بخش 5
ابراهیم فرزندان پیامبر چرا نام این پیامبران در سه گروه و در سه آیه بیان شده است؟ اهمیت فرزندان صالح در معرفی شخصیت انسان پاسخ به یک ایراد دعاهای ابراهیم دعاهای سازنده ابراهیم بت شکن نکته ها 1 ـ آیا مکه در آن زمان شهر بود؟ 2 ـ امنیت سرزمین مکه 3 ـ چرا ابراهیم 4 ـ تابعان ابراهیم 5 ـ وادی غیر ذی ذرع و حرم امن خدا 6 ـ تقاضاهای هفتگانه ابراهیم 7 ـ آیا ابراهیم آیا آزر پدر ابراهیم
126 |
«ابراهيم(عليه السلام) و موهبت هاي الهي
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحِينَ(72)
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ(73)(1)
72 ـ و اسحاق و نيز يعقوب را به وي بخشيديم، و همه آنان را مرداني صالح قرار داديم.
73 ـ و آنها را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مي كردند، و انجام كارهاي نيك و برپا داشتن نماز و اداي زكات را به آنها وحي كرديم، و آنها فقط مرا عبادت مي كردند.
اين آيه به يكي از مهمترين مواهب خداوند به ابراهيم(عليه السلام) كه داشتن فرزندي صالح و نسلي برومند و شايسته است اشاره كرده مي فرمايد: «ما به او اسحاق را بخشيديم و يعقوب (فرزند اسحاق) را بر او افزوديم ; " وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً..." ، و همه آنها را مرداني صالح و شايسته و مفيد قرار داديم; " ...وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحِينَ" .(2)
ساليان درازي گذشت كه ابراهيم(عليه السلام) در عشق و انتظار فرزند صالحي به سر مي برد و آيه 100 سوره صافات گوياي اين خواسته دروني او است: " رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصّالِحِينَ" ;
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انبياء.
2 . عدم ذكر اسماعيل(عليه السلام) در اينجا شايد به خاطر آن است كه اسحاق(عليه السلام) از مادر نازا مانند ساره تولّد يافت.
127 |
«پروردگارا! فرزندي صالح به من مرحمت كن .
سرانجام خداوند دعاي او را مستجاب كرد، نخست اسماعيل و سپس اسحاق را به او مرحمت كرد كه هر كدام پيامبري بزرگ و با شخصيت بودند.
تعبير به «نافلة كه ظاهراً تنها توصيفي براي يعقوب است شايد از اين نظر باشد كه ابراهيم(عليه السلام) تنها فرزند صالحي تقاضا كرده بود، خداوند نوه صالحي نيز بر آن افزود; زيرا «نافلة در اصل به معني موهبت و يا كار اضافي است.
آخرين آيه مورد بحث به مقام امامت و رهبري اين پيامبر بزرگ و بخشي از صفات و برنامه هاي مهم و پرارزش آنها به طورجمعي اشاره مي كند.
در اين آيه مجموعا شش قسمت از اين ويژگي ها بر شمرده شده كه با اضافه كردن توصيف به صالح بودن كه از آيه قبل استفاده مي شود، مجموعا هفت ويژگي را تشكيل مي دهد. اين احتمال نيز وجود دارد كه مجموعه شش صفتي كه در اين آيه ذكر شده، شرحي باشد براي صالح بودن آنها كه در آيه قبل آمده است.
نخست مي گويد: «ما آنها را امام و رهبر مردم قرار داديم ; " وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً..." .
يعني علاوه بر مقام نبوت و رسالت، مقام امامت را نيز به آنها داديم ـ امامت همان گونه كه پيشتر هم اشاره كرده ايم، آخرين مرحله سير تكاملي انساني است كه به معني رهبري همه جانبه مادي،معنوي، ظاهري، باطني، جسمي و روحي مردم است.
فرق نبوت و رسالت، با امامت اين است كه پيامبران در مقام نبوت و رسالت تنها فرمان حق را دريافت مي كنند و از آن خبر مي دهند و به مردم ابلاغ مي كنند، ابلاغي توأم با بشارت و انذار.
اما در مرحله امامت اين برنامه هاي الهي را به مرحله اجرا در مي آورند، خواه از طريق تشكيل حكومت عدل باشد يا بدون آن، در اين مرحله آنها مربي اند، و مجري احكام وبرنامه ها وپرورش دهنده انسان ها، به وجود آورنده محيطي پاك و منزه و انساني.
در حقيقت مقام امامت مقام تحقق بخشيدن به تمام برنامه هاي الهي است، به تعبير ديگر ايصال به مطلوب و هدايت تشريعي و تكويني است. امام از اين نظر درست به خورشيد مي ماند كه با اشعه خود موجودات زنده را پرورش مي دهد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شرح بيشتر در ذيل آيه 124 سوره بقره آمده است.
128 |
در مرحله بعد فعليت و ثمره اين مقام را بازگو مي كند: «آنها به فرمان ما هدايت مي كردند ; "...يَهْدُونَ بِأَمْرِنا" .
نه تنها هدايت به معني راهنمايي و ارائه طريق كه آن در نبوت و رسالت وجود دارد، بلكه به معني دستگيري كردن و رساندن به سر منزل مقصود (البته براي آنها كه آمادگي و شايستگي دارند).
سومين، چهارمين و پنجمين موهبت و ويژگي آنها اين بود كه: «ما به آنها انجام كار خير را وحي كرديم و همچنين برپا داشتن نماز و اداي زكات ; " وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ..." .
اين وحي مي تواند وحي تشريعي باشد; يعني ما انواع كارهاي خير و اداي نماز و اعطاي زكات را در برنامه هاي ديني آنها گنجانيديم، همچنين مي تواند وحي تكويني باشد; يعني به آنها توفيق و توان و جاذبه معنوي براي انجام اين امور بخشيديم.
البته هيچ يك از اين امور جنبه اجباري و اضطراري ندارد، بلكه تنها آمادگي ها و زمينه ها است كه بدون اراده و خواست خود آنها هرگز به نتيجه نمي رسد.
ذكر «اقامه صلاة و اداي زكات بعد از فعل «خيرات به خاطر اهميت اين دو برنامه است كه نخست به طور عام در جمله: " وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ..." و بعد به طور خاص بيان شده است.
در آخرين فراز به مقام عبوديت آنها اشاره كرده، مي گويد: «آنها همگي فقط ما را عبادت مي كردند ; " وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ" .(1)
ضمناً تعبير به «كانُو كه دلالت بر سابقه مستمر در اين برنامه دارد، شايد اشاره به اين باشد كه آنها حتي قبل از رسيدن به مقام نبوت و امامت، مرداني صالح و موحد و شايسته بوده اند و در پرتو همين برنامه ها، خداوند مواهب تازه اي به آنها بخشيده است.
اين نكته نيز لازم به يادآوري است كه جمله: "...يَهْدُونَ بِأَمْرِنا" در حقيقت وسيله شناخت امامان و پيشوايان حق، از برابر رهبران و پيشوايان باطل است كه معيار كار آنها بر هوس هاي شيطاني است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تقديم كلمه «لن بر «عابدين بر حصر دلالت مي كند.
129 |
در حديثي از امام صادق(عليه السلام) مي خوانيم كه فرمود: «امام در قرآن مجيد دوگونه است. در يك جا خداوند مي فرمايد: " وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا..." ; يعني به امر خدا نه به امر مردم، امر خدا را بر امر خودشان مقدم مي شمرند و حكم او را برتر از حكم خود قرار مي دهند، ولي در جاي ديگر مي فرمايد: " وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النّارِ..." ; يعني ما آنها را پيشواياني قرار داديم كه دعوت به دوزخ مي كنند، فرمان خود را بر فرمان پروردگار مقدم مي شمرند و حكم خويش را قبل از حكم او قرار مي دهند و مطابق هوس هاي خود و بر ضد كتاب الله عمل مي نمايند.(1) و اين است معيار و محك براي شناسايي امام حق از امام باطل .(2)
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسي وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(84)
وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيي وَ عِيسي وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ(85)
وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَي الْعالَمِينَ(86)
وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلي صِراط مُسْتَقِيم(87)(3)
84 ـ و اسحاق و يعقوب را به او (ابراهيم) بخشيديم و هر كدام را هدايت كرديم و نوح را (نيز) قبلا هدايت نموديم و از فرزندان او داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون را (هدايت كرديم) و اينچنين نيكوكاران را پاداش مي دهيم.
85 ـ و (همچنين) زكريا و يحيي و عيسي و الياس هر كدام از صالحان بودند.
86 ـ و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط و هر يك را بر جهانيان برتري داديم.
87 ـ و از پدران آنها و فرزندان آنها و برادران آنها افرادي را برگزيديم و هدايت به راه راست نموديم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آيه دوّم كه آيه 41 قصص است به فرعون و لشكر او اشاره مي كند; اين حديث در تفسير صافي از كتاب كافي نقل شده است.
2 . تفسير نمونه، ج13، ص457
3 . انعام
130 |
در اين آيات به قسمتي از مواهبي كه خداوند به ابراهيم داده است اشاره شده، و آن موهبت فرزندان صالح و نسل لايق و برومند است كه يكي از بزرگترين مواهب الهي محسوب مي شود.
نخست مي گويد: «ما به ابراهيم، اسحاق و يعقوب (فرزند اسحاق) را بخشيديم ; " وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ..." .
و اگر در اينجا اشاره به فرزند ديگر ابراهيم، اسماعيل نشده بلكه در لابلاي بحث آمده است شايد به خاطر آن است كه تولد اسحاق از مادر عقيمي همچون ساره آن هم در سن پيري، موضوع بسيار عجيب و موهبتي غير منتظره بود.
سپس براي بيان اينكه افتخار اين دو تنها در جنبه پيغمبرزادگي نبود، بلكه شخصا در پرتو فكر صحيح و عمل صالح نور هدايت را در قلب خود جاي داده بودند، مي گويد: «هر يك از آنها را هدايت كرديم ; " ...كُلاًّ هَدَيْنا..." .
و به دنبال آن براي اينكه تصور نشود، در دورانهاي قبل از ابراهيم، پرچم داراني براي توحيد نبودند، و اين موضوع از زمان او شروع شده اضافه مي كند، «نوح را نيز پيش از آن هدايت و رهبري كرديم ; " وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ..." .
و مي دانيم نوح نخستين پيامبر اولو العزم است كه داراي آيين و شريعت بود و سر سلسله پيامبران اولوا العزم مي باشد.
در حقيقت با اشاره به موقعيت نوح كه از اجداد ابراهيم است و موقعيت جمعي از پيامبران كه از دودمان و فرزندان او هستند، موقعيت ممتاز ابراهيم را از نظر وراثت و ريشه و ثمره وجودي مشخص مي سازد و در تعقيب آن نام جمع كثيري از پيامبران را كه از دودمان ابراهيم بودند مي برد، نخست مي گويد: «از دودمان ابراهيم، داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون هستند ; " وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسي وَ هارُونَ..." .
سپس با اين جمله كه اين چنين نيكوكاران را پاداش مي دهيم روشن مي كند كه مقام و موقعيت آنها در پرتو اعمال و كردار آنها بود " ...وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ" .
در اينكه ضمير " مِنْ ذُرِّيَّتِهِ" ; «از دودمان او ، به چه كسي بر مي گردد؟ به ابراهيم يا نوح؟ در ميان مفسران گفتگوي زيادي است، ولي غالب مفسران آن را به ابراهيم باز
131 |
گردانيده اند و ظاهراً نبايد ترديد داشت كه مرجع ضمير ابراهيم است; زيرا بحث آيه درباره مواهب خدا نسبت به ابراهيم مي باشد، نه درباره نوح پيغمبر، به علاوه از روايات متعددي كه بعدا نقل خواهيم كرد اين موضوع نيز استفاده مي شود.
تنها مطلبي كه سبب شده بعضي از مفسران ضمير را به نوح باز گردانند ذكر نام يونس و لوط در آيات بعد است; زيرا مشهور در تواريخ آن است كه يونس از فرزندان ابراهيم نبوده، و لوط هم برادرزاده يا خواهرزاده ابراهيم است.
ولي در مورد يونس، مورخان اتفاق نظر ندارند، بعضي او را از دودمان ابراهيم دانسته اند و بعضي او را از پيامبران بني اسرائيل شمرده اند.
به علاوه مورّخان معمولا نسب را از طرف پدر حفظ مي كنند، چه مانعي دارد كه يونس همانند عيسي كه نامش را نيز در آيات فوق مي خوانيم از طرف مادر، به ابراهيم منتهي شود. و اما لوط گرچه فرزند ابراهيم نبود ولي از خاندان و دودمان او بود و همانطور كه در لغت عرب گاهي به عمو، أب گفته مي شود، به برادرزاده يا خواهرزاده نيز ذريه و فرزند اطلاق مي گردد، و به اين ترتيب نمي توانيم دست از ظاهر آيات كه درباره ابراهيم است برداريم و ضمير را به نوح كه در اينجا موضوع سخن نيست باز گردانيم.
و در آيه بعد نام زكريا و يحيي و عيسي و الياس را مي برد و اضافه مي كند كه همه اينها از صالحان بودند; يعني مقامات آنها جنبه تشريفاتي و اجباري نداشت، بلكه در پرتو عمل صالح در پيشگاه خدا شخصيت و عظمت يافتند; " وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيي وَ عِيسي وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ" .
در آيه بعد نيز نام چهارنفر ديگر از پيامبران و رهبران الهي آمده و مي فرمايد: " وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً..."هر كدام را بر مردم عصر خود برتري بخشيديم ; " وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَي الْعالَمِينَ" .
در اينكه «اليسع چگونه نامي است و اشاره به كدام يك از پيامبران است در ميان مفسران و ادباي عرب گفتگو است، بعضي آن را يك نام عبري مي دانند كه در اصل يوشع بوده، سپس الف و لام به آن داخل شده و شين تبديل به سين گرديده است، و بعضي معتقدند يك اسم عربي است كه از يسع (فعل مضارع از ماده وسعت) گرفته شده است، اين احتمال را نيز داده اند كه به همين صورت نام يكي از انبياي پيشين بوده است و
132 |
در هر حال از پيامبراني است كه از نسل ابراهيم مي باشند.
و در آخرين آيه يك اشاره كلي به پدران و فرزندان و برادران صالح، پيامبران نامبرده كه به طور تفصيل اسم آنها در اينجا نيامده است كرده، مي گويد: «از ميان پدران آنها و فرزندانشان و برادرانشان، افرادي را فضيلت داديم و برگزيديم و به راه راست هدايت كرديم ; " وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلي صِراط مُسْتَقِيم" .
در اينجا به چند موضوع بايد توجه داشت:
1 ـ فرزندان پيامبر
ـ در آيات فوق، عيسي از فرزندان ابراهيم (و بنابر احتمالي از فرزندان نوح) شمرده شده، با اينكه مي دانيم تنها از طرف مادر به آنها مربوط مي شود، و اين دليل بر آن است كه سلسله نسب از طرف پدر و مادر به طور يكسان پيش مي رود و به همين دليل نوه هاي پسري و دختري هر دو ذريه و فرزندزاده انسان محسوب مي شوند.
روي همين جهت امامان اهل بيت كه همه از طرف دختر به پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي رسند، ابنا رسول الله (فرزندان پيغمبر) خوانده مي شوند.
اگرچه در دوران جاهليت كه براي زن هيچگونه اهميتي قائل نبودند، تنها نسب را از طرف پدر مي دانستند، ولي اسلام قلم بطلان بر اين فكر جاهلي كشيده اما متاسفانه بعضي از نويسندگاني كه علاقه درستي به ائمه اهل بيت نداشتند كوشش مي كردند اين موضوع را انكار كنند و از گفتن ابن رسول الله به آنها خود داري نمايند و سنن جاهلي را زنده كنند.
اتفاقا اين موضوع در زمان خود ائمه مطرح بوده است، و آنها با همين آيه كه دليل دندان شكني محسوب مي شود به آنها پاسخ مي گفتند.
از جمله در كافي و در تفسير عياشي از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود: خداوند متعال در قرآن مجيد، نسب عيسي را كه از طرف مادر به ابراهيم منتهي مي شود، به عنوان ذريه (فرزندزاده) بيان كرده آنگاه آيه: " وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ..." را تا آخر و آيه بعد را هم تا لفظ عيسي تلاوت كرد.
و نيز در تفسير عياشي از ابو الاسود روايت شده كه مي گويد: روزي حجاج كسي را
133 |
به نزد يحيي بن معمر كه از علاقمندان خاندان پيامبر(صلي الله عليه وآله)بود فرستاد كه من شنيدم تو حسن و حسين را فرزندان رسول خدا مي داني و در اين باره به آيات قرآن استدلال مي كني؟ در حالي كه من قرآن را از اول تا به آخر خواندم و به چنين آيه اي برنخوردم.
يحيي بن معمر در پاسخ او گفت: آيا در سوره انعام به اين آيه برخورده اي كه مي گويد: " وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ... وَ يَحْيي وَ عِيسي" ؟ گفت: آري خوانده ام، گفت: مگر نه اين است كه در اين آيات عيسي ذريه ابراهيم شمرده شده، با اينكه از طرف پدر به او نمي رسيد؟!
در عيون الاخبار در ضمن يك حديث طولاني در زمينه گفتگوي امام موسي بن جعفر(عليه السلام) با هارون الرشيد و موسي بن مهدي، چنين نقل مي كند كه او به امام كاظم(عليه السلام)گفت: چگونه شما مي گوييد ما ذريه پيامبريم، در حالي كه پيامبر پسري نداشت و نسل از طريق پسر است نه دختر و شما فرزندان دختر او هستيد؟ امام در پاسخ از او خواست كه از اين سؤال صرف نظر كند، ولي هارون اصرار كرد و گفت به هيچوجه صرف نظر نمي كنم; زيرا شما معتقديد به اينكه همه چيز در قرآن مجيد است و بايد از قرآن آيه اي در اين باره بياوريد.
امام فرمود: «أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، " وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسي وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيي وَ عِيسي..." سپس سؤال كرد اي هارون! پدر عيسي كه بود؟ گفت: عيسي پدر نداشت ، فرمود: بنابراين اگر او ملحق به ذريه پيامبران است از طريق مريم مي باشد، ما نيز ملحق به ذريه رسول خدا از طريق مادرمان فاطمه هستيم.
جالب توجه اينكه بعضي از متعصبين اهل تسنن نيز، اين موضوع را در تفسير خود ذيل همين آيه آورده اند، از جمله فخر رازي در تفسير كبير خود مي گويد: اين آيه دلالت دارد بر اينكه حسن و حسين از ذريه پيامبراند زيرا خداوند عيسي را از ذريه ابراهيم شمرده است با اينكه تنها از طريق مادر به او مربوط مي شود.
نويسنده المنار كه در تعصب در بعضي از مباحث خاص مذهبي دست كمي از فخر رازي ندارد، بعد از نقل كلام فخر رازي مي گويد: در اين باب حديثي از ابو بكر در صحيح بخاري از پيامبر(صلي الله عليه وآله) نقل شده است كه به امام حسن(عليه السلام) اشاره كرد و گفت: «إِنَّ ابْنِي
134 |
هذا سَيِّدٌ ; «اين پسرم آقا است (يعني كلمه پسرم بر امام حسن اطلاق كرد)
در حالي كه در نزد عرب (جاهلي) لفظ ابن بر دختر زاده اطلاق نمي شد... سپس اضافه مي كند به همين جهت مردم اولاد فاطمه(عليها السلام) را اولاد رسول و عترت و اهل بيت او مي دانستند.
در هر حال شك نيست كه فرزندزاده ها از طرف دختر و پسر هر دو فرزند
انسان محسوب مي شوند و هيچگونه تفاوتي در اين زمينه نيست، و نه اين موضوع
از مختصات پيغمبر مامي باشد ومخالفت با اين مسأله سر چشمه اي جز تعصب و يا افكار جاهلي ندارد، و لذا در تمام احكام اسلامي از قبيل ازدواج و ارث و مانند آن هيچگونه تفاوتي ميان اين دو نيست، تنها استثنايي كه دارد، مسأله خمس است كه روي عنوان سيادت است و به جهت خاصي كه در كتاب خمس در فقه آمده اين موضوع استثنا شده است.
2 ـ چرا نام اين پيامبران در سه گروه در سه آيه بيان شده است؟
بعضي از مفسران احتمال داده اند كه گروه اول يعني داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون، اين شش نفر، از پيامبراني بودند كه علاوه بر مقام نبوت و رسالت، داراي حكومت و زمامداري نيز بودند و شايد جمله: " ...وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ" كه بعد از ذكر نام اينها آمده است به خاطر نيكي هاي فراواني بوده كه در دوران حكومت خود بر مردم كردند.
و اما گروه دوم; يعني زكريا و يحيي و عيسي و الياس از پيامبراني بودند كه در زهد و بي اعتنايي به دنيا ـ علاوه بر مقام نبوت و رسالت ـ نمونه بودند جمله: " كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ "بعد از ذكر نام آنها مي تواند اشاره به همين حقيقت بوده باشد.
درباره گروه سوم يعني اسماعيل و اليسع و يونس و لوط اين امتياز را داشتند كه دست به مهاجرت دامنه داري زدند و براي تحكيم آيين خدا برنامه هجرت را عملي ساختند، و ذكر جمله: " كلاًّ فَضَّلْنا عَلَي الْعالَمِينَ..." (بنا بر اينكه اشاره به اين چهار نفر باشد نه بهتمام پيامبراني كه در اين سه آيه گفته شده است) نيز مي تواند اشاره به همين سير آنها در جهان و در ميان اقوام مختلف بوده باشد.
135 |
3 ـ اهميت فرزندان صالح در معرفي شخصيت انسان
ـ موضوع ديگري كه از آيات فوق استفاده مي شود همين مسأله است زيرا خداوند براي معرفي مقام والاي ابراهيم قهرمان بت شكن، شخصيتهاي بزرگ انساني كه از دودمان او در اعصار مختلف به وجود آمدند با شرح و تفصيل بيان مي كند به طوري كه از ميان 25 نفر از پيامبران كه نامشان در مجموع قرآن آمده است در اين آيات نام 16 نفر از فرزندان و بستگان ابراهيم و نام يك نفر از اجداد او آمده است، و اين در حقيقت درس بزرگي براي عموم مسلمانان است كه بدانند شخصيت فرزندان و دودمان آنها جزئي از شخصيت آنها محسوب مي شود و مسائل تربيتي و انساني مربوط به آنها فوق العاده اهميت دارد.
4 ـ پاسخ به يك ايراد
ـ ممكن است كساني از آيه اخير كه مي گويد: بعضي از پدران و فرزندان و برادران آنها را برگزيديم و هدايت به راه راست كرديم اين چنين استفاده كنند كه پدران انبيا همگي افراد با ايماني نبوده اند و در ميان آنها غير موحد نيز وجود داشته است ـ آنچنانكه بعضي از مفسران اهل تسنن در ذيل اين آيه گفته اند ـ ولي با توجه به اينكه منظور از " وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ..." به قرينه تعبيري كه در همين سلسله آيات وجود دارد، مقام نبوت و رسالت است، مشكل حل مي شود; يعني مفهوم آيه چنين خواهد بود كه بعضي از آنها را به مقام نبوت برگزيديم و اين منافاتي با موحد بودن سايرين ندارد.
در آيه 90 همين سوره (چند آيه بعد از اين آيه) نيز هدايت به مقام نبوت اطلاق شده است.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تفسير نمونه، ج5، ص331
136 |
دعاهاي ابراهيم(عليه السلام)
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ اْلأَصْنامَ(35)
رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(36)
رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ(37)
رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفي عَلَي اللهِ مِنْ شَيْء فِي اْلأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ(38)
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ(39)
رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ(40)
رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ(41)(1)
35 ـ (به ياد آوريد) زماني را كه ابراهيم گفت پروردگارا اين شهر (مكه) را شهر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابراهيم.
137 |
امني قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بت ها دور نگاهدار.
36 ـ پروردگارا آنها (بت ها) بسياري از مردم را گمراه ساختند، هر كس از من پيروي كند از من است و هر كس نافرماني من كند تو بخشنده و مهرباني.
37 ـ پروردگارا من بعضي از فرزندانم را در سرزمين بي آب و علفي در كنار خانه اي كه حرم تو است، ساكن ساختم تا نماز را بر پاي دارند، تو قلب هاي
گروهي از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزي ده شايد آنها شكر تو را به جاي آورند.
38 ـ پروردگارا تو مي داني آنچه را ما پنهان و يا آشكار مي كنيم و چيزي در زمين و آسمان بر خدا پنهان نيست.
39 ـ حمد خداي را كه در سن پيري اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد، مسلما خداي من دعا را مي شنود (و اجابت مي كند).
40 ـ پروردگارا! مرا برپاكننده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز چنين كن پروردگارا! دعاي (ما را) بپذير.
41 ـ پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را روزي كه حساب بر پا مي شود، بيامرز.
دعاهاي سازنده ابراهيم بت شكن(عليه السلام)
نخست مي گويد: «به خاطر بياوريد زماني را كه ابراهيم(عليه السلام) به پيشگاه خدا عرضه داشت، پروردگارا اين شهر (مكه) را سرزمين امن و امان قرار ده ; " وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً..." ، و من و فرزندانم را مشمول لطف و عنايتت بنما و از پرستش بت ها دور نگاهدار; " وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ اْلأَصْنامَ" .
چرا كه من مي دانم بت پرستي چه بلاي بزرگ و خانمان سوزي است، و با چشم خود قربانيان اين راه را ديده ام: «پروردگارا! اين بت ها بسياري از مردم را گمراه ساخته اند ; " رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النّاسِ..." ، آن هم چه گمراهي خطرناكي كه همه چيز خود، حتي عقل و خرد خويش را در اين راه باخته اند.
گمراهي خطرناكي كه همه چيز خود، حتي عقل و خرد خويش را در اين راه باخته اند.
138 |
خداوند من، من دعوت به توحيد تو مي كنم و همه را به سوي تو مي خوانم، «هر كس از من پيروي كند او از من است و هر كس نافرماني من كند، اگر قابل هدايت و بخشش است درباره او محبت كن، چرا كه تو بخشنده و مهرباني ; " ...فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ" .
در حقيقت ابراهيم(عليه السلام) با اين تعبير مي خواهد به پيشگاه خداوند چنين عرض كند كه حتي اگر فرزندان من از مسير توحيد منحرف شوند، و به بت توجه كنند، از من نيستند و اگر بيگانگان در اين خط باشند، آنها همچون فرزندان و برادران من هستند.
اين تعبير مؤدبانه و بسيار محبت آميز ابراهيم(عليه السلام) نيز قابل توجه است، نمي گويد هر كس نافرماني من كند از من نيست و او را چنين و چنان كيفر كن، بلكه مي گويد: هر كس نافرماني من كند، تو بخشنده و مهرباني! سپس دعا و نيايش خود را اين چنين ادامه مي دهد: «پروردگارا! من بعضي از فرزندانم را در سرزمين فاقد هرگونه زراعت و آب و گياه، نزد خانه اي كه حرم تو است گذاشتم تا نماز را بر پاي دارند ; " رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ..." .
اين هنگامي بود كه ابراهيم(عليه السلام) پس از آنكه خداوند از كنيزش هاجر، پسري به او داد و نامش را اسماعيل گذاشت، حسادت ساره (همسر نخستين اش) تحريك شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل كند، از ابراهيم(عليه السلام) خواست كه آن مادر و فرزند را به نقطه ديگري ببرد و ابراهيم(عليه السلام) طبق فرمان خداوند در برابر اين درخواست تسليم شد.
اسماعيل و مادرش هاجر را به سرزمين مكه كه در آن روز يك سرزمين خشك و خاموش و فاقد همه چيز بود آورد و در آنجا گذارد و با آنها خدا حافظي كرد و رفت.
چيزي نگذشت كه اين كودك و آن مادر در آن آفتاب گرم و داغ تشنه شدند، هاجر براي نجات جان كودكش سعي و تلاش فراوان كرد، اما خدايي كه اراده كرده بود، آن سرزمين يك كانون بزرگ عبادت شود، چشمه زمزم را آشكار ساخت، چيزي نگذشت كه قبيله بيابان گرد جرهم كه از نزديكي آنجا مي گذشتند، از ماجرا آگاه شدند و در آنجا رحل اقامت افكندند و مكه كم كم شكل گرفت.
سپس ابراهيم(عليه السلام) دعاي خودش را اين چنين ادامه مي دهد:
خداوندا! اكنون كه آنها در اين بيابان سوزان براي احترام خانه بزرگ تو مسكن
139 |
گزيده اند، «تو قلوب گروهي از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را در دل هايشان قرارده ; " فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ..." . «و آنها را از انواع ميوه ها (ثمرات مادي و معنوي) بهره مند كن، شايد شكر نعمت هاي تو را ادا كنند ; " وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ" .
و از آنجا كه يك انسان موحد و آگاه مي داند كه علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را تنها خدا مي داند، چه بسا چيزي از خداوند بخواهد كه صلاح او در آن نيست و چه بسا چيزهايي كه نخواهد اما صلاح او در آن است و گاهي مطالبي در درون جان او است كه نمي تواند همه را بر زبان آورد، لذا به دنبال تقاضاهاي گذشته چنين عرض مي كند:
«پروردگارا! تو آنچه را كه ما پنهان مي داريم و يا آشكار مي سازيم به خوبي مي داني ; " رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ..." . «و هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا مخفي نمي ماند ; " وَ ما يَخْفي عَلَي اللهِ مِنْ شَيْء فِي اْلأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ" .
اگر من از فراق فرزند و همسرم غمگين هستم تو مي داني و اگر قطره هاي اشكم آشكارا از چشمم سرازير مي شود تو مي بيني. اگر اندوه فراق قلب مرا احاطه كرده و با شادي از انجام وظيفه و اطاعت فرمان تو آميخته است، باز هم مي داني.
اگر به هنگام جدايي از همسرم به من مي گويد: «اِلي مَنْ تَكِلنِي «مرا به كه مي سپاري؟! تو از همه اينها آگاهي و آينده اين سرزمين و آينده آنها كه سخت به هم گره خورده است، همه در پيشگاه علم تو روشن است.
سپس به شكر نعمت هاي خداوند كه يكي از مهمترين آنها در حق ابراهيم(عليه السلام) همان صاحب دو فرزند برومند شدن، به نام اسماعيل و اسحاق، آن هم در سن پيري بود، اشاره كرده مي گويد: «حمد و سپاس خدايي را كه به هنگام كبر سن، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد و دعاي مرا به اجابت رسانيد ; " الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ..." .(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در اينكه سن ابراهيم(عليه السلام) به هنگام تولّد فرزندش اسماعيل و اسحاق چه اندازه بوده است در ميان مفسران گفتگو است. بعضي گفته اند ابراهيم 99 ساله بود كه نخستين فرزندش اسماعيل متولد شد و 112 ساله بود كه اسحاق ديده به جهان گشود.
140 |
آري، «خداي من حتما دعاها را مي شنود ; " إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ" .
و باز به تقاضا و نيايش و دعا ادامه مي دهد و عرض مي كند: «پروردگارا! مرا بر پا كننده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز چنين كن، اي خداي من ; " رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي..." . «پروردگارا دعاي ما را بپذير ; " رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ" .
و آخرين تقاضا و دعاي ابراهيم(عليه السلام) در اينجا اين است كه: «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزي كه حساب بر پا مي شود ببخش و بيامرز ; " رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ" .
نكته ها:
1 ـ آيا مكه در آن زمان شهر بود؟
در آيات فوق ديديم كه ابراهيم(عليه السلام) يك بار عرض مي كند: «خداوندا! من فرزندم را در يك سرزمين فاقد آب و آبادي و زراعت گذاشتم ، اين مسلما اشاره به آغاز ورود او در سرزمين مكه است كه در آن موقع نه آب بود و آبادي و نه خانه و ساكن خانه، تنها بقاياي خانه خدا در آنجا به چشم مي خورد و يك مشت كوه هاي خشك و بي آب و علف!
ولي مي دانيم اين تنها سفر ابراهيم(عليه السلام) به سرزمين مكه نبود، بلكه باز هم مكرر به اين سرزمين مقدس گام نهاد، در حالي كه مكه تدريجا شكل شهري را به خود مي گرفت و قبيله جرهم در آنجا ساكن شده بودند و پيدايش چشمه زمزم آنجا را قابل سكونت ساخت.
به نظر مي رسد كه اين دعاهاي ابراهيم(عليه السلام) در يكي از اين سفرها بوده و لذا مي گويد: «خداوندا! اين شهر را محل أمن و أمان قرار ده .
اگر سخن از وادي غير ذي ذرع مي گويد، يا از گذشته خبر مي دهد و خاطره
نخستين سفرش را بازگو مي نمايد و يا اينكه اشاره به اين است كه سرزمين مكه
حتي پس از شهر شدن، سرزميني است غير قابل زراعت كه بايد احتياجاتش را از بيرون بياورند، چرا كه از نظر جغرافيايي در ميان يك مشت كوه هاي خشك بسيار كم آب واقع شده است.
141 |
2 ـ امنيت سرزمين مكه:
جالب اين است كه ابراهيم(عليه السلام) نخستين تقاضايي را كه در اين سرزمين از خداوند كرد، تقاضاي امنيت بود، اين نشان مي دهد كه نعمت امنيت نخستين شرط براي زندگي انسان و سكونت در يك منطقه و براي هرگونه عمران و آبادي و پيشرفت و ترقي است و به راستي هم چنين است.
اگر جايي امن نباشد، قابل سكونت نيست، هر چند تمام نعمت هاي دنيا در آن جمع باشد، اصولا شهر و ديار و كشوري كه فاقد نعمت امنيت است، همه نعمتها را از دست خواهد داد!
در اينجا به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه خداوند دعاي ابراهيم(عليه السلام) را درباره امنيت مكه از دو سو اجابت كرد: هم امنيت تكويني به آن داد; زيرا شهري شد كه در طول تاريخ حوادث نا امن كننده كمتر به خود ديده و هم امنيت تشريعي; يعني خداوند فرمان داده كه همه انسان ها و حتي حيوان ها در اين سرزمين در امن و امان باشند.
صيد كردن حيوانات آن ممنوع است و حتي تعقيب مجرماني كه به اين حرم و خانه كعبه پناه برند، جايز نيست، تنها مي توان براي اجراي عدالت در حق چنين مجرمان، آذوقه را بر آنها بست تا بيرون آيند و تسليم شوند.
3 ـ چرا ابراهيم(عليه السلام) تقاضاي دوري از بت پرستي مي كند؟
شك نيست كه ابراهيم(عليه السلام) پيامبر معصوم بود و فرزندان بلا واسطه او كه به طور قطع در كلمه «بني در آيه فوق داخل هستند; يعني اسماعيل و اسحاق نيز پيامبران معصوم بودند، ولي با اين حال تقاضا مي كند كه خدايا من و آنها را از پرستش بت ها دور دار!
اين دليل بر تأكيد هر چه بيشتر روي مسأله مبارزه با بت پرستي است كه حتي پيامبران معصوم و بت شكن نيز، تقاضايي را در اين زمينه از خدا مي كنند. اين درست شبيه تأكيد پيامبر(صلي الله عليه وآله)در وصايايش به علي(عليه السلام) ـ يا امامان ديگر نسبت به جانشين خود ـ در زمينه نماز است كه هرگز احتمال ترك آن در مورد آنها مفهوم نداشت، بلكه اصولا نماز با تلاش و كوشش آنها بر پا شده بود.
142 |
اكنون اين سؤال پيش مي آيد كه چگونه ابراهيم(عليه السلام) گفت: «پروردگارا! اين بت ها بسياري از مردم را گمراه ساخته اند ، در حالي كه سنگ و چوبي بيش نبودند و قدرت بر گمراه ساختن مردم نداشتند.
پاسخ اين سؤال را اينجا مي توان دريافت كه اولاً: بت ها هميشه از سنگ و چوب نبودند، بلكه گاهي فرعون ها و نمرودها، مردم را به پرستش خود دعوت مي كردند و خود را «ربّ اَعلي و زنده كننده و ميراننده مي ناميدند.
ثانياً: گاه بت هاي سنگي و چوبي را متوليان و كارگردانان آنچنان مي آراستند و تشريفات براي آنها قايل مي شدند كه براي عوام ساده لوح به راستي گمراه كننده بودند.
4 ـ تابعان ابراهيم(عليه السلام) كيانند؟
در آيات فوق خوانديم كه ابراهيم(عليه السلام) مي گويد: خداوندا كساني كه از من تبعيت كنند از من هستند، آيا پيروان ابراهيم(عليه السلام) تنها همانها بودند كه در عصر او يا اعصار بعد در كيش و مذهب او بوده اند و يا همه موحدان و خداپرستان جهان را ـ به حكم اينكه ابراهيم(عليه السلام) نماد توحيد و بت شكني بود ـ شامل مي شود؟ از آيات قرآن ـ آنجا كه آيين اسلام را ملت و آيين ابراهيم(عليه السلام) معرفي مي كند،(1) به خوبي استفاده مي شود كه دعاي ابراهيم(عليه السلام)همه موحدان و مبارزان راه توحيد را شامل مي شود.
در رواياتي كه از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) نيز به ما رسيده اين تفسير تأييد شده است. از جمله در روايتي از امام باقر(عليه السلام) مي خوانيم:
«مَنْ أَحَبَّنا فَهُوَ مِنّا أَهْلُ الْبَيْتِ، قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداكَ مِنْكُمْ؟ قْالَ: مِنّا وَ اللهُ، أَ ما سَمِعْتَ قَوْلَ إِبْراهِيم(عليه السلام)" فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي" ;«هر كس ما را دوست دارد و به سيره ما اهل بيت است، راوي سؤال مي كند، فدايت شوم به راستي از شما؟ فرمود: به خدا سوگند از ما است، آيا گفتار ابراهيم(عليه السلام) را نشنيده اي كه مي گويد: " فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي" هر كس از من پيروي كند او از من است. (2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حج: 78
2 . تفسير نورالثقلين، ج2، ص548
143 |
اين حديث نشان مي دهد كه تبعيت از مكتب و پيوند برنامه ها سبب ورود به خانواده از نظر معنوي مي شود.
در حديث ديگري از امام امير المؤمنين علي(عليه السلام) مي خوانيم كه فرمود: «نَحْنُ آلَ إِبْراهِيم أَ فَتَرْغَبُونَ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيم وَ قَدْ قالَ اللهُ تَعالي " فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي" (1)
«ما خاندان ابراهيم(عليه السلام) هستيم. آيا از ملت و آيين ابراهيم(عليه السلام) رو مي گردانيد؟ در حالي كه خداوند (از قول ابراهيم(عليه السلام) چنين نقل مي كند) هر كس از من پيروي كند او از من است .
5 ـ وادي غير ذي ذرع و حرم امن خدا
كساني كه به مكه رفته اند، به خوبي مي دانند خانه خدا و مسجدالحرام و به طوركلي مكه در لابه لاي يك مشت كوه هاي خشك و بي آب و علف قرار گرفته است، گويي صخره ها را قبلا در تنور داغي بريان و بعد بر جاي خود نصب نموده اند.
در عين حال اين سرزمين خشك و سوزان، بزرگترين مركز عبادت و پر سابقه ترين كانون توحيد در روي زمين است، به علاوه حرم امن خدا است و همان گونه كه گفتيم هم داراي امنيت تكويني و هم تشريعي است.
در اينجا براي بسياري اين سؤال پيش مي آيد كه چرا چنين مركز مهمي را خداوند در چنان سرزميني قرار داده؟ علي(عليه السلام) در خطبه قاصعه با رساترين عبارات و زيباترين تعبيرات، فلسفه اين انتخاب را بيان فرموده است:
«...وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الاَْرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً... بَيْنَ جِبَال خَشِنَة وَ رِمَال دَمِثَة... وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّات وَ أَنْهَار وَ سَهْل وَ قَرَار جَمَّ الاَْشْجَارِ دَانِيَ الثِّمَارِ مُلْتَفَّ الْبُنَي مُتَّصِلَ الْقُرَي بَيْنَ بُرَّة سَمْرَاءَ وَ رَوْضَة خَضْرَاءَ وَ أَرْيَاف مُحْدِقَة وَ عِرَاص مُغْدِقَة وَ رِيَاض نَاضِرَة وَ طُرُق عَامِرَة لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَي حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاءِ وَ لَوْ كَانَ الاِْسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا وَ الاَْحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَيْنَ زُمُرُّدَة خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَة حَمْرَاءَ وَ نُور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار، ج32، ص96
144 |
وَ ضِيَاء لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَي مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَي فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ... .(1)
«خداوند خانه اش را در پر سنگلاخ ترين مكان ها و بي گياه ترين نقاط زمين... در ميان كوه هاي خشن و شن هاي فراوان قرار داد. اگر خدا مي خواست خانه و حرمش را و محل انجام عبادت بزرگ حج را در ميان باغ ها و نهرها و سرزمين هاي هموار و پر درخت و باغ هاي پر ثمر، در منطقه اي آباد، داراي كاخ هاي بسيار و آبادي هاي به هم پيوسته بي شمار، در ميان گندم زارها و بوستان هاي پر گل و گياه، در لا به لاي باغ هاي زيبا و پر طراوت و پر آب، در وسط گلستاني بهجت زا با جاده هايي آباد، قرار دهد مي توانست، ولي به همان نسبت كه آزمايش بزرگ حج و عبادت راحت تر و ساده تر مي شد، پاداش و جزا نيز كمتر بود. و اگر خداوند مي خواست، به خوبي مي توانست پايه هاي خانه كعبه و سنگ هايي كه ساختمان آن را تشكيل مي دهد از زمرد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنايي قرار دهد، مي توانست، ولي در اين حال شك و ترديد، كمتر در دل ظاهربينان رخنه مي كرد، و وسوسه هاي پنهاني شيطان به سادگي دور مي شد. ولي خدا مي خواهد بندگانش را با انواع شدايد بيازمايد، و با انواع مشكلات در طريق انجام عبادتش روبرو كند، تا تكبر از قلب هايشان فرو ريزد، و خضوع و فروتني در آن جايگزين شود و در پرتو اين فروتني و خضوع درهاي فضل و رحمتش را به روي آنها بگشايد و وسايل عفو خويش را به آساني در اختيارشان قرار دهد.
6 ـ تقاضاهاي هفتگانه ابراهيم(عليه السلام)
در آياتي كه گذشت، ابراهيم(عليه السلام) قهرمان توحيد و نيايش و مبارزه با بت و بت پرست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نهج البلاغة، خطبه292
145 |
و ظالم و ستمگر، هفت تقاضا از خداوند مي كند كه نخستين آن، تقاضاي امنيت شهر مكه، آن كانون بزرگ جامعه توحيدي است.
دومين تقاضايش دور ماندن از پرستش بت ها است، كه اساس و پايه همه عقايد و برنامه هاي ديني را در بر مي گيرد.
سومين تقاضايش تمايل دل ها و توجه افكار عمومي ـ توده هاي خدا پرستان كه بزرگترين سرمايه يك انسان در اجتماع است ـ نسبت به فرزندان و پيروان مكتبش است.
چهارمين تقاضا بهره مند شدن از انواع ثمرات، آن هم به عنوان مقدمه اي براي شكرگذاري و توجه بيشتر به خالق آن نعمت ها است.
پنجمين تقاضايش توفيق براي برپا داشتن نماز، كه بزرگترين پيوند انسان با خدا است، نه تنها براي خودش كه براي فرزندانش نيز همين تقاضا را مي كند.
ششمين خواسته ابراهيم(عليه السلام)، پذيرش دعاي او است و مي دانيم خداوند دعايي را مي پذيرد كه از قلبي پاك و روحي بي آلايش برخيزد كه در واقع اين تقاضا به طور ضمني مفهومش تقاضاي توفيق پاك داشتن قلب و روح از هرگونه آلايش است.
سرانجام هفتمين و آخرين تقاضايش آن است كه اگر لغزشي از او سر زده، خداوند بخشنده و مهربان او را مشمول لطف و آمرزش خود قرار دهد و همچنين پدر و مادرش و همه مؤمنان را از اين لطف و مرحمت، در روز رستاخيز بهره مند سازد.
به اين ترتيب تقاضاهاي هفتگانه ابراهيم(عليه السلام) از امنيت شروع مي شود و به آمرزش پايان مي پذيرد و جالب اينكه اينها را نه تنها براي خود مي طلبد، كه براي ديگران نيز همين تقاضاها را دارد، چرا كه مردان خدا هرگز انحصار طلب نبوده و نخواهند بود!
7 ـ آيا ابراهيم(عليه السلام) براي پدرش دعا مي كند؟
بدون شك آزر بت پرست بود، و چنانكه قرآن مي گويد، تلاش ها و كوشش هاي ابراهيم(عليه السلام) براي هدايتش مؤثر نيفتاد و اگر قبول كنيم كه آزر پدر ابراهيم(عليه السلام) بوده اين سؤال پيش مي آيد كه چرا در آيات فوق، ابراهيم(عليه السلام) تقاضاي آمرزش براي او كرد در
146 |
حالي كه قرآن صريحا مؤمنان را از استغفار كردن براي مشركان باز داشته است.(1)
از اينجا روشن مي شود كه نمي توان آزر را پدر ابراهيم(عليه السلام) دانست و اينكه گفته اند كلمه «اب در لغت عرب گاهي به عمو نيز اطلاق مي شود، با توجه به آيات مورد بحث كاملا قابل قبول است.
خلاصه اينكه «اب و «والد در لغت عرب با هم متفاوت اند، كلمه «والد كه در آيات فوق نيز به كار رفته، منحصراً به معني پدر است، ولي كلمه «اب كه در مورد آزر آمده، مي تواند به معني عمو باشد.
از انضمام آيات فوق با آياتي كه در سوره توبه در زمينه نهي از استغفار براي مشركان آمده، چنين نتيجه مي گيريم كه آزر حتما پدر ابراهيم(عليه السلام) نبود.(2)و (3)
آيا آزر پدر ابراهيم(عليه السلام)بود؟
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لاَِبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلال مُبِين(74)(4)
74 ـ (به خاطر بياوريد) هنگامي كه ابراهيم به پدرش (عمويش) آزر گفت آيا بت ها را خدايان خود انتخاب مي كني، من تو و جمعيتت را در گمراهي آشكار مي بينم!
از آنجا كه اين سوره، جنبه مبارزه با شرك و بت پرستي دارد و روي سخن بيشتر در آن از بت پرستان است و براي بيدار ساختن آنها از طرق مختلف استفاده شده، در اينجا به گوشه اي از سرگذشت ابراهيم(عليه السلام)قهرمان بت شكن اشاره كرده و منطق نيرومند او را در كوبيدن بت ها ضمن چند آيه به خاطر آورده است.
قابل توجه اينكه، قرآن در بسياري از بحث هاي توحيدي و مبارزه با بت روي اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . توبه : 113
2 . تفسير نمونه ج10، ص372
3 . براي توضيح بيشتر به تفسير نمونه، جلد 5، ص303 و جلد ششم صفحه 160 مراجعه فرماييد.
4 . انعام
147 |
سرگذشت تكيه مي كند; زيرا ابراهيم(عليه السلام) مورد احترام تمام اقوام مخصوصا مشركان عرب بود.
نخست مي گويد: «ابراهيم(عليه السلام) پدر (عموي) خود را مورد سرزنش قرار داد و به آنها چنين گفت: آيا اين بت هاي بي ارزش و موجودات بيجان را خدايان خود انتخاب كرده ايد؟! " وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لاَِبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً..." .
بدون شك من، تو و جمعيت پيروان و هم مسلكان، تو را در گمراهي آشكاري مي بينم. چه گمراهي از اين آشكارتر كه انسان مخلوق خود را معبود خود قرار دهد، و موجود بي جان و بي شعوري را پناهگاه خود بپندارد و حل مشكلات او را از او بخواهد; " ...إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلال مُبِين" .
كلمه «اب در لغت عرب غالبا بر پدر اطلاق مي شود و چنانكه خواهيم ديد، گاهي بر جد مادري و عمو و همچنين مربي و معلم و كساني كه براي تربيت انسان به نوعي زحمت كشيده اند نيز گفته شده است، ولي شك نيست كه به هنگام اطلاق اين كلمه، اگر قرينه اي در كار نباشد، قبل از هر چيز پدر بنظر مي آيد.
اكنون اين سؤال پيش مي آيد كه آيا به راستي آيه بالا مي گويد: آن مرد بت پرست (آزر) پدر ابراهيم(عليه السلام)بوده است؟ و آيا يك فرد بت پرست و بت ساز مي تواند پدر يك پيامبر اولوا العزم باشد؟ آيا وراثت در روحيات انسان اثر نامطلوبي در فرزند نخواهد گذارد؟ جمعي از مفسران سني، به سؤال اول پاسخ مثبت گفته و آزر را پدر واقعي ابراهيم(عليه السلام)مي دانند، در حالي كه تمام مفسران و دانشمندان شيعه معتقدند آزر پدر ابراهيم(عليه السلام)نبود، بعضي او را پدر مادر و بسياري او را عموي ابراهيم(عليه السلام)دانسته اند.
قرايني كه نظر دانشمندان شيعه را تأييد مي كند چند چيز است:
1 ـ در هيچ يك از منابع تاريخي اسم پدر ابراهيم(عليه السلام)، آزر شمرده نشده است، بلكه همه تارخ نوشته اند، در كتب عهدين نيز همين نام آمده است، جالب اينكه افرادي كه اصرار دارند بر اينكه پدر ابراهيم(عليه السلام) آزر بوده، در اينجا به توجيهاتي دست زده اند كه به هيچ وجه قابل قبول نيست. از جمله اينكه اسم پدر ابراهيم(عليه السلام) تارخ و لقبش آزر بوده! در حالي كه اين لقب نيز در منابع تاريخي ذكر نشده است.
يا اينكه آزر بتي بوده كه پدر ابراهيم(عليه السلام)او را پرستش مي كرده است، در حالي كه
148 |
اين احتمال با ظاهر آيه فوق كه مي گويد پدرش آزر بود به هيچ وجه سازگار نيست، مگر اينكه جمله يا كلمه اي در تقدير بگيريم كه آن هم بر خلاف ظاهر است.
2 ـ قرآن مجيد مي گويد: مسلمانان حق ندارند براي مشركان استغفار كنند، اگر چه بستگان و نزديكان آنها باشند، سپس براي اينكه كسي استغفار ابراهيم(عليه السلام) را در باره آزر دستاويز قرار ندهد، چنين مي گويد: " وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لاَِبِيهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَة وَعَدَها إِيّاهُ فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ..." ;(1) «استغفار ابراهيم براي پدرش (آزر) فقط به خاطر وعده اي بود كه به او داده بود، آنجا كه گفت: " ...سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي..." (2) يعني: «به زودي براي تو استغفار خواهم كرد . به اميد اينكه با اين وعده دلگرم شود و از بت پرستي برگردد، اما هنگامي كه او را در راه بت پرستي مصمم و لجوج ديد، دست از استغفار درباره او برداشت.
از اين آيه به خوبي استفاده مي شود كه ابراهيم(عليه السلام)بعد از مايوس شدن از آزر، ديگر هيچگاه براي او طلب آمرزش نكرد و شايسته هم نبود چنين كند و تمام قراين نشان مي دهد اين جريان در دوران جواني ابراهيم(عليه السلام)و زماني بود كه در شهر بابل مي زيست و با بت پرستان مبارزه داشت.
ولي آيات ديگر قرآن نشان مي دهد كه ابراهيم(عليه السلام)در اواخر عمر خود و پس از پايان بناي كعبه، براي پدرش از خداوند طلب آمرزش كرد (البته در اين آيات چنانكه خواهد آمد از پدر تعبير به اب نشده، بلكه تعبير به والد كه صريحا مفهوم پدر را مي رساند، شده است).
آنجا كه مي فرمايد: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ... رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ" ; «حمد و سپاس براي خدايي است كه در پيري به من اسماعيل و اسحاق را بخشيده، پروردگار من دعا را اجابت مي كند، پروردگارا! من و پدر و مادرم و مؤمنين را در روز رستاخيز بيامرز .(3)
از انضمام اين آيه به آيه سوره توبه كه مسلمانان را از استغفار براي مشركان بر حذر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . توبه : 114
2 . مريم : 47
3 . ابراهيم، آيه 39 و41
149 |
مي دارد و ابراهيم(عليه السلام) را از انجام چنين كاري جز براي يك مدت محدود آن هم براي يك هدف مقدس، بركنار مي شمرد، به خوبي استفاده مي شود كه منظور از «اب در آيه مورد بحث پدر نيست، بلكه عمو يا پدر مادر و يا مانند آن است و به تعبير ديگر والد در بيان معني پدر صراحت دارد، در حالي كه «اب صراحت ندارد.
در آيات قرآن، كلمه «اب نيز در مورد عمو به كار رفته است. مانند آيه 133 سوره بقره: " ...قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً... "فرزندان يعقوب به او گفتند ما خداوند تو و خداوند پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، خداوند يگانه را مي پرستيم و اين را مي دانيم كه اسماعيل عموي يعقوب بود نه پدر او.
3 ـ از روايات مختلف اسلامي نيز مي توان اين موضوع را استفاده كرد; زيرا در حديث معروفي از پيغمبر گرامي(صلي الله عليه وآله) نقل شده است: «لَمْ يَزَلْ يَنْقُلُنِي اللهُ مِنْ أَصْلابِ الطّاهِرِينَ إِلي أَرْحامِ الْمُطَهَّراتِ حَتّي أَخْرَجَنِي فِي عالَمِكُمْ هذا لَمْ يُدَنِّسْنِي بِدَنَسِ الْجاهِلِيَّةِ .(1)«همواره خداوند مرا از صلب پدران پاك به رحم مادران پاك منتقل مي ساخت و هرگز مرا به آلودگي هاي دوران جاهليت آلوده نساخت .(2)
شك نيست كه روشن ترين آلودگي دوران جاهليت، شرك و بت پرستي است و كساني كه آن را منحصر به آلودگي زنا دانسته اند، هيچ دليلي بر گفته خود ندارند، بخصوص اينكه قرآن مي گويد: " ...إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ..." ; «مشركان آلوده و ناپاك اند .(3)
طبري كه از دانشمندان اهل سنت است، در تفسير خود جامع البيان از مفسر معروف مجاهد نقل مي كند كه او صريحا مي گويد: آزر پدر ابراهيم(عليه السلام)نبود.(4)
آلوسي مفسر ديگر اهل تسنن در تفسير روح المعاني در ذيل همين آيه مي گويد: آنها كه مي گويند اعتقاد به اينكه آزر پدر ابراهيم(عليه السلام)نبود، مخصوص شيعه هست، از كم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار، ج15، ص117
2 . اين روايت را بسياري از مفسران شيعه و سني مانند طبري در جامع البيان، نيشابوري در غرائب القرآن، فخر رازي در تفسير كبير و آلوسي در روح المعاني نقل كرده اند.
3 . توبه، آيه 28
4 . جامع البيان، ج7، ص158
150 |
اطلاعي آنها است; زيرا بسياري از دانشمندان معتقدند كه آزر اسم عموي ابراهيم(عليه السلام)بود.(1)
سيوطي دانشمند معروف سني در كتاب مسالك الحنفا از فخر رازي در كتاب اسرار التنزيل نقل مي كند كه پدر و مادر و اجداد پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) هيچگاه مشرك نبودند و به حديثي كه در بالا از پيامبر (صلي الله عليه وآله)نقل كرديم استدلال نموده است. سپس خود سيوطي اضافه مي كند كه ما مي توانيم اين حقيقت را با توجه به دو دسته از روايات اسلامي اثبات كنيم:
نخست رواياتي كه مي گويد: پدران و اجداد پيامبر(صلي الله عليه وآله) تا آدم(عليه السلام) هر كدام بهترين فرد زمان خود بوده اند (اين احاديث را از صحيح بخاري و دلايل النبوه بيهقي و مانند آن نقل نموده است).
دسته دوم، رواياتي كه مي گويد: در هر عصر و زماني افراد موحد و خداپرست وجود داشته است. با ضميمه كردن اين دو دسته روايات، ثابت مي شود اجداد پيامبر(صلي الله عليه وآله)از جمله (پدر ابراهيم(عليه السلام)) حتما موحد بوده اند.(2)
با توجه به آنچه گفته شد، معلوم مي شود كه تفسير فوق براي آيه مورد بحث تفسيري است بر اساس قراين روشني از خود قرآن و روايات مختلف اسلامي نه تفسير به رأي، آنچنان كه بعضي از متعصبين اهل سنت همانند نويسنده «المنار گفته است.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . روح المعاني، ج7، ص158
2 . بحار الانوار، ج15، ص118 به بعد. به نقل از مسالك الحنفا، ص17
3 . تفسير نمونه، ج5، ص 307