بخش 11

5ـ تطبیق مراحل عمر انسان با مناسک حج اشاره#160;ای کوتاه به معنای دَحْو الارض 6ـ وظیفه انسان ، در سیر به سوی خدا تذکّر


250


5ـ تطبيق مراحل عمر انسان با مناسك حج

مطالعه و دقّت در اسرار و دقايق اعمال حج كه شمّه اي از آن ، با اقتباس از مشكات انوار آيات آسماني قرآن كريم و بيانات رسول ربّ العالمين ( صلّي الله عليه وآله ) و ائمّه معصومين ( عليهم السلام ) ، در فصول گذشته اين كتاب ، به قدر طاقت و استعداد عرضه شد ، آدمي را با « برنامه تكامل » و سير و سلوك انسان در مسير قرب الي الله آشنا مي سازد و نشان مي هد كه تمام عمر بشر ، يك حجّ كامل است و مناسك حج اسلام ، نماينده مراحل عمر يك انسان عاقل است .

هر سال ، مكتب تربيتي اسلام ، در مكّه كه « اُمّ القُري » و مطلع شمس قرآن است ، افتتاح مي شود و در ظرف چهار يا پنج روز ، تمام برنامه مسافرت و سير و سلوك انساني را در معرض ديد و شهود عالم مي گذارد و به جهانيان ، اعلام مي كند كه : تنها برنامه سير


251


تكاملي انسان ، اين است و هر برنامه اي غير برنامه حجّ اسلام پيش پاي بشر نهاده شود ، موجب انحراف او از صراط مستقيم سعادت مي شود و در دركات جحيم و بدبختي دائم ، سرنگونش مي كند .

اسلام مي گويد : اي بشر ، تو در حقيقت مسافري هستي كه براي انجام « مناسك حج » به « مكّه دنيا » آمده اي .

اين دنيا ، « مكّه » توست . مطاف 70 ساله و 80 ساله توست . اينجا « اُمُّ القري » است . توليدكننده غرفه هاي بهشت و جنّت المأوي است . آنچه سعادت آن جهان است ، از دل اين جهان بايد بيرون آيد و آدمي را به حيات جاودان برساند كه اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در توصيف دنيا مي فرمايد :

« مَتْجَرُ اَوْلِياءِ اللهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَرَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ » . ( 1 )

« تجارتخانه دوستان خداست كه در آن ، كسب رحمت مي كنند و سود جنّت به دست مي آورند . »

همچنان كه مكّه نيز از اين جهت ، امّ القري است . ( 2 ) مادر تمام شهرها و تمدّن ها و آبادي هاست . قرآن كه بنيانگذار تمدّن انساني و پي ريزنده مدائن فاضله و سازنده فرهنگ به معناي واقعي در جهان بشري است ، در مكّه نازل شده و از آن جا ، به ساير بلاد و نقاط عالم پرتو افكنده است .

عائله انسان ، الهام سعادت گرفته ، و از دامن كعبه كه مهبط وحي است رو به رشد و نموّ مخصوص به خود مي گذارد ، و بعد از نيل به مرتبه بالاي معرفت ، و شناسايي معبودِ بحق ، بار دگر لبّيك گويان و شتابان به سوي مكّه بر مي گردد و خود را به دامن كعبه مي افكند و از آن همه نعمات فراوان كه از بركات آن مادر مهربان نصيبش شده است ، قدرداني و تشكر مي كند .

نه تنها انسان از مكّه شروع به سير فكري و حركت ارتقايي روحي كرد و رو به كمال خود رفت ، بلكه « كره زمين » نيز از مكّه و نقطه كعبه ، حركت خود را آغاز كرد و در مسير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهج البلاغه ، حكمت 126 .

2 . وَكَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري وَمَنْ حَوْلَها ( شوري : 7 ) .


252


كمال افتاد . اين روايت از امام صادق ( عليه السلام ) منقول است :

« إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ دَحَا الاَْرْضَ مِنْ تَحْتِ الْكَعْبَةِ إِلَي مِني ثُمَّ دَحَاهَا مِنْ مِني إِلَي عَرَفَات ثُمَّ دَحَاهَا مِنْ عَرَفَات إِلَي مِني » . ( 1 )

« حقيقت آن كه خداوند عزّ وجل ، « دَحْو » كرده است زمين را از زير كعبه ، به سوي مني و سپس آن را دَحْو كرده از مني ، به سوي عرفات و از عرفات ، به سوي مني . »

اشاره اي كوتاه به معناي دَحْو الارض

كلمه « دَحْو » برحسب آنچه از كتب لغت استفاده مي شود ، علاوه بر معناي « بسط و گستردن » كه متقدّمين از مفسّرين تفسير فرموده اند ، به معناي « دفع و تحريك » نيز آمده است ، يعني پرتاب كردنوبه حركت انداختن . مجمع البحرين مي گويد : اَلدَّحْوُ . اَلرَّمْيُ بِقَهْر .

دحو ، يعني با شدّت پرتاب كردن .

نقل از قاموس كه از كتب معتبره لغت است : دَحَيْتُ الاِبِلَ اَيْ سُقْتُها .

شتر را دحو كردم ، يعني راندم .

و هم از بعضي منقول است : اَنَّ الدَّحْوَ بِمَعْنَي الدَّحْرَجَة . دحو ، به معناي غلتاندن است . ( 2 ) اگر مثلا گردويي را روي زمين پرتاب كنيم ، خواهيم ديد كه حركت توأم با تَدَحْرُج و غلتيدن انجام مي دهد و به اصطلاح ، هم ، حركت وضعي دَوَراني دارد و بر گرد خود مي چرخد و هم ، حركت انتقالي دارد كه از نقطه اي به نقطه ديگر منتقل مي شود .

روشن است كه اين معناي از دحو ، با توجه به آراي دانشمندان هيئت كه قائل به حركت وضعي و انتقالي كره زمين هستند ، بسيار مناسب و كاملا منطبق با بيان روايت سابق الذّكر است كه مي فرمايد : خداوند عزّ وجل ، زمين را از زير كعبه ، دحو كرده است . يعني سبب و موجب حركت را ، در نقطه اي كه محل كعبه است ، ايجاد كرده و از آن نقطه ، زمين را به گردش درآورده و رو به مني برده و آن گاه از مني ، به عرفات سوق داده و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كافي ، جلد 4 ، كتاب الحج ، ص 189 ، حديث 3 .

2 . الميزان ، جلد 20 ، ص 292 .


253


سپس از عرفات ، به مني برگردانيده است .

آقاي شهرستاني ، صاحب كتاب « الهيئة والاسلام » مي نويسد : « اين حركت ، همان حركت دوراني و حركت وضعي كره زمين است كه در شبانه روز انجام مي هد . از نقطه محلّ كعبه شروع به حركت نموده و رو ، به نقاط شرقي مي رود ( چون مني در جهت شرقي كعبه و عرفات هم درسمت شرقي مني واقع است ) و همچنان چرخيده و تا بار دگر ، به محلّ كعبه و مني برگشته و حركت دوريّه اش را در آن نقطه به پايان مي رساند . » ( 1 )

به اين نكته هم بايد توجه داشت كه دانشمندان هيئت نيز ، حركت زمين و ساير سيّارات را از مغرب به مشرق مي دانند . ( 2 )

باري ، اين كره خاكي نيز از زير كعبه و سايه بيت الحرام آغاز حركت كرده و در عالم خود از كعبه « مُحرم » شده و لبّيك اجابت به نداي خالق خود گفته است ، چنان كه مي فرمايد :

{ فَقالَ لَها وَلِلاَْرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ } . ( 3 )

« خداوند متعال به آسمان و زمين دستور داد ، به وجود آييد و شكل گيريد ، خواه از روي اطاعت و خواه از روي اكراه آنها گفتند ، ما از روي اطاعت مي آييم و شكل مي گيريم . »

آري ، « كره زمين » با طوع و رغبت از نقطه محلّ كعبه شروع به گردش كرده و به سمت « مني و عرفات » رفته و بار ديگر به سمت كعبه برگشته است و دائم در حال « طواف » است و مطيع فرمان خدا ، در نتيجه اين طاعت و فرمانبرداري ، غرق در نعمت و تازگي و سرسبزي است .

{ وَاْلأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها ، أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَمَرْعاها ، وَالْجِبالَ أَرْساها ، مَتاعاً لَكُمْ وَلاَِنْعامِكُمْ } . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الهيئة والاسلام ، ص 65 و77 .

2 . انسان و جهان ، ص 23 .

3 . فصلت : 11

4 . نازعات : 30 تا 33


254


آب ها از آن ، مي جوشد و گل ها و ميوه ها برمي دهد و بهره به حيوان و انسان مي رساند .

يعني اي انسان ، بيدار باش و عبرت بگير ! همچنان كه اين « كره خاكي » از كعبه ، « دَحْو » شده و در همه جا ، رو به مشرق رفته و در مسير كمال افتاده است ، تو هم بايد از كعبه ، شروع به تحرّك فكري و سير عقلي كني . از مهبط وحي خدا الهام بگيري و در مسير كمال و سعادت مخصوص به خود ، رو به مشرق عرفان و شناسايي حضرت حق ، پيش بروي .

تمام هدف ، از آمدنت به عالم هستي ، اين است كه در طول اين سفر و اين حجّ بزرگت ، سعي كني تا به دامن كوه « عرفات و معرفت الله » برسي . يعني خالق خود و خالق آسمان و زمين و جهانيان را بشناسي و پي به صفات جلال و جمالش ببري . محبّت آن كلّ الجمال و عين الكمال را در دل بنشاني و از اين راه ، « مس قلب » و وجودت را كه از مرتبه خاك و عالم جماد ، حركت كرده و به اين حد رسيده است ، با « كيمياي » معرفت و محبت خالق سبحان ، تبديل به طلا و برليان و جوهري بس عظيم و درخشان بسازي .

و به حدّي از « مشعر » و عقل و درايت برسي كه در حريم دلت جز حضرت معبود ، كسي را و چيزي را جان ندهي ، و چنان ذات اقدس او را در جمال و كمال و هستي ، « توحيد » كني كه هر چه ماسواي اوست در نظرت مانند سنگريزه هاي بيابان ، بي ارج و غير قابل اعتنا بيايد و در همه حال از عمق وجودت اين ندا برخيزد :

« لبّيك اللهم لبّيك لبّيك لا شريك لك لبّيك ان الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك لبّيك »

آري ، حجّ اسلام ، سالي يك بار از روز نهم ذيحجّه ، شروع مي شود و روز دوازدهم يا سيزدهم خاتمه پيدا مي كند . اين برنامه حجّ اسلامي ، نمونه جامع و مختصري است از برنامه وسيع حجّ انساني كه سراسر عمر بشر را فرا گرفته است ؛ حجّي كه از روز ولادت شروع مي شود و هنگام سكرات مرگ به پايان مي رسد .

آدمي ، روزي كه از مادر متولّد مي شود ، مسافري است كه به قصد « حجّ » از « بلد و


255


موطن » خود حركت مي كند و « بيابان هاي » عالم اصلاب پدران و ارحام مادران را منزل به منزل ، طي مي نمايد و با « خارهاي مغيلان » حوادث و سوانح فراوان مبارزه ها مي كند ، تا روز ولادت ، قدم به حريم « مكّه دنيا » مي نهد . ولي هنوز به « ميقات و احرامگاه » نرسيده است .

روزي كه به حدّ بلوغ و تكليف مي رسد ، روزي است كه به « ميقات » رسيده و بايد « مُحرم » شود . جامه احرام « تكليف » بپوشد و به نداي حضرت خالق يكتا جواب « لبّيك » بگويد و ملتزم به محرّمات و محلّلات حال « احرام » شود . يعني بسياري از كارها را بر خود حرام بداند و بسياري از سخنان را بر زبان جاري نسازد و قسمتي از خوردني ها را ترك كند و با همين حال « احرام » ، ساير اعمال و « مناسك حج » و مراحل عمر خود را به آخر برساند .

بنابراين ، هركدام از ما ، در هر مرحله اي از مراحل عمر خود كه هستيم ، در واقع در يكي از مواقف حج بزرگ خود ، به يكي از اعمال و مناسك حج ، مشغوليم .

اين كاروان عظيم بشر ، كاروان وسيع و دامنه داري است كه از روز خلقت آدم ( عليه السلام ) ، شروع به حركت كرده است و متوالياً در هر عصر و زمان ، گروه هاي مختلف و افواج گوناگون مي آيند و در اين مكّه بزرگ دنيا ، اعمال و مناسك حجّ خود را انجام مي دهند و مي روند .

اميرالحاجّ و قافله سالار حجّ ، در هر زمان ، يكي از انبيا و اوصيا ( عليهم السلام ) بوده اند . امروز هم ، كاروان حج را ، ما ، جامعه بشر موجود در روي زمين ، تشكيل داده ايم و اميرالحاجّ ما نيز حضرت صاحب العصر ، وليّ زمان ، امام حجّة بن الحسن المهدي ، عجل الله تعالي فرجه الشّريف است .

و هركدام از ما ، در يكي از مراحل يا مواقف حج ، به منسكي از مناسك ، مشغوليم .

بعضي ، تازه از بيابان رحم مادر ، قدم به حريم مكّه دنيا نهاده ايم و هنوز به « ميقات » بلوغ نرسيده ايم و دوران كودكي را مي گذرانيم .

بعض دگر ، به ميقات رسيده ايم و تكليف « احرام » متوجه ما شده و بالغ شده ايم و مُحرم به احرام تكاليف شرعي گشته و در حال گفتن لبّيكيم .


256


برخي ، از اين مراحل ، گذشته و در دامن كوه « عرفات » و معرفت الله ، خيمه و خرگاه زده ايم و زبان از لبّيك بسته و عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ مي گوييم .

جمعي ، از وادي عرفات هم ، افاضه ( كوچ ) به « مشعر » كرده ايم و به اعلي درجات عقل و درايت و مشعر انساني رسيده ايم و ما سوي الله را از دنيا و مافيها ، مشتي خاك و سنگ ، ببينيم و به تبعيّت از مولاي خود مي گوييم :

« يا دُنْيا يا دُنْيا اِلَيْكِ عَنِّي . . . هَيْهاتَ غُرِّي غَيْرِي لا حاجَةَ لِي فِيكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلاثاً لا رَجْعَةَ فِيها » . ( 1 )

« اي دنيا اي دنيا ! از من بگذر . . . چه دور است آرزوي تو ( كه قصد فريب مرا داري ) . ديگري را بفريب كه مرا به تو نيازي نيست . من ، تو را سه بار طلاق گفته ام كه در آن ، بازگشتي نخواهد بود . »

ولي باز ، اندك توجّهي به سنگريزه هاي مال دنيا داريم و طبق دستور خدا ، در جمع كردن آن مي كوشيم .

اما جمع ديگري هستند كه از اين موقف نيز گذشته و به « قربانگاه » شتافته اند و آن جا هر چه هم از خاك ها و سنگريزه هاي دنيا در دست داشته اند ، امتثالا لامر الله ، بر سر دنياپرستانِ تخته سنگ منِش مرده بي جان ، كوبيده اند و با كمال مردانگي ، دامن همّت ، به كمر زده و آستين عبوديّت بالا كشيده و ابراهيموار ، اسماعيل دنيا را در آستان حضرت معبود عزّ شأنه ، روي خاك خوابانيده و كارد بر گلويش كشيده اند كه :

بِسْمِ اللهِ { وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ حَنِيفاً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ } . ( 2 )

هرگونه افكار و انديشه هاي دنيايي كه در سر داشته اند ، همه را « تراشيده » و يك جا ، تفويض امر به خالق سبحان كرده و كبرونخوت و منيّت را از خود ريخته اند و « هَروَله » كنان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهج البلاغه ، حكمت 84 ، از باب الحكم .

2 . انعام : 79


257


از شدّت شور و اشتياق فراوان ، به سمت « خانه » معبود مهربان دويده و پروانهوار ، بر گرد بيت محرّم او « جلّ جلاله » ، به گردش درآمده اند و سرانجام ، با استلام حجرالاسود « محبّت او » ، دست به دست خدا داده و به عالي ترين لذّات عالم هستي ، نايل شده اند .

« طُوبي لَهُمْ ثُمَّ طُوبي لَهُمْ . هَنِيئاً لاَِرْبابِ النَّعِيمِ نَعيمُهُمْ . { لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ } . ( 1 )

{ وَفي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ } . » ( 2 )

عدّه اي هم ، « مناسك حجّ » خود را به آخر رسانيده و مراحل عمر را پايان داده اند و به حال سكرات مرگ افتاده اند . مانند كساني كه در حال سعي بين صفا و مروه اند و نفسشان به شماره افتاده و با حال تحيّر و سرگرداني در رفتوآمدند تا ببينند نامه مقبوليّت « حج » به دستشان مي دهند يا اخطار مردوديّت درباره شان صادر مي كنند .

دسته اي هم ، از تمام مراحل ، گذشته اند و به « مَبيت در مني » و خوابگاه برزخي رسيده و زير خروارها خاك و سنگ آرميده اند و كاروان ديگري در خيمه و خرگاه آنان ، مسكن گزيده و به اعمال حجّ خود پرداخته اند .

6ـ وظيفه انسان ، در سير به سوي خدا

كسي كه عازم سفر حجّ است ، سه كار مهمّ و اساسي بايد به ترتيب ، انجام دهد تا به مقصد برسد .

اوّل ، تهيه و تأمين توشه راه ، كه بي زاد و راحله و استطاعت ، توانايي حج نخواهد داشت .

دوم ، دل كندن از خانه و اهل و عيال و وطن ، و سپس به راه افتادن و رو به كعبه و بيت الله حركت كردن ؛ وگرنه ، تنها با به دست آوردن زاد و راحله و آن گاه در خانه نشستن ، كسي به كعبه نخواهد رسيد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صافات : 61

2 . مطففين : 26


258


سوم ، بعد از رسيدن به حرم ، مشغول مناسك و اعمال حج شود و آنها را يكي بعد از ديگري به انجام رساند كه در اين صورت ، كار او تمام است و مقصود از سفرش حاصل است .

حال ، ما هم كه خود را شناخته و فهميده ايم خدايي داريم كه ما را براي رساندن به قرب جوار خود ـ كه جنّت المأوي و فردوس اعلي است ـ حركت مي دهد و منزل به منزل ، جلو مي برد ، همين سه كار مهمّ و اساسي را بايد انجام بدهيم تا به بهشت برين و لقاي حضرت ربّ العالمين كه « كعبه » مقصود است ؛ نايل بشويم .

اوّل ، به « مركب » خود برسيم . مركب ما ، در اين سفر بزرگ آخرت كه پيش گرفته ايم همين « بدن » است كه بايد وسايل حيات و بقايش از خوراك و پوشاك و مسكن و ديگر نيازمندي ها فراهم و منظّم باشد ، تا به مقصد نرسيده ، از كار نماند .

دوم ، بعد از تأمين حوايج مركب ، بايد از زايد بر مايحتاج بدن از انواع تمتّعات و تلذّذات دل بركنيم و علايق دنيايي خود را كمتر كنيم . صفات رذيله و اخلاق ناپسند را از خود دور سازيم و اين « عقبات و گردنه هاي پر پيچ و خم و صعب العبور » را به هر نحوي ، طي كنيم . گرچه پشت پا به هوس دل زدن بسيار مشكل است و آنچه كه دل مي خواهد از تمتّعات زندگي ، فراهم نكردن يا فراهم كرده ها را ـ كه جزء فضول و تجمّلات زايد زندگي است ـ از خود دور ساختن ، بسيار دردناك است و جگرسوز ، ولي :

چه خوش گفت آن مرد داروفروش * * * شفا بايدت ، داروي تلخ نوش

جز اين ، چاره اي نيست . آدمي كه قصد حجّ و زيارت بيت الله دارد ، بايد دل از وطن و اهل و عيال محبوب بردارد و احياناً خانه و باغ و بوستان و اثاث تجمّل را كه زايد بر لوازم ضروري زندگي است ، بفروشد و قدم در راه كعبه بگذارد . وگرنه ، با دلبستگي محكم به خانه و فرش و اتومبيل و جدا نشدن از اولاد و عيال و زمين و باغ و مستقلاّت ، به كعبه رسيدن و « حاجي » شدن محال است .

سوم ، بعد از آن كه اين توفيق بزرگ الهي نصيب شد و علايق افراطي دنيايي از دل بيرون رفت و صفحه قلب از تيرگي هاي رذايل اخلاق از ريا و نفاق و كبر و بخل و حسد ، پاك و مطهّر گرديد و آماده پذيرش و انعكاس انوار معرفت و محبّت خدا شد ، مانند آن



259


حاجي شده ايم كه سوار بر مركب رهواري شده و دل ، از خانه و زندگي كنده و صحراهاي پرمحنت و گردنه هاي صعب العبور حجاز را پيموده و وارد حرم گشته است و حال ، بايد شروع به اعمال كند .

بعد از تصفيه آيينه دل ، بايد شروع به تحصيل علم و معرفت الله كنيم و بكوشيم از طريق تعلّم و آموختن احكام دين و معارف الهي و انجام وظايف و اعمال عبادي ـ كه قوي ترين عامل ازدياد نور بصيرت و بينايي قلب است ( 1 ) ـ روز به روز و ساعت به ساعت ، بر شدّت نور معرفت خود نسبت به خدا و معاد بيفزاييم و لحظه اي از « طواف » بر گرد « كعبه » مقصود كه خداست ، غافل نگرديم و آني از « سعي » در اين وادي « صفا » غفلت نكنيم و هميشه در حال « وقوف در عرفات » باشيم و دم به دم از ديدن آثار حكمت و قدرت حق ، « عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ » ، كور است چشمي كه تو را نبيند ، بگوييم .

در همه حال ، مشغول مبارزه با شيطان و « رمي جمرات » باشيم ، كه شيطان هميشه در كمين ماست و به انواع حيله ها و تزويرها مي كوشد تا هوس هاي نفساني را در نظر ما ، زيبا و دلربا جلوه دهد و ما را بفريبد .

ولذا شديداً بايد مراقب خود باشيم كه هرگز دست ما ، خالي از « سنگريزه هاي يقين و ايمان » نباشد تا اين كه هر دم ، شيطان پليد خواست از اين « بيابان مناي » جان ما ، سر برآورد و وسوسه اي برانگيزد ، فوراً سنگ بر مغزش بكوبيم و علي رغم او « گوسفند هواي نفس » را بر زمين بخوابانيم و كارد به حلقومش بگذاريم و ذبحش كنيم كه :

{ وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ حَنِيفاً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ } . ( 2 )

دائماً در حال « حلق » و سرتراشي باشيم و نگذاريم انبوه رذايل اخلاقي بار دگر در مغز و قلب ما متراكم شود . تا خواست « مويي » از كبر و حرص و بخل و حسد ، ريا و نفاق و خودخواهي ، در مغز و جان ما برويد ، فوراً با « تيغ » ايمان و معرفت ، محو و نابودش كنيم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً ( انفال : 29 ) .

2 . انعام : 79


260


آري ، اين است وظيفه انساني ما مسلمان هايي كه خدا و فردوس اعلي را هدف و مقصد سير خود قرار داده ايم و به قول خود ، زُوّار خدا و مسافر الي اللّهيم !

ولي ما ، آن چنان ترك وظيفه كرده ايم كه گويي اصلا موضوع مسافر بودن و سير و سلوك و مسير و مقصد خود را از ياد برده و بي خبر از اين شده ايم كه ما ، زُوّار خدا و بار سفر بستگان به سوي حضرت پروردگاريم !

خير ، ما ، بزّاز و بقّال و عطّاريم . عالم و صنعتگر و ناطق و سخنرانيم . ما ، كارمان اين است كه صبح كه از خواب بيدار شديم ، با عجله و شتاب به اين سو و آن سو بتازيم . غذايي تهيّه كنيم و گرد هم بنشينيم و بخوريم و بخوابيم و فردا ، دوباره همين كار را از سر بگيريم .

عمر شصت هفتاد ساله خود را اين چنين بگذرانيم تا اين بدن از نشاط و فربهي نيفتد . خيلي كه چاق شد رژيم بگيريم و لاغرش كنيم . زياد كه لاغر شد تقويتش كنيم و چاقش بسازيم .

خواجه را بين كه از سحر تا شام * * * دارد انديشه شراب و طعام

شكم از خوشدلي و خوشحالي * * * گاه پر مي كند ، گهي خالي

فارغ از خلد و ايمن از دوزخ * * * جاي او مزبله است ، يا مطبخ

حال ، ما مردم ، يك عمر اين « بدن » را كه به عنوان « مركبِ » راه به ما داده اند ، چاق و فربه مي كنيم و « پالان و افسارش » را تازه مي سازيم ، آن چنان كه به كلّي از « راه » وامانده و از « مقصد » بي خبر افتاده ايم .

لباس هاي فاخر و غذاهاي مطبوع و تجمّلات روزافزون زندگي و بالاخره جلوه هاي فريبنده مظاهر حيات مادّي ، چنان ما را سرگرم به خود ساخته است كه اصلا فراموش كرده ايم كه هدف و مقصود از حركت از صلب پدر و رحم مادر و آمدن به دنيا و اين همه سعي و تلاش در دنيا ، رسيدن به لقاي خدا و استقرار در عرفات جنّت المأوي است و تنها راه آن ، پرهيز از غرق شدن در شهوات حيواني و اعراض از غوطهور شدن در لذايذ مادّي و حركت با قافله انبيا و اوليا در مسير عبوديّت و بندگي خالق بي همتاست .


261


وااسفاه كه صاحبنظران روشندل ، با هدايت پيغمبران و امامان ( عليهم السلام ) ، راه را تشخيص داده و پيش گرفته و رفتند و به مقصد رسيدند ، ولي ما ، همچنان سرگرم چاق و لاغر ساختن اين مركب هستيم و از قافله عقب مانده ايم .

آري ، بيشتر علوم و دانش هاي دنياي روز ، از طبّ و فيزيك و شيمي و كارخانه ها و آزمايشگاه ها و دانشگاه ها ، عموماً درس چاق كردن اين مركب را مي دهند و روز و شب ، تجمّلات و عوامل تزيين و تقويت اين مركب را به صورت « مد » هاي تازه ، به بازار مي آورند و مردم را سرگرم مي سازند . مجالي به بينوايان نمي دهند كه اندكي به خود بيايند و تكاني بخورند و خويشتن را از ميان اين « تجمّلات » بيرون بكشند و با قافله شكوهمند انبيا و اولياي خدا ، به راه انسانيّت و آدميّت بيندازند و رو به كعبه مقصود و نيل به قرب كمال مطلق ، به حركت درآيند . ( 1 )

البتّه ، جمع اندكي از ما به هوش آمده اند و به فكر شناختن راه و جزئيّات منازل بين راه افتاده اند و به كتابخانه رفته و عالم و دانشمند شده اند .

اينان ، خيلي به مركب نمي پردازند و بيش از مقدار ضرورت ، تر و خشكش نمي كنند . همين قدر كه آب و خوراكش فراهم باشد و از راه نماند ، به همان ، اكتفا مي نمايند ، اما همينان نيز بيماري ديگري دارند كه نتيجتاً با دسته اوّل ، يكسان و برابر شده و از نيل به هدف ، محروم گشته اند و آن بيماري اين است كه اين بزرگان ، تنها به راه شناسي و راه داني قناعت فرموده اند .

آنان ، بي شك ، عالم و دانشمند و صاحبان فضل و كمالند . امراض روحي و بيماري هاي عقلي را كه مانع رسيدن انسان به كعبه مقصود است و عقبات صعب العبور اين راه محسوب مي شود ، همه را خوب مي شناسند و دارو و درمان آنها را هم كاملا مي دانند .

اما چه فايده كه فقط راه دانند و راه شناس ، نه راهبر و پيشوا .

هرگز قدمي در راه نگذاشته اند و گردنه اي از گردنه هاي پرخطر اين راه را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ما منكر نيستيم كه علوم طبيعي ، يكي از عالي ترين طرق خداشناسي است ، اما چنان كه اشاره شد ، در دنياي امروز و اوضاع كنوني ، جز رونق دادن به زندگي مادي و تأمين منافع جسماني ، بهره اي از آن علوم و صنايع ، عايد جامعه انسان نمي شود .


262


نپيموده اند روشن است كه صِرف راه داني و راه شناسي ، آدمي به كعبه نمي رسد .

قدم در راه نهادن و راه پيمودن و بار سنگين سختي ها را به دوش كشيدن لازم است ؛ وگرنه مانند همان كسي مي شود كه كتاب « راهنماي حجّ » و كتاب « مناسك حجّ » را گرفته و در ميان خانه و روي مسند نرم نشسته و بر بالش ، تكيه داده و محتويات آن دو كتاب را با آرامش تمام مي خواند و حفظ مي كند و تحويل ديگران مي دهد تا حاجي شود و به سعادت هر دو جهان نايل گردد !

حاجي شدن ، ترك وطن مي خواهد و از مسند نرم گذشتن و از آب هاي گرم و نامطبوع بيابان خوردن و آفتاب داغ صحراي مني و عرفات را تحمّل كردن لازم دارد .

تو نازنين جهاني ، كجا تواني رفت ؟

تذكّر

اين حقيقت ، بر كسي پوشيده نيست كه در هر عصر و زمان ، جمعي از صالحان و بندگان روشندل واقع بين خدا هستند كه حائز مقام « علم و عمل » هستند .

دو بال دارند و با هر دو بال علم و عمل ، به پرواز درآمده و در آسمان معرفت و شناسايي حضرت حقّ و عرض بندگي به ساحت اقدس او ، اوج مي گيرند . هم ، خود به كعبه مقصود و قرب خدا نايل مي شوند و هم ، جمعيّت هاي كثيري را به دنبال خود مي كشند و به مقصد مي رسانند .

اينان ، ريزه خواران خوان نعمت و شاگردان مكتب تربيت اهل بيت رسالت عليهم السّلامند .

علما و فقهاي ربّاني كه ستارگان درخشان آسمان علم و تقوا و فضيلت و مشعل هاي فروزان هدايت بر سر راه جامعه بشرند ، امثال شيخ صدوق و شيخ كليني و شيخ طوسي و علاّمه حلّي و علاّمه مجلسي و شيخ انصاري و نظاير آنها در جميع ازمنه و اعصار ، هريك ، سهم به سزايي در احيا و ابقاي شريعت بيضاي محمدي ( صلّي الله عليه وآله ) دارند .

و اكنون ، طايفه شيعه اماميّه ، هر چه كه دارد از معارف عالي و احكام متقن الهي ، از بركت زحمات و مجاهدات ارزنده اين دسته از بزرگان و شخصيّت هاي عظيم علم و


263


روحانيّت ، نصيبش شده است .

فجزاهم الله عن الاسلام والمسلمين خير الجزاء وكثّر الله امثالهم وانار الله برهانهم .

در اين جا ، با عرض تشكّر و سپاس به درگاه خدا ، بحث مربوط به حج را پايان مي دهيم و به عون الله تعالي ، به بحث كوتاهي در باب زيارت مرقد مطهر پيغمبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و مشاهد اهل بيت رسالت ( عليهم السلام ) مي پردازيم .



| شناسه مطلب: 76711