بخش 8

بهترین زاد و توشه نکته ها بخش مهم دیگری از مناسک حج نکته تعظیم شعایر الهی نشانه تقوای دل ها است هشت دستور در یک آیه قربانی


201


اين غير قابل قبول است.

به هر حال امروز بسياري از علماي اهل سنت حديث مزبور را رها كرده و حج تمتع را به عنوان افضل انواع حج پذيرفته و بر طبق آن عمل مي كنند!(1)

بهترين زاد و توشه

الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر يَعْلَمْهُ اللهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوي وَ اتَّقُونِ يا أُولِي اْلأَلْبابِ(197)

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفات فَاذْكُرُوااللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالِّينَ(198)

ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(199)(2)

197 ـ حج، در ماه هاي معيني است! و كساني كه (با بستن احرام، و شروع به مناسك حج،) حج را بر خود فرض كرده اند، (بايد بدانند كه) در حج، آميزش جنسي با زنان و گناه و جدال نيست! و آنچه از كارهاي نيك انجام دهيد، خدا آن را مي داند.

و زاد و توشه تهيه كنيد، كه بهترين زاد و توشه، پرهيزكاري است! و از من بپرهيزيد اي خردمندان!

198 ـ گناهي بر شما نيست كه از فضل پروردگارتان (و از منافع اقتصادي در ايام حج) طلب كنيد (كه يكي از منافع حج، پي ريزي يك اقتصاد صحيح است).

و هنگامي كه از عرفات كوچ كرديد، خدا را نزد مشعرالحرام ياد كنيد! او را ياد كنيد همان طور كه شما را هدايت نمود و قطعا شما پيش از اين، از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج2، ص28

2 . بقره



202


گمراهان بوديد.

199 ـ سپس از همان جا كه مردم كوچ مي كنند، (به سوي سرزمين مني) كوچ كنيد! و از خداوند، آمرزش بطلبيد، كه خدا آمرزنده مهربان است!

اين آيات همچنان احكام حج و زيارت خانه خدا را تعقيب مي كند و دستورات جديدي در آن مطرح است:

1 ـ نخست مي فرمايد: «حج در ماه هاي معيني است ; " الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ" .

منظور از اين ماه ها، ماه هاي شوال، ذي القعده و ذي الحجه است (تمام ماه ذي الحجه يا همان ده روز اول) و اين ماه ها را اشهر حج مي نامند زيرا بخشي از اعمال حج (مراسم عمره را) در غير اين ماه ها نمي توان انجام داد و بخشي را منحصرا در روزهاي نهم تا دوازدهم ماه ذي الحجه بايد انجام داد و اينكه در قرآن تصريح به نام اين ماه ها نشده به خاطر آن است كه اين ماهها براي همه شناخته شده بود و قرآن با اين عبارت تأكيد بر آن مي كند.

ضمناً اين جمله، يكي از رسوم خرافي جاهليت را نفي مي كند كه گاه به خاطر درگيري با جنگ ها يا غير آن، ماههاي حج را تغيير و تبديل مي دادند، و جلو و عقب مي كردند، قرآن مي گويد: اين ماهها معين و ثابت است و تقديم و تاخير در آن جايز نيست.(1)

2 ـ سپس به دستور ديگري در مورد كساني كه با احرام بستن شروع به مناسك حج مي كنند اشاره كرده، مي فرمايد: «آنها كه حج را بر خود فرض كرده اند (و احرام بسته اند بايد بدانند) در حج آميزش جنسي و گناه و جدال نيست ; " فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ" .

رَفَثْ بر وزن قفس در اصل به معني سخني است كه متضمن مطلبي كه ذكر آن قبيح است باشد، اعم از آميزش جنسي و يا مقدمات آن، سپس كنايه از جماع قرار داده شده است.

ولي بعضي تصريح كرده اند واژه رفث تنها در صورتي به اين نوع گفتگوها اطلاق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجمع البيان، ج1، ص293، تفسير كبير فخررازي، ج5، ص160



203


مي شود كه در حضور زنان باشد و اگر در غياب آنها باشد، رفث ناميده نمي شود.(1)

بعضي نيز اصل آن را به معني تمايل عملي به زنان دانسته اند كه از مزاح و لمس و تماس شروع مي شود و به آميزش پايان مي گيرد.(2)

فسوق به معني گناه و خارج شدن از اطاعت خدا است و جدال به معني گفتگوي توأم با نزاع است، و در اصل به معني محكم پيچيدن طناب است و از آنجا كه طرفين ـ  گفتگوي آميخته با نزاع، به يكديگر مي پيچند و هر كدام مي خواهد سخن خود را به كرسي بنشاند، اين واژه در آن به كار رفته است.

به هر حال طبق اين دستور حاجيان به هنگام احرام، نه حق نزديكي با همسران دارند و نه كلمات دروغ و فحش دادن (گر چه اين كار در غير موقع احرام نيز حرام است، ولي يكي از بيست و پنج امري است كه محرم بايد ترك كند) و همچنين از كارهايي كه بر آنها حرام است جدال است و سوگند خوردن، خواه راست باشد يا دروغ، و گفتن لا والله و بلي والله.

به اين ترتيب محيط حج بايد از تمتعات جنسي و همچنين انجام گناهان و گفتگوهاي بي فايده و جر و بحث ها و كشمكش هاي بيهوده پاك باشد; زيرا محيط عبادت و اخلاص و ترك لذايذ مادي است، محيطي است كه روح انسان بايد از آن نيرو
بگيرد و يكباره از جهان ماده جدا شود و به عالم ماوراي ماده راه يابد و در عين حال رشته الفت و اتحاد و اتفاق و برادري در ميان مسلمانان محكم گردد و هر كاري كه با اين امور منافات دارد ممنوع است. البته هر كدام از اين احكام، شرح و بسط و شرايطي دارد كه در كتب مناسك حج آمده است.

3 ـ در مرحله بعد به مسايل معنوي حج، و آنچه مربوط به اخلاص است اشاره كرده، مي فرمايد: «آنچه را از كارهاي خير انجام مي دهيد خدا مي داند ; " ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر يَعْلَمْهُ اللهُ" .

چه پاداشي براي نيكوكاران با ايمان از اين بالاتر كه بدانند هر كار نيكي را انجام مي دهند خدا از آن با خبر و مولي و معبود آنان، حاضر و ناظر است اين بسيار لذتبخش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير فخررازي، ج5، ص164

2 ـ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص176



204


است كه اعمال خير در محضر او انجام مي شود و اين پاداشي است قبل از پاداش هاي معنوي و مادي ديگر كه خداوند عالم و آگاه به آنها مي دهد.

در ادامه همين مطلب مي فرمايد: «زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه ها پرهيزكاري است و از من به پرهيزيد اي صاحبان عقل ; " وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوي وَ اتَّقُونِ يا أُولِي اْلأَلْبابِ" .

بسياري از مفسران گفته اند كه اين آيه اشاره به گروهي(1) مي كند كه وقتي براي زيارت خانه خدا حركت مي كردند، هيچگونه زاد و توشه اي با خود برنمي داشتند و حتي اگر زاد و توشه اي با خود داشتند به هنگام احرام به دور مي ريختند و مي گفتند ما به زيارت خانه خدا مي رويم. چگونه ممكن است به ما غذا ندهد (و گاه به همين جهت خود را به زحمت مي افكندند و يا محتاج به سؤال از اين و آن مي شدند) قرآن اين تفكر غلط را نفي مي كند و مي گويد زاد و توشه براي خود تهيه كنيد ولي در عين حال آنها را به مسأله معنوي مهمتري ارشاد كرده، مي گويد: كه ماوراي اين زاد و توشه زاد و توشه ديگري است كه بايد براي سفر آخرت فراهم شود و آن پرهيزكاري و تقوا است.

اين جمله ممكن است اشاره لطيفي به اين حقيقت باشد كه در سفر حج موارد فراواني براي تهيه زادهاي معنوي وجود دارد كه بايد از آن غفلت نكنيد. در آنجا تاريخ مجسم اسلام است و صحنه هاي زنده فداكاري ابراهيم(عليه السلام) قهرمان توحيد و جلوه هاي خاصي از مظاهر قرب پروردگار ديده مي شود كه در هيچ جاي ديگر جهان نيست. آنها كه روحي بيدار و انديشه اي زنده دارند، مي توانند براي يك عمر از اين سفر بي نظير روحاني توشه معنوي فراهم سازند.

قابل توجه اينكه به دنبال اين مطلب، باز دستور به تقوا مي دهد و روي سخن را به اولي الالباب(2) يعني صاحبان مغز و انديشه مي كند. آري آنها هستند كه روح حج را درك مي كنند و از اين برنامه عالي تربيتي حداكثر بهره برداري را مي نمايند، در حالي كه ديگران تنها از قشر و پوست آن سهمي دارند و روح حج را درك نمي كنند.

آري صاحبان مغز و انديشمندان اند كه آثار تقوا و پرهيزكاري را در فرد و جامعه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به گفته بعضي گروهي از مردم يمن بودند.

2 ـ ألباب; جمع لُبّ، به معني مغز هر چيزي است و لذا به عقل خالص لُبّ مي گويند.



205


درك مي كنند.

در آيه بعد به رفع پاره اي از اشتباهات در زمينه مسأله حج پرداخته، مي فرمايد: «گناهي بر شما نيست كه از فضل پروردگارتان (و منافع اقتصادي در ايام حج) برخوردار شويد ; " لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ" .

در زمان جاهليت، هنگام مراسم حج هرگونه معامله و تجارت و باركشي و مسافربري را گناه مي دانستند و حج كساني را كه چنين مي كردند، باطل مي شمردند.

آيه مورد بحث اين حكم جاهلي را بي ارزش و باطل اعلام كرد و فرمود هيچ مانعي ندارد كه در موسم حج از معامله و تجارت حلال كه بخشي از فضل خداوند بر بندگان است بهره گيريد و يا كار كنيد و از دسترنج خود استفاده كنيد.

اصولا گاهي اين تفكر كه در عصر جاهليت بوده، در زمان ما نيز پيدا مي شود كه اين عبادت بزرگ يعني حج، بايد از هرگونه شائبه مادي خالص باشد، ولي از آنجا كه اين مسأله، بسياري از كارگران و كساني كه تداركات و خدمات آن را انجام مي دهند، اعم از راننده و خدمتگزار و طبيب و راهنما و ساير خدمتگزاران را گرفتار زحمت مي كند، به علاوه مردم آن ديار مي توانند بسياري از مشكلات اقتصادي را در موقع حج سامان بخشند، اين تفكر مردود شمرده شده است و اينگونه اشخاص مي توانند ضمن خدمات خود مراسم حج را به جا آورند و از اين نظر در مضيقه نيفتند.

بلكه از اين بالاتر، از منابع اسلامي به خوبي استفاده مي شود كه حج علاوه بر فلسفه مهم اخلاقي و تهذيب نفوس، داراي فلسفه سياسي و فرهنگي و اقتصادي نيز هست.

توضيح اينكه: مسافرت مسلمانان از نقاط مختلف دنيا به سوي خانه خدا و تشكيل آن كنگره عظيم اسلامي مي تواند پايه و اساسي براي يك جهش اقتصادي عمومي در جوامع اسلامي شود به اين ترتيب كه مغزهاي متفكر اقتصادي مسلمين پس از مراسم حج يا قبل از آن، دور هم بنشينند و با همفكري و همكاري پايه محكمي براي اقتصاد جوامع اسلامي بريزند و با مبادلات صحيح تجاري، چنان اقتصاد نيرومندي به وجود آورند كه از دشمنان و بيگانگان بي نياز شوند.

بنابر اين، اين معاملات و مبادلات تجاري، خود يكي از وسايل تقويت جامعه اسلامي در برابر دشمنان اسلام است; زيرا مي دانيم هيچ ملتي بدون داشتن اقتصادي



206


نيرومند، استقلال كامل نخواهد داشت ولي بديهي است فعاليت هاي تجاري بايد تحت الشعاع جنبه هاي عبادي و اخلاقي حج باشد نه حاكم و مقدم بر آنها و خوشبختانه مسلمانان وقت كافي قبل يا بعد از اعمال حج براي اين كار دارند.

هشام بن حكم مي گويد از امام صادق(عليه السلام) پرسيدم: «...فَقُلْتُ لَهُ: مَا الْعِلَّةُ الَّتِي مِنْ أَجْلِهَا كَلَّفَ اللَّهُ الْعِبَادَ، الْحَجَّ وَ الطَّوَافَ بِالْبَيْتِ؟ فَقَالَ ... فَجَعَلَ فِيهِ الاِْجْتِمَاعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعَارَفُوا وَ لِيَنْزِعَ كُلُّ قَوْم مِنَ التِّجَارَاتِ مِنْ بَلَد إِلَي بَلَد وَ لِيَنْتَفِعَ بِذَلِكَ الْمُكَارِي وَ الْجَمَّالُ... وَ لَوْ كَانَ كُلُّ قَوْم إِنَّمَا يَتَّكِلُونَ عَلَي بِلادِهِمْ وَ مَا فِيهَا هَلَكُوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الاَْرْبَاحُ ;«چرا خداوند مردم را به انجام حج و طواف خانه خود فرمان داده است؟ فرمود: خداوند انسانها را آفريد... و آنان را به عمل حج دستور داد كه اطاعت دين و مصالح دنياي آنان را در بر دارد در موسم حج مسلمانان از مشرق و مغرب گرد هم جمع مي شوند تا با يكديگر آشنا شود و براي اينكه هر ملتي از تجارت ها و فرآورده هاي اقتصادي ملت هاي ديگر استفاده كنند و به خاطر اينكه مسافران و حمل و نقل كنندگان در اين سفر با كرايه دادن وسيله هاي نقليه خود بهره ببرند. (و براي اينكه با آثار و اخبار پيغمبر(صلي الله عليه وآله) آشنا گردند و اين آثار همچنان زنده بماند و در دست فراموشي سپرده نشود) و اگر بنا باشد هر ملتي فقط درباره محيط خود سخن بگويند، هلاك مي شوند و شهرها ويران مي شود و استفاده ها و منافع تجارتي از بين مي رود .(1)

سپس در ادامه همين آيه، عطف توجه به مناسك حج كرده، مي فرمايد: «هنگامي كه از عرفات كوچ كرديد خدا را در نزد مشعرالحرام ياد كنيد ; " فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفات فَاذْكُرُوااللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ..." .

«او را ياد كنيد همانگونه كه شما را هدايت كرد هر چند پيش از آن از گمراهان بوديد ; " وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالِّينَ" .

باز در ادامه همين معني مي فرمايد: «سپس از آنجا كه مردم كوچ مي كنند (از مشعر الحرام به سوي سرزمين مني) كوچ كنيد ; " ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النّاسُ" .

در پايان دستور به استغفار و توبه مي دهد و مي فرمايد: «از خدا طلب آمرزش كنيد كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه، ج8، ص8



207


خداوند آمرزنده و مهربان است ; " وَ اسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ" .

در اين بخش از آيات به سه موقف از مواقف حج اشاره شده است عرفات كه محلي است در حدود 21 كيلومتري مكه و حاجيان از ظهر روز نهم ذي الحجه تا غروب آفتاب در آنجا وقوف مي كنند و به عبادت پروردگار مشغول اند. سپس وقوف در مشعر الحرام يا مزدلفه كه بخشي از شب عيد قربان و صبحگاهان قبل از طلوع آفتاب در آنجا مي مانند و به راز و نياز با پروردگار مي پردازند و سوم سرزمين مني كه محل قرباني و رمي جمرات و پايان دادن به احرام و انجام مراسم عيد است.

نكته ها

1 ـ نخستين موقف حج

زائران خانه خدا بعد از انجام مراسم عمره، راهي مراسم حج مي شوند و نخستين مرحله همان وقوف در عرفات است كه از نيمه روز نهم ذي الحجه تا غروب آفتاب در آنجا توقف مي نمايند. سپس از آنجا به سوي مشعرالحرام حركت مي كنند (در آيات فوق به هر دو قسمت اشاره شده است).

در نامگذاري سرزمين عرفات به اين نام، جهات گوناگوني ذكر كرده اند، گاه گفته اند هنگامي كه پيك وحي خداوند جبرئيل، مناسك حج را در آنجا به ابراهيم(عليه السلام)نشان داد ابراهيم(عليه السلام)مي فرمود: عرفت، عرفت (شناختم ـ شناختم) لذا آنجا را عرفات گفتند.

گاه گفته اند اين داستان براي آدم(عليه السلام) واقع شد و گاه گفته شده كه آدم و حوا در آن سرزمين يكديگر را پيدا كردند و شناختند و گاه گفته شده زوّار خانه خدا در آنجا يكديگر را مي بينند و مي شناسند و تفسيرهاي ديگر.(1)

ولي بعيد نيست اين نامگذاري اشاره به حقيقت ديگري باشد و آن اينكه اين سرزمين محيط بسيار آماده اي براي معرفت پروردگار و شناسايي ذات پاك اوست.

به راستي آن جذبه معنوي و روحاني كه انسان به هنگام ورود در عرفات پيدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج2، ص59



208


مي كند با هيچ بيان و سخني قابل توصيف نيست ـ تنها بايد رفت و مشاهده كرد ـ همه يك شكل، همه يكنواخت، همه بيابان نشين، همه از هياهوي شهر و از هياهوي دنياي مادي و زرق و برقش فرار كرده، در زير آن آسمان نيلي در آن هواي آزاد و پاك از آلودگي گناه در آنجا كه فرشته وحي بال و پر مي زند، در آنجا كه از لابه لاي نسيمش، صداي زمزمه جبرئيل و آهنگ مردانه ابراهيم خليل(عليه السلام) و طنين حيات بخش صداي پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) و مجاهدان صدر اسلام شنيده مي شود.

در اين سرزمين خاطره انگيز كه گويا دريچه اي به جهان ماوراي طبيعت در آن گشوده شده، انسان نه تنها از نشئه عرفان پروردگار سر مست و لحظه اي با زمزمه تسبيح عمومي خلقت هماهنگ مي شود بلكه در درون وجود خود، خود خويشتن خويش كه عمري است گم كرده و به دنبالش مي گردد پيدا مي كند و به حال خويش نيز عارف مي شود و مي داند او آن كس نيست كه شب و روز در تلاش معاش حريصانه كوه و صحرا را زير پا مي گذارد و هر چه مي يابد عطشش فرو نمي نشيند و درمي يابد كه گوهر ديگري در درون جان او نهفته است كه او در حقيقت همان است. آري اين سرزمين را عرفات مي نامند، راستي چه اسم جالب و مناسبي!

2 ـ مشعرالحرام ـ دومين موقف حج

در مورد نامگذاري مشعرالحرام به اين نام نيز گفته اند كه آنجا مركزي است براي شعائر حج و نشانه اي از اين مراسم عظيم و پرشكوه و آسماني.

اما نبايد فراموش كرد كه مشعر از ماده شعور است در آن شب تاريخي و هيجان انگيز (شب دهم ذي الحجه) كه زايران خانه خدا پس از طي دوران تربيت خود در عرفات به آنجا كوچ مي كنند و شبي را تا به صبح روي خاك و در زير آسمان پرستاره در سرزميني كه نمونه كوچكي از محشر كبري و پرده اي از رستاخيز بزرگ قيامت است، در آنجا كه جمعيت همچون امواج خروشان دريا به هنگام طوفان همه جا را پر كرده و آواي مردمي كه در حركت اند تا به صبح خاموش نمي شود.

آري در چنان محيط بي آرايش و با صفا و تكان دهنده و در درون جامه معصومان ـ احرام ـ انسان جوشش چشمه هاي تازه اي از انديشه و فكر و شعور در درون



209


خود احساس مي كند و صداي ريزش آن را در اعماق قلب خود به روشني مي شنود، آنجا را مشعر مي نامند!

3 ـ درس يگانگي و اتحاد

در روايات آمده است كه قبيله قريش در جاهليت امتيازات نادرستي براي خود قايل بودند و براي هيچ يك از اعراب مقامي را كه براي خويشتن مي دانستند قايل نبودند. آنها خود را حُمس (بر وزن خمس) به معني كسي كه در دين خود محكم و پابرجاست مي خواندند و به عنوان فرزندان ابراهيم(عليه السلام)و سرپرستان خانه كعبه، خود را از همه برتر مي شمردند.

از جمله اينكه مي گفتند ما نبايد در مراسم حج به عرفات برويم; زيرا عرفات از حرم مكه بيرون است، اگر چنين كنيم عرب براي ما ارزشي قايل نخواهد شد، حرم مكه با نقاط بيرون حرم يكسان نيست، اين سخن را در حالي مي گفتند كه مي دانستند وقوف در عرفات جزو مراسم حج ابراهيمي(عليه السلام) است.(1)

قرآن در آيات فوق خط بطلان بر اين اوهام كشيد و به مسلمانان دستور داد همه با هم در عرفات وقوف كنند و از آنجا همگي به سوي مشعرالحرام و از آنجا به سوي مني كوچ نمايند جمله: " ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النّاسُ" ; «از همان جا كه مردم كوچ مي كنند شما هم كوچ كنيد اشاره لطيفي به اين معني است.

در واقع قرآن با اين بيان دستور مي دهد كه همه مردم بدون استثنا، نخست به عرفات بروند و از آنجا به مشعرالحرام و سپس به سرزمين مني كوچ كنند.(2)

دستور استغفار در ذيل آخرين آيه فوق، اشاره به اين است كه از خداوند طلب آمرزش تمام گناهان را كنند و از آن افكار و خيالات جاهلي كه مخالف روح مساوات و برابري حج است كنار روند و يادآور مي شود كه اگر دست بردارند، خداوند غفور و رحيم است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سيره ابن هشام، ج1، صص 211 و 212

2 ـ تعبير به ثُمّ نشان مي دهد كه بعد از افاضه و كوچ كردن از عرفات به مشعرالحرام از آنجا به سرزمين مني كوچ مي كنند.



210


بايد توجه داشت كه افاضه از ماده فيض در اصل به معني جريان و ريزش آب است و از آنجا كه وقتي مردم به طور دسته جمعي از جايي به نقطه ديگري با سرعت حركت مي كنند، بي شباهت به يك نهر جاري نيست، اين تعبير به كار مي رود.

4 ـ ارتباط آيات

در اينكه چه رابطه اي ميان ابتغا فضل الله (فعاليت هاي تجارتي) و مسأله وقوف در عرفات و حركت از آن به سوي مشعرالحرام و سپس مني وجود دارد كه در آيات فوق در كنار هم قرار گرفته، ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه تلاش اقتصادي اگر براي خدا و زندگي آبرومندانه باشد، آن هم يك نوع عبادت است همچون مناسك حج. يا اينكه نقل و انتقال زوار از مكه به عرفات و از آنجا به مواقف ديگر مستلزم هزينه ها و خدماتي است و اگر هرگونه كار و خدمت و مزد گرفتن در اين ايام ممنوع و حرام باشد، مسلما زوار خانه خدا سخت به زحمت مي افتند. و لذا اين طور در كنار هم قرار داده شده، يا اينكه مبادا پرداختن به فعاليت هاي اقتصادي شما را از ذكر خدا و از توجه به عظمت اين مواقف دور سازد.(1)

بخش مهم ديگري از مناسك حج

ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ(29)

ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ اْلأَنْعامُ إِلاّ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ اْلأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ(30)

29 ـ بعد از آن بايد آلودگي ها را از خود بر طرف سازند و به نذرهاي خود وفا كنند و بر گرد خانه گرامي كعبه طواف نمايند.

30 ـ مناسك حج چنين است و هر كس برنامه هاي الهي را بزرگ دارد، نزد پروردگارش براي او بهتر است و چهار پايان براي شما حلال شده، مگر آنچه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج2، ص59



211


دستور منعش بر شما خوانده مي شود، از پليدي ها يعني از بت ها اجتناب كنيد و از سخن باطل و بي اساس بپرهيزيد.

در تعقيب بحث هايي كه پيرامون مناسك حج در آيات پيشين گذشت، در آيات مورد بحث به بخش ديگري از اين مناسك اشاره كرده، نخست چنين مي گويد: «بعد از آن بايد آلودگي ها و زوايد بدن را بر طرف سازند ; " ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ" . «و به نذرهاي خود وفا كنند ; " وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ" . «و طواف خانه كعبه، خانه اي كه خدا آن را از گزند حوادث مصون داشته و آزاد كرده است، را به جا آوردند ; " وَ لْيَطوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ" .

«تفث به گفته بسياري از ارباب لغت و مفسران معروف، به معني چرك و كثافت و زوايد بدن همچون ناخن و موهاي اضافي است و به گفته بعضي، در اصل به چرك هاي زير ناخن و مانند آن گفته مي شود.(1)

گر چه بعضي از ارباب لغت منكر وجود چنين ريشه اي در لغت عرب شده اند ولي گفته اي را كه راغب در مفردات آورده كه يك عرب بياباني به مخاطب خود كه بسيار كثيف و آلوده بود گفت: «ما اتفثك و ادرنك؟ ـ چقدر كثيف و آلوده اي؟ دليل بر اين است كه اين واژه عربي است و ريشه در لغت عرب دارد.

در روايات اسلامي نيز كرارا اين جمله، به گرفتن ناخن و پاكيزه كردن بدن و كنار گذاشتن احرام تفسير شده است و به تعبير ديگر، اين جمله اشاره به عمل تقصير است كه از مناسك حج محسوب مي شود.

در بعضي از روايات نيز به تراشيدن سر كه يكي ديگر از طرق تقصير است تفسير شده است.

در كنز العرفان از ابن عباس نقل شده كه در تفسير اين آيه مي گفت: منظور انجام تمام مناسك حج است.(2)

ولي هيچگونه دليلي بر گفته ابن عباس در اينجا نداريم.

جالب اينكه در حديثي از امام صادق(عليه السلام) مي خوانيم كه آن حضرت(عليه السلام)، جمله: " ثُمَّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اقتباس از قاموس اللغة، مفردات راغب، مجمع البيان و...

2 ـ كنز العرفان، ج1، ص270



212


لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ" را تفسير به ملاقات امام كرد و هنگامي كه راوي از اين مسأله توضيح خواست و اشاره به تفسير اين آيه در مورد گرفتن ناخن و مانند آن كرد، امام(عليه السلام) فرمود: «قرآن، ظاهر و باطني دارد يعني مسأله ملاقات امام(عليه السلام) در اينجا مربوط به باطن آيه است.(1)

اين حديث ممكن است اشاره به يك نكته لطيف ديگر باشد كه زوّار خانه خدا بعد از انجام مناسك حج، همان گونه كه آلودگي هاي بدن را برطرف مي كنند، بايد آلودگي هاي روح و جان خود را با ملاقات امام(عليه السلام) و پيشواي خود بر طرف نمايند، به خصوص كه در بسياري از اعصار، خلفاي جبّار اجازه چنين ملاقاتي را در شرايط عادي نمي دادند و مراسم حج بهترين فرصت براي رسيدن به اين هدف بود.

به همين مناسبت در حديث ديگري از امام باقر(عليه السلام) مي خوانيم: «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الاِْمَامِ (2)تكميل حج به آن است كه انسان امام را ملاقات كند .(3)

در واقع هر دو تطهير است. يكي تطهير ظاهر از چرك ها و آلودگي ها و ديگري تطهير باطن از نا آگاهي و مفاسد اخلاقي.

اما منظور از وفاي به نذر آن است كه بسياري از مردم نذر مي كردند كه در صورت توفيق براي حج، علاوه بر مناسك حج، قرباني هاي اضافي و صدقات يا كارهاي خيري انجام دهند و گاه مي شد كه بعد از رسيدن به مقصد، نذرهاي خود را به دست فراموشي مي سپردند، قرآن تأكيد مي كند كه در وفاي به نذر كوتاهي نكنند.

اما اينكه چرا كعبه را بيت العتيق گفته اند؟ با توجه به اينكه «عتيق از ماده عتق، به معني آزاد شدن از بند رقّيت است ممكن است، از اين نظر باشد كه خانه كعبه از قيد ملكيت بندگان آزاد است و در هيچ زماني جز خداوند مالكي نداشته است و نيز از قيد سيطره جباراني همچون ابرهه ها آزاد شده است.

يكي از معاني عتيق، گرامي و گرانبها است كه اين مفهوم نيز در خانه كعبه به وضوح ديده مي شود.

ديگر از معاني «عتيق قديم است، چنانكه راغب در مفردات مي گويد: «العتيق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نورالثقلين، ج3، ص492

2 . الكافي، ج4، ص549

3 ـ وسائل الشيعه، ج10، ص255، ابواب المزار، باب 2، ج12



213


المتقدّم في الزمان أو المكان أو الرتبة ;«عتيق چيزي است كه از نظر زمان يا مكان و يا مرتبه متقدم باشد . اين نيز روشن است كه خانه كعبه قديمي ترين كانون توحيد است و به گفته قرآن، اولين خانه اي است كه براي انسان ها بر پا شده است.(آل عمران ـ 96).

به هر حال هيچ مانعي ندارد كه اطلاق اين كلمه بر خانه خداوند به ملاحظه تمام اين امتيازات در آن باشد، هر چند هر يك از مفسران، به بخشي از آن اشاره كرده اند و يا در روايات مختلف در هر يك به نكته اي اشاره شده است.

اما اينكه منظور از طواف در آخرين جمله آيه فوق كدام طواف است، در ميان مفسران گفتگو است (مي دانيم بعد از مراسم عيد قربان در مني، حجاج بايد دو طواف به جا آورند كه طواف اول را معمولا طواف زيارت و طواف دوم را طواف نسا مي نامند).

بعضي از فقها و مفسران معتقدند چون لفظ آيه، قيد و شرطي ندارد، مفهوم آن عام است و شامل طواف زيارت و طواف نساء و حتي طواف عمره هم مي شود.(1)

در حالي كه بعضي ديگر عقيده دارند، منظور از آن تنها طواف زيارت است كه بعد از بيرون آمدن از احرام حج واجب مي شود.(2)

ولي در روايات متعددي كه از طرق اهل بيت(عليهم السلام) به ما رسيده، تصريح شده كه منظور از آن طواف نساء است. امام صادق(عليه السلام) در تفسير: " وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ" فرمود: «منظور طواف نساء است .(3) همين معني از امام علي بن موسي الرضا(عليه السلام)نيز نقل شده است. اين همان طوافي است كه اهل سنت، آن را طواف وداع مي نامند.(4)

به هر حال تفسير اخير با توجه به احاديث فوق قوي تر به نظر مي رسد، به خصوص اينكه ممكن است از جمله: " ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ" اين معني نيز استفاده شود كه علاوه بر پاك كردن بدن از چرك و موهاي زايد، براي تكميل آن بايد از بوي خوش نيز استفاده شود و مي دانيم استفاده از بوي خوش در حج تنها بعد از طواف و سعي زيارت جايز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كنز العرفان، ج1، ص271

2 ـ مجمع البيان، اين تفسير را ذيل آيه مورد بحث از بعضي مفسران بدون آنكه نام ببرد نقل كرده است.

3 ـ وسائل الشيعه، ج9، ص390، ابواب الطواف، باب 2

4 ـ همان.



214


است و طبعا در اين حال طواف ديگري جز طواف نساء بر ذمه او نمانده است.

آيه بعد به عنوان يك جمع بندي اشاره به بحث هاي آيات گذشته كرده مي گويد: برنامه حج و مناسك آن چنين است كه گفته شد، «ذلك .(1)

بعد براي تأكيد بر اهميت وظايفي كه بيان شد، اضافه مي كند: «و هر كس برنامه هاي الهي را بزرگ بشمرد و احترام آنها را حفظ كند، براي او نزد پروردگارش بهتر است ; " وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ" .

روشن است كه حرمات در اينجا اشاره به اعمال و مناسك حج است و ممكن است احترام خانه كعبه خصوصا و حرم مكه عموما نيز بر آن افزوده شود.

بنابر اين، تفسير آن به خصوص محرمات; يعني آنچه از آن نهي شده به طور كلي، يا تمام واجبات، خلاف ظاهر آيات است.

ضمناً بايد توجه داشت «حرمات جمع «حرمة در اصل به معني چيزي است كه بايد احترام آن حفظ شود و در برابر آن بي حرمتي نشود.

سپس به تناسب احكام احرام به حلال بودن چهار پايان اشاره كرده مي گويد: «چهارپايان (مانند شتر و گاو و گوسفند) بر شما حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده مي شود و دستور منعش صادر خواهد گشت ; " وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ اْلأَنْعامُ إِلاّ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ" جمله: " إِلاّ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ" ممكن است اشاره به تحريم صيد بر محرم باشد كه در سوره مائده كه بعدا نازل شده، در آيه 95 به آن اشاره شده است:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ" ;«اي كساني كه ايمان آورده ايد، در حال احرام كشتار صيد نكنيد .

نيز ممكن است اشاره به جمله اي باشد كه در ذيل آيه مورد بحث، راجع به تحريم قربانياني كه براي بت ها ذبح مي كردند آمده است; زيرا مي دانيم حلال بودن حيوان تنها در صورتي است كه به هنگام ذبح آن، نام خدا گفته شود، نه نام بت ها و نه هيچ نام ديگر.

در پايان اين آيه دو دستور ديگر در رابطه با مراسم حج و مبارزه با سنت هاي جاهليت بيان مي كند: نخست مي گويد: «از پليدي ها ـ از بت ها ـ اجتناب كنيد ; " فَاجْتَنِبُوا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اين كلمه جمله محذوفي دارد و در تقدير چنين است: «كذلك امر الحج و المناسك .



215


الرِّجْسَ مِنَ اْلأَوْثانِ" .

«اوثان جمع «وثن (بر وزن كفن) به معني سنگ هايي است كه مورد پرستش اقوام جاهلي قرار مي گرفت و در اينجا «اوثان توضيح كلمه «رجس است كه قبلا ذكر شده، به اين ترتيب مي گويد: از پليدي اجتناب كنيد، بعد مي گويد: پليدي همان بت ها هستند. اين نكته نيز قابل توجه است كه بت پرستان عصر جاهليت، خون هاي حيوانات قرباني را بر سر و روي بت هاشان مي ريختند و منظره اي بسيار زشت و پليد و تنفر آميز پيدا مي كرد كه تعبير فوق ممكن است اشاره به آن نيز باشد.

دستور دوم اين است كه: «از سخن باطل و بي اساس بپرهيزيد ; " وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ" .

نكته

قول زور چيست؟

بعضي از مفسران اين را اشاره به كيفيت لبيك گفتن مشركان در مراسم حج در جاهليت دانسته اند; زيرا آنها لبيك را كه آيينه تمام نماي توحيد و يگانه پرستي است، آنچنان تحريف كرده بودند كه مشتمل بر زننده ترين تعبيرات شرك آلود شده بود. مي گفتند: «لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ، اِلاَّ شَرِيكاً هُوَ لَكَ! تَمْلِكُهُ وَ ما مَلَك ; «دعوتت را اجابت كرديم و به سويت آمديم، اي خدايي كه شريكي نداري، جز شريكي كه مخصوص تو است، تو مالك او و هر چه او در اختيار دارد هستي .

اين جمله مسلما سخني باطل و بيهوده بوده و مصداق قول زور است كه در اصل به معني سخن دروغ و باطل و خارج از حد اعتدال است.

با اين حال، توجه آيه به اعمال مشركان در عصر جاهليت در مراسم حج، مانع از كلي بودن مفهوم آنكه پرهيز از هرگونه بت در هر شكل و صورت، و پرهيز از هر گفتار باطل به هر نوع و كيفيت است، نيست.

لذا در بعضي از روايات، «اوثان تفسير به شطرنج (نوعي از قمار) و قول زور تفسير به خوانندگي حرام (غنا) و شهادت به باطل شده است كه در واقع از قبيل بيان بعضي از افراد اين كلي مي باشد، نه به معني انحصار مفهوم آيه در خصوص اين امور.



216


در حديثي از پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) مي خوانيم: روزي حضرت(صلي الله عليه وآله) برخاست و در ميان مردم خطبه خواند و در ضمن آن فرمود:«أَيُّهَا النَّاسُ عَدَلَتْ شَهَادَةُ الزُّورِ بِالشِّرْكِ بِاللَّهِ... ثُمَّ قَرَأَ " فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الاَْوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ"  ;(1) «اي مردم! شهادت به باطل همطراز شرك با خداونند است. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: " فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الاَْوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ"اين حديث نيز اشاره به وسعت مفهوم اين آيه است.(2)

تعظيم شعاير الهي نشانه تقواي دل ها است

حُنَفاءَ لِلّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكان سَحِيق(31)

ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ(32)

لَكُمْ فِيها مَنافِعُ إِلي أَجَل مُسَمًّي ثُمَّ مَحِلُّها إِلَي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ(33)(3)

31 ـ (برنامه و مناسك حج را انجام دهيد) در حالي كه همگي خالص براي خدا باشيد و هيچگونه شريكي براي او قايل نشويد و هر كس شريكي براي خداوند قرار دهد گويي از آسمان سقوط كرده و پرندگان (در وسط هوا) او را مي ربايند و يا تندباد او را به مكان دوري پرتاب مي كند!

32 ـ (اينگونه است مناسك حج) و هر كس شعاير الهي را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواي دلهاست.

33 ـ در حيوانات قرباني، منافعي براي شما تا زمان معين (روز ذبح آنها) است، سپس محل آن خانه كعبه، آن خانه قديمي و گرامي است.

از آنجا كه در آخرين آيات بحث گذشته تأكيد بر مسأله توحيد و اجتناب از هرگونه بت و بت پرستي شده بود، آيات مورد بحث نيز همين مسأله مهم را دنبال مي كند: مراسم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مستدرك الوسائل، ج17، ص416

2 ـ تفسير نمونه، ج14، ص92

3 . حج



217


حج و گفتن لبيك را در حالي انجام دهيد كه قصد و برنامه شما خالص براي خدا باشد و هيچگونه شركي در آن راه نيابد; " حُنَفاءَ لِلّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ" .(1)

«حُنَفاءَ جمع«حنيف به معني كسي است كه از گمراهي و انحراف به استقامت و اعتدال تمايل پيدا كند و به تعبير ديگر بر صراط مستقيم گام بر دارد (زيرا حنف ـ بر وزن صدف ـ به معني تمايل است، و تمايل از هرگونه انحراف، نتيجه اش قرار گرفتن بر صراط مستقيم است).

به اين ترتيب آيه فوق مسأله اخلاص و قصد قربت را به عنوان محرك اصلي در حج و عبادات به طور كلي يادآور مي شود، چرا كه روح عبادت همان اخلاص است و اخلاص در صورتي است كه هيچگونه انگيزه غير خدايي و شرك در آن نباشد.

در حديثي از امام باقر(عليه السلام) مي خوانيم، در پاسخ سؤال از تفسير حنيف فرمود: «هِيَ الْفِطْرَةُ " الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ" قالَ فَطَرَهُمُ الله عَلَي الْمَعْرِفَةِ ; «حنيف آن فطرت الهي است كه مردم را بر آن آفريده و دگرگوني در آفرينش خدا نيست سپس فرمود: «خداوند توحيد را در سرشت انسان ها قرار داده است. (2)

تفسيري كه در اين روايت وارد شده، در واقع اشاره به ريشه اصلي اخلاص يعني فطرت توحيدي است، كه قصد قربت و محرك الهي نيز از آن سرچشمه مي گيرد.

سپس ترسيم بسيار گويا و زنده اي از وضع حال مشركان و سقوط و بدبختي و نابودي آنها مي كند و چنين مي گويد: «كسي كه شريك براي خدا قرار دهد گويي از آسمان به زمين سقوط كرده و در اين ميان پرندگان (مردار خوار) او را در وسط زمين و آسمان مي ربايند (و هر قطعه از گوشت او در منقار پرنده مرده خواري مي افتد) و يا (اگر از چنگال آنها به سلامت بگذرد) تندباد او را به مكان دوري پرتاب مي كند ; " وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكان سَحِيق" .(3)

در حقيقت آسمان، كنايه از توحيد است و شرك سبب سقوط از اين آسمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «حنف و «غير مشركين بر دو حال هستند از براي ضمير «فاجتنبو و«اجتنبو در آيه قبل.

2 ـ تفسير صافي، ج3، ص377، به نقل از توحيد صدوق.

3 ـ «تخطفه از ماده «خطف (بروزن عطف) به معناي ربودن با سرعت است و «سحيق به معناي دور و «سحوق به درخت نخل بلند گفته مي شود كه شاخه هاي آن تا نقطه هاي دور دست آسمان پيشرفته است.



218


مي شود. طبيعي است در اين آسمان ستارگان مي درخشند و ماه و خورشيد مي تابند و خوشا به حال كسي كه اگر در اين آسمان همچون آفتاب و ماه نيست، حداقل همانند ستاره درخشاني است. اما هنگامي كه انسان از اين عُلوّ و رفعت سقوط كند گرفتار يكي از دو سرنوشت دردناك مي شود: يا در وسط راه قبل از آنكه به زمين سقوط كند، طعمه پرندگان لاشه خوار مي شود و به تعبير ديگر با از دست دادن اين پايگاه مطمئن در چنگال هوا و هوس هاي سركش گرفتار مي شود، كه هر يك از آنها بخشي از هستي او را مي ربايند و نابود مي كنند.

يا اگر از دست آنها جان به سلامت ببرد، به دست طوفان مرگباري مي افتد كه او را در گوشه اي دور دست آنچنان بر زمين مي كوبد كه بدنش متلاشي و هر ذره اي از آن به نقطه اي پرتاب مي شود و اين طوفان گويا كنايه از شيطان است كه در كمين نشسته است!

مسلما كسي كه از آسمان سقوط مي كند، قدرت تصميم گيري را از دست مي دهد، با سرعت و شتابي كه هر لحظه فزوني مي گيرد، به سوي نيستي پيش مي رود و سرانجام محو و نابود مي شود.

آري كسي كه پايگاه آسماني توحيد را از دست داد، ديگر نمي تواند زمام سرنوشت خود را به دست گيرد و هر چه در اين مسير جلوتر مي رود، شتابش در سقوط فزوني مي يابد و سرانجام تمام سرمايه هاي انساني خود را از دست خواهد داد. راستي تشبيهي گوياتر و زنده تر از اين تشبيه براي شرك پيدا مي شود؟

اين نكته نيز قابل توجه است كه امروز ثابت شده كه انسان در حال سقوط آزاد هيچگونه وزني ندارد و لذا براي تمرين حالت بيوزني براي مسافران فضايي از سقوط آزاد استفاده مي كنند، حالت اضطراب فوق العاده اي كه انسان در لحظات سقوط پيدا مي كند، به علت همين مسأله بيوزني است.

آري، كسي كه از ايمان به سوي شرك روي مي آورد و تكيه گاه مستقر و ثابت خود را از دست مي دهد گرفتار چنين حالت بيوزني در درون روح و جان خود مي شود و به دنبال آن اضطراب فوق العاده اي بر وجود او حاكم مي شود.

آيه بعد بار ديگر يك جمع بندي روي مسايل حج و تعظيم شعاير الهي كرده مي گويد: «مطلب چنين است كه گفته شد .



219


«هر كس شعاير الهي را بزرگ دارد و به نشانه هاي آيين خدا و پرچم هاي اطاعت او، احترام بگذارد، اين از تقواي دلها است ; " وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ" .

«شعاير جمع «شعيره به معني علامت و نشانه است، بنابر اين شعايرالله به معني نشانه هاي پروردگار، شامل سر فصل هاي آيين الهي و برنامه هاي كلي است و آنچه در نخستين بر خورد با اين آيين چشمگير و از جمله مناسك حج است انسان را به ياد خداوند مي اندازد.

گر چه بدون شك مناسك حج از جمله شعايري است كه در اين آيه مقصود بوده است، مخصوصا مسأله قرباني كه در آيه 36 همين سوره صريحا جزو شعائر محسوب شده جزء آن است ولي روشن است كه با اين حال، عموميت مفهوم آيه نسبت به تمام شعائر اسلامي به قوت خود باقي است و هيچگونه دليلي بر تخصيص آن خصوص
قرباني يا همه مناسك حج وجود ندارد. بخصوص اينكه قرآن در مورد قرباني حج با ذكر كلمه «من كه براي تبعيض است، اين حقيقت را گوشزد كرده كه قرباني يكي از آن شعاير است، همان گونه كه در مورد صفا و مروه نيز در آيه 158 سوره بقره مي خوانيم كه آن هم از شعاير الهي است; " إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ" .

كوتاه سخن اينكه تمام آنچه در برنامه هاي ديني وارد شده و انسان را به ياد خداوند و عظمت آيين او مي اندازد، شعاير الهي است و بزرگداشت آن نشانه تقواي دل ها است.

اين نكته نيز قابل توجه است كه منظور از بزرگداشت ـ آنچنان كه بعضي از مفسران ظاهر بين گفته اند ـ بزرگي جسماني قرباني و مانند آن نيست، بلكه حقيقت، تعظيم آن است كه مقام و موقعيت اين شعاير را در افكار و اذهان و ظاهر و باطن بالا ببرند و آنچه درخور احترام و عظمت آنها است، به جاي آورند.

ارتباط اين عمل با تقواي دل ها نيز روشن است; زيرا علاوه بر اينكه تعظيم جزو عناوين قصديه است، بسيار مي شود كه افراد متظاهر يا منافق تظاهر به تعظيم شعاير مي كنند، ولي چون از تقواي قلب آنها سرچشمه نمي گيرد بي ارزش است. تعظيم و بزرگداشت حقيقي از آن كساني است كه تقواي دل دارند. و مي دانيم تقوا و روح پرهيزگاري و احساس مسؤوليت در برابر فرمان هاي الهي، چيزي است كه كانون آن قلب و روح آدمي است و از آنجا است كه به جسم سرايت مي كند، لذا مي توان گفت كه احترام



220


و بزرگداشت شعاير الهي از نشانه هاي تقواي دل است.(1)

در حديثي از پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) مي خوانيم كه اشاره به سينه مبارك خود كرد و فرمود: «...إِنَّ التَّقْوَي هَاهُنَ ; «حقيقت تقوا اينجا است! (2)

از بعضي از روايات چنين استفاده مي شود كه گروهي از مسلمانان عقيده داشتند
هنگامي كه شتري يا يكي ديگر از چهار پايان به عنوان قرباني تعيين مي شد و از راه هاي دور و نزديك آن را با خود به سوي احرامگاه و از آنجا به سوي سرزمين مكه مي آوردند، نبايد بر آن مركب سوار شد و نبايد شير آن را بدوشند و از آن استفاده كنند و به كلي آن را از خود جدا مي پنداشتند. قرآن اين تفكر خرافي را نفي كرده، مي گويد: «از براي شما در اين حيوانات قرباني منافع و سودهايي است تا زمان معين (يعني تا روز ذبح آنها) فرا رسد ; " لَكُمْ فِيها مَنافِعُ إِلي أَجَل مُسَمًّي" .

در حديثي مي خوانيم كه پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) در طريق مكه از كنار مردي عبور كرد كه با نهايت زحمت گام بر مي داشت، در حالي كه شتري همراه داشت و كسي بر آن سوار نبود، پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرمود: «اركبه ; «سوار بر آن شو! عرض كرد: «يا رَسُولَ اللهِ أَنَّها هَدْيٌ! ;«اي پيامبر خدا اين قرباني است! فرمود: «اِرْكبْها وَيْلَكَ! ;«واي بر تو مي گويم سوار شو! .(3)

در روايات متعددي كه از طرق اهل بيت(عليهم السلام) رسيده نيز روي همين مطلب تأكيد شده است. از جمله ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) نقل مي كند كه در تفسير آيه فوق فرمود: «إِنْ احْتَاجَ إِلَي ظَهْرِهَا رَكِبَهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يَعْنُفَ عَلَيْهَا وَ إِنْ كَانَ لَهَا لَبَنٌ حَلَبَهَا حِلَاباً لَا يَنْهَكُهَ  ; «اگر نياز به سواري دارد بر آن سوار شود، ولي آن حيوان را به زحمت نيفكند و اگر شير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ از نظر اينكه بايد ميان «شرط و «جز ارتباطي وجود داشته باشد و هر دو حكم بر يك موضوع قرار گيرد، در آيه فوق محذوفي وجود دارد و در تقدير چنين بوده: «ومن يعظم شعائر الله فان تعظيمها من تقوي القلوب . اين احتمال نيز قريب به نظر مي رسد كه جزا به كلي محذوف باشد و جمله «فانها من تقوي علني است كه جانشين معلول شده و در تقدير چنين بوده: «ومن يعظم شعائر الله فهو خير له فان تعظيمها من تقوي القلوب.

2 . تفسير قرطبي جلد 7 صفحه 4448

3 ـ تفسير كبير فخر رازي، ج23، ص33



221


دارد شيرش را بدوشد، اما براي دوشيدن شير آن را در فشار قرار ندهد .(1)

در واقع دستور فوق، دستوري معتدل و حد وسط در ميان دو كار افراطي و خارج از رويه است، از يك سو بعضي احترام حيوانات قرباني را اصلا نگاه نمي داشتند و گاه قبل از محل، آنها را ذبح كرده و از گوشتشان استفاده مي كردند كه در آيه 2 سوره مائده از آن نهي شده: " يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ" .

از سوي ديگر بعضي آنچنان راه افراط را پيش مي گرفتند كه به مجرد اينكه نام قرباني بر حيوان گذاشته مي شد، نه از شير آن استفاده مي كردند و نه بر آن سوار مي شدند، هر چند از راه دور به سوي مكه مي آمدند كه در آيه مورد بحث، اين معني مجاز شمرده شده است.

تنها ايرادي كه ممكن است بر تفسير فوق گرفته شود، اين است كه در آيات گذشته سخن از حيوانات قرباني در ميان نبود، چگونه ضمير به آن باز مي شود؟ اما با توجه به اينكه حيوانات قرباني، مسلما يكي از مصداق هاي شعايرالله است كه در آيه قبل به آن اشاره شده و بعدا نيز خواهد آمد، پاسخ اين ايراد روشن مي شود.(2)

به هر حال در پايان آيه در مورد سرانجام كار قرباني چنين مي گويد: «سپس محل آن، خانه كعبه، آن خانه قديمي و گرامي است ; " ثُمَّ مَحِلُّها إِلَي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ" .

به اين ترتيب مادام كه حيوانات مخصوص قرباني به محل قربانگاه نرسيده اند،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نورالثقلين، ج3، ص497

2 ـ آنچه در بالا گفتيم تفسير روشن آيه است و در اينجا دو تفسير ديگر نيز ذكر كرده اند: نخست اينكه ضمير در «فيه به تمام مناسك حج برمي گردد بنابراين مفهوم آيه چنين مي شود: «براي شما در مجموع مناسك حج منافعي است تا زمان معين (زمان پايان دنيا) سپس آخرين مراسم حج كه شخص محرم از احرام بيرون آمده و مُحلّ مي شود در كنار خانه كعبه و پس از انجام طواف زيارت و نساء است . بنابراين آيه فوق شبيه آيه " لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ..." مي شود كه پيشتر تفسير شد.

دوم اينكه: ضمير «فيه به همه شعائر الهي و برنامه هاي چشمگير اسلام بازگردد در اين صورت معناي آيه چنين مي شود: «براي شما پاداشها و منافع پر ارزش است در مجموع برنامه هاي اسلامي و شعائر الهي تا پايان جهان، سپس پاداش شما بر آفريننده بيت العتيق خانه كعبه است ولي تفسيري كه در متن آورديم از اين دو مناسبتر و نزديكتر و هماهنگ تر با ساير آيات و روايات اسلامي مي باشد.



222


مي توان از آنها بهره گرفت و پس از وصول به قربانگاه بايد وظيفه قرباني كردن را در باره آنها انجام داد.

البته طبق آنچه فقها بر اساس مدارك اسلامي گفته اند، اگر قرباني مربوط به حج باشد، در سرزمين مني بايد ذبح شود و اگر براي عمره مفرده باشد، در سرزمين مكه و از آنجا كه آيات مورد بحث، از مراسم حج سخن مي گويند، بايد بيت العتيق (خانه كعبه) در اينجا به معني وسيع كلمه است باشد تا اطراف مكه (مني) را نيز شامل شود.(1)

هشت دستور در يك آيه

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْم أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقابِ(2)(2)

2 ـ اي كساني كه ايمان آورده ايد شعاير الهي (و مراسم حج را محترم بشمريد و مخالفت با آنها) را حلال ندانيد و نه ماه حرام را ، و نه قربانيهاي بي نشان ، و نشاندار ، و نه آنها كه به قصد خانه خدا براي بدست آوردن فضل پروردگار و خشنودي او مي آيند، اما هنگامي كه از احرام بيرون آمديد صيد كردن براي شما مانعي ندارد و خصومت به جمعيتي كه شما را از آمدن به مسجدالحرام (در سال حديبيه) مانع شدند نبايد شما را وادار به تعدي و تجاوز كند و (همواره) در راه نيكي و پرهيزگاري با هم تعاون كنيد و (هرگز) در راه گناه و تعدي همكاري ننماييد و از خدا بپرهيزيد كه مجازاتش شديد است.

در اين آيه چند دستور مهم اسلامي از آخرين دستوراتي كه بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) نازل شده است بيان گرديده كه همه يا اغلب آنها مربوط به حج و زيارت خانه خدا است:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج14، ص100

2 . آل عمران



223


1 ـ نخست خطاب به افراد با ايمان كرده مي فرمايد: «شعائر الهي را نقض نكنيد و حريم آنها را حلال نشمريد ; " يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللهِ" .

در اينكه منظور از شعائر الهي چيست در ميان مفسران گفتگوي بسيار است، ولي به تناسب قسمتهاي ديگر اين آيه، و با توجه به سال نزول آن (سال دهم هجري) كه سال حَجّة الوداع پيغمبر(صلي الله عليه وآله) بود، چنين به نظر مي رسد كه منظور از شعائر، مناسك و برنامه هاي حج باشد كه مسلمانان موظف اند احترام همه آنها را نگاه دارند، شاهد اين تفسير اينكه در قرآن كلمه شعائر معمولا در مورد مراسم حج بكار رفته است.

2 ـ احترام ماههاي حرام را نگاه داريد و از جنگ كردن در اين ماهها خودداري كنيد; " ...وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ..." .

3 ـ قربانياني را كه براي حج مي آورند، اعم از اينكه بي نشان باشند (هدي) و يا نشان داشته باشند (قلائد) حلال نشمريد و بگذاريد كه به قربانگاه برسند و در آنجا قرباني شوند; " وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ..." .

4 ـ تمام زائران خانه خدا بايد از آزادي كامل در اين مراسم بزرگ اسلامي بهره مند باشند و هيچگونه امتيازي در اين قسمت در ميان قبائل و افراد و نژادها و زبانها نيست بنابراين نبايد كساني را كه براي خشنودي پروردگار و جلب رضاي او و حتي بدست آوردن سود تجاري به قصد زيارت بيت الله حركت مي كنند مزاحمت كنيد خواه با شما دوست باشند يا دشمن همين اندازه كه مسلمانند و زائر خانه خدا مصونيت دارند، " وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً..." .

بعضي از مفسران و فقها معتقدند كه جمله فوق عام است و حتي غير مسلمانان را نيز شامل مي شود; يعني اگر مشركان هم به قصد زيارت خانه خدا بيايند نبايد مورد مزاحمت قرار گيرند، ولي با توجه به اينكه در سوره توبه كه معروف است در سال نهم هجرت نازل شده در آيه 28 دستور جلوگيري از آمدن مشركان به مسجدالحرام داده شده، و با توجه به اينكه سوره مائده در اواخر عمر پيامبر(صلي الله عليه وآله) در سال دهم هجرت نازل گرديده است و طبق روايات شيعه و اهل تسنن هيچ حكمي از آن نسخ نشده، چنين تفسيري صحيح نيست، و حق آن است كه حكم بالا مخصوص به مسلمانان است.

5 ـ تحريم صيد محدود بزمان احرام است، بنابراين هنگامي كه از احرام حج يا



224


عمره بيرون آمديد، صيد كردن براي شما مجاز است; " وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا..." .

6 ـ اگر جمعي از بت پرستان در دوران جاهليت (در جريان حديبيه) مزاحم زيارت شما از خانه خدا شدند و نگذاشتند مناسك زيارت خانه خدا را انجام دهيد، نبايد اين جريان سبب شود كه بعد از اسلام آنها، كينه هاي ديرينه را زنده كنيد و مانع آنها از زيارت خانه خدا شويد; " وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْم أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا..." . اين حكم گرچه در مورد زيارت خانه خدا نازل شده است، ولي در حقيقت يك قانون كلي از آن استفاده مي شود كه مسلمان نبايد كينه توز باشد و حوادثي را كه در زمانهاي گذشته واقع شده بار ديگر در فكر خود زنده كند و در صدد انتقام بر آيد، و با توجه به اينكه يكي از علل نفاق و تفرقه در هر اجتماعي همين مسأله است، اهميت اين دستور اسلامي براي جلوگيري از شعلهور شدن آتش نفاق در ميان مسلمانان آنهم در آستانه غروب آفتاب عمر پيامبر(صلي الله عليه وآله) آشكارتر مي شود.

7 ـ سپس براي تكميل بحث گذشته مي فرمايد: شما بجاي اينكه دست به هم بدهيد تا از دشمنان سابق و دوستان امروز خود انتقام بگيريد بايد دست اتحاد در راه نيكيها و تقوا به يكديگر بدهيد نه اينكه تعاون و همكاري بر گناه و تعدي نماييد; " وَ تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ" .

8 ـ در پايان آيه براي تحكيم و تأكيد احكام گذشته مي فرمايد: پرهيزكاري را پيشه كنيد و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد كه مجازات و كيفرهاي خدا شديد است.

" وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقابِ" .(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج4، ص252



225


«قرباني

 

وَ لِكُلِّ أُمَّة جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلي ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ اْلأَنْعامِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ(34)

الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصّابِرِينَ عَلي ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ(35)(1)

34 ـ براي هر امتي قربانگاهي قرار داديم تا نام خداوند را (به هنگام قرباني) بر چهار پاياني كه به آنها روزي داده ايم ببرند و خداي شما معبود واحدي است. در برابر فرمان او تسليم شويد و بشارت ده متواضعان و تسليم شوندگان را.

35 ـ همانها كه وقتي نام خدا برده مي شود، دل هايشان مملو از خوف پروردگار مي شود و آنها كه در برابر مصايبي كه به آنها مي رسد، شكيبا و استوارند و آنها كه نماز را بر پا مي دارند و از آنچه روزيشان داده ايم انفاق مي كنند.

 

در ارتباط با آيات گذشته و از جمله دستور قرباني ممكن است اين سؤال پيش آيد كه اين چگونه عبادتي است كه در اسلام تشريع شده كه براي خداوند و براي جلب رضاي او حيوانات را قرباني كنند، مگر خداوند نياز به قرباني دارد؟ آيا اين كار در اديان ديگر نيز بوده است يا مخصوص مشركان بوده است؟ قرآن براي روشن ساختن اين مطلب در نخستين آيه مورد بحث مي گويد:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حج


| شناسه مطلب: 76652