بخش 6
کعبه برای اصلاح#160;امور دنیاوی واخروی مردم ، #171; بیت#160;الحرام #187; قرارداد کسی را در بیت الله نرسد که ادعای امتیاز کند ممانعت مردم از عبادتِ در مسجد ، تعدّی به حقِّ خداست نظریه مفسران کسی حق ندارد ادعای مالکیّت سرزمین حرم را بکند کعبه برای آنان بنا نشده که قبله#160;شان جز خدا جای دیگر و کس دیگر است نظریه مفسران منظور از #171; منافع #187; چیست ؟ چرا در قرآن گفته شده #171; یأتوک #187; و گفته نشده #171; یأتوا البیت #187; در حج سیمای اشرافیت نیست نظریه مفسران
خداوند كعبه رابراي اصلاح امور دنياوي واخروي مردم ، « بيت الحرام » قرارداد
* { جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ . . . } . ( 2 )
« خدا ، كعبه را بيت الحرام قرار داد ، براي اصلاح امور دنياوي و اخروي مردم و نيز خدا ، ماهِ حرام را حرمت داد ( براي آسايش از جنگ و ترك كارزار ) . . . »
بايد دانست كه : خداوند كعبه را « بيت الحرام » ناميده و نه مردم ، و خداوند اين خانه را بيت گفت : زيرا كه حقيقت بيت بودن به علّت داشتن سقف و ديوار ، بر آن مصداق دارد ، هر چند كه كسي در آن ساكن نيست .
« قياماً للناس » ؛ قيام الشيء : قوامه وملاكه . اي : يقومون به قياماً .
ابن عربي نوشته است : « قال سعيد بن جبير : قياماً للناس ؛ أي صلاحاً . بعضي هم گفته اند : « قياماً للناس ؛ أي أمناً » .
وگفته اند كه قياماً للنّاس ( 3 ) يعني : وسيله معاش مردم است و مردم از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ2 . مائده : 97
3 . شيخ طبرسي در جلد يكم ، صفحه 354 تفسير جوامع الجامع نوشته است : « قياماً للناس » ؛ اي لمعايش الناس ومكاسبهم ليستقيم به أمور دينهم و دنياهم . . .
125 |
اجتماع در آنجا سود مي برند و علي بن ابراهيم از ائمه ( عليهم السلام ) ، روايت كرده است : ( 1 )
« قال : ما دامَت الْكَعبة قائمة و يحج الناس إليها ، لم يهلكوا فإذا هدمت و تركوا الحجّ هلكوا » .
فاضلِ مقداد درباره « الشهر الحرام » نوشته است : ( 2 )
ماه هاي حرام چهار ماه است : « ثلاثة سردٌ وهو ذوالقعدة وذوالحجّة والمحرّم وواحد فردٌ وهورجب » ؛ « سه ماه حرام پشت سر هم است ، يعني ماه ذوقعده وذوحجّه و محرّم و يك ماه حرام جداست كه رجب باشد » .
در آيه 36 سوره توبه كه خدا گفته است : { إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ . . . } به ماه هاي حرام ، اشاره شده است .
« وسمّيت بذلك ، لتحريمهم القتال فيه . . . » . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كنز العرفان ، ج1 ، ص330 و در جلد 3 ، ص247 تفسير مجمع البيان هم اين روايت نقل شده است : « ورواه علي بن ابراهيم عنهم ( عليهم السلام ) قال ما دامت الكعبة « . . . الخ » .
2 . كنز العرفان ، ج1 ، ص330
3 . براي آگاهي بيشتر درباره لغات و نكات نحوي و تفسيري و بلاغيِ آيات 95 و 97 مائده ، رجوع شود به : تفسير التبيان ، ج3 ، صص23 و30 ؛ تفسير مجمع البيان ، ج3 ، صص245 و246 و247 ؛ تفسير جوامع الجامع ، ج1 ، صص352 و 354 ؛ كشّاف زمخشري ، ج1 ، صص644 ، 646 ؛ تفسير جلالين ، صص162 و163 ؛ تفسير شبّر ، ص146 ؛ تفسير منهج الصادقين ، ج3 ، صص311 و319 ؛ تفسير صافي ، ج2 ، صص490 و491 ؛ تفسير المنار ، ج7 ، صص100 و116 ؛ في ظلال القرآن ، ج3 ، صص44 و45 وتفسير كشف الحقايق ، ج1 ، صص516 و517 و518
126 |
* { وَأَذَانٌ مِنْ اللهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ . . . } . ( 1 )
« واعلامي است از طرف خدا و رسولش در روز حجّ اكبر ( روز عيد قربان ) به اين كه خدا و پيامبرش از مشركان بيزارند . »
خداوند مي خواهد ، پيام بزرگي را ابلاغ كند و اين پيام به همه مردم كه در سرزمين مكّه حاضر بودند ، رسانده شود ، لذا روز بزرگي را كه روز عيد قربان باشد ؛ انتخاب كرد و تعبير « اِلَي الناس » به جاي « اِلَي المُشركين » به ما مي فهماند كه اين پيام به همه مردم ابلاغ شده تا غير مشركان هم گواه باشند و شكستن پيمان با مشركان و اعلان جنگ با آنان به گوش همه آشكارا برسد و در روزي باشد كه همه حج گزاران در منا جمع شده باشند تا كمال دادگري در حقّ دشمنان و پاكي و پاكيزگي و درخشندگي اسلام ، هويدا گردد تاگفته نشود كه اسلام ما را غافلگير كرد و ناجوانمردانه به ما حملهور شد ؛ زيرا اسلام دشمني ذاتي و كينه شخصي با مشركان ندارد . ( 2 )
{ وَأَذَانٌ مِنْ اللهِ وَرَسُولِهِ } اَذان ؛ يعني اعلام . ومنه اذان الصلاة ، انّما هو اعلام بها » .
اذانِ نماز هم اعلام و آگاهي است براي رسيدن وقت نماز .
معناي كلّي به قول نويسنده تفسير الخازن : ( 3 ) « واعلامٌ صادق من الله ورسوله ، واصل الي الناس يوم الحجّ الأكبر .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . برائت : 3
2 . في ظلال القرآن ، ج4 ، ص135
3 . تفسير غريب القرآن ، ص182 وتفسير الخازن ، ج3 ، ص49
127 |
نويسنده تفسير الخازن از قول امام علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) ، روايت كرده كه از پيامبر پرسيدم : « يوم الحجّ الاكبر » چه روزي است ؟
پيامبر در پاسخ گفت : « يوم النحر » و بعضي هم گفته اند : منظور تمام ايّامي است كه « حاجّ » در منا به سرمي برد ؛ گاهي از « يوم » مطلقِ زمان و حين اراده مي شود ، همان طور كه گفته اند :
يوم صفين ـ يوم الجمل . مي دانيم كه دو جنگ مزبور روزهايي ادامه داشت و برخي هم گفته اند : منظور از « يوم الحجّ الاكبر » حجّي است كه در آن پيامبر نيز حجّ گزارد . ( 1 )
بيضاوي ، يوم الحجّ الاكبر را روز عيد ( 2 ) دانسته است ؛ زيرا كه مُعظم اعمال حجّ در آن روز تمام مي شود و روايتي هم نقل كرده است كه مضمون آن چنين است :
پيامبر خدا روز عيد قربان ، در مقابلِ ستون جمرات ايستاد ، در حجّة الوداع ، فقال : « هذا يَوْمُ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ » .
سيّد هاشم بحراني ( بحريني ) نوشته است : ( 3 )
درباره « يوم الحجّ الاكبر » روايات مختلفي نقل شده كه يكي از آن روايات از امام علي ( عليه السلام ) است كه گفت :
« إِنَّمَا سُمِّيَ الْحَجُّ الاَْكْبَرَ لاَِنَّهَا كَانَتْ سَنَةً حَجَّ فِيهَا الْمُسْلِمُونَ وَالْمُشْرِكُونَ وَلَمْ يَحُجَّ الْمُشْرِكُونَ بَعْدَ تِلْكَ السَّنَةِ » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير الخازن ، ج3 ، ص50
2 . تفسير بيضاوي ، ج2 ، ص275
3 . تفسير البرهان ، ج2 ، ص103
128 |
ابن عربي هم نوشته است : ( 1 ) در مورد روز « حجّ الاكبر » اختلاف هست . برخي همچون مجاهد گفته اند : الحجّ الاكبر : القِران ، « الجمع بين الحجّ والعمرة » والحجّ الأصغر : العمرة . ( 2 )
اكنون برخي از آيات سوره حجّ را ، مورد بحث قرار مي دهيم :
* { إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَاد بِظُلْم نُذِقْهُ مِنْ عَذَاب أَلِيم } . ( 3 )
« آنان كه كفر ورزيدند و مردم را از راهِ دينِ خدا و مسجد الحرام باز مي دارند ـ مسجدي كه ما آن را براي همه مردم پرستشگاه قرار داديم ـ و بومي و غير بومي ( 4 ) هم در آن يكسانند ، ( اينان بايد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احكام القرآن ، ج2 ، ص886
2 . براي آگاهي بيشتر درباره نكات بلاغي و جنبه هاي تفسيري و لغوي آيه 3 براءة ، رجوع شود به : تفسير التبيان ، ج5 ، صص170 و171 ؛ تفسير مجمع البيان ، ج5 ، صص4 و5 ؛ تفسير جوامع الجامع ، ج2 ، صص37 و38 ؛ تفسير ابوالفتوح ، ج5 ، صص454 و455 ؛ تفسير منهج الصادقين ، ج4 ، ص221 ؛ تفسير صافي ، ج2 ، صص682 و683 ؛ تفسير جلالين ، ص247 ؛ تفسير المنار ، ج10 ، ص153 به بعد ؛ تفسير كشف الحقايق ، ج1 ، ص781 وتفسير في ظلال القرآن ، ج4 ، ص113
3 . حج : 25
4 . برخي دو كلمه « عاكف » و « بادي » را شهري و بياباني و غريب و خودي ترجمه كرده اند . ابن عربي نوشته است : بنا به گفته سيوطي در ص119 اسباب النزول ، اين آيه در سال 6 هجري نازل شده وقتي كه پيامبر اكرم براي غزوه حديبيّه از مدينه در آمده بود و مشركان مانع شدند كه پيامبر به بيت الله درآيد و در همان مكان عمره بجا آورد و شتر قرباني كرد و سرتراشيد . نكـ : احكام القرآن ، ج4 ، ص129
129 |
بدانند ) كه ما به هر كس از ايشان كه بخواهد در آنجا ستمي بكند ، به او عذاب دردناكي مي چشانيم . »
در اين آيه ، خدا مزاحمت و مخالفتي كه كفّار براي مؤمنان از مسجد الحرام فراهم مي كردند و مردم را از اطاعت خدا و مسجد الحرام كه عبادتگاه مردم است ، باز مي داشتند ، بيان مي كند و كيفر اين كار اينان را با { نُذِقْهُ مِنْ عَذَاب أَلِيم } شرح مي دهد .
در اين آيه ، خدا مسجد الحرام را خانه مردم مي خواند { . . . وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً . . . } وكسي نمي تواند از مردم جلوگيري كند ، با توجّه به اين كه اين نمازگاه و اين محلّ عبادت و اين جايگاه كه محلّ برگزاري اعمال حجّ هم هست ، بومي و غير بومي ، شهري و بياباني ، خودي و غريبه داراي حقّ مشترك هستند و كسي نمي تواند خود را صاحب اختيار مسجد بداند ؛ زيرا كه { سَواءً الْعاكِفُ ( 1 ) فِيهِ وَالْبادِ } ، بومي و غير بومي حق دارند كه در آن مسجد عبادت كنند .
مسجدالحرام بيت الله است و براي همه بندگان خدا و كسي را نرسد كه ادعاي امتياز كند
سيّد قطب نوشته است : ( 2 ) مسجد الحرام بيت الله است و براي همه بندگان خدا است و كسي را نرسد كه ادّعاي امتياز كند .
« فهو بيت الله الذي يتساوي فيه عباد الله فلا يملكه أحدٌ منهم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . العاكف : الساكن بمكّة . والباد : الجانب . نكـ : ج2 ، ص421 تفسير مجاهد .
2 . في ظلال القرآن ، ج5 ، ص591
130 |
ولا يمتاز أحدٌ منهم » .
قرآن كريم آن كسي را كه از اين راهِ روشن منحرف شود و در او اعوجاجي باشد عذاب دردناكي مي چشاند .
در جمله { وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِاِلْحاد . . . } حذفِ مفعول فعل « يُرد » اِفاده عموم ( 1 ) مي كند وبه طور كلّي ، اگر درجمله اي ، متعلّق موردنيازِفعلي ، حذف شده باشد و متعلّق آن فعل در جمله ذكر نشود ، حذف آن متعلّق ، علامت عموميّتِ مطلب است ؛ به عبارت ديگر ، حذف متعلّق افاده عموم مي كند . ( 2 )
در اينجا هم به قول عكبري ( 3 ) جمله چنين بوده است و كلمه « تعدّياً »
حذف شده ؛ يعني { وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِاِلْحاد . . . } .
و در جلد ششم ، صفحه 152 تفسير منهج الصادقين نوشته شده : مفعول فعل « يرد » محذوف است تا شامل امور منهيّه باشد .
از نكات بلاغي ، اين است كه خبر « إنّ » در جمله « إنّ الذين كفروا . . . » به قرينه بخش دوم آيه ، حذف شده و اين حذف اهمّيت بيشتري را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . زمخشري نوشته است : مفعول « يرد » حذف شده تا عموميّت داشته باشد و هر چيزي را شامل شود . نكـ : كشاف ، ج3 ، ص10 و بيضاوي نوشته است : مفعول آن حذف شده تا « يتناول كلّ متناول » . نكـ : تفسير بيضاوي ، ج3 ، ص206 ، وابي مسعود در بحث از : « من يرد فيه » نوشته است . مفعول حذف شده : ليتناول كلّ متناول كأنّه يقول : « ومن يرد فيه مراءاً ما » نكـ : ج4 ، ص10 تفسير ابي السعود .
2 . همچنانكه در آيه يك سوره حجرات ( 49 ) مفعولِ فعلِ « لا تقدّموا » حذف شده و چون مفعول محذوف است مي توانيم بگوييم كه اين حذف ، افاده عموم مي كند و هر چيزي كه احترام پيامبر در آن ملحوظ شده باشد مي تواند مفعول جمله باشد . آيه اين است : { يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللهِ وَرَسُولِهِ . . . } ( حجرات : 1 )
3 . التبيان في اعراب القرآن ، ج2 ، ص939
131 |
مي رساند و اصل جمله چنين بوده است : « إنّ الذين كفروا . . . معذّبون » . ( 1 )
ممانعت مردم از عبادتِ در مسجد ، تعدّي به حقِّ خداست
نكته ديگر اين كه : جلوگيري و ممانعت مردم از عبادتِ در مسجد ، تعدّي به حقّ خدا است ؛ زيرا در آيه ، كلمه « سبيل » به « الله » اضافه شده و چنين استنباط مي شود : « آن كسي كه انسان ها را از عبادت در مسجد الحرام باز دارد و مانع گردد ، آنان را از راه خدا ، بازداشته و به حقّ خدا ، تعدّي كرده است » . ( 2 )
نظريه مفسران
در اين آيه فعل مضارع « يصدّون » بر فعل ماضيِ « كفروا » عطف شده است ، براي بيان استمرار و مراد از فعل « يصدّون » حال و استقبال نيست بلكه استمرار صَدّ است از راهِ خدا و لذا عطف آن بر فعل ماضيِ « كفروا » مستحسن است . ( 3 )
شيخ طوسي نوشته است : ( 4 ) فعل مضارع « يصدّون » بر فعل ماضي « كفروا » عطف شده ؛ زيرا كه مي خواهد بفهماند « ومن شأنهم الصدّ » نظير آيه 20 سوره رعد : { الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللهِ . . . } .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان مأخذ ، ج2 ، ص937
2 . في ظلال القرآن ، ج5 ، صص591 و592
3 . منهج الصادقين ، ج6 ، ص150
4 . تفسير التبيان ، ج7 ، ص271 و 272
132 |
ابوالبركات ، ابن الأنباري نوشته است : ( 1 ) اگر « واو » در « ويصدّون » حرف
عطف باشد ، در اين صورت عطف فعل مضارع بر ماضي ، حمل بر معني مي شود و تقدير آن چنين است : « إنّ الكافرين والصادّين » .
وچنانچه « واو حاليّه » باشد تقدير جمله چنين خواهد بود : « إنّ الذين كفروا صادّين عن سبيل الله » . ( 2 )
زمخشري هم ذيل اين آيه ، در بحث از { . . . وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ } نوشته است : ( 3 ) « أي : الصدود منهم مستمرٌّ دائمٌ » .
ومثلا وقتي مي گوييم : فلان يحسن الي الفقراء ، منظور حال و استقبال نيست ، بلكه قصد گوينده ، استمرارِ احسان است از او .
قرطبي هم در تفسير خود نوشته است : ( 4 ) برخي گفته اند كه « واو » در
فعل مضارع « يصدّون » زايد است و « يصدّون » خبر إنّ است ؛ يعني : { إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ } ولي خود وي اين عقيده را نادرست مي داند و معتقد است كه خبر « إنّ » فعل « خسروا » مي باشد كه مقدّر است .
1 . البيان ، ج2 ، ص173
2 . مكّي بن ابي طالب قيسي نوشته است : فعل مضارع « يصدّون » كه بر فعل ماضي « كفروا » عطف شده ، عطف بر معني است و نه عطف بر لفظ ؛ زيرا تقدير عبارت چنين است : « إنّ الكافرين والصادّين » . بعضي نيز گفته اند : « واو » زايد است و فعل مضارع « يصدّون » خبر إنّ است و تقدير چنين مي شود : « إنّ الذين كفروا يصدّون . . . » . نكـ : ج2 ، ص95 ، مشكل اعراب القرآن .
3 . كشّاف ، ج3 ، ص10
4 . تفسير الجامع لأحكام القرآن ، ج12 ، ص31
133 |
و فعل مضارع « يصدّون » بر استمرار ( 1 ) دلالت مي كند و تقدير آيه چنين است : « إنّ الذين كفروا من شأنهم الصدّ . . . » ؛ همچون { الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللهِ . . . } . ( 2 )
بيضاوي نيز گفته است : ( 3 ) در فعل مضارع « يصدّون » حال و استقبال مورد نظر نيست ، بلكه استمرار و دوام مورد نظر است و روي همين اصل هم ، عطف آن بر فعل ماضي درست است . خبر « إنّ » هم محذوف است كه « معذّبون » باشد . »
نظير همين سخن را ابي السعود در تفسير خود نوشته است ، يعني : منظور استمرار « صدّ » است . و لذلك حَسُنَ عطفه علي الماضي . و افزوده است كه بعضي گفته اند :
جمله حال است از ضمير « كفروا » يعني و « هم يصدّون » .
الخازن نيز نوشته است : ( 4 )
« إن الذين كفروا » بما جاء به محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) « ويصدّون عن سبيل الله » يعني بالمنع من الهجرة والجهاد والاسلام « والمسجد الحرام » يعني ويصدّون عن المسجد الحرام { اَلَّذِي جَعَلْناهُ لِلنّاسِ . . . } ؛ يعني « قبلةً لصلاتهم ومنسكاً ومتعبّداً » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فرّاء گفته است : علّت اين كه با فعل مضارع « يصدّون » بيان شده ، اين است كه خواسته است بفهماند كه صدّ و منع آنان دايمي ومستمرّ است . نكـ : معاني القرآن ، فرّاء ، ج2 ، ص220
2 . رعد : 30
3 . تفسير بيضاوي ، ج3 ، ص205
4 . تفسير الخازن ، ج3 ، ص10
134 |
فاضل مقداد ، ( 1 ) ضمن ابراز عقيده قدما افزوده است كه برخي گفته اند : « كافرشدند { كَفَرُوا } درزمان گذشته وبازمي دارندو منع مي كنند ايشان ، هم اكنون در سال حديبيّه ، يعني { يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ . . . } در زمان حال و آينده . »
نويسنده « اقصي البيان » هم همين گفته را تكرار كرده است ؛ ( 2 ) يعني : « كفروا في الماضي وهم الآن يصدّون » كه اشاره است به صدّ و منع كفّار در سال حديبيّه ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را .
درباره « مسجد الحرام » كه در آيه هست : { إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ } ، بعضي گفته اند : منظور مسجد الحرام است ، به دليل آن كه ظاهر قرآن ، بر اين معني دلالت مي كند و بعضي هم عقيده دارند كه تمامِ حرم منظور نظر است ؛ زيرا مشركان ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در سال حديبيّه ، از حرَم منع كردند و پيامبر در خارج نزول كرد . ( 3 )
آيه 25 سوره فتح هم ، ناظر به همين معني است :
{ هُمْ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ . . . } ، يعني منظور
تمام مكّه است و اين گفته را آيه 1 سورة الاسراء ( اسري ) { سُبْحانَ الَّذي اَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إلي الْمَسْجِدِ الأقْصي . . . } تأييد
1 . كنز العرفان ، ج1 ، ص334
2 . اقصي البيان ، ج1 ، ص411 . البته ديگر عقيده ها را هم گفته است .
3 . زمخشري دربحث ازكلمه « الناس » دراين موردنوشته است : هركه براونام « مردم » اطلاق شود ؛ خواه شهري باشد يابياباني وخواه مقيم باشد يا غير مقيم . نكـ : كشاف ، ج3 ، ص10
ابي السعود در تفسير { الذي جعلناه للنّاس } نوشته است : « اي كأنّها من كان مِن غير فرق بين مكيّ وآفاقيٍّ » . نكـ : ج4 ، ص10 تفسير ابي السعود .
135 |
مي كند ؛ زيرا مي دانيم كه اِسراء از مكّه بوده ، چون پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، در خانه خديجه و يا خانه امّ هاني و يا شِعب بوده است . ( 1 )
در بحث از « . . . سواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَالْبادِ . . . » ( 2 ) بعضي كلمه « سَواء » را مرفوع خوانده اند ، بنابراين كه خبر مقدّم است ؛ يعني « العاكِفُ و البادي سَواءٌ » و بعضي هم منصوب خوانده اند ، بنابراين كه مفعولِ دومِ فعل « جَعَل » باشد و يا حال باشد براي ضمير « جَعَلْنا » .
و در اين صورت « العاكف » هم رفعش به « سواء » خواهد بود ؛ زيرا كه « سواء » مصدر است و عمل اسم فاعل را انجام مي دهد و به معناي « مُسْتَو » هم مي باشد . ( 3 )
قرطبي كلمه « العاكف » را المقيم الملازم و كلمه « البادي » را اهل الباديه و من يقدم عليهم ، معني كرده و گفته است : ( 4 )
« . . . فليس اهل مكّة أحقّ من النازح اليه » .
ابوالفتوح رازي هم ، نوشته است : « عاكف » ، آن بود كه در آن جا مُقيم بود و « بادي » آن كه از باديه آن جا آيد . و تقدير جمله { سواءً الْعاكِفُ ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير جامع لاَحكام القرآن ، قرطبي ، ج12 ، ص32 ؛ كنزالعرفان ، ج1 ، ص335 ؛ أقصي البيان ، ج1 ، ص412
2 . مكّي بن ابي طالب ، در تفسير اين جمله نوشته است : اين خود دليل است بر اين كه حَرَم مِلك كسي نيست ؛ زيرا كه خدا ، ميان مقيم و غيرمقيم ، فرقي قائل نشده است . نكـ : مشكل اعراب القرآن ، ج2 ، ص95
3 . تفسير جامع لاَحكام القرآن ، ج12 ، ص34
4 . تفسير جامع لاَحكام ، ج12 ، ص32 ، و غريب القرآن ، ص291
5 . نويسنده كتاب « لسان التنزيل » عاكف را « باشنده ؛ يعني شهري » و بادي را بياباني آن كه از جايي آمده باشد ، معني كرده است . نكـ : لسان التنزيل ، ص122
136 |
فِيهِ وَالْبادِ } چنين است : « العاكف و البادي فيه مستويان » و درباره اين جمله ، چه زيبا گفته است خواجه عبدالله انصاري : ( 1 )
« در حرم من چه شهرنشين و چه باديه نشين هردو يك حال دارند و يك مقام » .
در بحث از { وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحاد بِظُلْم نُذِقْهُ مِنْ عَذاب أَلِيم } گفته اند : « وَمَنْ يُرد » فعل شرط است و جواب آن { نُذِقْهُ مِنْ عَذاب أَلِيم } مي باشد . اِلحاد ( 2 ) هم يعني : ميل و به قول قرطبي ، ( 3 ) خدا خواسته است بگويد : كسي كه ميل به ظلم در او باشد { نُذِقْهُ مِنْ عَذاب أَلِيم } .
فاضل مقداد درباره « بالحاد بظلم » نوشته است : دو صنف مي باشند براي مفعول محذوف ؛ يعني « مَنْ يُرد فيه امراً بالحاد بظلم » .
ابوالفتوح رازي هم ضمن اين كه « باء » را در كلمه « اِلحاد » زايد دانسته ، عبارت راچنين معني كرده است : ( 4 ) « همّت كندكه آن جا ، جزخداي را بپرستد » .
ابي السعود ، نوشته است : ( 5 ) بالحاد : بِعُدُول عن القصد . بظلم : بغير حقّ . و هُما حالانِ مترادفان .
زمخشري نيز اين دو كلمه را دو حال مترادف دانسته است . ( 6 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . خلاصه كشف الاسرار ، ج2 ، ص89
2 . اِلحاد : الميل عن المقصد و منه اللحد لأنّه مايل عن سمت القبر . نكـ : كنزالعرفان ، ج1 ، ص335
3 . تفسير جامع لاَحكام القرآن ، ج12 ، ص34
4 . تفسيرابوالفتوح رازي ، ج8 ، ص87
5 . تفسير ابي السعود ، ج4 ، ص10 ؛ تفسير بيضاوي ، ج3 ، ص206
6 . كشاف زمخشري ، ج3 ، ص10
137 |
ابن قتيبه ، در بحث از { وَمَنْ يُرِد فِيهِ بِاِلْحاد } نوشته است : ( 1 ) « اَي : مَن يرد فيه الحاداً . و هو الظلم و الميل عن الحق . ( « با » هم زايد است ) .
كسي حق ندارد ادعاي مالكيّت سرزمين حرم را بكند
نويسنده كتاب « اقصي البيان » نوشته است كه مي توانيم : كلمه « سواء » را مرفوع بخوانيم ، بنابراين كه خبر مقدّم باشد و در اين صورت معناي عبارت چنين است : « العاكِف ( 2 ) فِيهِ وَالْباد ( 3 ) سَواءٌ » يعني كسي حق ندارد كه به سرزمين حرم ادّعاي مالكيت كند .
كعبه براي آنان بنا نشده كه قبله شان جز خدا جاي ديگر و كس ديگر است
* { وَ إِذْ بَوَّأْنا لاِِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَالْقائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ } . ( 4 )
« ( اي پيامبر به يادآر ) ( 5 ) آن زماني را كه ابراهيم را در جاي اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير غريب القرآن ، ص291
2 . « العاكف » ؛ المقيم الملازم للمكان . « البادي » ؛ ازبَدَأيبدأ : إذاظَهَرَ . و « البدء » ؛ خلاف الحضر .
ابن عربي در بحث از { سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَالْبادِ . . . } نوشته است : مقيم و واردشونده ، در حق و حُرمت مساوي باشند . نكـ : احكام القرآن ، ج3 ، ص1263
3 . فرّاء گفته است : فالعاكف ، مَن كان مِن أهل مكّة . و الباد ، مَن نزح اليه بحجّ أو عمرة . نكـ : معاني القرآن ، فرّاء ، ج2 ، ص221
4 . حج : 26
5 . « و إذ بوّأنا . . . » ، « اِذ » ظرف است و متعلّق به فعل مقدّر كه « اُذكُره » باشد . در واقع گفته شده : « اُذكره وقت . . . » نكـ : التبيان ، ج2 ، ص939
138 |
خانه ، جا داديم ( و مقرّر داشتيم و گفتيم به او ) كه چيزي را شريك و انباز من قرار نده و خانه ام را براي طواف كنندگان و حاجيان و نمازگزاران ، پاك و پاكيزه دار . »
در بخش نخستين آيه ، خداوند كعبه را جايگاهِ ابراهيم براي عبادت قرار داده تا عبادت كنندگان بدانند اين خانه محلّ عبادت است و از طرفي ، خانه را به خود نسبت داده و « طَهِّر بيتي » گفته تا بفهماند كه اين خانه از آنِ خداست و همگان مي توانند در آن جا به عبادت مشغول شوند و اختصاص به طبقه خاصّ و كشور ويژه اي ندارد و معنايِ واقعيِ تطهير مَعْبد ، پاكيِ معنوي از پليدي هاست ؛ يعني عبادات بايد ، خالصاً برايِ خدا باشد و هيچ شائبه اي در آن نباشد .
به قول سيّد قطب ، با قرار گرفتن ابراهيم ( عليه السلام ) در اين خانه و جاگرفتن وي در بيت الله اساسِ توحيد در بيت الله با دستور { أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً } پايه ريزي شد و از عبارت { وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ } نيز استنباط مي شود كه اين خانه و اين مكان مقدّس براي چنين افرادي بنا شده ، نه براي مُشركان و نه براي آنان كه قبله شان جز خدا ، جاي ديگر و كس ديگر است .
نظريه مفسران
سيد قطب گويد : ( 1 )
« البيتُ اُنْشِيءَ للطّائفينَ و القائِمينَ و الرّكّع السّجود لمن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . في ظلال القرآن ، ج5 ، ص593
139 |
يشركون بالله و يتوجّهون بالعباد الي سواه » .
ملاّ فتح الله كاشاني نوشته است : ( 1 )
{ وَإِذْ بَوَّأْنا ( 2 ) لاِِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ . . . } يعني : جا داديم ابراهيم را در موضعِ خانه كعبه .
يقال : بوّء فلاناً إذا اقامه و أقعده . از مادّه بَوْء : رُجُوع . و منه قوله تعالي « فقد باءَ بغضب » اي رجع .
پس از اين توضيح لغوي ، ملا فتح الله كاشاني در ترجمه آيه گفته است :
خانه كعبه را پاكيزه دار از اصنام ، تا آن را طواف كنند و در آن نماز گزارند و اين قول به لسان اهل علم است . امّا به زبان اهل اشاره ؛ يعني اي ابراهيم دل خود را كه دارالملكِ كبريايِ من است ، از همه چيز پاك كن و
غيري را بر آن راه مَدِه كه او پيمانه محبّت است . « القلوبُ اواني الله في الأرض فاحبّ الأواني إلي الله اَصفاها » . ( 3 )
نويسنده « مسالك الأفهام » در ترجمه « و إذ بَوَّأنا لإبراهيم . . . » نوشته است : ( 4 )
يعني : به يادآر آن زماني را كه ما خانه را مرجع براي عبادت قرار داديم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير منهج الصّادقين ، ج6 ، ص153
2 . بوّأنا : وَطأنا يعني جايگاه داديم ( = هيّئنا له ) .
( مكان البيت ) ، مراد از بيت ، خانه كعبه است . و در جمله « أن لا تُشرك بي شيئاً » حذفي هست و تقدير آن : « وَأوحينا إليه أن لا تشرك بي شيئاً » مي باشد . نكـ : تفسير ابوالفتوح رازي ، ج8 ، ص88
3 . همان مأخذ ، ج6 ، ص154
4 . مَسالك الافهام ، ج2 ، ص117 و 118
140 |
و افزوده است كه « أن » در { أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً } مفسرّه است براي فعلي كه « بوّأنا مكان البيت » باشد و درواقع گفته شده است :
« اَمرنا ، اَن لا تشرك بي شيئاً في العبادة فيه » .
در بخش پايانيِ آيه هم ، به جاي لفظ صلاة و نماز ، از اركان صلاة كه قيام و ركوع و سجود باشد ، سخن گفته است .
قرطبي در بحث از آيه مزبور نوشته است : ( 1 )
{ وَإِذْ بَوَّأْنا ( 2 ) لاِِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ . . . }
يعني : اُذْكُره إذ بوّأنا لإبراهيمَ . . . .
بوّأته منزلاً و بوّأتُ لَهُ : مكّنتك و مكّنت لَهُ .
يعني بوّأت ، ممكن است دو مفعولي باشد و يا يك مفعول داشته باشد .
در « طهّر بيتي » قرطبي گفته است : تطهير بيت عام است از كفر و بدعت ها و تمام ناپاكي ها و افزوده است كه قبايل جُرْهُم و عَمالقه ، بُت هايي در اطراف خانه داشتند و ابراهيم مأمور شد كه بت ها را از ميان ببرد و درواقع خانه از بت پرستي پاك شود . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير جامع لأحكام القرآن ، ج12 ، ص37
2 . ابن عربي نوشته است : « بوّأنا : نزّلنا » . « لإبراهيم مكان البيت » : عرّفنا به منزلا » . و براي همين است كه « لام » حرف جر بر آن درآمده تا اينكه متعدّي به دو مفعول نباشد . نكـ : احكام القرآن ، ج3 ، ص1266
3 . براي آگاهي بيشتر از جنبه هاي بلاغي و نحوي و نكات تفسيري و لغوي آيه 26 سوره حج رجوع شود به : تفسير التبيان ، ج7 ، ص274 و 275 ؛ تفسير كشّاف زمخشري ، ج3 ، ص10 و 11 ؛ تفسير ثعالبي ، ج3 ، ص76 ؛ تفسير جلالين ، ص443 ؛ تفسير سيد عبدالله شبّر ، ص325 ؛ تفسير صافي ، ج2 ، ص119 و تفسير كشف الحقائق ، ج2 ، ص478
141 |
ابوالبركات ، ابنُ الأنباري هم گفته است : ممكن است « لام »
در « لإبراهيم » زايد باشد و « بوّأنا » دومفعولي باشد ؛ يعني « ابراهيم » مفعول اوّل و « مكان » مفعول دوّم و ممكن است « لام » زايد نباشد و
فعل « بوّأنا » به معناي « جعلنا » باشد و در اين صورت تقدير عبارت چنين مي شود :
« جعلنا لإبراهيم مكان البَيْتِ منزلاً » كه « مكان البيت » باشد و « منزلاً » مفعولِ محذوف باشد .
خلاصه اين كه : كعبه محلّ عبادت مسلمانان جهان است و در آن جا بايد منحصراً خدايِ يكتا را پرستش كرد و اعتقاد به توحيد هم بايد از هر جهت خالص و پاك و بي ريب و ريا باشد .
* { وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ ( 1 ) رِجالاً وَعَلي كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق } . ( 2 )
« در ميان مردم نداي حجّ دِه تا مردم ، پياده و سواره ،
بر مركب هاي لاغر شده از راه هاي دور ، به سوي تو و به مكّه
آيند . »
1 . يأتوك رجالاً : اي مُشاة علي ارجلهم . رِجال جمع راجل مثل صِحاب و صاحب و قيام و قائم .
2 . حج : 27
142 |
* { لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيّام مَعْلُومات عَلي ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ اْلأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَأَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ } . ( 1 )
« تاكه منافع خود را ببينند و نام خدا را در روزهاي معلوم ياد كنند ، به جهت اين كه چهارپايان را به آنان روزي داديم . پس ، از گوشت آنها بخوريد و گرسنه فقير را هم اِطعام كنيد . »
پس از اين كه ابراهيم ( عليه السلام ) به دستور خداوند از ساختن خانه فراغت يافت و فرمانِ تطهير بيت را از سويِ خدا دريافت كرد ، خدا به او دستور داد كه با صدايِ بلند به مردم ندا درده تا مناسك حجّ به جا آرند و قصد خانه كنند و همان طور كه علي ( عليه السلام ) و ابن عباس گفته اند خِطاب فعلِ « اَذِّن » به ابراهيم است . سياق عبارت هم ايجاب مي كند كه مخاطب ، ابراهيم ( عليه السلام ) باشد و نه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) .
منظور از « منافع » چيست ؟
پس از اعلام حج در آيه بعدي ، خداوند منافع حجّ را برمي شمارد و مي گويد :
تنها فيوضاتِ معنوي نصيب نمي شود ، بلكه سودهاي مادّي هم دارد ؛ يعني اگر اعلام كني به سوي تو مي آيند تا منافع خود را ببينند .
كلمه « منافع » در آيه ، نكره است و به صورت جمع و به طور مطلق ذكر شده است پس بنابراين از لحاظ فنّ معاني ، اِفاده عموم مي كند و مي تواند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حج : 28
143 |
هم منافع دنياوي را شامل شود كه حوائج گوناگون و نيازمندي هاي همگاني را دربر مي گيرد ؛ چه ، اقوام مختلف گِرد مي آيند ، اقوامي كه معبود همه شان يكي است و افكار همه يكسان است . قبله همه كعبه
است . وحدت فكري دارند . وحدتِ كلمه دارند . درنتيجه اتّحاد مي توانند در حلّ مشكلاتِ اقتصادي يكديگر ياور هم باشند و مشكلات همديگر را حلّ كنند و درنتيجه بهره هاي مادّي نصيب ملّت هاي گوناگونِ
مسلمان شود .
و همچنين منظور از « منافع » مي تواند منافع اخروي باشد ؛ زيرا عبادت ها معنويت ايجاد مي كند و انسان مي سازد و اثرش در گفتارها
و كردارها نمودار مي گردد و انسان ها به سوي فلاح و رستگاري
مي روند . ( 1 )
اين است كه قرآن به طور كلّي و مطلق گفته است :
{ لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم } . تا هر گروهي به حَسَب استعداد و نياز و دريافت خود بهره گيرند . ( 2 )
فعل اَمر « اَذِّن » خطاب به ابراهيم است تا براي حجّ ندا دردهد و در ميان مردم اعلامِ حج كند ، بانگ حج دردهد تا با پاي پياده و بر پشت مركبِ لاغر از دوردست صحراهاي عميق به سوي خدا آيند . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . منافع را ، نكره آورده ، تا بر كثرت دلالت كند ؛ يعني هم منافع دنياوي را شامل شود و هم اَجْر اخروي ، همچون عفو و مغفرت را . باتوجّه به اين كه حديثي در اين باره از امام محمد باقر و امام جعفر صادق ( عليهما السلام ) نقل شده است . نكـ : كنزالعرفان ، ج1 ، ص269
2 . في ظلال القرآن ، ج5 ، ص595
3 . احكام القرآن ، ج3 ، ص1266
144 |
چرا در قرآن گفته شده « يأتوك » و گفته نشده « يأتوا البيت »
دراين جا نكته اي وجوددارد وآن نكته اين است كه ، گفته شده : « يأتوك » و نه « يأتوالبيت » . در صورتي كه غرض اصلي زيارتِ خانه است و مردم مي روند وخانه راطواف مي كنند ومناسك حجّ به جاي مي آورند ، چه ربطي به ابراهيم دارد تا به سوي او بيايند و فعل به صورت « يأتوك » گفته شود ؟ !
شايد در جواب بتوان گفت كه : مقصود اصلي از تشريع حج ، زيارت دل است و زيارت صاحب دل ، نه زيارتِ سنگ و گِل ؛ « تا بتواني زيارت دلها كن » .
بخشي از آيه 37 سوره ابراهيم ( = 14 ) نيز ، تقريباً چنين مطلبي را گفته است :
{ . . . فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ . . . } .
« اي خدا ، تو دل هاي مردمان را به سوي خودشان مايل گردان . . . »
در حج سيماي اشرافيت نيست
« يأتوك رِجالاً » رِجالاً جمع راجل است ؛ يعني پياده . و به قول ملافتح الله كاشاني تقديم « رجالاً » به جهت افضليّت ماشي است و نشان مي دهد كه سيماي اَشرافيّت ندارد ؛ زيرا در درجه اول پياده هايند و در درجه دوم سواره هايي كه لاغري مركّبشان از طبقه راكبشان حكايت مي كند .
نظريه مفسران
ابن عربي در بحث از « يأتوك رجالاً » نوشته است : ( 1 ) از تقدّم ذكر « رجالاً » برخي چنين درك كرده اند كه حجّ « راجل » افضل از حجّ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احكام القرآن ، ج3 ، ص1267 و 1268
145 |
« راكب » است . در كشف الأسرار هم نوشته شده است در ذيل بحث از { . . . يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَي كُلِّ ضَامِر . . . } ( 1 ) پيادگان و سوارگان به سوي
خانه تو آيند ، خداوند پيادگان راه حج را بر سواران مقدّم داشت و
رتبت بهشتي داد . . . شگفت تر آن كه در ذكرِ سوارانِ راه ، آنان را به
مركوب يادكرد نه به راكب ، از بهر آن كه رنج راه با مركوب است نه با راكب . . . .
مكي بن ابي طالب قيسي ، در بحث از : { . . . وَعَلي كُلِّ ضامر يَأْتِينَ . . . } نوشته است : ( 2 ) « ضامر » به معناي « ضوامر » است كه جمع مي باشد ، باتوجه به اينكه كلمه « كُلّ » هم بر عموميت دلالت مي كند و روي همين اصل است كه فعل « يأتين » به اعتبارِ معناي جمع آمده است .
در تفسير جلالين هم ، ذيل كلمه « يأتين » ( 3 ) نوشته شده : ( 4 )
« اي الضوامر حملاً علي المعني » .
وجمله « وَعَلي كُلِّ ضامِر . . . » نيز در موضع حال است و محلا منصوب ؛ يعني و رُكباناً و به قول زمخشري : ( 5 ) « كانّه قال : رِجالاً و رُكباناً » .
« يأتين » ؛ ابن عربي در بحث از اين كلمه « يأتين » نوشته است : ( 6 ) ضمير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ضامر : اي بعير مهزول و هو يطلق علي الذكر و الأنثي . نكـ : تفسير جلالين ، ص443
2 . مشكل اعراب القرآن ، ج2 ، ص97
3 . يأتين ؛ صفة كلّ ضامر ، لأنّه بمعني الجمع . نكـ : تفسير سيد عبدالله شبّر ، ص325
4 . تفسير جلالين ، ص443
5 . كشاف ، ج3 ، ص11
6 . احكام القرآن ، ج3 ، ص1268
146 |
فعل مضارع « يأتين » به شتر برمي گردد ، از باب كرامت آن حيوان ؛ زيرا آن
حيوان هم با صاحبش به حجّ آمده است . كرامت قائل شدن براي حيوان در قرآن هست ، همچون قول خدا { وَالْعادِياتِ ضَبْحاً } ( 1 ) از باب كرامت كه در خيل جهادكنندگان فعاليت كرده است . خدا به اسباني كه نفسشان به شماره افتاده ، سوگند ياد كرده است .
ابوالفتوح در ذيل بحث از آيه مزبور گفته است : ( 2 )
جزم فعلِ « يأتوك رجالاً » بنابراين است كه در جواب فعل امرِ « اَذِّن » است .
« رجالاً » هم منصوب است ؛ زيرا حال از فاعل است . رِجال جمع راجل است همچون : قِيام و قائم و صِيام و صائم و صِحاب و صاحب .
« فجٍّ عَميق » ؛ عميق به معناي دوري در مسافت آمده است . همچون : « يَقْطَعْنَ بُعْدَ النازح العميق » ؛ « شتران ، درازي راه بعيد و دور را قطع كردند و بريدند و طي كردند . »
قرطبي ، در تفسير خود ، ( 3 ) ضمن اين كه نقل كرده مخاطب فعل « اَذِّن » ممكن است ابراهيم ( عليه السلام ) باشد ولي خود ترجيح داده كه مخاطب شخص حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) باشد ؛ زيرا قرآن ، بر پيامبر اكرم نازل شده و فعل هم مخاطب است و ابراهيم غايب .
در باره « يأتوك رجالاً » گفته است : لازم بود گفته شود « يأتون الكعبة » ولي چون ندا دهنده انسان است ، لذا « يأتوك » گفته شده و در واقع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عاديات : 1
2 . تفسير ابوالفتوح رازي ، ج8 ، ص89
3 . تفسير الجامع لأحكام القرآن ، ج12 ، ص38
147 |
بدينوسيله مقام ندا دهنده را بالا برده است .
درباره { . . . يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق } نوشته است :
جمله اي است كه سبب ضُمور ( 1 ) رابيان مي كند ؛ يعني طول سفر در شتر اثر مي گذارد . ضمير در فعل « يأتين » هم به « ابل » بر مي گردد ، به جهت كرامت شتر ، كه با صاحبش به حجّ آمده است همچون « وَالعاديات ضبحاً » . ( 2 )
فاضل مقداد در بحث از آيه { أَذِّنْ فِي النَّاسِ . . . } نوشته است : ( 3 )
برخي گفته اند : مورد خطاب آيه ، ابراهيم ( عليه السلام ) است و بعضي هم مورد خطاب را ، شخص حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) دانسته و براي تأييد اين سخن ، روايت زير را هم از امام صادق ( عليه السلام ) نقل كرده اند :
« أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) أَقَامَ بِالْمَدِينَةِ عَشْرَ سِنِينَ لَمْ يَحُجَّ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعَلي كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنِينَ أَنْ يُؤَذِّنُوا بِأَعْلَي أَصْوَاتِهِمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) يَحُجُّ مِنْ عَامِهِ هَذَا » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ضُمور به ضمّ ضاد ، مصدري است كه صفت آن ( ضامر ) در آيه مورد بحث ذكر شده است .
ضامر ؛ البعير المهزول الذي اتعبه السفر . يقال : ضمر ، يضمر ، ضموراً ( لاغر ميان شدند ) .
2 . اين همان سخني است كه ابن عربي هم گفته است ؛ يعني قرآن نيز از باب كرامت و بزرگ شمردن ، به دونده هاي شتابان يعني اسبان مجاهدين ، آنگاه كه به سوي دشمن به تاخت و تاز درمي آيند ، سوگند ياد كرده است .
3 . كنز العرفان ، ج 1 ، ص 286
148 |
سيد هاشم بحراني ( بحريني ) نيز همين مطلب را نقل كرده ( 1 ) و افزوده است : پس از نزول اين آيه ، پيامبر ، دستور داد با صداي بلند آواز در دهند و اعلام كنند كه پيامبر در اين سال حج خواهد گزارد .
پيامبر گرامي چهار روز مانده از ماه ذي القعده ، از مدينه به قصد زيارت كعبه درآمد و اعمال حج را به شيوه اي كه مسلمانان خوب فرا گيرند ، انجام داد .
نويسنده « مَسالِك الأَفْهام » نوشته است : ( 2 )
{ أَذِّنْ فِي النَّاسِ . . . } ؛ يعني « نادِ فِيهِمْ بِالْحَجّ » ؛ « آنان را دعوت به حج كُن . »
و افزوده است كه برخي از مفسّران معتقدند : مورد خطاب در آيه ، حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) است ؛ زيرا آيه : { وَإِذْ بَوَّأْنَا لاِِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ . . . } ( 3 ) نمي تواند دليل باشد بر اين كه : مخاطب ، ابراهيم ( عليه السلام ) است ؛ چون به گفته علاّمه فاضل جواد كاظمي ، نويسنده كتاب مسالك الأفهام :
« اِنَّ الْخِطابَ فِي الْقُرآن اِذا حَمَلَهُ عَلي اَنَّ مُحَمَّداً هُوَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . البرهان ، ج3 ، صص 85 و 86 . سيد هاشم بحراني در آغاز بحث از اين آيه ، نوشته است : پس از فراغ از ساختن بيت ، خدا به ابراهيم دستور داد ميانِ مردم ندا دهد كه حج به جا آورند ؛ « فَقالَ يا رَبّ وَما يَبلغ صَوتي » ، « خداوندا ! صدايم به همه نمي رسد . » خداوند فرمود :
« عَلَيْكَ الأَذان وَعَلَيَّ الْبَلاغ » ؛ « از تو ندا كردن و از من رساندن . » سپس مطلب بالا را نقل كرده است .
2 . مسالك الأفهام ، ج 2 ، ص 119
3 . حج : 26
149 |
الْمُخاطَب فَهُوَ اَولي » .
پس مورد خطاب ، شخص حضرت محمد است ، با توجه به اين كه پيامبر گرامي ، پس از دو سال اقامت در مدينه ، به اين فرمان مأمور شده و از حضرت صادق ( عليه السلام ) هم روايتي در اين باره در كتاب كافي هست . ( 1 )
پس از نزول آيه { أَذِّنْ فِي النَّاسِ . . . } پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هم دستور داد : ندا در دهند كه پيامبر ، امسال حج به جا خواهد آورد .
{ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق } ؛ ( 2 ) « ازراه هاي دور ، به سوي تو ، به مكه آيند . »
{ لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ } ؛ ( 3 ) « تا منافع خود را ببينند . » لام در « ليشهدوا » لام مقصود و فايده است .
{ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيَّام مَعْلُومَات } ؛ « خدا را در روزهاي معلوم ياد كنند . »
به ياد خدا بودن يكي از اهداف اصلي حج است . اگر خوب توجه كنيم ، مي بينيم كه در تمام اعمال حج ، به ياد خدا بودن و نام خدا را به زبان آوردن وجود دارد و هدف اصلي در تمام مراحل ، توحيد است و نفي شرك و داشتن اخلاص .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسالك الأفهام ، ج 2 ، ص 119
2 . فَجّ : الطريق الواسعة ، و الجمع فِجاج .
و « الفجّ العميق ؛ راه دور » ، « بئر عميق » ؛ اي « بعيد القعر » . « العماقة » ؛ « ژرف و دور شدن » . نكـ : كنز العرفان ، ج1 ، ص269
3 . روندگان در راه حق مختلفند و منافع هر يكي براندازه روش اوست و به قدر همت او ! صاحبان مال را منافع ، مال و معاش است . . . و ارباب احوال را ، منافع ، صفايِ اَنفاس است . نكـ خلاصه تفسير ادبي و عرفاني ، ج 2 ، ص 93
150 |
اين است كه پس از { لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ . . . } ؛ ( 1 ) باز جمله { وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ . . . } مي آيد تا انسان ها خدا را فراموش نكنند و به ياد خدا باشند .
گو اين كه زمخشري گفته است : ( 2 ) جمله { وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ . . . } كنايه از ذبح و نحر است ؛ زيرا به هنگام قرباني كردن ، « بسم الله . . . » بر زبان جاري مي كنيم وبه اصطلاح ، ذبح همراه باذكراست ؛ يعني ذكرراگفتهو ذبح را اراده كرده است ( =ذكر لازم و اراده ملزوم ) و همين را در اصطلاح كنايه گويند . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نكره آوردن « منافع » به جهت شمول است تا هر نوع منفعت ديني و دنيايي را دربرگيرد .
نكـ : تفسر بيضاوي ، ج 3 ، ص 206 ابي السعود در بحث از منافع نوشته است : « عظيمة الخطر ، كثيرة العدد ، أونوعاً من المنافع الدينية و الدنيوية بهذه العبادة .
نكـ : تفسير ابي السعود ، ج 4 ، ص 11
2 . كشاف ، ج 3 ، ص 11
3 . كنايه ؛ يعني به كار بردن لفظي و اراده كردن معناي لازم آن ، به عبارت ساده تر : لفظي را به كار برند و به جاي معناي اصلي ، يكي از لوازم آن معني را اراده كنند .