بخش 7
5ـ موقف پنجم : مشعرالحرام آتش خشم خود را فرونشانید تا عزّت هر دو جهان یابید مشعر یا میعاد دلباختگان خدا به#160;به ! چه مبارک معبدی و چه فرخنده شبی ! دل شب ، محرم سرّ الله است آری ، دل شب ، فرصت مغتنمی برای عُشّاق حضرت حق است اینک ، هم شب است و هم لیلة الاضحی و هم مشعرالحرام ساعتی به تفکّر در اسرار بپردازیم شب مشعرالحرام و تفکّر سرّ وقوف شبانه در مشعر سرّ استحباب جمع#160;آوری سنگریزه از بیابان مشعر 6ـ موقف ششم : مِنی یا قربانگاه
154 |
5ـ موقف پنجم : مشعرالحرام
{ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفات فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ } . ( 3 )
« پس چون از عرفات كوچ كرديد ، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ3 . بقره : 198
155 |
روز عرفه و وقوف در عرفات به پايان رسيد و شب « عيد اضحي » داخل شد . ميهمانان خدا ، آماده حركت و « افاضه » به سوي مشعرالحرامند . رجاي واثق آن كه نور معرفت خدا در اين وادي عرفان و شناسايي ، بر دل هاي با صفا تابيده باشد و الطاف و عنايات خاصّ حضرت حق ، شامل حال همگي شده باشد و عموماً با قلبي منوّر و روحي تائب و اندوخته هاي معنوي فراوان از دامن « جَبَل الرَّحمة » بكوچيم تا شب عيد قربان را در مشعر بيتوته كنيم و كنار سفره ديگر خدا بنشينيم .
البته مستحبّ است كه نماز مغرب و عشاي شب عيد ، به تأخير بيفتد و در مشعرالحرام خوانده شود ، ولي چون از نظر كثرت ازدحام و تراكم جمعيت در طول مسير و قهراً كندي حركت وسايل نقليّه ، ترس دير رسيدن و فوت شدن نماز ، در بين است ، بدين جهت فعلا برنامه كاروان هاي حج چنين است كه نماز مغرب و عشاي شب عيد را در عرفات مي خوانند و بعد از صرف شامي مختصر ، حركت مي كنند .
در آن ساعت هم غوغاي عجيبي برپا مي شود . تاريكي اول شب و برچيدن خيمه ها و هم شكل بودن افراد و رفتوآمدهاي توأم با شتاب براي باربستن و سوار ماشين شدن ، مشكلاتي توليد مي كند و خطراتي از لحاظ گم شدن و از كاروان بازماندن ، براي بسياري از مردان و زنان ، پيش مي آورد .
بنابراين مراقبت شديد لازم است تا موجبات پريشان فكري و دل نگراني به وجود نيايد و حال دعا و فراغت قلبي براي مناجات با خدا در مشعرالحرام از دست نرود ؛ مخصوصاً كه شيطان مطرود ، در اين گونه مواقع حسّاس كه ساعات تحصيل سعادت ابدي براي آدميان است ، بيش از هميشه مي كوشد كه انسان را به نحوي مشغول القلب و پريشان خاطر كند . تا حال دعا و توجه به خدا از او سلب شود .
گاهي ديده شده است كه با كوچك ترين بهانه اي ، اشخاص به دليل بعضي امور جزئي بي ارزش ، به يكديگر پرخاش مي كنند ، كه انسان عاقل متوجه بيدار ، اصلا وقت و فكر و زبان و نَفَس خود را گران قدرتر از اين مي داند كه در آن ساعت بي نهايت عزيز ، و در آن مكان فوق العاده شريف ، درباره اين امور ناچيز بينديشد و حرفي بزند و نَفَسي صرف كند .
156 |
او براي هر لحظه ارزش قائل است . او مي خواهد در هر نفسي كه مي كشد و هر زباني كه حركت مي دهد ، ذكري بگويد و دعايي كند و عبادتي انجام دهد و درجات بسيار عظيم و درخشان اخروي به دست آورد ، و چه عبادتي نزد خدا ، در آن موقع محبوب تر از احسان و نيكي به زُوّار و كمك كردن به آنها ؟ و بلكه تحمل اذيت و آزار آنها و تبسّم و خوش رويي و نرم گويي در مقابل تندي و خشونت آنها و همه را به حساب حضرت ميزبان كريم گذاشتن ، كه خود ذات اقدسش فرموده است :
{ وَما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر يَعْلَمُهُ اللهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوي } . ( 1 )
« و آنچه از كارهاي نيك انجام دهيد ، خدا آن را مي داند . و زاد و توشه تهيه كنيد ، كه بهترين زاد و توشه ، پرهيزگاري است . »
{ وَاتَّقُونِ يا أُولِي اْلأَلْبابِ } . ( 2 )
« و از من بپرهيزيد اي خردمندان ! »
آتش خشم خود را فرونشانيد تا عزّت هر دو جهان يابيد
« قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ( عليه السلام ) مَا مِنْ عَبْد كَظَمَ غَيْظاً إِلاَّ زَادَهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عِزّاً فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَقَدْ قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ { وَالْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعافِينَ عَنِ النّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ } ( 3 ) » ( 4 )
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : نيست بنده اي كه خشم خود فرونشاند مگر اين كه خدا بر عزّت او در دنيا و آخرت بيفزايد كه خداي عزّ وجل فرموده است : « آنان كه خشم خود فرو خورند و از ( بديهاي ) مردم درگذرند ، در زمره متّقينند ، و خدا نيكوكاران را دوست مي دارد .
اينك همه با هم با قلوبي سرشار از محبّت يكديگر ، وارد مشعر مي شويم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 197
2 . همان .
3 . آل عمران : 134
4 . اصول كافي ، جلد 2 ، ص 110 ، حديث 5
157 |
مشعر يا ميعاد دلباختگان خدا
اين وادي را شايد از آن نظر كه به مكّه نزديك تر است « مُزْدَلِفَه » هم مي گويند كه مشتقّ از « زَلَفْ » به معناي نزديك شدن است .
و در لسان روايات ، به نام « جَمع » نيز آمده است ، چرا كه در اين جا با سقوط اذان از نماز عشا ، جمع بين الصلوتين مي شود ، ( 1 ) ( يعني اگر بنا شد نماز مغرب و عشاي شب عيد در مشعر خوانده شود ، اذان از نماز عشا ساقط مي گردد و با يك اذان و دو اقامه ، نماز مغرب و عشا خوانده مي شود ) .
« شِعار » يعني علامت و نشان . « مشعر » يعني محلي كه شعار خدا و نشان خداجويي و خداخواهي ، در آن ، كاملا پيداست .
آن جا ، هيچ مظهري از مظاهر دنياطلبي و خودخواهي ديده نمي شود ! حتّي نورها و روشنايي هاي دنيايي هم در آن بيابان ، خاموش است ( 2 ) تا چشم هوسباز انسان ، چيزي را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عن ابي عبدالله ( عليه السلام ) قال سميت جمع لأنّ آدم جمع فيها الصلوتين المغرب والعشاء . ( عِلل الشرايع ، جلد 2 ، ص 122 ) .
2 . لازم است تذكر داده شود كه تا سال 1394 هجري قمري ، در بيابان « مشعر » نور و چراغي نبود و غير از « ماه » ده شبه و « ستارگان » الهام بخش آسمان « مشعرالحرام » ، نورافكن ديگري در آن وادي روحاني ، به چشم نمي خورد و خوشبختانه ، همان نيمه تاريك بودن صحرا و نور كمرنگ توأم با لطافت و معنويت مخصوص ماه و ستارگان آسمان ، در ايجاد حال « حضور قلب » و توجه دل به خدا ، و « انقطاع از ما يُري » بسيار مؤثّر و كاملا نافع بود . چه اين كه ، هستند افرادي كه سري پرشور و دلي سوزان و چشمي گريان دارند و هميشه مي گردند تا گوشه اي خالي از اغيار و دور از مظانّ هرگونه تظاهر و ريا ، به دست آورند كه آن جا ، نه آنها كسي را ببينند و نه كسي آنها را ببيند . تنها ، خود باشند و خداي خود ! در آن گوشه خلوت ، درددل ها با خالق مهربان گويند و راز و نيازها به ميان آورند . اشك و آه ها سر دهند و از فرصت مغتنم آن « يك شب » ، بهره هاي فراوان بردارند . طبيعي است كه براي اين دسته از « صاحبدلان » ، تاريكي بيابان « مشعر » نعمتي بس بزرگ و موهبتي بسيار ارزنده و عالي بود ، امّا مع الاسف ، اين نعمت نيز همانند ديگر نعمت هاي معنوي ، از دست رفت و از سال 1395 هجري قمري ، بيابان مشعرالحرام ، مانند روز روشن ، در پرتو انوار چراغ هاي قويّ برق ، غرق در نور شد . البتّه روشن شدن وادي مشعرالحرام از لحاظ مصونيّت از گمگشتگي ها و تسهيل تردّد افراد و وسايل نقليّه و رفع حوايج ديگر ، بسيار خوب و رفاه آور و آسايش بخش است و ترديدي در اين نيست ، امّا اين موضوع ، از نظر ارباب قلوب و اهل حال و عبادت ، چندان موجب خوشحالي نبوده و احياناً مستلزم نوعي خسران و زيان نيز هست !
158 |
نبيند و دل را دنبال خود ، به اين سو و آن سو نكشاند .
ز دست ديده و دل هر دو فرياد * * * كه هر چه ديده بيند دل كند ياد
آن جا ، نه فرشي هست و نه سقفي ؛ نه چراغ و رختخوابي ، نه دودي و دَمي ؛ نه غذاهاي الوان و نه مناظر دلربايي . بياباني است تاريك و پر از سنگ و خاك ، كه متجاوز از يك ميليون انسان سفيدپوش را كه جز دو قطعه پارچه سفيد احرام و يك قطعه پتو براي مصونيت از سرما ، چيز ديگري همراه ندارند ، در آغوش خود گرفته و در زير نور كمرنگ ستارگان پر از اسرار آسمان ، به پناه دعا و مناجات با خدا مي برد .
راستي كه آن جا « مشعر » است و جز « شعارهاي الهي » و نغمه هاي روح بخش آسماني ، صدا و آهنگ ديگري ، در آن صحرا ، به گوش نمي رسد . چشم ، جايي را نمي بيند و اشخاص ، از هم شناخته نمي شوند ، اما زمزمه هاي دعا و مناجات هاي شورانگيز از همه جاي آن وادي به زبان هاي مختلف به گوش مي رسد و لطافت روحاني خاصّي به روح انسان مي بخشد . و بعضي آن چنان عميق است و از دل پرسوز بر مي خيزد كه هر شنونده دل زنده اي را تكان مي دهد و طوفان ، در فضاي جانش برمي انگيزد و اشك از ديدگانش سرازير مي سازد .
به به ! چه مبارك معبدي و چه فرخنده شبي !
شبي كه در تمام عمر انسان ، نظير و بديل ندارد . شبي تاريك ، اما براي زنده دلان ، از هر روز روشني روشن تر !
شب مردان خدا روز جهان افروز است * * * روشنان را به حقيقت شب ظلماني نيست
شبي است كه نسيم رحمت ميوزد و باران مغفرت مي بارد . شبي است كه درهاي الطاف و عنايات بي دريغ خدا ، به روي بندگان باز است . شب عيد و موسم بار عام و عفو عمومي حضرت سلطان است . مشعرالحرام است و مكان پذيرايي خاصّ ملك العرش
159 |
العظيم الّذي له ملك السموات والارض است .
از امام صادق ( عليه السلام ) منقول است :
« وَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُحْيِيَ تِلْكَ اللَّيْلَةَ فَافْعَلْ فَإِنَّهُ بَلَغَنَا أَنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ لاَ تُغْلَقُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ لاَِصْوَاتِ الْمُؤْمِنِينَ لَهُمْ دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحْلِ يَقُولُ اللهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ أَنَا رَبُّكُمْ وَأَنْتُمْ عِبَادِي أَدَّيْتُمْ حَقِّي وَحَقٌّ عَلَيَّ أَنْ أَسْتَجِيبَ لَكُمْ فَيَحُطُّ اللهُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ عَمَّنْ أَرَادَ أَنْ يَحُطَّ عَنْهُ ذُنُوبَهُ وَيَغْفِرُ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يَغْفِرَ لَهُ » ( 1 )
« اگر بتواني امشب را اِحيا كني و شب زنده داري بنمايي ، پس چنين كن ؛ زيرا به ما رسيده است كه درهاي آسمان ، در اين شب براي آواز مؤمنين ، بسته نمي شود . صداهاي آنان بالا مي رود . زمزمه ها دارند مانند زمزمه زنبوران عسل ! خدا ـ جلّ ثنائه ـ مي فرمايد : « من پروردگار شمايم و شما ، بندگان من هستيد . حقّ مرا ادا كرديد و بر من لازم است كه دعاي شما را مستجاب كنم . »
پس هر كه را بخواهد گناهانش را از دوشش بر مي دارد و هر كه را بخواهد مشمول مغفرتش مي سازد . »
دل شب ، محرم سرّ الله است
آنان كه صاحبدل و ارباب بصيرتند ، مي دانند كه اساساً موقع شب ، فرصت بسيار مغتنمي براي خلوت با حضرت معبود ـ جلّ و علا شأنه ـ است كه : وقتي پرده ظلمت افتاد و بين انسان و ساير اشيا حجابي شد ، طبعاً يك حالت انقطاع قهري براي انسان پديد مي آيد و او از چنگال اشتغالات مادّي كه انسان را به خود مشغول كرده و از خدايش غافل ساخته است ، رها مي گردد و بالطّبع ، بازگشت به فطرت و گرايش به مبدأ پيدا مي كند و با محبوب اصلي خود انس مي گيرد . به همين جهت خداوند حكيم در رديف نعمت هاي ارزنده اي كه در مقام امتنان بر بشر اسم مي برد ، نعمت شب را گاه به عنوان لباسي كه ساتر است ، معرّفي مي كند و مي فرمايد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، جلد 4 ، ص 469 ، حديث 1 .
160 |
{ وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً } . ( 1 )
« ما ، شب را لباس قرار داديم . »
و گاه ديگر ، حالت فروپوشاندن شب را به عظمت ياد مي كند و آن را مورد قسم قرار مي دهد و مي گويد :
{ وَاللَّيْلِ اِذا يَغْشي } ( 2 )
« قسم به شب ، وقتي كه فروپوشد . »
يعني اين بشر كودك صفت بازيگوش ، اگر همچنان به حال خودرها شود ، آن قدر دنبال اين بازيچه دنيا و زر و زيور زندگي مادّي مي دود و تلاش مي كند تا خود را از پا در مي آورد و به نابودي مي كشاند .
امّا خداوند منّان ، مانند مادر مهرباني است كه بخواهد بچّه بازيگوش خود را بخواباند تا قوايش بيش از اندازه هدر نرود . مادر لحافي يا پتويي بر سر و صورت كودك مي افكند تا چشمش اسباب بازي اش را نبيند و آرام بگيرد . ( 3 ) خداي مهربان نيز براي اين كه اين بشر حريص دنيادوست ، تمام قوا و نيروهاي جسمي و روحي خود را در راه دنياطلبي ، تباه نسازد و با خسران و شقاوت و بدبختي و محروميّت از قرب خدا نميرد ، تحت نظام دقيقي ، هرچند ساعتي يك بار پرده ظلمت شب را مي آويزد و لباس ليل ، بر قامت نهار مي پوشاند و زيبايي هاي دلرباي آن را از نظرها مستور مي سازد . خداوند لحاف شب را بر سر و صورت انسان ها مي افكند تا اين كودكان بازيگوش ! چشمشان جايي را نبيند و بازيچه هاي رنگارنگ تجمّلات زندگي مادّي ، آنها را به هوس نيندازد و شايد اندكي از دنياطلبي آرام بگيرند و به باطن خود برگردند و با حضرت معبود و خالق مهربان به راز و نياز پردازند و بهره وافي از حيات حقيقي خود برگيرند .
ولي متأسفانه اين بشر بازيگوش ! قدر نعمت ، نشناخته و از سرّ وجود ، غافل شده و با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نبأ : 10 .
2 . ليل : 1
3 . اين تشبيه از « تفسير نوين » اقتباس شده است ، ص 13 .
161 |
حرص و ولعي تمام به وسيله نورهاي مصنوعي ، شب را هم تبديل به روز كرده و تمام اوقات اين عمر گرانمايه را در ميدان دنياطلبي به كار انداخته و خود را جسماً و روحاً فرسوده ساخته و از مقصد اصلي خلقت بي بهره و تهي دست مانده است .
امّا در همين دنيايي كه بيشتر مردم آن را مرده دلاني تشكيل داده اند كه جز زندگي مادّي به چيزي نمي انديشند و حقيقتي نمي فهمند { وَاَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلونَ } ( 1 ) ، زنده دلاني وجود دارند كه حافظ آبرو و شرف عالم انسانيت هستند و سندي زنده براي اثبات اشرفيت انسان از حيوان . زندگي توأم با طهارت و معنويت ، زندگي اين انسان هاي واقعي است . آري ، آنان كه به سرّ وجود پي برده اند و معناي شب و روز و طلوع و غروب ماه و خورشيد را فهميده اند ، هرگز شبشان مانند روزشان نمي گذرد ! آنان ، روز ، كاري و شب هم حالي دارند .
« أَمَّا النَّهَارُ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ اَبْرارٌ أَتْقِيَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِداحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَي وَمَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض وَيَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا فَقَدْ خَالَطَ الْقَوْمَ أَمْرٌ عَظِيمٌ » ( 2 )
« به هنگام روز ، آنان بردباران دانا و نيكوكرداران با تقوايند . ترس از خدا اندامشان را ، مانند باريكي تيرها كه تراشيده مي شود ، لاغر كرده است . بيننده مي پندارد كه بيمارند و حال آن كه هيچ گونه بيماري ندارند . ( و چون رفتار و گفتارشان مشابه بيشتر مردم دنيا نيست ) مي گويند : ديوانه اند ! در صورتي كه ديوانه نيستند ، بلكه امري عظيم ( درك عظمت خدا و انديشه قيامت ) دل هاي آنان را فراگرفته و مستغرق بحر حيرتشان ساخته است . »
« أَمَّا اللَّيْلُ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لاَِجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهُ تَرْتِيلا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَيَسْتَثِيرُونَ بِهِ تَهَيُّجَ أَحْزَانِهِمْ بُكَاءً عَلَي ذُنُوبِهِمْ وَوَجَعِ كُلُومِ جِرَاحِهِمْ وَإِذَا مَرُّوا بِآيَة فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ فَاقْشَعَرَّتْ مِنْهَا جُلُودُهُمْ وَوَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ فَظَنُّوا أَنَّ صَهِيلَ جَهَنَّمَ وَزَفِيرَهَا وَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده : 103
2 . نهج البلاغه ، خطبه 184 .
162 |
شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ » . ( 1 )
« اما چون شب درآيد ( براي نماز ) برپا ايستاده و آيات قرآن را با فكر و تأمّل تلاوت كنند . با دلي شكسته و محزون ، به وسيله قرآن ، به درمان درد خود كوشند . گاهي كه به آيات رحمت رسند ، بر آن وعده هاي اميدبخش قرآن دل بسته و مشتاقانه ، در آن بينديشند كه گويي تمام آن پاداش هاي موعود خدا ، برابر چشم آنان مجسّم است و هرگاه مرورشان به آيات عذاب افتد ، چنان گوش دل برآن بگشايند كه گويي فرياد و خروش دوزخيان ، در بن گوش هايشان بلنداست . »
« فَهُمْ حانُونَ عَلي أوْساطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِباهِهِمْ وَأَكُفِّهِمْ وَرُكَبِهِمْ وَأطْرافِ أقْدامِهِمْ يَطْلُبُونَ إلَي اللهِ تَعالي فِي فَكاكِ رِقابِهِمْ » . ( 2 )
« پس آنان ، شب را به پيشگاه خدا ، يا با قامت خميده در حال ركوعند ، يا با روي ، به خاك افتاده و دست و پا و زانوان و پيشاني هاي خود را به فروتني ، فرش زمين كرده و در حال سجودند و آزادي خود را از عذاب رستخيز ، از خدا مي طلبند . »
به شب مردان كه در ره تيزگامند * * * به سان شمع سوزان در قيامند
به شب مرغان حق را سوز و ساز است * * * به خاك عشق ، شب روي نياز است
شب است اخترشناسان را دل افروز * * * شب است آتش به جانان را جگر سوز
شب ار چشم طبيعت رفت در خواب * * * دل بيدار گشت از شوق بي تاب
شب آمد پرده پوش مست و هُشيار * * * فروغ ديده و دل هاي بيدار
شب آمد حكمت آموز دل پاك * * * شب آمد گوهر افروز نه افلاك
شب آن معراجي عرش آشيانه * * * فسبحان الذي اسري ترانه
فراز بارگاه عرش بنشست * * * ز جام لي مع الله گشت سرمست ( 3 )
آري ، دل شب ، چه فرصت مغتنمي براي عُشّاق حضرت حق است
واي از اسرار درون دل شب * * * شب چه ها ديده به عالم يا رب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نهج البلاغه ، خطبه 184
2 . دنباله همان خطبه است .
3 . منتخبي از « نغمه الهي » مرحوم الهي قمشه اي .
163 |
وصل ها ديده پس از راز و نياز * * * هجرها ديده پر از سوز و گداز
علي آن شير خدا شاه عرب * * * اُلفتي داشته با اين دل شب
شب ز اسرار علي ( عليه السلام ) آگاه است * * * دل شب محرم سرّ الله است
شب شنيده است مناجات علي ( عليه السلام ) * * * جوشش چشمه حُبّ ازلي
علي ( عليه السلام ) آرزو مي كرد تاريكي شب فرابرسد ؛ پرده ظلمت بين او و ديگران حايل شود ؛ خلوت خانه انس با حضرت معبود تشكيل گردد ، تا او بتواند با فراغت خاطر و آرامش دل به راز و نياز با محبوب بپردازد و غوغاي دروني خود را با خداي خود در ميان بگذارد و التهاب قلبي خود را با آب مناجات با پروردگار فروبنشاند . آن قدر بنالد و اشك بريزد و بر خود بپيچد تا با بدني بي حركت به روي زمين بيفتد ! آري ، دل شب محرم سرّ الله است .
گاه ضمن مناجاتش مي فرمود :
« آه مِنْ قِلَّةِ الزّادِ وَطولِ الطَّريقِ وَبُعْدِ السَّفَرِ وَعَظِيمِ الْمَوْرِدِ » . ( 1 )
« آه از كمي توشه و درازي راه و دوري سفر و بزرگي و سختي ورودگاه ( يعني قبر و برزخ و محشر ) . »
اينك ، هم شب است و هم ليلة الاضحي و هم مشعرالحرام
از جهات گوناگون ، مقتضيات بيداري و هشياري براي ما جمع است . شب « عيد اضحي » از چهار شبِ بسيار مباركي است كه علاوه بر شب قدر ، امتياز خاصّي براي اِحيا و شب زنده داري و قيام به عبادت دارد . از امام اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) منقول است كه مي فرمود :
« دوست دارم ، خود را در اين چهار شب ، فارغ براي عبادت سازم : شب اوّل رجب ، شب نيمه شعبان ، شب عيد فطر و شب عيد قربان . » ( 2 )
حال ، اندكي به خود بياييم و ارزش فوق العاده بزرگ اين شب نوراني را در طول
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نهج البلاغه ، باب الحكم ، حكمت 74 .
2 . المراقبات ، ص 238 .
164 |
تمام عمر خود بشناسيم . مانند بسياري از مردم غافل نباشيم كه اصلا پي به عظمت اين موقف عظيم نبرده اند و به نتايج عالي و آثار درخشاني كه در اين موقف الهي بايد به دست آورند ، توجه نكرده اند .
آنان گويي كه مشعرالحرام را يكي از استراحتگاه هاي بين راه تصوّر مي كنند كه مسافران رهگذر ، موقع شب به آن جا مي رسند و مقداري براي خواب و استراحت ، توقّف مي كنند و سحرگاهان مي روند .
ولذا ديده مي شود كه بعضي از حجّاج ، وقتي به مشعر مي رسند ، با عجله از ماشين پياده مي شوند و هر يك ، دنبال گوشه اي مي گردند كه لااقل سه چهار ساعتي بخوابند !
در صورتي كه شب عيد اضحي و بيابان مشعرالحرام از حسّاس ترين مواقف عبادت و فعّاليّت حياتي حجّاج است كه بايد تا حدّ قابل توجّهي از مقدار خواب و خوراك و آسايش هميشگي خود بكاهند و بر كمّ و كيف عبادت و بندگي بيفزايند .
اساساً بايد توجّه داشت كه قسمت عمده كار حجّاج ـ حجّاجي كه چند ماه متوالي براي تهيّه اسباب و مقدّمات سفر حج ، دوندگي كرده و زحمت ها متحمّل شده اند و خود را به مراكز حسّاس عبادت رسانيده اند ـ نيمه دوّم روز عرفه است تا غروب آن روز در عرفات و نيمه دوّم شب عيد اضحي در مشعرالحرام تا طلوع آفتاب ، و روز عيد قربان و شب و روز يازدهم و دوازدهم ذيحجّه در مكّه و مِني .
مواقع حسّاس كار حجّاج كه بايد كاملا بيدار و هشيار باشند تا به بطالت و غفلت نگذرد ، همين ساعت ها و روزهاي معدود و زودگذر است كه خداوند حكيم ، از اين ايّام در قرآن كريم ، يك جا ، تعبير به ايّام معدودات و جاي ديگر ، تعبير به ايّام معلومات فرموده است :
{ وَاذْكُرُوا اللهَ فِي أَيّام مَعْدُودات } ( 1 )
« خدا را در روزهاي معيّني ياد كنيد . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 203
165 |
{ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيّام مَعْلُومات } . ( 1 )
« در ايام معيّني نام خدا را ، بر چهار پاياني كه به آنان داده است به هنگام قرباني ببرند . »
خلاصه آن كه : بكوشيم تا از اين ساعات و دقايق زودگذر آسماني ـ كه به اين آساني نصيب هر كسي نمي شود ـ استفاده كامل كنيم و بهره عالي بگيريم .
قبل از هر چيز ، بايد متوجه باشيم كه ما ، به امر خدا و دعوت خالق منّان ، به اين وادي آمده ايم . به همين جهت ، لازم است « وقوف و بيتوته » ما ، در مشعر ، مانند وقوف در عرفات ، با « نيّت » و براي امتثال امر خدا و قربةً الي الله باشد . و لذا به محض رسيدن به مشعر ، نيّت « بيتوته » مي كنيم . در واقع نيت مي كنيم كه شب را در مشعر به سر مي بريم ، و همين كه سپيده صبح دميد و فجر طالع شد ، بار ديگر نيّت « وقوف » تا طلوع آفتاب را تجديد مي كنيم ( 2 ) .
باري ، وقتي انسان متوجه شد كه طبق دعوت قبلي وارد خانه اي شده و بر سر سفره اي نشسته است ، طبعاً احساس عزّت و احترام مي كند و اطمينان بيشتري به اجابت دعوات و پذيرش خواسته هايش پيدا مي كند و با دلگرمي كامل تري لب به تقاضا مي گشايد ؛ مخصوصاً كه ميزبان را به كرم و جلالت قدر بي پايان و رحمت و رأفت بي منتها بشناسد ؛ ميزباني كه آمادگي خود را براي اجابت دعوات ميهمانان ، اعلام فرموده است :
{ وَقالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ } ( 3 )
« گفته است خداي شما ، مرا بخوانيد ، تا دعاي شما را اجابت كنم . »
بانگ مي آيد كه اي طالب بيا * * * جود ، محتاج گدايان چون گدا !
اگر گداي بينوا ، دربه در بگردد و چيزي بخواهد ، تعجّبي نيست . تعجّب آن جاست كه دولتمند باسخا ، دربه در بگردد و حاجتمندي بجويد ! آري ، راه و رسم كريمان چنين است . پيش از اين كه مستمند بينوا دست سؤال و درخواست به سوي آنان دراز كند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حج : 28
2 . به مناسك حجّ مراجعه شود .
3 . غافر : 60
166 |
آبروي خود را بريزد ، آنان دست عطا به سوي او دراز مي كنند و « هَلْ مِنْ ساِئِل وَهَلْ مِنْ داع » مي گويند ! چنان كه در روايات معصومين ( عليهم السلام ) آمده است :
« اِنَّهُ اِذا كانَ آخِرُ اللَّيْلِ يَقولُ اللهُ تَعالي هَلْ مِنْ داع فَاُجيبَهُ ، هَلْ مِنْ سائِلِ فَاُعْطِيَهُ سُؤالَهُ ، هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِر فَاَغْفِرَ لَهُ ، هَلْ مِنْ تائِب فَاَتوبَ عَلَيْهِ » . ( 1 )
« چون آخر شب فرارسد ، خداوند تعالي مي فرمايد : آيا دعاكننده اي هست كه اجابتش كنم ؟ آيا خواهنده اي هست كه خواسته اش را بدهم ؟ آيا طالب آمرزشي هست كه او را بيامرزم ؟ آيا توبه كننده اي هست كه توبه اش را بپذيرم ؟ »
بله ، چنين است . در مرام و مسلك ارباب جود و كرم ، جود ، محتاج گدايان چون گداست . كرم و جود و سخاي آنان ، اين در و آن در مي گردد و گداي بينوايي را مي طلبد تا خود را به او برساند :
« يا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحقاقِها » ( 2 )
جود ، محتاج است و خواهد طالبي * * * همچنان كه توبه خواهد تائبي
جود ، مي جويد گدايان و ضِعاف * * * همچو خوبان كاينه جويند صاف
روي زيبا ز آينه زيبا شود * * * روي احسان از گدا پيدا شود
آن چنان كه صورت زيبا دنبال آينه مي گردد تا زيبايي خود را در آن ببيند ، جود و سخا نيز دنبال گدا مي گردد تا مظهري پيدا كند و خود را در چهره او ظاهر سازد .
چون گدا آيينه جود است ، هان * * * دَم بود بر روي آيينه زيان
آينه چنان لطيف و حسّاس است كه اگر نفَس در آن دميده شود ، تيره و تار مي شود . آيينه قلب سائل و حاجتمند نيز به قدري حسّاس و زودرنج است كه كوچك ترين اظهار بي اعتنايي در او اثر مي كند و شيشه قلبش را مي شكند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ارشاد القلوب ديلمي ، الباب الثالث عشر في المبادرة في العمل ، ص 92 .
2 . بحار ج 51 ، ص 304 .
167 |
زين سبب فرمود حق در وَالضُّحي * * * بانگ كم زن اي محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) بر گدا
{ وَأَمَّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ } ( 1 )
« ( اي پيامبر ) درخواست كننده را از خودت مران . »
چون گدا آيينه جود است ، هان * * * دَم بود بر روي آيينه زيان
حال اي خداي پيامبر ! كه به رسول مكرّمت دستور بنده نوازي و ذرّه پروري داده اي . ما بندگان خاك نشين و گدايان سر به آستان نهاده ات هستيم كه دعوت كريمانه ات را اجابت كرده و بر سر سفره ات در اين دارالضّيافه و مهمانسراي عظيم نشسته ايم .
{ وَاَمَّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ } ؛
الهنا ! بانگ بر سائلان درگاهت مزن . پروردگارا ! آفريده هاي بي پناه خود را از در خانه ات مران كه از بد حادثه اين جا به پناه آمده ايم . كريما ! خجلت و شرمساري بازگشت با تهيدستي بر مهمانانت روا مدار كه به اميد كرمت اين همه راه آمده ايم .
الهي بي پناهان را پناهي * * * به سوي بي پناهان كن نگاهي
اميد لطف و بخشش دارد از تو * * * اسيري ، شرمساري ، روسياهي
اينك ، با توجه به اين موقعيت دست به دعا بر مي داريم و مقدّم بر تمام حوايج دنيا و آخرت ، فرج وليّ زمان حضرت امام حجّة بن الحسن ، ارواحنا فداه ، را از خدا مي طلبيم كه رفع تمام بليّات و حلّ جميع مشكلات از هر قبيل كه باشد ، به دست ولايت آن حضرت ، عجّل الله تعالي فرجه الشّريف ، تحقّق پذير خواهد بود . و سپس گناهان و معاصي و لغزش هاي فراواني را كه در گذشته عمر از ما سر زده است يك به يك به زبان مي آوريم و به تقصير در انجام وظيفه بندگي اعتراف مي كنيم و صورت روي خاك هاي بيابان مشعر مي گذاريم و از عمق دل مي ناليم و از ديدگان ، اشك تأثر و ندامت مي ريزيم و به تبعيت از مولاي خود امام سيّدالساجدين ( عليه السلام ) عرضه مي داريم :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . والضحي : 10
168 |
« فَمَا كُلُّ مَا نَطَقْتُ بِهِ عَنْ جَهْل مِنِّي بِسُوءِ أَثَرِي ، وَلا نِسْيَان لِمَا سَبَقَ مِنْ ذَمِيمِ فِعْلِي ، لَكِنْ لِتَسْمَعَ سَمَاؤُكَ وَمَنْ فِيهَا وَأَرْضُكَ وَمَنْ عَلَيْهَا مَا أَظْهَرْتُ لَكَ مِنَ النَّدَمِ ، وَلَجَأْتُ إِلَيْكَ فِيهِ مِنَ التَّوْبَةِ . فَلَعَلَّ بَعْضَهُمْ بِرَحْمَتِكَ يَرْحَمُنِي لِسُوءِ مَوْقِفِي ، أَوْ تُدْرِكُهُ الرِّقَّةُ عَلَيَّ لِسُوءِ حَالِي فَيَنَالَنِي مِنْهُ بِدَعْوَة هِيَ أَسْمَعُ لَدَيْكَ مِنْ دُعَائِي ، أَوْ شَفَاعَة أَوْكَدُ عِنْدَكَ مِنْ شَفَاعَتِي تَكُونُ بِهَا نَجَاتِي مِنْ غَضَبِكَ وَفَوْزَتِي بِرِضَاكَ » . ( 1 )
« خدايا ! من اگر جرأت اين همه گفتار را به خود داده ام نه از اين است كه بي خبر از بدكرداري هاي خود هستم و نه آن كه زشتي هاي گذشته ام را از ياد برده ام ، بلكه از اين جهت است كه ناله ام را آسمان و آسمانيان بشنوند . زمين و زمينيان از توبه و ندبه ام باخبر گردند . شايد در اين ميان يكي به بدحالي و بينوايي ام ترحّم كند و رقّت آورد و به دعايي كه به درگاهت از دعاي من شنيدني تر و به اجابت نزديك تر باشد بهره مندم سازد و به شفاعتي كه از شفاعت من در پيشگاه اقدست استوارتر و باارزش تر است ، ممنونم گرداند كه مگر بدين وسيله از غضبت رهايي يافته و به رضا و خشنوديت فائز و رستگار گردم . »
گناهم گرچه بسيار است ، بسيار * * * چه باشد قطره پيش بحر زخّار
تويي يا رب طبيب دردمندان * * * شفابخش درون مستمندان
دمي آگاه ساز اين قلب غافل * * * مران از درگهت اين جان جاهل
كه تاب قهرت اين مشتي گنه كار * * * نداريم ايزدا ما را مكن خوار
ساعتي به تفكّر در اسرار بپردازيم
البتّه در شب مشعر به تناسب حالِ هر كسي ، اقسام گوناگون عبادت ، از نماز و تلاوت قرآن و دعاهاي وارده از ائمّه هدي ( عليهم السلام ) و توبه و استغفار و تضرّع و مناجات با قاضي الحاجات ، تماماً داراي فضيلت بسيار بزرگ و ارزشي فوق العاده عظيم است .
امّا در ميان همه اين اصناف عبادت ، ساعتي را اختصاص دادن به تفكّر در اسرار مناسك حج و بالخصوص موضوع بيتوته در مشعرالحرام ، و وظيفه استحبابي جمع آوري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قسمتي از دعاي 31 ، از ادعيه « صحيفه سجّاديّه » .
169 |
سنگريزه از آن وادي ، و سپس حركت و كوچ از مشعر به مني و اعمال اسرارآميز مني ، از افضل عبادات است :
« قال رسول اللهِ ( صلّي الله عليه وآله ) : فِكرَةُ ساعَة خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَة » . ( 1 )
« ساعتي انديشيدن ، بهتر از عبادت يك سال است . »
امام ابوالحسن الرضا ( عليه السلام ) فرموده اند :
« لَيْسَ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصِّيَامِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّمَا الْعِبَادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فِي اَمْرِ اللهِ » . ( 2 )
« عبادت ، زيادي روزه و نماز نيست . همانا عبادت ، تفكّر و انديشه بسيار در كار خداست . »
عالم سراسر حكمت خلقت و احكام پر از اسرار شريعت ، هر دو ، مجالي براي تفكّر انسان باايمان و موجب ازدياد درجه يقين اوست . عبادت يعني انسان نواحي وجود خود را در راه خدا به كار بيندازد و شكّي نيست در اين كه اشرف نواحي وجود انسان ناحيه عقل است .
پس به كار انداختن عقل به تفكر در راه خدا اشرف عبادات خواهد بود . عبادتي كه به ساير عبادات ما روح مي بخشد . نماز و روزه ما را و حجّ و جهاد و منبر و محراب و اشك و آه ما ، و بالاخره تمام عبادات ما را عبادتي زنده و توأم با عرفان مي سازد ، و از نظر سير تكاملي و ارتقاي روحي انساني ، يكي را برابر با هزار و كمش را بسيار و بي شمار مي گرداند ؛ به طوري كه جا دارد با كلمه حصر « انّما » بفرمايند :
« إنَّمَا الْعِبادَةُ كَثْرَةُ التَفَكُّر فِي اَمْرِ الله » .
شب مشعرالحرام و تفكّر
راستي كه شب مشعرالحرام فرصت بسيار مناسبي براي عبادت « تفكّر » است . چه آن كه شب از نيمه گذشته است و غوغا و هياهوي جمعيت خاموش شده است . آنها كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جامع السعادات ، جلد اول ، ص 165 .
2 . تحف العقول ، ص 325 .
170 |
بايد بخوابند خوابيده اند و آنها كه اهل دعا و مناجات و نمازند ، هريك ، گوشه اي رفته و دل به خدا داده و با ادبي تمام به زمزمه اي عميق و آرام پرداخته اند . بعضي در حال قيام و برخي در حال ركوع و جمعي در حال سجودند .
آسمان پرستاره مشعر ، با صفا و لطافت عجيب و تشعشع و تلألؤ كواكب رخشانش كه توأم با سطوت و هيبت خاصّي است ، يك نوع حال ملكوتي و جذبه روحاني مخصوص به انسان مي بخشد كه آدمي را در عالم ديگري ، جداازعالم ديگران سيرمي دهد :
به چشمان در تماشاي سماوات * * * به جان ، با روي جانان در مناجات
نظر بر انجم رخشنده دوزد * * * به حيرت همچو شمع بزم سوزد
همي گويد الهي يا الهي * * * مرا بر آسمانت نيست راهي
تو آگاهي فراز آسمان چيست * * * فروزان ماه و تابان اختران چيست
بلند انديشه را آن جا رهي نيست * * * به جز حيرت ، خرد را آگهي نيست
هزاران كشتي نور است تابان * * * در اين درياي بي ساحل شتابان
همه مجبور عشقند اين قوافل * * * شتابان كوبه كو منزل به منزل
به « مشعر » امشب ار هشياري اي دوست * * * نباشد خوش تر از بيداري اي دوست
به ديده باش چون ابر گهربار * * * به دل سوزان تر از شمع شرربار
گهي با فكر و گه با ذكر سُبّوح * * * صبوحي زن ، مگر روشن شود روح
چو مرغ حق به دل با ناله زار * * * به ذكر حق سحرگردان شب تار
كه بخشندت ز الطاف الهي * * * ز آه شب نشاط صبحگاهي
آري ، انسان ، تا خود موفّق به بيتوته در مشعر نشود و با توجه و آمادگي قبلي به آن سرزمين روحاني و زير آن آسمان نوراني قدم نگذارد و شب عيد اضحي را در آن جمع ، به بيداري به سر نبرد ، به حقيقت و رمز آنچه بيان شد ، آشنا نمي شود . و نسأل الله التوفيق .
سرّ وقوف شبانه در مشعر
اينك كه آماده تفكّر شده ايم ، بايد درباره رمز معيّن شدن شب براي وقوف در مشعر بينديشيم . شايد دري از اسرار الهي به روي ما گشوده گردد و بر معارف ما بيفزايد .
171 |
البته به خاطر داريم كه ما از « عرفات » به « مشعرالحرام » آمده ايم . يعني در آن واديِ شناسايي و مجلس معارفه با خدا به مقام كامل معرفة اللّهي رسيده و با معبود خود عهد محبت و پيمان مراقبت دائم بسته ايم ، تا آن جا كه به تبعيت از مولاي خود ، امام سيدالشهدا ( عليه السلام ) به پيشگاه خدا عرضه داشته ايم :
« أَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَلَكَ مَتي غِبْتَ حَتّي تَحْتاجَ إِلي دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْكَ ، وَمَتي بَعُدْتَ حَتّي تَكُونَ الاْثارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقِيباً ، وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْد لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبّـِكَ نَصِيباً » . ( 1 )
« چه موجودي روشن تر از توست تا در پرتو روشنايي او ، تو را بيابم ؟ !
كي تو پنهان بوده اي تا در پناه دليل و راهنمايي ، در طلبت برآيم ؟ !
كي تو دور بوده اي تا با نشان و علامت ، رو به سوي تو آيم ؟ !
كور است چشمي كه تو را ناظر و مراقب خود نمي بيند . زيانكار و بي بهره است تجارت بنده اي كه حظّي از محبّتت نمي برد . »
مسلّم است كه اين روح عارف و محبّ خدا ، به شرط صدق در ادّعا ، به درجه اي از درك و شعور عالي انساني رسيده است كه به چشم دل ، جز خدا چيزي نمي بيند و در سويداي جان ، جز به خدا به چيزي علاقه مند نمي شود . مشاعر و مراكز ادراكش يك جا مختصّ به خداست ، و غير خدا حقّ ورود به خانه قلبش ـ كه حريم خاصّ اوست ـ ندارد . خلوت دل نيست جاي صحبت اغيار .
همچنان كه بيابان مشعر ، محلّ ظهور شعائر و علايم خداجويي و خداخواهي است ، و هيچ مظهري از مظاهر دنياطلبي و خودخواهي در آن جا ديده نمي شود ، قلب انسان عرفات رفته ، و با خدا پيمان معرفت و محبّت بسته نيز بايد چنان باشد . بايد « مشعرالحرام خدا » بشود ؛ مظهر آثار و علايم و شعائر خداجويي و خداخواهي گردد . جز نداهاي روحاني و نغمه هاي آسماني ، نغمه و ندايي از آن دل برنخيزد . علايق به زخارف و لذايذ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قسمتي از دعاي امام حسين ( عليه السلام ) در روز عرفه .
172 |
دنيوي تا سرحدّ غفلت و انصراف از خدا و آخرت ، در فضاي آن دل ، خيمه و خرگاه برپا نكند . زن و فرزند و مال و منال و جاه و مقام و منصب دنيا ، هر يك تخت حكومت خود را بر زواياي قلب استوار نسازند كه جايي براي خدا باقي نگذارند .
{ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفات فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ } . ( 1 )
« هنگامي كه از عرفات كوچ كرديد ، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد . »
مشعرالحرام تاريك است و چيزي جز خدا در آن فضا حكومت ندارد و صدايي جز صداي خداجويي از اطراف و جوانب آن وادي به گوش نمي رسد .
اين موقف ، دنبال موقف عرفات ، قرار داده شده است تا در واقع مجسّم كننده صحنه قلب انسان عرفات رفته باشد كه نور معرفت خدا آن چنان در فضاي قلبش تابيده است كه همه چيز در پرتو نور شديد « معرفت الله » محو گشته و ناپديد شده است ، تا حدّي كه نسبت به غيرخدا ، فضاي قلبش تاريك است و نابينا ، و تنها نسبت به خدا روشن و كاملا بيناست .
« عَظُمَ الخالِقُ في اَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ في اَعْيُنِهِمْ » ( 2 )
« عظمت خدا چنان دل هاي آنان را پر كرده كه ماسواي او در نظرشان كوچك ( و غير قابل اعتنا ) آمده است . »
وَ كَانَتْ دُنْيَاهُمْ أَقَلَّ عِنْدَهُمْ مِمَّا يَطَئُونَهُ بِأَرْجُلِهِمْ ( 3 )
« دنياي دنياداران در نظر خداشناسان كمتر و بي ارزش تر است از آنچه با پا مي مالند و مي گذرند . »
يعني دنياي به اين زيبايي در چشم خدابينان از خاك و ريگ هم فرومايه تر و بي مقدارتر است ؛ به طوري كه اگر امر خدا نباشد ، تمايلي به گردآوري اموال دنيا در خود نمي بينند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 198
2 . جمله اي از خطبه 184 نهج البلاغه .
3 . روضه كافي ، ص 247 ، ضمن حديث 347 .
173 |
سرّ استحباب جمع آوري سنگريزه از بيابان مشعر
از جمله وظايف مستحبّ حجّاج در مشعرالحرام اين است كه بگردند و از لابه لاي خاك ها و زير ماسه هاي آن بيابان ، تعداد معيّني ( 70 عدد و اگر مقداري بيشتر باشد بهتر است ) سنگريزه هايي تقريباً به اندازه يك بند انگشت ، جمع كنند و همراه خود به مني ببرند و براي رمي جمرات آماده باشند .
و مي دانيم كه انسان در آن ساعت شب و آن بيابان تاريك طبعاً تمايل به اين كار ندارد . مخصوصاً با توجه به اين كه احتمال آلودگي به كثافات در اثناي جمع آوري سنگريزه نيز وجود دارد . همين احتمال بر تنفّر طبع انسان مي افزايد كه اگر امر خدا نبود هرگز در آن موقع شب به اين كار اقدام نمي كرد . و لذا صرفاً براي امتثال فرمان خدا و رسول مكرّمش دنبال سنگريزه مي گردد و سنگريزه ها را در ميان كيسه اي مي ريزد و همراه خود برمي دارد .
اين برنامه ، روشنگر اين حقيقت است كه انسان خداشناس بعد از وقوف در موقف عرفات و آشنا شدن با عين الكمال و كلّ الجمال به درجه اي از مشعر عالي و درك شعور روحاني مي رسد كه اصلا تمام دنيا و جميع شؤون زندگي مادّي در نظرش مانند خاك و سنگريزه بي ارزش جلوه مي كند كه طبعاً هيچ گونه تمايلي به جمع آوري آن در خود نمي بيند ، مگر « امتثالا لأمر الله وطلباً لمرضاته » ، آن هم به مقدار معيّني كه رضايت داده و دستور فرموده است ، به جستوجو و تفحّص و تحصيل مال مي رود و ذخيره مي كند . اما نه براي تمتّع و لذّت ، بلكه براي اجراي برنامه و وظيفه ديگري كه در ميدان مبارزه با اعداي دين ودشمنان حق بايد عملي شود .
6ـ موقف ششم : مِني يا قربانگاه
به توفيق خداوند سبحان ، وقوف ما در مشعرالحرام به پايان رسيد و اينك با قلبي سرشار از محبت خدا ، « امتثالا لامر الله وطلباً لرضاه » ، بعد از طلوع آفتاب روز « عيد اضحي » به سوي وادي « مِني » حركت مي كنيم تا در صحنه امتحان الهي شركت كنيم و
174 |
آثار و علائمي از اندوخته هاي معنوي و مكتسبات روحي خود را كه در موقف عرفات و مشعر به دست آورده ايم ، در معرض ديد همگان بگذاريم هم خود ، محصول كار خود را آشكارا ببينيم و هم به دنياي انسان ها ، نمونه اي از قدرت سازندگي مكتب تربيتي اسلام را ارائه كنيم ؛ چرا كه پرورش يافتگان در دامن « عرفات و مشعرالحرام » از نظر معرفت و شناسايي خدا و محبت به خدا ، به آن جا رسيده اند كه از تمام اشتغالات مادّي منقطع شده اند ، و چشم از جميع ماسوا پوشيده اند و تمام مال و منال و تعيّنات دنيايي را به صورت سنگريزه هاي بي ارزش ، بر كف گرفته و آماده امتثال امر و اطاعت فرمان خدا هستند كه به هر راه و به هر مصرف و تحت هر عنواني كه بفرمايد ، بي دريغ و بدون تعلّل وارد ميدان عمل مي شوند . حتي اگر ريختن خون و دادن جان خود و عزيزانشان نيز مطلوب معبود محبوبشان باشد ، بي مضايقه حاضرند .
آري ، مني قربانگاه است . آن جا بايد سر دنيا در راه جلب رضاي خدا ، بريده شود . آنجاست كه بايد تمام تشخّصات و تعيّنات دنيايي از مال و جاه و مقام و شهرت ، حتي جان و فرزند ، فداي حضرت معبود گردد .
آن جا بايد مال دنيا به صورت سنگريزه هاي بي مقدار درآيد و محض اطاعت فرمان خدا بر سر و مغز دشمنان خدا ـ كه به صورت تخته سنگ ها و ستون هاي سنگي و گلي سر راه ايمان صف كشيده و تيشه به ريشه سعادت آنان مي زنند ـ كوبيده شود .
سپس بايد تمام شهوات و هوس هاي افراطي كه دشمن سرسخت دروني انسان است ، به صورت گوسفندي بر زمين خوابانده و رگ هاي گردنش بريده شود .
و بعد از آن ، رذايل اخلاقي از كبر و نخوت و خودخواهي كه همچون موهاي سر انسان از مغز انسان مي جوشد و باد طغيان به دماغ آدمي مي افكند ، تراشيده و در زمين مني دفن گردد .
وادي مني با مناسك ، به معناي واقعي و صحيحش ، صحنه امتحان و آزمايشگاه است ؛ آزمايشگاهي كه صاحبان عقل و درايت و غيرت ، و ارباب حرّيت و شهامت و مردانگي را از دسته جاهل خودخواه و اسير دام شهوات حيواني جدا مي سازد .
نمايشگاهي است كه سرمايه هاي روحي بسيار ارزنده انسان هاي تكامل يافته را كه
175 |
نماينده آثار تربيتي پيغمبران و رجال آسماني هستند ، در معرض نمايش گذارده و تمام جهانيان را به تماشاي آن مي خواند .
مني ، آن وادي قرب و تجلّي گاه عنايات خاصّ حضرت معبود است كه به گوش انسان دل زنده و بيدار مي گويد :
{ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ اِنَّكَ بِالْوادِ المُقدَّسِ طُوي ( ( 1 )
« كفش هاي خود را از پاي بيفكن كه قدم به وادي مقدّس نهاده اي ! »
بنگر كه مكتب اعلي و اقدس محمّدي ( صلّي الله عليه وآله ) آن چنان شرف به تو بخشيده است كه لياقت و اهليّت ايستادن در جلوه گاه جمال حضرت الله جلّ جلاله و عظم شأنه را به دست آورده اي ! قدر خود را بشناس و به شكرانه اين نعمت عظمي و موهبت كبري ، سجده به پيشگاهش ببر و از مال و جان خود ، در جنب انعام و اكرام او بگذر و با پاي برهنه و قلب عاري از محبّت دنيا ، به بارگاه قدس و بساط قرب او بيا .
« قالَ اَبو عَبْدِ الله ( عليه السلام ) : إِذَا أَخَذَ النَّاسُ مَنَازِلَهُمْ بِمِني نَادَي مُنَاد يَا مِني قَدْ جَاءَ أَهْلُكِ فَاتَّسِعِي فِي فِجَاجِكِ وَاتْرَعِي فِي مَثَابِكِ وَمُنَاد يُنَادِي لَوْ تَدْرُونَ بِمَنْ حَلَلْتُمْ لاََيْقَنْتُمْ بِالْخَلَفِ بَعْدَ الْمَغْفِرَةِ » . ( 2 )
امام صادق ( عليه السلام ) فرموده است : همين كه مردم در منازل خود در مني جاي گرفتند ، منادي از ( جانب خدا ) ندا مي كند : « اي مني ! اهلت آمدند . دامن هاي خود را فراخ كن ( آغوش بگشاوجا براي واردين باز كن ) . حوض ها و آبگيرهاي خود را پرآب نما . » و منادي ديگري ندا مي كند : « اگر بدانيد بر چه كسي وارد شده ايد ، يقين به مغفرت و جبران تمام مخارجي كه كرده ايد ، پيدا مي كنيد . »
اشاره به آيه مباركه است كه مي فرمايد :
{ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْء فَهُوَ يُخْلِفُهُ } ( 3 )
« و هر چيزي را در راه او انفاق كنيد ، عوض آن را مي دهد و جاي آن را پر مي كند . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . طه : 12
2 . كافي ، جلد 4 ، ص 256 ، حديث 20
3 . سبأ : 39
176 |
از اين حديث استفاده مي شود كه مني با مساحت محدودي كه در ظاهر دارد و يك درّه تنگ بيش نيست ، به طور خارق العاده ، جمعيت هاي مضاعف و چند برابر ظرفيت ظاهري خود را در خود مي گنجاند و آسايش مي دهد .
و راستي گنجايش مكاني و بركت ارزاق مني ، از آب و نان و ساير موجبات رفاه براي جمعيت انبوهي كه سال به سال نيز بر كثرت و ازدحام آن افزوده مي شود ، از عجايب است ، و پيداست كه به طور غيرعادي و به امداد غيبي ، تأمين مي شود . همچنان كه اين جمله از ابن عباس نقل شده است :
« اِنَّ مِني يَتَّسِعُ بِاَهْلِهِ كَما يَتَّسِعُ الرَّحِمُ لِلْوَلَدِ . » ( 1 )
« مني براي اهلش فراخ مي شود و جا باز مي كند ، آن چنان كه « رحم مادر » براي « بچه » گشايش مي يابد و به نسبت بزرگ شدن يا متعدد بودن « جنين » جادارتر مي گردد . »