بخش 1

مقدّمه پیشگفتار زندگی پرماجرای ابراهیم پیامبر بت شکن زادگاه و طفولیت ابراهیم مبارزه با گروههای مختلف بت پرست مبارزه منطقی با بت پرستان گفتگو با آزر نبوت ابراهیم مبارزه عملی با بت پرستان گفتگو با حاکم جبار! هجرت ابراهیم آخرین مرحله رسالت ابراهیم سرگذشت نوح وابراهیم طرح جالب بت شکنی ابراهیم نکته ها 1 ـ آیا پیامبران هم توریه می کنند؟ 2 ـ ابراهیم نقشه های مشرکان شکست می خورد


1



2




3


با مقدمّه

حضرت آية الله مكارم شيرازي

 

حج و حرمين شريفين

 

در تفسير نمونه

به كوشش:

سيّدعلي قاضي عسكر



4




5




6



21




19


مقدّمه

با شكوه ترين مراسم عبادي

بي شك، حج بزرگترين كنگره اسلامي است. در اين كنگره نمايندگان واقعي امّت اسلامي، از بيش از يكصد كشور دنيا (اعمّ از كشورهاي اسلامي و غير اسلامي) شركت دارند و شايان توجّه اين كه انگيزه شركت در اين مراسم يك انگيزه به تمام معنا معنوي است كه فضاي كنگره را براي رسيدن به يك وحدت نظر كلّي آماده مي سازد.

گرچه ما هرگز از تمام ظرفيت حج استفاده نكرده ايم ولي همين مقدار كه از آن بهره گرفته مي شود گامي است بلند در راه عظمت اسلام و مسلمين، و مأيوس ساختن دشمن از نفوذ در اين سدّ عظيم، به اميد آن روز كه مسلمانان جهان به ظرفيت واقعي برنامه عظيم معنوي و انسان ساز حج پي ببرند و از آن به عنوان وسيله اي براي تعالي در تمام زمينه ها استفاده كنند.

در قرآن مجيد درباره حج چند بحث مهم ديده مي شود:

نخست آثار و بركات به طور فشرده آمده است.

در بخش ديگري، قسمت قابل توجّهي درباره اعمال حج، طواف، سعي صفا و مروه، وقوف عرفات و مشعر و منا، قرباني و تقصير و احكام ديگري درباره «مصدود و امثال آن به طور كاملا ظريف و دقيق بيان شده است.

بخشي نيز درباره حضرت ابراهيم خليل شيخ الانبيا و بناي خانه كعبه و مراسم قرباني فرزند و مانند آن است كه بسياري از اعمال حج تداعي كننده فداكاري هاي آن پيامبر بزرگ و تفسير كننده اعمال او است.

در تفسير نمونه تمام اين لطايف و ظرايف بحمد الله آمده است ولي به طور



20


پراكنده ـ به تناسب آيات ـ در مجلدات مختلف.

بديهي است گردآوري و تهذيب و تنقيح اين مباحث سبب مي شود كه خوانندگان احاطه كاملي بر مسائل حج از ديدگاه قرآن مجيد پيدا كنند.

خوشبختانه دانشمند محترم حجّة الاسلام والمسلمين آقاي سيّدعلي قاضي عسكر با ذوق و سليقه خوب خود اين مهم را بر عهده گرفته، مباحث را گردآوري و تبويب و تنقيح كرده و مجموعه پر ارزشي فراهم ساخته و در اختيار تمام كساني كه مي خواهند شكوه و عظمت و اسرار حج را از طريق قرآن بدانند قرار داده اند.

اميدواريم همگان بتوانند از آن بهره گيرند و ذخيره يوم المعاده ما و ايشان و خوانندگان عزيز باشد.

 

قم ـ حوزه علميه

ناصر مكارم شيرازي



21


پيشگفتار

حج و مناسك و اسرار آن، در قرآن كريم، جايگاهي ويژه دارد و مفسّران عالقيدر از ديرباز در تفسير آيات مرتبط با آن، نكات ارزشمند و آموزنده اي را مطرح كرده اند كه به دليل متمركز و منسجم نبودنِ آيات و در نتيجه عدم پيوستگي تفاسير و مطالب مطرح شده در باره آن، عموم مردم از دستيابي به لطايف آن محروم مانده اند.

از اين رو، از سال ها پيش، در اين انديشه بودم كه با استخراج و گردآوريِ مباحث مربوط به حج و حرمين شريفين از تفاسير مختلف، دستيابي به اين گنجينه ارزشمند را براي علاقمندان هموار نمايم. در اين راستا، پس از مشورت با برخي فرهيختگان، تفسير نمونه را به دليل فارسي بودن و قابل فهم بودن براي بيشتر طبقات مردم برگزيدم.

ابتدا اين تفسير شريف را از آغاز تا پايان مطالعه كرده، آيات و مباحث مرتبط با موضوع حج را مشخص نمودم، آنگاه مطالب مربوط به هر بحث را، كه در آيات و سوره هاي مختلف آمده بود، با رعايت ترتيب بحث، منظم و در يك فصل قرار دادم تا خواننده هنگام مطالعه در مباحث هر بخش، احساس گسيختگي و در نتيجه خستگي نكند و بتواند از آغاز تا پايان هر موضوع را پيوسته ملاحظه و مطالعه كند.

سپس با رعايت حفظ متن، مطالب و موضوعات گزينش شده ويرايش گرديد تا عبارات انتخاب شده از بخش هاي مختلف، حتّي المقدور هماهنگ شود.

آيات و روايات نيز اعراب گذاري گرديد تا خواننده را در درست خواني آنها ياري دهد.

آدرس مطالبِ گزينش شده از هر بخش، در پايان هر موضوع ذكر گرديد تا آنانكه



22


مايلند با مراجعه به اصل تفسير، مطالب را دنبال كنند، اين امكان براي آنها فراهم شود.

مباحث مختلف نيز در چهار فصل تنظيم گرديد:

فصل نخست: زندگاني حضرت ابراهيم خليل(عليه السلام) بنيانگذار حج ابراهيمي.

فصل دوم: حج و مسائل مربوط به آن.

فصل سوم: مكه و رويدادها و موضوعات مرتبط به آن.

فصل چهارم: مدينه، رويدادها، جنگ ها و حوادثي كه در آن رخ داده است.

در صدد بودم مباحث مربوط به سيره نبوي و حوادث عصر بعثت را نيز به فصل هاي كتاب بيفزايم ليكن به دليل حجيم شدن، از اين تصميم منصرف شدم.

مجموعه فراهم شده، براي عموم مردم مفيد و سودمند است امّا براي روحانيون محترم كاروان ها، به خصوص در موسم حج و ايام عمره، كه معمولاً دسترسي به منابع مختلف براي آنان فراهم نيست، مي تواند نفع و بهره بيشتري در بر داشته باشد.

به اميد آنكه اين حركت استمرار يابد و مطالب و موضوعات مرتبط با حج و حرمين شريفين از تفاسير ديگر نيز استخراج و براي گسترش فرهنگ حج در جامعه، در اختيار عموم قرار گيرد.

در پايان لازم مي دانم از مرجع عاليقدر، حضرت آيت الله العظمي آقاي مكارم شيرازي ـ دامت بركاته ـ كه با استقبال از اين طرح و با ارائه رهنمودهاي مفيد و سازنده خود اينجانب را در تهيه و تنظيم اين كتاب ياري كردند و نيز از همكاران ارجمندم در مركز تحقيقات حج، صميمانه تشكّر و سپاسگزاري نمايم.

 

سيّدعلي قاضي عسكر



23




24




25


 

زندگي پرماجراي ابراهيم(عليه السلام)

پيامبر بت شكن

از آنجا كه در قرآن تنها يك سوره به نام ابراهيم ناميده شده ـ هر چند حالات ابراهيم تنها در اين سوره نيامده، بلكه در سوره هاي ديگر نيز به مناسبت هاي گوناگون از اين پيامبر بزرگ الهي ياد شده است ـ لذا مناسب ديديم تا زندگي پر افتخار اين قهرمان توحيد را فهرستوار ذكر نماييم، تا در تفسير آيات مختلف كه در آينده به آن برخورد مي كنيم، و نياز به احاطه بر زندگي اين پيامبر دارد، آگاهي كافي وجود داشته باشد، و بتوانيم خوانندگان محترم را به اين بحث ارجاع دهيم.

زندگي ابراهيم را در سه دوره مشخص مي توان مطرح كرد:

1 ـ دوران قبل از نبوت.

2 ـ دوران نبوت و مبارزه با بت پرستان در بابل.

3 ـ دوران هجرت از بابل و تلاش و كوشش در سرزمين مصر و فلسطين و مكه.

زادگاه و طفوليت ابراهيم

ابراهيم در سرزمين بابل، كه از سرزمينهاي شگفت انگيز جهان بود و حكومتي نيرومند و در عين حال ظالم و جبار بر آن سلطه داشت، تولد يافت. او در زماني چشم به جهان گشود كه نمرودبن كنعان، آن پادشاه جبار و ستمگر بر بابل حكومت مي كرد و خود را خداي بزرگ بابل معرفي مي نمود.



26


البته مردم بابل تنها اين بت را نداشتند، بلكه در عين حال بت هايي با اشكال گوناگون و از مواد مختلف ساخته و پرداخته بودند و به نيايش در مقابل آنها مشغول بودند.

حكومت وقت، از آنجا كه بت پرستي را وسيله مؤثري براي تحميق و تخدير افكار ساده لوحان مي ديد، سخت از آن حمايت مي كرد و هرگونه اهانت و توهين به بت ها را يك گناه بزرگ و جرم نابخشودني مي دانست.

مورخان درباره تولد ابراهيم داستان شگفت انگيزي نقل كرده اند كه خلاصه اش چنين است:

منجّمان تولد شخصي را كه با قدرت بي منازع نمرود مبارزه خواهد كرد، پيش بيني كرده بودند و او با تمام قوا، هم براي جلوگيري از تولد چنين كودكي و هم براي كشتن او بر فرض تولد، تلاش و كوشش مي كرد. امّا هيچ يك از اينها مؤثر نيفتاد و اين نوزاد سرانجام تولد يافت.

مادر براي حفظ او، وي را در گوشه غاري در نزديكي زادگاهش پرورش مي داد، به طوري كه سيزده سال از عمر خود را در آنجا گذراند. دور از نظر مأموران نمرود پرورش يافت و به سن نوجواني رسيد و تصميم گرفت كه آن خلوتگاه را براي هميشه ترك كند و به ميان مردم گام نهد و درس توحيدي را كه با الهام درون به ضميمه مطالعات فكري دريافته بود براي مردم باز گويد.

مبارزه با گروههاي مختلف بت پرست

در اين هنگام كه مردم بابل علاوه بر بتهاي ساختگي دست خود، موجودات آسماني همچون خورشيد و ماه و ستارگان را پرستش مي كردند، ابراهيم تصميم گرفت از طريق منطق و استدلال هاي روشن، وجدان خفته آنها را بيدار سازد و پرده هاي تاريك تلقينات غلط را از روي فطرت پاك آنها برگيرد، تا نور فطرت بدرخشد، و در راه توحيد و يگانه پرستي گام بگذارند.

او مدتها در باره آفرينش آسمان و زمين و قدرتي كه بر آنها حكومت مي كند و نظام شگفت انگيز آنها مطالعه كرده بود و نور يقين در قلبش مي درخشيد.(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انعام : 75



27


مبارزه منطقي با بت پرستان

نخست با ستاره پرستان روبه رو شد و در برابر گروهي كه در برابر ستاره زهره كه بلافاصله بعد از غروب آفتاب در افق مغرب مي درخشد به تعظيم و پرستش مشغول مي شدند قرار گرفت.

ابراهيم يا از روي تعجب و استفهام انكاري، و يا به عنوان هماهنگي با طرف مقابل، به عنوان مقدمه براي اثبات اشتباهشان، صدا زد اين خداي من است؟! اما هنگامي كه غروب كرد گفت: من غروب كنندگان را دوست ندارم.

هنگامي كه ماه سينه افق را شكافت و ماه پرستان مراسم نيايش را شروع كردند، با آنها هم صدا شده، گفت: اين خداي من است؟ اما آن هم كه افول كرد گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمايي نكند از گمراهان خواهم بود.

خورشيد پرده هاي تاريك شب را شكافت، و شعاع طلايي خود را بر كوه و صحرا گسترد، آفتاب پرستان به نيايش برخاستند، ابراهيم گفت: اين خداي من است؟، اين از همه بزرگتر است. اما هنگامي كه غروب كرد، صدا زد اي قوم من از شريك هايي كه شما براي خدا مي سازيد بيزارم! اينها همه افول و غروب دارند. اينها همه دستخوش تغيير و اسير دست قوانين آفرينش اند، و هرگز از خود اراده و اختياري ندارند، تا چه رسد به اينكه خالق و گرداننده اين جهان باشند.

من روي خود را به سوي كسي كردم كه آسمانها و زمين را آفريده، من در ايمان خود به او خالص و ثابت قدمم و هرگز از مشركان نخواهم بود (سوره انعام آيه 75 تا 79).

ابراهيم اين مرحله از مبارزه خود را با بت پرستان، به عالي ترين صورت پشت سر گذاشت، و توانست عده اي را بيدار و حداقل عده ديگري را در شك و ترديد فرو برد.

چيزي نگذشت اين زمزمه در آن منطقه پيچيد، اين جوان كيست كه با اين منطق گويا و بيان رسا در دلهاي توده مردم راه باز مي كند؟!

گفتگو با آزر

در يك مرحله ديگر ابراهيم باعمويش آزر وارد بحث شد وبا عباراتي بسيار محكم، رسا و توأم با محبت و گاهي توبيخ، در زمينه بت پرستي به او هشدار داد، و به او گفت:



28


چرا چيزي را مي پرستي كه نمي شنود و نمي بيند و نه هيچ مشكلي را درباره تو حل مي كند؟ تو اگر از من پيروي كني، من تو را به راه راست هدايت مي كنم، من از اين مي ترسم كه اگر از شيطان پيروي كني مجازات الهي دامنت را بگيرد.

حتي هنگامي كه عمويش در مقابل اين نصايح، او را تهديد به سنگسار كردن مي نمود او با جمله سلام عليك، من براي تو استغفار خواهم كرد كوشش نمود تا در دل سنگين او راهي پيدا كند (سوره مريم آيه 47).

نبوت ابراهيم

در اينكه ابراهيم در چه سن و سالي به مقام نبوت نائل گشت دليل روشني در دست نداريم ولي همينقدر از سوره مريم استفاده مي شود كه او به هنگامي كه با عمويش آزر به بحث پرداخت، به مقام نبوت رسيده بود; زيرا در اين سوره مي خوانيم: "  وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً * إِذْ قالَ لاَِبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً" .(1) و مي دانيم اين ماجرا قبل از درگيري شديد بابت پرستان وداستان آتش سوزي اوبوده است، واگرآنچه را بعضي از مورخان نوشته اند كه ابراهيم به هنگام داستان آتش سوزي 16 ساله بود به آن بيفزاييم ثابت مي شود كه او از همان آغاز نوجواني اين رسالت بزرگ را بر دوش گرفته بود.

مبارزه عملي با بت پرستان

به هر حال ماجراي درگيري ابراهيم با بت پرستان، هر روز شديدتر، و شديدتر، مي شد، تا به شكستن همه بت هاي بت خانه بابل (به استثناي يك بت بزرگ) با استفاده از يك فرصت كاملا مناسب، انجاميد!

گفتگو با حاكم جبار!

ماجراي مخالفت و مبارزه ابراهيم با بتها سرانجام به گوش نمرود رسيد و او را احضار كرد تا به گمان خود از طريق نصيحت و اندرز، و يا توبيخ و تهديد وي را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مريم : 41 و 42



29


خاموش سازد.

اوكه درسفسطه بازي، چيره دست بود، از ابراهيم پرسيد اگر تواين بت ها را نمي پرستي، پس پروردگار تو كيست؟ گفت: همان كسي كه حيات و مرگ به دست او است.

فرياد زد اي بي خبر اين به دست من است، مگر نمي بيني مجرم محكوم به اعدام را آزاد مي كنم، و زنداني غير محكوم به اعدام را اگر بخواهم اعدام مي نمايم؟!

ابراهيم كه در پاسخ هاي دندان شكن، فوق العاده مهارت داشت، با استمداد از قدرت نبوت به او گفت تنها حيات و مرگ نيست كه به دست خدا است، همه عالم هستي به فرمان اويند، مگر نمي بيني صبحگاهان خورشيد به فرمان او از افق مشرق سر بر مي آورد و شامگاهان به فرمانش در افق مغرب فرو مي رود؟ اگر تو حكم روا بر پهنه جهان هستي مي باشي، فردا اين قضيه را عكس كن، تا خورشيد از مغرب سر بر آورد، و در مشرق فرونشيند.

نمرود چنان مبهوت شد كه توانايي سخن گفتن را در برابر او از دست داد (بقره آيه 258).

بدون شك ابراهيم مي دانست كه نمرود در ادعاي قدرت بر حيات و مرگ سفسطه مي كند ولي مهارت او در استدلال اجازه نمي داد اين مطلب كه جاي دستاويزي براي دشمن سفسطه باز در آن وجود دارد، تعقيب شود، لذا فورا آن را رها كرد و به چيزي چسبيد كه هيچگونه قدرت دست و پا زدن در آن نداشت!

هجرت ابراهيم

سرانجام دستگاه حكومت جبار نمرود كه احساس كرد اين جوان كم كم به صورت كانون خطري براي حكومت خود كامه او در آمده و زبان گويا و فكر توانا ومنطق رسايش ممكن است سبب بيداري و آگاهي توده هاي تحت ستم گردد، و زنجيرهاي استعمار او را سرانجام پاره كنند و بر او بشورند، تصميم گرفت با دامن زدن به تعصبات جاهلانه بت پرستان، كار ابراهيم را يكسره كند و با مراسم خاصي كه در سوره انبيا ذكر شده، او را در برابر ديدگان همه در ميان درياي آتشي كه بهوسيله



30


جهل مردم و جنايت نظام حاكم بر افروخته شده بود، بسوزاند و براي هميشه فكر خود را راحت كند.

اما هنگامي كه آتش به فرمان خدا خاموش گشت و ابراهيم سالم از آن صحنه بيرون آمد، چنان لرزه اي بر دستگاه نمرود وارد گشت كه به كلي روحيه خود را باخت، چرا كه ديگر ابراهيم يك جوان ماجراجو و تفرقه افكن ـ بر چسبي كه دستگاه نمرود به او مي زدند ـ نبود، بلكه به عنوان يك رهبر الهي و يك قهرمان شجاع كه مي تواند يك تنه و با دست خالي بر انبوه جباران قدرتمند يورش ببرد، در آمد! و به همين دليل نمرود و درباريانش كه همچون زالو خون مردم بينوا را مي مكيدند تصميم گرفتند براي ادامه حكومت خود با تمام قوا در برابر ابراهيم بايستند و تا او را نابود نكنند از پاي ننشينند.

از سوي ديگر ابراهيم سهم خود را از آن گروه گرفته بود; يعني دلهاي آماده به او ايمان آورده بودند، او بهتر ديد كه با جمعيت مؤمنان و هوادارانش سرزمين بابل را ترك گويد، و براي گستردن دعوت حق به سوي شام و فلسطين و مصر، سرزمين فراعنه، روانه شود، و توانست در آن مناطق حقيقت توحيد را تبليغ نمايد و مؤمنان فراواني را به سوي پرستش خداوند يگانه بخواند.

آخرين مرحله رسالت ابراهيم

ابراهيم عمري را به مبارزه با بت پرستي در تمام اشكالش و مخصوصا انسان پرستي گذراند و توانست دلهاي آماده را به نور توحيد روشن سازد و در كالبد انسانها جان تازه اي دمد و گروههاي زيادي را از زنجير خودكامه گان رهايي بخشد.

اكنون بايد در آخرين مرحله عبوديت و بندگي خدا گام نهد و هر چه را دارد در طبق اخلاص بگذارد، و به پيشگاهش تقديم كند.

تا از رهگذر آزمايش هاي بزرگ الهي با يك جهش بزرگ روحاني وارد مرحله امامت و پيشوايي انسانها گردد و مقارن همين حال، پايه هاي خانه توحيد يعني خانه كعبه را برافرازد، و آن را به صورت يك كانون بي نظير خدا پرستي در آورد، و از همه مؤمنان آماده، به كنگره عظيمي در كنار اين خانه عظيم توحيد، دعوت كند.

ماجراي حسادت ساره زن نخستين ابراهيم با هاجر كنيزي كه او را به همسري اختيار



31


كرده بود و فرزندي به نام اسماعيل از او يافت، سبب شد كه اين مادر و كودك شير خوار را به فرمان خدا از سرزمين فلسطين به بيابان خشك و تفتيده مكه در لابلاي آن كوههاي زمخت و خشن ببرد. و آنها را در آن سرزمين كه حتي يك قطره آب در آن پيدا نمي شد، به فرمان خدا، و به عنوان يك آزمايش بزرگ بگذارد و باز گردد.

پيدايش چشمه زمزم و آمدن قبيله جرهم به آن سرزمين و اجازه خواستن از هاجر براي زندگي در آن منطقه كه هر كدام ماجراي طولاني و مفصلي دارد، سبب آبادي اين سرزمين شد.

ابراهيم از خدا خواسته بود كه آن نقطه را شهري آباد و پر بركت سازد، و دل هاي مردم را به فرزندانش كه در آن منطقه رو به فزوني بودند، متوجه گرداند.

جالب اينكه بعضي از مورخان نقل كرده اند هنگامي كه ابراهيم هاجر و اسماعيل شير خوار را در مكه گذاشت، و مي خواست از آنجا باز گردد، هاجر او را صدا زد كه اي ابراهيم چه كسي به تو دستور داد ما را در سرزميني بگذاري كه نه گياهي در آن وجود دارد، نه حيوان شير دهنده اي، و نه حتي يك قطره آب، آن هم بدون زاد و توشه و مونس؟! ابراهيم در يك جمله كوتاه پاسخ گفت: پروردگارم مرا چنين دستور داده است.

هنگامي كه هاجر اين جمله را شنيد گفت: اكنون كه چنين است، خدا هرگز ما را به حال خود رها نخواهد كرد!

ابراهيم كرارا از فلسطين به قصد زيارت اسماعيل به مكه آمد، و در يكي از همين سفرها بود كه مراسم حج را بجاي آورد و به فرمان خدا اسماعيل فرزندش را كه به صورت نوجوان برومند و فوق العاده پاك و با ايمان بود به قربانگاه برد و حاضر شد اين بهترين ميوه شاخسار حياتش را با دست خود در راه خدا قرباني كند.

هنگامي كه اين مهمترين آزمايش را به عالي ترين صورتي از عهده بر آمد و تا آخرين مرحله آمادگي خود را در اين راه نشان داد خدا قرباني اش را پذيرفت و اسماعيل را براي او حفظ كرد و گوسفندي به عنوان قرباني براي او فرستاد.

سرانجام ابراهيم با ادا كردن حق همه اين امتحانات، و بيرون آمدن از كوره همه اين آزمايش ها، به بلندترين مقامي كه يك انسان ممكن است به آن برسد ارتقا يافت و



32


چنانكه قرآن مي گويد:

خداوند ابراهيم را به كلماتي آزمود و او همه آنها را به انجام رساند، و به دنبال آن به او فرمود من تورا امام و پيشوا قرار مي دهم، ابراهيم كه از اين مژده به وجد آمده بود تقاضا كرد كه اين مقام را به بعضي از فرزندان من نيز ببخش، دعاي او مستجاب شد ولي به اين شرط كه اين مقام به كسي كه ظلم و ستم و انحرافي از او سر زده باشد هرگز نخواهد رسيد.(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج10، ص406



33


 

سرگذشت نوح وابراهيم(عليهما السلام)

 

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلي قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَة إِلاّ خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ(14)

فَأَنْجَيْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ وَ جَعَلْناها آيَةً لِلْعالَمِينَ(15)

وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ(16)

إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(17)

وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ(18)

أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللهِ يَسِيرٌ(19)(1)

«14 ـ ما نوح را به سوي قومش فرستاديم و او در ميان آنها هزار سال، جز پنجاه سال، درنگ كرد اما سرانجام طوفان آنها را فرا گرفت در حالي كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عنكبوت.



34


ظالم بودند.

15 ـ ما او و اصحاب كشتي را رهايي بخشيديم و آن را آيتي براي جهانيان قرار داديم.

16 ـ ما ابراهيم را فرستاديم، هنگامي كه به قومش گفت: خدا را پرستش كنيد، و از او بپرهيزيد كه اين براي شما بهتر است اگر بدانيد.

17 ـ شما غير از خدا فقط بت ها (قطعات سنگ و چوبي) را مي پرستيد و دروغ هايي به هم مي بافيد، كساني را كه غير از خدا پرستش مي كنيد مالك رزق شما نيستند، روزي را نزد خدا بطلبيد و او را پرستش كنيد و شكر او را بجا آوريد، كه به سوي او باز مي گرديد.

18 ـ اگر شما (مرا) تكذيب كنيد، امتهاي پيش از شما نيز (پيامبرانشان را) تكذيب كردند وظيفه فرستاده خدا جز ابلاغ آشكار نيست.

19 ـ آيا آنها نديدند چگونه خداوند آفرينش را آغاز مي كند، سپس بازمي گرداند؟ اين كار براي خدا آسان است.

چون در آيات قبلي سخن از آزمايش عمومي انسان ها بود، از اينجا به بعد بخش هايي از آزمايش هاي سخت انبيا(عليهم السلام) و اقوام پيشين را منعكس مي كند كه چگونه تحت فشار و آزار دشمنان قرار گرفتند و چگونه صبر كردند و سرانجام پيروزي نصيبشان شد، تا هم دلداري باشد براي ياران پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) كه در آن روز سخت در فشار دشمنان نيرومند در مكه بودند و هم تهديدي باشد براي دشمنان كه مراقب پايان دردناك عمرشان باشد.

نخست از اولين پيامبر اولوا العزم يعني نوح(عليه السلام) شروع مي كند و در عبارتي كوتاه آن بخش از زندگاني اش را كه بيشتر متناسب وضع مسلمانان آن روز بود، بازگو مي كند. مي گويد: «ما نوح را به سوي قومش فرستاديم و او در ميان آنها هزار سال به جز پنجاه سال، درنگ كرد ; " وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلي قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَة إِلاّ خَمْسِينَ عاماً..." .

شب و روز مشغول تبليغ و دعوت به سوي توحيد بود، در خلوت و تنهايي، در ميان جمعيت و با استفاده از هر فرصت، آنها را در اين مدت طولاني يعني 950 سال! به سوي خداوند فرا خواند و از اين تلاش پي گير خسته نشد و ضعف و فتوري به خود راه نداد، اما



35


با اين همه جز گروه اندكي (حدود هشتاد نفر طبق نقل تواريخ) ايمان نياوردند (يعني به طورمتوسط هر دوازده سال يك نفر!).

بنابر اين شما در راه دعوت به سوي حق و مبارزه با انحرافات خسته نشويد كه برنامه شما در مقابل برنامه نوح(عليه السلام) سهل و آسان است.

ولي ببينيد پايان اين قوم ستمگر و لجوج به كجا رسيد. «سرانجام طوفان عظيم آنها را فرا گرفت، در حالي كه ظالم و ستمگر بودند ; " ...فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ" .

به اين ترتيب طومار زندگي ننگينشان درهم پيچيده شد و كاخ ها و قصرها و جسدهاي بي جانشان در امواج طوفان دفن شد.

تعبير به هزار سال الا پنجاه سال ـ در حالي كه ممكن بود از اول 950 سال بگويد ـ براي اشاره به عظمت و طول اين زمان است; زيرا عدد هزار آن هم به صورت هزار سال براي مدت تبليغ عدد بسيار بزرگي محسوب مي شود.

ظاهر آيه فوق اين است كه اين مقدار، تمام عمر نوح نبود ـ هر چند تورات كنوني اين عدد را براي تمام مدت عمر نوح ذكر كرده است(1) بلكه بعد از طوفان هم مدت ديگري زندگي كرد كه طبق گفته بعضي از مفسران، سيصد سال بود.

البته اين عمر طولاني در مقياس عمرهاي زمان ما بسيار زياد است و هيچگاه طبيعي به نظر نمي رسد. ممكن است ميزان عمر در آن ايام با امروز تفاوت داشته، اصولا قوم نوح(عليه السلام) چنان كه از بعضي مدارك به دست مي آيد، عمر طولاني داشتند و در اين ميان عمر حضرت نوح(عليه السلام) نيز فوق العاده بوده است، ضمناً اين نشان مي دهد كه ساختمان وجود انسان به او امكان عمر طولاني مي دهد.

مطالعات دانشمندان امروز نيز نشان داده كه عمر انسان حد ثابت و معيني ندارد و اينكه بعضي آن را محدود به 120 سال، يا كمتر و بيشتر، دانسته اند، كاملا بي پايه است، بلكه با تغيير شرايط كاملا ممكن است دگرگون شود.

هم اكنون به وسيله آزمايش هايي توانسته اند عمر پاره اي از گياهان و يا موجودات زنده ديگر را به دوازده برابر عمر معمولي و حتي در بعضي از موارد، اگر تعجب نكنيد به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تورات ـ سفر تكوين، فصل نهم.



36


نهصد برابر! برسانند و اگر موفق شوند با همين معيار عمر انسان را افزايش دهند، ممكن است انسان هزاران سال عمر كند.

ضمناً بايد توجه داشت كه كلمه «طوفان در اصل به معني هر حادثه اي است كه انسان را احاطه مي كند (از ماده طواف) سپس به آب فراوان، يا سيل شديد كه مساحت
زيادي از زمين را فرا مي گيرد و در خود فرو مي برد، اطلاق شده است. همچنين به هر چيز شديد و فراوان كه فراگير باشد ـ اعم از باد و آتش و آب ـ نيز گفته مي شود و گاه به معني تاريكي شديد شب نيز آمده است.(1)

جالب اينكه مي گويد: «وَ هُمْ ظالِمُونَ يعني آنها به هنگام وقوع طوفان، همچنان به ظلم و ستم خود ادامه مي دادند. اشاره به اينكه اگر اين كار را رها كرده و نادم مي شدند و به سوي خداوند مي آمدند، هرگز گرفتار چنين سرنوشتي نمي شدند.

در آيه بعد مي افزايد: «ما نوح و اصحاب كشتي را رهايي بخشيديم و آن را آيت و نشانه اي براي جهانيان قرار داديم ; " فَأَنْجَيْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ وَ جَعَلْناها آيَةً لِلْعالَمِينَ" .

سپس به دنبال ماجراي فشرده نوح(عليه السلام) و قومش به سراغ داستان ابراهيم(عليه السلام) دومين پيامبر بزرگ اولوا العزم مي رود و مي فرمايد: «ما ابراهيم(عليه السلام) را فرستاديم هنگامي كه به قومش گفت: خداي يگانه را پرستش كنيد و از او بپرهيزيد كه اين براي شما بهتر است اگر بدانيد ; " وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ" .

در اينجا دو برنامه مهم اعتقادي و عملي انبيا(عليهم السلام) را كه دعوت به توحيد و تقوا بوده است، با هم بيان كرده و در پايان مي گويد: اگر شما درست بينديشيد پيروي از توحيد و تقوا براي شما بهتر است كه دنيايتان را از آلودگي هاي شرك و گناه و بدبختي نجات مي دهد و آخرت شما نيز سعادت جاويدان است.

سپس ابراهيم(عليه السلام) به دلايل بطلان بت پرستي مي پردازد و با چند تعبير مختلف كه هر كدام متضمن دليلي است، آيين آنها را شديدا محكوم مي كند.

نخست مي گويد: «شما غير از خدا فقط بت هايي را مي پرستيد ; " إِنَّما تَعْبُدُونَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مفردات راغب، ص320، كلمه طواف، فرهنگ عميد يك جلدي ص718



37


مِنْ دُونِ اللهِ" .

همان بت هايي كه مجسمه هاي بي روحي هستند، مجسمه هايي بي اراده، بي عقل و شعور و فاقد همه چيز كه چگونگي منظره آنها خود دليل گويايي بر بطلان عقيده بت پرستي است (توجه داشته باشيد «أَوْثان جمع «وَثَن بر وزن صنم ـ به معني سنگ هايي است كه آنها را مي تراشندو عبادت مي كردند).

بعد از اين فراتر مي رود و مي گويد: نه تنها وضع اين بت ها نشان مي دهد كه معبود نيستند، بلكه شما نيز مي دانيد كه خودتان دروغ هايي به هم مي بافيد و نام معبود را بر اين بت ها مي گذاريد; " ...وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً..." .

شما چه دليلي براي اين دروغ بزرگ جز يك مشت اوهام و خرافات داريد؟!

از آنجا كه «تَخْلُقُونَ از ماده «خلق است كه گاهي به معني آفريدن و ساختن مي آيد و گاه به معني دروغ گفتن، بعضي از مفسران تفسير ديگري براي اين جمله غير از آنچه در بالا گفتيم ذكر كرده اند و گفته اند منظور اين است كه شما اين بت ها (اين معبودهاي قلابي) را با دست خود مي تراشيد و خلق مي كنيد (بنابر اين «إِفْك به معني معبودهاي دروغين و خلق به معني تراشيدن است).

سپس به دليل سومي مي پردازد كه پرستش شما نسبت به اين بت ها يا به خاطر منافع مادي است و يا سرنوشتتان در جهان ديگر و هر كدام باشد باطل است، چرا كه «كساني را كه غير از خداوند مي پرستيد، قادر نيستند به شما رزق و روزي دهند ; " إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً" .

شما خود قبول داريد كه بت ها خالق نيستند، بلكه خالق خداوند است، بنابر اين روزي دهنده نيز او است. «سپس روزي را نزد خدا جستجو كنيد ; " فَابْتَغُوا عِنْدَ اللهِ الرِّزْقَ" .

«و چون روزي دهنده او است او را عبادت كنيد و شكر او را به جا آوريد ; " وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ...".

به تعبير ديگر يكي از انگيزه هاي عبادت، حس شكرگزاري در مقابل منعم حقيقي است، شما مي دانيد منعم حقيقي خداوند است، پس شكر و عبادت نيز مخصوص ذات پاك خداوند است.



38


و اگر زندگي سراي ديگر را مي طلبيد، بدانيد بازگشت همه شما به سوي او است و نه به سوي بت ها! ; " ...إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ" .

بت ها نه در اينجا منشا اثري هستند و نه آنجا.

به اين ترتيب با چند دليل كوتاه و روشن، منطق واهي آنها را مي كوبد.

سپس ابراهيم(عليه السلام) به عنوان تهديد، و همچنين بي اعتنايي نسبت به آنها مي گويد: «اگر شما سخنان مرا تكذيب كنيد، مطلب تازه اي نيست، امت هاي پيش از شما نيز پيامبرشان را تكذيب كردند «و به سرنوشت دردناكي گرفتار شدند ; " وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ..." .

«وظيفه رسول و فرستاده خداوند جز ابلاغ آشكار نيست. خواه پذيرا شوند يا نشوند ; " وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ" .

منظور از امت هاي پيشين، قوم نوح(عليه السلام) و اقوامي بودند كه بعد از آنها روي كار آمدند.

البته ارتباط آيات، ايجاب مي كند كه اين جمله از سخنان ابراهيم(عليه السلام) باشد و بسياري از مفسران نيز همين تفسير را پذيرفته، يا به عنوان يك احتمال ذكر كرده اند.

احتمال ديگر اينكه روي سخن در اين آيه به مشركان مكه و معاصران پيامبر(صلي الله عليه وآله)است و جمله: " كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ" تناسب بيشتري با آن دارد، به علاوه شبيه اين تعبير كه در آيه 25 زمر و 25 فاطر آمده نيز در مورد پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) و مشركان عرب است، ولي به هر حال هر كدام از اين دو تفسير باشد، از نظر نتيجه تفاوتي پيدا نمي كند.

در اينجا قرآن داستان ابراهيم(عليه السلام) را موقتا رها كرده و بحثي را كه ابراهيم(عليه السلام) در زمينه توحيد و بيان رسالت خويش داشت، به وسيله ذكر دليل بر معاد تكميل مي كند و مي گويد: «آيا اين منكران معاد، نديدند چگونه خداوند آفرينش را آغاز مي كند، سپس آن را بازمي گرداند؟ ; " أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ" .

منظور از رؤيت و ديدن در اينجا همان مشاهده قلبي و علم است; يعني آيا آنها چگونگي آفرينش الهي را نمي دانند، همان كسي كه قدرت بر ايجاد نخستين داشته، قادر بر اعاده آن نيز هست، كه قدرت بر يك چيز، قدرت بر امثال و اشباه آن نيز هست.

اين احتمال نيز وجود دارد كه رؤيت در اينجا به همان معني مشاهده با چشم باشد،



39


چرا كه انسان در اين دنيا زنده شدن زمين هاي مرده و روييدن گياهان و تولد اطفال از نطفه و جوجه ها را از تخم مرغ با چشم ديده است، كسي كه قدرت بر چنين كاري دارد، مي تواند بعد از مرگ مردگان را حيات ببخشد.

در پايان آيه به عنوان تأكيد مي افزايد: «اين كار براي خدا سهل و آسان است ; " إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللهِ يَسِيرٌ" . چرا كه تجديد حيات در برابر ايجاد روز نخست، مسأله ساده تري محسوب مي شود.

البته اين تعبير به تناسب فهم و منطق انسانها است، و گرنه ساده و مشكل در برابر كسي كه قدرتش بي انتها است مفهومي ندارد، اين قدرت هاي محدود ما است كه اين مفاهيم را آفريده و با توجه به كارآمد آن، اموري مشكل و اموري آسان شدند.(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج16، ص235



40


طرح جالب بت شكني ابراهيم(عليه السلام)

 

 

وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لاَِبْراهِيمَ(83)

إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْب سَلِيم(84)

إِذْ قالَ لاَِبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ(85)

أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللهِ تُرِيدُونَ(86)

فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ(87)

فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ(88)

فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ(89)

فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ(90)

فَراغَ إِلي آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ(91)

ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ(92)

فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ(93)

فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ(94) (1)

83 ـ و از پيروان او (نوح) ابراهيم(عليه السلام) بود.

84 ـ به خاطر بياور هنگامي را كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صافات.



41


85 ـ هنگامي كه به پدر و قومش گفت: اينها چه چيز است كه مي پرستيد؟!

86 ـ آيا غير از خداوند، به سراغ اين معبودهاي دروغين مي رويد؟

87 ـ شما در باره پروردگار عالميان چه گمان مي بريد؟

88 ـ (سپس) او نگاهي به ستارگان افكند.

89 ـ و گفت من بيمارم (و با شما به مراسم جشن نمي آيم).

90 ـ آنها از او روي برتافته و به او پشت كردند (و به سرعت دور شدند).

91 ـ (او وارد بت خانه شد) مخفيانه نگاهي به معبودهاي آنها كرد و از روي تمسخر گفت: چرا از اين غذاها نمي خوريد؟

92 ـ (اصلا) چرا سخن نمي گوييد؟!

93 ـ سپس ضربه اي محكم با دست راست و با توجه، بر پيكر آنها فرود آورد (و همه را جز بت بزرگ در هم شكست).

94 ـ آنها با سرعت به سراغ او آمدند.

در اين آيات بخش قابل ملاحظه اي از زندگي ابراهيم(عليه السلام) قهرمان بت شكن به دنبال گوشه هايي از تاريخ پر ماجراي نوح(عليه السلام) آمده است.

در اينجا نخست از ماجراي بت شكني ابراهيم(عليه السلام) و برخورد شديد بت پرستان با او سخن مي گويد و در قسمت ديگري پيرامون بزرگترين صحنه فداكاري ابراهيم خليل(عليه السلام) و مسأله قرباني فرزندش بحث مي كند و اين قسمت در قرآن مجيد منحصرا در همين جا مطرح شده است.

آيه نخست ماجراي ابراهيم(عليه السلام) را به اين صورت با ماجراي نوح (عليه السلام) پيوند مي دهد و مي فرمايد: «و از پيروان نوح، ابراهيم(عليه السلام) بود ; " وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لاَِبْراهِيمَ" .

او در همان خط توحيد و عدل، در همان مسير تقوا و اخلاص كه سنت نوح(عليه السلام) بود، گام بر مي داشت كه انبيا(عليهم السلام) همه مبلغان يك مكتب و استادان يك دانشگاه اند و هر كدام برنامه ديگري را تداوم مي بخشند و تكميل مي كنند.

چه تعبير جالبي؟ ابراهيم(عليه السلام) از شيعيان نوح(عليه السلام) بود. با اينكه فاصله زماني زيادي آن دو را از هم جدا مي كرد (حدود 2600 سال به گفته بعضي از مفسران) ولي مي دانيم در پيوند مكتبي، زمان كمترين تأثيري ندارد.



42


بعد از بيان اين اجمال به تفصيل آن پرداخته، مي فرمايد: «به خاطر بياور هنگامي را كه ابراهيم(عليه السلام) با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد ; " إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْب سَلِيم" .

مفسران براي قلب سليم، تفسيرهاي متعددي بيان كرده اند كه هر كدام به يكي از ابعاد اين مسأله اشاره مي كند، قلبي كه پاك از شرك باشد، قلبي كه خالص از معاصي و كينه و نفاق باشد، قلبي كه از عشق دنيا تهي باشد، كه حب دنيا سرچشمه همه خطاها است،

و سرانجام قلبي كه جز خداوند در آن نباشد! حقيقت اين است كه سليم از ماده سلامت و هنگامي كه سلامت به طور مطلق مطرح مي شود، سلامتي از هرگونه بيماري اخلاقي و اعتقادي را شامل مي شود.

قرآن مجيد در باره منافقان مي گويد: " فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً" ; «در دل هاي آنها يك نوع بيماري است و خداوند نيز (بر اثر لجاجت و گناهشان) بر اين بيماري مي افزايد .(1)

جالب ترين تفسير را براي قلب سليم امام صادق(عليه السلام) بيان فرموده: در آنجا كه مي خوانيم: «الْقَلْبُ السَّلِيمُ الَّذِي يَلْقَي رَبَّهُ وَ لَيْسَ فِيهِ أَحَدٌ سِوَاهُ ; «قلب سليم، قلبي است كه خداوند را ملاقات كند در حالي كه هيچ كس جز او در آن نباشد. (2) و اين تعبير، جامع همه اوصاف گذشته است.

نيز در روايت ديگري از همان امام(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «صاحِبُ النِّيَّةِ الصّادِقَةِ صاحِبُ الْقَلْبِ السَّلِيمِ لاَِنَّ سَلامَةَ الْقَلْبِ مِنْ هَواجِسِ الْمَحْذُوراتِ بِتَخْلِيصِ النِّيَّةِ لِلّهِ فِي الاُْمُورِ كُلِّه ; «كسي كه نيت صادقي دارد صاحب قلب سليم است، چرا كه سلامت قلب از شرك و شك، نيت را در همه چيز خالص مي كند. (3)

درباره اهميت قلب سليم، همين بس كه قرآن مجيد آن را تنها سرمايه نجات روز قيامت شمرده، چنان كه در سوره شعرا آيه 88 و 89 از زبان همين پيامبر بزرگ ابراهيم(عليه السلام)مي خوانيم: " يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلاّ مَنْ أَتَي اللهَ بِقَلْب سَلِيم" ; «روزي كه اموال و فرزندان سودي به حال انسان نمي بخشند، جز كسي كه با قلب سليم در پيشگاه خداوند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 10

2 . تفسير صافي، ذيل آيه 89 سوره شعرا به نقل از اصول كافي.

3 . بحارالأنوار، ج67، ص210



43


حضور يابد .(1)

آري ابراهيم(عليه السلام) با قلب سليم و روح پاك و اراده نيرومند و عزم راسخ، مأمور مبارزه با بت پرستان شد و از پدر (عمو) و قوم خودش آغاز كرد، چنان كه قرآن مي گويد: «به خاطر بياور هنگامي را كه به پدر و قومش گفت: اينها چه چيز است كه مي پرستيد؟! ; " إِذْ قالَ لاَِبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ" .

حيف نيست انسان با آن شرافت ذاتي و عقل و خرد در مقابل مشتي سنگ و چوب بي ارزش تعظيم كند؟ عقلتان كجا است؟! سپس اين تعبير را كه توأم با تحقير آشكار بت ها بود، با جمله ديگري تكميل كرد و گفت: «آيا شما، جز الله كه بر حق است به سراغ خدايان دروغين مي رويد؟ ; " أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللهِ تُرِيدُونَ" .

با توجه به اينكه «اِفْك به معني دروغ بزرگ و يا زشت ترين دروغ ها است، قاطعيت سخن ابراهيم(عليه السلام)درباره بت ها روشن تر مي شود.

سرانجام سخنش را با جمله كوبنده ديگري در اين مقطع پايان داد و گفت: «شما در باره پروردگار عالميان چه گمان مي بريد؟! ; " فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ" .، روزي او را مي خوريد، مواهب او سراسر وجود شما را احاطه كرده، با اين حال موجودات بي ارزشي را هم رديف او قرار داده ايد، با اين حال باز انتظار داريد به شما رحم كند، و شما را با اشد مجازات كيفر ندهد؟ چه اشتباه بزرگي؟ چه گمراهي خطرناكي؟

تعبير " رَبِّ الْعالَمِينَ" اشاره به اين است كه تمام عالم در سايه ربوبيت او اداره مي شوند، شما او را رها ساخته به سراغ يك مشت پندار و اوهامي كه هيچ منشأ اثر نيستند رفته ايد.

در تواريخ و تفاسير آمده است كه بت پرستان بابل، هر سال مراسم عيد مخصوصي داشتند، غذاهايي در بت خانه آماده مي كردند و در آنجا مي چيدند، به اين پندار كه غذاها متبرك شود، سپس دسته جمعي به بيرون شهر مي رفتند و در پايان روز باز مي گشتند و براي نيايش و صرف غذا به بت خانه مي آمدند، آن روز شهر خالي شد و فرصت خوبي براي در هم كوبيدن بت ها به دست ابراهيم(عليه السلام) افتاد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج15، ص273



44


فرصتي كه ابراهيم(عليه السلام) مدتها انتظار آن را مي كشيد و مايل نبود به آساني از دست برود. لذا هنگامي كه در شب از او دعوت به شركت در اين مراسم كردند، «او نگاهي به ستارگان افكند ; " فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ" . «وگفت من بيمارم ; " فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ " .

به اين ترتيب عذر خود را خواست! «آنها به او پشت كرده و به سرعت از او دور شدند و به دنبال مراسم خود شتافتند ; " فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ" .

در اينجا دو سؤال مطرح است.

نخست اينكه: چرا ابراهيم(عليه السلام) به ستارگان نگاه كرد، هدفش از اين نگاه چه بود؟ ديگر اينكه آيا به راستي بيمار بود كه گفت بيمارم؟ چه بيماري داشت؟ پاسخ سؤال اول با توجه به اعتقادات مردم بابل و رسوم و عادات آنها روشن است، آنها در علم نجوم مطالعاتي داشتند و حتي مي گويند بت هاي آنها نيز هياكل ستارگان بود و به اين خاطر به آنها احترام مي گذاشتند كه سمبل ستارگان بودند.

البته در كنار اطلاعات نجومي، خرافات بسيار نيز در اين زمينه در ميان آنها شايع بود، از جمله اينكه ستارگان را در سرنوشت خود مؤثر مي دانستند و از آنها خير و بركت مي طلبيدند و از وضع آنها بر حوادث آينده استدلال مي كردند.

ابراهيم(عليه السلام) براي اينكه آنها را متقاعد كند، طبق رسوم آنها، نگاهي به ستارگان آسمان افكند، تا چنان تصور كنند كه پيش بيني بيماري خود را از مطالعه اوضاع كواكب كرده است و قانع شوند! بعضي از مفسران بزرگ اين احتمال را نيز داده اند كه او مي خواست از حركت ستارگان، وقت بيماري خود را دقيقاً دريابد; زيرا يك نوع بيماري همچون تب در فواصل زماني خاصي به سراغش مي آمد، ولي با توجه به وضع افكار مردم بابل احتمال اول مناسب تر است.

بعضي نيز احتمال داده اند كه نگاه او به آسمان در واقع نگاه مطالعه در اسرار آفرينش بود، هر چند آنها نگاه او را نگاه يك منجم مي پنداشتند كه مي خواهد از اوضاع كواكب حوادث آينده را پيش بيني كند.

در مورد سؤال دوم پاسخ هاي متعددي داده اند از جمله اينكه او واقعا بيمار بود، هر چند اگر سالم هم بود هرگز در مراسم جشن بت ها شركت نمي كرد، ولي بيماري اش بهانه خوبي براي عدم شركت در آن مراسم و استفاده از فرصت طلايي براي درهم كوبيدن



45


بت ها بود و دليلي ندارد كه ما بگوييم او در اينجا توريه كرده، چرا كه توريه براي انبيا
مناسب نيست.

بعضي ديگر گفته اند كه ابراهيم(عليه السلام) واقعا بيماري جسمي نداشت، اما روحش بر اثر اعمال ناموزون اين جمعيت و كفر و شرك و ظلم و فسادشان بيمار بود، بنابر اين او واقعيتي را بيان كرد، هر چند آنها طور ديگري فكر كردند و او را از نظر جسمي بيمار پنداشتند. اين احتمال نيز داده شده است كه او در اين سخن توريه كرده باشد.

مثل اينكه كسي بر در منزل مي آيد و سؤال مي كند فلان كس در منزل است؟ آنها در
پاسخ مي گويند: اينجا نيست و منظورشان از كلمه اينجا پشت در خانه است، نه مجموع خانه، در حالي كه شنونده اين چنين نمي فهمد (اينگونه تعبيرات را كه دروغ نيست اما ظاهرش چيز ديگر است، در فقه توريه مي نامند).

منظور ابراهيم(عليه السلام) از اين سخن اين بود كه من در آينده ممكن است بيمار شوم تا دست از سر او بردارند و به سراغ كار خود بروند. اما تفسير اول و دوم مناسب تر به نظر مي رسد.

به اين ترتيب ابراهيم(عليه السلام) تنها در شهر ماند و بت پرستان شهر را خالي كرده و بيرون رفتند، ابراهيم(عليه السلام)نگاهي به اطراف خود كرد، برق شوق در چشمانش نمايان شد، لحظاتي كه از مدت ها قبل انتظارش را مي كشيد فرا رسيد، بايد يك تنه برخيزد و به جنگ بت ها برود و ضربه سختي بر پيكر آنان وارد سازد، ضربه اي كه مغزهاي خفته بت پرستان را تكان دهد و بيدار كند.

قرآن مي گويد: «او به سراغ خدايان آنها آمد، نگاهي به آنها و ظروف غذايي كه در اطرافشان بود افكند و از روي تمسخر صدا زد: آيا از اين غذاها نمي خوريد؟! ; " ...فَراغَ(1)إِلي آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ"  اين غذاها را عبادت كنندگانتان فراهم كرده اند، غذاهاي چرب و شيرين، متنوع و رنگين است، چرا ميل نمي كنيد؟! سپس افزود: اصلا چرا حرف نمي زنيد؟ «چرا لال و بسته دهن هستيد؟! ; " ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ" .

به اين ترتيب تمام معتقدات خرافي آنها را به سخريه كشيد، بدون شك او به خوبي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «راغ از ماده «روغ به معناي توجه و تمايل به چيزي به صورت پنهاني يا به صورت توطئه و تخريب است.



46


مي دانست نه آنها غذا مي خورند و نه سخن مي گويند، موجودات بي جاني بيش نيستند، اما در حقيقت مي خواست دليل برنامه بت شكني خود را به اين صورت زيبا و لطيف ارائه داده باشد.

سپس آستين را بالا زد، تبر را به دست گرفت و با قدرت حركت داد و با توجه، ضربه اي محكم بر پيكر آنها فرود آورد!; " فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ" .

منظور از يمين يا واقعا همان دست راست است كه انسان غالب كارهاي خود را با آن انجام مي دهد و يا كنايه از قدرت و قوت است (هر دو معني نيز با هم قابل جمع است).

به هر حال چيزي نگذشت كه از آن بت خانه آباد و زيبا ويرانه اي وحشتناك ساخت. بت ها همه دست و پا شكسته، هر كدام به گوشه اي افتادند و به راستي براي بت پرستان منظره اي دلخراش و اسفبار و غم انگيز پيدا كردند.

ابراهيم(عليه السلام) كار خود را كرد و مطمئن و آرام از بتكده بيرون آمد و به سراغ خانه خود رفت، در حالي كه خود را براي حوادث آينده آماده مي ساخت.

او مي دانست انفجار عظيمي در شهر، بلكه در سراسر كشور بابل ايجاد كرده كه صداي آن در آينده بلند خواهد شد! طوفاني از خشم و غضب به راه مي افتد كه او در ميان طوفان تنها است، اما او خداوند را دارد و همين او را كافي است.

بت پرستان به شهر بازگشتند و به سراغ بت خانه آمدند، چه منظره وحشتناك و بهت آوري؟ گويي بر سر جايشان خشكشان زده است؟ لحظاتي چند، رشته افكارشان از دست رفت و مات و مبهوت، خيره خيره به آن ويرانه نگاه كردند و بت هايي را كه پناه روز بي پناهي خود مي پنداشتند، بي پناه در آنجا ديدند.

سپس سكوت جاي خود را به خروش و نعره و فرياد داد... چه كسي اين كار را كرده؟ كدام ستمگر؟! و چيزي نگذشت كه به خاطرشان آمد جوان خداپرستي در اين شهر وجود دارد، به نام ابراهيم(عليه السلام) كه بت ها را به باد استهزا مي گرفت و تهديد كرده بود من نقشه خطرناكي براي بت هاي شما كشيده ام! معلوم مي شود كار، كار او است.

سپس جمعيت به سوي او حركت كردند، در حالي كه با سرعت (و خشم) راه مي رفتند; " فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ" .

«يَزِفُّونَ از ماده «زَفْ (بر وزن كف) در اصل در مورد وزش باد و حركت سريع



47


شترمرغ كه مخلوطي از راه رفتن و پريدن است به كار رفته، سپس اين كلمه به طوركنايه
در مورد زفاف عروس يعني بردن عروس به خانه داماد استعمال شده است.

به هر حال منظور اين است كه بت پرستان با سرعت به سوي ابراهيم(عليه السلام) آمدند كه دنباله ماجرايش را در آيات بعد خواهيم خواند.

نكته ها:

آيا پيامبران هم توريه مي كنند؟

قبلا لازم است بدانيم توريه چيست؟ توريه بر وزن توصيه كه گاهي از آن تعبير به معاريض نيز مي شود، اين است كه سخني بگويند كه ظاهري دارد اما منظور گوينده چيز ديگر است، هر چند شنونده نظرش متوجه همان ظاهر مي شود، في المثل كسي از ديگري سؤال مي كند كي از سفر آمدي؟ او مي گويد: پيش از غروب در حالي كه پيش از ظهر آمده است، شنونده از ظاهر اين كلام كمي قبل از غروب را مي فهمد، در حالي كه گوينده قبل از ظهر را اراده كرده، چرا كه آن هم قبل از غروب است!

يا كسي از ديگري سؤال مي كند غذا خورده اي؟ مي گويد آري، شنونده از اين سخن چنين مي فهمد كه امروز غذا خورده در صورتي كه منظورش اين است ديروز غذا خورده است.

اين نكته در كتب فقهي مطرح است كه آيا توريه دروغ محسوب مي شود يانه؟ جمعي از فقهاي بزرگ از جمله شيخ انصاري (رضوان الله عليه) معتقد است كه توريه جزو دروغ نيست، نه عرفا كذب بر آن صادق است و نه از روايات اسلامي الحاق آن به كذب استفاده مي شود، بلكه در پاره اي از روايات، عنوان كذب رسماً از آن نفي شده است.

در حديثي از امام صادق(عليه السلام) مي خوانيم: «الرَّجُلِ يُسْتَأْذَنُ عَلَيْهِ فَيَقُولُ لِلْجَارِيَةِ: قُولِي لَيْسَ هُوَ هَاهُنَا، قَالَ(عليه السلام) : لا بَأْسَ لَيْسَ بِكَذِب ; «كسي دم در مي آيد و اجازه ورود به خانه مي طلبد صاحب خانه (كه مانعي از پذيرش او دارد) به كنيز مي گويد: بگو: او اينجا نيست (و منظور از آن مثلا همان پشت در خانه است) امام(عليه السلام) فرمود اين دروغ نيست. (1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعه، ج8، ص580، باب 141 از ابواب العشره، ح8



48


ولي حق اين است كه در اينجا بايد تفصيلي داد و به عنوان يك ضابطه كلي گفت: هر گاه لفظ از نظر مفهوم لغوي و عرفي قابليت دو معنا دارد، ولي ذهنيات مخاطب، آن را
بر معني خاصي تطبيق مي كند، در حالي كه گوينده اراده معني ديگري را دارد، اين چنين توريه اي دروغ نيست. مثل اينكه لفظ مشترك را به كار برند و ذهن شنونده متوجه يك معني شود، در حالي كه گوينده نظرش معني ديگري باشد.

في المثل در حالات سعيد ابن جبير آمده است كه حجاج از او پرسيد: «نظر تو در باره من چگونه است؟ گفت: «به عقيده من تو عادل هستي! اطرافيان شاد شدند، حجاج گفت: «او با اين سخن حكم كفر مرا صادر كرد; زيرا يك معناي عادل، عدول كننده از حق به باطل است!

اما اگر لفظ از نظر مفهوم لغوي و عرفي تنها يك معني دارد و گوينده آن را رها مي كند و به سوي معناي مجاز مي رود، بي آنكه قرينه مجاز را ذكر كند، اين چنين توريه اي بدون شك حرام است و ممكن است با اين تفصيل ميان نظرات مختلف فقها جمع كرد.

ولي بايد توجه داشت حتي در مواردي كه توريه مصداق كذب و دروغ نيست، گاهي مفاسد آن را در بر دارد و سبب اغراء به جهل و افكندن مردم در خطا مي شود و از اين نظر گاه، ممكن است به مرحله حرام برسد. اما هر گاه نه چنين مفسده اي دارد و نه مصداق كذب و دروغ است، دليلي بر حرمت آن نداريم و روايت امام صادق(عليه السلام) از اين قبيل است. بنابر اين تنها دروغ نبودن براي توريه كردن كافي نيست، بلكه بايد مفاسد ديگر نيز در آن نباشد. البته در مواردي كه ضرورتي ايجاب كند كه انسان دروغي بگويد، مسلما مادام كه توريه ممكن است، بايد توريه كرد، تا سخن مصداق دروغ نباشد.

اما اينكه آيا براي پيامبران(عليهم السلام) توريه جايز است يا نه؟ بايد گفت در صورتي كه موجب تزلزل اعتماد عمومي مردم شود جايز نيست، چرا كه سرمايه انبيا(عليهم السلام) در طريق تبليغ همان سرمايه اعتماد عمومي مردم است و اما در مواردي مانند آنچه در داستان ابراهيم(عليه السلام) در آيات فوق آمده كه اظهار بيماري كند و يا همچون منجمان نگاه در ستارگان آسمان بيفكند و هدف مهمي در اين كار باشد، بي آنكه پايه هاي اعتماد حق جويان را متزلزل سازد، به هيچ وجه اشكالي ندارد.



49


2 ـ ابراهيم(عليه السلام) و قلب سليم

مي دانيم قلب در اصطلاح قرآن به معني روح و عقل است، بنابر اين قلب سليم به روح پاك و سالمي گفته مي شود كه از هرگونه شرك و شك و فساد خالي است.

قرآن مجيد، بعضي از قلوب را به عنوان قاسيه (قساوت مند) توصيف كرده است (مائده ـ 13).

گاه قلوبي را به عنوان ناپاك معرفي نموده (مائده ـ 41).

قلبهايي را بيمار معرفي مي كند (بقره ـ 6).

قلبهايي را مهر خورده و بسته معرفي مي نمايد. (توبه ـ 87).

در مقابل آنها قلب سليم را مطرح مي كند كه هيچ يك از اين عيوب در آن نيست، هم پاك است و هم نرم و پر عطوفت، هم سالم و هم انعطاف پذير در مقابل حق است.

اين همان قلبي است كه به عنوان حرم خداوند در روايات توصيف شده است، چنانكه در حديثي از امام صادق (عليه السلام)مي خوانيم: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللهِ فَلا تَسْكُنُ حَرَمَ اللهِ غَيْرَ اللهِ ; «قلب حرم خداوند است، غير خدا را در حرم خدا ساكن مكن! (1)

اين همان قلبي است كه مي تواند حقايق غيب را ببيند و به ملكوت عالم بالا نظر كند، چنان كه در حديثي از پيامبر(صلي الله عليه وآله) آمده است: «لَوْ لا أَنَّ الشَّياطِينَ يَحُومُونَ عَلي قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَي الْمَلَكُوتِ! ; «اگر شياطين قلوب فرزندان آدم را احاطه نكنند مي توانند به جهان ملكوت نظر افكنند! (2)

در هر حال بهترين سرمايه براي نجات در قيامت همين قلب سليم است و همان بود كه ابراهيم(عليه السلام) با آن به بارگاه پروردگارش شتافت و فرمان رسالت را دريافت كرد.

اين سخن را با حديث ديگري پايان مي دهيم. درروايتي آمده است: «أَنَّ للهِِ فِي عِبادِهِ آنِيَةٌ وَ هُوَ الْقَلْبُ فَأَحَبَّها إِلَيْهِ أَصْفاها وَ أَصْلَبَها وَ أَرَقَّها أَصْلَبَها فِي دِينِ اللهِ
وَأَصْفاها مِنَ الذُّنُوبِ وَ أَرَقَّها عَلَي الاِْخْوانِ ;
«خداوند در ميان بندگانش ظرف و پيمانه اي
دارد به نام دل كه از همه آنها بهتر همان ظرفي است كه صاف تر، محكم تر و لطيف تر باشد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحار الانوار، ج70، ص25، باب حب الله، ح27

2 . همان، ص59، باب القلب وصلاحه، ح39



50


از همه محكم تر در دين خدا، از همه پاك تر از گناهان، از همه لطيف تر در مقابل برادران ديني! (1)

نقشه هاي مشركان شكست مي خورد

قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ(95)

وَاللهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ(96)

قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ(97)

فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ اْلأَسْفَلِينَ(98)

وَقالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلي رَبِّي سَيَهْدِينِ(99)

رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصّالِحِينَ(100)(2)

95 ـ او (ابراهيم(عليه السلام)) گفت: آيا چيزي را مي پرستيد كه با دست خود مي تراشيد؟

96 ـ با اينكه خداوند هم شما را آفريده و هم بت هايي را كه مي سازيد!

97 ـ آنهاگفتند بناي مرتفعي براي او بسازيد، واورا درجهنمي ازآتش بيفكنيد!

98 ـ آنها طرحي براي نابودي ابراهيم(عليه السلام) ريخته بودند ولي ما آنها را پست و مغلوب ساختيم.

99 ـ (او از اين مهلكه به سلامت بيرون آمد) و گفت: من به سوي پروردگارم مي روم، او مرا هدايت خواهد كرد.

100 ـ پروردگارا! به من از (فرزندان) صالح ببخش.

سرانجام بعد از ماجراي بت شكني، ابراهيم(عليه السلام) را به همين اتهام به دادگاه كشاندند و او را مورد سؤال قرار داده و از او خواستند توضيح دهد كه حادثه وحشتناك بت خانه به دست چه كسي انجام يافته است؟ قرآن شرح اين ماجرا را در سوره انبيا بيان كرده و در آيات مورد بحث، تنها به يك فراز حساس آن قناعت مي كند و آن آخرين سخن ابراهيم(عليه السلام) با آنان در زمينه باطل بودن بت پرستي است مي گويد: «ابراهيم(عليه السلام) گفت آيا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان، ص56، ح26 ; بحارالأنوار، ج67، ص56 ; پايان تفسير آيات مذكور، تفسير نمونه، ج19، ص98

2 . صافات.


| شناسه مطلب: 76645