بخش 4

کلمه #171; للهِِ #187; دلالت دارد بر این که حج و عمره باید خالصاً و مخلصاً لِوَجهِ اللهباشد اشْهُر جمعِ قلّت است و اقلّـِ جمع هم سه می#160;باشد معنای رفث ، فسوق و جدال در بخش پایانی آیه ، انسان#160;ها به کارهای خیر تشویق شده#160;اند طرح#160;ریزی یک اقتصادِ عمومی در کنگره عظیم حج و بی#160;نیازی از بیگانگان نفی یک عادتِ جاهلی هدف اصلی ، انسان#160;سازی و تعالیِ روحیِ انسان#160;ها است اسلام نَسَب و طبقه نمی#160;شناسد ، همه مردم در اسلام یکسانند اسلام انسانها را به یاد خدا می#160;اندازد


75


كلمه « للهِِ » دلالت دارد بر اين كه حج و عمره بايد خالصاً و مخلصاً لِوَجهِ الله باشد و نه براي ريا و تظاهر و هدفِ مادي

فاضل مقداد ( 1 ) و نيز نويسنده كتاب « اَقْصَي البيان » ( 2 ) نوشته اند كه : كلمه « للهِ » در اين آيه به صراحت دلالت دارد بر اين كه انجام حجّ و عمره بايد خالصاً مخلصاً لِوَجْه الله باشد و نه براي ريا و تظاهر و نه براي هدفِ مادّي و تهيّه معاش زندگي ؛ زيرا هدف بايد امتثالِ امرِ خدا باشد و به قصدِ تقرّبِ به خدا ؛ چه ، حج و عمره از عبادات مي باشد و در عبادات بايد قصد تقرّب به خدا باشد .

فاضل مقداد افزوده است : حج و عمره در قرآن مجيد ، به طور مجمل بيان شده و نياز به بيان معصوم هست و پيامبر اكرم هم در اين باره ، گفته است : « خُذُوا عَنّي مَناسِكَكُمْ » ( 3 )

شيخ طوسي ( 4 ) و شيخ طبرسي ، ( 5 ) ذيل بحث از آيه { . . . فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنْ الْهَدْيِ وَلاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ . . . } نوشته اند : در معناي « حَصْر » اختلاف هست ؛ يعني ممنوعيّت از طرف
دشمن باشد يا قدرتِ زورمندي ايجاد ممنوعيّت كند و يا بيماري آدمي را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كنزالعرفان ، ج1 ، ص271

2 . اقصي البيان ، ج1 ، صص ، 351 و 359

3 . در پاورقي كتاب « كنزالعرفان » ، ج1 ، ص271 نوشته شده است كه در جلد يكم ص456 سنن ابي داوود حديث چنين است : « لِتأخُذُوا مَناسِكَكُم فَاِنّي لا أدْري لَعَلي لا أحجّ بَعد حَجّتي هذه »

4 . تفسير التبيان ، ج2 ، صص 155 و 156

5 . مجمع البيان في تفسير القرآن ، ج1 ، ص289


76


منع كند و محرم نتواند پس از احرام واردِ مَكّه شود ، {  فَمَا اسْتَيْسَرَ ( 1 ) مِنْ
الْهَدْيِ . . . } آنچه از قرباني فراهم شود ، ذبح كند و از اِحرام ، خارج شود .

بيضاوي ذيل « وَإن اَحْصَرْتُم » نوشته است ؛ يعني منعتهم ، يقال حَصَرَه العدّو و اَحصره ؛ اذا حبسه و منعه عَنِ المُضيّ .

و افزوده است كه مراد و مقصود در اين جا : حصر : لعدّو است ، به دليل « فاذا أمنتم » و به دليل نزول اين آيه در حديبيّه ، كه مشركان ، پيامبر اكرم را از مكّه بازداشتند نه اين كه پيامبر را حبْس كنند .

{ . . . فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنْ الْهَدْيِ . . . } .

ابوالبقاء عكبري ( 2 ) ، در توجيه اين بخش گفته است ؛ يعني « فالواجب ما استيسر » يعني مبتدايِ كلام محذوف است يا به قول بيضاوي : ( 3 ) « فَعَلَيْكُمْ مااستيسرَ » جواب جمله شرطيّه « فان أحصرتم » ، جمله « فما استيسر مِنَ الهَديِ » مي باشد .

نويسنده كتابِ « أقصي البيان » ( 4 ) گفته است : « فما استيسر » يا در محلِّ رفع است بنابر تقديرِ « فَعَليه ما استيسر » و جايز است كه در محلّ نصب باشد و در اين صورت ، تقدير آن « فاهدوا ما استيسر » مي باشد .

نويسنده اقصي البيان ، ضمن بحثِ مفصّل از كلمه حصرو ( 5 ) اِحصار مثل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در صفحه 210 كتاب لسان التنزيل نوشته شده است : « فما استيسر » پس آن چه آسان شود ؛ يعني دست رسد و سامان بود . از مصدر « إستيسار »

2 . املاء ما منّ به الرحمن . . . ص85

3 . تفسير بيضاوي ، ج1 ، ص225

4 . اقصي البيان ، ج1 ، ص366

5 . نويسنده تفسير « مختصر من تفسير الامام الطبري » در ج1 ، ص62 نوشته است : « فان احصرتم . . . » ؛ يعني منعتم و حبستم عَنِ العمل و الوصول الي البيت .


77


صدّ اصداد و گفته هاي جوهري ، در « صحاح اللغه » و ابن سكيت و
تفاوتِ ميان حَصْر و صَدّ افزوده است كه در فقه اماميّه ، براي هريك
حكم جداگانه اي است ؛ زيرا حكم بيماري كه به علّت بيماري ممنوع شود ، اين است كه بيمار قربانيش را با دوستانش بفرستد . ( 1 )

{ . . . وَلاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ . . . } ؛ يعني و موي سر نَسْتَريد ( 2 ) مگر وقتي كه قرباني به محلّ خود برسد ، تراشيدن موي سر ، يكي از كارهايي است كه مي بايد ، در حج انجام داد ، ليكن پيش از رسيدن هدي و قرباني به محلّ خود ( قربانگاه ) ، لا حَلْقَ ولاتقصيرَ و لا اِحْلالَ ؛ يعني اگر محرم منع شد و در حصر قرار گرفت و خواست كه از محرم بودن در آيد . به وسيله قرباني كردنِ هَدْيِ ممكن براي او ، خواه شتر باشد يا گاو و يا گوسفند ، از حالتِ احرام بيرون مي آيد ولي تا رسيدن هَدْي و فرستادن قرباني به قربانگاه ، موي سر نمي تراشد . ( 3 )

معناي هَدْي

هَدْي : ( 4 ) بنابه گفته الخازن ؛ ( 5 ) يعني ما يُهدي الي البيت . اعلاه : بدنه ( شتر ) ، اَوسطه : بقره ( گاو ) ، اَدناه : شاة ( گوسفند ) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اقصي البيان ، ج1 ، صص 362 و 363

2 . در ج1 ، ص110 ، تفسير سورآبادي نوشته شده « . . . مَستريد سرهاي شما را . . . »

3 . تفسير بيضاوي ، ج1 ، ص225

4 . نويسنده تفسير « مختصر من تفسير الإمام الطبري » در ج1 ، ص62 نوشته است : هَدْي : « و هو ما قرّب الي الله ـ عزّ و جلّ ـ بمنزلة الهديّه يهديها الي غيره يتقرّب بها اليه . »

5 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص149


78


نويسنده كتاب « اقصي البيان » ( 1 ) نوشته است : اشتقاق « هَدْي » يا از
مادّه هديه است و يا از ريشه « هداه اذا ساقه الي الرشاد ؛ لأنه يساقُ الي الحرم » .

نكته جالبِ بخشِ پاياني آيه اين است كه خدا گفته است : { . . . وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ } . ( 2 )

به قول ابي السعود و بيضاوي ؛ ( 3 ) يعني « واتقوا الله في المحافظة علي أوامره و نواهيه ؛ خصوصاً في الحَجّ » و خداوند شديد العقاب است ، ( لِمَن لم يتّقه ) ( 4 )

عَلاّمه فاضل ، جواد الكاظمي ، مُتوفّي در اواسط قرن يازدهم هجري ، در بحث از آيه مزبور نوشته است : در عبارت { وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ . . . } عمره عطف بر حجّ شده و چنين به نظر مي رسد كه امر براي وجوب است و عمره نيز همچون حج واجب است ، ليكن دليل ديگري بر عدم وجوبِ عمره هست و آن ، چنين است : « قيل يا رسول الله : العمرة واجبةٌ مثل الحجّ ؟ فقال : لا ولكن ان تعتمر خيرٌ لك » ( 5 )

نويسنده مزبور افزوده است كه خداوند ، پس از آن كه دستور داده :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اقصي البيان ، ج1 ، ص366

2 . بقره : 196

3 . تفسير بيضاوي ، ج1 ، ص225 و تفسير ابي السعود ، ج1 ، ص159

4 . براي آگاهي بيشتر از تفسير آيه مورد بحث ( 196 از سوره بقره ) مي توان به تفاسير زير نيز مراجعه كرد : مجمع البيان في تفسير القرآن ، ج1 ، ص289 تا 292 و تفسير التبيان ، ج2 ، ص154 تا 162 و تفسير البرهان ، ج1 ، ص92

5 . مسالك الافهام ، ج2 ، ص136


79


حجّ و عمره را براي خدا انجام دهيد و در صورت وجود موانع و ترس از
دشمن و يا بيماري ، چنانچه نتوانستيد پس از احرام بستن وارد مكّه شويد ، آنچه فراهم شود و امكان داشته باشد ، ذبح كنيد و از احرام در آييد ، نكته جالب ، بخش پاياني آيه است كه خدا گفته : { وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ } كه مي خواهد بگويد : در محافظت حدود الله و آنچه كه بدان مأمور شده ايد و آن چه از آن نهي شده ايد ، از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا ، شديد العقاب و سخت كيفر است ؛ « لِمَن خالَفَ أوامِرَهُ وَنَواهيه ولم يتّقه » . ( 1 )

* { الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ
وَ لا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر يَعْلَمْهُ
اللهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوي وَاتَّقُونِ يا أُولِي اْلأَلْبابِ
} .

« حج در ماههاي معيّني است ، پس هركه ( با احرام و شروع به مناسِك حجّ ) در آن ماهها ، حج را بر خود واجب كند ، نبايد كه با زنان در آميزد و نبايد گناه مرتكب شود و در حجّ به مُجادله برخيزد و هركار خيري كه بكنيد خدا مي داند و توشه برگيريد و بدانيد كه نيكوترين توشه ، تقوا است . و اي صاحبان عقل و ادراك ، خدا ترس شويد . »

نويسنده كتاب « لسان التنزيل » نوشته است : ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسالك الأفهام ، ج2 ، ص186

2 . لسان التنزيل ، ص210


80


« اَلحجّ » ؛ اَيْ وقت الحج . ( 1 )

« اشهرٌ معلومات » ؛ ماههاي دانسته ، يعني شوال و ذوالقعده و دهه
ذوالحجّة . لأنّ الإثنين و ما فوقهما جماعة و الوقتُ يذكر بعضه بكلّه ، كه : « زُرتك العام و جئتك اليوم »

اين آيه دلالت مي كند بر اين كه ، نيّتِ اِحرام بستن بايد در ماههاي حجّ ( شوال ، ذوالقعده و ذوالحجّه ) باشد و در غير آن ايام روا نيست و وقت حجّ تعيين شده و اختصاص به زمان معيّن دارد . ( 2 )

مكّي بن ابوطالب قيسي نوشته است : ( 3 ) { الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ . . . } مبتدا و خبر است و در اين عبارت ، مضاف محذوف است و در معني مي گوييم :

« أشهرُ الحجِّ أشهرٌ مَعْلُومات » ( 4 )

و اگر اين تقدير را قائل نشويم ، طبق قاعده ، « اشهرُ » بايد بنابر ظرفيّت ، منصوب باشد ، همان طور كه مي گوييم :

« القتالُ اليومَ » ، « الخروجُ الساعةَ » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن قتيبه در صفحه 210 كتاب « تأويل مشكل القرآن » در باب « الحذف و الاختصار » نوشته است : مضاف حذف شده ؛ يعني « وقت الحجّ » ؛ ابوهلال عسكري هم در صفحه 187 الصناعتين يكي از اقسام حذف را حذف مضاف و جانشين شدن مضاف اليه به جاي آن دانسته و آيه { الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ . . . } را هم مثال آورده است .

2 . متشابهات القرآن ، ج2 ، ص180

3 . مشكل اعراب القرآن ، ج1 ، ص89

4 . در جلد1 ، صفحه 152 تفسير الخازن نوشته شده است : « . . . وقت الحج اشهر معلومات » و در جلد 1 ، صفحه 159 تفسير ابي السعود نوشته شده است : « يعني وقته معروفات بين الناس »


81


فاضل مقداد ( 1 ) ذيل بحث از آيه « الحجّ اشهرٌ معلومات . . . » نوشته است : تقدير آيه چنين است : « زمان الحج اشهرٌ معلومات » ؛ يعني « معروفات
للنّاس » و منظور اين است كه زمانِ حج تغيير نمي كند و اين موضوع در واقع ردّ بر عقيده عربِ جاهلي است كه معتقد به نسيء ( 2 ) بوده اند .

و اين ماههاي دانسته شده ، سه ماه : شوّال ، ذي قعده و ذي حجّه است و اين كه برخي ماه شوّال و ذي قعده و 9 روز و يا 10 روز از ماه ذي حجه را زمان حج دانسته اند ، درست نيست ؛ زيرا كه « اشهر » جمع است و جمع « لا يصدق علي أقلّ مِن ثلاثة » .

ابو بكر عتيق سور آبادي در جلد يكم ، صفحه 111 تفسير خود نوشته است : در بحث از {  الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ . . . } يعني : للحجّ اشهرٌ معلومات . . . يا « اَشهر الحجّ أشهرٌ معلومات . . . » يعني هركه احرام گرفت در آن ماهها و نيّت حج كرد ، {  فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ . . . } .

در بحث از { . . . فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ . . . } نوشته اند : ( 3 )

« فرض » ؛ يعنيوجوب الشيءويقال : « وفرضتُ عليك كذا ، اَيْ اَوْجَبْتُه » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كنز العرفان ، ج1 ، ص300

2 . قرآن مجيد ، آنان را كه وقتِ حج را به تأخير مي انداختند ، مورد سرزنش قرار داده و در آيه 37 سوره توبه گفته است : { إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا . . . } يعني تأخير در حج ، افزايش كفر است و به سبب اين تغيير دادن ، خود را به ضلالت انداخته ، گمراه مي كنند . نكـ : مجمع البيان في تفسير القرآن ، ج1 ، ص293

3 . تأويل مشكل القرآن ، صص475 و 476 . و نيز مي توان براي آگاهي بيشتر ، رجوع كرد به : مجمع البيان في تفسيرالقرآن ، ج1 ، ص294 وتفسير التبيان ، ج2 ، صص 162 تا 166


82


و عبارتِ { . . . فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ . . . } ؛ يعني اَوْجَبَهُ علي نفسه .

و در آيه 85 سوره قصص ( = 28 ) كه خدا گفته است : {  إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَي مَعَاد . . . } بعضي از مُفسّران گفته اند ؛ يعني « اِنّ الَّذي اَنْزَلَ عليك القرآن . . . »

گو اين كه مي توان گفت ؛ يعني « اَوجب عليك العمل بما فيه » .

فاضل مقداد در بحث از { . . . فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ . . . } گفته است : ( 1 ) پس هركه خود را ملزم به نيّتِ حج و گفتنِ تلبيه و احرام بستن كرد ، ( 2 ) « فلا رَفث ( 3 ) و لا فسوق ( 4 ) و لا جدالَ في الحجّ » آميزش با زنان و دروغ گفتن و جدال ممنوع است .

و حتّي بعضي گفته اند : از قرار گذاشتن و مُواعده ، براي نزديكي ، به زبان و اشاره به چشم نيز منع شده است . از دشنام و بدگويي و تنابز القاب ( يكديگر را به لقب بد صدا كردن ) هم منع شده است .

حتّي بنابه گفته عيّاشي در جلد يكم ، صفحه 95 تفسيرش ، شخصِ مُحرم ، نبايد كلماتِ « لا والله » و « بلي والله » به كار برد .

نويسنده كتاب « اقصي البيان في آيات الاحكام » و نيز نويسنده كتاب « مسالك الافهام في آيات الأحكام » تقريباً بسياري از مطالب كتاب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كنز العرفان ، ج1 ، ص301

2 . در جلد 1 ، صفحه 133 احكام القرآن ، ابن عربي نوشته است : حجّ را برخود واجب گرداند با نيّت كه قصد باطني است و با اِحرام كه عملِ ظاهري است و با تلبيه كه ذكر شنيدني است .

3 . در همان مأخذ و همان صفحه ، نوشته شده : اَلرّفث كلّ قول يتعلّق بذكر النساء .

4 . فسوق : جميع المعاصي . قال النّبي ( صلّي الله عليه وآله ) : سباب المسلم فسوق و قتاله كفرٌ . نكـ : احكام القرآن ، ج1 ، ص134


83


« كنزالعرفان » را در باب آيه مورد بحث نوشته اند و افزوده اند كه : ( 1 )

مثلاً مضاف كلمه حجّ ، مقدّر است و در اصل آيه چنين بوده است : « زمان الحج » يا « وقت الحج اشهر معلومات » ؛ يعني زمان حجّ ماههايِ مشخّصي است و « لا يصحّ وقوع الحجّ الاّ فيها » .

اشْهُر جمعِ قلّت است و اقلّـِ جمع هم سه مي باشد

ونيز نويسنده « مسالك الافهام » گفته است : چون اَشهر ، جمع قلّت است اقلّ جمع هم سه مي باشد . بنابراين ، اكثر علماي شيعه ، همچون سيّد مرتضي و ديگران گفته اند كه ماههاي حجّ ، سه ماه است . ( 2 ) اخبارِ معتبر هم كه از حضرت صادق ( عليه السلام ) نقل شده ، اين مطلب را تأييد مي كند :

« عن أبي عبدالله ( عليه السلام ) في قول الله عزّ و جلّ : {  الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ } هي شوّال و ذوالقعده و ذوالحجّة » .

از حضرت امام باقر ( عليه السلام ) نيز چنين روايتي نقل شده است .

سيّد هاشم بحراني ( بحريني ) هم نوشته است : ( 3 ) از امام صادق ( عليه السلام )
روايت شده كه منظور از {  الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ } 3 ماه شوال و ذوالقعده و ذوالحجّه است و « « لَيْسَ لاَِحَد أَنْ يَحُجُّ فِيمَا سِوَاهُنَّ » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اقصي البيان ، ج1 ، ص375 و مسالك الافهام ، ج2 ، صص 187 ، 188 و 189

2 . ابن عربي هم در جلد يكم ، صفحه 132 احكام القرآن نوشته است : در اين كه ماههاي حجّ ، شوّال ، ذوالقعده و ذوالحجّه است ، اختلافي نيست جز اين كه اختلاف در ماه ذوالحجه است كه آيا تمام ماه را بايد جزو ماهِ حجّ دانست و يا اين كه 10 يا 12 روز آغاز ماه را ؟

3 . البرهان في تفسير القرآن ، ج1 ، ص199


84


نويسنده « مسالك الأفهام » درباره {  فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجّ } نوشته است : ( 1 )

هر كه با نيّت كردن و مُحرم شدن و تلبيه گفتن ، حجّ را برخود فرض ( 2 ) كند ( واجب كند ) {  فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ } .

معناي رفث ، فسوق و جدال

از امام موسي كاظم ( عليه السلام ) در اين باره سؤال كردند ، فرمود :

« الرفث » ( 3 ) ؛ جماع النساء ( و آميزشِ جنسي با زنان ) و « الفسوق » ؛ الكذب و المفاخرة و « الجِدال » ؛ قول الرجل : « لا وَالله » و « بَلي وَالله » .

شايد كسي بگويد : حُرمت دروغ و فحش در گفتار و جدال با مردم ، ويژه ايّام حجّ وزمان محرم شدن نيست ، بلكه هميشه حرام است . در جواب گفته شده است : آري ، « هي حرام مطلقاً لكنّه في الحجّ أكَدُّ وَأبْلَغ » .

و روي همين اصل است كه با « لا » ي نفي جنس بيان شده تااينكه در نهي آن ها ، مبالغه بيشتر باشد و به قول نويسنده تفسير ابي السعود : ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسالك الافهام ، ج2 ، ص195

2 . فرض حجّ با نيّت كردن ، كه امري قلبي است ، مي باشد و تحقّق خارجي نيّت ، محرم شدن و تلبيه گفتن است .

3 . و قيل : الرَفث : كلام متضمّن لما يستقبح ذكره ، من ذكر الجماع و دواعيه . نكـ : تفسير الخازن ، ج1 ، ص153

4 . نكـ : تفسير ابي السعود ، ج1 ، ص159 . ابي السعود در همين جلد و همين صفحه توضيحات زير را نيز داده است :

« فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ : اي لا جماع أو فلا فحش من الكلام و لا خروج من حدود الشرع بارتكاب المحظورات » .

« وَلاَ جِدَالَ : اي لامِراءَ مَعَ الخدم و الرِفقة » .


85


از نظر بلاغي ، كلمه « في الحجّ » به جهت اهميّتِ آن تكرار شده و
در واقع اضمار در مقام اظهار است ؛ زيرا علّتِ حكم را هم بيان كرده است .

در بخش پاياني آيه ، انسان ها به كارهاي خير تشويق شده اند

و باز هم نكته جالب در آيه مورد بحث ( آيه 197 بقره ) بخش پاياني آيه مي باشد كه خدا گفته است : { . . . وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر يَعْلَمْهُ اللهُ . . . } دنبال نهي از چيزهاي بد و كارهاي شرّ ، خدا انسان ها را تشويق و ترغيب به كارِ خير كرده است .

يعني پس از اين كه خدا انسان ها را از كارهاي ناشايست برحذر
داشته ، بلافاصله به كارهاي خوب تشويق و ترغيب كرده است ، با توجّه به اين كه نگفته است : « و ما تفعلوا من شيء » كه شاملِ شرّ هم بشود ،
بلكه كلمه « خير » آورده ، آن هم به شكل نكره ، تا به قول زمخشري اِفاده عموم كند و يك نوع تشويق و تحريك به كار خير باشد . و جالب تر اين كه : دنباله آيه هم ، از تقوا سخن گفته و بهترين زاد و توشه را تقوا دانسته و عبارتِ { . . . وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي . . . } را آورده است . و
چنين استنباط مي شود كه علاوه بر انجام مراسم حجّ ، بايد زاد و توشه ديگري كه تقواست و توشه دل ، تهيّه كنيد و از تهيّه اين زادِ مَعنوي غفلت نكنيد . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . براي آگاهي بيشتر رجوع شود به : كنزالعرفان ، ج1 ، ص302 و مسالك الافهام ، ج2 ، ص197 و 198 و اقصي البيان ، ج1 ، ص376 و 377


86


الخازن در تفسير خود نوشته است : ( 1 ) در اين بخش از آيه ، خداي بزرگ پس از نهي از كارهايِ زشت و ناپسند ، انسان ها را به كار خير تشويق
كرده و حتي افزوده است : مؤمن بايد بداند كه خدا از انجام كار نيك او آگاه است . نكته مهم اين كه : قرآن اگر مي خواست مقابل هركار زشت ، چيز خوبي بگويد ، لازم بود كه در برابر « رفث » مثلاً كلام حَسَن و در برابر « فسوق » بِرّ و تقوا و در مقابل جدال و مِراء ، از وفاق و اخلاقِ جميله سخن بگويد ولي يك كلمه گفته است كه بيانگر همه خوبي هاست و همه محاسن را در برمي گيرد و آن كلمه « خير » است { . . . وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر . . . } ( 2 ) و در پايان آيه گفته شده است : { . . . وَاتَّقُونِ يا أُولِي اْلأَلْبابِ } ؛ ( 3 )
يعني اي صاحبان خرد ، خداترس شويد و از بيم عذاب من بترسيد و به قول ملاّ محسن فيض ، ( 4 ) اقتضاي لُبّ ، خشيت و ترس از خداست و دنبال تقوا « واتَّقون » آمده است ؛ زيرا هدف اصلي ، خداترسي و اطاعتِ از دستورات خدايي است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص154 قبل از او زمخشري در كشّاف جلد يكم صفحه 347 نوشته است .

2 . براي آگاهي بيشتر درباره تفسير اين آيه ، مي توان به تفسير بيضاوي ، ج1 ، ص225 و ترجمه تفسير طبري ، ج1 ، ص129 و تفسير صافي ، ج1 ، ص176 و 177 و كشّاف زمخشري ، ج1 ، ص 346 و 347 و تفسير جوامع الجامع ، ج1 ، ص111 و تفسير منهج الصادقين ، ج1 ، ص457 وتفسيرجلالين ، ص41 وتفسير شبّر ، ص68 و 69 مراجعه شود .

3 . در جلد يكم ، صفحه 154 تفسير الخازن ، نوشته شده است . ذوي الألباب ؛ يعني ذوي العقول : الذين يعلمون حقايق الأمور .

4 . تفسير صافي ، ج1 ، ص176


87


ابوبكر عتيق سورآبادي ، نوشته است : ( 1 ) « اَلْباب جمع لُبّ بود و لُبّ
مغز بود وليكن خرد را لبّ گويند ؛ زيرا كه حاصل و خلاصه مردم ، عقل است ؛ چنان كه حاصل بادام مغز است و مردي كه وي را عقل نبود چون گوزي ( جوزي ) بود كه در آن مغز نبود . »

معين الدّين محمّد بن محمود نيشابوري در تفسير خود كه بازمانده از قرن ششم هجري است ، چه زيبا به زبان فارسي در تفسيرِ { . . . وَاتَّقُونِ يا أُولِي اْلأَلْبابِ } نوشته است :

« و از من كه خداي شما هستم بترسيد و از خلافِ فرمانِ من بپرهيزيد ، اي خداوندان خرد و از جز من باك مداريد كه هركه خرد دارد ، داند كه از عاجز باك نبايد داشت و قادر بر كمال ، خداوند زمين و آسمان است ـ جلّ جلالُه ـ پس ، از وي بايد ترسيد »

ادامه بحث در باره آيات 198 و 199 و 200 و 203 سوره بقره :

* { لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفات فَاذْكُرُوا اللهَ ( 2 ) عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَاذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَإِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالِّينَ } .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير سورآبادي ، ج1 ، ص111

2 . محمّد بن ابي بكربن عبدالقادر رازي ( متوفّاي سال 666 هجري ) در صفحه 14 كتاب « تفسير أسئلة القرآن المجيد و اجوبتها » نوشته است : فايده تكرارِ اَمرِ به « ذكر » اين است كه ذكر خدا به طور مكرّر باشد و نه فقط يك بار . نكـ : ص14 كتاب تفسير أسئلة القرآن المجيد و اجوبتها .


88


« گناهي بر شما نيست كه در حجّ از فضل پروردگار خود برخوردار شويد ( در هنگام حجّ كسب معاش كرده و از منابع اقتصاديِ حج بهره ببريد ؛ زيرا يكي از فلسفه هاي حجّ پي ريزي يك طرحِ اقتصادي اسلامي است ) و چون از عرفات باز گشتيد ، در مشعر الحرام خدا را ياد كنيد و سپاس گزاريد كه راه را به شما نمود و حال آن كه پيش از آن شما گمراه بوديد . »

مسلمانان چگونه مي توانند باطرح ريزي يك اقتصادِ عمومي در كنگره عظيم حج از بيگانگان بي نياز گردند ؟

اين آيه ، يك حكم دوره جاهلي ؛ يعني گناه بودن داد و ستد در ايّام حج را لغو كرده و گفته است كه در زمانِ مراسم حج داد و ستد مانعي ندارد ؛ زيرا اسلام مي خواهد در اين كنگره عظيم ـ كه تمام مسلمانانِ واجب الحجِّ دنيا در آن گرد مي آيند ـ افزون بر فلسفه اخلاقي و جنبه هاي سياسي و فرهنگي اين كنگره ، طرح ريزي يك اقتصادِ عمومي را هم بكند و با همكاري و همفكري مسلمانان پايه هاي اقتصاديِ جوامعِ اسلامي ريخته شود تا از مبادلاتِ تجاري ميانِ آنان ، چنان اقتصاد نيرومندي به وجود آيدكه مسلمانان از بيگانگان بي نياز گردند . ( 1 )

ابن عربي نوشته است : ( 2 )

سوقِ عكاظ مَجِنّه و ذوالمجاز در جاهليّت بازارهايي بوده و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . براي آگاهي بيشتر رجوع كنيد به : في ظلال القرآن ، ج1 ، ص283

2 . احكام القرآن ، ج1 ، ص135


89


اَعراب جاهلي در هنگام حجّ ، در اين بازارها داد و ستد مي كردند .

به قول ابن عبّاس ، اين آيه نازل شده تا معلوم گردد كه در
زمان حجّ با انجامِ مراسم حجّ و اَداي واجباتِ حجّ ، تجارت و داد و ستد اشكالي ندارد .

البته برخي هم گفته اند : « اِنّ الحجّ دون تجارة اَفْضَلُ » .

سخن ابن عربي و روايت ابن عباس را ، نويسنده تفسير الخازن هم گفته و افزوده است :

« تجارتي كه خلل و نقصي در اعمال حج وارد كند ، مباح نيست و اَولي تركِ آن تجارت است و حج بدون تجارت اَولي است . »
( وقال بعض العلماء اِنّ التّجارة اِن وقعـت نقصاً في اَعمال الحجّ ، لم تكن مباحةً و اِنْ لم توقع نقصاً فيه كانت من المباحات التي الاولي تركها لتجريد العبادة عن غيرها ؛ لانّ الحج بدون التجارة أفضل و أكمل ) . ( 1 )

ابو بكر عتيق سورآبادي در ترجمه آيه مورد بحث نوشته است : ( 2 )

« نيست بر شما بزه ، بدان چه بجوييد افزوني نعمتي از خداي شما در سفر حجّ . . . »

و سپس در تفسير آيه افزوده است كه :

« اين آيه در شأن گروهي آيد كه پنداشتند در سفر حج ، تجارت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص152 و 155

2 . تفسير سورآبادي ، ج1 صص 111 و 112


90


نشايدكه گفتندي آن سفر خالصاً خداي راست و در آن سفر ، طالب دنيا نشايد و تجارت را شأنِ مزدوران و جمّالان و حمّالان مي دانستند . »

نويسنده كتاب « اقصي البيان » هم نوشته است : ( 1 ) در جاهليّت تجارت در وقت حج روا نبود ولي اسلام آن را روا شمرد البته با توجه به دستور { . . . لاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ } كه با « لا » ي نفي جنس گفته شده است . و افزوده است كه جمله « ان تبتغوا » در عبارت {  لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلا . . . } در محلّ نصب است ، بنابه تقدير « في » و به اصطلاح منصوب به نزع خافض است و اصلِ آن چنين بوده است : {  لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ في أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلا . . . } .

جصّاص در بحث از آيه مزبور نوشته است ، ( 2 ) عرب ها پس از اسلام ، به قياس دوره جاهلي ، در هنگام حج ، تجارت را رها كردند ، تا اين كه آيه مزبور نازل شد و تجارت را در هنگام حج روا شمرد . جصّاص اِستدلال كرده به اين كه در آيه 28 سوره حج {  لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ . . . } منافع عام است و شامل منافع دنياوي و اُخروي مي شود و تخصيص ندارد ، با توجّه به اين كه آيه { . . . وَأَحَلَّ اللهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا . . . } ( 3 ) نيز عام است و حُجّاج را مستثني نكرده است و دلالت مي كند بر اين كه ، حجّ مانع تجارت نمي باشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . أقصي البيان ، ج1 ، ص378

2 . احكام القرآن جَصّاص ، ج1 ، ص365 و 366

3 . بخشي از آيه 275 سوره بقره .


91


* { . . . فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَات فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ . . . } . ( 1 )

« وقتي كه از عرفات كوچ كرديد ، خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد . »

نويسنده كتاب « لسان التنزيل » نوشته است : ( 2 ) « الإفاضه » به معناي « به انبوهي بازگرديدن » است . و « فاذا افضتم » ؛ يعني « چون به انبوهي بازگرديد . »

ابوبكر عتيق سورآبادي هم نوشته است : ( 3 ) « چون به هم بازگردند از عرفات سويِ مُزدلفه و آن شبانگاه باشد كه از عرفات به مزدلفه در آيند . »

معنايِ لغوي « افاضه »

ابن عربي مي نويسد : ( 4 ) در لغتِ « افاضه » حركتِ سريع است و افزوده است : خداوند در قرآن ، وقتِ افاضه و حركتِ دسته جمعي از عرفات را مشخّص نكرده ، ليكن پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن را با عملِ خود بيان كرده است و آن حضرت در عرفات : « وَقَفَ حتّي غربت الشمس قليلا وذهبت الصفرة وغاب القُرص » . ( 5 )

بيضاوي در تفسير خود ذيلِ {  فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَات } نوشته است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 198

2 . لسان التنزيل ، ص210

3 . تفسير سور آبادي ، ج1 ، ص112

4 . احكام القرآن ، ج1 ، ص137

5 . انوار التنزيل و اسرار التأويل ، ج1 ، ص226


92


« أفضتُم منْ أفضت الماء إذا صَبّبته بِكَثْرة » بوده است و مفعول فعل
« أفضتم » محذوف است و اصل آن « أفضتم أنفسكم » بوده است و در واقع همان مفهومِ انبوهي و فراواني و لبريز شدن از فراوانيِ جمعيت را بيان كرده است .

ابي السعود هم در تفسير خود ، تقريباً همان مَطلب را نوشته است : ( 1 )

« {  فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَات } ؛ أي دفعتم منها بكثرة ، من أفضت الماء : إذا صببته بكثرة » .

فاضل مقداد نوشته است : ( 2 )

« الإفاضة ؛ الدفع بكثرة من افاضة الماء وهو صبّه بكثرة »

و اصل جمله ، « أفضتم أنفُسَكم » بوده ؛ يعني مفعولِ فعل حذف شده است . و افزوده است : « عرفات » نام سرزميني است و به صيغه جمع آمده و مفرد آن « عرفه » است ؛ همچون اذرعات ( 3 ) و قنّسرين ( 4 ) كه به صيغه جمع آمده ولي مفرد مراد است . گويند : در اصطلاح اين كلمات ملحقِ به جمع مي باشند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير ابي السعود ، ج1 ، ص159

2 . كنز العرفان ، ج1 ، ص303

3 . اذرعات ، ملحق به جمع مؤنث سالم است ، اسم محلي است در شام . اذرعات جمع اذرعه كه هم جمع ذراع مي باشد . مالك ، ج1 ، ص67 ، شرح ابن عقيل . جلد يكم . أوضح المسالك .

4 . قنسرين ، شهري بود در سوريه ، ميان حلب و حمس ، نزديك عواصم .


93


توقّف در عرفات به روز عرفه ، از واجبات است و ركن حجّ محسوب مي شود و با ترك آن ، حج باطل است ؛ زيرا بنا به گفته پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) : « الحجّ عرفة » . ( 1 )

از طرفي ، قرآن مجيد وقوف به عرفه را از فرايض حجّ دانسته است ؛ زيرا خدا در آيه بعدي ( 199 بقره ) گفته است : {  ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النّاسُ . . . } كه به صيغه امري بيان شده است ، با آوردنِ حرف عطفِ « ثمّ » كه بر تراخي دلالت مي كند و مستلزم وجود در آن مكان و توقّف در آن سرزمين است . ( 2 )

معناي عرفات و مشعر

عَرفات ، جمع عرفه است و سرزمين مخصوص نزديك به مكّه به عرفات نامور است و روز نهم ذي حجّه را نيز روز عرفه گويند . در وجه تسميه آن ، تفسير الخازن ( 3 ) از قول عطاء نقل كرده كه جبرئيل مناسك را به ابراهيم نشان مي داد و از او مي پرسيد : عرِفتَ ؟ او هم پاسخ مي داد : عرفتُ . و لذا آن مكان را « عرفات » گفتند . و عرفات محلّ آگاهي است ؛ همانطور كه مَشعر جايگاهِ شعور است كه يكي را پليد و ديگري را پاك ، يكي را آزادي خواه و ديگري را ستمگر مي كند .

مَشعر ( بر وزن مفعل ) ازمادّه « شعارة » ، به معنايِ علامت است ؛ زيرا آن جا نشانه اي است براي عبادت . آنجا سرزمين شعور و خودآگاهي است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به نقل از پاورقي كنز العرفان ، ج1 ، ص303

2 . به قول فاضل مقداد در ج1 ، ص303 كنز العرفان ، « . . . ولا خلاف في وجوبه » .

3 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص155


94


اوّل بايد شعور باشد تا آدمي به شناخت برسد . « سمّي المشعر الحرام ؛
لأنّه مَعْلمٌ للعبادة »
. ( 1 )

به مشعر « مزدلفه » هم مي گويند ، از مادّه « ازدلف » ايْ ؛ دَنا = نزديك شد ؛ « لأنّ النّاس يدنو بعضهم من بعض » . ( 2 )

نويسنده كتاب « مسالك الأفهام » نوشته است : گر چه در وجه تسميه عرفات ( اين سرزمين وسيع ) جهات گوناگوني ذكر شده و تمام وجوه در جلد دوّم صفحه 204 مسالك الافهام بيان گرديده است ، ولي بهتر آن است كه بگوييم : اين سرزمين وسيع كه جذبه روحاني و معنويِ عجيبي دارد ، محيط بسيار آماده اي است براي معرفت پروردگار و شناسايي ذاتِ پاكِ او و مشعر را هم از آن جهت مشعر گويند كه آنجا ، مَعلَم و نشانه اي است از اين مراسم پرشكوه حجّ ؛ « سمّيت مشعراً لانّه معلمٌ للحجّ . . . » . ( 3 )

وچه خوب است كه انسان ها در آن حالتِ روحاني و در آن شب تاريخي و هيجان انگيز ( شب دهم ذي الحجّه ) انديشه و فكر و شعورِ تازه اي در درونشان به وجود آيد و حالت آگاهي در آنان پيدا شود . مگر نه اين است كه كلمه « مشعر » از ماده « شعور » است .

در اينجا اگر به معنايِ لغوي كلمه « افاضه » ( 4 ) توجّه كنيم ، جنبه
بلاغيِ عبارت كه خَلْق به رودخانه اي تشبيه شده و مي خواهد بگويد : پس هنگامي كه اين رودخانه عظيم از سرزمينِ عرفات به جوشش و جريان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . لسان العرب ، مادّه « شعر » .

2 . كنز العرفان ، ج1 ، ص304

3 . مسالك الافهام ، ج2 ، ص209

4 . اِفاضه از : اَفاض الماء اذا صبّه بكثرة .


95


افتاد ؛ { وَاذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ } در آستانه مشعر الحرام خدا را
به توحيد و تعظيم ياد كنيد ، آن سان كه خداوند شما را به راه آورد و به
راهِ راست هدايت كرد ، هر چند كه پيش از اين شما از شمارِ گمگشتگان
بوديد . ( 1 )

زجّاج هم نوشته است : ( 2 ) از نظر بلاغي ، از لفظ « افاضه » چنين برداشت مي شود كه وقوف در عرفات واجب است ؛ زيرا مصداق كلمه « افاضه » پس از وقوف است و قرآن هم گفته است : {  فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَات . . . } . ( 3 )

* { ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ } . ( 4 )

« از همان جا كه مردم كوچ مي كنند ( از عرفات به مشعر و از مشعر به سرزمين منا ) كوچ كنيد و از خداوند آمرزش بطلبيد كه خدا آمرزنده مهرباني است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص157

2 . معاني القرآن و اعرابه ، ج1 ، ص261

3 . براي آگاهي بيشتر از آيه 198 سوره بقره مي توان به تفسير القرآن العظيم ، ج1 ، ص239 ؛ تفسير صافي ، ج1 ، ص177 ؛ تفسير مجمع البيان ، ج1 ، ص294 و 295 ؛ تفسيرالتبيان ، ج2 ، صص166 ، 167 و 168 ؛ تفسير كشف الحقايق ، ج1 ، صص137 و 138 ؛ تفسير جلالين ، ص41 ؛ تفسير جوامع الجامع ، ج1 ، صص111 و 112 ؛ في ظلال القرآن ، ج1 ، صص284 و 285 و تفسير المنار ، ج2 ، صص230 تا 233 مراجعه شود .

4 . بقره : 199


96


نفي يك عادتِ جاهلي

اين آيه در واقع يك عادت جاهلي را نفي كرده است ؛ زيرا در جاهليت ، اشراف در مسيري اختصاصي ، كنار از بستر رودي كه مردم در آن به سوي مشعر جاري بودند ، حركت مي كردند و اسلام دستور داد : از همانجا كه خلق در حركتند ، شما هم حركت كنيد ؛ يعني همه مسلمانان بايد در عرفات وقوف كنند و سپس به سوي مشعر بيايند و از آنجا به سوي منا كوچ نمايند ؛ زيرا مي دانيم كه حرف عطفِ « ثمّ » براي تراخيِ زماني است و ترتيب را مي فهماند ؛ يعني تراخيِ زماني بين الإفاضتين و مي دانيم كه « افاضه » به معنايِ حركتِ بعد از وقوف است .

هدف اصلي ، انسان سازي و تعاليِ روحيِ انسان ها است

و از آنجا كه هدفِ اصلي ، انسان سازي و پيشرفت و تعالي روحيِ انسان هاست ، باز هم خدا دستور مي دهد : { وَاسْتَغْفِرُوا اللهَ } از خدا طلب آمرزش كنيد و از گذشته بدِ خود پشيمان شويد و از او بخواهيد كه در شما اراده اي به وجود آورد كه ديگر گِرد ناشايستگي ها نگرديد ؛ زيرا خدا كثير المغفرت و واسع الرحمت است . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسالك الافهام ، ج2 ، ص214 . زجاج در جلد يكم ، ص264 « معاني القرآن و اعرابه » ، در تفسير { وَاسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ } گفته است : يعني « سَلوهُ أن يغفر لكم مِن مخالفتكم النّاس في الإفاضة والموقف . »

بيضاوي هم در ج1 ، ص227 تفسيرش ، تقريباً چنين آورده است . او مي گويد : « از جاهليّت خود در تغيير مناسك ، استغفار كنيد . »


97


در تفسير الخازن آمده است : ( 1 ) از مخالفت خود با دستوارتِ خدا و تمامِ گناهانِ خود استغفار كنيد ؛ زيرا كه خدا ، ساتر گناهان بندگان است و رحيم .

فاضل مقداد نيز ذيل بحث از اين آيه ، نوشته است : ( 2 )

{ وَاسْتَغْفِرُوا اللهَ } ؛ ( 3 ) يعني از خدا مغفرت بخواهيد ؛ زيرا انجام مراسم حجّ سبب ووسيله اي است براي مستحقّ آمرزش شدن و افاضه رحمت الهي . ( 4 )

خلاصه اينكه : آيه 199 سوره بقره كه مورد بحث قرار گرفت ، يكي از عاداتِ قريشيان ، كه خود را سرپرستانِ كعبه مي شمردند و خويش را فرزندان ابراهيم مي دانستند و براي ديگر عرب ها مقام و منزلتي قائل نبودند و آنان را به حساب نمي آوردند ، خط بطلان كشيد و قريشيان در عرفات وقوف نمي كردند ؛ زيرا وقوفِ به عرفات را از محيط حَرَم بيرون
مي دانستند و انجام نمي دادند ولي قرآن دستور داد كه بايد در مراسم حج
يكنواختي و هماهنگي وجود داشته باشد و مسلمانان همه در يك جا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص157

2 . كنز العرفان ، ج1 ، ص307

3 . جالب اينكه قرآن « استغفروا الله » گفته و نه « توبوا » كه توبه از معصيت باشد .

4 . براي آگاهي بيشتر در بابِ آيه 199 سوره بقره ، رجوعه شود به :

احكام القرآن ، ابن عربي ، ج1 ، ص139 ؛ تفسير التبيان ، ج1 ، صص168 و 169 ؛ تفسير مجمع البيان ، ج1 ، ص96 ؛ تفسير جوامع الجامع ، ج1 ، ص112 و تفسير ابن كثير ، ج1 ، ص242 و تفسير صافي ، ج1 ، ص177 ؛ تفسير منهج الصادقين ، ج1 ، ص464 ؛ في ظلال القرآن ، ج1 ، ص286 ؛ تفسير كشف الحقايق ، ج1 ، ص139 و تفسير المنار ، ج2 ، ص233


98


وقوف كنند و پس از وقوف در عرفات ، همگي به سويِ مشعر بيايند و از مشعر به سوي منا كوچ كنند .

اسلام نَسَب و طبقه نمي شناسد ، همه مردم در اسلام يكسانند

اسلام خواسته است بدين وسيله ، انسان ها را از خود برتربيني و افكار و خيالاتِ واهي بر كنار دارد و با قريشي كه به نسب خود مي باليد با مردمِ ديگر قبايل در يكجا گرد نمي آمد ، مبارزه كند ، اين بود كه دستورِ : {  ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ . . . } ( 1 ) صادر شد ؛ زيرا به قول سيد قطب ، اسلام نَسَب و طبقه نمي شناسد و اسلام همه مردم را يكسان مي داند ؛ « انّ الإسلام لا يَعرفُ نَسباً ولا يَعرف طبقةً ، إنّ النّاس كلّهم واحدة » ( 2 )

اين است كه دربخش پاياني آيه ، دستورداد ازافكار و خيالاتِ نادرستِ جاهلي دوري گزينيد و استغفار كنيد و اين عصبيّت جاهلي را از خود دور سازيد ؛ زيرا حج مي خواهد درسِ مساوات و برابري به انسان ها بياموزد .

* { فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنْ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَق } . ( 3 )

« چون آداب و مناسك حجّ را انجام داديد ، به جاي ياد از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 199

2 . في ظلال القرآن ، ج1 ، ص288

3 . بقره : 200


99


پدرانتان ، بلكه از آن هم بيشتر ، ذكر خدا گوييد . ( اعراب جاهلي در پايان مراسم حجّ ، مفاخر موهوم آباء و اجدادي خود را برمي شمردند و به آنها مي باليدند ) برخي از مردم دعا مي كنند كه خدايا ! در دنيا به ما بده و در آخرت بهره اي ندارند . »

در آيه بعدي هم خدا گفته است :

* { وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ } . ( 1 )

« دسته اي ديگر از مردم مي گويند : اي خدا ، ما را از نعمت هاي دنيا و آخرت ، هر دو بهرمند بگردان و از عذاب آتش دوزخ هم نگاه دار . »

اسلام انسانها را به ياد خدا مي اندازد

در اين آيات هم ، كه بخشي از مراسم حج بيان شده ، باز هم هدفِ اصلي اين است كه اسلام ، انسان ها را به ياد خدا مي اندازد . قلب ها را متوجّه خدا مي سازد و باز هم ، يك عادتِ ديگر عرب هاي جاهلي را از ميان مي برد ؛ زيرا عرب جاهلي كه براي حجّ خود رسالتي قائل نبود و از انجامِ مراسم حجّ ، هدف انساني نداشت ، در پايان مراسم حج ، به اسواق عكاظ و مجنّه وذي المجاز كه تنها براي داد و ستد نبود ، حضور مي يافت و در مفاخر آباء و اجدادي خود سخن مي گفت و به انساب خود مي باليد .

قرآن اين عادتِ نكوهيده آنان را ، پس از پايان مراسم حج ، نكوهش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 201


100


كرد و آنان را به ذكر خدا متوجّه ساخت و گفت :

{  فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ . . . } ؛ يعني چون مناسك حج را انجام داديد و از عباداتِ مربوط به حجّ فارغ شديد ، ذكر خدا گوييد ؛ زيرا ذكر خدا است كه آدمي را تعاليِ روح مي بخشد و نه ياد از پدران و اجداد كردن و به آنان باليدن !

هدفِ اصلي اين است كه ارزشها تغيير يابد و ارزش انسان در داشتن تقوا و پيوند با خدا باشد ، نه افتخار به آباء و اجداد . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . براي آگاهي بيشتر رجوع شود به في ظلال القرآن ، ج1 ، صص289 و 290



| شناسه مطلب: 76640