بخش 25
2 ـ پیامبر 3 ـ بسیار یاد خدا کنید غزوه بنی قریظه یک پیروزی بزرگ دیگر نکته ها 1 ـ ریشه اصلی غزوه بنی قریظه 2 ـ ماجرای غزوه بنی قریظه 3 ـ پیامدهای غزوه بنی قریظه 4 ـ تعبیرات پر معنی آیات عمرة القضاء صلح حدیبیّه شأن نزول فرمان جنگ با ستمکاران
626 |
و لقد بححت من النداء بجمعكم هل من مبارز *** و وقفت إذ جبن الشجاع مواقف القرن المناجز
إنّي كذلك لم أزل متسرعاً نحو الهزاهز *** إنّ الشجاعة في الفتي و الجود من خير الغرائز(1)
«بس كه فرياد كشيدم در ميان جمعيت شما و مبارز طلبيدم، صدايم گرفت! من هم اكنون در جايي ايستاده ام كه شبه قهرمانان از ايستادن در موقف قهرمانان جنگجو ترس دارند! .
آري، بزرگواري و شجاعت در جوانمردان بهترين غرائز است! در اينجا پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرمان داد يك نفر برخيزد و شر اين مرد را از سر مسلمانان كم كند، اما هيچكس جز علي بن ابي طالب(عليه السلام) آماده اين جنگ نشد.
پيامبر(صلي الله عليه وآله) به او فرمود، اين عمروبن عبد ود است، علي(عليه السلام) عرض كرد من آماده ام هر چند عمرو باشد.
پيامبر(صلي الله عليه وآله) به او فرمود: نزديك بيا، عمامه بر سرش پيچيد و شمشير مخصوصش ذو الفقار را به او بخشيد و براي او دعا كرد: «اَللَّهُمَّ احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِهِ وَ مِنْ تَحْتِهِ ;(2) «خداوندا! او را از پيش رو و پشت سر و از راست و چپ و از بالا و پايين حفظ كن.
علي(عليه السلام) به سرعت به وسط ميدان آمد، در حالي كه اين اشعار را در پاسخ اشعار عمرو مي خواند:
لا تعجلنّ فقد أتاك مجيب صوتك غير عاجز *** ذو نيّة و بصيرة يرجو بذاك نجاة فائز
إنّي لآمل أن أقيم عليك نائحة الجنائز *** من ضربة فوهاء يبقي ذكرها عند الهزاهز(3)
«شتاب مكن كه پاسخگوي نيرومند دعوت تو فرا رسيد! آنكس كه نيتي پاك و بصيرتي شايسته و صداقتي كه نجات بخش هر انسان پيروز است دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تفسيرالقمي، ج2، ص183
2 . الكافي، ج8 ، ص277
3 . بحارالأنوار، ج39، ص5
627 |
من اميدوارم كه فرياد نوحه گران را بر كنار جنازه تو بلند كنم، از ضربه آشكاري كه صداي آن بعد از ميدان هاي جنگ باقي مي ماند و در همه جا مي پيچد!
و در اينجا بود كه پيامبر جمله معروف: «بَرَزَ اْلإِيمانُ كُلُّهُ إِلَي الشِّركِ كُلِّهِ را فرمود.
امير مؤمنان علي(عليه السلام) نخست او را دعوت به اسلام كرد، او نپذيرفت، سپس دعوت به ترك ميدان نمود، از آن هم ابا كرد و اين را براي خود ننگ و عار دانست، سومين پيشنهادش اين بود از مركب پياده شود و جنگ تن به تن به صورت پياده انجام گيرد.
عمرو خشمگين شد و گفت: من باور نمي كردم كسي از عرب چنين پيشنهادي به من كند، از اسب پياده شد و با شمشير خود ضربه اي بر سر علي(عليه السلام) فرود آورد، اما امير مؤمنان(عليه السلام) با چابكي مخصوص بوسيله سپر آن را دفع كرد ولي شمشير از سپر گذشت و سر علي(عليه السلام) را آزرده ساخت.
در اينجا علي(عليه السلام) از روش خاصي استفاده نمود، فرمود: تو مرد قهرمان عرب هستي و من با تو جنگ تن به تن دارم، اينها كه پشت سر تو هستند براي چه آمده اند و تا عمرو نگاهي به پشت سر كرد، علي(عليه السلام) شمشير را در ساق پاي او جاي داد، اينجا بود كه قامت رشيد عمرو به روي زمين در غلطيد، گرد و غباري سخت فضاي معركه را فرا گرفته بوده، جمعي از منافقان فكر مي كردند علي(عليه السلام) به دست عمرو كشته شد اما هنگامي كه صداي تكبير را شنيدند پيروزي علي(عليه السلام) مسجل گشت، ناگهان علي(عليه السلام) را ديدند در حالي كه خون
از سرش مي چكيد آرام آرام به سوي لشگر گاه باز مي گردد و لبخند پيروزي بر لب دارد و پيكر عمرو بي سر در گوشه اي از ميدان افتاده بود.
كشته شدن قهرمان معروف عرب، ضربه غير قابل جبراني بر لشكر احزاب و اميد و آرزوهاي آنان وارد ساخت ضربه اي بود كه روحيه آنان را سخت تضعيف كرد و آنها را از پيروزي مايوس ساخت و به همين دليل پيامبر(صلي الله عليه وآله) در باره آن فرمود: «لو وزن اليوم عملك بعمل جميع أمّة محمّد لرجح عملك علي عملهم و ذاك أنّه لم يبق بيت من المشركين إلاّ و قد دخله ذلّ بقتل عمرو و لم يبق بيت من المسلمين إلاّ و قد دخله عزّ بقتل عمرو ;(1) «اگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار، ج20، ص215
628 |
اين كار تو را امروز با اعمال جميع امت محمد مقايسه كنند بر آنها برتري خواهد داشت چرا كه با كشته شدن عمرو خانه اي از خانه هاي مشركان نماند مگر اينكه ذلتي در آن داخل شد و خانه اي از خانه هاي مسلمين نماند مگر اينكه عزتي در آن وارد گشت!
دانشمند معروف اهل سنت حاكم نيشابوري همين سخن را منتها با تعبير ديگري آورده است: «لمبارزة عليّ بن أبي طالب لعمرو بن عبد وَدّ يوم الخندق، أفضل من عمل أمّتي إلي يوم القيامة .(1)
فلسفه اين سخن پيدا است چرا كه در آن روز اسلام و قرآن ظاهرا بر لب پرتگاه قرار گرفته بود و بحراني ترين لحظات خود را مي پيمود، كسي كه با فداكاري خود بيشترين فداكاري را بعد از پيامبر(صلي الله عليه وآله) در اين ميدان نشان داد، اسلام را از خطر حفظ كرد و تداوم آن را تا روز قيامت تضمين نمود و اسلام از بركت فداكاري او ريشه گرفت و شاخ و برگ بر سر جهانيان گسترد، بنابر اين عبادت همگان مرهون او است.
بعضي نوشته اند كه مشركان كسي را خدمت پيامبر فرستادند تا جنازه عمرو را به ده هزار درهم خريداري كند (شايد تصور مي كردند مسلمانان با بدن عمرو همان خواهند كرد كه سنگدلان در جنگ احد با پيكر حمزه كردند) پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود جنازه او براي شما، ما هرگز بهايي در برابر مردگان نخواهيم گرفت! اين نكته نيز قابل توجه است كه وقتي
خواهر عمرو بر كنار كشته برادر رسيد و زره گران قيمت او را ديد كه علي(عليه السلام) از تن او بيرون نياورده است گفت: «ما قتله الا كفو كريم : من اعتراف مي كنم كه هماورد و كشنده او مرد بزرگواري بوده است!
و ـ اقدامات نظامي و سياسي پيامبر در اين ميدان
عوامل پيروزي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و مسلمانان در ميدان احزاب، علاوه بر تأييد الهي به وسيله باد و طوفان شديدي كه دستگاه احزاب را به هم ريخت و نيز علاوه بر لشگريان نامريي پروردگار، مجموعه اي از عوامل مختلف، از روشهاي نظامي، سياسي و عامل مهم اعتقادي و ايماني بود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كشف الغمه، ج1، ص150
629 |
1 ـ پيامبر(صلي الله عليه وآله) با قبول پيشنهاد حفر خندق، عامل تازه اي را در جنگ هاي عرب كه تا آن زمان وجود نداشت وارد كرد كه در تقويت روحيه سپاه اسلام و تضعيف سپاه كفر بسيار مؤثر بود.
2 ـ مواضع حساب شده لشكر اسلام و تاكتيك هاي نظامي مناسب، عامل مؤثري براي عدم نفوذ دشمن به داخل مدينه بود.
3 ـ كشته شدن عمروبن عبد ود به دست قهرمان بزرگ اسلام علي بن ابي طالب(عليه السلام) و فرو ريختن اميدهاي لشكر احزاب با مرگ وي، عامل ديگري بود.
4 ـ ايمان به پروردگار و توكل بر ذات پاك او كه بذر آن در دلهاي مسلمانان بوسيله پيامبر(صلي الله عليه وآله)، افشانده شده بود و مرتبا در طول جنگ وسيله تلاوت آيات قرآن و سخنان دلنشين پيامبر(صلي الله عليه وآله) آبياري مي شد، نيز يك عامل بزرگ محسوب مي گرديد.
5 ـ روش پيامبر(صلي الله عليه وآله)، روح بزرگ و اعتماد به نفس او به مسلمانان، قوت قلب و آرامش مي بخشيد.
6 ـ افزون بر اينها داستان نعيم بن مسعود يك عامل مؤثر براي ايجاد تفرقه در ميان لشكر احزاب و تضعيف آنان شد.
ز ـ داستان نعيم بن مسعود و نفاق افكني در لشكر دشمن!
نعيم كه تازه مسلمان شده بود و قبيله اش طايفه غطفان از اسلام او آگاه نبودند خدمت پيامبر(صلي الله عليه وآله) رسيد و عرض كرد هر دستوري به من بدهيد براي پيروزي نهايي به كار مي بندم.
فرمود: مثل تو در ميان ما يك نفر بيش نيست، اگر مي تواني در ميان لشكر دشمن اختلافي بيفكن كه جنگ مجموعه اي از نقشه هاي پنهاني است.
نعيم بن مسعود طرح جالبي ريخت، به سراغ يهود بني قريظه آمد كه در جاهليت با آنها دوستي داشت، گفت: شما بني قريظه مي دانيد كه من نسبت به شما علاقمندم! گفتند راست مي گويي، ما هرگز تو را متهم نمي كنيم.
گفت: طايفه قريش و غطفان مثل شما نيستند، اين شهر، شهر شما است، اموال و فرزندان و زنان شما در اينجا هستند و شما هرگز قادر نيستيد از اينجا نقل مكان كنيد.
630 |
قريش و طايفه غطفان براي جنگ با محمد و يارانش آمده اند و شما از آنها حمايت كرده ايد، در حالي كه شهرشان جاي ديگر است و اموال و زنانشان در غير اين منطقه، آنها اگر فرصتي دست دهد، غارتي مي كنند و با خود مي برند و اگر مشكلي پيش آيد به شهرشان باز مي گردند و شما در اين شهر مي مانيد و محمد و مسلما به تنهايي قادر به مقابله با او نيستيد، شما دست به اسلحه نبريد تا از قريش و غطفان وثيقه اي بگيريد، گروهي از اشراف خود را به شما بسپارند كه گروگان باشند تا در جنگ، كوتاهي نكنند.
يهود بني قريظه اين پيشنهاد را پسنديدند.
نعيم مخفيانه به سراغ قريش آمد به ابو سفيان و گروهي از رجال قريش گفت:
شما مراتب دوستي من را نسبت به خود به خوبي مي دانيد، مطلبي به گوش من رسيده است كه خود را مديون به ابلاغ آن مي دانم، تا مراتب خير خواهي را انجام داده باشم، اما خواهشم اين است كه از من نقل نكنيد!
گفتند: مطمئن باش! گفت: آيا مي دانيد جماعت يهود، از ماجراي شما با محمد(صلي الله عليه وآله)پشيمان شده اند و رسولي نزد او فرستاده اند كه ما از كار خود پشيمانيم، آيا كافي است كه ما گروهي از اشراف قبيله قريش و غطفان را براي تو گروگان بگيريم، دست بسته به تو بسپاريم تا گردن آنها را بزني، سپس در كنار تو خواهيم بود تا آنها را ريشه كن كنيم، محمد نيز با اين پيشنهاد موافقت كرده است، بنابر اين اگر يهود به سراغ شما بفرستند و گروگانهايي بخواهند، حتي يكنفر هم به آنها ندهيد كه خطر جدي است!
سپس به سراغ طايفه غطفان كه طايفه خود او بودند آمد، گفت: شما اصل و نسب مرا به خوبي مي دانيد، من به شما عشق ميورزم و فكر نمي كنم كمترين ترديدي در خلوص نيت من داشته باشيد.
گفتند: راست مي گويي، حتما چنين است! گفت: سخني دارم به شما مي گويم اما از من نشنيده باشيد! گفتند: مطمئن باش، حتما چنين خواهد بود، چه خبر؟ نعيم همان مطلبي را كه براي قريش گفته بود دائر به پشيماني يهود و تصميم بر گروگان گيري مو به مو براي آنها شرح داد و آنها را از عاقبت اين كار بر حذر داشت.
اتفاقا شب شنبه اي بود. (از ماه شوال سال 5 هجري) كه ابو سفيان و سران غطفان گروهي را نزد يهود بني قريظه فرستادند و گفتند: حيوانات ما در اينجا دارند تلف
631 |
مي شوند و اينجا براي ما جاي توقف نيست، فردا صبح حمله را بايد آغاز كنيم، تا كار يكسره شود.
يهود در پاسخ گفتند: فردا شنبه است و ما دست به هيچكاري نمي زنيم، بعلاوه ما از اين بيم داريم كه اگر جنگ به شما فشار آورده به شهرهاي خود باز گرديد و ما را در اينجا تنها بگذاريد، شرط همكاري ماآن است كه گروهي را به عنوان گروگان به دست ما بسپاريد.
هنگامي كه اين خبر به طايفه قريش و غطفان رسيد گفتند: به خدا سوگند معلوم مي شود نعيم بن مسعود راست مي گفت، خبري در كار است!
رسولاني به سوي يهود فرستادند و گفتند به خدا حتي يكنفر را هم به شما نخواهيم داد و اگر مايل به جنگ هستيد، بسم الله! بنو قريظه هنگامي كه از اين خبر آگاه شدند گفتند كه راستي نعيم بن مسعود چه حرف حقي زد؟ اينها قصد جنگ ندارند، حيله اي در كار است، مي خواهند غارتي كنند و به شهرهاي خود باز گردند و شما را در برابر محمد(صلي الله عليه وآله)تنها بگذارند، سپس پيام دادند كه حرف همان است كه گفتيم، به خدا تا گروگان نسپاريد، جنگ نخواهيم كرد، قريش و غطفان هم بر سر حرف خود اصرار ورزيدند و در ميان آنها اختلاف افتاد و در همان ايام بود كه شبانه طوفان سرد زمستاني در گرفت آنچنان كه خيمه هاي آنها را بهم ريخت و ديگها را از اجاق به روي زمين افكند.
اين عوامل دست به دست هم داد و همگي دست و پا را جمع كردند و فرار را بر قرار ترجيح دادند، به گونه اي كه حتي يك نفر از آنها در ميدان جنگ باقي نماند.
ح ـ داستان حذيفه
در بسياري از تواريخ آمده است حذيفه يماني مي گويد: ما در روز جنگ خندق آنقدر گرسنگي و خستگي و وحشت ديديم كه خدا مي داند، شبي از شبها (بعد از آنكه در ميان لشكر احزاب اختلاف افتاد) پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: آيا كسي از شما هست كه مخفيانه به لشكرگاه دشمن برود و خبري از آنان بياورد، تا رفيق من در بهشت باشد.
حذيفه مي گويد: به خدا سوگند هيچكس به خاطر شدت وحشت و خستگي و گرسنگي از جا برنخاست.
هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) چنين ديد مرا صدا زد، من خدمتش آمدم فرمود: برو، خبر
632 |
اين گروه را براي من بياور ولي هيچ كار ديگري در آنجا انجام مده تا بازگردي.
من آمدم در حالي كه طوفان سختي ميوزيد و اين لشكر الهي آنها را در هم مي كوبيد، خيمه ها در برابر تند باد فرو مي ريخت و آتش ها در بيابان پراكنده مي شد و ظرف هاي غذا واژگون مي گشت، ناگهان شبح ابو سفيان را ديدم كه در ميان آن ظلمت و تاريكي فرياد مي زند اي قريش هر كدام دقت كند كنار دستي خود را بشناسد، بيگانه اي در اينجا نباشد، من پيشدستي كردم و به كسي كه در كنارم بود گفتم: تو كيستي؟ گفت: من فلاني هستم، گفتم بسيار خوب.
سپس ابو سفيان گفت: به خدا سوگند اينجا جاي توقف نيست، شترها و اسب هاي ما از دست رفتند، يهود بني قريظه پيمان خود را شكستند و اين باد و طوفان چيزي براي ما نگذاشت.
سپس با سرعت به سراغ مركب خود رفت و آن را از زمين بلند كرد تا سوار شود به قدري شتاب زده بود كه مركب روي سه پاي خود ايستاد، هنوز عقال از پاي ديگرش نگشوده بود من فكر كردم با يك تير حساب او را برسم تير را به چله كمان گذاردم، همين كه خواستم رها كنم، به ياد سخن پيامبر(صلي الله عليه وآله) افتادم كه فرمود: دست از پا خطا مكن و برگرد و تنها خبر براي من بياور، من باز گشتم و ماجرا را عرض كردم.
پيامبر(صلي الله عليه وآله) عرض كرد:
«اَللَّهُمَّ أَنْتَ مُنزِلُ الْكِتابُ، سَرِيعُ الْحِساب، اهزم الأحزاب، اَلَّلهمَّ اهْزِمْهُم وَ زَلْزِلْهُم ; «خداوندا تو نازل كننده كتابي و سريع الحسابي، خودت احزاب را نابود كن. خداوندا! آنها را نابود و متزلزل فرماي!
ط ـ پيامدهاي جنگ احزاب
جنگ احزاب نقطه عطفي در تاريخ اسلام بود و توازن نظامي و سياسي را براي هميشه به نفع مسلمانان بهم زد، به طور خلاصه مي توان پيامدهاي پربار اين جنگ را در چند جمله بيان كرد:
الف ـ ناكام ماندن آخرين تلاش دشمن و در هم شكسته شدن برترين قدرت نهايي آنها.
633 |
ب ـ رو شدن دست منافقين و افشاگري كامل در مورد اين دشمنان خطرناك داخلي.
ج ـ جبران خاطره دردناك شكست احد.
د ـ ورزيدگي مسلمانان و افزايش هيبت آنان در قلوب دشمنان.
هـ ـ بالا رفتن سطح روحيه و معنويت مسلمين به خاطر معجزات بزرگي كه در آن ميدان مشاهده كردند.
و ـ تثبيت موقعيت پيامبر(صلي الله عليه وآله) در داخل و خارج مدينه.
ز ـ فراهم شدن زمينه براي تصفيه مدينه از شر يهود بني قريظه.
2 ـ پيامبر(صلي الله عليه وآله)
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) اسوه و قدوه بود، مي دانيم انتخاب فرستادگان خدا از ميان انسان ها به خاطر آن است كه بتوانند سرمشق عملي براي امت ها باشند، چرا كه مهمترين و مؤثرترين بخش تبليغ و دعوت انبياء، دعوتهاي عملي آنها است و به همين دليل دانشمندان اسلام، معصوم بودن را شرط قطعي مقام نبوت دانسته اند و يكي از براهين آن، همين است كه آنها بايد اسوه ناس و قدوه خلق باشند.
قابل توجه اينكه تاسي به پيامبر(صلي الله عليه وآله) كه در آيات مورد بحث آمده به صورت مطلق ذكر شده كه تاسي در همه زمينه ها را شامل مي شود، هر چند شان نزول آن جنگ احزاب است و مي دانيم شان نزولها هرگز، مفاهيم آيات را محدود به خود نمي كند.
و لذا در احاديث اسلامي مي بينيم كه در مسأله تاسي، مهمترين و ساده ترين مسائل مطرح شده است.
در حديثي از امير مؤمنان علي(عليه السلام) مي خوانيم: «و لأنّ الصّبرَ علي ولاة الأمر، مفروض لقول الله عزّ و جلّ لنبيّه(صلي الله عليه وآله) فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ و إيجابه مثل ذلك علي أوليائه و أهل طاعته بقوله: " ...لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ" ;«صبر و شكيبايي بر حاكمان اسلامي واجب است، چرا كه خداوند به پيامبرش دستور مي دهد شكيبايي كن آنچنان كه پيامبران اولوا العزم شكيبايي كردند و همين معني را بر دوستان و اهل طاعتش با دستور به تأسي جستن به پيامبر واجب فرموده است.
634 |
در حديث ديگري از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه فرمود: پيامبر(صلي الله عليه وآله) هنگامي كه نماز عشا را مي خواند، آب وضو و مسواكش را بالاي سرش مي گذاشت و سر آن را مي پوشانيد... سپس كيفيت نماز شب خواندن پيامبر(صلي الله عليه وآله) را بيان مي فرمايد و در آخر آن مي گويد: " لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ..." .
و به راستي اگر پيامبر(صلي الله عليه وآله) در زندگي ما، اسوه باشد، در ايمان و توكلش، در اخلاص و شجاعتش، در نظم و نظافتش و در زهد و تقوايش، به كلي برنامه هاي زندگي ما دگرگون خواهد شد و نور و روشنايي سراسر زندگي ما را فرا خواهد گرفت.
امروز بر همه مسلمانان، مخصوصا جوانان با ايمان و پرجوش فرض است كه سيره پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) را مو به مو بخوانند و به خاطر بسپارند و او را در همه چيز قدوه و اسوه خود سازند، كه مهمترين وسيله سعادت و كليد فتح و پيروزي همين است.
3 ـ بسيار ياد خدا كنيد
توصيه به ياد كردن خداوند و مخصوصا ذكر كثير كرارا در آيات قرآن وارد شده است و در اخبار اسلامي نيز اهميت فراوان به آن داده شده، تا آنجا كه در حديثي از ابوذر مي خوانيم كه مي گويد: وارد مسجد شدم و به حضور پيامبر(صلي الله عليه وآله) رسيدم... به من فرمود: «عَلَيْكَ بِتِلاوَةِ كِتابِ اللهِ وَ ذِكْرِ اللهِ كَثِيراً فَإِنَّهُ ذِكْرٌ لَكَ فِي السَّمَاءِ وَ نُورٌ لَكَ فِي الاَْرْضِ ; «بر تو باد كه قرآن را تلاوت كني و خدا را بسيار ياد نمايي كه اين سبب مي شود كه در آسمانها (فرشتگان) ياد تو كنند و نوري است براي تو در زمين.
در حديث ديگري از امام صادق(عليه السلام) چنين آمده: «إِذَا ذَكَرَ الْعَبْدُ رَبَّهُ فِي الْيَوْمِ مَرَّةً كَانَ ذَلِكَ كَثِير ;(1) «هنگامي كه انسان خدا را در روز يكصد بار ياد كند، اين ذكر كثير محسوب مي شود.
و نيز در حديثي از پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) نقل شده كه به يارانش فرمود:
«أَ لا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ أَعْمَالِكُمْ لَكُمْ أَرْفَعِهَا فِي دَرَجَاتِكُمْ وَ أَزْكَاهَا عِنْدَ مَلِيكِكُمْ وَ خَيْر لَكُمْ مِنَ الدِّينَارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ خَيْر لَكُمْ مِنْ أَنْ تَلْقَوْا عَدُوَّكُمْ فَتَقْتُلُوهُمْ وَ يَقْتُلُوكُمْ فَقَالُوا بَلَي فَقَالَ
1 . مستدرك الوسائل، ج5 ، ص293
635 |
ذِكْرُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَثِير ;(1) «آيا بهترين اعمال و پاكيزه ترين كارهاي شما را نزد پروردگار به شما بگويم؟، عملي كه برترين درجه شما است و بهتر از دينار و درهم و حتي بهتر از جهاد و شهادت در راه خدا است؟ عرض كردند: آري، فرمود: خدا را بسيار ياد كردن .
ولي هرگز نبايد تصور كرد كه منظور از ذكر پروردگار با اين همه فضيلت تنها ذكر زباني است، بلكه در روايات اسلامي تصريح شده كه منظور علاوه بر اين ذكر قلبي و عملي است; يعني هنگامي كه انسان در برابر كار حرامي قرار مي گيرد به ياد خدا بيفتد و آن را ترك گويد.
هدف اين است كه خدا در تمام زندگي انسان حضور داشته باشد و نور پروردگار تمام زندگي او را فرا گيرد، همواره به او بينديشد و فرمان او را نصب العين سازد.
مجالس ذكر مجالسي نيست كه گروهي بي خبر گرد هم آيند و به عيش و نوش پردازند و در ضمن مشتي اذكار اختراعي عنوان كنند و بدعت هايي را رواج دهند و اگر در حديث مي خوانيم كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: «بَادِرُوا إِلَي رِيَاضِ الْجَنَّةِ ; «به سوي باغهاي بهشت بشتابيد. ياران عرض كردند: «يَا رَسُولَ اللهِ وَ مَا رِيَاضُ الْجَنَّةِ؟ ;(2) «باغهاي بهشت چيست؟ فرمود: «حَلَقُ الذِّكْرِ «مجالس ذكر است.
منظور جلساتي است كه در آن علوم اسلامي احيا شود و بحثهاي آموزنده و تربيت كننده مطرح گردد، انسانها در آن ساخته شوند و گنهكاران پاك گردند و به راه خدا آيند.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الكافي، ج2، ص498
2 . من لايحضره الفقيه، ج4، ص409
3 ـ تفسير نمونه، ج17، ص267
636 |
غزوه بني قريظه يك پيروزي بزرگ ديگر
وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً(26)
وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللهُ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيراً(27)(1)
26 ـ خداوند گروهي از اهل كتاب را كه از آنها (مشركان عرب) حمايت كردند از قلعه هاي محكمشان پايين كشيد و در دلهاي آنها رعب افكند (كارشان به جايي رسيد كه) گروهي را به قتل مي رسانديد و گروهي را اسير مي كرديد.
27 ـ و زمينها و خانه هايشان را در اختيار شما گذاشت و (همچنين) زميني را كه هرگز در آن گام ننهاده بوديد و خداوند بر هر چيزي قادر است.
در مدينه سه طايفه معروف از يهود زندگي مي كردند: بني قريظه، بني النضير و بني قينقاع.
هر سه گروه با پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) پيمان بسته بودند كه با دشمنان او همكاري و به نفع آنها جاسوسي نكنند و با مسلمانان همزيستي مسالمت آميز داشته باشند ولي طايفه بني قينقاع در سال دوم هجرت و طايفه بني نضير در سال چهارم هجرت، هر كدام به بهانه اي پيمان خود را شكستند و به مبارزه روياروي با پيامبر(صلي الله عليه وآله) دست زدند، سرانجام مقاومت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احزاب.
637 |
آنها در هم شكست و از مدينه بيرون رانده شدند.
بني قينقاع به سوي اذرعات شام رفتند و بني نضير، قسمتي به سوي خيبر و بخشي به سوي شام رانده شدند.
بنابر اين در سال پنجم هجرت كه غزوه احزاب رخ داد، تنها طايفه بني قريظه در مدينه باقي مانده بودند و همانگونه كه در تفسير آيات هفده گانه جنگ احزاب گفتيم آنها در اين ميدان پيمان خود را شكستند، به مشركان عرب پيوستند و به روي مسلمانان شمشير كشيدند.
پس از پايان غزوه احزاب و عقب نشيني رسواي قريش و غطفان و ساير قبائل عرب از مدينه، طبق روايات اسلامي پيامبر(صلي الله عليه وآله) به منزل بازگشت و لباس جنگ از تن در آورد و به شستشوي خويشتن مشغول شد، در اين هنگام جبرييل به فرمان خدا بر او وارد شد و گفت: چرا سلاح بر زمين گذاردي؟ فرشتگان آماده پيكارند، هم اكنون بايد به سوي بني قريظه حركت كني و كار آنها يكسره شود.
به راستي هيچ فرصتي براي رسيدن به حساب بني قريظه بهتر از اين فرصت نبود، مسلمانان گرم پيروزي و بني قريظه، گرفتار وحشت شديد شكست و دوستان آنها از طوائف عرب خسته و كوفته و با روحيه اي بسيار ضعيف در حال هزيمت به شهر و ديار خود بودند و كسي نبود كه از آنها حمايت كند.
به هر حال منادي از طرف پيامبر(صلي الله عليه وآله) صدا زد كه پيش از خواندن نماز عصر به سوي بني قريظه حركت كنيد، مسلمانان به سرعت آماده جنگ شدند و تازه آفتاب غروب كرده بود كه قلعه هاي محكم بني قريظه را در حلقه محاصره خود در آوردند.
بيست و پنج روز اين محاصره به طول انجاميد و بعدا چنانكه در نكته ها خواهد آمد همگي تسليم شدند، گروهي به قتل رسيدند و پيروزي بزرگ ديگري بر پيروزي مسلمانان افزوده شده و سرزمين مدينه براي هميشه از لوث وجود اين اقوام منافق و دشمنان سرسخت لجوج پاك گرديد.
آيات مورد بحث اشاره فشرده و دقيقي به اين ماجرا است و همانگونه كه گفتيم اين آيات، بعد از حصول پيروزي نازل شد و خاطره اين ماجرا را به صورت يك نعمت و موهبت بزرگ الهي شرح داد.
638 |
نخست مي فرمايد: خداوند گروهي از اهل كتاب را كه از مشركان عرب حمايت كردند از قلعه هاي محكمشان پايين كشيد " وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ..." .
صياصي جمع صيصيه به معني قلعه هاي محكم است سپس به هر وسيله دفاعي نيز اطلاق شده است، مانند شاخ گاو و شاخكي كه در پاي خروس است.
اينجا روشن مي شود كه يهود قلعه هاي خود را در كنار مدينه در نقطه مرتفعي ساخته بودند و بر فراز برجهاي آنها به دفاع از خويشتن مشغول مي شدند.
(تعبير به انزل پايين آورد نيز ناظر به همين معني است).
سپس مي افزايد: خداوند در دلهاي آنها ترس و رعب افكند" وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ..." .
و سرانجام كارشان به جايي رسيد كه گروهي را به قتل مي رسانديد و گروهي را اسير مي كرديد " ...فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً..." .
و زمينها و خانه ها و اموال آنها را در اختيار شما گذارد" ...وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ..." .
اين چند جمله فشرده اي از تمام نتائج غزوه بني قريظه است كه گروهي از اين خيانتكاران به دست مسلمانان كشته شدند و گروهي به اسارت در آمدند و غنائم فراواني از جمله زمينها و خانه و اموالشان به مسلمانان رسيد.
تعبير به ارث از اين غنائم به خاطر آن است كه مسلمانان زحمت چنداني براي آن نكشيدند و به آساني آنهمه غنيمت كه نتيجه ساليان دراز ظلم و بيدادگري يهود و استثمار آنها در مدينه بود به دست مسلمين افتاد.
در پايان آيه مي فرمايد: همچنين زميني در اختيار شما قرار داد كه هرگز در آن گام ننهاده بوديد " ...وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها..." .
و خداوند بر هر چيزي قادر و توانا است " ...وَ كانَ اللهُ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيراً" .
در اينكه منظور از ارضا لم تطؤها كدام سرزمين است؟ در ميان مفسران گفتگو است: بعضي آن را اشاره به سرزمين خيبر دانسته اند كه بعدا به دست مسلمانان فتح شد.
بعضي اشاره به سرزمين مكه.
639 |
بعضي آن را سرزمين روم و ايران مي دانند.
و بعضي آن را اشاره به تمام سرزمينهايي مي دانند كه از آن روز به بعد تا روز قيامت در قلمرو مسلمين قرار گرفت.
ولي هيچيك از اين احتمالات با ظاهر آيه سازگار نيست، چرا كه آيه به قرينه فعل ماضي كه در آن آمده «أورثكم شاهد بر اين است كه اين زمين در همين ماجراي جنگ بني قريظه به تصرف مسلمين در آمد، بعلاوه سرزمين مكه كه يكي از تفاسير است سرزميني نبود كه مسلمانان در آن گام ننهاده باشند در حالي كه قرآن مي گويد: زميني را در اختيارتان گذارد كه در آن گام ننهاده بوديد.
ظاهرا اين جمله اشاره به باغات و اراضي مخصوصي است كه در اختيار بني قريظه بود و احدي حق ورود به آن را نداشت، چرا كه يهود در حفظ و انحصار اموال خود سخت مي كوشيدند.
و اگر از ماضي بودن اين فتح و پيروزي صرف نظر كنيم، تناسب بيشتري با سرزمين خيبر دارد كه به فاصله نه چندان زيادي از طايفه يهود گرفته شد و در اختيار مسلمين قرار گرفت (جنگ خيبر در سال هفتم هجرت واقع شد).
نكته ها:
1 ـ ريشه اصلي غزوه بني قريظه
قرآن مجيد گواه بر اين است كه عامل اصلي اين جنگ همان پشتيباني يهود بني قريظه از مشركان عرب در جنگ احزاب بود (زيرا مي فرمايد: " ...الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ..." ; كساني كه از آنها پشتيباني كردند...).
علاوه بر اين اصولا يهود در مدينه ستون پنجمي براي دشمنان اسلام محسوب مي شدند، در تبليغات ضد اسلامي كوشا بودند و هر فرصت مناسبي را كه براي ضربه زدن به مسلمين پيش مي آمد غنيمت مي شمردند.
همانگونه كه گفتيم از طوائف سه گانه يهود (بني قينقاع و بني نضير و بني قريظه) تنها گروه سوم به هنگام جنگ احزاب باقي مانده بودند و گروه اول و دوم به ترتيب در سالهاي دو و چهار هجري بر اثر پيمان شكني، محكوم و از مدينه رانده شدند و
640 |
مي بايست اين گروه سوم كه از همه آشكارتر به پيمان شكني و پيوستن به دشمنان اسلام دست زدند به كيفر اعمال ناجوانمردانه خود برسند و كيفر جنايات خود را بينند.
2 ـ ماجراي غزوه بني قريظه
گفتيم پيامبر(صلي الله عليه وآله) بلافاصله بعد از پايان جنگ احزاب، مأمور شد حساب يهود بني قريظه را روشن سازد، مي نويسند: آنچنان مسلمانان براي حضور در منطقه دژهاي بني قريظه عجله كردند كه حتي بعضي از نماز عصرشان غافل شدند و بناچار آن را بعدا قضا كردند، پيامبر(صلي الله عليه وآله) دستور محاصره دژهاي آنها را صادر كرد، بيست و پنج روز محاصره به طول كشيد، خداوند رعب و وحشت شديدي ـ همانگونه كه قرآن مي گويد ـ به دلهاي آنها افكند.
كعب بن اسد كه از سران يهود بود، گفت: من يقين دارم كه محمد(صلي الله عليه وآله) ما را رها نخواهد كرد، تا با ما پيكار كند، من به شما يكي از سه پيشنهاد را مي كنم هر كدام را خواستيد برگزينيد: پيشنهاد اولم اين است كه دست در دست اين مرد بگذاريم و به او ايمان بياوريم و پيروي كنيم; زيرا براي شما ثابت شده است كه او پيامبر خدا است و نشانه هاي او را در كتب خود مي يابيد در اين صورت جان و مال و فرزندان و زنان شما محفوظ خواهد بود.
گفتند: ما هرگز دست از حكم تورات بر نخواهيم داشت و چيزي به جاي آن نخواهيم پذيرفت.
گفت: اكنون كه اين پيشنهاد را نپذيرفتيد بياييد و كودكان و زنان خود را با دست خود به قتل برسانيد تا فكر ما از ناحيه آنها راحت شود! سپس شمشير بر كشيد و با محمد و يارانش بجنگيم، تا ببينيم خدا چه مي خواهد؟ اگر كشته شديم از ناحيه زن و فرزند نگراني نداريم و اگر پيروز شويم زن و فرزند بسيار است! گفتند ما اين بيچاره ها را با دست خود به قتل برسانيم؟! بعد از اينها زندگي براي ما ارزش ندارد.
كعب بن اسد گفت حال كه اين را هم نپذيرفتيد امشب شب شنبه است محمد(صلي الله عليه وآله) و يارانش گمان مي كنند امشب حمله اي نخواهيم كرد بياييم و آنها را غافلگير كنيم، شايد پيروز شويم.
641 |
گفتند اين كار را هم نخواهيم كرد ما هرگز احترام شنبه را ضايع نمي كنيم.
كعب گفت هيچ يك از شما از آن روزي كه از مادر متولد شده حتي يك شب آدم عاقلي نبوده است! بعد از اين ماجرا آنها از پيامبر(صلي الله عليه وآله) تقاضا كردند ابو لبابه را نزد آنان فرستد تا با او مشورت كنند.
هنگامي كه ابو لبابه نزد آنان آمد زنان و بچه هاي يهود در مقابل او به گريه افتادند، او تحت تأثير قرار گرفت، مردان گفتند: صلاح مي داني ما تسليم حكم محمد(صلي الله عليه وآله) شويم؟ ابو لبابه گفت آري ولي در همين حال اشاره به گلوي خود كرد; يعني همه شما را خواهد كشت! ابو لبابه همين كه از آنجا حركت كرد به خيانت خود متوجه شد، به سوي پيامبر(صلي الله عليه وآله)نيامد، مستقيماً به مسجد رفت و خود را به يكي از ستون هاي مسجد بست و گفت از جاي خود حركت نمي كنم تا خداوند توبه مرا بپذيرد.
سرانجام خداوند گناه او را به خاطر صداقتش بخشيد و آيه " ...وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ..." در اين باره نازل شد (سوره توبه آيه 102).
سرانجام يهود بني قريظه ناچار بدون قيد و شرط تسليم شدند پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود آيا راضي هستيد هر چه سعدبن معاذ در باره شما حكم كند اجرا نمايم؟ (آنها راضي شدند).
سعدبن معاذ گفت: اكنون موقعي رسيده كه سعد بدون در نظر گرفتن ملامت ملامت كنندگان حكم خدا را بيان كند.
سعد هنگامي كه از يهود مجددا اقرار گرفت كه هر چه او حكم كند خواهند پذيرفت چشم خود را بر هم نهاد و رو به سوي آن طرف كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) ايستاده بود كرد عرض كرد شما هم حكم مرا مي پذيريد؟ فرمود: آري، گفت: من مي گويم آنها كه آماده جنگ با مسلمانان بودند (مردان بني قريظه) بايد كشته شوند و فرزندان و زنانشان اسير و اموالشان تقسيم گردد، اما گروهي از آنان اسلام را پذيرفتند و نجات يافتند.
3 ـ پيامدهاي غزوه بني قريظه
پيروزي بر اين گروه ستمگر و لجوج نتايج پر باري براي مسلمانان داشت از جمله: الف ـ پاك شدن جبهه داخلي مدينه و آسوده شدن خاطر مسلمانان از جاسوسهاي يهود .
ب ـ فرو ريختن پايگاه مشركان عرب درمدينه و قطع اميد آنان از شورشي از درون.
642 |
ج ـ تقويت بنيه مالي مسلمين بهوسيله غنائم اين جنگ.
د ـ هموار شدن راه پيروزيهاي آينده، مخصوصا فتح خيبر!
هـ ـ تثبيت موقعيت حكومت اسلامي درنظر دوست ودشمن در داخلوخارج مدينه.
4 ـ تعبيرات پر معني آيات
از جمله تعبيراتي كه در آيات فوق به چشم مي خورد اين است كه در مورد كشته شدگان اين جنگ مي گويد: " ...فَرِيقاً تَقْتُلُونَ..."يعني فريقاً را مقدم بر تقتلون مي دارد در حالي كه در مورد اسيران فريقا را از فعل آن يعني تاسرون مؤخر داشته است، بعضي از مفسران در تفسير آن گفته اند اين به خاطر آن است كه در مسأله كشته شدگان، تكيه بيشتر روي اشخاص است چرا كه سران بزرگ آنها در اين گروه بودند ولي در مورد اسارت، افراد سرشناسي نبودند كه روي آنها تكيه كند، بعلاوه اين تقديم و تاخير، سبب شده كه قتل و اسر (كشتن و اسارت) كه دو عامل پيروزي بر دشمن است در كنار هم قرار گيرند و تناسب در ميان آنها رعايت شود.
و نيز در نخستين آيه مورد بحث، پايين آوردن يهود را از قلعه هايشان، قبل از جمله قذف في قلوبهم الرعب (خداوند در دلهاي آنها رعب وحشت افكند) ذكر كرده است، در حالي كه ترتيب طبيعي بر خلاف اين است; يعني نخست ايجاد رعب مي شود سپس پايين آمدن از آن قلعه هاي محكم، اين به خاطر آن است كه آنچه به حال مسلمانان مهم و شادي بخش بوده و هدف اصلي را تشكيل داده است، در هم شكستن قلعه هاي بسيار مستحكم آنها بوده است.
تعبير به " ...وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ..." و ديارهم نيز بيانگر اين حقيقت است كه شما بي آنكه زحمت چنداني براي اين جنگ متحمل شويد خداوند زمينها و خانه ها و اموال آنان را در اختيارتان قرار داد.
وبالاخره تكيه بر قدرت خداوند در آخرين آيه " ...وَ كانَ اللهُ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيراً "اشاره به اين است كه او يك روز وسيله باد و طوفان و لشكر نامريي، احزاب را شكست دادوروز ديگربالشكررعبووحشت،حاميان آنهايعني يهودبني قريظه رادرهم شكست(1).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نمونه، ج17، ص276
643 |
عمرة القضاء
عمرة القضاء همان عمره اي است كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) سال بعد از حديبيه; يعني در ذي القعده سال هفتم هجرت (درست يك سال بعد از آنكه مشركان آنها را از ورود به مسجدالحرام بازداشتند) به اتفاق يارانش انجام داد و نامگذاري آن به اين نام به خاطر آن است كه در حقيقت قضاي سال قبل محسوب مي شد.
توضيح اينكه، طبق يكي از مواد قرار داد حديبيه، برنامه اين بود كه مسلمانان در سال آينده مراسم عمره و زيارت خانه خداوند را آزادانه انجام دهند ولي بيش از سه روز در مكه توقف نكنند و در اين مدت سران قريش و مشركان سرشناس مكه از شهر خارج شوند (تا هم از درگيري احتمالي پرهيز شود و هم آنها كه به خاطر كينه توزي و تعصب ياراي ديدن منظره عبادت توحيدي مسلمانان را نداشتند آن را نبينند!).
در بعضي از تواريخ آمده است كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) با يارانش محرم شدند و با شترهاي قرباني حركت كردند و تا نزديكي ظهران رسيدند، در اين هنگام پيامبر(صلي الله عليه وآله) يكي از يارانش را به نام محمدبن مسلمه با مقدار قابل توجهي اسب هاي سواري و اسلحه پيشاپيش خود فرستاد، هنگامي كه مشركان اين برنامه را ديدند، شديدا ترسيدند و گمان كردند كه حضرت(صلي الله عليه وآله) مي خواهد با آنها نبرد كند و قرار داد دهساله خود را نقض نمايد. اين خبر را به اهل مكه دادند، اما هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) نزديك مكه رسيد، دستور داد تيرها و نيزه و سلاح هاي ديگر را به سرزميني كه ياجج نام داشت منتقل سازند و خود و يارانش تنها با شمشير آن هم غلاف كرده وارد مكه شدند.
644 |
اهل مكه هنگامي كه اين عمل را ديدند، خوشحال شدند كه به وعده وفا شده (گويا
اقدام پيغمبر(صلي الله عليه وآله) هشداري بود براي مشركان كه اگر بخواهند نقض عهد كنند و توطئه اي بر ضد مسلمانان بچينند آنها قدرت مقابله با آن را دارند).
رؤساي مكه از مكه خارج شدند تا اين مناظر را كه براي آنها دلخراش بود نبينند ولي بقيه اهل مكه از مردان و زنان و كودكان در مسير راه و در پشت بام ها و در اطراف خانه خداوند جمع شده بودند تا مسلمانان و مراسم عمره آنها را ببينند.
پيامبر(صلي الله عليه وآله) با ابهت خاصي وارد مكه شد و شتران قرباني فراواني همراه داشت، با نهايت محبت و ادب با اهل مكه رفتار كرد و دستور داد مسلمانان به هنگام طواف با سرعت حركت كنند و احرامي را كمي كنار بزنند، تا شانه هاي نيرومند و ستبر آنها آشكار شود و اين صحنه در روح و فكر مردم مكه به عنوان دليل زنده اي از قدرت و قوت و رشادت مسلمانان اثر گذارد.
مجموعاً عمرة القضاء هم عبادت بود و هم نمايش قدرت و بايد گفت كه بذر فتح مكه كه در سال بعد روي داد در همان ايام پاشيده شد و زمينه را كاملا براي تسليم مكيان در برابر اسلام فراهم ساخت.
اين وضع به قدري براي سران قريش ناگوار بود كه پس از گذشتن سه روز كسي را فرستادند خدمت پيامبر (صلي الله عليه وآله) كه طبق قرار داد بايد هر چه زودتر مكه را ترك كند.
جالب اينكه پيغمبر(صلي الله عليه وآله) زن بيوه اي را از زنان مكه كه با بعضي از سران معروف قريش خويشاوندي داشت، به ازدواج خود در آورد تا طبق رسم عرب پيوند خود را با آنها مستحكم كرده و از عداوت و مخالفت آنها بكاهد.
هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) پيشنهاد خروج ازمكه راشنيد فرمود: من مايلم براي مراسم اين ازدواج غذايي تهيه كنم و از شما دعوت نمايم كاري كه اگر انجام مي شد نقش مؤثري در نفوذ بيشتر پيامبر(صلي الله عليه وآله) در قلوب آنها داشت ولي آنها نپذيرفتند و اين دعوت را رسما رد كردند.(1) و(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مجمع البيان، ج9، ص127، في ظلال القرآن، ج7، ص511، تاريخ طبري، ج2، ص310، با تلخيص.
2 ـ تفسير نمونه، ج22، ص108
645 |
صلح حديبيّه
وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ(190)
وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتّي يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ(191)
فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(192)
وَ قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ للهِِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاّ عَلَي الظّالِمِينَ(193)(1)
190 ـ و در راه خدا، با كساني كه با شما مي جنگند، نبرد كنيد! و از حد تجاوز نكنيد، كه خدا تعدي كنندگان را دوست نمي دارد!
191 ـ و آنها را ] بت پرستاني كه از هيچ گونه جنايتي باكي ندارند [ هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد! و از آنجا كه شما را بيرون ساختند ] مكه [، آنها را بيرون كنيد و فتنه (و بت پرستي) از كشتار هم بدتر است! و با آنها، در نزد مسجدالحرام (در منطقه حرم)، جنگ نكنيد! مگر اينكه در آن جا با شما بجنگند.
پس اگر (در آن جا) با شما پيكار كردند، آنها را به قتل برسانيد! چنين است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره
646 |
جزاي كافران!
192 ـ و اگر خودداري كردند، خداوند آمرزنده و مهربان است.
193 ـ و با آنها پيكار كنيد! تا فتنه (و بت پرستي و سلب آزادي از مردم،) باقي نماند و دين، مخصوص خدا گردد.
پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشويد! زيرا) تعدي جز بر ستمكاران روا نيست.
شأن نزول:
بعضي از مفسران، دو شان نزول براي نخستين آيه از اين آيات نقل كرده اند.
نخست اينكه اين آيه اولين آيه اي بود كه در باره جنگ با دشمنان اسلام نازل شد و پس از نزول اين آيه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) با آنها كه از در پيكار در آمدند، پيكار كرد و نسبت به آنان كه سر جنگ نداشتند خودداري مي كرد و اين ادامه داشت تا دستور اقتلوا المشركين كه اجازه پيكار با همه مشركان را مي داد نازل شد.(1)
دوم شان نزولي است كه از ابن عباس نقل شده كه اين آيه در مورد صلح حديبيه نازل گرديد و جريان چنين است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با 1400 نفر از ياران خود، آماده عمره شدند، چون به سرزمين حديبيه (محلي است در نزديكي مكه) رسيدند، مشركان از ورود آنها به مكه و انجام مناسك عمره، ممانعت كردند و پس از گفتگوي زياد با پيامبر(صلي الله عليه وآله)مصالحه كردند، كه سال بعد براي انجام عمره به مكه بيايند و آنان مكه را سه روز براي او و مسلمانان خالي خواهند كرد تا طواف خانه خدا كنند.
سال بعد هنگامي كه آماده رفتن به مكه شدند، از اين خائف بودند كه مشركان به وعده خود وفا نكنند و مانع شوند و جنگي به وقوع پيوندد و در صورت وقوع حادثه يا جنگ، پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) از مقاتله در ماه حرام ناراحت بود، كه آيه فوق در اين مورد نازل شد و دستور داد كه اگر دشمن نبرد را شروع كند شما هم در برابر او به مبارزه برخيزيد.(2)
به نظر مي رسد كه شان نزول اول مناسب آيه اول و شان نزول دوم مناسب آيات بعد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير فخر رازي، ج5، ص127
2 ـ مجمع البيان، ج17 ص284
647 |
است ولي به هر حال مفهوم آيات دلالت دارد كه همه با هم، يا با فاصله كمي نازل شده است.
فرمان جنگ با ستمكاران
در نخستين آيه، قرآن دستور مقاتله و مبارزه با كساني كه شمشير به روي مسلمانان مي كشند صادر كرده و به آنان اجازه داده است كه براي خاموش ساختن دشمنان دست به اسلحه ببرند و به تعبير ديگر دوران صبر و شكيبايي مسلمانان تمام شده بود و به قدر كافي قوت و قدرت پيدا كرده بودند كه با شجاعت و صراحت، از خود و حقوق خويش دفاع كنند، مي فرمايد: با كساني كه با شما مي جنگند در راه خدا پيكار كنيد " وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ..." .
تعبير به في سبيل الله، هدف اصلي جنگ هاي اسلامي را روشن مي سازد كه جنگ در منطق اسلام هرگز به خاطر انتقام جويي يا جاه طلبي يا كشورگشايي يا بدست آوردن غنائم و اشغال سرزمين هاي ديگران نيست.
اسلام همه اينها را محكوم مي كند و مي گويد: سلاح به دست گرفتن و به جهاد پرداختن فقط بايد در راه خدا و براي گسترش قوانين الهي و بسط توحيد و عدالت و دفاع از حق و ريشه كن ساختن ظلم و فساد و تباهي باشد.
همين نكته است كه جنگهاي اسلامي را از تمام جنگهايي كه در جهان روي مي دهد جدا مي سازد و نيز همين هدف، در تمام ابعاد جنگ اثر مي گذارد و كميت و كيفيت جنگ، نوع سلاح، چگونگي رفتار با اسيران، را به رنگ في سبيل الله در مي آورد.
سبيل به گفته راغب در مفردات در اصل به معني راهي است كه پيمودن آن آسان است و بعضي آن را منحصرا به معني راه حق تفسير كرده اند ولي با توجه به اينكه اين واژه در قرآن مجيد، هم به راههاي حق و هم به راههاي باطل اطلاق شده، شايد منظورشان اين باشد كه از قرائن، حق بودن آن را استفاده كرده اند.
شك نيست كه پيمودن راه خدا (سبيل الله) يا به تعبير ديگر راه دين و آيين او، با تمام مشكلاتي كه دارد، چون موافق روح و جان افراد با ايمان است، كاري است آسان و گوارا، به همين دليل مؤمنان داوطلبانه و آشكارا، از آن استقبال مي كنند، هر چند
648 |
سرانجامش شهادت باشد.
جمله " ...الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ..." نيز صراحت دارد كه اين دستور مخصوص مقابله با كساني است كه دست به اسلحه مي برند و تا دشمن به مقاتله و مبارزه بر نخيزد، مسلمانان نبايد حمله كنند و چنانكه خواهيم ديد، اين اصل (جز در بعضي موارد استثنايي كه خواهد آمد) همه جا محترم شمرده شده است.
جمعي از مفسران، مفهوم " ...الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ..." را در دايره خاصي محدود كرده اند، در حالي كه آيه مفهوم گسترده اي دارد و تمام كساني را كه به نحوي از انحاء به پيكار بر مي خيزند شامل مي شود.
ضمناً از اين آيه استفاده مي شود كه هرگز غير نظاميان (مخصوصا زنان و كودكان) نبايد مورد تهاجم واقع شوند; زيرا آنها به مقاتله بر نخواسته اند، بنابر اين مصونيت دارند.
سپس توصيه به رعايت عدالت، حتي در ميدان جنگ و در برابر دشمنان كرده مي فرمايد: «از حد تجاوز نكنيد ; " ...وَ لا تَعْتَدُوا..." .
چرا كه خداوند، تجاوزكاران را دوست نمي دارد " ...إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ..." .
آري هنگامي كه جنگ براي خدا و در راه خدا باشد، هيچگونه تعدي و تجاوز، نبايد در آن باشد و درست به همين دليل است كه در جنگهاي اسلامي ـ بر خلاف جنگهاي عصر ما ـ رعايت اصول اخلاقي فراواني توصيه شده است، مثلا
افرادي كه سلاح بر زمين بگذارند و كساني كه توانايي جنگ را از دست داده اند، يا اصولا قدرت بر جنگ ندارند، همچون مجروحان، پير مردان، زنان و كودكان نبايد مورد تعدي قرار گيرند، باغستانها و گياهان و زراعت ها را نبايد از بين ببرند و از مواد سمي براي زهرآلود كردن آبهاي آشاميدني دشمن (جنگ شيميايي و ميكروبي) نبايد استفاده كنند.
علي(عليه السلام) ـ طبق آنچه در نهج البلاغه آمده ـ به لشكريانش، قبل از شروع جنگ صفين دستور جامعي در اين زمينه داده كه شاهد گوياي بحث ما است: «لا تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّي يَبْدَءُوكُمْ فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللهِ عَلَي حُجَّة وَ تَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّي يَبْدَءُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرَي لَكُمْ عَلَيْهِمْ فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللهِ فَلا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لا تُصِيبُوا مُعْوِراً وَ لا تُجْهِزُوا عَلَي جَرِيح وَ لا تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًي وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ .
«با آنها نجنگيد تا جنگ را آغاز كنند، چه اينكه شما بحمدالله (براي حقانيت خود)
649 |
داراي حجت و دليل هستيد و واگذاشتن آنها تا نبرد را آغاز كنند، حجت ديگري است به سود شما و بر زيان آنان، آنگاه كه به اذن خدا آنان را شكست داديد، فراريان را نكشيد و بر ناتوانها ضربه نزنيد و مجروحان را به قتل نرسانيد و با اذيت و آزار، زنان را به هيجان نياوريد، هر چند به شما دشنام دهند و به رهبران شما ناسزا گويند.
اين نكته نيز لازم به يادآوري است كه بعضي از مفسران، طبق پاره اي از روايات، اين آيه را ناسخ آيه اي كه منع از پيكار مي كند دانسته اند مانند " ...كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ..." ; «دست به پيكار نزنيد و بعضي آن را منسوخ به آيه: " وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً..." ; «با همه مشركان پيكار كنيد. شمرده اند ولي حق اين است كه اين آيه نه ناسخ است و نه منسوخ; زيرا ممنوع بودن جنگ با كفار متجاوز، زماني بود كه مسلمانان از توان كافي برخوردار نبودند و با تغيير شرايط موظف شدند از خود دفاع كنند و نيز مسأله پيكار با مشركان در واقع يك استثناء نسبت به آيه محسوب مي شود، بنابر اين تغيير حكم به خاطر تغيير شرايط نه نسخ است و نه استثناء ولي قرائن نشان مي دهد كه در روايات و همچنين كلمات پيشينيان، نسخ مفهومي غير از مفهوم امروز داشته به طوري كه معني گسترده آن شامل اين گونه امور نيز مي شده است.
در آيه بعد كه تكميلي است بر دستور آيه قبل با صراحت بيشتري، سخن مي گويد، مي فرمايد: آنها (همان مشركاني كه از هيچ گونه ضربه زدن به مسلمين خودداري نمي كردند) را هر كجا بيابيد به قتل برسانيد و از آنجا كه شما را بيرون ساختند (مكه) آنها را بيرون كنيد چرا كه اين يك دفاع عادلانه و مقابله به مثل منطقي است " ...وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ..." .
سپس مي افزايد: فتنه از كشتار هم بدتر است" ...وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ..." .
در اينكه فتنه چيست، مفسران و ارباب لغت، درباره آن بحث هايي دارند، اين واژه در اصل از فتن (بر وزن متن) گرفته شده كه به گفته راغب در مفردات به معني قرار دادن طلا در آتش، براي ظاهر شدن ميزان خوبي آن از بدي است و به گفته بعضي گذاشتن طلا در آتش براي خالص شدن از ناخالصي هاست واژه فتنه و مشتقات آن در قرآن مجيد، دهها بار ذكر شده و در معاني مختلفي به كار رفته است.
گاه به معني آزمايش و امتحان است، مانند: " أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا
650 |
وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ" ; «مردم گمان مي كنند، همين كه گفتند ايمان آورديم، رها مي شوند و آزمايش نخواهند شد.
و گاه به معني فريب دادن، چنانكه مي فرمايد: " ...يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ... "«اي فرزندان آدم، شيطان شما را نفريبد .
و گاه به معني بلا و عذاب آمده مانند:" ...يَوْمَ هُمْ عَلَي النّارِ يُفْتَنُونَ * ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ" ; «آن روز كه آنها بر آتش، عذاب مي شوند و به آنها گفته مي شود بچشيد عذاب خود را.
و گاه به معني گمراهي آمده، مانند: " ...وَ مَنْ يُرِدِ اللهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللهِ شَيْئاً..." ; «كسي كه خدا گمراهي او را بخواهد (و از او سلب توفيق كند) هيچ قدرتي براي نجات او، در برابر خداوند نخواهي داشت.
و گاه به معني شرك و بت پرستي يا سد راه ايمان آورندگان، آمده مانند آيه
مورد بحث و بعضي آيات بعد از آن كه مي فرمايد: " ...وَ قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ للهِِ..." با آنها پيكار كنيد تا شرك از ميان برود و دين مخصوص خداي يگانه باشد.
ولي ظاهر اين است كه تمام اين معاني به همان ريشه اصلي كه در معني فتنه گفته
شد باز مي گردد (همانگونه كه غالب الفاظ مشترك چنين حالي را دارند) زيرا با توجه به اينكه معني اصلي، قرار دادن طلا در زير فشار آتش براي خالص سازي، يا جدا كردن سره از ناسره است، در هر مورد كه نوعي فشار و شدت وجود داشته باشد اين
واژه به كار مي رود، مانند امتحان كه معمولا با فشار و مشكلات همراه است و عذاب كه
نوع ديگري از شدت و فشار است و فريب و نيرنگ كه تحت فشارها انجام مي گيرد و همچنين شرك يا ايجاد مانع در راه هدايت خلق كه هر كدام متضمن نوعي فشار و شدت است.
كوتاه سخن اينكه: آيين بت پرستي و فسادهاي گوناگون فردي و اجتماعي مولود آن، در سرزمين مكه رايج شده بود و حرم امن خدا را آلوده كرده بود و فساد آن از قتل و كشتار هم بيشتر بود، آيه مورد بحث مي گويد به خاطر ترس از خون ريزي، دست از پيكار با بت پرستي بر نداريد كه بت پرستي از قتل، بدتر است.