بخش 11

3 ـ فیه آیات بینات مقام ابراهیم 4 ـ و من دخله کان آمنا عمران مسجد در صلاحیت همه کس نیست منظور از عمران چیست؟ عمل خالص تنها از ایمان سرچشمه می گیرد. پاسداران شجاع آیا تنها مسجدالحرام منظور است؟ اهمیت بنای مساجد مقیاس افتخار و فضیلت شأن نزول تفسیر تحریف تاریخ نخستین مهاجران اسلام شأن نزول: نخستین مهاجران اسلام کینه توزی یهود و نرمش نصاری حرم امن شأن نزول


276


بده خداوند دعاي ابراهيم(عليه السلام) را اجابت كرد و آن را يك مركز امن قرار داد كه هم مايه آرامش روح و امنيت اجتماع مردمي است كه به آن مي آيند و از آن الهام مي گيرند و هم از نظر قوانين مذهبي، امنيت آن آنچنان محترم شمرده شده كه هرگونه جنگ و مبارزه در آن ممنوع است.

مخصوصا در اسلام، كعبه به عنوان يك مأمن و پناهگاه شناخته شده و حتي حيوانات اين سرزمين از هر نظر بايد در امنيت باشند و كسي مزاحم آنها نشود، افراد انساني كه به آن پناه مي برند نيز در امان هستند حتي اگر قاتل و جاني باشند نمي توان متعرض آنها شد، ولي براي اينكه اين احترام خاص خانه كعبه مورد سوء استفاده قرار نگيرد و حق مظلومان پايمال نگردد، اگر افراد جنايتكار و مجرمي به آن پناهنده شوند، دستور داده شده آنها را از نظر آب و غذا در مضيقه قرار دهند، تا مجبور گردند آنجا را ترك گويند و آنها را به كيفر برسانند(1).


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص16



277


عمران مسجد در صلاحيت همه كس نيست

 

ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللهِ شاهِدِينَ عَلي أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النّارِ هُمْ خالِدُونَ(17)

إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللهِ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللهَ فَعَسي أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ(18)(1)

17 ـ مشركان حق ندارند مساجد خدا را آباد كنند، در حالي كه به كفر خويش گواهي مي دهند آنها اعمالشان نابود (و بي ارزش) شده و در آتش جاودانه خواهند ماند.

18 ـ مساجد الهي را تنها كسي آباد مي كند كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و نماز را بر پا دارد و زكوة را بپردازد و از چيزي جز خدا نترسد، ممكن است چنين گروهي هدايت يابند.

از جمله موضوعاتي كه بعد از لغو پيمان مشركان و حكم جهاد با آنان ممكن بود براي بعضي مطرح شود، اين بود كه چرا ما اين گروه عظيم را از خود برانيم و اجازه ندهيم به مسجدالحرام براي مراسم حج قدم بگذارند؟ در حالي كه شركت آنان در اين مراسم، از هر نظر مايه آبادي است، هم آبادي بناي مسجد الحرام از طريق كمك هاي مهمي كه آنها به اين كار مي كردند، و هم آبادي معنوي از نظر افزايش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . توبه



278


جمعيت در اطراف خانه خدا!

آيات فوق به اين گونه افكار واهي و بي اساس پاسخ مي گويد و در نخستين آيه تصريح مي كند: «مشركان حق ندارند مساجد خدا را آباد كنند، با اينكه صريحا به كفر خود گواهي مي دهند ; " ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللهِ شاهِدِينَ عَلي أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ... "گواهي آنها بر كفر خودشان هم از لابلاي سخنانشان آشكار است و هم از لابه لاي اعمالشان و حتي طرز عبادت و مراسم حجشان نيز گواه اين موضوع است.

سپس به دليل و فلسفه اين حكم اشاره كرده مي گويد: «اينها به خاطر نداشتن ايمان، اعمالشان نابود مي شود و بر باد مي رود و در پيشگاه خدا كمترين وزن و قيمتي ندارد ; " ...أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ..." . و به همين دليل «آنها جاودانه در آتش دوزخ باقي مي مانند ; " ...وَ فِي النّارِ هُمْ خالِدُونَ..." با اين حال نه كوشش هايشان براي عمران و آبادي مسجدالحرام يا مانند آن ارزشي دارد و نه انبوه اجتماعشان در اطراف خانه كعبه.

خداوند پاك و منزه است و خانه او نيز بايد پاك و پاكيزه باشد و دست هاي آلودگان، از خانه خدا و مساجد بايد به كلي قطع شود.

در آيه بعد براي تكميل اين سخن، شرايط آباد كنندگان مساجد و كانون هاي پرستش و عبادت را ذكر مي كند و براي آنها پنج شرط مهم بيان مي كند و مي گويد: «تنها كساني مساجد خدا را آباد مي سازند كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند ; " إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللهِ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ..." اين اشاره به شرط اول و دوم است، كه جنبه اعتقادي و زير بنايي دارد و تا آن نباشد هيچ عمل پاك و شايسته و خالصي از انسان سر نمي زند، بلكه اگر ظاهراً هم شايسته باشد، در باطن آلوده به انواع غرض هاي ناپاك خواهد بود.

بعد به شرط هاي سوم و چهارم اشاره كرده و مي گويد: «و نماز را بر پا دارد و زكات را بدهد ; " ...وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ..." يعني ايمانش به خداوند و روز رستاخيز تنها در مرحله ادعا نباشد، بلكه با اعمال پاكش آن را تأييد كند، هم پيوندش با خداوند محكم باشد ونماز را به درستي انجام دهد، و هم پيوندش با خلق خدا و زكوة را بپردازد. سرانجام به آخرين شرط اشاره كرده و مي گويد: «و جز از خدا نترسد ; " ...وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللهَ..." . قلبش مملوّ از عشق به خداوند است و تنها احساس مسئوليت در برابر فرمان او مي كند،



279


بندگان ضعيف را كوچكتر از آن مي شمرد كه بتوانند در سرنوشت او و جامعه او و آينده او و پيروزي و پيشرفت او و بالاخره در آبادي كانون عبادت او، تأثيري داشته باشند.

در پايان اضافه مي كند، اين گروه كه داراي چنين صفاتي هستند، ممكن است هدايت شوند و به هدف خود برسند و در عمران و آبادي مساجد خدا بكوشند و از نتايج بزرگ آن بهره مند شوند;" ...فَعَسي أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ" .

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 ـ منظور از عمران چيست؟

آيا آباد ساختن مساجد به معني آبادي ساختمان و تاسيسات آن، يا به معني اجتماع و شركت در آن است؟ بعضي از مفسران تنها يكي از اين دو قسمت را در تفسير عمران مساجد در آيه فوق انتخاب كرده اند، در حالي كه مفهوم اين كلمه يك مفهوم وسيع است و همه اين امور را شامل مي شود.

مشركان و بت پرستان نه حق شركت در مساجد دارند و نه تعمير و بناي ساختمان آنها و همه اين امور بايد به دست مسلمانان انجام پذيرد.

ضمناً از اين آيات استفاده مي شود كه مسلمانان نبايد هدايا و كمك هاي مشركان بلكه تمام فرق غير اسلامي را براي ساختمان مساجد خود بپذيرند; زيرا آيه اول گرچه تنها سخن از مشركان مي گويد، ولي آيه دوم كه با كلمه «اِنَّم شروع شده، عمران مساجد را مخصوص مسلمانان مي سازد.

از اينجا روشن مي شود كه متوليان و پاسداران مساجد نيز بايد از ميان پاكترين افراد انتخاب شوند، نه اينكه افراد نا پاك و آلوده به خاطر مال و ثروتشان و يا به خاطر مقام يا نفوذ اجتماعي شان ـ آن چنان كه در بسياري از نقاط متاسفانه رايج شده ـ بر اين مراكز عبادت و اجتماعات اسلامي گمارده شوند. بلكه تمام دست هاي نا پاك را از تمام اين مراكز مقدس بايد كوتاه ساخت.

و از آن روز كه گروهي از زمامداران جبار و يا ثروتمندان آلوده و گنهكار دست به ساختمان مساجد ومراكز اسلامي زدند، روح ومعنويت وبرنامه هاي سازنده آنها مسخ شد وهمين است كه مي بينيم بسياري ازاين گونه مساجد، شكل مسجدضراررابه خود گرفته اند.



280


2 ـ عمل خالص تنها از ايمان سرچشمه مي گيرد.

ممكن است بعضي چنين فكر كنند كه چه مانعي دارد، از سرمايه هاي غير مسلمانان براي عمران و آبادي اين مراكز استفاده كنيم؟ اما آنها كه چنين مي گويند توجه به اين نكته اساسي ندارند كه اسلام همه جا عمل صالح را ميوه درخت ايمان مي شمرد. عمل هميشه پرتوي از نيات و عقايد آدمي است و هميشه شكل و رنگ آن را به خود مي گيرد.

نيت هاي ناپاك ممكن نيست عمل پاكي به وجود آورند و محصول مفيدي از خود نشان دهند، چه اينكه عمل باز تاب نيت است.

3 ـ پاسداران شجاع

جمله " ...وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللهَ..." ; «جز از خدا نترسند نشان مي دهد كه عمران و آبادي و نگاهداري مساجد جز در سايه شهامت و شجاعت ممكن نيست، هنگامي اين مراكز مقدس اسلامي به صورت كانون هاي انسان سازي و كلاس هاي عالي تربيت در مي آيد كه بنيانگزاران و پاسداراني شجاع داشته باشد، آنها كه از هيچ كس جز خدا نترسند و تحت تأثير هيچ مقام و قدرتي قرار نگيرند و برنامه اي جز برنامه هاي الهي در آن پياده نكنند.

4 ـ آيا تنها مسجدالحرام منظور است؟

بعضي از مفسران آيات فوق را مخصوص مسجدالحرام دانسته اند، در حالي كه الفاظ آيه عام است و هيچ گونه دليلي بر اين تخصيص نيست، هر چند مسجدالحرام كه بزرگترين مسجد اسلامي است در رديف اول قرار گرفته و در آن روز كه آيات نازل شد، بيشتر آن مسجد در نظر بود، ولي اين دليل تخصيص مفهوم آيات نمي شود.

5 ـ اهميت بناي مساجد

درباره اهميت بناي مسجد، احاديث فراواني از طرق اهل بيت(عليهم السلام) و اهل سنت رسيده است كه اهميت فوق العاده اين كار را نشان مي دهد.

از پيامبر(صلي الله عليه وآله) چنين نقل شده كه فرمود:«مَنْ بَنَي مَسْجِداً كَمَفْحَصِ قَطَاة بَنَي اللَّهُ لَهُ بَيْتاً



281


فِي الْجَنَّةِ ; «كسي كه مسجدي بنا كند، هر چند به اندازه لانه مرغي باشد، خداوند خانه اي
در بهشت براي او بنا خواهد ساخت.
(1)

در حديث ديگري از پيامبر(صلي الله عليه وآله) نقل شده است:«مَنْ أَسْرَجَ فِي مَسْجِد مِنْ مَسَاجِدِ اللَّهِ سِرَاجاً لَمْ تَزَلِ الْمَلائِكَةُ وَ حَمَلَةُ الْعَرْشِ يَسْتَغْفِرُونَ لَهُ مَا دَامَ فِي ذَلِكَ الْمَسْجِدِ ضَوْءٌ ; «كسي كه چراغي در مسجدي برافروزد، فرشتگان و حاملان عرش الهي، مادام كه نور آن چراغ در مسجد مي تابد براي او استغفار مي كنند. (2)

ولي امروز آنچه بيشتر اهميت دارد، عمران و آبادي معنوي مساجد است و به تعبير ديگر بيش از آنچه به ساختن مسجد اهميت مي دهيم، بايد به ساختن افرادي كه اهل مسجد و پاسداران مسجد و حافظان آن هستند اهميت بدهيم.

مسجد بايد كانوني باشد براي هرگونه حركت جنبش و سازنده اسلامي در زمينه آگاهي و بيداري مردم و پاكسازي محيط و آماده ساختن مسلمانان براي دفاع از ميراث هاي اسلام!

مخصوصا بايد توجه داشت، مسجد مركزي براي جوانان با ايمان شود، نه اينكه تنها مركز بازنشستگان و از كار افتادگان شود.

مسجد بايد كانوني براي فعال ترين قشرهاي اجتماع باشد، نه مركز افراد بيكاره و بي حال و خواب آلوده ها!(3)

مقياس افتخار و فضيلت

أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللهِ وَ اللهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ(20)

الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه، باب7 از احكام مساجد و تفسير المنار ج10، ص213 به نقل از ابن عباس.

2 ـ كتاب محاسن ص57 به نقل از كتاب كنز العرفان ج1، ص108

3 ـ تفسير نمونه، ج7، ص319



282


أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ(21)

يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَة مِنْهُ وَ رِضْوان وَ جَنّات لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ

خالِدِينَ فِيها أَبَداً إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ(22)

19 ـ آيا سيراب كردن حجاج و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند (عمل) كسي قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و در راه او جهاد كرده است، (اين هر دو) هرگز نزد خدا مساوي نيستند و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمي كند.

20 ـ آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جان هايشان در راه خدا جهاد نمودند مقامشان نزد خدا برتر است و آنها به موهبت عظيم رسيده اند.

21 ـ پروردگار، آنها را به رحمتي از ناحيه خويش و خشنودي و باغ هاي بهشتي كه در آن نعمت هاي جاودانه دارند بشارت مي دهد.

22 ـ همواره و تا ابد در اين باغ ها (و در لابه لاي اين نعمت ها) خواهند بود; زيرا نزد خداوند پاداش عظيم است.

شأن نزول:

در شأن نزول آيات فوق روايات مختلفي در كتب اهل سنت و شيعه نقل شده است، كه از ميان آنها آنچه صحيح تر به نظر مي رسد، ذيلا مي آوريم.

دانشمند معروف اهل سنت، حاكم ابو القاسم حسكاني از بريدة نقل مي كند كه شيبه و عباس هر كدام بر ديگري افتخار مي كردند و در اين باره مشغول به سخن بودند كه علي(عليه السلام) از كنار آنها گذشت و پرسيد به چه چيز افتخار مي كنيد؟ عباس گفت: امتيازي به من داده شده كه احدي ندارد و آن مساله آب دادن به حجاج خانه خدا است.

شيبه گفت: من تعمير كننده مسجدالحرام (و كليد دار خانه كعبه) هستم. علي(عليه السلام)گفت: با اينكه از شما حيا مي كنم، بايد بگويم كه با اين سن كم افتخاري دارم كه شما نداريد، آنها پرسيدند كدام افتخار؟!

فرمود: من با شمشير جهاد كردم تا شما ايمان به خدا و پيامبر(صلي الله عليه وآله) آورديد.

عباس خشمناك برخاست و دامن كشان به سراغ پيامبر(صلي الله عليه وآله) آمد (و به عنوان شكايت) گفت: آيا نمي بيني علي چگونه با من سخن مي گويد؟ پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: علي را صدا كنيد،



283


هنگامي كه به خدمت پيامبر (صلي الله عليه وآله) آمد فرمود: چرا اين گونه با عمويت (عباس) سخن گفتي؟

علي(عليه السلام) گفت: اي رسول خدا! اگر من او را ناراحت ساختم با بيان حقيقتي بوده است، در برابر گفتار حق هر كس مي خواهد ناراحت شود و هر كس مي خواهد خشنود! جبرئيل نازل شد و گفت اي محمد!پروردگارت به تو سلام مي فرستد، و مي گويد اين آيات را بر آنها بخوان: " ...أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ..." ; «آيا سيراب كردن حجاج و عمران مسجدالحرام را هم چون ايمان به خدا و روز رستاخيز و جهاد در راه او قرار داديد، هرگز مساوي نيستند. (1)

همين روايت، به همين مضمون، يا با تفاوت كمي، در كتاب هاي فراواني از اهل سنت نقل شده، مانند تفسير طبري و ثعلبي، اصحاب النزول واحدي، تفسير خازن بغدادي، معالم التنزيل علامه بغوي، مناقب ابن مغازلي، جامع الاصول ابن اثير، تفسير فخر رازي و كتاب هاي ديگر.(2)

به هر حال حديث فوق از احاديث معروف و مشهوري است كه حتي افراد متعصب به آن اعتراف كرده اند و ما پس از اتمام تفسير اين آيات باز در اين باره سخن خواهيم گفت.

تفسير:

با اينكه آيات، شأن نزول خاص دارند، در عين حال مكمل بحث آيات گذشته اند و نظير آن در قرآن فراوان است.

در نخستين آيه مي گويد: «آيا سيراب كردن حاجيان خانه خدا و عمران مسجدالحرام را همانند كار كسي قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد و در راه خدا جهاد كرده است، اين دو هيچگاه در نزد خدا يكسان نيستند و خداوند جمعيت ستمكار را هدايت نمي كند ; " أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللهِ وَ اللهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ" .


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير مجمع البيان، ذيل آيه مورد بحث.

2 ـ براي توضيح بيشتر درباره اين حديث و مشخصات مدارك آن به كتاب احقاق الحق، ج3، ص122 تا 127 مراجعه فرماييد.



284


«سِقايَة هم مصدر است به معني آب دادن و هم به معني وسيله و پيمانه اي است كه با آن آب مي دهند (همانگونه كه در آيه 70 سوره يوسف آمده است) و هم به معني ظرف بزرگ يا حوضي است كه آب در آن مي ريزند. در مسجدالحرام در ميان چشمه زمزم و خانه كعبه، محلي وجود داشته كه به نام سقاية العباس معروف بوده است، گويا در آنجا ظرف بزرگي مي نهادند كه حاجيان از آن آب بر مي داشتند.

از تواريخ چنين بر مي آيد كه قبل از اسلام، منصب سقاية الحاج در رديف منصب كليد داري خانه كعبه و از مهم ترين مناصب محسوب مي شد.

ضرورت و نياز شديد حجاج در ايام حج به آب، آن هم در آن سرزمين خشك و سوزان و كم آب كه غالب ايام سال هوا گرم است به اين موضوع (سقايت حاج) اهميت خاصي مي داد و كسي كه سرپرست اين مقام بود، از موقعيت ويژه اي طبعا برخوردار مي شد، چرا كه خدمت او به حجاج يك خدمت حياتي به شمار مي رفت.

هم چنين كليد داري و عمران و آبادي مسجدالحرام كه مقدس ترين و بزرگ ترين كانون مذهبي حتي در زمان جاهليت محسوب مي شد، احترام فوق العاده اي براي شخص يا اشخاصي كه متصدي آن بودند، بر مي انگيخت.

با همه اينها قرآن مجيد مي گويد: ايمان به خداوند و جهاد در راه او از تمام اين كارها برتر و بالاتر است! در آيه بعد به عنوان تأكيد و توضيح مي فرمايد:

«كساني كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند، اينها در پيشگاه خداوند مقامي برتر و بزرگ تر دارند ; " الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللهِ..." .

«و اينها به افتخار بزرگي نايل شده اند. " ...وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ" .

در آيه بعد مي گويد: خداوند سه موهبت بزرگ در برابر اين سه كار مهم (ايمان، هجرت و جهاد) به آنها مي بخشد:

1 ـ آنها را به رحمت گسترده خود بشارت مي دهد و از آن بهره مند مي سازد: " يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَة مِنْهُ..." .

2 ـ آنها را از رضامندي و خشنودي خويش بهره مند مي كند: " ...وَ رِضْوان..." .

3 ـ باغ هايي از بهشت در اختيار آنها مي گذارد كه نعمت هايش دايمي و هميشگي



285


است: " وَ جَنّات لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ" .

در آيه بعد براي تأكيد بيشتر اضافه مي كند، جاودانه در آنها تا ابد خواهند ماند: " خالِدِينَ فِيها أَبَداً..." .

زيرا نزد خداوند پاداش هاي عظيم است كه در برابر اعمال بندگان به آنها مي بخشد: " ...إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ" .

در اينجا به دو نكته بايد توجه داشت:

1 ـ تحريف تاريخ:

همانگونه كه در شأن نزول آيات فوق خوانديم، مطابق روايتي كه در بسياري از معروفترين كتب اهل سنت نقل شده، اين آيات در مورد علي(عليه السلام) و بيان فضايل او نازل شده هر چند مفهوم آن عام و گسترده است (بارها گفته ايم شأن نزول ها مفاهيم آيات را محدود نمي سازد).

ولي از آنجا كه بعضي از مفسران اهل سنت تمايل ندارند فضايل چشمگيري براي علي(عليه السلام) اثبات شود، با اينكه او را چهارمين پيشواي بزرگ خود مي دانند، اما مثل اينكه از اين مي ترسند كه اگر در برابر مداركي كه امتيازات فوق العاده علي(عليه السلام) را اثبات مي كند، تسليم شوند، ممكن است جمعيت شيعه در برابر آنها بپاخيزند و آنها را در تنگنا قرار دهند، كه چرا ديگران را بر علي(عليه السلام) مقدم داشتيد؟

از اين رو بسيار مي شود كه از واقعيت هاي تاريخي چشم مي پوشند و تا آنجا كه بتوانند به ايراد در اين گونه احاديث از نظر سند مي پردازند و اگر جاي دست اندازي در سند پيدا نكنند، سعي مي كنند به گونه اي دلالت آن را مخدوش سازند، اين گونه تعصب ها متاسفانه حتي در عصر ما ادامه دارد و حتي بعضي از دانشمندان روشنفكر آنان از اين بر كنار نمانده اند.

فراموش نمي كنم در گفتگويي كه با يكي از دانشمندان اهل سنت داشتم، هنگامي كه سخن از اينگونه احاديث به ميان آمد، جمله عجيبي اظهار داشت، او مي گفت: «به عقيده من، شيعه مي تواند تمام اصول و فروع مكتب خويش را از منابع و مدارك و كتاب هاي ما اثبات كند، چون به قدر كافي احاديثي كه به نفع مكتب شيعه باشد در كتب ما



286


وجود دارد! ولي براي اينكه خود را از همه اين منابع و مدارك يك باره راحت كند، گفت: «به عقيده من پيشينيان ما افراد خوش باوري بودند و تمام احاديثي را كه شنيده اند در كتب خود آورده اند، و ما نمي توانيم آنچه را آنها نوشته اند به سادگي بپذيريم! (البته سخنش شامل كتب صحاح و مسانيد معتبر و درجه اول آنان نيز مي شد!).

به او گفتم روش محققانه اين نيست كه انسان مكتبي را قبلا روي يك سلسله وراثت ها بپذيرد و بعد هر حديثي با آن موافق باشد، صحيح و هر حديثي با آن تطبيق نكند، از آثار خوش باوري پيشينيان بداند، هر چند حديث معتبري باشد.
چه خوب است به جاي اين طرز فكر راه ديگري انتخاب كنيد، قبلا خود را از هرگونه عقيده موروثي خالي سازيد، سپس در برابر مدارك منطقي بنشينيد، آنگاه انتخاب عقيده كنيد!

ملاحظه مي فرماييد: چرا و به چه علت احاديث مشهور و معروفي كه از مقام والاي علي(عليه السلام) خبر مي دهد و برتري او را بر ديگران اثبات مي كند، اين چنين مورد بي مهري بلكه مورد تهاجم رگبارهاي ايرادات قرار گرفته و گاهي نيز به دست فراموشي سپرده مي شود و اصلا سخني از آن به ميان نمي آيد؟ گويي اصلا اين همه احاديث وجود خارجي ندارند!! با توجه به آنچه در بالا گفتيم، به گفتاري از مفسر معروف نويسنده المنار مي پردازيم، او در شأن نزول آيات فوق روايت معروف بالا را به كلي كنار نهاده و روايت ديگري كه با محتواي آيات اصلا منطبق نيست و بايد آن را به عنوان يك حديث مخالف قرآن كنار زد، معتبر دانسته است، و آن حديثي است كه از نعمان بن بشير نقل شده كه مي گويد:

كنار منبر پيامبر(صلي الله عليه وآله) در ميان جمعي از صحابه نشسته بودم، يكي از آنها گفت:
«من بعد از اسلام عملي را بالاتر از اين نمي دانم كه حاجيان خانه خدا را سيراب كنم ديگري گفت: «عمران مسجدالحرام از هر عملي بالاتر است سومي گفت: «جهاد در راه خدا از آنچه گفتيد بهتر است ، عمر آنها را از گفتگو كردن نهي كرد و گفت: «صداي خود را كنار منبر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بلند نكنيد ـ و آن روز، روز جمعه بود ـ ولي هنگامي كه نماز جمعه را خواندم، نزد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي روم و از او در باره مسأله اي كه اختلاف كرديد سؤال مي كنم (بعد از نماز نزد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) رفت و سؤال كرد) در اين



287


موقع آيات فوق نازل شد.(1)

در حالي كه اين روايت از جهات مختلفي با آيات مورد بحث ناسازگار است و مي دانيم هر روايتي كه مخالف قرآن باشد بايد آن را دور افكند; زيرا:

اولاً: در آيات فوق مقايسه ميان جهاد و سقاية الحاج و عمران مسجدالحرام نشده است، بلكه در يك سوي، مقايسه سقايت حاج و عمران مسجدالحرام قرار گرفته و در سوي ديگر ايمان به خداوند و روز رستاخيز و جهاد و اين نشان مي دهد كه افرادي آن اعمال را كه در دوران جاهليت انجام داده بودند با ايمان و جهاد مقايسه مي كردند، كه قرآن صريحا مي گويد اين دو برابر نيستند، نه مقايسه جهاد با عمران مسجدالحرام و سقاية الحاج.

ثانياً: جمله: " لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ" نشان مي دهد كه اعمال گروه اول توأم با ظلم بوده است و اين در صورتي است كه در حال شرك واقع شده باشد، چه اينكه قرآن مي گويد: " ...إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ" .(2)

و اگر مقايسه ميان ايمان و سقايت حاج توأم با ايمان و جهاد باشد، جمله: " ...وَ اللهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ" مفهومي نخواهد داشت.

ثالثا: آيه دوم مورد بحث كه مي گويد آن كساني كه ايمان آوردند و هجرت كردند و جهاد نمودند، مقام والاتري دارند، مفهومش اين است: از كساني كه ايمان و هجرت و جهاد نداشتند، برترند و اين با حديث نعمان سازش ندارد; زيرا گفتگو كنندگان طبق آن حديث همه از مؤمنان بودند و شايد در مهاجرت و جهاد شركت داشتند.

رابعا: درآيات گذشته سخن ازاقدام مشركان به عمران مساجدبود، " ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللهِ..."و آيات مورد بحث كه به دنبال آن قرار دارد، همان موضوع را تعقيب مي كند و اين نشان مي دهد كه عمران مسجدالحرام و سقايت حاج در حال شرك، موضوع بحث اين آيات است و اين چيزي است كه با روايت نعمان تطبيق نمي كند.

تنها مطلبي كه ممكن است در برابر اين استدلالات گفته شود، اين است كه تعبير به اعظم درجه نشان مي دهد كه هر دو طرف مقايسه، اعمال خوبي هستند، اگر چه يكي از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير المنار، ج10، ص215

2 ـ لقمان : 13



288


ديگري برتر بوده است.

ولي جواب اين سخن روشن است; زيرا افعل تفضيل (صفت تفضيلي) غالبا در مواردي به كار مي رود كه يك طرف مقايسه واجد فضيلت است و طرف ديگر صفر است، مثلا بسيار شده است كه مي گويند، دير رسيدن بهتر از هرگز نرسيدن است، مفهوم اين سخن آن نيست كه هرگز به مقصد نرسيدن و تصادف كردن و نابودي چيز خوبي است، ولي دير رسيدن از آن بهتر است و يا اينكه در قرآن مي خوانيم " ...وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ" ;(1)«صلح از جنگ بهتر است ، معني اين جمله آن نيست كه جنگ چيز خوبي است و يا اينكه مي خوانيم: " ...وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِك" ;(2) «بنده با ايمان از بت پرست بهتر است. آيا بت پرست خير و فضيلتي دارد؟ در همين سوره توبه آيه 108 مي خوانيم: " ...لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوي مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ" ; «مسجدي كه اساس آن از روز نخست بر پايه تقوي گذارده شده است (از مسجد ضرار همان مسجدي كه منافقان براي ايجاد تفرقه ساخته بودند) براي عبادت شايسته تر است.

با اينكه مي دانيم عبادت در مسجد ضرار هيچ گونه شايستگي ندارد و نظير اين تعبيرات در قرآن و كلمات عرب و ساير زبان ها فراوان است.

از مجموع آنچه گفته شد، نتيجه مي گيريم كه روايت نعمان بن بشير چون بر خلاف محتواي قرآن است، بايد كنار نهاده شود و آنچه با ظاهر آيات مي سازد، همان حديث مشهوري است كه در آغاز بحث تحت عنوان شأن نزول بيان كرديم و اين فضيلتي است براي پيشواي بزرگ اسلام علي بن أبي طالب(عليه السلام).

خداوند همه ما را به پيروي از حق و پيروي از اينگونه پيشوايان ثابت قدم بدارد و چشم و گوش باز و فكر دور از تعصب و عنايت كند.

همچنين از آيات فوق استفاده مي شود كه مقام رضوان كه از بزرگترين مواهب و مقاماتي است كه خداوند به مؤمنان و مجاهدان مي بخشد، چيزي است غير از باغ هاي بهشت و نعمت هاي جاويدانش و غير از رحمت گسترده پروردگار.(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء : 128

2 . بقره : 221

3 ـ تفسير نمونه، ج7، ص329



289


نخستين مهاجران اسلام

 

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنّا نَصاري ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ(82)

وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ تَري أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدِينَ(83)

وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصّالِحِينَ(84)

فَأَثابَهُمُ اللهُ بِما قالُوا جَنّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ(85)

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ(86)(1)

82 ـ به طورمسلم يهود و مشركان را دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهي يافت، ولي آنها را كه مي گويند مسيحي هستيم نزديك ترين دوستان به مؤمنان مي يابي، اين به خاطر آن است كه در ميان آنها افرادي دانشمند و تارك دنيا هستند و آنها (در برابر حق) تكبر نميورزند.

83 ـ و هر زمان آياتي را كه بر پيامبر نازل شده، بشنوند چشم هاي آنها را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده.



290


مي بيني كه (از شوق) اشك مي ريزد، به خاطر حقيقتي را كه دريافته اند، آنها مي گويند: پروردگارا ايمان آورديم، ما را با گواهان (و شاهدان حق) بنويس.

84 ـ چرا ما ايمان به خدا و آنچه از حق به ما رسيده نياوريم در حالي كه آرزو داريم ما را در زمره جمعيت صالحان قرار دهد؟!

85 ـ خداوند آنها را به خاطر اين سخن، باغ هايي از بهشت پاداش داد كه از زير درختان آن نهرها جاري است، جاودانه در آن خواهند ماند و اين جزاي نيكوكاران است.

86 ـ و كساني كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنها اهل دوزخ اند.

شأن نزول: نخستين مهاجران اسلام

بسياري از مفسران از جمله طبرسي در مجمع البيان و فخر رازي و نويسنده المنار در تفسيرهاي خود، از مفسران پيشين نقل كرده اند كه اين آيات درباره نجاشي زمام دار حبشه در عصر پيامبر(صلي الله عليه وآله) و ياران او نازل شده است و در حديثي كه در تفسير برهان نقل شده اين موضوع مشروحا آمده است.

آنچه از روايات اسلامي و تواريخ و گفتار مفسران در اين زمينه استفاده مي شود چنين است:

در سال هاي نخستين بعثت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و دعوت عمومي او، مسلمانان در اقليت شديدي قرار داشتند، قريش به قبايل عرب توصيه كرده بودند كه هر كدام، افراد وابسته خود كه به پيامبر(صلي الله عليه وآله)ايمان آورده اند را، تحت فشار شديد قرار دهند و به اين ترتيب هر يك از مسلمانان از طرف قوم و قبيله خود سخت تحت فشار قرار داشت.

آن روز تعداد مسلمانان براي دست زدن به يك جهاد آزادي بخش كافي
نبود، پيامبر (صلي الله عليه وآله)براي حفظ اين دسته كوچك، و تهيه پايگاهي براي مسلمانان در بيرون حجاز، به آنها دستور مهاجرت داد و حبشه را براي اين مقصد انتخاب فرمود و گفت:

در آنجا زمام دار صالحي است كه از ستم و ستمگري جلوگيري مي كند، شما آنجا برويد تا خداوند فرصت مناسبي در اختيار ما بگذارد.



291


منظور پيامبر(صلي الله عليه وآله) نجاشي(1) بود.

يازده مرد و چهار زن از مسلمانان عازم حبشه شدند و از طريق دريا با كرايه كردن كشتي كوچكي، راه حبشه را پيش گرفتند و اين در ماه رجب سال پنجم بعثت بود. و مهاجرت اول نام گرفت.

چيزي نگذشت كه جعفربن ابوطالب و جمعي ديگر از مسلمانان به حبشه رفتند و هسته اصلي يك جمعيت متشكل اسلامي را، كه از 82 نفر مرد و عده قابل ملاحظه اي زن و كودك تشكيل مي شد، به وجود آوردند.

طرح اين مهاجرت براي بت پرستان سخت دردناك بود; زيرا به خوبي مي ديدند چيزي نخواهد گذشت كه با يك جمعيت متشكل نيرومند از مسلمانان كه تدريجا اسلام را پذيرفته و به سرزمين امن و امان حبشه رفته اند روبرو خواهند شد. براي به هم زدن اين موقعيت دست به كار شدند و دو نفر از جوانان باهوش و فعال و حيله گر و پشت هم انداز; يعني عمروبن عاص و عمارة بن وليد را براي به هم زدن موقعيت مسلمانان حبشه انتخاب كردند و با هداياي فراواني به حبشه فرستادند، اين دو نفر در كشتي شراب نوشيدند و به جان هم افتادند، ولي به هر حال براي پياده كردن نقشه خود وارد سرزمين حبشه شدند و با مقدماتي به حضور نجاشي بار يافتند و قبلا با دادن هداياي گرانبهايي به اطرافيان نجاشي، موافقت آنها را جلب كرده و قول تأييد و طرفداري از آنان گرفته بودند.

عمرو عاص سخنان خود را از اينجا شروع كرد و با نجاشي چنين گفت:

«ما فرستادگان بزرگان مكه ايم. تعدادي از جوانان سبك مغز در ميان ما پرچم مخالفت برافراشته اند و از آيين نياكان خود برگشته و به بدگويي از خدايان ما پرداخته و آشوب و فتنه به پا كرده و در ميان مردم تخم نفاق پاشيده اند و از موقعيت سرزمين شما سوء استفاده كرده و به اينجا پناه آوردند، ما از آن مي ترسيم كه در اينجا نيز دست به اخلال گري زنند، بهتر اين است كه آنها را به ما بسپاريد و به محل خود باز گردانيم... اين را گفتند و هدايايي را كه با خود آورده بودند، تقديم داشتند.

نجاشي گفت: تا من با نمايندگان اين پناهندگان به كشورم تماس نگيرم، نمي توانم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نجاشي اسم عامي بود همانند كسري كه به تمام سلاطين حبشه گفته مي شد، اما اسم نجاشي معاصر پيامبر(صلي الله عليه وآله) اصحمه كه در زبان حبشي به معني عطيه و بخشش است، بود.



292


در اين زمينه سخن بگويم و از آنجا كه اين بحث يك بحث مذهبي است بايد از نمايندگان مذهبي نيز در جلسه اي در حضور شما دعوت شود.

روز ديگر در يك جلسه مهم كه اطرافيان نجاشي و جمعي از دانشمندان مسيحي و جعفربن ابي طالب به نمايندگي مسلمانان و نمايندگان قريش، حضور داشتند، نجاشي پس از استماع سخنان نمايندگان قريش رو به جعفر كرد و از او خواست كه نظر خود را در اين زمينه بيان كند.

جعفر پس از اداي احترام چنين گفت: نخست از اينها بپرسيد آيا ما جزو بردگان فراري اين جمعيت هستيم؟!

عمرو گفت: نه شما آزاديد.

جعفر گفت: سؤال كنيد آيا آنها دِيْني بر ذمه ما دارند كه آن را از ما مي طلبند؟!

عمرو: نه ما هيچگونه مطالبه اي از شما نداريم.

جعفر: آيا خوني از شما ريخته ايم كه آن را از ما مي طلبيد؟!

عمرو: نه چنين چيزي در كار نيست.

جعفر: پس از ما چه مي خواهيد كه اين همه ما را شكنجه و آزار داديد و ما از سرزمين شما كه مركز ظلم و بيدادگري بود بيرون آمديم؟!

سپس جعفر رو به نجاشي كرد و گفت:

ما جمعي نادان بوديم، بت پرستي مي كرديم، گوشت مردار مي خورديم، انواع كارهاي زشت و ننگين انجام مي داديم، قطع رحم مي كرديم و نسبت به همسايگان خويش بدرفتاري داشتيم و نيرومندان ما ضعيفان را مي خوردند! ولي خداوند پيامبري در ميان ما مبعوث كرد كه به ما دستور داده است هرگونه شبيه و شريك را از خدا دور سازيم و فحشا و منكرات و ظلم و ستم و قمار را ترك گوييم، به ما دستور داده نماز بخوانيم، زكات بدهيم، عدالت و احسان پيشه كنيم و بستگان خود را كمك نماييم.

نجاشي گفت: عيساي مسيح نيز براي همين مبعوث شده بود! سپس از جعفر پرسيد: آيا چيزي از آياتي كه بر پيامبر شما نازل شده است حفظ داري؟

جعفر گفت: آري و سپس شروع به خواندن سوره مريم كرد.

حسن انتخاب جعفر، در مورد آيات تكان دهنده اين سوره، كه مسيح و مادرش را



293


از هرگونه تهمت هاي ناروا پاك مي سازد، اثر عجيبي گذاشت تا آنجا كه قطره هاي اشك شوق، از ديدگان دانشمندان مسيحي سرازير گشت و نجاشي صدا زد به خدا سوگند نشانه هاي حقيقت در اين آيات نمايان است!

هنگامي كه عمرو خواست در اينجا سخني بگويد و تقاضاي سپردن مسلمانان را به دست وي كند، نجاشي دست بلند كرد و محكم بر صورت عمرو كوبيد و گفت:

خاموش باش، به خدا سوگند اگر بيش از اين سخني در مذمت اين جمعيت بگويي تو را مجازات خواهم كرد! اين جمله را گفت و رو به مأمورين كرد و صدا زد هداياي آنها را به آنان برگردانيد و آنها را از حبشه بيرون كنيد، و به جعفر و يارانش گفت: آسوده خاطر در كشور من زندگي كنيد!

اين پيشامد علاوه بر اثر تبليغي عميقي كه در زمينه شناساندن اسلام به جمعي از مردم حبشه داشت، سبب شد كه مسلمانان مكه به اين كشور همچون پايگاهي مطمئن حساب كنند و مسلمانان تازه وارد را براي آن روز كه قدرت كافي بيابند، به آنجا روانه سازند.

سال ها گذشت. پيامبر(صلي الله عليه وآله) هجرت كرد و كار اسلام بالا گرفت و عهدنامه حديبيه امضا شد و پيامبر (صلي الله عليه وآله)متوجه فتح خيبر گشت. در آن روز كه مسلمانان از فرط شادي به خاطر در هم شكستن بزرگترين كانون خطر يهود در پوست نمي گنجيدند، از دور شاهد حركت دسته جمعي عده اي به سوي سپاه اسلام بودند، چيزي نگذشت كه معلوم شد اين جمعيت همان مهاجران حبشه اند كه به آغوش وطن باز مي گردند در حالي كه قدرت هاي اهريمني دشمنان در هم شكسته شده و نهال اسلام به قدر كافي ريشه دوانيده است.

پيامبر(صلي الله عليه وآله) با مشاهده جعفر و مهاجران حبشه، اين جمله تاريخي را فرمود:«لا اَدْري «أَنَا بِفَتْحِ خَيْبَر اَسَرّ اَمْ بِقُدوُمِ جَعْفَر؟! ; «نمي دانم از پيروزي خيبر خوشحال تر باشم يا از بازگشت جعفر؟

مي گويند علاوه بر مسلمانان، هشت نفر از شاميان كه در ميان آنها يك راهب مسيحي بود و تمايل شديد به اسلام پيدا كرده بودند، خدمت پيامبر(صلي الله عليه وآله) رسيدند و پس از شنيدن آيات سوره يس به گريه افتادند و مسلمان شدند و گفتند چقدر اين آيات به تعليمات راستين مسيح شباهت دارد.



294


طبق روايتي كه در تفسير المنار از سعيدبن جبير نقل شده، نجاشي سي نفر از بهترين ياران خود را به عنوان اظهار علاقه به پيامبر(صلي الله عليه وآله) و آيين اسلام به مدينه فرستاد و همانها بودند كه با شنيدن آيات سوره يس گريستند و اسلام را پذيرفتند، آيات فوق نازل شد و از اين مؤمنان تجليل كرد(1) و (2)

كينه توزي يهود و نرمش نصاري

در اين آيات مقايسه اي ميان يهوديان و مسيحياني كه معاصر پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)بوده اند شده است.

در نخستين آيه يهود و مشركان در يك صف قرار داده شده اند و مسيحيان در صف ديگر، در آغاز مي گويد: «سرسخترين دشمنان مومنان، يهود و مشركان هستند، و بامحبت ترين آنها نسبت به مؤمنان مدعيان مسيحيت اند ; " لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنّا نَصاري..." .

تاريخ اسلام بخوبي گواه اين حقيقت است; زيرا در بسياري از صحنه هاي نبردهاي ضد اسلامي، يهود بطور مستقيم يا غير مستقيم دخالت داشتند و از هرگونه كار شكني و دشمني خود داري نمي كردند، افراد بسيار كمي از آنها به اسلام گرويدند، در حالي كه در غزوات اسلامي، كمتر مسلمانان را مواجه با مسيحيان مي بينيم و نيز افراد زيادي از آنها را مشاهده مي كنيم كه به صفوف مسلمين پيوستند.

سپس قرآن دليل اين تفاوت روحيه و خط مشي اجتماعي را طي چند جمله بيان مي كند:

نخست اينكه، در ميان آنها جمعي دانشمند بودند كه به اندازه دانشمندان دنياپرست يهود در كتمان حقيقت كوشش نداشتند; " ...ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ..."(3) و نيز در ميان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين شأن نزول منافات با آن ندارد كه سوره مائده در اواخر عمر پيامبر(صلي الله عليه وآله) نازل شده باشد; زيرا اين سخن مربوط به اكثريت آيات سوره است. هيچ مانعي ندارد كه بعضي از آيات در حوادث قبل نازل شده باشد و به دستور پيامبر(صلي الله عليه وآله) به مناسبت هايي در اين سوره قرار گيرد.

2 . تفسير نمونه، ج5، ص49

3 ـ كشيش در اصل يك لغت سرياني است به معناي پيشوا و راهنماي مذهبي مسيحيان مي باشد و به عربي قسيس گفته مي شود و جمع آن «قسيسين است.



295


آنها جمعي تارك دنيا بودند كه درست در نقطه مقابل حريصان يهود گام برمي داشتند، هر چند گرفتار انحرافاتي بودند ولي باز در سطحي بالاتر از يهود قرار داشتند " ...وَرُهْباناً..." .

بسياري از آنها در برابر پذيرش حق خاضع بودند و تكبري از خود نشان نمي دادند، در حالي كه اكثريت يهود به خاطر اينكه خود را نژاد برتر مي دانستند، از قبول آيين اسلام كه از نژاد يهود برنخاسته بود سر باز مي زدند; " ...وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ" .

به علاوه جمعي از آنان (همانند همراهان جعفر و جمعي از مسيحيان حبشه) «هنگامي كه آيات قرآن را مي شنيدند، اشك شوق از ديدگانشان به خاطر دست يافتن به حق سرازير مي شد ; " وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ تَري أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ..." .

با صراحت و شهامت و بي نظري صدا مي زدند: «...پروردگارا! ما ايمان آورديم، ما را از گواهان حق و همراهان محمد(صلي الله عليه وآله) و ياران او قرار ده ; " ...رَبَّنا آمَنّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدِينَ" .

آنها به قدري تحت تأثير آيات تكان دهنده اين كتاب آسماني قرار مي گرفتند كه مي گفتند: «چگونه ممكن است ما به خداوند يگانه و حقايقي كه از طرف او آمده است ايمان نياوريم در حالي كه انتظار داريم ما را در زمره جمعيت صالحان قرار دهد ; " وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصّالِحِينَ" .

البته همانطور كه در بالا اشاره كرديم، اين مقايسه بيشتر درباره يهود و مسيحيان معاصر پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) است; زيرا يهود با اينكه داراي كتاب آسماني بودند، به خاطر دلبستگي بيش از اندازه به ماديات، در صف مشركاني قرار گرفته بودند كه از نظر مذهبي با آنها هيچ وجه اشتراكي نداشتند. در حالي كه در ابتدا، يهوديان مبشران اسلام محسوب مي شدند و انحرافاتي همانند تثليث و غلو مسيحيت را نداشتند، اما دنيا پرستي شديد آنها را به كلي از حق بيگانه كرد، در حالي كه مسيحيان آن عصر چنين نبودند.

ولي تاريخ گذشته و معاصر به ما مي گويد: مسيحيان قرون بعد، درباره اسلام و مسلمين مرتكب جناياتي شدند كه دست كمي از يهود نداشت.

جنگ هاي طولاني و خونين صليبي در گذشته و تحريكات فراواني كه امروز از



296


ناحيه استعمار كشورهاي مسيحي بر ضد اسلام و مسلمين مي شود، چيزي نيست كه بر كسي پنهان باشد، بنابر اين نبايد آيات فوق را به عنوان يك قانون كلي در باره همه مسيحيان دانست. جمله هاي: " وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ..." . و ما بعد آن، گواه بر اين است كه اين آيات درباره جمعي از مسيحيان معاصر پيامبر(صلي الله عليه وآله) نازل شده است.

در دو آيه بعد به سرنوشت اين دو طايفه و پاداش و كيفر آنها اشاره شد، نخست مي گويد: آنها كه در برابر افراد با ايمان، محبت نشان دادند و در مقابل آيات الهي سر تسليم فرود آوردند و با صراحت ايمان خود را اظهار داشتند، خداوند در برابر اين، به آنها باغ هاي بهشت را پاداش مي دهد كه از زير درختان آن نهرها جاري است و جاودانه در آن مي مانند و اين است جزاي نيكوكاران; " فَأَثابَهُمُ اللهُ بِما قالُوا جَنّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ" .(1)

در مقابل، آنها كه راه دشمني را پيمودند و كافر شدند و آيات خدا را تكذيب كردند، اهل دوزخ اند; " وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ" .(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «اثابهم از ماده «ثواب گرفته شده است كه در اصل به معناي بازگشت نمودن و نيكي كردن و سود رساندن است.

2 ـ تفسير نمونه، ج5، ص58



297


 

حرم امن

 

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللهِ يَكْفُرُونَ(67)

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمّا جاءَهُ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْويً لِلْكافِرِينَ(68)

وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ(69)(1)

67 ـ آيا نديدند كه ما حرم امني براي آنها قرار داديم، در حالي كه مردم را در اطراف آنها (در بيرون اين حرم) مي ربايند؟ آيا به باطل ايمان مي آورند و نعمت خداوند را كفران مي كنند؟

68 ـ چه كسي ستمكارتر از آن كس است كه بر خداوند دروغ مي بندد، يا حق را پس از آنكه به سراغش آمد تكذيب مي كند؟ آيا جايگاه كافران در دوزخ نيست؟

69 ـ و آنها كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند، قطعا هدايتشان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است.

شأن نزول:

در تفسير در المنثور، ذيل آيه مورد بحث از ابن عباس چنين نقل شده است گروهي از مشركان گفتند: اي محمد! اگر ما داخل در دين تو نمي شويم، تنها به خاطر اين است كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عنكبوت



298


مي ترسيم مردم ما را بربايند (و به سرعت نابود كنند) چون جمعيت ما كم است و جمعيت مشركان عرب بسيارند، به محض اينكه به آنها خبر رسد كه ما وارد دين تو شده ايم، به سرعت ما را مي ربايند و خوراك يك نفر از آنها هستيم! در اينجا آيه: " أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا... "نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

در آيات گذشته نيز به اين بهانه مشركان، به صورت ديگري اشاره شده بود كه ما مي ترسيم اگر اظهار ايمان كنيم و به دنبال آن هجرت نماييم، زندگي ما مختل شود كه قرآن از طرق مختلف به آنها پاسخ گفت.

در آيات مورد بحث قرآن، از طريق ديگري به آنها پاسخ مي گويد و مي فرمايد: «آيا آنها نديدند كه ما براي آنها حرم امني قرار داديم (سرزمين پاك و مقدس مكه)  ; " أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً..." .

در حالي كه عرب در ناامني به سر مي برند و در بيرون اين سرزمين انسان ها را مي ربايند، همه جا غارت است و كشتار، اما اين سرزمين همچنان امن و امان باقي مانده است; " ...وَ يُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ..." .

خداوندي كه قادر است در اين درياي متلاطم و طوفاني سرزمين حجاز، حرم مكه را همچون جزيره اي آرام و امن و امان قرار دهد، چگونه قدرت ندارد آنها را در برابر دشمنان حفظ كند؟ و چگونه آنها از اين مردم ضعيف و ناتوان در برابر خداوند بزرگ و قادر متعال وحشت دارند؟! «آيا با اين حال آنها به باطل ايمان مي آورند و نعمت خدا را كفران مي كنند؟! ; " أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللهِ يَكْفُرُونَ" .

كوتاه سخن اينكه خداوندي كه مي تواند در ميان يك سرزمين گسترده بحراني، كه جمعي از مردم نيمه وحشي در آن سكونت دارند يك منطقه كوچك را در امنيت فرو برد، چگونه نمي تواند انسان هاي مؤمن را در ميان انبوهي كافر و بي ايمان حفظ كند؟ پس از ذكر اين دليل روشن، در آيه بعد چنين نتيجه گيري و جمع بندي مي كند: «آيا كسي ظالم تر از آنها كه بر خداوند دروغ مي بندند، يا حق را پس از آن كه به سراغشان آمد انكار مي كنند، پيدا مي شود؟! ; " وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمّا جاءَهُ..." .

ما دلايل آشكاري براي شما اقامه كرديم كه جز «الله شايسته پرستش نيست. اما



299


شما بر خداوند دروغ مي بنديد و شريكاني براي او مي تراشيد و حتي مدعي هستيد كه اين يك برنامه الهي است! از سوي ديگر قرآني بر شما نازل كرديم كه نشانه هاي حق در آن است، اما شما همه اينها را ناديده گرفته و پشت سر افكنديد، آيا ظلم و ستمي از اين برتر تصور مي شود؟ ظلم بر خويشتن و ظلم بر همه انسان ها، چرا كه شرك و كفر، ظلم عظيم است.

به تعبير ديگر آيا ظلم به معني وسيع كلمه جز انحراف و خارج ساختن چيزي از محل شايسته اش است؟ آيا بدتر از اين پيدا مي شود كه انسان يك مشت سنگ و چوب بي ارزش را هم رديف خالق آسمان هاو زمين قرار دهد؟ به علاوه شرك، خمير مايه همه مفاسد اجتماعي است و ستم هاي ديگر در واقع از آن سرچشمه مي گيرد، هواپرستي، مقام پرستي و دنياپرستي هر كدام نوعي از شرك است.

ولي بدانيد عاقبت شومي در انتظار مشركان است، «آيا محل و جايگاه كافران دوزخ نيست؟ ; " أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْويً لِلْكافِرِينَ" .

قابل توجه اينكه در 15 مورد از قرآن مجيد افرادي به عنوان ظالم ترين مردم
معرفي شده اند كه همه آنها با جمله استفهاميه من اظلم (استفهام انكاري) شروع
شده است.

دقت در اين آيات نشان مي دهد كه آيات مزبور گرچه مسائل متنوعي ظاهراً در آنها مطرح است، اما همه آنها به ريشه شرك بازمي گردد، بنابر اين هيچ تضادي در ميان آنها نيست.(1)

آخرين آيه مورد بحث كه در عين حال آخرين آيه سوره عنكبوت است
واقعيت مهمي را بيان مي كند كه عصاره اي از تمام اين سوره و هماهنگ با آغاز
آن است.

مي فرمايد: راه خدا گرچه مشكلات فراوان دارد، مشكل از نظر شناخت حق، مشكل از نظر وسوسه هاي شياطين جن و انس، مشكل از نظر مخالفت دشمنان سرسخت و بي رحم و مشكل از نظر لغزشهاي احتمالي، اما در اينجا يك حقيقت است كه به شما در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . براي توضيح بيشتر به جلد پنجم صفحه 183 ـ ذيل آيه 21 سوره انعام ـ مراجعه فرماييد.



300


برابر اين مشكلات نيرو و اطمينان مي دهد و حمايت مي كند و آن اينكه: «كساني كه در راه ما جهاد كنند ما آنها را به طرق خويش هدايت مي كنيم، و خداوند با نيكوكاران است ; " وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ" .(1)

سوگند به اين شهر مقدس

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ(1)

وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ(2)

وَ والِد وَ ما وَلَدَ(3)

لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فِي كَبَد(4)

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ(5)

يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً(6)

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ(7)(2)

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

1 ـ قسم به اين شهر مقدس (مكه).

2 ـ شهري كه تو ساكن آن هستي!

3 ـ و قسم به پدر و فرزندش (ابراهيم خليل و اسماعيل ذبيح).

4 ـ كه ما انسان را در رنج آفريديم (و زندگي او مملو از رنج ها است).

5 ـ آيا او گمان مي كند كه هيچكس قادر نيست بر او دست يابد؟!

6 ـ مي گويد: مال زيادي را (در كارهاي خير) تلف كرده ام!

7 ـ آيا گمان مي كند هيچكس او را نديده (و نمي بيند)؟

 

سنت قرآن در بسياري از موارد بر اين است كه بيان حقايق بسيار مهم را با سوگند شروع مي كند، سوگندهايي كه خود نيز سبب حركت انديشه و فكر و عقل انسان است،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج16، ص348

2 . بلد


| شناسه مطلب: 76655