمان الي النار و أشوقه اليها في الآخرة و بئس المصير ، اي المرجع و المَأوي » .
نويسنده تفسير المنار نوشته است : ( 2 ) از سياق عبارت « . . . وَمَنْ كَفَرَ . . . » چنين استنباط مي شود كه در اين عبارت ، از جنبه بلاغي ، ايجاز به حذف وجود دارد كه از جمله ، فهميده مي شود و اين گونه ايجازها ، ويژه كلام خداست و در واقع خدا گفته است . درخواست ابراهيم درباره مؤمنان مستجاب است ؛ « فَجَعَلَ لَهُمْ هذا الخير في الدنيا . . . » .
* { وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ } . ( 3 )
« ( و نيز به ياد آور ) وقتي را كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه كعبه را بالا مي بردند ( و مي گفتند ) خدايا ! از ما بپذير و اين خدمت را از ما قبول كن ، البته كه تو شنوا و دانايي »
در بخش دوم اين آيه و در آيه هاي بعدي ( 4 ) مسأله تضرّع و دعا طرح شده و از خدا خواسته شده و به خدا نيايش شده كه :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اقصي البيان ، ج1 ، ص 313
2 . تفسير المنار ، ج1 ، ص 465
3 . بقره : 127
4 . آيات 128 و 129 سوره بقره .
47 |
« پروردگارا ! در ميان ذريّه من فرستاده اي برانگيز كه آيات تو را برايشان بخواند و به آنان علم و حكمت بياموزد و روان شان را از زشتي ها پاك و منزّه سازد »
و آهنگ دعا چنان است كه در هر شنونده اي اثر مي گذارد و به او حيات مي بخشد و اين خود ، از ويژگي هاي قرآن است . ( 1 )
از آيات قرآني به طور كلي چنين استنباط مي شود كه ابراهيم كعبه را تجديدِ بنا كرده ؛ زيرا از آيه 37 سوره ابراهيم فهميده مي شود كه خانه قبل از ابراهيم بوده كه او گفته است :
{ رَبَّنَاإِنِّي أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَاد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ . . . } .
« اي خدا ، برخي از فرزندانم را در اين سرزمينِ خشك و سوزان ، در كنارِ خانه تو سكونت دادم . »
از اين آيه مي فهميم كه اثري از كعبه ، به هنگام ورود ابراهيم در سرزمين مكّه ، وجود داشته است .
نظريه مفسران
جصّاص ( 2 ) ذيل آيه 127 سوره بقره ، در بحث از { . . . رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا . . . } گفته است : معناه : « يقولان ربّنا تقبّل » ( 3 ) و فعلِ « يَقُولانِ » به خاطر دلالت كلام ، حذف شده است . و در قرآن نظير اين فراوان است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . في ظلال القران ، ج1 ، صص 155 و 156
2 . احكام القرآن ، ج1 ، ص 93
3 . تقبّل ؛ ايجاب الثواب علي العمل .
48 |
همچون آيه { . . . وَالْمَلاَئِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنفُسَكُمْ . . . } ( 1 )
يعني : « يقولون أخرجوا أنفسكم » .
ابوالبركات ( 2 ) ابن الانباري هم گفته جصّاص را تكرار كرده و افزوده است : « حذف القول كثير في كتاب الله و كلام العرب » و نيز اضافه كرده است كه : برخي از قُرّاء هم در « مِنَ البيت » وقف نموده و جمله را از « وَاِسْمعيل » آغاز مي كنند و در اين صورت ، مفهوم آيه چنين مي شود : « و اسمعيل يقول ربّنا » .
در واقع اينان گفته اند : « اِنّ البناء كانَ مِن ابراهيم وحدَه و الدُعاء كان مِنْ اسمعيل وحده » .
ابن كثير ذيل تفسير آيه مورد بحث ، ضمن اين كه نوشته است : « قواعد » جمع « قاعده » به معنايِ اساس است ، متذكّر شده كه خانه كعبه ، پنج سال پيش از بعثت پيامبر ، تجديد بنا گرديده ، يعني در 35 سالگي پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و حجرالأسود هم به دست رسول الله كه پيش از بعثت او را « امين » مي خواندند ، نصب گرديد . ( 3 )
فاضل مقداد ( 4 ) ذيل بحث از آيه مزبور نوشته است : « يرفع » فعل مضارع است و حكايت حال ماضي را مي كند و « قواعد » هم جمع « قاعده » است و جمع بستن آن به اعتبار اين است كه هر قسمت نسبت به مافوق خود ، قاعده محسوب مي شود و نسبت به قسمت زيرين بنا به حساب مي آيد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انعام : 93
2 . البيان في غريب اعراب القرآن ، ج1 ، ص 123
3 . تفسير القرآن العظيم ، ج1 ، صص 180و181
4 . كنز العرفان ، ج1 ، صص 337و338
49 |
معناي « يرفع » يعني : يثبت و يبني ؛ زيرا وقتي كه هر راه چيده شود و بنّا ، آن را روي هم بگذارد ، متّصف به ثبوت مي شود .
و رفع بنا و بالا آمدن ساختمان ، چيزي است كه به تدريج و خود به خود درست مي شود و در واقع بالا آمدن بنا با روي هم گذاشتن مواد و مصالح ساختماني ملازمه دارد ، و در اين مورد هم از بابِ اطلاق معناي « لازم » و اراده معناي « ملزوم » است .
اين كه قرآن گفته است : { وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ . . . } فصيح تر است تا كه گفته شود : « . . . يبني علي القواعد » و يا بگوييم : « و اذ يرفع ابراهيم قواعد البيت . . . » ؛ زيرا در اين دو تعبير ، ابهام وجود دارد و ابهام موجب ناخوشايندي است و روشنيِ عبارت موجب شادي و خوشايندي ، در صورتي كه در تعبير قرآن هيچ ابهامي وجود ندارد و بسيار هم فصيح است .
فاضل مقداد ، ذيل بحث از همين آيه نوشته است :
« و اسمعيل » واو ، براي بيان حال است و « اسمعيل » مبتداست و مي دانيم كه بناي بيت ، نياز به دستيار دارد ؛ يعني « اسمعيل يناوله » .
در بابِ { رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا } نوشته است : اين جمله دعائيه دلالت دارد بر اين كه خانه را براي عبادت ساختند و نه براي سكونت ؛ زيرا هدف اصلي از درخواستِ تقبّلِ چيزي ، جز عبادت ، چيز ديگري نمي تواند مُتصوّر شود . ( 1 )
علاّ مه جواد الكاظمي ( متوفّايِ اواسطِ قرن يازدهم هـ . ق . ) همان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كنز العرفان ، ج1 ، ص 339
50 |
مطالبِ فاضل مقداد را تكرار كرده و شرح و بسط فراواني داده و متذكر
شده است : ( 1 )
« وَاِذْ يرفع » يعني « واذكر اذ يرفع » .
و « القواعد جمع القاعده و هي الأساس و الأصل » .
نويسنده كتاب ( 2 ) « أقصي البيان » همان مطالبِ فاضل مقداد را با اضافاتي بيان كرده و افزوده است :
« رفع » ، « اِعلام » و « اِصعاد » تقريباً نظير يكديگرند ، منتهي ، نقيضِ رفع ، وَضع است و نقيض كلمه اِصْعاد ، انزال است .
رفعت نقيضِ ذلّت است .
و نيز كلمات : « قواعد » ، « اساس » و « اركان » تقريباً نظير يكديگرند .
واحدِ قواعد ، قاعده است . قاعده در لغت ثبوت و استقرار مي باشد ؛ قاعدة البناء ؛ أساسه الّذي بني عليه .
* { إِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ } . ( 3 )
« البته كه سعي ميان صفا و مروه از شعائر و آداب عبادات الهي است ، بنابراين كساني كه حج خانه خدا و يا عمره به جا مي آورند ، مانعي ندارد كه سعي ميان صفا و مروه نيز به جاي آورند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسالك الافهام ، ج2 ، ص 298
2 . أقصي البيان ، ج1 ، ص 415
3 . بقره : 159
51 |
كساني كه فرمان خدا را در انجام كارهاي نيك اطاعت كنند ، همانا كه خدا دربرابر اعمال آنها شكرگزار و از كارهاي آنها آگاه است . »