بخش 10

2 ـ ذکر خداوند در سرزمین منا 3 ـ «استلام حجر 4 ـ «برائت از مشرکان در حج پیمان های مشرکان الغا می شود آنها که پیمانشان محترم است حج اکبر کدام است؟ مواد چهارگانه ای که در آن روز اعلام شد فلسفه و اسرار عمیق حج! 1 ـ بعد اخلاقی حج 2 ـ بعد سیاسی حج 3 ـ بعد فرهنگی حج 4 ـ بعد اقتصادی حج نخستین خانه مردم منظور از بکّه چیست؟ توسعه مسجدالحرام امتیازات خانه کعبه 1 ـ مبارکا 2 ـ هدی للعالمین


251


جمله " ...فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ..." ; «كسي كه در دو روز مراسم ذكر خدا را به جا آورد، گناهي بر او نيست كه در سوره بقره آمده است نشان مي دهد كه ايام تشريق بيش از سه روز نيست; زيرا تعجيل در آن، سبب مي شود كه يك روز از آن كاسته و تبديل به دو روز شود.

ولي با توجه به اينكه در آيات مورد بحث، بعد از ذكر ايام معلومات، مساله قرباني آمده و مي دانيم قرباني معمولا در روز دهم انجام مي گيرد، اين موضوع تأييد مي شود كه ايام معلومات ده روز آغاز ذي الحجه است كه به روز دهم، روز قرباني ختم مي شود، و به اين ترتيب تفسير اول كه دوگانگي مفهوم ايام معلومات با ايام معدودات باشد، تقويت مي شود.

اما با توجه به وحدت تعبيرهايي كه در دو آيه وارد شده، بيشتر اين مسأله به ذهن مي رسد كه هر دو اشاره به يك مطلب است، هدف در هر دو، توجه به ياد خداوند و نام خداوند در ايام معيني است كه از دهم ذي الحجه شروع مي شود و به سيزدهم پايان مي يابد. البته يكي از موارد ذكر نام خدا، ذكر نام او به هنگام قرباني است.(1)

2 ـ ذكر خداوند در سرزمين منا

در روايات متعددي مي خوانيم كه منظور از ذكر خداوند در اين ايام، تكبير مخصوصي است كه بعد از نماز ظهر روز عيد قربان گفته مي شود و تا پانزده نماز ادامه دارد (يعني بعد از نماز صبح سيزدهم خاتمه مي يابد) و آن اين ذكر است: «اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُ أَكْبَرُ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ، اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَي مَا هَدَانَا، اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَي مَا رَزَقَنَا مِنْ بَهِيمَةِ الاَْْنْعَامِ .(2) ضمناً در پاره اي از روايات تصريح شده است كه تكبير در اين پانزده نوبت، مخصوص كساني است كه در سرزمين منا و ايام حج باشند، اما كساني كه در ساير بلادند، اين تكبيرات را تنها بعد از ده نماز مي خوانند (از نماز ظهر روز عيد شروع و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به اين ترتيب تضاد ميان دو قول در تفسير «و يذكر اسم الله كه بعضي آن را ذكر نام خدا به هنگام قرباني و بعضي مطلق ذكر خدا تفسير مي كردند برطرف مي شود زيرا قول اول مصداق قول دوم خواهد بود.

2 ـ بحارالأنوار، ج99، ص306، به نقل از امام موسي بن جعفر(عليه السلام) .



252


به نماز صبح روز دوازدهم ختم مي شود).(1)

قابل توجه اينكه، روايات تكبير شاهد ديگري است بر اينكه ذكر در آيات فوق، جنبه كلي دارد و مخصوص ذكر خداوند به هنگام قرباني كردن نيست. هر چند اين مفهوم كلي، شامل آن مصداق نيز مي شود.

3 ـ «استلام حجر

وَ شاهِد وَ مَشْهُود(3)(2)

و سوگند به شاهد و مشهود.

 

در سومين و چهارمين سوگندهاي اين سوره خداوند مي فرمايد: و قسم به شاهد و مشهود (و شاهد و مشهود).

در اينكه منظور از شاهد و مشهود چيست؟ تفسيرهاي بسيار فراواني ذكر كرده اند كه بالغ بر سي تفسير مي شود، و مهم ترين آنها تفسيرهاي زير است:

1 ـ شاهد شخص پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) است چنانكه قرآن مي گويد: " يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً" ;(3) «اي پيغمبر ما تو را شاهد و بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم.

و مشهود همان روز قيامت است، چنانكه قرآن مي گويد:" ...ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ..." ; «روز قيامت روزي است كه همه مردم در آن جمع مي شوند، و روزي است كاملا مشهود و آشكار. (هود 103).

2 ـ شاهد گواهان عمل انسان اند، مانند اعضاي پيكر او چنانكه در آيه 24 سوره نور مي خوانيم: " يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ" ; «روزي كه زبانها و دستها و پاهايشان به اعمالي كه انجام داده اند گواهي مي دهد.

و مشهود انسانها و اعمال آنها هستند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحارالأنوار، ج99، ص307

2 . بروج

3 . احزاب : 45



253


3 ـ شاهد به معني روز جمعه است كه شاهد اجتماع مسلمين در مراسم بسيار مهم نماز آن روز است.

و مشهود روز عرفه است كه زائران بيت الله الحرام شاهد و ناظر آن روزند، در روايتي از پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) اين تفسير نقل شده است.

4 ـ شاهد روز عيد قربان و مشهود روز عرفه (روز ما قبل آن) مي باشد.

در حديثي آمده است كه مردي وارد مسجد پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) شد كسي را ديد كه نشسته و از رسول الله(صلي الله عليه وآله) حديث نقل مي كند، مي گويد: تفسير اين آيه را از او خواستم گفت: آري شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است، از او گذشتم به ديگري رسيدم كه از رسول الله(صلي الله عليه وآله) سخن مي گويد، تفسير همين آيه را از او خواستم، گفت: شاهد روز جمعه و مشهود روز عيد قربان است، از او نيز گذشتم به نوجواني رسيدم خوشرو كه او نيز از رسول خدا حديث مي گفت گفتم: از تفسير اين آيه برايم سخن بگو، گفت: شاهد محمد(صلي الله عليه وآله) است و مشهود روز قيامت آيا نشنيده اي كه خداوند مي فرمايد: " يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً" و نيز نشنيده اي كه مي گويد:" ...ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ..." .

من سؤال كردم نخستين نفر كه بود گفتند: ابن عباس، دومين نفر را پرسيدم، گفتند: عبدالله بن عمر، و از سومين نفر سؤال كردم گفتند: حسن بن علي(عليهما السلام)است!

5 ـ منظور از شاهد شبها و روزها است، و مشهود بني آدم است كه به اعمال او گواهي مي دهد، همان گونه كه در دعاي امام زين العابدين(عليه السلام) در دعاي صباح و مساء مي خوانيم: «وَ هَذَا يَوْمٌ حَادِثٌ جَدِيدٌ، وَ هُوَ عَلَيْنَا شَاهِدٌ عَتِيدٌ، إِنْ أَحْسَنَّا وَدَّعَنَا بِحَمْد، وَ إِنْ أَسَأْنَا فَارَقَنَا بِذَمّ ; اين روز تازه اي است كه شاهد آماده بر اعمال ما است، اگر نيكي كنيم با حمد و سپاس ما را وداع مي گويد، و اگر بد كنيم با نكوهش و مذمت از ما جدا مي شود.

6 ـ منظور از شاهد ملائكه و مشهود قرآن است.

7 ـ منظور از شاهد حجر الاسود و مشهود حاجيان اند كه در كنار آن مي آيند و دست بر آن مي نهند.

8 ـ شاهد خلق است و مشهود حق است.

9 ـ منظور از شاهد امت اسلامي است و مشهود امتهاي ديگر همانگونه كه در آيه



254


143 سوره بقره آمده است: " ...لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النّاسِ..." ; «هدف اين است كه شما گواه بر ديگر امت ها باشيد.

10 ـ شاهد پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) و مشهود ساير انبيا هستند، به گواهي آيه 41 سوره نساء " وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهِيداً" ; «در آن روز ما تو را به عنوان گواه بر آنها (بر پيامبران ديگر) مي آوريم.

11 ـ يا اينكه شاهد پيامبر(صلي الله عليه وآله) و مشهود امير مؤمنان علي(عليه السلام) است.

البته تناسب اين آيه با آيات قبل ايجاب مي كند كه اشاره به شهود روز قيامت باشد، اعم از پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) يا ساير پيامبران نسبت به امت هاي خود، و ملائكه و فرشتگان و اعضاي پيكر آدمي و شب و روز، و مانند آنها، و مشهود انسانها يا اعمال آنها است.

و به اين ترتيب بسياري از تفاسير فوق درهم ادغام مي شود و در يك مجموعه با يك مفهوم وسيع خلاصه مي گردد.

ولي تفسيرهايي مانند روز جمعه و روز عرفه و روز عيد از اين معني جدا است، هر چند آنها نيز از شهود روز محشر و گواهان اعمال انسانها هستند، بلكه هر يك از اين ايام پر اجتماع خود صحنه اي از رستاخيز در اين دنيا محسوب مي شود.

با توجه به اين بيان روشن مي شود كه ميان تفاسير فوق تضادي وجود ندارد، و ممكن است در مفهوم گسترده شاهد و مشهود جمع باشد، و اين از نشانه هاي عظمت قرآن است كه مفاهيمي چنان گسترده دارد كه تفسيرهاي زيادي را در خود جاي مي دهد، چرا كه شاهد هرگونه گواه را شامل مي شود، و مشهود هر چيزي را كه بر آن گواهي مي دهند، و اينكه هر دو به صورت نكره ذكر شده است اشاره به عظمت اين شاهد و مشهود است كه در تمام تفسيرهاي بالا به خوبي منعكس مي باشد.(1)

4 ـ «برائت از مشركان در حج

بَراءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(1)

فَسِيحُوا فِي اْلأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُر وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللهِ وَ أَنَّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه، ج26، ص333



255


اللهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ(2)(1)

1 ـ اين اعلام بيزاري خدا و پيامبر او به كساني از مشركان است كه با آنها عهد بسته ايد.

2 ـ با اين حال چهار ماه (مهلت داريد كه) در زمين (آزادانه) سير كنيد (و هر جا مي خواهيد برويد و بينديشيد) و بدانيد شما نمي توانيد خدا را ناتوان سازيد (و از قدرت او فرار كنيد و نيز بدانيد) خداوند خوار كننده كافران است.

پيمان هاي مشركان الغا مي شود

در محيط دعوت اسلام گروههاي مختلفي وجود داشتند، كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) با هر يك از آنها طبق موضع گيريهاي شان رفتار مي كرد: گروهي با پيامبر(صلي الله عليه وآله) هيچ گونه پيماني نداشتند، و پيامبر(صلي الله عليه وآله) در مقابل آنها نيز هيچ گونه تعهدي نداشت.

گروههاي ديگري در حديبيه و مانند آن پيمان ترك مخاصمه با رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بسته بودند، اين پيمان ها بعضي داراي مدت معين بود، و بعضي مدتي نداشت.

در اين ميان بعضي از طوائفي كه با پيامبر(صلي الله عليه وآله) پيمان بسته بودند، يك جانبه و بدون هيچ مجوزي پيمانشان را به خاطر همكاري آشكار با دشمنان اسلام شكستند، و يا در
صدد از ميان بردن رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بر آمدند، همانند يهود بني نضير و بني قريظه، پيامبر(صلي الله عليه وآله)هم در مقابل آنها شدت عمل به خرج داد، و همه را از مدينه طرد كرد، ولي قسمتي از پيمان ها هنوز به قوت خود باقي بود، اعم از پيمان هاي مدت دار و بدون مدت.

آيه اول مورد بحث به تمام مشركان (بت پرستان) اعلام مي كند كه: هرگونه پيماني با مسلمانان داشته اند، لغو خواهد شد، و مي گويد اين اعلام برائت و بيزاري خداوند و پيامبرش از مشركاني كه با آنها عهد بسته ايد، ميباشد.

" بَراءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ" .

سپس براي آنها يك مهلت چهارماهه قائل مي شود، كه در اين مدت بيانديشند، و وضع خود را روشن سازند، و پس از انقضاي چهار ماه يا بايد دست از آيين بت پرستي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . توبه



256


بكشند و يا آماده پيكار گردند، و مي گويد: «چهار ماه در زمين آزادانه به هر كجا مي خواهيد برويد (ولي بعد از چهار ماه وضع دگرگون خواهد شد)  ; " ...فَسِيحُوا فِي اْلأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُر..." . «اما بدانيد كه شما نمي توانيد خداوند را ناتوان سازيد، و از قلمرو قدرت او بيرون رويد ; " ...وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللهِ..." .

و نيز بدانيد كه «خداوند كافران مشرك و بت پرست را سرانجام خوار و رسوا خواهد ساخت ; " ...وَ أَنَّ اللهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ" .

در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد.

1 ـ آيا الغاي يكجانبه پيمان صحيح است؟

مي دانيم در اسلام مخصوصا اهميت فوق العاده اي به مسأله وفاي به عهد و پاي بند بودن به پيمان ها ـ حتي در برابر كافران و دشمنان ـ داده شده است، با اين حال اين سؤال پيش مي آيد كه چگونه قرآن دستور مي دهد پيمان مشركان يك جانبه لغو گردد؟ پاسخ اين سؤال با توجه به امور زير روشن مي شود.

اولاً: به طوريكه در آيه 7 و 8 همين سوره (چند آيه بعد) تصريح شده، اين لغو پيمان بدون مقدمه نبوده است، بلكه از آنها قرائن و نشانه هايي بر نقض پيمان آشكار شده بود، و آنها آماده بودند در صورت توانايي بدون كمترين اعتنا به پيمان هايي كه با مسلمانها دارند، ضربه كاري را بر آنها وارد سازند.

اين كاملا منطقي است كه اگر انسان ببيند، دشمن خود را آماده براي شكستن پيمان مي كند و علائم و قرائن آن در اعمال او به قدر كافي به چشم مي خورد، پيش از آنكه غافلگير شود اعلام لغو پيمان كرده و در برابر او به پا خيزد.

ثانياً: در پيمان هايي كه به خاطر شرايط خاص بر قوم و ملتي تحميل مي شود، و آنها خود را ناگزير از پذيرش آن مي بينند، چه مانعي دارد كه پس از قدرت و توانايي اين گونه پيمان ها را به طور يك جانبه لغو كنند.

آيين بت پرستي نه يك مذهب بود و نه يك مكتب عاقلانه، بلكه يك روش خرافي و موهوم و خطرناك بود، كه مي بايست سرانجام از جامعه انساني برچيده شود، و اگر قدرت و قوت بت پرستان در جزيره عرب به قدري در آغاز كار زياد بود، كه پيغمبر(صلي الله عليه وآله) مجبور شد تن به صلح و پيمان با آنها در دهد، دليل اين نخواهد بود كه به هنگام



257


كسب نيرو و قدرت به چنين پيمان تحميلي كه بر خلاف منطق و عقل و درايت است، وفادار بماند، اين درست به آن مي ماند كه يك مصلح بزرگ در ميان گاو پرستان بعضي از كشورها ظهور كند، و براي برچيدن اين برنامه دست به كار تبليغات وسيع بزند، و به هنگامي كه تحت فشار قرار گيرد، به ناچار با آنها پيمان ترك مخاصمه ببندد، ولي به هنگامي كه پيروان كافي پيدا كرد، قيام كند و براي جاروب كردن اين افكار پوسيده دست به كار شود، و پيمان خود را با آنها ملغي شده اعلام نمايد.

لذا مي بينيم اين حكم مخصوص مشركان بوده و اهل كتاب و ساير اقوامي كه در اطراف جزيره عربستان وجود داشتند، و به نوعي با پيامبر(صلي الله عليه وآله) پيمان بسته بودند، پيمانشان تا پايان عمر پيامبر(صلي الله عليه وآله) محترم شمرده شد.

به علاوه مي بينيم لغو پيمان مشركان به شكل غافلگيرانه صورت نگرفت، بلكه چهار ماه به آنها مهلت داده شد، و در مركز اجتماع عمومي حجاز; يعني روز عيد قربان در كنار خانه كعبه اين موضوع به آگاهي همه رسانده شد، تا فرصت كافي براي فكر و انديشه بيشتر پيدا كنند، شايد دست از اين آيين خرافي كه مايه عقب ماندگي و پراكندگي و جهل و خباثت است، بردارند، خداوند هرگز راضي نشد آنها را غافلگير سازد و مجال تفكر را از آنها سلب كند حتي اگر آماده پذيرش اسلام نشوند مجال كافي براي تهيه نيرو بمنظور دفاع از خود داشته باشند تا در يك جنگ غير عادلانه درگير نشوند! اگر پيامبر(صلي الله عليه وآله)
نظر تربيتي و رعايت اصول انساني نداشت هرگز نبايد با دادن مهلت چهارماهه دشمن را از خواب بيدار كند و مجال كافي براي تهيه نيرو و آمادگي جنگي به او بدهد بلكه بايد در يك روز معين پس از الغاي يك جانبه پيمان، بدون مقدمه، به آنها حمله كند و بساط آنان را برچيند.

بهمين دليل مي بينيم بسياري از بت پرستان از اين مهلت چهارماهه استفاده كردند و با مطالعه بيشتر در تعليمات اسلام به آغوش آن باز گشتند.

2 ـ اين چهار ماه از كي شروع شد؟

در پاسخ اين سؤال بين مفسران گفتگو است اما آنچه از ظاهر آيات فوق بر مي آيد اين است كه شروع آن از زماني بود كه اين اعلاميه براي عموم خوانده شد و مي دانيم كه روز خواندن آن روز عيد قربان، دهم ماه ذالحجه، بود، بنابر اين پايان آن روز دهم ماه



258


ربيع الاول از سال بعد محسوب مي شد. حديثي كه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده نيز اين مطلب را تأييد مي كند.

وَ أَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ اْلأَكْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللهِ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذاب أَلِيم(3)

إِلاَّ الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلي مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ(4)(1)

3 ـ و اين اعلامي است از ناحيه خدا و پيامبرش به (عموم) مردم در روز حج اكبر (روز عيد قربان) كه خداوند و پيامبر او از مشركان بيزارند، با اين حال اگر توبه كنيد به نفع شما است و اگر سرپيچي نماييد بدانيد شما نمي توانيد خدا را ناتوان سازيد (و از قلمرو قدرتش خارج شويد) و كافران را به مجازات دردناك بشارت ده.

4 ـ مگر كساني از مشركان كه با آنها عهد بستيد و چيزي از آن فروگذار نكردند و احدي را بر ضد شما تقويت ننمودند، پيمان آنها را تا پايان مدتشان محترم بشمريد; زيرا خداوند پرهيزكاران را دوست دارد.

آنها كه پيمانشان محترم است

در اين آيات بار ديگر موضوع الغاي پيمان هاي مشركان با تأكيد بيشتري عنوان شده است و حتي تاريخ اعلام آنرا تعيين مي كند و مي گويد: «اين اعلامي است از طرف خدا و پيامبرش به عموم مردم در روز حج اكبر كه خداوند و فرستاده او از مشركان بيزارند ; " وَ أَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ اْلأَكْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ..." در حقيقت خداوند مي خواهد با اين اعلام عمومي در سرزمين مكه وآنهم درآن روزبزرگ راههاي بهانه جويي دشمن را ببندد و زبان بدگويان و مفسده جويان را قطع كند، تا نگويند ما را غافلگير ساختند و ناجوانمردانه به ما حمله كردند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . توبه



259


قابل توجه اينكه تعبير الي الناس بجاي الي المشركين نشان مي دهد كه لازم بوده است به همه مردمي كه در آن روز در مكه حاضر مي شوند اين پيام ابلاغ شود تا غير مشركان نيز گواه بر اين موضوع باشند.

سپس روي سخن را به خود مشركان كرده و از طريق تشويق و تهديد براي هدايت آنها كوشش مي كند، نخست مي گويد: «اگر توبه كنيد و به سوي خدا باز گرديد و دست از آيين بت پرستي برداريد به نفع شما است ; " ...فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ..." .

يعني قبول آيين توحيد به نفع شما و جامعه شما و دنيا و آخرت خودتان است و اگر نيك بينديشيد همه نابساماني هايتان در پرتو آن، سامان مي يابد، نه اينكه سودي براي خدا و پيامبر در بر داشته باشد.

بعد به مخالفان متعصب و لجوج هشدار مي دهد كه «اگر از اين فرمان كه ضامن سعادت خودتان است سرپيچي كنيد بدانيد هرگز نمي توانيد خداوند را ناتوان سازيد و از قلمرو قدرت او بيرون رويد ; " ...وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللهِ..." .

و در پايان اين آيه به كساني كه با سرسختي مقاومت مي كنند اعلام خطر مي نمايد و مي گويد: «كافران بت پرست را به عذاب دردناك بشارت ده ; " ...وَ بَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذاب أَلِيم" .

همانگونه كه سابقاً هم اشاره كرديم اين الغاي يك جانبه پيمان هاي مشركان مخصوص كساني بود كه نشانه هايي بر آمادگي براي پيمان شكني از آنها ظاهر شده بود، لذا در آيه بعد يك گروه را استثنا كرده، مي گويد: «مگر آن دسته از مشركين كه با آنها پيمان بسته ايد و هيچگاه بر خلاف شرائط پيمان گام برنداشتند و كم و كسري در آن ايجاد نكردند، و نه احدي را بر ضد شما تقويت نمودند ; " إِلاَّ الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً..." .

«در مورد اين گروه تا پايان مدت بعهد و پيمانشان وفادار باشيد ; " ...فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلي مُدَّتِهِمْ..." .

زيرا «خداوند پرهيزكاران و آنها را كه از هرگونه پيمان شكني و و تجاوز اجتناب مي كنند دوست مي دارد ; " ...إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ" .

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد.



260


1 ـ حج اكبر كدام است؟

در ميان مفسران درباره منظور از روز حج اكبر گفتگو است، اما آنچه از بسياري از روايات كه از طرق اهل بيت و اهل سنت نقل شده، استفاده مي شود اين است كه منظور از آن روز دهم ذي الحجه، روز عيد قربان، و به تعبير ديگر يوم النحر مي باشد.

پايان يافتن مدت چهار ماه تا روز دهم ماه ربيع الثاني طبق آنچه در منابع اسلامي آمده، دليل ديگر بر اين موضوع است، به علاوه در روز عيد قربان در واقع قسمت اصلي اعمال حج پايان مي يابد و از اينرو، روز حج مي توان به آن اطلاق كرد.

و اما اينكه چرا آن را اكبر گفته اند به خاطر آن است كه در آن سال همه گروهها اعم از مسلمانان و بت پرستان (طبق سنتي كه از قديم داشتند) در مراسم حج شركت كرده بودند ولي اين كار در سالهاي بعد به كلي موقوف شد.

علاوه بر تفسير فوق كه در روايات اسلامي نيز آمده، و تفسير ديگري نيز وجود دارد، و آن اينكه منظور از آن مراسم حج است، در مقابل مراسم عمره كه حج اصغر ناميده مي شود.

اين تفسير نيز در پاره اي از روايات آمده است، و هيچ مانعي ندارد كه هر دو علت توأما سبب اين نامگذاري شده باشد.

2 ـ مواد چهارگانه اي كه در آن روز اعلام شد

گرچه قرآن اعلام بيزاري و برائت خدا را از مشركان به صورت سر بسته بيان كرده است، اما از روايات اسلامي استفاده مي شود كه علي(عليه السلام) مأمور بود چهار موضوع را به مردم ابلاغ كند:

1 ـ الغاي پيمان مشركان.

2 ـ عدم حق شركت آنها در مراسم حج در سال آينده.

3 ـ ممنوع بودن طواف افراد عريان و برهنه كه تا آن زمان در ميان مشركان رايج بود.

4 ـ ممنوع بودن ورود مشركان در خانه خدا.

در تفسير مجمع البيان از امام باقر(عليه السلام)نقل شده كه علي(عليه السلام) در مراسم حج آن سال خطبه اي خواند و فرمود: «لا يَطُوفَنَّ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ وَ لا يَحُجَّنَّ الْبَيْتَ مُشْرِكٌ وَ مَنْ كانَتْ لَهُ



261


مُدَّةٌ فَهُوَ إِلي مُدَّتِهِ وَ مَنْ لَمْ تَكُنْ لَهُ مُدَّةٌ فَمُدَّتُهُ أَرْبَعزةَ أَشْهُر ;(1) «از اين پس هيچ برهنه اي نبايد طواف خانه خدا بيايد، و هيچ بت پرستي حق شركت در مراسم حج ندارد، و آنهايي كه پيمانشان با پيامبر(صلي الله عليه وآله) مدت دارد تا پايان مدت محترم است، و آنها كه پيمانشان مدت ندارد، مدتش چهار ماه خواهد بود.

در بعضي از روايات ديگر اشاره به موضوع چهارم يعني عدم دخول بت پرستان در خانه كعبه شده است.

3 ـ چه كساني پيمان مدت دار داشتند؟

از گفتار مورخان و بعضي مفسران چنين استفاده مي شود كه آنها گروهي از طايفه بني كنانة و بني ضمرة بودند كه نه ماه از مدت پيمان ترك مخاصمه آنها باقي مانده بود، و چون به مواد پيمان وفادار مانده بودند و در تقويت دشمنان اسلام شركت نداشتند، پيامبر(صلي الله عليه وآله) تا پايان مدت نسبت به پيمانشان وفادار ماند.

بعضي ديگر طايفه اي از بني خزاعة را جزو اين گروه كه پيمانشان مدت داشت، دانسته اند.(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار، ج21، ص267

2 . تفسير نمونه، ج7، ص290



262


فلسفه و اسرار عميق حج!

 

مراسم پرشكوه حج ـ همچون عبادات ديگر ـ داراي بركات و آثار فراواني در فرد و جامعه اسلامي است كه اگر طبق برنامه صحيح انجام پذيرد و از آن بهره برداري درستي شود، مي تواند هر سال منشا تحول تازه اي در جوامع اسلامي شود.

اين مناسك بزرگ در حقيقت داراي چهار بعد است كه هر يك از ديگري ريشه دارتر و پر سودتر است:

1 ـ بعد اخلاقي حج

مهمترين فلسفه حج، همان دگرگوني اخلاقي است كه در انسان ها به وجود مي آورد، مراسم احرام انسان را به كلي از تعينات مادي و امتيازات ظاهري و لباس هاي رنگارنگ و زر و زيور بيرون مي برد و با تحريم لذايذ و پرداختن به خودسازي كه از وظايف محرم است، او را از جهان ماده جدا كرده و در عالمي از نور و روحانيت و صفا فرو مي برد و آنها را كه در حال عادي بار سنگين امتيازات موهوم و درجه ها و مدال ها را بر دوش خود احساس مي كنند، يك مرتبه سبك بار و راحت و آسوده مي كند.

سپس مراسم ديگر حج يكي پس از ديگري انجام مي گيرد، مراسمي كه علاقه هاي معنوي انسان را لحظه به لحظه با خدايش محكم تر و رابطه او را نزديك تر و قوي تر مي سازد، او را از گذشته تاريك و گناه آلودش بريده و به آينده اي روشن و پر از صفا و نور پيوند مي دهد.



263


مخصوصا توجه به اين حقيقت كه مراسم حج، در هر قدم ياد آور خاطرات ابراهيم بت شكن(عليه السلام) و اسماعيل ذبيح الله و مادرش هاجر است و مجاهدت ها و گذشت ها و ايثارگري آنها را لحظه به لحظه در برابر چشمان انسان مجسم مي كند و نيز توجه به اينكه سرزمين مكه عموما و مسجدالحرام و خانه كعبه و محل طواف خصوصاً ياد آور خاطرات پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) و پيشوايان بزرگ و مجاهدت هاي مسلمانان صدر اول است، اين انقلاب اخلاقي عميق تر مي شود، به گونه اي كه در هر گوشه اي از مسجدالحرام و سرزمين مكه، انسان چهره پيامبر (صلي الله عليه وآله) و علي(عليه السلام)و ساير پيشوايان بزرگ را مي بيند و صداي آواي حماسه هاي آنها را مي شنود.

آري، اينها همه دست به دست هم مي دهند و زمينه يك انقلاب اخلاقي را در دل هاي آماده فراهم مي سازند، به گونه اي توصيف ناشدني ورق زندگاني انسان را بر مي گردانند و صفحه نويني در حيات او آغاز مي كنند.

بي جهت نيست كه در روايات اسلامي مي خوانيم: كسي كه حج را به طور كامل انجام دهد «يَخْرُجُ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ ;(1) «از گناهان خود بيرون مي آيد همانند روزي كه از مادر متولد شده است .

آري، حج براي مسلمانان يك تولد ثانوي است، تولدي كه آغازگر يك زندگي نوين انساني است.

البته احتياج به ياد آوري ندارد كه اين بركات و آثار ـ و آنچه بعدا به آن اشاره خواهيم كرد ـ نه براي كساني است كه از حج تنها به پوسته اي از آن قناعت كرده و مغز آن را به دور افكنده اند و نه براي آنها كه حج را وسيله تفريح و سير و سياحت و يا تظاهر و ريا و تهيه وسايل مادي شخصي قرار داده و هرگز به روح آن واقف نشده اند، سهم آنها همان است كه به آن رسيده اند!

2 ـ بعد سياسي حج

مراسم حج در عين اينكه خالص ترين و عميق ترين عبادات را عرضه مي كند،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الكافي، ج4، ص253 ; بحارالأنوار، ج99، ص26



264


مؤثرترين وسيله براي پيشبرد اهداف سياسي اسلام است.

روح عبادت، توجه به خداوند و روح سياست، توجه به خلق خداوند است. اين دو
در حج، آنچنان به هم آميخته اند كه تار و پود يك پارچه! حج عامل مؤثري براي وحدت صفوف مسلمانان است.

حج، عامل مبارزه با تعصبات ملي و نژاد پرستي و محدود شدن در حصار مرزهاي جغرافيايي است.

حج، وسيله اي براي شكستن سانسورها و از بين بردن خفقان هاي نظام هاي ظالمانه اي است كه در كشورهاي اسلامي حكم فرما شده اند.

حج، وسيله اي است براي انتقال اخبار سياسي كشورهاي اسلامي از هر نقطه به نقطه ديگر، و سرانجام حج، عامل مؤثري براي شكستن زنجيرهاي اسارت و استعمار و آزاد ساختن مسلمين است.

به همين دليل، در آن ايام كه حاكمان جبّار همچون حكام بني اميه و بني عباس، بر سرزمين هاي مقدس اسلامي حكومت مي كردند و هرگونه تماس ميان قشرهاي مسلمان را زير نظر مي گرفتند، تا هر حركت آزادي بخش را سركوب كنند، فرا رسيدن موسم حج دريچه اي به سوي آزادي و تماس اقشار جامعه بزرگ اسلامي با يكديگر و طرح مسايل مختلف سياسي بود.

به همين جهت، امير مؤمنان علي(عليه السلام) به هنگامي كه فلسفه فرايض و عبادات را مي شمرد، در باره حج مي گويد: «... الْحَجَّ تَقْوِيَةً لِلدِّينِ «خداوند مراسم حج را براي تقويت آيين اسلام تشريع كرد. (1)

بي جهت نيست كه يكي از سياستمداران معروف بيگانه در گفتار پر معني خود مي گويد: «واي به حال مسلمانان! اگر معني حج را نفهمند و واي به حال دشمنانشان، اگر معني حج را درك كنند! .

حتي در روايات اسلامي، حج به عنوان جهاد افراد ضعيف شمرده شده، جهادي كه حتي پير مردان و پير زنان ناتوان با حضور در صحنه آن، مي توانند شكوه و عظمت امت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم، 3376.



265


اسلامي را منعكس سازند و با حلقه هاي تو در توي نمازگزاران گرد خانه خداوند و سر دادن آواي وحدت و تكبير، پشت دشمنان اسلام را بلرزانند.

3 ـ بعد فرهنگي

ارتباط قشرهاي مسلمانان در ايام حج مي تواند به عنوان مؤثرترين عامل مبادله فرهنگي و انتقال فكرها در آيد. مخصوصا با توجه به اين نكته كه اجتماع شكوهمند حج، نماينده طبيعي و واقعي اقشار مسلمانان جهان است. (چرا كه در انتخاب افراد براي رفتن به زيارت خانه خدا هيچ عامل مصنوعي مؤثر نيست و زوّار كعبه از ميان تمام گروه ها، نژادها، زبانهايي كه مسلمانان به آن تكلم مي كنند، بر خاسته و در آنجا جمع مي شوند).

لذا در روايات اسلامي مي خوانيم: يكي از فوايد حج نشر اخبار و آثار رسول الله(صلي الله عليه وآله)به تمام جهان اسلامي است.

هشام بن حكم كه از دوستان دانشمند امام صادق(عليه السلام) است مي گويد: از آن حضرت در باره فلسفه حج و طواف كعبه سؤال كردم، فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ ـ إِلَي أَنْ قَالَ ـ وَ أَمَرَهُمْ بِمَا يَكُونُ مِنْ أَمْرِ الطَّاعَةِ فِي الدِّينِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاهُمْ فَجَعَلَ فِيهِ الِاجْتِمَاعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعَارَفُوا وَ لِيَنْزِعَ كُلُّ قَوْم مِنَ التِّجَارَاتِ مِنْ بَلَد إِلَي بَلَد... وَ لِتُعْرَفَ آثَارُ رَسُولِ اللَّهِ(صلي الله عليه وآله) وَ تُعْرَفَ أَخْبَارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لا يُنْسَي ;(1)«خداوند اين بندگان را آفريد...و فرمانهايي در طريق مصلحت دين و دنيا به آنها داد، از جمله اجتماع مردم شرق و غرب را (در آيين حج) مقرر داشت، تا مسلمانان به خوبي يكديگر را بشناسند و از حال هم آگاه شوند و هر گروهي سرمايه هاي تجاري را از شهري به شهر ديگر منتقل كنند... و براي اينكه آثار پيامبر(صلي الله عليه وآله) و اخبار او شناخته شود، مردم آنها را به خاطر آوردند و هرگز فراموش نكنند. (2)

به همين دليل در دوران هاي خفقان باري كه خلفا و سلاطين جور، اجازه نشر اين احكام را به مسلمانان نمي دادند، آنها با استفاده از اين فرصت، مشكلات خود را حل مي كردند و با تماس گرفتن با ائمه هدي: و علماي بزرگ دين، پرده از چهره قوانين اسلام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعه، ج11، ص14

2 ـ وسائل الشيعه، ج8، ص9



266


و سنت پيامبر(صلي الله عليه وآله) بر مي داشتند.

از سوي ديگر، حج مي تواند، مبدل به يك كنگره عظيم فرهنگي شود و انديشمندان جهان اسلام در ايامي كه در مكه هستند، گرد هم آيند و افكار و ابتكارات خويش را به ديگران عرضه كنند.

اصولا يكي از بدبختي هاي بزرگ اين است كه مرزهاي كشور اسلامي سبب جدايي فرهنگي آنها از يكديگر گرديده و موجب شده تا مسلمانان هر كشور تنها به خود فكر كنند و درنتيجه جامعه واحد اسلامي پاره پاره و متفرق شوند، حج مي تواند جلو اين سرنوشت شوم را بگيرد.

چه جالب مي فرمايد: امام صادق(عليه السلام) در ذيل همان روايت هشام بن حكم: «وَ لَوْ كَانَ كُلُّ قَوْم إِنَّمَا يَتَّكِلُونَ عَلَي بِلادِهِمْ وَ مَا فِيهَا هَلَكُوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الاَْرْبَاحُ وَ عَمِيَتِ الاَْخْبَارُ... ;(1)«اگر هر قوم و ملتي تنها از كشور و بلاد خويش سخن بگويند و تنها به مسايلي كه در آن است، بينديشند، همگي نابود مي شوند و كشورهايشان ويران مي شود، منافع آنها ساقط مي شود و اخبار واقعي در پشت پرده قرار مي گيرد.

4 ـ بعد اقتصادي حج

بر خلاف آنچه بعضي فكر مي كنند، استفاده از كنگره عظيم حج براي تقويت پايه هاي اقتصادي كشورهاي اسلامي، نه تنها با روح حج منافات ندارد، بلكه طبق روايات اسلامي، يكي از فلسفه هاي آن را تشكيل مي دهد. چه مانعي دارد مسلمانان در آن اجتماع بزرگ، پايه يك بازار مشترك اسلامي را بگذارند و زمينه هاي مبادلاتي و تجاري را در ميان خود به گونه اي فراهم كنند كه نه منافعشان به جيب دشمنانشان بريزد و نه اقتصادشان وابسته به اجانب باشد، كه اين دنيا پرستي نيست، عين عبادت و جهاد است.

لذا در همان روايت هشام بن حكم از امام صادق(عليه السلام) ضمن بيان فلسفه هاي حج، صريحا به اين موضوع اشاره شده بود كه يكي از اهداف حج، تقويت تجارت مسلمانان و
تسهيل روابط اقتصادي است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه، ج8، ص9



267


در حديث ديگري از همان امام(عليه السلام) در تفسير آيه " لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا
فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ...
" (1) مي خوانيم كه فرمود: منظور از اين آيه كسب روزي است; «إِذَا أَحَلَّ الرَّجُلُ مِنْ إِحْرَامِهِ وَ قَضَي فَلْيَشْتَرِ وَ لْيَبِعْ فِي الْمَوْسِمِ ;(2) هنگامي كه انسان از احرام بيرون آيد و مناسك حج را به جا آورد، در همان موسم حج خريد و فروش كند (اين موضوع نه تنها گناه ندارد بلكه داراي ثواب است).(3)

همين معني در ذيل حديثي كه از امام علي بن موسي الرضا(عليه السلام) به طورمشروح در بيان فلسفه هاي حج وارد شده آمده است و در پايان آن مي فرمايد:

" لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ..." .(4)

اشاره به اينكه آيه " لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ..." هم منافع معنوي را شامل مي شود و هم منافع مادي را كه از يك نظر همه معنوي است.

كوتاه سخن اينكه، اين عبادت بزرگ اگر به طورصحيح و كامل مورد بهره برداري قرار گيرد و زوّار خانه خدا، در آن ايام كه در آن سرزمين مقدس حضور فعال دارند و دل هايشان آماده است، از اين فرصت بزرگ براي حل مشكلات گوناگون جامعه اسلامي با تشكيل كنگره هاي مختلف سياسي و فرهنگي و اقتصادي استفاده كنند، اين عبادت مي تواند از هر نظر مشكل گشا باشد و شايد به همين دليل است كه امام صادق(عليه السلام)مي فرمايد: «لا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْكَعْبَةُ ;(5) «مادام كه خانه كعبه بر پا است اسلام هم بر پا است.

و علي(عليه السلام) فرمود: خانه خدا را فراموش نكنيد كه اگر فراموش كنيد، هلاك خواهيد شد. «وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا... ;(6)«خدا را خدا را، در مورد خانه پروردگارتان، هرگز آن را خالي نگذاريد كه اگر آن را ترك گوييد، مهلت الهي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 198

2 . مستدرك الوسائل، ج10، ص166

3 ـ الميزان، ج2، ص86، به نقل از تفسير عياشي.

4 ـ بحارالأنوار، ج99، ص32

5 ـ وسائل الشيعه، ج8، ص14

6 ـ نهج البلاغه، نامه 47



268


از شما برداشته مي شود!.

نيز به خاطر اهميت اين موضوع است كه فصلي در روايات اسلامي تحت اين عنوان گشوده شده است كه اگر يك سال مسلمانان بخواهند حج را تعطيل كنند، بر حكومت اسلامي واجب است كه با زور آنها را به مكه بفرستد.(1) و(2)

 

 

بخش سوّم:

مكّه معظّمه


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه، ج8، ص15، باب وجوب اجبار الوالي الناس علي الحج.

2 . تفسير نمونه، ج14، ص82



269




270


نخستين خانه مردم

 

 

نخستين خانه مردم

 

 

إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ96

فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً...(1)

96 ـ نخستين خانه اي كه براي مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد در سرزمين مكه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است.

97 ـ در آن نشانه هاي روشن است (از جمله) مقام ابراهيم، و هر كس داخل آن شود در امان خواهد بود...

 

" إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً..." يهود به پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) دو ايراد داشتند كه پاسخ نخستين ايرادشان در آيات سابق آمد و پاسخ دومين ايراد كه در باره فضيلت بيت المقدس و برتري آن بر كعبه بود، در اين آيات آمده است.

در آيه فوق قرآن مي گويد اگر كعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شده است، جاي تعجب نيست; زيرا اين نخستين خانه توحيد است و باسابقه ترين معبدي است كه در روي زمين وجود دارد، هيچ مركزي پيش از آن، مركز نيايش و پرستش پروردگار نبوده، خانه اي است كه براي مردم و به سود جامعه بشريت در نقطه اي كه مركز اجتماع و محلي پربركت است، ساخته شده است.

تاريخ و منابع اسلامي هم به ما مي گويند كه خانه كعبه به دست آدم(عليه السلام) ساخته شد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران



271


سپس در طوفان نوح(عليه السلام) آسيب ديد و به وسيله ابراهيم(عليه السلام)خليل تجديد بنا شد.(1) بنابراين
انتخاب پرسابقه ترين خانه توحيد براي قبله، از هر نقطه ديگري شايسته تر است.

جالب توجه اينكه، در اين آيه خانه كعبه كه نام ديگرش بيت الله است، به عنوان خانه مردم معرفي شده و اين تعبير بيان كننده اين حقيقت است كه آنچه به نام خداوند و براي خداوند است، بايد در خدمت مردم و بندگان او باشد و آنچه در خدمت مردم و بندگان خداوند است براي خداوند محسوب مي شود.

ضمناً از اين آيه اهميت سابقه داشتن در مسيرهاي الهي و سازنده، روشن مي شود و لذا در آيه فوق نخستين فضيلتي كه براي خانه كعبه ذكر شده، همان سابقه ممتد و طولاني آن است و از اينجا پاسخ ايرادي كه در مورد احترام حجر الاسود مي شود نيز روشن مي گردد; زيرا عده اي مي گويند يك قطعه سنگ چه ارزش و اهميتي دارد كه همه ساله ميليون ها مردم براي استلام آن (دست گذاشتن بر آن) بر يكديگر پيشي گيرند و به عنوان يك مستحب مؤكد در برنامه زايران خانه خدا گنجانيده شود؟ ولي توجه به تاريخچه اين سنگ مخصوص نشان مي دهد كه امتيازي در آن است كه در هيچ سنگ ديگري در جهان نمي توان پيدا كرد و آن اينكه پرسابقه ترين چيزي است كه به عنوان مصالح ساختمان، در يك مركز عبادت و پرستش خداوند به كار رفته; زيرا مي دانيم تمام معابد
روي زمين و حتي كعبه كه نخستين پرستش گاه است، بارها تجديد بنا شده و مصالحي كه در ساختمان آنها به كار رفته، تغيير يافته است. تنها همين قطعه سنگ است كه با مرور هزاران سال هنوز به عنوان مصالح ثابت در اين معبد پر سابقه پا بر جا مانده است. بنابر اين اهميت آن در واقع همان سابقه داشتن در مسير خدا و خدمت به مردم است.

بعلاوه اين سنگ تاريخ خاموشي، از نسل هاي فراوان مؤمنان در قرون و اعصار مختلف است، اين سنگ زنده كننده خاطره استلام انبياي بزرگ و بندگان خاص خداوند است كه در كنار آن به نيايش پروردگار برخاستند.

موضوع ديگري كه توجه به آن در اينجا لازم است، اين است كه آيه فوق مي گويد: اين نخستين خانه اي بوده است كه براي مردم ساخته شده است، روشن است كه منظور

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ براي توضيح بيشتر درباره مدارك اين موضوع از آيات و روايات به جلد اول تفسير نمونه ص330 مراجعه شود.



272


نخستين خانه عبادت و پرستش است، بنابر اين هيچ مانعي ندارد كه قبل از آن خانه هاي مسكوني ديگر در روي زمين وجود داشته است و اين تعبير پاسخ روشني است به آنها (مانند نويسنده تفسير المنار) كه مي گويند خانه كعبه نخستين بار به دست ابراهيم(عليه السلام)ساخته شد و ساخته شدن آن را به دست آدم، در رديف افسانه ها قلمداد مي كنند.

در حالي كه به طور مسلم قبل از ابراهيم(عليه السلام) معبد و پرستشگاه در جهان وجود داشته و انبياي پيشين همچون نوح(عليه السلام) از آن استفاده مي كردند. بنابر اين چگونه ممكن است خانه كعبه كه نخستين معبد جهان است، به دست ابراهيم(عليه السلام) ساخته شده باشد؟

منظور از بكّه چيست؟

«بكه در اصل از ماده «بكّ (بر وزن فك) به معني ازدحام و اجتماع است، و اين كه به خانه كعبه، يا زميني كه خانه كعبه در آن ساخته شده است، بكّه گفته اند، به خاطر ازدحام و اجتماع مردم در آنجا است و بعيد نيست كه اين اسم از آغاز روي آن نبوده و پس از رسميت يافتن براي عبادت روي آن گذاشته شده باشد.

در روايتي از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه مكّه نام مجموع شهر است و بكّه نام محلي است كه خانه كعبه در آنجا بنا شده است.

بعضي از مفسران نيز احتمال داده اند كه بكّه همان مكّه بوده باشد كه «م در آن تبديل به «ب شده است نظير لازم و لازب كه هر دو در لغت عرب به ـ يك معني است.

براي نامگذاري خانه كعبه و محل آن به بكّه وجه ديگري نيز گفته اند و آن اينكه ماده مزبور به معني از بين بردن نخوت و غرور آمده است و چون در اين مركز بزرگ، همه تبعيضات برچيده مي شود و گردنكشان و مغروران همانند مردم عادي بايد به نيايش برخيزند و غرور آنها به اين وسيله درهم شكسته مي شود، به آن بكّه گفته شده است.

توسعه مسجدالحرام

از زمان پيامبر(صلي الله عليه وآله) به بعد هر قدر مسلمانان فزوني مي يافتند و طبعاً زايران خانه خدا بيشتر مي شدند، مسجدالحرام از طرف خلفاي وقت توسعه داده مي شد.

در تفسير عياشي نقل شده كه در زمان منصور خليفه عباسي، بر اثر كثرت حجاج



273


مي خواستند مسجدالحرام را بار ديگر توسعه دهند، منصور مردمي را كه در اطراف مسجد خانه داشتند طلبيد، تا خانه آنها را خريداري كند، ولي آنها به هيچ قيمتي حاضر به فروش نشدند، منصور دربن بست سختي قرار گرفته بود (زيرا از يك طرف نمي خواست با اعمال زور، خانه هاي آنها را خراب كند چون انعكاس خوبي نداشت و از طرف ديگر آنها هم حاضر به واگذاري خانه خود نبودند) در اين باره از امام صادق(عليه السلام) سؤال كرد، امام(عليه السلام) فرمود: «غمناك مباش در اين باره دليل روشني است كه مي تواني با آن استدلال كني پرسيد كدام دليل؟ فرمود: «به كتاب خد ، پرسيد به كجاي كلام الهي؟ فرمود: به اين آيه: " إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً..." ; زيرا خداوند مي گويد: «نخستين خانه اي كه براي مردمان ساخته شد، خانه كعبه بود، بنابر اين اگر آنها پيش از بناي كعبه خانه ساخته بودند اطراف خانه كعبه مال آنها بود، ولي اگر خانه كعبه مقدم بوده، اين حريم (تا آنجا كه مورد نياز زايران خانه خداست) متعلق به كعبه است !

منصور دستور داد آنها را حاضر ساختند و به همين سخن در برابر آنها استدلال كرد، آنها در پاسخ فرو ماندند و گفتند: هر طور مايل باشي موافق خواهيم بود.

باز در همان تفسير نقل شده كه نظير اين حادثه در زمان مهدي عباسي تكرار شد، مهدي از فقهاي وقت سؤال كرد، همه گفتند: اگر مالكان خانه ها راضي نباشند، ملك غصبي را نمي توان داخل مسجدالحرام كرد، علي بن يقطين اجازه خواست تا اين مسأله را از موسي بن جعفر(عليه السلام)سؤال كند، مهدي به والي مدينه نوشت تا حل اين مشكل را از امام موسي بن جعفر(عليه السلام) بخواهد. حضرت فرمود: «بنويس، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ . اگر خانه كعبه اول بنا شده و مردم سپس در كنار آن فرود آمده اند، فضاي اطراف آن متعلق به خانه كعبه است و اگر سكونت مردم در آنجا مقدم بر خانه كعبه بوده آنها سزاوارترند .

چون پاسخ به مهدي عباسي رسيد، به قدري خوشحال شد كه نامه را گرفت و بوسيد، سپس دستور داد خانه ها را خراب كردند، صاحبان خانه به خدمت امام موسي بن جعفر(عليه السلام) رفتند و تقاضا كردند نامه اي در اين باب به مهدي بنويسد تا قيمت خانه هاي آنها را رد كند، حضرت در نامه نوشت: «چيزي به آنان عطا كن او هم آنها را راضي كرد.

اين دو روايت استدلال لطيفي در بر دارد كه با موازين متداول حقوقي نيز كاملا قابل تطبيق است و آن اينكه معبدي همچون خانه كعبه به هنگامي كه در زمين بكري



274


ساخته شود، تا شعاع احتياجات خود نسبت به آن زمين اولويت دارد، البته تا آن روز كه اين احتياج جنبه ضرورت پيدا نكرده، ديگران هم مي توانند از حريم آن استفاده كنند، اما آن روز كه نياز مبرم پيدا شد، از حق اولويت نخستين مي توان استفاده كرد.

امتيازات خانه كعبه:

در اين دو آيه براي كعبه علاوه بر امتياز نخستين پرستش گاه بودن، چهار امتياز ديگر ذكر شده است:

1 ـ مباركا

مبارك به معني پر بركت و پر فايده است و كعبه از اين جهت مبارك است كه هم از نظر معنوي و هم از نظر مادي در يكي از پربركت ترين سرزمين هاي جهان است. بركات معنوي اين سرزمين و جذبه هاي الهي و تحرك و جنبش و وحدتي كه در پرتو آن مخصوصا در مراسم حج به وجود مي آيد بر هيچكس پوشيده نيست و اگر تنها به جنبه هاي صوري مراسم حج اكتفا نشود و روح و فلسفه آن زنده گردد، آنگاه بركت واقعي آن آشكارتر خواهد بود.

از نظر مادي با اينكه سرزمين خشك و بي آب و علفي است و به هيچ وجه از نظر طبيعي مناسب شرايط زندگي نيست، اين شهر در طول تاريخ همواره يكي از شهرهاي آباد و پر تحرك و يك مركز آماده براي زندگي و حتي تجارت بوده است.

 

2 ـ هدي للعالمين

كعبه، مايه هدايت جهانيان است و مردم از نقاط دور و نزديك، صفحات خشكي و دريا را زير پا مي گذارند و به اين عبادتگاه بزرگ جلب مي شوند و در مراسم با شكوه حج كه از زمان ابراهيم(عليه السلام)همچنان رايج بوده شركت مي كنند، حتي عرب جاهلي نيز كعبه را گرامي مي داشت و مراسم حج را به عنوان اينكه آيين ابراهيم(عليه السلام) است، با اينكه با خرافات آميخته شده بود انجام مي داد و در پرتو همان مراسم ناقص خود تا حدود زيادي از كارهاي نادرست خود موقتا دست برمي داشت و به اين ترتيب همگان حتي بت پرستان از



275


هدايت اين خانه بزرگ بهره مند مي شدند، جاذبه معنوي اين سرزمين و اين خانه مقدس
چنان است كه همه را بي اختيار تحت تأثير خود قرار مي دهد.

3 ـ فيه آيات بينات مقام ابراهيم

در اين خانه نشانه هاي روشني از خدا پرستي و توحيد و معنويت به چشم مي خورد و دوام و بقاي آن در طول تاريخ در برابر دشمنان نيرومندي كه قصد نابود ساختن آن را داشتند يكي از اين نشانه ها است. آثاري كه از پيامبر بزرگي همچون ابراهيم(عليه السلام) در كنار آن باقي مانده مانند زمزم، صفا، مروه، ركن،(1) حطيم،(2) حجر الاسود، حجر اسماعيل(3) كه هر كدام تاريخ مجسمي از قرون و اعصار گذشته و روشنگر خاطره هاي عظيم و جاويدان است، از ديگر نشانه ها است.

از ميان اين نشانه هاي روشن، مقام ابراهيم(عليه السلام) به خصوص ذكر شده; زيرا محلي است كه در آن ابراهيم(عليه السلام)ايستاد، به خاطر بناي كعبه و يا به خاطر انجام مراسم حج و يا براي دعوت عمومي مردم براي انجام اين مراسم بزرگ و در هر حال از مهمترين آيات مزبور است و خاطرات بي نظيري از فداكاري ها، اخلاص ها، و اجتماع ها را زنده مي كند.

در اين كه منظور از مقام ابراهيم(عليه السلام) خصوص آن نقطه اي است كه هم اكنون سنگ مخصوصي كه اثر پاي ابراهيم(عليه السلام)بر آن نمايان است در آنجا است، يا منظور از آن تمام حرم مكه و يا تمام مواقف حج است، در ميان مفسران گفتگو است، ولي در روايتي كه از امام صادق(عليه السلام) در كتاب كافي نقل شده، اشاره به همان احتمال اول شده است.

4 ـ و من دخله كان آمنا

ابراهيم(عليه السلام) بعد از بناي خانه كعبه، امنيت شهر مكه را از خداوند درخواست نمود و گفت: " ...رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً" ;(4) «خداوندا! اين سرزمين را سرزمين امن و اماني قرار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ هريك از جوانب چهارگانه كعبه را ركن مي نامند.

2 ـ «حطيم به فاصله ميان حجرالاسود و درب خانه كعبه گفته مي شود. به اين جهت به آن حطيم مي گويند كه ازدحام در آن جا بسيار شديد است و محل توبه آدم است.

3 ـ «حجر اسماعيل محل خاصي است كه به صورت يك قوس در ضلع شمال غربي كعبه ساخته شده.

4 . ابراهيم : 35


| شناسه مطلب: 76654