بخش 6

خواسته های ابراهیم ابراهیم نکته ها 1 ـ هدف بعثت پیامبران 2 ـ تعلیم مقدم است یا تربیت؟ 3 ـ پیامبری از میان خود آنها ابراهیم نکته ها 1 ـ ذبیح الله کیست؟ 2 ـ آیا ابراهیم 3 ـ چگونه خواب ابراهیم 4 ـ وسوسه های شیطان در روح بزرگ ابراهیم 5 ـ فلسفه تکبیرات در منی 6 ـ حج یک عبادت مهم انسان ساز


151


خواسته هاي ابراهيم(عليه السلام) از پيشگاه پروردگار

 

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلي عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (126)(1)

(و به ياد آوريد) هنگامي كه ابراهيم عرض كرد: پروردگارا اين سرزمين را شهر امني قرار ده، و اهل آن را ـ آنها كه ايمان به خدا و روز بازپسين آورده اند ـ از ثمرات (گوناگون) روزي ده (ما اين دعاي ابراهيم را به اجابت رسانديم و مؤمنان را از انواع بركات بهره مند ساختيم) اما به آنها كه كافر شدند بهره كمي خواهيم داد، سپس آنها را به عذاب آتش مي كشانيم و چه بد سر انجامي دارند.

در اين آيه ابراهيم(عليه السلام) دو درخواست مهم از پروردگار براي ساكنان اين سرزمين مقدس مي كند كه به يكي از آنها در آيه قبل نيز اشاره شد.

قرآن مي گويد: «به خاطر بياوريد هنگامي كه ابراهيم عرض كرد: پروردگارا! اين سرزمين را شهر امني قرار ده ;" وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً..." .

همانگونه كه در آيه قبل خوانديم، اين دعاي ابراهيم(عليه السلام) به اجابت رسيد. خداوند اين سرزمين مقدس را يك كانون امن و امان قرار داد و امنيتي از نظر ظاهر و باطن به آن بخشيد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره



152


دومين تقاضايش اين است كه: «اهل اين سرزمين را ـ آنها كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده اند ـ از ثمرات گوناگون روزي ببخش ; " وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ..." .

جالب اينكه ابراهيم(عليه السلام) نخست تقاضاي امنيت و سپس درخواست مواهب اقتصادي مي كند. اين خود اشاره اي است به اين حقيقت كه تا امنيت در شهر يا كشوري حكم فرما نباشد، فراهم كردن يك اقتصاد سالم ممكن نيست!

در اينكه منظور از ثمرات چيست؟ مفسران گفتگوها دارند. ولي ظاهراً ثمرات يك معني وسيع دارد كه هرگونه نعمت مادي، اعم از ميوه ها و مواد ديگر غذايي و نعمت هاي معنوي را شامل مي شود. در حديثي از امام صادق(عليه السلام) مي خوانيم كه فرمود: «هُوَ ثَمَراتُ الْقُلُوبِ ; «منظور ميوه دل ها است! اشاره به اينكه خداوند محبت و علاقه مردم را به مردم اين سرزمين جلب مي كند.

اين نكته نيز قابل توجه است كه ابراهيم(عليه السلام) اين تقاضا را تنها براي مؤمنان به توحيد و روز جزا مي كند، شايد به خاطر اينكه از جمله: " ...لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ" . در آيات گذشته به اين حقيقت پي برده بود كه گروهي از نسل هاي آينده او، راه شرك و ظلم و ستم مي پويند و او در اينجا ادب را رعايت كرد و آنها را از دعاي خود استثنا نمود.

به هر حال خداوند در پاسخ اين تقاضاي ابراهيم(عليه السلام) چنين فرمود: «اما آنها كه راه كفر را پوييده اند بهره كمي (از اين ثمرات) به آنها خواهم داد (و به طور كامل محروم نخواهم كرد!)  ; " قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً" .

«اما در سراي آخرت آنها را به عذاب آتش مي كشانم و چه بد سر انجامي دارند ; " ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلي عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ" .

اين در واقع صفت رحمانيت، همان رحمت عامه پروردگار است كه از خوان نعمت بي دريغش همه بهره مي گيرند و از خزانه غيبش خوبان و بدان وظيفه خور باشند. ولي در سراي آخرت كه سراي رحمت خاص او است، رحمت و نجاتي براي آنها نيست.(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج1، ص452



153


 

ابراهيم(عليه السلام) خانه كعبه را بنا مي كند

 

وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(127)

رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ(128)

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (129)(1)

127 ـ (و نيز به ياد آوريد) هنگامي كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه (كعبه) را بالا مي بردند (و مي گفتند) پروردگارا! از ما بپذير تو شنوا و دانايي.

128 ـ پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما امتي كه تسليم فرمانت باشد به وجود آور و طرز پرستش خودت را به ما نشان ده و توبه ما را بپذير، كه تو تواب و رحيمي.

129 ـ پروردگارا! در ميان آنها پيامبري از خودشان مبعوث كن، تا آيات تو را بر آنها بخواند، و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و پاكيزه كند، زيرا تو توانا و حكيمي (و بر اين كار قادري).

از آيات مختلف قرآن و احاديث و تواريخ اسلامي به خوبي استفاده مي شود كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره



154


خانه كعبه پيش از ابراهيم(عليه السلام)، حتي از زمان آدم(عليه السلام) بر پا شده بود. در آيه 37 سوره ابراهيم از قول اين پيامبر بزرگ مي خوانيم " رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ..." ; «پروردگارا! بعضي از فرزندانم را در اين سرزمين خشك و سوزان در كنار خانه تو سكونت دادم.

اين آيه گواهي مي دهد موقعي كه ابراهيم با فرزند شيرخوارش اسماعيل و همسرش به سرزمين مكه آمدند، اثري از خانه كعبه وجود داشته است.

در آيه 96 سوره آل عمران نيز مي خوانيم: " إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً..." ; «نخستين خانه اي كه به منظور پرستش خداوند براي مردم ساخته شد، در سرزمين مكه بود ، مسلم است كه پرستش خداوند و ساختن مركز عبادت، از زمان ابراهيم(عليه السلام)آغاز نشده بلكه قبلا و حتي از زمان آدم(عليه السلام) بوده است.

اتفاقاً تعبيري كه در نخستين آيه مورد بحث به چشم مي خورد نيز همين معني را مي رساند، آنجا كه مي گويد: «به ياد آوريد هنگامي را كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه (كعبه) را بالا مي بردند، و مي گفتند: پروردگارا! از ما بپذير تو شنوا و دانايي ; " وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ" .

اين تعبير مي رساند كه شالوده هاي خانه كعبه وجود داشته و ابراهيم(عليه السلام) و اسماعيل پايه ها را بالا بردند.

در خطبه معروف قاصعه از نهج البلاغه نيز مي خوانيم:«أَ لا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الاَْوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ(عليه السلام) إِلَي اْلآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَار... فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ... ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ(عليه السلام) وَ وَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ... ; «آيا نمي بينيد كه خداوند مردم جهان را از زمان آدم تا به امروز به وسيله قطعات سنگي... امتحان كرده است، و آن را خانه محترم خود قرار داده، سپس به آدم و فرزندانش دستور داد كه به گرد آن طواف كنند .

نتيجه اينكه: آيات قرآن و روايات، اين تاريخچه معروف را تأييد مي كند كه خانه كعبه، نخست به دست آدم(عليه السلام) ساخته شد، سپس در طوفان نوح فرو ريخت، و بعد به دست ابراهيم(عليه السلام) و فرزندش اسماعيل تجديد بنا شد.

در دو آيه اخير از آيات مورد بحث، ابراهيم و فرزندش اسماعيل(عليهما السلام)، پنج تقاضاي



155


مهم از خدا مي كنند اين تقاضاها كه به هنگام اشتغال به تجديد بناي خانه كعبه صورت گرفت، به قدري حساب شده و جامع تمام نيازمندي هاي زندگي مادي و معنوي است كه انسان را به عظمت روح اين دو پيامبربزرگ خدا كاملاآشنا مي سازد. نخست عرضه مي دارند: «پروردگارا! ما را تسليم فرمان خودت قرار ده ; " رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ..." .

بعد تقاضا مي كنند: از دودمان ما نيز امتي مسلمان و تسليم در برابر فرمانت قرار ده ; "...وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ..." .

سپس تقاضا مي كنند: «طرز پرستش و عبادت خودت را به ما نشان ده، و ما را از آن آگاه ساز ; " ...وَ أَرِنا مَناسِكَنا..." .تا بتوانيم آنگونه كه شايسته مقام تو است، عبادتت كنيم.

بعد از خدا تقاضاي توبه كرده، مي گويند: «توبه ما را بپذير و رحمتت را متوجه ما گردان كه تو توّاب و رحيمي ; " ...وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ..." .

پنجمين تقاضاي آنها اين است كه: «پروردگارا! در ميان آنها پيامبري از خودشان مبعوث كن ; " ...رَبَّنا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً..."تا «آيات تورا برآنها بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و آنها را پاكيزه كند ; " يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ..."چرا كه «تو توانا هستي و بر تمام اين كارها قدرت داري ; " ...إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ" .

نكته ها:

1 ـ هدف بعثت پيامبران ـ

در آيات فوق پس از آنكه ابراهيم(عليه السلام) و اسماعيل تقاضاي ظهور پيامبر اسلام را مي كنند، سه هدف براي بعثت او بيان مي كنند:

1 ـ تلاوت آيات خداوند بر مردم، اين جمله اشاره به بيدار ساختن انديشه ها در پرتو آيات گيرا و جذاب و كوبنده اي است كه از مجراي وحي بر قلب پيامبر(صلي الله عليه وآله) نازل مي شود و او به وسيله آن، ارواح خفته را بيدار مي كند.

يتلو از ماده تلاوت، در لغت به معني پي در پي آوردن چيزي است و هنگامي كه عباراتي را پشت سر هم و روي نظام صحيحي بخوانند، عرب از آن تعبير به تلاوت



156


مي كند. بنا بر اين تلاوت منظم و پي در پي مقدمه اي است براي بيداري و ايجاد آمادگي و تعليم و تربيت است.

2 ـ تعليم كتاب و حكمت را هدف دوم مي گويند، چرا كه تا آگاهي حاصل نشود، تربيت كه مرحله سوم است صورت نمي گيرد.

تفاوت كتاب و حكمت ممكن است در اين باشد كه كتاب اشاره به كتب آسماني است، اما حكمت، علوم و دانش ها و اسرار و علل و نتايج احكام است كه از طرف پيامبر، تعليم مي شود.

3 ـ بعد آخرين هدف را كه مسأله تزكيه است بيان مي دارد. تزكيه در لغت هم به معني نمو دادن، هم به معني پاكسازي آمده است.

به اين ترتيب تكامل وجود انسان در جنبه هاي علمي و عملي به عنوان هدف نهايي بعثت پيامبر، معرفي شده است.

اين نكته مخصوصا قابل توجه است كه علوم بشر محدود است و آميخته با هزاران نقطه ابهام و خطاهاي فراوان و از اين گذشته نسبت به آنچه هم مي داند، گاهي نمي تواند دقيقاً اميدوار باشد، چرا كه خطاهاي خود و ديگران را ديده است.

اينجاست كه بايد پيامبران، با علوم راستين و خالي از هرگونه خطا كه از مبدأ وحي گرفته اند، به ميان مردم بيايند، خطاهايشان را بر طرف سازند، آنچه نمي دانند را به آنها بياموزند و آن را كه مي دانند به آنها اطمينان خاطر دهند.

موضوع ديگري كه در اين رابطه لازم به يادآوري است، اين است كه نيمي از شخصيت ما را عقل و خرد تشكيل مي دهد و نيمي را غرايز و اميال، به همين دليل ما به همان اندازه كه نياز به تعليم داريم، نياز به تربيت هم داريم، هم خرد ما بايد تكامل يابد و هم غرايز دروني ما به سوي هدف صحيحي رهبري شوند، لذا پيامبران هم معلم، هم مربي، هم آموزش دهنده و هم پرورش دهنده اند.

2 ـ تعليم مقدم است يا تربيت؟

ـ جالب اينكه در چهار مورد از قرآن مجيد كه مسأله تعليم و تربيت به عنوان هدف انبيا، با هم ذكر شده است در سه مورد تربيت بر تعليم مقدم شمرده شده (سوره بقره آيه 151 ـ



157


آل عمران 164 ـ جمعه 2) و تنها در يك مورد تعليم بر تربيت مقدم شده است (آيه مورد بحث) با اينكه مي دانيم معمولا تا تعليمي نباشد تربيتي صورت نمي گيرد.

بنابر اين آنجا كه تعليم بر تربيت مقدم است، اشاره به وضع طبيعي آن است و در موارد بيشتري كه تربيت مقدم شده، گويا اشاره به مسأله هدف بودن آن است. چرا كه هدف اصلي تربيت است و بقيه همه مقدمه آن است.

3 ـ پيامبري از ميان خود آنها

اين تعبير كه با كلمه «منهم در آيات فوق آمده، اشاره به اين است كه رهبران و مربيان انسان بايد از نوع خود او باشند. با همان صفات و غرايز بشري، تا بتوانند از نظر جنبه هاي عملي، سرمشق هاي شايسته اي باشند. بديهي است اگر از غير جنس بشر باشند، نه آنها مي توانند دردها، نيازها، مشكلات، و گرفتاري هاي مختلف انسان ها را درك كنند و نه انسان ها مي توانند از آنها سرمشق بگيرند.



158


 

ابراهيم(عليه السلام) در قربانگاه

 

فَبَشَّرْناهُ بِغُلام حَلِيم(101)

فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَري قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ(102)

فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ(103)

وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ(104)

قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(105)

إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ(106)

وَ فَدَيْناهُ بِذِبْح عَظِيم(107)

وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الاْخِرِينَ(108)

سَلامٌ عَلي إِبْراهِيمَ(109)

كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (110)(1)

101 ـ ما او (ابراهيم(عليه السلام)) را به نوجواني بردبار و پر استقامت بشارت داديم.

102 ـ هنگامي كه با او به مقام سعي و كوشش رسيد گفت: فرزندم! من در خواب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صافات.



159


ديدم كه بايد تو را ذبح كنم! بنگر نظر تو چيست؟ گفت: پدرم! هر چه دستور داري اجرا كن، به خواست خداوند مرا از صابران خواهي يافت!

103 ـ هنگامي كه هر دو تسليم و آماده شدند و ابراهيم(عليه السلام) جبين او را بر خاك نهاد...

104 ـ او را ندا داديم كه اي ابراهيم(عليه السلام)!

105 ـ آنچه را در خواب مأموريت يافتي انجام دادي، ما اينگونه نيكوكاران را جزا مي دهيم.

106 ـ اين قطعاً امتحان مهم و آشكاري است.

107 ـ ما ذبح عظيمي را فداي او كرديم.

108 ـ و نام نيك او را در امت هاي بعد باقي گذارديم.

109 ـ سلام بر ابراهيم(عليه السلام) باد!

110 ـ اينگونه نيكوكاران را پاداش مي دهيم.

در آيات گذشته به اينجا رسيديم كه ابراهيم(عليه السلام) بعد از اداي رسالت خويش، در بابل، از آنجا هجرت كرد و نخستين تقاضايش از پروردگار، اين بود كه فرزند صالحي به او عطا فرمايد; زيرا تا آن روز صاحب فرزندي نشده بود.

نخستين آيه مورد بحث، سخن از اجابت اين دعاي ابراهيم(عليه السلام) به ميان آورده، مي گويد: «ما او را به نوجواني حليم و بردبار و پر استقامت بشارت داديم ; " فَبَشَّرْناهُ بِغُلام حَلِيم" .

در واقع سه بشارت در اين جمله جمع شده است: بشارت تولد فرزندي پسر، و بشارت رسيدن او به سنين نوجواني، و بشارت به صفت والاي حلم.

در تفسير حليم گفته اند كسي است كه در عين توانايي در هيچ كاري قبل از وقتش شتاب نمي كند و در كيفر مجرمان عجله اي به خرج نمي دهد، روحي بزرگ دارد و بر احساسات خويش مسلط است.

راغب در مفردات مي گويد: حلم به معني خويشتن داري به هنگام هيجان غضب است و از آنجا كه اين حالت از عقل و خرد ناشي مي شود، گاه به معني عقل و خرد نيز به كار رفته و گر نه معني حقيقي حلم همان است كه در اول گفته شد. ضمناً از اين توصيف



160


استفاده مي شود كه خداوند بشارت بقاي اين فرزند را تا زماني كه به سني برسد كه قابل توصيف به حلم باشد داده است و چنانكه در آيات بعد خواهيم ديد، او مقام حليم بودن خود را به هنگام ماجراي ذبح نشان داد. همان گونه كه ابراهيم(عليه السلام) نيز حليم بودن خود را در آن هنگام و هم در موقع آتش سوزي آشكار ساخت.

قابل توجه اينكه واژه حليم پانزده مرتبه در قرآن مجيد تكرار شده است و غالبا وصفي است براي خداوند جز در دو مورد كه به صورت توصيفي براي ابراهيم(عليه السلام) و فرزندش در كلام خداوند آمده است و در يك مورد توصيفي است براي شعيب از زبان ديگران.

واژه «غلام به عقيده بعضي به هر كودكي قبل از رسيدن به سن جواني گفته مي شود و بعضي آن را به كودكي كه از ده سال گذشته و هنوز به سن بلوغ نرسيده است، اطلاق كرده اند.

از تعبيرات مختلفي كه در لغت عرب آمده، مي توان استفاده كرد كه غلام حد فاصل ميان طفل (كودك) و شاب (جوان) است كه در زبان فارسي از آن تعبير به نوجوان مي كنيم.

سرانجام فرزند موعود ابراهيم(عليه السلام) طبق بشارت الهي متولد شد و قلب پدر را كه در انتظار فرزندي صالح سال ها چشم به راه بود روشن ساخت، دوران طفوليت را پشت سر گذاشت و به سن نوجواني رسيد.

در اينجا قرآن مي گويد: «هنگامي كه با او به مقام سعي و كوشش رسيد ; " فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ..." .

يعني به مرحله اي رسيد كه مي توانست در مسايل مختلف زندگي همراه پدر تلاش و كوشش كند و او را ياري دهد.

بعضي سعي را در اينجا به معني عبادت و كار براي خداوند دانسته اند، البته سعي مفهوم وسيعي دارد كه اين معني را نيز شامل مي شود ولي منحصر به آن نيست و تعبير معه (با پدرش) نشان مي دهد كه منظور معاونت پدر در امور زندگي است.

به هر حال به گفته جمعي از مفسران، فرزندش در آن وقت 13 ساله بود كه ابراهيم(عليه السلام)خواب عجيب و شگفت انگيزي مي بيند كه بيانگر شروع يك آزمايش بزرگ



161


ديگر در مورد اين پيامبر عظيم الشان (عليه السلام) است. در خواب مي بيند كه از سوي خداوند به او دستور داده شد تا فرزند يگانه اش را با دست خود قرباني كند و سر ببرد.

ابراهيم(عليه السلام) وحشت زده از خواب بيدار شد، مي دانست كه خواب پيامبران واقعيت دارد و از وسوسه هاي شيطاني دور است، اما با اين حال دو شب ديگر همان خواب تكرار شد كه تأكيدي بر لزوم اين امر و فوريت آن بود.

مي گويند نخستين بار در شب ترويه (شب هشتم ماه ذي الحجه) اين خواب را ديد و در شب هاي عرفه و شب عيد قربان (نهم و دهم ذي الحجه) خواب تكرار شد، لذا براي او كمترين شكي باقي نماند كه اين فرمان قطعي خداوند است.

ابراهيم(عليه السلام) كه بارها از كوره داغ امتحان الهي سرفراز بيرون آمده بود، اين بار نيز بايد دل به دريا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد و فرزندي را كه يك عمر در انتظارش بوده و اكنون نوجواني برومند شده است، با دست خود سر ببرد! ولي بايد قبل از هر چيز فرزند را آماده اين كار كند، رو به سوي او كرد و گفت: «فرزندم! من در خواب ديدم كه بايد تو را ذبح كنم، بنگر نظر تو چيست؟! ; " قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَري..."

فرزندش كه نسخه اي از وجود پدر ايثارگر بود و درس صبر و استقامت و ايمان را در همين عمر كوتاهش در مكتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روي طيب خاطر از اين فرمان الهي استقبال كرد و با صراحت و قاطعيت گفت: «پدرم هر دستوري به تو داده شده است، اجرا كن ; " ...قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ..." .

از ناحيه من فكر تو راحت باشد كه «به خواست خداوند مرا از صابران خواهي يافت ; " ...سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ..." .

اين تعبيرات پدر و پسر چقدر پر معني است و چه ريزه كاري هايي در آن نهفته است؟

از يك سو پدر با صراحت مسأله ذبح را با فرزند 13 ساله مطرح مي كند و از او نظرخواهي مي كند، براي او شخصيت مستقل و آزادي اراده قايل مي شود، او هرگز نمي خواهد فرزندش را بفريبد و كوركورانه به اين ميدان بزرگ امتحان دعوت كند. او مي خواهد فرزندش نيز در اين پيكار بزرگ با نفس شركت جويد و لذت تسليم و رضا را



162


همچون پدر بچشد! از سوي ديگر فرزند هم مي خواهد پدر در عزم و تصميمش راسخ باشد، نمي گويد مرا ذبح كن، بلكه مي گويد هر مأموريتي داري انجام ده، من تسليم امر و فرمان او هستم و مخصوصا پدر را با خطاب يا ابت! (اي پدر!) مخاطب مي سازد، تا نشان دهد اين مسأله از عواطف فرزندي و پدري سر سوزني نمي كاهد كه فرمان خداوند حاكم بر همه چيز است.

از سوي ديگر، مراتب ادب را در پيشگاه پروردگار به عالي ترين وجهي نگه مي دارد، هرگز به نيروي ايمان و اراده و تصميم خويش تكيه نمي كند، بلكه بر مشيت خداوند و اراده او تكيه مي كند و با اين عبارت از او توفيق پاي مردي و استقامت مي طلبد.

به اين ترتيب هم پدر و هم پسر، نخستين مرحله اين آزمايش بزرگ را با پيروزي كامل مي گذرانند.

در اين ميان چه ها گذشت؟ قرآن از شرح آن خودداري كرده و تنها روي نقاط حساس اين ماجراي عجيب انگشت مي گذارد.

بعضي نوشته اند: فرزند فداكار براي اينكه پدر را در انجام اين مأموريت كمك كند و هم از رنج و اندوه مادر بكاهد، هنگامي كه او را به قربانگاه در ميان كوه هاي خشك و سوزان سرزمين مني آورد به پدر گفت: «پدرم ريسمان را محكم ببند تا هنگام اجراي فرمان الهي دست و پا نزنم، مي ترسم از پاداشم كاسته شود! پدر جان كارد را تيز كن و با سرعت بر گلويم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد! پدرم قبلا پيراهنم را از تن بيرون كن كه به خون آلوده نشود، چرا كه بيم دارم چون مادرم آن را ببيند عنان صبر از كفش بيرون رود .

آنگاه افزود: «سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعي نديدي پيراهنم را برايش ببر كه باعث تسلي خاطر و تسكين دردهاي او است، چرا كه بوي فرزندش را از آن خواهد يافت و هر گاه دلتنگ شود، آن را در آغوش مي فشارد و سوز درونش را تخفيف خواهد داد.

لحظه هاي حساسي فرا رسيد، فرمان الهي بايد اجرا مي شد، ابراهيم(عليه السلام) كه مقام تسليم فرزند را ديد او را در آغوش كشيد وگونه هايش را بوسه داد و هر دو در اين لحظه به گريه افتادند. گريه اي كه بيانگر عواطف و مقدمه شوق لقاي خداوند بود.



163


قرآن همين اندازه در عبارتي كوتاه و پر معني مي گويد: «هنگامي كه هر دو تسليم و آماده شدند و ابراهيم(عليه السلام) جبين فرزند را بر خاك نهاد... ; " فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ" .

باز قرآن اينجا را به اختصار برگزار كرده و به شنونده اجازه مي دهد تا با امواج عواطفش قصه را همچنان دنبال كند.

بعضي گفته اند منظور از جمله: «تَلَّهُ لِلْجَبِينِ اين بود كه پيشاني پسر را به پيشنهاد خودش بر خاك نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند بيفتد و عواطف پدري به هيجان در آيد و مانع اجراي فرمان خدا شود! به هر حال ابراهيم(عليه السلام) صورت فرزند را بر خاك نهاد و كارد را به حركت در آورد و با سرعت و قدرت بر گلوي فرزند گذارد در حالي كه روحش در هيجان فرو رفته بود و تنها عشق خداوند بود كه او را در مسيرش بي ترديد پيش مي برد.

اما كارد برنده در گلوي لطيف فرزند كمترين اثري نگذارد!... ابراهيم(عليه السلام) در حيرت فرو رفت، بار ديگر كارد را به حركت در آورد ولي باز كارگر نيفتاد، آري ابراهيم خليل(عليه السلام) مي گويد: ببر! اما خداوند خليل فرمان مي دهد نبر! و كارد تنها گوش بر فرمان او دارد.

اينجا است كه قرآن با يك جمله كوتاه و پر معني به همه انتظارها پايان داده، مي گويد: «در اين هنگام او را ندا داديم كه اي ابراهيم ;" وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ" .

«آنچه را در خواب مأموريت يافتي انجام دادي ; " قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا..." .

«ما اينگونه نيكوكاران را جزا و پاداش مي دهيم ; " إِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ" .

هم به آنها توفيق پيروزي در امتحان مي دهيم، و هم نمي گذاريم فرزند دلبندشان از دست برود، آري كسي كه سر تا پا تسليم فرمان ما است و نيكي را به حد اعلا رسانده جز اين پاداشي نخواهد داشت.

سپس مي افزايد: «اين قطعاً امتحان مهم و آشكاري است ; " إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ" .

ذبح كردن فرزند با دست خود، آن هم فرزندي برومند و لايق، براي پدري كه يك عمر در انتظار چنين فرزندي بوده، كار ساده و آساني نيست، چگونه مي توان دل از چنين فرزندي بركند؟ از آن بالاتر با نهايت تسليم و رضا، بي آنكه خم به ابرو آورد به امتثال اين



164


فرمان بشتابد و تمام مقدمات را تا آخرين مرحله انجام دهد، به طوري كه از نظر آمادگي هاي رواني و عملي چيزي فروگذار نكند؟ و از آن عجيب تر تسليم مطلق اين نوجوان در برابر اين فرمان بود، كه با آغوش باز و با اطمينان خاطر به لطف پروردگار و تسليم در برابر اراده او به استقبال ذبح شتافت.

لذا در بعضي از روايات آمده است هنگامي كه اين كار انجام گرفت جبرئيل امين (از روي اعجاب) صدا زد: «اَللَّهُ أَكْبَرُ، اَللَّهُ أَكْبَرُ ... و فرزند ابراهيم(عليه السلام) صدا زد: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ ... و پدر قهرمان و فداكار نيز گفت: «اَللَّهُ أَكْبَرُ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ .(1)

و اين شبيه تكبيراتي است كه ما روز عيد قربان مي گوييم.

اما براي اينكه برنامه ابراهيم(عليه السلام) ناتمام نماند و در پيشگاه خداوند قرباني كرده باشد و آرزوي ابراهيم(عليه السلام)برآورده شود، خداوند قوچي بزرگ فرستاد تا به جاي فرزند قرباني كند و سنتي براي آيندگان در مراسم حج و سرزمين مني از خود بگذارد، چنانكه قرآن مي گويد: «ما ذبح عظيمي را فداي او كرديم ; " وَ فَدَيْناهُ بِذِبْح عَظِيم" .

در اينكه عظمت اين ذبح از چه نظر بوده، از نظر جسماني و ظاهري؟ و يا از جهت اينكه فداي فرزند ابراهيم(عليه السلام) شد؟ و يا از نظر اينكه براي خداوند و در راه خداوند بود؟ و يا از اين نظر كه اين قرباني از سوي خداوند براي ابراهيم(عليه السلام) فرستاده شد؟ مفسران گفتگوهاي فراواني دارند، ولي هيچ مانعي ندارد كه تمام اين جهات در ذبح عظيم جمع، و از ديدگاه هاي مختلف داراي عظمت باشد.

يكي از نشانه هاي عظمت اين ذبح آن است كه با گذشت زمان، سال به سال وسعت بيشتري يافته و الان در هر سال بيش از يك ميليون نفر به ياد آن ذبح عظيم، ذبح مي كنند و خاطره اش را زنده نگه مي دارد.

«فَدَيْن از ماده «فد در اصل به معني قرار دادن چيزي به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص يا چيز ديگر است، لذا مالي را كه براي آزاد كردن اسير مي دهند فديه مي گويند و نيز كفاره اي را كه بعضي از بيماران به جاي روزه مي دهند، به اين نام ناميده مي شود.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير قرطبي و تفسير روح البيان.



165


در اينكه اين قوچ بزرگ چگونه به ابراهيم(عليه السلام) داده شد؟ بسياري معتقدند جبرئيل آن را آورد، بعضي نيز گفته اند از دامنه كوه هاي مني سرازير شد، هر چه بود به فرمان خداوند و به اراده او بود.

نه تنها خداوند پيروزي ابراهيم(عليه السلام) را در اين امتحان بزرگ در آن روز ستود، بلكه خاطره آن را جاويدان ساخت، چنانكه در آيه بعد مي گويد: «ما نام نيك ابراهيم(عليه السلام) را در امت هاي بعد باقي و برقرار ساختيم ; " وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الاْخِرِينَ" .

او اسوه اي شد براي همه آيندگان و قدوه اي براي تمام پاكبازان و عاشقان دلداده كوي دوست و برنامه او را به صورت سنت حج در اعصار و قرون آينده تا پايان جهان جاودان نموديم. او پدر پيامبران بزرگ، پدر امت اسلام و پيامبر اسلام بود.

«سلام بر ابراهيم(عليه السلام) (آن بنده مخلص و پاكباز باد)  ; " سَلامٌ عَلي إِبْراهِيمَ" .

«آري، ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مي دهيم ; " ...وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ" .

پاداشي به عظمت دنيا، پاداشي جاودان در سراسر زمان، پاداشي درخور سلام و درود خداوند بزرگ! جالب توجه اينكه جمله: " ...وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ" يك بار اينجا ذكر شده و يك بار در چند آيه قبل، اين تكرار، حتما نكته اي دارد.

ممكن است دليلش اين باشد كه در مرحله اول خداوند، پيروزي ابراهيم(عليه السلام) را در امتحان بزرگش تصديق مي كند و كارنامه قبولي او را امضا مي فرمايد، اين خود جزا و پاداش بزرگي است و اين مهمترين مژده اي بود كه خداوند به ابراهيم(عليه السلام) داد، سپس مسأله فدا كردن ذبح عظيم و جاودان ماندن نام و سنت او و درود فرستادن خدا بر او را كه سه موهبت بزرگ ديگر است، مطرح كرده و آن را به عنوان پاداش نيكوكاران معرفي مي كند.

نكته ها:

1 ـ ذبيح الله كيست؟

در اينكه كدام يك از فرزندان ابراهيم(عليه السلام) (اسماعيل (عليه السلام) يا اسحق(عليه السلام)) به قربانگاه برده شد و لقب ذبيح الله يافت؟ در ميان مفسران سخت گفتگو است، گروهي اسحاق(عليه السلام)را ذبيح مي دانند و جمعي اسماعيل(عليه السلام) را، نظر اول را بسياري از مفسران اهل سنت و نظر



166


دوم را مفسران شيعه برگزيده اند.

اما آنچه با ظواهر آيات مختلف قرآن هماهنگ است، اين است كه ذبيح اسماعيل(عليه السلام) بوده است; زيرا: اولاً: در يك جا مي خوانيم " وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيّاً مِنَ الصّالِحِينَ" ; «ما او را بشارت به اسحاق داديم كه پيامبري بود از صالحان .(1)

اين تعبير به خوبي نشان مي دهد كه خداوند بشارت به تولد اسحاق(عليه السلام) را بعد از اين ماجرا و به خاطر فداكاري هاي ابراهيم(عليه السلام) به او داد، بنابر اين ماجراي ذبح مربوط به او نبود.

به علاوه هنگامي كه خداوند نبوت كسي را بشارت مي دهد، مفهومش اين است كه زنده مي ماند و اين با مسأله ذبح در كودكي سازگار نيست.

ثانياً: در آيه 71 سوره هود مي خوانيم: " فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ" ; «ما او را به تولد اسحاق(عليه السلام) بشارت داديم و نيز به تولد يعقوب(عليه السلام) بعد از اسحاق(عليه السلام). اين آيه نشان مي دهد كه ابراهيم(عليه السلام)مطمئن بود اسحاق(عليه السلام)مي ماند
و فرزندي همچون يعقوب(عليه السلام) از او به وجود مي آيد، بنابر اين نوبتي براي ذبح باقي
نخواهد ماند.

كساني كه ذبيح را اسحاق(عليه السلام) مي دانند، در حقيقت اين آيات را ناديده گرفته اند.

ثالثاً: روايات بسياري در منابع اسلامي آمده است كه نشان مي دهد ذبيح، اسماعيل(عليه السلام)بوده است، به عنوان نمونه در حديث معتبري كه از پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله)نقل شده مي خوانيم: «أَنَا ابْنُ الذَّبِيحَيْنِ ;(2)«من فرزند دو ذبيحم و منظور از دو ذبيح يكي پدرش عبد الله است كه عبد المطّلب جد پيامبر(صلي الله عليه وآله) نذر كرده بود او را براي خدا قرباني كند سپس يكصد شتر به فرمان خداوند فداي او قرار داد و داستانش مشهور است و ديگر اسماعيل(عليه السلام)بود; زيرا مسلم است كه پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) از فرزندان اسماعيل(عليه السلام) است، نه اسحاق(عليه السلام).(3)

در دعايي كه از علي(عليه السلام) از پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) نقل شده مي خوانيم: «يا مَنْ فَدَي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صافات : 112

2 . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص368

3 . تفسير مجمع البيان، ذيل آيه مورد بحث.



167


إِسْمَاعِيلَ مِنَ الذَّبْحِ ; «اي كسي كه فدايي براي ذبح اسماعيل قرار دادي. (1)

در احاديثي كه از امام باقر و امام صادق(عليهم السلام) نقل شده مي خوانيم: هنگامي كه سؤال كردند ذبيح كه بود؟ فرمودند: «اسماعيل .

در حديثي كه از امام علي بن موسي الرضا(عليه السلام) نقل شده نيز مي خوانيم: «لَوْ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَيْئاً أَكْرَمَ مِنَ الضَّأْنِ لَفَدَي بِهِ إِسْمَاعِيلَ(عليه السلام); «اگر حيواني بهتر از گوسفند پيدا مي شد، آن را فديه اسماعيل(عليه السلام) قرار مي داد. (2)

روايات در اين زمينه بسيار است كه اگر بخواهيم همه آنها را نقل كنيم، سخن به درازا مي كشد.(3)

در برابر اين روايات فراوان كه هماهنگ با ظاهر آيات قرآن است، روايت شاذي بر ذبيح بودن اسحاق(عليه السلام)دلالت دارد كه نمي تواند مقابله با روايات گروه اول كند و نه با ظاهر آيات قرآن هماهنگ است.

از همه اينها گذشته، اين مسأله مسلم است، كودكي را كه ابراهيم(عليه السلام) او را با مادرش به فرمان خداوند به مكه آورد و در آنجا رها نمود و سپس خانه كعبه را با كمك او ساخت، و طواف و سعي با او به جا آورد اسماعيل(عليه السلام)بود و اين نشان مي دهد كه ذبيح نيز اسماعيل(عليه السلام) بوده است; زيرا برنامه ذبح مكمل برنامه هاي فوق محسوب مي شده است.

البته آنچه از كتب عهد عتيق (تورات كنوني) بر مي آيد اين است كه ذبيح، اسحاق(عليه السلام) بوده است.(4)

از اين رو چنين به نظر مي رسد كه بعضي از روايات غير معروف اسلامي كه اسحاق(عليه السلام)را ذبيح معرفي مي كند، تحت تأثير روايات اسرائيلي است و احتمالا از مجعولات يهود است. يهود چون از دودمان اسحاق(عليه السلام)بودند، مايل بودند اين افتخار را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نور الثقلين، ج4، ص421

2 . نور الثقلين، ج4، ص422

3 . براي اطلاع بيشتر به تفسير برهان، ج4، ص28 به بعد و تفسير نور الثقلين، ج4، ص420 به بعد مراجعه نمايند.

4 . تورات، سفر تكوين، فصل22



168


براي خود ثبت كنند و از مسلمانان كه پيامبرشان زاده اسماعيل(عليه السلام) بود سلب كنند، هر چند از طريق انكار واقعيات باشد! به هر حال آنچه براي ما از همه محكم تر است، ظواهر آيات قرآن است كه به خوبي نشان مي دهد كه ذبيح اسماعيل(عليه السلام) بوده است، گر چه براي ما تفاوتي نمي كند كه ذبيح اسماعيل(عليه السلام) باشد يا اسحاق(عليه السلام)هر دو فرزند ابراهيم(عليه السلام) و پيامبر بزرگ خدا بودند، هدف روشن شدن اين ماجراي تاريخي است.

2 ـ آيا ابراهيم(عليه السلام) مأمور به ذبح فرزند بود؟

از سؤالات مهم ديگري كه در اين بحث براي مفسران مطرح است اين است كه آيا ابراهيم(عليه السلام)راستي مأمور به ذبح فرزند بود، يا به مقدمات آن دستور داشت؟ اگر مأمور به ذبح بوده، چگونه پيش از انجام آن، اين حكم الهي نسخ شد؟ در حالي كه نسخ قبل از عمل جايز نيست و اين معني در علم اصول فقه، اثبات شده است.

اگر مأمور به مقدمات ذبح بوده است، اين افتخار مهمي نخواهد بود.

اينكه بعضي گفته اند اهميت مسأله از اينجا ناشي مي شود كه ابراهيم(عليه السلام) احتمال مي داد بعد از انجام اين مأموريت و فراهم كردن مقدمات، دستور به اصل ذبح داده شود و امتحان بزرگ او همين جا بود، مطلب جالبي به نظر نمي رسد.

به عقيده ما اين گفتگوها از اينجا ناشي مي شود كه ميان اوامر امتحاني و غير امتحاني فرق نگذاشته اند، امري كه به ابراهيم(عليه السلام) شد يك امر امتحاني بود، مي دانيم در اوامر امتحاني اراده جدي تعلق به اصل عمل نگرفته است، بلكه هدف آن است كه روشن شود شخص مورد آزمايش تا چه اندازه آمادگي اطاعت فرمان دارد؟ اين در جايي است كه شخص مورد آزمايش، از اسرار پشت پرده آگاه نيست.

به اين ترتيب در اينجا نسخ واقع نشده است كه در صحت آن قبل از عمل، بحث و گفتگو شود.

اگر مي بينيم خداوند بعد از اين ماجرا به ابراهيم(عليه السلام) مي گويد: " قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا..." ; «خوابي را كه ديده بودي تحقق بخشيدي به خاطر آن است كه آنچه در توان داشت در زمينه ذبح فرزند دلبند انجام داد و آمادگي روحي خود را در اين زمينه از هر جهت به ثبوت رسانيد و از عهده اين آزمايش به خوبي برآمد.



169


3 ـ چگونه خواب ابراهيم(عليه السلام) مي توانست حجت باشد؟

در مورد خواب و خواب ديدن سخن بسيار است كه شرح مبسوط آن در تفسير سوره يوسف ذيل آيه 4 آمده است.(1)

آنچه در اينجا لازم است به آن توجه شود، اين است كه چگونه ابراهيم(عليه السلام) خواب را حجت دانست و آن را معيار عمل خود قرار داد؟ در پاسخ اين سؤال گاه گفته مي شود كه خواب هاي انبيا(عليهم السلام) هرگز خواب شيطاني، يا مولود فعاليت قوه واهمه نيست، بلكه گوشه اي از برنامه نبوت و وحي آنها است.

به تعبير ديگر ارتباط انبيا(عليهم السلام) با مصدر وحي، گاهي به صورت القا به قلب است

گاه از طريق ديدن فرشته وحي، گاه از راه شنيدن امواج صوتي كه به فرمان خدا ايجاد شده و گاه از طريق خواب است.

به اين ترتيب در خواب هاي آنها هيچگونه خطا و اشتباهي رخ نمي دهد و آنچه در خواب مي بينند، درست همانند چيزي است كه در بيداري مي بينند.

گاه گفته مي شود كه ابراهيم(عليه السلام) در حال بيداري از طريق وحي آگاهي يافت كه بايد به خوابي كه در زمينه ذبح مي بيند، عمل كند.

گاه گفته مي شود: قراين مختلفي كه در اين خواب بود و از جمله اينكه در سه شب متوالي عينا تكرار شد، براي او علم و يقين ايجاد كرد كه اين يك مأموريت الهي است و نه غير آن.

به هر حال همه اين تفسيرها ممكن است صحيح باشد و منافاتي با هم ندارد و مخالف ظواهر آيات نيز نيست.

4 ـ وسوسه هاي شيطان در روح بزرگ ابراهيم(عليه السلام) اثر نگذاشت

از آنجا كه امتحان ابراهيم(عليه السلام) يكي از بزرگترين امتحانات در طول تاريخ بود، امتحاني كه هدفش اين بود قلب او را از مهر و عشق غير خداوند تهي كند و عشق الهي را در سراسر قلب او پرتوافكن سازد، طبق بعضي از روايات، شيطان به دست و پا افتاد تا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج9، ص311 به بعد.



170


كاري كند كه ابراهيم(عليه السلام) از اين ميدان پيروزمند بيرون نيايد، گاه به سراغ مادرش هاجر آمد و به او گفت مي داني ابراهيم(عليه السلام) چه در نظر دارد؟ مي خواهد فرزندش را امروز سر ببرد! هاجر گفت: «برو سخن محال مگو كه او مهربانتر از اين است كه فرزند خود را بكشد، اصولا مگر در دنيا انساني پيدا مي شود كه فرزند خود را با دست خود ذبح كند؟
شيطان به وسوسه خود ادامه داد و گفت او مدعي است خدا دستورش داده است.

هاجر گفت: «اگر خدا دستورش داده، پس بايد اطاعت كند و جز رضا و تسليم راهي نيست! گاهي به سراغ فرزند آمد و به وسوسه او مشغول شد، از آن هم نتيجه اي نگرفت، چون اسماعيل(عليه السلام) را يك پارچه تسليم و رضا يافت.

سرانجام به سراغ پدر آمد و به او گفت: «ابراهيم(عليه السلام)! خوابي را كه ديدي خواب شيطاني است! اطاعت شيطان مكن! ابراهيم(عليه السلام) كه در پرتو نور ايمان و نبوت او را شناخت، بر او فرياد زد: «دور شو اي دشمن خد .(1)

در حديث ديگري آمده است: ابراهيم(عليه السلام) نخست به مشعرالحرام آمد تا پسر را قرباني كند، شيطان به دنبال او شتافت، او به محل جمره اولي آمد، شيطان به دنبال او آمد، ابراهيم(عليه السلام) هفت سنگ به او پرتاب كرد، هنگامي كه به جمره دوم رسيد باز شيطان را مشاهده نمود، هفت سنگ ديگر بر او انداخت، تا به جمره عقبه آمد، هفت سنگ ديگر بر او زد (و او را براي هميشه از خود مايوس ساخت).(2)

اين نشان مي دهد كه وسوسه هاي شياطين در ميدان هاي بزرگ امتحان، نه از يك سو كه از جهات مختلف صورت مي گيرد. هر زمان به رنگي و از طريقي مردان خدا بايد ابراهيموار شياطين را در همه چهره ها بشناسند و از هر طريق وارد شوند، راه را بر آنها ببندند و سنگسارشان كنند و چه درس بزرگي؟!

5 ـ فلسفه تكبيرات در مني

مي دانيم از دستورهايي كه در مورد عيد اضحي در روايات اسلامي آمده است، تكبيرات مخصوصي است كه همه مسلمانان، چه آنها كه در مراسم حج شركت كرده اند و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير ابوالفتوح رازي، ج9، ص326

2 . همان.



171


در مني هستند و چه آنها كه در ساير نقاط هستند، بعد از نمازها مي گويند (منتهي كساني
كه در مني باشند، بعد از 15 نماز كه نخستين آن نماز ظهر روز عيد است و كساني كه در غير مني باشند بعد از 10 نماز تكرار مي كنند) و صورت تكبيرات چنين است: «اَللَّهُ أَكْبَرُ، اَللَّهُ أَكْبَرُ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَاللَّهُ أَكْبَرُ، اَللَّهُ أَكْبَرُ، وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ اَللَّهُ أَكْبَرُ عَلَي مَا هَدَانَ و هنگامي كه اين دستور را با حديثي كه پيشتر نقل كرديم، مقايسه مي كنيم، مي بينيم در حقيقت اين تكبيرات مجموعه اي از تكبيرات جبرئيل و اسماعيل(عليه السلام) و پدرش ابراهيم(عليه السلام) و چيزي افزون بر آن نيست.

به تعبير ديگر اين تعبيرات خاطره پيروزي ابراهيم(عليه السلام) و اسماعيل(عليه السلام) را در آن ميدان بزرگ آزمايش در نظرها زنده مي كند و به همه مسلمانان چه در مني و چه در غير مني الهام مي بخشد.

ضمناً از روايات اسلامي معلوم مي شود كه نام گذاري سرزمين مني به اين اسم به خاطر آن است كه ابراهيم(عليه السلام) هنگامي كه به اين سرزمين رسيد و از عهده امتحان برآمد، جبرئيل به او گفت: «هر چه مي خواهي از پروردگارت بخواه ، او از خداوند تمنا كرد كه دستور دهد به عنوان فداي فرزندش اسماعيل(عليه السلام) قوچي را ذبح كند و اين تمناي او انجام شد.(1)

6 ـ حج يك عبادت مهم انسان ساز حج يك عبادت مهم انسان ساز

سفر حج در حقيقت يك هجرت بزرگ است، يك سفر الهي است، يك ميدان گسترده خودسازي و جهاد اكبر است.

مراسم حج در واقع عبادتي را نشان مي دهد كه عميقا با خاطره مجاهدات ابراهيم(عليه السلام)و فرزندش اسماعيل(عليه السلام)و همسرش هاجر آميخته است و ما اگر در مطالعات در مورد اسرار حج از اين نكته غفلت كنيم، بسياري از مراسم آن به صورت معما در مي آيد، آري كليد حل اين معما توجه به اين آميختگي عميق است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج19، ص126



172


هنگامي كه در قربانگاه در سرزمين مني مي آييم تعجب مي كنيم، اين همه قرباني براي چيست؟ اصولا مگر ذبح حيوان مي تواند حلقه اي از مجموعه يك عبادت باشد؟! اما هنگامي كه مسأله قرباني ابراهيم(عليه السلام) را به خاطر مي آوريم كه عزيزترين عزيزانش و شيرين ترين ثمره عمرش را در اين ميدان در راه خداوند ايثار كرد و بعدا سنتي به عنوان قرباني در مني به وجود آمد، به فلسفه اين كار پي مي بريم.

قرباني كردن، رمز گذشت از همه چيز در راه معبود است، قرباني كردن مظهري است براي تهي نمودن قلب از غير ياد خداوند و هنگامي مي توان از اين مناسك بهره تربيتي كافي گرفت كه تمام صحنه ذبح اسماعيل(عليه السلام) و روحيات اين پدر و پسر به هنگام قرباني در نظر مجسم شود و آن روحيات در وجود انسان پرتو افكن شود.

هنگامي كه به سراغ جمرات (سه ستون سنگي مخصوصي كه حجاج در مراسم حج آنها را سنگباران مي كنند و در هر بار هفت سنگ با مراسم مخصوص به آنها مي زنند) اين معما در نظر ما خودنمايي مي كند كه پرتاب اين همه سنگ به يك ستون بي روح چه
مفهومي مي تواند داشته باشد؟ و چه مشكلي را حل مي كند؟ اما هنگامي كه به خاطر مي آوريم، اينها ياد آور خاطره مبارزه ابراهيم(عليه السلام) قهرمان توحيد با وسوسه هاي شيطان است كه سه بار بر سر راه او ظاهر شد و تصميم داشت او را در اين ميدان جهاد اكبر، گرفتار سستي و ترديد كند، اما هر زمان ابراهيم قهرمان(عليه السلام) او را با سنگ از خود دور ساخت، محتواي اين مراسم روشن تر مي شود.

مفهوم اين مراسم اين است كه همه شما نيز در طول عمر در ميدان جهاد اكبر با وسوسه هاي شياطين روبرو هستيد و تا آنها را سنگ سار نكنيد و از خود نرانيد، پيروز نخواهيد شد.

اگر انتظار داريد كه خداوند بزرگ همان گونه كه سلام بر ابراهيم(عليه السلام) فرستاده و مكتب و ياد او را جاودان نموده به شما نظر لطف و مرحمتي كند، بايد خط او را تداوم بخشيد.

يا هنگامي كه به صفا و مروه مي آييم و مي بينيم گروه گروه مردم از اين كوه كوچك به آن كوه كوچكتر مي روند و از آنجا به طرف ديگر باز مي گردند و بي آنكه چيزي به دست آورده باشند، اين عمل را تكرار مي كنند، گاه مي دوند و گاه راه مي روند، مسلما تعجب مي كنيم كه اين ديگر چه كاري است و چه مفهومي مي تواند داشته باشد؟! اما



173


هنگامي كه به عقب برمي گردد و داستان سعي و تلاش آن زن با ايمان ـ هاجر ـ را براي نجات جان فرزند شيرخوارش اسماعيل(عليه السلام) در آن بيابان خشك و سوزان به خاطر مي آوريم كه چگونه بعد از اين سعي و تلاش، خداوند او را به مقصدش رسانيد، چشمه زمزم از زير پاي نوزادش جوشيدن گرفت، ناگهان چرخ زمان به عقب برگردد، پرده ها كنار مي رود و خود را در آن لحظه در كنار هاجر مي بينيم و با او در سعي و تلاشش همگام مي شويم كه در راه خداوند بي سعي و تلاش كسي به جايي نمي رسد! و به آساني مي توان از آنچه گفتيم نتيجه گرفت كه حج را بايد با اين رموز تعليم داد و خاطرات ابراهيم(عليه السلام) و فرزند و همسرش را گام به گام تجسم بخشيد، تا هم فلسفه آن درك شود و هم اثرات عميق اخلاقي حج در نفوس حجاج پرتوافكن شود، كه بدون آن آثار، قشري بيش نيست.(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج19، ص127



174



175



| شناسه مطلب: 76650