بخش 23
سرسختی منافقان داخلی پایان توطئه یهود بنی نضیر در مدینه شأن نزول نکته ها 1 ـ لشکرهای نامرئی خدا! 2 - توطئه های امروز یهود جنگ احزاب آزمایش بزرگ الهی در میدان احزاب
576 |
ضمناً اين تعبير نشان مي دهد كه تا مي توانند از گرفتن اجازه خودداري كنند و فداكاري و ايثار نمايند كه حتي پس از اجازه باز عمل آنها ترك اولي است، مبادا حوادث جزيي را بهانه ترك گفتن اين برنامه هاي مهم قرار دهد.
ديگر اينكه آنها به خاطر رعايت ادب در برابر رهبرشان، درخور لطف الهي هستند و پيامبر(صلي الله عليه وآله) به عنوان تشكر از اين عمل براي آنها استغفار مي كند.(1)
در عين حال اين دو پاسخ با هم منافاتي ندارد و ممكن است هر دو منظور باشد.
البته اين دستور انضباطي مهم اسلامي مخصوص پيامبر(صلي الله عليه وآله) و يارانش نبوده است، بلكه در برابر تمام رهبران و پيشوايان الهي اعم از پيامبر(صلي الله عليه وآله) و امام(عليه السلام) و علمايي كه جانشين آنها هستند رعايت آن لازم است. زيرا مساله سرنوشت مسلمين و نظام جامعه اسلامي در آن مطرح است و حتي علاوه بر دستور قرآن مجيد، عقل و منطق نيز حاكم به آن است. زيرا اصولا هيچ تشكيلاتي بدون رعايت اين اصل پا بر جا نمي ماند و مديريت صحيح بدون آن امكان پذير نيست.
عجب اينكه بعضي از مفسران معروف اهل سنت، اين آيه را دليل بر جواز اجتهاد و واگذاري حكم به راي مجتهد دانسته اند ولي ناگفته پيدا است آن اجتهادي كه در مباحث اصول و فقه مطرح است، مربوط به احكام شرع است نه مربوط به موضوعات، اجتهاد در موضوعات قابل انكار نيست، هر فرمانده لشكر، هر رييس اداره و هر سرپرست گروهي، به هنگام تصميم گيري در مسايل اجرايي و موضوعات خارجي رأيش محترم است، اين
دليل بر آن نيست كه در احكام كلي شرع بتوان اجتهاد كرد و با مصلحت انديشي، حكمي وضع يا حكمي را نفي نمود.
سپس دستور ديگري در ارتباط با فرمان هاي پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) بيان كرده مي گويد: «دعوت پيامبر(صلي الله عليه وآله) را در ميان خود مانند دعوت بعضي از شما نسبت به بعضي ديگر تلقي نكنيد ; " لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً..." .
او هنگامي كه شما را براي مسأله اي فرا مي خواند حتما يك موضوع مهم الهي و ديني است، بايد آن را با اهميت تلقي كنيد و به طور جدي روي آن بايستيد، دعوت هاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير فخر رازي، ذيل آيه مورد بحث.
577 |
او را ساده نگيريد كه فرمانش فرمان خداوند و دعوتش دعوت پروردگار است.
سپس ادامه مي دهد: «خداوند كساني را كه از شما براي جدا شدن از برنامه هاي مهم پيامبر(صلي الله عليه وآله) پشت سر ديگران پنهان مي شوند و يكي پس از ديگري فرار مي كنند مي داند و مي بيند ; " لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً..." .
«اما آنها كه مخالفت فرمان او مي كنند، بايد از اين بترسند كه فتنه اي دامنشان را بگيرد، يا عذاب دردناك به آنها برسد ;" ...فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ..." .
«يَتَسَلَّلُونَ از ماده«تسلل در اصل به معني بر كندن چيزي است (مثلا گفته مي شود: «سل السيف من الغمد ; يعني «شمشير را از غلاف كشيد و معمولاً به كساني كه مخفيانه و به طور قاچاقي از جايي مي گريزند، متسللون گفته مي شود.
«لِواذ از «ملاوزه به معني استتار است و در اينجا به معني عمل كساني است كه پشت سر ديگري خود را پنهان مي كنند يا در پشت ديواري قرار مي گيرند و به اصطلاح افراد را خواب مي كنند و فرار مي كنند، اين عملي بوده است كه منافقين به هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) مردم را براي جهاد يا امر مهم ديگري فرا مي خواند، انجام مي دادند.
قرآن مجيد مي گويد: اين عمل زشت منافقانه شما اگر از مردم پنهان بماند از خداوند هرگز پنهان نخواهد ماند و اين مخالفت هاي شما در برابر فرمان پيامبر(صلي الله عليه وآله)مجازات دردناكي در دنيا و آخرت دارد.
در اينكه منظور از فتنه در اينجا چيست؟ بعضي از مفسران آن را به معني قتل و بعضي به معني گمراهي و بعضي به معني تسلط سلطان ظالم و سر انجام بعضي به معني بلاي نفاق كه در قلب انسان آشكار مي شود دانسته اند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از فتنه، فتنه هاي اجتماعي و نابساماني ها و هرج و مرج و شكست و ساير آفت هايي است كه بر اثر تخلف از فرمان رهبر دامن گير جامعه مي شود. ولي به هر حال فتنه، مفهوم وسيعي دارد كه همه اين امور و غير اينها را شامل مي شود. همانگونه كه «عَذابٌ أَلِيمٌ ممكن است عذاب دنيا يا آخرت يا هر دو را در بر گيرد.
578 |
قابل توجه اينكه در تفسير آيه فوق، غير از آنچه گفتيم دو احتمال ديگر ذكر كرده اند:
نخست اينكه: منظور از " لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً... "اين است كه هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) را صدا مي زنيد با ادب و احترامي كه شايسته مقام او است وي را بخوانيد، نه همچون صدا زدن يكديگر; زيرا بعضي از كساني كه با ادب اسلامي آشنا نبودند خدمت پيامبر(صلي الله عليه وآله)مي رسيدند و در ميان جمع يا تنهايي، مرتب يا محمد! يا محمد!.. مي گفتند به گونه اي كه شايسته يك رهبر بزرگ آسماني نبود، هدف اين است كه او را با تعبيراتي مانند يا رسول الله(صلي الله عليه وآله) و يا نبي الله(صلي الله عليه وآله) و با لحني معقول و مؤدبانه صدا بزنند.
در بعضي از روايات نيز اين تفسير وارد شده است ولي با توجه به آيه گذشته و تعبيرات ذيل خود اين آيه كه سخن از اجابت دعوت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و غايب نشدن از محضر او بدون اذن مي گويد، اين تفسير با ظاهر آيه سازگار نيست، مگر اينكه بگوييم هر دو مطلب مراد است و تفسير اول و دوم را در مفهوم آيه جمع بدانيم.
تفسير سومي نيز براي آيه نقل شده است كه بسيار ضعيف به نظر مي رسد و آن اينكه دعا و نفرين هاي پيامبر(صلي الله عليه وآله) را همچون نفرين خودتان در باره يكديگر نگيريد.(1) چرا كه دعا و نفرين او روي حساب و برنامه الهي است و مسلما كارگر خواهد شد.
اما با توجه به اينكه اين تفسير تناسبي با صدر و ذيل آيه ندارد و روايتي نيز در باره آن نرسيده، قابل قبول نيست.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه علماي اصول از جمله:" ...فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ..." چنين استفاده كرده اند كه اوامر پيامبر(صلي الله عليه وآله) دلالت بر وجوب دارد ولي اين استدلال اشكالاتي دارد كه در اصول به آن اشاره شده است.
آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره نور است، اشاره لطيف و پر معنايي است به مساله مبدأ و معاد كه انگيزه انجام همه فرمان هاي الهي است و در واقع ضامن اجراي همه اوامر و نواهي است، از جمله اوامر و نواهي مهمي كه در سر تا سر اين سوره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كلمه دعاء اگر بعد از آن لام باشد به معني دعا است و اگر علي باشد به معني نفرين است و اگر هيچكدام نباشد احتمال هر دو را دارد.
579 |
آمده است، مي فرمايد: «آگاه باشيد كه براي خداوند است آنچه كه در آسمان ها و زمين است ;" ...أَلا إِنَّ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ..." .
خدايي كه علم و دانش او همه جهان را در بر مي گيرد و مي داند آنچه را شما بر آن هستيد (روش شما، اعمال شما، عقيده و نيت شما، همه براي او آشكار است; " ...قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ..." .
تمام اين امور بر صفحه علم او ثبت است و «آن روز كه انسان ها به سوي او باز مي گردند، آنها را از اعمالي كه انجام دادند آگاه مي سازد و نتيجه آن را هر چه باشد به آنها مي دهد ; " ...وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا..." .
«و خدا به هر چيز عالم و آگاه است ; " ...وَ اللهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ..." .
قابل توجه اينكه در اين آيه سه بار بر روي علم خداوند نسبت به اعمال انسان ها تكيه شده است و اين به خاطر آن است كه انسان هنگامي كه احساس كند، كسي به طور دايم مراقب او است و ذره اي از پنهان و آشكارش بر او مخفي نمي ماند، اين اعتقاد و باور اثر تربيتي فوق العاده روي او مي گذارد و ضامن كنترل انسان در برابر انحرافات و گناهان است.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه; ج14، ص569
580 |
سرسختي منافقان داخلي
وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلي عَذاب عَظِيم(101)(1)
101 ـ و از (ميان) اعراب باديه نشيني كه اطراف شما هستند جمعي از منافقان اند و از اهل (خود) مدينه (نيز) گروهي سخت به نفاق پاي بندند كه آنها را نمي شناسي و ما آنها را مي شناسيم، به زودي آنها را دو باره مجازات مي كنيم (مجازاتي به وسيله رسوايي اجتماعي و مجازاتي به هنگام مرگ) سپس به سوي مجازات بزرگي (در قيامت) فرستاده مي شوند.
تفسير:
بار ديگر قرآن مجيد بحث را متوجه اعمال منافقان و گروههاي آنها كرده مي گويد در ميان كساني كه در اطراف شهر شما مدينه هستند گروهي از منافقان وجود دارند " وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ مُنافِقُونَ..." .
يعني تنها نبايد توجه خود را به منافقان داخل بيندازيد، بايد هشيار باشيد منافقان بيرون را نيز زير نظر بگيريد و مراقب فعاليتهاي خطرناك آنان باشيد.
كلمه اعراب همانگونه كه سابقاً هم اشاره كرديم معمولا به عربهاي باديه نشين گفته مي شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره توبه.
581 |
سپس اضافه مي كند در خود مدينه و از اهل اين شهر نيز گروهي هستند كه نفاق را تا سرحد سركشي و طغيان رسانده و سخت به آن پايبنداند و در آن صاحب تجربه اند ! " وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ..." .
مردوا از ماده مرد (بر وزن سرد) به معني طغيان و سركشي و بيگانگي مطلق مي باشد و در اصل به معني برهنگي و تجرد آمده و بهمين جهت به پسراني كه هنوز مو در صورتشان نروييده است امرد مي گويند شجرة مرداء يعني درختي كه هيچ برگ ندارد و مارد بمعني شخص سركش است كه بكلي از اطاعت فرمان خارج شده است.
بعضي از مفسران و اهل لغت اين ماده را به معني تمرين نيز گفته اند (از جمله در تاج العروس و قاموس تمرين يكي از معاني آن ذكر شده است).
و اين شايد بخاطر آن باشد كه تجرد مطلق از چيزي و خروج كامل از آن بدون ممارست و تمرين ممكن نيست.
به هر حال اين گروه از منافقان چنان از حق و حقيقت عاري و چنان بر كار خود مسلط بودند كه مي توانستند خود را در صف مسلمانان راستين جا بزنند بدون اينكه كسي متوجه آنها بشود.
اين تفاوت در تعبير كه در باره منافقان داخلي و خارجي در آيه فوق ديده مي شود گويا اشاره به اين نكته است كه منافقان داخلي در كار خود مسلط تر و طبعا خطرناكتراند و مسلمانان بايد شديدا مراقب آنها باشند، هر چند كه منافقان خارجي را نيز بايد از نظر دور ندارند.
لذا بلافاصله بعد از آن ميفرمايد: «تو آنها را نمي شناسي ولي ما مي شناسيم ; " لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ..." .
البته اين اشاره به علم عادي و معمولي پيغمبر است ولي هيچ منافات ندارد كه او از طريق وحي و تعليم الهي به اسرار آنان كاملا واقف گردد.
در پايان آيه مجازات شديد اين گروه را به اين صورت بيان مي كند كه: «ما بزودي آنها را دو باره مجازات خواهيم كرد و پس از آن به سوي عذاب بزرگ ديگري فرستاده خواهند شد ; " سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلي عَذاب عَظِيم" .
در اينكه عذاب عظيم اشاره به مجازات هاي روز قيامت است شكي نيست ولي در
582 |
اينكه، آن دو عذاب ديگر چه نوع عذابي است، در ميان مفسران گفتگو است و احتمالات متعددي پيرامون آن داده اند.
ولي بيشتر چنين بنظر مي رسد كه يكي از اين دو عذاب همان مجازات اجتماعي آنها بخاطر رسواييشان و كشف اسرار درونيشان مي باشد كه به دنبال آن تمام حيثيت اجتماعي خود را از دست مي دهند و شاهد آن را در آيات گذشته خوانديم و در بعضي از احاديث نيز آمده كه وقتي كار اين گروه به مراحل خطرناك مي رسيد پيامبر(صلي الله عليه وآله) آنها را با نام و نشان معرفي مي كرد و حتي از مسجد بيرون مي ساخت !
و مجازات دوم آنان همان است كه در آيه 50 سوره انفال اشاره شده، آنجا كه ميفرمايد: " وَ لَوْ تَري إِذْ يَتَوَفَّي الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ... "هر گاه كافران را بهنگامي كه فرشتگان مرگ جان آنها را مي گيرند ببيني كه چگونه به صورت و پشت آنها مي كوبند و مجازات مي كنند، به حال آنها تاسف خواهي خورد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه مجازات دوم اشاره به ناراحتي هاي دروني و شكنجه هاي رواني بوده باشد كه بر اثر پيروزي همه جانبه مسلمانان، دامن اين گروه را گرفت.
وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَي اللهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(102)(1)
102 ـ و گروهي ديگر به گناهان خود اعتراف كردند و اعمال صالح و ناصالحي را به هم آميختند، اميد مي رود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد خداوند غفور و رحيم است.
شان نزول: در مورد شان نزول آيه فوق رواياتي نقل شده كه در بيشتر آنها بنام ابولبابه انصاري برخورد مي كنيم، طبق روايتي او با دو يا چند نفر ديگر از ياران پيامبر(صلي الله عليه وآله)از شركت در جنگ تبوك خود داري كردند، اما هنگامي كه آياتي را كه در مذمت متخلفين وارد شده بود شنيدند، بسيار ناراحت و پشيمان گشتند، خود را به ستونهاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سوره توبه.
583 |
مسجد پيغمبر(صلي الله عليه وآله) بستند و هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله)بازگشت و از حال آنها خبر گرفت عرض كردند: آنها سوگند ياد كرده اند كه خود را از ستون باز نكنند تا اينكه پيامبر(صلي الله عليه وآله) چنين كند، رسولخدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: من نيز سوگند ياد مي كنم كه چنين كاري را نخواهم كرد مگر اينكه خداوند به من اجازه دهد.
آيه فوق نازل شد و خداوند توبه آنها را پذيرفت و پيامبر(صلي الله عليه وآله) آنها را از ستون مسجد باز كرد.
آنها به شكرانه اين موضوع همه اموال خود را به پيامبر(صلي الله عليه وآله)تقديم داشتند و عرض كردند: اين همان اموالي است كه بخاطر دلبستگي به آن ما از شركت در جهاد خود داري كرده ايم، همه اينها را از ما بپذير و در راه خدا انفاق كن !
پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: هنوز دستوري در اين باره بر من نازل نشده است، چيزي نگذشت كه آيه بعد نازل شد و دستور داد كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) قسمتي از اموال آنها را برگيرد و مطابق بعضي از روايات يك سوم از اموال آنها را پذيرفت.
در پاره اي ديگر از روايات مي خوانيم كه آيه فوق در باره ابو لبابه و راجع به داستان بني قريظه است بني قريظه كه گروهي از يهود بودند با او مشورت كردند كه آيا تسليم حكم پيامبر(صلي الله عليه وآله) بشوند يا نه او گفت اگر تسليم شويد همه شما را سر مي برند ! سپس از اين گفته خود پشيمان شد و توبه كرد و خود را به ستون مسجد بست و بعد آيه فوق نازل شد و خداوند توبه او را پذيرفت.
پس از اشاره به وضع منافقان داخل و خارج مدينه در آيه قبل در اينجا اشاره به وضع گروهي از مسلمانان گناهكار كه اقدام به توبه و جبران اعمال سوء خود كردند مي كند و ميفرمايد: گروه ديگري از آنها به گناهان خود اعتراف كردند " ...وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ..." .
و اعمال صالح و ناصالح را بهم آميختند " خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً..." .
سپس اضافه مي كند اميد مي رود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد و رحمت خويش را به آنان بازگرداند " ...عَسَي اللهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ..." .
زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است و داراي رحمتي وسيع و گسترده " إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ..." .
584 |
تعبير به عسي در آيه فوق كه معمولا در موارد اميدواري و احتمال پيروزي توام با احتمال عدم پيروزي گفته مي شود شايد به خاطر آن است كه آنها را در ميان بيم و اميد و خوف و رجاء كه دو وسيله تكامل و تربيت است قرار دهد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير به عسي اشاره باين باشد كه علاوه بر توبه و ندامت و پشيماني بايد در آينده شرايط ديگري را انجام دهند و گذشته را با اعمال نيك خود جبران نمايند.
ولي با توجه باينكه آيه را با بيان غفران و رحمت الهي تكميل مي كند جنبه اميدواري در آن غلبه دارد.
اين نكته نيز روشن است كه نزول آيه در باره ابو لبابه و يا ساير متخلفان جنگ تبوك مفهوم وسيع آيه را تخصيص نمي زند، بلكه تمام افرادي را كه اعمال نيك و بد را به هم آميخته اند و از كارهاي بد خويش پشيمانند فرا مي گيرد.
و لذا از بعضي دانشمندان نقل كرده اند كه گفته اند آيه فوق اميدبخشترين آيات قرآن است كه درها را بروي گنهكاران گشوده و توبه كاران را به سوي خود دعوت مي كند.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه، ج8، ص116.
585 |
پايان توطئه يهود بني نضير در مدينه
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
سَبَّحَ للهِِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(1)
هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لاَِوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللهِ فَأَتاهُمُ اللهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي اْلأَبْصارِ(2)
وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الاْخِرَةِ عَذابُ النّارِ(3)
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِّ اللهَ فَإِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقابِ(4)
ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَة أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلي أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللهِ وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ(5)(1)
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 ـ آنچه در آسمانها و زمين وجود دارد براي خدا تسبيح مي گويد و او عزيز و حكيم است .
2 ـ او كسي است كه كافران اهل كتاب را در اولين برخورد (با مسلمانان) از خانه هايشان بيرون راند، گمان نمي كرديد آنها خارج شوند و خودشان نيز گمان مي كردند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حشر
586 |
كه دژهاي محكمشان آنها را از عذاب الهي مانع مي شود، اما خداوند از آنجا كه گمان نمي كردند به سراغشان آمد و در قلب آنها ترس و وحشت افكند، به گونه اي كه خانه هاي خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران مي كردند، پس عبرت بگيريد اي صاحبان چشم!
3 ـ و اگر نه اين بود كه خداوند جلاي وطن را بر آنها مقرر داشته بود آنها را در همين دنيا مجازات مي كرد و براي آنها در آخرت نيز عذاب آتش است.
4 ـ اين به خاطر آن است كه آنها با خدا و رسولش دشمني كردند و هر كس با خدا دشمني كند عذاب الهي (در حق او) شديد است.
5 ـ هر درخت با ارزش نخل را قطع و يا آن را به حال خود واگذار كرديد، همه به فرمان خدا بود و هدف اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كند.
شان نزول:
مفسران و محدثان و ارباب تواريخ در مورد اين آيات شان نزول مفصلي ذكر كرده اند كه فشرده آن چنين است: در سرزمين مدينه سه گروه از يهود زندگي مي كردند بني نضير و بني قريظه و بني قينقاع و گفته مي شود كه آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولي چون در كتب مذهبي خود خوانده بودند كه پيامبري از سرزمين مدينه ظهور مي كند، به اين سرزمين كوچ كردند و در انتظار اين ظهور بزرگ بودند.
هنگامي كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به مدينه هجرت فرمود با آنها پيمان عدم تعرض بست ولي آنها هر زمان فرصتي يافتند از نقض اين پيمان فروگذار نكردند.
از جمله از اينكه بعد از جنگ احد (غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شد) كعب بن اشرف با چهل مرد سوار از يهود به مكه آمدند و يكسر به سراغ قريش رفتند و با آنها عهد و پيمان بستند كه همگي متحدا بر ضد محمد(صلي الله عليه وآله) پيكار كنند، سپس ابو سفيان با چهل نفر از مكيان و كعب بن اشرف يهودي با چهل نفر از يهود وارد مسجدالحرام شدند و در كنار خانه كعبه پيمانها را محكم ساختند، اين خبر از طريق وحي به پيامبر(صلي الله عليه وآله) رسيد.
ديگر اينكه پيامبر(صلي الله عليه وآله) روزي با چند نفر از بزرگان و يارانش به سوي قبيله بني نضير كه در نزديكي مدينه زندگي مي كردند آمد و مي خواست از آنها كمك يا وامي بگيرد براي پرداختن ديه دو مقتول از طايفه بني عامر كه به دست عمروبن اميه (يكي از
587 |
مسلمانان) كشته شده بود و شايد پيامبر(صلي الله عليه وآله) و يارانش مي خواستند در زير اين پوشش وضع بني نضير را از نزديك بررسي كنند، مبادا مسلمانان غافلگير شوند.
پيامبر(صلي الله عليه وآله) در بيرون قلعه يهود بود و با كعب بن اشرف در اين زمينه صحبت كرد، در اين هنگام در ميان يهوديان بذر توطئه اي پاشيده شد و با يكديگر گفتند شما اين مرد را در چنين شرايط مناسبي گير نمي آوريد، الان كه در كنار ديوار شما نشسته است يكنفر پشت بام رود و سنگ عظيمي بر او بيفكند و ما را از دست او راحت كند! يكي از يهود بنام عمروبن جحاش اعلام آمادگي كرد و به پشت بام رفت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از طريق وحي آگاه شد برخاست و به مدينه آمد، بي اينكه با ياران خود سخني بگويد، آنها تصور مي كردند پيامبر(صلي الله عليه وآله) باز بر مي گردد اما بعدا آگاه شدند كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) در مدينه است، آنها نيز به مدينه برگشتند و اينجا بود كه پيمان شكني يهود بر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مسلم شد و دستور آماده باش براي جنگ به مسلمانان داد.
در بعضي از روايات نيز آمده كه يكي از شعراي بني نضير به هجو و بدگويي پيامبر(صلي الله عليه وآله) پرداخت و اين خود دليل ديگري بر پيمان شكني آنها بود.
پيامبر(صلي الله عليه وآله) براي اينكه ضربه كاري قبلا به آنها بزند به محمدبن مسلمه كه با كعب بن اشرف بزرگ يهود آشنايي داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتي اين كار را كرد.
كشته شدن كعب بن اشرف تزلزلي در يهود ايجاد كرد به دنبال آن رسول خدا(صلي الله عليه وآله)دستور داد مسلمانان براي جنگ با اين قوم پيمان شكن حركت كنند، هنگامي كه آنها با خبر شدند به قلعه هاي مستحكم و دژهاي نيرومند خود پناه بردند و درها را محكم بستند، پيامبر(صلي الله عليه وآله) دستور داد بعضي درختان نخل را كه نزديك قلعه ها بود بكنند يا بسوزانند.
اين كار شايد به اين منظور صورت گرفت كه يهودان را كه علاقه شديدي به اموال خود داشتند از قلعه بيرون كشد و پيكار رودررو انجام گيرد، اين احتمال نيز داده شده كه اين نخلها مزاحم مانور سريع ارتش اسلام در اطراف قلعه ها بود و مي بايست بريده شود.
به هر حال اين كار فرياد يهود را بلند كرد گفتند اي محمد! تو پيوسته از اينگونه كارها نهي مي كردي، پس اين چه برنامه اي است؟ آيه پنجم اين سوره (از آيات فوق) نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه اين يك دستور خاص الهي بود.
588 |
محاصره چند روز طول كشيد و پيامبر(صلي الله عليه وآله) براي پرهيز از خونريزي به آنها پيشنهاد كرد كه سرزمين مدينه را ترك گويند و از آنجا خارج شوند، آنها نيز پذيرفتند، مقداري از اموال خود را برداشته و بقيه را رها كردند، جمعي به سوي اذرعات شام و تعداد كمي به سوي خيبر و گروهي به حيره رفتند و باقيمانده اموال و اراضي و باغات و خانه هاي آنها به دست مسلمانان افتاد.
هر چند تا آنجا كه مي توانستند، خانه هاي خود را به هنگام كوچ كردن تخريب كردند.
و اين ماجرا بعد از غزوه احد به فاصله ششماه و به عقيده بعضي بعد از غزوه بدر به فاصله ششماه اتفاق افتاد.
اين سوره با تسبيح و تنزيه خداوند و بيان عزت و حكمت او شروع مي شود، مي فرمايد: آنچه در آسمانها و زمين است براي خدا تسبيح مي گويد و او عزيز و حكيم است; " سَبَّحَ للهِِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ" .
و اين در حقيقت مقدمه اي است براي بيان سرگذشت يهود بني نضير همانها كه در شناخت خدا و صفاتش گرفتار انواع انحرافات بودند و همانها كه تكيه بر قدرت و عزت خويش مي كردند و در برابر پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) به توطئه برخاستند.
تسبيح عمومي موجودات زمين و آسمان اعم از فرشتگان و انسانها و حيوانات و گياهان و جمادات ممكن است با زبان قال باشد يا با زبان حال، چرا كه نظام شگفت انگيزي كه در آفرينش هر ذره اي به كار رفته با زبان حال بيانگر علم و قدرت و عظمت و حكمت خدا است.
و از سوي ديگر به عقيده جمعي از دانشمندان هر موجودي در عالم خود سهمي از عقل و درك و شعور دارد هر چند ما از آن آگاه نيستيم و به همين دليل با زبان خود تسبيح خدا مي گويد، هر چند گوش ما تواناي شنوايي آنرا ندارد، سرتاسر جهان غلغله تسبيح و حمد او است هر چند ما نامحرمان از آن بي خبريم، اما آنها كه از جمادي سوي جان جان رفته اند و براي آنان از غيب چشمي باز شده، با تمامي موجودات جهان همرازند و نطق آب و گل را به خوبي مي شنوند، چرا كه اين نطق محسوس اهل دل است!
به ذكرش هر چه خواهي در خروش است دلي داند چنين معني كه گوش است نه
589 |
بلبل بر گلش تسبيح خوان است كه هر خاري به توحيدش زبان است! شرح بيشتر پيرامون اين سخن ذيل آيه 44 سوره اسراء آمده است (جلد 12 صفحه 133 - 140).
بعد از بيان اين مقدمه به داستان رانده شدن يهود بني نضير از مدينه پرداخته مي فرمايد: «خداوند كسي است كه كافران اهل كتاب را در اولين اجتماع و برخورد با مسلمانان از خانه هايشان بيرون كرد! ; " ...هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لاَِوَّلِ الْحَشْرِ..." .
حشر در اصل به معني حركت دادن جمعيت و خارج ساختن آنها از قرارگاهشان به سوي ميدان جنگ و مانند آن است و منظور از آن در اينجا اجتماع و حركت مسلمانان از مدينه به سوي قلعه هاي يهود و يا اجتماع يهود براي مبارزه با مسلمين است و از آنجا كه اين نخستين اجتماع در نوع خود بود در قرآن به عنوان لاول الحشر ناميده شده و اين خود اشاره لطيفي است به برخوردهاي آينده با يهود بني نضير و يهود خيبر و مانند آنها.
و عجب اينكه جمعي از مفسران احتمالاتي در آيه داده اند كه هيچ تناسبي با محتواي آن ندارد، از جمله اينكه: منظور حشر اول در مقابل حشر روز قيامت از قبرها به سوي محشر است و عجبتر اينكه بعضي اين آيه را دليل بر اين گرفته اند كه حشر در قيامت در سرزمين شام واقع مي شود كه يهود از مدينه به سوي آن رانده شدند! و گويا همه اين احتمالات ضعيف ناشي از كلمه حشر است، در حالي كه اين واژه به معني حشر در قيامت نيست بلكه به هرگونه اجتماع و خروج از قرارگاه و حاضر شدن در ميدان اطلاق مي شود، چنانكه در آيه 17 سوره نمل مي خوانيم: " ...وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ اْلإِنْسِ وَ الطَّيْرِ..." ; «لشكريان سليمان از جن و انس و پرندگان نزد او جمع شدند.
و همچنين در مورد اجتماع براي مشاهده مبارزه موسي با ساحران فرعوني مي خوانيم: " ...وَ أَنْ يُحْشَرَ النّاسُ ضُحًي..."قرار ما اين است كه همه مردم هنگامي كه روز بالا مي آيد جمع شوند (طه ـ 59)
سپس مي افزايد: «شما هرگز گمان نمي كرديد كه آنها از اين ديار خارج شوند و آنها نيز گمان داشتند كه دژهاي محكمشان از شكست آنها و عذاب الهي مانع مي شود ; " ...ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللهِ..." .
آنها چنان مغرور و از خود راضي بودند كه تكيه گاهشان دژهاي نيرومند و قدرت
590 |
ظاهريشان بود، اين تعبير آيه نشان مي دهد كه يهود بني نضير در مدينه از امكانات وسيع و تجهيزات فراواني بهره مند بودند، به گونه اي كه نه خودشان باور مي كردند به اين آساني مغلوب شوند و نه ديگران ولي از آنجا كه خدا مي خواست به همه روشن سازد كه چيزي در برابر اراده او قدرت مقاومت ندارد حتي بدون آنكه جنگي رخ دهد آنها را از آن سرزمين بيرون راند! لذا در ادامه آيه مي فرمايد: «اما خداوند از آنجا كه گمان نمي كردند به سراغشان آمد و در قلبشان وحشت و ترس افكند، به گونه اي كه خانه هاي خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران مي كردند ; " ... فَأَتاهُمُ اللهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ..." .
آري خدا اين لشكر نامريي; يعني لشكر ترس را كه در بسياري از جنگها به ياري مؤمنان مي فرستاد بر قلب آنها چيره كرد و مجال هرگونه حركت و مقابله را از آنها سلب نمود، آنها خود را براي مقابله با لشكر برون آماده كرده بودند، بيخبر از آنكه خداوند لشكري از درون به سراغشان مي فرستد و چنان آنها را در تنگنا قرار مي دهد كه خودشان با دشمن براي تخريب خانه هايشان همكاري كنند.
درست است كه كشته شدن رييس آنها كعب بن اشرف قبل از اين ماجرا وحشتي بر دل آنها افكنده بود ولي مسلما منظور از آيه اين نيست آنچنان كه بعضي از مفسران گمان كرده اند - بلكه اين يكنوع امداد الهي بوده كه بارها در جنگهاي اسلامي به ياري مسلمين مي شتافت.
جالب اينكه مسلمانان از بيرون، دژهاي آنها را ويران مي كردند كه به داخل آن راه يابند و يهود از درون ويران مي كردند تا به صورت سالم به دست مسلمانان نيفتد و نتيجه اين همكاري ويران شدن استحكامات آنها بود! در مورد اين آيه تفسيرهاي ديگري نيز گفته شده، از جمله اينكه: يهود از داخل، ديواره دژها را ويران مي كردند تا فرار كنند و مسلمانان از بيرون تا به آنها دست يابند (ولي اين احتمال بعيد است).
و نيز گفته شده كه اين آيه معني كنايي دارد مثل اينكه مي گوييم فلانكس خانه و زندگيش را با دست خودش ويران كرد; يعني بر اثر نادانيها و لجاجت ها سبب بر باد دادن زندگي خود شد.
يا اينكه منظور يهود از تخريب بعضي از خانه ها اين بود كه دهانه كوچه هاي داخل
591 |
قلعه را ببندند تا مانع پيشروي مسلمانان شوند و در آينده نيز نتوانند در آن سكني گزينند.
يا اينكه قسمتي از خانه هاي داخل دژ را خراب كردند تا در صورت كشيده شدن ميدان نبرد به داخل دژ جاي كافي براي جنگيدن داشته باشند.
يا اينكه در بناي بعضي از خانه ها مصالح گرانقيمتي وجود داشت آنها را تخريب كردند تا آنچه قابل حمل بود ببرند ولي تفسير اول از همه مناسبتر است.
در پايان آيه به عنوان يك نتيجه گيري كلي مي فرمايد: «پس عبرت بگيريد اي صاحبان چشم! ; " ...فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي اْلأَبْصارِ..." .
«اعْتَبِرُو از ماده «اعتبار در اصل از عبور گرفته شده كه به معني گذشتن از چيزي است به سوي چيز ديگر و اينكه به اشك چشم عبرة گفته مي شود به خاطر عبور قطرات اشك از چشم است و عبارت را از اين رو عبارت مي گويند كه مطالب و مفاهيم را از كسي به ديگري منتقل مي كند و اطلاق تعبير خواب بر تفسير محتواي آن به خاطر اين است كه انسان را از ظاهر به باطن آن منتقل مي سازد.
وبه همين مناسبت به حوادثي كه به انسان پند مي دهد عبرت مي گويند، چرا كه انسان را به يك سلسله تعاليم كلي رهنمون مي گردد و از مطلبي به مطلب ديگر منتقل مي كند.
تعبير به اولي «الابصار ; «صاحبان چشم اشاره به كساني است كه حوادث را به خوبي مي بينند و با چشم باز موشكافي مي كنند و به عمق آن مي رسند.
(واژه بصر معمولا به عضو بينايي و بصيرت به درك و آگاهي دروني گفته مي شود).
در حقيقت اولي الابصار كساني هستند كه آمادگي گرفتن درسهاي عبرت دارند، لذا قرآن به آنها هشدار مي دهد كه از اين حادثه بهره برداري لازم كنيد.
شك نيست كه منظور از گرفتن عبرت اين است كه حوادث مشابه را كه از نظر حكم عقل يكسانند بر هم مقايسه كنند، مانند مقايسه حال كفار و پيمان شكنان ديگر بر يهود بني نضير ولي هرگز اين جمله ارتباطي با قياسات ظني كه بعضي در استنباط احكام ديني از آن استفاده مي كنند ندارد و تعجب است كه بعضي از فقهاي اهل سنت براي اثبات اين مقصود از آيه فوق استفاده كرده اند هر چند بعضي ديگر بر آن ايراد گرفته اند.
خلاصه اينكه: منظور از عبرت و اعتبار در آيه فوق انتقال منطقي و قطعي از موضوعي به موضوع ديگر است نه عمل كردن به پندار و گمان.
592 |
به هر حال به راستي كه سرنوشت اين قوم يهود با آن قدرت و عظمت و شوكت و با آن امكانات و استحكامات فراوان سرنوشت عبرت انگيزي بود، كه حتي بدون آنكه دست به اسلحه ببرند در مقابل جمعيت مسلمانان كه هرگز در ظاهر به پاي آنها نمي رسيدند تسليم شدند، خانه هاي خود را با دست خويش ويران كردند و اموالشان را براي مسلمانان نيازمند بجا گذاردند و در نقاط مختلف پراكنده شدند، در حالي كه طبق نقل تواريخ از آغاز به اين جهت در سرزمين مدينه سكني گزيده بودند كه پيامبر موعود كتب خويش را درك كنند و در صف اول يارانش قرار گيرند! و در حديثي از امام صادق(عليه السلام) مي خوانيم: «كان أكثر عبادة أبي ذر رحمه الله التّفكّر و الإعتبار ; «بيشترين عبادت ابو ذر تفكر و عبرت گرفتن بود.
اما مع الاسف بسيارند كساني كه بايد همه حوادث دردناك را خودشان بيازمايند و طعم تلخ شكست ها را شخصا بچشند و هرگز از وضع ديگران عبرت نمي گيرند.
امير مؤمنان علي(عليه السلام) مي فرمايد: «السعيد من وعظ بغيره ; «سعادتمند كسي است كه از ديگران پند و عبرت گيرد!
آيه بعد مي افزايد: «اگر نه اين بود كه خداوند بر آنها مقرر داشته بود كه جلاي وطن كنند و منطقه را ترك گويند آنها را در همين دنيا مجازات مي كرد ; " ...وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا..." بدون شك جلاي وطن و رها كردن قسمت عمده سرمايه هايي كه يك عمر فراهم كرده بودند خود براي آنها عذابي دردناك بود، بنابر اين منظور از جمله فوق اين است كه اگر اين عذاب براي آنها مقدر نشده بود عذاب ديگري كه همان قتل و اسارت به دست مسلمانان بود بر سر آنها فرود مي آمد، خدا مي خواست آنها در جهان آواره شوند و اي بسا اين آوارگي براي آنها دردناكتر بود; زيرا هر وقت به ياد آنهمه دژها و خانه هاي مجلل و مزارع و باغات خود مي افتادند كه در دست ديگران است و خودشان بر اثر پيمان شكني و توطئه بر ضد پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) در مناطق ديگر محروم و سرگردانند گرفتار آزار و شكنجه هاي روحي فراواني مي شدند.
آري خدا مي خواست اين گروه مغرور و فريبكار و پيمان شكن را گرفتار چنين سرنوشت دردناكي كند.
اما اين تنها عذاب دنياي آنها بود، لذا در پايان اين آيه مي افزايد: و براي آنها در
593 |
آخرت نيز عذاب آتش است (و لهم في الاخرة عذاب النار).
چنين است دنيا و آخرت كساني كه پشت پا به حق و عدالت زنند و بر مركب غرور و خود خواهي سوار گردند.
و از آنجا كه ذكر اين ماجرا علاوه بر بيان قدرت پروردگار و حقانيت پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله)بايد هشداري براي تمام كساني باشد كه اعمالي مشابه يهود بني نضير دارند تا مسأله در آنها خلاصه نشود در آيه بعد مطلب را تعليم داده، مي افزايد: اين مجازات دنيا و آخرت از آن جهت دامنگيرشان شد كه با خدا و رسولش به دشمني برخاستند ; " ...ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللهَ وَ رَسُولَهُ..." .
و هر كس به دشمني با خدا بر خيزد خداوند مجازاتش مي كند زيرا خدا شديد العقاب است ; " وَ مَنْ يُشَاقِّ اللهَ فَإِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقابِ..." .
شاقوا از ماده شقاق در اصل به معني شكاف و جدايي ميان دو چيز است و از آنجا كه هميشه دشمن در طرف مقابل قرار مي گيرد و خود را جدا مي سازد به عمل او شقاق مي گويند.
عين همين آيه با تفاوت بسيار جزيي در سوره انفال آيه 13 بعد از داستان جنگ بدر و در هم شكسته شدن مشركان آمده است كه بيانگر عموميت محتواي آن از هر نظر است .
قابل توجه اينكه: در آغاز آيه دشمني با خدا و رسول را مطرح مي كند و در ذيل آيه تنها سخن از دشمني با خدا است، اشاره به اينكه دشمني با رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نيز با دشمني خدا يكي است و از هم جدا نيست.
تعبير به «شديد العقاب هيچ منافاتي با «ارحم الراحمين بودن خداوند ندارد; زيرا آنجا كه جاي عفو و رحمت است، ارحم الراحمين است و آنجا كه جاي مجازات و عقوبت است اشدّ المعاقبين است; چنانكه در دعا آمده است: «...وَ أَيْقَنْتُ أَنَّكَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فِي مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَةِ... .
در آخرين آيه از آيات مورد بحث به پاسخ ايرادي مي پردازد كه يهود بني نضير ـ چنانكه در شان نزول نيز گفتيم ـ به پيامبر(صلي الله عليه وآله) متوجه مي ساختند، در آن موقع كه دستور داد قسمتي از نخلهاي نزديك قلعه هاي محكم يهود را ببرند (تا محل كافي براي نبرد
594 |
باشد، يا براي اينكه يهود ناراحت شوند و از قلعه ها بيرون آيند و درگيري در خارج قلعه روي دهد) آنها گفتند: اي محمد! مگر تو نبودي كه از اينگونه كارها نهي مي كردي؟ آيه نازل شد و گفت: «هر درخت با ارزش نخل را قطع يا به حال خود واگذار كرديد همه به فرمان خدا بود! ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَة أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلي أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللهِ..." .
و هدف اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كند: " ...وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ..." .
لينة از ماده لون به يكنوع عالي از درخت خرما مي گويند و بعضي آنرا از ماده لين به معني نرمي به نوعي از درخت خرما تفسير كرده اند كه شاخه هايي نرم و نزديك زمين و ميوه اي نرم و لذيذ دارد.
گاه «لِينَة به الوان و انواع مختلف درخت نخل يا نخله كريمه تفسير شده است كه تقريبا همه به يك چيز بر مي گردد.
به هر حال بعضي گفته اند: اقدام به قطع قسمتي از درختان نخل بني نضير از سوي بعضي از مسلمانان روي داد، در حالي كه بعضي ديگر مخالف بودند، در اينجا آيه فوق نازل شد و ميان آنها فصل خصومت كرد.
بعضي ديگر گفته اند: آيه ناظر به عمل دو نفر از اصحاب است كه يكي به هنگام قطع درختان نخل درختان خوب را مي بريد تا يهود را به خشم آورد (و از قلعه فرود آيند) و ديگري نخلهاي كم ارزش را مي بريد تا آنچه پر ارزش است براي استفاده آينده باقي بماند و به همين جهت در ميان آنها اختلاف افتاد آيه نازل شد و گفت هر دو به اذن الهي بوده است.
ولي ظاهر آيه اين است كه مسلمانان بعضي از درختان لينه (نوع خوب) را بريدند و بعضي از همانها را رها ساختند و اين عمل باعث ايراد يهود شد و قرآن به آنها پاسخ گفت تا روشن شود اين كار از روي هواي نفس نبوده، بلكه يك دستور الهي در اين زمينه صادر شده بود كه در شعاع محدود اين كار عملي گردد، تا بيش از حد ضايعاتي رخ ندهد.
در هر صورت اين حكم يك استثنا در قانون معروف اسلامي است كه مي گويد به هنگام حمله به دشمن نبايد درختان را قطع كرد و حيوانات را كشت و زراعت ها را آتش زد، اين تنها مربوط به موردي بوده است كه براي بيرون كشيدن دشمن از قلعه و يا فراهم
595 |
ساختن ميدان جنگ و مانند آن ضرورت داشته و در هر قانون كلي استثنائات جزيي ضروري غالبا وجود دارد، همانگونه كه اصل كلي بر نخوردن گوشت مردار است ولي به هنگام اجبار و اضطرار اكل ميته مجاز است.
جمله: " ...وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ..." ; «تا فاسقان را خوار و رسوا كند. نشان مي دهد كه لااقل يكي از اهداف اين كار خوار نمودن دشمن و در هم شكستن روحيه آنها بوده است.
نكته ها:
1 ـ لشكرهاي نامريي خدا!
در حالي كه اهل دنيا براي كسب پيروزي بر نيروهاي ظاهري و مادي خويش تكيه مي كنند، تكيه گاه خداپرستان ارزشهاي معنوي و امدادهاي الهي آنها است كه نمونه اي
از آن را در داستان شكست بني نضير و بيرون راندن آنها از مدينه در آيات فوق ملاحظه كرديم.
در اين آيات خوانديم كه يكي از عوامل مؤثر پيروزي همان ترس و وحشتي بود كه خدا بر دلهاي آنها افكند تا آنجا كه خانه هاي خود را با دست خود ويران مي كردند و حاضر شدند از اموال خود چشم بپوشند و از آن ديار بيرون روند.
نظير اين معني چند بار در آيات قرآن مجيد آمده است از جمله در داستان گروه ديگري از يهود بنام بني قريظه كه مسلمانان بعد از جنگ احزاب در يك درگيري شديد با آنها روبرو شدند نيز آمده است، مي فرمايد: " وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً..." ; «خداوند گروهي از اهل كتاب را كه از مشركان عرب حمايت كردند از دژهاي محكمشان فرود آورد و در دلهاي آنها ترس و وحشت افكند، تا آنجا كه گروهي را به قتل رسانديد و گروهي را اسير كرديد. (احزاب : 26).
همين معني در داستان جنگ بدر نيز آمده است كه مي گويد: سالقي في قلوب الذين كفروا الرعب: من به زودي در دلهاي كافران وحشت مي افكنم.
قسمتي از اين وحشت كه حكم يك لشكر نامريي الهي را دارد طبيعي است هر چند
596 |
قسمتي از آن اسرار آميز است و روابط آن با وسائل عادي بر ما مكشوف نيست، آنچه طبيعي است اينكه مؤمنان در هر حال خود را پيروز مي دانند خواه كشته و شهيد شوند و خواه دشمن را در هم بكوبند و كسي كه منطقش اين است ترس و وحشتي به خود راه نمي دهد، بلكه چنين انسان اعجوبه اي براي دشمنش وحشت انگيز است، همانگونه كه در دنياي امروز نيز كشورهاي بزرگي را مي بينيم كه با داشتن پيشرفته ترين سلاحها و بزرگترين ارتشها، از گروهي اندك مؤمنان راستين ستيزه جوي وحشت دارند و دائما مي كوشند با آنها درگير نشوند.
در حديثي از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي خوانيم كه فرمود: «نصرت بالرعب مسيرة شهر! ; من از جانب خدا به وسيله ترس و وحشت دشمنان ياري شده ام به فاصله يكماه.
يعني نه تنها كساني كه در ميدان نبرد با من رو برو مي شوند وحشت دارند بلكه در نقاطي كه دشمن از من يكماه راه فاصله دارد وحشت و اضطراب حاكم است! در مورد لشكريان حضرت مهدي (عج) نيز مي خوانيم كه سه لشكر او را ياري مي كنند: « الْمَلائكةُ، وَ الْمُؤمِنُون، وَ الرّعب! ; «فرشتگان و مؤمنان و ترس و وحشت!
در حقيقت آنها سعي مي كنند از برون ضربه نخورند اما خداوند از درون آنها را متلاشي مي كند و مي دانيم ضربه دروني جانكاهتر و جبران ناپذير است، چرا كه اگر تمام سلاحها و ارتشهاي دنيا در اختيار كسي باشد ولي روحيه نبرد نداشته باشد محكوم به شكست و نابودي است.
2 - توطئه هاي امروز يهود
تاريخ اسلام از همان آغاز با توطئه هاي آنها آميخته شده بود و در بسياري از حوادث دردناك آنها را داخل صحنه يا در پشت صحنه مشاهده مي كنيم و عجب اينكه آنها به عشق پيامبر موعود به سرزمين حجاز آمدند ولي بعد از اين ظهور بزرگ از دشمنان سرسخت شدند و هم امروز نيز در بيشتر توطئه هاي ضد اسلامي يهود را در صحنه و يا در پشت صحنه مشاهده مي كنيم و اين عبرتي است براي صاحبان بصيرت! و همانگونه كه تاريخ پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نشان مي دهد تنها طريق دفع آنان برخورد قاطعانه است، به خصوص صهيونيست ها كه در منطقشان هيچگونه مدارا و عدل و انصاف
597 |
نيست، زبانشان زور است و جز با زور و قدرت نمي توان با آنها سخن گفت ولي با اين حال از مؤمنان راستين بيش از هر چيز مي ترسند و اگر مسلمانان امروز همانند ياران پيامبر(صلي الله عليه وآله) از ايمان و استقامت و قاطعيت كافي برخوردار باشند ترس و وحشت آنها بر دلهاي اين دشمنان خونخوار چيره مي شود و مي توان با همين لشكر الهي آنها را از زمينهاي اشغال شده بيرون راند و اين درسي است كه رسول الله(صلي الله عليه وآله) در چهارده قرن قبل به ما داده است.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تفسير نمونه، ج23، ص499
598 |
جنگ احزاب
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً(9)
إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ اْلأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنُونَا(10)
هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِيداً(11)(1)
9 ـ اي كساني كه ايمان آورده ايد نعمت خدا را بر خودتان به ياد آوريد در آن هنگام كه لشكرهاي (عظيمي) به سراغ شما آمدند ولي ما باد و طوفان سختي بر آنها فرستاديم و لشكرياني كه آنها را نمي ديديد (و به اين وسيله آنها را در هم شكستيم) و خداوند به آنچه انجام مي دهيد بينا است.
10 ـ به خاطر بياوريد زماني را كه آنها از طرف بالا و پايين (شهر) شما وارد شدند (و مدينه را محاصره كردند) و زماني را كه چشم ها از شدت وحشت خيره شده بود و جانها به لب رسيده بود و گمان هاي گوناگون بدي به خدا مي برديد!
11 ـ در آنجا مؤمنان آزمايش شدند و تكان سختي خوردند.
آزمايش بزرگ الهي در ميدان احزاب
اين آيات و چندين آيه بعد از آن كه مجموعا هفده آيه را تشكيل مي دهد پيرامون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احزاب
599 |
يكي از بزرگترين آزمونهاي الهي در مورد مؤمنان و منافقان و امتحان صدق گفتار آنها در عمل سخن مي گويد.
اين آيات از يكي از مهمترين حوادث تاريخ اسلام; يعني جنگ احزاب، بحث مي كند، جنگي كه در حقيقت نقطه عطفي در تاريخ اسلام بود و كفه موازنه قوا را در ميان اسلام و كفر به نفع مسلمين بر هم زد و پيروزي در آن كليدي بود براي پيروزيهاي بزرگ آينده و در حقيقت كمر دشمنان در اين غزوه شكست و بعد از آن نتوانستند كار مهمي صورت دهند.
جنگ احزاب چنانكه از نامش پيدا است مبارزه همه جانبه اي از ناحيه عموم دشمنان اسلام و گروههاي مختلفي بود كه با پيشرفت اين آيين منافع نامشروعشان به خطر مي افتاد.
نخستين جرقه جنگ از ناحيه گروهي از يهود بني نضير زده شد آنگاه كه به مكه آمدند و طايفه قريش را به جنگ با پيامبر(صلي الله عليه وآله) تشويق كردند و به آنها قول دادند تا آخرين نفس در كنارشان مي ايستند، سپس به سراغ قبيله غطفان رفتند و آنها را نيز آماده كارزار كردند.
اين قبائل از هم پيمانان خود مانند قبيله بني اسد و بني سليم نيز دعوت كردند و چون همگي خطر را احساس كرده بودند، دست به دست هم دادند تا كار اسلام را براي هميشه يك سره كنند، پيامبر(صلي الله عليه وآله) را به قتل برسانند، مسلمين را در هم بكوبند، مدينه را غارت كنند و چراغ اسلام را خاموش سازند.
مسلمانان كه خود را در برابر اين گروه عظيم ديدند به فرمان پيامبر(صلي الله عليه وآله) به مشورت پرداختند و قبل از هر چيز با پيشنهاد سلمان فارسي، اطراف مدينه را خندقي كندند تا دشمن به آساني نتواند از آن عبور كند و شهر را مورد تاخت و تاز قرار دهد (و به همين جهت يكي از نام هاي اين جنگ، جنگ خندق است).
لحظات بسيار سخت و خطرناكي بر مسلمانان گذشت، جان ها به لب رسيده بود، منافقين در ميان لشكر اسلام سخت به تكاپو افتاده بودند، جمعيت انبوه دشمن و كمي لشگريان اسلام در مقابل آنها (تعداد لشكر كفر را ده هزار و لشكر اسلام را سه هزار نفر نوشته اند) و آمادگي آنها از نظر تجهيزات جنگي و فراهم كردن وسائل لازم، آينده
600 |
سخت و دردناكي را در برابر چشم مسلمانان مجسم مي ساخت.
ولي خدا مي خواست در اينجا آخرين ضربه بر پيكر كفر فرود آيد، صف منافقين را نيز از صفوف مسلمين مشخص سازد، توطئه گران را افشا كند و مسلمانان راستين را سخت در بوته آزمايش قرار دهد.
سرانجام اين غزوه ـ چنانكه شرح آن خواهد آمد ـ به پيروزي مسلمانان تمام شد، طوفاني سخت به فرمان خدا وزيدن گرفت، خيمه و خرگاه و زندگي كفار را در هم ريخت، رعب و وحشت شديدي در قلب آنها افكند و نيروهاي غيبي فرشتگان به ياري مسلمانان فرستاد.
قدرت نمايي هاي شگرفي همچون قدرت نمايي امير مؤمنان علي(عليه السلام) در برابر عمرو بن عبدِ وَدّ بر آن افزوده شد و مشركان بي آنكه بتوانند كاري انجام دهند پا به فرار گذاردند.
آيات هفده گانه فوق نازل شد و با تحليل هاي كوبنده و افشاگرانه خود به عاليترين وجه از اين حادثه مهم براي پيروزي نهايي اسلام و كوبيدن منافقان بهره گيري كرد.
اين دورنمايي بود از جنگ احزاب كه در سال پنجم هجري واقع شد.
از اينجا به سراغ تفسير آيات مي رويم و ساير جزييات اين غزوه را در بحث نكات بيان مي كنيم.
قرآن اين ماجرا را نخست در يك آيه خلاصه مي كند، سپس در 16 آيه ديگر به بيان خصوصيات آن مي پردازد.
مي گويد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد نعمت بزرگ خدا را بر خودتان به ياد آوريد در آن هنگام كه لشكرهاي (عظيمي) به سراغ شما آمدند " يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ..." .
ولي ما باد و طوفاني بر آنها فرستاديم و لشكرياني كه آنها را نمي ديديد و به اين وسيله آنها را در هم كوبيديم " ...فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها..." .
و خداوند به تمام كارهايي كه انجام مي دهيد (و كارهايي كه هر گروه در اين ميدان بزرگ انجام دادند) بصير و بينا است ; " ...وَ كانَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً..." .
در اينجا چند مطلب قابل دقت است: