بخش 22
گفته های بی اساس منافقان زندگان جاوید شاهدی بر بقای روح مرحله خطرناک جنگ غزوه حمراء الاسد تأثیر سریع تربیت الهی تسلیت به پیامبر سنگین بارها پاسخ به یک سؤال یک نکته ادبی مسلمانان تصفیه می شوند پیامبر شأن نزول
551 |
بي علاقگي به اسلام از شركت در ميدان، خودداري كردند " ...وَ اللهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ..." ; «ولي خداوند به آنچه منافقان كتمان مي كنند كاملا آگاه است. هم در اين جهان پرده از چهره آنان برداشته و قيافه آنها را به مسلمانان نشان مي دهد و هم در آخرت به حساب آنها رسيدگي خواهد كرد(1).
گفته هاي بي اساس منافقان
الَّذِينَ قالُوا لاِِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ(168)(2)
168 ـ (منافقان) آنها هستند كه به برادران خود گفتند ـ در حاليكه از حمايت آنها دست كشيده بودند ـ اگر آنها از ما پيروي مي كردند كشته نمي شدند، بگو (مگر شما مي توانيد مرگ افراد را پيش بيني كنيد) پس مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مي گوييد.
منافقان علاوه بر اينكه خودشان از جنگ احد كناره گيري كردند و سعي در تضعيف روحيه ديگران نيز نمودند، به هنگام بازگشت مجاهدان زبان به سرزنش آنها گشودند و گفتند: اگر آنها از فرمان ما پيروي كرده بودند كشته نمي دادند.
قرآن در آيه فوق، به گفتار بي اساس آنها پاسخ مي دهد و مي گويد: " الَّذِينَ قالُوا لاِِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا..." ; «آنها كه از جنگ كناره گيري كردند و به برادران خود گفتند اگر از ما اطاعت كرده بودند هيچگاه كشته نمي شدند به آنها بگو اگر قادر به پيش بيني حوادث آينده هستيد مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مي گوييد.
يعني در حقيقت شما با اين ادعا، خود را عالم به غيب و با خبر از حوادث آينده مي دانيد كسي كه چنين است بايد علل و عوامل مرگ خود را بتواند پيش بيني كرده و
خنثي سازد آيا شما چنين قدرتي داريد؟! وانگهي اگر شما در ميدان جهاد و در راه
سربلندي و افتخار كشته نشويد آيا عمر جاويدان خواهيد داشت؟ آيا مي توانيد مرگ را
1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص166
2 . آل عمران
552 |
براي هميشه از خود دور سازيد؟ بنا بر اين شما كه نمي توانيد قانون مسلم مرگ را از ميان ببريد پس چرا در ميان بستر با ذلت بميريد؟ چرا با افتخار در ميدان جهاد در برابر دشمن شربت شهادت ننوشيد؟
در آيه فوق، نكته ديگري وجود دارد كه بايد به آن توجه كرد: و آن اينكه از مؤمنان تعبير به برادر شده در حالي كه هرگز مؤمنان برادر منافقان نيستند، اين يك نوع سرزنش به آنها است كه شما مؤمنان را برادر خود ميدانستيد چرا در اين لحظات حساس، دست از حمايت آنها برداشتيد و لذا بلا فاصله بعد از تعبير اخوانهم جمله قعدوا يعني از جنگ بازنشستند ذكر شده آيا انسان ادعاي برادري ميكند و بلا فاصله از حمايت برادر خود باز مي نشيند؟!(1).
زندگان جاويد
الَّذِينَ قالُوا لاِِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ(168)
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ(169)
فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ(170)
يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِنَ اللهِ وَ فَضْل وَ أَنَّ اللهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ(171)(2)
169 ـ (اي پيامبر) هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده اند مردگانند، بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند.
170 ـ آنها به خاطر نعمت هاي فراواني كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند و به خاطر كساني كه (مجاهداني كه) بعد از آنها به آنان ملحق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص167
2 . آل عمران
553 |
نشدند (نيز) خوشوقتند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مي بينند و مي دانند) كه نه ترسي بر آنها است و نه غمي خواهند داشت.
171 ـ و (نيز) از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان خوشحال و مسرور مي شوند و (مي بينند كه) خداوند پاداش مؤمنان را ضايع نمي كند (نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهداني كه شهيد نشدند).
بعضي از مفسران معتقدند كه آيات فوق در باره شهداي احد نازل شده و بعضي ديگر در باره شهداي بدر مي دانند، ولي حق اين است كه پيوند اين آيات با آيات گذشته نشان مي دهد، بعد از حادثه احد نازل شده است.
اما مضمون و محتواي آيات تعميم دارد و همه شهدا حتي شهداي بدر را كه چهارده نفر بودند شامل مي شود و لذا در حديثي از امام باقر(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: آيات در باره شهداي احد و بدر هر دو نازل شده است.
ابن مسعود از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نقل ميكند كه خداوند به ارواح شهيدان احد خطاب كرد و از آنها پرسيد: چه آرزويي داريد؟ آنها گفتند: پروردگارا! ما بالاتر از اين چه آرزويي مي توانيم داشته باشيم كه غرق نعمت هاي جاويدان توايم و در سايه عرش تو مسكن داريم؟ تنها تقاضاي ما اين است كه بار ديگر به جهان برگرديم و مجددا در راه تو شهيد شويم، خداوند فرمود: فرمان تخلف ناپذير من اين است كه كسي دو باره به دنيا بازنگردد، عرض كردند: حالا كه چنين است تقاضاي ما اين است كه سلام ما را به پيامبر(صلي الله عليه وآله) برساني و به بازماندگانمان، حال ما را بگويي و از وضع ما به آنها بشارت دهي كه هيچگونه نگران نباشند در اين هنگام آيات فوق نازل شد.
بهر حال چنين به نظر مي رسد كه جمعي از افراد سست ايمان بعد از حادثه احد مي نشستند و بر دوستان و بستگان خود كه در احد شهيد شده بودند، تاسف مي خوردند كه چرا آنها مردند و نابود شدند؟ مخصوصا هنگامي كه به نعمتي مي رسيدند و جاي آنها را خالي مي ديدند بيشتر ناراحت مي شدند، با خود مي گفتند ما اين چنين در ناز و نعمتيم اما برادران و فرزندان ما در قبرها خوابيده اند و دستشان از همه جا كوتاه است.
اينگونه افكار و اينگونه سخنان علاوه بر اين كه نادرست بود و با واقعيت تطبيق نمي كرد، در تضعيف روحيه بازماندگان بي اثر نبود.
554 |
آيات فوق، خط بطلان بر اين گونه افكار كشيده و مقام، شامخ و بلند شهيدان را ياد كرده است و مي گويد: " وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً..." . در اينجا روي سخن فقط به پيامبر(صلي الله عليه وآله) است تا ديگران حساب خود را بكنند
مي گويد: اي پيامبر! هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شدند مرده اند " ...بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ" ; بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان متنعمند.
منظور از حيات و زندگي در اينجا همان حيات و زندگي برزخي است كه ارواح در عالم پس از مرگ دارند، نه زندگي جسماني و مادي، گرچه زندگي برزخي، اختصاصي به شهيدان ندارد، بسياري ديگر از مردم نيز داراي حيات برزخي هستند ولي از آنجا كه حيات شهيدان يك حيات فوق العاده عالي و آميخته با انواع نعمت هاي معنوي است ـ و بعلاوه موضوع سخن، در آيه آنها هستند ـ تنها نام از آنها برده شده است.
آنها به قدري غرق مواهب حيات معنوي هستند كه گويا زندگي ساير برزخيان در مقابل آنها چيزي نيست.
سپس به گوشه اي از مزايا و بركات فراوان زندگي برزخي شهيدان اشاره كرده و مي فرمايد: " ...فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ..." ; «آنها به خاطر نعمت هاي فراواني كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند.
يكي از دلائل ديگر خوشحالي آنها به خاطر برادران مجاهد آنها است كه در ميدان جنگ شربت شهادت ننوشيده اند و به آنها ملحق نشده اند زيرا مقامات و پاداش هاي آنها را در آن جهان به خوبي مي بينند و از اين رو مستبشر و شاد مي شوند، همانطور كه قرآن مي گويد: " ...وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ..." .
و به دنبال آن مي فرمايد: " ...أَلاّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ" ; يعني شهيدان احساس مي كنند كه برادران مجاهد آنها، پس از مرگ، هيچگونه اندوهي نسبت به آنچه در دنيا گذارده اند ندارند و نه هيچگونه ترسي از روز رستاخيز، و حوادث وحشتناك آن.
اين جمله، تفسير ديگري هم ممكن است داشته باشد و آن اينكه شهيدان علاوه بر اين كه با مشاهده مقامات برادران مجاهدي كه به آنها ملحق نشده اند خوشحال مي شوند، خودشان هم هيچگونه ترسي از آينده و غمي از گذشته ندارند.
" يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِنَ اللهِ وَ فَضْل..." .
555 |
اين آيه در حقيقت تأكيد و توضيح بيشتري در باره بشارتهايي است كه شهيدان بعد از كشته شدن دريافت مي كنند آنها از دو جهت خوشحال و مسرور مي شوند: نخست از اين جهت كه نعمت هاي خداوند را دريافت مي دارند، نه تنها نعمت هاي او بلكه فضل او كه همان افزايش و تكرار نعمت است نيز شامل حال آنها مي شود.
ديگر اين كه «آنها مي بينند كه خدا پاداش مؤمنان را ضايع نمي كند، نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهدان راستيني كه شربت شهادت ننوشيدند ; " ...وَ أَنَّ اللهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ" در حقيقت آنچه را قبلا شنيده بودند در آنجا آشكار مي بينند.
شاهدي بر بقاي روح
از جمله آيات قرآن كه با صراحت، دلالت بر بقاي روح دارد آيات فوق است كه در باره حيات شهيدان بعد از مرگ مي باشد و اينكه بعضي احتمال داده اند كه مراد از حيات، معني مجازي آن است و منظور باقي ماندن آثار زحمات و نام و نشان آنها است، بسيار از معني آيه دور است و با هيچ يك از جمله هاي آيات فوق، اعم از روزي گرفتن شهيدان و سرور آنها از جهات مختلف، سازگار نمي باشد بعلاوه آيات فوق، دليل روشني بر مسأله برزخ و نعمت هاي برزخي است كه شرح آن در ذيل آيه شريفه و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون (سوره مؤمنون آيه 23) آمده است.(1)
مرحله خطرناك جنگ
وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ بِبَدْر وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(123)
إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِينَ(124)
بَلي إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ(125)
وَ ما جَعَلَهُ اللهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص171
556 |
عِنْدِ اللهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ(126)
لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبِينَ(127)(1)
123 ـ خداوند شما را در بدر ياري كرد (و بر دشمنان خطرناك پيروز شديد) در حالي كه شما (نسبت به آنها) ناتوان بوديد پس از خدا بپرهيزيد (و در برابر دشمن مخالفت فرمان پيامبر نكنيد) تا شكر نعمت او را به جا آورده باشيد.
124 ـ در آن هنگام كه تو، به مؤمنان مي گفتي آيا كافي نيست پروردگارتان شما را به سه هزار نفر از فرشتگان كه (از آسمان) فرود آيند ياري كند؟!
125 ـ آري (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد ـ و دشمن به همين زودي به سراغ شما بيايد ـ خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان كه نشانه هاي مخصوصي دارند، مدد خواهد داد.
126 ـ ولي اينها (همه) فقط براي بشارت و اطمينان خاطر شماست و گر نه پيروزي تنها از جانب خداوند تواناي حكيم است.
127 ـ (اين وعده را كه خدا به شما داده) براي اين است كه قسمتي از پيكر لشكر كافران را قطع كند، يا آنها را با زور ذلت باز گرداند، تا مايوس و نا اميد (به وطن خود) بازگردند.
پس از پايان جنگ احد، لشكر پيروز مشركان به سرعت بهسوي مكه بازگشت. ولي در اثناي راه اين فكر براي آنها پيدا شد كه چرا پيروزي خود را ناقص گذاردند؟ چه بهتر كه به مدينه بازگردند و شهر را غارت كنند، و مسلمانان را در هم بكوبند، و اگر محمد(صلي الله عليه وآله)هم زنده باشد به قتل برسانند و براي هميشه فكر آنها از ناحيه اسلام و مسلمين راحت شود؟ به همين جهت، فرمان بازگشت صادر شد و در حقيقت اين خطرناكترين مرحله جنگ احد بود; زيرا مسلمانان به قدر كافي كشته و زخمي داده بودند و طبعا هيچگونه آمادگي در آن حال براي تجديد جنگ در آنها نبود و به عكس دشمن با روحيه نيرومندي مي توانست اين بار جنگ را از سر گيرد و نتيجه نهايي آن را پيش بيني كند.
اين خبر به زودي به پيامبر(صلي الله عليه وآله) رسيد و اگر شهامت فوق العاده و ابتكار بي نظير او كه از وحي آسماني مايه مي گرفت، نبود شايد تاريخ اسلام در همانجا پايان مي يافت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آل عمران.
557 |
آيات فوق در باره اين مرحله حساس نازل شده است و به تقويت روحيه مسلمانان پرداخته و به دنبال آن يك فرمان عمومي از ناحيه پيامبر(صلي الله عليه وآله) براي حركت به سوي مشركان داده شد و حتي مجروحان جنگ (و در ميان آنها علي(عليه السلام) را كه بيش از شصت زخم بر تن داشت) آماده پيكار با دشمن شدند و از مدينه حركت كردند.
اين خبر به گوش سران قريش رسيد و از اين روحيه عجيب مسلمانان سخت به وحشت افتادند! آنها فكر مي كردند شايد جمعيت تازه نفسي از مدينه به مسلمانان پيوسته اند و ممكن است برخورد جديد نتيجه نهايي جنگ را به زيان آنها تغيير دهد، لذا فكر كردند براي حفظ پيروزي خود بهتر اين است كه به مكه بازگردند.
همين كار انجام شد و به سرعت راه مكه را پيش گرفتند.
" ...نَصَرَكُمُ اللهُ بِبَدْر(1) وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ..." .
گفتيم اين آيات در حقيقت براي تقويت روحيه شكست خورده مسلمانان، نازل شد و نخست در آن اشاره به پيروزي چشمگير مسلمانان در ميدان بدر شده تا با يادآوري آن خاطره، به آينده خويش دلگرم شوند و لذا مي فرمايد: خداوند شما را در بدر پيروزي داد، در حالي كه نسبت به دشمن ضعيف و از نظر عده و تجهيزات قابل مقايسه با آنها نبوديد (عدد شما 313 نفر با تجهيزات كم و مشركان بيش از هزار نفر و با تجهيزات فراوان بودند).
حال كه چنين است، از خدا بپرهيزيد و از تكرار مخالفت فرمان پيشواي خود; يعني پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) اجتناب كنيد تا شكر نعمت هاي گوناگون او را به جاي آورده باشيد." ...فَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ" .
إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ... "سپس خاطره ياري مسلمانان را در ميدان بدر به وسيله فرشتگان يادآوري كرده و مي گويد: فراموش نكنيد كه در آن روز پيغمبر(صلي الله عليه وآله) به شما گفت آيا كافي نيست كه سه هزار نفر از فرشتگان به ياري شما بشتابند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بدر در اصل نام مردي بود كه در سرزمين مدينه چاه آبي داشت، به همين جهت آن سرزمين به نام (بدر) ناميده شد و از نظر لغت به معناي پر و كامل است.
558 |
" بَلي إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ(1) هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ" .
آري امروز هم اگر استقامت به خرج دهيد و به استقبال سپاه قريش بشتابيد. و تقوي را پيشه كنيد و مانند روز گذشته، با فرمان پيامبر(صلي الله عليه وآله) مخالفت ننماييد، اگر در اين حال مشركان به سرعت به سوي شما برگردند، خداوند به وسيله پنج هزار نفر از فرشتگان كه همگي داراي نشانه هاي مخصوصي هستند، شما را ياري خواهد كرد.
" وَ ما جَعَلَهُ اللهُ إِلاّ بُشْري وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللهِ..." اما توجه داشته باشيد كه آمدن فرشتگان به ياري شما، تنها براي تشويق و بشارت و
اطمينان خاطر و تقويت روحيه شما است و گرنه پيروزي تنها از ناحيه خداوندي است كه بر همه چيز قادر و در همه كار حكيم است. هم راه پيروزي را مي داند و هم قدرت بر اجراي آن دارد.
" ...لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبِينَ..." ، گر چه مفسران در تفسير اين آيه گفته هاي گوناگوني دارند، ولي با مسيري كه ما در تفسير آيات گذشته به كمك خود آيات و تواريخ موجود پيموديم، تفسير اين آيه نيز روشن است، خداوند مي فرمايد: اينكه به شما وعده داده شده است كه فرشتگان را در برخورد جديد با دشمن به ياري شما بفرستد، براي اين است كه قسمتي از پيكر لشكر مشركان را قطع كند و آنها را با ذلت و رسوايي باز گرداند.
بايد توجه داشت كه «طَرَف در آيه، به معني قطعه و «يَكْبِتَهُمْ از ماده «كبت به معناي بازگرداندن به زور و توام با ذلت است(2).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ «فور در اصل به معناي جوشش و غليان ديگ و مانند آن است و به همين مناسبت در كارهايي كه به سرعت انجام مي شود، اين كلمه به كار مي رود زيرا همانند جوشش و زير و رو شدن محتويات ديگ به زودي انجام يافته است.
2 ـ تفسير نمونه، ج3، ص80
559 |
غزوه حمراء الاسد
الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ(172)
الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ(173)
فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَة مِنَ اللهِ وَ فَضْل لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللهِ وَ اللهُ ذُو فَضْل عَظِيم(174)(1)
172 ـ آنها كه دعوت خدا و پيامبر(صلي الله عليه وآله) را پس از آن همه جراحاتي كه به آنها رسيد، اجابت كردند (و هنوز زخم هاي ميدان احد التيام نيافته بود به سوي ميدان حمراء الاسد حركت نمودند) از ميان آنها براي كساني كه نيكي كردند و تقوي پيشه كردند، پاداش بزرگي خواهد بود.
173 ـ اينها كساني بودند كه (بعضي از) مردم به آنها گفتند مردم (لشكر دشمن) براي (حمله به) شما اجتماع كرده اند، از آنها بترسيد، اما آنها ايمانشان زيادتر شد و گفتند: خدا ما را كافي است و بهترين حامي ما است.
174 ـ به همين جهت آنها (از اين ميدان) با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند در حاليكه هيچ ناراحتي به آنها نرسيد و از فرمان خدا پيروي كردند و خداوند داراي فضل و بخشش بزرگي است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آل عمران
560 |
گفتيم در پايان جنگ احد، لشگر فاتح ابو سفيان، پس از پيروزي به سرعت راه مكه را پيش گرفتند، هنگامي كه به سرزمين روحاء رسيدند از كار خود سخت پشيمان شدند و تصميم به مراجعت به مدينه و نابود كردن باقيمانده مسلمانان گرفتند، اين خبر به پيامبر(صلي الله عليه وآله)رسيد فورا دستور داد كه لشكر احد خود را براي شركت در جنگ ديگري آماده كنند، مخصوصا فرمان داد كه مجروحان جنگ احد به صفوف لشگر بپيوندند، يكي از ياران پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي گويد: من از جمله مجروحان بودم ولي زخم هاي برادرم از من سخت تر و شديدتر بود، تصميم گرفتيم هر طور كه هست خود را به پيامبر(صلي الله عليه وآله) برسانيم، چون حال من از برادرم كمي بهتر بود هر كجا برادرم بازمي ماند او را به دوش مي كشيدم و با زحمت، خود را به لشكر رسانيديم و به اين ترتيب پيامبر(صلي الله عليه وآله) و ارتش اسلام در محلي بنام حمراء الاسد كه از آنجا تا مدينه هشت ميل فاصله بود رسيدند و اردو زدند.
اين خبر به لشكر قريش رسيد و مخصوصا از اين مقاومت عجيب و شركت مجروحان در ميدان نبرد وحشت كردند و شايد فكر مي كردند ارتش تازه نفسي نيز از مدينه به آنها پيوسته است.
در اين موقع جرياني پيش آمد كه روحيه آنها را ضعيف تر ساخت و مقاومت آنها را درهم كوبيد و آن اين كه يكي از مشركان بنام معبد الخزاعي از مدينه به سوي مكه مي رفت و مشاهده وضع پيامبر(صلي الله عليه وآله) و يارانش او را بسختي تكان داد، عواطف انساني او تحريك شد و به پيامبر(صلي الله عليه وآله) گفت: مشاهده وضع شما براي ما بسيار ناگوار است، اگر استراحت مي كرديد براي ما بهتر بود.
اين سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمين روحاء به لشكر ابو سفيان رسيد، ابو سفيان از او در باره پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) سؤال كرد، او در جواب گفت: محمد را ديدم با لشكري انبوه كه تا كنون همانند آنرا نديده بودم، در تعقيب شما هستند و به سرعت پيش مي آيند!
ابو سفيان با نگراني و اضطراب گفت: چه مي گويي؟ ما آنها را كشتيم و مجروح ساختيم و پراكنده نموديم، معبد الخزاعي گفت: من نمي دانم شما چه كرديد؟ همين ميدانم كه لشكري عظيم و انبوه، هم اكنون در تعقيب شما است!
ابو سفيان و ياران او تصميم قطعي گرفتند كه به سرعت، عقب نشيني كرده و به مكه
561 |
بازگردند و براي اينكه مسلمانان آنها را تعقيب نكنند، و آنها فرصت كافي براي عقب نشيني داشته باشند از جمعي از قبيله عبد القيس كه از آنجا مي گذشتند و قصد رفتن به مدينه براي خريد گندم داشتند خواهش كردند كه به پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) و مسلمانان اين خبر را برسانند كه ابو سفيان و بت پرستان قريش با لشكر انبوهي به سرعت به سوي مدينه ميايند تا بقيه ياران پيامبر(صلي الله عليه وآله) را از پاي در آورند.
هنگامي كه اين خبر، به پيامبر و مسلمانان رسيد، گفتند: " حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ..." ; «خدا ما را كافي است و او بهترين مدافع ما است. اما هر چه انتظار كشيدند خبري از لشكر دشمن نشد، لذا پس از سه روز توقف، به مدينه بازگشتند آيات فوق، اشاره به اين ماجرا مي كند.
الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ" ; «آنها كه دعوت خدا و پيامبر(صلي الله عليه وآله) را اجابت كردند و بعد از آن همه جراحاتي كه روز احد پيدا نمودند، آماده شركت در جنگ ديگري با دشمن شدند از ميان اين افراد براي آنها كه نيكي كردند و تقوا پيشه كردند يعني با نيت پاك و اخلاص كامل در ميدان شركت كردند پاداش بزرگي خواهد بود.
از اينكه در آيه فوق پاداش عظيم را اختصاص به جمعي داده است، معلوم مي شود كه در ميان آنها نيز افرادي يافت مي شدند كه خلوص كامل نداشتند و نيز ممكن است تعبير منهم (بعضي از ايشان) اشاره به اين باشد كه بعضي از جنگجويان احد، به بهانه اي از شركت در اين ميدان، خودداري كرده بودند.
سپس قرآن يكي از نشانه هاي زنده پايمردي و استقامت آنها را به اين صورت بيان مي كند: " الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ" ; «اينها همان كساني بودند كه جمعي از مردم (اشاره به كاروان عبد القيس و به روايتي اشاره به نعيم بن مسعود است كه آورنده اين خبر بودند) به آنها گفتند: لشكر دشمن، اجتماع كرده و آماده حمله اند، از آنها بترسيد اما آنها نه تنها نترسيدند، بلكه به عكس بر ايمان آنها افزوده شد و گفتند: خدا ما را كافي است و او بهترين حامي است.
به دنبال اين استقامت و ايمان و پايمردي آشكار، قرآن، نتيجه عمل آنها را بيان
562 |
كرده و مي گويد:" فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَة مِنَ اللهِ وَ فَضْل..." ; «آنها از اين ميدان، با نعمت و فضل پروردگار برگشتند چه نعمت و فضلي از اين بالاتر كه بدون وارد شدن، در يك برخورد خطرناك با دشمن، دشمن از آنها گريخت و سالم و بدون درد سر به مدينه مراجعت نمودند (فرق ميان نعمت و فضل ممكن است از اين نظر باشد، كه نعمت پاداشي است باندازه استحقاق، و فضل اضافه بر استحقاق است).
سپس بعنوان تأكيد مي فرمايد: " ...لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ..." ; «آنها در اين جريان، كوچكترين ناراحتي نديدند. با اينكه " وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللهِ..." ; «خشنودي خدا را بدست آوردند و از فرمان او متابعت كردند. " ...وَ اللهُ ذُو فَضْل عَظِيم" ; «و خداوند، فضل و انعام بزرگي دارد كه در انتظار مؤمنان واقعي و مجاهدان راستين است.
تأثير سريع تربيت الهي
مقايسه روحيه مسلمانان در ميدان جنگ بدر با روحيه آنها در حادثه حمراء الاسد كه شرح آن گذشت، اعجاب انسان را برمي انگيزد كه چگونه يك جمعيت شكست خورده فاقد روحيه عالي و نفرات كافي با آنهمه مجروحان در مدتي به اين كوتاهي كه شايد به يك شبانه روز كامل نمي رسيد، چنين تغيير قيافه دادند و با عزمي راسخ و روحيه اي بسيار خوب، آماده تعقيب دشمن شدند تا آنجا كه قرآن در باره آنها مي گويد: هنگامي كه خبر اجتماع دشمن براي حمله، به آنها
رسيد آنها نه تنها نهراسيدند بلكه ايمانشان و بدنبال آن استقامتشان افزوده شد.
و اين خاصيت ايمان بهدف است كه هر قدر انسان مشكلات و مصايب را بيشتر و نزديكتر ببيند، پايمردي و استقامت او بيشتر مي شود و در حقيقت تمام نيروهاي معنوي و مادي او براي مقابله با خطر، بسيج مي گردد.
اين دگرگوني عجيب در اين فاصله كوتاه، انسان را بسرعت و عمق تأثير تربيتي آيات قرآن و بيانات گيرا و مؤثر پيغمبر اسلام(صلي الله عليه وآله) آشنا مي سازد كه اين خود در سر حد يك اعجاز است.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص178
563 |
إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(175)(1)
175 ـ اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بي اساس) مي ترساند، از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد.
اين آيه دنباله آياتي است كه در باره غزوه حمراء الاسد نازل گرديد و ذلكم اشاره به كساني است كه مسلمانان را از قدرت لشكر قريش مي ترسانيدند تا روحيه آنها را تضعيف كنند بنا بر اين معني آيه چنين است: عمل نعيم بن مسعود و يا كاروان عبد القيس فقط يك عمل شيطاني است كه براي ترساندن دوستان شيطان صورت گرفته; يعني اين گونه وسوسه ها تنها دركساني اثر ميگذارد كه از اولياء و دوستان شيطان باشند و اما افراد با ايمان و ثابت قدم هيچگاه تحت تأثير اين وسوسه ها واقع نمي شوند، بنا بر اين شما كه از پيروان شيطان نيستيد، نبايد از اين وسوسه ها متزلزل شويد.
تعبير از نعيم بن مسعود و يا كاروان عبد القيس به شيطان، يا به خاطر اين است كه عمل آنها براستي عمل شيطاني بود و با الهام او صورت گرفت; زيرا در قرآن و اخبار، معمولا هر عمل زشت و خلافي، عمل شيطاني ناميده شده، چون با وسوسه هاي شيطان انجام مي گيرد.
و يا منظور از شيطان، خود اين اشخاص مي باشند و اين از مواردي است كه شيطان بر مصداق انساني آن، گفته شده; زيرا شيطان معني وسيعي دارد و همه اغواگران را اعم از انسان و غير انسان شامل مي شود، چنانكه در سوره انعام آيه 112 مي خوانيم: و كذلك جعلنا لكل نبي عدوا شياطين الانس و الجن: اين چنين براي هر پيامبري دشمناني از شياطين انساني و جن قرار داديم.
و خافون ان كنتم مؤمنين: در پايان آيه مي فرمايد: اگر ايمان داريد، از من و مخالفت فرمان من بترسيد; يعني ايمان با ترس از غير خدا سازگار نيست.
همانطور در جاي ديگر مي خوانيم: فمن يؤمن بربه فلا يخاف بخسا و لا رهقا: كسي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران
564 |
كه به پروردگار خود ايمان بياورد از هيچ نقصان و طغياني ترس نخواهد داشت (سوره جن آيه 14).
بنا بر اين اگر در قلبي ترس از غير خدا پيدا شود، نشانه عدم تكامل ايمان و نفوذ وسوسه هاي شيطاني است; زيرا ميدانيم در عالم بيكران هستي تنها پناهگاه خدا است و مؤثر بالذات فقط او است و ديگران در برابر قدرت او قدرتي ندارند.
اصولا مؤمنان اگر ولي خود را كه خدا است با ولي مشركان و منافقان كه شيطان است مقايسه كنند، ميدانند كه آنها در برابر خداوند هيچگونه قدرتي ندارند و به همين دليل نبايد از آنها، كمترين وحشتي داشته باشند، نتيجه اين سخن آن است كه هر كجا ايمان نفوذ كرد شهامت و شجاعت نيز بهمراه آن نفوذ خواهد كرد(1).
تسليت به پيامبر(صلي الله عليه وآله)
وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللهُ أَلاّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الاْخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ(176)
إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالاِْيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللهَ شَيْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ(177)(2)
176 ـ كساني كه در راه كفر بر يكديگر پيشي مي گيرند، تو را غمگين نسازند; زيرا آنها هرگز زياني به خداوند نمي رسانند (بعلاوه) خدا مي خواهد (آنها را بحال خود واگذارد و در نتيجه) بهره اي براي آنها در آخرت قرار ندهد، و براي آنها مجازات بزرگي است.
177 ـ كساني كه ايمان را دادند و كفر را خريداري كردند هرگز به خدا زياني نمي رسانند و براي آنها مجازات دردناكي است.
" وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ..." .
روي سخن در اين آيه به پيامبر(صلي الله عليه وآله) است و به دنبال حادثه دردناك احد، خداوند او
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص179
2 . آل عمران
565 |
را تسليت مي گويد كه اي پيامبر! از اين كه مي بيني جمعي در راه كفر، بر يكديگر پيشي مي گيرند، و گويا با هم مسابقه گذاشته اند، هيچگاه غمگين مباش; زيرا: آنها هرگز هيچگونه زياني به خداوند نمي رسانند " ...إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللهَ شَيْئاً..." ، بلكه خودشان در اين راه زيان مي بينند. اصولاً نفع و ضرر و سود و زيان براي موجوداتي است كه وجودشان از خودشان نيست، اما خداوند ازلي و ابدي كه از هر جهت بي نياز است و وجودش نا محدود، كفر و ايمان مردم و كوششها و تلاشهاي آنها در اين راه چه اثري براي خداوند مي تواند داشته باشد؟ آنها هستند كه در پناه ايمان، تكامل مي يابند و به خاطر كفر تنزل و سقوط مي كنند.
بعلاوه خلافكاريهاي آنها فراموش نخواهد شد و به نتيجه اعمال خود خواهند رسيد.
" يُرِيدُ اللهُ أَلاّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الاْخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ..." ; «خدا مي خواهد آنها را در اين راه، آزاد بگذارد و چنان به سرعت راه كفر را بپويند كه كمترين بهره اي در آخرت نداشته باشند، بلكه عذاب عظيم در انتظار آنها باشد.
در حقيقت آيه مي گويد: اگر آنها در راه كفر بر يكديگر پيشي مي گيرند، نه به خاطر اين است كه خدا نمي تواند جلو آنها را بگيرد بلكه خدا آزادي عمل به آنها داده تا هر چه مي توانند انجام دهند و نتيجه اش محروميت كامل آنها از مواهب جهان ديگر است بنا بر اين، آيه نه تنها دلالت بر جبر ندارد بلكه يكي از دلائل آزادي اراده است.
سپس در آيه بعد، مطلب را بطور وسيعتر، عنوان كرده و مي فرمايد: " إِنَّ الَّذِينَ اشترَوُا الْكُفْرَ بِالايمَنِ لَن يَضرُّوا الله شيْئاً..." ; يعني نه تنها افرادي كه به سرعت در راه كفر، پيش مي روند چنين هستند، بلكه تمام كساني كه به نوعي راه كفر را پيش گرفته اند و ايمان را از دست داده و در مقابل آن، كفر خريداري نموده اند، هرگز بخدا زيان نمي رسانند و زيان آن، دامنگير خودشان مي شود.
و در پايان آيه مي فرمايد: " ...وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ..." ; «آنها عذاب دردناك دارند. و اين تفاوت در تعبير كه در اينجا عذاب اليم و در آيه قبل عذاب عظيم ذكر شده بود به خاطر آن است كه آنها در مسير كفر با سرعت بيشتري پيش مي رفتند.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص181
566 |
سنگين بارها
وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لاَِنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ(178)(1)
178 ـ آنها كه كافر شدند (و راه طغيان پيش گرفتند) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مي دهيم به سود آنها است، ما به آنان مهلت مي دهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و عذاب خوار كننده اي براي آنها مي باشد.
" وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ..." .
به دنبال تسليت و دلداري به پيامبر(صلي الله عليه وآله) نسبت به تلاش و كوشش بي حساب دشمنان حق، در آيات گذشته، خداوند در اين آيه روي سخن را متوجه آنها كرده و در باره سرنوشت شومي كه در پيش دارند، سخن مي گويد (اين آيه نيز در حقيقت بحثهاي مربوط بحادثه احد و حوادث بعد از آن را تكميل ميكند زيرا يكجا روي سخن به پيامبر(صلي الله عليه وآله) بود و يكجا به مؤمنان و در اينجا روي سخن به مشركان است).
آيه فوق به آنها اخطار مي كند كه هرگز نبايد آنها امكاناتي را كه خدا در اختيارشان گذاشته و پيروزي هايي كه گاهگاه نصيبشان مي شود و آزادي عملي كه دارند دليل بر اين بگيرند كه افرادي صالح و درستكار هستند و يا نشانه اي از خشنودي خدا نسبت بخودشان فكر كنند.
توضيح اينكه: از آيات قرآن مجيد استفاده مي شود كه خداوند افراد گنهكار را در صورتي كه زياد آلوده گناه نشده باشند بوسيله زنگهاي بيدار باش و عكس العمل هاي اعمالشان، و يا گاهي بوسيله مجازاتهاي متناسب با اعمالي كه از آنها سرزده است، بيدار مي سازد و براه حق بازمي گرداند.
اينها كساني هستند كه هنوز شايستگي هدايت را دارند و مشمول لطف خداوند مي باشند و در حقيقت مجازات و ناراحتيهاي آنها، نعمتي براي آنها
محسوب مي شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آل عمران
567 |
چنانكه در قرآن مي خوانيم: " ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ" ; «در خشكي ها و درياها، فساد و تباهي بر اثر اعمال مردم، ظاهر شد تا خداوند نتيجه قسمتي از اعمال آنها را به آنها بچشاند، شايد كه ايشان برگردند. (سوره روم آيه 41).
ولي آنها كه در گناه و عصيان، غرق شوند و طغيان و نافرماني را بمرحله نهايي برسانند، خداوند آنها را بحال خود وامي گذارد و به اصطلاح به آنها ميدان مي دهد تا پشتشان از بار گناه سنگين شود و استحقاق حد اكثر مجازات را پيدا كنند.
اينها كساني هستند كه تمام پل ها را در پشت سر خود ويران كرده اند، و راهي براي بازگشت نگذاشته اند و پرده حيا و شرم را دريده و لياقت و شايستگي هدايت الهي را كاملا از دست داده اند.
آيه فوق، اين معني را تأكيد كرده مي فرمايد: گمان نكنند آنهايي كه كافر شدند، مهلتي كه به ايشان مي دهيم براي آنها خوبست بلكه مهلت مي دهيم تا به ـ گناه و طغيان خود بيفزايند و براي آنان عذاب خوار كننده است.
در خطبه اي كه بانوي شجاع اسلام زينب كبري(عليها السلام) در شام در برابر حكومت خودكامه جبار، ايراد كرد، استدلال به اين آيه را در برابر يزيد طغيانگر كه از مصاديق روشن گنهكار غير قابل بازگشت بود، مي خوانيم، آنجا كه مي فرمايد: تو امروز شادي مي كني و چنين مي پنداري كه چون فراخناي جهان را بر ما تنگ كرده اي و كرانه هاي آسمان را بر ما بسته اي و ما را همچون اسيران از اين ديار به آن ديار ميبري، نشانه قدرت تو است، و يا در پيشگاه خدا قدرت و منزلتي داري و ما را در درگاه او راهي نيست؟! اشتباه ميكني، اين فرصت و آزادي را خداوند به خاطر اين به تو داده تا پشتت از بار گناه، سنگين گردد و عذاب دردناك در انتظار تو است... بخدا سوگند، اگر مسير حوادث زندگي، مرا همچون زن اسير، در پاي تخت تو آورد، تصور نكني كه در نظر من كمترين شخصيت و ارزش داري، من ترا كوچك و پست و درخور هرگونه تحقير و ملامت و توبيخ مي شمرم... هر كار از دستت ساخته است انجام ده، بخدا سوگند هرگز نور ما را خاموش نتواني ساخت و وحي جاودانه و آيين حق ما را محو نخواهي كرد، تو نابود مي شوي و اين اختر تابناك همچنان خواهد درخشيد.
568 |
پاسخ به يك سؤال
آيه فوق، ضمناً به اين سؤال كه در ذهن بسياري وجود دارد، پاسخ مي گويد كه چرا جمعي از ستمگران و افراد گنهكار و آلوده اينهمه غرق نعمتند و مجازات نمي بينند.
قرآن مي گويد: اينها افراد غير قابل اصلاحي هستند كه طبق سنت آفرينش و اصل آزادي اراده و اختيار به حال خود واگذار شده اند، تا به آخرين مرحله سقوط برسند و مستحق حد اكثر مجازات شوند.
بعلاوه از بعضي از آيات قرآن، استفاده مي شود كه خداوند گاهي به اينگونه افراد، نعمت فراواني مي دهد و هنگامي كه غرق لذت پيروزي و سرور شدند ناگهان همه چيز را از آنان ميگيرد، تا حد اكثر شكنجه را در زندگي همين دنيا ببينند زيرا جدا شدن از چنين زندگي مرفهي، بسيار ناراحت كننده است چنانكه مي خوانيم:
" فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْء حَتّي إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ" ; «هنگامي كه پندهايي را كه به آنها داده شده بود، فراموش كردند درهاي هر خيري بروي آنان گشوديم تا شاد شوند، ناگهان هر آنچه داده بوديم از آنها بازگرفتيم، لذا فوق العاده ناراحت و غمگين شدند. (انعام: 44).
در حقيقت اينگونه اشخاص، همانند كسي هستند كه از درختي، ظالمانه بالا مي روند، هر قدر بالاتر مي رود خوشحال تر مي شود تا آن هنگام كه به قلّه درخت مي رسد، ناگهان توفاني ميوزد و از آن بالا چنان سقوط مي كند كه تمام استخوانهاي او در هم مي شكند.
يك نكته ادبي
از آنچه در تفسير آيه گفتيم روشن مي شود كه لام در " ...لِيزْدَادُوا إِثْماً..." ، لام عاقبت است نه لام غايت.
توضيح اينكه: گاهي لام در لغت عرب در موردي به كار مي رود كه محبوب و مطلوب انسان است مانند: " لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ..." ; «قرآن را براي اين به سوي تو فرستاديم كه مردم را از تاريكي به ـ روشنايي دعوت كني. (ابراهيم آيه 1).
569 |
بديهي است هدايت مردم مطلوب و محبوب خدا است.
ولي گاهي كلمه لام در جايي به كار مي رود كه هدف شخص و محبوب او نيست، اما نتيجه عمل او است مانند: " ...لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً..." ; «فرعونيان موسي را از آب گرفتند، تا سرانجام، دشمن آنها گردد. (قصص: 8).
مسلما آنها براي اين هدف او را از آب نگرفتند، اما اين موضوع نتيجه كارشان بود.
اين دو تعبير مختلف نه تنها در ادبيات عرب، بلكه در ادبيات ساير زبانها نيز ديده مي شود و از اينجا پاسخ سؤال ديگري روشن مي گردد كه چرا خداوند فرموده: " ...لِي زْدَادُوا إِثْماً..." ; «ما مي خواهيم گناهان آنها زياد گردد زيرا اين اشكال در صورتي است كه لام لام علت و هدف باشد، نه لام عاقبت و نتيجه، بنا بر اين معني آيه چنين مي شود: ما به آنها مهلت مي دهيم كه سرانجام و عاقبت آنها اين است كه پشتشان از بار گناه، سنگين مي گردد، پس آيه فوق، نه تنها دليل بر جبر نيست بلكه دليل بر آزادي اراده است.(1)
مسلمانان تصفيه مي شوند
ما كانَ اللهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلي ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّي يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ(179)(2)
179 ـ ممكن نبود كه خداوند مؤمنان را به همان صورت كه شما هستيد واگذارد، مگر آنكه نا پاك را از پاك جدا سازدو (نيز) ممكن نبود كه خداوند شما را از اسرار نهان آگاه سازد (تا مؤمنان و منافقان را از طريق علم غيب بشناسيد زيرا اين بر خلاف سنت الهي است) ولي خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد برمي گزيند (و قسمتي از اسرار نهان را كه براي مقام رهبري او لازم است در اختيار او مي گذارد) پس (اكنون كه اين جهان بوته آزمايش پاك و نا پاك است) به خدا و رسولان او ايمان بياوريد و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد پاداش بزرگي براي شماست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص186
2 . آل عمران.
570 |
قبل از حادثه احد، موضوع منافقان در ميان مسلمانان، زياد مطرح نبود به همين دليل آنها بيشتر، كفار را دشمن خود مي دانستند، اما بعد از شكست احد و تضعيف موقتي مسلمانان راستين و آماده شدن زمينه براي فعاليت منافقان، فهميدند دشمناني خطرناكتر دارند كه بايد كاملا مراقب آنها باشند و آنها منافقان اند و اين يكي از مهمترين نتايج حادثه احد بود.
آيه فوق، كه آخرين آيه اي است كه در اينجا از حادثه احد بحث ميكند اين حقيقت را به صورت يك قانون كلي بيان نموده و مي گويد:
" ما كانَ اللهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلي ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّي يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ..." ; «چنين چيزي ممكن نيست كه خداوند مؤمنان را به همان شكل كه شما هستيد بگذارد و آنها را تصفيه نكند و طيب (و پاك) را از خبيث (و نا پاك) متمايز نسازد ـ اين يك حكم عمومي و همگاني است و يك سنت جاوداني پروردگار محسوب مي شود كه هر كس ادعاي ايمان كند و در ميان صفوف مسلمين براي خود جايي باز كند به حال خود رها نمي شود، بلكه با آزمايشهاي پي در پي خداوند، بالاخره اسرار درون او فاش مي گردد.
در اينجا ممكن بود سؤالي مطرح شود (و طبق پاره اي از روايات چنين سؤالي در ميان مسلمانان نيز مطرح بود) و آن اينكه خدا كه از اسرار درون همه كس آگاه است چه مانعي دارد كه مردم را از وضع آنها آگاه كند و از طريق علم غيب، مؤمن از منافق شناخته شود.
قسمت دوم آيه " وَ ما كانَ اللهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ..."به اين سؤال پاسخ مي گويد كه: هيچگاه خداوند اسرار پنهاني و علم غيب را در اختيار شما نخواهد گذارد زيرا آگاهي بر اسرار نهاني ـ به عكس آنچه بسياري خيال مي كنند ـ مشكلي را براي مردم، حل نمي كند، بلكه در بسياري از موارد باعث هرج و مرج و از هم پاشيدن پيوندهاي اجتماعي و خاموش شدن شعله هاي اميد و از بين رفتن تلاش و كوشش در ميان توده مردم، مي گردد.
571 |
و از همه مهمتر اينكه بايد ارزش اشخاص از طريق اعمال آنها روشن گردد نه از راه ديگر و مسأله آزمايش و امتحان پروردگار نيز، چيزي جز اين نيست، بنا بر اين راه شناسايي افراد، تنها اعمال آنها است.
سپس پيامبران خدا را، از اين حكم استثنا كرده و مي فرمايد: " وَ لكِنَّ اللهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ..." ، خداوند هر زمان بخواهد از ميان پيامبرانش، كساني را انتخاب مي كند و گوشه اي از علم غيب بي پايان خود و اسرار درون مردم را كه شناخت آن براي تكميل رهبري آنها لازم است در اختيار آنان قرار مي دهدولي در هر حال قانون كلي و عمومي و جاوداني براي شناخت اشخاص، اعمال آنها است.
از اين جمله استفاده مي شود كه پيامبران ذاتا عالم به غيب نيستند و نيز استفاده مي شود كه آنها بر اثر تعليم الهي قسمتي از اسرار غيب را مي دانند بنا بر اين افرادي هستند كه از غيب آگاه مي شوند و همچنين مقدار آگاهي آنها بسته به مشيت خداوند است.
نا گفته پيدا است كه منظور از مشيت و خواست خدا در اين آيه، همانند آيات ديگر، همان اراده آميخته با حكمت است يعني خدا هر كس را شايسته ببيند و حكمتش اقتضا كند، به اسرار غيب آگاه مي سازد.
" ...وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ..." در پايان آيه، خاطر نشان مي سازد، اكنون كه ميدان زندگي ميدان آزمايش و جداسازي پاك از نا پاك و مؤمن از منافق است، پس شما براي اينكه از اين بوته آزمايش، خوب به در آييد به خدا و پيامبران او ايمان آوريد اما تنها به ايمان آوردن اكتفا نمي كند و مي فرمايد اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، اجر و پاداش بزرگ در انتظار شما است.
اين نكته، در آيه قابل توجه است كه از مؤمن، تعبير به طيب (پاكيزه) شده است و مي دانيم پاكيزه، چيزي است كه بر همان آفرينش نخست باقي بماندو اشياء خارجي و بيگانه، آن را خبيث و نا پاك نسازد، آب پاكيزه، جامه پاكيزه و مانند آن، چيزي است كه عوامل آلوده خارجي به آن نرسيده باشد و از اين استفاده مي شود كه ايمان داشتن، فطرت و آفرينش نخستين انسان است(1).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه، ج3، ص189
572 |
پيامبر(صلي الله عليه وآله) را تنها نگذاريد!
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلي أَمْر جامِع لَمْ يَذْهَبُوا حَتّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(62)
لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ(63)
أَلا إِنَّ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا وَ اللهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ(64)(1)
62 ـ مؤمنان واقعي كساني هستند كه ايمان به خداوند و رسولش آورده اند و هنگامي كه در كار مهمي با او باشند، بدون اجازه او به جايي نمي روند، كساني كه از تو اجازه مي گيرند، آنها به راستي ايمان به خداوند و پيامبرش آورده اند، در اين صورت هرگاه از تو براي بعضي از كارهاي مهم خود اجازه بخواهند، هر كس از آنها را مي خواهي (و صلاح مي بيني) اجازه ده و براي آنها استغفار كن كه خداوند غفور و رحيم است.
63 ـ دعوت پيامبر(صلي الله عليه وآله) را در ميان خود مانند دعوت بعضي از شما نسبت به بعضي ديگر تلقي نكنيد، خداوند كساني را كه از شما پشت سر ديگران پنهان مي شوند و يكي پس از ديگري فرار مي كند مي داند، آنها كه مخالفت فرمان او مي كنند، بايد از اين بترسند كه فتنه اي دامنشان را بگيرد، يا عذاب دردناك به آنها برسد.
64 ـ آگاه باشيد كه براي خدا است آنچه در آسمان ها و زمين است، او مي داند آنچه را كه شما بر آن هستيد و روزي كه به سوي او باز مي گردند، آنها را از اعمالي كه انجام دادند آگاه مي سازدو خداوند به هر چيزي آگاه است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نور
573 |
شأن نزول:
درباره نخستين آيه مورد بحث شان نزول هاي گوناگوني نقل كرده اند:
در بعضي از روايات مي خوانيم كه اين آيه در مورد حنظلة بن أبي عياش نازل شده است كه در همان شب كه فرداي آن جنگ احد در گرفت، مي خواست عروسي كند. پيامبر(صلي الله عليه وآله) با اصحاب و ياران مشغول مشورت درباره جنگ بود، او نزد پيامبر(صلي الله عليه وآله) آمد و عرضه داشت كه اگر پيامبر(صلي الله عليه وآله) به او اجازه دهد، آن شب را نزد همسر خود بماند، پيامبر(صلي الله عليه وآله) به او اجازه داد.
صبحگاهان به قدري عجله براي شركت در برنامه جهاد داشت كه موفق به انجام غسل نشد، با همان حال وارد معركه كارزار شد و سرانجام شربت شهادت نوشيد.
پيامبر(صلي الله عليه وآله) درباره او فرمود: فرشتگان را ديدم كه حنظله را در ميان آسمان و زمين غسل مي دهند! لذا بعد از آن حنظله به عنوان غسيل الملائكه ناميده شد.(1)
در شان نزول ديگري مي خوانيم كه آيه در داستان جنگ خندق نازل شد، در آن هنگام كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) با انبوه مسلمانان با سرعت مشغول كندن خندق در اطراف مدينه بودند، گروهي از منافقين به ظاهر در صف آنها بودند ولي كمتر كار انجام مي دادند و تا چشم مسلمانان را غافل مي ديدند، بدون اجازه گرفتن از پيامبر(صلي الله عليه وآله) آهسته به خانه هاي خود مي آمدند، اما هنگامي كه مسلمانان راستين مشكلي پيدا مي كردند، نزد پيامبر(صلي الله عليه وآله)آمده اجازه مي خواستند و به محض اينكه كار خود را انجام مي دادند باز مي گشتند و به حفر خندق ادامه مي دادند، تا از اين كار خير و مهم عقب نمانند، آيه فوق گروه اول را مذمت و گروه دوم را ستايش مي كند.(2)
در چگونگي ارتباط اين آيات با آيات قبل، بعضي از مفسران از جمله مرحوم طبرسي در مجمع البيان و نويسنده تفسير في ظلال گفته اند كه چون در آيات گذشته بخشي از نحوه معاشرت افراد با دوستان و خويشاوندان مطرح شده بود، آيات مورد بحث كيفيت معاشرت مسلمانان را با پيشوايشان پيامبر(صلي الله عليه وآله) مطرح نموده و لزوم انضباط را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نورالثقلين; ج3، ص628
2 ـ تفسير في ظلال القرآن، ج6، ص126
574 |
در برابر او تأكيد مي كند، تا در همه چيز گوش به فرمان پيامبر(صلي الله عليه وآله) باشند و در كارهاي مهم بدون ضرورت و بدون اجازه او از جمعيت جدا نشوند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه در چند آيه قبل، سخن از لزوم اطاعت خدا و پيامبر(صلي الله عليه وآله) در ميان بود و يكي از شئون اطاعت آن است كه بدون اذن و فرمان او كاري نكنند، لذا در آيات مورد بحث از اين مطلب سخن مي گويد.
به هر حال در نخستين آيه مي فرمايد: «مؤمنان واقعي كساني هستند كه ايمان به خداوند و رسولش آورده اند و هنگامي كه در كار مهمي كه حضور جمعيت را ايجاب مي كند با او باشند، بدون اذن و اجازه او به جايي نمي روند ; " إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلي أَمْر جامِع لَمْ يَذْهَبُوا حَتّي يَسْتَأْذِنُوهُ..." .
منظور از امر جامع، هر كار مهمي است كه اجتماع مردم در آن لازم است و تعاون و همكاري شان ضرورت دارد، خواه مساله مهم مشورتي باشد، خواه مطلبي پيرامون جهاد و مبارزه با دشمن و خواه نماز جمعه در شرايط فوق العاده و مانند آن، بنابر اين اگر مي بينيم بعضي از مفسران آن را به خصوص مشورت، يا خصوص مساله جهاد، يا خصوص نماز جمعه يا نماز عيد تفسير كرده اند بايد گفت: بخشي از معني آيه را منعكس ساخته اند و شان نزول هاي گذشته نيز مصداق هايي از اين حكم كلي هستند.
در حقيقت اين يك دستور انضباطي است كه هيچ جمعيت و گروه متشكل و منسجم نمي تواند نسبت به آن بي اعتنا باشد، چرا كه در اين گونه مواقع گاهي حتي غيبت يك فرد گران تمام مي شود و به هدف نهايي آسيب مي رساند، مخصوصا اگر رييس جمعيت، فرستاده پروردگار و پيامبر خداوند و رهبر روحاني نافذ الامر باشد.
توجه به اين نكته نيز لازم است كه منظور از اجازه گرفتن اين نيست كه هر كس كاري دارد يك اجازه صوري بگيرد و به دنبال كار خود برود، بلكه به راستي اجازه گيرد; يعني اگر رهبر، غيبت او را مضر تشخيص نداد، به او اجازه مي دهد و در غير اين صورت بايد بماند و گاهي كار خصوصي خود را فداي هدف مهمتر كند.
لذا در دنبال اين جمله اضافه مي كند: «كساني كه از تو اجازه مي گيرند آنها به راستي ايمان به خداوند و رسولش آورده اند، ايمانشان تنها با زبان نيست، بلكه با روح و جان مطيع فرمان تواند ;" ...إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ..." .
575 |
«در اين صورت هرگاه از تو براي بعضي از كارهاي مهم خود اجازه بخواهند، به هر
كس از آنها مي خواهي (و صلاح مي بيني) اجازه ده ; " ...فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ..." .
روشن است كه اينگونه افراد با ايمان با توجه به اينكه براي امر مهمي اجتماع كرده اند، هرگز براي يك كار جزيي اجازه نمي طلبند و منظور از «شانهم در آيه، كارهاي ضروري و قابل اهميت است.
از سوي ديگر، خواست پيامبر(صلي الله عليه وآله) مفهومش اين نيست كه بدون در نظر گرفتن جوانب امر و اثرات حضور و غياب افراد اجازه دهد، بلكه اين تعبير براي آن است كه دست رهبر باز باشد و در هر مورد، ضرورت حضور افراد را احساس مي كند به آنها اجازه رفتن را ندهد.
شاهد اين سخن اينكه در آيه 43 سوره توبه، پيامبر(صلي الله عليه وآله) را به خاطر اجازه دادن به بعضي از افراد مؤاخذه مي كند و مي گويد:" ...عَفَا اللهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّي يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ" ; «خداوند تو را عفو كرد، چرا به آنها اجازه دادي پيش از آنكه راستگويان از دروغگويان براي تو شناخته شوند؟!
اين آيه نشان مي دهد كه حتي پيامبر(صلي الله عليه وآله) در اجازه دادن افراد بايد دقت كند و تمام جوانب كار را در نظر گيرد و در اين امر مسئوليت الهي دارد.
در پايان آيه مي فرمايد: «هنگامي كه به آنها اجازه مي دهي براي آنان استغفار كن كه خداوند غفور و رحيم است ;" ... وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ" .
در اينجا اين سؤال پيش مي آيد كه اين استغفار براي چيست؟ مگر آنها با اجازه گرفتن از پيامبر(صلي الله عليه وآله) باز گنهكارند كه نياز به استغفار دارند؟!
اين سؤال را از دو راه مي توان پاسخ گفت: نخست اينكه آنها گر چه ماذون و مجازند ولي بالاخره كار شخصي خود را بر كار جمعي مسلمين مقدم داشته اند و اين خالي از يك نوع ترك اولي نيست(1) و لذا نياز به استغفار دارند (همانند استغفار بر يك عمل مكروه).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفاسير7 فخر رازي، روح المعاني و قرطبي، ذيل آيه مورد بحث.