بخش 1
در جستجوی اهداف و حکمتهای مراسم حج کعبه ، یا نخستین خانه برای مردم گیتی ( ناس ) خانه من ( بَیْتی ) باید با حرم مَحْرم گشت و بر صحن و درون درآمد ؟ نیّت : حرمت و قداست قطعاتی از زمان و مکان :
|
1 |
|
بسم الله الرحمن الرحيم
|
3 |
|
در حريم كعبه
دكتر سيد محمد باقر حجتي
|
7 |
|
بسم الله الرحمن الرحيم
{ الحمد لله الذي جعل الكعبة قياماً للناس وَوَضَعَها بَيْتاً و نَسَبَهُ اِلي نَفْسِهِ فَلَيْسَ لَه نَظيراً ، وَالصّلوة وَالسّلام عَلي مَنْ أرسَلَهُ مِنْ جَوارِها كافّةً لِلنّاسِ بَشيراً وَنذِيراً ، وعَلي آلِهِ الهُداةِ الَّذينَ أذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرهُمْ تَطْهِيراً }
در جستجوي اهداف و حكمتهاي مراسم حج
كعبه ، يا نخستين خانه براي مردم گيتي ( ناس )
آنگاه كه خويشتن را در برابر كعبه مي يابيم بايد بدانيم بر خانه اي درآمده ايم كه خداوند متعال در قرآن كريم آن را خانه ويژه خود معرفي كرده است . هيچ كانوني بر رُبع مسكونِ گيتي وجود ندارد كه خداوند متعال آن را صرفاً از آن خويش شناسانده باشد جز كعبه و مسجدالحرام ؛ كعبه اي كه نخستين خانه مردمِ خداجو و مايه هدايتِ مردمِ جهان و كهن ترين كانوني است كه از ديرباز آزاد بوده و همواره نوين و پررونق و برخوردار از طراوت و نيز فرسايش ناپذير است .
|
8 |
|
خانه من ( بَيْتي )
اين خانه در دو جا از قرآن كريم ، « بيتِ مخصوصِ خدا » معرفي شده و صاحبِ بلامنازع آن ؛ يعني خداوند متعال مي فرمايد : « بَيْتي » ( خانه من ) . در قرآن كريم هيچ كانوني را سراغ نداريم كه حضرت باري تعالي با تعبير « بيتي » از آن ياد كرده باشد ، جز كعبه كه علاوه بر عناوينِ ويژه ديگر ، خانه منسوبِ به خودِ او است . شايد تعبير « بيتي » اشاره به همان نكته اي باشد كه در { إنّ اوّل بيت وُضعِ للنّاس } بدان تصريح شده مبني بر اين كه : چون خانه من است و من به همه مردم تعلق دارم ، اين خانه نيز از آنِ همه مردم مي باشد ؛ هرچند اضافه « بيت » به ياي متكلم ـ كه خداست ـ اضافه اي است تشريفي و خداوند در هيچ خانه اي نمي گنجد ؛ ليكن اين وضع درباره هيچ بيت و خانه اي در قرآن وجود ندارد .
فقط در دو مورد از آيات قرآن كريم درباره كعبه ، تعبير « بيتي » بدين شرح به كار رفته است :
* { . . . وَعَهِدنا اِلي اِبراهيمَ وَاِسماعيل أنْ طَهِّرا بَيتِيَ للطّائفين والعاكفين والرُّكَّعِ السُّجود } . ( 1 )
« ما به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براي طواف كنندگان و ساكنان و راكعاني ـ كه پيشانيِ خود را فروتنانه و در مقام تعظيم من بر خاك مي سايند ـ پاكيزه سازيد . »
* * { وَإذْ بَوَّأنا لابراهيم مَكانَ البَيت أن لا تُشْرِك بي شيئاً وَطَهِّر بَيتِي لِلطّائِفين وَالقائمين وَالرُّكَّعِ السُّجود } . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 125
2 ـ حج : 26
|
9 |
|
« وبه يادآور زماني را كه براي ابراهيم ، اقامت و استقرار در خانه ( خود ) را مهيا وفراهم كرديم ، و با او قرار گذارديم كه : خانه مرا براي طواف كنندگان و به پاي خيزانِ پرستشگر و يا ساكنان و راكعاني كه در برابر عظمتِ من پيشاني خود را بر خاك مي سايند ، پاكيزه گردان . »
ابراهيم موظف شد خانه اي را كه صرفاً از آنِ خدا ؛ يعني در واقع از آن همه مردم شناسانده شده است ، از هرگونه آلايشهاي ظاهري و روحي پالايش كرده و پاكيزه اش گرداند .
طي احاديث متعددي به آهنگ كنندگان اين خانه و زُوّار و ديدار كنندگان بيت الله الحرام ، ذيل يادكردِ اين دو آيه ، توصيه شده است كه با تن و بدني پاكيزه و پوشاك و جامه لطيف و جان و دلي پالوده از هرگونه آلودگي و پليدي و پلشتي ، بر اين خانه درآيند . ( 1 )
امام صادق ( عليه السلام ) ذيل آيه « أَنْ طَهِّرا بَيتِيَ . . . » فرمود : مشركان را از اين خانه بران و دور ساز . و همچنين فرمود : وقتي ابراهيم خانه خدا را بنا كرد ، كعبه از دَم و نَفَسهاي مشركان كه با آن تماس برقرار مي كرد ، به سوي خدا
شِكوه آورد . خداوند به كعبه خاطرنشان ساخت : آرام باش كه در
آخرالزمان گروهي را كه خويشتن را نظيف و پاكيزه و با كام و دهاني كه دندانهايش خلال و مسواك خورده است ، به سوي تو گسيل مي دارم ، مسواكي كه از شاخه هاي درخت برمي گيرند . ( 2 )
آري بايد دل را از هرگونه آلودگي به هنگام ديدار و درآمدنِ بر بيت الله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحارالانوار ، ج99 ، ص193 ، ح7 و ص369 ، ح3 ؛ البرهان بحراني ، ج1 ، ص152 ، ح2 ؛ تفصيل وسائل الشيعه ، ج9 ، ص377 ، ح17751
2 ـ بحارالانوار ، ج12 ، ص92 ، ح1 و ج76 ، ص130 ، ح6 ؛ نورالثقلين ، ج1 ، ص123 ، ح355
|
10 |
|
الحرام پاكيزه ساخت و بايد با بيرون و دروني نظيف بر آن وارد شد . در كشف الاسرار آمده است :
« وَطَهِّر بَيتِيَ ؛ يعني : ( الكعبة علي لسان العلم ، وعلي بيان الإشارة ، معناه : فرِّغْ قلبك عن الأشياء سِوي ذكرالله ) : [ وَطَهِّر بَيتِيَ ، به زبان علم ؛ يعني كعبه ، اما با بيان اشاره ، مقصود اين است كه دل و جانِ خود را از هر چيزي ـ جز خدا ـ خالي و پاكيزه ساز ]
مي گويد : دل خويش را يكبارگي با ذكرِ من پرداز ، هيچ بيگانه و غيري را بدو راه مده كه دل پيرايه شراب مهر و محبت ما است ؛ « القُلُوب أواني الله في الأرض ، فأحبّ الأواني إلي الله أصفاها وأرقّها وأصلبها »
« دلها ظرفها و گنجورهاي خدا در زمين هستند ، محبوب ترين ظرفها در پيشگاه خدا زلال ترين و رقيق ترين و ظريفترين و محكم ترين و استوارترينِ آنها است »
هر دلي كه از مكوّنات ، صافي تر و بر مؤمنان ، رحيم تر ، آن دل به حضرتِ عزّت عزيزتر و محبوب تر است . دل سلطان نهاد تو است تا او را عزيز داري و روي وي از كدورت هوا و شهوت نگاه داري ، و به ظلمت و شهوت دنيا آلوده نگرداني .
به داود ( عليه السلام ) وحي آمد كه : « يا داود طهِّرْ لي بيتاً أسكنه » ؛ « اي داود ! خانه پاك گردان تا خداوند خانه به خانه فرو آيد » . گفت : بار خدايا ! چگونه پاك گردانم ؟ گفت : آتشِ عشق در او زَن تا هرچه نَسَبِ ما ندارد سوخته گردد و آنگَه به جاروب حسرت بروب تا اگر بقيّتي مانده بود پاك بروبد . اي داود ! از آن پس اگر سرگشته اي بيني در راه طلبِ ما ، آنجاش نشان ده كه خرگاه قدس ما آنجا است ؛ « أنا عند القلوب المحمومة . » ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كشف الأسرار ، ج6 ، ص370 ، 371
|
11 |
|
خانه خدا به گواهي احاديث ، محاذي عرش الهي است ؛ و قلب و دل مؤمن نيز عرش خدا است ، با طوافِ كعبه ، طواف دل را نبايد از دست نهاد ، و هر دو را سزاست پاكيزه نگاهداشت . آنجا كه خداي را اقامتي است . و مقامي كه مي تواند از گنجايشي درخورِ اقامتش برخوردار باشد ، قلبي است كه سرشار از ايمان و پاكيزه از هرگونه شوائب و مبرّي از هر نوع آلايش است ؛ خداوند متعال مي فرمايد :
« لا يَسَعني أرضي ولا سَمائي ولكن يسعني قلب عبدي المؤمن . » ( 1 )
« زمين و آسمانم گستره اش مرا پذيرا نيست و نمي تواند در خود جاي دهد ؛ اما قلبِ بنده با ايمانم ظرفيت پذيرش مرا دارا است . »
آلوده تنان و قلوبي كه از پلشتيهاي دنياوي و شرك مداري شسته و رُفته نيست ، نشايد كه عرش خدا بوده و در مقامي كه محاذي عرش او است درنگي كارساز و اقامتي سعادت آفرين و شقاوت سوز را در پيش گيرد .
قلب سرشار از ايمان ، خانه خدا است و كعبه نيز خانه ويژه او است ، بايد هر دو را پاكيزه ساخت ؛ چون هر دو خانه مخصوص خدا است .
ابوايوب خزار از محمد بن مسلم روايت كرده كه از امام صادق ( عليه السلام )
در مورد روايتي سؤال كردم كه طي آن آمده است : « خداوند ، آدم را
به صورت و چهره و سيماي خود آفريده است » فرمود اين صورت ، صورتي حادث و مخلوق است ؛ صورتي كه خداوند متعال آن را ميان صور و چهره هاي مختلف برگزيده و آن را انتخاب كرده است ، لذا آن را به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ حديث قدسي .
|
12 |
|
خود نسبت داده ؛ چنانكه بيت را به خويش منسوب داشته و روح را بدينسان به خود پيوند داده و فرموده است « بيتي » و نيز فرمود : « وَنفختُ فيه من روحي . »
پس از گذر بر مسير اين گفتار ، به خود مي گفتم : حجاج بيت الله الحرام راست كه چه به هنگام اداي مراسم حج و چه به گاههايي دگر ، كه بر مسجدالحرام درمي آيد ، هشيار باشند و حتي از آن لحظه اي كه عزم ديار محبوب خويش در دل مي پرورانند و به سوي مكه و كعبه آهنگ دارند ، برون و درون خود را آماده و مستعد اين ديدار سازند ، و اهداف سوداگري و تجاري و مبادلات مادي را از قصد و آهنگشان به يكسو نهاده و با قلبي كه جز خداي را جايي در آن نيست به منظور عزم ديدار چنان دياري ، صافي و زلال سازند و در مقام تخليه درون خود ، از هر مقاصدي جز تقرّب به خدا برآيند ، و خلجانها و نگراني هاي كالاهاي پر زرق و برق پشت ويترينها و يا آويزه بر بيرون و درون مغازه هاي حرمين به نيات خالص و ناب آنها آسيب نرساند . هرچند كه اكثر قريب به تمام زوار را « عَرَض حيات دنيا » از همان آغاز سفر به خود مشغول مي سازد كه گويا عازم كوچشي تجاري و نه الهي هستند . بايد چنين حالتي را آسيبي غير قابل اغماض براي آهنگ مداران كعبه و بارگاه رسول الله و مضاجع ائمه بقيع ـ صلوات عليهم اجمعين ـ و اماكن مقدس ديگر دانست ، آسيبي كه بايد آن را خسران و زياني جبران ناشدني برشمرد .
وقتي در حرمين مي بينيم زوار ، به جاي هجوم در سوي مساجد و امكنه مقدس ، بيشترين فرصتشان در يورش به فروشگاهها و دكه هاي ثابت و سيار مصروف مي گردد ، و اين انديشه ، عمده اهتمام آنها را در اختيار خود مي گيرد و توسنانه و ناخودآگاه ، آنان را در سوي اهدافي نه
|
13 |
|
درخور ، سوق مي دهد ، و به جاي اشواقي الهي كه بايد آنان را در چنان فرصت كوتاه و از دست رفتني به نيايش و راز و نياز وادارد ، به سوي اسواقي كه حتي احياناً از ابتذال و فرومايگي شخصيت آنها بر سر چانه زدن ها سر برمي آورد مي كشاند . نظاره كنندگان چنين زواري مي پندارند اين حاجيان جز خريد و فروش و سوداگري ، سوداي ديگري در سر ندارند .
بايد با حرم مَحْرم گشت و بر صحن و درون درآمد ؟
آيا آن كه عازم ديدار خانه خدا است و با طواف و گردش پيرامون آن و « سعي » و كوشش در جهت دستيابي به مقصد و مقصود و عذر « تقصير » در پيشگاه او مي باشد ، بدون قيد و شرط مي تواند خود را به حريم حرم نزديك ساخته و بدون رخصتي كه منطبق با شؤون اين سرزمين مقدس است ، بر آن وارد شود ؟
عرصه و حياط اين خانه چهار فرسخ در چهار فرسخ است و بايد براي درآمدنِ بر آن ، از مرزهاي ويژه اي كه مجاز است عبور كند ، آنهم با شرايط و آيينهايي خاص كه براي سراسر وجود زائر از برون و درون مقرر گشته است . بايد خود را به يكي از « ميقات » ها برساند تا جواز عبور دريافت كند و براي دريافت چنان جوازي براي گذر ، ناگزير است برون و درون را بپيرايد و مُحْرِم شود تا مَحْرم گردد .
هرچند ميان فقها درباره تبيين مفهوم « احرام » ، اختلاف نظر وجود دارد ، عده اي بر آنند كه احرام امري است مركّب كه از عناصرِ متعدد تشكل مي يابد ؛ يعني نيت ، تلبيه ، و پوشيدن بدن به دو پوشاك برش نايافته و نادوخته و بي رنگ و بو .
|
14 |
|
* نيّت :
سهم نيّت در فراهم آوردن جواز ورود بر حرم ، به قدري است كه از فقيه بي عديل دوران اخير يعني شيخ مرتضي انصاري ـ اعلي الله مقامه ـ نقل شده ، ايشان لبّ لبابِ احرام و مدخل مهم تلبيه را عبارت از آن دانسته و مي گويد :
« عزم و تصميم بر ترك محرمات و آماده و بسيج كردن و مجهز ساختن خود در جهت چنان تروك ، حقيقت احرام را مي پردازد . و اگر مُحرم آهنگ دست يازي به يكي از اين محرمات را در نيتِ خود دخالت دهد ، احرام او باطل و فاقد هرگونه ارزش و اعتبار است ؛ چنانكه اگر در روزه داري قصد كند به برخي از كارهايي كه روزه را باطل مي سازد روي آورد ، روزه اش باطل و بي اعتبار مي باشد . هرچند كه درباره اين سخن مناقشاتي در فقه وجود دارد ؛ ليكن در مجموع بازگو كننده اهميت و ارزش والاي نيّت است . اگرچه با چنان تفصيلي ، نيت درباره هر زائري ـ كه احياناً آشنايي تفصيلي به محرمات و تروك ندارد ـ متمشي نيست ؛ اما اصل نيت كه بايد توأم با تقرب به خدا و امتثال امر او صورت پذيرد از اهميت و ارزش بسيار بالايي برخوردار است .
قصد و نيت در هر عملي ، روح و ملاك ارزش و اعتبار آن را تشكيل مي دهد ؛ و از رهگذر كيفيّت نيت است كه اعمال آدمي سنجش و ارزيابي مي شود ، و معيار پاداش و كيفر انسانها در روز قيامت ( چنانكه در دنيا ) صرفاً هرگونه عمل و كرداري نيست كه قصد و نيتي با آن همراه نباشد ؛ بلكه پاداش نيك و « جزاي حُسْني » در تمام كردارها و نيز در اداي مراسم حج از آن كساني است كه اعمال آنها با نيتي خالص و آهنگي ناب و راستين ، رنگ يافته و در تمام زواياي گوناگونِ كردارشان نفوذ كرده و
|
15 |
|
جوهره آن را به هم رسانَد .
اسلام به نفسِ عمل ـ منهاي نيت ـ هيچ ارزشي اعطا نمي كند ؛ زيرا « از كوزه همان برون تراود كه در اوست » . نيت است كه پرده از روي اسرار دروني انسان بر مي دارد و آدمي خود را از عينك نيت خويش مي تواند شناسايي كند ؛ و حتي شخصيتِ روحي خود را به ارزيابي گيرد . او نمي تواند فقط با محكِ اعمال خود ـ كه ممكن است احياناً با تكلّف و تصنع و صحنه سازي انجام گيرد ـ خود را بيابد و به سنجش خويش ، دل خوش كند ؛ به عبارت ديگر : عملي مزورانه انجام گيرد و كرداري به ظاهر خوب و مشمول رضاي خدا و رسول به نظر رسد ؛ امّا نيتِ انجام آن
برخلاف ظاهرش موجب خشم خدا و رسول باشد . اين ناهمساني ميان قصد و عمل و نيت و كردار ، ارزش و اعتبار آن عمل را خنثي مي سازد ، و اين صورت ظاهرِ زيبا و نيكو سمومي از افكار و نيات پليدي را با خود دارد كه سرانجام از بدبختي و هلاكِ فرد سربرمي آورد ؛ چنانكه في المثل چنانچه رياكارانه به عملي كه ظاهراً محبوب و مورد پسند است دست يازد ، نه تنها به پاداش نيك بارور نخواهد شد ؛ بلكه اين عمل ، كيفرآفرين نيز مي باشد .
از رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) روايت شده كه فرمود :
« اِنّما الأعمالُ بالنّيات ، ولكلّ امرئ ما نوي . . . » ( 1 )
« ارزش اعمال آدمي صرفاً به نيات و اهدافي كه در مدّ نظر دارد منوط است ، و عوايد اعمال وي به نيت او مربوط مي باشد . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كنزالعمال ، ج3 ، ص423 ، 424 ؛ منية المريد ، ط سنگي ، ص27 ؛ جامع السعادات ، ج3 ، ص113
|
16 |
|
اگر اعمال آدمي با نيات فرومايه بياميزد ، منجر به فرومايگي ارزش آن مي گردد ؛ هرچند عمل او سترگ تلقي گردد . حتي نيت از چنان ارزش و اعتباري برخوردار است كه بهتر و پرارزشتر و يا بدتر و شرآفرين تر از عمل معرفي شده است ، آنجا كه رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) فرموده است :
« نِيَّةُ المُؤمِنُ خَيرٌ مِن عَمَلِه ، وَنِيَّةُ الْكافر شَرٌّ مِن عَمَلِه ، وَكُلُّ عامل يَعْمَل عَلي نِيَّته » ( 1 )
« نيت ـ فرد با ايمان از عمل او نيكوتر و كارسازتر ، و نيت كافر از عمل او بدتر و آسيب آفرين تر است و هر فردي كه دست اندركار عملي مي گردد بر اساس نيت خود ، آن را پي ريزي مي كند . »
روايات فرواني در كتبِ حديث فريقين درباره سازندگي و يا ويرانگري نيّتِ خوب يا بد و نقش آن در تعالي و يا انحطاط و صعود و يا سقوط اعمال به چشم مي خورد ، مبني بر اين كه تعاليم و فرهنگ اسلامي به عمل آدمي ( چنانكه به گفتار ) نمي نگرد ؛ بلكه نيت او را ملاك ارزش آن معرفي كرده كه چنان عملي را با چه هدفي برگزار مي كند .
مُحرمي كه مي خواهد با حرم مَحرم گردد و در حريم آن درآيد ، در ميقاتِ مشخصي ، پلشتي و پليدي و حتي جامه هاي عادي را بايد از خود بسترد و خود را از وابستگي به لباس دلخواه خويش برهاند و هرچه بيشتر بكوشد كه نيت خود را از هرگونه شوائب ، جز تقرب به حضرت باري تعالي بپالايد و ناچيزترين خاطره اي كه به ريا و تظاهر آميخته است به دل خود راه ندهد ، و اين نيتِ ناب و خالص را تا پايان مناسك حج ، و حتي پس از آن در زندگانيِ عادي استمرار بخشد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اصول كافي ، ج1 ، ص83
|
17 |
|
در حوزه احساس ، احرام داراي دو مظهر و شعار است :
ـ شعاري كه چشم نواز است و حسّ بينايي را برمي انگيزد .
ـ شعار ديگري كه سامعه را نوازش كرده و نيروي شنوايي را هشدار مي دهد .
شعارهاي چشم نواز و سامعه برانگيز دست به دست هم داده و اين دو نيرو را كه كارسازترين و فراگيرترين قواي حسي است و عوائدي سرشارتر و گسترده تر نصيب آدمي مي سازد به خود جلب مي كند ؛ و صحنه اي را مي پردازد كه هم ديدگان و هم سامعه را به خود مشغول ساخته و انعكاسهاي نوراني و درخشان در دلها پديد مي آورد .
* شعاري كه نيروي بينايي را به تحركي نو وامي دارد ، عبارت از خلع و لُبسي است كه سزا است نه تنها در برونِ وجودِ زائر انجام گيرد ؛ بلكه شايان آن است كه اين تحول در درون و دل و جان آدمي صورت پذيرد ، پس از خلع و بركندن جامه اي كه بر تن داشت دو تكه پوشاكي كه برش و دوخت را بدان آشنايي نيست دربر كند ؛ و پيش از آن كه دو جامه ساده و عاري از هر زيور دربر كند ، پليديهاي ظاهر و خَبَثِ باطني را با غسل و شستشو از خود دور سازد ؛ و با چنان جامه اي كه با هيچ آميزه و آويزه اي زينت آفرين ، درنياميخته است و خلوص و پاكيزگي را خاطرنشان مي سازد خويشتن را يكپارچه در اختيار خداوند متعال قرار داده و جامه تمايلات مادي و خواهشهاي نفساني را از پيكر دل خود خلع كرده و آنها را از اندام دل بركَنَد و از جهان ماديت بگسلد و به پروردگار خويش بپيوندد .
چرا بايد خواهندگان مَحرم شدن با حرم الهي چنان باشند و چنان كنند و اگرنه بيگانه اند كه درخور آن نيستند به حريم حرم نزديك گردند ؟
پيدا است رها ساختن اندام و بدن از ملبوسات عادي ـ كه احياناً مايه
|
18 |
|
مباهات و فخرفروشي به ديگران است و نيز تخليه و تصفيه دل و جان از نيات فرومايه دنياوي ـ زمينه را براي پاسخ دادن به ندا و آواي الهي فراهم مي سازد ، و زائر كعبه بايد نخست حس خويشتن داري و كفّ نفس از اجراي تمايلات نفساني را در خود زنده و شاداب سازد و با بَركندن جامه دلخواه و رها ساختن جان و دل از غير خدا ، به اين حقيقت دست يابد كه او برتر و والاتر از آن آفريده شده است كه در برابر انگيزه هاي مادي و گذرا و شهوات و تمايلات پست تسليم گردد ؛ و چون حيواني دست آموز در برابر زخارف دنيوي رام شود ، آنچنان كه شياطين جن و انس براي خود مركبي راهوار و مطيع را در وجود او سراغ كنند ، و او را چون مركوبي توسن و بي زمام و افسار ، بر پرتگاه سقوط سوق داده و نابودي ابدي را براي او به ارمغان آورند .
آري مُحرمي كه آرزوي مَحرميّت حرم را در سر مي پروراند به خلع و لبسي دگرگونه و دگرگون ساز در اندام و تن و روح و درون نياز دارد كه بدون آن نامَحرمي است كه سزا نيست در عرصه اي كه سرشار از اسرار و رازها است قدم نهد و بدون پرده ، جمال زيباي سمبل توحيد را ديدار نمايد و حتي گوشه اي از رخسار كعبه را شهود كند . اگر بدين مهم توفيق يافت و گوش دل را براي شنودنِ دعوت به توحيد آنهم با نداي الهي آماده ساخت نوبت به شعاري ديگر مي رسد :
* شعاري كه از دل برمي خيزد و زبان را به كار مي اندازد كه به اين ندا پاسخ مثبت دهد و پس از تنزيه خود ، به تنزيه حضرت باري تعالي زبان گشايد . حاجيان پس از پالايش تن و دامن و جان و درون ، با زبان به نداي توحيدي ـ كه فقط گوش جان آن را مي شنود ـ مي گويند : « آري به فرمانيم . بار خدايا ! از تو فرمان مي بريم و تو را مطيعيم ، تو را انبازي نيست ، ستايش
|
19 |
|
و نعمت و مُلك و حكومت از آنِ تو است ، آري تأكيد مي كنيم كه تو شريك و ياوري در گردش چرخ و پرِ جهانِ وجود و كارسازي و تدبير آن نداري ، مي گويند :
« لَبَّيك أللّهُمَّ لَبَّيك ، لَبَّيك لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيكَ ، إنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعمة لك والملك ، لا شريك لك . »
چنانكه در مقالتي اشاره كرديم ، بايد اين پاسخ را دومين پاسخ انسانها به فراخوانِ توحيد و اظهار عبوديت برشمرد ؛ زيرا آدمي از پيش و در عالم ذرّ ، به ربوبيتِ حضرت باري تعالي و عبوديت خويش زبان به اعتراف گشود و در برابر سؤال خداوندگارِ مدبّر و كارساز و مديرِ خود كه فرمود : « آيا ربوبيت شما را من به عهده ندارم ؟ » آدمي پاسخ مثبت داد :
{ وإذ أخذ ربُّك مِن بَني آدم مِن ظُهُورهِم ذُرِّيَّتِهم وَأشهدهم علي أنفسهم أَلَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلي شَهِدنا أن تَقُولُوا يَومَ القِيمَة إنّا كُنّا عن هذا غافلينَ } ( 1 )
« اي پيامبر ! بني اسرائيل را به يادآور ، آنگاه كه از پشت آنها فرزندانشان را برگرفت و آنان را بر خويشتن شان گواه قرار داد كه آيا من رب [ و مالك و مولي و خداوندگار و سرور و مدبّر و مربّي و قيّم و منعم ] شما نيستم ؟ پاسخ دادند : آري ، ما گواهي مي كنيم . تا مبادا در روز قيامت اعتذار جوييد كه ما از اين ميثاق و پيمان در غفلت و بي خبري به سر مي برديم . »
فطرتِ آدمي ، نخست بدين پرسش از ديرباز پاسخ مثبت داده و به وجود چنان خداوندگاري مدبر و كارساز و يكتا و طاعت و عبوديت خود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اعراف : 172
|
20 |
|
و توحيد باري تعالي اقرار مي كند .
هم اكنون باري دگر ( در موسم حج ) به هنگام احرام به خداي متعال عرض مي كند : آري بار خدايا ربوبيت مطلق از آن توست و ستايش به معناي واقعي كلمه ، و نعمت و حكومت آسمانها و زمين تو را است .
در تأييد پاسخ نخست ـ كه پاسخ تكويني و مقامي و حالي بوده ـ هم اكنون با آوازي كه سامعه ها را مي نوازد زبان به توحيد و تقديس و تنزيه پروردگارش مي گشايد .
در اين پايگاه احساس مي كنيم با تمام وجود به استقبال خدا مي رويم و مي خواهيم به خانه اي روي آوريم كه همه اهل ايمان و اسلام در مقام اعتراف به توحيد ، در سوي آن در قطعاتي از اوقات شبانه روز پنج بار ، عبوديت خود را با تشريفات ويژه اي اعلام مي دارند ، با كعبه با مقاديم بدن ، و با دل و جان روياروي گشته و از همه ماسوي الله ـ با روي آوردن به كانوني كه مظهر توحيد است ـ روي برمي تابند . زائري كه خويشتن را در كنار كعبه مي بيند پايگاهي بس ارجمند را احراز مي كند كه اگر هرچند از آن دور گردد بايد چنين استقبالي را به گاهِ نماز و نيايش رعايت كند ؛ در نمازي كه چشم و دل و تمام اندام آدمي و همه قواي ظاهري و باطني در سوي آن بسيج مي گردند ، و سراسر وجود نمازگزار در يك هدف متمركز مي شود كه مظهر يكتايي و يگانگي خداوندگار مدبّر جهانيان است :
{ قُل إنَّ صَلوتي ونُسُكي وَمَحْيايَ وَمَماتي لله رَبِّ العالمينَ . لا شَرِيك لَه وَبِذلك أُمِرتُ وأنا أوَّلُ الْمُسلِمِين } ( 1 )
« بگو نماز و پرستش و عبادت و مراسم بندگي و زندگاني و مرگ من از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ انعام : 163
|
21 |
|
آن خدايي است كه خداوندگار مدير و مدبر جهان هستي است ، براي او شريك و همتايي نيست و بدان مأمور گشتم و من نخستين كسي مي باشم كه در برابر اوامر تكويني و تشريعي خداوند سر تسليم و طاعت فرو مي آورند . »
وقتي حجاج و آهنگيان كعبه و حرم امن الهي مُحرم مي شوند شماري از كارهاي مباح بر آنان حرام مي گردد . آنها با احرام و لبيك گفتن ، خود را موظف مي سازند خويشتن را از حريم چنان محرماتي دور نگاه دارند تا بتوانند به دنبال پاسخ مثبت خود به حضرت باري تعالي ، تأييد اين پاسخ را دريافت كنند و در مقام انديشه درباره نداي قيامت برآيند كه اين ندا قريباً به گوش آنها خواهد رسيد كه آواي نيكبختي و به روزي يا نگونبختي و سيه روزي است ، مبادا پاسخ آنها به ندايي ديگر كه منفي است ـ بر اثر غفلت ـ بارور گردد .
« و آنگه كه لبيك گويد به جواب نداي حق تا از نداي قيامت برانديشد كه فردا به گوش وي خواهد رسيد و نداند كه آن نداي سعادت خواهد بود يا نداي شقاوت . علي بن الحسين ( عليهما السلام ) در وقت احرام ، او را ديدند زرد روي و مضطرب و هيچ سخن نمي گفت . گفتند : چه رسد مهترِ دين را كه به وقت احرام لبيك نمي گويد ؟ گفت : ترسم اگر گويم لبيك ، جواب دهند « لا لَبَّيك وَلا سَعدَيك » و آن كه گفت : شنيده ام كه هركه حج از مالِ شبهت كند او را گويند : « لا لَبَّيك وَلا سَعدَيك حتّي تردّ ما في يَدَيك » ؛ « نه آري ، مگر آنگاه كه آنچه را در اختيار خود گرفته اي ، برگرداني » ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كشف الأسرار . حديثي بدين مضمون را در « بحارالأنوار ، ج47 ، ص16 » ببينيد .
|
22 |
|
چرا اينهمه كارهاي مباح از قبيل : شكار ، عمل زناشويي با همسر و تلذّذ و تمتع شهواني ، اجراي صيغه عقد نكاح ، استعمال عطر ، پوشيدنِ پوشاك دوخته ، آرايش با سرمه و تزيين ، نگاه در آينه ، جدال و جز آنها كه اگر محرم نمي بود بسياري از آنها براي او روا و مباح بوده است حرام مي گردد ؟
اسرار و حكمتهاي فراواني براي اينگونه تحريمها وجود دارد كه ما به عنوان نمونه حكمتِ برخي از آنها را در اينجا گزارش مي كنيم :
براي ايجاد روح همزيستي مسالمت آميز با كلّ پديده هاي هستي ، ستيز و جدال ( با قيودي كه در فقه مقرر است ) درخور حال و مقام فردي كه مُحرم مي باشد نيست . اساساً بايد محرم از ستيز و كينه و حسد و برتري جويي و انحصارطلبي و ساير رذائل اخلاقي دست نهد ، و حتي سخني بيهوده بر زبان نراند ، و دل را از هرگونه عداوت ، و دشمني و فكر و انديشه را از هر نوع تجاوز به حريم ديگران پاكيزه سازد و روحيه اي توأم با سِلْم و مدارات و رفق و نرمش درخور به هم رسانَد و محبت و دوستي را به هم نوعان و نيز به تمام پديده هستي تعميم بخشد ، جانوري را نيازارد و به حريم گياهان و رستنيها تجاوز نكند تا آنجا كه به پديده هاي فاقد حيات حيواني و نباتي آزار نرساند و حرمت آنها را نگاه دارد و سنگ و خاك حرم را به بيرون حرم جا به جا نسازد و بايد در خويشتن ، جهاني از صلح و صفا و محبت به همه پديده هاي هستي به هم رسانَد .
و مادامي كه محرم است صيد و شكار بر او حرام است :
{ يا أيّها الّذين آمنوا لا تقتلوا الصّيد وأنتم حُرُم . . . } ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مائده : 95
|
23 |
|
« اي مؤمنان ! حيوانات شكاري را ، در حالي كه محرم هستيد نكشيد . »
و يا آن كه فرمود :
{ . . . و حُرِّم عليكم صيد البرّ ما دمتُم حُرُماً . . . } ( 1 )
« و شكار دشت و بيابان تا گاهي كه محرم هستيد بر شما تحريم شده است . »
حرمت و قداست قطعاتي از زمان و مكان :
محرم احساس مي كند فرصتهاي خاصي از زمان و قطعه هاي ويژه اي از مكان داراي نوعي قداست و حرمت و احترام است كه بايد آن را به تمام فرصتهاي زمان و همه مكانها تعميم دهد ؛ و بايد همه مردم در همه جا عواطف و محبت انساني را در تمام اوقات به كار گيرند تا جهاني آكنده از صلح و صفا و مسالمت را تحقق بخشند .
چند ماه در قرآن كريم داراي حرمت ويژه اي است ؛ از آنجهت كه جنگ و كشتار در آن ماهها حرام مي باشد :
{ يسألونك عن الشّهر الحرام قتال فيه . . . } ( 2 )
« [ اي پيامبر ] ، مردم راجع به ماه حرام از تو مي پرسند ، ماهي كه جنگ و كشتار در آن حرام است . »
اين چند ماه يعني رجب ، ذوالقعده ، ذوالحجه ، و محرم الحرام كه فرصت قابل توجهي از زمان سال را در اختيار خود دارد ، از اين نظر داراي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مائده : 96
2 ـ بقره : 217
|
24 |
|
حرمت و قداست است . اين فرصتهاي حرام و يا محترم كه قرآن كريم به شمار آنها اشاره كرده ، داراي سابقه اي ديرينه و دور و درازي است ، و به روزي كه خداوند آسمانها و زمين را آفريده مي پيوندد :
{ إنّ عدّة الشّهور عند الله اثني عشر شهراً في كتاب الله يوم خلق السّموات والأرض منها أربعة حرم . . . } ( 1 )
« شمار ماهها نزد خداوند ـ از روزي كه آسمانها و زمين را آفريده ـ در كتاب خدا دوازده ماه است . از اين شمار ، چهار ماه ، حرام مي باشد . . . »
اين چهار ماه كه بدانها اشاره كرديم مقدس و آبرومند هستند و عربها در محدوده چنين فرصتي طولاني ، از جنگ و خونريزي و كشتار و ساير ستمها و خيانتها دست مي نهادند .
شمار ماهها هرچند به دوازده رقم مي رسد ؛ اما چون خدا مي دانست مردم در اهتمام به قرب او و التزام به آن پايدار نيستند ، پاره اي از ماهها را بر ماههايي ديگر برتري بخشيد تا روزشمار ، در اين ماهها به طاعات بيشتري روي آورند ؛ اما بندگان ويژه خداوند ، همه ماهها براي آنها شعبان و رمضان ، و همه ايام براي آنها جمعه ، و همه جايها و سرزمينها براي آنان مساجد است .
و در اشاره به اين نكته است كه شاعري مي گفت :
يا ربّ إنّ جهادي غيرُ منقطع * * * فكُلُّ أرضِكَ لي تُغْرٌ وطرسوسُ
« گفته اند حكمت در آن كه ربّ العزّه ، روزگار را بر دوازده ماه نهاد ، آن است تا بر عددِ حروفِ توحيد بُوَد ؛ وهي : « لا اله إلاّ الله » . تحقيق آن ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ توبه : 36
|
25 |
|
خبر را كه مصطفي ( صلي الله عليه وآله ) گفت : « بالتّوحيد قامت السّموات والأرض » . دور فلك در آسمان ، و گردش روزگار ، و سال و ماه در زمين در توحيد موحدان بسته تا اين دوازده حرف از زبانِ موحدان روان است . اين دوازده ماه بر نَسَقِ خويش و بر هيئت خويش گردان است . هر حرفي پاسبان ماهي ساخته ، و ثبات اين در ميان آن بسته . آن روز كه قضيه الهي و حكم ازلي در رسد و خواهد كه بند آسمان و زمين برگشايد و زمين خاكي برافشاند و روزگارِ نام رد كرده به سرآيد نخست توحيد از ميان خلق برود تا نه توحيد مانَد و نه موحّد ، نه قرآن ميان خلق و نه مؤمن . اين است كه مصطفي ( صلي الله عليه وآله ) گفت : « لا تقوم السّاعة حتّي لا يقال : الله ، الله » . ( 1 )
شاعري اين ماههاي دوازده گانه را در دو بيت زير ياد كرده است :
چون محرم بگذرد آيد به نزد تو صفر * * * پس ربيعين و جمادين و رجب آيد به بر
باز شعبان است ماهِ صوم و عيد و ذي القَعَد * * * بعد از آن ذي الحجه ، نامِ ماهها آيد به سر
ماه محرّم را « محرّم » نامند ، چون جنگ و كشتار را در اين ماه حرام مي دانستند ، حتي اگر فردي بر قاتل پدر خويش دست مي يافت با او هم سخن نمي شد و متعرض او نمي گشت .
و ماه رجب از آن رو به « رجب » نامبردار شد ، كه عربها اين ماه را بزرگ مي داشتند و طي آن از جنگ و خونريزي دست مي نهادند و « رجبته ترجيباً » به معناي تعظيم وبزرگداشت مي باشد . و ماه رجب را به « مُضَر »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كشف الأسرار ، ج4 ، ص133 ، 134
|
26 |
|
اضافه مي كردند و مي گفتند : « رجب مُضَر » ؛ چراكه قبيله مضر بيش از ساير عربها به اين ماه حرمت مي گذاشتند .
و ذوالقعده به خاطر فراواني روزيهايي كه در اين ماه فراهم مي آمد ، مردم از كار و كوشش دست مي كشيدند و چون بازنشستگان به قصور و دست نهادن از فعاليت روي مي آورد و يا آن كه نشست و قصور را بر قتال و نبرد ترجيح مي دادند بدان « ذوالقعده » مي گفتند .
در كتاب « شرح التقويم » آمده است : « إنّما سُمّي هذا الشّهر : [ ذوالقعده ] بهذا الاسم ؛ لأنّه زمان يحصل فيه قعود مكّة »
اما ذوالحجه ، از خود عنوانِ آن پيدا است ؛ چراكه به خاطر حج گزاردن مردم در اين ماه ، بدين نام اختصاص يافت . ظاهراً اين ماههاي دوازده گانه برحسبِ فصول سال ترتيب مي يافت ، دليل آن مطلبي است كه در كتاب « عقد الدّرر واللآلي في فضائل الأيام والشهور والليالي » آمده است بدين شرح :
تكلّم بعض أهل العلم علي معاني أسماء الشّهور ، فقال :
* كانت العرب اذا رأوا السّادات تركوا العادات وحرّموا الغارات ، قالوا : « المحرّم » .
* واذا مرضت أبدانهم وضعفت أركانهم واصفرّت ألوانهم ، قالوا : « صفر » .
* واذا نبتت الرّياحين واخضرّت البساتين ، قالوا : « ربيعين » .
* واذا قلّت الّثمار وبرد الهواء وانجمد الماء ، قالوا : « جماديّيْن » .
* واذا ماجت البحار وجرت الأنهار ورجبت الأشجار ، قالوا : « رجب » .
|
27 |
|
* واذا تشعّبت القبائل وانقطعت الوسائل ، قالوا : « شعبان » .
* واذا حرّ الفضاء ورمضت الرّمضاء ، قالوا : « رمضان » .
* واذا ارتفع التّراب وكثر الذّباب وشالت الإبل الأذناب ، قالوا : « شوّال » .
* واذا رأوا التّجار قعدوا من الأسفار والمماليك والأحرار ، قالوا : « ذوالقعدة » .
* واذا قصدوا الحجّ من كلّ فجّ ووجّ وكثر العجّ والثّجّ ، قالوا : « ذوالحجّة » .
« پاره اي از علما درباره معاني و مفاهيم نامهاي ماهها سخن به ميان آورده ، گفته اند :
* وقتي عربها بزرگان را ديدار مي كردند ، و آنان را مي ديدند ، از عاداتِ خود دست مي نهادند و غارت ها را تحريم مي كردند ، چنين ماهي را « محرم » مي گفتند .
* و آنگاه كه بيماري ميان آنها رو به گسترش مي نهاد ، و اركان وجودشان سست مي شد ، و رنگ آنان زرد مي گشت ؛ نام « صفر » را براي اين ماه گزين كردند .
* وقتي گلها و رياحين ، روييدن آغاز مي كرد ، و بوستانها سبز و خرم مي گشت بدانها « ربيعين » ( دو ربيع ) يعني دو بهار مي گفتند [ كه همان « ربيع الأوّل » و « ربيع الثاني » است ] .
* وزماني كه بر وميوه ها كاستي مي گرفت ، و هوا رو به سردي مي گذارد ، و آبها منجمد مي شد « جماديين » [ يعني جمادي الأولي » و « جمادي الآخره » اش ] مي ناميدند .
* و به گاهي كه درياها موّاج مي شد ، و رودها به جريان مي افتاد ، و درختان رشد ونمو مي كردند و بزرگ و گُشْن مي گشتند ، آن را « رجب »
|
28 |
|
نام نهادند . [ از رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) روايت شده : رجب ، جويي است در بهشت ، شيرين و از برف سفيدتر ، هر كه در اين ماه روزه دارد از آن جويش آب دهند ، از اين سبب ماه مذكور را « رجب » نام كردند ]
* و ايامي كه قبائل از هم مي پراكندند و وسائل و وسائط ارتباط از هم مي گسست ، آن ايام را به ماه « شعبان » موسوم مي داشتند .
* و ايّامي كه هوا گرم مي شد ، و ريگزارها و سنگستانها داغ مي گشت ، و كف پاها را مي سوزاند ، نام و عنوان « رمضان » را بر آن نهادند [ معناي « رمض » سوختن است . و چون ماه صيام ، گناهان را مي سوزاند ؛ از اين رو به اين اسم ، مسمي گشت . . . و شايد كه به وقت وضعِ اين اسم ، ماه صيام در شدّت گرما بوده است . رمضان را معناي سنگِ گرم نيز مي باشد ، و از سنگ گرم ، پاي روندگان مي سوزد ] .
* و زماني كه گرد و غبار در فضا خيزش گرفته و هوا غبارآلود مي گشت ، و مگسان رو به ازدياد و فزوني مي گذاشتند ، و شتران دُمهاي خود را بالا گرفته و برمي افراشتند ، بدان « شوال » مي گفتند . [ در غياث اللغات آمده : وجه تسميه ، آن كه در اين ماه عرب سير و شكار مي كردند و از خانه هاي خود بيرون مي رفتند . مشتق از شول كه مصدر است به معناي برداشته شدي ! ]
* و وقتي بازار تجارت را پررونق مي ديدند ، و از سفرها و برده ها و افراد آزاد باز مي نشستند ، لذا « ذوالقعده » اش ناميدند . ( 1 )
* و وقتي از هر شكاف و درّه و وادي آهنگ حج كنند و صداي تلبيه و خون قرباني رو به فزوني نهد ، آن را « ذوالحجه » ناميدند .
درباره « ذوالقعده » و « ذوالحجه » ، فتح قاف و حاء و نيز كسر آندو را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بنگريد به : روح البيان ، مطبعه « دَرِ سعادت » ، ج3 ، ص422 ؛ غياث اللغات ، ص402 و412 و524 ؛ فرهنگ عميد ، ص1057
|
29 |
|
تجويز كرده اند ؛ ليكن آنگونه كه مشهور و رايج مي باشد ، « ذوالقعده » را به فتح قاف ، و « ذوالحجه » را به كسر حاء مي خوانند . ( 1 ) [ هرچند در اين سخن جاي تأمل وجود دارد ] .
از اين شمارِ ماهها ، چهار ماه در قرآن كريم با تعبير « حُرُم » ؛ يعني برخوردار از حرمت ياد شده است : « منها أربعة حُرُم » كه يكي از آنها فرد و تنها است كه آن را « رجب » يا « رجب الفرد الأصب » مي نامند ؛ در مجموعِ اين ماهها ، قتال و كشتار حرام مي باشد .
اگرچه اجزاء و ابعاض زمان ، همانند يكديگرند ؛ ليكن خداوند متعال پاره اي از امورِ همانند را از رهگذر اعطاي حرمت و قداستِ فزونتري به آنها ، از اختصاص و ويژگي برخوردار ساخته كه امور ديگر داراي چنان ويژگي نيستند ؛ چنانكه به روز جمعه و عرفه از نظر حرمت ، امتيازي اعطا فرموده است كه چنان امتيازي را نمي توان در ساير ايام جستجو كرد . و بدينسان ماه مبارك رمضان به خاطر اين كه داراي حرمت فراواني است آن را از ساير ماهها ممتاز و داراي برجستگي خاصي معرفي نموده كه ماههاي ديگر را چنان حرمتي نيست ؛ چنانكه پاره هايي از ساعاتِ شبانه روز را برخوردار از امتيازاتي شناسانده كه بايد در چنين ساعاتي نماز را اقامه كرد و اقامه نماز در اين بخشها از ساعاتِ شبانه روز ، واجب و الزامي و يا مستحب است .
به همين ترتيب امكنه و جايهايي را بر ساير مكانها و سرزمينها برتري داده و فضائلي را براي آنها مقرر فرموده است ، مانند « حرم مكه » و « مسجدالحرام » كه بر ساير جايها و بلدان و سرزمينها فضيلت داشته و از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ روح البيان ، ج3 ، ص422
|
30 |
|
مزاياي خاصي برخوردار است .
بنابر اين امتياز دادن به پاره اي از ماهها به لحاظ برخورداري آنها از حرمتي فزونتر ، از آن رو است كه خداوند متعال هتك حرمت را در چنين ماههايي سخت تر و ناخوش آيندتر از هتك حرمت در ساير ماهها مقرر فرموده كه سيّئات و گناهان در اين ماهها كيفرهاي سخت تري را در پي داشته ، و حسنات در آنها پاداشهايي مضاعف و دوچندان را براي انسان به ارمغان مي آورد .
فضيلت و برتري برخي از ماهها و روزها و اوقات و ساعات به سانِ برتري شماري از رسولان خدا و گروهي از امتها بر سايرين مي باشد . نفوس مردم و دلهاي آنها به درك و حرمت نهادن چنان اوقاتي شائق بوده و سعي بر آن دارند كه از طريق عبادت و دعا ، اين برهه ها از زمان را احيا كرده و مالا رغبت و تمايلي را براي تمتع و برخورداري از فضائل چنان لحظات گرانبها را در خود احساس مي نمايند .
اما چند برابر شدن حسنات در پاره اي از اوقات را بايد از مواهب لدنّي و مزايا و اختصاصات رباني دانست . در كتاب « الأسرار المحمدية » آمده است :
« وقتي خداوند متعال مي خواهد با بنده خود از درِ دوستي و محبت درآيد ، او را در اوقات و فرصتهاي پرفضيلت و گرانبها با برترين و والاترين اعمال شايسته سرگرم مي سازد ؛ ولي آنگاه كه مي خواهد او را مشمولِ خشم خود قرار دهد ، اهتمام او را پريشان ساخته و او را در سوي اعمال بد سوق مي دهد ؛ و از رهگذر محروم گشتن او از بركاتِ فرصت زندگاني و حرمت ننهادن به چنان لحظات مغتنم ، بر مراتب كيفر او در دنيا مي افزايد . و مراتب خشمِ او نسبت به وي فزوني مي يابد . »
|
31 |
|
بنابر اين آن كه آهنگِ دريافت مهر الهي را در سر مي پروراند بايد تمام وُسع و توانِ خويش را به كار گيرد تا از اوقات با فضيلت در غفلت و بي خبري به سر نبرد ؛ چراكه چنان اوقات شريفي موسم خيرات و مظانّ تجارت ها و سوداگريهايي است كه ربح و سود فراواني را براي او در دنيا و آخرت به ارمغان مي آورد . تاجر و سوداگري كه از موسم و وقتِ مناسب تجارت غافل بماند ، سودي درخورِ توجه نصيب او نمي گردد . و نيز آن كه اوقات و فرصتهاي پرفضيلت را به دست غفلت و فراموشي مي سپارد از پيروزي و كاميابي و فلاح و نجاح محروم مي ماند و بايد تن آسايي و سستي را در چنين ساعات پربركتي به چستي و چالاكي سپرد كه در ضرب المثل آمده است :
« زادِ رهروان چستي است و چالاكي »
علماي اسلام در لابلاي سخنان خود از فضايل اوقات و فرصتهاي زندگي گزارشهايي ياد كرده اند و در مورد ماههايي كه بايد لحظات و ساعاتِ آنها را مغتنم برشمرد ، نكته هايي را خاطرنشان شده اند ؛ از آنجمله گفته اند :
ـ ماه رمضان ماهي است مبارك و فرخنده كه بر همه ماهها برتري دارد ؛ زيرا خداوند متعال قرآن كريم را در اين ماه فروفرستاد ؛ چنانكه خود فرمود : { شهر رمضان الذي اُنزل فيه القرآن } ؛ چنانكه در دعاي ماهِ مبارك رمضان مي خوانيم كه شب قدر را خداوند در همين ماه مقرر فرمود و آن را از رهگذر مزايايي كه در آن وجود دارد از تعظيم و تكريم خويش برخوردار ساخته است :
« . . . وهذا شهرٌ عظَّمتَهُ وكرّمْتَهُ وشرّفْتَهُ وفضّلْتَهُ علي الشُّهور . . . وجعلت فيه ليلة القدر ، وجعلتها خيراً من ألف شهر . . . »
|
32 |
|
« و اين ماهي است كه مقامش را بزرگ داشتي و آبرومندش ساختي ، و آن را شرف نهاده و بر همه ماهها برترش داشتي . . . و شبِ قدر را در آن مقرر فرمودي ، و آن را بهتر از هزار ماه [ از نظر شرف و فضيلت ] خاطرنشان شدي . »
ـ آنگاه ماه ربيع الاول داراي فضيلتي درخورِ توجه مي باشد ؛ چراكه در اين ماه آخرين پيام آور رسالت آسماني متولد شد . و زادروزِ چنين وجود مقدسي را بايد در اين ماهِ فرخنده جستجو كرد . و حتي چنين ربيع و بهاران را با « المولود » مي پيوندد : « ربيع المولود » و بوستان بشريت با نورستن چنان گلي ـ كه مشامِ روحِ آدميان با بعثتش معطر گشت ـ شاداب و با طراوت شد ، و به هنگام طلوع فجر روز هفدهم همين ماه خورشيد وجود مبارك رسول گرامي اسلام ( صلي الله عليه وآله ) طلوع و نورافشاني خود را آغاز كرد . و نيز در چنين روزي صادقِ آل محمد ( عليه السلام ) و پرچمدارِ تشيع و حامل لواي تعاليم آسماني و ششمين اختر ولايت و ناشر پيامهاي نبوي بر عرصه هستي گام نهاد .
ـ از آن پس نبايد فضيلت و ارزش والاي ماه رجب را فراموش كرد كه در ميان ماههاي دوازده گانه ، تنها و بدون ائتلاف با ماههاي ديگر از حرمت و قداست برخوردار مي باشد و به « رجب الفرد الاصب » نامبردار است . در اين ماه قتالِ با كافران حرام است و ماه خدا است ، چنانكه رسول اكرم ( صلي الله عليه وآله ) فرمود :
« ماه رجب ، ماه بزرگ خدا است ، و هيچ ماهي در حرمت و فضيلت به پايه آن نمي رسد . . . و قتال با كافران در اين ماه حرام است ، و رجب ماه خدا است ، و شعبان ماه من ، و ماه رمضان ماه امت من است ، و اگر كسي در ماه رجب حتي يكروز روزه بدارد ، خدا را از خود خشنود ساخته وخشم
|
33 |
|
الهي از او دور مي گردد . »
امام صادق ( عليه السلام ) از حضرت رسول ( صلي الله عليه وآله ) آورده است كه فرمود :
« ماه رجب ، ماه استغفار امت من است ، در اين ماه از خداوند ، فراوان طلب آمرزش كنيد . . . و رجب را « اصبّ » مي گويند ؛ زيرا رحمت خداوند در اين ماه بر امت من بسيار و فراوان فرومي ريزد ؛ بنابر اين فراوان و مكرر بگوييد : « أستغفر الله وأسأله التوبة » .
روز سيزدهم رجب نخستين روز « ايام البيض » است كه تا روز پانزدهم ادامه دارد و چون ماه از آغاز تا پايان اين ايام به درستي مي درخشد به آن « ايام البيض » مي گويند . ( 1 ) ولادت با سعادت امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) در همين روز روي داده است آنهم در درون كعبه ! خوشا به حال كساني كه در چنين ايام پربركتي در كنار كعبه يعني زادگاهِ مولاي متقيان ( عليه السلام ) به انجام مراسم عمره توفيق مي يابند و در زادروز مولود كعبه بر گرد آن به نشانه ارج نهادن بر پايمردي علي ( عليه السلام ) به توحيد ، پروانهوار بر گرد شمع سمبل توحيد طواف مي كنند .
ـ آنگاه بايد از فضيلت و ارزش گرانقدر ماه « ذوالحجه » ياد كرد ؛ از آن رو كه موسم حج است و از دهه اولِ آن در قرآن كريم به « أيّام معلومات » تعبير شده ، و هر شبي از اين ده شب از نظر فضيلت ، معادل با شب قدر است .
در چنين فرصتي حساس مراسم حج به كمال خود مي رسد ، در زماني بس عزيز و مكاني سرشار از شكوه و عظمت الهي ، حاجيان مراسم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفينة البحار ، ج1 ، ص116
|
34 |
|
حج را آغاز كرده و بدان ادامه مي دهند و پس از آن كه براي مَحْرم شدن با حريم الهي مُحْرم شدند ، به سوي مكه و مسجدالحرام روي مي نهند تا بر گرد خانه خدا طواف كنند .