بخش 12

سوگند به این شهر مقدس سوره فیل محتوی و فضیلت سوره فیل داستان اصحاب الفیل شأن نزول با ابرهه گو کز پی تعجیل نیاید! نکته ها 1 ـ معجزه بی نظیر! این خانه را صاحبی است! 2 ـ سخت ترین مجازات با کمترین وسیله! 3 ـ اهداف داستان فیل 4 ـ یک رویداد مسلم تاریخی سوره قریش محتوی و فضیلت تلاوت سوره قریش پروردگار این خانه را باید عبادت کرد معراج سوره اسراء نام های این سوره و محل نزول آن


301


سوگندهايي كه ارتباط خاصي با همان مطلب مورد نظر دارد.

در اينجا نيز براي بيان اين واقعيت كه زندگي انسان در دنيا توأم با درد و رنج است، از سوگند تازه اي شروع مي كند و مي فرمايد:

«قسم به اين شهر مقدس شهر مكه ; " لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ" .(1)

«شهري كه تو ساكن آن هستي ; " وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ" .

گرچه در اين آيات نام مكه صريحا نيامده است، ولي با توجه به مكي بودن سوره از يك سو و اهميت فوق العاده اين شهر مقدس از سوي ديگر، پيدا است كه منظور همان مكه است و اجماع مفسران نيز بر همين است.

البته شرافت و عظمت سرزمين مكه ايجاب مي كند خداوند به آن سوگند ياد نمايد، چرا كه نخستين مركز توحيد و عبادت پروردگار در اينجا ساخته شده و انبياي بزرگ(عليهم السلام)گرد اين خانه طواف كرده اند، ولي جمله: " وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ" مطلب تازه اي در بر دارد، مي گويد: اين شهر به خاطر وجود پر فيض و پر بركت تو چنان عظمتي به خود گرفته كه شايسته اين سوگند شده است.

حقيقت همين است كه ارزش سرزمين ها به ارزش انسان هاي مقيم در آن ها است، مبادا كفار مكه تصور كنند اگر قرآن به اين سرزمين قسم ياد مي كند، براي وطن آنها و يا كانون بت هايشان اهميت قايل شده است، نه چنين نيست، تنها ارزش اين شهر (گذشته از سوابق تاريخي خاص آن) به خاطر وجود ذي جود بنده خاص خداوند محمد(صلي الله عليه وآله) است.

اي كعبه را ز يمن قدوم تو صد شرف *** وي مرده را ز مقدم پاك تو صد صفا

بطحا ز نور طلعت تو يافته فروغ *** يثرب ز خاك تو با رونق و نوا

در اينجا تفسير ديگري نيز وجود دارد و آن اينكه من به اين شهر مقدس سوگند ياد نمي كنم در حالي كه احترام تو را هتك كرده اند و جان و مال و عرضت را حلال و مباح شمرده اند.

اين توبيخ و سرزنش شديدي است نسبت به كفار قريش كه آنها خود را خادمان و حافظان حرم مكه مي پنداشتند و براي اين سرزمين آنچنان احترامي قايل بودند كه حتي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «ل در اينجا زائده است و براي تأكيد آمده، البته طبق تفسير ديگري احتمال دارد «ل نافيه باشد.



302


اگر قاتل پدرشان در آنجا ديده مي شد، در امان بود. حتي مي گويند كساني كه از پوست درختان مكه بر مي گرفتند و به خود مي بستند، به خاطر آن در امان بودند.

ولي با اين حال چرا تمام اين آداب و سنن در مورد پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) زير پا گذاشته شد؟! چرا هرگونه اذيت و آزار نسبت به او و يارانش روا مي داشتند و حتي خونشان را مباح مي شمردند؟!

اين تفسير در حديثي از امام صادق(عليه السلام) نيز نقل شده است.(1)

سپس مي افزايد: «و قسم به پدر و فرزندش ;" وَ والِد وَ ما وَلَدَ" .

در اينكه منظور از اين پدر و فرزند كيست؟ تفسيرهاي متعددي ذكر كرده اند. نخست اينكه منظور از والد ابراهيم خليل(عليه السلام) و از ولد اسماعيل ذبيح(عليه السلام) است و با توجه به اينكه در آيه قبل، به شهر مكه سوگند ياد شده و مي دانيم ابراهيم و فرزندش(عليهما السلام) بنيانگذار كعبه و شهر مكه بودند، اين تفسير بسيار مناسب به نظر مي رسد. بخصوص اينكه عرب جاهلي نيز براي حضرت ابراهيم و فرزندش(عليهما السلام) اهميت فوق العاده اي قايل بود و به آنها افتخار مي كرد و بسياري از آنها نسب خود را به آن دو مي رساندند. ديگر اينكه منظور آدم و فرزندانش(عليهم السلام)است.

سوم اينكه منظور آدم(عليه السلام) و پيامبراني هستند كه از دودمان او برخاسته اند.

چهارم اينكه منظور سوگند به هر پدر و فرزندي است، چرا كه مساله تولد و بقاي نسل انساني در طول ادوار مختلف، از شگفت انگيزترين بدايع خلقت است و خداوند مخصوصا به آن سوگند ياد كرده است.

جمع ميان اين چهار تفسير نيز بعيد نيست، هر چند تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مي رسد.

سپس به چيزي مي پردازد كه هدف نهايي اين سوگندها است. مي فرمايد:

«مسلما ما انسان را در رنج آفريديم ; " لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فِي كَبَد" .

كبد به گفته طبرسي در مجمع البيان در اصل به معني شدت است، و لذا هنگامي كه شير غليظ شود تكبّد اللبن مي گويند.

ولي به گفته راغب در مفردات كبد (بر وزن حسد) به معني دردي است كه عارض

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجمع البيان، ج10، ص493



303


كبد انسان (جگر سياه) مي شود و سپس به هرگونه مشقت و رنج اطلاق شده است.

ريشه اين لغت هر چه باشد مفهوم فعلي آن همان رنج و ناراحتي است.

آري انسان از آغاز زندگي حتي از آن لحظه اي كه نطفه او در قرارگاه رحم واقع مي شود، مراحل زيادي از مشكلات و درد و رنجها را طي مي كند تا متولد شود، و بعد از تولد در دوران طفوليت، و سپس جواني، و از همه مشكل تر دوران پيري، مواجه به انواع مشقت ها و رنج ها است، و اين است طبيعت زندگي دنيا، و انتظار غير آن داشتن اشتباه است اشتباه، و به گفته شاعر عرب:

طبعت علي كدر و أنت تريدها *** صفوا من الأقذار و الأكدار

و مكلفوا الأيام ضد طباعها *** متطلب في الماء حذوه نار(1)

طبيعت جهان بر كدورت است و تو مي خواهي از هرگونه كدورت و ناپاكي پاك باشد؟ هر كس دوران جهان را بر ضد طبيعتش بطلبد همچون كسي است كه در ميان امواج آب شعله آتش جستجو مي كند! نگاهي به زندگي انبيا و اولياءالله نيز نشان مي دهد كه زندگي اين گل هاي سرسبد آفرينش نيز با انواع ناملائمات و درد و رنجها قرين بود، هنگامي كه دنيا براي آنها چنين باشد، وضع براي ديگران روشن است.

و اگر افراد يا جوامعي را مي بينيم كه به ظاهر درد و رنجي ندارند يا بر اثر مطالعات سطحي ما است، و لذا وقتي نزديكتر مي شويم به عمق درد و رنجهاي همين صاحبان زندگي مرفه آشنا مي گرديم و يا اينكه براي مدتي محدود و زماني استثنايي است كه قانون كلي جهان را بر هم نمي زند.

سپس مي افزايد: «آيا اين انسان گمان مي كند كه هيچكس قادر نيست بر او دست بيابد؟ ; " أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ" .

اشاره به اينكه آميختگي زندگي انسان با آنهمه درد و رنج دليل بر اين است كه او قدرتي ندارد.

ولي او بر مركب غرور سوار است، و هر كار خلاف و گناه و جرم و تجاوزي را مرتكب مي شود گويي خود را در امن و امان مي بيند، و از قلمرو مجازات الهي بر كنار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسكّن الفؤاد، ص14



304


تصور مي كند، هنگامي كه به قدرت مي رسد تمام احكام الهي را زير پا مي گذارد، و مطلقا خدا را بنده نيست، آيا به راستي چنين مي پندارد كه از چنگال مجازات پروردگار رهايي مي يابد، چه اشتباه بزرگي! اين احتمال نيز داده شده كه منظور ثروتمنداني هستند كه مي پنداشتند احدي توانايي ندارد ثروت آنها را بگيرد.

و نيز گفته شده منظور كساني هستند كه معتقد بودند احدي آنها را در برابر اعمالشان بازخواست نمي كنند.

ولي آيه مفهوم جامعي دارد كه ممكن است همه اين تفسيرها را شامل شود.

بعضي گفته اند: آيه فوق اشاره به مردي از قبيله جمح كه ابو الاسد ناميده مي شد، او به قدري نيرومند بود كه روي يك قطعه چرم مي نشست ده نفر مي خواستند آن را از زير پاي او بكشند نمي توانستند، چرم پاره پاره مي شد و او از جا تكان نمي خورد!

ولي نظر داشتن آيه به چنين فرد يا افراد مغروري مانع از عموميت مفهوم آن نيست.

سپس در ادامه همين سخن مي افزايد: «او مي گويد من مال زيادي را تباه كردم ; " يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً" . و اين اشاره به كساني است كه وقتي به آنها پيشنهاد صرف مال در كار خيري مي كردند از روي غرور و نخوت مي گفتند: ما بسيار در اين راهها صرف كرده ايم در حالي كه چيزي براي خدا انفاق نكرده بودند، و اگر اموالي به اين و آن داده بودند براي تظاهر و ريا كاري و اغراض شخصي بوده است.

بعضي نيز گفته اند: آيه اشاره است به كساني كه اموال زيادي در دشمني با اسلام و پيامبر(صلي الله عليه وآله) و توطئه هاي ضد اسلامي صرف كرده بودند، و به آن افتخار مي كردند، همانگونه كه در حديثي آمده است كه در روز جنگ خندق هنگامي كه علي(عليه السلام) اسلام را به عمرو بن عبد وَدّ عرضه نمود، او در پاسخ گفت: «فَأَيْنَ ما أَنْفَقْتُ فِيكُمْ مالاً لُبَد ; «پس آن همه اموالي كه بر ضد شما مصرف كردم چه مي شود؟!

بعضي نيز گفته اند: آيه ناظر به بعضي از سران قريش مانند حارث بن عامر است كه مرتكب گناهي شده بود راه نجات را از پيامبر(صلي الله عليه وآله) سؤال كرد حضرت دستور كفاره به او داد.

او گفت: اموال من از آن روز كه وارد دين اسلام شدم در كفارات و نفقات نابود شد!



305


جمع ميان هر سه تفسير نيز بي مانع است، هر چند تفسير اول تناسب بيشتري با آيه بعد دارد.

تعبير به اهلكت اشاره به اين است كه اموال او در حقيقت نابود شده و بهره اي عايدش نمي شود.

لُبَد (بر وزن لغت) به معني شيء متراكم و انبوه است و در اينجا به معني مال فراوان است.

سپس مي افزايد: «آيا گمان مي كند كه هيچكس او را نديده و نمي بيند؟! ; " أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ" .

او از اين حقيقت غافل است كه خداوند نه فقط ظواهر اعمال او را در خلوت و جمع مي بيند، بلكه از اعماق قلب و روح او نيز آگاه است، و از نيات او با خبر، مگر ممكن است خدايي كه وجود بي انتهايش به همه چيز احاطه دارد چيزي را نبيند و نداند؟! اين غافلان بي خبرند كه بر اثر جهل و ناآگاهي خود را از مراقبت دائمي پروردگار بر كنار مي پندارند.

آري خدا مي داند اين اموال را از كجا به دست آورده؟ و در چه راهي مصرف كرده است؟! در حديثي از ابن عباس نقل شده است كه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) فرمود:

«لا يجاوز قدما عبد حتّي يسأل عن أربع: عن شبابه فيما أبلاه و عن عمره فيما أفناه و عن ماله من أين جمعه و فيما أنفقه و عن حبّنا أهل البيت .(1)

«در قيامت هيچ بنده اي قدم از قدم بر نمي دارد تا از چهار چيز سؤال شود:

از عمرش كه در چه راهي آن را فاني كرده؟ و از مالش كه از كجا جمع آوري نموده، و در چه راه مصرف كرده است؟ و از عملش كه چه كاري انجام داده؟ و از محبت ما اهل بيت!

كوتاه سخن اينكه چگونه انسان مغرور مي شود و ادعاي قدرت مي كند در حالي كه زندگي او با درد و رنج عجين است، اگر مالي دارد به شبي است، و اگر جاني دارد به تبي است! وانگهي چگونه ادعا مي كند كه من اموال فراواني در راه خدا انفاق كرده ام، در حالي كه او از نيتش آگاه است، هم كيفيت تحصيل آن اموال نامشروع را مي داند و هم چگونگي صرف كردن رياكارانه و مغرضانه آن را.(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . علل الشرائع ، ج1، ص218

2 ـ تفسير نمونه، ج27، ص14



306


سوره فيل

اين سوره در مكه نازل شده و داراي 5 آيه است.

محتوي و فضيلت سوره فيل

اين سوره چنانكه از نامش پيدا است، اشاره به داستان تاريخي معروفي مي كند كه در سال تولد پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) واقع شده و خداوند خانه كعبه را از شر لشكر عظيم كفار كه از سرزمين يمن سوار بر فيل آمده بودند، حفظ فرمود.

اين سوره يادآور آن داستان عجيب است كه بسياري از مردم مكه آن را به خاطر داشتند; زيرا در گذشته نزديكي واقع شده بود.

يادآوري اين داستان هشداري است به كفار مغرور و لجوج كه بدانند در برابر قدرت خدا، كمترين قدرتي ندارند، خداوندي كه لشكر عظيم فيل را با آن پرندگان كوچك، و آن سنگريزه هاي نيم بند (...بِحِجارَة مِنْ سِجِّيل) در هم كوبيد، قدرت دارد كه اين مستكبران لجوج را نيز مجازات كند.

نه قدرت آنها عظيم تر از قدرت ابرهه بود و نه لشكر و نفرات آنها هرگز به آن حد مي رسيد; يعني شما كه اين ماجرا را با چشم خود ديديد، چرا از مركب غرور پايين نمي آييد؟! در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثي از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «هر كسي سوره فيل را در نماز واجب بخواند، در قيامت هر كوه و زمين هموار و كلوخي براي او شهادت مي دهد كه او از نمازگزاران است و منادي صدا مي زند در باره بنده من راست



307


گفتيد، شهادت شما را به سود يا زيان او مي پذيرم، بنده ام را بدون حساب داخل بهشت كنيد او كسي است كه من وي را دوست دارم و عملش را نيز دوست دارم .

بديهي است اين همه فضيلت و ثواب و پاداش عظيم از آن كسي است كه با خواندن اين آيات از مركب غرور پياده شود و در طريق رضاي حق گام بردارد.(1)

داستان اصحاب الفيل

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ(1)

أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيل(2)

وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ(3)

تَرْمِيهِمْ بِحِجارَة مِنْ سِجِّيل(4)

فَجَعَلَهُمْ كَعَصْف مَأْكُول(5)(2)

بنام خداوند بخشنده مهربان

1 ـ آيا نديدي پروردگارت با اصحاب فيل (لشكر ابرهه كه به قصد نابودي كعبه آمده بودند) چه كرد؟!

2 ـ آيا نقشه آنها را در ضلالت و تباهي قرار نداد؟

3 ـ و بر سر آنها پرندگاني را گروه گروه فرستاد.

4 ـ كه با سنگ هاي كوچكي آنها را هدف قرار مي دادند.

5 ـ در نتيجه آنها را همچون كاه خورده شده قرار داد.

شأن نزول:

در حديثي از امام علي بن الحسين(عليهما السلام) مي خوانيم: ابوطالب همواره با شمشيرش از پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) دفاع مي كرد، تا آنجا كه مي فرمايد: «(روزي) ابوطالب عرض كرد فرزند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجمع البيان، ج10، ص539

2 . فيل.



308


برادر! آيا تو مبعوث به همه مردم شده اي، يا تنها به قوم خودت؟ پيغمبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: «نه،
مبعوث به جميع انسان ها شده ام، از سفيد و سياه، عرب و عجم، سوگند به كسي كه جانم در دست او است كه من همه انسان هاي سفيد پوست و سياه پوست را به اين آيين دعوت مي كنم و تمام كساني كه بر قله كوه ها و درياها هستند، به اين آيين فرا مي خوانم و من تمام زبان هاي فارس و روم را دعوت مي كنم .

هنگامي كه اين سخن به گوش قريش رسيد، تعجب كردند و گفتند: آيا گوش به سخنان فرزند برادرت نمي دهي كه چه مي گويد؟ به خدا سوگند اگر مردم فارس و روم اين سخنان را بشنوند، ما را از سرزمينمان مي ربايند! و سنگ هاي خانه كعبه را قطعه قطعه جدا مي كنند! اينجا بود كه خداوند آيه شريفه: " وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدي مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبي إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْء..." ; «آنها گفتند اگر ما هدايت را بپذيريم، ما را از سرزمينمان مي ربايند!، آيا ما آنها را در حرم أمني كه ثمرات هر چيز را به سوي آن مي آورند جاي نداديم؟. (1)

خداوند در باره اين سخن آنها كه خانه كعبه را متلاشي مي كنند، سوره فيل را نازل كرد (و به آنها گوشزد نمود كه هيچكس قادر بر چنين كاري نيست).(2)

مفسران و مورخان اين داستان را به صورت هاي مختلفي نقل كرده اند و در سال وقوع آن نيز گفتگو دارند، اما اصل داستان آنچنان مشهور است كه در رديف اخبار متواتر قرار گرفته و ما آن را طبق روايات معروف كه از سيره ابن هشام و بلوغ الارب و بحار الانوار و مجمع البيان خلاصه كرده ايم مي آوريم:

پادشاهي به نام ذونواس، مسيحيان نجران را كه در نزديكي آن سرزمين مي زيستند تحت شكنجه شديد قرار داد، تا از آيين مسيحيت بازگردند، (قرآن اين ماجرا را به عنوان اصحاب الاخدود در سوره بروج آورده و ما آن را در تفسير همان سوره مشروحا بيان كرده ايم).

بعد از اين جنايت بزرگ مردي به نام دوس از ميان آنها جان سالم به در برد و خود را به قيصر روم كه بر آيين مسيح بود رسانيد و ماجرا را براي او شرح داد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قصص: 57

2 ـ نورالثقلين، ج5، ص669، ح8، به نقل از روضة الواعظين.



309


چون فاصله ميان روم و يمن زياد بود قيصر نامه اي به نجاشي سلطان حبشه نوشت، تا انتقام نصاراي نجران را از ذو نواس بگيرد و نامه را با همان شخص براي نجاشي فرستاد.

نجاشي سپاهي عظيم بالغ بر هفتاد هزار نفر به فرماندهي شخصي به نام ارياط روانه يمن كرد، ابرهه نيز يكي از فرماندهان اين سپاه بود.

ذو نواس شكست خورد و ارياط حكمران يمن شد. بعد از مدتي، ابرهه بر ضد او قيام كرد و او را از بين برد و بر جاي او نشست.

وقتي خبر اين ماجرا به نجاشي رسيد، تصميم گرفت ابرهه را سركوب كند، ابرهه براي نجات خويش موهاي سر خود را تراشيد و با مقداري از خاك يمن به نشانه تسليم كامل نزد نجاشي فرستاد و اعلام وفاداري كرد. نجاشي چون چنين ديد او را بخشيد و در پست خود ابقا نمود.

در اين هنگام ابرهه براي اثبات خوش خدمتي، كليساي بسيار زيبا و مهمي بنا كرد كه مانند آن در آن زمان در كره زمين وجود نداشت و به دنبال آن تصميم گرفت مردم جزيره عربستان را به جاي كعبه به سوي آن فرا خواند و تصميم گرفت آنجا را كانون حج عرب سازد و مركزيت مهم مكه را به آنجا منتقل كند.

براي همين منظور مبلغان بسياري به اطراف و در ميان قبايل عرب و سرزمين حجاز فرستاد، اعراب كه سخت به مكه و كعبه علاقه داشتند و آن را از آثار بزرگ ابراهيم خليل(عليه السلام) مي دانستند، احساس خطر كردند.

طبق بعضي از روايات گروهي آمدند و مخفيانه كليسا را آتش زدند و طبق نقل ديگري بعضي آن را مخفيانه آلوده و ملوث ساختند و به اين ترتيب در برابر اين دعوت بزرگ عكس العمل شديد نشان دادند و معبد ابرهه را بي اعتبار كردند.

ابرهه سخت خشمگين شد و تصميم گرفت خانه كعبه را به كلي ويران سازد، تا هم انتقام گرفته باشد و هم عرب را متوجه معبد جديد كند، با لشكر عظيمي كه بعضي از سوارانش از فيل استفاده مي كردند، عازم مكه شد.

هنگامي كه نزديك مكه رسيد، كساني را فرستاد تا شتران و اموال اهل مكه را به غارت آورند و در اين ميان دويست شتر از عبد المطلب غارت شد.



310


ابرهه كسي را به داخل مكه فرستاد و به او گفت بزرگ مكه را پيدا كند و به او بگويد ابرهه پادشاه يمن مي گويد: من براي جنگ نيامده ام، تنها براي اين آمده ام كه اين خانه كعبه را ويران كنم، اگر شما دست به جنگ نبريد نيازي به ريختن خونتان ندارم! فرستاده ابرهه وارد مكه شد و از رييس و شريف مكه جستجو كرد، همه عبد المطلب را به او نشان دادند، ماجرا را نزد عبد المطلب بازگو كرد، عبد المطلب نيز گفت: ما توانايي جنگ با شما را نداريم و اما خانه كعبه را خداوند خودش حفظ مي كند.

فرستاده ابرهه به عبد المطلب گفت: «بايد با من نزد او بيايي، هنگامي كه عبد المطلب وارد بر ابرهه شد، او سخت تحت تأثير قامت بلند و قيافه جذاب و ابهت فوق العاده عبدالمطلب قرار گرفت، تا آنجا كه ابرهه براي احترام او از جا برخاست و روي زمين نشست و عبد المطلب را در كنار دست خود جاي داد; زيرا نمي خواست او را روي تخت در كنار خود بنشاند، سپس به مترجمش گفت از او بپرس حاجت تو چيست؟ مترجم گفت: حاجتم اين است كه دويست شتر را از من به غارت برده اند، دستور دهيد اموالم را بازگردانند.

ابرهه سخت از اين تقاضا در عجب شد و به مترجمش گفت: «به او بگو هنگامي كه تو را ديدم عظمتي از تو در دلم جاي گرفت، اما اين سخن را كه گفتي در نظرم كوچك شدي، تو در باره دويست شترت سخن مي گويي، اما در باره كعبه كه دين تو و اجداد تو است و من براي ويراني اش آمده ام مطلقا سخني نمي گويي؟! عبد المطلب گفت: «أَنَا رَبُّ الاِْبِلِ وَ إِنَّ لِلْبَيْتِ رَبّاً سَيَمْنَعُهُ ;(1) «من صاحب شترانم و اين خانه صاحبي دارد كه از آن دفاع مي كند (اين سخن ابرهه را تكان داد و در فكر فرو رفت).

عبد المطلب به مكه آمد و به مردم اطلاع داد كه به كوه هاي اطراف پناهنده شوند و خودش با جمعي كنار خانه كعبه آمد تا دعا كند و ياري طلبد، دست در حلقه در خانه كعبه كرد و اشعار معروفش را خواند:

لا همَّ أَنّ المَرءَ يمنع رَحلَه فامنع رِحالَكَ *** لا يَغلِبنَّ صليبهم و محالهم عدوا مِحالَكَ


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مستدرك الوسائل، ج9، ص342



311


إنْ كنتَ تاركهم و كعبتنا فأمر ما بدا لك *** جروا جميع بلادهم و الفيل كي يسبوا عيالكَ

عمدوا جمالك بكيدهم جهلا و ما راقبوا جلالك *** فانصر علي آل الصليب و عابديه اليوم آلك.(1)

«خداوندا! هر كس از خانه خود دفاع مي كند، تو خانه ات را حفظ كن! هرگز مباد روزي كه صليب آنها و قدرتشان بر نيروهاي تو غلبه كنند. آنها تمام نيروهاي بلاد خويش و فيل را با خود آورده اند، تا ساكنان حرم تو را اسير كنند. خداوندا! هر كس از خانواده خويش دفاع مي كند، تو نيز از ساكنان حرم أمنت دفاع كن. و امروز ساكنان اين حرم را بر آل صليب و عبادت كنندگانش ياري فرما.

سپس عبد المطلب به يكي از دره هاي اطراف مكه آمد و در آنجا با جمعي از قريش پناه گرفت و به يكي از فرزندانش دستور داد بالاي كوه ابو قبيس بروند، ببيند چه خبر مي شود.

فرزندش به سرعت نزد پدر آمد و گفت: پدر! ابري سياه از ناحيه دريا (درياي احمر) به چشم مي خورد كه به سوي سرزمين ما مي آيد، عبد المطلب خرسند شد و صدا زد: «يَا مَعْشَرَ قُرَيْش ادْخُلُوا مَنَازِلَكُمْ فَقَدْ أَتَاكُمُ اللَّهُ بِالنَّصْرِ مِنْ عِنْدِهِ ;(2) «اي جمعيت قريش! به منزل هاي خود بازگرديد كه نصرت الهي به سراغ شما آمد.

اين از يك سو، از سوي ديگر، ابرهه سوار بر فيل معروفش كه محمود نام داشت، با لشگر انبوهش براي درهم كوبيدن كعبه از كوه هاي اطراف سرازير مكه شد، ولي هر چه بر فيل خود فشار مي آورد پيش نمي رفت، اما هنگامي كه سر او را به سوي يمن بازمي گرداندند، به سرعت حركت مي كرد، ابرهه از اين ماجرا سخت متعجب شد و در حيرت فرو رفت.

در اين هنگام پرندگاني از سوي دريا فرا رسيدند، همانند پرستوها و هر يك از آنها سه عدد سنگريزه با خود همراه داشت، يكي به منقار و دو تا در پنجه ها، تقريبا به اندازه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار، ج15، ص70 ; مورّخان و مفسّران اشعار فوق را مختلف آورده اند، آنچه در بالا آمده خلاصه اي تركيبي از نقلهاي مختلف است.

2 . مستدرك الوسائل، ج9، ص340



312


نخود، اين سنگريزه ها را بر سر لشگريان ابرهه فرو ريختند و به هر كدام از آنها اصابت
مي كرد هلاك مي شد و بعضي گفته اند: سنگريزه ها به هر جاي بدن آنها مي افتاد سوراخ مي كرد و از طرف مقابل خارج مي شد.

در اين هنگام وحشت عجيبي بر تمام لشگر ابرهه سايه افكند، آنها كه زنده مانده بودند پا به فرار گذاشتند و راه يمن را سؤال مي كردند كه بازگردند، ولي پيوسته در وسط جاده مانند برگ خزان به زمين مي ريختند.

خود ابرهه نيز مورد اصابت سنگي واقع شد و مجروح گشت و او را به صنعا (پايتخت يمن) بازگرداندند و در آنجا از دنيا رفت.

بعضي گفته اند اولين بار كه بيماري حصبه و آبله در سرزمين عرب ديده شد، آن سال بود.

تعداد فيل هايي را كه ابرهه با خود آورده بود، بعضي همان فيل محمود و بعضي هشت فيل و بعضي ده و بعضي دوازده نوشته اند.

در همين سال مطابق مشهور پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) تولد يافت و جهان به نور وجودش روشن شد و لذا جمعي معتقدند كه ميان اين دو رابطه اي وجود داشته است.

به هر حال اهميت اين حادثه بزرگ به قدري بود كه آن سال را عام الفيل (سال فيل) ناميدند و مبدأ تاريخ عرب شناخته شد.(1)

با ابرهه گو كز پي تعجيل نيايد!

در نخستين آيه اين سوره، پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) را مخاطب قرارداده مي فرمايد: «آيا نديدي پروردگارت با اصحاب فيل چه كرد؟ ;" أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ" .

آنها با آن همه لشكر و قدرت آمده بودند تا خانه خداوند را ويران سازند و خداوند با لشكري به ظاهر بسيار كوچك و ناچيز، آنها را درهم كوبيد. فيل ها را با پرنده هاي
كوچك و سلاح هاي پيشرفته آن روز را، با سنگ ريزه سجيل از كار انداخت، تا ضعف و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «سيره ابن هشام ج1، ص38 تا 62، «بلوغ الارب ج1، ص250 تا 263، «بحار الانوار ج15، ص130 و مجمع البيان، ج10، ص542



313


ناتواني اين انسان مغرور و خيره سر را در برابر قدرت الهي ظاهر و آشكار سازد.

تعبير به «أَ لَمْ تَرَ ; «آيا نديدي؟ با اينكه اين حادثه زماني رخ داد كه پيامبر(صلي الله عليه وآله)ديده
به جهان نگشوده بود و يا مقارن تولد آن حضرت(صلي الله عليه وآله) بود، به خاطر آن است كه حادثه مزبور بسيار نزديك به عصر پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) بود و به علاوه به قدري مشهور و معروف و متواتر بود كه گويي پيغمبر(صلي الله عليه وآله) با چشم مباركش آن را مشاهده كرده بود و جمعي از معاصران پيامبر(صلي الله عليه وآله) مسلما آن را با چشم خود ديده بودند.

تعبير به اصحاب الفيل به خاطر همان چند فيلي است كه آنها با خود از يمن آورده بودند، تا مخالفان را مرعوب سازند و شترها و اسب ها از مشاهده آن رم كنند و در ميدان جنگ نمانند.(1)

سپس مي افزايد: «آيا خداوند نقشه آنها را در ضلالت و تباهي قرار نداد؟! ; " أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيل" .

آنها قصد داشتند خانه كعبه را خراب كنند، به اين اميد كه به كليساي يمن مركزيت بخشند و تمام قبايل عرب را متوجه آنجا سازند، اما آنها نه تنها به مقصد خود نرسيدند، بلكه اين ماجرا كه آوازه اش در تمام جزيره عربستان پيچيد، بر عظمت مكه و خانه كعبه افزود و دل هاي مشتاقان را بيش از پيش متوجه آن ساخت و به آن ديار امنيت بيشتري بخشيد.

منظور از تضليل كه همان گمراه ساختن است، اين است كه آنها هرگز به هدف خود نرسيدند.

سپس به شرح اين ماجرا پرداخته، مي فرمايد: «خداوند پرندگاني را گروه گروه بر سر آنها فرستاد ; " وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ" .

ابابيل بر خلاف آنچه در زبان هاي مشهور است نام آن پرنده نبود، بلكه معني وصفي دارد، بعضي آن را به معني جماعات متفرقه دانسته اند، به اين معني كه پرندگان
مزبور گروه گروه از هر طرف به سوي لشكر فيل آمدند.

اين كلمه معني جمعي دارد كه بعضي مفرد آن را ابابله به معني گروهي از پرندگان يا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فيل گرچه در اينجا فرد است ولي معني جنس و جمع دارد.



314


اسب ها و شتران دانسته اند و بعضي مي گويند جمعي است كه مفرد از جنس خود ندارد.

به هر حال طير در اينجا معني جمعي دارد و اين دو واژه طير و ابابيل مجموعا به معني پرندگان گروه گروه است (نه اينكه ابابيل نام آن پرندگان باشد).

در اينكه اين پرنده چه پرنده اي بوده است؟ همان طور كه در شرح داستان آورده ايم، مشهور اين است پرندگاني شبيه به پرستو و چلچله بودند كه از طريق درياي احمر برخاستند و به سراغ لشكر فيل آمدند.

در آيه بعد مي افزايد: «اين پرندگان آن لشكر را با سنگ هاي كوچكي از سجيل (گل هاي متحجر) هدف قرار مي دادند ;" تَرْمِيهِمْ بِحِجارَة مِنْ سِجِّيل" .(1)

چنانكه در شرح اين ماجرا از تواريخ و تفاسير و روايات نقل كرديم، هر يك از اين پرندگان كوچك، سه سنگ ريزه به اندازه نخود يا كوچكتر با خود داشتند، كه يكي را با منقار و دو تا را با پاهاي خويش حمل مي كردند و اين سنگ هاي كوچك بر هر كس فرود مي آمد، او را از هم متلاشي مي ساخت! چنان كه در آيه بعد مي فرمايد: «آنها را مانند كاه كوبيده شده قرار داد! ; " فَجَعَلَهُمْ كَعَصْف مَأْكُول" .

«عصف (بر وزن حذف) به معني برگ هايي است كه بر ساقه زراعت است و سپس خشكيده و كوبيده شده است و به تعبيري ديگر به معني كاه است و بعضي آن را به معني پوسته گندم هنگامي كه در خوشه است، تفسير كرده اند و در اينجا مناسب، همان معني اول است.

تعبير به ماكول اشاره به آن است كه اين كاه در زير دندان هاي حيوان بار ديگر كوبيده شده و كاملا از هم متلاشي شده، سپس معده حيوان نيز آن را براي سومين بار خورد كرده است و اين نشان مي دهد كه سنگ ريزه ها بر هر كس فرو مي افتاد، او را كاملا از هم متلاشي مي كرد! اين تعبير علاوه بر اينكه دليل بر شدت متلاشي شدن آنها است، اشاره اي به بي ارزش بودن و ضعف و ناتواني اين گروه و جمعيت طغيان گر و مستكبر و ظاهراً نيرومند است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «سجّيل كلمه اي است فارسي كه از «سنگ و «گل گرفته شده است، بنابراين، نه همچون سنگ سخت است و نه همچون گل سست است.



315


نكته ها:

1 ـ معجزه بي نظير! اين خانه را صاحبي است!

جالب اينكه قرآن مجيد اين داستان مفصل و طولاني را در چند جمله كوتاه و كوبنده، در نهايت فصاحت و بلاغت، آورده است و در واقع روي نقطه هايي انگشت گذارده كه به اهداف قرآن; يعني بيدار ساختن گردنكشان مغرور و نشان دادن ضعف انسان در برابر قدرت عظيم خداوند كمك مي كند.

اين ماجرا نشان مي دهد كه معجزات و خوارق عادات ـ بر خلاف آنچه بعضي پنداشته اند ـ لزومي ندارد كه به دست پيامبر(صلي الله عليه وآله) و امام(عليه السلام) ظاهر شود، بلكه در هر شرايطي كه خداوند بخواهد و لازم بداند انجام مي گيرد. هدف آن است كه مردم به عظمت خداوند و حقانيت آيين او آشنا شوند.

اين مجازات عجيب و اعجازآميز، با مجازات اقوام گردنكش ديگر يك فرق روشن دارد; زيرا مجازاتي همچون طوفان نوح، زلزله و سنگ باران قوم لوط، تندباد قوم عاد و صاعقه قوم ثمود، يك سلسله حوادث طبيعي بودند كه فقط وقوع آنها در آن شرايط خاص معجزه بود.

ولي داستان نابودي لشكر ابرهه به وسيله سنگ ريزه هايي كه از منقار و پاهاي آن پرندگان كوچك فرو مي افتاد، چيزي نيست كه شبيه حوادث طبيعي باشد.

برخاستن آن پرندگان كوچك و آمدن به سوي آن لشكر مخصوص و همراه آوردن سنگ ريزه ها و نشانه گيري خاص آنها و متلاشي شدن بدن هاي افراد يك لشكر عظيم با آن سنگ هاي كوچك، همه اموري هستند خارق عادت، ولي مي دانيم اينها در برابر قدرت خداوند بسيار ناچيز است.

خداوندي كه در درون همين سنگ ريزه ها قدرت اتمي آفريده كه اگر آزاد شود انفجار عظيمي توليد مي كند، براي او آسان است كه در آنها خاصيتي بيافريند كه اندام
لشكر ابرهه را همانند عصف ماكول (كاه درهم كوبيده و خورده شده) قرار دهد.

هيچ نيازي نيست كه مانند بعضي از مفسران مصري، براي توجيه اين حادثه بگوييم كه سنگها حامل ميكرب هاي وبا، يا حصبه و آبله بوده اند.(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير عبده، جزو عمّ، ص158



316


اگر در بعضي از روايات آمده كه از بدن هاي مصدومين مانند مبتلايان به آبله خون و چرك مي آمد، دليل بر اين نيست كه آنها حتما به آبله مبتلا شده بودند.

همچنين نيازي به آن نيست كه بگوييم اين سنگريزه ها، اتم هاي فشرده اي بودند كه خلاء موجود در ميان آنها از ميان رفته و فوق العاده سنگين بودند، به طوري كه به هر كجا فرود مي آمدند، سوراخ مي كردند.

اينها همه توجيهاتي است كه براي طبيعي جلوه دادن اين حادثه ذكر شده، و ما نيازي به اينها نمي بينيم. همين اندازه مي دانيم كه اين سنگ ها داراي چنان خاصيت عجيبي بود، كه بدن ها را متلاشي مي كردند بيش از اين اطلاعي از آن ها در دست نيست و به هر حال در برابر قدرت خداوند، هيچ كاري مشكل نيست.(1)

2 ـ سخت ترين مجازات با كمترين وسيله!

قابل توجه اينكه خداوند قدرت خود را در برابر مستكبران و گردنكشان در اين ماجرا به عالي ترين وجهي نشان داده است، شايد مجازاتي سخت تر از مجازات لشكر ابرهه در دنيا پيدا نشود كه جمعي چنان درهم كوبيده شوند كه به صورت كاه خورد شده و خورده شده (عصف ماكول) درآيند.

براي نابودي جمعيتي با آن همه قدرت و شوكت از سنگ ريزه هايي سست و از پرنده هاي ضعيف و كوچكي همانند پرستو استفاده شود، اين هشداري است به همه گردنكشان و مستكبران جهان، تا بدانند در برابر قدرت او تا چه حد ناتوانند؟! حتي گاه مي شود خداوند اين مأموريت هاي بزرگ را به دست موجودات كوچكتري مي سپرد، مثلا ميكربي را كه هرگز با چشم ديده نمي شود، مأموريت مي دهد در يك مدت كوتاه به سرعت توالد و تناسل كند، و اقوام نيرومندي را به يك بيماري خطرناك مسري مانند وبا و طاعون مبتلا سازد و در مدتي كوتاه همه را مانند برگ خزان بر زمين ريزد.

سد عظيم مارب در يمن ـ چنانكه در تفسير سوره سبا گفتيم ـ وسيله پيدايش عمران

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ و اگر در بعضي از تواريخ آمده است: اولين بار كه حصبه و آبله در بلاد عرب ديده شد در همان سال بود دليلي بر اين معني نمي شود.



317


و آبادي فراوان و تمدن عظيم و نيرومندي شد و به دنبال آن طغيان اين قوم فزون گشت، ولي فرمان نابودي آن به طوري كه در بعضي از روايات آمده است به يك يا چند موش صحرايي سپرده شد! تا در آن سد عظيم نفوذ كنند و سوراخي در آن به وجود آوردند.

بر اثر نفوذ آب تدريجا اين سوراخ بزرگ و بزرگتر شد، سرانجام سد عظيم درهم شكست و آبي كه پشت آن متراكم بود، تمام آن آبادي ها و خانه ها و كاخها را ويران ساخت و آن جمعيت عظيم نابود يا در مناطق ديگر پراكنده و سرگردان شدند و اين قدرت نمايي خداوند بزرگ است.

3 ـ اهداف داستان فيل

از سوره آينده (سوره لايلاف) به خوبي استفاده مي شود كه يكي از اهداف سوره فيل يادآوري خاطره بزرگ نعمت هاي عظيم خداوند به قريش است تا به آنها نشان دهد كه اگر لطف پروردگار نبود نه آثاري از اين كانون مقدس يعني مكه و كعبه وجود داشت و نه از قريش، شايد از مركب كبر و غرور فرود آيند و به دعوت پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) گردن نهند.

از سوي ديگر اين ماجرا كه مقارن ميلاد مسعود پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) واقع شد، در حقيقت زمينه ساز آن ظهور بزرگ بود و پيام آور عظمت اين قيام و اين همان چيزي است كه مفسران از آن تعبير به ارهاص كرده اند.(1)

از سوي سوم تهديدي است كه به همه گردنكشان جهان اعم از قريش و غير آنها كه بدانند هرگز نمي توانند در برابر قدرت پروردگار بايستند، چه بهتر كه پندار خام را از سر به در كنند و سر بر فرمان او نهند و تسليم حق و عدالت شوند.

از سوي چهارم، اهميت اين خانه بزرگ را نشان مي دهد كه وقتي دشمنان كعبه، توطئه نابودي آن را در سر مي پروراندند و مي خواستند مركزيت اين سرزمين ابراهيمي(عليه السلام) را به جاي ديگر منتقل كنند، خداوند چنان گوشمالي به آنها داد كه براي همگان مايه عبرت شد و بر اهميت اين كانون مقدس افزود.

از سوي پنجم خداوندي كه دعاي ابراهيم خليل(عليه السلام)را در باره امنيت اين سرزمين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «ارهاص به معناي معجزاتي است كه قبل از قيام پيامبر واقع مي شود و زمينه ساز دعوت او است.



318


مقدس اجابت فرمود و آن را تضمين نمود، در اين ماجرا نشان داد كه مشيتش بر اين قرار گرفته كه اين كانون توحيد و عبادت هميشه مركز امني باشد.

4 ـ يك رويداد مسلم تاريخي

جالب توجه اينكه ماجراي اصحاب فيل چنان در ميان عرب مسلم بود كه سرآغاز تاريخي براي آنها شد و همان گونه كه گفتيم قرآن مجيد با تعبير زيباي «الم تر ـ آيا نديدي؟ آن هم خطاب به پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) كه در آن زمان نبود و نديد، از آن ياد مي كند كه نشانه ديگري بر مسلم بودن اين ماجرا است.

صرف نظر از اين موارد هنگامي كه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) اين آيات را براي مشركان مكه خواند احدي آن را انكار نكرد، هرگاه مطلب مشكوكي بود لا اقل گروهي اعتراض مي كردند و اعتراض آنها مانند ساير اعتراض هايشان در تاريخ ثبت مي شد، به خصوص اينكه قرآن با جمله «أَ لَمْ تَرَ مطلب را ادا كرده است.

در ضمن عظمت اين خانه مقدس با اين اعجاز مسلم تاريخي به ثبوت مي رسد.(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج27، ص343



319


سوره قريش

اين سوره در مكه نازل شده و 4 آيه دارد.

محتوي و فضيلت تلاوت سوره قريش

اين سوره در حقيقت مكمل سوره فيل محسوب مي شود و آيات آن دليل روشني بر اين مطلب است.

محتواي اين سوره بيان نعمت خداوند بر قريش و الطاف و محبت هاي او نسبت به آنهاست، تا حس شكرگزاري آنها تحريك شود و به عبادت پروردگارِ اين بيت عظيم كه تمام شرف و افتخارشان از آن است، قيام كنند.

همان گونه كه در آغاز سوره «و الضّحي گفتيم آن سوره و سوره «أَ لَم نَشْرح در حقيقت يك سوره محسوب مي شوند، همچنين سوره «فيل و سوره «قريش ، چرا كه اگر درست در محتواي آن دو دقت كنيم، پيوند مطالب آنها به قدري است كه مي تواند دليل بر وحدت آن دو باشد.

به همين دليل براي خواندن يك سوره كامل در هر ركعت از نماز، اگر كسي سوره هاي فوق را انتخاب كند بايد هر دو را با هم بخواند.

براي توضيح بيشتر در اين زمينه به كتب فقهي (كتاب صلاة بحث قرائت) مراجعه شود.

در تلاوت اين سوره همين بس كه در حديثي از پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نقل شده است كه



320


فرمود: «مَنْ قَرَأَها أُعْطِيَ مِنَ الاَْجْرِ عَشْرَ حَسَنَات، بِعَدَدِ مَنْ طَافَ بِالْكَعْبَةِ، وَ اعْتَكَفَ بِهَ ;(1)
«كسي كه آن را بخواند به تعداد هر يك از كساني كه در گرد خانه كعبه طواف كرده، يا در آنجا معتكف شده، ده حسنه به او مي دهد.

مسلما چنين فضيلتي از آن كساني است كه در پيشگاه خداوندي كه پروردگار كعبه است، سر تعظيم فرود آورده، او را عبادت كنند و احترام اين خانه را پاسداري كرده و پيامش را با گوش جان بشنوند و به كار بندند.(2)

پروردگار اين خانه را بايد عبادت كرد

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

لاِِيلافِ قُرَيْش(1)

إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ(2)

فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ(3)

الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوع وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف(4)(3)

به نام خداوند بخشنده مهربان

1 ـ (مجازات اصحاب الفيل) به خاطر اين بود كه قريش (به اين سرزمين مقدس) الفت گيرند (و مقدمات ظهور پيامبر فراهم شود).

2 ـ الفت آنها در سفرهاي زمستانه و تابستانه است.

3 ـ پس (به شكرانه اين نعمت بزرگ) بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند.

4 ـ همان كس كه آنها را از گرسنگي نجات داد و از ناأمني رهايي بخشيد.

 

از آنجا كه در سوره گذشته «سوره فيل ، شرح نابودي اصحاب الفيل و لشكريان ابرهه كه به قصد نابود كردن خانه كعبه و متلاشي ساختن اين كانون مقدس الهي آمده بودند، آمد، در اولين آيه اين سوره كه در واقع تكمله اي است براي سوره فيل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المصباح للكفعمي، ص452

2 ـ مجمع البيان، ج10، ص543

3 . قريش



321


مي فرمايد: «ما لشكر فيل را نابود كرديم و آنها را همچون كاه درهم كوبيده شده متلاشي ساختيم تا قريش به اين سرزمين مقدس الفت گيرند و مقدمات ظهور پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)فراهم گردد; «لاِِيلافِ قُرَيْش .(1)

«اِيْلاف مصدر است وبه معني الفت بخشيدن والفت به معني اجتماع توأم با انسجام و انس و التيام است و اينكه بعضي ايلاف را به مؤالفت و عهد و پيمان تفسير كرده اند، نه تناسبي با اين واژه دارد كه مصدر باب افعال است و نه با محتواي آيات اين سوره.

به هر حال منظور ايجاد الفت ميان قريش و سرزمين مقدس مكه و خانه كعبه است; زيرا آنها و تمام اهل مكه به خاطر مركزيت و امنيت اين سرزمين در آنجا سكني گزيده بودند. بسياري از مردم حجاز هر سال به آنجا مي آمدند، مراسم حج را به جا مي آوردند، و مبادلات اقتصادي و ادبي داشتند و از بركات مختلف اين سرزمين استفاده مي نمودند.

همه اينها در سايه امنيت ويژه آن بود، اگر با لشكركشي ابرهه و امثال او اين امنيت خدشه دار مي شد ياخانه كعبه ويران مي گشت ديگركسي بااين سرزمين الفتي پيدا نمي كرد.

واژه قريش به طوري كه بسياري از مفسران و ارباب لغت گفته اند در اصل به معني نوعي از حيوانات بزرگ دريايي است كه هر حيواني را به آساني مي خورد! اين عبارت از ابن عباس معروف است كه وقتي از او سؤال كردند: چرا قريش را قريش مي نامند؟ در پاسخ چنين گفت: «لدابّة تكون في البحر من أعظم دوابّه يقال لها القريش، لا تمرّ بشيء من الغث و السمين الاّ أكلته اين به خاطر آن است كه در اصل نام حيواني از بزرگترين حيوانات دريا است كه به هيچ حيوان لاغر و چاقي نمي گذرد مگر اينكه آن را مي بلعد! سپس از اشعار عرب براي سخن خود شاهد مي آورد.

بنابر اين انتخاب اين نام براي قبيله فوق به خاطر قدرت و قوت اين قبيله، و سوء استفاده هايشان از اين قدرت بوده است.

ولي بعضي آن را از ماده قَرْش (بر وزن فرش) به معني اكتساب دانسته اند چرا كه اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «لام در «لايلاف به معناي علت است و «جار و مجرور و متعلق است به «جعل در سوره گذشته در آيه «فجعلهم كعصف مأكول و يا يكي ديگر از افعالي كه در آن سوره بود، بعضي نيز اين جار و مجرور را متعلق به جمله «فليعبدو كه در آيات بعد آمده است مي دانند، ولي اين احتمال با مفهوم آيات چندان سازگار نيست و معناي اول بهتر است.



322


قبيله غالبا به تجارت و كسب مشغول بودند.

بعضي نيز اين ماده را به معني بازرسي و تفتيش مي دانند، و از آنجا كه قريش از حال حجاج خبر مي گرفتند، و گاه به كمك آنها مي شتافتند، اين واژه براي آنها انتخاب شده است.

قرش در لغت به معني اجتماع نيز آمده است، و چون اين قبيله از اجتماع و انسجام خاصي برخوردار بودند اين نام براي آنها انتخاب شده.

ولي به هر حال نام قريش امروز هرگز مفهوم جالبي را تداعي نمي كند و با اينكه آنها قبيله پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) بودند، از سر سخت ترين دشمنان اسلام محسوب مي شدند كه از هيچ كارشكني و عداوت و دشمني فروگذاري نكردند، حتي آن روز كه قدرت آنها با پيروزي اسلام درهم شكست به توطئه هاي پنهاني ادامه دادند، و بعد از رحلت پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نيز حوادث دردناكي آفريدند كه تاريخ اسلام هرگز آن را فراموش نخواهد كرد، مي دانيم بني اميه و بني عباس كه بارزترين نمونه هاي حكومت جبار و طاغوتي بودند از قريش برخاستند.

قرائن نيز نشان مي دهد كه در جاهليت عرب نيز سعي و تلاش در استثمار و استعمار مردم داشتند، و به همين دليل هنگامي كه اسلام آزادي بخش طلوع كرد و منافع نامشروع آنها به خطر افتاد با تمام قدرت به مبارزه برخاستند، اما قدرت عظيم اسلام سرانجام آنها را درهم كوبيد.

در آيه بعد مي افزايد: «هدف اين بود كه خداوند قريش را در سفرهاي زمستانه و تابستانه الفت بخشد ; " إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ" .

ممكن است منظور الفت بخشيدن قريش به اين سرزمين مقدس باشد كه آنها در طول سفر تابستانه و زمستانه خود عشق و علاقه به اين كانون مقدس را از دل نبرند، و به خاطر امنيتش به سوي آن بازگردند، نكند تحت تأثير مزاياي زندگي سرزمين يمن و شام واقع شوند و مكه را خالي كنند.

و يا اينكه منظور ايجاد الفت ميان قريش و ساير مردم در طول اين دو سفر بزرگ است، چرا كه بعد از داستان ابرهه مردم با ديده ديگري به آنها مي نگريستند، و براي كاروان قريش احترام و اهميت و امنيت قائل بودند.



323


قريش هم نياز به اين امنيت در طول راه داشت، و هم نياز به آن در سرزمين مكه، و خداوند در سايه شكست لشكر ابرهه هر دو امنيت را به آنها بخشيد.

مي دانيم زمين مكه باغ و زراعتي نداشت، دامداري آن نيز محدود بود، بيشترين درآمد از طريق همين كاروان هاي تجاري تامين مي شد، در فصل زمستان به سوي جنوب يعني سرزمين يمن كه هواي آن نسبة گرم بود روي مي آوردند، و در فصل تابستان به سوي شمال و سرزمين شام كه هواي ملايم و مطلوبي داشت و اتفاقا هم سرزمين يمن و هم سرزمين شام از كانون هاي مهم تجارت در آن روز بودند، و مكه و مدينه حلقه اتصالي در ميان آن دو محسوب مي شد.

البته قريش با كارهاي خلافي كه انجام مي دادند مستحق اين همه لطف و محبت الهي نبودند، اما چون مقدر بود از ميان قبيله و از آن سرزمين مقدس، اسلام و پيغمبراكرم(صلي الله عليه وآله)طلوع كند، خداوند اين لطف را در حق آنها انجام داد.

در آيه بعد چنين نتيجه مي گيرد كه قريش با اين همه نعمت الهي كه به بركت كعبه پيدا كرده اند «بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند نه بتها ر ; " فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ" ; «همان خداوندي كه آنها را از گرسنگي نجات داد و اطعام كرد و از نا امني رهايي بخشيد و امنيت داد ; " الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوع وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف" .

از يك سو به آنها رونق تجارت عطا فرمود، و جلب منفعت نمود، و از سوي ديگر ناأمني را از آنها دور كرد و دفع ضرر فرمود، و اينها همه با شكست لشگر ابرهه فراهم گشت، و در حقيقت استجابت دعاي ابراهيم بنيانگذار كعبه بود، ولي آنها قدر اين همه نعمت را ندانستند، و اين خانه مقدس را به بتخانه اي تبديل كردند، و عبادت بتان را بر پرستش خداي خانه مقدم داشتند، و سرانجام ثمره شوم اين همه ناسپاسي را ديدند.

خداوندا! ما را توفيق عبادت و بندگي و سپاسگزاري نعمت ها، و پاسداري اين بيت عظيم، مرحمت فرما.

پروردگارا! اين مركز بزرگ اسلامي را روز به روز پر شكوهتر، و حلقه اتصال مسلمين جهان قرار ده.

آمين يا رب العالمين پايان سوره قريش.(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج27، ص353



324


معراج

سوره اسراء

قبل از ورود در تفسير اين سوره، توجه به چند نكته لازم است:

1 ـ نام هاي اين سوره و محل نزول آن

نام مشهور اين سوره بني اسراييل است و نام هاي ديگري نيز از قبيل اسراء و سبحان دارد.(1)

روشن است كه هر يك از اين نام ها به تناسب مطالبي است كه در اين سوره در رابطه با آن وجود دارد، اگر نام بني اسراييل بر آن گذاشته شده به خاطر آن است كه بخش قابل ملاحظه اي در آغاز و پايان اين سوره پيرامون بني اسراييل است.

و اگر به آن اسراء گفته مي شود، به خاطر نخستين آيه آن كه پيرامون اسراء (معراج) پيامبر(صلي الله عليه وآله) سخن مي گويد و سبحان نيز از نخستين كلمه اين سوره گرفته شده است.

ولي در رواياتي كه فضيلت اين سوره را بيان مي كند، تنها به نام بني اسراييل برخورد مي كنيم و به همين علت غالب مفسران همين نام را براي سوره برگزيده اند.

به هر حال مشهور و معروف اين است كه تمام يك صد آيه اين سوره، در مكه نازل
شده است و مفاهيم و محتواي آن نيز كاملا متناسب با سوره هاي مكي است، هر چند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير آلوسي، ج15، ص2



325


بعضي از مفسران معتقدند پاره اي از آيات آن در مدينه نازل شده است، ولي گفتار مشهور صحيح تر به نظر مي رسد.

2 ـ فضيلت اين سوره

از پيامبر(صلي الله عليه وآله) و همچنين از امام صادق(عليه السلام)، اجر و پاداش فراواني براي كسي كه اين سوره را بخواند نقل شده است از جمله اينكه:

در روايتي از امام صادق(عليه السلام) چنين مي خوانيم:

مَنْ قَرَأَ سُورَةَ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي كُلِّ لَيْلَةِ جُمُعَة لَمْ يَمُتْ حَتَّي يُدْرِكَ الْقَائِمَ(عليه السلام) وَ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِهِ .(1)

«كسي كه سوره بني اسراييل را هر شب جمعه بخواند، از دنيا نخواهد رفت تا اينكه قائم را درك كند و از يارانش خواهد بود.

كرارا گفته ايم پاداش ها و فضيلت هايي كه براي سوره هاي قرآن بيان شده، هرگز براي خواندن تنها نيست، بلكه خواندني است كه توأم با تفكر و انديشه و سپس الهام گرفتن براي عمل باشد.

مخصوصا در يكي از همين روايات مربوط به فضيلت اين سوره مي خوانيم، «من قرأها فرقّ قلبه عند ذكر الوالدين ;(2)كسي كه اين سوره را بخواند و به هنگامي كه به توصيه هاي خداوند در ارتباط با پدر و مادر در اين سوره مي رسد، عواطف او تحريك شود و احساس محبت بيشتر نسبت به پدر و مادر كند، داراي چنان پاداشي است.

بنابراين الفاظ قرآن هر چند بلا شك محترم و پر ارزش است، ولي اين الفاظ مقدمه اي است براي معاني و معاني مقدمه اي است براي عمل.

3 ـ محتواي اين سوره در يك نگاه كوتاه

گفتيم اين سوره بنا بر مشهور از سوره هايي است كه در مكه نازل شده است و طبعا ويژگي هاي سوره هاي مكي در آن جمع است، از جمله دعوت مؤثر به توحيد و توجه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعه، ج7، ص410

2 . المصباح للكفعمي، ص441


| شناسه مطلب: 76656