بخش 17
5 ـ شرایط وجوب نماز جمعه مهاجرین و انصار نکته: صحابه در میزان قرآن و تاریخ تغییر قبله شأن نزول به هر سو رو کنید، خدا آنجا است! نکته ها 1 ـ فلسفه قبله 2 ـ تعبیر به وجه الله 3 ـ صحت نماز در هرجهت اسرار تغییر قبله ماجرای تغییر قبله نکته ها امت وسط نکته ها 1 ـ اسرار تغییر قبله 2 ـ امت اسلامی یک امت میانه 3 ـ امتی که می تواند از هر نظر الگو باشد 4 ـ تفسیر جمله «لنعلم... همه جا رو به سوی کعبه کنید نکته ها 1 ـ نظم آیات
426 |
معصوم(عليه السلام) است.
در حالي كه بسياري از محققين معتقدند كه اين شرط وجوب عيني نماز جمعه است، ولي براي وجوب تخييري، اين شرط لازم نيست و در زمان غيبت نيز مي توان نماز جمعه را برپا داشت و جانشين نماز ظهر مي شود و حق همين است، بلكه هرگاه حكومت اسلامي با شرايط آن از طرف نايب عام امام(عليه السلام) تشكيل شود، احتياط اين است كه امام جمعه منصوب از طرف او باشد و مسلمانان در نماز جمعه شركت كنند.
در اين زمينه و در مسايل ديگر مربوط به نماز جمعه سخن بسيار است كه ذكر همه آنها از حوصله يك بحث تفسيري خارج و بايد آنها را در كتب فقه و حديث جستجو كرد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه، ج24، ص140
427 |
مهاجرين و انصار
مهاجرين و انصار
لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصّادِقُونَ(8)
وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ اْلإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(9)
وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لاِِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالاِْيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ(10)(1)
8 ـ اين اموال براي مهاجراني است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند، آنها فضل الهي و رضاي او را مي طلبند و خدا و رسولش را ياري مي كنند، و آنها راستگويان اند.
9 ـ و براي كساني كه در دار الهجرة (سرزمين مدينه) و در خانه ايمان، قبل از مهاجران، مسكن گزيدند، آنها كساني را كه به سويشان هجرت كنند دوست مي دارند و در دل خود نيازي به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمي كنند و آنها را بر خود مقدم مي دارند، هر چند شديدا فقير باشند، كساني كه خداوند آنها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حشر
428 |
را از بخل و حرص نفس خويش بازداشته رستگارند.
10 ـ و كساني كه بعد از آنها آمدند و مي گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشي گرفتند بيامرز و در دل هايمان حسد و كينه اي نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحيمي.
سه گروه مهاجران و انصار و تابعان و صفات برجسته هر كدام اين آيات ادامه بحث آيات گذشته ]در اين سوره[پيرامون مصارف ششگانه فييء (اموال و غنايمي كه از غير طريق جنگ عايد مسلمين مي شود) است و در حقيقت تفسيري براي يتيمان و مساكين و ابن السبيل ها و بيش از همه تفسير ابن السبيل است، چرا كه بيشترين رقم مسلمانان مهاجر را در آن روز آنها تشكيل مي دادند كه در وطن و بلاد خود مسكين نبودند، اما به خاطر مهاجرت تهي دست شده بودند.
مي فرمايد: «اين اموال براي مهاجراني است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند ; " لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ..." .(1)
آنها فضل خداوند و رضاي او را مي طلبند و خداوند و رسولش(صلي الله عليه وآله) را ياري مي كنند و آنها راستگويان اند; " يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصّادِقُونَ" .
در اينجا سه وصف مهم براي مهاجران نخستين بيان كرده كه در اخلاص و جهاد و صدق خلاصه مي شود.
نخست مساله ابتغاي فضل خداوند و رضاي او را مطرح مي كند كه بيانگر اين واقعيت است كه هجرت آنها نه براي دنيا و هواي نفس، بلكه براي جلب خشنودي پروردگار و ثواب او بوده است.
بنابر اين فضل در اينجا به معني ثواب است و رضوان همان خشنودي پروردگار است كه مرحله والاتري از تمناي ثواب است، همان گونه كه در آيات متعددي از قرآن نيز به همين معني آمده از جمله در آيه 29 سوره فتح در آنجا كه اصحاب رسول الله(صلي الله عليه وآله) را با اين عبارت توصيف مي كند: " تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً..." ;
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ للفقراء، بدل است و تفسيري است براي ابن السبيل.
429 |
«آنها را پيوسته در حال ركوع و سجود مي بيني در حالي كه فضل خداوند و رضاي او را مي طلبند.
حتي تعبير به فضل ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه آنها اعمالشان را ناچيزتر از آن مي دانند كه استحقاق ثوابي بياورد، بلكه ثواب را يك انعام الهي مي شمرند!
جمعي از مفسران فضل را در اينجا به معني رزق و روزي دنيا تفسير كرده اند، چرا كه در بعضي از آيات ديگر قرآن نيز به همين معني آمده، ولي با توجه به اينكه مقام، مقام بيان اخلاص مهاجران است اين معني مناسب نيست، بلكه مناسب همان پاداش الهي است.
البته اين احتمال بعيد نيست كه فضل اشاره به نعمت هاي جسماني بهشت باشد و رضوان به نعمت هاي معنوي و روحاني، ولي هر چه هست مربوط به آخرت است نه دنيا. ديگر اينكه آنها پيوسته در خدمت آيين حق و ياري رسول(صلي الله عليه وآله) او هستند و لحظه اي از جهاد در اين راه دست بر نمي دارند.(1)
به اين ترتيب آنها اهل سخن و ادعا نيستند، بلكه ايمان خود را با جهاد مستمر ثابت كرده اند.
در سومين مرحله آنها را به صدق و راستي توصيف كرده كه با توجه به گستردگي مفهوم اين تعبير، صداقت آنها را در همه چيز منعكس مي كند، هم در دعوي ايمان صادق اند، هم در ادعاي محبت به رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، و هم در زمينه طرفداري از آيين حق.
ناگفته پيداست كه اين اوصاف براي ياران پيامبر(صلي الله عليه وآله) در زمان نزول اين آيات است، ولي مي دانيم كه در ميان آنها افرادي بودند كه بعدا تغيير مسير دادند و خود را از افتخارات بزرگ اين آيه محروم ساختند، همانند كساني كه آتش جنگ جمل را در بصره و صفين را در شام روشن ساختند و در برابر خليفه رسول الله(صلي الله عليه وآله) كه به اتفاق مسلمين لازم الاطاعه بود قيام كردند و خون هاي هزاران نفر مسلمان را بر خاك ريختند.
در آيه بعد به يكي ديگر از مصارف اين اموال پرداخته و در ضمن آن توصيف بسيار جالب و بليغي در باره طايفه انصار مي كند و بحثي را كه در آيه قبل در باره مهاجران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ توجه داشته باشيد جمله «ينصرون فعل مضارع و دليل بر استمرار است.
430 |
بود با آن تكميل نموده، مي فرمايد: «و كساني كه در دار الهجره (سرزمين مدينه) و در خانه ايمان قبل از مهاجران مسكن گزيدند ; " وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ اْلإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ..." .
قابل توجه اينكه «تَبَوَّؤُ از ماده «بَواء (بر وزن دواء) در اصل به معني مساوات اجزاي مكان است و به تعبير ديگر صاف و مرتب كردن يك مكان را بواء مي گويند. اين تعبير كنايه لطيفي است از اين معني كه جمعيت انصار مدينه قبل از آنكه پيامبر (صلي الله عليه وآله) و مهاجران وارد اين شهر شوند زمينه هاي هجرت را فراهم كردند و همان گونه كه تاريخ مي گويد آنها دو بار در عقبه (گردنه اي نزديك مكه) آمده و مخفيانه با پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله)بيعت كردند و به صورت مبلغاني به سوي مدينه بازگشتند و حتي يكي از مسلمانان مكه را به نام مصعب بن عمير به عنوان مبلغ همراه خود به مدينه آوردند تا افكار عمومي را براي هجرت پيامبر(صلي الله عليه وآله) آماده سازند.
بنابر اين نه تنها خانه هاي ظاهري را آماده پذيرايي مهاجران كردند كه خانه دل و جان و محيط شهر خود را تا آنجا كه مي توانستند آماده ساختند.
تعبير «مِنْ قَبْلِهِمْ نشان مي دهد كه اينها همه قبل از هجرت مسلمانان مكه بوده است و مهم همين است.
مطابق اين تفسير، انصار مدينه نيز جزو مستحقين اين اموال بودند و اين منافات با آنچه از پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نقل شده است كه تنها به دو يا سه نفر از طايفه انصار از اموال بني نضير بخشيد، ندارد; زيرا ممكن است در ميان انصار افراد مسكين و فقير غير از آن چند نفر نبوده، در حالي كه شرط قبول اين اموال فقر و نياز بوده است، به عكس مهاجرين كه اگر هم مصداق فقير نبوده اند، مصداق ابن السبيل محسوب مي شدند.(1)
سپس به سه توصيف ديگر كه بيانگر كل روحيات انصار است پرداخته، چنين مي گويد:
«آنها چنان هستند كه هر مسلماني را به سوي آنها هجرت كند، دوست دارند ; " ...يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ" .در اين زمينه تفاوتي ميان مسلمانان از نظر آنها نيست، بلكه مهم نزد آنان مساله ايمان و هجرت است و اين دوست داشتن يك ويژگي مستمر آنها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اما مطابق تفسير ديگري «والذين تبوّؤا الدار مبتدا است و «يحبّون خبر آن مي باشد و مجموعا جمله مستقلي را تشكيل مي دهد و ارتباطي با جمله قبل كه درباره مصرف «فيء است ندارد.
431 |
محسوب مي شود.
ديگر اينكه: «آنها در درون سينه هاي خود نيازي نسبت به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمي كنند ; " ...وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا..." .
نه چشم داشتي به غنايمي كه به آنها داده شده است دارند و نه نسبت به آنها حسد ميورزند و نه حتي در درون دل احساس نياز به آنچه به آنها اعطا شده مي كنند و اصلا اين امور به خيال آنها نمي گذرد و اين نهايت بلندنظري و بزرگواري انصار را نشان مي دهد.
در مرحله سوم مي افزايد: «آنها مهاجران را بر خود مقدم مي دارند هر چند شديدا فقير باشند ; " وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ..." .
به اين ترتيب محبت و بلندنظري و ايثار، سه ويژگي پر افتخار آنها است.
مفسران در شأن نزول اين آيه داستان هاي متعددي نقل كرده اند. ابن عباس مي گويد:
پيغمبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله) روز پيروزي بر يهود بني نضير به انصار فرمود: اگر مايل هستيد اموال و خانه هايتان را با مهاجران تقسيم كنيد و در اين غنايم با آنها شريك شويد و اگر مي خواهيد اموال و خانه هايتان از آن شما باشد و از اين غنايم چيزي به شما داده نشود؟! انصار گفتند: هم اموال و خانه هايمان را با آنها تقسيم مي كنيم و هم چشم داشتي به غنايم نداريم و مهاجران را بر خود مقدم مي شمريم، آيه فوق نازل شد و اين روحيه عالي آنها را ستود.(1)
در حديث ديگري مي خوانيم كسي خدمت پيامبر(صلي الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: گرسنه ام، پيغمبر(صلي الله عليه وآله) دستور داد از منزل غذايي براي او بياورند، ولي در منزل حضرت(صلي الله عليه وآله) غذا نبود، فرمود: چه كسي امشب اين مرد را ميهمان مي كند؟ مردي از انصار اعلام آمادگي كرد و او را به منزل خويش برد، اما جز مقدار كمي غذا براي كودكان خود چيزي نداشت، سفارش
كرد غذا را براي ميهمان بياوريد و چراغ را خاموش كرد و به همسرش گفت: كودكان را هرگونه ممكن است چاره كن تا خواب روند، سپس زن و مرد بر سر سفره نشستند و
1 ـ مجمع البيان، ج9، ص260
432 |
بي آنكه چيزي از غذا در دهان بگذارند دهان خود را تكان مي دادند، ميهمان گمان كرد آنها نيز همراه او غذا مي خورند و به مقدار كافي خورد و سير شد و آنها شب گرسنه خوابيدند. صبح خدمت پيامبر(صلي الله عليه وآله) آمدند، پيامبر(صلي الله عليه وآله) نگاهي به آنها كرد و تبسمي فرمود (و بي آنكه آنها سخني بگويند) آيه فوق را تلاوت كرد و ايثار آنها را ستود.
در رواياتي كه از طرق اهل بيت(عليهم السلام) رسيده مي خوانيم: بانوي اسلام فاطمه زهرا(عليها السلام)ميزبان علي(عليه السلام) و كودكان و فرزندان او و كسي كه كودكان را گرسنه خواباند، بود.(1)
بايد توجه داشت كه داستان اول ممكن است شأن نزول آيه باشد، ولي دومي نوعي تطبيق پيامبر (صلي الله عليه وآله) است كه در مورد اين ميهماني ايثارگرانه آيه را تلاوت فرمود، بنابر اين نزول آيات در مورد انصار منافاتي با ميزبان بودن علي(عليه السلام) ندارد.
بعضي نيز نوشته اند اين آيه در مورد جنگجويان احد نازل شده كه هفت نفر از آنها سخت تشنه و مجروح بودند، كسي آبي به مقدار نوشيدن يك نفر آورد و سراغ هر يك رفت به ديگري حواله داد و او را بر خود مقدم شمرد و سرانجام همگي تشنه جان سپردند و خداوند اين ايثارگري آنها را ستود.(2)
ولي روشن است كه اين آيه در داستان بني نضير نازل شده، اما به خاطر عموميت مفهوم آن قابل تطبيق بر موارد مشابه است.
در پايان آيه براي تأكيد بيشتر روي اين اوصاف كريمه و بيان نتيجه آن مي افزايد: «و كساني كه خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خويش باز داشته، رستگاران اند. ;" وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ" .
«شح چنانكه راغب در مفردات مي گويد به معني بخل توأم با حرص است كه به صورت عادت در آيد.
«يوق از ماده وقاية گرچه به صورت فعل مجهول است، اما پيداست كه فاعل آن در اينجا خداوند است; يعني هر كس خداوند او را از اين صفت مذموم نگاهداري كند، رستگار است.
در حديثي مي خوانيم كه امام صادق(عليه السلام) به يكي از اصحاب خود فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مجمع البيان، ج9، ص260
2 ـ همان.
433 |
«أَ تَدْرِي مَنِ الشَّحِيحُ ; «آيا مي داني شحيح كيست؟! او در جواب عرض مي كند: «هُوَ الْبَخِيلُ ; «منظور بخيل است .
امام فرمود: «أَ تَدْرِي مَنِ الشَّحِيحُ قُلْتُ هُوَ الْبَخِيلُ فَقَالَ الشُّحُّ أَشَدُّ مِنَ الْبُخْلِ إِنَّ الْبَخِيلَ يَبْخَلُ بِمَا فِي يَدِهِ وَ الشَّحِيحَ يَشُحُّ بِمَا فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ عَلَي مَا فِي يَدِهِ حَتَّي لَا يَرَي فِي أَيْدِي النَّاسِ شَيْئاً إِلاَّ تَمَنَّي أَنْ يَكُونَ لَهُ بِالْحِلِّ وَ الْحَرَامِ وَ لا يَقْنَعُ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ! ; «شح از بخل شديدتر است، بخيل كسي است كه در مورد آنچه دارد بخل ميورزد، ولي شحيح هم نسبت به آنچه در دست مردم است بخل ميورزد و هم آنچه خود در اختيار دارد، تا آنجا كه هر چه را در دست مردم ببيند آرزو مي كند آن را به چنگ آورد، خواه از طريق حلال باشد يا حرام و هرگز قانع به آنچه خداوند به او روزي داده، نيست. (1) و(2)
در حديث ديگري مي خوانيم: «لا يَجْتَمِعُ الشُّحُّ وَ الاِْيمَانُ فِي قَلْبِ رَجُل مُسْلِم! وَ لا يَجْتَمِعُ غُبار فِي سَبِيلِ اللهِ وَ دُخَانُ جَهَنَّم فِي جَوْفِ رَجُل مُسْلِم! ; «بخل و حرص و ايمان در قلب مرد مسلمان جمع نمي شود، همان گونه كه غبار راه جهاد و دود جهنم در درون يك انسان مجتمع نمي گردد. (3)
كوتاه سخن اينكه از آيه فوق به خوبي استفاده مي شود كه ترك بخل و حرص انسان را به رستگاري مي رساند، در حالي كه آلودگي به اين صفت مذموم كاخ سعادت انسان را ويران مي سازد.
در آخرين آيه مورد بحث، سخن از گروه سومي از مسلمين به ميان مي آورد كه با الهام از قرآن مجيد در ميان ما به عنوان تابعين معروف شده اند و بعد از مهاجران و انصار كه در آيات قبل سخن از آنها به ميان آمد، سومين گروه عظيم مسلمين را تشكيل مي دهند. مي فرمايد: «و كساني كه بعد از آنها آمدند مي گويند: پروردگارا! ما و برادران ما را كه در ايمان بر ما پيشي گرفتند بيامرز و در دل هايمان حسد و كينه اي نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحيمي ; " وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لاِِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالاِْيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ" .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . من لايحضره الفقيه، ج2، ص63
2 ـ نورالثقلين، ج5، ص291، ح64
3 ـ مجمع البيان، ج9، ص262
434 |
گر چه بعضي از مفسران مفهوم اين جمله را محدود به كساني كرده اند كه بعد از پيروزي اسلام و فتح مكه به مسلمانان پيوستند، ولي هيچ دليلي بر اين محدوديت نيست، بلكه تمام مسلمين را تا دامنه قيامت شامل مي شود و به فرض كه آيه ناظر به آن گروه خاص باشد، از نظر ملاك و معيار و نتيجه عموميت دارد و به اين ترتيب آيات سه گانه فوق تمام مسلمين عالم را كه در سه عنوان مهاجرين و انصار و تابعين خلاصه مي شوند، شامل مي شود.
جمله: " وَ الَّذِينَ جاؤُ..." ظاهراً عطف بر " لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ..."و بيانگر اين واقعيت است كه اموال فييء منحصر به نيازمندان مهاجرين و انصار نيست، بلكه ساير نيازمندان مسلمين را در طول تاريخ شامل مي شود.
اين احتمال نيز داده شده كه جمله مستقلي باشد (به اين ترتيب كه: " وَ الَّذِينَ جاؤُ... "خبر است) ولي تفسير اول با توجه به هماهنگي آن با آيات قبل، مناسب تر به نظر مي رسد.
قابل توجه اينكه در اينجا نيز اوصاف سه گانه اي براي تابعين ذكر مي كند. نخست اينكه آنها به فكر اصلاح خويش و طلب آمرزش و توبه در پيشگاه خداونداند.
ديگر اينكه نسبت به پيشگامان در ايمان همچون برادران بزرگتري مي نگرند كه از هر نظر مورد احترامند و براي آنها نيز تقاضاي آمرزش از پيشگاه خداوند مي كنند.
سوم اينكه آنها مي كوشند هرگونه كينه و دشمني و حسد را از درون دل خود بيرون بريزند و از خداوند رئوف و رحيم در اين راه ياري مي طلبند و به اين ترتيب خودسازي و احترام به پيشگامان در ايمان و دوري از كينه و حسد از ويژگي هاي آنها است.
«غِل (بر وزن سل) چنان كه قبلا نيز گفته ايم، در اصل به معني نفوذ مخفيانه چيزي است و لذا به آب جاري در ميان درختان غلل مي گويند و از آنجا كه حسد و عداوت و دشمني به طرز مرموزي در قلب انسان نفوذ مي كند به آن غل گفته شده، بنابر اين غل تنها به معني حسد نيست، بلكه مفهوم وسيعي دارد كه بسياري از صفات مخفي و زشت اخلاقي را شامل مي شود.
تعبير به اخوان (برادران) و استمداد از خداوند رئوف و رحيم در پايان آيه، همه حاكي از روح محبت و صفا و برادري است كه بر كل جامعه اسلامي بايد حاكم باشد و هر كس هر نيكي را مي خواهد تنها براي خود نخواهد، بلكه تلاش ها و تقاضاها همه به
435 |
صورت جمعي و براي جمع انجام گيرد و هرگونه كينه و عداوت و دشمني و بخل و حرص و حسد از سينه ها شسته شود و اين يك جامعه اسلامي راستين است.
نكته: صحابه در ميزان قرآن و تاريخ
در اينجا بعضي از مفسران، بدون توجه به اوصافي كه براي هر يك از مهاجران و انصار و تابعين در آيات فوق آمده است باز اصرار دارند كه همه صحابه را بدون استثنا پاك و منزه بشمرند و كارهاي خلافي كه احيانا در زمان خود پيامبر(صلي الله عليه وآله) يا بعد از او از بعضي از آنان سر زده با ديده اغماض بنگرند و هر كس را در صف مهاجران و انصار و تابعين قرار گرفته چشم بسته محترم و مقدس بدانند. در حالي كه آيات فوق پاسخ دندان شكني به اين افراد مي دهد و ضوابط مهاجران راستين و انصار و تابعين را دقيقاً معين مي كند. در مهاجران اخلاص، و جهاد، و صدق را مي شمرد.
در انصار محبت نسبت به مهاجران و ايثار و پرهيز از هرگونه بخل و حرص را ذكر مي كند. در تابعين، خودسازي و احترام به پيشگامان در ايمان و پرهيز از هرگونه كينه و حسد را بيان مي كند.
با اين حال ما چگونه مي توانيم كساني را كه في المثل در جنگ جمل حضور يافتند و روي امام خود شمشير كشيدند، نه اخوت اسلامي را رعايت كردند و نه سينه ها را از غل و كينه و حسد و بخل پاك ساختند و نه سبقت در ايمان علي(عليه السلام) را محترم شمردند، محترم بشمريم و هرگونه انتقاد از آنها را گناه بدانيم و چشم بسته در برابر سخنان اين و آن تسليم شويم؟!
بنابر اين ما در عين احترام به پيشگامان در خط ايمان، پرونده اعمال آنها را چه در عصر پيامبر(صلي الله عليه وآله)، و چه در طوفان هاي شديدي كه بعد از او در جامعه اسلامي در گرفت، دقيقاً تحت بررسي قرار مي دهيم و بر اساس معيارهايي كه در همين آيات از قرآن دريافته ايم، در باره آنها قضاوت و داوري مي كنيم، پيوند خود را با آنها كه بر سر عهد و پيمان خود باقي ماندند محكم مي سازيم و از آنها كه در عصر پيامبر (صلي الله عليه وآله) يا بعد از او رابطه خود را گسستند مي بريم، اين يك منطق صحيح و هماهنگ با حكم قرآن و عقل است.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه، ج23، ص 513 تا 524
436 |
تغيير قبله
وَ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ إِنَّ اللهَ واسِعٌ عَلِيمٌ(115)(1)
115 ـ مشرق و مغرب از آن خداست و به هر سو رو كنيد، خدا آنجاست، خداوند بي نياز و دانا است.
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه، روايات مختلفي نقل شده است، ابن عباس مي گويد:
اين آيه مربوط به تغيير قبله است، هنگامي كه قبله مسلمانان از بيت المقدس، به كعبه تغيير يافت، يهود در مقام انكار بر آمدند و به مسلمانان ايراد كردند كه مگر مي شود قبله را تغيير داد؟ آيه نازل شد و به آنها پاسخ داد كه شرق و غرب جهان از آن خدا است.
در روايت ديگري آمده است:
اين آيه در مورد نماز مستحبي نازل شده است كه هرگاه انسان سوار بر مركب باشد، به هر سو كه برود (هر چند پشت به قبله باشد) مي تواند نماز مستحبي بخواند.
بعضي ديگر از جابر نقل كرده اند كه: پيامبر(صلي الله عليه وآله) گروهي از مسلمانان را به يكي از ميدان هاي جنگ فرستاد، شب هنگام كه تاريكي همه جا را فرا گرفت، نتوانستند قبله را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره.
437 |
بشناسند و هر گروهي به سويي نماز خواندند، هنگام طلوع آفتاب ديدند همگي به غير جانب قبله نمازگزارده اند، از پيامبر(صلي الله عليه وآله) سؤال كردند، آيه فوق نازل شد و به آنها اعلام كرد كه نمازهايشان در چنين حالتي صحيح بود (البته اين حكم شرايطي دارد كه در كتب فقهي آمده است).
هيچ مانعي ندارد كه همه شأن نزول هاي فوق براي آيه ثابت، و آيه هم ناظر به مسأله تغيير قبله، هم خواندن نماز نافله بر مركب، و هم نماز واجب به هنگام نشناختن قبله، اصولا هيچ آيه اي اختصاص به شأن نزول خود ندارد و مفهوم آن بايد به صورت يك حكم كلي در نظر گرفته شود و چه بسا از آن احكام گوناگوني استفاده شود.
به هر سو رو كنيد، خدا آنجا است!
در آيه 114 سخن از ستم گراني بود كه مانع از مساجد الهي مي شدند و در تخريب آن مي كوشيدند. آيه مورد بحث دنباله همين سخن است، مي گويد: «مشرق و مغرب از آن خداست و به هر طرف رو كنيد، خدا آنجا است ; " وَ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ..." .
چنين نيست كه اگر شما را از رفتن به مساجد و پايگاه هاي توحيد مانع شوند، راه بندگي خدا بسته شود شرق و غرب اين جهان تعلق به ذات پاك او دارد و به هر سو رو كنيد او آنجا است.
همچنين تغيير قبله كه به مناسبت هاي خاصي صورت گرفته، كمترين اثري در اين امر ندارد. مگر جايي هست كه از خدا خالي باشد؟ اصولا خدا، مكان ندارد. و لذا در پايان آيه مي فرمايد: «خداوند نامحدود و بي نياز و دانا است ; " ...إِنَّ اللهَ واسِعٌ عَلِيمٌ" .
توجه به اين نكته لازم است كه منظور از مشرق و مغرب در آيه فوق، اشاره به دو سمت خاص نيست، بلكه اين تعبير، كنايه از تمام جهات است، همانگونه كه مثلا مي گوييم: دشمنان علي(عليه السلام) به خاطر عداوت و دوستانش از ترس، فضايل او را پوشاندند، اما با اين حال فضايل اش شرق و غرب عالم را گرفت (يعني همه دنيا)، شايد تكيه بر شرق و غرب به خاطر اين باشد كه انسان، نخستين جهاتي را كه مي شناسد، اين دو جهت است و بقيه جهات به وسيله مشرق و مغرب شناخته مي شود.
438 |
در قرآن مجيد نيز مي خوانيم: " وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا..." ; شرق و غرب زمين را در اختيار جمعيتي كه مستضعف بودند قرار داديم. (1)
نكته ها:
1 ـ فلسفه قبله
نخستين سئوالي كه مطرح مي شود، اين است كه اگر به هر سو رو كنيم خدا آنجاست، پس توجه به قبله چه لزومي دارد؟ در حالي كه توجه به قبله، هرگز به مفهوم محدود كردن ذات پاك خداوند در سمت معيني نيست. بلكه از آنجا كه انسان يك وجود مادي است و بالاخره بايد به سويي نماز بخواند، دستور داده شده است كه همه به يك سو نماز بخوانند تا وحدت و هماهنگي در صفوف مسلمين پيدا شود و از هرج و مرج و پراكندگي جلوگيري به عمل آيد. فكر كنيد اگر هر كس به سويي نماز مي خواند و صفوف متفرق تكشيل مي شد، چقدر زننده و ناجور بود؟ ضمناً سمتي كه به عنوان قبله تعيين شده (سمت كعبه) نقطه اي است مقدس كه از قديمي ترين پايگاه هاي توحيد و توجه به آن، بيدار كننده خاطرات توحيدي است.
2 ـ تعبير به وجه الله
تعبير به وجه الله به معني صورت خدا نيست، بلكه وجه در اينجا به معني ذات است.
3 ـ صحت نماز در هرجهت
در روايات متعدّدي مي خوانيم كه به اين آيه، براي صحت نماز كساني كه به غير سمت كعبه از روي اشتباه و يا عدم توانايي بر تحقيق، نماز خوانده اند، استناد شده است و نيز به همين آيه براي صحت نماز خواندن بر مركب، استدلال نموده اند.(2)(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اعراف : 137
2 ـ براي توضيح بيشتر به كتاب وسائل الشيعه كتاب الصلوة ابواب القبله مراجعه نماييد.
3 . تفسير نمونه، ج1، ص416
439 |
اسرار تغيير قبله
سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلاّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراط مُسْتَقِيم(142)(1)
142 ـ به زودي سبك مغزان از مردم مي گويند: چه چيز آنها را (مسلمانان را) از قبله اي كه بر آن بودند باز گردانيد؟ بگو مشرق و مغرب از آن خدا است هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مي كند.
ماجراي تغيير قبله
اين آيه و چند آيه بعد به يكي از تحولات مهم تاريخ اسلام كه موجي عظيم در ميان مردم به وجود آورد اشاره مي كند، توضيح اينكه: پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) مدت سيزده سال پس از بعثت در مكه و چند ماه بعد از هجرت در مدينه به امر خدا به سوي بيت المقدس نماز مي خواند، ولي بعد از آن قبله تغيير يافت و مسلمانان مأمور شدند به سوي كعبه نماز بگذارند.
در اينكه مدت عبادت مسلمانان به سوي بيت المقدس در مدينه چند ماه بود مفسران اختلاف نظر دارند، از هفت ماه تا هفده ماه ذكر كرده اند، ولي هر چه بود در اين مدت مورد سرزنش يهود قرار داشتند چرا كه بيت المقدس در اصل قبله يهود بود، آنها به مسلمانان مي گفتند: اينان از خود استقلال ندارند و به سوي قبله ما نماز مي خوانند، و اين دليل آن است كه ما بر حقيم.
اين گفتگوها براي پيامبر اسلام و مسلمانان ناگوار بود، آنها از يكسو مطيع فرمان خدا بودند و از سوي ديگر طعنه هاي يهود از آنها قطع نمي شد، براي همين جهت پيامبر(صلي الله عليه وآله) شبها به اطراف آسمان مي نگريست، گويا در انتظار وحي الهي بود.
مدتي از اين انتظار گذشت، تا اينكه فرمان تغيير قبله صادر شد و در حالي كه پيامبر دو ركعت نماز ظهر را در مسجد بني سالم به سوي بيت المقدس خوانده بود جبرئيل مأمور شد بازوي پيامبر(صلي الله عليه وآله) را بگيرد و روي او را به سوي كعبه بگرداند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره.
440 |
يهود از اين ماجرا سخت ناراحت شدند و طبق شيوه ديرينه خود به بهانه جويي و ايرادگيري پرداختند.
آنها قبلا مي گفتند: ما بهتر از مسلمانان هستيم، چرا كه آنها از نظر قبله استقلال ندارند و پيرو ما هستند، اما همين كه دستور تغيير قبله از ناحيه خدا صادر شد زبان به اعتراض گشودند چنانكه قرآن در آيه مورد بحث مي گويد: «به زودي بعضي از سبك مغزان مردم مي گويند چه چيز آنها (مسلمانان) را از قبله اي كه بر آن بودند بر گردانيد؟ ; " سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلاّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها..." .
چرا اينها از قبله پيامبران پيشين امروز اعراض نمودند؟ اگر قبله اول صحيح بود اين تغيير چه معني دارد؟ و اگر دومي صحيح است چرا سيزده سال و چند ماه به سوي بيت المقدس نماز خوانديد؟! خداوند به پيامبرش دستور مي دهد: «به آنها بگو شرق و غرب عالم از آن خداست، هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مي كند ; " ...قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراط مُسْتَقِيم" .
اين يك دليل قاطع و روشن در برابر بهانه جويان بود كه بيت المقدس و كعبه و همه جا ملك خدا است، اصلا خدا خانه و مكاني ندارد، مهم آن است كه تسليم فرمان او باشيد هر جا خدا دستور دهد به آن سو نماز بخوانند، مقدس و محترم است، و هيچ مكاني بدون عنايت او داراي شرافت ذاتي نمي باشد.
و تغيير قبله در حقيقت مراحل مختلف آزمايش و تكامل است و هر يك مصداقي است از هدايت الهي، او است كه انسانها را به صراط مستقيم رهنمون مي شود.
نكته ها:
1 ـ سفهاء جمع سفيه در اصل به معني كسي است كه بدنش سبك باشد و به آساني جابجا شود، عرب به افسارهاي سبك وزن حيوانات كه به هر طرف حركت مي كند سفيه مي گويد، ولي اين كلمه تدريجا به معني سبك مغز به كار رفته و به صورت معني اصلي در آمده، خواه اين سبك مغزي در امور ديني باشد يا دنيوي.
2 ـ سابقاً گفتيم مسأله نسخ احكام و تغيير برنامه هاي تربيتي در مقطع هاي مختلف زماني، مسأله تازه يا عجيبي نيست كه مورد ايراد قرار گيرد، ولي بهانه جويان يهود اين
441 |
مطلب را دستاويز خوبي براي انحراف افكار از اسلام پنداشتند و روي آن تبليغات
زيادي كردند، اما چنانكه در آيات بعد خواهيم ديد قرآن به آنها پاسخ هاي منطقي و دندان شكن داده است.
3 ـ جمله: " ...يَهْدِي مَنْ يَشاءُ..." ; «هر كس را خدا بخواهد هدايت مي كند. چنانكه سابقاً نيز گفته ايم به اين معني نيست كه خداوند بدون حساب كسي را هدايت مي كند، بلكه اين مشيت از حكمت خداوند و حساب مصالح و مفاسد سرچشمه مي گيرد(1).
امت وسط
وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلي عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاّ عَلَي الَّذِينَ هَدَي اللهُ وَ ما كانَ اللهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ إِنَّ اللهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ(143).(2)
143 ـ همان گونه (كه قبله شما يك قبله ميانه است) شما را نيز امت ميانه اي قرار داديم (كه در حد اعتدال كه ميان افراط و تفريط هستيد) تا گواه بر مردم باشيد و پيامبر هم گواه بر شما و ما آن قبله اي را كه قبلا بر آن بودي، تنها براي اين قرار داديم كه افرادي از پيامبر پيروي مي كنند، از آنها كه به جاهليت باز مي گردند، مشخص شوند. اگر چه اين جز بر كساني كه خداوند آنها را هدايت كرده دشوار بود (اين را نيز بدانيد كه نمازهاي شما در برابر قبله سابق صحيح بوده) و خدا هرگز ايمان (نماز) شما را ضايع نمي گرداند; زيرا خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است.
در آيه مورد بحث به قسمتي از فلسفه و اسرار تغيير قبله اشاره شده است.
نخست مي گويد: «همانگونه (كه قبله شما يك قبله ميانه است) شما را نيز يك امت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير نمونه، ج1، ص481
2 . بقره.
442 |
ميانه قرار داديم ; " وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً..." .
امتي كه از هر نظر در حد اعتدال باشد، نه كندرو و نه تندرو، نه در حد افراط و نه تفريط، الگو و نمونه.
اما چرا قبله مسلمانان، قبله ميانه است؟ زيرا مسيحيان تقريبا به سمت
مشرق مي ايستادند، به خاطر اينكه بيشتر ملل مسيحي در كشورهاي عربي زندگي مي كردند و براي ايستادن به سوي محل تولد عيسي(عليه السلام) كه در بيت المقدس بود، ناچار بودند به سمت مشرق بايستند و به اين ترتيب جهت مشرق، قبله آنان محسوب مي شد ولي يهود كه بيشتر در شامات و بابل و مانند آن به سر مي بردند، رو به سوي بيت المقدس كه براي آنان تقريبا در سمت غرب بود مي ايستادند و به اين ترتيب نقطه غرب، قبله آنان بود.
اما كعبه كه نسبت به مسلمانان آن روز (مسلمانان مدينه) در سمت جنوب و ميان مشرق و مغرب قرار داشت يك خط ميانه محسوب مي شد.
در حقيقت تمام اين مطالب را مي توان از جمله «وَ كَذلِكَ استفاده كرد. هر چند در تفسير اين جمله مفسران احتمالات ديگري داده اند كه قابل بحث و ايراد است.
به هر حال گويا قرآن مي خواهد رابطه اي ميان همه برنامه هاي اسلامي ارائه كند و آن اينكه نه تنها قبله مسلمانان يك قبله ميانه است كه تمام برنامه هايشان اين ويژگي را دارا است.
سپس اضافه مي كند: هدف اين بود كه: «شما گواه بر مردم باشيد و پيامبر هم گواه بر شما باشد ; " لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً..." .
تعبير به گواه بودن امت اسلامي بر مردم جهان و همچنين گواه بودن پيامبر(صلي الله عليه وآله) نسبت به مسلمانان، ممكن است اشاره به اسوه و الگو بودن باشد; زيرا گواهان و شاهدان را هميشه از ميان افراد نمونه انتخاب مي كنند.
يعني شما با داشتن اين عقايد و تعليمات، امتي نمونه هستيد. همانطور كه پيامبر در ميان شما يك فرد نمونه است.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تفسير نمونه، ج2، ص484
443 |
نكته ها:
1 ـ اسرار تغيير قبله
تغيير قبله از بيت المقدس به خانه كعبه براي همه سئوال انگيز بود. آنها كه گمان مي كردند هر حكمي بايد ثابت باشد، مي گفتند اگر مي بايست ما به سوي كعبه نماز بخوانيم چرا از همان روز اول نگفتند؟ و اگر بيت المقدس مقدم بود كه قبله انبيا پيشين محسوب مي شد، چرا تغيير يافت؟
دشمنان نيز ميدان وسيعي براي سم پاشي يافتند. شايد مي گفتند: او در آغاز متوجه قبله پيامبران گذشته شد، اما پس از پيروزي هايش نژاد پرستي بر او غلبه نمود و آن را به قبله قوم خود تبديل كرد! يا مي گفتند: او براي جلب توجه يهود و مسيحيان، نخست بيت المقدس را پذيرفت، هنگامي كه مؤثر نيفتاد آن را تبديل به كعبه كرد.
بديهي است اين وسوسه ها، آن هم در جامعه اي كه هنوز نور علم و ايمان زوايايش را روشن نساخته بود و رسوبات دوران شرك و بت پرستي هنوز در آن وجود داشت، چه نگراني و اضطرابي ايجاد مي كند.
لذا قرآن صريحا در آيه فوق مي گويد: اين يك آزمايش بزرگ براي مشخص شدن موضع مؤمنان و مشركان بود.
بعيد نيست يكي از علل مهم تغيير قبله اين مسأله باشد، از آنجا كه خانه كعبه در آن زمان كانون بت هاي مشركان بود، دستور داده شد مسلمانان موقتا به سوي بيت المقدس نماز بخوانند و به اين ترتيب صفوف خود را از مشركان جدا كنند.
اما هنگامي كه به مدينه هجرت كردند و تشكيل حكومت و ملت دادند و صفوف آنها از ديگران كاملا مشخص شد، ديگر ادامه اين وضع ضرورت نداشت در اين هنگام به سوي كعبه، قديمي ترين مركز توحيد و پرسابقه ترين كانون انبيا(عليهم السلام) باز گشتند.
بديهي است هم نماز خواندن به سوي بيت المقدس براي آنها كه كعبه را سرمايه معني نژاد خود مي دانستند و هم بازگشت به سوي كعبه بعد از بيت المقدس بعد از عادت كردن به قبله نخست مشكل بود.
مسلمانان به اين وسيله در بوته آزمايش قرار گرفتند، تا آنچه از آثار شرك در وجودشان است در اين كوره داغ بسوزد و پيوندهاي خود را از گذشته شرك آلودشان
444 |
ببرند و روح تسليم مطلق در برابر فرمان حق در وجودشان پيدا شود.
اصولا همانگونه كه گفتيم خداوند مكان و محلي ندارد. قبله رمزي است براي وحدت صفوف و احياي خاطره هاي توحيدي و تغيير آن هيچ چيز را دگرگون نخواهد كرد، مهم تسليم بودن در برابر فرمان او و شكستن بت هاي تعصب و لجاجت و خود خواهي است.
همچنين به يكي ديگر از اسرار تغيير قبله اشاره كرده مي گويد: «ما آن قبله اي را كه قبلا بر آن بودي (بيت المقدس) تنها براي اين قرار داديم كه افرادي كه از رسول خدا پيروي مي كنند، از آنها كه به جاهليت باز مي گردند، باز شناخته شوند ; " وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلي عَقِبَيْهِ..." .
قابل توجه اينكه نمي گويد: تا افرادي كه از تو پيروي مي كنند بلكه مي گويد: تا افرادي كه از رسول خدا پيروي مي كنند. اشاره به اينكه تو رهبري و فرستاده خدايي و به همين جهت بايد در همه كار تسليم فرمان تو باشند، قبله كه سهل است، اگر ما فوق آن نيز دستور دهد، بهانه گيري در آن دليل بر حفظ خلق و خوي دوران شرك و بت پرستي است.
جمله: " مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلي عَقِبَيْهِ" كه در اصل به معناي برگشتن روي پاشنه پا است، اشاره به ارتجاع و بازگشت به عقب مي نمايد.
سپس اضافه مي كند: «اگر چه اين كار جز براي كساني كه خداوند هدايتشان كرده دشوار بود ; " ...وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاّ عَلَي الَّذِينَ هَدَي اللهُ..." .
آري تا هدايت الهي نباشد، آن روح تسليم مطلق در برابر فرمان او، فراهم نمي شود. مهم اين است كه انسان چنان تسليم باشد كه حتي در اجراي اين گونه فرمان ها، احساس سنگيني و سختي ننمايد، بلكه چون از ناحيه او است در كامش شيرين تر از عسل باشد.
از آنجا كه دشمنان وسوسه گر يا دوستان نادان، فكر مي كردند با تغيير قبله ممكن است اعمال و عبادات سابق باطل باشد و اجر آن ها بر باد رود، در آخر آيه اضافه مي كند: «خدا هرگز ايمان (نماز) شما را ضايع نمي گرداند; زيرا خداوند نسبت به همه مردم رحيم و مهربان است ; " وَ ما كانَ اللهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ إِنَّ اللهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ" .
445 |
دستورهاي او همچون نسخه هاي طبيب است. يك روز اين نسخه نجات بخش است و روز ديگر نسخه ديگر، هر كدام در جاي خود نيكو و ضامن سعادت و تكامل است بنا بر اين تغيير قبله نبايد هيچگونه نگراني براي شما نسبت به نمازها و عبادات گذشته يا آينده ايجاد نمايد كه همه آنها صحيح بوده و هست.
2 ـ امت اسلامي يك امت ميانه
كلمه وسط در لغت هم به معني حد متوسط در ميان دو چيز آمده و هم به معني جالب، زيبا، عالي و شريف; و اين هر دو ظاهراً به يك حقيقت باز مي گردد; زيرا معمولا شرافت و زيبايي در آن است كه چيزي از افراط و تفريط دور باشد و در حد اعتدال قرار گيرد.
تعبير جالبي قرآن در باره امت اسلامي كرده است; يعني آنها را يك امت ميانه و معتدل ناميده است.
معتدل از نظر عقيده كه نه راه غُلّو را مي پيمايند و نه راه تقصير و شرك، نه طرفدار جبرند و نه تفويض، نه درباره صفات خدا معتقد به تشبيهند و نه تعطيل.
معتدل از نظر ارزش هاي معنوي و مادي، نه به كلي در جهان ماده فرو مي روند كه معنويت به فراموشي سپرده شود و نه آنچنان در عالم معني فرو مي روند كه از جهان ماده به كلي بي خبر شوند، نه همچون گروه عظيمي از يهود، جز گرايش مادي چيزي را نشناسند و نه همچون راهبان مسيحي به كلي ترك دنيا گويند.
معتدل از نظر علم و دانش، نه آنچنان بر دانسته هاي خود جمود دارند كه علوم ديگران را پذيرا نشوند و نه آنگونه خود باخته اند كه به دنبال هر صدايي برخيزند.
معتدل از نظر روابط اجتماعي، نه اطراف خود حصاري مي كشند كه از جهانيان به كلي جدا شوند و نه اصالت و استقلال خود را از دست مي دهند كه همچون غرب زدگان و شرق زدگان در اين ملت و آن امت ذوب شوند!
معتدل از نظر شيوه هاي اخلاقي، از نظر عبادت، از نظر تفكر و خلاصه معتدل در تمام جهات زندگي و حيات.
يك مسلمان واقعي هرگز نمي تواند انسان يك بعدي باشد، بلكه انساني است
446 |
داراي ابعاد مختلف، متفكر، با ايمان، دادگر، مجاهد، مبارز، شجاع، مهربان فعال، آگاه و با گذشت.
تعبير به حد وسط، تعبيري است كه از يكسو مسأله شاهد و گواه بودن امت اسلامي را مشخص مي سازد; زيرا كساني كه در خط ميانه قرار دارند، مي توانند تمام خطوط انحرافي را در چپ و راست ببينند! و از سوي ديگر تعبيري است كه دليل مطلب نيز در آن نهفته است و مي گويد: اگر شما گواهان خلق جهان هستيد، به دليل همين اعتدال و امت وسط بودنتان است.(1)
يك مسلمان واقعي هرگز نمي تواند انسان يك بعدي باشد، بلكه انساني است داراي ابعاد مختلف، متفكر، با ايمان، دادگر، مجاهد، مبارز، شجاع، مهربان فعال، آگاه و با گذشت.
تعبير به حد وسط، تعبيري است كه از يكسو مسأله شاهد و گواه بودن امت اسلامي را مشخص مي سازد; زيرا كساني كه در خط ميانه قرار دارند مي توانند تمام خطوط انحرافي را در چپ و راست ببينند! و از سوي ديگر تعبيري است كه دليل مطلب نيز در آن نهفته است، و مي گويد: اگر شما گواهان خلق جهان هستيد به دليل همين اعتدال و امت وسط بودنتان است.
3 ـ امتي كه مي تواند از هر نظر الگو باشد
اگر آنچه را در معني امت وسط در بالا گفتيم در ملتي جمع باشد بدون شك، طلايه داران حق اند، و شاهدان حقيقت، چرا كه برنامه هاي آنها ميزان و معياري است براي بازشناسي حق از باطل.
جالب اينكه در روايات متعددي كه از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) براي ما نقل شده مي خوانيم: «نَحْنُ الاُْمَّةُ الْوُسْطَي وَ نَحْنُ شُهَدَاءُ اللَّهِ عَلَي خَلْقِهِ وَ حُجَجُهُ فِي أَرْضِهِ... وَ نَحْنُ الشُّهَدَاءُ عَلَي النَّاسِ ;(2) «ماييم امت ميانه، و ماييم گواهان خدا بر خلق و حجت هاي او در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير المنار، ذيل آيه مورد بحث.
2 . الكافي، ج1، ص190
447 |
زمين، ماييم گواهان بر مردم. و «إِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِي وَ بِنا يَلْحَقُ الْمُقَصِّرُ ;(1) «غلو كنندگان بايد به سوي ما باز گردند و مقصران بايد كوتاهي را رها كرده و به ما ملحق شوند.
بدون شك اين روايات ـ همانگونه كه بارها گفته ايم ـ مفهوم وسيع آيه را محدود نمي كند، بلكه بيان مصداقهاي كامل اين امت نمونه است، و بيان الگوهايي است كه در صف مقدم قرار دارند.
4 ـ تفسير جمله لنعلم
جمله «لِنَعْلَمَ ; «تا بدانيم و مانند آن كه در قرآن كراراً در مورد خداوند به كار رفته است به اين معني نيست كه خداوند چيزي را نمي دانسته و سپس از آن آگاه شده است، بلكه مراد همان تحقق و عينيت پيدا كردن اين واقعيتهاست.
توضيح اينكه: خداوند از ازل از همه حوادث و موجودات آگاه بوده است هر چند آنها تدريجا به وجود مي آيند، بنا بر اين حدوث حوادث و موجودات چيزي بر علم و دانش او نمي افزايد، بلكه آنچه قبلا مي دانسته به اين ترتيب پياده مي شود و به اين مي ماند كه شخص معماري نقشه ساختماني را طرح كند و از تمام جزئيات آن قبل از وجودش آگاه باشد و سپس آن نقشه را تدريجا پياده كند، هنگامي كه معمار مزبور تصميم بر پياده كردن قسمتي از نقشه ساختمان را مي گيرد، مي گويد اين كار را به خاطر اين مي كنم تا آنچه را در نظر داشته ام ببينم; يعني
مي خواهم نقشه علمي خود را جامه عمل بپوشانم (بدون شك علم خدا با بشر ـ چنانكه در بحث صفات خداوند گفته ايم ـ تفاوت بسيار دارد، منظور ذكر مثالي براي روشن شدن بحث است) جمله: " ...وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاّ عَلَي الَّذِينَ هَدَي اللهُ..." بازگو كننده اين حقيقت است كه خلاف عادت قدم بر داشتن و تحت تأثير احساسات بيجا قرار نگرفتن، كار بسيار مشكلي است مگر براي كساني كه براستي به خدا ايمان داشته، و تسليم فرمان او باشند(2).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بحارالأنوار، ج22، ص441
2 ـ تفسير نمونه، ج1، ص489
448 |
همه جا رو به سوي كعبه كنيد
قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللهُ بِغافِل عَمّا يَعْمَلُونَ(144)
144 ـ نگاه هاي انتظار آميز تو را به سوي آسمان (براي تعيين قبله نهايي) مي بينيم، اكنون تو را به سوي قبله اي كه از آن خشنود باشي، باز مي گردانيم، روي خود را به جانب مسجدالحرام كن و هر جا باشيد روي خود را به جانب آن بگردانيد، و كساني كه كتاب آسماني به آنها داده شده، بخوبي مي دانند اين فرمان حقي است كه از ناحيه پروردگارشان صادر شده (و در كتاب هاي خود خوانده اند كه پيغمبر اسلام(صلي الله عليه وآله) به سوي دو قبله نماز مي خواند) و خداوند از اعمال آنها (در مخفي داشتن آيات) غافل نيست.
همانگونه كه اشاره شد، بيت المقدس قبله نخستين و موقت مسلمانان بود، لذا پيامبر(صلي الله عليه وآله) انتظار مي كشيد كه فرمان تغيير قبله صادر شود، به خصوص اينكه يهود پس از ورود پيامبر(صلي الله عليه وآله) به مدينه اين موضوع را دستاويز خود قرار داده بودند و مرتبا مسلمانان را سرزنش مي كردند: اينها استقلالي از خود ندارند. اينها پيش از آنكه ما به آنها ياد دهيم، اصلا از امر قبله سر در نمي آوردند!، قبول قبله ما دليل بر قبول مذهب ما است! و مانند اينها...
در آيه مورد بحث، به اين امر اشاره و فرمان تغيير قبله در آن صادر شده است. مي فرمايد: «ما نگاه هاي انتظار آميز تو را به آسمان (مركز نزول وحي) مي بينيم ; " قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ..." .
«اكنون تو را به سوي قبله اي كه از آن راضي خواهي بود، باز مي گردانيم ; " ...فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها..." .
«هم اكنون صورت خود را به سوي مسجدالحرام و خانه كعبه بازگردان ; " ...فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ" .
449 |
«نه تنها در مدينه، هر جا باشيد، روي خود را به سوي مسجدالحرام كنيد ; " وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ..." .
مي دانيم اين تغيير قبله ـ طبق روايات ـ در حال نماز ظهر بود و در يك لحظه حساس و چشمگير انجام گرفت. پيك وحي خداوند بازوان پيامبر(صلي الله عليه وآله) را گرفته و از بيت المقدس به سوي كعبه بر گردانيد و فورا مسلمانان صفوف خود را تغيير دادند. حتي در روايتي مي خوانيم كه زنان جاي خود را به مردان و مردان جاي خود را به زنان دادند (بايد توجه داشت كه بيت المقدس تقريبا در سمت شمال بود، در حالي كه كعبه درست در سمت جنوب قرار داشت).
جالب اينكه تغييرقبله يكي از نشانه هاي پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) در كتب پيشين ذكر شده بود، چه اينكه آنها خوانده بودند كه او به سوي دو قبله نماز مي خواند; «يُصَلِّي إِلَي الْقِبْلَتَينِ .
لذا در آيه فوق بعد از اين فرمان اضافه مي كند: «كساني كه كتاب آسماني به آنها داده شده است، مي دانند اين فرمان حقي است از ناحيه پروردگارشان ;" ...وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ..." .
همين امر كه پيامبر اسلام تحت تأثير عادات محيط خود قرار نگرفت و كعبه را كه مركز بت ها و مورد علاقه عموم عرب بود در آغاز كنار گذاشت و قبله يك اقليت محدود را به رسميت شناخت، خود دليلي بر صدق دعوت او و الهي بودن برنامه هايش به شمار مي رفت. و در پايان اضافه مي كند: «خداوند از اعمال آنها غافل نيست ; " ...وَ مَا اللهُ بِغافِل عَمّا يَعْمَلُونَ" .
يعني آنها به جاي اينكه اين تغيير قبله را به عنوان يك نشانه صدق او كه در كتب پيشين آمده معرفي كنند، كتمان كرده و به عكس روي آن جنجال به راه انداختند، خداوند، هم از اعمالشان، و هم از نياتشان آگاه است.
نكته ها
1 ـ نظم آيات
محتواي آيه مورد بحث به خوبي نشان مي دهد كه قبل از آيه گذشته نازل شده است و اگر مي بينيم در قرآن بعد از آن قرار گرفته، به خاطر اين است كه آيات قرآن بر حسب
450 |
تاريخ نزول جمع آوري نشده اند. بلكه گاه مناسباتي ايجاد كرده كه آيه اي كه نزولش بعد بوده، به دستور پيامبر(صلي الله عليه وآله)كه از فرمان خداوند سرچشمه مي گرفت، قبلا ذكر شود (از جمله اين مناسبت ها رعايت اولويت و اهميت مطالب است).
2 ـ انتظار دردناك!
از آيه فوق، استفاده مي شود كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) علاقه خاصي به كعبه داشت و انتظار آن را مي كشيد كه فرمان قبله بودن آن صادر گردد. علت اين امر را در علاقه شديد پيامبر(صلي الله عليه وآله) به ابراهيم(عليه السلام) و آثار او بايد جستجو كرد، از اين گذشته كعبه قديمي ترين خانه توحيد بود، او مي دانست كه بيت المقدس قبله موقتي مسلمانان است و آرزو داشت قبله اصلي و نهايي زودتر تعيين گردد.
اما از آنجا كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) تسليم فرمان خداوند بود، حتي اين تقاضا را بر زبان نياورد. تنها نگاه هاي انتظار آميزش به آسمان نشان مي داد كه او عشق و شوق شديدي در دل دارد.
ضمناً تعبير به آسمان، شايد به خاطر اين باشد كه فرشته وحي از طرف بالا بر او نازل مي شد و گرنه مي دانيم نه خداوند مكاني دارد، و نه وحي او محل معيني.
3 ـ معني شطر
موضوع ديگري كه در اينجا قابل دقت است اينكه در آيه فوق، به جاي كلمه كعبه، شطر المسجدالحرام ذكر شده است.
اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه براي آنها كه در نقاط دور از مكه نماز مي خوانند، محاذات با خانه كعبه بسيار دشوار يا غير ممكن است، لذا به جاي خانه كعبه مسجدالحرام كه محل وسيع تري است ذكر شده و مخصوصا كلمه شطر كه به معني سمت و جانب است، انتخاب گرديده، تا انجام اين دستور اسلامي براي همگان در هر جا باشند ميسر گردد. بعلاوه تكليف صف هاي طولاني نماز جماعت كه در بسياري اوقات از طول كعبه بيشتر است، روشن شود.
بديهي است محاذات دقيق با خانه كعبه و حتي با مسجدالحرام، گرچه براي كساني