بخش 4

7 ـ پاسخ به دو سئوال ابراهیم به تنهایی یک امت بود مقام والای ابراهیم در قرآن ابراهیم ابراهیم ابراهیم نکته ها 1 ـ الگوهای جاویدان 2 ـ خداوند از همگان بی نیاز است. 3 ـ اصل اساسی «حب فی الله و «بغض فی الله


101


خداوند تعيين كند; زيرا او طرف پيمان است.

2 ـ افرادي كه رنگ ستم به خود گرفته اند و در زندگي آنها نقطه تاريكي از ظلم ـ اعم از ظلم به خويشتن يا به ديگران ـ و حتي يك لحظه بت پرستي وجود داشته باشد، قابليت امامت را ندارند و به اصطلاح امام بايد در تمام عمر خود معصوم باشد.

آيا كسي جز خدا مي تواند از وجود اين صفت آگاه شود؟ اگر با اين معيار بخواهيم جانشين پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) را تعيين كنيم، كسي جز امير مؤمنان علي(عليه السلام) 
نمي تواند باشد.

جالب اينكه نويسنده المنار از قول ابي حنيفه نقل مي كند كه او معتقد بود، خلافت منحصرا شايسته علويان است و به همين دليل شورش بر ضد حكومت وقت (منصور عباسي) را مجاز مي دانست و به همين دليل او حاضر نشد منصب قضاوت را در حكومت خلفاي بني عباس بپذيرد.

نويسنده المنار سپس اضافه مي كند كه ائمه اربعه اهل سنت همه با حكومت هاي زمان خود مخالف بودند و آنها را لايق زعامت مسلمين نمي دانستند; زيرا افرادي ظالم و ستمگر بودند.(1)

ولي عجيب است كه در عصر ما تعدادي از علماي اهل تسنن، حكومت هاي ظالم و جبار و خودكامه را كه ارتباطشان با دشمنان اسلام، مسلّم و قطعي است و ظلم و فسادشان بر كسي پوشيده نيست، تأييد و تقويت مي كنند و عجيب تر آنكه آنها را اولوا الامر و واجب الاطاعه نيز مي شمرند!

7 ـ پاسخ به دو سئوال

1 ـ آنچه در تفسير معني امامت گفتيم، ممكن است اين سؤال را برانگيزد: كه اگر كار امام ايصال به مطلوب و اجراي برنامه هاي الهي است، چرا اين معني در مورد بسياري از پيامبران حتي پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) و ائمه طاهرين(عليهم السلام) در مقياس عمومي تحقق نيافته، بلكه هميشه افراد بسيار آلوده و گمراهي در مقابل آنها وجود داشتند؟


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المنار، ج1، ص457 ـ 458



102


در پاسخ مي گوييم مفهوم اين سخن اين نيست كه امام مردم را اجبارا به حق مي رساند، بلكه مردم با حفظ اصل اختيار و داشتن آمادگي و شايستگي مي توانند از نفوذ ظاهري و باطني امام، هدايت يابند.

درست همانگونه كه مي گوييم خورشيد براي تربيت موجودات زنده آفريده شده، يا اينكه قرآن مي گويد كار باران زنده كردن زمين هاي مرده است، مسلما اين تأثير جنبه عمومي دارد، اما در موجوداتي كه آماده پذيرش اين آثار و مهياي پرورش باشند.

2 ـ سئوال ديگر اينكه لازمه تفسير فوق اين است كه هر امام بايد نخست نبي و رسول باشد و بعد به مقام امامت برسد، در صورتي كه جانشينان معصوم پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)چنين نبودند.

در پاسخ مي گوييم: لزومي ندارد كه حتما شخص امام قبلا به مقام نبوت و رسالت برسد، بلكه اگر كسي قبل از او باشد كه مقام نبوت و رسالت و امامت در او جمع شود (مانند پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)) جانشين او مي تواند برنامه امامت او را تداوم بخشد و اين در صورتي است كه نياز به رسالت جديدي نباشد، مانند پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) كه خاتم پيغمبران است.

به تعبير ديگر اگر مرحله گرفتن وحي الهي و ابلاغ تمام احكام، انجام يافته و تنها مرحله اجرا باقي مانده است، جانشين پيامبر مي تواند خط اجرايي پيامبر را ادامه دهد، و نيازي به اين نيست كه نبي يا رسول باشد.(1)

ابراهيم به تنهايي يك امت بود

إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(120)

شاكِراً لاَِنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلي صِراط مُسْتَقِيم(121)

وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الاْخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِينَ(122)

ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(123)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج1، ص446



103


إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَي الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ(124)

120 ـ ابراهيم (به تنهايي) يك امت بود، مطيع فرمان خداوند و خالي از هرگونه انحراف و هرگز از مشركان نبود.

121 ـ او شكرگزار نعمت هاي پروردگار بود، خداوند او را برگزيد، و به راه راست هدايتش كرد.

122 ـ و ما در دنيا به او همت نيكو داديم، و در آخرت از صالحان است.

123 ـ سپس به تو وحي فرستاديم كه از آيين ابراهيم، كه خالي از هرگونه انحراف بود و از مشركان نبود، پيروي كن.

124 ـ شنبه (و تحريم هاي روز شنبه براي يهود) به عنوان يك مجازات بود كه در آنهم اختلاف كردند و پروردگارت روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف كردند، داوري مي كند.

اين سوره، سوره بيان نعمت ها است و هدف از آن تحريك حس شكرگزاري انسان ها است، به گونه اي كه آنها را به شناخت بخشنده اين همه نعمت برانگيزد.

در آيات مورد بحث، سخن از يك مصداق كامل بنده شكرگزار خداوند; يعني ابراهيم(عليه السلام) قهرمان توحيد، به ميان آمده كه مخصوصا از اين نظر نيز براي مسلمان ها، عموماوعرب ها خصوصا، الهام آفرين است كه او راپيشوا ومقتداي نخستين خود مي دانند.

از ميان صفات برجسته اين مرد بزرگ به پنج صفت اشاره شده است:

1 ـ در آغاز مي گويد: «ابراهيم(عليه السلام) خود امتي بود ; " إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً" .

در اينكه چرا نام امت بر ابراهيم(عليه السلام) گذاشته شده، مفسران نكات مختلفي ذكر كرده اند كه چهار نكته از آن قابل ملاحظه است:

ـ ابراهيم(عليه السلام) آنقدر شخصيت داشت كه به تنهايي يك امت بود، چرا كه گاهي شعاع شخصيت انسان آنقدر افزايش مي يابد كه از يك فرد و دو فرد و يك گروه، فراتر مي رود و شخصيتش معادل يك امت بزرگ مي شود.

ـ ابراهيم(عليه السلام) رهبر و مقتدا و معلم بزرگ انسانيت بود و به همين جهت به او امت گفته شده; زيرا امت به معني اسم مفعولي به كسي گفته مي شود كه مردم به او اقتدا كنند و



104


رهبري اش را بپذيرند.

البته ميان اين معني و معني اول پيوند معنوي خاصي برقرار است; زيرا كسي كه پيشواي صدق و راستي براي ملتي شد در اعمال همه آنها شريك و سهيم است و گويي خود، امتي است.

ـ ابراهيم(عليه السلام) در آن زمان كه هيچ خدا پرستي در محيطش نبود و همگي در منجلاب شرك و بت پرستي غوطه ور بودند، تنها موحد و يكتاپرست بود، پس او به تنهايي امتي و مشركان محيطش، امت ديگر بودند.

ـ ابراهيم(عليه السلام) سرچشمه پيدايش امتي بود وبه همين سبب نام امت بر او نهاده شده است.

هيچ اشكالي ندارد كه اين كلمه كوچك; يعني امت، تمام اين معاني بزرگ را در خود جمع كند، آري ابراهيم(عليه السلام) يك امت بود، يك پيشواي بزرگ بود، يك مرد امت ساز بود و در آن روز كه در محيط اجتماعي اش كسي دم از تحيد نمي زد، او منادي بزرگ توحيد بود.(1)

در اشعار عرب نيز مي خوانيم:

ليس علي الله بمستنكر *** أن يجمع العالم في واحد !(2)

«از خداوند عجيب نيست كه جهان را در انساني جمع كند!

2 ـ وصف ديگر ابراهيم اين بود كه بنده مطيع خدا بود; " قانِتاً لِلّهِ" .

3 ـ او همواره در خط مستقيم الله و طريق حق، گام مي سپرد; «حَنِيف .

4 ـ او هرگز از مشركان نبود و تمام زندگي و فكر و زواياي قلبش را تنها نورالله پر كرده بود; " وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ" .

5 ـ به دنبال اين ويژگي ها سرانجام او مردي بود كه همه نعمت هاي خدا را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در احاديث اسلامي درباره عبدالمطّلب آمده است: «يبعث يوم القيامة امّة واحدة عليه بها الملوك وسيما الانبي عبد المطّلب (به خاطر آنكه در يك محيط شرك و بت پرستي مدافع توحيد بود) در روز قيامت به صورت يك امّتي مبعوث مي شود كه درخشندگي زمامداران (عدل) و سيماي انبيا دارد (سفينة البحار، ج2، ص139).

2 . شرح نهج البلاغة، ج7، ص203



105


شكرگزاري مي كرد; " شاكِراً لاَِنْعُمِهِ" .

پس از بيان اين اوصاف پنجگانه، به بيان پنج نتيجه مهم اين صفات پرداخته و چنين مي گويد:

1 ـ خداوند ابراهيم(عليه السلام) را براي نبوت و ابلاغ دعوتش برگزيد; «اجْتَباهُ .

2 ـ خداوند او را به راه راست هدايت كرد و از هرگونه لغزش و انحراف حفظ نمود; " وَ هَداهُ إِلي صِراط مُسْتَقِيم" .

چرا كه هدايت الهي همان گونه كه بارها گفته ايم، به دنبال لياقت ها و شايستگي هايي است كه انسان از خود ظاهر مي سازد، چون بي حساب چيزي بي كسي نمي دهند.

3 ـ ما در دنيا به او حسنه داديم; " وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً" .

«حَسَنَةً به معناي وسيعش كه هرگونه نيكي را در بر مي گيرد، از مقام نبوت و رسالت گرفته، تا نعمت هاي مادي و فرزندان شايسته و مانند آن را شامل مي شود.

4 ـ در آخرت از صالحان است; " وَ إِنَّهُ فِي الاْخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِينَ" .

با اينكه ابراهيم(عليه السلام) از سر سلسله صالحان بود، در عين حال مي گويد او از صالحان خواهد بود و اين نشانه عظمت مقام صالحان است كه ابراهيم(عليه السلام) با اين همه مقام در زمره آنها محسوب مي شود، مگر نه اينكه ابراهيم(عليه السلام)از خدا اين تقاضا را كرده بود: " رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصّالِحِينَ" ;(1) «خداوندا! نظر صايب به من عطا كن و مرا از صالحان قرار ده.

5 ـ آخرين امتيازي كه خداوند به ابراهيم(عليه السلام) در برابر آنهمه صفات برجسته داد، اين بود كه مكتب او نه تنها براي اهل عصرش كه براي هميشه، مخصوصا براي امت اسلامي
يك مكتب الهام بخش شد، به گونه اي كه قرآن مي گويد: «سپس به تو وحي فرستاديم كه از آيين ابراهيم، آيين خالص توحيد، پيروي كن ; " ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً..." ،(2) بارديگر تأكيد مي كند ابراهيم(عليه السلام) از مشركان نبود; " وَماكانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ" .

با توجه به آيات گذشته، سؤالي در اينجا پيش مي آيد و آن اينكه اگر آيين اسلام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شعرا : 83

2 . «حنيف به كسي گفته مي شود كه از انحراف به راستي و استقامت مي گرايد و در اين تعبير اشاره فطري بودن توحيد است.



106


آيين ابراهيم(عليه السلام) است و مسلمانان در بسياري از مسايل از سنن ابراهيم(عليه السلام) پيروي مي كنند، از جمله احترام روز جمعه، پس چرا يهود شنبه را عيد مي دانند و تعطيل مي كنند؟

آخرين آيه مورد بحث به پاسخ اين سؤال مي پردازد و مي گويد: شنبه (و تحريم هاي روز شنبه) براي يهود به عنوان يك مجازات قرار داده شد و تازه در آن هم اختلاف كردند، بعضي آن را پذيرفتند و به كلي دست از كار كشيدند و بعضي هم نسبت به آن بي اعتنايي كردند; " إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَي الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ..." .

جريان از اين قرار بود كه طبق بعضي از روايات، موسي(عليه السلام) بني اسراييل را دعوت به احترام و تعطيل روز جمعه كرد كه آيين ابراهيم(عليه السلام) بود، اما آنها به بهانه اي از آن سر باز زدند و روز شنبه را ترجيح دادند، خداوند روز شنبه را براي آنها قرار داد، اما توام با شدت عمل و محدوديت ها، بنابر اين به تعطيلي روز شنبه نبايد استناد كنيد، چرا كه جنبه فوق العاده و مجازات داشته است و بهترين دليل بر اين مسأله اين است كه يهود حتي در اين روز انتخابي خود نيز اختلاف كردند، گروهي آن را ارج نهادند و احترام نمودند و گروهي نيز احترام آن را شكستند و به كسب و كار پرداختند و به مجازات الهي گرفتار شدند.

اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه فوق در رابطه با بدعت هاي مشركان، در زمينه غذاهاي حيواني باشد; زيرا پس از ذكر اين مطلب در آيات گذشته اين سؤال پيش آمد: پس چرا محرماتي در آيين يهود بود كه در اسلام نيست؟ جواب داده شد كه آن جنبه مجازات داشت.

دگر بار اين سؤال پيش مي آيد كه چرا في المثل صيد ماهي در روزهاي شنبه بر يهود حرام بوده كه آن هم در اسلام نيست؟ باز پاسخ داده مي شود كه اين يك نوع مجازات و كيفر براي آنها محسوب مي شده است.

به هر حال اين آيه ارتباط و پيوندي با آيات اصحاب السبت (آيات 163 ـ 166 سوره اعراف) دارد كه شرح ماجراي آنها و چگونگي تحريم صيد ماهي در روز شنبه و مخالفت گروهي از يهود با اين دستور و آزمايش الهي و مجازات شديدي كه به آن گرفتار شدند، گذشت (به جلد 6 تفسير نمونه صفحه 418 ـ 428 مراجعه فرماييد).

ضمناً بايد توجه داشت كه «سبت در اصل به معني تعطيل كردن كار براي



107


استراحت است و روز شنبه را از اين جهت يوم السبت مي ناميدند كه يهود برنامه كسب و كار معمولي خود را در آن تعطيل مي كردند، سپس اين نام براي اين روز در اسلام باقي ماند، هر چند روز تعطيلي نبود. در پايان آيه مي فرمايد: «خداوند ميان آنها كه اختلاف كردند، روز قيامت داوري خواهد كرد ; " ...وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ" .

همان گونه كه پيشتر هم اشاره كرديم، يكي از اموري كه در قيامت پياده مي شود، برچيده شدن اختلافات در تمام زمينه ها و بازگشت به توحيد مطلق است، چرا كه آن روز يوم البروز و يوم الظهور و روز كشف سراير و بواطن و كشف غطا و كنار رفتن پرده ها و آشكار شدن پنهاني ها است.(1)

بررسي آيات قرآن نشان مي دهد كه خداوند براي ابراهيم، مقام فوق العاده والايي قرار داده است، مقامي كه براي هيچ يك از پيامبران پيشين قائل نشده است.

نام ابراهيم(عليه السلام) 69 بار در قرآن مجيد ذكر شده است و در 25 سوره سخن از وي به ميان آمده است. در آيات قرآن از اين پيامبر بزرگ مدح و ستايش فراوان شده وصفات ارزنده او يادآوري شده است. او از هر نظر قدوه و اسوه و نمونه اي از يك انسان كامل بود.

مقام معرفت او نسبت به خداوند، منطق گوياي او در برابر بت پرستان، مبارزات سرسختانه و خستگي ناپذيرش در مقابل جباران، ايثار و گذشتش در برابر فرمان پروردگار، استقامت بي نظيرش در برابر طوفان حوادث و آزمايش هاي سخت او، هر يك داستان مفصلي دارد و هر كدام سرمشقي براي مسلمانان و رهروان راه الله است.

به گفته قرآن، او از نيكان،(2) صالحان،(3) قانتان،(4) صديقان،(5) بردباران(6) و وفا كنندگان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج11، ص453

2 . ص، آيه 47

3 . نحل، آيه 122

4 . همان، آيه 120

5 . مريم، آيه 41

6 . توبه، آيه 114



108


به عهد بود، شجاعتي بي نظير و سخاوتي فوق العاده داشت.

بزرگي مقام اين پيامبر الهي را از تعبيرات زير به خوبي مي توان دريافت:

مقام والاي ابراهيم در قرآن

1 ـ خداوند از ابراهيم به عنوان يك امت ياد كرده، و شخصيت او را به منزله يك امت مي ستايد (نحل ـ 120).

2 ـ مقام خليل اللهي را به او عطا فرموده است، " ...وَاتَّخَذَاللهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلاً"(نساء: 125).

جالب اينكه در بعضي از روايات در تفسير اين آيه مي خوانيم، اين مقام به خاطر آن بود كه ابراهيم هرگز چيزي از كسي نخواست و هرگز تقاضا كننده اي را محروم نكرد!

3 ـ او از نيكان، صالحان، قانتان، صديقان، بردباران و وفاكنندگان به عهد بود. (نجم: 37)

4 ـ ابراهيم فوق العاده مهمان نواز بود به طوري كه در بعضي از روايات آمده است او را ابواضياف (پدر مهمانان يا صاحب مهمانان) لقب داده بودند.(ذاريات 24 ـ 27)(1)

5 ـ او توكل بي نظيري داشت، تا آنجا كه در هيچ كار و هيچ حادثه اي نظري جز به خدا نداشت هر چه مي خواست، از او مي طلبيد و جز در خانه او را نمي كوبيد.

داستان پيشنهاد فرشتگان براي نجات او به هنگامي كه قوم لجوج مي خواستند او را در ميان دريايي از آتش بيفكنند، و عدم قبول اين پيشنهاد از ناحيه ابراهيم در تواريخ ضبط است، او مي گفت: من سر تا پا نيازم اما نه به مخلوق بلكه تنها به خالق!(2)

6 ـ او شجاعت بي نظيري داشت و در برابر سيل خروشان تعصب هاي بت پرستان يك تنه ايستاد و كمترين ترس و وحشتي به خود راه نداد، بت هاي آنها را به باد مسخره گرفت و از بتكده آنها تل خاكي ساخت، و در برابر نمرود و دژخيمانش با شهامت بي نظيري سخن گفت كه هر يك از آنها در آياتي از قرآن مجيد آمده است.

7 ـ ابراهيم منطق فوق العاده نيرومندي داشت، در عبارات كوتاه و محكم و مستدل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سفينة البحار، ج1، ص74

2 . كامل ابن اثير، ج1، ص99



109


پاسخ هاي دندان شكني به گمراهان مي داد، و با همان منطق رسايش بيني لجوجان را به خاك مي ماليد.(1)

هرگز به خاطر شدت خشونت آنها از كوره در نمي رفت، بلكه با خونسردي كه حاكي از روح بزرگش بود با آنها روبرو مي شد، و با گفتار و رفتارش سند محكوميتشان را به دستشان مي سپرد، كه اين مطلب نيز در داستان محاجه ابراهيم با نمرود، و با عمويش آزر، و با قضات دادگاه بابل، هنگامي كه مي خواستند او را به جرم خداپرستي و بت شكني محكوم نمايند، به روشني آمده است.

به آيات زير كه در سوره انبيا آمده است خوب توجه كنيد: «هنگامي كه قضات از او پرسيدند آيا تو هستي كه اين بلا را به سر خدايان ما آورده اي و اين همه بت هاي كوچك و بزرگ را در هم شكسته اي؟ ; " قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ" .

او در پاسخ براي آنكه آنها را در بن بست شديد قرار دهد، بن بستي كه راه نجات از آن را نداشته باشند گفت: «ممكن است اين كار را بزرگ آنها كرده باشد؟ از آنها سؤال كنيد اگر سخن مي گويند ; " قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ" .

با همين يك جمله دشمنان خود را در بن بست شديدي قرار داد، اگر بگويند بت ها لال و بسته دهن هستند و قادر به تكلم نيستند، زهي رسوايي با اين خداي گنگ و بي عرضه، و اگر قبول كنند كه آنها قادر به تكلم اند بايد بپرسند و جواب بشنوند! اينجا بود كه وجدان خفته آنها اندكي بيدار شد، و به خويشتن خويش بازگشتند، و از درون خويش فريادي شنيدند كه به آنها مي گفت شما ظالم و خود خواه و ستمگريد، نه به خود رحم مي كنيد و نه به جامعه اي كه به آن تعلق داريد; " فَرَجَعُوا إِلي أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ" .(2)

ولي به هر حال لازم بود پاسخي بگويند، لذا با كمال سرشكستگي گفتند تو كه مي داني اينها سخن نمي گويند; " ثُمَّ نُكِسُوا عَلي رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ" .

در اينجا بود كه گفتار كوبنده ابراهيم همچون صاعقه اي بر سر آنها فرود آمد، فرياد زد: «اف بر شما و بر آنچه غير از خدا مي پرستيد، اي بي عقل ها! ; " أُفّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج10، ص409

2 . تفسير نمونه، ج10، ص409



110


مِنْ دُونِ اللهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ" .

سرانجام چون ياراي مقاومت در برابر منطق نيرومند ابراهيم در خود نديدند ـ آن چنان كه شيوه همه زورگويان قلدر است ـ متوسل به زور شدند، و گفتند او را بايد بسوزانيد.

و براي اين كار از تعصبات جاهلانه بت پرستان كمك گرفتند «و صدا زدند بشتابيد به ياري خدايانتان اگر توان و قدرتي داريد ; " قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ" .

اين يك نمونه از منطق رسا و مستدل و قاطع و برنده ابراهيم بود.

8 ـ قابل توجه اينكه قرآن يكي از افتخارات مسلمانها را اين مي شمرد كه آنها بر آيين ابراهيم اند و او بود كه نام مسلمان را بر شما گذارد. (حج: 78)

حتي براي تشويق مسلمانان به انجام پاره اي از دستورات مهم به آنان گوشزد مي كند كه شما بايد به ابراهيم و يارانش اقتدا جوييد.

9 ـ مراسم حج با آنهمه عظمت و شكوهش بهوسيله ابراهيم، و به فرمان خدا پايه گذاري شد و به همين جهت نام ابراهيم و خاطره ابراهيم با تمام مراسم حج آميخته است و انسان در هر موقف و هر برنامه اي از اين مراسم بزرگ به ياد اين پيغمبر الهي مي افتد و پرتو عظمت او را در دل خويش احساس مي كند، اصولا انجام مراسم حج بي ياد ابراهيم نامفهوم است! (حج: 27).

10 ـ شخصيت ابراهيم تا آن حد و پايه بود كه هر گروهي كوشش داشتند او را از خود بدانند يهوديان و مسيحيان هر كدام بر پيوند خويش با ابراهيم تأكيد داشتند، كه قرآن در پاسخ آنها اين واقعيت را بيان داشت كه او تنها يك مسلمان و موحد راستين بود يعني كسي كه در همه چيز تسليم فرمان خدا بود، جز به او نمي انديشيد و جز در راه او گام بر نمي داشت.(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج10، ص410



111


ابراهيم(عليه السلام) بنده مؤمن خدا

إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(111)

وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيّاً مِنَ الصّالِحِينَ(112)

وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلي إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ(113)

111 ـ او (ابراهيم(عليه السلام)) از بندگان با ايمان ما است.

112 ـ ما او را به اسحاق(عليه السلام)، پيامبري صالح، بشارت داديم.

113 ـ ما به او و اسحاق(عليه السلام) بركت داديم و از دودمان آنها افرادي نيكوكار به وجود آمدند و افرادي كه آشكارا به خود ستم كردند.

سه آيه فوق آخرين آياتي است كه ماجراي ابراهيم(عليه السلام) و فرزندانش را تعقيب و تكميل مي كند و در حقيقت هم بيان دليلي بر آنچه گذشت و هم نتيجه اي براي آن است.

نخست مي گويد: «او(ابراهيم(عليه السلام)) ازبندگان باايمان مااست ; " إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ" .

در حقيقت اين جمله دليلي است بر آنچه گذشت و اين واقعيت را بيان مي كند كه اگر ابراهيم(عليه السلام) همه هستي و وجود خويش و حتي فرزند عزيزش را يك جا در طبق اخلاص نهاد و فداي راه معبود خويش كرد، به خاطر ايمان عميق و قوي اش بود.

آري همه اينها از جلوه هاي ايمان است و ايمان چه جلوه هاي عجيبي دارد! در



112


ضمن اين تعبير به ماجراي ابراهيم(عليه السلام) و فرزندش گسترش و تعميم مي دهد و آن را از صورت يك واقعه شخصي و خصوصي بيرون مي آورد و نشان مي دهد هر كجا ايمان است، ايثار و عشق و فداكاري و گذشت است.

ابراهيم(عليه السلام) همان را مي پسنديد كه خدا مي پسنديد و همان را مي خواست كه خداوند مي خواست و هر مؤمني مي تواند چنين باشد.

سپس به يكي ديگر از مواهب خداوند به ابراهيم(عليه السلام) سخن مي گويد. مي فرمايد: «ما او را بشارت داديم به اسحاق(عليه السلام) ، كه مقدر بود پيامبر شود و از صالحان شود ; " وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيّاً مِنَ الصّالِحِينَ" .

با توجه به آيه: " فَبَشَّرْناهُ بِغُلام حَلِيم"كه در آغاز اين ماجرا ذكر شده، به خوبي روشن مي شود كه اين دو بشارت مربوط به دو فرزند است. اگر بشارت اخير طبق صريح آيه مورد بحث مربوط به اسحاق(عليه السلام) است، پس غلام حليم (نوجوان بردبار شكيبا) حتما اسماعيل(عليه السلام) است و آنها كه اصرار دارند ذبيح را اسحاق(عليه السلام)بدانند، هر دو آيه را اشاره به يك مطلب دانسته اند با اين تفاوت كه آيه اول را بيان اصل بشارت فرزند مي دانند و آيه دوم را بشارت به نبوت مي دانند، ولي اين معني بسيار بعيد است و آيات فوق به وضوح مي گويند كه اين دو بشارت مربوط به دو فرزند بوده است.

از اين گذشته بشارت نبوت نشان مي دهد كه اسحاق(عليه السلام) بايد زنده بماند و وظايف نبوت را انجام دهد و اين با مسأله ذبح سازگار نيست.

جالب اين است كه در اينجا بار ديگر به عظمت مقام صالحان برخورد مي كنيم، كه در توصيف اسحاق(عليه السلام)مي فرمايد: «مي بايست پيامبر شود و از صالحان شود و چه والاست مقام صالحان در پيشگاه خداوند بزرگ؟ در آخرين آيه، سخن از بركتي در ميان است كه خداوند به ابراهيم(عليه السلام) و فرزندش اسحاق(عليه السلام)ارزاني داشت، مي فرمايد: «ما به او و اسحاق بركت داديم ; " وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلي إِسْحاقَ..." .

اما بركت در چه چيز؟ توضيحي براي آن داده نشده است، مي دانيم معمولا هنگامي كه فعلي به صورت مطلق مي آيد و قيد و شرطي در آن نيست، معني عموم را مي رساند. بنابر اين بركت در همه چيز را شامل مي شود، در عمر و زندگي، در نسل هاي آينده، در تاريخ و مكتب و در همه چيز.



113


اصولا بركت در اصل از «برك (بر وزن درك) به معني سينه شتر است و هنگامي كه شتر سينه خود را بر زمين مي گذارد، همين ماده در مورد او به كار مي رود «برك البعير .

تدريجا اين ماده در معني ثبوت و دوام چيزي به كار رفته است، بركه آب را نيز از آن جهت بركه گويند كه آب در آن ثابت است و مبارك را از اين نظر مبارك مي گويند كه خير آن باقي و برقرار است.

از اينجا روشن مي شود كه آيه مورد بحث اشاره به ثبوت و دوام نعمت هاي الهي بر ابراهيم(عليه السلام) و اسحق(عليه السلام) (و خاندانشان) است و يكي از بركاتي كه خداوند بر ابراهيم(عليه السلام) و اسحاق(عليه السلام) داد اين بود كه تمام انبياي بني اسراييل از دودمان اسحاق(عليه السلام) به وجود آمدند در حالي كه پيامبر بزرگ اسلام(صلي الله عليه وآله) از دودمان اسماعيل(عليه السلام) است.

اما براي اينكه توهم نشود كه اين بركت در خاندان ابراهيم(عليه السلام) جنبه نسب و قبيله دارد، بلكه در ارتباط با مذهب و مكتب و ايمان است، در آخر آيه مي افزايد: «از دودمان اين دو، افرادي نيكوكار به وجود آمدند، و هم افرادي كه به خاطر عدم ايمان، آشكارا به خود ستم كردند ; " وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ" .

«مُحْسِنٌ در اينجا به معني مؤمن و مطيع فرمان خداوند است و چه احسان و نيكوكاري از اين برتر تصور مي شود؟ و ظالم به معني كافر و گنهكار است و تعبير به «لِنَفْسِهِ اشاره به اين است كه كفر و گناه در درجه اول ظلم بر خويشتن است، آن هم ظلمي واضح و آشكار.

به اين ترتيب آيه فوق به گروهي از يهود و نصاري كه افتخار مي كردند ما از فرزندان انبيا هستيم، پاسخ مي گويد كه پيوند خويشاوندي به تنهايي افتخار نيست، مگر اينكه در سايه پيوند فكري و مكتبي قرار گيرد.

شاهد اين سخن حديثي است كه از پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) نقل شده كه خطاب به بني هاشم فرمود: «لا يأتيني النّاس بأعمالهم و تأتوني بأنسابكم! ; «اي بني هاشم نكند در روز قيامت مردم با اعمالشان به سراغ من بيايند و شما با انساب و پيوند خويشاونديتان! . (آنها پيوند مكتبي داشته باشند و شما پيوند جسماني (1) و(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج19، ص131

2 . تفسير روح البيان، ج7، ص479



114


ابراهيم(عليه السلام) انسان نمونه

 

وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الاْخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِينَ(130)

إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ(131)

وَ وَصّي بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللهَ اصْطَفي لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ(132)(1)

130 ـ چه كسي ـ جز افراد سفيه و نادان ـ از آيين ابراهيم (با آن پاكي و درخشندگي) روي گردان خواهد شد؟ ما او را در اين جهان برگزيديم و او در جهان ديگر از صالحان است.

131 ـ (به خاطر بياوريد) هنگامي را كه پروردگار به او گفت اسلام بياور (و تسليم در برابر حق باش، او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت) گفت در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم.

132 ـ ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را (در بازپسين لحظات عمر) به اين آيين وصيت كردند (و هر كدام به فرزندان خويش گفتند) فرزندان من! خداوند اين آيين پاك را براي شما برگزيده است و شما جز به آيين اسلام (تسليم در برابر فرمان خدا) نميريد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره



115


در آيات گذشته تا حدودي شخصيت ابراهيم(عليه السلام) نشان داده شد و از مجموع بحث ها به خوبي استفاده شد كه اين پيامبر بزرگ، مي تواند يك الگو و اسوه براي همه حق طلبان جهان باشد و مكتب او به عنوان يك مكتب انسان ساز مورد استفاده همگان قرار گيرد.

بر اساس همين مطلب در نخستين آيه مورد بحث چنين مي گويد: «چه كسي ـ جز افرادي كه خود را به سفاهت افكنده اند ـ از آيين پاك ابراهيم روي گردان خواهد شد ; " وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ" .

آيا اين سفاهت نيست كه انسان، آييني را با اين پاكي و درخشندگي رها كند و در بيراهه هاي شرك، كفر و فساد گام بگذارد؟ آييني كه با روح و فطرت انسان آشنا و سازگار است و با عقل و خرد هماهنگ، آييني را كه هم آخرت در آن است و هم دنيا، رها كرده و به سراغ برنامه هايي برود كه دشمن خرد، مخالف فطرت و تباه كننده دين و دنيايند؟

سپس اضافه مي كند: «ما ابراهيم را (به خاطر اين امتيازات بزرگش) برگزيديم و او در جهان ديگر از صالحان است ; " وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الاْخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِينَ" .

آري ابراهيم(عليه السلام)، برگزيده خداوند و سر سلسله صالحان است و به همين دليل بايد اسوه و قدوه باشد.

آيه بعد به عنوان تأكيد به يكي ديگر از ويژگي هاي صفات برگزيده ابراهيم(عليه السلام) كه در واقع ريشه بقيه صفات او است اشاره كرده مي گويد: «به خاطر بياوريد هنگامي را كه پروردگار به او گفت: در برابر فرمان من تسليم باش، او گفت: در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم ; " إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ" .

آري ابراهيم(عليه السلام) آن مرد فداكار و ايثارگر هنگامي كه نداي فطرت را از درون خود مي شنود كه پروردگار به او فرمان تسليم باش مي دهد. او تسليم كامل خدا مي شود. ابراهيم(عليه السلام) با فكر و درك خود مي يابد و مي بيند كه ستارگان و ماه و خورشيد، همه غروب و افول دارند و محكوم قوانين آفرينشند، لذا مي گويد: اينها خداي من نيستند. " إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ" ; «من روي خود را به سوي خدايي كردم كه آسمان ها و زمين را آفريد و در اين راه عقيده خود را



116


خالص كردم و من از مشركان نيستم. (1)

در آيات گذشته ديديم كه ابراهيم(عليه السلام) و اسماعيل پس از ساختن كعبه، نخستين تقاضايي كه از خداوند ـ بعد از تقاضاي قبولي اعمالشان ـ كردند، اين بود كه آنها به راستي تسليم فرمان او باشند و از دودمان آنها نيز امت مسلمي بپاخيزد.

در حقيقت نخستين گام براي ايجاد ارزش در انسان، مسأله خلوص و پاكي است و به همين دليل كه ابراهيم(عليه السلام) خويش را منحصرا تسليم فرمان حق كرد، محبوب خدا شد و خداوند او را برگزيد و به همين عنوان، او و مكتبش را معرفي كرد.

همه كارهاي ابراهيم(عليه السلام) از آغاز زندگي تا پايان كم نظير بود. مبارزه پي گير او با بت پرستان و ستاره پرستان و در دل آتش قرار گرفتنش كه حتي دشمن سر سختش نمرود را تحت تأثير قرار داد و بي اختيار گفت: «مَنِ اتَّخَذَ إِلَهاً فَلْيَتَّخِذْ مِثْلَ إِلَهِ إِبْرَاهِيمَ ; اگر كسي بخواهد خدايي برگزيند بايد مثل خداي ابراهيم برگزيند. (2)

همچنين آوردن همسر و فرزند شير خوار در آن بيابان خشك و سوزان، در آن سرزمين مقدس و بناي كعبه و بردن جوانش به قربانگاه، هر يك نمونه اي از طرز كار او بود.

وصيت و سفارشي كه در آخرين روزهاي عمر خود به فرزندانش نمود، آن نيز نمونه بود. چنانكه در آخرين آيه مورد بحث مي خوانيم: «ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را در بازپسين لحظات عمر به اين آيين پاك توحيدي وصيت كردند ; " وَ وَصّي بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ..." .

هر كدام به فرزندان خود گفتند: «فرزندان من! خداوند اين آيين توحيد را براي شما برگزيده است ; " يا بَنِيَّ إِنَّ اللهَ اصْطَفي لَكُمُ الدِّينَ..." .

بنا بر اين جز بر اين آيين رهسپار نشويد و جز با قلبي مملو از ايمان و تسليم جهان را وداع نگوييد; " ...فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ" .

قرآن با نقل وصيت ابراهيم(عليه السلام) گويا مي خواهد اين حقيقت را بازگو كند كه شما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انعام : 79

2 . الكافي، ج8 ، ص368 ; نور الثقلين، ج3، ص439



117


انسان ها تنها مسؤول امروز فرزندانتان نيستيد، مسؤول آينده آنها نيز هستيد، تنها به هنگام چشم بستن از جهان نگران زندگي مادي فرزندانتان بعد از مرگتان نباشيد، به فكر زندگي معنوي آنها نيز باشيد.

نه تنها ابراهيم(عليه السلام) چنين وصيتي كرد كه فرزندزاده اش يعقوب(عليه السلام) نيز همين روش را از نياي خود ابراهيم(عليه السلام) اقتباس نمود و در بازپسين دم عمر، به فرزندانش گوشزد كرد كه رمز پيروزي و موفقيت و سعادت در جمله كوتاه (تسليم در برابر حق) خلاصه مي شود.

ذكر يعقوب(عليه السلام) از ميان همه پيامبران در اينجا شايد براي اين هدف باشد كه به يهود و نصاري كه هر كدام خود را به نوعي به يعقوب ارتباط مي دادند، بفهماند اين آيين شرك آلودي كه شما داريد، اين عدم تسليم خالص در برابر حق كه برنامه شما را تشكيل مي دهد، با روش كسي كه خود را به او پيوند مي دهيد، سازگار نيست.(1)

ابراهيم(عليه السلام) براي همه شما اسوه بود

قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتّي تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ إِلاّ قَوْلَ إِبْراهِيمَ لاَِبِيهِ لاََسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ شَيْء رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ(4)

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (5)

لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللهَ وَ الْيَوْمَ الاْخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ(6)(2)

4 ـ براي شما تأسي نيكي در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند وجود داشت، هنگامي كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج1، ص462

2 . ممتحنه



118


مي پرستيد بيزاريم، ما نسبت به شما كافريم، و ميان ما و شما عداوت و دشمني هميشگي آشكار شده است، و اين وضع همچنان ادامه دارد تا به خداي يگانه ايمان بياوريد، جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش (عمويش آزر) وعده داد كه براي تو طلب آمرزش مي كنم، و در عين حال در برابر خداوند براي تو مالك چيزي نيستم.

پروردگارا ! ما بر تو توكل كرده ايم، و به سوي تو بازگشتيم، و سرانجام همه به سوي تو است.

5 ـ پروردگارا ! ما را مايه گمراهي كافران قرار مده، و ما را ببخش اي پروردگار ما كه تو عزيز و حكيمي.

6 ـ براي شما در برنامه زندگي آنها اسوه حسنه اي بود براي كساني كه اميد به خدا و روز قيامت دارند، و هر كس سرپيچي كند به خويشتن ضرر زده است، زيرا خداوند بي نياز و شايسته هرگونه ستايش است.

از آنجا كه قرآن مجيد، در بسياري از موارد براي تكميل تعليمات خود از الگوهاي مهمي كه در جهان انسانيت وجود داشته شاهد مي آورد، در آيات مورد بحث نيز به دنبال نهي شديدي كه از دوستي با دشمنان خدا در آيات قبل شده سخن از ابراهيم(عليه السلام) و برنامه او به عنوان پيشواي بزرگي كه مورد احترام همه اقوام، مخصوصا قوم عرب، بوده به ميان مي آورد و مي فرمايد: «براي شما در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند اسوه خوبي وجود داشت ; " قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ..." .

ابراهيم(عليه السلام) بزرگ پيامبران كه زندگيش سرتاسر، درس بندگي و عبوديت خدا، جهاد في سبيل الله، و عشق به ذات پاك او بود، ابراهيم كه امت اسلامي از بركت دعاي او، و مفتخر به نامگذاري او مي باشد، مي تواند براي شما سرمشق خوبي در اين زمينه گردد.

منظور از تعبير " وَ الَّذِينَ مَعَهُ..." ; «آنها كه با ابراهيم بودند ، مؤمناني است كه او را در اين راه همراهي مي كردند، هر چند قليل و اندك بودند، و اين احتمال كه منظور پيامبراني است كه با او هم صدا شدند، يا انبيا معاصر او ـ چنانكه بعضي احتمال داده اند ـ بعيد به نظر مي رسد، به خصوص كه مناسب اين است كه قرآن در اينجا پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) را به ابراهيم، و مسلمانان را به اصحاب و ياران او، تشبيه كند، در تواريخ نيز آمده است كه



119


گروهي در بابل بعد از مشاهده معجزات ابراهيم به او ايمان آوردند، و در هجرت به سوي شام او را همراهي كردند، و اين نشان مي دهد كه او ياران وفاداري داشته است.

سپس در توضيح اين معني مي افزايد: «آن روز كه به قوم مشرك و بت پرستشان گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد بيزاريم! ; " إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ..." .

ما نه شما را قبول داريم، و نه آيين و مذهبتان را، ما هم از خودتان و هم از بت هاي بي ارزشتان متنفريم.

و باز براي تأكيد افزودند: «ما نسبت به شما كافريم ; «كَفَرْنا بِكُمْ .

البته اين كفر همان كفر برائت و بيزاري است كه در بعضي از روايات ضمن برشمردن اقسام پنج گانه كفر به آن اشاره شده است.

و سومين بار براي تأكيد بيشتر افزودند: «در ميان ما و شما عداوت و دشمني هميشگي آشكار شده است ; " وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً" .

و اين وضع همچنان ادامه دارد تا به خداي يگانه ايمان بياوريد; " ...حَتّي تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ..." .

و به اين ترتيب با نهايت قاطعيت و بدون هيچگونه پرده پوشي اعلام جدايي و بيزاري از دشمنان خدا كردند، و تصريح نمودند كه اين جدايي به هيچ قيمت قابل برگشت و تجديد نظر نيست، و تا ابد ادامه دارد، مگر اينكه آنها مسير خود را تغيير دهند و از خط كفر به خط ايمان روي آورند.

ولي از آنجا كه اين قانون كلي و عمومي در زندگي ابراهيم استثنايي داشته كه آنهم به خاطر هدايت بعضي از مشركان صورت گرفته، به دنبال آن مي فرمايد: آنها هرگونه ارتباطشان را با قوم كافر قطع كردند و هيچ سخن محبت آميزي به آنها نگفتند: «جز اين سخن ابراهيم كه به پدرش (عمويش آزر) وعده داد كه براي تو از خداوند طلب آمرزش مي كنم، ولي در عين حال من در برابر خداوند براي تو مالك چيزي نيستم و آمرزش تنها به دست او است ; " ...إِلاّ قَوْلَ إِبْراهِيمَ لاَِبِيهِ لاََسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ شَيْء..." .

اين در حقيقت استثنايي است از مسأله قطع هرگونه ارتباط ابراهيم و يارانش از بت پرستان كه آن هم داراي شرائط و مصلحت خاصي بود; زيرا قرائن نشان مي دهد كه



120


ابراهيم احتمالا آمادگي براي ايمان را در عمويش آزر مشاهده كرده بود ولي آزر از اين مسأله نگران بود كه اگر راه توحيد را پيش گيرد دوران بت پرستي او چه خواهد شد؟ ابراهيم به او وعده داد كه در پيشگاه خدا براي تو استغفار مي كنم، و به اين وعده خود نيز عمل كرد، ولي آزر ايمان نياورد، و هنگامي كه بر ابراهيم روشن شد كه او دشمن خدا است و هرگز ايمان نمي آورد ديگر براي او استغفار نكرد و با او قطع رابطه نمود.

و از آنجا كه مسلمانان از اين برنامه ابراهيم و آزر اجمالا با خبر بودند و ممكن بود همين مطلب بهانه اي شود براي افرادي همچون «حاطب ابن ابي بلتعه كه با كفار سر و سري برقرار نمايند، قرآن مي گويد اين استثنا در شرائط خاصي صورت گرفته، و وسيله اي براي جلب آزر به ايمان بوده، نه براي اهداف دنيوي، و لذا در آيه 114 سوره توبه مي فرمايد: " وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لاَِبِيهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَة وَعَدَها إِيّاهُ فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهِيمَ لاََوّاهٌ حَلِيمٌ" ; «استغفار ابراهيم براي پدرش (عمويش آزر) فقط بخاطر وعده اي بود كه به او داده بود (تا وي را به سوي ايمان جذب كند) اما هنگامي كه براي او مسلم شد كه وي دشمن خدا است از او بيزاري جست، چرا كه ابراهيم مهربان و بردبار بود.

ولي جمعي از مفسران آن را استثنا از اسوه بودن ابراهيم دانسته اند، و گفته اند بايد در همه چيز به او اقتدا كرد جز استغفارش براي عمويش آزر.

اين معني گرچه در كلام عده اي از مفسران آمده، ولي بسيار بعيد به نظر مي رسد; زيرا اولاً: او در همه چيز اسوه بود، حتي در اين برنامه، چرا كه اگر همان شرائط آزر در بعضي از مشركان پيدا مي شد اظهار محبت نسبت به او براي جلب و جذب وي به سوي ايمان كار خوبي بود، ثانياً: ابراهيم(عليه السلام) يك پيامبر معصوم، و از انبياي بزرگ و مجاهد بود، و همه افعالش سرمشق است، معني ندارد كه اين مسأله را استثنا كنيم.

كوتاه سخن اينكه ابراهيم و پيروانش قويا با بت پرستان مخالف بودند و بايد اين درس را از آنها سرمشق گرفت، و داستان آزر شرائط خاصي داشته كه اگر براي ما هم پيدا شود قابل تأسي است.

و از آنجا كه مبارزه با دشمنان خدا با اين صراحت و قاطعيت مخصوصا در زماني كه آنها از قدرت ظاهري برخوردارند جز با توكل بر ذات خدا ممكن نيست، در پايان آيه



121


مي افزايد: آنها گفتند: «پروردگارا! ما بر تو توكل كرديم و به سوي تو بازگشت نموديم و رجوع نهايي همه سرانجام به سوي تو است ; " رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ" .

در حقيقت آنها سه مطلب را در اين عبارت به پيشگاه الهي عرضه داشتند: نخست توكل بر ذات او، و ديگر توبه و بازگشت به سوي او، و سپس توجه به اين حقيقت كه رجوع نهايي همه چيز به سوي او است كه علت و معلول يكديگرند، ايمان به معاد و بازگشت نهايي سبب توبه مي گردد و توبه روح توكل را در انسان زنده مي كند.

در آيه بعد به يكي ديگر از درخواستهاي ابراهيم و يارانش كه در اين زمينه، حساس و چشمگير است اشاره كرده، مي گويد: «پروردگارا! ما را مايه گمراهي كافران قرار مده ; " رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا..." .

اين تعبير ممكن است اشاره به اعمالي مانند اعمال «حاطب ابن ابي بلتعه باشد كه گاهي از افراد بي خبر سر مي زند و كاري مي كنند كه سبب تقويت گمراهان مي گردد در حالي كه گمان مي كنند كار خلافي نكرده اند.

و يا اشاره به اين است ما را در چنگال آنها گرفتار مكن، و در برابر آنها مغلوب مساز ، مبادا بگويند: اگر اينها بر حق بودند هرگز گرفتار شكست نمي شدند، و اين مايه گمراهي آنها مي گردد.

يعني اگر آنها از شكست و تسلط كفار مي ترسند نه به خاطر خودشان است، بلكه به خاطر اين است كه آيين حق زير سؤال نرود، و پيروزي ظاهري مشركان دليل بر حقانيت آنها تلقي نشود، و اين است راه و رسم يك مؤمن واقعي كه هر چه مي خواهد براي خدا مي خواهد، از همه بريده و به خدا پيوسته است و همه چيز را براي رضاي او مي طلبد.و درحقيقت به خدا مي گويد:

رو به سوي تو كرديم و دل به تو بستيم، از همه باز آمديم با تو نشستيم و در پايان آيه مي افزايد: «پروردگارا! اگر لغزشي از ما سر زد ما را ببخش ; " ...وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا..." .

«همانا تو عزيز و حكيمي ; " إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ" .

قدرتت شكست ناپذير است و حكمتت نافذ در همه چيز.

اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه اگر در خلال زندگي ما نشانه اي از تمايل



122


و محبت و دوستي به دشمنان تو وجود داشته اين لغزش را بر ما ببخش، و اين درسي است براي مسلمانان كه آنها نيز سرمشق گيرند و اگر حاطبي در ميان آنها پيدا شد استغفار كنند و به سوي خدا بازگردند.

در آخرين آيه مورد بحث بار ديگر روي همان مطلبي تكيه مي كند كه در نخستين آيه تكيه شده بود، مي فرمايد: «براي شما مسلمانان در برنامه زندگي آنها اسوه و الگوي نيكويي بود، براي آنها كه اميد به خدا و روز قيامت دارند ; " لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللهَ وَ الْيَوْمَ الاْخِرَ..." .

نه تنها برائت و بيزاريشان از بت پرستان و خط كفر، بلكه دعاهاي آنها و تقاضاهايشان در پيشگاه خدا كه نمونه هايي از آن در آيات قبل گذشت نيز براي همه مسلمانان سرمشق است.

اين سرمشق را تنها كساني مي گيرند كه دل به خدا بسته اند، و ايمان به مبدء و معاد قلبشان را روشن ساخته، و در طريق حق به حركت در آمده اند.

بدون شك اين تأسي و پيروي نفعش قبل از هر كس به خود مسلمانان باز مي گردد لذا در پايان مي افزايد: «هر كس سرپيچي كند و طرح دوستي با دشمنان خدا بريزد، به خودش ضرر زده، و خداوند نيازي به او ندارد، چرا كه او از همگان بي نياز و شايسته هرگونه حمد و ستايش است ; " ...وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ" .

زيرا طرح دوستي با دشمنان خدا آنها را تقويت مي كند، و قوت آنها باعث شكست خود شما است، و اگر آنها بر شما مسلط گردند بر صغير و كبير رحم نخواهند كرد.

نكته ها:

1 ـ الگوهاي جاويدان

برنامه هاي عملي، هميشه مؤثرترين برنامه ها است، چون عمل حكايت از ايمان عميق انسان به گفتارش مي كند، و سخني كه از دل برآيد لا جرم بر دل نشيند.

هميشه وجود الگوها و سرمشق هاي بزرگ در زندگي انسانها، وسيله مؤثري براي تربيت آنها بوده است، به همين دليل، پيامبر و پيشوايان معصوم مهمترين شاخه هدايت را با عمل خود نشان مي دادند، و لذا هنگامي كه سخن از سنت به ميان مي آيد، گفته مي شود



123


سنت عبارت است از قول و فعل و تقرير معصوم; يعني پيشوايان معصوم سخن و عمل و سكوتشان همه حجت و راهنما است، و نيز به همين دليل است كه عصمت در تمام پيامبران و امامان شرط است تا الگوهايي در همه زمينه ها باشند.

قرآن نيز بر اين مسأله مهم صحه گذارده، الگوها و سرمشق هايي در همه زمينه ها براي مؤمنان معرفي مي كند، از جمله در آيات مورد بحث، دو بار از ابراهيم و يارانش سخن مي گويد، و در سوره احزاب، شخص پيامبر(صلي الله عليه وآله) به عنوان الگو و اسوه، به مسلمانان معرفي مي نمايد.

(بايد توجه داشت، أسوه معني مصدري دارد، و به معني تأسي كردن و پيروي عملي است، هر چند در استعمالات روزمره فارسي به معني كسي است كه مورد تأسي قرار مي گيرد).

در جنگ پر مخاطره احزاب، در ايامي كه مسلمانان، سخت در بوته آزمايش قرار گرفته بودند، و حوادث كوبنده نيرومندترين افراد را به لرزه در مي آورد، خداوند پيامبر(صلي الله عليه وآله) را به عنوان الگو و اسوه اي از استقامت و پايمردي و ايمان و اخلاص، و آرامش در ميان طوفان، معرفي مي كند، و البته اين امر منحصر به ميدان احزاب نبود كه در همه جا پيامبر(صلي الله عليه وآله) سرمشق عظيمي براي مسلمانان محسوب مي شد.

شعار «كُونُوا دُعاةً النّاسِ بِأَعْمالِكُمْ وَ لا تَكُونُوا دُعاةً بِأَلْسِنَتِكُمْ ;(1) «مردم را به اعمال خويش دعوت به سوي خدا كنيد نه به زبان خود كه از حديث امام صادق(عليه السلام) گرفته شده، دليل بر اين است كه همه مسلمانان راستين نيز به نوبه خود بايد الگو و اسوه براي ديگران باشند، و با زبان عمل، اسلام را به دنيا معرفي كنند كه اگر اين كار مي شد، اسلام دنياگير شده بود !

2 ـ خداوند از همگان بي نياز است.

در قرآن مجيد كرارا روي اين نكته تكيه شده كه اگر خداوند دستورهايي به شما مي دهد و گاه مشكل و شاق به نظر مي رسد، فراموش نكنيد تمام منافع آن به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار، ج5، ص198



124


خود شما بازمي گردد، چرا كه درياي بيكران هستي خدا كمبودي ندارد تا از شما كمك بگيرد، به علاوه شما چيزي نداريد كه به او بدهيد بلكه هر چه داريد از
او است.

در احاديث قدسي آمده است: بندگان من ! شما هرگز نمي توانيد به من زياني برسانيد و يا نفعي بدهيد، بندگانم ! اگر اولين و آخرين و جن و انس پاك ترين قلب را داشته باشند، ذره اي بر ملك من نمي افزايد، و اگر اولين و آخرين و انس و جن، ناپاك ترين قلب را داشته باشند، از ملك من چيزي نمي كاهد.

بندگانم ! اگر اولين و آخرين و انس و جن در ميداني جمع شوند و هر چه مي خواهند از من بخواهند و همه آن را به آنها بدهم چيزي از خزائن من كاسته نمي شود، و درست مانند رطوبتي است كه يك ريسمان از دريا برمي گيرد.

بندگانم ! من اعمال شما را احصا مي كنم، سپس به شما باز مي گردانم، كسي كه نيكي بيابد خدا را شكر كند، و كسي كه غير آن را ببيند جز خويشتن را ملامت
ننمايد.

3 ـ اصل اساسي «حب في الله و «بغض في الله

پيوند مكتبي مهم ترين پيوندي است كه انسانها را با يكديگر مربوط مي سازد كه هر پيوندي تحت الشعاع آن است.

اين سخني است كه قرآن بارها روي آن تأكيد كرده است، و اگر اين پيوند تحت تأثير روابط دوستي و خويشاوندي و منافع شخصي قرار گيرد اركان مذهب متزلزل خواهد شد.

بعلاوه ارزش نهايي در ايمان و تقوا است، چگونه ممكن است با كساني كه فاقد اين دو هستند ارتباط برقرار سازيم؟ لذا در حديثي از امام صادق(عليه السلام) مي خوانيم:

«مَنْ أَحَبَّ لِلَّهِ وَ أَبْغَضَ لِلَّهِ وَ أَعْطَي لِلَّهِ فَهُوَ مِمَّنْ كَمَلَ إِيمَانُهُ .(1)

«كسي كه براي خدا دوست دارد، و براي خدا دشمن دارد، و براي خدا ببخشد، از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الكافي، ج2، ص124



125


كساني است كه ايمانش كامل شده.

در حديث ديگري از همان حضرت(عليه السلام) مي خوانيم:

«مِنْ أَوْثَقِ عُرَي الاِْيمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِي اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِي اللَّهِ وَ تُعْطِيَ فِي اللَّهِ وَ تَمْنَعَ فِي اللَّهِ .(1)

«از محكم ترين دستگيره هاي ايمان اين است كه براي خدا دوست داري و براي خدا دشمن داري، و براي خدا ببخشي، و براي خدا منع كني.

احاديث در اين زمينه بسيار فراوان است، براي آگاهي بيشتر به جلد دوم اصول كافي باب الحب في الله مراجعه شود، مرحوم كليني در اين باب 16 حديث در اين زمينه نقل كرده است.

و نيز براي توضيح بيشتر در زمينه «حبّ في الله و بغض في الله به جلد 23 تفسير نمونه ذيل آيه 22 سوره مجادله مراجعه شود.(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الكافي، ج2، ص124

2 . تفسير نمونه، ج24، ص27


| شناسه مطلب: 76648