بخش 4
وقوف شعور برانگیز در مشعر الحرام : از شعور و شهود در مشعر تا دست یابی به مُنا در مَنا : تضحیه و قربانی گذری بر تاریخچه قربانی در جوامع بشری : قربانی در شریعت اسلام حلق و تقصیر : سفرنامه
وقوف شعور برانگيز در مشعر الحرام :
خداوند متعال فرمان داده است كه حجاج پس از پايان وقوف در عرفات و بعد از غروب آفتاب ، رهسپار مشعرالحرام گردند تا در آنجا وقوفي ديگر را در شبِ دهم ذي الحجه تا ما بعد اذان در پيش گيرند و همه باهم و با حركتي دسته جمعي و دوشادوش يكديگر در سوي اين موقف سرازير گردند .
حاجي بايد بداند با وقوف در عرفات مي تواند توجّه الهي را به خود جلب كند و از همانجا خود را آماده سازد تا بر حريم مشعرالحرام در آيد ؛ و در واقع بر دروازه رحمت وارد شود . نسيمهاي رحمت الهي در اين جايگاه وزيدن مي گيرد و خلعت قبول و پذيرفته شدن در پيشگاه الهي را با اذن دخول در حرم ، برتن مي كند .
روانه شدن حاجيان به سان روان شدن آب در رودخانه هايي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سنن ترمذي ، ج5 ، ص621 ، ح3782
|
110 |
|
مي نمايد كه آنچنان دل انگيز و ديده نواز است كه دل و جان انسان را از ثقل علايق مادي گسسته و رها مي سازد و سبكبال براي تقرّب به پيشگاه الهي در سوي ملأ اعلي پرواز كنان بر مي فرازد امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد :
« وَتَقَرَّبْ إلَيهِ واتّقِهِ بِمُزدَلِفَةَ ، واصْعَدْ بِرُوحِكَ إلي المَلأِ الأعْلي بِصُعُودِكَ إليَ الجَبَل » .
« در مزدلفه ( مشعرالحرام ) در سوي خداوند متعال تقرب جوي و پرواي از اورا در پيش گير و با صعود بر « جبل الرحمه » روح خود را به ملأ اعلي بر فراز و به پرواز در آور . »
اين سير همگاني به همراهِ يكديگر تا جايگاه پرواز و صعود در مشعرالحرام ادامه مي يابد و برج مراقبت الهي پس از چنين رهنوردي و پروازي است كه با روح و جان آدمي ارتباط بر قرار ساخته و مآلا آمادگي مي يابد تا بر جاذبه زميني و پيوند مادي و خاكي چيره آمده و به طيراني در ملكوت آسمانها توفيق يابد .
رودخانه هايِ مشعرِ آهنگيان از عرفات به جوشش و جنبش در مي آيد كه همگي حجاج در اين جريان و نمايشِ بي نظير و سير و حركت از نظر مبدأ و مقصد و راه ميان آن دو در كنار يكديگر قرار دارند ، همه در عرفات بودند و همه بايد به سوي مشعر روند ، و همه مي بايد در مشعر وقوف كنند و هيچ قومي را در اين كار بر قومي ديگر امتيازي نيست . خداوند متعال مي فرمايد :
{ فاذا أفضتم من عرفات فاذكروا الله عندالمشعر الحرام واذكروه كما هداكم و ان كنتم من قبله لمن الضّاليّن . ثمّ أفيضوا
|
111 |
|
من حيث أفاض النّاس واستغفرواالله انّ الله غفور رحيم } . ( 1 )
« و چون از عرفات باز گرديد ، خداي را در مشعر الحرام ياد كنيد . او را ياد كنيد چنانكه شما را راه راست نمود ، و پيش از آن شما تحقيقاً به گمراهي دچار آمده بوديد ؛ بنا بر اين از همان راهي كه مردم باز مي گردند شما باز گرديد و از خدا آمرزش را در خواست كنيد كه خداوند آمرزنده و بخشايشگر است . »
ميبدي ذيل تفسير آيه { ثمّ أفيضوا . . . } آورده است :
« قريش را مي گويد كه ايشان در افاضت از عرفات ، راهي ديگر مي گزيدند كه ما خاصّه اهل شهريم و سكّان حرم و بر زنان خانه ؛ نه با ديگران همراه باشيم . و از مشعر الحرام ، راه بگشتند ، ايشان را از آن باز زد ؛ آنگه ايشان را فرمود ـ كه با اين مخالفت كه كرديد در افاضت ـ از خداي آمرزش خواهيد كه وي آمرزگار و بخشاينده است » . ( 2 )
براي آن كه گزارش مبسوط تري را ارائه كنيم ياد آور مي شويم :
در دوران جاهليت ، قريش و كنانه و جديله و تابعان آنها ، خود را با عنوان « حُمْس » ـ كه جمع أحمس و حمساء است ـ از ساير قبايل ممتاز وانمود مي ساختند « و مي پنداشتند چون در دين و آيين خود از ديگران قوي تر و استوارترند و يا آن كه به حمساء ؛ يعني كعبه پناه مي آورند » با چنين عنوان ؛ يعني « حمس » مي خواستند برتري خود را بر ديگر قبايل
اظهار كنند . آنها مآلا براي خود امتيازاتي قائل بودند كه از جمله آنها اين بود كه همگام و همراه با قبائل ديگر در عرفات وقوف نمي كردند و از اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ البقره 198 ـ 199
2 ـ
|
112 |
|
نقطه باز نمي گشتند ؛ لذا به آنان پس از اسلام فرمان رسيد تا در رده ديگران و برابر با آنها باز گردند و اين امتياز بي اساس را براي خود قائل نباشند .
بعضي از مورخان در سبب نزول آيه { ثمّ أفيضوا . . . } گفته اند : حمس و قبايل خود بين و برتر بين ياد شده در عرفات حضور به هم نمي رساندند و صرفاً در « مزدلفه » ( مشعرالحرام ) وقوف خود را بر گزار مي كردند ، آن هم در حالي كه قبايل ديگر وظيفه وقوف را ايفا مي نمودند . يكي از صحابه ديد پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) در عرفات وقوف كرده ؛ از اين امر دچار شگفتي گشت و اين جريان براي او ناخوش آيند مي نمود ؛ چرا كه مي دانست آن حضرت در زمره « حُمْس » به شمار مي رفت و تصور نمي كرد حضرتش با راه و رسم قبيله خود در وقوف ، به مخالفت برخيزد و خود را هم سطح و همرهِ قبايل ديگر ، موظف به وقوف در عرفات بيند ؛ لذا آيه در خطاب به چنين مردمي ـ كه امتيازات ساختگي و پوشالي بر انديشه آنان حاكم بود ـ فرمود : { ثمّ أفيضوا مِنْ حَيْثُ أفاض النّاس . . . } مبني بر اين كه چنين جايگاههايي چنان تفاوتهاي بي بنياد را از ميان برمي دارد ؛ چنان كه بناي همه امتيازات طبقاتي و جز آنها را درهم فرو مي ريزد و تشخّصها را در اختيار برابري و مساوات قرار مي دهد . از آن پس تمام قبائل عربي وقوف در عرفات را رعايت مي كردند . ( 1 )
تاريكي شب به هنگام وقوفِ در مشعر ، همه امتيازات بي اساس را زير پرده خود پنهان مي سازد و مبارزه با اختلاف طبقاتي و نژادي و
قبيله اي را پوچ و عاري از واقعيت اعلام كرده و واقفان در عرفات را در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تاريخ العرب قبل الاسلام ، ج6 ، ص382 . و : روح البيان ، ج1 ، ص317 . و : زاد المسير ، ج1 ، ص194 ، 195 . و : الاساس في التفسير ، ج1 ، ص467
|
113 |
|
اين جايگاه دركنار هم فراهم مي آورد تا همگي در يك منطقه محدود ، خويشتن را در دل و جان و دست و زبان براي نبرد با شيطان ، مسلح و مجهز سازند و بكاوند و سنگريزه ها را از دل خاك بيرون كشند ؛ و اگر دل را در ستيز با شيطان آماده كردند اين سلاح را ـ هر چند كه ريز است ـ دسته جمعي فراهم آورند كه با تمام كوچكي و سبكي خود ، اگر به سوي شيطان و جمرات غول پيكر نشان روند ، جثه برافراشته آنها را زير خروارها سنگريزه مي توانند به راحتي خفه سازند .
مزدلفه از « ازدلاف » به معناي تجمع وتقدم اخذ شده است كه پراكنده هايي از مردم را در خود فراهم مي آورد و يا سنگهاي پراكنده را فراهم آورند و بايد از اين نقطه به سوي شيطان پيش رانند و از اين رهگذر از فاصله خويش باخدا بكاهند و آماده گردند تا سدّي ميان آنها و خداوندگار مهربان آنها جدايي برقرار ساخته و اين سد را با رمي در جمرات در هم فرو ريزند .
« مزدلفه » از اين رهگذر جايگاه تقرب به خدا و چنانكه اشارت رفت نقطه صعود و پرواز به سوي ملاء اعلا مي باشد و سرانجام به شعوري بارور مي شود كه دوست و دشمن خود را شناسايي كرده و آماده مي شود تا دشمن را از سر راه قرب به پروردگارش طرد كند .
در اين پايگاه درك و شعوري در واقفان به هم مي رسد كه در همه مواقف چه پيش از مشعر و چه پس از آن بدان هشدار داده شد كه ميان هيچيك از آنها با ديگري فرق و امتيازي نيست ؛ چرا كه در اينجا درست احساس مي كند كه مال و ثروت و لباس فاخر و خَدَم و حَشَم و هيچ عامل امتياز آفريني جز شماري سنگريزه ها در اختيار ندارد و صرفاً در صدد آن است كه در نبرد با شيطان و هوسها ، از ديگران پيشتاز باشد و وقوف در
|
114 |
|
مشعر را به ويژه بايد مانند ساير مناسك ، شعاري شعور آفرين دانست .
براي كسب اين شعور بايد در رده همه اقوام قرار گرفت ؛ چرا كه قبلا به خاطر اين كه با افكار جاهلي امتيازي در خود احساس مي كردند ، در ضلالت و گمراهي و فقدان شعور لازم به سر مي بردند
و با راه بردن با ديگران از عرفات بدين نقطه ، بايد اين شعور واحساس در آنها پديد آيد كه ميان آنها و ديگران هيچ امتيازي جز تقوا نمي تواند حاكم باشد ؛ تقوايي كه عامل اساسي ازدلاف و قرب به حضرت باري تعالي است و در اينجا است كه تساوي خود با ديگران را بايد كاملا درك كند .
قشيري مي گويد :
در آيه { ثمّ أفيضوا من حيث أفاض النّاس . . . } اشاره به اين است كه تو خود را به چيزهايي از قبيل شكل ظاهري و پوشاك و يا مزاياي ديگر كه ميان تو و ديگران تفاوت بر قرار مي سازد ، شناسايي نكني ؛ بلكه خود را به سان يكي از آحاد بشناسي . اگر به ذهن تو خطور كند كه كاري انجام دادي و يا به تو يا براي تو يا با تو چيزي است ، از خدا گذشت و آمرزش را در خواست كن و به باز سازي ايمان خود بپرداز كه چنين پنداري شركي خفي است كه با جان و روح تو عجين گشته است . ( 1 )
چنانكه ملا عبدالرزاق كاشاني طي تفسير آيه : { فاذا أفضتم من عرفات فاذكروا الله عند المشعر الحرام . . . } مي گويد :
وقتي كه خود را از مقام معرفتِ تامه اي ـ كه مرزِ نهايي مناسك حج و اساس و مرجع آن است ؛ چنانكه نبيّ گرامي ( صلي الله عليه وآله ) فرمود : « الحَجُّ عَرَفَةٌ » ـ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ لطائف الاشارات ، ج1 ، ص166 ، 167
|
115 |
|
برمي فرازيد ، خداي را در مشعر الحرام ياد كنيد ؛ يعني : جمال
حق را در جايگاه سرّ روحي كه « خفي » نام دارد شهود كنيد ؛ چرا كه ذكر
در اين پايگاه عبارت است از شهود و مشعر نيز به عنوان جايگاه شعور . احساس جمال و زيبايي ، مُحَرّم است و نامَحْرم را سزا نيست كه بدان نايل گردد . ( 1 )
از شعور و شهود در مشعر تا دست يابي به مُنا در مَنا :
روز دهم ذي الحجه ، خدا آشنايان در عرفه و شاهدان جمال حق در مشعر ، بايد پس از طلوع آفتاب در منا درآيند و وقوفي ديگر را در مدتي درازتر در آن آغاز كنند . در اينجا صِرف وقوف و درنگ و انديشيدن كافي نيست ؛ بلكه بايد حاجيان دست به كار گردند و آرزوهاي بلند خود را با خدا در ميان گذارند . جبرائيل نزد ابراهيم در اين جايگاه ؛ يعني « مَنا » آمد و به او گفت :
« تَمَنَّ علي رَبّكَ ما شِئتَ ، فَتَمنّي إبراهِيمَ في نَفسِهِ أنْ يَجْعَلَ اللهُ مَكانَ ابنِهِ إسماعيلَ كَبْشاً يَأمُرُهُ يَذبحه فِداءً لَهُ ؛ فَأَعطي مُناه » . ( 2 )
« از پروردگارت آنچه را مي خواهي آرزو كن . ابراهيم پيش خود آرزو كرد خدا به جاي فرزندش ، اسماعيل گوسفندي را مقرر كند تا به او فرمان دهد آن را به منظور بازخريد اسماعيل قرباني كند و ابراهيم به اين آرزوي خود رسيد و آن را بدو اعطا كرد . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير القرآن الكريم ، منسوب به محيي الدين بن العربي ، ج1 ، ص123
2 ـ
|
116 |
|
تضحيه و قرباني
گذري بر تاريخچه قرباني در جوامع بشري :
انديشه تقرب به معبود از رهگذر تقديم قربانيها و وسيله قرار دادن آن براي خواسته هاي جهان خاكي و بر طرف ساختن حوادث سهمگين و توسل به آن ، براي جلب منافع و دفع و پيشگيري از آسيبها و زيانهاي فردي و اجتماعي ، همراه با آفرينش انسان و همزبان با آن بوده و همواره در مراحل مختلف تفكر ديني ، ملازم انسان به شمار مي رفت و تا وقتي عقايد و عبادات بر سر پاست استمرار دارد . هيچ ديني از اديان ، فاقد چنين شعاري نبوده و زندگاني هيچ ملتي بدون چنين شعاري در طول تاريخ به چشم نمي خورد . عبادت توتميسم ها و مجوس و بت پرستان و صابئين و مانوي ها و ستاره پرستان و گروههايي كه جانوراني را مي پرستند ، با قرباني توأم بوده است . چنانكه قرباني در شريعت و آيين يهود و مسيحيت و نيز مسلمين وجود دارد . ما در اين شعار در ساده ترين مظاهر تدين و پريشان ترين نمودهاي دينداري در تاريخ اطلاع داريم . چنانكه مي دانيم شعار قرباني در پيشرفته ترين و دقيق ترين و استوارترين اشكال و صور تديّن وجود دارد . بهترين دليل بر قدمت اين شعار و گسترش آن ، همه صحف و كتب آسماني پيشين است كه مسأله قرباني در آنها جلب نظر مي كند . گويا مسأله قرباني با فطرت بشر و سرنوشت او عجين بوده و اين شعار فطري را در طول تاريخ نگاهباني مي كرده است . علاوه بر اينها قرآن كريم يكي از اشكال و صور قرباني را براي ما تصوير مي كند كه عملا همزمان با آدم ابوالبشر ( عليه السلام ) روي داده است ، آنجا كه مي فرمايد :
|
117 |
|
{ وَاتلُ عَلَيْهِمْ نَبَأ ابنَي آدم إذْ قرَّبا قُرباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أحدِهِما وَلَمْ يُتَقَبَّلَ مِنَ الآخر ، قال لأقْتُلَنَّكَ ، قالَ إنّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقين } ( 1 )
« و داستان دو فرزند آدم ( هابيل و قابيل ) را بر آنها بخوان ، آنگاه كه قرباني كردند و اين قرباني از يكي از آن دو مورد قبول ( پيشگاه الهي ) واقع شد و از آن ديگري قبول نشد . ( قابيل به هابيل ) گفت : قطعاً تو را ( چون كه قرباني تو مقبول افتاد ) مي كشم . هابيل گفت : خدا قرباني را از كساني كه پرهيز كارند و از خدا پروا مي كنند مي پذيرد . »
اين عبادت خونين و خون رنگ ، مصايب و آسيبهاي هولناك فراواني را در طول تاريخ پديد آورد ، چه بسيار مادران فرزند از دست داده و كودكان بي سر پرست و يتيم و زناني بي همسر را باعث گشت و نيز چه بسيار افراد بي گناهي كه در راه قرباني ، طعمه آتش و يا ماهيان دريا شدند و نيز فراوانند در تاريخ ، پدراني كه فرزندان خود را از رهگذر قرباني به آلهه پيشكش كرده اند و با دست خود ، جان فرزندان خود را ربودند و همچنين شمار زيادي از افراد در طول تاريخ بشريت حتي فرزندان خويش را زنده به گور كرده و يا آنها را براي رضاي معبود خويش به دريا و غرق شدن در آن وا مي سپردند ، و قربانيهاي خرافي ، بسياري از شهرها را به ويراني كشانده و ملتهايي را به نابودي سوق داده است .
اين غايله هاي سوء از آن رو بوده است كه قرباني در كهنترين اشكال و صور خود و در ميان گروههاي بزرگي از اقوام بدوي و متمدن ، انسانها را ـ بر حسب اختلاف امتها و اديان و اثر پذيري از اوضاع و احوال و
عوامل و اسبابي كه بر محيط آنان حاكم بود و آنان را به قرباني فرا مي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ المائده : 27
|
118 |
|
خواند ـ در اين رهگذر فدا مي كردند . منتهي محيط حاكم ، آنها را بر آن مي داشت كه قرباني هاي خاصي را در نظر گيرند ، گاهي دختران و احياناً كودكان و زماني جوانان و به هنگامي سالخوردگان را به خاطر اين كه قرباني انجام گيرد سر مي بريدند و يا از طرف ديگر موجبات مرگ آنها را فراهم مي كردند . با تحقيق و بررسي اين حالات ميان امتهاي مختلف و مراحل گوناگون زندگاني آنان به اين نتيجه مي رسيم كه عمده قربانيها ـ كه عبارت از انسانها بوده اند ـ دو گروه ديگر را تشكيل مي دادند : اطفال ؛ اعم از پسر يا دختر و به ويژه نخستين فرزندي كه از آنها به دنيا مي آمد و گروه ديگر عبارت از دختران باكره بوده اند .
با استفاده از تاريخ اين نتيجه نيز به دست مي آيد كه اكثر قربانيها ـ گذشته از دو گروه ياد شده ـ متشكل از اسراي جنگي و بردگان و گناهكاران بوده اند و به لحاظ كثرت ـ از نظر قرباني ـ اين گروه در نوبت دوم قرار داشته اند . با توجه به اين نكته كه در حالاتي نه چندان اندك و كوتاه قربانيها عبارت از طبقات بالا و ممتاز بوده اند ؛ بسيار اتفاق افتاده كه ملتهايي پادشاهان خود را براي معبودان خود قرباني مي كردند .
اگر مقداري بيشتر تاريخ را بكاويم مي بينيم مناسباتي كه موجب قربانيهايي اين چنين مي گشت فراوان روي مي داد ، و مكرر جلب نظر مي كرد و جلوگيري از قرباني ـ آنگاه كه موجبات آن وجود داشت ـ از نگاه اين اديان خرافي ، كار بسيار زشت و خطرناك و گناهي نابخشودني به شمار مي رفت و از نظر آنها آسمان از هم شكافته مي شد ! ، و خشم آلهه را بر مي انگيخت و عذاب و كيفر اين آلهه همه افراد جامعه اي را كه در امر قرباني كوتاهي مي كردند دامنگير مي شد .
وقتي همه اين جريانها را در نظر گيريم به آساني باز مي يابيم كه اين
|
119 |
|
نوع پرستش در كهنترين شكل خود چگونه بر گزار مي شد كه بايد آن را عامل بزهكاريها و نابوديها و منشأ مصايب و آلام و آسيبها و نگون بختيها به حساب آورد . دليل بر اين فاجعه در تاريخ زندگاني انسان ، همين بس كه قبائل آزتك « Azteques » به تنهايي ـ كه ساكنان اصلي سر زمينهاي مكزيك بوده اند ـ تا زماني نه چندان دور قربانيهايي را پيشكش مي كردند كه شمار آنها به حدود پنجهزار نفر در سال مي رسيد .
عواملي از چنين فجايع هول انگيز پيشگيري كرد كه نمونه هايي چند از آنها را ياد مي كنيم :
ـ پيشرفت انديشه ديني و گسترش آن .
ـ اصلاح اشتباهات و پيرايش از خطاهايي كه در تفكر ديني در مراحل ابتدايي آن راجع به درك آلهه و در خواست رضاي آلهه بدان دچار آمده بودند .
ـ پديد آمدن اين تفكر در جامعه كه بايد معبودان خود را از سخت دلي و تشفي و نياز به پيشكش كردن قرباني از انسانها منزه دانسته و بي نيازي آنها از جهان و آنچه در جهان است را درباره آنها باور دارند .
ـ گسترش علوم و شرايع آسماني و كتب مقدس .
همه اين عوامل دست به دست هم دادند تا به حيات انسانها و جان آنها احترام گذارند . و به اين چهره توحش در امر قرباني خاتمه داده و اَشكال ديگري از قرباني را جايگزين آن سازد كه از خلق و خوي صحيح بيگانه نيست و با مقتضيات يك زندگاني توأم با آباداني و حيات مطبوع انسانها ناسازگار نباشد .
مآلا قربانيهايي پديد آمد كه به جاي انسانها ، جانوراني از قبيل گاو و گوسفند و بز و انواع پرندگان را قرباني مي كردند .
|
120 |
|
انواع ديگري از قربانيها نيز ظهور كرد كه مستلزم ريختن خون نبوده است ؛ مانند : تقرب به وسيله گياهاني چون گندم و خوشه دانه ها و آرد مخلوط به روغن و نيز تقرب به وسيله چيزهايي كه از محصول گياهان از قبيل نان و خمير وامثال آنها فراهم مي آمد .
ظهور دوره زراعت و كشاورزي در ايجاد اين تطوّر ، آثار قابل توجهي به جاي نهاد . زراعت ، بسياري شؤون اخلاقي و طبيعت و مزاج روحي انسانها را تهذيب كرد و از رهگذر آن خوراكيهاي گياهي و نباتي از نظر كميت رو به ازدياد نهاد و از مصرف گوشت كاسته شد و حالت توحش از ميان رفت و مزاج روحي آدميان اعتدال يافت و طبع سركش و توسن انسان رام و آرام گشت و احساساتش داراي رقت و ظرافت شد و در نتيجه ، سازمان ديگري كه به انسانيت نزديك بود و با مقتضياتِ زندگانيِ معقول و عمران و آباداني متناسب تر بود جاي بسياري از سنت هاي خونين و عقايد آميخته با توحش را اشغال كرد . لذا قرباني كردن انسانها و يا جانوران تدريجاً ـ پس از ظهور دوره كشاورزي ـ رو به كاهش نهاد و به جاي قرباني كردن آنها از رهگذر گياهاني كه از خوشه غلّه ها و نان و خمير و جز آنها تشكيل مي شد ، در تقرب خويش بهره مي جستند .
بدينسان نوع عجيبي از قرباني پديد آمد كه عبارت از قرباني اَشكال و مجسمه ها و يا قرباني سمبليك بوده است ؛ مانند قرباني كردن مجسمه ها و تصويرها ـ كه اين نوع عبادت و تقرب نزد بسياري از جوامع كهن و نو ، رو به رواج و انتشار نهاد ـ و مانند ريختن خون از برخي اعضاي قرباني ، بدون آن كه به حيات او خاتمه دهند . از اين روش در بسياري از معابد يونان و به ويژه در مورد آلهه « ارتميس » بهره مي جستند و از آن پيروي مي كردند و يا مانند اكتفا و بسنده كردن به قربانيهاي سمبليك كه نشانه راه و رسم كهن به
|
121 |
|
شمار مي رفت . درميان بعضي از قبائل هندي به عنوان مثال در امر قرباني ، پس از فوت مَرد ، پشته اي از هيزم را فراهم مي آوردند و همسر او را كنار اين پشته هيزم مي نهادند و هيزمها را مشتعل مي ساختند و آتش به اين همسر سرايت مي كرد و هر دو را مبدل به خاكستر مي نمود .
* يكي از انواع قربانيها نوعي خيال پردازي بوده است . پاره اي از مردم بلغارستان ـ بر سبيل عادت معمول ـ وقتي كه مي خواستند بنا و ساختمان جديدي را آغاز كنند ، در انتظار نخستين عابري به سر مي بردند كه از كنار آن بنا عبور مي كرد و سايه او را با نخ اندازه مي گرفتند و اين نخ را زير اولين خشتي مي نهادند كه آن را در بناي ساختمان استفاده مي كردند . اين كار را نوعي قرباني مي پنداشتند و اين پندار و خيالشان از ديدگاه آنها از اين جهت قوت مي گرفت كه بر اين باور بودند كه صاحب اين سايه به زوري از دنيا خواهد رفت . اين قرباني عجيب ترين قرباني است كه با نوع قبلي از نظر دلالت بر مطلوب ، متفاوت به نظر نمي رسد . هر دو را بايد تمثيل و نشانه و رمز و سمبل همان قرباني انسانها بر شمرد كه در دوران كهن معمول بوده است .
پيشكش ها و قربانيها از نظر سبكها و راه و رسم ، مختلف بوده . چنانكه نوع اين قربانيها متفاوت مي نمود . جز اينكه مشهورترين سبك و شيوه و رايج ترين آنها در ميان جوامع ، تقديم و پيشكش كردن قربانيها به آلهه بوده كه همه آنها و يا شماري از آنها را به آتش مي افكندند تا دودهاي آن در اطراف و فضاي قربانگاهها و معابد بر فرازد و پخش گردد ؛ دودهايي كه در طبقات فضا ـ چنانكه در اسفار عهد قديم آمده ـ آلهه را به شگفتي مي آورد . اين روش تنها روشي بود كه عهد قديم در عمده قربانيها آن را تأييد مي كرد . حتي در قربانيهايي كه متشكل از گياهان و فرآورده هايي از آن ؛ از
|
122 |
|
قبيل نان و خمير بوده است . چنانكه اصحاحات اول و دوم و ششم و هفتم و . . . از سفر « لاويين » گوياي همين مطلب است و قسمت عمده اي از فقرات اين سفر به بيان انواع قرباني و احكام و ادعيه و اوقات و روشهاي پيشكش كردن قرباني اختصاص دارد . نبايد در اين باره تعجب و ترديدي به خود راه داد ؛ زيرا اين سفر در بيان وظايف لاويين است و لاويين ، افراد قبيله اي از قبائل بني اسرائيل بوده و از فرزندان « لاوي » ـ كه يكي از پسران يعقوب بوده ـ به شمار مي رفته اند . در اين سفر ، حقوق آنان و نيز وظايفي را كه در برابر ساير بني اسرئيل بر عهده شان نهاده شده بود آمده است . مهمترين وظايفي كه به آنها مربوط و منوط مي گشت نظارت بر قربانگاه و عمل قرباني و پذيرش و تأييد و تقديم و پيشكش كردن قرباني بوده است .
* يكي ديگر از شيوه هاي پيشكش كردن قرباني بسنده كردن به ذبح و ريختن خون بوده است و اين شيوه را اسلام در قرباني عيد اضحي و در هدي حج و ذبيحه هاي كفّاره تأييد كرده است . كفاره اي كه به علت عدم ايفاي وظيفه مربوط به پاره اي از مناسك حج و يا به خاطر عدم تمكن از قيام به بعضي وظايف و يا عوامل ديگر ، حاجي بدان مكلف مي شد .
* شيوه ديگر در قرباني ، زنده به گور كردن بود . از اين شيوه گروهها و قبايل زيادي ؛ مانند قبيله « كنده » ، « طيِّيء » ، و « تميم » پيروي مي كردند .
* يكي از رسوم و شيوه هاي ديگر در قرباني ، غرق كردن در رود خانه هاي مقدس بوده است چنانكه اين شيوه ميان مصريان قديم معمول بود .
* شيوه ديگر ، خفه كردن و بستن مجاري تنفس قرباني بوده است .
* همچنين شيوه ديگر از قبيل شكنجه دادن با وسائل و ابزارهاي خاصي است كه معمول مي گرديد .
|
123 |
|
* افكندن از جايگاه هاي مرتفع نيز يكي از رسوم قرباني به شمار مي رفت .
* چنانكه انتحار اختياري از رهگذر پرت كردن خود از مكاني مرتفع و هم چنين رسوم ديگري در امر قرباني مورد عمل قرار مي گرفت .
* اما آن چيزهايي كه مردم بدانها تقرب مي جستند ـ پس از تتبع و بررسي اين نوع از انواع پرستش در ميان جوامع مختلف و شرايع گوناگون ـ چنين نتيجه مي گيريم كه به طوايفي پناه مي آوردند كه ما از اين پس گزارش مي كنيم :
1 ـ در مسأله قرباني ، ميان آلهه و بتها از لحاظ مقدار اهتمام ، تفاوت وجود داشت و شديدترين اهتمام در امر قرباني ، عبارت بود از « آتش » ميان زردشتيان و « ستارگان و رودخانه ها » نزد مردمي كه به پرستش آنها روي مي آوردند .
2 ـ تقرب به قدّيسان و اوليا از رهگذر قرباني در جوامع زيادي جلب نظر مي كند . همواره در منطقه « صعيد » در سرزمين مصر قربانيهايي را نذر مي كنند و اين قربانيها را به اوليا پيشكش مي نمايند . به ويژه به « سيد احمد بدوي » كه در روستاها و آباديهايي از مصر ، بزهايي را ـ كه به « عُجُول السيد = بزهاي سيد احمد بدوي » نامبردار مي سازند ـ براي او نذر مي كنند و در باره اين بزها تيمار و پذيرايي زيادي به عمل مي آوردند . و كشاورزان آن را همسنگ با تقديس ، مورد احترام قرار مي دهند و به هيچوجه آزاري بر آنها روا نمي دارند . حتي اگر به چريدن محصول زراعي ديگران هجوم آورند و يا بر كسي آسيب وارد سازند اين بزها را رنجه نمي دارند . اين بزها را به « طنطا » در كنار زادگاهِ سيداحمد بدوي سوق مي دهند تا نزديك مزار او آنها را ذبح كنند . نيازي به توضيح ندارد كه اعمالي اين چنين به
|
124 |
|
عنوان وظيفه الزامي ، مورد تأييد شريعت اسلام نمي باشد .
3 ـ راه و رسم و عادت تقرب به مردگان از رهگذر قرباني ـ به خاطر ارضاي آنها و ترس از خشم آنها نسبت به زنده ها ـ در ميان گروه زيادي از جوامع انساني در دوران قديم و متأخر و به ويژه نزد مصريان كهن رايج بوده است . اين راه و رسم ، رسوبهاي زيادي در سنتهاي معمول مصريان در برابر مردگانشان حتي در دوران معاصر به جاي نهاده است .
گذشته از اينها از دير باز ، مردم بر اين باور بودند كه از طريق قربانيها فوايد و عوايدي مادي نصيب آنان مي گردد . از ديدگاه پاره اي از جوامع ، اين اعتقاد در آنها پديد آمده بود كه آلهه و بتها در غذاي خود از گوشتهاي قربانيها و يا قسمتي از آن سود مي جويند و نفعي عايد آلهه مي گردد ، لذا نزد اين جوامع خوردن تمام گوشت اين قربانيها و يا تناول بخشي از آنها حرام بوده است و نيز شماري از گروهها كه از بين انسانها براي آلهه و مردگان قرباني پيشكش مي كردند اين قربانيهاي انساني را به عنوان بردگان و نوكران به استخدام گرفته و از آنها در رفع نيازهاي خويش بهره مي جستند و حتي شماري از جوامع كهن ، آلهه خود را با صفاتي از قبيل سخت دلي و علاقه به خونريزي و لذت بردن از جان كندن قربانيها منسوب و متهم مي ساختند . لذا قربانيهايي به آنها تقديم مي كردند تا اين تمايل عصبي آنان را به خونريزي ، آرام ساخته و از شرّ و گزند آلهه در امان باشند و حيات جوامع را از اين راه تأمين و ضمانت كنند .
قرباني در شريعت اسلام
آيين مقدس اسلام به تمام اين افسانه ها و خرافات خاتمه داد و قرباني را به عنوان مظهري از مظاهر تقواي الهي و سپاس از نعمت و
|
125 |
|
طاعت از فرمان خدا مقرر كرد و آن را به صورت فرصتي در احسان به فقرا و تهيدستان و نيكي به بينوايان خاطر نشان ساخت . قرآن كريم را به اين حقيقت ، اشارتي است ، آنجا كه مي فرمايد :
1 ـ { فَكُلُوا مِنْها وَأطعِمُوا البائِسَ الفَقيرَ } ؛ ( 1 )
« از اين قرباني بخوريد و به افراد بي نوا و تهيدست اطعام كنيد . »
2 ـ { لَنْ يَنالَ اللهَ لُحُومُها وَلا دِماؤُها ولكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ } ( 2 )
« گوشتها و خونهاي قرباني به خدا نمي رسد ، بلكه اين تقواي شما است كه خدا در خور آن است كه به او برسد . »
در آيه اخير ، خداوند متعال ميان قرباني و تقواي قلوب ، پيوند و ارتباطي را خاطر نشان مي سازد ؛ تقوايي كه هدف نهايي مناسك حج است . اين مناسك و شعائر صرفاً رموزي است كه توجه ربّ البيت و خانه خدا و طاعت از او را گوياست و در لابلاي خود يادگاراني كهن از دوران ابراهيم ( عليه السلام ) و دعاهايي را كه آن حضرت خوانده بود در بردارد ؛ يادگاران طاعت و انابه و توجه به خداوند از آغاز پيدايش « امّتِ مسلمه » . بنابراين مناسك حج و دعا و نماز به صورت يك حقيقت سازنده بايد تلقي گردد .
راههايي كه حاجي به عنوان « هدي » در پايان ايام احرام انتخاب مي كند رواست از آن سودمند گردد و اگر بخواهد مي تواند قبل از قرباني چون مركبي از آن استفاده كند ، و از شير آن بنوشد تا به جايگاه خود ؛ يعني
قربانگاه برسد و سپس به ذبح و قرباني آن دست يازد و از گوشت آن بخورد و به بائس فقير ( تهيدستان وبينوايان ) اعطا و اطعام كند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـالحج : 28
2 ـ الحج : 27
|
126 |
|
اين قرباني ها كه قرآن كريم از آن ياد مي كند شعاري معروف و رايج در ميان جوامع مختلف به شمار مي رفت ، منتهي اسلام آن را در روند صحيح و سازنده قرار داد چرا كه از رهگذر آن ، توجه حاجي به سوي خداي يگانه بايد معطوف شود و ماسواي او را بايد جداً ناديده گيرد و در اين طريق راهي را جز راه رسيدن به خدا نپويد .
3 ـ { وَلِكُلِّ اُمَّة جَعَلنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسم اللهِ علي ما رَزَقَهُم مِنْ بَهيمَةِ الأنعامِ فإلهُكُم إلهٌ واحِدٌ فَلَهَ أسلموا وَبشّر الُمخْبِتينَ . الّذين إذا ذُكرَ الله وَجِلَتْ قُلُوبِهِمْ والصّابِرينَ عَلي ما أصابَهُمْ والمُقيمي الصّلوةَ ومِمّا رَزَقناهُم يُنفِقُونَ } . ( 1 )
ترجمه آن را در ضمن گزارش زير مي بينيد :
اسلام احساسها و روندها و راه و رسمها را به هم مأنوس و متحد مي سازد و رويكرد همه آنها را به خدا محدود مي گرداند . از همين جا به روند آفريني در احساس و شعور و جنبش و عبادت و حركت و عادت در سوي اين وجهه يگانه عنايت دارد . با اين كار است كه زندگاني با صبغه عقيده و ايمان رنگ مي گيرد و بر همين اساس است ذبائحي كه نا بسمله و يا به نام غير خدا قرباني مي شوند حرام اعلام شده است و بايد حتماً نام خدا به هنگام قرباني آنها بر زبان آيد تا ياد خدا به عنوان هدف بارز و نمودار ، تلقي گردد . و گويا اين قرباني كردن به آهنگ ياد خداوند انجام مي گيرد :
{ وَلِكُلِّ اُمَّة جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذكُرُوا اسم اللهِ علي ما رَزَقَهُم مِن بَهيمَةِ الأنعامِ } ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الحج : 34 و 35
|
127 |
|
« براي هر امتي راه و رسمي را در عبادت مقرر كرديم تا به خاطر دامهايي كه خداوند به آنها ارزاني داشته خداي متعال را ياد كنند . »
به دنبال اين سخن ، قرآن كريم بر وحدانيت خدا تأكيد و آن را تأييد مي كند : { فَإلهُكُم إلهٌ واحِدٌ } ؛ « پس معبود شما معبودي يگانه است . » آنگاه به تسليم و اسلام در برابر خداي يگانه فرمان مي دهد : { فَلَهُ أسلِموا } اين اسلام و تسليم ، اسلام و تسليم اجباري و اضطراري نيست ؛ بلكه اسلام و تسليم و اطمينان و آرامش است و به مجرد ياد نام خداوند ، وَجَل و خشيت خدا درون و احساس آنان را متحرك و پويا مي سازد :
{ وبَشِّر الُمخبتين الذين إذا ذكر الله وجلت قلوبهم } ؛
« به تواضع پيشگان نويد ده ، آن كساني كه وقتي از خدا ، ياد مي شود قلوبشان سرشار از بيم و ترس مي گردد »
و از سوي آنان اعتراض بر قضاي الهي در باره آنها وجود ندارد :
{ والصابرين علي ما أصابهم } ؛
« به آنچه بر آنها وارد مي آيد صبر و شكيبايي در پيش گيرند »
و خداي را آنگونه كه سزاست عبادت مي كنند :
{ والمقيمي الصلوة } ؛
« بر پادارندگان نمازند » .
و براي خاطر خدا در انفاق آنچه در اختيار دارند به هيچوجه بخل و دريغي را روا نمي بينند :
{ وممّا رزقناهم ينفقون } ؛
|
128 |
|
« از آنچه به آنها ارزاني داشتيم در باره ديگران هزينه مي كنند » .
و بدينسان ميان عقيده و شعائر ، پيوند بر قرار مي سازد و اين شعائر ريشه در عقيده دارد و بر آن مبتني است . شعائر نيز تعبير و جلوه اي از اين عقيده و رمز و نشانه آن است . مهم اين است كه سراسر زندگاني و تحركات و جنبش هاي آدمي با چنين مايه اي عقيدتي رنگ آميزي شود و توان و قدرت و نيز روند و راه و رسم او همبستگي يابند و روح و جان آدمي در ره گيريهاي گوناگون ، دستخوش پريشي و از هم گسيختگي نشود .
سر انجام به اين نتايج تاريخي و عرفاني مي رسيم كه قرباني ، يك امر بي سابقه اي نبوده كه اسلام از نو آن را بنياد كرده باشد ، از زمان ابوالبشر تا ظهور اسلام ، شيوه اي بود كه مستمراً با انواع گوناگون ، معمول و متداول بوده است . خداوند متعال براي هر امتي مناسكي را در قرباني مقرر فرمود و نيز مناسك ويژه اي در ايام مخصوص يا عبادات و اوامر و نواهي قالبي و
قلبي و رياضتهاي بدني و نفساني رابنياد كرد . جمله { ليذكروا الله علي ما رزقهم من بهيمة الأنعام } اشاره به آن دارد كه هدف همه عبادات و تمام انتفاعات و التذاذات ، ياد كردن خدايي است كه بايد صرفاً او را مورد پرستش قرار داد . اگر عبادات انسان ، گوناگون است نبايد سر از اختلاف و شكاف و كينه بر آورد ، چون معبود شما در اين عبادات ، يگانه است و اين حقيقت بايد انسانها را بر محور خود متحد سازد . « فله اسلموا » بايد منقاد و مطيع فرمان خدا بود تا جانهاي سالم از هر گونه آفات و بندهايي كه لجاج و عناد را موجب مي شود در خود بپرورانند . اينجاست كه بايد
رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) به كساني كه خويشتن را در برابر عظمت الهي حقير
|
129 |
|
احساس مي كنند و در آنها نرمش و انعطاف و خشوع به هم مي رسد ، مژده
و نويد دهد و نيز به كساني كه گشاده دل و صابرند و بليّات را رهيده از جزع و شِكْوه و ناله به جان مي خرند و قضاي الهي را با آغوشي باز پذيرا هستند . صبر بدين معنا است كه انسان حالت عادي و نخستين خود را بپايد و از آن نگاهباني كند و هيچ رويدادي چنان حالت رام و آرام را دگرگون و طاغي نسازد و با اقامه نماز توجه خويش را به خداوند استمرار بخشد و روزيهايي را كه خدا بدو ارزاني داشته است از رهگذر انفاق در اختيار ديگران قرار دهد و بدينسان نعمت و منت او را سپاس دارد .
« پس فرمان او را بپذيريد و قربان را به شرك آميخته نسازيد » ، « و بشارت ده اي محمد ، فروتنان را به بزرگيِ آن سرا ، يا ترسكاران را به رحمت بي منتهي » يا « مژده ده مشتاقان را به سعادت لقاء كه هيچ مژده اي از اين فرح افزاتر نيست » چون اينان خداي را از رهگذر قرباني هدي و نفس خود شناختند و خشيتشان فزوني گرفته است :
هر كه را نور تجلي شد فزون * * * خشيت و خوفش بود از حد برون
لذا صبر را پيشه كنند و در شدايد ننالند :
اگر به لطف بخواني مزيد الطاف است * * * و گر به قهر براني درون ما صاف است
درون حج گزاران واقعي با تسليم شدن در برابر اوامر الهي زلال مي گردد و « فله أسلموا » را رمزي بايد دانست به چنين سلامت و صفاي روح و جان كه جز ره دوست نجويند و پوياي ماسوي الله نباشند .
عاشقان را گر در آتش مي نشاند قهر دوست * * * تنگ چشمم گر نظر از چشمه كوثر كنم
|
130 |
|
و در مصايب به نزد كسي جز خدا شكوه نيارند
آشنايان ره عشق اگرم خون بخورند * * * ناكسم گر به شكايت سوي بيگانه روم
و در سر نوشت آفريني خدا هرگز نمي نالند :
حافظ از جور تو حاشا كه بنالد روزي * * * كه از آن روز كه در بند توأم دلشادم
و بالاخره اين قرباني به چنان تقرّبي شگرف بارور مي شود و اين جستجو و فداكاري و درنورديدن در چنان بيابان و رسيدن به قربانگاه براي آرميدن دوست در كنار دوست ـ دوستي چون خليل الله ـ ضرورتي است كه از آن گزير و گريزي نيست :
بي طلب نَتَوان وصالت يافت آري كَيْ دهد * * * دولتِ حج دست جز راهِ بيابان برده را
حلق و تقصير :
حلق يعني تراشيدن و ستردن موي سر ، و يا تقصير يعني چيدن مو يا ناخن از مناسك حج به شمار است كه بايد پس از قرباني كردن و رمي جمره عقبه انجام داد . آدم ابوالبشر ( عليه السلام ) با سر تراشيدن ، مراسم حج را به پايان برده :
از رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) روايت شده كه فرمود :
« أمر جبرئيل أن ينزل بياقوتة من الجنّة فهبط بها ، فمسح بها رأس آدم فتناثر الشّعر منه ، فحيث بلغ نورها صار حرماً » ( 1 ) :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مسند الامام الهادي ، ج1 ، ص95 . و : تاريخ بغداد ، ج12 ، ص56 . نقل از : حج الانبياء والائمه ، ص28
|
131 |
|
به جبرئيل فرمان رسيد كه ياقوتي از بهشت با خود فرو آورد ، و او آنرا بر زمين فرود آورد ، و به وسيله آن با سر آدم تماس بر قرار ساخته ، و بر سر او ياقوت مذكور را گذراند ، و در نتيجه موي سر آدم از هم پراكند و فرو ريخت و تا آنجا كه نور ياقوت . پرتو خود را مي گستراند و آن قسمت در محيط پيرامون خود را كه منور ساخت به صورت حرم در آمد .
پيداست كه اكثر فقها حلق و تراشيدن سر را براي كساني كه براي اولين بار ، حج بر گزار مي كنند واجب مي دانند ، بنا بر اين اينگونه افراد طبق فتاوي چنان فقهائي نمي توانند به تقصير و كوتاه كردن موي سر يا صورت ياناخن دست ياپا بسنده كنند اصولاً حلق داراي فضيلت بيشتري از تقصير مي باشد ؛ از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده كه فرمود : حلق و تراشيدن سر در حج از تقصير ، افضل است ؛ زيرا رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) در حجة الوداع و عمره حديبيه ، حلق رأس كرده و موهاي سر خود را تراشيد » ( 1 ) .
چنانكه از امام سجاد ( عليه السلام ) نيز روايت شده كه فرمود : « رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) براي كساني كه تراشيدن سر را بر تقصير ترجيح دادند سه بار استغفار كرد ، و براي كساني كه به تقصير بسنده نمودند به يك بار استغفار و طلب آمرزش براي آنها اكتفاء كرد » ( 2 ) . و رواياتي نظائر آن در كتب احاديث جلب نظر مي كند . ( 3 )
اين كار يعني حلق يا تقصير كه در مني و به قصد قربت و با بسمله و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار النوار ، ج96 ، ص301
2 ـ فقيه من لايحضره الفقيه ، ج2 ، ص276
3 ـ نكـ : فروع الكافي ، ج4 ، ص502 . و : تفصيل وسائل الشيعه ، ج1 ، ص187 . و : الجامع الصحيح ؛ بخاري ، ج1 ، ص702
|
132 |
|
رو به قبله و از سمت راست جلوي سر انجام مي گيرد بهتر است چيده
شده ها در همان سر زمين زير خاك پنهان گردد ، و اين عمل بر طبق روايات حاكي از آن است كه حاجي علاوه بر آنكه درون خود را از هر موانعي براي ذكر خدا مي پيرايد به پيرايش ظواهر نيز روي مي آورد و جمله « ليقضوا تفثهم » ( 1 ) را كه در قرآن كريم آمده است امام رضا ( عليه السلام ) تفسير فرمودند كه حاجي موظف است با چيدن ناخنها و چرك زدايي ، ( خويشتن را پاكيزه ساخته ) و آنچه كه به خاطر محرم بودن نمي توانست آنرا از خويشتن دور سازد از خود طرد نمايد . ( 2 )
از رهگذر حجي بدينسان نورانيتي در وجود آدمي پديد مي آيد كه گويا تازه از مادر زاده شده و پلشتيهاي گناه و نا فرمانيهاي كه از پيش بدانها دچار آمده است از وجود او رخت بر مي بندد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حج : 29
2 ـ معاني الاخبار ، ص339
|
133 |
|
سفرنامه
خداي را بسي سپاسگزارم كه به اين بنده بي مقدار منّت نهاد كه به عتبه بوسيِ بارگاهِ نبوي و حج بيت او در اين سال توفيق يابم .
قبل از اين سفر ، در اين انديشه بودم كه به احتمال قوي چنين توفيقي دست نمي دهد ؛ چرا كه اولياي امور را مصمّم مي ديدم تا از شمار افراد در بعثه و سازمان حج بكاهند ؛ و مآلا كه مرا سهمي مهم و كارساز در امور حج نبود ، خويشتن رادر فضايي از غم و اندوه محروميت احساس مي كردم و حتي در خود ، آن جرأت و جسارت را هم نمي ديدم تا درباره اين امر ، به پرس و جو پناه آرم ؛ سزا بر آن ديدم كه رضاي خود را در رضاي الهي ـ مبني بر فراهم نيامدن اين سفر ـ جستجو كنم .
زنگ تلفن به صدا در آمد ، صداي دلچسب ولحن گرم وسرشار از صفا و صميميت دوست بزرگوار و دانشمند پارسايي ، سامعه مرا نوازش
|
134 |
|
مي داد ؛ دوستي كه مرا به ايشان ارادتي است كه از هر گونه شوائب
مبرّي است . و موضوع صحبت هيچ رابطه اي با سفر حج نداشت ؛ بلكه با امري پيوند مي خورد كه بر محور آن ، ماهها جلساتي در معيّت فرزانگاني با جناب ايشان داشتيم . اظهار داشتند : هفته ديگر جلسه اي داريم كه لازم است در آنجا حضور به هم رساني . به ايشان عرض كردم : مگر عازم حج نيستيد ؟ فرمودند :
مگر شما عازم سفر حج نمي باشيد ؟ ! هر چند ، با بياني اظهار داشتم : از طرف ما هيچ مانعي براي چنين تصميمي وجود ندارد ! مژده دادند از طرف ديگر نيز مانعي براي اين تصميم در ميان نيست .
به همين جهت روزهايي قبل از انجام سفر با دانشجوياني كه در دانشكده هاي مختلف با آنها درس داشتم ، قضيه سفر حج را خاطر
نشان ساختم ؛ دانشجوياني كه اكثر و بلكه تمام آنها افرادي متديّن و آرزومنداني مشتاق و شيداي اين سفر مي باشند و گروهي از آنان آميخته
با حسرتي ـ كه ريشه در نوميدي از سفر حجّشان داشت ـ سخت التماس دعا داشتند . و واقعاً اين بنده نيز چه در مدينه و چه در مكّه ـ تا آنجا كه
در توان حافظه و ذاكره ام بود ، يكايك آنان را در مدّ نظر مي گرفتم و درخواست آنها را در كنار بارگاه نبوي و نيز مسجد الحرام با خداوند متعال در ميان مي گذاشتم .
در روز پنجشنبه 15 / 2 / 73 = 23 ذيقعده 1414ق . با بدرقه اهل و عيالم ، كه تا آشيانه فرودگاه مرا دنبال مي كرد ، ساعت حدود سه بعد از ظهر
آنان را وداع گفتم ، البته پيشتر تلفني با مادرم و نيز خواهران و برادران و منسوبان ديگرم ، كه در شهرستان بابل به سر مي برند ، مراسم خدا حافظي به
|
135 |
|
عمل آمد ؛ و از اين كه فرصت و مجالي فراهم نيامد تا مادرم را از نزديك زيارت كنم و پس از زيارت ايشان به زيارت حرمين روي آورم ، فسرده خاطر و بسيار متأثر بودم ؛ چون ترديد نداشته و ندارم كه طبق بيان كتاب و سنت ، از نظر منطوق و مفهوم ، زيارت مادر و ثواب آن كمتر از هر زيارت ديگري نيست ؛ چرا كه اويس قرني را ارزش والاي اجابت خواسته مادر و زيارت او ، از ديدار رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) و اين كه در زمره صحابه او به شمار آيد محروم ساخت ؛ محروميتي كه به سخن گهربار نبي گرامي ( صلي الله عليه وآله ) بارور شد كه فرمود :
« تَفُوحُ رَوائِحُ الجَنَّة من قِبَلِ قَرَن . و اشَوْقاهُ اِلَيْك يا أُوَيْس الْقَرَنيُّ ؛ أَلا وَمَنْ لَقِيَهُ فَلْيَقْرَئْهُ مِنّي السَّلامُ » . ( 1 )
« نسيم بهشت از سوي قرن ميوزد . اي اويس قرني ، چقدر شيداي ديدار تو هستم . اعلام مي كنم هر كه او را ديدار كند سلام مرا بر او بخواند و بدو ابلاغ نمايد . »
به خاطر همين جريان در اين سفر احساس غبن مي كردم و همين احساس مرا تا كنون به خود مشغول مي دارد كه چرا مشاغل متراكم ،
مرا در لحظات بحراني اين سفر ، از چنان زيارتي پر بار محروم ساخته است ؟ !
باري ، دقايق آغاز سفر نزديك مي شد ؛ چرا كه بايد هواپيما ساعت چهار و ربع بعد از ظهر به سوي جده به پرواز درآيد ؛ از آنجا كه توصيه شده : « الرفيق ثم الطريق » ، در جستجوي رفيق و يا رفيقان راه و هم نشينان
طريق در مقصد نگران بوده و انبوه جمعيت منتظر در آشيانه فرودگاه را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفينة البحار ج2 ، ص53
|
136 |
|
مي كاويدم . سرانجام گمشده هاي خود را در ميان زوّار بيت الله الحرام پيدا كردم ؛ هر چند كه اينان با من هم سن و سال نبودند ؛ ليكن سرمايه هاي روحي و معنوي و علمي آنان با روحيه ام ملائم مي نمود . با فرزانگاني ارجمند ؛ آقايان حاج شيخ صادق لاريجاني و حاج شيخ رسول جعفريان در اين سفر ـ چه در هواپيما به هنگام رفت و چه در مقصدهاي سفر در مدينه و مكه ـ افتخار همنشيني دست داده بود .
هواپيما به علت تراكم پرواز و فرود هواپيماهاي ديگر ، با تأخيري بس طولاني ، پرواز خود را حدود ساعت شش و ربع بعد از ظهر به سوي جده آغاز كرد .
در اين سفر علاوه بر زوّار عادي ، حدود بيست و يك تن از قاريان گزيده جمهوري اسلامي ايران و همراهان آنها ، با ما همسفر بودند كه در بعثه مقام معظّم رهبري ، افتخار جوار با آنان را داشتيم . طول زمان و مسافت را در كنار دوستان ارجمندمان چندان احساس نكرديم ؛ چون جسته و گريخته گفتگوهاي متنوعي ميان ما ردّ و بدل مي شد و نيز برنامه اي كه در درون هواپيما از آغاز پرواز و نيز در اثناي آن اجرا مي گشت ما را به خود سرگرم ساخته و درنگ در آن ، خستگي و فرسايشي را موجب نمي گرديد . در اينجا بايد از شركت هواپيمايي ملي جمهوري اسلامي به خاطر برنامه هاي خدا پسندانه اش تقدير به عمل آورد ؛ زيرا علاوه بر اين كه ضمن ارائه فيلم ، دعاي سفر را با صدا و نگاره ، به مسافران تعليم مي داد و با بيان شيريني ترجمه فارسي آن را براي مسافران برمي خواند ، در آموزش اصول ايمني سفر با هواپيما بايد گفت كمترين دريغي بر مسافران نرفت . در اين برنامه نخست پس از خوش آمد گويي ، دعاهاي سفر با آيه اي از قرآن كريم دلها را مي نواخت ؛ دعايي كه خداي را به خاطر آن كه
|
137 |
|
مركب سفر را مسخّر بشر ساخته تقديس مي كند :
{ . . . سبحان الذي سخّر لنا هذا و ما كنّا له مقرنين و إنّا الي ربّنا لمنقلبون } . ( 1 )
« منزه است آن كه اين مركب را براي ما رام و مسخّر گردانيد و اگر نه ، ما را چنان تواني نبود . و تحقيقاً ما به سوي خداوندگار مدبّر خويش باز مي گرديم » .
احياناً تصاويري از حجاج بيت الله الحرام را ـ كه در حال طواف و سعي و نماز و تلبيه و تهليل ، مناظري ديده نواز و دل انگيزي را چون تابلويي زيبا ترسيم مي كردند ـ در هواپيما بر روي پرده بزرگ آن به مسافران راه خدا نشان مي دادند .
سفر با اينگونه هواپيما با چنان برنامه هاي معنوي و روحي و نيز برنامه هاي غذايي مطبوع ـ كه واقعاً در دنياي معاصر در مقايسه با شركت هاي هواپيمايي كشورهاي ديگر بي نظير است ـ ما را به جاهاي دور دستي در دوران قديم مي برد ؛ در دوراني كه نه تنها غالباً اميدي به بازگشت از اين سفر براي مسافران نمي رفت ، بلكه حتي براي رسيدن به مقصد ، دل نمي بستند وآنچنان خود را روياروي با سفري ديگر به جهان آخرت مي ديدند كه وصيت ناكرده به اينگونه مسافرتها دست نمي يازيدند ، آنهم با چنان زاد و راحله و آذوقه و آبي كه در دوران معاصر هيچ حاجي حاضر نيست با استفاده از آنها ، چنين راه دور و دراز و چند هفته اي و چند ماهه را
در نوردد و در خودِ مقصد نيز به چنان اقامتي كه حجاج دوره هاي گذشته بدان تن مي دادند رضا دهند ؛ حتي براي نيم روز پياده روي در سنگلاخها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الزخرف : 13 و 14
|
138 |
|
كمترين آمادگي را در خود نمي ديدند .
زائر حرمين در روزگار معاصر از مطبوعترين آذوقه و گواراترين آشاميدنيها ـ چه در مسير راه و چه در مقصد ـ بهره مند است . ديگر از دره هاي ژرف و مركب هاي نحيف و لاغر و غذاهاي آلوده و آب بركه ها و گندابها و مسكنهاي فاقد مكيّف ! ( كولر و پنكه ) جز تاريخ آنها ، چيزي به چشم نمي خورد ؛ گذشت آن روزگاري كه زوار خانه خدا يكي پس از ديگري به علت سرما و گرماي راه و فقدان ويتامينها و پروتئين در آذوقه ها رهسپار سفري ديگر و ناخواسته مي شدند و يا رمقي براي نشستن بر مركب خسته و فرسوده در آنها باقي نمي ماند . آن دوراني كه قوافل و كاروانها در مسير كوچشها با راهزنان مواجه مي گشتند و دار و ندار آنها به يغما مي رفت ، سپري شد ؛ و غالباً پس از رسيدن به مقصد و بازگشت از آن ، افرادي معدود از اين قوافل به ديار مألوف خويش مي رسيدند .
از آن روزگاري كه حاجي براي رسيدن به مسجد الحرام و طواف برگرد كعبه ، پس از عبور بر راههاي ناهموار كعب و زانويش دچار فرسايش مي گشت و براي طواف پيرامون خانه خدا ناگزير كف پاهايش را بايد با شن و ماسه هاي اطراف كعبه آشنا مي ساخت ، شن و ماسه اي كه حرارت آفتاب را در خود ذخيره مي كرد و چنان تفتيده مي شد كه با تماس كف پا با آنها ، همراه با ادعيه ، آه از نهاد حاجي برمي آورد و براي اين كه بتواند خَلْفِ مقام ابراهيم اقامه نماز طواف ، قيام و قعودي داشته باشد ناتواني خود را به توان دوّم احساس مي كرد ؛ و براي آن كه در مسير ميان صفا و مروه گامهاي خود را به پيش راند ناگزير بود در تابستان زير تابش آفتاب و در فصل سرما و بارش ، همراه با ريزش باران در طريقي بدون سقف و سايه بان ، همه مساعي و قواي خود را در جهت رفت از صفا به
|
139 |
|
مروه و بازگشت از مروه به صفا ـ كه مي بايد هفت بار بر روي هم ـ برگزار گردد ـ بسيج سازد ، و به توانِ سومِ ضعف ، راه ناهموار و فرساينده ميان آن دو را ـ كه شايسته است در مقطعي از آن با هروله انجام گيرد ـ در نوردد و بدون اين كه كمترين تقصير و كوتاهي در اين رهگذر از خود نشان دهد در پايان كار به تقصير روي آورد ؛ آري از اين دوره جز تاريخ ، يادگاري به جاي نمانده است .