بخش 21
وسوسه های جاهلیت گناه سرچشمه گناه دیگر است بهره برداری منافقان فرمان عفو عمومی دستور به مشورت اهمیت مشاوره در اسلام با چه اشخاصی مشورت کنیم؟ وظیفه مشاور شورای عمر مرحله تصمیم نهایی نتیجه توکل هرگونه خیانتی ممنوع آنها که در جهاد شرکت نکردند یک روش مؤثر تربیتی بررسی دیگری روی جنگ احد باید صفوف مشخص شود
526 |
مؤمنان در باره پيروزي بر دشمنان داده شده بود، ديگر اينكه پيامبر خدا كه وعده او وعده الهي است صريحا قبل از شروع جنگ احد به مسلمانان وعده پيروزي در اين ميدان داده بود.
" ...وَ تَنازَعْتُمْ فِي اْلأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ..." از اين جمله كه اشاره به وضع تيراندازان كوه عينين است به خوبي استفاده مي شود تيراندازاني كه در شكاف كوه بودند در باره رها كردن سنگر خود اختلاف كردند و جمع زيادي دست به عصيان و مخالفت زدند (تعبير به عصيتم يعني نافرماني كرديد نشان مي دهد كه اكثريت دست به مخالفت زده بودند) و لذا قرآن مي گويد: پس از مشاهده آن پيروزي چشم گير كه مورد علاقه شما بود راه عصيان پيش گرفتيد، و در حقيقت براي بدست آوردن پيروزي كوشش لازم را به خرج داديد، اما براي نگاهداشتن آن استقامت نكرديد و هميشه نگاهداري پيروزيها از بدست آوردن آن مشكلتر است.
" ...مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الاْخِرَةَ..." ، در اين موقع جمعي از شما خواستار دنيا و جمع غنائم بوديد در حاليكه جمعي ديگر همچون خود عبدالله بن جبير و چند نفر از تيراندازان ثابت قدم خواستار آخرت و پاداشهاي الهي بودند.
" ...ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ..." در اينجا ورق برگشت و خداوند پيروزي شما را به شكست تبديل كرد تا شما را بيازمايد و تنبيه كند و پرورش دهد.
" ...وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللهُ ذُو فَضْل عَلَي الْمُؤْمِنِينَ" سپس خداوند همه اين نافرمانيها و گناهان شما را بخشيد در حالي كه سزاوار مجازات بوديد زيرا خداوند نسبت به مؤمنان از هرگونه نعمتي فروگذار نمي كند.
" إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلي أَحَد وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْراكُمْ..." در اين آيه خداوند صحنه پايان احد را به مسلمانان يادآوري مي كند و مي فرمايد به خاطر بياوريد هنگامي را كه بهر طرف پراكنده مي شديد و فرار مي كرديد و هيچ نگاه به عقب سر نمي كرديد كه ساير برادران شما در چه حالند در حالي كه پيامبر از پشت سر فرياد مي زد: «إِليّ عباد الله إِليّ عِباد الله، أنا رسول الله ;(1)«بندگان خدا به سوي من بازگرديد به سوي من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار، ج20، ص30
527 |
بازگرديد من رسول خدايم ، ولي هيچ يك از شما به سخنان او توجه نداشتيد.
" ...فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمّ..." در اين هنگام غم و اندوه يكي پس از ديگري به سوي شما رو آورد، اندوه به خاطر شكست، به خاطر از دست دادن جمعي از افسران و سربازان شجاع، به خاطر مجروحان و به خاطر شايعه شهادت پيامبر و واقعيت جراحات او، اينها همه نتيجه آن مخالفت ها بود.
" ...لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ..." هجوم سيل غم و اندوه به سوي شما براي اين بود كه ديگر به خاطر از دست رفتن غنائم جنگي غمگين نشويد و از جراحاتي كه در ميدان جنگ در راه پيروزي به شما مي رسد نگران نباشيد.
" ...وَ اللهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ" خدا از اعمال شما آگاه بود و به خوبي وضع اطاعت كنندگان و مجاهدان واقعي و هم چنين فراريان را مي داند، بنا بر اين هيچ يك از شما نبايد خود را فريب دهد و چيزي بر خلاف آنچه در ميدان احد واقع شده ادعا كند اگر براستي جزو دسته اول هستيد خدا را شكر گوييد و در غير اين صورت از گناهان خود توبه كنيد.
وسوسه هاي جاهليت
" ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً..." شب بعد از جنگ احد شب دردناك و پر اضطرابي بود مسلمانان پيش بيني مي كردند كه سربازان فاتح قريش بار ديگر به مدينه بازگردند و آخرين مقاومت مسلمانان را در هم بشكنند و شايد جسته گريخته خبر تصميم بت پرستان به بازگشت، نيز به آنها رسيده بود و مسلما اگر بازمي گشتند خطرناكترين مرحله جنگ رخ مي داد.
در اين ميان مجاهدان راستين و توبه كنندگاني كه از فرار احد پشيمان شده بودند و به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعده هاي پيغمبر نسبت به آينده دلگرم و مطمئن بودند در ميان اين اضطراب و وحشت عمومي خواب آسوده و آرام بخشي داشتند در حالي كه لباس جنگ در تن آنها بود و سلاح در كنار آنها، اما منافقان و افراد ضعيف الايمان و ترسو در ميان انبوهي از افكار ناراحت كننده تمام شب را بيدار ماندند و بدون اينكه بخواهند، براي مؤمنان حقيقي پاسداري كردند، آيه فوق ماجراي آن شب را تشريح مي كند و مي گويد: سپس بعد از آنهمه غم و اندوه روز احد، آرامش را بر شما
528 |
نازل كرد.
اين آرامش همان خواب سبكي بود كه جمعي از شما را فرا گرفت، اما جمع ديگري بودند كه تنها به فكر جان خود بودند و به چيزي جز نجات خويش نمي انديشيدند و به همين جهت آرامش را بكلي از دست داده بودند.
اين يكي از آثار مهم ايمان است كه مؤمن حتي در زندگي اين جهان آرامش لذت بخشي دارد كه افراد بي ايمان يا منافق و يا ضعيف الايمان هيچگاه طعم آن را نمي چشند.
سپس قرآن مجيد به تشريح گفتگوها و افكار منافقان و افراد سست ايمان كه در آن شب بيدار ماندند پرداخته مي گويد: " ...يَظُنُّونَ بِاللهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ..." ; آنها در باره خدا گمانهاي نادرست همانند گمانهاي دوران جاهليت و قبل از اسلام داشتند و در افكار خود احتمال دروغ بودن وعده هاي پيامبر را مي دادند و به يكديگر و يا به خويشتن مي گفتند: "...هَلْ لَنا مِنَ اْلأَمْرِ مِنْ شَيْء..." ; «آيا ممكن است با اين وضع دلخراشي كه مي بينيم پيروزي نصيب ما بشود؟ يعني بسيار بعيد و يا غير ممكن است، قرآن در جواب آنها مي گويد: " ...قُلْ إِنَّ اْلأَمْرَ كُلَّهُ لِلّهِ..." ; «بگو آري پيروزي بدست خدا است و اگر او بخواهد و شما را شايسته ببيند نصيب شما خواهد كرد.
«آنها حاضر نبودند همه آنچه را در دل داشتند اظهار كنند; زيرا مي ترسيدند در صف كافران قرار گيرند ; " ...يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ..." .
گويا آنها چنين مي پنداشتند كه شكست احد نشانه نادرست بودن آيين اسلام است و لذا مي گفتند: " ...لَوْ كانَ لَنا مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا..." ; «اگر ما بر حق بوديم و سهمي از پيروزي داشتيم در اينجا اينهمه كشته نمي داديم.
خداوند در پاسخ آنها به دو مطلب اشاره مي كند: نخست اينكه: تصور نكنيد كسي با فرار از ميدان جنگ و از حوادث سختي كه بايد به استقبال آن بشتابد مي تواند از مرگ فرار كند، آنها كه اجلشان رسيده حتي اگر در خانه هاي خود بمانند به بستر آنها مي تازند و آنها را در بستر خواهند كشت; " ...قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلي مَضاجِعِهِمْ..." .
اصولا ملتي كه بر اثر سستي اكثريتش محكوم به شكست است بالاخره طعم مرگ را خواهد چشيد چه بهتر كه آن را در ميدان جهاد و در زير ضربات شمشير دشمن در حال
529 |
مبارزه افتخار آميز ببيند نه اينكه در خانه اش بر سر او بريزند و او را با ذلت در ميان بستر از بين ببرند.
ديگر اينكه بايد اين حوادث پيش بيايد و هر كس آنچه در دل دارد آشكار كند و صفوف مشخص گردد، و به علاوه افراد تدريجا پرورش يابند و نيات آنها خالص و ايمان آنها محكم و قلوب آنها پاك شود; " ...وَ لِيَبْتَلِيَ اللهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ..." .
در پايان آيه مي گويد: " ...وَ اللهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ" ; «خداوند اسرار درون سينه ها را مي داند و به همين دليل تنها به اعمال مردم نگاه نمي كند بلكه مي خواهد قلوب آنها را نيز بيازمايد و از هرگونه آلودگي به شرك و نفاق و شك و ترديد پاك سازد.(1)
گناه سرچشمه گناه ديگر است
إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ(155)(2)
155 ـ آنها كه در روز روبرو شدن دو جمعيت با يكديگر (روز جنگ احد) فرار كردند شيطان آنها را بر اثر پاره اي از گناهاني كه قبلا مرتكب شده بودند به لغزش انداخت و خداوند آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و حليم است.
" إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ..." .
اين آيه كه باز ناظر به حوادث جنگ احد است حقيقت ديگري را براي مسلمانان بازگو مي كند و آن اينكه: لغزش هايي كه بر اثر وسوسه هاي شيطاني به انسان دست مي دهد و او را به گناهاني مي كشاند، نتيجه زمينه هاي نامناسب روحي است كه بر اثر گناهان پيشين در انسان فراهم شده و راه را براي گناهان ديگر هموار ساخته است و گرنه وسوسه هاي شيطاني در دلهاي پاك كه آثار گناهان سابق در آن نيست اثري در آن نمي گذارد و لذا مي فرمايد: آنهايي كه در ميدان احد فرار كردند، شيطان آنان را به سبب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص134
2 . آل عمران
530 |
پاره اي از اعمالشان به لغزش انداخت، اما خدا آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و حليم است و به اين ترتيب به آنها مي آموزد كه براي كسب پيروزي در آينده بايد بكوشند نخست خود را تربيت كنند و دل را از گناه بشويند.
ممكن است منظور از گناهي كه سابقاً مرتكب شده اند همان گناه دنياپرستي و جمع آوري غنائم و مخالفت فرمان پيامبر در بحبوحه جنگ بوده باشد و يا گناهان ديگري كه قبل از حادثه احد مرتكب شده بودند و نيروي ايمان را در آنها تضعيف كرده بود.
مفسر بزرگ مرحوم طبرسي در ذيل اين آيه، از ابو القاسم بلخي نقل مي كند كه در روز احد همه مهاجرين و انصار جز 13 نفر (كه با پيامبر 14 نفر مي شدند) فرار كردند از اين 13 نفر 8 نفر از انصار و 5 نفر از مهاجرين بودند كه در شخص اين افراد اختلاف شده به جز علي(عليه السلام) و طلحه كه همه بالاتفاق گفته اند آنها فرار نكردند(1).
بهره برداري منافقان
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ قالُوا لاِِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِي اْلأَرْضِ أَوْ كانُوا غُزًّي لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(156)
وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ(157)
وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لاَِلَي اللهِ تُحْشَرُونَ(158)(2)
156 ـ اي كسانيكه ايمان آورده ايد شما همانند كافران نباشيد كه هنگامي كه برادرانشان به مسافرتي مي روند، يا در جنگ شركت مي كنند (و از دنيا مي روند و يا كشته مي شوند) مي گويند اگر آنها نزد ما بودند نمي مردند و كشته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص135
2 . آل عمران
531 |
نمي شدند (شما اين گونه سخنان نگوييد) تا خدا اين حسرت را بر دل آنها بگذارد و خداوند زنده ميكند و مي ميراند (و حيات و مرگ بدست او است) و خدا به آنچه انجام ميدهيد بينا است.
157 ـ (تازه) اگر در راه خدا كشته شويد يا بميريد (زيان نكرده ايد زيرا) آمرزش و رحمت خدا از تمام آنچه آنها (در طول عمر خود) جمع آوري ميكنند بهتر است.
158 ـ و اگر بميريد و يا كشته شويد به سوي خدا بازمي گرديد (بنا بر اين فاني نمي شويد كه از فنا وحشت داشته باشيد).
" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا..." .
حادثه احد از دو نظر براي مسلمانان فوق العاده اهميت داشت: نخست اينكه آئينه تمام نمايي بود كه مي توانست چهره واقعي مسلمانان آن زمان را منعكس سازد، و آنها را وادار به اصلاح وضع خود و بر طرف ساختن نقاط ضعف بنمايد و به همين جهت قرآن فوق العاده روي آن تكيه كرده، و در آيات بسياري كه در گذشته خوانديم و در آينده نيز خواهيم خواند از آن استفاده تربيتي مي كند.
از سوي ديگر اين حادثه زمينه را براي سم پاشي دشمنان و منافقان آماده ساخت و به همين دليل آيات زيادي براي خنثي كردن اين سم پاشي ها نازل گرديد كه آيات فوق از آنها است.
اين آيات به منظور در هم كوبيدن فعاليت هاي تخريبي منافقان و هشدار به ـ مسلمانان، نخست به افراد با ايمان خطاب كرده و مي گويد: شما همانند كافران نباشيد كه هنگامي كه برادرانشان به مسافرتي مي روند و يا در صف مجاهدان قرار مي گيرند و كشته مي شوند مي گويند: افسوس اگر نزد ما بودند نمي مردند و كشته نمي شدند.
گرچه آنها اين سخنان را در لباس دلسوزي ايراد مي كنند اما نظري جز مسموم ساختن روحيه شما ندارند و نبايد شما تحت تأثير اين سخنان مسموم قرار گيريد و چنين جمله هايي بر زبان آريد.
اگر شما مؤمنان تحت تأثير سخنان گمراه كننده آنان قرار گيريد و همان حرفها را تكرار كنيد طبعا روحيه شما ضعيف گشته و از رفتن به ميدان جهاد و سفر در راه خدا
532 |
خودداري خواهيد كرد و آنها به هدف خود نائل مي شوند، ولي شما اين كار را نكنيد و با روحيه قوي به ميدان جهاد برويد تا اين حسرت بر دل منافقان براي هميشه بماند; " لِيَجْعَلَ اللهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ..." .
سپس قرآن به سمپاشي آنها سه پاسخ منطقي مي دهد:
1 ـ مرگ و حيات در هر حال بدست خدا است و مسافرت و يا حضور در ميدان جنگ نمي تواند مسير قطعي آن را تغيير دهد و خدا از همه اعمال بندگان با خبر است; " ...وَ اللهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ" .
2 ـ تازه اگر در راه خدا بميريد يا كشته شويد و به گمان منافقان مرگي زودرس دامن شما را بگيرد چيزي از دست نداده ايد زيرا آمرزش و رحمت پروردگار از تمام اموالي كه شما يا منافقان با ادامه حيات براي خود جمع آوري مي كنيد بالاتر است; " ...وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ" .
اصولا نبايد اين دو را با هم مقايسه كرد ولي در برابر افكار پستي كه چند روز زندگي و ثروت اندوزي را بر افتخار جهاد و شهادت مقدم مي داشتند راهي جز اين نبود كه بگويد: آنچه را شما از طريق شهادت يا مردن در راه خدا بدست مي آوريد بهتر است از آنچه كافران از راه زندگي نكبت بار و آميخته با شهوات و دنياپرستي خويش جمع آوري مي كنند.
3 ـ از همه گذشته مرگ به معني فنا و نابودي نيست كه اين قدر از آن وحشت داريد بلكه دريچه اي است به سوي زندگاني ديگري در سطحي بسيار وسيعتر و آميخته با ابديت " وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لاَِلَي اللهِ تُحْشَرُونَ" ; «اگر بميريد و يا كشته شويد به سوي خدا بازمي گرديد.
قابل توجه اينكه در آيات فوق مردن در مسافرت در رديف شهادت در راه خدا ذكر شده است زيرا منظور از آن مسافرتهايي بوده كه در راه خدا و براي خدا انجام مي دادند، مانند سفر به سوي ميدان جنگ و يا سفرهاي تبليغي و مانند آن و چون مسافرت در آن زمان آميخته با مشكلات و خطرات و بيماريهاي فراوان بوده لذا مرگ و مير در آن گاهي كمتر از مرگ و مير در ميدان جنگ نبود.
و اما اينكه بعضي از مفسران احتمال داده اند كه منظور از مسافرت در اينجا
533 |
مسافرت هاي تجارتي است بسيار از معني آيه دور است; زيرا كافران هرگز از چنين چيزي تاسف نمي خوردند بلكه اين خود راه جمع آوري اموال بود، بعلاوه اين موضوع تأثيري در تضعيف روحيه مسلمانان بعد از جنگ احد نداشت و نيز عدم هماهنگي مسلمانان با كفار در اين مورد حسرتي براي آنها ايجاد نمي كرد، بنا بر اين ظاهرا منظور، مردن در اثناء سفر به سوي ميدان جهاد و يا ساير برنامه هاي اسلامي بوده است(1).
فرمان عفو عمومي
فَبِما رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللهِ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ(159)
إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَي اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ(160)(2)
159 ـ از پرتو رحمت الهي در برابر آنها نرم (و مهربان) شدي و اگر خشن و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند بنا بر اين آنها را عفو كن و براي آنها طلب آمرزش نما و در كارها با آنها مشورت كن اما هنگامي كه تصميم گرفتي (قاطع باش و) بر خدا توكل كن زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.
160 ـ اگر خداوند شما را ياري كند هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد و اگر دست از ياري شما بردارد كيست كه بعد از او شما را ياري كند و مؤمنان تنها بر خداوند بايد توكل كنند.
" فَبِما رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ" .
گرچه در اين آيه يك سلسله دستورهاي كلي به پيامبر(صلي الله عليه وآله) داده شده و از نظر محتوي، مشتمل بر برنامه هاي كلي و اصولي است ولي از نظر نزول در باره حادثه احد است زيرا بعد از مراجعت مسلمانان از احد كساني كه از جنگ فرار كرده بودند،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص139
2 . آل عمران
534 |
اطراف پيامبر(صلي الله عليه وآله) را گرفته و ضمن اظهار ندامت تقاضاي عفو و بخشش كردند.
خداوند در اين آيه به پيامبر(صلي الله عليه وآله) دستور عفو عمومي آنها را صادر كرد و پيامبر(صلي الله عليه وآله) با آغوش باز، خطاكاران توبه كار را پذيرفت.
در آيه فوق، نخست اشاره به يكي از مزاياي فوق العاده اخلاقي پيامبر(صلي الله عليه وآله) شده و مي فرمايد: در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدي در حالي كه اگر خشن و تندخو و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند.
«فظّ در لغت به معني كسي است كه سخنانش تند و خشن است، و " ...فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ..." به كسي مي گويند كه سنگ دل مي باشد و عملا انعطاف و محبتي نشان نمي دهد بنا بر اين، اين دو كلمه گرچه هر دو بمعني خشونت است اما يكي غالبا در مورد خشونت در سخن و ديگري در مورد خشونت در عمل به كار مي رود و به اين ترتيب خداوند اشاره به نرمش كامل پيامبر(صلي الله عليه وآله) و انعطاف او در برابر افراد نادان و گنهكار مي كند.
سپس دستور مي دهد كه از تقصير آنان بگذر، و آنها را مشمول عفو خود گردان و براي آنها طلب آمرزش كن يعني نسبت به بيوفايي هايي كه با تو كردند و مصائبي كه در اين جنگ براي تو فراهم نمودند از حق خود درگذر و من براي آنها نزد تو شفاعت مي كنم، و در مورد مخالفت هايي كه نسبت به فرمان من كردند، تو شفيع آنها باش و آمرزش آنها را از من بطلب; " ...فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ..." .
به عبارت ديگر آنچه مربوط به حق تو است عفو كن و آنچه مربوط به حق من است من مي بخشم پيامبر(صلي الله عليه وآله) به فرمان خدا عمل كرد و آنها را بطور عموم مشمول عفو خود ساخت.
روشن است كه اينجا يكي از موارد روشن عفو و نرمش و انعطاف بود و اگر پيامبر(صلي الله عليه وآله) غير از اين مي كرد زمينه براي پراكندگي مردم كاملا فراهم بود،
مردمي كه گرفتار آن شكست فاحش شده بودند و آن همه كشته و مجروح داده بودند (اگر چه عامل اصلي همه اينها خودشان محسوب مي شدند) چنين مردمي نياز شديد به محبت و دلجويي و مرهم گذاشتن بر جراحات قلبي و جسمي داشتند، تا به سرعت همه اين جراحات، التيام پذيرد و آماده براي حوادث آينده شوند.
در اين آيه اشاره به يكي از صفات مهم كه در هر رهبري لازم است شده و آن،
535 |
مسأله گذشت و نرمش و انعطاف در برابر كساني است كه تخلفي از آنها سرزده و بعدا پشيمان شده اند، بديهي است شخصي كه در مقام رهبري قرار گرفته اگر خشن و تندخو و غير قابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد بزودي در برنامه هاي خود مواجه با شكست خواهد شد و مردم از دور او پراكنده مي شوند و از وظيفه رهبري بازمي ماند و به همين دليل علي(عليه السلام) در يكي از كلمات قصار خود مي فرمايد: «آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ ; «وسيله رهبري گشادگي سينه است.
دستور به مشورت
" ...وَ شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْرِ..."
بعد از فرمان عفو عمومي، براي زنده كردن شخصيت آنها و تجديد حيات فكري و روحي آنان دستور مي دهد كه در كارها با مسلمانان مشورت كن و راي و نظر آنها را بخواه.
اين دستور به خاطر آن است كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) ـ همانطور كه اشاره كرديم ـ قبل از آغاز جنگ احد در چگونگي مواجهه با دشمن، با ياران خود مشورت كرد و نظر اكثريت بر اين شد كه اردوگاه، دامنه احد باشد و ديديم كه اين نظر، محصول رضايت بخشي نداشت.
در اينجا اين فكر به نظر بسياري مي رسيد كه در آينده پيامبر(صلي الله عليه وآله) نبايد با كسي مشورت كند.
قرآن به اين طرز تفكر پاسخ مي گويد و دستور مي دهد كه باز هم با آنها
مشورت كن، هر چند نتيجه مشورت در پاره اي از موارد سودمند نباشد زيرا از نظر
كلي كه بررسي كنيم منافع آن روي هم رفته به مراتب بيش از زيان هاي آن است و اثري كه در آن براي پرورش فرد و اجتماع و بالا بردن شخصيت آنها وجود دارد از همه اينها بالاتر است.
اكنون ببينيم پيامبر(صلي الله عليه وآله) در چه موضوعاتي با مردم مشورت مي كرد.
گرچه كلمه «الأمر در " ...شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْرِ..." مفهوم وسيعي دارد و همه كارها را شامل مي شود ولي مسلم است كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) هرگز در احكام الهي با مردم مشورت
536 |
نمي كرد بلكه در آنها صرفا تابع وحي بود.
بنا بر اين، مورد مشورت تنها طرز اجراي دستورات و نحوه پياده كردن احكام الهي بود و به عبارت ديگر پيامبر(صلي الله عليه وآله) در قانون گذاري، هيچوقت مشورت نمي كرد و تنها در طرز اجراي قانون نظر مسلمانان را مي خواست و لذا گاهي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) پيشنهادي را طرح مي كرد مسلمانان نخست سؤال مي كردند كه آيا اين يك حكم الهي است؟ و يك قانون است كه قابل اظهار نظر نباشد و يا مربوط به چگونگي تطبيق قوانين مي باشد اگر از قبيل دوم بود اظهار نظر مي كردند و اگر از قبيل اول بود تسليم مي شدند.
چنانكه در جنگ بدر لشكر اسلام طبق فرمان پيغمبر(صلي الله عليه وآله) مي خواستند در نقطه اي اردو بزنند، يكي از ياران بنام حباب بن منذر عرض كرد اي رسولخدا(صلي الله عليه وآله) اين محلي را كه براي لشگرگاه انتخاب كرده ايد طبق فرمان خدا است كه تغيير آن جايز نباشد؟ و يا صلاحديد خود شما مي باشد؟
پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: فرمان خاصي در آن نيست، عرض كرد: اينجا به اين دلايل جاي مناسبي براي اردوگاه نيست دستور دهيد لشكر از اين محل حركت كند و در نزديكي آب براي خود محلي انتخاب نمايد پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نظر او را پسنديد و مطابق رأي او عمل كرد.
اهميت مشاوره در اسلام
موضوع مشاوره در اسلام از اهميت خاصي برخوردار است، پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) با اين كه قطع نظر از وحي آسماني آنچنان فكر نيرومندي داشت كه نيازي به مشاوره نداشت براي اينكه از يك سو مسلمانان را به اهميت مشورت متوجه سازد تا آن را جزو برنامه هاي اساسي زندگي خود قرار دهند، و از سوي ديگر، نيروي فكر و انديشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومي مسلمانان كه جنبه اجراي قوانين الهي داشت (نه قانونگزاري) جلسه مشاوره تشكيل مي داد و مخصوصا براي رأي افراد صاحب نظر ارزش خاصي قائل بود، تا آنجا كه گاهي از رأي خود براي احترام آنها صرفنظر مي نمود، چنانكه نمونه آنرا در جنگ احد مشاهده كرديم و مي توان گفت: يكي از عوامل موفقيت پيامبر(صلي الله عليه وآله) در پيشبرد اهداف اسلامي همين موضوع بود.
537 |
اصولا مردمي كه كارهاي مهم خود را با مشورت و صلاح انديشي يكديگر انجام مي دهند و صاحب نظران آنها به مشورت مي نشينند، كمتر گرفتار لغزش مي شوند.
وبر عكس افرادي كه گرفتار استبداد راي هستند و خود را بي نياز از افكار ديگران مي دانند ـ هر چند از نظر فكري فوق العاده باشند ـ غالبا گرفتار اشتباهات خطرناك و دردناكي مي شوند.
از اين گذشته استبداد راي، شخصيت را در توده مردم مي كشد و افكار را متوقف مي سازد و استعدادهاي آماده را نابود مي كند و به اين ترتيب بزرگترين سرمايه هاي انساني يك ملت از دست مي رود.
بعلاوه كسي كه در انجام كارهاي خود با ديگران مشورت مي كند، اگر مواجه با پيروزي شود كمتر مورد حسد واقع مي گردد; زيرا ديگران پيروزي وي را از خودشان مي دانند و معمولا انسان نسبت به كاري كه خودش انجام داده حسد نميورزد و اگر احيانا مواجه با شكست گردد زبان اعتراض و ملامت و شماتت مردم بر او بسته است; زيرا كسي به نتيجه كار خودش اعتراض نمي كند، نه تنها اعتراض نخواهد كرد بلكه دل سوزي و غم خواري نيز مي كند.
يكي ديگر از فوائد مشورت اين است كه انسان ارزش شخصيت افراد و ميزان دوستي و دشمني آنها را با خود درك خواهد كرد و اين شناسايي، راه را براي پيروزي او هموار مي كند و شايد مشورت هاي پيامبر(صلي الله عليه وآله) با آن قدرت فكري و فوق العاده اي كه در حضرتش وجود داشت، به خاطر مجموع اين جهات بوده است.
در اخبار اسلامي تأكيد زيادي روي مشاوره شده است: در حديثي از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)نقل شده كه فرمود: «ما شَقي عَبدٌ قَطّ بِمَشورة وَ لا سَعِدَ بِاْستغناء رَأي ; «هيچكس هرگز با مشورت بدبخت و با استبداد رأي، خوشبخت نشده است.
در سخنان علي(عليه السلام) مي خوانيم: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَ ; كسي كه استبداد به راي داشته باشد هلاك مي شود و كسي كه با افراد بزرگ مشورت كند در عقل آنها شريك شده است.
و نيز از پيامبر(صلي الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «إذا كان أمراؤكم خياركم و أغنياؤكم سمحاءكم و أمركم شوري بينكم فظهر الأرض خير لكم من بطنها و إذا كان أمراؤكم شراركم و أغنياؤكم
538 |
بخلاءكم و أموركم إلي نسائكم فبطن الأرض خير لكم من ظهره ;(1) «هنگامي كه زمامداران شما، نيكان شما باشند و توانگران شما سخاوتمندان و كارهايتان به مشورت انجام گيرد، در اين موقع روي زمين از زير زمين براي شما بهتر است (يعني شايسته حيات و زندگي هستيد) ولي اگر زمامدارانتان، بدان، و ثروتمندان، افراد بخيل باشند و در كارها مشورت نكنيد در اين صورت، زير زمين از روي آن براي شما بهتر است.
با چه اشخاصي مشورت كنيم؟
مسلم است كه هر كس نمي تواند طرف مشورت قرار گيرد; زيرا گاه آنها نقاط ضعفي دارند كه مشورت با آنها مايه بدبختي و عقب افتادگي است چنانكه علي(عليه السلام)مي فرمايد: با سه طايفه مشورت نكن:
1 ـ «وَ لا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلاً يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ ; «با افراد بخيل مشورت نكن زيرا ترا از بخشش و كمك به ديگران بازمي دارند و از فقر مي ترسانند.
2 ـ «وَ لا جَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الاُْمُورِ ; «همچنين با افراد ترسو مشورت نكن زيرا آنها ترا از انجام كارهاي مهم بازمي دارند.
3 ـ «وَ لا حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ ;(2) «و نيز با افراد حريص مشورت نكن كه آنها براي جمع آوري ثروت و يا كسب و مقام، ستمگري را در نظر تو جلوه مي دهند.
وظيفه مشاور
همانطور كه در اسلام دستور مؤكد در باره مشورت كردن داده شده به افرادي كه مورد مشورت قرار مي گيرند نيز تأكيد شده كه از: هيچگونه خيرخواهي فروگذار نكنند و خيانت در مشورت يكي از گناهان بزرگ محسوب مي شود، حتي اين حكم در باره غير مسلمانان نيز ثابت است; يعني اگر انسان، پيشنهاد مشورت را از غير مسلماني بپذيرد، حق ندارد در مشورت، نسبت به او خيانت كند و غير از آنچه تشخيص مي دهد به او اظهار نمايد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بحارالأنوار، ج74، ص141 ; تحف العقول، ص36
2 . نهج البلاغه صبحي صالح، ص430، نامه 53
539 |
در رساله حقوق كه از امام سجاد علي بن الحسين(عليهما السلام) نقل شده مي فرمايد: «وَ حَقُّ الْمُسْتَشِيرِ إِنْ عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ رَأْياً حَسَناً أَشَرْتَ عَلَيْهِ وَ إِنْ لَمْ تَعْلَمْ لَهُ أَرْشَدْتَهُ إِلَي مَنْ يَعْلَمُ وَ حَقُّ الْمُشِيرِ عَلَيْكَ أَنْ لا تَتَّهِمَهُ فِيمَا لا يُوَافِقُكَ مِنْ رَأْيِهِ ; «حق كسي كه از تو مشورت مي خواهد اين است كه اگر عقيده و نظري داري در اختيار او بگذاري و اگر در باره آن كار، چيزي نمي داني، او را به كسي راهنمايي كني كه مي داند و اما حق كسي كه مشاور تو است اين است كه در آنچه با تو موافق نيست او را متهم نسازي.
شوراي عمر
جمعي از مفسران و دانشمندان اهل تسنن هنگامي كه به آيه فوق رسيده اند اشاره به شوراي شش نفري عمر، براي انتخاب خليفه سوم كرده و ضمن بيانات مشروحي آن را منطبق بر آيه فوق و روايات مشورت دانسته اند.
گرچه تشريح كامل اين بحث در عهده كتب عقائد است ولي در اينجا لازم است بطور فشرده به چند نكته اشاره شود:
اولا: انتخاب امام و جانشين پيامبر(صلي الله عليه وآله) تنها بايد از طرف پروردگار باشد زيرا او همانند پيامبر(صلي الله عليه وآله) بايد واجد صفاتي همچون عصمت و مانند آن باشد كه تشخيص آن تنها به دست خدا است، و به عبارت ديگر همانطور كه نمي توان پيامبر را با مشورت تعيين كرد، انتخاب امام هم با مشورت ممكن نيست.
ثانيا: شوراي شش نفري مزبور، هرگز منطبق بر موازين مشورت نبود; زيرا اگر منظور، مشورت با عموم مسلمانان بوده اختصاص به شش نفر چه معني دارد؟! و اگر هدف، مشورت با متفكران امت بوده، متفكران امت منحصر به اين شش نفر نبودند و افراد پر مايه اي همچون سلمان كه مشاور شخص پيغمبر(صلي الله عليه وآله) بود و ابوذر و مقداد و ابن عباس و مانند آنها از دايره اين مشورت بيرون بودند، بنا بر اين، منحصر ساختن مشاوران به آن شش نفر به يك دسته بندي سياسي شبيه تر است از يك هيئت مشورتي و اگر منظور انتخاب افراد صاحب نفوذ براي مشورت بوده تا رأي آنها مورد قبول ديگران واقع شود، باز درست نبوده است زيرا شخصيت هايي مانند سعدبن عباده كه رئيس مطلق طايفه انصار بود و ابو ذر غفاري كه شخصيت بزرگ طايفه بني غفار بود و مانند آنها از اين
540 |
مشورت بر كنار شده بودند.
ثالثا: مي دانيم براي اين مشورت شرايط سخت و سنگيني قرار داده شده بود و مخالفان تهديد به مرگ شده بودند در حالي كه در برنامه هاي مشورتي اسلام چنين چيزي وجود ندارد.
مرحله تصميم نهايي
" فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللهِ..." .
همان اندازه كه به هنگام مشورت بايد، نرمش و انعطاف بخرج داد، در موقع اتخاذ تصميم نهايي بايد قاطع بود، بنابراين پس ازبرگزاري مشاوره وروشن شدن نتيجه مشورت، بايد هرگونه ترديد و دودلي و آرا پراكنده را كنار زد و با قاطعيت تصميم گرفت و اين همان چيزي است كه درآيه فوق از آن تعبير به عزم شده است وآن تصميم قاطع مي باشد.
قابل توجه اينكه در جمله بالا مسأله مشاوره بصورت جمع ذكر شده (و شاورهم) ولي تصميم نهايي تنها بعهده پيامبر(صلي الله عليه وآله) و بصورت مفرد ذكر شده (عزمت).
اين اختلاف تعبير، اشاره به يك نكته مهم مي كند و آن اينكه: بررسي و
مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعي، بايد بصورت دستجمعي انجام گيرد، اما هنگامي كه طرحي تصويب شد بايد براي اجراي آن، اراده واحدي به كار افتد.
در غير اين صورت هرج و مرج پديد خواهد آمد; زيرا اگر اجراي يك برنامه بوسيله رهبران متعدد، بدون الهام گرفتن از يك سرپرست صورت گيرد، قطعا مواجه با اختلاف و شكست خواهد شد و به همين جهت در دنياي امروز نيز مشورت را بصورت دستجمعي انجام مي دهند، اما اجراي آن را بدست دولت هايي مي سپارند كه تشكيلات آنها زير نظر يك نفر اداره مي شود.
موضوع مهم ديگر اينكه جمله فوق، مي گويد: بهنگام تصميم نهايي بايد توكل بر خدا داشته باشيد يعني در عين فراهم نمودن اسباب و وسائل عادي، استمداد از قدرت بي پايان پروردگار را فراموش مكن.
البته معناي توكل اين نيست كه انسان از وسائل و اسباب پيروزي كه خداوند در جهان ماده در اختيار او گذاشته است، صرفنظر كند چنانكه در حديثي از پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله)
541 |
نقل شده است كه هنگامي كه يك نفر عرب، پاي شتر خود را نبسته بود و آن را بدون
محافظ رها ساخته بود و اين كار را نشانه توكل بر خدا مي دانست به او فرمود: اعقلها و توكل يعني پايش را ببند و سپس توكل كن.
بلكه منظور اين است كه انسان در چهار ديوار عالم ماده، و محدوده قدرت و توانايي خود محاصره نگردد و چشم خود را به حمايت و لطف پروردگار بدوزد، اين توجه مخصوص، آرامش و اطمينان و نيروي فوق العاده روحي و معنوي به انسان مي بخشد كه در مواجهه با مشكلات اثر عظيمي خواهد داشت.(1)
در پايان آيه بعد دستور مي دهد كه افراد با ايمان بايد تنها بر خدا تكيه كنند زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد; " ...إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ" .
و ضمناً از اين آيه استفاده مي شود كه توكل بايد حتما بعد از مشورت و استفاده از همه امكاناتي كه انسان در اختيار دارد قرار گيرد.
نتيجه توكل
" إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ..." .
در اين آيه كه مكمل آيه گذشته است، نكته توكل بر خداوند بيان شده است و آن اينكه: قدرت او بالاترين قدرتهاست، بحمايت هر كس اقدام كند هيچ ـ كس نمي تواند بر او پيروز گردد.
همانطور كه اگر حمايت خود را از كسي برگيرد هيچ كس قادر بحمايت او نيست، كسي كه اين چنين همه پيروزيها از او سرچشمه ميگيرد، بايد باو تكيه كرد، و از او كمك خواست.
اين آيه افراد با ايمان را ترغيب مي كند، كه علاوه بر تهيه همه گونه وسائل ظاهري باز بقدرت شكست ناپذير خدا تكيه كنند.
و در حقيقت روي سخن در آيه پيش، به پيامبر اكرم بود. و به او دستور مي داد. و اما در اين آيه روي سخن با همه مؤمنان است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شرح بيشتر درباره مسأله توكل و چگونگي ارتباط آن با موضوع استفاده از وسائل جهان طبيعت در ذيل آيه 3 سوره طلاق بيان شده است.
542 |
و به آن ها مي گويد: همانند پيامبر، بايد بر ذات پاك خدا تكيه كنند، و لذا در پايان آيه مي خوانيم:"...وَ عَلَي اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ" ; «مؤمنان تنها بر ذات خداوند، بايد توكل كنند.
نا گفته پيداست، كه حمايت خداوند، يا ترك حمايت او نسبت بمؤمنان بي حساب نيست، و روي شايستگي ها و لياقت ها صورت مي گيرد.
آنها كه فرمان خدا را زير پا بگذارند، و از فراهم ساختن نيروهاي مادي و معنوي غفلت كنند هرگز مشمول ياري او نخواهند بود، و بر عكس آنها كه با صفوف فشرده و نيات خالص و عزم هاي راسخ و تهيه همه گونه وسائل لازم، به مبارزه با دشمن برمي خيزند دست حمايت پروردگار پشت سر آنها خواهد بود.(1)
هرگونه خيانتي ممنوع
وَ ما كانَ لِنَبِيّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفّي كُلُّ نَفْس ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ(161)(2)
161 ـ (شما گمان كرديد ممكن است پيامبر به شما خيانت كند در حاليكه) ممكن نيست هيچ پيامبري خيانت كند و هر كس خيانت كند در روز رستاخيز آنچه را در آن خيانت كرده با خود (به صحنه محشر) مي آورد سپس به هر كس آنچه تحصيل كرده داده مي شود و (به همين دليل) به آنها ستم نخواهد شد (زيرا محصول اعمال خود را خواهند ديد).
" وَ ما كانَ لِنَبِيّ أَنْ يَغُلَّ..." .
با توجه به اين كه آيه فوق به دنبال آيات احد نازل شده و با توجه به روايتي كه جمعي از مفسران صدر اول نقل كرده اند، اين آيه به عذرتراشي هاي بي اساس بعضي از جنگ جويان احد پاسخ مي گويد، توضيح اينكه: هنگامي كه بعضي از تيراندازان احد مي خواستند سنگر حساس خود را براي جمع آوري غنيمت تخليه كنند، امير آنان دستور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص151
2 . آل عمران
543 |
داد، از جاي خود حركت نكنيد، رسول خدا شما را از غنيمت محروم نخواهد كرد.
ولي آن دنياپرستان براي پنهان ساختن چهره واقعي خود گفتند، ما مي ترسيم پيغمبر در تقسيم غنائم ما را از نظر دور دارد و لذا بايد براي خود دست و پا كنيم، اين را گفتند و سنگرها را تخليه كرده و به جمع آوري غنائم پرداختند و آن حوادث دردناك پيش آمد.
قرآن در پاسخ آنها مي گويد: آيا شما چنين پنداشتيد كه پيغمبر(صلي الله عليه وآله) به شما خيانت خواهد كرد؟ در حالي كه هيچ پيغمبري ممكن نيست خيانت كند; " وَ ما كانَ لِنَبِيّ أَنْ يَغُلَّ..." .
خداوند در اين آيه ساحت مقدس پيامبران را به طور كلي از خيانت منزه داشته و مي گويد اساسا چنين چيزي شايسته مقام نبوت نيست; يعني خيانت با نبوت سازگار نمي باشد، اگر پيامبري خائن باشد ديگر نمي توان در اداي رسالت الهي و تبليغ احكام به او اطمينان كرد.
نا گفته پيداست، كه آيه هرگونه خيانت را، اعم از خيانت در تقسيم غنائم و يا حفظ امانت مردم، و يا در گرفتن وحي و رسانيدن آن به بندگان خدا، از پيامبران نفي مي كند.
عجيب است از كسي كه پيامبر را امين وحي خدا مي داند، چگونه احتمال مي دهد كه مثلا پيامبر خداي نكرده در غنايم جنگي حكم ناروايي دهد، و او را از حق خود محروم سازد؟
البته روشن است خيانت براي هيچكس مجاز نيست خواه پيامبر باشد يا غير پيامبر، ولي از آنجا كه گفتگوي عذرتراشان جنگ احد در باره پيامبر(صلي الله عليه وآله) بود آيه نيز نخست سخن از پيامبران مي گويد و سپس اضافه مي نمايد: " ...وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ..." ; «هر كس خيانت كند، روز رستاخيز آنچه را در آن خيانت كرده، به عنوان مدرك جنايت بر دوش خويش حمل مي كند و يا همراه خود به صحنه محشر مي آورد و به اين ترتيب در برابر همگان رسوا مي شود.
بعضي از مفسّران گفته اند: منظور از حمل كردن بر دوش، يا همراه خود آوردن
اين نيست كه عين چيزي را كه در آن خيانت كرده بر دوش كشد، بلكه منظور، حمل مسئوليت آنها است ولي با توجه به مسأله تجسم اعمال آدمي در قيامت، هيچ لزومي
براي اين تفسير نيست، بلكه همانطور كه ظاهر آيه فوق گواهي مي دهد، عين چيزهايي
544 |
كه در آن خيانت شده به عنوان سند جنايت بر دوش خيانت كنندگان و يا بهمراه آنها
خواهد بود.
سپس به هر كس آنچه انجام داده و به دست آورده، داده مي شود يعني مردم اعمال خود را عينا در آنجا خواهند يافت و به همين دليل، ظلم و ستمي در باره هيچكس نمي شود ; " ...ثُمَّ تُوَفّي كُلُّ نَفْس ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ" چرا كه به هر كس آن مي رسد كه خود تحصيل كرده است، چه خوب باشد يا بد.
آيه فوق و احاديثي كه در نكوهش خيانت از پيامبر(صلي الله عليه وآله) صادر شده بود اثر عجيبي در تربيت مسلمانان گذاشت و آنچنان پرورش يافتند كه غالبا كمترين خيانت، مخصوصا در غنائم جنگي و اموال عمومي از آنها سر نمي زد و چنان بود كه غنائم گرانبها و در عين حال كم حجم را، كه خيانت در آن چندان مشكل نبود كاملا دست نخورده به خدمت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و يا زمامداراني كه بعد از آن حضرت روي كار آمدند مي آوردند، به طوري كه مايه اعجاب هر بيننده اي بود، اينها همان عرب وحشي و غارتگر زمان جاهليت بودند كه در پرتو تعليمات اسلام به اين درجه از تربيت انساني رسيده بودند.
گويا صحنه قيامت را در برابر چشم خود مي ديدند در حالي كه مردم خيانتگر، اموالي را كه در آن خيانت كرده اند در برابر چشم همگان بر دوش مي كشند و همين ايمان به آنها هشدار مي داد كه از فكر خيانت نيز، صرفنظر كنند.
طبري در تاريخ خود نقل مي كند، هنگامي كه مسلمانان وارد مدائن شدند و به جمع آوري غنائم پرداختند يكي از مسلمانان، غنيمت بسيار گران قيمتي نزد مسئول جمع غنائم آورد آنها از مشاهده آن تعجب كردند و گفتند: ما هرگز چيزي اين چنين گرانبها نديديم، سپس از وي پرسيدند آيا چيزي از آن برگرفته اي؟ گفت: به خدا قسم اگر به خاطر الله نبود هرگز آن را نزد شما نمي آوردم، آنها فهميدند كه اين مرد، شخصيت معنوي خاصي دارد و از او خواستند كه خود را معرفي كند، او در پاسخ گفت: نه به خدا سوگند هرگز خود را معرفي نمي كنم كه مرا ستايش كنيد و براي ديگري نمي گويم كه مرا تمجيد كند ولي خدا را شكر مي كنم و به پاداش او راضي هستم.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص154
545 |
آنها كه در جهاد شركت نكردند
أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَط مِنَ اللهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ(162)
هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللهِ وَ اللهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ(163)(1)
162 ـ آيا كسي كه از رضايت خدا پيروي كرده، همانند كسي است كه به سوي خشم و غضب خدا بازگشته و جايگاه او جهنم و پايان كار او بسيار بد است؟!
163 ـ هر يك از آنها براي خود درجه و مقامي در پيشگاه خدا دارند و خداوند به آنچه انجام مي دهند بينا است.
" أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللهِ..." .
در آيات گذشته در جوانب مختلف جنگ احد و نتايج آن بحث شد، اكنون نوبت منافقان و مؤمنان سست ايماني است كه به پيروي از آنها در ميدان جنگ حضور نيافتند زيرا در روايات مي خوانيم، هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمان حركت به سوي احد را صادر كرد، جمعي از منافقان به بهانه اينكه يقين به وقوع جنگ ندارند از حضور در ميدان، خودداري كردند و بعضي از مسلمانان ضعيف الايمان نيز به آنها ملحق شدند، آيه فوق سرنوشت آنها را تشريح مي كند و مي گويد: آيا كساني كه فرمان خدا را اطاعت كردند و از خشنودي او پيروي نمودند، همانند كساني هستند كه به سوي خشم خدا بازگشتند و جايگاه آنها جهنم و بازگشت و پايان كار آنها، زشت و ناراحت كننده است؟
سپس مي فرمايد: " هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللهِ..." ; «هر يك از آنها براي خود درجه و موقعيتي در پيشگاه خدا دارند اشاره به اين است كه نه تنها منافقان تن پرور و مجاهدان با هم فرق دارند، بلكه هر يك از كساني كه در اين دو صف قرار دارند به تفاوت درجه فداكاري و جانبازي و يا نفاق و دشمني با حق در پيشگاه خدا درجه خاصي خواهند داشت كه از صفر شروع مي شود و تا ما فوق آنچه تصور شود ادامه مي يابد.
جالب توجه اينكه: در روايتي از امام علي بن موسي الرضا(عليهما السلام) نقل شده كه فرمود: هر درجه اي به اندازه فاصله ميان آسمان و زمين است و در حديث ديگري وارد شده كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران
546 |
بهشتيان، كساني را كه در درجات عليين (بالا) قرار دارند آنچنان مي بينند كه ستاره اي در
آسمان ديده مي شود منتها بايد توجه داشت كه درجه معمولا به پله هايي گفته مي شود كه انسان به وسيله آنها به نقطه مرتفعي صعود مي كند و اما پله هايي كه از آن براي پائين رفتن به نقطه گودي استفاده مي شود دَرْك (بر وزن مرگ) مي گويند و لذا در باره پيامبران.
در سوره بقره، آيه 253 مي خوانيم: "...وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجات..." .
و در باره منافقان، در سوره نساء آيه 145 مي خوانيم:"...إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ..." .
ولي در آيه مورد بحث، چون سخن از هر دو طايفه در ميان بوده، جانب طايفه مؤمنان، گرفته شده و تعبير به درجه شده است (اين طرز بيان را در اصطلاح ادبي تغليب مي گويند).
و در پايان آيه مي فرمايد: " ...وَ اللهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ" ; «خداوند نسبت به اعمال همه آنها بينا است و به خوبي مي داند هر كسي طبق نيت و ايمان و عمل خود شايسته كدامين درجه است.
يك روش مؤثر تربيتي
در قرآن مجيد بسياري از حقايق مربوط به معارف ديني و اخلاقي و اجتماعي در قالب سؤال طرح مي گردد و طرفين مسأله در اختيار شنونده گذارده مي شود تا او با فكر خود يكي را انتخاب كند، و اين روش كه بايد آنرا روش غير مستقيم ناميد، اثر فوق العاده اي در تأثير برنامه هاي تربيتي دارد زيرا انسان، معمولا به افكار و برداشت هاي خود از مسائل مختلف بيش از هر چيز اهميت مي دهد، هنگامي كه مسأله بصورت يك مطلب قطعي و جزمي طرح شود، گاهي در مقابل آن، مقاومت به خرج مي دهد و همچون يك فكر بيگانه به آن مي نگرد، ولي هنگامي كه بصورت سؤال طرح شود و پاسخ را از درون وجدان و قلب خود بشنود آنرا فكر و تشخيص خود مي داند و به عنوان يك فكر و طرح آشنا به آن مي نگرد و لذا در مقابل آن مقاومت به خرج نمي دهد، اين طرز تعليم مخصوصا در برابر افراد لجوج و همچنين در برابر كودكان مؤثر است(1).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص156
547 |
بررسي ديگري روي جنگ احد
أَ وَ لَمّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها قُلْتُمْ أَنّي هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللهَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ(165)(1)
165 ـ آيا هنگامي كه مصيبتي به شما (در ميدان جنگ احد) رسيد در حالي كه دو برابر آن را (بر دشمن در ميدان جنگ بدر) وارد ساخته بوديد گفتيد اين مصيبت از كجا است؟ بگو از ناحيه خود شما است (كه در ميدان جنگ احد با دستور پيامبر مخالفت كرديد) خداوند بر هر چيزي قادر است (و چنانچه روش خود را اصلاح كنيد در آينده به شما پيروزي مي دهد).
اين آيه بررسي ديگري روي حادثه احد است، توضيح اينكه: جمعي از مسلمانان از نتائج دردناك جنگ، غمگين و نگران بودند و اين مطلب را مكرر بر زبان مي آوردند خداوند در آيه فوق سه نكته را به آنها گوشزد مي كند:
1 ـ شما نبايد از نتيجه يك جنگ نگران باشيد بلكه همه برخوردهاي خود را با دشمن روي هم محاسبه كنيد، اگر به شما در اين ميدان، مصيبتي رسيد در ميدان ديگر (ميدان جنگ بدر) دو برابر آن را به دشمن وارد ساختيد; زيرا آنها در احد هفتاد نفر از شما را شهيد كردند، در حالي كه هيچ اسير نگرفتند ولي شما در بدر هفتاد نفر از آنها را به قتل رسانيديد و هفتاد نفر را اسير كرديد.
" أَ وَ لَمّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها..." در حقيقت، جمله " ...قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها..." ; يعني دو برابر آن بر دشمن ضربه زديد در حكم جوابي است كه بر سؤال، مقدم شده است.
2 ـ شما مي گوييد: اين مصيبت از كجا دامن گيرتان شد; " ...قُلْتُمْ أَنّي هذا..." ولي اي پيامبر به آنها بگو اين مصيبت از وجود خود شما سرچشمه گرفته و عوامل شكست را بايد در خودتان جستجو كنيد; " ...قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ..." .
شما بوديد كه با مخالفت فرمان پيامبر(صلي الله عليه وآله) سنگر حساس كوه عينين را رها ساختيد و شما بوديد كه جنگ را به پايان نرسانيده و سرنوشت آن را يك سره نكرده به جمع آوري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران
548 |
غنائم پرداختيد و نيز شما بوديد كه به هنگام حمله مجدد دشمن ميدان را رها ساخته و از
جنگ فرار كرديد، همين گناهان و سستي هاي شما بود كه باعث آن شكست و آن همه كشته گرديد.
3 ـ شما نبايد از آينده نگران باشيد زيرا خداوند بر همه چيز قادر و توانا است و اگر نقاط ضعف خود را جبران كنيد، مشمول حمايت او خواهيد شد; " ...إِنَّ اللهَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ..." .(1)
بايد صفوف مشخص شود
وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللهِ وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ(166)
وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ(167)(2)
166 ـ و آنچه (در روز احد) در روزي كه دو دسته (مؤمنان و كافران) با هم نبرد كردند به شما رسيد به فرمان خدا (و بر طبق قانون عليت) بود و براي اين بود كه مؤمنان شناخته شوند.
167 ـ و نيز براي اين بود كه كساني كه راه نفاق پيش گرفتند شناخته شوند آنها كه به ايشان گفته شد بياييد و در راه خدا نبرد كنيد يا (لا اقل) از حريم خود دفاع نماييد گفتند: اگر ما مي دانستيم جنگي واقع خواهد شد از شما پيروي مي كرديم (اما مي دانيم جنگي نمي شود) آنها آن روز به كفر نزديكتر از ايمان بودند با دهان خود چيزي مي گويند كه در دل آنها نيست و خداوند به آنچه كتمان مي كنند دانا است.
آيه فوق، اين نكته را تذكر مي دهد كه هر مصيبتي (مانند مصيبت احد) كه پيش مي آيد علاوه بر اينكه بدون علت نيست وسيله آزمايشي است براي جدا شدن صفوف مجاهدان راستين از منافقان و يا افراد سست ايمان، لذا در قسمت اول آيه مي فرمايد: " وَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص162
2 . آل عمران
549 |
ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللهِ..." ; آنچه در روز احد آن روز كه جمعيت مسلمانان با بت پرستان بهم درآويختند، بر شما وارد شد به فرمان خدا بود و طبق خواست و اراده او صورت گرفت; زيرا هر حادثه اي طبق قانون عمومي آفرينش علت و سبب مخصوصي دارد و اساسا عالم روي يك سلسله علل و اسباب پي ريزي شده است و اين يك اصل ثابت و هميشگي است، و روي اين اصل، هر لشگري كه در ميدان جنگ سستي كند و به مال و ثروت و غنيمت دل ببندد و دستور فرمانده دلسوز خود را فراموش نمايد محكوم به شكست خواهد بود، بنا بر اين منظور از اذن الله (فرمان خدا) همان اراده و مشيت او است كه به صورت قانون عليت در عالم هستي منعكس شده است.
و در قسمت دوم آيه مي فرمايد: " وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا..." ; «يكي ديگر از آثار اين جنگ، اين بود كه صفوف مؤمنان و منافقان از هم مشخص شود و افراد با ايمان، از سست ايمان شناخته گردند.
بطور كلي در حادثه احد، سه گروه مشخص در ميان مسلمانان، پيدا شدند: گروه اول افراد معدودي بودند كه تا آخرين لحظات، پايداري نمودند و در برابر انبوه دشمنان، تا آخرين نفس ايستادگي بخرج دادند، بعضي شربت شهادت نوشيدند و بعضي جراحات سنگين برداشتند.
گروه ديگر تزلزل و اضطراب در دلهاي آنها پديد آمد و نتوانستند تا آخرين لحظه، استقامت كنند و راه فرار را پيش گرفتند.
گروه سوم، گروه منافقان بودند كه در اثناء راه، به بهانه هايي كه اشاره خواهد شد از شركت در جنگ، خودداري كرده و به مدينه بازگشتند، كه آنها عبدالله بن ابي سلول و سيصد نفر از يارانش بودند.
اگر حادثه سخت احد نبود هيچگاه صفوف به اين روشني مشخص نمي شد و افراد هر كدام با صفات ويژه خود در صف معيني قرار نمي گرفتند و هر كس ممكن بود هنگام ادعا، خود را بهترين فرد با ايمان بداند.
در حقيقت در آيه، اشاره به دو چيز شده: نخست علت فاعلي شكست احد و ديگر علت غايي و نتيجه نهايي آن.
تذكر اين نكته نيز لازم است كه در آيه فوق مي فرمايد: " وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا..." ;
550 |
«تا كساني كه نفاق ورزيدند شناخته شوند. و نمي فرمايد «ليعلم المنافقين ; «تا منافقان شناخته شوند و به عبارت ديگر، نفاق به صورت فعل ذكر شده نه به صورت وصف، اين تعبير گويا بدان جهت است كه نفاق، هنوز در همه آنان به صورت صفت ثابتي در نيامده بود و لذا در تاريخ اسلام مي خوانيم كه بعضي از آنان، بعدها موفق به توبه شدند و به صف مؤمنان پيوستند.
سپس قرآن گفت گويي كه ميان بعضي از مسلمانان و منافقين قبل از جنگ رد و بدل شد به اين صورت بيان مي كند: " ...وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَوِ ادْفَعُوا..." ; بعضي از مسلمانان (كه طبق نقل ابن عباس عبدالله بن عمربن حزام بوده است) هنگامي كه ديد عبد الله بن ابي سلول با يارانش خود را از لشگر اسلام كنار كشيده و تصميم بازگشت به مدينه دارند گفت: بياييد يا به خاطر خدا و در راه او پيكار كنيد و يا لا اقل در برابر خطري كه وطن و خويشان شما را تهديد مي كند دفاع نماييد.
ولي آنها به يك بهانه واهي دست زدند و گفتند: " ...لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ..." ; «ما اگر ميدانستيم جنگ مي شود بي گمان از شما پيروي مي كرديم ، ما فكر مي كنيم اين غائله بدون جنگ و خونريزي پايان پذيرد.
و بنا به تفسير ديگر منافقان گفتند: اگر ما اين را، جنگ مي دانستيم با شما همكاري مي كرديم، ولي به نظر ما اين جنگ نيست بلكه يك نوع انتحار و خودكشي است زيرا با عدم توازني كه ميان لشگر اسلام و كفار ديده مي شود، جنگ كردن با آنها عاقلانه نيست.
بخصوص اينكه لشكرگاه اسلام در نقطه نا مناسبي قرار گرفته است.
بهر ترتيب اينها بهانه اي بيش نبود، هم وقوع جنگ حتمي بود و هم مسلمانان در آغاز پيروز شدند و اگر شكستي دامنگيرشان شد، بر اثر اشتباهات و خلافكاري هاي خودشان بود، خداوند مي گويد: اينها دروغ مي گفتند: " ...هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْيمانِ..." ; «آنها در آن روز به كفر نزديكتر از ايمان بودند. ضمناً از اين جمله استفاده مي شود كه كفر و ايمان داراي درجاتي است كه به عقيده و طرز عمل انسان بستگي دارد.
" يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ..." ; «آنها به زبان چيزي مي گويند كه در دل ندارند و نيت آنها با آنچه مي گفتند كاملا مغايرت داشت آنها به خاطر لجاجت روي پيشنهاد خود، دائر به جنگ كردن در خود مدينه، و يا ترس از ضربات دشمن و يا