بخش 3
7 ـ اماکن مقدّس مسجدالحرام در کنار کعبه ارکان کعبه 1ـ رکن حجرالأسود نصب حجرالاسود استلام حجرالاسود دست بیعت 2ـ ارکان چهارگانه 3ـ رکن یَمانی 4ـ مُستجار 5ـ مُلتَزَم 6 ـ حَطیم 7ـ حِجر اسماعیل ( علیه السلام ) 8ـ ناودان رحمت 9ـ مقام ابراهیم ( علیه السلام ) 10ـ بین رکن و مقام 11ـ پیراهن کعبه 12ـ جرعه زَمْزَمْ 8 ـ سعی صفا و مَروه دو کوه صفا و مَروه وجوب سعی بر کوه صفا فلسفه سعی هَروَله تواضع و تربیت تقصیر
|
97 |
|
7
اماكن مقدّس مسجدالحرام
|
99 |
|
7
اماكن مقدّس مسجدالحرام
به درياي نور ، وارد مي شويم ، علامت هايي ، كه براي هر شخص و گروهي چشم گير باشد و او را به مقصد زيارت ناب توحيدي و قيام و حركت الهي رهنمون گرداند ، مختلف و متعدّد است . خانه كعبه با وضع ساده و بي آلايش ، اركان كعبه ، حجرالاسود ، حجر اسماعيل و مقام ابراهيم و . . . اين علامت ها و حتّي خود كعبه ، با آداب و احكامي كه براي آن بيان شده ، غير از قداست ذاتي و ارزش و عظمت خاصّ خود ، ابزارهاي هدايت و راهنمايي به هدف هاي متعالي ، راه يابي و پيام گيري و تعالي پذيري براي لياقت بيشتر از مزاياي ميهماني و ظرفيت بالاتر ، جهت لقاي معبود و درك حضور عابدانه آگاهانه نيز خواهد بود . اين شعر ساده ، امّا پرمعنا را ملاحظه كنيد :
كعبه ، يك سنگ نشان است ، كه رَه گُم نشود * * * حاجي ! احرام دگر بند ، ببين يار كجاست ؟
اين بخش از غزل معروف خيالي بخارايي « متوفّاي 850 هجري را ،
|
100 |
|
كه « شيخ بهاءالدين عاملي معروف به شيخ بهايي ( 953ـ1031 هـ . ) تضمين و تخميس كرده ، دقّت كنيد :
آن روز ، كه رفتند حريفان پيِ هر كار * * * زاهد به سوي مسجد و من جانب خمّار
حاجي به رَهِ كعبه و من طالب ديدار * * * « من يار طلب كردم و او ، جلوه گه يار
« او خانه همي جويد و من ، صاحب خانه ( 1 )
ضمن اين كه در اين فصل ، اين آثار را تا حدّي معرفي مي كنيم و آداب و احكام آن ها را بيان مي داريم ، هرگز نبايد از « مقصد عالي و هدف بلند زيارت و توبه و انابه غفلت داشته باشيم .
براي هنگام ورود به مسجدالحرام در مرحله نخست ، يا پس از انجام « اعمال من امام صادق ( عليه السلام ) فرموده است : وَادخُلْ فِي أمانِ اللهِ وكَنَفِهِ وَسِتْرِهِ وَكَلاءَتِهِ ، مِنْ مُتابَعَةِ مُرادِكَ بِدُخُولِ الْحَرَمِ ، وَدُخُولِ الْبَيْتِ مُتِحَقِّقاً لِصاحِبِهِ ، وَمَعْرِفَةِ جَلالِهِ وَسُلْطانِهِ . ( 2 )
چون داخل حرم الهي شدي ، خود را در امان و پناه و پرتو لطف و عنايت خداوند قرار ده ، و از پيروي هرگونه قصد و خيال هاي باطل و بي اساس خود را پيراسته گردان و در برابر صاحب خانه و شناخت جلال و عظمت او ، توجّه زياد همراه با معرفت معبودانه داشته باش .
هم چنين امام زين العابدين ( عليه السلام ) براي توفيق رسيدن به اين مكان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اشك شفق ، ج 1 ، ص 18
2 . محجة البيضاء ، ج 2 ، ص 208 ، مستدرك الوسائل ، ج 10 ، ص 173
|
101 |
|
مقدّس ، در دعاي عرفه ، از درگاه خداوند متعال تقاضا مي كند : اللّهُمَّ وَامْنُنْ عَلَيَّ بِالْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ . . . ( 1 ) وَاجْعَلْ باقِي عُمْرِي فِي الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ ابْتِغاءَ وَجْهِكَ يا رَبَّ الْعالَمِينَ . ( 2 )
خدايا ! بر من منّت گذار ، تا حج و عمره انجام دهم ، و بقيّه عمر مرا در حج و عمره و در راه رضاي خود قرار بده ( تا آن را خوب به سامان رسانم ) اي پروردگار جهانيان .
در كنار كعبه
در وسط مسجدالحرام ، خانه مكعّب شكلي با ارتفاع حدود 15 متر قرار دارد ، كه با سنگ هاي سياه مربّع و مستطيل شكل و بندكشي گچ مخصوص ساخته شده و كعبه نام دارد .
اين خانه مقدّس ، در 12 آيه قرآن با واژه « بَيْت يعني ؛ « خانه ، و در دو آيه با واژه « كعبه آمده ، كه در يك مورد آن مي خوانيم : { جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ } . ( 3 )
يعني خداوند ، كعبه ، بيت الحرام را وسيله اي براي اقامه امر ( و سامان بخشيدن كار دنيا و آخرت ) مردم قرار داده است .
درباره « طواف كعبه كه دوّمينواجب عمره است ، درفصل پنجم سخن گفتيم ، امّا بايد توجّه داشته باشيم ، فضاي طبيعي شهر و آب و هواي آن
دل پذير و چشم نواز نيست ، بلكه خانه كعبه در سرزميني خشكوسوزان و در درّه اي كه سنگ ها و كوه هاي خشن آن را احاطه كرده قرار گرفته است ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيفه سجاديّه ، دعاي 23 ، ص 112
2 . صحيفه سجّاديه ، دعاي 47 ، ص 232 ، دفتر نشر الهادي
3 . سوره مائده ، آيه 97 .
|
102 |
|
فقط جنبه هاي معنوي و عرفاني و اداي يك تكليف بزرگ و سازنده است كه هر ساله ، ميليون ها انسان مؤمن و مشتاق را به سوي خود مي كشاند .
امام علي ( عليه السلام ) فرموده است : آيا نمي بينيد خداوند بيت الحرام خود را ، كه براي قيام امور مردم قرار داده ( 1 ) در سخت ترين نقطه زمين و بر دامنه كوتاه ترين كوه ها و ميان تنگ ترين و خشك ترين درّه ها قرار داد و بر روي شن هاي نرم ، كه كِشت و زرع در آن ها دشوار است و از آب و چشمه ها بي بهره است برافراشت ، شن زاري كه ( به خاطر بي آب و علفي ) در آن ، نه شتر ، نه اسب ، نه گاو و نه گوسفند پرورش مي يابد ، و نه جاندار ديگري براي زندگي بهتر بدانجا مي شتابد ، بنا نهاده است ، و به آدم ( عليه السلام ) و فرزندان او دستور داده است ، كه به سوي آن روي آورند . ( 2 )
به هر حال ، در مكاني قرار مي گيريم ، كه خداوند دستور داده : مشركان به آن نزديك نشوند . ( 3 )
هم چنين ، پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اَلصَّلاةُ فِيهِ تَعْدِلُ مِأَةَ أَلْفَ صَلاة . ( 4 )
يك نماز در مسجدالحرام ، ارزش صد هزار نماز را دارد .
از سوي ديگر ، امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : وقتي داخل مسجدالحرام شدي ، رو به خانه كعبه قرار گرفته ، دست هاي خويش را به دعا بردار و بگو : خدايا ! از همين جا و در همين حال ، كه مناسك حجّ خود را شروع مي كنم ، از تو مي خواهم ، كه توبه ام را بپذيري ، از گناهانم درگذري و وزر وبالم را برطرف گرداني .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده ، 96
2 . نهج البلاغه فيض ، خ 234 ، ص 794
3 . توبه ، 28
4 . ثواب الاعمال ، ص 50 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 241
|
103 |
|
حمد و ستايش مي كنم خدايي را ، كه مرا به خانه محترم خويش رسانيد ، خدايا ! من شهادت مي دهم كه اين ، خانه محترم توست ، كه آن را براي پاداش دادن به مردم ، و مايه امنيّت و بركت و هدايت جهانيان قرار دادي . ( 1 )
در روايت ديگري آمده : وقتي چشم تو به خانه كعبه افتاد ، بگو : اَلْحَمْدُللهِِ الَّذِي عَظَّمَكِ ، وَشَرَّفَكِ ، وكَرَّمَكِ ، وَجَعَلَكِ مَثابَةً لِلنّاسِ ، وأَمْناً مُبارَكاً ، وَهُديً لِلْعالَمِينَ . ( 2 )
ستايش مي كنم خدايي را ، كه تو را عظمت و شرافت و كرامت بخشيد ، و تو را موجب پاداش و امنيّت و بركت براي مردم و مايه هدايت جهانيان قرار داد .
اركان كعبه
شناخت اركان و اماكن مقدّس داخل مسجدالحرام و آداب و ادعيه مربوط به آن ها ، همراه با نحوه ورود به حرم و انجام اعمال آن در احاديث و كتاب ها مطرح شده است و پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و امامان ( عليهم السلام ) هم به آن عمل نموده اند .
به منظور پيشگيري از اخلال در اعمال واجب ، بحث « اركان و مقام ابراهيم ( عليه السلام ) و ساير اماكن مقدّس و آداب و دعاهاي مربوط به آن ها را در فصل جداگانه اي قرار داديم ، تا پس از انجام اعمال واجب ، در ضمن اعمال و طواف هاي مستحب و يا در فرصت هاي مناسب ، اين آداب و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج4 ، ص 401
2 . من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 315 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 193
|
104 |
|
دعاها انجام شود و از ثواب آن بهره مند گرديم .
رُكن به معناي پايه و ستون است و چون در داخل خانه كعبه در هريك از گوشه هاي چهارگانه ، چهار ستون ، سقف بيت را نگهداري مي كند و اصولا دسترسي به آن ها لازم نيست ، قسمت بيرون هريك از ستون ها « ركن ناميده شده ، كه هر كدام داراي اسمي جداگانه و آداب مخصوصي براي آن ها مقرّر شده است .
البتّه « ركن از نظر لغت ، به معناي : جانب ، طرف ( 1 ) و اطراف هم آمده ( 2 ) امّا آن طور كه از لحن احاديث ( 3 ) و سيره عملي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و امامان معصوم ( عليهم السلام ) به دست مي آيد « اركان كعبه همان نبش گوشه هاي چهارگانه بيت هستند ، كه خصوصيّات و آداب آن ها را بيان مي كنيم :
1ـ ركن حجرالأسود
ركن حجرالاسود ، همان گوشه پايه اي است ، كه « حجرالاسود در آن نصب شده ، طواف از مقابل آن شروع و به آن ختم مي گردد . طرف جنوب شرقي بيت قرار دارد ، و نيز روبه روي بخشي از جنوب سرزمين حجاز تا عدن ، استراليا ، و جنوب هند و چين قرار دارد . ( 4 )
حجرالاسود كه اكنون به رنگ قرمز است و بر اثر سائيدگي و فرسودگي كوچك شده و بازسازي گرديده و در كف يك قاب نقره اي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجمع البحرين ، ص 507
2 . اقرب الموارد ، ج 1 ، ص 429
3 . طبق روايت امام صادق ( عليه السلام ) : وقتي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در طواف به ركن غربي رسيد و آن را لمس نكرد ، كسي گفت : يا رسول الله ! أَلَسْتَ قَعِيداً مِن قَواعِدِ بَيْتِ رَبِّكَ ؟ وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 421
4 . مرآة الحرمين ، ج 1 ، ص 264
|
105 |
|
در نبش « ركن قرار دارد ، طبق بيان امام صادق ( عليه السلام ) ، ابتدا از شير سفيدتر بوده ، امّا بر اثر تماس هاي مردم زمان جاهليت بدين گونه درآمده واگر چنين نشده بود ، هيچ دردمندي آن را لمس نمي كرد ، جز اين كه شفا مي يافت . ( 1 ) يا گناهان آدمي زادگان آن را سياه كرده ، ( 2 ) يا بر اثر دو آتش سوزي ، كه يكي در زمان جاهليت و ديگري در روزگار اسلام واقع شده ، سياه و تار شده ( 3 ) ، طبق بيان امام علي ( عليه السلام ) « نخست يك سنگ بهشتي بوده است . ( 4 )
نصب حجرالاسود
اين سنگ مقدّس در طول زمان تغييرها و تحوّلاتي را پشت سر گذاشته ، كه از جمله آن ها طبق روايت امام صادق ( عليه السلام ) خراب كردن خانه كعبه به وسيله قريش در روزگار جاهليت ( كه شايد پس از خراب شدن به وسيله سيل در مرحله نخست بوده ) است . در آن سال قريش تصميم به تجديد بنا و توسعه كعبه گرفتند ، ولي بين آنها اختلاف نظر به وجود آمد چون بعضي از آن ها معتقد بودند كه بايد پاكترين و حلال ترين اموال آنها صرف تعمير و بازسازي بناي كعبه شود ، بالاخره ديوارهاي كعبه را بالا آوردند تا به محلّ نصب « حجرالاسود رسيد ، درباره اين كه ، چه كسي و از كدام قبيله اي به نصب حجرالاسود اقدام كند ، اختلاف شديد به ميان آمد ، قرار گذاشتند ، همه از اقدام به اين كار صرف نظر كنند ، تا اوّلين كسي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علل الشرايع ، ص 428 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 406 ، بحارالانوار ، ج 96 ص 221 .
2 . وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 404 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 221
3 . بحارالانوار ، ج 96 ، ص 221
4 . علل الشرايع ، ص 426 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 319
|
106 |
|
كه از « باب بَني شَيْبه وارد مي شود ، در اين باره حكم كند ، در آن حال پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه در آن زمان او را به عنوان جواني امين و درستكار مي شناختند و هنوز به پيامبري مبعوث نشده بود وارد شد ، از او راهنمايي و كمك خواستند ، پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) دستور داد : پارچه اي آوردند ، حجرالاسود را ميان آن گذاشتند و فرمود : رؤساي هريك از قبايل گوشه آن را بگيرند و بلند كنند ، وقتي حجرالاسود مقابل محلّ نصب رسيد ، خود حضرت آن را برداشت و در محلّي كه خداوند متعال تعيين كرده بود ، نصب نمود . ( 1 )
تاريخ اين تجديد بناي كعبه و نصب حجرالاسود را ، برخلاف آن چه « كليني سي سال قبل از بعثت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت كرده ، سخن مسعودي ، كه آن را پنج سال قبل از بعثت ذكر كرده ( 2 ) صحيح تر به نظر مي رسد .
هم چنين در روايت آمده ، وقتي حجاج بن يوسف ثقفي ( متوفاي 95 هـ . ) تجديدبناي كعبه را به پايان رسانيد ، از حضرت علي بن الحسين ( عليهما السلام ) تقاضا كرد ، حجرالاسود را در محلّ خود نصب كند و آن حضرت اين عمل را انجام داد . ( 3 )
استلام حجرالاسود
نسبت به حجرالاسود ، كه سنگ بيضي شكل بهشتي معرفي شده ( 4 ) غير از اين كه طبق روايت ، نگاه كردن به آن مورد سفارش قرار گرفته ( 5 ) زائرين ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 217 ، من لا يحضره الفقيه ، ج 2
2 . مروج الذهب ، ج 2 ، ص 273
3 . من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 161/25 .
4 . بحارالانوار ، ج 96 ، ص 217
5 . من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 315
|
107 |
|
استلام ، بوسيدن و اشاره به آن را نبايد مورد غفلت قرار دهند . درباره وظايف سه گانه در برابر « حجرالاسود كه در اين زمان هم زائران مؤمن عاشق ، كوشش هاي فراواني به خرج مي دهند ، روايات مختلف و متعدّدي وارد شده ، كه يكي از آن ها را ملاحظه مي كنيم :
امام صادق ( عليه السلام ) فرموده : وقتي به حجرالاسود نزديك شدي ، دست خود را به دعا بردار ، حمد و ثناي الهي را انجام بده ، درود بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بگو و از خدا بخواه عبادت و اعمال تو را قبول گرداند ، آن گاه به حجرالاسود دست بكش و آن را ببوس ، و اگر نتوانستي ببوسي فقط آن را با دست لمس كن ، و اگر نتوانستي با دست هم لمس كني ، با دست به آن اشاره نما و بگو : اَللّهُمَّ أمانَتِي أدَّيْتُها ، وَمِيثاقِي تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوافاةِ . . ( 1 )
خدايا ! امانت خود را ادا كردم ( تكليفي را كه براي من قرار داده بودي انجام دادم ) پيمان ( بندگي ) خود را وارسي و تجديد نمودم ، تا تو شاهد وفاي به عهد و انجام آن باشي .
خدايا ! كتاب تو را ( كه در آن دستور حج داده بودي ) عملا تصديق كردم و بر سنّت پيامبرت رفتار مي كنم ، شهادت مي دهم ، كه خدايي جز خداي يكتا نيست ، او يكي است و شريكي ندارد ، و محمّد بنده و رسول خداست ، به خداوند ايمان آوردم و از عبادت شيطان و طاغوت و بت و هر شريكي براي تو ، روي گردانم .
درباره استلام حجرالاسود ، همان طور كه بيان كرديم ، در اين زمان به خاطر ازدحام جمعيّت ، عملا كار مشكلي است و گاهي مي توان ، از اين عمل مقدّس مستحب ، به خاطر اذيّت نشدن و آزار نرساندن به ديگران ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 403 ، من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 316 .
|
108 |
|
صرف نظر نمود .
حمّاد بن عثمان مي گويد : مردي از مأموران « بني اميّه كه در مكّه حضور داشت و ناظر اعمال امام صادق ( عليه السلام ) بود نزد امام ( عليه السلام ) آمد و با لحن اعتراض آميزي عرض كرد : آيا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) استلام حجر مي كرد ؟
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : آري . مرد گفت : من نديدم ، تو حجر را استلام كني !
امام ( عليه السلام ) فرمود : أكْرَهُ أَنْ أُؤَذِّيَ ضَعِيفاً ، أوْ أتَأَذِّي .
كراهت داشتم از اين كه ، ضعيفي را اذيّت كنم ، يا خود اذيّت شوم .
مرد ادامه داد : بالاخره ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) استلام انجام مي داد ؟
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : آري ، ولي چون پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) را مي شناختند ، حقّ او را ادا مي كردند و به او راه مي دادند ، امّا مرا نمي شناختند و حقّم را ادا نمي كردند ! ( 1 )
دست بيعت
با رعايت جهات مختلف و با توجّه به ارزش استلام حجر و فلسفه آن ، در صورت امكانِ استلام ، فرصت را بايد غنيمت شمرد و استلام نمود .
از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده ، إسْتَلِمُوا الرُّكنَ ، فَإِنَّهُ يَمِينُ اللهِ فِي خَلْقِهِ ، يُصافَحُ بِها خَلْقَهُ ، مُصافَحَةَ العَبْدِ أَو الرَّجُلِ ، وَيَشْهَدُ لِمَنْ وافاهُ . ( 2 )
ركن حجرالاسود را لمس كنيد ، زيرا دست راست خدا در روي زمين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، 406 و 409 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 411 .
2 . المحاسن للبرقي ، ص 65 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص408 ، بحار الانوار ، ج96 ، ص225
|
109 |
|
ميان بندگان است ، كه به وسيله آن با بندگان خويش مصافحه مي كند ،
همانطور كه كسي با بنده يا مردي مصافحه مي كند و خداوند بر اداي اين تكليف ، گواه است .
در قرآن كريم هم درباره بيعت مؤمنان با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي خوانيم : { إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ ، إنَّما يُبايِعُونَ اللهَ ، يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ } . ( 1 )
آنان كه با تو بيعت مي كنند ، در حقيقت با خدا بيعت مي كنند و دست خدا ، بالاي دست آنهاست .
آيا منظور از « دست خد قدرت و نصرت و ياري اوست ؟ يا همانطور كه اين گونه كنايه ها در ادبيات عرب و فارسي هم معمول است ، كه براي قرارداد هر معامله اي افراد به هم دست مي دهند ، تا اعلام وفاداري و تعهّد كنند ، اين جا هم از اين تمثيل استفاده شده ، كه اين تفسير هم مطلوب به نظر مي رسد .
به هر حال ، بوسيدن حجرالاسود ، يا اشاره كردن به سوي آن و گفتن : بِسْمِ اللهِ وَاللهُ اَكْبَر ، كه در بيان امام باقر ( عليه السلام ) آمده ( 2 ) و يا عبارت : بِسْمِ اللهِ وَاللهُ أكْبَرُ كه اهل سنّت طبق روايت ، آن را معمول مي دارند . ( 3 ) هر كدام اداي تكليف ، اظهار ارادت و بندگي و داراي پاداش است . امّا استلام حجر ، كه وقتي از امام رضا ( عليه السلام ) از فلسفه آن سؤال مي شود ، مي فرمايد : وقتي خداوند متعال از فرزندان آدم پيمان بندگي گرفت ، حجرالاسود را فرستاد و بدين
خاطر ، مردم را مكلّف ساخت با آن تجديد بيعت و عهد كنند و بدين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره فتح ، آيه 10
2 . كافي ، ج 4 ، ص 404
3 . التحقيق والايضاح ، ص 44
|
110 |
|
جهت است ، كه وقتي استلام حجر مي كنند مي گويند : أَمانَتِي أدَّيْتُها . . . ( 1 )
امانت خود را ادا كردم ، تكليف خود را انجام دادم ، و پيمان بندگي خويش را تجديد نمودم ، تا خداوند گواه آن باشد .
وقتي ابن ابي عمير علّت بوسيدن حجرالاسود را از امام باقر و يا امام صادق ( عليهما السلام ) سؤال مي كند ، در جواب مي فرمايد : حجرالاسود ، نخست سنگ سفيد و روشني در بهشت بود ، آدم ( عليه السلام ) آن را مي ديد ، وقتي خداوند آن را به زمين فرستاد ، آدم ( عليه السلام ) آن را بوسيد ، آنگاه خداوند متعال ، بوسيدن حجرالاسود را ، براي بندگان سنّت قرار داد . ( 2 )
خلاصه ، لمس يا بوسيدن حجرالاسود ، براي زائر خانه خدا ، دست بيعت به خدا دادن براي تجديد بيعت بندگي خداست ، تا بعد از آن ، اطاعت و بندگي خدا را در اجراي همه دستورات الهي استمرار بخشد ، و از همه نافرماني ها ، گناهان ، لغزش ها ، تجاوزكاري ها و زشتي ها خودداري نمايد .
راستي ، دستي كه به دست خدا رسيد و پاك و متبرّك شد ، آيا ممكن است بعد از آن ، به بدن نامحرم ، به تجاوز به حريم ناموس ديگران ، به داد و ستد رباخواري ، به ظلم و ستم در حقّ بندگان و مظلومان و محرومان و ضعيفان و يتيمان آلوده گردد و پيمان شكني كند ؟
لبي كه حجرالاسود را بوسيده ، و به محلّ بوسيدن آدم ( عليه السلام ) و پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و امام علي ( عليه السلام ) و امام حسن و امام حسين و زين العابدين و ديگر ائمه ( عليهم السلام ) گذاشته شده ، آيا به فحش و ناسزاگويي ، مشروب خواري و انحراف و گناهاني كه مربوط به زبان و دهان است مبتلا مي گردد ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علل الشرايع ، ص 424 ، بحارالانوار ج 96 ص 220 ، وسائل الشيعه ، ج9 ، ص404
2 . المحاسن للبرقي ، ص 337 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 225
|
111 |
|
2ـ اركان چهارگانه
1 ـ غير از « ركن حجرالاسود كه در جنوب شرقي كعبه قرار دارد و به تفصيل پيرامون آن سخن گفتيم ، ركن هاي ديگر عبارتند از :
2ـ ركن شمال شرقي ، كه ركن شامي و عراقي هم ناميده مي شود و پس از گذشتن از در كعبه و نزديك نبش ديوار « حجر اسماعيل ( عليه السلام ) به آن مي رسيم . اين ركن ، روبه روي بخش اعظم بلاد حجاز ، سرزمين عجم ، تركستان ، عراق ، شام ، شمال هند ، سند ، چين و سيبري قرار دارد .
3ـ ركن شمال غربي ، كه پس گذشتن از « حجر اسماعيل ( عليه السلام ) و حدود نبش ديوار نيم دايره اي آن قرار گرفته ، ركن غربي ناميده مي شود و رو به روي سرزمين هاي غرب ، از جمله غرب روسيّه ، همه اروپا ، مصر و سرزمين هاي مغرب قرار دارد .
4ـ ركن غربي جنوبي ، كه ركن يماني ناميده مي شود و قبل از رسيدن به ركن « حجرالاسود قرار دارد ، روبه روي بخشي از جنوب آفريقا و سواحل درياي سرخ قرار گرفته است . ( 1 )
اين اركان مقدّس ، هركدام آدابي دارد كه به منظور تقويت جنبه تربيتي و عرفاني حج ، و اوج عظمت خانه كعبه ، اندكي پيرامون آن ها شرح مي دهيم .
درباره اين كه ، غير از استلام ركن حجرالاسود و ركن يماني ، استلام دو ركن ديگر نيز مورد ستايش و استحباب است ، بسياري از عالمان و فقيهان نظريه موافق دارند . ( 2 ) و براي اين جهت هم به دو روايت استدلال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مرآة الحرمين ، ج 1 ، ص 264 ، الحج والعمرة ومعرفة الحرمين الشريفين ، ص 78
2 . تهذيب الاحكام ، ج 5 ، ص 123
|
112 |
|
كرده اند . در يك روايت مي خوانيم :
جميل بن صالح گفته است : من مي ديدم ، كه امام صادق ( عليه السلام ) همه اركان كعبه را استلام مي كرد . ( 1 )
در روايت ديگري ، احمد بن محمود مي گويد : از امام رضا ( عليه السلام ) سؤال كردم : آيا ركن يماني و شامي و غربي هم بايد استلام شود ؟ آن حضرت فرمود : آري . ( 2 )
3ـ ركن يَماني
در مقابل « ركن يَماني كه در جنوب غربي كعبه ، بعد از « مستجار و قبل از رسيدن به « ركن حجرالاسود قرار دارد ، استلام و دعا و نيايش زائران ، حال و هواي عابدانه و مخلصانه اي دارد .
درباره عظمت اين ركن و اعمالي كه براي آن بيان گرديده ، روايات فراواني وارد شده ، كه به اميد انجام آن و بهره گيري معنوي ، چند مورد را بيان مي كنيم :
1ـ امام صادق ( عليه السلام ) ضمن روايتي ، ركن يماني را « باب توبه ناميده است . ( 3 )
2ـ رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده : ما أتَيْتُ الرُّكْن الْيَمانِي ، إِلاّ وَجَدْتُ جِبْرئِيلُ قَدْ سَبَقَنِي إلَيْهِ يَلْتَزِمُهُ . ( 4 )
هرگاه نزد « ركن يَماني مي رفتم ، مي ديدم جبرئيل ( عليه السلام ) از من جلوتر آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 408 ، تهذيب الاحكام ، ج 5 ص 123 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 422
2 . تهذيب الاحكام ، ج 5 ، ص 123 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 423
3 . بحارالانوار ، ج 96 ، ص 63
4 . كافي ، ج 4 ، ص 408
|
113 |
|
جا رفته و ملتزم آن و مشغول دعا شده است .
3ـ ابوالفرج سَندي مي گويد : همراه امام صادق ( عليه السلام ) طواف مي كردم ، آن حضرت فرمود : كدام نقطه از اين مكان عظمت بيشتري دارد ؟
گفتم : قربانت گردم ، تو به اين موضوع از من داناتر هستي .
آن حضرت ، باز سؤال خود را تكرار كرد .
من پاسخ دادم : داخل بيت حرمت بيشتري دارد .
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : اَلرُّكْنُ الْيَمانِي عَلي باب مِنْ أبْوابِ الْجَنَّةِ ، مَفْتُوحٌ لِشِيعَةِ آلِ مُحَمَّد ( صلّي الله عليه وآله ) . . . ( 1 )
ركن يَماني ، بر دري از درهاي بهشت است ، كه براي شيعيان آل محمد ( صلّي الله عليه وآله ) باز است و براي ديگران بسته است و هر مؤمني نزد آن دعا كند ، دعاي او بالا مي رود و به عرش مي رسد و ميان عرش و خداوند ، حجاب و پرده اي نيست . ( دعا مستجاب مي گردد . )
4ـ همچنين ، امام صادق ( عليه السلام ) فرموده : اَلرُّكنُ الْيَمانِي بابُنَا الَّذِي نَدْخُلُ مِنْهُ الْجَنَّةَ . ( 2 )
ركن يماني ، دري است ، كه ما از آن داخل بهشت مي شويم .
5ـ امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : هرگاه به در كعبه رسيدي ، بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درود فرست و در فاصله ميان ركن يماني و حجرالاسود ، بگو : رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا
حَسَنَةً وَفِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عذابَ النّارِ . ( 3 ) و در حال طواف هم بگو :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 406 ، تهذيب الاحكام ، ج 5 ، ص 123
2 . من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 134 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 419 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 220
3 . سوره بقره ، آيه 201
|
114 |
|
خدايا ! من فقير درگاه تو هستم ، از گناهان خود بيمناكم و به تو پناه آورده ام ، جسم مرا تغيير مده و اسم مرا ( كه مسلمان و بنده ام به نام ديگري ) تبديل مگردان . ( 1 )
4ـ مُستجار
مُستجار ، محلّ پناه جويي و الحاح و التماس براي آمرزش گناهان است و مكان آن ، فاصله ميان در كعبه ( كه قبلا مقابل در كنوني بوده و بسته شده ) و ركن يماني مي باشد ، در اين مكان دعا مستجاب مي گردد و مشاهده مي شود افراد خود را به آن جا مي چسبانند و براي آمرزش گناهان گريه و ناله مي كنند .
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : وقتي طواف خود را به پايان رساندي و به آخر كعبه ، روبه روي مستجار ، كه فاصله كمي با ركن يماني دارد رسيدي ، دست هاي خود را به كعبه بازگشاي و شكم و گونه صورت خود را به كعبه بچسبان و بگو : « اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ ، وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ ، وهذا مَكانُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ
خدايا ! اين خانه ، خانه توست و اين بنده ، بنده توست و اين است وضع كسي كه ، از آتش دوزخ ، به تو پناه آورده است ، آن گاه به گناهان خود در پيشگاه پروردگار اعتراف كن ، زيرا هر بنده مؤمني در اين مكان به گناهاني ، كه انجام داده اعتراف كند و تقاضاي عفو از خدا نمايد ، به خواست خدا ، گناهان او آمرزيده مي شود . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 407 و 408 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 415 .
2 . تهذيب الاحكام ، ج 5 ، ص 121 و 125 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 424 و 425
|
115 |
|
5ـ مُلتَزَم
مُلتَزَم ، فاصله ميان حجرالاسود و در خانه كعبه است ، كه افراد براي توجّه و طلب حاجت ، بي محابا و با ازدحام زيادي بدانجا روي مي آورند و خود را به ديوار خانه كعبه مي چسبانند .
مُلتَزَم ، جايگاه فوق العاده مهم و مقدّسي است و از آدم ( عليه السلام ) تا بسياري از عابدان و حتّي اماماني چون حضرت علي ( عليه السلام ) ، امام زين العابدين ( عليه السلام ) ، امام باقر ( عليه السلام ) و امام صادق ( عليه السلام ) ، و امام موسي بن جعفر ( عليه السلام ) ، براي آن ارزش ويژه اي قائل بودند ، سفارش به دعا مي كردند و خود نيز در آن مكان مقدس به دعا و انابه مي پرداختند .
امام صادق ( عليه السلام ) فرموده : وقتي حضرت آدم ( عليه السلام ) طواف مي كرد و به « ملتزم رسيد ، جبرئيل به او گفت : در اين مكان ، در برابر پروردگار ، به گناهان خود اقرار كن ، آدم ( عليه السلام ) ايستاد و ناله برداشت : اي پروردگار من ! هر كارگري مزدي دارد ، من هم كار كرده ام مزد من چيست ؟ آنگاه خداوند متعال وحي فرستاد : اي آدم ! هركس از فرزندان تو به اين مكان بيايد و به گناهان خويش اعتراف كند و توبه و درخواست آمرزش نمايد ، هم چنان كه تو توبه و تقاضاي آمرزش كردي ، گناهان او را مورد آمرزش قرار مي دهم . ( 1 )
امام علي ( عليه السلام ) فرموده : أقِرُّوا عِنْدَ الْمُلْتَزَمِ مِنْ ذُ نُوبِكُمْ . . . ( 2 )
نزد ملتزم ، به گناهاني كه به خاطر داريد اعتراف كنيد و براي گناهاني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 425 .
2 . الخصال ، ص 417 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ص 425 ، و رجوع كنيد به : چهارصد درس زندگي از امام علي ( عليه السلام ) ، ص60 ، اثر ديگر اين مؤلف .
|
116 |
|
هم كه به ياد نداريد ، بگوييد : خدايا ! آن گناهاني را هم كه مراقبين و
موكّلين تو از ما ثبت كرده اند و ما آن ها را فراموش كرديم ، مورد غفران و آمرزش قرار بده ، زيرا هر كس در اين مكان به گناهان خويش اعتراف و يادآوري نمايد و تقاضاي آمرزش كند ، بر خداوند لازم مي شود ، كه او را بيامرزد .
در روايت ، معاوية بن عمّار هم مي خوانيم : امام صادق ( عليه السلام ) وقتي به « ملتزم رسيد ، به غلامان و همراهان خويش فرمود : از من فاصله بگيريد و مرا به حال خود واگذاريد ، تا در اين مكان به گناهان خويش در برابر پروردگارم اعتراف كنم ، چون اين مكاني است ، كه هر كس به گناهان خود اعتراف و طلب آمرزش كند ، خداوند گناهان او را مي آمرزد . ( 1 )
6 ـ حَطيم
حَطيم نيز جايگاه بسيار مقدّس و محلّ دعا و توبه و استغفار و درخواست حاجت هاي دنيوي و اخروي است ، كه به هيچ وجه نبايد از آن غفلت نمود .
امّا ، حَطيم كجاست ؟ ، عموم رواياتي كه حطيم را معرفي كرده اند ، همان خصوصياتي را كه براي « مُلتزَم ذكر كرده اند ، براي اين مكان مقدّس هم بيان نموده اند .
معاوية بن عمّار مي گويد : از امام صادق ( عليه السلام ) درباره حطيم سؤال كردم ، آن حضرت فرمود : هُوَ ما بَيْنَ الْحَجَرِ الأَسْوَدِ وَبابِ الْبَيْتِ ، قالَ : وَسَئَلْتُهُ لِمَ
سُمِّيَ الْحَطِيمُ ؟ قالَ : لأَنَّ النّاسَ يَحْطِمُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً هُنالِكَ . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 411 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 424 .
2 . تهذيب الاحكام ، ج 5 ، ص 498 ، علل الشرايع ، ص 400 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 230
|
117 |
|
حطيم ، مابين حجرالاسود و در كعبه واقع است ، سؤال كردم : چرا
بدين اسم ناميده شده ؟ فرمود : چون در اين مكان مردم زياد ازدحام مي كنند و تلاش دارند و در نتيجه ، همديگر را در اين جا فشار مي دهند و دفع مي كنند .
همچنين ، امام صادق ( عليه السلام ) حطيم را ، مقدّس ترين نقطه زمين و ميان در كعبه و حجرالاسود ناميده است . ( 1 ) و بايد از اين مكان مقدّس ، حدّاكثر استفاده را نمود . روايات متعدّدي هم ، محلّ آن را بين حجرالأسود و در كعبه معرّفي كرده اند . ( 2 ) و شايد هم ، اصلا حطيم ، روبه روي در كعبه باشد ، كه در آن جا ازدحام زيادي براي دعا و راز و نياز صورت مي گيرد .
از سوي ديگر « حلبي مي گويد ، از امام صادق ( عليه السلام ) درباره « حجر اسماعيل ( عليه السلام ) سؤال كردم ، آن حضرت فرمود : شما آن جا را حطيم مي ناميد ، در صورتي كه وي گوسفندان خود را در آن جا مي گردانيد ، مادر خود را در آن جا دفن نمود و كراهت داشت پاي روي آن گذاشته شود ، بدين جهت دور آن ديوار كشيد و در آن ، قبرهاي پيامبران ( عليهم السلام ) قرار دارد . ( 3 )
از لحن اعتراض آميز امام صادق ( عليه السلام ) در اين بيان و با استفاده از پنج روايت ديگر ، استفاده مي شود ، كه « حجر اسماعيل ( عليه السلام ) را نمي توان حطيم دانست و از طرف ديگر ، رواياتي كه ، حطيم را بين حجرالاسود و در كعبه معرفي مي كند ، همان خصوصيّات « ملتزم را دارد ، مي توان نتيجه گرفت ،
ملتزم و حطيم ، يك مكان است با دو نام ، يا قسمت ديوار آن ملتزم است و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 35 ، بحارالانوار ، ج 96 ص 230
2 . بحارالانوار ، ج 96 ، ص 229ـ231
3 . بحارالانوار ، ج 96 ، ص 231 و352 ، مستدرك الوسائل ، ج 9 ، ص 396
|
118 |
|
قسمت روي زمين حطيم است .
در نتيجه از بجاآوردن دعا و نماز و طلب توبه و درخواست حاجت ها ، با تمام توان در اين مكان نبايد غفلت نمود .
7ـ حِجر اسماعيل ( عليه السلام )
حجر اسماعيل ( عليه السلام ) نيم دايره اي است ، كه ديوار آن حدود يك متر و نيم ارتفاع دارد ، در جانب شمال غربي كعبه قرار گرفته و به هنگام طواف به اتفاق نظر فقها و مراجع ، بايد داخل طواف واقع شود و طواف به دور آن هم صورت گيرد . ( 1 )
حِجر ، به معناي اتاق ، پناهگاه ، ديوار خانه و قسمت جلو لباس و بالاخره ، به معناي دامان است ( 2 ) قرآن كريم ، درباره يكي از گروه هايي كه با آن هانمي توان ازدواج كرد ، مي فرمايد : { وَرَبائِبُكُمُ اللاّتِي فِي حُجُورِكُم } ( 3 ) يعني ، با دختران همسران خود ( كه از پدر ديگري هستند ) و در دامان شما قرار دارند ، به شرط اين كه با آن همسر آميزش جنسي كرده باشيد ، حقّ ازدواج نداريد .
بنابراين ، حجر اسماعيل ( عليه السلام ) را بايد خانه و محل زندگي او دانست و به اعتبار اين كه ، دامان مادر او « هاجر وي را نخست در آن مكان پرورش داده و اكنون اين دامان پرورش دهنده « هاجر چون داماني براي كعبه و
خانه خدا درآمده ، ارتباط خانه توحيد ، دامان پرورش دهنده منادي توحيد و مكتب توحيد و بت شكني و شرك زدايي را بهتر مي توان مورد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جواهر الكلام ، 19 ، ص 293 ، تحريرالوسيله ، ج 1 ، ص 409 ، باب الطواف ، مسأله 11 .
2 . مجمع البحرين ، ص 240
3 . سوره نساء ، آيه 23
|
119 |
|
توجّه قرار داد و به نمايش گذاشت .
آن روز ، كه ابراهيم ( عليه السلام ) همسر خويش « هاجر را ، با اسماعيل ( عليه السلام ) كه كودك شيرخواري بود ، با اراده الهي به تعبير قرآن : در سرزمين بي آب و علفي ، در كنار خانه محترم خدا ( 1 ) يعني كعبه ، كه هنوز به طور كامل ساخته نشده بود ، قرار داد ، اگر چه آنان را به خدا سپرد و درخواست كمك هم نمود ، در عين حال ، هاجر كه با داشتن كودكي شيرخوار در يك بيابان بي آب و علف سخت ناراحت بود ، وقتي ابراهيم ( عليه السلام ) مي خواست از آنان جدا شود ، هاجر ناله برداشت : وَلِمَنْ تَتْرُكَنا بِهذَا الْوادِي المُوحِشِ المُقَفَّرِ ؟ ( 2 )
در اين بيابان وحشتناك بي آب و علف ما را به كه مي سپاري ؟
امّا ، امروز « اين دامان هاجر است ، داماني كه اسماعيل را پرورش داده است ، اين جا « خانه هاجر است ، هاجر ، در همين جا ، نزديك پايه سوم كعبه ، دفن است . شگفتا ! هيچ كس را ، حتّي پيامبران را ، نبايد در مسجد دفن كرد ، و اين جا ، خانه خدا ، ديوار به ديوار خانه يك كنيز ، و خانه خدا ، مدفن يك مادر ، و چه مي گويم ، بي جهتي خدا ، تنها در دامن او جهت گرفته است ! كعبه ، به سوي او ، دامن كشيده است ! ميان اين هلالي ، با خانه ، امروز كمي فاصله است .
مي توان در چرخيدن بر گرد خانه ، از فاصله گذشت ، امّا بي دامن هاجر ، چرخيدن بر گِرد كعبه ، رمز توحيد ! طواف نيست ، طواف قبول
نيست ! حج نيست ! فرمان خداست ، فرمان خدا ، تمامي بشريت ، هميشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سوره ابراهيم ، آيه 37
2 . مع الانبياء في القرآن الكريم ، ص 123
|
120 |
|
روزگار ، همه كساني كه به « توحيد ايمان دارند ، همه كساني كه دعوت خداوند را لبّيك مي گويند ، بايد ، در طواف عشق بر گِرد كعبه ، دامان پيراهن او را نيز طواف كنند ! كه خانه او ، مدفن او ، دامن او نيز مطاف است ، جزئي پيوسته از كعبه است ، كه كعبه ، اين « بي جهتي مطلق تنها در جهت اين دامن ، جهت گرفته است ، در جهت دامان يك كنيز آفريقايي ، يك مادر خوب ، دامان كعبه ، مطاف ابدي او بشريّت است ! ( 1 )
آري ، حجر اسماعيل ( عليه السلام ) چنين جايگاه والايي دارد ، امام صادق ( عليه السلام ) آن را از جمله نقاط پرفضيلت زمين دانسته و نماز خواندن در آن را بسيار پراهميّت شمرده ( 2 ) و طبق احاديث فراواني ، حضرت اسماعيل ( عليه السلام ) مادر خويش « هاجر را پاي ركن سوم ( غربي ) دفن نموده ، آن جا را ديوار كشي كرده تا به هنگام طواف قبر مادر او زير پاي طواف كنندگان قرار نگيرد ، قبور بعضي از پيامبران در آن جا قرار دارد و حضرت اسماعيل ( عليه السلام ) كه در 130 سالگي بدرود حيات گفت ، نزديك قبر مادرش ، در حجر اسماعيل به خاك سپرده شده است . ( 3 )
امام رضا ( عليه السلام ) فرمود : در حجر اسماعيل ، به خصوص زير ناودان ( رحمت ) با فاصله يك متر با خانه كعبه ، زياد نماز بخوان و دعا كن ، زيرا قبر « شُبَير و « شَبَر پسران هارون برادر حضرت موسي كليم الله ( عليه السلام ) در آن مكان قرار دارد . . . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حج ، دكتر علي شريعتي ، ص 58 ، چ 1351
2 . بحارالانوار ، ج 96 ، ص 231
3 . وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 431ـ429 ، مستدرك الوسائل ، ج 9 ، ص 396 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 204 و231 و 352 .
4 . فقه الرضا ، ص 28 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 230 .
|
121 |
|
امام صادق ( عليه السلام ) مي گويد : همراه پدرم امام باقر ( عليه السلام ) در حجر اسماعيل بودم و مي ديدم ، كه پيوسته در آن جا نماز مي خواند . ( 1 )
8ـ ناودان رحمت
ناودان ، كه در روايات به « ميزاب نام برده شده ، بالاي ضلع شمالي خانه كعبه قرار دارد و آب باران را از بام كعبه به پايين و داخل حجر اسماعيل ( عليه السلام ) منتقل مي كند و سال ها است ، روكش طلا دارد .
امام صادق ( عليه السلام ) فرموده است : پيوسته روش امام زين العابدين ( عليه السلام ) اين بود كه هرگاه وارد حجراسماعيل مي شد ، قبل از آن كه زير ناودان برسد ، در حالي كه سر خود را بلند كرده و به ناودان نگاه مي كرد ، ميگفت : خدايا ! با رحمت خويش مرا وارد بهشت گردان و با رحمت خود مرا از آتش دوزخ مصون بدار و از بيماري حفظ كن و روزي حلال را بر من گسترش بده و مرا از شرّ فاسقان جنّ و انس عرب و غيرعرب محفوظ گردان . ( 2 )
امام رضا ( عليه السلام ) فرمود : هر وقت زير ناودان رسيدي بگو : اَللّهُمَّ أظِلْنِي تَحْتَ ظِلِّ عَرْشِكَ ، يَوْمَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلُّكَ ، آمِنِّي رَوْعَةَ الْقِيامَةِ ، وأعْتِقْني مِنَ النّارِ ، وأوْسِعْ عَلَيَّ رِزْقِي مِنَ الْحَلالِ ، وادْرَءْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ والاْنْسِ ، وَشَرَّ فِتْنَةِ الْعَرَبِ والْعَجَمِ ، وَاغْفِرْلِي وَتُبْ عَلَيَّ ، إنَّكَ أنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمِ . ( 3 )
امام صادق ( عليه السلام ) نيز وقتي زير ناودان مي رسيد ، در حالي كه به آن نگاه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالانوار ، ج 96 ، ص 205
2 . كافي ، ج 4 ، ص 407
3 . مستدرك الوسائل ، ج 9 ، ص 387 .
|
122 |
|
مي كرد ، دست خود را به بالا مي گشود و عرض مي كرد : اَللّهُمَّ ارْحَمْ
ضَعْفِي وَقِلَّةَ حِيلَتِي ، اَللّهُمَّ أَنْزِلْ عَليَّ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِكَ ، وأَدِرْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْواسِعِ ، وادْرَءْ عَنِّي شَرَّ فِتْنَةِ الْجِنِّ وَالاْنْسِ . . . ( 1 )
خدايا ! بر ناتواني و بيچارگي من رحم كن ، خدايا ! رحمت خويش را دوبرابر بر من نازل گردان و روزي وسيع خود را بر من فروباران ، و شرّ فتنه جنّ و انس و عرب و عجم را از من دور گردان ، خدايا ! روزي مرا وسعت بخش و بر من تنگ مگردان ، خدايا ! بر من رحمت آر و مرا عذاب مگردان ، از من راضي باش و هرگز خشم مگير ، تو دعا را مي شنوي و زود مستجاب مي گرداني .
به هر حال ، امامان ( عليهم السلام ) در زير ناودان ، نماز ونيايش مخلصانه داشته اند ، ابونعيم انصاري مي گويد : حضرت صاحب الامر ( عج ) در حجر اسماعيل و زير ناودان به نماز مي ايستاد و پيوسته در سجده خود مي گفت : عَبِيدُكَ بِفِنائِكَ ، سائِلُكَ بِفِنائِكَ ، يَسْأَلُكَ ما لا يَقْدِرُ عَلَيْهِ غَيْرُكَ . ( 2 )
خدايا ! بنده كوچك تو ، به تو پناه آورده ، نيازمند درگاهت ، به تو روي آورده و چيزي را از تو درخواست مي كند ، كه جز تو ، كسي توانايي انجام آن را ندارد .
درباره شفابخشي آب ناودان هم ، عبدالله بن جَبَله ، از مردي به نام « صارم روايت مي كند كه وي گفته است : يكي از همراهان ما ، در مكّه بيمار شد و در آستانه مرگ قرار گرفت ، در حال عبور با امام صادق ( عليه السلام ) كه از وضع آن بيمار اطّلاع داشت ، برخورد كردم ، آن حضرت فرمود : اي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بحارالانوار ، ج 96 ، ص 199
2 . كمال الدين صدوق ، ج 1 ، ص 260 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 195
|
123 |
|
صارم ! آن بيمار در چه حالي است ؟
گفتم : اي مولاي من ! وضع او خطرناك است ، از زنده ماندن او نااميد شده ايم !
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : اگر براي شما امكان داشته باشد ، مقداري آب ناودان به او بدهيد . ولي ما هر جا گشتيم ، آب ناودان نزد كسي نيافتيم ، امّا در همان حال ، ابري پديدار شد ، رعد و برق زد و باران باريد ، من زود به مسجدالحرام آمدم ، كاسه اي خريدم و آب ناودان را به آن بيمار رساندم و آشاميد ، من هنوز نزد بيمار نشسته بودم ، كه بهبودي يافت ، مشغول غذا خوردن شد و از مرگ نجات يافت . ( 1 )
9ـ مقام ابراهيم ( عليه السلام )
مقام ابراهيم ( عليه السلام ) را قرآن كريم ، در دو جا مطرح كرده ، يك جا مي فرمايد : از مقام ابراهيم براي خود نمازگاهي و عبادتگاهي انتخاب كنيد ( 2 ) و در جاي ديگر مي فرمايد : در مقام ابراهيم ، آيات و نشانه هايي قرار دارد . ( 3 )
درباره مقام ابراهيم ( عليه السلام ) كه اكنون در محفظه اي شش ضلعي با روكش طلايي رنگ و با فاصله اي حدود سيزده متر ، رو به روي حدود درِ كعبه قرار دارد ، چند موضوع قابل توجّه و دقت است :
1ـ سوّمين عمل از اعمال عمره ، كه نماز طواف است و نيز نماز ساير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المحاسن للبرقي ، ص 574 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 245
2 . سوره بقره ، آيه 125
3 . سوره آل عمران ، آيه 97
|
124 |
|
طواف ها بايد پشت مقام ابراهيم ( عليه السلام ) يا نزد آن خوانده شود .
اين نماز طبق روايت امام صادق ( عليه السلام ) دو ركعت است ، مستحب است در ركعت اوّل بعد از حمد سوره « توحيد و در ركعت دوّم بعد از حمد ، سوره { قل يا ايها الكافرون } خوانده شود . ( 1 ) و مي تواند در هر دو ركعت ، بعد از حمد سوره توحيد بخواند .
2ـ مقام ، جاي ايستادن است و چون حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) براي ساختن خانه كعبه روي سنگي مي ايستاده و ديوار كعبه را بالا مي برده ، اين سنگ « مقام ابراهيم ( عليه السلام ) ناميده شده است ، يا حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) روي اين سنگ مي ايستاده و پاي خود را مي شسته ، يا اين كه روي اين سنگ ايستاده و طبق دستور الهي ، اعلام حج نموده و مردم را براي انجام حج دعوت كرده است . ( 2 ) يا روي اين سنگ ، همه اين امور را انجام داده بدين جهات به « مقام ابراهيم موسوم گرديده است .
3ـ مقام ابراهيم ( عليه السلام ) در طول ساليان گذشته جابه جايي هايي داشته است .
روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده كه : خداوند متعال به ابراهيم ( عليه السلام ) وحي فرستاد دعوت به حج را در بين مردم اعلام كند ، ابراهيم سنگي را « كه جاي دو پاي او بر آن وجود دارد ، برداشت و مقابل كعبه در حالي كه به كعبه چسبيده بود قرار داد و روي آن ايستاد و همانطور كه خدا دستور داده بود ، با صداي بلند اعلام حج نمود ، وقتي ابراهيم فرياد برمي داشت ،
سنگ تحمّل نياورد و پاهاي او در آن فرو رفت ، ابراهيم پاهاي خود را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 423 ، جواهر الكلام ، ج 19 ، ص 263 ، تحرير الوسيله ، ج 1 ، ص 413
2 . جواهرالكلام ، ج 19 ، ص 295
|
125 |
|
بيرون كشيد و افراد زيادي به نداي او پاسخ دادند ، به طوري ازدحام جمعيت به وجود آمد كه مردم براي طواف گرفتار مشكل شدند ، بدين جهت و براي اين كه طواف آسان تر صورت گيرد ، سنگ را در مكاني كه هم اكنون قرار دارد منتقل كردند ، وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به نبوّت مبعوث شد ، دستور داد : سنگ را در همان جايي كه ابراهيم ( عليه السلام ) قرار داده بود منتقل كنند و سنگ از آن تاريخ تا رحلت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، و دوران خلافت ابوبكر و اوّل خلافت عمر ، در آن جا قرار داشت ، وقتي عمر به خلافت رسيد و ازدحام مردم را نزد مقام ديد ، به فكر چاره و جستوجوي كسي افتاد ، كه جاي قبلي سنگ را مي دانست « مطّلب بن وداعه سَلمي را ، كه جاي دقيق سنگ را مي دانست حاضر كردند و مقام ابراهيم ( عليه السلام ) را به همين نقطه اي ، كه اكنون قرار دارد ، منتقل نمودند . ( 1 )
4ـ غير از اين كه طبق سيره امامان ( عليهم السلام ) و فتواي فقيهان ، و روايات ( 2 ) ، طواف در مطاف كنوني صحيح است و نماز طواف را هم نزد مقام ابراهيم ( عليه السلام ) بايد خواند و دعا و نيايش هم نزد مقام سفارش شده ، در رابطه با خواندن نماز مستحبّي ، داوود حضرمي مي گويد :
از امام موسي بن جعفر ( عليهما السلام ) سؤال كردم : نماز خواندن در كدام نقطه از مكّه پرفضيلت تر است ؟ آن حضرت فرمود : نزد مقام اوّل ابراهيم ( عليه السلام ) كه در آن جا مقام ابراهيم و اسماعيل و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است . ( 3 )
پشت مقام ابراهيم ( عليه السلام ) غير از خواندن دو ركعت نماز واجب طواف ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تهذيب الاحكام ، ج 5 ، ص 501 ، من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 158 ، علل الشرايع ، ص 423 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 232 ، جواهر الكلام ، ج 19 ، ص 293ـ292
2 . كافي ، ج 4 ، ص 413
3 . السرائر ، ص 481 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 231
|
126 |
|
صلوات بر محمّد و آل محمّد و تقاضاي قبولي عبادات و درخواست بازگشت به آنجا از سوي خداوند ، پس از خواندن دو ركعت نماز سفارش شده ، و نيز حمد و ثناي الهي به خاطر نعمت هايي كه عطا كرده ، بايد انجام شود و از خداوند ، پاك شدن دل از آلودگي ها و نيّت هاي ناسالم و زدودن گناهان وگرفتاري ها ، درخواست گردد ، و پس از آن بوسيدن حجرالاسود ، يا استلام آن و يا اشاره به آن صورت گيرد . ( 1 )
10ـ بين ركن و مقام
مكان ديگري ، كه طبق روايات فراوان « برترين نقطه زمين معرفي شده و در آن از دعا و نيايش و توبه و انابه و تقاضاي حاجت از آستان كبريايي خداوند ، به هيچ وجه نبايد غفلت داشت ، فاصله ميان حجرالاسود و مقام ابراهيم ( عليه السلام ) است .
ابوحمزه ثمالي ، مي گويد : امام زين العابدين ( عليه السلام ) از ما سؤال كرد : پرفضيلت ترين نقطه زمين كجاست ؟
گفتيم : خدا و رسول ( صلّي الله عليه وآله ) و فرزندان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به آن داناترند .
آن حضرت فرمود : أفْضَلُ الْبِقاعِ ، مابَيْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقامِ . . . ( 2 )
پرفضيلت ترين نقطه زمين ، فاصله ميان حجرالاسود و مقام ابراهيم است .
امام باقر ( عليه السلام ) فرموده : وَإِنَّ مابَيْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقامِ لَمَشْحُونٌ مِنْ قُبُورِ الاَْنْبِياءِ ، وَإِنَّ آدَمَ لَفِي حَرَمِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 318
2 . من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 159
3 . كافي ، ج 4 ، ص 214 ، بحار الانوار ، ج 11 ، ص 260 و ج 14 ، ص 464
|
127 |
|
فاصله ميان حجرالاسود و مقام ابراهيم ( عليه السلام ) قبرهاي پيامبران ( عليهم السلام ) را در بردارد ، و حضرت آدم ( عليه السلام ) در حرم خداوند متعال است .
11ـ پيراهن كعبه
پيراهني كه اكنون رويه آن به رنگ سياه ، ابريشم ، طلا و نقره بافت و آستر آن از پنبه است ، كعبه را پوشانده ، خصوصيّت ابتدايي آن ، تاريخ طولاني و كهني دارد . طبق روايات ، اوّل كسي كه پيراهن موئين براي كعبه تهيه كرد ، حضرت آدم ( عليه السلام ) و بعد حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) و سپس حضرت سليمان ( عليه السلام ) بوده اند . ( 1 )
قبل از اسلام هم ، اوّل زن عربي كه از ابريشم و ديباج و چيزهاي ديگر براي كعبه پيراهن تهيه كرد ، نُثَيلَه ، دختر خبّاب بن حبيب و مادر عباس بن عبدالمطّلب بود ، چون وقتي عباس كودك بود ، گم شد ، مادرش نذر كرد ، اگر فرزندش را بيابد ، براي كعبه پيراهن تهيه كند و آنگاه كه عبّاس پيدا شد « نُثَيله هم به نذر خويش عمل نمود و پيراهن براي كعبه تهيه كرد . ( 2 )
طبق بيان امام باقر ( عليه السلام ) ، امام امير المؤمنين علي ( عليه السلام ) در دوران خلافت خويش هر سال از عراق ، براي كعبه پيراهن مي فرستاد . ( 3 )
امّا ، موضوعي كه در ارتباط با « پيراهن كعبه قابل توجّه است ، از طرفي عدم تعرّض و تصرّف خودسرانه در آن است و از طرف ديگر ، به
عنوان يك عمل مستحبّ و متابعت از پيشوايان دين همچون امام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ص 149 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 324
2 . الاستيعاب ، ج 3 ، ص 94
3 . قرب الاسناد ، ص 125 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 324
|
128 |
|
زين العابدين ( عليه السلام ) ( 1 ) و ساير عارفان و اوليا ، كه سفارش شده ، انسان پيراهن
كعبه را بگيرد و دعا و توسل و التماس به پيشگاه خداوند نمايد .
در روايتي مي خوانيم كه ، از « محمد بن عثمان عمروي ، ( يكي از نائبان خاص امام زمان ( عليه السلام ) ) سؤال شد : آيا حضرت صاحب الأمر ( عج ) را ديده اي ؟
وي پاسخ داد : بارها آن حضرت را ديده ام و يك بار هم آن حضرت را در « مُستجار ديدم كه دامن پيراهن كعبه را به دست گرفته بود و به درگاه خداوند ناله و استغاثه مي كرد : خدايا ! به آنچه به من وعده دادي ، لباس عمل بپوشان تا از دشمنانت انتقام بگيرم . ( 2 )
همانطور كه هر زائر مؤمن و دردمندي ، خودآگاه و ناخودآگاه ، دامن پيراهن كعبه را به دست مي گيرد و به طلب مغفرت و پناه جويي مي پردازد و « غم دل به دوست مي گويد با اين عمل مطلوب ، اسراري را با خالق خويش در ميان مي گذارد .
فيض كاشاني مي نويسد : وقتي دست به دامان پيراهن كعبه مي زني ، در واقع تصميم به الحاح و التماس داري ، التماس براي تقاضاي آمرزش و درخواست آرزوها ، مثل گناه كاري كه به دامن كسي كه نسبت به او خطا كرده چنگ مي زند و در حالي كه مي داند كسي جز او پناهگاه او نيست ، التماس مي كند تا از خطا و لغزش وي صرف نظر كند و او را مورد آمرزش قرار دهد . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالانوار ، ج 96 ، ص 198ـ197
2 . من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 307 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 360
3 . محجة البيضاء ، ج 2 ، ص 203
|
129 |
|
12ـ جرعه زَمْزَمْ
پس از انجام دو ركعت نماز نزد مقام ابراهيم ( عليه السلام ) زائري كه در ميان انبوه جمعيّت ، خسته و فرسوده شده و در عين حال با دريافت لذّت عبادت و بندگي ، به نشاط و آرامش دل نشيني دست يافته ، بايد لبي هم از جرعه آب زمزم ، تَر كُند و نيز با ريختن آب ، بر سر و صورت و شكم و كمر ، دعا و نيايش ، كام خويش را سيراب و جسم و بدن خويش را نظيف وتر و تازه و سرحال گرداند .
امام صادق ( عليه السلام ) فرموده است : وقتي دو ركعت نماز طواف را انجام دادي ، نزد حجرالاسود رفته آن را ببوس ، به آن دست بكش يا ( اگر نتوانستي ) به آن اشاره كن ، اين كار لازمي است و اگر توانستي ، قبل از آن كه به « كوه صف بروي ، از آب زمزم بنوش و بگو : اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً ، وَرِزْقاً واسِعاً ، وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَسُقْم . ( 1 )
امام صادق ( عليه السلام ) فرموده : ما شنيده ايم ، هرگاه چشم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به زمزم مي افتاد ، مي فرمود : اگر براي اين جهت نبود ، كه براي امّت من مشقّت و سختي ايجاد مي شد ، يك دَلْو بزرگ يا دو دَلو از آب زمزم را بر مي داشتم ( 2 ) و براي افراد هديه مي بردم ، تا افراد امّت ، اين كار را به عنوان يك عمل مستحبّ انجام دهند . در عين حال ، امام صادق ( عليه السلام ) فرموده : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن گاه كه در مدينه مي زيست ، پيوسته از افراد تقاضا مي كرد ، آب زمزم را براي او هديه بياورند . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 430
2 . همان .
3 . من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ص 135
|
130 |
|
امام رضا ( عليه السلام ) فرموده است : ماءُ زَمْزَم شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داء وَسُقْم ، وأمانٌ مِنْ كُلِّ خَوْف وَحُزْن . ( 1 )
آب زمزم ، براي هر درد و بيماري شفاست و موجب مصون ماندن ، از هر ترس و غم و اندوهي مي گردد .
در روايتي مي خوانيم : امام حسن و امام حسين ( عليهما السلام ) بعدازظهر طواف انجام مي دادند و سپس نزد زمزم مي رفتند در حالت ايستاده از آب زمزم مي نوشيدند . ( 2 )
علي بن مهزيار مي گويد : مشاهده كردم امام جواد ( عليه السلام ) شب ، زيارت و طواف نساء را انجام داد ، پشت مقام ابراهيم نماز خواند و سپس داخل زمزم شد ، با دست خود از آب زمزم نوشيد ، مقداري از آب را روي بدن خود ريخت و دو بار به داخل چاه زمزم نگاه كرد . ( 3 )
خلاصه ، امام علي ( عليه السلام ) آب زمزم را بهترين آب روي زمين ناميده ( 4 ) و سفارش كرده : حتّي سركشيدن و در چاه زمزم نگاه كردن هم ، دردها را برطرف مي كند ، از آب زمزم كه از طرف « حجرالاسود جاري است بنوشيد ، چون زير حجرالاسود ، چهار نهر بهشتي : فُرات ، نيل ، سيحون و جيحون قرار دارند . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فقه الرضا ، ص 46 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 245
2 . معالم الاسلام ، ج 1 ، ص 315
3 . كافي ، ج 4 ، ص 431
4 . المحاسن للبرقي ، ص 573 بحارالانوار ، ج 96 ، ص 244
5 . الخصال ، ص 625 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 243 ، چهارصد درس زندگي از امام علي ( عليه السلام ) ص 90 ، اثر ديگر اين مؤلف .
|
131 |
|
8
سعي صفا و مَروه
|
133 |
|
8
سعي صفا و مَروه
براي احرام پوشان سپيدبالي ، كه طواف كعبه را به پايان رسانده و سپس نزد مقام ابراهيم ( عليه السلام ) دو ركعت نماز خوانده اند ، نوبت به عمل چهارم و پراهميّت « سعي بين صفا و مروه مي رسد ، تا از حركت و تلاش در دايره كوچكي ، در مكان تقريباً بيضي شكل بزرگ تري ، به كوشش و تلاش بيشتري بپردازند .
حركت از « كوه صف و راه پيمايي مخلصانه ، متواضعانه ، جستوجوگرانه و عابدانه تا « كوه مروه ، آن هم هفت دور ، به تعداد هفت دور طواف دور خانه كعبه .
امّا فلسفه و راز و رمز اين اماكن ، نامگذاري آن ها و اين عمل به ظاهر تكراري و يك نواخت چيست ؟ چگونه آن را بايد انجام داد ؟ و از آن ، چه بهره برداري تربيتي و عرفاني بايد نمود ؟ اين جهات را با دقّت مورد بررسي قرار مي دهيم .
دو كوه صفا و مَروه
پس از پايان نماز طواف و دعاي بعد از آن ، از مسجدالحرام ، روانه
|
134 |
|
كوه صفا مي شويم . كوه صفا ، در قسمت پايين كوه بزرگ « ابوقُبَيس قرار
دارد و فاصله آن تا « كوه مَروه كه در دامنه « كوه قينقاع قرار گرفته ، حدود 420 متر است .
صفا ، به معناي سنگ صاف و خالص است و مروه ، سنگ ظريف و نرم ( 1 ) . درباره علت نامگذاري اين دو كوه ، امام صادق ( عليه السلام ) فرموده است : صفا ، بدين خاطر به اين نام موسوم گرديد ، كه مصطفي ، يعني حضرت آدم ( عليه السلام ) بر آن فرود آمد و نام وي بر آن كوه نهاده شد ، چون خداوند فرمود : { إنَّ اللهَ اصْطَفي آدَمَ وَنُوحاً } ( 2 ) بنابراين ، نام كوه برگزيده از مصطفي ، لقب آدم است ، و چون « حوّ بر كوه مروه فرود آمد ، اسم اين كوه هم از نام وي و واژه « مرئة يعني زن آمده است . ( 3 )
درباره نامگذاري اين دو كوه و سعي بين آن ها ، بايد توجّه داشته باشيم ، گاهي اسلام در برابر نمادهاي منحط و قالبهاي نامناسب ، با محتواهاي انحرافي ، قالب ها و نمادهاي سالم ، با محتواهاي مثبت توحيدي و سازنده جايگزين كرده ، كه يك مورد آن ، همين دو كوه و شيوه سعي و عبادت در آن هاست .
طبق روايتي از ابن عباس « قبل از اسلام و در زمان جاهليّت ، اَساف بن يغلي و نائله ، دختر زيد ، در « يَمن با هم معاشقه مي كردند ، آنان به عنوان زيارت حج ، به مكّه آمدند و داخل خانه كعبه شدند ، وقتي آن جا را از
بيگانه خلوت يافتند ، به معاشقه پرداختند و مرتكب فساد شدند ، امّا مسخ شدند و به دو سنگ تبديل گرديدند ، وقتي مردم به داخل كعبه وارد شدند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجمع البيان ، ج 1 ، ص 439
2 . سوره آل عمران ، آيه 33
3 . علل الشرايع ، ص 432 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 233 ؛ مجمع البيان ، ج 1 ، ص 240
|
135 |
|
و آن دو را مسخ شده و به صورت سنگ يافتند ، مجسمه آنان را بيرون
آوردند و چون ساير بت ها در جايي قرار دادند و پس از گذشت زمان ، طايفه خُزاعه قريش و حاجياني كه ، از اطراف به زيارت حج مي آمدند ، آن ها را نيز عبادت مي كردند . ( 1 )
عامر شَعبي ، روايت مي كند : در زمان جاهليّت ، بتي به نام « اَساف بر كوه « صف قرار داشت و بت ديگري ، به نام « نائله بر كوه « مروه و مردم آن روزگار ، وقتي طواف خانه خدا مي كردند ، و در ميان صفا و مروه سعي مي نمودند ، خود را به آن دو بت مي ماليدند ( و بدين سان احترام مي كردند ) امّا وقتي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به همراه مسلمانان براي انجام سعي آمدند ، همراهان عرض كردند : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ! سعيي را كه مردم ميان صفا و مروه مي كنند ، به خاطر اين دو بت است و اين طواف وسعي نمي تواند از شعائر و نشانه دين داري باشد ، در اين موقع خداوند اين آيه را نازل كرد : { إنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ ، فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما . . . } ( 2 )
صفا و مروه ، از شعائر و نشانه هاي ( اطاعت و عبادت ) خداست ، بنابراين ، كساني كه حجّ خانه خدا يا عمره انجام مي دهند ، مانعي ندارد ، بر آن دو ( صفا و مروه ) سعي و طواف كنند ( و هرگز اعمال نارواي مشركان ، كه بت ها را بر اين دو كوه نصب كرده اند ، از قداست و اهميّت اين دو مكان نمي كاهد ) بنابراين ، معرفي صفا ، به خاطر بتي بوده كه بر آن قرار داشته و مروه نيز از جهت بتي بوده كه ، بر آن نصب بوده است . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بت هاي عرب ، ترجمه الاصنام ، ص 52
2 . سوره بقره ، آيه 158
3 . الدر المنثور في التفسير بالمأثور ، ج 1 ، ص 160 ، الميزان في تفسير القرآن ، ج 1 ، ص393 ، صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 100
|
136 |
|
وجوب سعي
سعي ميان صفا و مروه ، مثل طواف ، از احكام واجب و از اركان عمره و حج است ، امّا از تعبير آيه : { فَلا جُناحَ علَيْهِ أنْ يَطَّوَّفَ بِهِما . . . } ( 1 ) يعني ، مانعي ندارد بر آن دو كوه طواف ( و سعي ) انجام شود ، اين معنا به ذهن مي آيد ، كه چرا يك وظيفه واجب و اجتناب ناپذير ، با تعبير « مانعي ندارد آمده است ؟
اتّفاقاً ، چنين برداشتي در مرحله نخست ، در صدر اسلام هم ، از آيه قرآن مي شده و به همين دليل ، شخصي به حضور امام صادق ( عليه السلام ) رسيده و پرسيده است : آيا سعي بين صفا و مروه ، واجب است يا مستحب ؟
امام ( عليه السلام ) مي فرمايد : سعي واجب است .
آن شخص مي پرسد : پس چرا خداوند متعال فرموده : مانعي ندارد ، بر آن دو كوه طواف كنند ؟
امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد : اين آيه مربوط به « عمره قض است ، كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ـ در سال هفتم هجرت ـ با مشركان شرط كرد وقتي براي « عمره قض مي آيد ، آنان آن دو بت را از روي صفا و مروه بردارند و آنان هم به اين شرط عمل كردند و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سعي خود را انجام داد ، امّا يكي از مسلمانان بر اثر گرفتاري نتوانست آن روز سعي خود را انجام دهد ، ولي روز ديگري كه براي انجام سعي آمد ، مشاهده كرد باز بت ها را بر كوه صفا و مروه نصب كرده اند ، اين جا بود كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سؤال كردند : فلاني سعي خود را انجام نداده و اكنون بت ها را نصب كرده اند ، تكليف او چيست ؟ بدين مناسبت ، آيه نازل شد ، مانعي ندارد طواف ( سعي ) ميان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سوره بقره ، آيه 158
|
137 |
|
صفا و مروه را انجام دهد ، در حالي كه بت ها نيز بر آن دو كوه ، نصب شده است . ( 1 )
بنابراين ، تعبير آيه ( مانعي ندارد يا گناه نيست ) با توجّه به اين واقعه است و درباره وجوب « سعي صفا و مروه و احكام آن ، روايات فراواني وارد شده ، كه تعدادي از آن ها را مي آوريم .
بر كوه صفا
بايد مسجدالحرام را براي مدّتي ترك گفت و به سوي « سعي با عشق و اميد و متانت و آرامش حركت نمود .
عبدالحميد اَزْدي از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود :
از دري كه روبه روي حجرالاسود قرار دارد خارج شويد و بر كوه صفا قرار گيريد . ( 2 )
هم چنين ، آن حضرت فرمود : رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) وقتي طواف و نماز طواف را انجام داد فرمود : دنباله اعمال را از همان جا كه خداوند متعال فرموده شروع كنيد ، خداوند فرموده : إنَّ الصَّفا والمَروَةَ مِن شَعائِرِ اللهِ . . . به يقين ، صفا و مروه از شعاير خدا ( و اطاعت و عبادت ) است .
سپس امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : تو نيز از همان دري كه روبه روي حجرالاسود قرار دارد و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خارج شد ، خارج شو تا فاصله در و محوطه بياباني را كه ( در آن روز بوده ) پشت سر گذاري و به صفا برسي ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 435 ، تهذيب الاحكام ، ج 5 ، ص 172 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 511 ، تفسير علي بن ابراهيم قمي ، ص 54 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 235
2 . كافي ، ج 4 ، ص 432 ، من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 318 ، تهذيب الاحكام ، ج 5 ، ص 167 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 516
|
138 |
|
امّا با حالت وقار و آرامش حركت كن ، طوري كه بر كوه صفا قرارگيري و بتواني كعبه را مشاهده كني ، آن گاه روي خود را به طرف ركني كه در آن حجرالاسود نصب است بگردان ، حمد و ثناي خداوند متعال را انجام بده ، آن گاه نعمت هاي خدا و امتحانات ( همراه با گرفتاري ) را به ياد آور و توجّه داشته باش خداوند به تو چه كمك خوبي كرده ، كه توانسته اي به آن مكان مقدّس بيايي و به ياد او باشي ، سپس ( در حالي كه به ركن حجرالاسود نگاه مي كني ) هفت مرتبه تكبير ( عابدانه و متواضعانه ) بگو ، هفت مرتبه اَلْحَمْدُللهِِ ، هفت مرتبه لا اِلهَ إلاَّ الله ، و سه مرتبه : لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ ، لَه الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ ، يُحْيِي وَيُمِيتُ ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ .
سپس سه بار بگو : اَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ ، اَللهُ أَكْبَرُ عَلي ما هَدانا ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلي ما أَبْلانا ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ الْحَيّـ الْقَيُّوم ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ الْحَيّـ الدّائِم . . .
امام صادق ( عليه السلام ) در ادامه فرمودند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به اندازه خواندن سوره بقره ، به صورت ترتيل و شمرده توقّف مي كرد . ( 1 )
در روايتي هم مي خوانيم : روش هميشگي اميرمؤمنان ( عليه السلام ) اين بود ، كه هرگاه روي كوه صفا قرار مي گرفت ، صورت خود را به طرف كعبه مي گردانيد و دست هاي خود را به دعا بلند مي كرد و عرضه مي داشت : اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي كُلَّ ذَنْب أَذْنَبْتُهُ قَطُّ ، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ . . .
خدايا ! هر گناهي را كه من مرتكب شده ام ، كه مرتكب نشده ام ، مورد آمرزش خويش قرار بده ، و اگر من به گناه بازگشت كردم ، تو نيز مغفرت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 431 ، تهذيب الاحكام ، ج 5 ، ص 168
|
139 |
|
خويش را بر من بازگردان ، چون تو آمرزنده مهربان هستي ، خدايا ! با من
آن رحم را انجام بده ، كه خود اهل آن هستي ، زيرا اگر مرا عذاب كني ، از عذاب كردن من بي نيازي و من محتاج رحمت تو هستم ، اي كسي كه من محتاج رحمت او هستم ! به من رحم كن .
خدايا ! با من ، آن گونه كه شايستگي دارم رفتار مكن ، چون اگر به خاطر شايستگي من با من رفتار كني ، مرا عذاب خواهي نمود ، و هرگز در حقّ من ستم روا نخواهي داشت ، امّا من ، از عدل تو بيمناكم ، نه اين كه از ستم تو خوفي داشته باشم ، اي خدايي كه كانون عدل بدون ستم هستي ! بر من رحم و شفقت بباران . ( 1 )
آري ، توقّف زياد بر بالاي كوه صفا و دعا و نيايش و توبه و انابه ، راز و نياز و درخواست رشد و ترقّي از درگاه خداوند ، مورد سفارش قرار گرفته ، امّا امام موسي بن جعفر ( عليهما السلام ) شايد به خاطر شرايط سخت زمان خودش ، توقّف كم همراه با دعايي كوتاه بر كوه صفا و مروه انجام مي داده ( 2 ) ، ولي همانطور كه ملاحظه شد ، امام علي ( عليه السلام ) و امام صادق ( عليه السلام ) توقّف طولاني همراه با دعاهاي فراوان در صفا و مروه داشته اند .
درباره دعا و نيايش براي آمرزش گناهان ، رفع گرفتاري از همگان و بالاخره رشد جنبه هاي معنوي ، رفع فقر و نيازمندي و دست يابي به مال و ثروت از راه حلال ، در آن مكان مقدّس نبايد غفلت كرد .
امام صادق ( عليه السلام ) فرموده است : مَنْ أَرادَ أنْ يَكْثُرَ مالُهُ ، فَلْيُطِلِ الوُقُوفَ عَلَي الصّفا وَالْمَرْوَةَ . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 433 ، تهذيب الاحكام ، ج 5 ، ص 169 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 518 .
2 . كافي ، ج 4 ، ص 433 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 520
3 . كافي ، ج 4 ، ص 433 ، من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 135
|
140 |
|
هر كس مي خواهد مال و ثروت او افزون و فراوان گردد ، توقّف خود را بر كوه صفا و مروه ، طولاني گرداند .
فلسفه سعي
مردان و زنان مؤمن ، در حالي كه لباس سفيد احرام به تن دارند ، بايد هفت مرتبه سعي و پياده روي از كوه صفا تا مروه را انجام دهند ، اين سعي و تلاش همراه با ذكر و دعا و نيايش ، از صفا شروع مي شود و در مرتبه هفتم ، در مروه پايان مي پذيرد .
شروع سعي از صفا ، صفا را مي طلبد و در اين عبادت بزرگ ، كه از اركان است ، بايد نيّت صاف و خالص به منظور اطاعت و عبادت خدا ، شالوده حركت و تلاش و رفتوآمد را استوار گرداند ، سعي صفا و مروه ، قُرْبَةً إلَي اللهِ .
صفا ، سنگ صاف و خالص است ، تا صافي و خلوص را بياموزاند و ارتباط « مصطفايي ابراهيم ( عليه السلام ) را ، كه برگزيدگي و امتياز و نام نيك ، قهرماني ، بت شكني و كفرستيزي و مبارزه با هواي نفس و خلاصه ، جاويداني و ماندگاري است ، تداعي گرداند .
سعي ، پيروي از يك حركت مادرانه ، دردمندانه ، مخلصانه و مؤمنانه يك زن قهرمان است ، كه حدود چهار هزار سال پيش رخ داده است .
هاجر ، كنيز ساره همسر ابراهيم خليل ، از طايفه قُبط مصر قديم و سياه پوست ، در حالي كه ابراهيم ( عليه السلام ) 86 سال دارد ، ساره او را به ابراهيم مي بخشد و چون خود كهن سال و عقيم بوده به ابراهيم پيشنهاد ازدواج با هاجر را مي دهد تا از طريق او داراي اولاد گردد و آن گاه كه هاجر اسماعيل ( عليه السلام ) را مي زايد ، ساره تحمّل زندگي با آن مادر و فرزند را ندارد
|
141 |
|
ولذا به ابراهيم ( عليه السلام ) پيشنهاد مي كند : آنان را از او دور گرداند و به سرزمين ديگري ببرد ! ( 1 )
طبق بياني كه از امام صادق ( عليه السلام ) وارد شده ، خلاصه داستان از اين قرار است : خداوند متعال ، به ابراهيم وحي فرستاد ، اسماعيل و مادر او هاجر را به سرزمين مكّه و حرم امن الهي ببرد ، ابراهيم هم اين فرمان را عملي كرد و آن گاه كه مي خواست از آنان جدا شود ، در جواب هاجر ، كه مي گفت ، در اين مكاني ، كه آب و آباداني و كسي وجود ندارد ، ما را به كه مي سپاري ؟
ابراهيم ( عليه السلام ) پاسخ داد : خدا به من چنين دستور داده و او شما را كفايت مي كند .
ابراهيم خليل ( عليه السلام ) زن و فرزند شيرخوار خويش را ، كنار خانه خدا ـ كه پس از طوفان نوح ، جز اثر كمي از آن باقي نمانده بود ـ گذاشت و راه بازگشت را پيش گرفت ، امّا وقتي به « كُدَيْ كه كوهي در « ذي طوي است رسيد ، به ياد زن و فرزند و شرايط نامناسب آنان افتاد و گفت : { رَبَّنا إنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ . . . } ( 2 ) .
پروردگارا ! من بعضي از فرزندانم را ، در سرزمين بي آب و علفي ، در كنار خانه اي كه حرم توست ، ساكن ساختم تا نماز را برپاي دارند ، تو قلب هاي گروهي از مردم را متوجّه آن ها گردان و از ثمرات به آنان روزي ده ، شايد آنان شكر تو را به جاي آورند .
ابراهيم خليل ( عليه السلام ) آن جا را ترك گفت و هاجر تنها ماند ، آفتاب بالا آمد و اسماعيل كوچك را تشنگي فراگرفت و هاجر براي يافتن آب ، سر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المعارف ، لابن قتيبة الدينوري ، ص 16 ، مع الأنبياء في القرآن الكريم ، ص 122
2 . سوره ابراهيم ، آيه 37 .
|
142 |
|
به صحرا گذاشت ، بالاي تپّه اي كه مُشرِف به درّه بود آمد و با صداي بلند
فرياد زد : آيا در اين درّه كسي نيست ؟ جوابي نشنيد ، امّا هاجر به سرعت داخل درّه شد و بالاي كوه صفا رفت تا به درّه و اطراف اِشراف پيدا كند ، از همان بالاي صفا در تَهِ درّه سرابي توجّه او را جلب كرد ، پنداشت آب است ، با شتاب خود را به كف درّه رسانيد و سراب محو شد ، براي اسماعيل ، كه ديگر او را نمي ديد سخت نگران بود ، براي اين كه از وضع كودك مطّلع شود و نيز به نقاط ديگر بيابان براي يافتن آب اشراف پيدا كند ، از كف درّه به سوي كوه مروه ، كه در مقابل كوه صفا بود شتاب گرفت ، امّا وقتي از بالاي كوه مروه هم در كف درّه به طرف صفا سرابي توجّه او را جلب نمود با عجله خود را به آن رسانيد ، باز هم از آب خبري نبود و اين رفت و آمد سراسيمه هفت بار تكرار شد ، تا اين كه از بالاي كوه مروه متوجّه شد آبي از پايين پاي اسماعيل ظاهر شده ! با شتاب خود را نزديك كودك رسانيد ، مشاهده كرد ، آب جريان دارد ، با مقداري شن و خاك آن را مهار كرد و نگذاشت به هدر برود و اين حالت بستن و « مهار كردن آب زَم زَم ناميده شده است . . . . ( 1 )
در بيان ديگري كه از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده ، آن حضرت در پايان مي فرمايد : صَنَعَتْ ذلِكَ سَبْعاً ، فَأَجْرَي اللهُ ذلِكَ سُنَّةً . . . ( 2 )
هاجر ، اين سعي و رفتوآمد را ميان كوه صفا و مروه ، هفت مرتبه انجام داد و از آن زمان خداوند متعال ، اين عمل را يك سنّت و يك وظيفه اجتناب ناپذير ، براي همگان قرار داد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علل الشرايع ، ص 432
2 . علل الشرايع ، ص 432 ، وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 512
|
143 |
|
بنابراين ، اصل فلسفه سعي صفا و مروه ، به عنوان يك ركن عمره و حج ، متابعت از عمل صالح يك زن مؤمن و مجاهد و فداكار است ، كه از طرفي همسر ابوالأنبياء ، ابراهيم موحّد و بت شكن بوده و از طرف ديگر ، مادر اسماعيل پيغمبر است ، كه پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) از نسل او مي باشد .
هَروَله
كسي كه از دامنه تپّه به سراشيبي مي رود ، قهراً شتاب و سرعت مي گيرد ، به خصوص اگر زني مثل هاجر ، سرابي ديده و در جست و جوي آب باشد .
در كف درّه آن روز ، كه اكنون با دو ستون به رنگ سبز و چراغ هاي مهتابي سبز رنگ مشخص شده و مقابل كعبه نيز قرار دارد ، هَروَله براي مردها مستحبّ است .
هَروَله ، يعني سينه را جلودادن ، قدم ها را كوتاه و تند برداشتن و با شتاب حركت كردن ، اين نوع راه رفتن را هروله مي گويند .
در بيان امام صادق ( عليه السلام ) آمده است : در اين مكان ، ابليس بر ابراهيم ( عليه السلام ) ظاهر شد و جبرئيل به آن حضرت دستور داد : ابليس را از خود براند ، ابراهيم ( عليه السلام ) هم با شتاب حركت كرد و ابليس را طرد نمود و او فرار كرد و اين دويدن ابراهيم ( عليه السلام ) به عنوان سنّت هَروَله مقرّر گرديد . ( 1 )
هم چنين ، درباره اصل اين عمل ، امام رضا ( عليه السلام ) فرموده است : از كوه صفا به طرف كوه مروه سرازير شو ، و آن گاه كه به حدّ سعي كه ميان دو ستون سبزرنگ قرار دارد رسيدي ، هَروَله انجام بده و با شتاب حركت كن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علل الشرايع ، ص 433 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 234
|
144 |
|
و بگو : رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمْ ، فَإِنَّكَ أنْتَ الاَْعَزُّ الاَْكْرَمُ .
خدايا ! مرا بيامرز و مورد رحمت خويش قرار بده ، و از لغزش هايي ، كه از من نسبت به آن آگاهي داري درگذر ، زيرا تو ، تواناي مقتدر و صاحب كرامت هستي .
و آن گاه كه از حدّ سعي ( ستون سبزرنگ ) گذشتي ، هروله را قطع كن و با آرامش و وقار به راه ادامه بده و تا مي تواني ، تسبيح و تكبير وتهليل و تمجيد و ستايش خداوند و درود بر پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) را تكرار كن تا به مروه برسي ، بر مروه هم همان دعايي را كه بر صفا مي خواندي ، در حالي كه روي خود را به سوي كعبه نموده اي بخوان و سپس سرازير شو تا به صفا برسي و اين عمل را هفت بار انجام بده ، در اين صورت ، چهار بار بر صفا و چهار مرتبه بر مروه وقوف داشته اي و سعي را ، كه از صفا شروع كرده و در مروه پايان داده اي ، هفت دور مي شود . ( 1 )
براي سعي ، دعاهاي فراواني وارد شده ، كه به خاطر اختصار از آن ها صرف نظر مي كنيم ، امّا براي بالاي كوه مروه هم سفارش شده ، طوري قرار بگيرد ، كه خانه كعبه را ببيند ، حاجت هاي خود را از خدا بخواهد و در دعاي خويش بگويد : يا مَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ ، يا مَنْ يُجْزي عَلَي الْعَفْوِ ، يا مَنْ دَلَّ عَلَي الْعَفْوِ ، يا مَنْ زَيَّنَ الْعَفْوَ ، يا مَنْ يُثِيبُ عَلَي الْعَفْوِ ، يا مَنْ يُحِبُّ الْعَفْوَ ، يا مَنْ يُعْطي عَلَي الْعَفْوِ ، يا مَنْ يَعْفُو عَلَي الْعَفْوِ ، يا رَبِّ الْعَفْوِ ، اَلْعَفْوِ ، اَلْعَفْوِ ، اَلْعَفْوِ .
آن گاه ، به درگاه خداوند متعال ، تضرّع و گريه كند و اگر گريه اش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 320 ، فقه الرضا ( عليه السلام ) ، ص 27 ، مستدرك الوسائل ، ج 9 ، ص 444 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 236
|
145 |
|
نمي آيد ، تباكي كند و سعي نمايد از چشمش ، اگرچه به اندازه بال مگسي هم شده اشك بيرون بيايد و تا مي تواند دعا و نيايش انجام بدهد . ( 1 )
هم چنين ، در دعاي ديگري كه به هنگام سعي مورد سفارش قرار گرفته ، مي خوانيم : اَللّهُمَّ اسْتَعْمِلْنا بِطاعَتِكَ ، واُحْيِنا عَلي سُنَّةِ نَبِيِّكَ ، وَتَوَفَّنا عَلي مِلَّةِ رَسُولِكَ ، وَأَعِذْنا مِنْ مُعْضَلاتِ الْفِتَنِ . ( 2 )
خدايا ! ما را در راه اطاعت خويش وادار ساز ، و بر سنّت پيامبرت زنده بدار ، و بر شريعت و آيين رسولت بميران ، و ما را از مشكلات و دشواري هاي آشوب ها و گمراهي ها محفوظ بدار .
تواضع و تربيت
توجّه به مضمون دعاها و ذكرها و شعارها و فضاي معنوي و نوراني « مسعي روح تربيت را در انسان زنده مي گرداند و همساني و همراهي و همگامي با انسان هاي سفيد و سياه ، مرد و زن ، با مليّت ها و نژادهاي مختلف از شرق و غرب عالم ، كه همچون سيلي خروشان موج مي آفرينند ، انسان را به تواضع و كوچكي و قطره بودن ، در درياي گسترده اهل ايمان وا مي دارد .
هيچ فكر كرده اي ، رفت و آمد ميان دو كوه ساده ، بدون هيچ بقعه و بارگاهي ، گلدسته و علامتي ، نقش و نوشته اي و پيرايه و زينتي ، چه معنا و پيامي دارد ؟
از صفا حركت كن ، وسط راه هروله كن ، آن جا آرام و متين ، آن جا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 320 ، مستدرك الوسائل ، ج 9 ، ص 446
2 . مستدرك الوسائل ، ج 9 ، ص 445
|
146 |
|
تند و هروله كنان ، بالاي مروه برو ، به صفا بازگشت كن ، باز برگرد ، كمي تند
حركت كن ، آرام بگير ، آن جا بنشين ، از آن جا برخيز ، دست به دعا بردار ، گريه كن ، حاجت بخواه ، توفيق راه خوب زندگي و مرگ ، دين و آيين ، و مصون ماندن از بحران هاي خطرناك .
البتّه ، در همه اين حركات و سكنات ، زنان با مردان شريكند ، جز اين كه به فرموده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و ائمّه ( عليهم السلام ) هَروله ، فقط بر مردان مستحب است . ( 1 )
آيا اين امر و نهي ها ، و همساني ها و همراهي ها ، براي اين نيست كه روح غرور و تكبّر ، منيّت و خودخواهي ، خودمحوري و تن پرستي ، نخوت و خودبرتربيني ، خودبيني و ديگر فراموشي و بالاخره خودفريفتن را ، به روح تواضع و تعبّد ، بندگي و تسليم و انقياد و اطاعت در برابر دستورهاي خداوند و فرامين دين تبديل گردانيم ، و همانطور كه به بلنداي صفا و مروه قدم مي گذاريم ، به سوي مرحله عالي انسانيّت و معنويّت ، گام برداريم ، و خلاصه ، آن طور كه ، امام زين العابدين ( عليه السلام ) فرموده با انجام « سعي تصميم بگيريم خداي آگاه به غيب ها و اسرار نهاني را بشناسيم و از هر گونه بدي و زشتي و ناصالحي و ناروايي ، به سوي خدا فرار كنيم و به او پناه بجوييم ؟ ( 2 )
اكنون ، ارزش سعي و فلسفه توحيدي و اخلاقي آن را ، در بيان روايات پرمعنا ملاحظه كنيد .
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : ما مِنْ بُقْعَة أَحَبُّ إلَي اللهِ مِنَ الْمَسْعي ، لاَِنَّهُ يُذِلُّ فِيها كُلُّ جَبّار . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الخصال ، ص 287 ، بحارالانوار ، ج 96 ، ص 233
2 . محجة البيضاء ، ج 2 ، ص 320 ، مستدرك الوسائل ، ج 10 ، ص 207 .
3 . كافي ، ج 4 ، ص 434 ، علل الشرايع ، ص 433
|
147 |
|
هيچ بقعه و نقطه اي از زمين ، در پيشگاه خداوند متعال از « مسعي ؛ يعني محلّ انجام سعي محبوب تر نيست ، زيرا در آن جا هر شخص جبّار و گردن كشي ، به ذلّت و زبوني ( در برابر دستور الهي ) مي رسد .
هم چنين ، از آن حضرت روايت شده ، لَيْسَ للهِِ مَنْسَكٌ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ السَّعْيِ ، وَذلِكَ أَنَّهُ يُذِلُ فِيهِ الْجَبّارِينَ . ( 1 )
هيچ عبادتي در پيشگاه خداوند ، محبوب تر از « سعي نيست و علت اين است ، كه در « سعي جبّاران و سركشان ، سر تسليم و تذلّل فرود مي آورند .
و باز فرموده : جُعِلَ السَّعْيُ بَيْنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ ، مَذَلَّةً لِلْجَبّارِينَ . ( 2 )
خداوند ، سعي ميان صفا و مروه را بدين خاطر قرار داده ، تا سركشان و جبّاران را به تسليم و تمرين تواضع وادارد .
تقصير
زائران احرام به تن ، پس از طواف و نماز آن و پس از انجام « سعي صفا و مروه براي انجام عمل پنجم عمره حج ، در حالي كه با هفت دور سعي و رفتوآمد ، بالاي كوه مروه قرار مي گيرند تا دمي بياسايند ، بايد آخرين مرحله عمل ، يعني « تقصير را انجام دهند .
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : إذا فَرَغْتَ مِنْ سَعْيِكَ وَأَنْتَ مُتَمَتِّعٌ ، فَقَصِّرْ مِنْ شَعْرِكَ مِنْ جَوانِبِهِ وَلِحْيَتِكَ ، وخُذْ مِنْ شارِبِكَ ، وَقَلِّمْ أَظْفارَكَ ، وَأَبْقِ مِنها لِحَجِّكَ ، فإِذا فَعَلْتَ ذلِكَ ، فَقَدْ أَحْلَلْتَ مِنْ كُلِّ شَيْء يَحِلُّ مِنْهُ الْمُحْرِمِ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 434 ، علل الشرايع ، ص 433
2 . همان .
|
148 |
|
وأحْرَمْتَ مِنْهُ ، وَطُفْ بِالْبَيْتِ تَطَوُّعاً ما شِئْتَ . ( 1 )
وقتي ، از سعي خود فارغ شدي ، در حالي كه در عمره تمتّع به سر مي بري ، از اطراف موي سر و ريش كوتاه كن ، و از شارب ( سبيل ) خود مقداري بگير ، و ناخن هاي خود را بچين و مقداري از آنها را براي حج باقي بگذار ، اگر چنين كردي ، هر چيزي بر محرم حرام و از آن محروم بودي ، بر تو حلال مي شود ، آن وقت طواف مستحبّ خانه خدا را هر چه مي خواهي انجام بده .
آن طور كه اين روايت بيان مي دارد ، براي تحقّق « تقصير ، زن و مرد محرم بايد مقداري از موهاي سر و ريش و شارب را چيده و نيز مقداري از ناخن هم گرفته شود ، امّا از نظر فتاوا ، كوتاه كردن ناخن يا موي سر يا ريش يا شارب واجب مي باشد . ( 2 )
به هر حال ، با « تقصير كردن همه 24 چيزي كه به خاطر محرم بودن حرام شده بود ( به جز تراشيدن سر كه بايد براي حج بماند و شكار كردن و كندن گياه و درخت حرم ، كه براي همگان ممنوع است ) بقيه چيزها براي زن و مرد حلال مي شود . ( 3 )
علت اين كه اين عمره « عمره تمتّع ) ناميده شده ، آن طور كه در بالا هم اشاره شد ، اين است كه با پايان « عمره آن چه بر افراد حرام شده بود ( از جمله كامجويي زن و مرد از يكديگر ) حلال مي گردد و آن ها
مي توانند « متمتّع گردند . از اين پس موضوع « متعه حج كه به همراه « متعه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 439 ، تهذيب الاحكام ، ج 5 ، ص 183 ، وسائل الشيعة ، ج 9 ، ص 539
2 . تحريرالوسيله ، ج 1 ، ص 417ـ416
3 . همان .
|
149 |
|
زنان از سوي خليفه دوم ممنوع اعلام گرديده ( 1 ) ، مجاز و آزاد مي گردد .
چه اين كه طبق روايت ، جبرئيل پس از پايان سعي بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شد و گفت : إِنَّ اللهَ يَأْمُرُكَ أنْ تَأمُرَ النّاسَ أَنْ يَحِلُّوا . . . ( 2 )
خداوند دستور داده ، كه به افراد محرم دستور بدهي از احرام بيرون آيند .
درباره فلسفه اين تمتع و بيرون آمدن از حالت احرام و كامجويي هم در بيان امام رضا ( عليه السلام ) مي خوانيم : إِنَّما اُمِرُوا بِالتَّمَتُّعِ إلَي الْحَجِّ لاَِنَّهُ تَضْعِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ ، لاَِنْ تَسْلِمَ النّاسُ فِي إِحْرامِهِمْ ، وَلا يَطُولَ ذلِكَ عَلَيْهِمْ فَيَدْخُلَ عَلَيْهِمُ الْفِسادُ . . . ( 3 )
علت اين كه خداوند پس از پايان اعمال عمره ، دستور داده افراد از احرام بيرون آيند اين است ، كه زائران براي مدت طولاني تا پايان احرام حج ( كه خليفه دوم بر آن اصرار داشت ) در احرام نمانند و مرتكب فساد ( به خصوص جنسي ) نشوند .
خلاصه ، اگرچه تقصير يك عمل ساده اي است ، كه ممكن است فلسفه آن ، نظافت و بهداشت ظاهري تلقّي شود ، اما بايد توجّه داشت ، كه در مرحله اوّل عبادتي است ، كه قصد تقرّب مي خواهد و در مرحله بعد ، اين عمل يك نمادي است ، كه بر اساس آن محرم بايد غير از زدودن موي و ناخن ظاهري ، تصميم بگيرد از آن پس ، هر گونه آلودگي و پليدي باطني
را نيز از خويشتن دور ساخته و خود را مصفّا و نوراني گرداند و خصلت هاي آلوده نداشته باشد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند احمد بن حنبل ، ج 3 ، ص 365 ، صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 194 ح 61
2 . وسائل الشيعه ، ج 8 ، ص 172 و165
3 . همان .