بخش 3
معنای #171; شعائر #187; رفع تعارض معنای تطوّع فرق میان #171; وقت #187; ، #171; زمان #187; و #171; مدّت #187; ارتباط معنایی میان دو بخش آیه قرآن کریم می#160;خواهد جهان بشری را از لحاظِ روحی و عملی بسازد تقوا شعارِ همه انبیا و رسالت تمام پیامبران است آیات 189 تا 202 سوره بقره بیشتر مربوط به اَحکام حج است ولی در بخش پایانی آیات ، دستورات سازنده مُفید برای اجتماع هم دارد کلمه #171; للهِِ #187; در آیه ، دارای اهمیت ویژه و از جنبه بلاغی مهمّ است شأن نزول آیه
معناي « شعائر »
زجاج ، نوشته است : ( 1 ) شعائر جمعِ شعيره است : « والشعائر ، كلّ ما كان موقف اَو مسعي و ذبح . »
مسلمانان ازطواف ( يعني سعي ، و اين از مقوله مجاز است ) ميان صفا و مروه اجتناب داشتند ؛ زيرا كه اعراب جاهلي اصنام خود را ميان دو كوه صفا و مروه گذاشته بودند و مي پنداشتند كه سعي در آن جا گناه است و لذا قرآن گفت :
{ . . . فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا . . . } ، پس از نزول اين آيه ، خدا اعلام كرد ، اين دو از شعائر هستند و سعي ميان آن دو كوه ، گناهي نيست .
جصّاص در ذيل آيه مورد بحث ، نوشته است ( 2 ) از قول ابن عباس :
« قال : كان علي الصفا تماثيلُ و أصنام و كان المسلمون لا يَطُوفُون عليها ؛ لأجلِ الأصنام و التماثيل : فانزل الله تعالي : { فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا . . . } .
ابن عربي ذيل بحث از اين آيه ، نوشته است : ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . معاني القرآن و اعرابه ، ج1 ، ص 216 و 217 و 218
2 . احكام القرآن ، ج1 ، ص 110 ، بسياري از مطالب « احكام القرآن » جصّاص را مؤلفان و مفسران بعدي ، در كتابهاي خود نوشته اند .
3 . احكام القرآن ، ج1 ، ص 47
52 |
« مِنْ شعائرالله يعني مِنْ مَعالم الله في الحجّ » .
مفرد شعائر ، شعيره است . اِشعارالهَدْي ؛ يعني نشان گذاشتن حيوان قرباني با داغ و علامت ديگر .
{ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ } ، جُناح در لغت يعني مَيْل و انحراف به هر طريقي كه باشد ، ليكن بيشتر ، در انحرافِ به گناه به كار رفته است و بعدها ، در دين به طور مَجاز ، از جُناح تعبير به گناه شده است .
رفع تعارض
شايد به ذهن كسي خطور كند كه ظاهراً در آيه ، تعارضي هست ، بدين معني كه ، چطور مي شود بگوييم : صفا و مروه از شعائرالله است و گناهي نيست كه سعي ، ميان آن دو انجام شود ؟
در پاسخ مي گوييم : چنين نيست بلكه بايد بدانيم كه در دوره جاهليّت ، عرب ها پس از زيارت بُت هاي خود ، طواف و سعيي هم براي صفا و مروه انجام مي دادند و چون مسلمان شدند ، از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيدند كه آيا طواف و سعي صفا و مروه ، ضرورت دارد ؟ اين آيه نازل شد : { إنّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ . . . } و بعدها رسم شد كه ميان اين دو كوه ، سعي انجام شود .
وقتي مي گوييم : « لا جُناح عليكَ أَنْ تَفْعل » خودِ اين عبارت ، اِباحه و دستور جواز انجام فعل است .
و وقتي مي گوييم : « فلا جُناح عليكَ اَلاّ تفعل » خود ، اباحه اي
است براي ترك فعل و مي تواند دستوري براي انجام ندادن آن كار
باشد .
53 |
بنابراين ، قول خداي سبحان { . . . فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا . . . } نمي تواند دليلي بر ترك سعي و طواف باشد ؛ زيرا در جاهليت كه سعي و طواف ميان آن دو كوه ، براي خاطر بت ها بوده و بر باطل ، گناه شمرده مي شده ، ولي بعد از اسلام ، خدا گفته است كه ممنوع نيست ؛ زيرا براي هدف باطلي نيست ، و چون مشكلي براي مسلمانان نخستين بوده و خاطره اي از دوران جاهلي ، در ضمير آنان نقش بسته ، لذا آيه ، نازل شد كه { إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِاللهِ . . . } يعني « مِنْ مَعالِمِ الحجِّ و مَناسِكِهِ لا مِنْ مَواضِعِ الْكُفْرِ وَمَوضوعاتِهِ » . پس هر شخص حجّ و عمره گزاري از طواف به آن دو ، ممنوع نخواهد بود .
معناي تطوّع
« التطوّع ؛ ( 1 ) هو ما يأتيه المرء من قِبَل نفسه » ، يعني آن چه كه شخص از پيش خود و به ميل خود انجام دهد . ( 2 )
در تفسير « لباب التأويل في معاني التنزيل » معروف به تفسير « الخازن » كه در سال 725 هجري تأليف شده ، نوشته شده است : ( 3 )
در اين آيه ، صفا و مروه نام دو كوه معروف است در مكّه كه در دو طرف مَسْعي واقع شده و براي همين است كه الف و لام بر آنها ، در آمده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در صفحه 210 لسان التنزيل نوشته شده : تطوّع : هركه به رغبت خويش كند نيكي را و از خويشتن كاري كردن كه برونِ فريضه و سنت بود ؛ يعني طاعتِ زيادي .
2 . احكام القرآن ، ج1 ، ص 48
3 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص 111
54 |
« شعائر الله » ؛ يعني هر نشانه اي كه وسيله قرب به خدا باشد ؛ از دعا و نماز و ذبيحه .
مشاعر الحج ؛ يعني مَعالِمِه الطّاهرة للحواسّ ويقال : شعائر الحج . شعائر
همان مناسك است .
كلمه « جُناح » از « جَنَحَ » : إِذا مالَ عَن القَصْدِ المستقيم .
در جاهليّت به احترام دو بُت « اَساف » كه در صفا قرار داده شده بود و « نائله » كه در مروه بود ، ميان صفا و مروه ، سعي به جا مي آوردند و دور آن دو بت مي گشتند و چون اسلام بت ها را شكست ، مسلمانان از سعي ميان صفا و مروه سر باز زدند و آن را كار نادرست و ناخوشايندي پنداشتند ، اين آيه ، نازل شد و به آنان اجازه داد كه ميان صفا و مروه سعي انجام شود و اعلام شد كه اين دو ، از شعائرالله است ؛ گو اين كه در جاهليّت از شعائر جاهلي بوده است . ( 1 )
اسماعيل بن كثير دمشقي ( متوفاي سال 774 هـ . ق . ) در تفسير خود ، در ذيل آيه مزبور ، نوشته است : ( 2 ) از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده : « . . . فليس لاَِحَد أَنْ يَدَعَ الطَّواف بِهِما »
و نيز نوشته است كه رسول خدا گفته است : « اِبْدَأ بما بَدَأَاللّهُ به » يا « اِبْدَؤوا بما بدأالله به » . ( 3 )
و افزوده است كه اين سعي ، رمزي است از رفت و آمد هاجر ميان صفا و مروه براي يافتن آب جهت فرزندش ؛ يعني سعي ، تلاش و حركتي است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص 112
2 . تفسير القرآن العظيم ، ج1 ، ص 198 تا 200
3 . همان مأخذ ، ج1 ، ص 199
55 |
داراي هدف . ( 1 )
ابي سعود ، محمد بن محمد العمادي ( متوفّاي سال 951 هـ . ق . ) در تفسير خود ، ذيل بحث از آيه مزبور ، نوشته است : ( 2 )
{ . . . فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً . . . } .
فعل « يطَّوَّف » از باب تفعّل بوده كه اصل آن « يتطوّف » بوده ، « تا » ي منقوط به « طا » ي مؤلّف بَدَل شده و « طاء » در « طاء » ادغام گرديده است .
و علّتِ اين كه از باب « تفعل » آمده ، اين است كه طواف كننده در طواف خود به تكلّف مي افتد و كوشش بي اندازه ، بايد مبذول دارد و رنج فراوان بايد تحمّل كند . ( 3 ) حرف جرّ « في » هم حذف شده است و اصل آن « . . . في ان يطّوّف بهما . . . » بوده است .
درباره { مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً } نوشته است : « خيراً » منصوب است ؛ زيرا كه صفت است براي مصدر محذوف ؛ يعني در اصل « و من تطوّع تطوّعاً خيراً » بوده است .
جلال الدين سيوطي ( متوفاي سال 911 هـ . ق . ) در تفسير خود ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بسياري از مطالب قدما و نوشته هاي آنان ، در جلد يكم ، ص 169 تفسير « البرهان في تفسير القرآن » تأليف سيد هاشم بحراني ( بحريني ، متوفّاي سال 1107 يا 1109 هـ . ) نيز هست . او نوشته است : برخي مي پنداشتند كه سعي ميان صفا و مروه از ساخته هاي مشركان است ، لذا آيه « إن الصفا والمروة . . . » نازل شد .
و نيز از قول امام صادق ( عليه السلام ) ، نقل شده كه « . . . فلا جُناح عليه أَنْ يَطّوّف بهما . . . » يعني « لا حَرَجَ عَليه أَن يطّوّف بهما » .
2 . تفسير ابي السعود ، ج1 ، ص 140
3 . يكي از معاني باب تفعّل تكلّف است ، و هو معاناة الفاعل الفعل ليحصل نحو : « تشجّع عمروٌ » اي تكلّف الشجاعة وعاناها لتحصل . نقل از مقدّمه ( المنجد ) .
56 |
ضمن بحث مفصّل درباره آيه مورد بحث ، نوشته است : ( 1 ) لازم است كه سعي از صفا آغاز شود ، هر چند كه حرف عاطفه « واو » مفيد
ترتيب نيست ، ليكن از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) حديثي هست كه فرمود : « اِبْدَؤُوا بِما بَدَءَ الله به » .
فاضل مقداد ، ذيل آيه مزبور ، نوشته است : ( 2 ) صفا ، در لغت ، سنگ سخت مرمري است . مفرد ، اين كلمه ، « صَفاة » است مثل حَصا و حَصاة .
جوهري از قول أصمعي نقل كرده : « المَرْو ، حجارةٌ بيضٌ برّاقةٌ يقدح منها النار » واحد آن « مروة » است .
بعدها صفا و مروه براي دو كوه در مكّه عَلَم شده و مشهور است . ( 3 )
و نيز فاضل مقداد افزوده است كه « شعائر » به گفته جوهري ، نشانه هاي حج است و هر چيز نشانه طاعت خدا باشد ، شعائر است .
به عقيده أصمعي ، مفرد شعائر ، شعيره است ، و ديگران مفرد اين كلمه را « شعاره » دانسته اند .
« جُناح » ؛ يعني گناه و اِثْم ، اصله من الجنوح : خروج از حد اعتدال و انحراف از راه راست .
سعي از اركان حج است و واجب ؛ زيرا نصوصي از اهل بيت ( عليهم السلام ) بر وجوب آن هست و پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده است : « أَيُّهَا النَّاسُ كُتِبَ عَلَيْكُمُ السَّعْيُ فَاسْعَوْا » . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الدُّر المنثور ، ج1 ، ص160
2 . كنز العرفان في فقه القرآن ، ج1 ، ص311
3 . برخي ازفرهنگ نويسان ، كلمه « الصفا » را سرياني دانسته ، وبه معناي صخرة آورده اند .
4 . كنز العرفان في فقه القرآن ، ج1 ، ص 312
57 |
نويسنده كتاب ( 1 ) « اقصي البيان » بسياري از مطالب « كنز العرفان » را باز گفته و افزوده است : علّت اين كه ، در قرآن گفته شده : { . . . فَلا جُناحَ عَلَيْهِ . . . } اين است كه مسلمانان در آغاز مي پنداشتند سعي ميان صفا و مروه و طواف آن دو ، گناه است ؛ زيرا طواف ، براي بزرگداشت آن دو بتِ پنداريِ صفا و مروه بوده ، پس از اسلام و شكستن بت ها براي مسلمانان نيز سعي ميان آن دو ، دشوار بود و حتي براي آنان حَرَجي بود ، خدا اين حَرَج را برداشت و فهماند كه كار بت پرستان حج گزار جاهلي كه بت ها را طواف مي كردند و بر آنها دست مي كشيدند و آنها را مسح مي كردند ، گناه بود و نوعي كجروي ، و چون هدف تغيير كرد ، قرآن گفت : { . . . فَلا جُناحَ عَلَيهِ . . . } . ( 2 )
نويسنده كتاب « مسالك الأفهام » هم در بحث از آيه مزبور ، نوشته است : ( 3 )
« شعائر » ، جمع شعيره ، به معناي علامت است و در واقع علامت هايي است كه آدمي را به ياد خدا مي اندازد .
و در بحث از { . . . فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ . . . } نوشته است :
يعني آنان كه حج يا عمره انجام مي دهند { . . . فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما . . . } مانعي ندارد كه بر آن دو طواف كنند و نيز افزوده است از
ظاهر عبارت « فلا جُناحَ » شايد بعضي بگويند : اين سعي مي تواند واجب
1 . اقصي البيان في آيات الاحكام ، ج1 ، ص 389
2 . همان مأخذ ، ج1 ، ص 390
3 . مسالك الافهام ، ج2 ، ص 233
58 |
نباشد ؛ يعني مستحب و يا مباح باشد . ( 1 )
نويسنده كتاب ، در پاسخ اين شبهه گفته است : ( 2 )
چنين نيست ، بلكه سعي ميان صفا و مروه واجب و از اركان است و با ترك آن حج باطل مي شود ؛ زيرا ائمه اطهار ( عليهم السلام ) اَعْرَف به قرآن هستند و آيات قرآني را بهتر درك كرده اند ؛ چه ، مهبط وحي و معدن تنزيل مي باشند و سپس نويسنده كتاب روايت زير را نقل كرده است : ( 3 )
« « سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ( عليه السلام ) عَنِ السَّعْيِ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ فَرِيضَةٌ أَمْ سُنَّةٌ فَقَالَ فَرِيضَةٌ » .
نكته ديگر اين كه : « اصل الطواف : الدَوَرانُ حَوْل الشَي » است ولي در اين جا منظور سعي ميان آن دو است ، با توجّه به اين كه محقق محترم ، شيخ محمدباقر شريف زاده ، در پاورقي كتاب « مسالك الافهام » ( 4 ) نوشته است :
« و قد يطلق علي التردّد بين الشيئين و يعبّر عنه بالسّعي و هو المراد » .
خلاصه اينكه ، چون سعي ميان صفا و مروه از آداب جاهلي بود ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . از عبارت « فلا جُناحَ عليه » ظاهراً چنين استنباط مي شود كه سعي ميان صفا و مروه اختياري است ؛ « لأنّ نفيَ الجُناح انّما يدل علي رفعِ الجَرَحِ و الاثم » و ظاهراً آن چه كه به صورت « فلا جناح » گفته مي شود ، مي توان گفت : آن چيز واجب است و يا مستحب است و يا مباح .
2 . مسالك الافهام ، ج2 ، ص 234
3 . همان مأخذ ، ج2 ، ص 234
4 . ج4 ، ص333
59 |
مسلمانان مي پنداشتند كه ناپسند است ؛ زيرا نمي خواستند در دوران اسلامي ، كاري از كارهاي زمان جاهلي را انجام دهند ؛ چه ، اسلام در وجود مسلمانان اثر گذاشته بود و انقلاب اسلامي در اعماق وجودشان ، جا گرفته و آنان را دگرگون كرده بود ، اين بود كه هر چه وابسته به زمان جاهلي بود ، نادرست مي دانستند و از آن بيزار بودند و حتي از انجام طوافي كه جزو عادات و آداب جاهلي بود ، ناراضي بودند ، ولي آيه به آنان آرامش داد ، آنان را مطمئن ساخت و عملاً ثابت كرد كه هر چه از شعائر و قوانين جاهلي با آيين اسلام سازگار باشد ، مي توان انجام داد و فقط آنچه را نادرست مي دانست از ميان برد .
ولي اسلام بسياري از آداب ديني و شعائر حج را كه پيش از اسلام معمول بوده و آنها را مشروع شناخته ، اجازه انجام آن را صادر كرده است .
مثلاً در همين مورد ، براي اينكه آن را كار نيك بشمارد ، دنباله آيه مي گويد :
* { . . . وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ } .
« آنان كه فرمان خدا را در انجام كارهاي نيك ، اطاعت كنند ، خدا در برابر كار آنها سپاسگزار است و از كارهاي آنان آگاه . »
كلمه « شاكر » در اين آيه ، رضايت الهي را از انجام اين كارِ متداولِ در جاهلي ـ كه اسلام هم تأييد كرده ـ مي نمايند و مي خواهد بگويد كه خدا از اين بنده سپاسگزار است و نيز به قول سيد قطب ، اين كلمه ( شاكر ) به انسان ها آداب شكرگزاري در برابر احسان را ياد مي دهد و به انسان ها مي آموزد كه وقتي خداي بزرگ از بنده سپاسگزاري مي كند ، بنده بايد
60 |
به طريق اولي از خداي خود كه چيزهاي فراواني به او عطا كرده ، شكرگزاري كند . ( 1 )
* { يَسْئَلُونَكَ عَنِ اْلأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقي وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ } .
« اي پيامبر ! در باره هِلال ماه از تو پرسش كنند ( كه سبب بَدْر و هلالِ ماه چيست ؟ ) بگو : اينها ، براي بيانِ اوقاتِ عبادات و اندازه گيري وقت جهتِ مردم و برايِ شناختنِ زمانِ حجّ است و نيكوكاري آن نيست كه از پشتِ بام به خانه ها در آييد ( در جاهليّت رسم بود كه چون به هنگام حج مُحْرِم مي شدند وجامه احرام مي پوشيدند ، از دَرِ خانه وارد نمي شدند ، بلكه از ثقبِ پشت خانه وارد مي شدند تا حجّشان تمام شود ) نيكي آن است كه تقوا پيشه كنيد و در هركار از راه آن داخل شويد { وَاتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا } و از خدا پروا داشته باشيد ، باشد كه رستگار شويد . » ( 2 )
در بخش نخستِ اين آيه ، از « أهِلّة » ـ جمع هِلال ـ سخن گفته ، كه اهلّه براي اندازه گيري وقت مردم و براي شناختِ زمان حجّ است و در بخش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . براي آگاهي بيشتر رجوع شود به : في ظلال القرآن ، ج1 ، ص 210 ـ 208
2 . مي توان به جلد يكم ، صفحه 47 تفسير نسفي ، از لحاظ به كار بردن برخي لغات مراجعه كرد .
61 |
دوم ، خداوند ضمن اين كه نفيِ يك عادتِ جاهلي كرده ، دستور داده كه در هر كار ، از راهش داخل شويد .
نظريه زجّاج و جَصّاص در باره كلمه « هِلال » و مشتقات آن
زجّاج از كلمه « هِلال » و مشتقات آن به تفصيل بحث كرده و گفته است : ( 1 )
« اِستهلّ الصّبيّ ، اذا بكي حين يولد اَو صاحَ »
و نيز در عربي گفته مي شود :
« أهَلّ القوم بالحجّ و العمرة ، أي رفعوا أصواتهم بالتّلبية » .
به ماه نو ، « هِلال » گويند ؛ زيرا وقتي كه ديده مي شـد ، مردم صداي خـود را بلند مي كردند ؛ ( وَاِنّما قيل له هِلال لاَنَّهُ حين تري يَهلّ الناس بذكره )
و مي گويند : « اُهِلّ الهلال » ـ به صيغه مجهول ـ وَاُسْتُهِلّ و نمي گويند : اَهلّ ـ به صيغه معلوم ـ و چون مي گويند : « اَهْلَلْنـا ؛ أي رأينا الهـلال » . « و أهللنـا شهر كذا و كذا : اذا دخلنا فيه » .
زجاج مي افزايد : ( 2 ) شهر ( = ماه ) را براي شهرت و آشكار بودنش ، شهر گويند و هِلال را از آن جهت هِلال گويند كه با ديدنش مردم صدايِ خود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . معاني القرآن و اِعرابه ، ج1 ، ص246 و نيز مي توان به : ج2 ، ص140 و 141 ، تفسيرالتبيان شيخ طوسي مراجعه كرد .
2 . معاني القرآن و اِعرابه ، ج1 ، ص247
62 |
را بلند كنند .
البته در اين كه ماه را در دو شب هِلال گويند يا در سه شب ، اختلاف است . ( 1 )
جصّاص در جلد يكم ، صفحه 298 كتاب « احكام القرآن » نوشته است :
بعضي مي گويند :
« اِنّ الإهلال هو رفع الصّوت و انّ اهلال الهلال من ذلك لرفع الصّوت بذكره عند رؤيته » .
در آغازِ رؤيت هلال ، اظهار تلبيه كنند .
استهلال الصّبي هم از آن جهت است كه كودك حيات خود را به آوازي و يا حركتي ابراز مي دارد . « استهلال الصّبي : ظهور حياته بصوت أو حركة » .
بيضاوي ( متوفّايِ سال 791 هجري ) نوشته است : ( 2 )
عرب ها ، از اختلاف حالات ماه ، خواهند پرسيد و خواهند گفت : به چه دليل گاه ، ماه باريكه اي است همچون نخي و كم كم بزرگ مي شود و به صورت بَدْر و قُرصِ كامل درمي آيد و سپس نقصان مي پذيرد و به صورت اوليّه ، باز مي گردد ؟
از طرفي مي دانيم كه مردم آن زمان ، قدرت بهره بردن از پاسخ مستقيم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آن چه درباره « يسئلونك عن الأَهِلّة » ديگران در قرون بعد گفته اند ، زجّاج در قرن سوم هجري گفته است . براي آگاهي بيشتر نكـ : ج1 ، ص246 و 247 معاني القرآن و اِعرابه لِلزجّاج .
2 . تفسير بيضاوي ، ج1 ، ص222
63 |
نداشتند ، به همين جهت ، قرآن بدون اين كه از علّتِ دگرگوني وضع
ظاهري سخن بگويد و توضيح دهد كه چرا ماه در آغاز به شكلِ هلال نمايان مي شود و سپس تربيع اوّل درست مي شود و بعد به شكل بَدْر ، هويدا مي گردد و مجدّداً ، در آغازِ ماه ، باريكه اي در آسمان ظاهر مي شود . جواب داده است كه اين دگرگونيِ حالت ماه ، نشانه هايي است براي عباداتِ مردم تا كه وقت را بشناسند و زمان حجّ را بدانند .
ذكر كلمه « حجّ » پس از « مواقيت للنّاس » و تخصيص يافتنِ اين كلمه ، از اين جهت است كه عرب ها پيش از نزول اين آيه ، بدون توجّه به رؤيت هلال با اعداد و ارقام و شمارش و حسابِ ماهها ، حجّ به جا مي آوردند ولي اسلام ، زمانِ حجّ را به رؤيت هلال مرتبط ساخت . ( 1 )
حديث : « صُومُوا لِرؤيته وَأفْطِروا لرؤيته » از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، مؤيّد همين معني است . ( 2 )
فرق ميان « وقت » ، « زمان » و « مدّت »
بيضاوي ، نوشته است : « مواقيت » جمع « ميقات » است از مادّه « وقت » . و فرق ميانِ « وقت » و « مدّت » و « زمان » ، اين است كه :
مدّت ؛ مطلقِ امتداد حركت فلك است از آغاز تا انتها .
زمان ؛ مدّت تقسيم شده است .
و وقت ؛ زمان فرض شده است ، براي كاري .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ماههاي حج ، در آيه 197 سوره بقره مشخص شده است : { الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ . . . }
2 . اَحكام القرآن ابن عربي ، ج1 ، ص99
64 |
تقريباً همين تفاوت را ، در تفسير ابي السعود ( 1 ) مي بينيم با اين بيان :
مدّت ؛ مطلق حركت فلك را از مَبْدأ به انتها گويند .
زمان ؛ وقت تقسيم شده به ماضي ، حال و استقبال است .
وقت ؛ زمان مفروض و واجب ، براي كاري است .
ابوبكر عتيق سورآبادي كه ظاهراً تفسيرِ خود را در قرن ششم هجري نوشته است ، در ذيل آيه مورد بحث ، مي نويسد : ( 2 )
« همي پرسند تو را يا محمّد از نوماهها . . . »
« معاذبن جبل پرسيد : يا رسول الله ، آن زياده و نقصانِ ماه چراست ؟ »
خداي مي گويد : { . . . قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ . . . } .
با آن كه سؤال معاذبن جبل به قول ابوبكر عتيق سورآبادي ، لغو بود و سؤال از زيادت و نقصان جِرم ماه كرد ، ليكن خداي تعالي جواب داد از روي حكمت ، چنان كه در آن فايده بود ، خلق را .
« بگو يا محمّد از ماهها و گشتن آن به زيادت و نقصان ، از براي نگاه داشتن حسابِ روزهاست مردمان را تا وعده ها و گردش ايّام را بدان حساب نگاه دارند و موسم حج را بشناسند و در غلط نيفتند و از هِلال نگاه دارند . »
ارتباط معنايي ميان دو بخش آيه
شايد براي برخي ، ارتباط معناييِ دو بخش آيه ، دشوار باشد ؛ زيرا در
بخش نخست از نوماهها و مواقيتِ حجّ بحث شده و در بخش دوم ، از
1 . تفسير ابي السعود ( = ارشاد العقل السليم الي مزايا القرآن الكريم ) ، ج1 ، ص156
2 . تفسير سورآبادي ، ج1 ، ص107
65 |
اَفعالِ اعراب كه { . . . وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا . . . } ؛
« نيكوكاري آن نيست كه از پشت بام به خانه ها در آييد ، بلكه نيكي در آن است كه تقوا پيشه كنيد و خويشتن دار از شهوات باشيد و در هر كار از راه آن داخل شويد . »
مفسّرانِ قديم و جديد از اين اِشكالِ مُتبادر به ذهن ، پاسخ داده اند و مثلاً نويسنده تفسير ابي السعود ، نوشته است : ( 1 )
يا مي گوييم : عرب ها از دو چيز پرسيده اند :
1 ـ از هلال و نوماهها ؛ كه پاسخ آن : { . . . مَواقِيتُ لِلنّاسِ وَالْحَجِّ . . . } است .
2 ـ چون مُحْرِم مي شدند ، از دَرِ خانه و يا خيمه وارد نمي شدند و آن كار را خوب مي دانستند ولي اسلام آنان را نهي كرد و در جواب گفت : لَيْسَ بِبِرٍّ .
و يا مي گوييم : پيامبر گرامي برانگيخته شده تا بيان شرايع كند ، بنابراين لازم ديده كه پس از مسأله مربوط به « أهلّه = نوماهها » كه به حجّ هم مربوط مي شود ، مسأله ديگري از احكام حجّ را كه در جاهليّت معمول بوده ، بيان كند و يكي از عادات و رسومِ خرافي دوران جاهلي كه اعراب ، چون محرم مي شدند ، از راه معمولي و درِ رسمي به خانه وارد نمي شدند ، نفي كند و اين عادت جاهلي را منسوخ نمايد و به طور ضمني بگويد كه : در هر كار از راهش داخل شويد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير ابي السعود ، ج1 ، ص156
66 |
قرآن كريم مي خواهد جهان بشري را از لحاظِ روحي و عملي بسازد
نكته جالب ، بخش پايانيِ آيه است كه گفته : { . . . وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ } ؛ يعني پس از بيانِ اهلّه و نوماهها ، كه مي توان از روي آن آغاز ، وسط و آخر ماه را تشخيص داد و كارهاي اجتماعي را طبق آن تنظيم كرد و پس از بيانِ نفيِ يكي از عادات و رسوم خرافيِ جاهلي ، از آن جا كه قرآن كتاب آيينِ بشري است ، كتابي است كه مي خواهد جهان بشريّت را از لحاظ روحي و عملي بسازد و در صدد آن است كه مجتمع انساني را چنان بنا كند كه آدمي بتواند در آن مجتمع به خوبي زندگي كند ، دستور { . . . وَاتَّقُوا اللهَ . . . } را صادر مي كند ؛ زيرا تقوا را ، راه رستگاري مي داند ، سبيلِ فلاح را در تقوا مي داند ، البتّه نه تقوا به معناي پرهيز ، كه آدمي به گوشه اي نشيند و از كار و فعاليّت دست بكشد و انزوا گزيند و از دسترنج ديگران بهره ببرد و لقمه ناني بخورد وخود منشأ اثر اقتصـادِ جامعه نباشد و تحرّكِ اجتمـاعي نداشته باشـد ، بلكه تقوايـي منظور نظر است كه در آن ترس از خـدا و اطاعت از او و پرهيـز از محرّمات وجود داشته باشد ؛ زيرا ريشه كلمه « تقوا » وِقاية است ، به معناي خود را حفظ كردن واز گناه مصون داشتن .
در زبان عربي گفته مي شود : ( 1 ) « وَقاك الله شرّ فلان وقايةً » و نيز گفته مي شود : « وقاه الله وقايةً » ؛ يعني « حَفَظَهُ الله » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . لسان العرب المحيط ، ج3 ، ص971 ، ذيل ماده « وَقَيَ »
وخدا هم گفته است در سوره مدثّر آيه56 : { . . . هُوَ أَهْلُ التَّقْوَي وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ } « هو أهلٌ أَن يُتَّقي عقابه وأهلٌ أَن يعمل بما يودّي الي مغفرته » . نكـ : همان مأخذ و همان صفحه .
67 |
تقوا شعارِ همه انبيا و رسالت تمام پيامبران است
تقوا به معناي واقعيِ كلمه ، همان چيزي است كه رسالت انبيا است « فما مِن نَبِيٍّ الاّ أَمَرَ بالتقوي » . « و ما مِن رسول الاّ امر بتبليغ التقوي » ؛ يعني تمام انبيا مأمور به تبليغ تقوا هستند . رسولي نيست كه مأمور رساندن تقوا به مردم نباشد .
تقوا ، شعار تمام انبيا و هدف همه پيامبران و رسالتِ همگي آنان است .
پيامبران سفراي خدايند ، براي بندگان خدا و تمام آنان ، مشعل نوراني تقوا را در دست دارند و مي خواهند به وسيله آن مشعل ، انسان ها را به حقيقت برسانند ، منتهي هر پيامبري موقعيّت خاصّ و محيط ويژه اي دارد . ليكن هدف همه يكي است .
هر پيامبري ، انسانها را به تقوا تشويق مي كرد و به آنان امانت و درستكاري و دادگري را ياد مي داد و از عواقبِ ستمكاري و نادرستي برحَذَر مي داشت و به آنان ياد مي داد كه فضيلت در سايه تقوا فراهم است ؛ « . . . وَلَيْسَ لِعَرَبِيٍّ عَلي عَجَميٍّ فضلٌ اِلاّ بالتَّقوي . . . » ( 1 )
و هيچ كس بر ديگري ترجيح ندارد ، مگر در سايه تقوا و گرامي ترين انسان ، نزد خدا آن كس است كه تقواي بيشتري داشته باشد ؛ { . . . إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقيكُمْ . . . } . ( 2 )
در طول تاريخ اسلام ، در سراسر عالم اسلام ، از كناره اقيانوس كبير تا سواحل اقيانوس اطلس ، خطبه اي ايراد نشد ، كه خطيب نگويد : « اتَّقُوا اللهَ » .
پيامبر اسلام : پيش از آن كه به نبوّت مبعوث گردد و « نبيّ » باشد ، « تقيّ »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تحف العقول ، ص33 . بخشي از خطبه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است در حجة الوداع .
2 . حجرات : 13
68 |
بود و به مردم ثابت شده بود كه درستكار است و امين و با تقوا . روزي هم
كه به نبوّت مبعوث گرديد ، درآغاز مردم رابامَشعلِ تقوا به راه راست خواند .
خلاصه اين كه قرآن نمي خواهد قانون نجومي تشريح كند و بگويد : چرا ماه در آغاز به شكل هلال نمايان مي شود و سپس تربيع اوّل درست مي شود و بعد به شكل بدر هويدا مي شود و بار ديگر در اوّل ماه به شكل باريكه اي ظاهر مي گردد ، بلكه هدفِ اصلي سر و سامان دادن به زندگيِ انسان ها و سرانجام توصيه انسان هاست به تقوا . ( 1 )
علاء الدين علي بن محمّد بن ابراهيم بغدادي معروف به « الخازن » كه تفسير خود را به سال 725 هجري تأليف كرده ، مي نويسد : ( 2 )
حالات مختلف ماه ، كه در آغاز ماه ، هلالي است و سپس به صورت تربيع و بدر در مي آيد براي نگهداري حساب و تنظيم امور دنياوي و ديني مناسب تر است تا خورشيد كه هميشه به يك حالت است . ( 3 )
و در باره بخش دوم آيه هم ، الخازن ، نوشته است : مرد مُحرِم ، در آغاز اسلام و پيش از نزولِ اين آيه ، از درِ اصلي به خانه وارد نمي شد ، اگر اهل شهر بود از ثقب و يا نردبان به خانه وارد مي شد و چنانچه بياباني بود ، از پشت خيمه به خيمه در مي آمد و اين عمل را كار نيك مي پنداشتند . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . براي آگاهي بيشتر رجوع شود به في ظلال القرآن ، ج1 ، ص258 و 264
2 . بسياري از مطالب پيشينيان در جلد يكم ، ص141 تفسير الخازن ، آمده است .
3 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص141
4 . درباره تفسير آيه مورد بحث ، مي توان به جلد يكم ص225 تفسير ابن كثير و نيز جلد يكم ص188 تفسير البرهان ، مراجعه كرد و ترجمه تفسير طبري ج1 ، ص118 و كشف الحقايق ، ج1 ، ص128
69 |
آيات 189 تا 202 سوره بقره بيشتر مربوط به اَحكام حج است ولي در بخش پاياني آيات ، دستورات سازنده مُفيد براي اجتماع هم دارد
آيات 189 تا 202 سوره بقره ، بيشتر مربوط به احكام حجّ است ولي جالب اين است كه بخش نخست اين آيات ، گاه از اهلّه جمع هلال ( نوماهها ) سخن گفته كه اهلّه براي اندازه گيري وقت مردم و براي شناختِ زمان حجّ است و گاه نفي يك عادت خرافي نادرست دوره جاهلي را كرده و در ضمن فهمانده كه در هركار از راهش داخل شويد و گاه گفته است با آنان كه جنگ را با شما آغاز كرده اند ، بجنگيد تا وقتي كه فتنه از ميان برداشته شود ، و دين خدا برقرار گردد و نيز دستور داده است : هركه نسبت به شما تعدّي كرد ، به مثل آنچه بر شما تعدّي كرده است ، تعدّي كنيد و نيز دستور داده كه حجّ و عمره را براي خدا ( 1 ) تمام كنيد . در حج ، كسي نبايد مرتكب گناه شود و جدال كند . خداوند بزرگ دستورات ديگري نيز در اين آيات داده است ولي از آن جا كه قرآن مي خواهد انسانها ساخته شوند و به كارهاي نيك و سازنده رهنمون گردند ، در بخش دوم اين آيات و يا بهتر بگويم در بخش پاياني آيات از مسائلي سخن گفته كه براي جوامع بشري مفيد است و در نهاد انسان ها تقوا به وجود مي آورد و انسان ها را مي سازد . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ذكر كلمه « الله » در آيه 196 بقره { وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ للهِِ . . . } و نيز در آيه 97 آل عمران ، { . . . وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ . . . } از آن جهت است كه حجّ بايد لله و خالص براي خدا باشد ، درتمام مواردبايد خدادر نظر حج گزار باشد وبه خدا توجّه داشته باشد .
2 . براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ، نكـ : في ظلال القرآن ، ج1 ، ص264 تا 283
70 |
قرآن در بخش پاياني آيه 189 سوره بقره گفته است :
{ . . . وَاتَّقُـوا اللهَ لَعَلَّكُـمْ تُفْلِحُونَ } ؛ « از خدا بترسيد ، باشد كه رستگار شويد . »
و در بخش پاياني آيه 190 سوره بقره ، گفته است :
{ . . . وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ } ؛ « تعدّي مكنيد كه خدا تجاوز كنندگان را دوست ندارد . »
و در بخش پاياني آيه 194 ، سوره بقره ، گفته است :
{ وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِين } ، « از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است . »
و باز دربخش پاياني آيه 195 سوره بقره گفته است :
{ . . . وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ } ؛ « و اِحسان كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد . »
و در بخش پاياني آيه 197 سوره بقره گفته است :
{ . . . وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوي وَاتَّقُونِ يا أُولِي اْلأَلْبابِ } ؛ « زاد و توشه برگيريد و بدانيد كه نيكوترين توشه ، تقوا است . . . »
و به قول سيّد قطب ( 1 ) « والتقوي زاد القلوب و الأرواح » است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . في ظلال القرآن ، ج1 ، ص283
71 |
اينك برخي از آيات را ، كه بيشتر به حجّ ارتباط دارد ، مورد بحث قرار مي دهيم :
* { وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتّي يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ . . . } . ( 1 )
« حج و عمره را براي خدا به پايان برسانيد ( وقتي كه براي حجّ يا عمره احرام بستيد بايد حج و عمره را به وجه كامل و با تمام شرايط براي خدا تمام كنيد ) و اگر بازمانديد ( موانعي مثل ترس از دشمن يا بيماري ، اجازه نداد كه پس از محرم شدن وارد مكّه شويد ) هرچه ممكن باشد و آن چه ، از قرباني فراهم شود ( ذبح كنيد و از اِحرام ، خارج شويد ) و مويِ سر نستريد تا قرباني به محلّش برسد ( و در قربانگاه ذبح شود ) . »
از بخش نخست اين آيه ، چنين استنباط مي شود كه در به جا
آوردن اعمال و مراسم حجّ و عمره ، جز تقرّب به خدا ، نبايد انگيزه
ديگري در كار باشد . تمام اين مراسم بايد به خاطر خدا انجام گيرد ، نه براي تظاهر و ريا . ( 2 )
كلمه « للهِِ » در آيه ، داراي اهميت ويژه و از جنبه بلاغي مهمّ است
كلمه « لله » در اين آيه ، حايز اهميّت است ، انجام حجّ بايد خالصاً مخلصاً لِوَجْهِ الله باشد ؛ عرب پيش از اسلام ، مطابق عُرف و عادت خود ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 96
2 . زجّاج در جلد يكم ، صفحه هاي 255 و 256 كتاب « معاني القرآن و اعرابه » درباره برخي از كلمات اين آيه ، بحث كرده است .
72 |
حج به جا مي آورد امّا نه براي خدا بلكه براي اجتماع و تظاهر كردن و به يكديگر فخر فروختن و برآوردن نيازهايِ يكديگر ، حضور در اسواق و
اجتماعات به جهتِ مصالح مادّي و شخصي بود ، قصد قربت به خدا در آن نبود . ولي اسلام هدف را تغيير داد و حقيقت حج را تبيين كرد و به شيوه ابراهيم ( عليه السلام ) برگردانيد و مسلمان ها را به يادگيريِ مراسم حج تشويق كرد و پيامبراسلام گفت : « خُذُوا عَنِّي مَناسِكَكُمْ . . . » ، به هر حال در اسلام حجّ بايد للهِ باشد ( 1 ) و به قول ابوالبقاء عُكْبري ، ( 2 ) كلمه « للهِ » مفعول له است و متعلّق به فعل « اَتِمُّوا » .
درباره كلمه « اَتِمُّوا » اقوالِ مختلفي نقل شده ، ( 3 ) كه يكي از آنها به
پايان رسانيدن حجّ و عمره است وقتي كه آنها را شروع كنند و مجاهد
گفته است :
« وَاَتِمُّوا الْحَجَّ بحدودها و سُنّتها » و حقيقة الإتمام للشيء : « استيفاؤه بِجميع اَجزائه و شروطه و حفظه مِن مفسداته ومنقصاته »
عمره در لغت : عبارةٌ عن الزيارة ، و در شرع : عبارةٌ عن زيارة البيت . ( 4 )
در وجوبِ عمره ، ميانِ علماي فِرَق مختلف ، اختلاف هست و در قرآن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احكام القرآن ، ج1 ، صص118 و 119
2 . اِمْلاء ما مَنَّ بِهِ الرَحمن . . . ، ص85
3 . احكام القرآن ، ج1 ، صص 117 و 118
4 . الحجّ و هو في اللغة عبارة عن القصد و خصّه الشرع بوقت مخصوص و بموضع مخصوص علي وجه يبيّن علي الوجه الشروع ، نكـ : احكام القرآن ، ج1 ، ص178
73 |
مجيد حجّتي براي وجوب عمره ( آن طور كه براي وجوب حجّ هست ) ( 1 )
وجود ندارد ، بلكه امر براي اتمامِ عمره هست به صورتِ « وَاَتمّوا . . . » كه در
آيه مزبور اِتمامِ عُمره ، دستور داده شده و نه شروع و آغاز عمره . ( 2 )
شيخ طبرسي نوشته است : به عقيده برخي « والعمرة واجبةٌ كوجوب الحجّ » و به اعتقاد برخي ديگر : « انّها مَشنونةٌ » و از قول اينان كه به استحبابِ عمره عقيده دارند ، استدلال كرده است كه عمره واجب نيست ؛ « لأنّ اللهَ تَعالي اَمَرَ بِاِتْمامِ الحَجّ و العُمرة ، وَوُجُوب الإتمام لا يَدُلُّ عَلي أنَّه واجبٌ . . . »
شيخ طوسي عقيده دارد عمره نيز واجب است ؛ زيرا از قول امام علي ( عليه السلام ) نقل كرده است كه فعل { وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ . . . } به معناي « أقيموها » مي باشد . ( 3 )
يعني : حج و عمره تا آخر آنچه دارند ، به پا داريد .
شأن نزول آيه
اين آيه در سال ششم هجرت ، زماني كه مشركان در حديبيّه ، ( 4 ) پيامبر اكرم را از مكه باز داشتند ، نازل شد . البته نه اين كه پيامبر اكرم را حَبس
كنند ، بلكه او را از رفتن به خانه كعبه بازداشته بودند . در آيه 25 سوره فتح
1 . آيه 97 آل عمران { . . . وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا . . . }
2 . احكام القرآن ، ج1 ، ص119
3 . براي آگاهي بيشتر رجوع شود به تفسير التبيان ، ج2 ، صص ، 154 و 155
4 . مكاني است در دو فرسنگي مكه و غزوه حُديبيّه رسول ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا روي داده است .
74 |
هم ، اشارتي بدان شده است ؛ { هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ
الْحَرامِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفاً أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ . . . } .
ابن كثير نوشته است : ( 1 ) در معناي اين آيه از ابن عبّاس روايت شده است : هركس مُحرم به حج و يا عمره شود ، حق ندارد تا پايانِ مراسم حج ، از احرام در آيد .
در تفسير الخازن هم ( 2 ) ، از ابن عبّاس روايت شده كه تمام حدود و مناسك حجّ را انجام دهيد و به اِتمام رسانيد .
ابي السعود در تفسير خود نوشته است : در ذيل { وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ . . . } بياني است براي اين كه كار آغاز شده را به پايان برسانيد ، همان طور كه در آيه 187 بقره { . . . ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ . . . } براي بيان روزه است كه بايد تا شب ادامه يابد و وجوب روزه ، از اين آيه استنباط نمي شود ، بلكه وجوب آن از آيه { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمْ الصِّيَامُ . . . } ( 3 ) فهميده مي شود . همان طورهم وجوب حج از آيه مورد بحث { وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ . . . } استنباط نمي شود بلكه وجوب آن را از آيات ديگري همچون آيه { . . . وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا . . . } ( 4 ) مي توان فهميد . و خلاصه گفتارِ مفسّرِ مزبور اين است كه امرِ به اتمام فعلي ، دليل بر وجوب آن فعل ، نمي تواند باشـد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير القرآن العظيم ، ج1 ، ص230
2 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص145
3 . بقره : 183
4 . آل عمران : 97