بخش 20
سرچشمه وقوع جنگ گزارش به موقع عباس پیغمبر مسلمانان برای دفاع آماده می شوند جنگ شروع شد چه کسی با صدای بلند گفت محمد کشته شد؟! نتایج جنگ احد شأن نزول میدان پرورش و تربیت سخنان تو خالی بررسی کوتاهی در علل شکست احد فرد پرستی ممنوع شأن نزول مجاهدان پیشین اخطارهای مکرر پیروزی از طریق ترس دشمن شکست پس از پیروزی
501 |
ضمناً بايد توجه داشت كه ذكر ماجراي احد به دنبال آياتي كه قبلا در باره عدم اعتماد به كفار بود، اشاره به يك نمونه زنده از اين واقعيت است. زيرا همانطور كه گفتيم و نيز بعدا مشروحا خواهيم گفت، پيغمبر(صلي الله عليه وآله)اجازه نداد يهودياني كه به ظاهر به حمايت او برخاسته بودند، در لشكرگاه اسلام بمانند; زيرا هر چه بود آنها بيگانه بودند و بيگانگان نبايد محرم اسرار و تكيه گاه مسلمانان در آن شرايط حساس شوند.
سرچشمه وقوع جنگ
در اينجا لازم است قبلا اشاره اي به مجموع حوادث احد شود. از روايات و تواريخ اسلامي چنين استفاده مي شود، هنگامي كه قريش در جنگ بدر شكست خوردند و با دادن هفتاد كشته و هفتاد اسير به مكه مراجعت كردند، ابو سفيان به مردم مكه اخطار كرد نگذارند زنان بر كشته هاي بدر گريه كنند; زيرا اشك چشم، اندوه را از بين مي برد و عداوت و دشمني را نسبت به محمد(صلي الله عليه وآله) از قلب هاي آنان زايل مي كند. ابو سفيان خود عهد كرده بود ما دام كه از قاتلان جنگ بدر انتقام نگيرد، با همسر خود همبستر نشود!
به هر حال طايفه قريش با هر وسيله اي كه در اختيار داشتند، مردم را به جنگ با مسلمانان تحريك مي كردند و فرياد انتقام، انتقام، در شهر مكه طنين انداز بود.
در سال سوم هجرت، قريش به عزم جنگ با پيامبر، با سه هزار سوار و دو هزار پياده، با تجهيزات كافي از مكه خارج شدند و براي اينكه در ميدان جنگ بيشتر استقامت كنند، بت هاي بزرگ و زنان خود را نيز با خود حركت دادند.
گزارش به موقع عباس
عباس عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله) هنوز اسلام نياورده بود و در ميان قريش به كيش و آيين آنان باقي بود، ولي از آنجا كه به برادرزاده خود، زياد علاقمند بود، هنگامي كه ديد لشكر نيرومند قريش به قصد جنگ با پيامبر(صلي الله عليه وآله) از مكه بيرون آمد، بي درنگ نامه اي نوشت و به وسيله مردي از قبيله بني غفار به مدينه فرستاد. پيك عباس به سرعت به سوي مدينه روان شد، هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) از جريان مطلع گرديد، با «سعدبن ابي ملاقات كرد و گزارش عباس را به او رساند و حتي المقدور سعي مي شد اين موضوع مدتي پنهان بماند.
502 |
پيغمبر(صلي الله عليه وآله) با مسلمانان مشورت مي كند
در همان روز كه نامه عباس به پيامبر(صلي الله عليه وآله) رسيده بود، چند نفر از مسلمانان را دستور داد كه به راه مكه و مدينه بروند و از اوضاع لشكر قريش اطلاعاتي به دست آورند.
دو بازرس محمد(صلي الله عليه وآله) كه براي كسب اطلاع رفته بودند، طولي نكشيد برگشتند و چگونگي قواي قريش را به پيغمبر(صلي الله عليه وآله) رساندند و گفتند كه اين سپاه نيرومند تحت فرماندهي ابو سفيان است.
پيامبر(صلي الله عليه وآله) پس از چند روز، همه اصحاب و اهل مدينه را دعوت كرد و براي رسيدگي به اين وضع جلسه اي تشكيل داد و موضوع دفاع را آشكارا با آنها در ميان گذاشت، سپس در اينكه در داخل مدينه به پيكار دست زنند و يا اينكه از شهر خارج شوند، با مسلمانان به مذاكره پرداخت، عده اي گفتند كه از مدينه خارج نشويم و در كوچه هاي تنگ شهر با دشمن بجنگيم; زيرا در اين صورت حتي مردان ضعيف و زنان و كنيزان نيز به لشكر مي توانند كمك كنند.
عبدالله بن ابي، بعد از گفتن اين سخنان اضافه كرد: اي رسول خدا! تا كنون هيچ ديده نشده است ما داخل حصارها و درون خانه خود باشيم و دشمن بر ما پيروز شود!
اين رأي به خاطر وضع خاص مدينه در آن روز مورد توجه پيغمبر(صلي الله عليه وآله) هم بود، او نيز مي خواست در مدينه توقف كنند و در داخل شهر با قريش به مقابله پردازند، ولي گروهي از جوانان و جنگجويان با اين راي مخالف بودند.
سعدبن معاذ و چند نفر از قبيله اوس برخاسته گفتند: اي پيامبر! در گذشته كسي از عرب قدرت اينكه در ما طمع كند نداشته است، با اينكه در آن موقع ما مشرك و بت پرست بوديم و هم اكنون كه تو در ميان ما هستي، چگونه مي توانند در ما طمع كنند؟ نه! حتما بايد از شهر خارج شده با دشمن بجنگيم، اگر كسي از ما كشته شود شربت شهادت نوشيده است و اگر هم كسي نجات يافت به افتخار جهاد در راه خدا نايل شده است.
اينگونه سخنان و حماسه ها، طرفداران خروج از مدينه را بيشتر كرد، به طوري كه طرح عبدالله بن ابي در اقليت افتاد. خود پيغمبر(صلي الله عليه وآله) با اينكه تمايل به خروج از مدينه
503 |
نداشت، به اين مشورت احترام گذاشت و نظريه طرفداران خروج از مدينه را انتخاب كرد و با يك نفر از اصحاب براي مهيا كردن اردوگاه از شهر خارج شد و محلي را كه در دامنه كوه احد از جهت شرايط نظامي موقعيت حساسي داشت، براي اردوگاه انتخاب فرمود.
مسلمانان براي دفاع آماده مي شوند
آن روز، روز جمعه بود كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) اين مشورت را به عمل آورد، پس از آن براي اداي خطبه نماز جمعه ايستاد، بعد از حمد و ثناي خداوند يكتا، مسلمانان را از نزديك شدن سپاه قريش آگاه ساخت و فرمود:
اگر شما با جان و دل براي جنگ آماده باشيد و با چنين روحيه اي با دشمنان بجنگيد، خداوند به طور يقين پيروزي را نصيبتان مي كند و در همان روز با هزار نفر از مهاجر و انصار رهسپار اردوگاه شدند.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) شخصا فرماندهي لشكر را به عهده داشت و قبل از آنكه از مدينه خارج شوند، دستور داد سه پرچم ترتيب دهند، يكي را به مهاجران و دو تا را به انصار اختصاص داد.
پيامبر(صلي الله عليه وآله) فاصله ميان مدينه و احد را پياده پيمود و در طول راه از صفوف لشكر سان مي ديد و به دست خود صفوف لشكر را مرتب و منظم مي ساخت، تا در يك صف راست و مستقيم حركت كنند.
حلبي مورخ معروف در كتاب خود مي نويسد:
پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) هنوز به احد نرسيده بود كه ضمن بازديد لشكر، گروهي را در ميان آنها ديد كه هرگز نديده بود، پرسيد اينها كيستند؟ عرض كردند: عده اي از يهوداند كه با «عبدالله ابن ابي هم پيمان بوده اند و بدين مناسبت به ياري مسلمانان آمده اند، حضرت تاملي كرد و فرمود: براي جنگ با مشركان از مشركان نتوان ياري گرفت، مگر اينكه
مسلمان شوند، يهود اين پيشنهاد را قبول نكردند و همگي به مدينه باز گشتند و به اين ترتيب از قواي يك هزار نفري پيامبر(صلي الله عليه وآله) سيصد تن كم شد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سيره حلبي، ج2، ص281
504 |
ولي مفسران نوشته اند چون با پيشنهاد عبدالله ابن ابي موافقت نشد، او در اثناي راه از همراهي پيامبر(صلي الله عليه وآله) خودداري نمود و با جمعي كه تعدادشان بالغ بر سيصد نفر بود، به مدينه بازگشت.
به هر حال پيامبر پس از تصفيه لازم، با قواي خود كه هفتصد نفر بودند به پاي كوه احد رسيد، بعد از اداي نماز صبح صفوف مسلمانان را آراست.
عبدالله ابن جبير را با پنجاه نفر از تيراندازان ماهر، مأمور ساخت در محل مخصوصي قرار گيرند و به آنها اكيدا توصيه كرد كه در هر حال از جاي خود تكان نخورند و پشت سر سپاه را حفظ كنند، و فرمود حتي اگر ما دشمن را تا مكه تعقيب كنيم و يا اگر دشمن ما را شكست داد و ما را تا مدينه مجبور به عقب نشيني كرد، باز هم از سنگرگاه خود دور نشويد.
از آن طرف ابو سفيان، خالدبن وليد را با دويست سرباز زبده، مراقب اين گردنه كرد و دستور داد در كمين باشيد تا وقتي كه سربازان اسلام از اين دره كنار بكشند، آنگاه بلافاصله لشكر اسلام را از پشت سر مورد حمله قرار دهيد.
جنگ شروع شد
دو لشكر در مقابل يكديگر صف آرايي كرده، مهياي جنگ شدند. اين دو سپاه هر كدام به نوعي مردان خود را به جنگ تشويق مي كردند. ابو سفيان، به نام بت هاي كعبه و جلب توجه زنان زيبا، جنگجويان خود را بر سر ذوق و شوق مي آورد! اما پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) به نام خدا و مواهب الهي مسلمانان را به جنگ تشويق مي نمود. اينك، صداي الله اكبر، الله اكبر مسلمانان تمام جلگه و دامنه احد را پر كرده است.
در طرف ديگر ميدان، زنان و دختران قريش، براي تحريك عواطف و احساسات جنگجويان قريش، اشعاري را گويا با دف و ني مي خوانند.
پس از شروع جنگ، مسلمانان با يك حمله شديد توانستند، لشگر قريش را در هم بشكنند، آنها پا به فرار گذاشتند، و سربازان اسلام به تعقيب آنها پرداختند.
خالدبن وليد كه شكست قريش را قطعي دانست، خواست از راه دره خارج شود و مسلمانان را از پشت سر مورد حمله قرار دهد ولي تيراندازان آنها را مجبور به
505 |
عقب نشيني كردند.
اين عقب نشيني قريش باعث شد جمعي از تازه مسلمانان به خيال اينكه دشمن شكست خورده است، براي جمع آوري غنايم يك مرتبه پست هاي خود را ترك كنند و حتي تيراندازاني كه در بالاي كوه ايستاده بودند، سنگر خود را ترك گفتند و به ميدان جنگ ريختند و هر قدر عبدالله بن جبير دستور پيغمبر(صلي الله عليه وآله) را متذكر شد به جز عده كمي كه عددشان حدود ده نفر بود، در جايگاه حساس خود نايستادند.
نتيجه مخالفت دستور پيامبر(صلي الله عليه وآله) اين شد كه خالدبن وليد با دويست نفر ديگر كه در كمين بودند، چون آن نقطه حساس را از پاسداران خالي ديدند، به سرعت بر سر عبدالله ابن جبير تاختند و او را با يارانش كشتند و از پشت سر به لشكر اسلام حمله آوردند.
ناگهان مسلمانان از هر طرف خود را زير شمشير دشمن ديدند، نظم و هماهنگي آنها از ميان رفت، فراريان لشكر قريش همين كه اوضاع را چنين ديدند، برگشتند و مسلمانان را دايرهوار در ميان گرفتند. در همين موقع افسر شجاع اسلام، حمزه سيد الشهدا با بعضي ديگر از ياران شجاع پيامبر(صلي الله عليه وآله) شربت شهادت نوشيدند و جز عده معدودي كه پروانهوار اطراف رهبر خود را گرفته بودند، بقيه از وحشت پا به فرار گذاشتند.
در اين جنگ خطرناك، آنكه بيش از همه فداكاري مي كرد و هر حمله اي كه از جانب دشمن به پيغمبر مي شد دفع مي نمود، علي بن ابي طالب(عليه السلام) بود. علي(عليه السلام) با كمال رشادت مي جنگيد، تا اينكه شمشيرش شكست، پيغمبر(صلي الله عليه وآله) شمشير خود را كه موسوم به ذوالفقار بود، به علي(عليه السلام) داد.
سرانجام پيغمبر(صلي الله عليه وآله) در جايي سنگر گرفت و علي(عليه السلام) همچنان از او دفاع مي كرد، تا آنكه طبق نقل بعضي از مورخان بيش از شصت زخم به سر، صورت و بدن او وارد آمد و در همين موقع بود كه پيك وحي به پيامبر عرضه داشت: اي محمد(صلي الله عليه وآله)! معناي مواسات همين است، پيغمبر فرمود: علي(عليه السلام) از من است و من از اويم و جبرئيل افزود: و منهم از هر دوتاي شما! امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: پيامبر(صلي الله عليه وآله) پيك وحي را ميان زمين و آسمان مشاهده كرد كه مي گويد: «لاَ سَيْفَ إِلاَّ ذُو الْفَقَارِ وَ لاَ فَتَي إِلاَّ عَلِيٌّ .(1)
در اين ميان فريادي برخاست كه محمد كشته شد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الكافي، ج8 ، ص110
506 |
چه كسي با صداي بلند گفت محمد(صلي الله عليه وآله) كشته شد؟
بعضي از سيره نويسان مي گويند: «ابن قمعه بود كه «مصعب سرباز اسلامي را به گمان اينكه پيغمبر است با ضربه سختي از پاي در آورد و سپس با صداي بلند فرياد زد: به لات و عزي سوگند كه محمد كشته شد!
اين شايعه خواه از طرف مسلمانان بوده، يا از طرف دشمن، بي گمان به نفع اسلام و مسلمين بود; زيرا دشمن به گمان اينكه محمد(صلي الله عليه وآله) كشته شد، احد را به قصد مكه ترك گفت و گر نه قشون فاتح قريش كه شديدترين كينه و دشمني را نسبت به پيامبر(صلي الله عليه وآله) داشتند و بدين قصد هم آمده بودند كه اين دفعه از او انتقام بگيرند بدون كشتن آن حضرت احد را ترك نمي كردند.
نيروي پنج هزار نفري قريش حتي يك شب هم نخواست پس از پيروزي در ميدان جنگ به صبح برساند، هماندم راه مكه را پيش گرفت و حركت كرد! خبر كشته شدن پيامبر(صلي الله عليه وآله) تزلزل بيشتري در جمعي از مسلمانان به وجود آورد و آن عده از مسلمانان كه در ميدان جنگ بودند، براي اينكه بقيه پراكنده نگردند و تزلزل و اضطراب آنان بر طرف شود پيغمبر(صلي الله عليه وآله) را بالاي كوه بردند تا به مسلمانان نشان دهند كه پيغمبر(صلي الله عليه وآله) زنده است، فراريان برگشتند و به دور حضرت جمع شدند.
پيغمبر(صلي الله عليه وآله) فراريان را ملامت مي كرد كه چرا در چنان وضع خطرناك فرار كرديد؟ مسلمانان با اينكه شرمنده بودند، زبان عذر گشودند و گفتند: اي پيغمبر خدا، ما آوازه قتل تو را شنيديم و از شدت ترس فرار كرديم.
بدين ترتيب در جنگ احد نسبت به مسلمانان خسارات مالي و جاني فراواني وارد شد و هفتاد تن از مسلمانان در ميدان جنگ كشته شدند و عده ي زيادي مجروح افتادند، اما مسلمانان از شكست درس بزرگي آموختند كه ضامن پيروزي آنها در ميدان هاي آينده شد و در آيات آينده بررسي وسيعي روي اثرات گوناگون اين حادثه بزرگ ـ به خواست خدا ـ انجام خواهد شد(1).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص76
507 |
نتايج جنگ احد
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(139)
إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللهُ لا يُحِبُّ الظّالِمِينَ(140)
وَ لِيُمَحِّصَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ(141)
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَعْلَمِ اللهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصّابِرِينَ(142)
وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ(143)(1)
139 ـ و سست نشويد و غمگين مگرديد و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد.
140 ـ اگر به شما (در ميدان احد) جراحتي رسيد (و ضربه اي وارد شد) به آن جمعيت نيز (در ميدان بدر) جراحتي همانند آن وارد گرديد و ما اين روزها(ي پيروزي و شكست) را در ميان مردم مي گردانيم (كه اين خاصيت زندگي جهان است) تا افرادي كه ايمان آورده اند شناخته شوند و خداوند از ميان شما قربانياني بگيرد، و خداوند ظالمان را دوست نمي دارد.
141 ـ و تا خداوند افراد با ايمان را خالص گرداند (و ورزيده شوند) و كافران را تدريجا نابود سازد.
142 ـ آيا چنين پنداشتيد كه شما (تنها با ادعاي ايمان) وارد بهشت خواهيد شد درحالي كه هنوز خداوند مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است؟
143 ـ و شما تمناي مرگ (و شهادت در راه خدا) را پيش از آنكه با آن روبرو شويد مي كرديد سپس آن را با چشم خود ديديد در حالي كه به آن نگاه مي كرديد (و حاضر نبوديد به آن تن در دهيد، چقدر ميان گفتار و كردار شما فاصله است).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آل عمران
508 |
شان نزول
درباره شان نزول اين آيات، روايات متعددي وارد شده است و از مجموع آنها استفاده مي شود كه اين آيات دنباله آياتي است كه درباره جنگ احد داشتيم و در حقيقت اين آيات تجزيه و تحليلي است روي نتايج جنگ احد و عوامل پيدايش آن به عنوان يك سرمشق بزرگ براي مسلمانان و در ضمن وسيله اي است براي تسلي و دلداري و تقويت روحي آنها; زيرا همانطور كه گفتيم جنگ احد بر اثر نافرماني و عدم انضباط نظامي جمعي از سربازان اسلام، در پايان به شكست انجاميد و جمعي از شخصيت ها و چهره هاي برجسته اسلام از جمله حمزه عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله)، در اين ميدان شربت شهادت نوشيدند.
پيامبر(صلي الله عليه وآله) همان شب با ياران خود به ميان كشتگان رفت و براي بزرگداشت ارواح شهدا بر سر جنازه يكايك آنها مي نشست و اشك مي ريخت و طلب آمرزش مي نمود و سپس اجساد همه آنها در دامنه كوه احد در ميان اندوه فراوان به خاك سپرده شد، در اين لحظات حساس كه مسلمانان نياز شديد به تقويت روحي و هم استفاده معنوي از نتايج شكست داشتند، آيات فوق نازل شد.
" وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ" .
«تَهِنُو از ماده «وهن گرفته شده و وهن در لغت به معني هر نوع سستي است، خواه در جسم و تن باشد، و يا در اراده و ايمان.
در اين آيه نخست به مسلمانان هشدار داده شده كه مبادا از باختن يك جنگ، سستي به خود راه دهند و غمگين گردند و از پيروزي نهايي مايوس شوند; زيرا افراد بيدار همان طور كه از پيروزي ها استفاده مي كنند، از شكست ها نيز درس مي آموزند و در پرتو آن نقاط ضعفي را كه سرچشمه شكست شده، پيدا مي كنند و با بر طرف ساختن آن براي پيروزي نهايي آماده مي شوند.
جمله:" ...وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ" ; «شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد ، جمله اي بسيار پر معني است; يعني شكست شما در حقيقت براي از دست دادن روح ايمان و آثار آن بوده، شما اگر فرمان خدا و پيامبر(صلي الله عليه وآله) را در اين ميدان زير پا نمي گذاشتيد، گرفتار چنين سرنوشتي نمي شديد و باز هم غمگين نباشيد، اگر بر مسير ايمان ثابت بمانيد،
509 |
پيروزي نهايي از آن شما است و شكست در يك ميدان، به معني شكست نهايي در
جنگ نيست.
" إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ..." .
«قَرْح به معني جراحتي است كه در بدن بر اثر برخورد با يك عامل خارجي پيدا مي شود. در اين آيه درس ديگري براي رسيدن به پيروزي نهايي به مسلمانان داده شده است كه شما نبايد از دشمنان كمتر باشيد، آنها در ميدان بدر شكستي سخت و سنگين از شما خوردند و هفتاد نفر كشته و تعداد زيادي مجروح و اسير دادند و با آنهمه از پاي ننشستند و در اين ميدان شكست خود را بر اثر غفلت شما جبران كردند، اگر شما در اين ميدان گرفتار شكست شديد بايد از پاي ننشينيد تا آن را جبران كنيد و لذا مي فرمايد: اگر به شما جراحتي رسيد به آنها هم جراحتي همانند آن رسيد، بنا بر اين سستي و اندوه شما براي چيست؟
بعضي از مفسران آيه را اشاره به جراحاتي كه بر كفار در ميدان احد نشست مي دانند، ولي اولا اين جراحات مانند جراحات مسلمين نبود، بنابراين با كلمه مثله سازگار نيست. ثانيا با جمله بعد تناسب ندارد.
" وَ تِلْكَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ" ، در اين قسمت نخست اشاره به يكي از سنن الهي شده است كه در زندگي بشر حوادث تلخ و شيريني رخ مي دهد كه هيچكدام پايدار نيست، شكست ها، پيروزي ها، قدرت ها، عظمت ها و ناتواني ها همه در حال دگرگوني هستند. بنا بر اين نبايد شكست در يك ميدان و آثار آن را پايدار فرض كرد، بلكه بايد با بررسي عوامل و انگيزه هاي شكست از سنت تحول استفاده نمود و آن را به پيروزي تبديل كرد. دنيا فراز و نشيب دارد و زندگي در حال دگرگوني است و خداوند اين ايام را در ميان مردم به طور مداوم گردش مي دهد تا سنت تكامل از لا به لاي اين حوادث آشكار شود.(1)
سپس اشاره به نتيجه اين حوادث ناگوار كرده و مي فرمايد: " ...وَ لِيَعْلَمَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا..." «اينها به خاطر آن است كه افراد با ايمان، از مدعيان ايمان، شناخته شوند. و به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ «ايام جمع «يوم به معناي روز است و گاهي به دوران هاي پيروزي ملت ها نيز ايام گفته مي شود. «نداوله از «مداوله به معناي اين است كه چيزي را در ميان عده اي يكي بعد از ديگري گردش دهند.
510 |
عبارت ديگر تا حوادث دردناك در تاريخ ملتي روي ندهد صفوف از هم مشخص نخواهند شد; زيرا پيروزي ها خواب آور و اغفال كننده است، در حالي كه شكست ها براي افراد آماده بيدار كننده و نشان دهنده ارزش ها است.
در جمله " ...وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ" مي فرمايد: يكي از نتايج اين شكست دردناك اين بود كه شما شهيدان و قربانياني در راه اسلام بدهيد و بدانيد اين آيين پاك را ارزان به دست نياورده ايد تا در آينده ارزان از دست بدهيد، ملتي كه قرباني در راه اهداف مقدس خود ندهد، هميشه آنها را كوچك مي شمرد، اما به هنگامي كه قرباني داد هم خود او، و هم نسل هاي آينده او، بديده عظمت به آن مي نگرند.
ممكن است منظور از شهدا در اينجا گواهان باشد; يعني خدا مي خواست با اين حادثه گواهاني از شما بگيرد كه چگونه نافرماني ها به شكست هاي دردناكي مي انجامد و اين گواهان در آينده معلماني خواهند بود براي مردم در برابر حوادث مشابهي كه در پيش دارند.
در پايان آيه مي فرمايد خداوند ستمگران را دوست نمي دارد و بنا بر اين از آنها حمايت نخواهد كرد.
ميدان پرورش و تربيت
" ...وَ لِيُمَحِّصَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا..." .
«يُمَحِّصَ از ماده «تمحيص به معناي پاك نمودن چيزي است از هرگونه عيب.
و «يَمْحَقَ از ماده «محق (بر وزن مرد) به معناي كم شدن تدريجي چيزي است و به همين مناسبت شب پايان ماه را محاق مي گويند; زيرا روشني ماه كم كم كاسته شده و از بين مي رود.
در اين آيه اشاره به يكي ديگر از نتايج طبيعي شكست جنگ احد شده است و آن اينكه اينگونه شكست ها نقاط ضعف و عيوب جمعيت ها را آشكار مي سازد و وسيله مؤثري است براي شستشوي از اين عيوب، قرآن مي گويد خدا مي خواست در اين ميدان جنگ، افراد با ايمان را خالص گرداند و نقاط ضعفشان را به آنها نشان بدهد، آنها مي بايست براي پيروزي هاي آينده در چنين بوته آزمايشي قرار گيرند و عيار شخصيت
511 |
خود را بسنجند و همانطور كه علي(عليه السلام) مي فرمايد: " فِي تَقَلُّبِ الاَْحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ "دگرگوني هاي روزگار و حوادث سخت زندگي حقيقت اشخاص را روشن مي سازد آنها به عيار شخصيت خود واقف گردند.
اينجا است كه گاهي پاره اي از شكست ها آنچنان سازنده است كه به مراتب اثر آن در سرنوشت جوامع انساني از پيروزي هاي خواب كننده ظاهري بيشتر است.
جالب اينكه نويسنده تفسير المنار از استادش محمد عبده مفتي بزرگ مصر نقل مي كند كه پيامبر را در خواب ديد و به او فرمود اگر مرا در ميان پيروزي و شكست در ميدان احد مخير ساخته بودند من در خصوص آن ميدان، شكست را ترجيح مي دادم زيرا اين شكست عامل سازنده اي در تاريخ اسلام شد.
" ...وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ" .
اين جمله در حقيقت نتيجه اي است براي جمله قبل; زيرا هنگامي كه مؤمنان در كوره حوادث پاك شدند، آمادگي كافي براي از بين بردن تدريجي شرك و كفر و پاك ساختن جامعه خود از اين آلودگي ها پيدا مي كنند; يعني نخست بايد پاك شد و سپس پاك كرد.
در حقيقت همانطور كه ماه با آن جلوه گري و فريبندگي مخصوص خود تدريجا كم نور شده، در محاق فرو مي رود، همچنين شكوه و عظمت كفر و شرك و حاميان آنها با تصفيه و پاك شدن مسلمانان به زوال و نيستي مي گرايد.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَعْلَمِ اللهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصّابِرِينَ" .
در اينجا قرآن با استفاده از حادثه احد براي تصحيح يك اشتباه فكري
مسلمانان اقدام مي كند و مي گويد: شما چنين پنداشتيد كه بدون جهاد و استقامت در راه خدا مي توانيد در بهشت برين جاي گيريد، آيا شما گمان كرديد داخل شدن
در عمق آن سعادت معنوي تنها با انتخاب نام مسلمان و يا عقيده بدون عمل ممكن
است؟ اگر چنين بود مسأله بسيار ساده بود، ولي هرگز چنين نبوده است و تا اعتقادات واقعي در ميدان عمل پياده نشود، كسي بهره اي از آن سعادتها نخواهد برد، در اينجا است كه بايد صفوف از هم مشخص شود و مجاهدان و صابران از افراد بي ارزش شناخته شوند.
512 |
سخنان تو خالي
" وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ..." .
بعد از جنگ بدر و شهادت پر افتخار جمعي از مسلمانان، عده اي در جلسات، مي نشستند و پيوسته آرزوي شهادت مي كردند كه اي كاش اين افتخار در ميدان بدر نصيب ما نيز شده بود، مطابق معمول در ميان آنها جمعي صادق بودند و عده اي متظاهر و دروغگو و يا در شناسايي خود در اشتباه بودند، اما چيزي طول نكشيد كه جنگ وحشتناك احد پيش آمد، مجاهدان راستين با شهامت فوق العاده جنگيدند و شربت شهادت نوشيدند و به آرزوي خود رسيدند، اما جمعي از دروغگويان هنگامي كه آثار شكست را در ارتش اسلام مشاهده كردند، از ترس كشته شدن فرار كردند. اين آيه آنها را سرزنش مي كند. مي گويد شما كساني بوديد كه آرزوي مرگ و شهادت در راه خدا را در دل مي پرورانديد، پس چرا آن موقع كه با چشم خود محبوب خويش را در برابر خود ديديد فرار كرديد؟
بررسي كوتاهي در علل شكست احد
در آيات فوق تعبيرات جالبي به چشم مي خورد، كه هر كدام از آنها پرده از روي يكي از اسرار شكست احد بر مي دارد، به طور خلاصه، چند عامل مهم دست به دست هم دادند و اين حادثه غم انگيز و در عين حال عبرت آور را به وجود آوردند:
1 ـ اشتباه محاسبه اي كه براي بعضي از تازه مسلمانان در درك مفاهيم اسلام پيدا شده بود سبب شد كه آنها خيال كنند تنها ابراز ايمان براي پيروزي كافي است و بنا بر اين است كه خداوند در تمام ميدان هاي جنگ به وسيله امدادهاي غيبي از آنها حمايت كند و به اين ترتيب سنت الهي را در عوامل پيروزي طبيعي و انتخاب نقشه هاي صحيح و تهيه وسايل لازم به دست فراموشي سپردند.
2 ـ عدم انضباط نظامي و مخالفت با فرمان مؤكد پيغمبر(صلي الله عليه وآله) داير به ماندن تيراندازان در سنگر حساس، خود عامل مهم ديگري براي اين شكست بود.
3 ـ دنيا پرستي جمعي از مسلمانان تازه كار كه جمع آوري غنايم جنگي را بر تعقيب
513 |
دشمن ترجيح دادند و اسلحه بر زمين گذاشته براي اينكه از ديگران عقب نمانند سومين عامل شكست بود. تا بدانند در راه خدا و به هنگام جهاد مقدس بايد اين مسايل به كلي فراموش شود.
4 ـ غرور ناشي از پيروزي درخشان ميدان بدر تا آنجا كه فكر قدرت دشمن را از سر بيرون كرده بودند و تجهيزات او را نا چيز مي پنداشتند، چهارمين عامل شكست بود.
اينها نقاط ضعفي بود كه مي بايست در آب جوشان اين شكست شستشو شود.(1)
فرد پرستي ممنوع
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللهُ الشّاكِرِينَ(144)
وَ ما كانَ لِنَفْس أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ كِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الاْخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِي الشّاكِرِينَ(145)(2)
144 ـ محمد(صلي الله عليه وآله) فقط فرستاده خدا بود و پيش از او فرستادگان ديگري نيز بودند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود شما به عقب برمي گرديد؟ (و با مرگ او اسلام را رها كرده به دوران كفر و بت پرستي بازگشت خواهيد كرد) و هر كس به عقب بازگردد هرگز ضرري به خدا نمي زند و به زودي خداوند شاكران (و استقامت كنندگان) را پاداش خواهد داد.
145 ـ و هيچكس جز به فرمان خدا نمي ميرد، سرنوشتي است تعيين شده (بنا بر اين مرگ پيامبر با ديگران يك سنت الهي است) هر كس پاداش دنيا را بخواهد (و در زندگي خود در اين راه گام بردارد) چيزي از آن به او خواهيم داد و هر كس پاداش آخرت بخواهد از آن به او مي دهيم، و به زودي شاكران را پاداش خواهيم داد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص113
2 . آل عمران
514 |
شأن نزول:
اين آيه نيز ناظر به يكي ديگر از حوادث جنگ احد است و آن اينكه در همان حال كه آتش جنگ ميان مسلمانان و بت پرستان بشدت شعلهور بود، ناگهان صدايي بلند شد و كسي گفت: محمد را كشتم... محمد را كشتم... اين درست همان دم بود كه مردي به نام «عمروبن قميئه حارثي سنگ به سوي پيامبر پرتاب كرد، پيشاني و دندان آن حضرت شكست و لب پايين وي شكافت و خون صورت وي را پوشانيد.(1)
در اين موقع دشمن مي خواست پيامبر(صلي الله عليه وآله) را به قتل برساند كه مصعب بن عمير يكي از پرچمداران ارتش اسلام جلو حملات آنها را گرفت ولي خودش در اين ميان كشته شد و چون او شباهت زيادي به پيامبر داشت دشمن چنين پنداشت كه پيغمبر، در خاك و خون غلطيده است و لذا اين خبر را با صداي بلند به همه لشگرگاه رسانيد.
انتشار اين خبر به همان اندازه كه در روحيه بت پرستان اثر مثبت داشت، در ميان مسلمانان تزلزل عجيبي ايجاد كرد، جمعي كه اكثريت را تشكيل مي دادند به دست و پا افتاده و از ميدان جنگ به سرعت خارج مي شدند، حتي بعضي در اين فكر بودند كه با كشته شدن پيامبر(صلي الله عليه وآله) از آيين اسلام برگردند و از سران بت پرستان امان بخواهند. اما در مقابل آنها اقليتي فداكار و پايدار همچون علي(عليه السلام) و ابو دجانه و طلحة و بعضي ديگر بودند كه بقيه را به استقامت دعوت مي كردند، از جمله انس بن نضر به ميان آنها آمد و گفت: اي مردم اگر محمد(صلي الله عليه وآله) كشته شد، خداي محمد(صلي الله عليه وآله) كشته نشده، برويد و پيكار كنيد و در راه همان هدفي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) كشته شد، شربت شهادت بنوشيد. پس از ايراد اين سخنان به دشمن حمله نمود تا كشته شد، ولي به زودي روشن گرديد كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) زنده است و اين خبر اشتباه بوده است يا دروغ، آيه فوق در اين مورد نازل شد و دسته اول را سخت نكوهش كرد.
" وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ..." .
با استفاده از حوادث جنگ احد، آيه حقيقت ديگري را به مسلمانان مي آموزد و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ و در پاره اي از تواريخ آمده است كه اين ضربات بر اثر حمله چند نفر صورت گرفت.
515 |
آن اينكه اسلام آيين فرد پرستي نيست و به فرض كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) در اين ميدان شربت شهادت مي نوشيد، وظيفه مسلمانان بدون ترديد ادامه مبارزه بود; زيرا با مرگ يا شهادت پيامبر(صلي الله عليه وآله)، اسلام پايان نمي يابد، بلكه آيين حقي است كه تا ابد جاويدان خواهد ماند.
مسأله فرد پرستي يكي از بزرگترين خطراتي است كه مبارزات هدف دار را تهديد مي كند. وابستگي به شخص معين اگر چه پيامبر خاتم(صلي الله عليه وآله) باشد مفهومش پايان يافتن كوشش و تلاش براي پيشرفت، به هنگام از دست رفتن آن شخص است و اين وابستگي يكي از نشانه هاي بارز عدم رشد اجتماعي است.
مبارزه پيامبر(صلي الله عليه وآله) با فرد پرستي يكي ديگر از نشانه هاي حقانيت و عظمت او است زيرا اگر او به خاطر شخص خويش قيام كرده بود، لازم بود اين فكر را در مردم تقويت كند كه همه چيز به وجود او بستگي دارد و اگر او از ميان برود همه چيز پايان خواهد يافت. ولي رهبران راستين همانند پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) هيچگاه مردم را به چنين افكاري تشويق نمي كنند، بلكه بشدت با آن مبارزه مي كنند و به آنها مي گويند: هدف ما، از خود ما بالاتر است و هرگز با نابودي ما نابود نخواهد شد و لذا قرآن با صراحت در آيه فوق مي گويد:
محمد(صلي الله عليه وآله) تنها فرستاده خدا است، پيش از او هم فرستادگاني بودند كه از دنيا رفتند. آيا اگر او بميرد، يا كشته شود بايد شما سير قهقرايي كنيد؟ و به آيين بت پرستي بازگرديد؟
جالب توجه اينكه در آيه براي بيان سير قهقرايي جمله:" ...انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ... "به كار رفته است; زيرا اعقاب جمع عقب (بر وزن خشن) به معني پاشنه پا است بنابراين، " ...انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ..." به معني (عقب گرد مي كنيد) است و آن تصوير روشني از سير قهقرايي و ارتجاع به معني واقعي است، منتها از كلمه ارتجاع صريح تر و روشن تر است.
سپس مي فرمايد: آنها كه عقب گرد كنند و به دوران كفر و بت پرستي باز گردند، تنها به خود زيان مي رسانند نه به خداوند; زيرا با اين عمل نه تنها چرخ هاي سعادت خود را متوقف مي سازند، بلكه آنچه را به دست آورده اند نيز، به سرعت از دست خواهند داد; " ...وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللهَ شَيْئاً..."
در پايان آيه به اقليتي كه در جنگ احد عليرغم همه مشكلات و انتشار خبر شهادت پيغمبر(صلي الله عليه وآله)، دست از جهاد برنداشتند اشاره كرده و كوشش هاي آنها را مي ستايد و آنها را به عنوان شاكران و كساني كه از نعمت ها در راه خدا استفاده كردند معرفي مي كند و
516 |
مي گويد: خداوند اين شاكران را پاداش نيك مي دهد; " ...وَ سَيَجْزِي اللهُ الشّاكِرِينَ" .
درسي را كه اين آيه در باره مبارزه با فرد پرستي مي دهد، درسي است براي همه مسلمانان در همه قرون و اعصار، آنها بايد از قرآن بياموزند كه مسايل هدفي هرگز نبايد قايم به شخص يا اشخاص باشد بلكه بايد بر محور يك سلسله اصول و تشكيلات ابدي دور بزند كه با تغيير افراد يا فوت آنها حتي اگر پيامبر بزرگ خدا باشد، آن كار تعطيل نشود، اصولا رمز بقاي يك مذهب و يا يك تشكيلات همين است. بنا بر اين برنامه ها و تشكيلاتي كه قايم به شخص هستند، تشكيلاتي نا سالم و غير طبيعي محسوب مي شوند كه به زودي متلاشي خواهند شد.
اما متاسفانه غالب تشكيلات جوامع اسلامي هنوز قايم به اشخاص است و به همين دليل بسيار زود از هم مي پاشد. مسلمانان بايد با الهام از آيه فوق، مؤسسات گوناگون خود را آنچنان پي ريزي كنند كه از اشخاص لايق كاملا بهره گيري شود، اما در عين حال وابسته به شخص آنها نباشد.
" وَ ما كانَ لِنَفْس أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ كِتاباً مُؤَجَّلاً..." .
همان طور كه گفتيم شايعه بي اساس شهادت پيامبر(صلي الله عليه وآله) در احد، عده زيادي از مسلمانان را به وحشت افكند تا آنجا كه از ميدان جنگ فرار كردند و حتي بعضي مي خواستند از اسلام هم برگردند. در آيه فوق مجددا براي تنبيه و بيداري اين دسته مي فرمايد: مرگ به دست خدا و فرمان او است و براي هر كس اجلي مقرر شده است كه نمي تواند از آن فرار كند، بنا بر اين اگر پيامبر در اين ميدان شربت شهادت مي نوشيد، چيزي جز انجام يافتن يك سنت الهي نبود، با اين حال نبايد مسلمانان از آن وحشت كنند و دست از ادامه مبارزه بردارند.
از سوي ديگر فرار از ميدان جنگ نيز نمي تواند از فرا رسيدن اجل جلوگيري كند، همان طور كه شركت در ميدان جهاد نيز اجل انسان را جلو نمي اندازد. بنا بر اين فرار از ميدان جهاد براي حفظ جان بيهوده است.
در باره معني اجل و همچنين اجل حتمي و معلق و فرق ميان آنها مشروحا در ذيل آيه دوم از سوره انعام به خواست خدا بحث خواهيم كرد.
در پايان آيه مي فرمايد: سعي و كوشش انسان هيچگاه ضايع نمي شود، اگر هدف
517 |
كسي تنها نتيجه هاي مادي و دنيوي باشد و همانند بعضي از رزمندگان احد تنها به خاطر غنيمت تلاش كند، بالاخره بهره اي از آن به دست مي آورد. اما اگر هدف عالي تر بود، و كوشش ها در مسير حيات جاويدان و فضايل انساني به كار افتاد، باز به هدف خود خواهد رسيد; " ...وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الاْخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها..." .
بنا براين حالا كه رسيدن به دنيا يا آخرت هر دو نيازمند به كوشش است، پس چرا انسان سرمايه هاي وجودي خود را در مسير دوم كه يك مسير عالي و پايدار است به كار نيندازد؟ سپس بار ديگر تأكيد مي كند كه پاداش شاكران را به زودي خواهيم داد; " ...وَ سَنَجْزِي الشّاكِرِينَ" .
قابل توجه اينكه در آيه سابق، اين جمله به صورت فعل غايب ذكر شده بود و در اينجا به صورت فعل متكلم و اين نهايت تأكيد وعده الهي را به دادن پاداش به آنها بيان مي كند و به تعبير ساده خداوند مي گويد: ضامن پاداش آنها من هستم.
در تفسير مجمع البيان در ذيل آيه، از امام باقر(عليه السلام) چنين نقل شده كه: علي(عليه السلام) در روز احد شصت و يك زخم برداشت و پيامبر(صلي الله عليه وآله) ام سليم و ام عطيه را دستور داد كه به معالجه جراحات آن حضرت بپردازند.
چيزي نگذشت كه آنها با نگراني به خدمت پيغمبر عرضه داشتند وضع بدن علي(عليه السلام)طوري است كه ما هر زخمي را مي بنديم ديگري گشوده مي شود و زخم هاي تن او آنچنان زياد و خطرناك است كه ما از حيات او نگرانيم. پيغمبر(صلي الله عليه وآله) و جمعي از مسلمانان به عنوان عيادت به منزل علي(عليه السلام) وارد شدند، در حالي كه بدن او يكپارچه زخم و جراحت بود، پيامبر(صلي الله عليه وآله) با دست مبارك خود بدن او را مسح مي كرد و مي فرمود: كسي كه در راه خدا اين چنين ببيند، آخرين درجه مسئوليت خود را انجام داده است! و زخم هايي كه پيامبر دست بر آن مي كشيد، بزودي التيام مي يافت. علي(عليه السلام) در اين هنگام گفت: «الحمد لله كه با اين همه، فرار نكردم و پشت به دشمن ننمودم . خداوند از كوشش هاي او قدرداني كرد و در دو آيه از قرآن به آن (و به فداكاري هاي افراد نمونه ديگر از مجاهدان احد) اشاره كرده است، در يك مورد مي فرمايد: " ...وَ سَيَجْزِي اللهُ الشّاكِرِينَ "و در مورد ديگر مي فرمايد: " ...وَ سَنَجْزِي الشّاكِرِينَ" .(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص119
518 |
مجاهدان پيشين
وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللهُ يُحِبُّ الصّابِرِينَ(146)
وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرِينَ(147)
فَآتاهُمُ اللهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الاْخِرَةِ وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ(148)(1)
146 ـ و چه بسيار پيامبراني كه مردان الهي فراواني به همراه آنها جنگ كردند، آنها هيچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها مي رسيد سست نشدند، و نا توان نگرديدند و تن به تسليم ندادند و خداوند استقامت كنندگان را دوست دارد.
147 ـ گفتار آنها فقط اين بود كه پروردگارا گناهان ما را ببخش، و از تندرويهاي ما در كارها صرفنظر كن، قدمهاي ما را ثابت بدار، و ما را بر جمعيت كافران پيروز بگردان!
148 ـ لذا خداوند پاداش اين جهان و پاداش نيك آن جهان را به آنها داد، و خداوند نيكوكاران را دوست مي دارد.
" وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيّ..." .
«كَأَيِّن به معناي چه بسيار است و مي گويند در اصل، مركب از كاف تشبيه و ايَّ استفهاميه است كه به صورت يك كلمه در آمده و معني دو جزء سابق متروك شده و معني تازه چه بسيار پيدا كرده است.
«رِبِّيُّونَ جمع «رِبّي (بر وزن ملي) است و به كسي گفته مي شود كه ارتباط و پيوند او با خدا محكم و با ايمان، دانشمند، با استقامت و با اخلاص باشد.
به دنبال حوادث احد آيه فوق با يادآوري شجاعت و ايمان و استقامت مجاهدان و ياران پيامبران گذشته مسلمانان را به شجاعت و فداكاري و پايداري تشويق مي كند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران
519 |
ضمناً آن دسته اي را كه از ميدان احد فرار كردند سرزنش مي نمايد و مي گويد: پيامبران بسياري بودند كه خدا پرستان مبارزي در صف ياران آنها قرار داشتند.
سپس رفتار و گفتار آنها را چنين شرح مي دهد: آنان به ياري پيامبران خود برخاستند و از تلفات سنگين و جراحات سخت و مشكلات طاقت فرسايي كه در راه خدا ديدند هرگز سست و ناتوان نشدند، «آنها در مقابل دشمن هيچگاه تضرع و زاري و خضوع و كرنش نكردند و تسليم نشدند ; " ...وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا..." .
بديهي است خداوند هم، چنين افرادي را دوست دارد كه دست از مقاومت بر نمي دارند; " ...وَ اللهُ يُحِبُّ الصّابِرِينَ" .
آنها به هنگامي كه احيانا بر اثر اشتباهات يا سستي ها، يا لغزش هايي گرفتار مشكلاتي در برابر دشمن مي شدند به جاي اينكه ميدان را به او بسپارند و يا تسليم شوند و يا فكر ارتداد و بازگشت به كفر در مغز آنها پيدا شود، روي به درگاه خدا مي آوردند و ضمن تقاضاي عفو و بخشش از گناهان خود از پيشگاه خداوند تقاضاي صبر و استقامت و پايمردي مي كردند و مي گفتند: " وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرِينَ" ;«بار پروردگارا! گناهان ما را بيامرز و از تندروي هاي ما درگذر، و ما را ثابت قدم بدار و بر كافران پيروز بگردان.
آنها با اين طرز تفكر و عمل به زودي پاداش خود را از خدا مي گرفتند هم پاداش اين جهان كه فتح و پيروزي بر دشمن بود و هم پاداش جهان ديگر; " فَآتاهُمُ اللهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الاْخِرَةِ..." .
و در پايان آيه آنها را جزو نيكوكاران شمرده و مي فرمايد: " ...وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ" ;«خدا نيكوكاران را دوست دارد.
و به اين ترتيب يك درس زنده از برنامه مجاهدان امت هاي پيشين و سرانجام كار آنها و چگونگي برخورد آنها با مشكلات و پيروزي بر آنها براي تازه مسلمانان بيان مي كند، و آنها را براي ميدان هاي آينده پرورش مي دهد: در آيات فوق علاوه بر آنچه گفته شد نكات ديگري جلب توجه مي كند:
1 ـ صبر همانطور كه سابقاً هم اشاره كرده ايم به معني استقامت است و لذا در برابر ضعف و تسليم در اين آيه قرار گرفته و ضمناً صابران و نيكوكاران در يك رديف قرار
520 |
گرفته اند; زيرا در آخر يك آيه مي فرمايد: " ...وَ اللهُ يُحِبُّ الصّابِرِينَ" و در آيه ديگر مي فرمايد: " ...وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ" اشاره به اينكه نيكوكاري بدون استقامت ممكن نيست; زيرا در برابر هر شخص نيكوكار، هزاران مشكل وجود دارد كه اگر فاقد استقامت باشد به زودي كار خود را رها خواهد ساخت.
2 ـ مجاهدان حقيقي به جاي اينكه شكست خود را به ديگران نسبت دهند و يا به عوامل موهوم و مرموز مربوط بدانند، سرچشمه آن را در خودشان جستجو مي كنند و به فكر جبران اشتباهات خويش هستند، حتي آنها كلمه شكست را بر زبان نمي آورند و به جاي آن اسراف و تندروي بي جا ذكر مي كنند، به عكس ما كه امروز سعي مي كنيم نقاط ضعفي كه سرچشمه ناكامي ها و شكست ها است نا ديده بگيريم و همه آنها را به عوامل خارجي و بيگانه مربوط بدانيم و در نتيجه به هيچوجه به فكر جبران اشتباهات و بر طرف ساختن نقاط ضعف خود نباشيم.
3 ـ در آيات فوق از پاداش دنيا تعبير به ثواب الدنيا شده اما از پاداش آخرت تعبير به حسن ثواب الاخره شده، اشاره به اينكه: پاداش آخرت با پاداش دنيا فرق بسيار دارد; زيرا پاداش دنيا هر چه باشد بالاخره آميخته با فنا و پاره اي نا ملايمات كه طبع زندگي اين دنيا است مي باشد در حالي كه پاداش آخرت سراسر حسن است و از هر نظر خالص و دور از ناراحتي ها.(1)
اخطارهاي مكرر
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ149
بَلِ اللهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النّاصِرِينَ150
سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَي الظّالِمِينَ151(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص123
2 . آل عمران
521 |
149 ـ اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر از كساني كه كافر شده اند اطاعت كنيد شما را به عقب باز مي گردانند و سرانجام زيانكار خواهيد شد.
150 ـ (آنها تكيه گاه شما نيستند) بلكه تكيه گاه و سرپرست شما خدا است و او بهترين ياوران است.
151 ـ به زودي در دلهاي كافران به خاطر اينكه بدون دليل چيزهايي را براي خدا شريك قرار دادند، رعب و ترس مي افكنيم و جايگاه آنها آتش است و چه بد جايگاهي است جايگاه ستمكاران.
" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا..." .
اين آيات همانند آيات گذشته بعداز جنگ احد وبراي تجزيه وتحليل روي حوادث جنگ نازل گرديده است، وضع آيات گذشته و اين آيات نيز گواه بر اين حقيقت است.
چنين به نظر مي رسد كه بعد از پايان جنگ احد، دشمنان اسلام با يك سلسله تبليغات مسموم كننده در لباس نصيحت و دلسوزي، تخم تفرقه در ميان مسلمانان مي پاشيدند و با استفاده از وضع نا مساعد رواني عده اي از مسلمانان تلاش مي كردند كه آنها را نسبت به اسلام بد بين كنند، شايد يهود و مسيحيان نيز در اين قسمت با منافقان همكاري داشتند، همانطور كه در ميدان احد نيز با دامن زدن به شايعه بي اساس كشته شدن پيغمبر(صلي الله عليه وآله) براي تضعيف روحيه مسلمانان كوشش مي كردند.
آيه نخست به مسلمانان اخطار مي كند و از پيروي آنها بر حذر مي دارد و مي گويد: اگر از كفار پيروي كنيد شما را به عقب برمي گردانند و پس از پيمودن راه پر افتخار تكامل معنوي و مادي در پرتو تعليمات اسلام، به نقطه اول كه نقطه كفر و فساد بود سقوط مي دهند و در اين موقع بزرگترين زيانكاري دامنگير شما خواهد شد چه زياني از اين بالاتر كه انسان اسلام را با كفر و سعادت را با شقاوت و حقيقت را با باطل معاوضه كند.
سپس تأكيد مي كند كه شما بالاترين پشتيبان و بهترين ياور را داريد مي گويد: " بَلِ اللهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النّاصِرِينَ" ; «خدا پشتيبان و سرپرست شما است و او بهترين ياوران است ، ياوري است كه هرگز مغلوب نمي شود و هيچ قدرتي با قدرت او برابري ندارد در حاليكه ياوران ديگر ممكن است گرفتار شكست و نابودي شوند; " سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ..." .
522 |
در اينجا اشاره به نجات معجزآساي مسلمانان بعد از جنگ احد مي كند و يكي از موارد حمايت و نفرت خود از آنان را بازگو مي نمايد و آنها را نسبت به ـ آينده دلگرم مي سازد و وعده پيروزي مي دهد; زيرا همانطور كه گفتيم، بت پرستان مكه با اينكه در جنگ احد پيروزي چشمگيري پيدا كرده بودند و لشكر اسلام ظاهرا از هم متلاشي شده بود مي بايست در بازگشت به سوي ميدان و از بين بردن باقيمانده قدرت مسلمين و حتي غارت كردن مدينه و كشتن شخص پيامبر كه از بي اساس بودن شايعه شهادت او آگاه شده بودند كمترين ترديدي به ـ خود راه ندهند.
اما خداوند ترس و وحشت عجيبي در دلهاي آنها افكند، ترس و وحشت بي دليلي كه خاصيت كفر و بت پرستي و خرافه پرستي بود، سراسر وجود آنان را فرا گرفت به طوري كه در روايات مي خوانيم: آنها هنگامي كه از احد بازگشتند و به نزديكي مكه رسيدند، درست شكل و قيافه يك لشكر شكست خورده را داشتند.
آيه فوق مي گويد: ما به زودي در دل كفار رعب و وحشت مي افكنيم (يعني همانطور كه در پايان جنگ احد افكنديم و نمونه آن را با چشم خود ديديد) بنا بر اين به آينده خويش اميدوار باشيد.
جالب اينكه علت ايجاد رعب و ترس را در دل هاي آنها چنين بيان مي كند: " بِما أَشْرَكُوا بِاللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً..." ، به اين جهت كه آنها چيزهايي را بدون دليل شريك خدا قرار داده بودند در حقيقت مردمي كه خرافي هستند و تابع دليل و برهان نمي باشند و كاهي را در نظر خود كوه مي كنند و سنگ و چوبي را معبود و پروردگار خويش مي دانند در برابر حوادث بسيار نا توانند زيرا خيلي زود گرفتار اشتباه محاسبه مي شوند و اگر يك حادثه جزيي در زندگي آنها رخ دهد و مثلا بشنوند مسلمانان مدينه همراه مجروحان ميدان جنگ، بار ديگر به ميدان احد برمي گردند اين موضوع بسيار بزرگ در نظرشان جلوه مي كند و سخت از آن به وحشت مي افتند، همانطور كه در دنياي امروز نيز افراد قدرتمندي را مشاهده مي كنيم كه از كوچكترين حادثه وحشت دارند و از كاه كوهي مي سازند زيرا تكيه گاه محكمي در زندگي براي خود انتخاب نكرده اند.
" ...وَ مَأْواهُمُ النّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَي الظّالِمِينَ" ; «اين افراد به خود و به اجتماع خود ستم كرده اند و بنا بر اين جايگاهي جز آتش نخواهند داشت و چه بد جايگاهي است.
523 |
پيروزي از طريق ترس دشمن
در روايات متعددي مي خوانيم كه پيغمبر مي فرمود: يكي از امتيازاتي كه خداوند به من داده است اين است كه مرا به وسيله انداختن ترس در دل دشمن پيروزي داده است.
اين موضوع اشاره به يكي از عوامل مهم پيروزي در جنگ ها مي كند كه مخصوصا امروز بسيار مورد توجه است كه يكي از مهمترين عوامل پيروزي، روحيه سرباز است و آن قدر كه روحيه عالي سربازان در پيروزي تأثير دارد كم و كيف آنها و چگونگي سلاح آنها اثر ندارد، اسلام با تقويت روح ايمان و عشق به جهاد و افتخار به شهادت و اتكاي به خداوند قادر منان، اين روح را در مجاهدان خود به عاليترين وجهي پرورش داد در حالي كه بت پرستان خرافي كه تكيه گاهشان بت هاي بي اراده و بي جان بود و عقيده به معاد و زندگي پس از مرگ نداشتند و خرافات افكار آنها را آلوده كرده بود روحيه اي ضعيف و ناتوان داشتند و يكي از عوامل مؤثر پيروزي مسلمانان بر آنها همين تفاوت روحيه بود(1).
شكست پس از پيروزي
وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتّي إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي اْلأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الاْخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللهُ ذُو فَضْل عَلَي الْمُؤْمِنِينَ(152)
إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلي أَحَد وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمّ لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ(153)
ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً يَغْشي طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص126
524 |
لَنا مِنَ اْلأَمْرِ مِنْ شَيْء قُلْ إِنَّ اْلأَمْرَ كُلَّهُ لِلّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلي مَضاجِعِهِمْ وَ لِيَبْتَلِيَ اللهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ اللهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ(154)(1)
152 ـ خداوند وعده خود را به شما (در باره پيروزي بر دشمن در احد) راست گفت، در آن هنگام (در آغاز جنگ احد) دشمنان را به فرمان او به قتل مي رسانديد (و اين پيروزي ادامه داشت) تا اينكه سست شديد و (بر سر رها كردن سنگرها) و در كار خود به نزاع پرداختيد، و بعد از آن كه آنچه را دوست مي داشتيد (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد نافرماني كرديد، بعضي از شما خواهان دنيا بودند و بعضي خواهان آخرت، سپس خداوند شما را از آنها منصرف ساخت (و پيروزي شما به شكست انجاميد) تا شما را آزمايش كند و او شما را بخشيد و خداوند نسبت به مؤمنان فضل و بخشش دارد.
153 ـ (به خاطر بياوريد) هنگامي كه از كوه بالا مي رفتيد و (جمعي در وسط بيابان پراكنده مي شديد و) به عقب ماندگان نگاه نمي كرديد، و پيامبر از پشت سر شما را صدا مي زد، سپس اندوه ها يكي پس از ديگري به سوي شما روي آورد، اين به خاطر آن بود كه ديگر براي از دست رفتن (غنائم جنگي) غمگين نشويد و نه به خاطر مصيبت هايي كه بر شما وارد مي گردد، و خداوند از آنچه انجام مي دهيد آگاه است.
154 ـ سپس به دنبال اين غم و اندوه آرامشي بر شما فرستاد، اين آرامش به صورت خواب سبكي بود (كه در شب بعد از حادثه احد) جمعي از شما را فرو گرفت اما جمع ديگري در فكر جان خويش بودند (و خواب چشمان آنها را فرا نگرفت) آنها گمان هاي نادرستي در باره خدا همچون گمان هاي دوران جاهليت داشتند، و مي گفتند: آيا چيزي از پيروزي نصيب ما مي شود؟ بگو همه كارها
(و پيروزي ها) بدست خدا است، آنها در دل خود اموري را پنهان مي دارند كه
1 . آل عمران
525 |
براي تو آشكار نمي سازند مي گويند: اگر سهمي از پيروزي داشتيم در اينجا كشته نمي شديم، بگو اگر هم در خانه هاي خود بوديد آنهايي كه كشته شدن در سرنوشت آنها بود به بسترشان مي ريختند (و آنها را به قتل مي رساندند) و اينها براي اين است كه خداوند آنچه در سينه شما پنهان است بيازمايد و آنچه در دل هاي شما (از ايمان) مي باشد خالص گرداند و خداوند از آنچه در درون سينه ها است با خبر است.
در ماجراي جنگ احد گفتيم مسلمانان در آغاز جنگ با اتحاد و شجاعت خاصي جنگيدند، و بزودي پيروز شدند و لشكر دشمن از هم پراكنده شد و موجي از شادي سراسر لشكر اسلام را فرا گرفت، ولي نافرماني جمعي از تيراندازان كه در كوه عينين به سركردگي عبدالله بن جبير مي جنگيدند و رها كردن آن سنگر حساس و مشغول شدن آنها و ديگران به جمع آوري غنائم، سبب شد كه ورق برگردد و شكست سختي به لشكر اسلام وارد گردد.
هنگامي كه مسلمانان با دادن تلفات و خسارات سنگين به مدينه بازگشتند با يكديگر مي گفتند: مگر خداوند به ما وعده فتح و پيروزي نداده بود؟ پس چرا در اين جنگ شكست خورديم؟ آيات فوق به آنها پاسخ مي گويد و علل شكست را توضيح مي دهد.
اكنون به تفسير جزئيات آيات باز مي گرديم: " وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتّي إِذا فَشِلْتُمْ" .
در اين جمله، قرآن مي گويد: وعده خدا در باره پيروزي شما كاملا درست بود و به همين دليل در آغاز جنگ پيروز شديد و به فرمان خدا دشمن را پراكنده ساختيد و اين وعده پيروزي تا زماني كه دست از استقامت و پيروزي فرمان پيغمبر برنداشته بوديد ادامه داشت، شكست از آن زمان شروع شد كه سستي و نافرماني شما را فرا گرفت يعني اگر تصور كرديد كه وعده پيروزي بدون قيد و شرط بوده سخت در اشتباه بوده ايد، تمام وعده هاي پيروزي مشروط به پيروي از فرمان خدا است.
در باره اينكه خداوند در كجا به مسلمانان وعده پيروزي در اين جنگ داده بود دو احتمال است: نخست اينكه منظور وعده هاي عمومي است كه بطور مكرر از خدا به