بخش 28

روز اکمال دین کدام است؟ یک سؤال لازم آیه ولایت شأن نزول شهادت احادیث و مفسران و مورخان پاسخ به هشت ایراد مخالفان بر آیه ولایت سوره کوثر محتوی و فضیلت سوره کوثر ما به تو خیر فراوان دادیم نکته ها 1 ـ فاطمه 2 ـ اعجاز این سوره 3 ـ ضمیر جمع در باره خدا برای چیست ؟ فدک داستان غم انگیز فدک


701


روز اكمال دين كدام روز است؟

"ا لْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً" .(1)

در اينجا بحث مهمي پيش مي آيد كه منظور از اليوم (امروز) كه در آيه تكرار شده چيست؟ يعني كدام روز است كه اين چهار جهت در آن جمع شده، هم كافران در آن مايوس شده اند، هم دين كامل شده، هم نعمت خدا تكامل يافته و هم خداوند آيين اسلام را به عنوان آيين نهايي مردم جهان پذيرفته است؟

در ميان مفسران در اينجا سخن بسيار است ولي آنچه جاي شك نيست، اين است كه چنين روزي بايد روز بسيار مهمي در تاريخ زندگي پيامبر(صلي الله عليه وآله) باشد، نه يك روز ساده و عادي و معمولي; زيرا اين همه اهميت براي يك روز عادي معني ندارد و لذا در پاره اي از روايات آمده است كه بعضي از يهود و نصاري با شنيدن اين آيه گفتند اگر چنين آيه اي در كتب آسماني ما نقل شده بود، ما آن روز را روز عيد قرار مي داديم.(2)

اكنون بايد از روي قراين و نشانه ها و تاريخ نزول اين آيه و اين سوره و تاريخ زندگاني پيامبر(صلي الله عليه وآله) و رواياتي كه از منابع مختلف اسلامي به دست ما رسيده، اين روز مهم را پيدا كنيم.

آيا منظور روزي است كه احكام بالا در باره گوشت هاي حلال و حرام نازل شده؟ قطعا چنين نيست; زيرا نزول اين احكام واجد اين همه اهميت نيست و نه باعث تكميل دين است; زيرا آخرين احكامي نبوده كه بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) نازل شده، به دليل اينكه در دنباله اين سوره، به احكام ديگري نيز برخورد مي كنيم و تازه نزول اين احكام سبب ياس كفار نمي شود، چيزي كه سبب ياس كفار مي شود، فراهم ساختن پشتوانه محكمي براي آينده اسلام است و به عبارت ديگر نزول اين احكام و مانند آن تأثير چنداني در روحيه كافران ندارد و اينكه گوشت هايي حلال يا حرام باشد، آنها حساسيتي روي آن ندارند.

آيا منظور از آن، روز عرفه در آخرين حج پيامبر(صلي الله عليه وآله) است؟! (همانطور كه جمعي از مفسران احتمال داده اند).


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده: 3

2 ـ تفسير المنار، ج6، ص155.



702


پاسخ اين سؤال نيز منفي است; زيرا نشانه هاي فوق بر آن روز نيز تطبيق نمي كند، چون حادثه خاصي كه باعث ياس كفار بشود در آن روز واقع نشد. اگر منظور انبوه اجتماع مسلمانان است كه قبل از روز عرفه نيز در خدمت پيغمبر(صلي الله عليه وآله) در مكه بودند و اگر منظور نزول احكام فوق در آن روز است، كه آن نيز چيز وحشتناكي براي كفار نبود.

آيا مراد روز فتح مكه است؟ (چنانكه بعضي احتمال داده اند) با اينكه تاريخ نزول اين سوره مدت ها بعد از فتح مكه بوده است؟! يا منظور روز نزول آيات سوره برائت است كه آن هم مدت ها قبل از نزول اين سوره بوده است؟! از همه عجيب تر احتمالي است كه بعضي داده اند كه اين روز، روز ظهور اسلام و يا بعثت پيامبر (صلي الله عليه وآله)، باشد با اينكه آنها هيچ گونه ارتباطي با روز نزول اين آيه ندارند و سال هاي متمادي در ميان آنها فاصله بوده است.

بنا بر اين هيچيك از احتمالات شش گانه فوق با محتويات آيه سازگار نيست.

در اينجا احتمال ديگري هست كه تمام مفسران شيعه آن را در كتب خود آورده اند و روايات متعددي آن را تاييد مي كند و با محتويات آيه كاملا سازگار است و آن اينكه: منظور روز غدير خم است، روزي كه پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) امير مؤمنان علي(عليه السلام) را رسما براي جانشيني خود تعيين كرد آن روز بود كه كفار در ميان امواج ياس فرو رفتند; زيرا انتظار داشتند كه آيين اسلام قائم به شخص باشد و با از ميان رفتن پيغمبر(صلي الله عليه وآله) اوضاع به حال سابق برگردد و اسلام تدريجا برچيده شود، اما هنگامي كه مشاهده كردند مردي كه از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت، بعد از پيامبر(صلي الله عليه وآله) در ميان مسلمانان بي نظير بود، به عنوان جانشيني پيامبر(صلي الله عليه وآله) انتخاب شد و از مردم براي او بيعت گرفت، يأس و نوميدي نسبت به آينده اسلام آنها را فرا گرفت و فهميدند كه اين دين آييني است ريشه دار و پايدار.

در اين روز بود كه آيين اسلام به تكامل نهايي خود رسيد; زيرا بدون تعيين جانشين براي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و بدون روشن شدن وضع آينده مسلمانان، اين آيين به تكامل نهايي نمي رسيد.

آن روز بود كه نعمت خداوند با تعيين رهبر لايقي همچون علي(عليه السلام) براي آينده مردم تكامل يافت.

آن روز بود كه اسلام با تكميل برنامه هايش، به عنوان آيين نهايي از طرف خداوند



703


پذيرفته شد (بنابراين جهات چهارگانه در آن جمع بوده است).

علاوه بر اين، قرائن زير نيز اين تفسير را تاييد مي كند:

الف ـ جالب توجه اينكه در تفسير فخر رازي و تفسير روح المعاني و تفسير المنار در ذيل اين آيه نقل شده است كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) بعد از نزول اين آيه، بيش از هشتاد و يك روز عمر نكرد.

با توجه به اينكه وفات پيامبر(صلي الله عليه وآله) در روايات اهل تسنن و حتي در بعضي از روايات شيعه (مانند آنچه كليني در كتاب معروف كافي نقل كرده است) روز دوازدهم ماه ربيع الاول بوده، چنين نتيجه مي گيريم كه روز نزول آيه درست روز هيجدهم ذي الحجه بوده است.(1)

ب ـ در روايات فراواني كه از طرق معروف اهل تسنن و شيعه نقل شده، صريحا اين مطلب آمده است كه آيه شريفه فوق در روز غدير خم و به دنبال ابلاغ ولايت علي(عليه السلام)نازل شد، از جمله اينكه:

1 ـ دانشمند معروف سني ابن جرير طبري، در كتاب ولايت از زيد بن ارقم صحابي معروف نقل مي كند كه اين آيه در روز غدير خم در باره علي(عليه السلام) نازل شد.

2 ـ حافظ ابو نعيم اصفهاني در كتاب ما نزل من القرآن في علي(عليه السلام) از ابو سعيد خدري (صحابي معروف) نقل كرده كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) در غدير خم، علي(عليه السلام) را به عنوان ولايت به مردم معرفي كرد و مردم متفرق نشده بودند تا اينكه آيه " الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ... "نازل شد، در اين موقع پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: «الله أكبر، الله أكبر علي إكمال الدين و إتمام النعمة و رضي الرّب برسالتي و ولاية عليّ بن أبي طالب من بعدي، و قال: من كنت مولاه فعليّ مولاه، الّلهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله ;(2)«الله اكبر بر تكميل دين و اتمام نعمت پروردگار و خشنودي خداوند از رسالت من و ولايت علي(عليه السلام) بعد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ البته اين در صورتي است كه روز وفات پيامبر(صلي الله عليه وآله) وخود روز غدير را محاسبه نكنيم در سه ماه پشت سرهم دو ماه را 29 روز بگيريم كه اين موضوع كاملا امكان پذير است و با توجه به اينكه در روزهاي قبل و بعد از روز غدير حادثه مهمي در تاريخ اسلام رخ نداده است كه تاريخ فوق قابل تطبيق بر آن باشد مسلم مي شود كه منظور از آن جز روز غدير نيست.

2 . بحارالأنوار، ج37، ص248



704


از من سپس فرمود: «هر كس من مولاي اويم، علي(عليه السلام)مولاي او است، خداوندا! آن كس كه او را دوست بدارد دوست بدار و آن كس كه او را دشمن دارد، دشمن بدار، هر كس او را ياري كند ياري كن و هر كس دست از ياري اش بر دارد، دست از او بردار.

3 ـ خطيب بغدادي در تاريخ خود از ابو هريره از پيامبر(صلي الله عليه وآله) چنين نقل كرده كه بعد از جريان غدير خم و پيمان ولايت علي(عليه السلام) و گفتار عمر بن خطاب. «بَخٍّ بَخٍّ يَا بْن أبي طالب أصْبحتَ مَولايَ وَ مَولا كُلّ مُسْلم .

آيه " الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ..." نازل شد.(1)

در كتاب نفيس الغدير علاوه بر روايات سه گانه فوق، سيزده روايت ديگر نيز در اين زمينه نقل شده است.

در كتاب احقاق الحق از جلد دوم تفسير ابن كثير صفحه 14 و از مقتل
خوارزمي صفحه 47 نزول اين آيه را در باره داستان غدير، از پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نقل
كرده است.

در تفسير برهان و نور الثقلين نيز ده روايت از طرق مختلف نقل شده كه اين آيه در باره علي(عليه السلام)يا روز غدير خم نازل شده، كه نقل همه آنها نيازمند به رساله جداگانه است.(2)

مرحوم علامه سيد شرف الدين در كتاب المراجعات، مي نويسد كه: نزول اين آيه را در روز غدير در روايات صحيحي از امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) نقل شده و اهل سنت شش حديث با اسناد مختلف از پيامبر(صلي الله عليه وآله) در اين زمينه نقل كرده اند كه صراحت در نزول آيه در اين جريان دارد.(3)

از آنچه در بالا گفتيم روشن مي شود كه اخباري كه نزول آيه فوق را در جريان غدير بيان كرده، در رديف خبر واحد نيست كه بتوان با تضعيف بعضي اسناد آن، آنها را ناديده گرفت، بلكه اخباري است كه اگر متواتر نباشد لااقل مستفيض است و در منابع معروف اسلامي نقل شده، اگر چه بعضي از دانشمندان متعصب اهل تسنن، مانند آلوسي در تفسير روح المعاني تنها با تضعيف سند يكي از اين اخبار كوشيده اند بقيه را به دست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الغدير، ج1، ص230 تا 232 و احقاق الحق، ج6، ص353.

2 ـ تفسير برهان و تفسير نور الثقلين ذيل آيه.

3 ـ المراجعات، ص38.



705


فراموشي بسپارند و چون روايت را بر خلاف مذاق خويش ديده اند، مجعول و نادرست قلمداد كنند و يا مانند نويسنده تفسير المنار با تفسير ساده اي از آيه گذشته، بدون اينكه كمترين اشاره اي به اين روايات كند، شايد خود را در بن بست ديده كه اگر بخواهد روايات را ذكر كرده و تضعيف كند، بر خلاف انصاف است و اگر بخواهد قبول كند بر خلاف مذاق او است!

نكته جالبي كه بايد در اينجا به آن توجه كرد اين است كه قرآن در سوره نور آيه 55 چنين مي گويد: " وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اْلأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً..." ; «خداوند به آن ها كه از شما ايمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است كه آنها را خليفه در روي زمين قرار دهد همانطور كه پيشينيان آنان را چنين كرد و نيز وعده داده آييني را كه براي آن پسنديده است، مستقر و مستحكم گرداند و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد...

در اين آيه خداوند مي فرمايد: آييني را كه براي آنها پسنديده، در روي زمين مستقر مي سازد، با توجه به اينكه سوره نور قبل از سوره مائده نازل شده است و با توجه به جمله: " ...وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً..." كه در آيه مورد بحث، در باره ولايت علي(عليه السلام)نازل شده، چنين نتيجه مي گيريم كه اسلام در صورتي در روي زمين مستحكم و ريشه دار خواهد شد كه با ولايت توام باشد; زيرا اين همان اسلامي است كه خداوند پسنديده و وعده استقرار و استحكامش را داده است. به عبارت روشن تر، اسلام در صورتي عالم گير مي شود كه از مساله ولايت اهل بيت جدا نشود.

مطلب ديگري كه از ضميمه كردن آيه سوره نور با آيه مورد بحث استفاده مي شود اين است كه در آيه سوره نور، سه وعده به افراد با ايمان داده شده است. نخست خلافت در روي زمين و ديگر امنيت و آرامش براي پرستش پروردگار و سوم استقرار آييني كه مورد رضايت خداوند است.

اين سه وعده در روز غدير خم با نزول آيه " الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ..." جامه عمل به خود پوشيد. زيرا نمونه كامل فرد با ايمان و عمل صالح; يعني علي(عليه السلام) به جانشيني پيامبر(صلي الله عليه وآله) نصب شد و به مضمون جمله " الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ..."  مسلمانان



706


در آرامش و امنيت نسبي قرار گرفتند و نيز به مضمون " ...وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً..." ;
«آيين مورد رضايت پروردگار در ميان مسلمانان استقرار يافت.

البته اين تفسير منافات با رواياتي كه مي گويد آيه سوره نور در شان مهدي(عليه السلام) نازل شده ندارد; زيرا «آمَنُوا مِنْكُمْ داراي معني وسيعي است كه يك نمونه آن در روز غدير خم انجام يافت و سپس در يك مقياس وسيع تر و عمومي تر در زمان قيام مهدي(عليه السلام) انجام خواهد يافت. (بنابراين كلمه «الارض در آيه به معني همه كره زمين نيست بلكه معني وسيعي دارد كه هم ممكن است بر تمام كره زمين گفته شود و هم به قسمتي از آن، چنانكه از موارد استعمال آن در قرآن نيز استفاده مي شود كه گاهي بر قسمتي از زمين اطلاق شده و گاهي بر تمام زمين)

يك سؤال لازم:

تنها سؤالي كه در مورد آيه باقي مي ماند، اين است كه اولا طبق اسناد فوق و اسنادي كه در ذيل آيه: " يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ..." خواهد آمد، هر دو مربوط به جريان غدير است، پس چرا در قرآن ميان آن دو فاصله افتاده؟! يكي آيه 3 سوره مائده و ديگري آيه 67 همين سوره است.

ثانيا اين قسمت از آيه كه مربوط به جريان غدير است، ضميمه به مطالبي شده كه درباره گوشت هاي حلال و حرام است و در ميان اين دو تناسب چنداني به نظر نمي رسد.(1)

در پاسخ بايد گفت:اولا: مي دانيم آيات قرآن و همچنين سوره هاي آن، بر طبق تاريخ نزول جمع آوري نشده است، بلكه بسياري از سوره هايي كه در مدينه نازل شده، مشتمل
بر آياتي است كه در مكه نازل شده و به عكس آيات مدني را در لابلاي سوره هاي مكي مشاهده مي كنيم.

با توجه به اين حقيقت، جدا شدن اين دو آيه از يكديگر، در قرآن جاي تعجب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اين ايراد در تفسير المنار، ج6، ص466، آمده است.



707


نخواهد بود (البته طرز قرار گرفتن آيات هر سوره، تنها به فرمان پيامبر(صلي الله عليه وآله) بوده است) آري، اگر آيات بر طبق تاريخ نزول جمع آوري شده بود جاي اين ايراد بود.

ثانيا ممكن است قرار دادن آيه مربوط به غدير، در لابه لاي احكام مربوط به غذاهاي حلال و حرام براي محافظت از تحريف و حذف و تغيير باشد; زيرا بسيار مي شود كه براي محفوظ ماندن يك شيء نفيس، آن را با مطالب ساده اي مي آميزند تا كمتر جلب توجه كند.

حوادثي كه در آخرين ساعات عمر پيامبر(صلي الله عليه وآله) واقع شد و مخالفت صريحي كه از طرف بعضي افراد براي نوشتن وصيت نامه از طرف پيامبر(صلي الله عليه وآله) به عمل آمد، تا آنجا كه حتي پيامبر(صلي الله عليه وآله) را (العياذ بالله) متهم به هذيان و بيماري! و گفتن سخنان ناموزون كردند و شرح آن در كتب معروف اسلامي اعم از كتب اهل تسنن و شيعه نقل شده،(1) شاهد گويايي
است بر اينكه بعضي از افراد حساسيت خاصي در مساله خلافت و جانشيني پيامبر(صلي الله عليه وآله)داشتند و براي انكار آن حد و مرزي قايل نبودند!

آيا چنين شرايطي ايجاب نمي كرد كه براي حفظ اسناد مربوط به خلافت و رساندن آن به دست آيندگان چنين پيش بيني هايي بشود و با مطالب ساده اي آميخته شود كه كمتر توجه مخالفان سر سخت را به خود جلب كند؟!

از اين گذشته ـ همانطور كه دانستيم ـ اسناد مربوط به نزول آيه " الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ..." در باره غدير و مساله جانشيني پيامبر(صلي الله عليه وآله) تنها در كتب شيعه نقل نشده است كه چنين ايرادي متوجه شيعه شود، بلكه در بسياري از كتب اهل تسنن نيز آمده است و به طرق متعددي اين حديث از سه نفر از صحابه معروف نقل شده است.

در پايان آيه بار ديگر، به مسايل مربوط به گوشت هاي حرام بر گشته و حكم صورت اضطرار را بيان مي كند و مي گويد: كساني كه به هنگام گرسنگي ناگزير از خوردن گوشت هاي حرام شوند، در حالي كه تمايل به گناه نداشته باشند، خوردن آن براي آنها حلال است; زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است و به هنگام ضرورت بندگان خود را به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيح بخاري كتاب المرضي، كتاب المعلم جزء اول ص22 و در باب جوائز وفد از كتاب جهاد ص118 و در كتاب صحيح مسلم در جزء 2، ص14 در آخر وصايا و كتاب المراجعات تحت عنوان رزية يوم الخميس.



708


مشقت نمي افكند و آنها را كيفر نمي دهد.

" فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَة غَيْرَ مُتَجانِف لاِِثْم فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ..." .

مخمصه از ماده خمص (بر وزن لمس) به معني فرورفتگي است و به معني گرسنگي شديد كه باعث فرورفتگي شكم مي شود، نيز آمده است. خواه به هنگام قحطي يا به هنگام گرفتاري شخصي باشد.

غير متجانف لا ثم به معني آن است كه تمايل به گناه نداشته باشد و آن يا به عنوان تأكيد مفهوم اضطرار آمده و يا به منظور آن است كه به هنگام ضرورت زياده روي در خوردن گوشت حرام نكند و آن را حلال نشمرد و يا آنكه مقدمات اضطرار را خودش فراهم نساخته باشد و يا آنكه در سفري كه براي انجام كار حرامي در پيش گرفته، گرفتار چنان ضرورتي نشود، ممكن است همه اين معاني از اين عبارت منظور باشد.(1)،(2)

آيه ولايت

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ(55)(3)

55 ـ سرپرست و رهبر شما تنها خدا است و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند و نماز را بر پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي پردازند.

شان نزول

در تفسير مجمع البيان و كتب ديگر از عبد الله بن عباس چنين نقل شده كه روزي در كنار چاه زمزم نشسته بود و براي مردم از قول پيامبر(صلي الله عليه وآله) حديث نقل مي كرد. ناگهان مردي كه عمامه اي بر سر داشت و صورت خود را پوشانيده بود نزديك آمد و هر مرتبه كه ابن عباس از پيغمبر اسلام(صلي الله عليه وآله)حديث نقل مي كرد، او نيز با جمله قال رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) حديث ديگري از پيامبر(صلي الله عليه وآله) نقل مي نمود.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج4، ص272.

2 ـ براي توضيح بيشتر در اين زمينه به جلد اول تفسير نمونه صفحه 430 و 431 مراجعه كنيد.

3 . مائده.



709


ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفي كند، او صورت خود را گشود و صدا زد اي مردم! هر كس مرا نمي شناسد، بداند من ابو ذر غفاري هستم. با اين گوش هاي خودم از رسول خدا(صلي الله عليه وآله)شنيدم و اگر دروغ مي گويم،هر دو گوشم كر باد و با اين چشمان خود اين جريان را ديدم و اگر دروغ مي گويم هر دو كور باد، كه پيامبر (صلي الله عليه وآله)فرمود:

«عليّ قائد البررة و قاتل الكفرة، منصور من نصره مخذول من خذله ;(1) علي پيشواي نيكان است و كشنده كافران، هر كس او را ياري كند، خدا ياري اش خواهد كرد و هر كس دست از ياري اش بردارد، خدا دست از ياري او برخواهد داشت.

سپس ابو ذر اضافه كرد: اي مردم! روزي از روزها با رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مسجد نماز مي خواندم، سائلي وارد مسجد شد و از مردم تقاضاي كمك كرد ولي كسي چيزي به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا تو شاهد باش كه من در مسجد رسول تو، تقاضاي كمك كردم ولي كسي جواب مساعد به من نداد، در همين حال علي(عليه السلام) كه در حال ركوع بود، با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد.

سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد، پيامبر(صلي الله عليه وآله) كه در حال نماز بود اين جريان را مشاهده كرد، هنگامي كه از نماز فارغ شد، سر به سوي آسمان بلند كرد و چنين گفت: «خداوندا! برادرم موسي از تو تقاضا كرد كه روح او را وسيع گرداني و كارها را بر او آسان سازي و گره از زبان او بگشايي تا مردم گفتارش را درك كنند و نيز موسي درخواست كرد، هارون را كه برادرش بود وزير و ياورش قرار دهي و به وسيله او نيرويش را زياد كني و در كارهايش شريك سازي.

خداوندا! من محمد پيامبر و برگزيده توام، سينه مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان ساز، از خاندانم علي(عليه السلام) را وزير من گردان تا به وسيله او، پشتم قوي و محكم گردد .

ابو ذر مي گويد: هنوز دعاي پيامبر(صلي الله عليه وآله) پايان نيافته بود كه جبرييل نازل شد و به پيامبر(صلي الله عليه وآله) گفت: بخوان. پيامبر(صلي الله عليه وآله) پرسيد: چه بخوانم؟ گفت: بخوان " إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا..." البته اين شان نزول از طرق مختلف نقل شده كه گاهي در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار، ج35، ص194



710


جزييات و خصوصيات مطلب با هم تفاوت هايي دارند ولي اساس و عصاره همه، يكي است.

اين آيه با كلمه انما كه در لغت عرب به معني انحصار مي آيد، شروع شده و مي گويد: ولي و سرپرست و متصرف در امور شما سه كس است: خدا و پيامبر و كساني كه ايمان آورده اند و نماز را برپا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند.

" إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ" .

شك نيست كه ركوع در اين آيه به معني ركوع نماز است، نه به معني خضوع; زيرا در عرف شرع و اصطلاح قرآن، هنگامي كه ركوع گفته مي شود، به همان معني معروف آن يعني ركوع نماز است و علاوه بر شان نزول آيه و روايات متعددي كه در زمينه انگشتر بخشيدن علي(عليه السلام) در حال ركوع وارد شده و مشروحا بيان خواهيم كرد، ذكر جمله يقيمون الصلاة نيز شاهد بر اين موضوع است و ما در هيچ مورد در قرآن نداريم كه تعبير شده باشد زكات را با خضوع بدهيد، بلكه بايد با اخلاص نيت و عدم منت داد.

همچنين شك نيست كه كلمه ولي در آيه، به معني دوست و يا ناصر و ياور نيست. زيرا ولايت به معني دوستي و ياري كردن مخصوص كساني نيست كه نماز مي خوانند و در حال ركوع زكات مي دهند، بلكه يك حكم عمومي است كه همه مسلمانان را در بر مي گيرد. همه مسلمين بايد يكديگر را دوست بدارند و ياري كنند حتي آنهايي كه زكات بر آنها واجب نيست و اصولا چيزي ندارند كه زكات بدهند، تا چه رسد به اينكه بخواهند در حال ركوع زكاتي بپردازند، آنها هم بايد دوست و يار و ياور يكديگر باشند.

از اينجا روشن مي شود كه منظور از ولي در آيه فوق ولايت به معني سرپرستي و تصرف و رهبري مادي و معنوي است، بخصوص اينكه اين ولايت در رديف ولايت پيامبر (صلي الله عليه وآله) و ولايت خدا قرار گرفته و هر سه با يك جمله ادا شده است.

به اين ترتيب، آيه از آياتي است كه به عنوان يك نص قرآني دلالت بر ولايت و امامت علي(عليه السلام)مي كند.

ولي در اينجا بحث هاي مهمي است كه بايد به طور جداگانه، مورد بررسي قرار گيرد:



711


شهادت احاديث و مفسران و مورخان

در بسياري از كتب اسلامي و منابع اهل تسنن، روايات متعددي داير بر اينكه آيه فوق در شان علي(عليه السلام) نازل شده نقل شده كه در بعضي از آنها اشاره به مساله بخشيدن انگشتر در حال ركوع نيز شده و در بعضي نشده و تنها به نزول آيه در باره علي(عليه السلام) قناعت شده است.

اين روايت را ابن عباس و عمار ياسر و عبد الله بن سلام و سلمة بن كهيل و انس بن مالك و عتبة بن حكيم و عبد الله ابي و عبد الله بن غالب و جابر بن عبد الله انصاري و ابو ذر غفاري نقل كرده اند.(1)

علاوه بر ده نفر كه در بالا ذكر شده، از خود علي(عليه السلام) نيز اين روايت در كتب اهل تسنن نقل شده است.(2)

جالب اينكه در كتاب غاية المرام، تعداد 24 حديث در اين باره از طرق اهل تسنن و 19 حديث از طرق شيعه نقل كرده است.(3)

كتاب هاي معروفي كه اين حديث در آن ها نقل شده، از سي كتاب تجاوز مي كند كه همه از منابع اهل تسنن است، از جمله محب الدين طبري در ذخاير العقبي صفحه 88 و علامه قاضي شوكاني در تفسير فتح القدير، جلد دوم صفحه 50 و در جامع الاصول جلد نهم صفحه 478 و در اسباب النزول واحدي، صفحه 148 و در لباب النقول سيوطي صفحه 90 و در تذكرة سبط بن جوزي صفحه 18 و در نور الابصار شبلنجي صفحه 105 و در تفسير طبري صفحه 165 و در كتاب الكافي الشاف ابن حجر عسقلاني صفحه 56 و در مفاتيح الغيب رازي جلد سوم صفحه 431 و در تفسير در المنثور جلد 2 صفحه 393 و در كتاب كنز العمال جلد 6 صفحه 391 و مسند ابن مردويه و مسند ابن الشيخ و علاوه بر اينها در صحيح نسايي و كتاب الجمع بين الصحاح السته و كتاب هاي متعدد ديگري اين احاديث آمده است.(4)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به كتاب احقاق الحق، ج2، صص 399 تا 410 مراجعه شود.

2 ـ المراجعات، ص155.

3 ـ منهاج البراعه، ج2، ص350.

4 ـ بررسي احكامها بيشتر به كتابهاي: الغدير ج2، المراجعات، احقاق الحق مراجعه شود.



712


با اين حال چگونه مي توان اين همه احاديث را ناديده گرفت، در حالي كه در شان نزول آيات ديگر به يك يا دو روايت قناعت مي كنند؟ اما گويا تعصب اجازه نمي دهد كه اين همه روايات و اين همه گواهي دانشمندان در باره شان نزول آيه فوق مورد توجه قرار گيرد.

اگر بنا شود در تفسير آيه اي از قرآن، اين همه روايات ناديده گرفته شود، ما بايد در تفسير آيات قرآني اصولا به هيچ روايتي توجه نكنيم; زيرا در باره شان نزول كمتر آيه اي
از آيات قرآن، اين همه روايت وارد شده است.

اين مساله به قدري روشن و آشكار بود كه حسان بن ثابت شاعر معروف عصر پيامبر(صلي الله عليه وآله)مضمون روايت فوق را در اشعار خود كه در باره علي(عليه السلام) سروده چنين آورده است:

فأنت الّذي أعطيت إذ كنت راكعاً *** فدتك نفوس القوم يا خير راكع

فأنزل فيك الله خير ولاية *** و بينها في محكمات الشرائع(1)

«تو بودي كه در حال ركوع زكات بخشيدي، جان به فداي تو باد اي بهترين ركوع كنندگان.

به دنبال آن خداوند بهترين ولايت را در باره تو نازل كرد و در ضمن قرآن مجيد آن را ثبت نمود. (2)

پاسخ به هشت ايراد مخالفان بر آيه ولايت

جمعي از متعصبان اهل تسنن اصرار دارند كه ايرادهاي متعددي به نزول اين آيه در مورد علي(عليه السلام)و همچنين به تفسير ولايت به عنوان سرپرستي و تصرف و امامت بنمايند كه ما ذيلا مهمترين آنها را عنوان كرده و مورد بررسي قرار مي دهيم:

اشكال: از جمله اشكالاتي كه نسبت به نزول آيه فوق در مورد علي(عليه السلام) گرفته اند،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار، ج35، ص197

2 ـ اشعار حسان بن ثابت با تفاوت مختصري در كتب بسياري از جمله روح المعاني و كفاية الطالب گنجي شافعي و... آمده است.



713


اين است كه آيه با توجه به كلمه الذين كه براي جمع است، قابل تطبيق بر يك فرد نيست و به عبارت ديگر آيه مي گويد: ولي شما آنهايي هستند كه نماز را بر پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند، اين عبارت چگونه بر يك شخص مانند علي(عليه السلام)قابل تطبيق است؟

پاسخ: در ادبيات عرب مكرر ديده مي شود كه از مفرد به لفظ جمع، تعبير آورده شده است. از جمله در آيه مباهله كه كلمه «نِسائَن به صورت جمع آمده، در صورتي كه منظور از آن طبق شان نزول هاي متعددي كه وارد شده فاطمه زهرا(عليها السلام) است و همچنين «أَنْفُسَن جمع است، در صورتي كه از مردان غير از پيغمبر(صلي الله عليه وآله) كسي جز علي(عليه السلام) در آن جريان نبود و در آيه 172 سوره آل عمران در داستان جنگ احد مي خوانيم:

" الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ اِيماناً..." .

همانطور كه در تفسير اين آيه در جلد سوم ذكر كرديم بعضي از مفسران، شان نزول آن را در باره نعيم بن مسعود كه يك فرد بيشتر نبود، مي دانند.

همچنين در آيه 52 سوره مائده مي خوانيم: " ...يَقُولُونَ نَخْشي أَنْ تُصِيبَنا دائِرَةٌ... "در حالي كه آيه در مورد عبد الله ابي وارد شده است كه تفسير آن گذشت و همچنين در آيه اول سوره ممتحنه و آيه 8 سوره منافقون و آيات 215 و 274 سوره بقره، تعبيراتي ديده مي شود كه عموما به صورت جمع است ولي طبق آنچه در شان نزول آنها آمده، منظور از آن يك فرد بوده است.

اين تعبير يا به خاطر اين است كه اهميت موقعيت آن فرد و نقش مؤثري كه در اين كار داشته روشن شود و يا به خاطر آن است كه حكم در شكل كلي عرضه شود، اگر چه مصداق آن منحصر به يك فرد بوده باشد، در بسياري از آيات قرآن ضمير جمع به خداوند كه احد و واحد است، به عنوان تعظيم گفته شده است.

البته انكار نمي توان كرد كه استعمال لفظ جمع در مفرد، به اصطلاح خلاف ظاهر است و بدون قرينه جايز نيست ولي با وجود آن همه رواياتي كه در شان نزول آيه وارد شده است، قرينه روشني بر چنين تفسيري خواهيم داشت و حتي در موارد ديگر به كمتر از اين قرينه نيز قناعت مي شود.

اشكال: فخر رازي و بعضي ديگر از متعصبان ايراد كرده اند كه علي(عليه السلام) با آن توجه



714


خاصي كه در حال نماز داشت و غرق در مناجات پروردگار بود (تا آنجا كه معروف است پيكان تير از پايش بيرون آوردند و توجه پيدا نكرد) چگونه ممكن است صداي سائلي را شنيده و به او توجه پيدا كند؟

پاسخ: آنها كه اين ايراد را مي كنند، از اين نكته غفلت دارند كه شنيدن صداي سائل و به كمك او پرداختن توجه به خويشتن نيست، بلكه عين توجه به خداوند است، علي(عليه السلام)در حال نماز از خود بيگانه بود نه از خدا و مي دانيم بيگانگي از خلق خدا، بيگانگي از خداوند است و به تعبير روشن تر پرداختن زكات در نماز، انجام عبادت در ضمن عبادت است، نه انجام يك عمل مباح در ضمن عبادت. به تعبير ديگر، آنچه با روح عبادت سازگار نيست، توجه به مسايل مربوط به زندگي مادي و شخصي است و اما توجه به آنچه در مسير رضاي خداوند است، كاملا با روح عبادت سازگار است و آن را تأكيد مي كند، ذكر اين نكته نيز لازم است كه معني غرق شدن در توجه به خداوند اين نيست كه انسان بي اختيار احساس خود را از دست بدهد، بلكه با اراده خويش توجه خود را از آنچه در راه خداوند و براي خدا نيست بر مي گيرد.

جالب اينكه فخر رازي كار تعصب را به جايي رسانيده كه اشاره علي(عليه السلام) به سائل را ـ براي اينكه بيايد و خودش انگشتر را از انگشت حضرت بيرون كند ـ مصداق فعل كثير كه منافات با نماز دارد دانسته است. در حالي كه در نماز كارهايي جايز است انسان انجام بدهد كه به مراتب از اين اشاره بيشتر است و در عين حال ضرري براي نماز ندارد. تا آنجا كه كشتن حشراتي مانند مار و عقرب و يا برداشتن و گذاشتن كودك و حتي شير دادن بچه شير خوار را جزء فعل كثير ندانسته اند، چگونه يك اشاره جزء فعل كثير شد ولي هنگامي كه دانشمندي گرفتار طوفان تعصب مي شود، اينگونه اشتباهات براي او جاي تعجب نيست!

اشكال: ايراد ديگري كه به آيه كرده اند در مورد معني كلمه ولي است كه آن را به معني دوست و ياري كننده و امثال آن گرفته اند نه بمعني متصرف و سرپرست و صاحب اختيار.

پاسخ: همانطور كه در تفسير آيه در بالا ذكر كرديم، كلمه ولي در اينجا نمي تواند به معني دوست و ياري كننده باشد; زيرا اين صفت براي همه مؤمنان ثابت است نه مؤمنان



715


خاصي كه در آيه ذكر شده كه نماز را برپا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند و به عبارت ديگر دوستي و ياري كردن، يك حكم عمومي است، در حالي كه آيه ناظر به بيان يك حكم خصوصي است و لذا بعد از ذكر ايمان، صفات خاصي را بيان كرده است كه مخصوص به يك فرد مي شود.

اشكال: مي گويند علي(عليه السلام) چه زكات واجبي بر ذمه داشت با اينكه از مال دنيا چيزي براي خود فراهم نساخته بود و اگر منظور صدقه مستحب است كه به آن زكات گفته نمي شود؟!

پاسخ: اولا: به گواهي تواريخ، علي(عليه السلام) از دسترنج خود اموال فراواني تحصيل كرد و در راه خدا داد تا آنجا كه مي نويسند هزار برده را از دسترنج خود آزاد نمود، به علاوه سهم او از غنايم جنگي نيز قابل ملاحظه بود، بنابراين اندوخته مختصري كه زكات به آن تعلق گيرد و يا نخلستان كوچكي كه واجب باشد زكات آن را بپردازد، چيز مهمي نبوده است كه علي(عليه السلام) فاقد آن باشد و اين را نيز مي دانيم كه فوريت وجوب پرداخت زكات، فوريت عرفي است كه با خواندن يك نماز منافات ندارد.

ثانيا: اطلاق زكات بر زكات مستحب در قرآن مجيد فراوان است، در بسياري از سوره هاي مكي كلمه زكات آمده كه منظور از آن همان زكات مستحب است; زيرا وجوب زكات مسلما بعد از هجرت پيامبر(صلي الله عليه وآله) به مدينه، بوده است (آيه 3 سوره نمل و آيه 39 سوره روم و 4 سوره لقمان و 7 سوره فصلت و غير اينها).

اشكال: مي گويند ما اگر ايمان به خلافت بلا فصل علي(عليه السلام) داشته باشيم، بالاخره بايد قبول كنيم كه مربوط به زمان بعد از پيامبر(صلي الله عليه وآله) بوده، بنابراين علي(عليه السلام) در آن روز ولي نبود. به عبارت ديگر ولايت در آن روز براي او بالقوه بود نه بالفعل، در حالي كه ظاهر آيه ولايت بالفعل را مي رساند.

پاسخ: در سخنان روز مرّه در تعبيرات ادبي بسيار ديده مي شود كه اسم يا عنواني به افرادي گفته مي شود كه آن را بالقوه دارند. مثلا انسان در حال حيات خود وصيت مي كند و كسي را به عنوان وصي خود و قيم اطفال خويش تعيين مي نمايد و از همان وقت عنوان وصي و قيم به آن شخص گفته مي شود، در حالي كه طرف هنوز در حيات است و نمرده است، در رواياتي كه در مورد علي(عليه السلام)از پيامبر(صلي الله عليه وآله) در طرق شيعه و سني نقل شده،



716


مي خوانيم كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) او را وصي و خليفه خود خطاب كرده در حالي كه هيچيك از اين عناوين در زمان پيامبر (صلي الله عليه وآله) نبود ـ در قرآن مجيد نيز اينگونه تعبيرات ديده مي شود، از جمله در مورد ذكريا مي خوانيم كه از خداوند چنين تقاضا كرد:

فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ..." .(1)

در حالي كه مسلم است منظور از ولي در اينجا سرپرستي براي بعد از مرگ او منظور بوده است. بسياري از افراد جانشين خود را در حيات خود تعيين مي كنند و از همان زمان نام جانشين بر او مي گذارند با اينكه جنبه بالقوه دارد.

اشكال: مي گويند چرا علي(عليه السلام) با اين دليل روشن شخصا استدلال نكرد؟

پاسخ: همانطور كه در ضمن بحث پيرامون روايات وارده در شان نزول آيه خوانديم، اين حديث در كتب متعدد از خود علي(عليه السلام) نيز نقل شده است. از جمله در مسند ابن مردويه و ابي الشيخ و كنز العمال و اين در حقيقت به منزله استدلال حضرت به اين آيه شريفه است.

در كتاب نفيس (الغدير) از كتاب سليم بن قيس هلالي، حديث مفصلي نقل مي كند كه علي(عليه السلام)در ميدان صفين در حضور جمعيت براي اثبات حقانيت خود، دلايل متعددي آورد از جمله استدلال به همين آيه بود.(2)

و در كتاب غاية المرام از ابو ذر چنين نقل شده كه علي(عليه السلام) در شوراي سقيفه نيز به همين آيه استدلال كرد.(3)

اشكال: مي گويند اين تفسير با آيات قبل و بعد سازگار نيست; زيرا در آنها ولايت به معني دوستي آمده است.

پاسخ: بارها گفته ايم آيات قرآن چون تدريجا و در وقايع مختلف نازل شده هميشه پيوند با حوادثي دارد كه در زمينه آن نازل شده است و چنان نيست كه آيات يك سوره يا آياتي كه پشت سر هم قرار دارند همواره پيوند نزديك از نظر مفهوم و مفاد داشته باشد. لذا بسيار مي شود كه دو آيه پشت سر هم نازل شده، اما در دو حادثه مختلف بوده و مسير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مريم، 5.

2 ـ الغدير، ج1، ص196.

3 ـ منهاج البراعه، ج2، ص363، به نقل از غاية المرام.



717


آنها به خاطر پيوند با آن حوادث، از يكديگر جدا مي شود.

با توجه به اينكه آيه " إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ..." به گواهي شان نزولش، در زمينه زكات دادن علي(عليه السلام)در حال ركوع نازل شده و آيات گذشته و آينده همانطور كه خوانديم و خواهيم خواند در حوادث ديگري نازل شده است، نمي توانيم روي پيوند آنها زياد تكيه كنيم.

به علاوه آيه مورد بحث، اتفاقا تناسب با آيات گذشته و آينده نيز دارد. زيرا در آنها سخن از ولايت به معني ياري و نصرت و در آيه مورد بحث سخن از ولايت به معني رهبري و تصرف است و شك نيست كه شخص ولي و سرپرست و متصرف، يار و ياور پيروان خويش نيز خواهد بود. به عبارت ديگر يار و ياور بودن يكي از شئون ولايت مطلقه است.

اشكال: مي گويند انگشتري با آن قيمت گزاف كه در تاريخ نوشته اند، علي(عليه السلام) از كجا آورده بود؟! بعلاوه در دست كردن چنين انگشتري با اين قيمت فوق العاده سنگين، اسراف محسوب نمي شود؟ آيا اينها دليل بر عدم صحت تفسير فوق نيست؟

پاسخ: مبالغه هايي كه در باره قيمت آن انگشتر كرده اند، به كلي بي اساس است و هيچگونه دليل قابل قبولي بر گران قيمت بودن آن انگشتر نداريم و اينكه در روايت ضعيفي(1) قيمت آن معادل خراج شام ذكر شده به افسانه شبيه تر است تا واقعيت و شايد براي بي ارزش نشان دادن اصل مساله جعل شده است. در روايات صحيح و معتبر كه در زمينه شان نزول آيه ذكر كرده اند، اثري از اين افسانه نيست، بنابراين، نمي توان يك واقعيت تاريخي را با اينگونه سخنان پرده پوشي كرد. آنها جمعيت ناداني مي باشند و از درك حقايق به دورند " ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ..." .(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اين روايت ضعيف به صورت مرسله در تفسير برهان، ج1، ص485، آمده است.

2 ـ تفسير نمونه، ج4، ص432.



718


سوره كوثر

 

محتوي و فضيلت سوره كوثر

مشهور اين است كه اين سوره در مكه نازل شده و داراي سه آيه است ولي بعضي احتمال مدني بودن آن را داده اند. اين احتمال نيز داده شده است كه اين سوره دو بار نازل شده، يكبار در مكه و بار ديگر در مدينه ولي رواياتي كه در شان نزول اين سوره وارد شده، قول مشهور را كه اين سوره مكي است تاييد مي كند.

در شان نزول اين سوره مي خوانيم: عاص بن وائل كه از سران مشركان بود، پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله)را به هنگام خارج شدن از مسجدالحرام ملاقات كرد و مدتي با حضرت گفتگو نمود. گروهي از سران قريش در مسجد نشسته بودند و اين منظره را از دور مشاهده كردند، هنگامي كه عاص بن وائل وارد مسجد شد به او گفتند: با كه صحبت مي كردي؟ گفت: با اين مرد ابتر!

اين تعبير را به خاطر اين انتخاب كرد كه عبد الله پسر پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله)از دنيا رفته بود و عرب كسي را كه پسر نداشت ابتر (يعني بلا عقب) مي ناميد و لذا قريش اين نام را بعد از فوت پسر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) براي حضرت انتخاب كرده بود. (سوره فوق نازل شد و پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) را به نعمت هاي بسيار و كوثر بشارت داد و دشمنان او را ابتر خواند).

توضيح اينكه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) دو فرزند پسر از بانوي اسلام خديجه داشت، يكي قاسم و ديگري طاهر كه او را عبد الله نيز مي ناميدند و اين هر دو در مكه از دنيا رفتند و



719


پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله)فاقد فرزند پسر شد. اين موضوع زبان بدخواهان قريش را گشود و كلمه ابتر را براي حضرتش انتخاب كردند.(1)

آنها طبق سنت خود براي فرزند پسر اهميت فوق العاده اي قايل بودند، او را تداوم بخش برنامه هاي پدر مي شمردند. بعد از اين ماجرا آنها فكر مي كردند با رحلت پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله)برنامه هاي او به خاطر نداشتن فرزند ذكور تعطيل خواهد شد و خوشحال بودند.

قرآن مجيد نازل شد و به طرز اعجازآميزي در اين سوره به آنها پاسخ گفت و خبر داد كه دشمنان او ابتر خواهند بود و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد. بشارتي كه در اين سوره داده شده از يك سو ضربه اي بود بر اميدهاي دشمنان اسلام و از سوي ديگر تسلي خاطري بود به رسول الله(صلي الله عليه وآله) كه بعد از شنيدن اين لقب زشت و توطئه دشمنان قلب پاكش غمگين و مكدر شده بود.

در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثي از پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) آمده است:

«مَنْ قَرَأَ ها سَقَاهُ اللهُ مِنْ أَنْهَارِ الْجَنَّةِ وَ أُعْطِيَ مِنَ الْأَجْرِ بِعَدَدِ كُلِّ قُرْبَان قَرَّبَهُ الْعِبَادُ فِي يَوْمِ عِيد وَ يُقَرِّبُونَ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَ الْمُشْرِكِينَ .(2)

«هر كس آن را تلاوت كند، خداوند او را از نهرهاي بهشتي سيراب خواهد كرد و به عدد هر قرباني كه بندگان خداوند در روز عيد (قربان) قرباني مي كنند و همچنين قرباني هايي كه اهل كتاب و مشركان دارند، به عدد هر يك از آنان اجري به او مي دهد. (3)

نام اين سوره (كوثر) از اولين آيه آن گرفته شده است.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ(1)

فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، صاحب فرزند ذكور ديگري به نام «ابراهيم از «ماريه قبطيه در مدينه در سال هشتم هجرت شد ولي اتفاقا او نيز قبل از آنكه به دو سالگي برسد، از دنيا رفت.

2 . مستدرك الوسائل، ج4، ص369

3 ـ مجمع البيان، ج10، ص548.



720


إِنَّ شانِئَكَ هُوَ اْلأَبْتَرُ(3)(1)

بنام خداوند بخشنده مهربان

1 ـ ما به تو كوثر (خير و بركت فراوان) عطا كرديم.

2 ـ اكنون كه چنين است براي پروردگارت نماز بخوان و قرباني كن.

3 ـ مسلما دشمن تو ابتر و بلا عقب است.

ما به تو خير فراوان داديم

روي سخن در تمام اين سوره به پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) است (مانند سوره و الضحي و سوره انشراح) و يكي از اهداف مهم هر سه سوره تسلي خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناك و زخم زبانهاي مكرر دشمنان است.

نخست مي فرمايد: ما به تو كوثر عطا كرديم " إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ" .

كوثر وصف است كه از كثرت گرفته شده و به معني خير و بركت فراوان است و به افراد سخاوتمند نيز كوثر گفته مي شود.

در اينكه منظور از كوثر در اينجا چيست؟ در روايتي آمده است كه وقتي اين سوره نازل شد پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) بر فراز منبر رفت و اين سوره را تلاوت فرمود، اصحاب عرض كردند: اين چيست كه خداوند به تو عطا فرموده ؟ گفت: نهري است در بهشت، سفيدتر از شير و صافتر از قدح (بلور) در دو طرف آن قبه هايي از در و ياقوت است... .

در حديث ديگري از امام صادق(عليه السلام) مي خوانيم كه فرمود: كوثر نهري است در بهشت كه خداوند آن را به پيغمبرش در عوض فرزندش (عبد الله كه در حيات او از دنيا رفت) به او عطا فرمود.

بعضي نيز گفته اند: منظور همان حوض كوثر است كه تعلق به پيامبر(صلي الله عليه وآله) دارد و مؤمنان به هنگام ورود در بهشت از آن سيراب مي شوند.

بعضي آن را به نبوت تفسير كرده و بعضي ديگر به قرآن و بعضي به كثرت اصحاب و ياران و بعضي به كثرت فرزندان و ذريه كه همه آنها از نسل دخترش فاطمه زهرا(عليها السلام) به وجود آمدند و آنقدر فزوني يافتند كه از شماره بيرون اند و تا دامنه قيامت يادآور وجود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كوثر.



721


پيغمبر اكرم اند، بعضي نيز آن را به شفاعت تفسير كرده و حديثي از امام صادق در اين زمينه نقل نموده اند.

تا آنجا كه فخر رازي پانزده قول در تفسير كوثر ذكر كرده است ولي ظاهر اين است كه غالب اينها بيان مصداقهاي روشني از اين مفهوم وسيع و گسترده است; زيرا چنانكه گفتيم كوثر به معني خير كثير و نعمت فراوان است و مي دانيم خداوند بزرگ نعمت هاي فراوان بسياري به پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله)ارزاني داشت كه هر يك از آنچه در بالا گفته شد، يكي از مصداق هاي روشن آن است و مصداق هاي بسيار ديگري نيز دارد كه ممكن است به عنوان تفسير مصداقي براي آيه ذكر شود.

به هر حال تمام مواهب الهي بر شخص پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در تمام زمينه ها حتي پيروزي هايش در غزوات بر دشمنان و حتي علماي امتش كه در هر عصر و زمان مشعل فروزان قرآن و اسلام را پاسداري مي كنند و به هر گوشه اي از جهان مي برند، همه در اين خير كثير وارد هستند.

فراموش نبايد كرد اين سخن را خداوند زماني به پيامبرش مي گويد كه كه آثار اين خير كثير هنوز ظاهر نشده بود، اين خبري بود از آينده نزديك و آينده هاي دور، خبري بود اعجازآميز و بيانگر حقانيت دعوت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله).

اين نعمت عظيم و خير فراوان شكرانه عظيم لازم دارد، هر چند شكر مخلوق هرگز حق نعمت خالق را ادا نمي كند، بلكه توفيق شكرگذاري خود نعمت ديگري است از ناحيه او، لذا مي فرمايد: اكنون كه چنين است، فقط براي پروردگارت نماز بخوان و قرباني كن " فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ" .

آري بخشنده نعمت او است، بنابر اين نماز و عبادت و قرباني كه آن هم نوعي عبادت است براي غير او معني ندارد، مخصوصا با توجه به مفهوم رب كه حكايت از تداوم نعمت ها و تدبير و ربوبيت پروردگار مي كند.

كوتاه سخن اينكه عبادت خواه به صورت نماز باشد، يا قرباني كردن مخصوص رب و ولي نعمت است و او منحصرا ذات پاك خدا است.

اين در برابر اعمال مشركان است كه براي بت ها سجده و قرباني مي كردند، در حالي كه نعمتهاي خود را از خدا مي دانستند ! و به هر حال تعبير «لِرَبِّكَ دليل روشني است بر



722


مساله لزوم قصد قربت در عبادات.

بسياري از مفسران معتقدند كه منظور نماز روز عيد قربان و قرباني كردن در همان روز است ولي ظاهرا مفهوم آيه مفهوم عام و گسترده اي است هر چند نماز و قرباني روز عيد يكي از مصداق هاي روشن آن است.

تعبير به «وَ انْحَرْ از ماده نحر كه مخصوص كشتن شتر است، شايد به خاطر اين است كه در ميان قرباني ها شتر از اهميت بيشتري برخوردار بود و مسلمانان نخستين علاقه بسيار به آن داشتند و قرباني كردن شتر بدون ايثار و گذشت ممكن نبود.

در اينجا دو تفسير ديگر براي آيه فوق ذكر شده است:

1 ـ منظور از جمله و انحر رو به قبله ايستادن به هنگام نماز است، چرا كه ماده نحر به معني گلوگاه مي باشد، سپس عرب آن را به معني مقابله با هر چيز استعمال كرده است و لذا مي گويند «منازلنا تتناحر يعني: منزل هاي ما در مقابل يكديگر است.

2 ـ منظور بلند كردن دستها به هنگام تكبير و آوردن آن در مقابل گلوگاه و صورت است، در حديثي مي خوانيم: هنگامي كه اين سوره نازل شد پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) از جبرييل سؤال فرمود: اين نحيره اي كه پروردگارم مرا به آن مأمور ساخته چيست؟

جبرييل عرض كرد: اين نحيره نيست، بلكه خداوند به تو دستور مي دهد هنگامي كه وارد نماز مي شوي موقع تكبير، دستها را بلند كن و همچنين هنگامي كه ركوع مي كني يا سر از ركوع برمي داري و يا سجده مي كني. چرا كه نماز ما و نماز فرشتگان در هفت آسمان همين گونه است و براي هر چيزي زينتي است و زينت نماز بلند كردن دستها در هر تكبير است.

و در حديثي از امام صادق(عليه السلام) مي خوانيم كه در تفسير اين آيه با دست مباركش اشاره كرده و فرمود: منظور اين است كه دستها را اينگونه در آغاز نماز بلند كني، به طوري كه كف آنها رو به قبله باشد.

ولي تفسير اول از همه مناسب تر است، چرا كه منظور نفي اعمال بت پرستان است كه عبادت و قرباني را براي غير خدا مي كردند ولي با اين حال جمع ميان همه معاني و رواياتي كه در اين باب رسيده است هيچ مانعي ندارد و به خصوص اينكه در باره بلند كردن دست به هنگام تكبيرات روايات متعددي در كتب شيعه و اهل سنت نقل شده



723


است، به اين ترتيب آيه مفهوم جامعي دارد كه اينها را نيز شامل مي شود.

ودر آخرين آيه اين سوره، باتوجه به نسبتي كه سران شرك به آن حضرت مي دادند مي فرمايد: تو ابتر و بلا عقب نيستي، دشمن تو ابتر است ! " إِنَّ شانِئَكَ هُوَ اْلأَبْتَرُ" .

شانيء از ماده شنئان (بر وزن ضربان) به معني عداوت و كينه ـ ورزي و بدخلقي كردن است و شانيء كسي است كه داراي اين وصف باشد.

قابل توجه اينكه: ابتر در اصل به معني حيوان دم بريده است و انتخاب اين تعبير از سوي دشمنان اسلام به منظور هتك و توهين بود و تعبير شانيء بيانگر اين واقعيت است كه آنها در دشمني خود حتي كمترين ادب را نيز رعايت نمي كردند; يعني عداوتشان آميخته با قساوت و رذالت بود، در حقيقت قرآن مي گويد: اين لقب خود شما است نه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله).

از سوي ديگر همانگونه كه در شان نزول سوره گفته شد: قريش انتظار مرگ پيامبر(صلي الله عليه وآله) و برچيده شدن بساط اسلام را داشتند، چرا كه مي گفتند او بلا عقب است، قرآن مي گويد تو بلا عقب نيستي، دشمنان تو بلا عقب اند !

نكته ها:

1 ـ فاطمه(عليها السلام) و كوثر

گفتيم كوثر يك معني جامع و وسيع دارد و آن خير كثير و فراوان است، مصاديق آن نيز زياد است ولي بسياري از بزرگان علماي شيعه يكي از روشنترين مصداق هاي آن را وجود مبارك فاطمه زهرا(عليها السلام) دانسته اند، چرا كه شان نزول آيه مي گويد: آنها پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) را متهم مي كردند كه بلا عقب است، قرآن ضمن نفي سخن آنها مي گويد: ما به تو كوثر داديم.

از اين تعبير استنباط مي شود كه اين خير كثير همان فاطمه زهرا(عليها السلام) است; زيرا نسل و ذريه پيامبر(صلي الله عليه وآله) به وسيله همين دختر گرامي در جهان انتشار يافت، نسلي كه نه تنها فرزندان جسماني پيغمبر بودند، بلكه آيين او و تمام ارزشهاي اسلام را حفظ كردند و به آيندگان ابلاغ نمودند، نه تنها امامان معصوم اهل بيت(عليهم السلام) كه آنها حساب مخصوص به خود دارند، بلكه هزاران هزار از فرزندان فاطمه(عليها السلام) در سراسر جهان پخش شدند كه در ميان



724


آنها علماي بزرگ و نويسندگان و فقها و محدثان و مفسران والا مقام و فرماندهان عظيم بودند كه با ايثار و فداكاري در حفظ آيين اسلام كوشيدند.

در اينجا به بحث جالبي از فخر رازي برخورد مي كنيم كه در ضمن تفسيرهاي مختلف كوثر مي گويد: قول سوم اين است كه اين سوره به عنوان رد بر كساني نازل شده كه عدم وجود اولاد را بر پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) خرده مي گرفتند، بنابر اين معني سوره اين است كه خداوند به او نسلي مي دهد كه در طول زمان باقي مي ماند، ببين چه اندازه از اهل بيت را شهيد كردند، در عين حال جهان مملو از آنها است، اين در حالي است كه از بني اميه (كه دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذكري در دنيا باقي نماند، سپس بنگر و ببين چقدر از علماي بزرگ در ميان آنها است، مانند باقر و صادق و رضا و نفس زكيه و.

2 ـ اعجاز اين سوره

اين سوره در حقيقت سه پيشگويي بزرگ در بردارد: از يكسو اعطاء خير كثير را به پيغمبر نويد مي دهد (گر چه اعطينا به صورت فعل ماضي است ولي ممكن است از قبيل مضارع مسلم باشد كه در شكل ماضي بيان شده) و اين خير كثير تمام پيروزيها و موفقيتهايي را كه بعدا نصيب پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) شد و به هنگام نزول اين سوره در مكه قابل پيش بيني نبود، شامل مي شود.

از سوي ديگر خبر مي دهد كه پيغمبر(صلي الله عليه وآله) بلا عقب نخواهد بود، بلكه نسل و دودمان او به طور فراوان در جهان وجود خواهند داشت.

از سوي سوم خبر مي دهد كه دشمنان او ابتر و بلا عقب خواهند بود، اين پيشگويي نيز تحقق يافت و چنان دشمنانش تار و مار شدند كه امروز اثري از آنها باقي نمانده است، در حالي كه طوائفي همچون بني اميه و بني عباس كه به مقابله با پيغمبر(صلي الله عليه وآله) و فرزندان او برخاستند روزي آنقدر جمعيت داشتند كه فاميل و فرزندان آنها قابل شماره نبود ولي امروز اگر هم چيزي از آنها باقي مانده باشد هرگز شناخته نيست.

 

3 ـ ضمير جمع در باره خدا براي چيست ؟

قابل توجه اينكه در اينجا و در آيات فراوان ديگري از قرآن مجيد خداوند با صيغه



725


متكلم مع الغير از خود ياد مي كند مي فرمايد: ما كوثر را به تو عطا كرديم ! اين تعبير و مانند
آن براي بيان عظمت و قدرت است; زيرا بزرگان هنگامي كه از خود سخن مي گويند نه فقط از خود كه از مأمورانشان نيز خبر مي دهند و اين كنايه از قدرت و عظمت و وجود فرمانبرداراني در مقابل اوامر است.

در آيه مورد بحث كلمه «انّ نيز تأكيد ديگري است بر اين معني و تعبير به اعطيناك و نه آتيناك دليل بر اين است كه خداوند كوثر را به حضرتش بخشيده و اعطا فرموده است، بشارتي بزرگ به پيغمبر اكرم است تا در برابر ياوه گويي هاي دشمنان قلب مباركش آزرده نشود و در عزم آهنينش فتور و سستي راه نيابد و بداند تكيه گاه او خدايي است كه منبع همه خيرات است و خير كثير را در اختيار او قرار داده است.

خداوندا ! ما را از بركات اين خير كثير كه به پيامبرت مرحمت فرمودي بي نصيب مگردان.

پروردگارا ! تو مي داني ما آن حضرت و ذريه طاهرينش را از صميم دل دوست داريم، ما را در زمره آنان محشور كن.

بارالها ! عظمت او و آيينش بسيار است روز به روز بر اين عظمت و عزت و شوكت بيفزاي.

آمين يا رب العالمين پايان سوره كوثر.(1)

 

 

فدك

 

داستان غم انگيز فدك

فدك يكي از دهكده هاي آباد اطراف مدينه در حدود 140 كيلومتري نزديك خيبر بود كه در سال هفتم هجرت كه قلعه هاي خيبر يكي پس از ديگري در برابر رزمندگان اسلام سقوط كرد و قدرت مركزي يهود در هم شكست، ساكنان فدك از در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج27، ص378



726


صلح و تسليم در برابر پيامبر(صلي الله عليه وآله) در آمدند و نيمي از زمين و باغ هاي خود را به آن
حضرت واگذار كردند و نيم ديگري را براي خود نگه داشتند و در عين حال كشاورزي سهم پيامبر (صلي الله عليه وآله) را نيز بر عهده گرفتند و در برابر زحماتشان حقي از آن مي بردند.

با توجه به آيه «فييء در اين سوره، اين زمين مخصوص پيغمبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله)بود و مي توانست در مورد خودش يا مصارف ديگري كه در آيه 7 همين سوره اشاره شده مصرف كند، لذا پيامبر(صلي الله عليه وآله) آن را به دخترش فاطمه(عليها السلام) بخشيد و اين سخني است كه بسياري از مورخان و مفسران شيعه و اهل سنت به آن تصريح كرده اند، از جمله در تفسير در المنثور از ابن عباس نقل شده هنگامي كه آيه: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ (1) نازل شد پيامبر(صلي الله عليه وآله) فدك را به فاطمه(عليها السلام)بخشيد «أَقْطَعَ رَسُول اللهِ(صلي الله عليه وآله) فاطِمَةَ(عليها السلام) فَدَك .(2) و(3)

در كتاب «كنز العمال كه در حاشيه مسند احمد آمده، در مساله صله رحم از «ابوسعيد خدري نقل شده است هنگامي كه آيه فوق نازل شد، پيامبر(صلي الله عليه وآله) فاطمه(عليها السلام) را خواست و فرمود: «يا فاطِمَةُ لَكَ فَدَكُ ;(4) «اي فاطمه! فدك از آن تو است . حاكم نيشابوري نيز در تاريخش همين معني را آورده است.(5)

ابن ابي الحديد نيز در شرح نهج البلاغه داستان فدك را به طور مشروح ذكر كرده(6)و نيز در كتب فراوان ديگر اين موضوع مورد اشاره واقع شده است.

ولي بعد از پيامبر(صلي الله عليه وآله) كساني كه وجود اين قدرت اقتصادي را در دست همسر علي(عليه السلام) مزاحم قدرت سياسي خود مي ديدند و تصميم داشتند ياران علي(عليه السلام) را از هر نظر منزوي كنند، به بهانه حديث مجعول «نَحْنُ مَعَاشِرَ الاَْنْبِيَاءِ لا نُوَرّثُ (7) آن را مصادره كردند و با اينكه فاطمه(عليها السلام) رسما متصرف آن بود و كسي از ذو اليد مطالبه شاهد و بينه نمي كند، از او شاهد خواستند، حضرت(عليه السلام) نيز اقامه شهود كرد كه پيغمبر (صلي الله عليه وآله) شخصا فدك را به او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . روم: 38

2 . بحارالأنوار، ج93، ص213

3 ـ درالمنثور، ج4، ص177.

4 ـ كنز العمال، ج2، ص158.

5 ـ فدك، ص49.

6 ـ شرح ابن ابي الحديد، ج16، ص209 به بعد.

7 . بحارالأنوار، ج28، ص104



727


بخشيده، اما با اين همه اعتنا نكردند، در دوران هاي بعد، هر يك از خلفا كه مي خواستند تمايلي به اهل بيت نشان دهند، فدك را به آنها باز مي گرداندند، اما چيزي نمي گذشت كه ديگري آن را مجددا مصادره مي كرد! و اين عمل بارها در زمان خلفاي بني اميه و بني عباس تكرار شد.

داستان فدك و حوادث گوناگوني كه در رابطه با آن در صدر اسلام و دوران هاي بعد روي داد، از دردناكترين و غم انگيزترين و در عين حال عبرت انگيزترين فرازهاي تاريخ اسلام است كه مستقلا بايد مورد بحث و بررسي دقيق قرار گيرد تا از حوادث مختلف تاريخ اسلام پرده بردارد.

قابل توجه اينكه محدث اهل سنت، مسلم بن حجاج نيشابوري در كتاب معروفش صحيح مسلم، داستان مطالبه فدك توسط حضرت فاطمه(عليها السلام) از خليفه اوّل را مشروحا آورده و از عايشه نقل مي كند كه بعد از امتناع خليفه از تحويل دادن فدك، فاطمه(عليها السلام) از او قهر كرد و تا هنگام وفات يك كلمه با او سخن نگفت.(1) و (2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيح مسلم جلد 3 صفحه 1380 حديث 52 از كتاب الجهاد.

2 ـ تفسير نمونه، ج23، صص 510، 512.


| شناسه مطلب: 76672