بخش 5
نظریه مفسران ذکر گویان دو دسته#160;اند : بخش پایانی آیه ، انسانها را به تقوا تشویق می#160;کند چرا کعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شد ؟ تمام مردم در بیت#160;الله مشترک هستند فرق میان #171; مکه #187; و #171; بکه #187; دلیل وجوب حج انجام مراسم حج باید فقط برای خدا باشد دلیل این#160;که حج در تمام عمر فقط یک بار واجب است تمام زائرانِ کعبه باید از آزادی کامل بهره#160;مند باشند بخشی از آیه که انسان ساز است و برایِ تعالیِ روح و فکر انسانها ضروریاست اسلام به تعاون در کارهای نیک دستور می#160;دهد و نه تعاونِ در#160;گناه آیات 95 و 96 مائده ، که از احکام حج بحث کرده#160;است
نظريه مفسران
ابن قُتيبه ذيلِ بحث از { فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ . . . } نوشته است : ( 2 )
در جاهليّت ، پس از فراغ از مراسم حج ، اعرابِ جاهلي ، از پدران خود ياد مي كردند و كارهاي برجسته و نيك آنان را به رخ مي كشيدند ؛ « فيقول أَحَدهم : كان أبي يقري الضيف ويصل الرحم وَيفْعلُ كذا و كذا » .
زجاج در بحث از آيه مزبور ، مطالبِ زير را نوشته است : ( 3 )
{ . . . مَناسِكَكُمْ . . . } اي : « متعبّداتكم الّتي أمرتم بها في الحجّ »
{ . . . فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ . . . } زجّاج ، موضوع توقّف عرب جاهلي را پس از انجام مراسم و مناسك حجّ و برشمردنِ فضايل آباء و محاسن پدران ، بازگفته است .
{ . . . أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً . . . } كلمه « أشدّ » را محلا مجرور دانسته ؛ زيرا عطف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ2 . تفسير غريب القرآن ، ص79
3 . معاني القرآن و اعرابه ، ج1 ، ص364
101 |
است بر كلمه « ذكرِ » ما قبل ، ولي چون غير منصرف است ، جرّ آن به فتح
مي باشد ؛ ( زيرا كلمه اشدّ ، بر وزن افعل است و غير منصرف مي باشد ) ولي دكتر عبدالجليل عبده شلبي كه كتاب زجّاج را شرح و تحقيق كرده ، در پاورقي صفحه 264 ، جلد يكم همان كتاب گفته است :
كلمه « أشدّ » در محلّ مفعول مطلق است و تقدير آن چنين است :
« ذكراً أشدّ ( 1 ) من ذكركم آباءَكم » .
مكّي بن ابي طالب هم ، تقريباً مطلب زجّاج را تكرار كرده و گفته است : ( 2 )
كلمه « أشدّ » در موضع جرّ است ؛ زيرا عطف بر كلمه « كذكركم » مي باشد و جايز است كه منصوب باشد بنابر اضمار فعل و تقدير آن چنين است :
« اذكروه ذكراً أشدّ ذكراً من ذكركم آباءكم » .
پس كلمه « أشدّ » نعت است براي مصدر « ذكراً » كه در معني حال است و تقدير آن « اذكروه مبالغين في الذكر له » مي باشد .
نويسنده احكام القرآن ، در بحث از آيه مزبور نوشته است : ( 3 )
قضاء ؛ يعني ( 4 ) به جا آوردن ، و در مورد عبادات آن است كه در وقت خود انجام نشود و معنايِ صحيح { فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ . . . } يعني : « إذا فعلتم منسكاً من مناسك الحجّ فاذكروا الله » ؛ يعني در موقع احرام تلبيه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . يعني كلمه « أشدّ » صفت براي مفعول مطلق محذوف مي باشد .
2 . مشكل اعراب القرآن ، ج1 ، ص90
3 . ابن عربي ، احكام القرآن ، ج1 ، ص140
4 . يكي از معاني قضاء : انجام كاري است بر استواري . نكـ : اقصي البيان ، ج1 ، ص383
102 |
و در هنگامِ رمي تكبير و در وقت قرباني بسم الله گفتن لازم است .
نويسنده كتاب « كنز العرفان » هم در بحث از آيه پيشگفته نوشته است : ( 1 )
در اين آيه ، كلمه « مناسك » جمعِ مضاف است و افاده عموم مي كند ؛ يعني به طور كلّي ، تمام اعمالِ حجّ .
فاضل مقداد ، افزوده است : منظور از « ذكر » هم ، گو اين كه ، ذكر لساني است ولي در اصل ، ذكر قلبي منظور است ؛ زيرا ذكرِ لساني ، ترجمان ذكر قلبي است و آگاهي دهنده درون و روحِ آدمي است و البته به ياد خدا بودن ، بايد مستمرّ باشد و بنده واقعي نبايد از ياد خدا غافل بماند . ( 2 )
نويسنده مسالك الافهام ، ضمن بازگفتن مطالب ديگران ، خود نيز گفته است :
مناسك ، ( 3 ) جمع مَنْسك است كه مصدر فعل « نسك » مي باشد و اطلاق آن بر عبادت ، همچون اطلاق مصدر بر مفعول است و در واقع گفته شده است : « اذا فعلتم أفعالكم التي كانت عبادة . . . » .
و نيز افزوده است كه قرآن در هر مورد مي خواهد انسان بسازد و به انسان ها درس بدهد و لذاست كه مي گويد : { . . . فَاذْكُرُوا اللهَ . . . } يعني ارتباطِ خود را با خدا قطع نكنيد ، هميشه به ياد خدا باشيد . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كنز العرفان ، ج1 ، ص307
2 . كنز العرفان ، ج1 ، ص310
3 . شيخ طبرسي هم در جلد يكم ، ص112 تفسير جوامع الجامع نوشته است : مناسك ، جمع منسك است : والمنسك اِمّا موضع النسك أو مصدر جُمِع لانّه يشتمل علي افعال ؛ يعني اذا فرغتم من أفعال الحجّ فاذكروا الله . . . » .
4 . مسالك الافهام ، ج2 ، ص215
103 |
نويسنده « اقصي البيان » هم ، در بحث از { . . . فَاذْكُرُوا اللهَ . . . } گفته است :
اين بخش از دستور العمل قرآني ، از آن جهت است كه عرب پيش از اسلام ، پس از فراغ حجّ ، به ذكر پدران و اجداد خويش مي پرداخت و از دلاوري و حماسه آفريني آنان سخن مي گفت ، اسلام آنان را از چنين كاري منع كرد و گفت : { . . . فَاذْكُرُوا اللهَ . . . } كه منظور بيشتر ذكر قلبي است و ذكر زباني هم ترجمانِ ذكر قلبي است . ( 1 )
ذكر گويان دو دسته اند :
قرآن ، سپس ذاكران را دو دسته دانسته است :
* دسته اي كه هدفشان از ذكر ، اغراض دنياوي است و مي گويند : خدايا ! در دنيا به ما بده كه براي اين دسته { . . . وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَق } . ( 2 )
* * گروه ديگر كساني هستند كه مي گويند : ( 3 ) اي خدا ، ما را از نعمتهاي دنياوي و اخروي بهره مند گردان و از عذاب آتشِ دوزخ هم نگه دار .
جا دارد كه بدانيم ، در آيه 200 سوره بقره { . . . رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا . . . } مفعول دوّم فعل « آتنا » محذوف است و حذف مفعول در اينجا از جنبه
بلاغت اهمّيت دارد و حذف در اينجا ابلغ است ؛ زيرا اگر انسان بخواهد تمام خواسته هاي خود را بگويد كه جمله مطنب و طولاني مي شود و
1 . اقصي البيان ، ج1 ، صص383 و 384
2 . خلاق ، يعني حظّ و نصيب و به قول زجّاج در جلد يكم صفحه 265 معاني القرآن و اعرابه ، « الخلاق : النصيب الوافر من الخير » .
3 . تقريباً مضمون آيه 201 سوره بقره است .
104 |
مطلب به درازا مي كشد و ذكر بعضي از خواسته ها نيز تخصيص بدون
مخصّص مي شود ، بنابر اين حذف مفعول ابلغ است .
ولي در آيه بعدي ، كلمه « حسنه » بهترين تعبير است و جنبه شمول دارد و لذا قرآن گفته است : { . . . رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً . . . } . ( 1 )
* { وَ اذْكُرُوا اللهَ فِي أَيّام مَعْدُودات فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقي وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ } . ( 2 )
« و در روزهاي معيّن خدا را ياد كنيد و ذكر خدا بگوييد ( روزهاي 11 و 12 و 13 ماه ذي حجّه ) و هر كه دو روز پيشي جويد و يا تأخير كند و باز ايستد و متّقي باشد ، گناهي بر او نيست و از خدا پروا داشته باشيد و بدانيد كه شما به سوي او محشور خواهيد شد ( بازگشت خواهيد كرد ) . »
در اين آيه خداي بزرگ ، دستور داده است كه ختم مراسم حجّ بايد همراه با ذكر خدا و تقوا باشد ؛ يعني خدا را در روزهاي معيّني ، كه در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بخشي از آيه 201 سوره بقره . براي آگاهي بيشتر در باب آيه 200 و 201 سوره بقره ، رجوع شود به : تفسيرهاي التبيان ، ج2 ، صص170 و 171 ؛ مجمع البيان من تفسير القرآن ، ج1 ، صص296 و 297 ؛ جوامع الجامع ؛ ج1 ، ص112 ؛ ابن كثير ، ج1 ، ص243 ؛ بيضاوي ، ج1 ، ص227 ؛ جلالين ، ص42 ؛ منهج الصادقين ، ج1 ، صص465 و 466 ؛ تفسير سيّد عبدالله شُبّر ، ص28 ؛ صافي ، ج1 ، صص178 و 179 ؛ المنار ، ج2 ، صص235 تا 238 و في ظلال القرآن ، ج1 ، ص289
2 . بقره : 203
105 |
اصطلاح ايّام تشريق نام دارد و واقعاً روشني بخش روح و جان انسان
است ـ و عبارت از روزهاي 11 ، 12 و 13 ماهِ ذي حجّه است ، ياد كنيد ؛ يعني به ياد خدا باشيد و ذكر او را بر زبان جاري سازيد .
ايّام تشريق هم اسم با مُسمّايي است ؛ زيرا اين ايّام روشني بخش جان و روح انسان هاست و چه بسا انسان هايي كه در پرتو اين مراسمِ عالي و ياد خدا بودن ، روح وروانشان روشن گردد .
بخش پاياني آيه ، انسانها را به تقوا تشويق مي كند
بخش پاياني آيه { . . . وَاتَّقُوا اللهَ . . . } در واقع تحريض و تشويقي است بر ملازم بودن تقوا ؛ يعني خداوند در ضمن گفته است :
اي انساني كه آمدي و رنج سفر بر خود هموار كردي ، سعي كن كه
تقوا را پيشه خود سازي و با روحي پاك ، در آينده از ارتكابِ گناهان
اجتناب كني .
خداوند خواسته است بدين وسيله حج گزاران داراي روحي پاك از آلودگي ها شوند و « اتَّقُوا اللهَ » را شعار خود سازند . ( 1 )
فاضلِ مقداد در بحث از آيه 203 سوره بقره نوشته است : ( 2 )
منظور از « ايّام » ، ايّام تشريق مي باشد كه عبارت از 11 ذي حجّه ( =يوم القرّ ) و 12 ذي حجّه ( = يوم القدر ) و 13 ذي حجّه ( يوم النفر ) است .
شايد بتوان گفت كه به ياد خدا بودن و ذكر خدا گفتن و در آخر آيه از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . في ظلال القرآن ، ج1 ، ص291 و مسالك الافهام ، ج2 ، صص233 و 234
2 . كنز العرفان ، ج1 ، ص319
106 |
تقواسخن گفتن وجمله « اتّقواالله » رابه كار بردن ، از ويژگي هايِ اسلام است .
ابن عربي در بحث از آيه مزبور مي نويسد : ( 1 )
چون اين آيه پس از آيه { ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ . . . } مي باشد ، روشن است كه منظور از « ايّام » وقوفِ در منا است و مرادِ از « ذكر » هم تكبير گفتنِ به هنگام رمْي جَمره است .
* { إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُديً لِلْعَالَمِينَ } . ( 2 )
« به راستي نخستين خانه اي كه براي مكان عبادتِ مردم بنا شده ، در سرزمين مكّه است كه پر بركت است و مايه هدايت جهانيان . »
* { فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنْ الْعَالَمِينَ } . ( 3 )
« در آن خانه نشانه ها و آيات رُبوبيّت هويداست و جايگاهِ
ابراهيم است و هر كه به آن درآيد ، ايمن باشد و بر مردم است
گزاردنِ حجّ خانه خدا ، آنان كه توانايي رفتن به سويِ آن خانه دارند و هر كه كُفر ورزد ، پس البته بداند كه خداوند از جهانيان بي نياز است .
1 . احكام القرآن ، ج1 ، ص140
2 . آل عمران : 96
3 . آل عمران : 97
107 |
چرا كعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شد ؟
{ إِنَّ أَوَّلَ بَيْت . . . } در واقع جواب از سؤال مُقدّري است و پاسخي است بر آنان كه گفتند : چرا كعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شد ؟ كه در جواب گفته شده : اين خانه نخستين خانه توحيد است . نخستين جايگاهي است كه براي پرستش خدا ساخته شده و براي آنان كه به آن خانه پناه برند امنيّت است . با سابقه ترين مَعبد است . خانه اي است پربركت . خانه اي است كه مركزِ اجتماع خواهد بود و چون به آن پناه برند ، آرام گيرند و جانشان در اطمينان بياسايد . خانه اي است كه به قول سيّد قطب « مثابة الأمن لكلّ خائف » است . خانه اي است كه « من دخله كان آمناً » مي باشد و بالأخره ، خانه اي است كه « اختاره الله للمسلمين قبلةً » . درست است كه هر كس به اين خانه پناهنده شود در امان است و كسي حقّ تعقيبِ او را ندارد و اين مسأله از بابِ حرمت بيت و حوالي آن است ولي بايد دانست كه اگر كسي به صاحب بيت رسيد و به مقام فناي في الله نايل گرديد ، آن وقت به ايمني حقيقي رسيده است و مقام ايمني واقعي است كه مي توان گفت : { . . . وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً . . . } .
محمّد بن ابي بكر بن عبدالقادر رازي نوشته است : ( 1 )
از زمان آدم تا روزگارِ بناي كعبه ، خانه هاي بسياري ساخته شده ، پس چگونه مي توان گفت : { إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ . . . } و چگونه مي توان كعبه را نخستين خانه دانست .
رازي در پاسخ گفته است : معناي اين آيه اين است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير أسئلة القرآن المجيد وأجوبتها ، ص34
108 |
« إنّ اوّل بيت وُضع قبلةً للناس ومكان عبادة لهم ، أو وُضع مباركاً للنّاس »
پيش از رازي ، زجّاج تقريباً همين مطلب را گفته است ؛ ( 1 ) يعني او در بحث از : { إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ . . . } گفته است :
قيل : « انّه أوّل مسجد وُضِعَ لِلنّاس ، وقيل : « أنّه أوّل بيت وضع للحجّ » ( 2 )
خازني در سبب نزول اين آيه ، نوشته است ( 3 ) كه : يهوديان به مسلمانان گفتند بيت المقدّس قبله ماست و افضل بر كعبه است و اقدم . ولي مسلمانان گفتند كه كعبه افضل است و اين آيه { إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ . . . }
نازل شد .
اوّل : يعني فردِ سابق متقدّم بر ما سوا : اوّل الشيء ، ابتداؤه .
ابتدا ممكن است آخري داشته باشد و ممكن است آخري برايش نباشد ، همچون واحد كه اوّل العدد است و نهايتي برايِ آخر آن نيست . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . معاني القرآن و اعرابه ، ج1 ، ص454
2 . نويسنده كتاب « اقصي البيان » هم در جلد يكم صفحه 339 گفته است :
« وضع للنّاس » ؛ « يعني بُني للنّاس لعبادتهم » و گفته اند « اوّل بيت وضع للعبادة » مي باشد . پيش از آن هم بيوت فراواني بوده ، ليكن آنجا اوّل بيت مبارك بوده است . در جلد يكم ، ص331 تفسير الخازن نوشته شده : كسي از حضرت علي ( عليه السلام ) پرسيد آيا كعبه اوّل بيتي است كه در روي زمين بنا شده ؟ علي ( عليه السلام ) در جواب فرمود : خير ! « ولكنّه اوّل بيت وضع للنّاس مباركاً وهديً . »
3 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص321
4 . اقصي البيان ، ج1 ، ص339
109 |
تمام مردم در بيت الله مشترك هستند
{ وُضِعَ لِلنّاس } ؛ يعني « يشترك فيه جميع النّاس . »
اگر كسي بگويد : چرا بيت ( خانه ) يك بار به خدا اضافه شده ( وطهّر بيتي ) ، و بار ديگر « وُضع للنّاس » گفته شد ؟
نويسنده تفسير الخازن ، در جواب گفته است : ( 1 )
اضافه « بيت » به « الله » بر سبيل تشريف و تعظيم است مثل « ناقة الله » ولي اضافه به « النّاس » براي اين است كه بگوييم : تمام مردم در آن بيت مشترك هستند .
{ . . . لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُديً لِلْعَالَمِينَ } .
زجّاج نوشته است : ( 2 ) خبر « انّ » ، « هو للذّي ببكّة » مي باشد .
اشتقاق كلمه « بكّه » از « بكّ » مي باشد : « هو بكّ النّاس بعضهم بعضاً في الطواف أي دفع بعضهم بعضاً . »
وقيل : إنّما سُمّيت ببكّة لأنّها تبكّ أعناقَ الجبابرة . ( 3 )
فرق ميان « مكه » و « بكه »
ابن قتيبه ، نوشته است : ( 4 ) به نقل از لسان العرب : « بكّة و مكّة شيء
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص321
2 . معاني القرآن واعرابه ، ج1 ، ص454
3 . در وجه تسميه مكّه نويسنده تفسير الخازن در جلد يكم ، ص321 نوشته است :
« فسُميّت بذلك لقلّة مائها من قول العرب : بكّ الفصيل ضرع أمّه ـ و أمتكّه : اذا مصّ كلّ ما فيه من اللبن ، وقيل لانّها تمكّ الذنوب أي تزيلها . »
4 . تفسير غريب القرآن ، صص107 و 108
110 |
واحد والباء تبديل من الميم . يقال : سَمَّد رأسه وسبّده : اذا استأصله وشرّ
لازم ولازب » .
منظور اين است كه باء به ميم بدل مي شود .
ابن قتيبه سرانجام در تفاوت اين دو كلمه گفته است :
و يقال : بكّة : موضع المسجد . و مكّة : البلد حَوْلَهُ .
مباركاً : در آيه حال است و تقدير آن چنين است : « استقرّ ببكّة مُباركاً » ( 1 ) و ممكن است بگوييم تقدير آن : « وضع مباركاً » است . ( 2 )
« مباركاً » يعني ذابركة وأصل البركة : النموّ والزيادة .
تعبير مبارك بودن در مورد چيزهايي است كه خير آن هميشگي است . قرآن چون منشأ و مبدأ خير است ، در چند مورد از آن به مبارك ياد شده ، بيت الله هم به مبارك توصيف شده ؛ زيرا كثير الخير والبركه است . ( 3 )
و به قول خازن : « قيل هو أوّل بيت خصّ بالبركة زيادة الخير » . ( 4 )
فاضل مقداد در بحث از آيه مورد بحث ( 96 آل عمران ) نوشته است : ( 5 )
لام در « للّذي » لام تأكيد است در خبرِ انّ .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن عربي نوشته است : مباركاً ؛ يعني « انّه مبارك من كلّ وجه من وجوه الدنيا والآخرة » . نكـ : احكام القرآن ، ج1 ، ص283
2 . اقصي البيان ، ج1 ، ص339
3 . { وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ . . . } انعام : 92
{ وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ . . . } انعام : 156
{ وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ . . . } انبياء : 10
{ كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ . . . } ، « ص » : 28
4 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص321
5 . كنز العرفان ، ج1 ، ص258
111 |
مُباركاً ، حال است . عامل در آن فعلِ « وضع » است و يا فعل « استقرّ » .
و نيز گفته شده كه « مكّه » : البلد كلّه و بكّة : موضع المسجد .
در پاورقي « كنز العرفان » ، ص258 ، جلد يكم نوشته شده است :
گفته اند : مكّه 17 اسم دارد . ماوردي در كتاب « احكام السلطانيّه » در باب چهاردهم صفحه 157 نوشته است : دو كلمه : مكّه و بكّه مورد اختلاف است :
برخي معتقدند : مكّه و بكّه دو كلمه هستند و مسمّاي آنها يكي است با توجّه به اين كه در زبان عربي به علّت قرب مخرج ، ميم به باء تبديل مي شود و بعضي هم اعقتاد دارند كه اين دو ، دو كلمه هستند و دو مسمّي دارند ؛ يعني مكّه اسم تمام شهر است و بكّه اسم بيت الله .
نويسنده كتاب « مسالك الافهام » در بحث از آيه مزبور ، ضمن
تأييد مطالبِ ديگر مفسّران نوشته است : ( 1 ) « وقيل انّ بكّه ، موضع
المسجد و مكّة : الحرم كلّه و يدخل فيه البيوت و هو المرويّ عن
امام الصادق ( عليه السلام ) .
وقيل : بكّة ، موضع البيت والمطاف و مكّة : اسم البلد ( 2 ) و افزوده است : آن را بكّه گويند : « لأنّها تبكّ أعناق الجبابرة أي تدقّها » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسالك الافهام ، ج2 ، صص100 و 101
2 . در جلد يكم ، ص299 تفسير البرهان ، نوشته شده است ؛ از امام صادق ( عليه السلام ) درباره تفسير « من دخله كان آمناً » پرسيدند كه منظور بيت است يا حرم ؟ قال « مَن دخل الحرم من الناس مستجيراً به ، فهو آمن من سخط الله . . . » و نيز در همين كتاب و همين صفحه : امام صادق ( عليه السلام ) گفته است : « موضع البيت بكّة والقرية مكّة » در روايت ديگر « انّ بكة ، موضع البيت و انّ مكّة جميع ما اكتنفه الحرم » نكـ : تفسير البرهان ، ج1 ، ص300
112 |
نويسنده مسالك الافهام در بحث از آيه 97 آل عمران نوشته است : ( 1 )
« فيه آياتٌ بيّنات . . . » مي تواند جمله مفسّره باشد برايِ جمله « هديً للعالمين » و مي تواند جمله حاليّه باشد .
« مقام ابراهيم » هم مي تواند عطف بيان باشد براي « آيات بيّنات » .
و جمله « مَن دَخَله كان آمناً » يا جمله ابتدائيّه باشد و يا جمله شرطيّه .
ضمير در « دَخلَه » هم به « حرم » برمي گردد و نه به « بيت » و يا « مكّه » .
در تفسير الخازن آمده است : ( 2 )
{ فِيهِ آياتٌ بَيِّنات } يعني فيه دلالات واضحات علي حرمته و مزيد فضله .
زجّاج نوشته است : ( 3 ) رفع « مقام » بنابر اضمار « هي » مي باشد ؛ يعني خبر است براي مبتداي محذوف و در اصل « هي مقام ابراهيم » بوده است .
دليل وجوب حج
در بخش دوّم آيه 97 سوره آل عمران ، نكاتِ بسيار جالب توجّهي هست .
{ . . . وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا . . . } .
اصل حجّ در اسلام به وسيله آيه بالا تشريع شده و به قول ابن عربي ، ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسالك الافهام ، ج2 ، ص101
2 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص322
3 . معاني القرآن و اعرابه ، ج1 ، ص455
4 . احكام القرآن ، ج1 ، ص285
113 |
اين آيه دلالت بر وجوبِ حج مي كند ؛ زيرا در زبان عربي ، وقتي گفته مي شود : « لفلان عليّ كذا » وجوب آن چيز مؤكّدتر شده و اين گونه بيان ،
بليغ ترين الفاظِ وجوب است و تأكيدي است براي الزامِ حجّ .
و به قول نويسنده « اقصي البيان » ( 1 ) از جمله خبريّه { . . . وَللهِِ
عَلَي النَّاسِ . . . } أمر ، موكّدتر و بليغ تر و شديدتر استنباط مي شود تا
صيغه امري .
از طرفي ، جمله اسميّه بر دوام و ثبات دلالت مي كند و در واقع چنين بيان شده : « حج گزاردن حقّي است از آنِ خدا در عهده مردم » .
افزون بر اين ها ، در آغاز مطلب ، به صورت جمله اسميّه و به طورِ عموم ( علي النّاس ) بيان شده و سپس بدان تخصيص داده شده ( مَنِ استطاع ) و اين خود ، دليلي است بر وجوبِ حجّ ؛ زيرا تفصيل بعد از اجمال است ، ابهامي است كه بعد تبيين شده ؛ يعني جمله در آغاز به صورتِ مُجمل آمده و سپس تفصيل داده شده و تمام اينها ، براي مزيد تحقيق و تقرير است . با توجّه به اين كه به قول فاضل مقداد ( 2 ) از جمله پايانيِ آيه { . . . وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنْ الْعَالَمِينَ } چنين استنباط مي شود كه خدا ترك حجّ را از اعظم كبائر شمرده و در رديف كفر آورده ؛ يعني از ترك حجّ به كفر تعبير شده كه چيزي بدتر از آن نيست .
به عبارت ديگر ، در پايانِ آيه ، به جاي اين كه مثلا گفته شود « وَمَنْ لَمْ يَحجّ . . . » براي تأكيد در حج و براي اثبات وجوب حجّ براي مستطيعي كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اقصي البيان ، ج1 ، ص345
2 . كنز العرفان ، ج1 ، ص267 ؛ مسالك الافهام ، ج2 ، ص114 و اقصي البيان ، ج1 ، ص345
114 |
حجّ نگزارد ، گفته شده : { . . . وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ } ؛ يعني « هركس انكار كند وجوب حجّ را و به آن كافر باشد ؛ « فانّ الله غنيّ عنه وعن حجّه وعمله وجميع خلقه » . ( 1 )
انجام مراسم حج بايد فقط براي خدا باشد
از اين كه در آغاز گفته شده : { . . . وَللهِِ عَلَي النَّاسِ . . . . } فهميده مي شود كه انجام حجّ بايد فقط براي خدا باشد و نه چيز ديگر . ( 2 )
الناس ، در « علي الناس » عام است و همه مردم را ـ از نرينه و مادينه ـ دربرمي گيرد ، بجز صغار ، كه بالإجماع از اصولِ تكليف خارج هستند . ( 3 )
عَبد هم ، خارج از عموم است ؛ زيرا عبد غير مستطيع است .
« من استطاع » بدل بعض از كلّ مي باشد ، از كلمه « الناس » ( 4 ) و در واقع مخصّص عموم است ؛ يعني أوجب الله علي المستطيع من النّاس حجّ البيت » .
« حجّ البيت » ( 5 ) : قصده للزيارة علي الوجه المخصوص المشتمل علي ايقاع المناسك . . .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص325
2 . اقصي البيان ، ج1 ، ص345
3 . احكام القرآن ، ج1 ، ص287
4 . معاني القرآن و اعرابه ، ج1 ، ص456
5 . الحجّ بكسر الحاء : اسم العمل . و يقال حججت الشيء أحُجّه حجّاً : اذا قصدته . نكـ : معاني القرآن و اعرابه ، ج1 ، ص456
115 |
دليل اين كه حج در تمام عمر فقط يك بار واجب است
حجّ در تمام عمر ، يك بار واجب است ؛ زيرا : اوّلا لفظ مطلق ، حمل بر اقلّ مراتب مي شود و ثانياً : امر اقتضاي تكرار ندارد . وثالثاً به دليل روايتِ ابن عبّاس كه گفت : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) درباره حجّ با ما سخن مي گفت . اقرع بن حابِس پرسيد : « أفي كلّ عام ؟ فقال ( عليه السلام ) : لا » . ( 1 )
ابوالبركات ، ابن الأنباري ذيل بحث از آيه مزبور نوشته است : ( 2 )
كلمه « مَن » در { . . . مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا . . . } ممكن است در محلّ جرّ باشد ؛ زيرا بَدَل از « النّاس » است و مي توان آن را فاعلِ مصدرِ مضاف به مفعول ؛ يعني « حجّ البيت » دانست و مرفوع .
و ممكن است مرفوع بودن « مَنْ » به سببِ مبتدا بودن باشد ؛ يعني مَن شرطيّه مبتدا واقع شده و فعل « استطاع » هم در محلّ جزم است به « مَن » و جوابِ شرط هم محذوف مي باشد و تقدير جمله چنين است : « مَنِ اسْتَطاعَ فَعَلَيهِ الْحَجّ » .
« ها » ي ضمير در « اليه » ممكن است به كلمه « حجّ » برگردد و مي توان آن را به « بيت » برگرداند .
خلاصه اينكه : عبارتِ مطلقِ { . . . للهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ . . . } را جمله { . . . مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا . . . } مقيّد مي كند .
نويسنده كتاب ( 3 ) « مسالك الافهام » ذيل بحث ازبخش پاياني آيه ( وَمَنْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كنز العرفان ، ج1 ، ص266
2 . البيان في غريب القرآن ، ج1 ، صص213 و 214
3 . مسالك الافهام ، ج2 ، ص114
116 |
كفر . . . ) روايتي از امام صادق كه در كتاب « التهذيب » آمده ، نقل كرده و آن
را دليلي بر وجوب حجّ و اين كه تركِ حجّ به كفر تعبير شده ، دانسته است .
روايت اين است :
« مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَحُجَّ حَجَّةَ الإِسْلامِ فَلْيَمُتْ إِنْ شَاءَ يَهُودِيّاً وَإِنْ شَاءَ نَصْرَانِيّاً » .
نويسنده تفسير الخازن ( 1 ) نيز حديثي از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) روايت كرده است كه : قال رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) : « « بُنِيَ الاِسْلامُ عَلَي خَمْس شَهَادَةِ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَإِقَامِ الصَّلاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ وَحِجِّ الْبَيْتِ وَصِيَامِ شَهْرِ رَمَضَانَ » .
بدين ترتيب : پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) حج را از اركان پنجگانه اسلام دانسته ؛ يعني آن را واجب شمرده است : « علي مَنِ استطاع مِنْ أهل التكليف وَوَجد السّبيل الي حجّ البيت الحرام » .
در فضيلت و اهمّيتِ حج ، روايات زيادي هست . ( 2 )
و خلاصه اينكه دو آيه 96 و 97 سوره آل عمران داراي اهمّيت ويژه اي است و مزايايي را براي بيت الله الحرام بيان كرده است و اين مزايا عبارت است از :
* بيت الله ، اوّل مسجد وضع للنّاس .
* كونه مباركاً .
* كونه هديً للعالمين .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير الخازن ، ج1 ، ص323
2 . براي آگاهي بيشتر رجوع شود به : تفسير الخازن ، ج1 ، صص322 ، 324 و 325
117 |
و در اين بيت الله ، آيات ربوبيّت الهي ، هويداست ؛ زيرا :
ـ مقام ابراهيم است .
ـ خانه اي است كه { . . . وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً } . ( 1 )
* { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلاَئِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَاناً . . . } . ( 2 )
« اي ايمان آورندگان ، شعائر الهي ( مراسم حجّ ) را محترم بشماريد و مخالفت با آنها را حلال ندانيد و نه ماهِ حرام را و نه قرباني هاي بي نشان و نشان دار و نه آنان كه به قصدِ خانه خدا ، براي به دست آوردن فضل خدا و خشنودي خدا مي آيند . . . »
در اين آيه ، ايمان آورندگان مخاطب هستند ؛ زيرا كه از ديگران احرام و به جاآوردنِ حج صحيح نيست .
« اِحلال ؛ التهاون بحرمتها وتركه علي وجه الحلّية » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . براي آگاهي بيشتر درباره تفسير دو آيه 96 و 97 آل عمران ، رجوع شود به : تفسيرهاي : التبيان ، ج2 ، صص535 تا 538 ؛ مجمع البيان ، ج2 ، صص476 تا 479 ؛ جوامع الجامع ، ج1 ، صص191 و 192 ؛ كشّاف ، ج1 ، صص446 تا 448 ؛ الجامع لأحكام القرآن قُرطبي ، ج4 ، صص137 تا 154 ؛ جلالين ، ص83 ؛ صافي ، ج2 ، ص278 تا 282 ؛ تفسير قمي ، ج1 ، ص108 ؛ العيّاشي ، ج1 ، صص187 تا 190 ؛ كشف الحقايق ، ج1 ، صص265 ، 266 ؛ تفسير سيّد عبدالله شبّر ، ص95 و البرهان ، ج1 ، ص298 و ج1 ، ص302
2 . مائده : 2
118 |
در واقع گفته شده است : « لا تجعلو محرّمات الله حلالا ومُباحاً ولا العكس » أي : « لا تتعدّوا حدوده » . ( 1 )
شعائر جمع شعيره ( وقيل واحدها شعارة ) شامل مناسك و برنامه هاي حج است ؛ از وقوفِ به عرفات ومشعر و منا و رمي جمرات و طوافِ سعي و ديگر اعمال . در واقع « الشعائر = المعالم ؛ « لأنّها علامات الحجّ » .
اشتقاق كلمه از : « شَعَرَ فلانٌ بهذا الأمر » ؛ « إذا علم به » . ( 2 )
{ قَلاَئِدَ } ؛ خَيْلٌ يفتله .
{ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ . . . } ؛ يعني قاصدين البيت . اين آهنگ كنندگان ، ممكن است مسلمان باشند وممكن است كافر . گفتني است كفّار نيز در جاهليّت حج بجا مي آوردند . { يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَاناً } جمله اي است كه صفت واقع شده ، برايِ « آمّين البيت » .
بعضي گفته اند : منظور از « فضلا » رزقِ دنياوي است در تجارت .
ومنظور از « رضواناً » رضا و خشنوديِ اُخروي است . ( 3 )
تمام زائرانِ كعبه بايد از آزادي كامل بهره مند باشند
در آيه مورد بحث چند دستور مربوط به حجّ و زيارت كعبه هست ولي در اين ميان ، برخي از دستورات ، از ويژگيِ خاصّي برخوردار است ؛ مثلا آنجا كه خدا گفته است : { . . . وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسالك الافهام ، ج2 ، ص281 و282
2 . مسالك الافهام ، ج2 ، ص281 واقصي البيان ، ج1 ، ص406
3 . اقصي البيان ، ج1 ، ص408
119 |
رَبِّهِمْ وَرِضْوَاناً } .
در واقع خدا گفته است : بايد تمام زائرانِ كعبه ، از آزادي كامل بهره مند باشند و نبايد آنان كه به قصد زيارتِ خانه خدا مي آيند ، مورد مزاحمت قرار گيرند .
بخشي از آيه 2 سوره مائده انسان ساز است و برايِ تعاليِ روح و فكر انسانها ضروري است
و نيز دستورِ { وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ ( 1 ) شَنَآنُ ( 2 ) قَوْم أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا } ، كه بخشي از همين آيه 2 از سوره مائده است ، حائز اهمّيت مي باشد و انسان ساز و براي تعالي روح و فكرِ انسان ها بسيار ضروري ؛ زيرا كه خدا مي گويد : مسلمان نبايد كينه توز باشد و حوادثِ گذشته را در فكر خود احيا كند و در صدد انتقام برآيد . معناي اين بخش از آيه چنين است :
« مبادا به خاطر دشمني با گروهي كه شما را ( در سال حديبيّه ) از آمدنِ به مسجدالحرام مانع شدند ، وادار به تجاوز و تعدّي شويد . »
و جالب اينكه : در بخش پايانيِ آيه ، براي تكميل دستور قبلي ، خدا مي گويد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « ولا يجرمنّكم » ؛ اي « يحملنّكم = وادار نكند » فعلِ يجرمنّ موكّد به نون تأكيد است . وريشه آن « جَرَمَ » و در آيه دو مفعول دارد ؛ مفعول اوّل ضمير مخاطب « كم » و مفعول دوّم « أنْ تَعتَدوا » .
2 . « شَنْآن » ، به فتح نون و سكونها . مصدرٌ أضيف الي الفاعل أو المفعول شدّة بُغضِهم وعداوتهم . ( تفسير جوامع الجامع ، ج1 ، ص310 )
120 |
* { وَ تَعَاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوَي وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَي الاِْثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ } . ( 1 )
« در راه نيكي و تقوا ، تعاون داشته باشيد و در راه گناه و تعدّي همكاري نكنيد و از خدا بپرهيزيد كه مجازات او شديد است . »
اسلام به تعاون در كارهاي نيك دستور مي دهد و نه تعاونِ در گناه
طبق اين اصل ـ يعني اصل تعاون ـ يك مسلمان ، موظّف است كه در كارهاي نيك تعاون داشته باشد و نه در كارهاي نادرست ، نه در اعمال ستمگرانه و ظالمانه .
متأسّفانه ، اين اصل در جاهليّت قرن بيستم وجود ندارد ؛ زيرا در مناسبات بين المللي ، غالباً كشورهاي هم پيمان و كشورهايي كه با يكديگر منافع مشترك دارند ، در مسائل مهمّ به حمايت يكديگر برمي خيزند ، بدون اينكه اصلِ عدالت را رعايت كنند و بدون اينكه ظالم و مظلوم را از يكديگر تفكيك كنند و بدون اينكه محقّق و غير محقّق را تشخيص
دهند ـ ولي اسلام به تعاون دستور مي دهد و آن همكاري يي را
1 . براي آگاهي بيشتر از نكات بلاغي و لغوي و نحوي و تفسيري آيه دو سوره مائده ، نكـ : تفسير التبيان ، ج3 ، صص418 تا 428 ، وتفسير مجمع البيان ، ج3 ، صص152 تا 155 و تفسير جوامع الجامع ، ج1 ، ص310 وكشاف زمخشري ، ج1 ، صص591 و 592 وتفسير جلالين ، ص140 وتفسير سيّد عبدالله شبّر ، ص88 ، وتفسير صافي ، ج2 ، ص418 وتفسير المنار ، ج6 ، صص125 تا 133 وفي ظلال القرآن ، ج2 ، صص644 تا 647 وتفسير كشف الحقايق ، ج1 ، ص443
121 |
مي پسندند كه در كارهاي خوب باشد ، نه در كارهايِ نادرست و برنامه هاي
ظالمانه و ستمگرانه .
اسلام به تعاوني كه در برنامه هايِ مُفيد باشد ، دستور مي دهد و نه در تعاونِ بر گناه و تعدّي و تجاوز .
وچه خوب است كه اين اصلِ اسلامي رعايت شود و جوامع با كساني كه در كارهاي مُفيد گام برمي دارند همكاري كنند نه با ستمگران و تجاوز كنندگان .
ابن عربي در بحث از آيه دو ، سوره مائده ، نوشته است : ( 1 )
« شعائر » ، بر وزن فعائل ، مُفرد آن « شعيره » به دو معنا آمده است :
1 ـ هدي و قرباني . 2 ـ هر عبادتگاه .
وهدي هم يعني : « كلّ حيوان يُهدي الي الله في بيته وحقيقة الهدي كلّ مُعطي لم يذكر معهُ عِوَضٌ » .
« قلائد » ؛ هدايايي كه داراي علامت باشد تا مشخّص شود كه براي خدايِ سبحان است . ( قرباني نشان دار ) . ( 2 )
« آمِّينَ الْبَيْتَ » ؛ يعني قاصدين له . از فعل « أممت كذا » يعني : قَصَدْتُه . آمّين البيت عامّ است و هر كسي را كه قصد خانه كند براي عبادت ، شامل
مي شود ولي اين آيه به آيه { فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ . . . } ( 3 ) نسخ شده است .
1 . احكام القرآن ، ج2 ، صص534 و 535
2 . بر شتر و يا حيواني ديگر ، كفل يا چيز ديگري ، براي تميز و تشخيص از ديگر حيوانات ، بياويزند تا معلوم شود اين حيوان براي قرباني است .
3 . براءَة : 5
122 |
فاضل مقداد هم ذيل بحث از { . . . وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ . . . } نوشته است : ( 1 )
« آمّين : يعني قاصدين البيتوهوأعمّ من أن يكونوامسلمين أو كفّاراً » .
كفّار هم در جاهليّت حجّ به جا مي آوردند و به مسجد الحرام رفت و آمد مي كردند ولي با آيه { . . . فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم . . . } و آيه 28 سوره براءة : { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا . . . } نسخ شد .
و فاضل مقداد گفته است :
« . . . يَبْتَغُونَ . . . » تا آخر ، جمله اي است وَصفي براي « آمّين البيت » يعني قصد كنندگاني كه برايِ درخواست سودِ بازرگاني و رضوان از خدا ، به سوي خانه مي آيند .
آيات 95 و 96 سوره مائده ، كه از بعضي احكام حج بحث كرده است :
* { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ . . . } . ( 2 )
« اي ايمان آورندگان ، در حال احرام ، صيد را نكشيد . . . »
مورد خطاب ايمان آورندگان است ؛ زيرا كه احرام از ديگران صحيح نيست .
« الصيد » : ممكن است مصدر باشد و مي تواند اسم باشد به معناي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كنز العرفان ، ج1 ، ص332
2 . مائده : 95
123 |
« مصيد » و در اينجا ، همين معني مورد نظر است . ( 1 )
« حُرُم » جمع حرام است و مصدر مي باشد ولي در اينجا ، مجازاً به معنايِ وصفي « مُحرم » به كار رفته است .
« لا تقتلوا » : در آيه « لا تقتلوا » به كار رفته ، نه « لا تذبحوا » يا « لا تذكوا » ؛ زيرا اوّلا : از فعل « لا تقتلوا » گناه و معصيت استنباط مي شود و قتل مُحرّم به شمار مي آيد و نه تذكيه و ذبح . و صيد هم در صورتِ قتل ، در حكم ميته است و به اعتقادِ بعضي ، اين حيوان صيد شده به دست مُحرم ، نه تنها خوردنِ گوشت آن بر مُحرم حرام است ، بلكه مُحلّ هم نمي تواند از آن گوشت بخورد و پوست آن هم در حكمِ پوستِ ميته ( 2 ) است و با دباغت ، طاهر نمي شود و در واقع ، حكم ساير ميته ها را دارد . ( 3 )
نكته جالبِ توجّه اينكه قرآن مجيد در هر مورد كه پيش آيد و سخن اقتضا كند ، در صدد است كه انسان ها را بسازد ومردم را اداره كند و نكته
مورد نياز جامعه را بگويد ؛ مثلا در همين مورد كه اگر كسي در حال احرام حيواني را كشت ، در مورد جزا و كيفر آن { . . . يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْل
1 . به دليل اينكه در آيه پيش ( مائده : 94 ) گفته شده است : { يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللهُ بِشَيْء مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِماحُكُمْ . . . } ؛ « الصيد » ؛ در اينجا معناي « المصيد » است ، به قرينه و دلالت « تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِماحُكُمْ » زيرا اگر صيد مصدر باشد ، مصدر حدث است ؛ فلا يوصف بقتلِ اليد والرمح . نكـ : اقصي البيان ، ج1 ، ص397
2 . طبق دستور صريح آيه 3 سوره مائده ، خوردن گوشت ميته و منخنقة ( حيوان خفه شده ) و موقوذة ( حيواني كه با چوب زدن بميرد ) و متردّية ( حيواني كه از بلندي افكنده شود و نطيحة ( حيواني كه با شاخ زدن به يكديگر بميرد ) حرام است .
3 . كنز العرفان ، ج1 ، ص323 و مسالك الافهام ، ج2 ، ص255
124 |
مِنْكُمْ . . . } يعني : دو مرد مؤمنِ عادل حكم مي كنند .
جارّ و مجرور « منكم » در اينجا اهمّيت دارد ؛ يعني آن دو مردِ عادل بايد از شما مسلمانان باشند و نه از غير مسلمان ها . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كنز العرفان ، ج1 ، ص325