بخش 9

قربانی برای چیست؟ تکلیف گوشت های قربانی در عصر ما سعی میان صفا و مروه شأن نزول اعمال جاهلان نباید مانع کار مثبت گردد نکته ها 1 ـ صفا و مروه 2 ـ قسمتی از اسرار سعی صفا و مروه 3 ـ پاسخ به یک سؤال 4 ـ تطوع چیست؟ 5 ـ شکرگزاری خداوند حج و یاد خدا شأن نزول آخرین سخن درباره حج نکته ها 1 ـ ایام معلومات چیست؟


226


اين منحصر به شما نيست كه مراسم ذبح و قرباني براي خداوند داريد، «ما براي هر امتي قربانگاهي قرار داديم تا نام خداوند را بر چهارپاياني كه به آنها روزي داده ايم ببرند ; " وَ لِكُلِّ أُمَّة جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلي ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ اْلأَنْعامِ..." .

راغب در مفردات مي گويد: نسك به معني عبادت و «ناسك به معني عابد است و مناسك حج يعني مواقفي كه اين عبادت در آنجا انجام مي شود، يا به معني خود اين اعمال است.

ولي طبق گفته طبرسي در مجمع البيان و ابو الفتوح رازي در روح الجنان، منسك (بر وزن منصب) بنابر احتمالي به معني خصوص قرباني كردن از ميان عبادات است.(1)

بنابر اين منسك هر چند مفهوم عامي دارد كه عبادات ديگر مخصوصا مراسم حج را شامل مي شود، ولي در آيه مورد بحث به قرينه: " لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ..." ; «تا نام خدا را بر آن ببرند به معناي خصوص قرباني است.

به هر حال، مسأله قرباني هميشه سؤال انگيز بوده است، البته اين سؤالات بيشتر به خاطر مسايل خرافي پيش مي آمد كه با اين عبادت آميخته شده اند، مانند قرباني كردن مشركان براي بت ها با برنامه هاي خاصي كه داشتند، ولي ذبح حيوان به نام خداوند و براي جلب رضاي او كه سمبلي براي آمادگي انسان براي فداكاري و قرباني شدن در راه او است، سپس استفاده كردن از گوشت آن براي اطعام فقرا و مانند آن، امري منطقي و كاملا قابل درك است.

لذا در پايان آيه مي فرمايد: «خداي شما معبود واحدي است (و برنامه او هم برنامه واحدي است)  ; " ...فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ..." . اكنون كه چنين است «در برابر فرمان او تسليم شويد. ; "فَلَهُ أَسْلِمُوا" . «و بشارت ده متواضعان در برابر فرمان هاي پروردگار ر " وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ" .(2)

سپس در آيه بعد صفات مخبتين (تواضع كنندگان) را در چهار قسمت كه دو قسمت جنبه معنوي و رواني و دو قسمت جنبه جسماني دارد توضيح مي دهد، نخست مي گويد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به همين جهت «نسكت الشاة مفهومش اين است كه گوسفند را ذبح كردم.

2 ـ «مخبتين از ماده «اخبات از ريشه «خبت گرفته شده كه به معناي زمين صاف و وسيع است، بعداً اين ماده به معناي اطمينان و خضوع آمده است.



227


«آنها كساني هستند كه وقتي نام خداوند برده مي شود، دل هايشان مملو از خوف پروردگار مي شود ; " الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ..." .

نه اينكه از غضب او بي جهت بترسند و نه اينكه در رحمت او شك و ترديد داشته باشند، بلكه اين ترس به خاطر مسؤوليت هايي است كه بر دوش داشتند و شايد در انجام آن كوتاهي كرده اند، اين ترس به خاطر درك مقام با عظمت خداوند است كه انسان در مقابل عظمت خايف مي شود.(1)

ديگر اينكه «آنها در برابر حوادث دردناكي كه در زندگي شان رخ مي دهد، صبر و شكيبايي پيش مي گيرند ; " وَ الصّابِرِينَ عَلي ما أَصابَهُمْ..." .

عظمت حادثه هر قدر زياد و ناراحتي آن هر قدر سنگين باشد، در برابر آن زانو نمي زنند، خونسردي خود رااز دست نمي دهند، از ميدان فرار نمي كنند، مايوس نمي شوند، لب به كفران نمي گشايند و خلاصه ايستادگي مي كنند و پيش مي روند و پيروز مي شوند.

سوم و چهارم اينكه: «آنها نماز را بر پا مي دارند و از آنچه به آنها روزي داده ايم، انفاق مي كنند ; " وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ" .

از يك سو ارتباطشان با خالق جهان محكم است و از سوي ديگر پيوندشان با خلق خدا مستحكم.

از اين توضيح به خوبي روشن مي شود كه مسأله اخبات و تسليم و تواضع كه از صفات ويژه مؤمنان است تنها جنبه دروني ندارد، بلكه بايد آثار آن در همه اعمال ظاهر و آشكار شود.(2)

قرباني براي چيست؟

وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلَيْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج14، ص104

2 . در زمينه انگيزه هاي ترس و خوف از خدا در ج 7 ص 86 تفسير نمونه ذيل آيه 2 سوره انفال مشروحاً بحث كرده ايم.



228


كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(36)

لَنْ يَنالَ اللهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللهَ عَلي ما هَداكُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ(37)

إِنَّ اللهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوّان كَفُور(38)(1)

36 ـ و شترهاي چاق و فربه را براي شما از شعاير الهي قرار داديم، در آنها براي شما خير و بركت است، نام خداوند را (هنگام قرباني كردن آنها) در حالي كه به صف ايستاده اند ببريد، هنگامي كه پهلويشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها بخوريد و مستمندان قانع و فقيران معترض را نيز از آن اطعام كنيد، اينگونه ما آنها را مسخرتان ساختيم تا شكر خداوند را به جا آوريد.

37 ـ هرگز نه گوشت ها و نه خون هاي آنها به خداوند نمي رسد، آنچه به او مي رسد تقوا و پرهيزگاري شماست!، اينگونه خداوند آنها را مسخر شما ساخته، تا او را به خاطر هدايتتان بزرگ بشمريد و بشارت ده نيكوكاران را.

38 ـ خداوند از كساني كه ايمان آورده اند دفاع مي كند، خداوند هيچ خيانتكار كفران كننده اي را دوست ندارد.

باز در آيات مورد بحث سخن از مراسم حج و شعاير الهي و مسأله قرباني است، نخست مي گويد: «شترهاي چاق و فربه را براي شما از شعاير الهي قرار داديم ; " وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللهِ..." .

آنها از يك سو به شما تعلق دارند، و از سوي ديگر از شعاير و نشانه هاي خداوند در اين عبادت بزرگ هستند، چرا كه قرباني حج يكي از مظاهر روشن اين عبادت است كه به فلسفه آن پيشتر اشاره كرده ايم.

«بدن (بر وزن قدس) جمع «بدنة (بر وزن عجله) به معني شتر بزرگ و چاق و گوشت دار است و از آنجا كه چنين حيواني براي مراسم قرباني و اطعام فقرا و نيازمندان مناسب تر است، مخصوصا روي آن تكيه شده است، و گرنه مي دانيم چاق بودن حيوان قرباني از شرايط الزامي نيست. همين مقدار كافي است كه لاغر نبوده باشد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حج



229


سپس اضافه مي كند: «براي شما در چنين حيواناتي خير و بركت است ; " ...لَكُمْ فِيها خَيْرٌ..." .

از يك سو از گوشت آنها استفاده مي كنيد و ديگران را اطعام مي نماييد و از سوي ديگر به خاطر اين ايثار و گذشت و عبادت پروردگار از نتايج معنوي آن بهره مند خواهيد شد و به پيشگاه او تقرب مي جوييد.

سپس كيفيت قرباني كردن را در يك جمله كوتاه چنين بيان مي كند: «نام خداوند را به هنگام قرباني كردن آنها در حالي كه به صف ايستاده اند ببريد ; " فَاذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلَيْها صَوافَّ" .

بدون شك ذكر نام خداوند به هنگام ذبح حيوانات يا نحر كردن شتر كيفيت خاصي ندارد و هرگونه نام خداوند را ببرند كافي است. چنانكه ظاهر آيه همان است، ولي در بعضي از روايات ذكر مخصوصي ذكر شده كه در واقع بيان فرد كامل است. مفسران از ابن عباس آن را نقل كرده اند: «اَللَّهُ أَكْبَرُ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ، اَللَّهُمَّ مِنْكَ وَ لَكَ .(1)

اما در روايتي از امام صادق(عليه السلام) جمله هاي رساتري نقل شده است فرمود: هنگامي كه قرباني را خريدي، آن را رو به قبله كن و به هنگام ذبح يا نحر بگو «وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَالسَّمَاوَاتِ وَ الاَْرْضَ حَنِيفاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذَلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ اللَّهُمَّ مِنْكَ وَ لَكَ بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي .(2)

واژه «صواف جمع «صافه به معني صف كشيده است و به طوري كه در روايات وارد شده، منظور اين است كه دو دست شتر قرباني را از مچ تا زانو در حالي كه ايستاده باشد با هم ببندند، تا به هنگام نحر زياد تكان به خود ندهد و فرار نكند.

طبيعي است هنگامي كه مقداري خون از تن او مي رود، دست هايش سست مي شود و به روي زمين مي خوابد و لذا در ذيل آيه مي فرمايد: «هنگامي كه پهلوي آن آرام گرفت (كنايه از جان دادن است) از آن بخوريد و فقير قانع وسائل معترض را نيز اطعام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجمع البيان ذيل آيه مورد بحث و «روح المعاني ذيل همين آيه با اندك تفاوت.

2 ـ الكافي، ج4، ص498 ; وسائل الشيعه، ج10، ص138



230


كنيد ; " فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ..." .

فرق ميان «قانِع و «مُعْتَرّ اين است كه قانع به كسي مي گويند كه اگر چيزي به او بدهند قناعت مي كند و راضي و خشنود مي شود و اعتراض و ايراد و خشمي ندارد، اما معتر كسي است كه به سراغ تو مي آيد و سؤال و تقاضا مي كند و اي بسا به آنچه مي دهي راضي نشود و اعتراض كند.

«قانع از ماده قناعت و «معتر از ماده عر (بر وزن شر و بر وزن حر) در اصل به معني بيماري «جَرَبْ است كه عارض بر پوست بدن انسان مي شود.

سپس به سؤال كننده اي كه به سراغ انسان مي آيد و تقاضاي كمك مي كند (و اي بسا زبان به اعتراض مي گشايد) معتر گفته شده است.

مقدم داشتن قانع بر معتر، نشانه اين است كه آن دسته از محروماني كه عفيف النفس و خويشتنداراند بايد بيشتر مورد توجه قرار گيرند.

اين نكته نيز قابل توجه است كه جمله:" فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ..." . " فَكُلُوا مِنْها" ; «از آن بخوريد. ظاهر در اين است كه واجب است حجاج چيزي از قرباني خود را نيز بخورند و شايد اين براي رعايت مساوات ميان آنها و مستمندان است.

بالاخره آيه را چنين پايان مي دهد: «اينگونه ما آنها را مسخر شما ساختيم تا شكر خداوند را به جا آوريد ; " كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ" .

راستي اين عجيب است حيواني با آن بزرگي و قدرت و زور آنچنان تسليم است كه اجازه مي دهد كودكي پاهاي او را محكم ببندد و او را نحر كند (طريقه نحر كردن اين است كه كاردي در گودي گردن او فرو مي برند خونريزي شروع مي شود و حيوان به زودي جان مي دهد).

گاهي خداوند براي نشان دادن اهميت اين تسخير، فرمان اطاعت و تسليم را از اين حيوانات بر مي دارد و ديده ايم يك شتر خشمگين و عصباني كه در حال عادي كودك خردسال مهار او را مي كشيد، تبديل به موجود خطرناكي مي شود كه چندين انسان نيرومند از عهده او بر نمي آيند.

آيه بعد در واقع پاسخي است به اين سؤال كه خدا چه نيازي به قرباني دارد؟ اصولا



231


فلسفه قرباني كردن چيست؟ مگر اين كار نفعي به حال خداوند دارد مي فرمايد: «گوشتها
و خون هاي اين قربانيان هرگز به خدا نمي رسد ;
" لَنْ يَنالَ اللهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها..." .

اصولا خداوند نيازي به گوشت قرباني ندارد، او نه جسم است و نه نيازمند، او وجودي كامل و بي انتها از هر جهت است.

«بلكه آنچه به خداوند مي رسد، تقوا و پرهيزگاري و پاكي اعمال شما بندگان است ; " وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ..." .

به تعبير ديگر هدف آن است كه شما با پيمودن مدارج تقوا در مسير يك انسان كامل قرار گيريد و روز به روز به خداوند نزديكتر شويد، همه عبادات كلاس هاي تربيت است براي شما انسان ها، قرباني، درس ايثار و فداكاري و گذشت و آمادگي براي شهادت در راه خداوند، و درس كمك به نيازمندان و مستمندان به شما مي آموزد.

اين تعبير كه خون آنها نيز به خداوند نمي رسد، با اينكه خون قابل استفاده نيست، ظاهراً اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلي است كه هرگاه حيواني راقرباني مي كردند، خون آن را بر سر بت ها و گاه بر در و ديوار كعبه مي پاشيدند و بعضي از مسلمانان نا آگاه، بي ميل نبودند كه در اين برنامه خرافي از آنها تبعيت كنند. آيه فوق نازل شد و آنها را نهي كرد.(1)

متاسفانه هنوز اين رسم جاهلي در بعضي از مناطق وجود دارد كه هر گاه به خاطر ساختن خانه اي قرباني مي كنند، خون آن را بر سقف و ديوار آن خانه مي پاشند و حتي در ساختمان بعضي از مساجد نيز اين عمل زشت و خرافي را كه مايه آلودگي مسجد است، انجام مي دهند كه بايد مسلمانان بيدار شديدا با آن مبارزه كنند.

سپس بار ديگر به نعمت تسخير حيوانات اشاره كرده مي گويد: «اين گونه خداوند چارپايان را مسخر شما كرد، تا خداوند را به خاطر اينكه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد و تكبير گوييد ; " ...كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللهَ عَلي ما هَداكُمْ..." .

هدف نهايي اين است كه به عظمت خداوند آشنا شويد، همان خدايي كه شما را در مسير تشريع و تكوين، هدايت كرده است، از يك سو مناسك حج و آيين اطاعت و بندگي را به شما آموخت و از سوي ديگر اين حيوانات بزرگ و نيرومند را مطيع فرمان شما ساخت، تا از آنها در راه اطاعت خداوند، قرباني كردن، نيكي به نيازمندان و همچنين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كنز العرفان، ج1، ص314



232


تامين زندگي خود استفاده كنيد. لذا در پايان آيه مي گويد: «بشارت ده نيكوكاران ر ;
" وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ" .

آنها كه از اين نعمت هاي الهي در طريق اطاعت او بهره مي گيرند و وظايف خود را به نيكوترين وجه انجام مي دهند و مخصوصا از انفاق در راه خدا كوتاهي نمي كنند.

اين نيكوكاران نه تنها به ديگران نيكي مي كنند كه نسبت به خويشتن هم بهترين خدمت را انجام مي دهند.

و چون مقاومت در برابر خرافات مشركان كه در آيات قبل به آن اشاره شد، ممكن است آتش خشم اين گروه متعصب و لجوج را برانگيزد و سبب درگيري هاي كوچك و بزرگ شود، خداوند در آخرين آيه مورد بحث، مؤمنان را به كمك خود دلگرم ساخته مي گويد: «خداوند از كساني كه ايمان آورده اند دفاع مي كند ; " إِنَّ اللهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا...".

بگذار طوايف و قبايل عرب و يهود و نصارا و مشركان شبه جزيره، دست به دست هم بدهند تا مؤمنان را تحت فشار قرار داده و به گمان خود نابود كنند، ولي خداوند وعده دفاع از آنها را داده است وعده بقاي اسلام تا دامنه قيامت!

اين وعده الهي مخصوص مؤمنان عصر پيامبر(صلي الله عليه وآله) در برابر مشركان نبود، حكمي است جاري و ساري در تمام اعصار و قرون، مهم آن است كه ما مصداق: " ...الَّذِينَ آمَنُوا..." باشيم كه دفاع الهي به دنبال آن حتمي است و تخلف ناپذير، آري خداوند از مؤمنان دفاع مي كند.

در پايان آيه، موضع مشركان و هم مسلكان آنها را در پيشگاه خداوند با اين عبارت روشن مي سازد: «خداوند هيچ خيانتكار كفران كننده اي را دوست ندارد! ; " إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوّان كَفُور" .

همان ها كه براي خداوند شريك قرار دادند و حتي به هنگام گفتن لبيك تصريح به نام بت ها نمودند و به اين ترتيب خيانتشان مسجل است، همچنين با بردن نام بت ها بر قرباني ها و فراموش كردن نام خداوند كفران نعمت هاي الهي نمودند، با اين حال چگونه ممكن است خداوند اين خائنان كفران كننده را دوست دارد؟(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج14، ص111



233


تكليف گوشت هاي قرباني در عصر ما

از آيات فوق به خوبي اين معني استفاده مي شود كه هدف از قرباني كردن، علاوه بر جنبه هاي معنوي و روحاني و تقرب به درگاه خداوند، اين است كه گوشت آن به مصرف هاي لازم برسد. هم قرباني كننده از آن استفاده كند و هم قسمتي را به فقيران نيازمند برساند.

از سوي ديگر تحريم اسراف در اسلام، چيزي نيست كه بر كسي پوشيده باشد، چرا كه قرآن و روايات اسلامي و دليل عقل آن را اثبات كرده است.

از مجموع اين سخن چنين نتيجه مي گيريم كه مسلمانان مجاز نيستند گوشت هاي قرباني را در سرزمين مني بر روي زمين بيندازند تا گنديده شود و يا در زير خاك ها مدفون كنند و وجوب قرباني براي حجاج دليل بر چنين عملي نمي تواند باشد، بلكه اگر نيازمنداني در آن روز و در آن سرزمين پيدا نشوند، بايد آن را به مناطق ديگر حمل كنند و به مصرف برسانند و اين مقتضاي جمع ميان ادله است.

اگر در روايات اسلامي مي خوانيم كه بيرون بردن گوشت قرباني از سرزمين مني يا از حرم مكه ممنوع است، اين مربوط به زمان هايي بوده كه مصرف كننده در آنجا به قدر كافي وجود داشته است.

لذا در روايت صحيح كه در منابع معتبر از امام صادق(عليه السلام) نقل شده چنين مي خوانيم: يكي از ياران امام(عليه السلام) از همين موضوع سؤال كرد، امام(عليه السلام) فرمود:

«كُنَّا نَقُولُ لا يُخْرَجْ مِنْهَا شَيْءٌ لِحَاجَةِ النَّاسِ إِلَيْهِ فَأَمَّا الْيَوْمَ فَقَدْ كَثُرَ النَّاسُ فَلا بَأْسَ بِإِخْرَاجِهِ ; «ما پيشتر دستور مي داديم كه چيزي از آن را از سرزمين مني بيرون نبرند، چرا كه مردم به آن نياز داشتند، اما امروز چون مردم (و قربانيان آنها) فزوني يافته اند، بيرون بردن آنها بي مانع است. (1) و(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه، ج10، ص150، ابواب الذبح، باب 42

2 . تفسير نمونه، ج14، ص84



234


سعي بين صفا و مروه

 

إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ(158)(1)

158 ـ صفا و مروه از شعائر و نشانه هاي خدا است، بنا بر اين كساني كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مي دهند مانعي ندارد بر آن دو طواف كنند (و سعي صفا و مروه انجام دهند، هرگز اعمال بي رويه مشركان كه بت هايي بر اين دو كوه نصب كرده بودند، از موقعيت اين دو مكان مقدس نمي كاهد) و كساني كه فرمان خدا را در انجام كارهاي نيك اطاعت كنند، خداوند در برابر عمل آنها شكرگزار و از افعال آنها آگاه است.

شأن نزول:

پيش از ظهور اسلام و همچنين مقارن آن، مشركان و بت پرستان براي انجام مناسك حج به مكه مي آمدند و مراسم حج را كه اصل آن از ابراهيم(عليه السلام) بود ولي با مقدار زيادي از خرافات و شرك آميخته بودند، انجام مي دادند كه از جمله وقوف به عرفات، قرباني، طواف، سعي صفا و مروه بود، البته اين اعمال با وضع خاصي صورت مي گرفت.

اسلام با اصلاح و تصفيه اي كه در اين برنامه به عمل آورد، اصل اين عبادت بزرگ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره



235


و مراسم صحيح و خالص از شرك آن را امضا نمود و بر روي خرافات خط بطلان كشيد. از جمله اعمال و مناسكي كه انجام مي شد، سعي يعني حركت ميان دو كوه معروف صفا و مروه بود.

در بسياري از روايات كه از طرق شيعه و اهل تسنن آمده، چنين مي خوانيم كه در عصر جاهليت، مشركان در بالاي كوه صفا بتي نصب كرده بودند بنام«اِساف و بر كوه مروه بت ديگر بنام «نائله و به هنگام سعي از اين دو كوه بالا مي رفتند و آن دو بت را به عنوان تبرك با دست خود مسح مي كردند، مسلمانان به خاطر اين موضوع از سعي ميان صفا و مروه كراهت داشتند و فكر مي كردند در اين شرايط سعي صفا و مروه كار صحيحي نيست.

آيه فوق نازل شد و به آنها اعلام داشت كه صفا و مروه از شعاير خداوند است. اگر مردم نادان آنها را آلوده كرده اند، دليل بر اين نيست كه مسلمانان فريضه سعي را ترك كنند.

ضمناً در اينكه آيه شريفه در چه موقع نازل شد، گفتگو است، طبق پاره اي از روايات به هنگام عمرة القضا (در سال هفتم هجري) بوده است و يكي از شرائط پيامبر(صلي الله عليه وآله) با مشركان در اين سفر اين بود كه آن دو بت را از صفا و مروه بردارند، آنها نيز به اين شرط عمل كردند ولي بعد آنها را به جاي خود باز گرداندند! همين عمل سبب شد كه بعضي از مسلمانان از سعي صفا و مروه خودداري كنند كه آيه شريفه آنها را نهي كرد.

بعضي احتمال داده اند كه آيه در حَجّة الوداع (آخرين حج پيامبر در سال دهم هجري) نازل شده است، اگر اين احتمال را قبول كنيم، مسلما در آن زمان نه تنها در صفا و مروه بتي وجود نداشت، بلكه در محيط مكه نيز از بت اثري نبود، بنا بر اين بايد قبول كنيم اين ناراحتي مسلمانان از سعي ميان صفا و مروه، به خاطر همان سابقه تاريخي و وضع گذشته آنها بوده كه بت اساف و نائله بر آنها قرار داشت.

اعمال جاهلان نبايد مانع كار مثبت گردد

اين آيه با توجه به شرايط خاص رواني كه در شان نزول گفته شد، نخست به مسلمانان خبر مي دهد كه «صفا و مروه از شعاير و نشانه هاي خدا است ; " إِنَّ الصَّفا



236


وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ..." .

از اين مقدمه چنين نتيجه گيري مي كند: «كسي كه حج خانه خدا يا عمره را به جا آورد، گناهي بر او نيست كه به اين دو طواف كند ; " ...فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما..." .

هرگز نبايد اعمال بي رويه مشركان كه اين شعاير الهي را با بت ها آلوده كرده بودند، از اهميت اين دو مكان مقدس بكاهد.

در پايان آيه مي فرمايد: «كساني كه كار نيك به عنوان اطاعت خدا انجام دهند، خداوند شاكر و عليم است ; " ...وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ" .

در برابر اطاعت و انجام كار نيك به وسيله پاداش نيك از اعمال بندگان تشكر مي كند و از نيت هاي آنها به خوبي آگاه است، مي داند چه كساني به بت ها علاقمندند و چه كساني از آن بيزارند.

نكته ها

1 ـ صفا و مروه

صفا و مروه نام دو كوه كوچك در مكه است كه امروز بر اثر توسعه مسجدالحرام، در ضلع شرقي مسجد در سمتي كه حجر الاسود و مقام حضرت ابراهيم(عليه السلام) قرار دارد، قرار گرفته است.

اين دو كوه كوچك به فاصله تقريبا 420 متر در برابر يكديگر قرار دارند و اكنون اين فاصله به صورت سالن عظيم سرپوشيده اي درآمده كه حجاج در زير سقف آن به سعي مي پردازند.

دو لفظ صفا و مروه گرچه فعلا نام اين دو كوه است (و به اصطلاح علم مي باشد) اما در لغت صفا به معني سنگ محكم و صافي است كه با خاك و شن آميخته نباشد و مروه به معني سنگ محكم و خشن است.

شعاير جمع شعيره به معني علامت است و شعايرالله علامت هايي است كه انسان را به ياد خدا مي اندازد و خاطره اي از خاطرات مقدس را در نظرها تجديد مي كند.

اعتمر از ماده عمره در اصل به معني قسمت هاي اضافي است كه به ساختمان ملحق



237


مي كنند و باعث تكامل آن مي شود، اما در اصطلاح شرع به اعمال مخصوصي گفته مي شود كه بر مراسم حج افزوده مي شود (و گاهي نيز به طور جداگانه تحت نام عمره مفرده انجام مي گيرد) البته عمره از جهات زيادي با حج شباهت دارد و تفاوت آن نيز كم نيست.

2 ـ قسمتي از اسرار سعي صفا و مروه

درست است كه خواندن و شنيدن تاريخ زندگي مردان بزرگ انسان را به سوي خط آنها سوق مي دهد، ولي راه صحيح تر و عميق تري نيز وجود دارد و آن مشاهده صحنه هايي است كه مردان خدا در آنجا به مبارزه برخاسته اند و ديدن مراكزي است كه وقايع اصلي در آنجا اتفاق افتاده است.

اين در واقع تاريخ زنده و جاندار محسوب مي شود، نه مانند كتب تاريخ كه خاموش و بي جان است، در اين گونه مراكز، انسان با برداشتن فاصله هاي زماني و با توجه به حضور در مكان اصلي، خود را در متن حادثه احساس مي كند و گويا با چشم خود همه چيز را مي بيند.

اثر تربيتي اين موضوع هرگز قابل مقايسه با اثرات تربيتي سخنراني و مطالعه كتب و مانند اينها نيست، اينجا سخن از احساس است نه ادراك، تصديق است نه تصور، و عينيت است نه ذهنيت.

از طرفي مي دانيم در ميان پيامبران بزرگ، كمتر كسي همچون ابراهيم(عليه السلام) در صحنه هاي گوناگون مبارزه و در برابر آزمايش سخت قرار گرفته است تا آنجا كه قرآن در باره او مي گويد: " إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ"اين آزمايش هاي آشكار و بزرگي است (منافات ـ 106).

همين مجاهده ها، مبارزه ها و آزمايش هاي سخت و سنگين بود كه ابراهيم(عليه السلام)را آنچنان پرورش داد كه تاج افتخار امامت بر سر او گذاردند.

مراسم حج در حقيقت يك دوره كامل از صحنه هاي مبارزات ابراهيم(عليه السلام)و منزلگاه هاي توحيد و بندگي و فداكاري اخلاص را در خاطره ها مجسم مي سازد.

اگر مسلمانان به هنگام انجام اين مناسك به روح و اسرار آن واقف باشند و به



238


جنبه هاي مختلف سمبوليك آن بينديشند، يك كلاس بزرگ تربيتي و يك دوره كامل خداشناسي و پيامبرشناسي و انسان شناسي است. با توجه به اين مقدمه به جريان ابراهيم(عليه السلام)و جنبه ي تاريخي صفا و مروه باز مي گرديم.

با اينكه ابراهيم(عليه السلام)به سن پيري رسيده بود ولي فرزندي نداشت، از خداوند درخواست اولاد نمود، در همان سن پيري از كنيزش هاجر فرزندي به او عطا شد كه نام وي را اسماعيل گذارد.

همسر اول او ساره، نتوانست تحمل كند كه ابراهيم(عليه السلام)از غير او فرزند داشته باشد. خداوند به ابراهيم(عليه السلام)دستور داد تا مادر و فرزند را به مكه كه در آن زمان بياباني بي آب و علف بود ببرد و سكني دهد.

ابراهيم(عليه السلام) فرمان خداوند را امتثال كرد و آنها را به سرزمين مكه كه در آن روز، سرزمين خشك و بي آب و علفي بود و حتي پرنده اي در آنجا پر نمي زد برد، همين كه خواست تنها از آنجا برگردد، همسرش شروع به گريه كرد كه يك زن و يك كودك شيرخوار در اين بيابان بي آب و گياه چه كند؟ اشك هاي سوزان او كه با اشك كودك شيرخوار آميخته مي شد، قلب ابراهيم(عليه السلام)را تكان داد، دست به دعا برداشت و گفت: خداوندا! من به خاطر فرمان تو همسر و كودكم را در اين بيابان سوزان و بدون آب و گياه تنها مي گذارم، تا نام تو بلند و خانه ي تو آباد گردد. اين را گفت و با آنها در ميان اندوه و عشقي عميق وداع گفت.

طولي نكشيد كه غذا و آب ذخيره مادر تمام شد و شير در پستان او خشكيد، بي تابي كودك شيرخوار و نگاه هاي تضرع آميز او مادر را آنچنان مضطرب ساخت كه تشنگي خود را فراموش كرد و براي به دست آوردن آب به تلاش و كوشش برخاست، نخست به كنار كوه صفا آمد، اثري از آب در آنجا نديد، سرابي از طرف كوه مروه نظر او را جلب كرد و به گمان آب به سوي آن شتافت و در آنجا نيز خبري از آب نبود، از آنجا همين را بر كوه صفا ديد و به سوي آن باز گشت و هفت بار اين تلاش و كوشش براي ادامه ي حيات و مبارزه با مرگ تكرار شد، در آخرين لحظات كه طفل شير خوار شايد آخرين دقايق عمرش را طي مي كرد، از نزديك پاي او ـ با نهايت تعجب ـ چشمه زمزم جوشيدن گرفت مادر و كودك از آن نوشيدند و از مرگ حتمي نجات يافتند.



239


از آنجا كه آب رمز حيات است، پرندگان از هر سو به سمت چشمه آمدند و قافله ها با مشاهده پرواز پرندگان، مسير خود را به سوي آن نقطه تغيير دادند و سرانجام، از بركت فداكاري يك خانواده به ظاهر كوچك، مركزي بزرگ و با عظمت به وجود آمد.

امروز در كنار خانه خدا حريمي براي هاجر و فرزندش اسماعيل باز شده (به نام حجر اسماعيل) كه هر سال صدها هزار نفر از اطراف عالم به سراغ آن آمده و موظف اند در طواف خانه خدا، آن حريم را كه مدفن آن زن و فرزند است همچون جزئي از كعبه قرار دهند.

كوه صفا و مروه به ما درسي مي دهد كه براي احياي نام حق و به دست آوردن عظمت آيين او همه حتي كودك شيرخوار بايد تا پاي جان بايستند.

سعي صفا و مروه به ما مي آموزد در نوميدي ها بسي اميدها است، هاجر مادر اسماعيل در جايي كه آبي به چشم نمي خورد، تلاش كرد خداوند هم از راهي كه تصور نمي كرد او را سيراب نمود.

سعي صفا و مروه به ما مي گويد روزگاري بر سر آنها بت هايي نصب بود، اما امروز در اثر فعاليت هاي پي گير پيغمبر اسلام(صلي الله عليه وآله) شب و روز در دامنه اش بانگ «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ طنين انداز است.

كوه صفا حق دارد بخود ببالد و بگويد من اولين پايگاه تبليغات پيغمبر اسلام(صلي الله عليه وآله)بودم، هنگامي كه شهر مكه در ظلمت شرك فرو رفته بود، آفتاب هدايت از من طلوع كرد، شما كه امروز سعي صفا و مروه مي كنيد به خاطر داشته باشيد كه اگر امروز هزاران نفر در كنار اين كوه دعوت پيغمبر(صلي الله عليه وآله) را اجابت كرده اند روزگاري بود كه پيغمبر(صلي الله عليه وآله وسلم) در بالاي اين كوه مردم را به خدا دعوت مي كرد، كسي او را اجابت نمي نمود، شما نيز در راه حق گامي برداريد و اگر از كساني كه اميد استقبال داريد جوابي نيافتيد، مايوس نشويد و به كار خود همچنان ادامه دهيد.

سعي صفا و مروه به ما مي گويد: قدر اين آيين و مركز توحيد را بدانيد. افرادي خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا اين مركز توحيد را امروز براي شما حفظ كردند.

به همين دليل خداوند بر هر فردي از زايران خانه اش واجب كرده با لباس و وضع مخصوص و عاري از هرگونه امتياز و تشخص هفت مرتبه براي تجديد آن خاطره ها بين



240


اين دو كوه را بپيمايد.

كساني كه در اثر كبر و غرور حاضر نبودند حتي در معابر عمومي قدم بر دارند و ممكن نبود در خيابان ها به سرعت راه بروند، در آنجا بايد به خاطر امتثال فرمان خداوند
گاهي آهسته و زماني هروله كنان با سرعت پيش بروند و بنا به روايات متعدد، اينجا مكاني است كه دستوراتش براي بيدار كردن متكبران است!

به هر حال بعد از آنكه فرمود صفا و مروه دو نشانه بزرگ و مركز بندگي مردم و از شعاير الهي است، اضافه مي كند هر كس حج خانه خدا مي كند يا عمره انجام دهد باكي بر او نيست بين اين دو كوه طواف كند، منظور از كلمه طواف در اينجا سعي است و اين با معني لغوي طواف مخالفتي ندارد; زيرا هر حركتي كه انسان در پايان به جاي اول باز گردد، به آن طواف گفته مي شود خواه حركت دوراني باشد يا نه.

3 ـ پاسخ به يك سؤال

در اينجا سؤالي پيش مي آيد: از نظر فقه اسلام سعي ميان دو كوه صفا و مروه واجب است خواه در اعمال حج باشد يا عمره، در صورتي كه ظاهر از لفظ (لا جناح) آن است كه سعي بين صفا و مروه بي مانع است، اما دلالت بر وجوب ندارد.

پاسخ اين سؤال را از رواياتي كه در شان نزول بيان شد به روشني در مي يابيم، چه اينكه مسلمانان گمان مي كردند كه با آن سابقه اي كه اين دو كوه داشته و زماني جايگاه بت اساف و نائله بوده و كفار در سعي خود آنها را مسح مي كردند، ديگر سزاوار نيست كه مسلمانان ميان آن دو سعي كنند.

اين آيه به آنها مي فرمايد: باكي نيست كه شما سعي كنيد چون اين دو كوه از شعاير خدا است و به عبارت روشن تر تعبير به لا جناح(1) براي بر طرف كردن آن كراهت بكار برده شده است.

علاوه براين درقرآن كريم دستورات واجب ديگري با اين تعبير ومانند آن بيان شده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «جناح در اصل به معناي تمايل به يك سمت است و از آنجا كه گناه انسان را از حق متمايل و منحرف مي كند به آن جناح گفته مي شود.



241


است. مثلا در باره نماز مسافر مي خوانيم " وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي اْلأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ..." ;(1) «اگر مسافر بوديد مانعي ندارد كه نماز را شكسته بجا آوريد

با اينكه مي دانيم نماز قصر بر مسافر واجب است نه اينكه فقط بي مانع باشد، به طور كلي كلمه لا جناح در مواردي گفته مي شود كه سابقه ذهني شنونده نسبت به آن چيز آميخته با احساس نگراني و منفي است.

امام باقر(عليه السلام) نيز در حديثي كه در كتاب من لا يحضره الفقيه از آن حضرت نقل شده به همين روش اشاره مي فرمايد.

4 ـ تطوع چيست؟

تطوع در لغت به معني قبول طاعت و پذيرفتن دستور است و در عرف فقها، معمولا به اعمال مستحب گفته مي شود، به همين جهت غالب مفسران اين جمله را اشاره به انجام حج و عمره و يا طواف مستحبي و يا هر نوع عمل نيك مستحب دانسته اند; يعني هر كس عمل نيكي انجام دهد و فرمان خداوند را در مورد آن امتثال كند، خداوند از كار او آگاه و در برابر آن پاداش لازم خواهد داد.

ولي احتمال مي رود كه اين جمله تكميل و تأكيد جمله هاي قبل باشد و منظور از تطوع، پذيرفتن طاعت در آنجا كه بر انسان مشكل است، باشد.

بنا بر اين معني جمله چنين مي شود، كساني كه سعي صفا و مروه را با تمام زحمتي كه دارد انجام دهند و بر خلاف ميل باطني كه از اعمال اعراب جاهليت سرچشمه مي گيرد، حج خود را با آن تكميل نمايند، خداوند پاداش لازم به آنها خواهد داد.

5 ـ شكرگزاري خداوند

ضمناً بايد توجه داشت كه تعبير به شاكر در مورد پروردگار تعبير لطيفي است كه از نهايت احترام خداوند به اعمال نيك انسان ها حكايت مي كند جايي كه او در برابر اعمال بندگان شكرگزار باشد، تكليف آنها در برابر يكديگر و در برابر خداوند معلوم است.(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء : 101

2 ـ تفسير نمونه، ج1، ص545



242


«حج و ياد خد

 

فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً
فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الاْخِرَةِ مِنْ
خَلاق(200)

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ(201)

أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمّا كَسَبُوا وَ اللهُ سَرِيعُ الْحِسابِ(202)(1)

200 ـ و هنگامي كه مناسك (حج) خود را انجام داديد، خدا را ياد كنيد، همانند يادآوري از پدرانتان (آن گونه كه رسم آن زمان بود) بلكه از آن هم بيشتر! (در اين مراسم، مردم دو گروه اند) بعضي از مردم مي گويند: خداوندا! به ما در دنيا (نيكي) عطا كن! ولي در آخرت، بهره اي ندارند.

201 ـ و بعضي مي گويند: پروردگارا! به ما در دنيا (نيكي) عطا كن! و در آخرت نيز (نيكي) مرحمت فرما! و ما را از عذاب آتش نگاه دار!

202 ـ آنها از كار (و دعاي) خود، نصيب و بهره اي دارند، و خداوند، سريع الحساب است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره



243


شأن نزول:

در حديثي از امام باقر(عليه السلام) مي خوانيم كه در ايام جاهليت، هنگامي كه از مراسم حج فارغ مي شدند، در آنجا اجتماع مي كردند و افتخارات نياكان خود را بر مي شمردند و از ايام گذشته آنها و جود و بخشش فراوانشان ياد مي كردند. (و افتخارات موهومي براي خود بر مي شمردند)، آيات فوق نازل شد و به آنها دستور داد كه به جاي اين كار (نادرست) ذكر خدا گويند و از نعمتهاي بي دريغ خداوند و مواهب او ياد كنند و با همان شور و سوز مخصوصي كه در افتخار و مباهات به پدران خود در جاهليت داشتند، نعم الهي را ياد كنند بلكه بيشتر و برتر.(1)

همين معني يا شبيه آن را ساير مفسران از ابن عباس يا غير او نقل كرده اند كه اهل جاهليت بعد از حج، مجالسي تشكيل مي دادند براي تفاخر به پدران و شرح امتيازات آنها و يا در بازارهايي همچون بازار عكاظ، ذي المجاز، مجنه كه تنها جاي داد و ستد نبود بلكه مركز ذكر افتخارات (موهوم) نياكان بود، جمع مي شدند و به اين كار مي پرداختند.(2)

اين آيات همچنان ادامه بحث هاي مربوط به حج است، گر چه اعراب جاهليت مراسم حج را با واسطه هاي متعددي از ابراهيم خليل(عليه السلام) گرفته بودند ولي آن چنان با خرافات آميخته شده بود كه اين عبادت بزرگ و انسان ساز را كه نقطه عطفي در زندگي زوار خانه خدا و موجب تولد ثانوي آنها است، از صورت اصلي و فلسفه هاي تربيتي خارج و مسخ كرده و مبدل به وسيله اي براي تفرقه و نفاق ساخته بود.

در نخستين آيه قرآن مي فرمايد: «هنگامي كه مناسك (حج) خود را انجام داديد ذكر خدا گوييد، همانگونه كه پدران و نياكانتان را ياد مي كرديد بلكه از آن بيشتر ; " فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً" .

عظمت و بزرگي در پرتو ارتباط با خدا است نه مباهات به ارتباط موهوم به نياكان.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان، ج1، ص297

2 ـ روح المعاني، ج2، ص89، قرطبي، ج2، ص803 ـ تفسير كبير، ج5، ص183، في ظلال القرآن، ج1، ص289 ـ تفسير برهان، ج1، ص203



244


منظور از اين تعبير اين نيست كه هم نياكان را ذكر كنيد و هم خدا را، بلكه اشاره اي است به
اين واقعيت كه اگر آنها به خاطر پاره اي از مواهب لايق يادآوري هستند، پس چرا به سراغ خداوند نمي رويد كه تمام عالم هستي و تمام نعمت هاي جهان از ناحيه اوست؟ منبع جميع كمالات و صاحب صفات جلال و جمال و ولي نعمت همگان است.

در اينكه منظور از ذكر خدا در اينجا چيست؟ اقوال زيادي در ميان مفسران ديده مي شود، ولي ظاهر اين است كه تمام اذكار الهي را بعد از مراسم شامل مي شود. در واقع بايد خداوند را بر تمام نعمت هايش مخصوصا نعمت ايمان و هدايت به اين مراسم بزرگ شكر گويند و آثار تربيتي حج را با ياد الهي تكامل بخشند.

در اينجا قرآن مردم را به دو گروه تقسيم مي كند، مي فرمايد: «گروهي از مردم مي گويند خداوندا! در دنيا به ما (نيكي) عطا فرما ولي در آخرت بهره اي ندارند ; " فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الاْخِرَةِ مِنْ خَلاق..." .(1)

گروهي ديگر مي گويند: پروردگارا! به ما در دنيا (نيكي) عطا كن و در آخرت (نيكي) مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگاهدار ; " وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ" .

در حقيقت اين قسمت از آيات اشاره به خواسته هاي مردم و اهداف آنها در اين عبادت بزرگ است. بعضي جز به مواهب مادي دنيا نظر ندارند و چيزي غير از آن از خدا نمي خواهند، بديهي است آنها در آخرت از همه چيز بي بهره اند.

ولي گروهي هم مواهب مادي دنيا را مي خواهند و هم مواهب معنوي را، بلكه زندگي دنيا را نيز به عنوان مقدمه تكامل معنوي مي طلبند و اين است منطق اسلام كه هم نظر به جسم و ماده دارد و هم جان و معنا و اولي را زمينه ساز دومي مي شمرد و هرگز با انسان هاي يك بعدي; يعني آنها كه در ماديات غوطهورند و براي آن اصالت قائلند، يا كساني كه به كلي از زندگاني دنيا بيگانه اند سازگار نيست.

در اين كه منظور از حسنة در اين آيه چيست؟ تفسيرهاي مختلفي براي آن ذكر كرده اند، در روايتي از امام صادق(عليه السلام) به معني وسعت رزق و حسن خلق در دنيا و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «خلاق به گفته راغب، به معني فضايل اخلاقي است كه انسان كسب مي كند و در اينجا به گفته مرحوم طبرسي، به معني نصيب و بهره آمده است كه نتيجه آن فضايل اخلاقي است.



245


خشنودي خدا و بهشت در آخرت تفسير شده است; «وَ السَّعَةُ فِي الرِّزْقِ وَ الْمَعَاشِ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ فِي الدُّنْيَا وَ رِضْوَانُ اللَّهِ وَ الْجَنَّةُ فِي اْلآخِرَةِ .(1)

بعضي از مفسران آن را به معني علم و عبادت در دنيا و بهشت در آخرت، يا مال در دنيا و بهشت در آخرت، يا همسر خوب و صالح در دنيا و بهشت در آخرت دانسته اند.

در حديثي نيز از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) آمده است: «مَنْ أُوتِيَ قَلْباً شاكِراً وَ زَوْجَةً صالِحَةً تَعِينَهُ عَلي أَمْرِ دُنْياهُ وَ آخِرَتِهِ فَقَدْ أُوتِيَ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ وَقْيُ عَذابِ النّارِ ; «كسي كه خدا به او قلبي شاكر، زباني مشغول به ذكر حق و همسري با ايمان كه او را در امور دنيا و آخرت ياري كند ببخشد، نيكي دنيا و آخرت را به او داده و از عذاب آتش باز داشته شده. (2)

بديهي است حسنه به معني هرگونه خير و خوبي است و مفهومي وسيع و گسترده دارد كه تمام مواهب مادي و معنوي را شامل مي شود. بنابر اين آنچه در روايات فوق يا كلمات مفسران آمده است، بيان مصداق هاي روشن آن است. و مفهوم آيه را محدود نمي كند و اينكه بعضي از مفسران تصور كرده اند حسنه چون در آيه به صورت مفرد نكره است، هرگونه نيكي را شامل نمي شود و لذا در تعيين مصداق آن در ميان مفسران گفتگو است،(3) اشتباهي بيش نيست; زيرا گاه مي شود كه مفرد نكره نيز معني جنس مي بخشد و مورد آيه ظاهراً از اين قبيل است و به گفته بعضي از مفسران، افراد با ايمان اصل حسنه را از خدا مي خواهند، بدون اينكه نوعي از آن را انتخاب كنند و همه را واگذار به مشيت و اراده و انعام الهي مي نمايند.(4)

در آخرين آيه، اشاره به گروه دوم كرده (همان گروهي كه حسنه دنيا و آخرت را از خدا مي طلبند) مي فرمايد: «آنها نصيب و بهره اي از كسب خود دارند و خداوند سريع الحساب است ; " أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمّا كَسَبُوا وَ اللهُ سَرِيعُ الْحِسابِ" .

در حقيقت اين آيه نقطه مقابل جمله اي است كه در آيات قبل درباره گروه اول آمد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجمع البيان، ج1، ص297

2 ـ مجمع البيان، ج1، ص298

3 ـ تفسير كبير، ج5، ص189

4 ـ في ظلال القرآن، ج1، ص290



246


كه مي فرمايد: " ...وَ ما لَهُ فِي الاْخِرَةِ مِنْ خَلاق" ; «آنها نصيبي در آخرت ندارند.

بعضي نيز احتمال داده اند كه به هر دو گروه بازگردد، گروه اول بهره اي از متاع دنيا مي برند و گروه دوم خير دنيا و آخرت نصيبشان مي شود. شبيه آنچه در آيات 18 تا 20 سوره اسراء آمده است كه مي فرمايد: آن كس كه تنها زندگي زودگذر دنيا را مي طلبد، آن مقدار را كه بخواهيم و به هر كس اراده كنيم به او مي دهيم، سپس دوزخ را براي او قرار خواهيم داد... و آن كس كه سراي آخرت را طلب كند و سعي و كوشش خود را براي آن انجام دهد، در حالي كه ايمان داشته باشد، سعي و تلاش او پاداش داده خواهد شد و هر يك از اين دو از عطاي پروردگارت بهره و كمك مي گيرد. ولي تفسير اول با آيات مورد بحث هماهنگ تر است.

تعبير به نصيب گرچه به صورت نكره آمده، ولي قراين گواهي مي دهد كه نكره در اينجا براي بيان عظمت است و تعبير به «مِمّا كَسَبُو ; «به خاطر آنچه انجام دادند ، اشاره به كمي اين نصيب و بهره نيست; زيرا ممكن است من در اينجا ابتداييه باشد نه تبعيضي.

تعبير به كسب در جمله «مِمّا كَسَبُو ، به گفته بسياري از مفسران به معني همين دعايي است كه درباره خير دنيا و آخرت مي كند و انتخاب اين تعبير ممكن است اشاره به نكته لطيفي باشد كه دعا كردن خود يكي از بهترين عبادات و اعمال است.

از بررسي ده ها آيه، در قرآن مجيد كه ماده كسب و مشتقاتش در آن به كار رفته به خوبي استفاده مي شود كه اين واژه در غير كارهاي جسمي ـ يعني اعمال روحي و قلبي ـ نيز به كار مي رود، چنانكه در آيه 225 سوره بقره مي خوانيم: " وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ" ; «ولي خداوند به آنچه قلبهاي شما كسب كرده است، شما را مؤاخذه مي كند.

بنابر اين جاي تعجب نيست كه دعا نوعي كسب و اكتساب باشد، بخصوص كه دعاي حقيقي تنها با زبان نيست، بلكه با قلب و با تمام وجود انسان است.

جمله " ...وَ اللهُ سَرِيعُ الْحِسابِ" كه در آخرين آيه از آيات فوق آمده است، اشاره به اين است كه هم خداوند با سرعت به حساب بندگان مي رسد و هم پاداش ها و كيفرهايي را كه وعده داده بزودي به آنها مي دهد، همه اينها نقد است و سريع و نسيه و توأم با تاخير نيست.

در حديثي مي خوانيم: «خداوند حساب تمام خلايق را در يك چشم بر هم زدن



247


رسيدگي مي كند ; «أَنّ اللهَ سُبْحانَهُ يُحاسِبُ الْخَلائِقَ كُلَّهُمْ فِي مِقْدارِ لَمْحِ الْبَصَرِ .(1)

اين به خاطر آن است كه علم خداوند همانند مخلوقات نيست، كه محدوديت آن سبب شود مطلبي او را از مطلبي ديگر غافل سازد.

از اين گذشته محاسبه پروردگار، زماني لازم ندارد; زيرا اعمال ما بر جسم و جان ما، بلكه بر موجودات اطراف ما ـ زمين و امواج هوا ـ و اشياء ديگر، اثر باقي مي گذارد و از اين نظر مي توان وجود انسان را تشبيه به انواع اتومبيل هايي كرد كه با داشتن دستگاه كيلومترشمار، هميشه ميزان كار كرد خود را در هر لحظه به طور روشن و مشخص نشان مي دهند، و ديگر نيازي به حساب و كتاب مسافت هايي را كه اتومبيل در طول عمرش پيموده است نيست(2).


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحارالأنوار، ج7، ص253 ; مجمع البيان، ج1، ص298

2 ـ تفسير نمونه، ج2، ص70



248


آخرين سخن درباره حج

 

وَ اذْكُرُوا اللهَ فِي أَيّام مَعْدُودات فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقي وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ(203)(1)

203 ـ و خدا را در روزهاي معيني ياد كنيد! (روزهاي 11 و 12 و 13 ماه ذي الحجه) و هر كس شتاب كند، و (ذكر خدا را) در دو روز انجام دهد، گناهي بر او نيست، و هر كه تاخير كند، (و سه روز انجام دهد نيز) گناهي بر او نيست، براي كسي كه تقوا پيشه كند و از خدا بپرهيزيد و بدانيد شما به سوي او محشور خواهيد شد!

 

اين آيه در حقيقت، آخرين آيه اي است كه در اين سوره درباره مراسم حج، سخن مي گويد و سنت هاي جاهلي را در رابطه با تفاخرهاي موهوم نسبت به نياكان و گذشتگان در هم مي شكند و به آنها توصيه مي كند كه (بعد از مراسم عيد) به ياد خدا باشند. مي فرمايد: خدا را در روزهاي معيني ياد كنيد " وَ اذْكُرُوا اللهَ فِي أَيّام مَعْدُودات" .

با توجه به اينكه اين دستور، به قرينه آيات سابق مربوط به پايان مراسم حج است، ناظر به روزهاي يازده و دوازده و سيزده ماه خواهد بود كه در لسان روايات به عنوان ايام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره.



249


تشريق ناميده شده، چنانكه از نامش پيداست ايامي است روشني بخش كه روح و جسم انسان را در پرتو اين مراسم، نوراني مي كند.

در آيه 28 سوره حج، دستور به ذكر نام خدا در ايام معلومات آمد و در اينجا در ايام معدودات، معروف اين است كه ايام معلومات به معني ده روز آغاز ذي الحجه و ايام معدودات همان ايام تشريق است كه در بالا گفته شد، ولي بعضي از مفسران، احتمالاتي غير از اين داده اند كه شرح آن در ذيل آيه 28 سوره حج خواهد آمد.

در اينكه منظور از اين اذكار چيست؟ در احاديث اسلامي به اين صورت تعيين شده كه بعد از پانزده نماز كه آغازش نماز ظهر روز عيد قربان و پايانش نماز روز سيزدهم است، جمله هاي الهام بخش زير تكرار گردد: «اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُ أَكْبَرُ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ، اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَي مَا هَدَانَا، اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَي مَا رَزَقَنَا مِنْ بَهِيمَةِ الاَْْنْعَامِ .(1)

سپس در دنبال اين دستور مي افزايد: «كساني كه تعجيل كنند و (ذكر خدا را) در دو روز انجام دهند، گناهي بر آنان نيست، و كساني كه تاخير كنند (و سه روز انجام دهند نيز) گناهي بر آنها نيست، براي كساني كه تقوا پيشه كنند ; " ...فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقي" .

اين تعبير در حقيقت، اشاره به نوعي تخيير در اداي ذكر خدا، ميان دو روز و سه روز است.

جمله «لِمَنِ اتَّقي ; «براي كساني كه تقوا پيشه كرده باشند ،ظاهراً قيد است براي مسأله تعجيل در دو روز; يعني قناعت به دو روز مخصوص اين گونه اشخاص است.

در روايات اهل بيت(عليهم السلام) آمده است كه منظور از پرهيز در اينجا پرهيز از صيد است; يعني كساني كه به هنگام احرام، پرهيز از صيد يا از تمام تروك احرام كرده اند، مي توانند بعد از عيد قربان، دو روز در مني بمانند و مراسم آن را به جا آورند و ياد خدا كنند و اما كساني كه پرهيز نكرده باشند بايد سه روز بمانند و آن مراسم را به جا آورند و ذكر خدا كنند.

بعضي جمله «لا إِثْمَ عَلَيْهِ را اشاره به نفي هرگونه گناه از زايران خانه خدا مي دانند;

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الكافي، ج4، ص516



250


يعني آنها بعد از انجام مناسك حج كه پايانش اين اذكار است، در صورت ايمان و اخلاص كامل همه آثار گناهان پيشين و رسوبات معاصي از دل و جانشان شسته مي شود و با روحي پاك از هرگونه آلايش از اين مراسم باز مي گردند.

اين سخن گر چه ذاتا صحيح است، اما ظاهراً آيه با معني اول هماهنگ تر است.

در پايان آيه، يك دستور كلي به تقوا داده، مي فرمايد: «تقواي الهي پيشه كنيد و بدانيد شما به سوي او محشور خواهيد شد ; " ...وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ" .

بنابر يكي از دو تفسيري كه در بالا ذكر شد، اين جمله مي تواند اشاره به اين باشد كه مراسم روحاني حج، گناهان گذشته شما را پاك كرد و همچون فرزندي كه از مادر متولد شده است، پاك از اين مراسم باز مي گرديد، اما مراقب باشيد بعدا خود را آلوده نكنيد.(1)

نكته ها

1 ـ ايام معلومات چيست؟

در آيات 28 ـ 26 سوره حج، خداوند دستور مي دهد در ايام معلومات ياد او كنيد و در آيه 203 سوره بقره، همين امر به صورت ديگري آمده است:" وَ اذْكُرُوا اللهَ فِي أَيّام مَعْدُودات" ;«خدا را در ايام معدودي ياد كنيد.

در اينكه ايام معلومات چيست؟ و آيا با ايام معدودات كه در سوره بقره آمده يكي است يا متفاوت است؟ ميان مفسران گفتگوست و روايات نيز در اين زمينه متفاوت است:

گروهي از مفسران، طبق بعضي از روايات اسلامي، معتقدند كه منظور از ايام معلومات، ده روز آغاز ذي حجه است و ايام معدودات، ايام التشريق يعني روزهاي يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذي حجه است، روزهايي كه نوراني و روشني بخش همه دلها است.

در حالي كه گروهي ديگر، طبق بعضي ديگر از روايات، گفته اند: هر دو اشاره به ايام التشريق است و ايام تشريق را گاهي همان سه روز گرفته اند و گاهي روز دهم ـ يعني عيد قربان ـ را نيز بر آن افزوده اند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج2، ص71


| شناسه مطلب: 76653