بخش 5
فرود بر جدّه از عرصات عرفات تا رمی جمرات در عرفات : به سوی مشعر : آهنگ در سوی منا :
فرود بر جدّه
هواپيما با صولتي خارق العاده فضاي ميان آسمان تهران تا جده را به آساني و بدون آن كه مسافران را رنجه سازد ، مي شكافت و چون شاهيني سبكبال به سوي باند فرودگاه جده روي آورد و به تدريج راه فرودگاه را تا نزديك سالن حضور مسافران طي كرد و دروازه خود را با مدخل خرطومي كه درازاي آن تا سالن ادامه داشت آشنا ساخت . و بي آن كه مسافران عرصه فرودگاه را تا سالن طي كنند با عبور از درون اين خرطوم ، خود را درسالن فرودگاه يافتند .
ضيوف الرحمن ، فاصله دور و دراز تهران تا جده را طي مدّتي كمتر از سه ساعت ، پشت سر گذاردند ؛ ولي براي طي راه چند متري سالن تا عرصه زير چادر جده را پس از قريب به چهار ساعت پيمودند !
انبوه جمعيت و مسافران فراوان هواپيماي جت بوئينگ 727 شركت هواپيمايي ملي هما در ميان سالني ـ كه ظرفيت آن ، اين جمع متراكم را به راحتي تحمل نمي كرد ـ جاي گرفتند . گروهي ستاده بر پا و جمعي نشسته در انتظار گذر بر هفت خوان رستمِ سالنهاي متعدد به سر مي بردند و بر دروازه نخست سالن اول يورش مي آوردند و احساس مي كردند مي بايد
|
140 |
|
هرچه زودتر خود را از تنگناي سالن نخست برهانند و بر زندان ديگري در آيند و همينگونه يكي از آنها را پس از ديگري همراه با انتظار و معطلي غير قابل انتظار پشت سر نهاده و سالنهايي را با بازديدها و تفتيش هاي متنوعي طي كنند ؛ لذا وقتي ديدند توقف آنها طولاني است مثني و فرادي سرگرم اقامه نماز شدند . با اين كه علي التناوب همه اين جمعيت متجاوز از پانصد تن وضو ساختند و نماز خواندند ، هنوز سالن از جمعيت موج مي زد و كنار دروازه سالن بعدي براي ورود بر آن ، در حال آماده باش به سر مي بردند و بالاخره با گذشتن مدتي طولاني ، آخرين نفر سالن اول ، خود را در سالن دوم يافت و درِ سالن اول بسته شد . امّا هنوز زائر خانه خدا اجازه نداشت نفس راحت بكشد ، تازه به سالن بازديد پاسپورتها رسيده بود كه مي بايد پس از نزع و كندن برگه اي از پاسپورت ، به نزع و جان كندني ديگر براي رسيدن به باجه بازديد پاسپورت ، او را به انتظار نشانند . چاره اي نبود ، افرادي تازه كار و فاقد كارآيي و غير فني را در ميان باجه ها در كنار كي برد و مانيتور كامپيوتر نشاندند ، و زائراني را كه در كنار باجه ها مي ستاندند كيفر بي لياقتي مفتش پاسپورتها را در حالي كه ساك بر يك و يا بر هر دو دست داشتند تحمل كنند . تازه پس از بازديد پاسپورت و ادخال مشخصات آن بر جناب كامپيوتر ، نوبت به تفتيش بدني رسيد كه مي بايد فرصتي طولاني را براي اين كار ـ به جاي اين كه استراحت كنند ـ در اختيار آن قرار مي دادند . قهراً مسافر خسته را سراسيمه مي كردند و خواه نا خواه ادب و اخلاق و نظم و ترتيب از ميان برمي خاست . به همين جهت در اين سالن ، نظم و انضباط جاي خود را به هرج و مرج وا مي سپرد و دوربينهاي مدار بسته نيز بيكار نبودند و نظارگري ثبّات و ضبّاط از اين صحنه هاي وهن آميز بود كه بايد زوار عزيز خانه خدا ، به ويژه در اينگونه
|
141 |
|
موارد ، بيشتر از خويشتن بپايند و رفتار خود را در خور زائري كه پيرو علي ( عليه السلام ) هست ـ امامي كه نظم و انضباط را همسنگ با تقوا عرضه كرده است ـ سامان دهند .
چنان بي نظمي برما حاكم گشته بود كه گاهي بدون علت نوبتم پيش مي افتاد و احياناً در ميان فشار جمعيت ، بي جهت نوبتم در پس نوبت افرادي قرار مي گرفت كه در صف ! چه عرض كنم در جمع پريشان و نامنظم ، در پشت سر من جاي گرفته بودند .
هنوز در سالن دوم پشت در تفتيش بدني هستيم . راه براي اين كار بر روي دو تا سه نفري گشوده مي شد . كمتر جايي از بدن را ناديده مي گرفتند و از دست كشيدن و لمس هيچ عضوي از بدن دريغ نمي كردند ! شاهد بودم عمامه دوتن از عزيزان را علاوه بر فشردن ، از سر بر افكندند و كاملا از هم پاشاندند و ولو شده و آويخته و در هم ريخته آن را به صاحبش پس مي دادند ، ساكها را چنان زيرورو مي كردند و محتواي آن را بيرون مي كشيدند كه نهادن آنها در جاي خود مصيبتي ديگر به ارمغان مي آورد . خداي را سپاس مي گفتم كه به كالبد شكافي براي بازديد اندامهاي اندروني و محتواي آن دست نيالودند ! هنوز در ميان سالن تفتيش ، كه با نظارت بازرسان گوناگون درجه بندي شده بود ، به سر مي بريم . بايد ساكهاي بزرگ و احياناً چمدانها ـ كه لوازم سفر و لباس و احرام و جز آنها را در خود داشت ـ مورد تفتيش قرار گيرد و مأموران امن ! ساواكي هاي مفتش اگر نوشته هايي در چمدان و يا ساكها وجود داشت بازرسي كنند . ويا كتابها را بخوانند و يا تورق نمايند ، و پس از بازديد غلاظ و شداد ، تمبر خروج بر ظهر چمدانها و يا ساكها بچسبانند و پس از آن ماژيك به دستي دستپاچه و سراسيمه صليب و يا ضرب دري بر روي آن تمبر نقش كند . تازه راه به
|
142 |
|
سوي فضاي باز نزديك چادرها براي زوار گشوده مي شد و مجموعاً در مدتي قريب به چهار ساعت و يا بيش از آن ، توانستيم بر گردنه ها و هفت خان سعود ، صعود كنيم و با جدّ و جهدي توان فرسا از سفيد چالهاي سالنها به بيرون خزيم و جده را در فضاي باز ببينيم . و به ياد فرود جده مان حوّا افتاديم كه چه آسان و بدون هيچ آسيبي بر اين فرودگاه هبوط كرد و با جهنم دنيا مأنوس گشت ، لابد ابالسه از او دست بردار نبودند و بي تفتيش و بازرسي او را به حال خود وانگذاشتند . بايد ياد آور شوم كه رفتار مأموران سعودي در معطل كردن حجاج در سالنهاي انتظار براي بنده كه براي هشتمين بار توفيق زيارت حرمين نصيبم گشته است بي سابقه بود .
چشم انداز زير چادرهاي متعدد و بسيار زياد ، كه در عرصه بسيار وسيعي برمي فرازيد ، بسيار دل انگيز و روحنواز بود ، زوارِ رنگين پوست از
|
143 |
|
نواحي دور و مشتاقان زيارت حرمين از اقطار مختلفِ گيتي ، در زير اين چادرها جايي و حريمي را براي خود احراز كرده بودند و باهم گفت و شنود داشته و يا به عبادت مي پرداختند . چهره و رفتار معصومانه آنان از درون زلال و بي شائبه آنها حكايت مي كرد و زائران ايراني نيز بدينسان در انتظار رسيدن مركب براي راه سپاري به سوي مدينه به سر مي بردند .
متأسفانه با اين كه در درون هواپيما و پيش از آن به زوّار ايراني توصيه شده بود كه رفتار خود را در تمام شؤون بپايند وكاري بر خلاف حيثيت جمهوري اسلامي ايران از آنها سرنزند ، پاره اي از آنها راه و رسم ديرينه و جاهلي زمان طاغوت را رها نكردند و احياناً از رفت به جده تا بازگشت به جده به اعمال و رفتاري دچار مي آمدند كه برادران و خواهران آگاه ايراني را بسي شرمسار و سرافكنده مي ساخت .
آيا نمي بايد چنين زواري كه آبروي انقلاب اسلامي ايران را مخدوش مي سازند ، از سوي بازرساني از ايران مورد مؤاخذه قرار گيرند كه اينگونه يله و رها و آزادانه به كارهايي روي مي آورند كه نه تنها چنتش آور و تنفرانگيز است ، دستاويز و بهانه مطلوبي در اختيار دشمنان انقلاب ـ كه همان دشمنان اسلام هستند ـ قرار مي دهند و آبرويي كه با خون جواناني كه سرشار از آرزو و آمال دور و دراز بوده اند فراهم آمده ، به دست افرادي احياناً سالمند و پاره اي از آنها چون آفتاب لب بام ، اينگونه به آساني در معرض خطر قرار گرفته و آسيب پذير گردد .
ديدم چند تن از زوّار ايراني در كنار ستوني از استوانه هاي فرودگاه ، كمي به دور از جايگاههاي زوار ايراني ، فرشي را گستردند و به سان دستفروشهاي سابق و لاحق ميدان سيد اسماعيل تهران ، امتعه و كالاهاي خوراكي چون گز و زعفران و كشمش و پسته و جز آنها را بر آن نهاده و در
|
144 |
|
صدد شكار مشتري بودند وغالباً خريداران اينگونه كالاها را مأموران امنيّتي جده ، كه روسريهاي سرخ با عقال برسرداشتند ، تشكيل مي دادند و شايد با خريداري اين كالاها با گفت و شنودها و چانه زدنها ارمغاني از اطلاعات را براي اربابانشان تهيه مي ديدند . به محض گسترده شدن بساط اين گونه زوار ايراني ، مأموران كذايي سرمي رسيدند و با پرداخت ثمن بخسي ره آورد سفرشان را به يغما مي بردند و كالاهاي كم ارزش آنان را با بهاي نا چيزي به تاراج مي گرفتند . واقعاً بايد چنين رفتارهايي را كمال بي شرمي تلقي كرد و يا بايد گفت فرومايگي شخصيت و روحيه مادّي و دنياپرستي و يا فقر و كمبود مالي ، چنين صحنه هايي شرم آور را در مرآي و منظر مليّتهاي مختلف به بار مي آورد كه در هر صورت بايد اكيداً از ايجاد اينگونه نمايشهاي تراژدي جلوگيري به عمل آيد .
هم اكنون به ياد نخستين سفرم به حج افتادم كه ما را در منقطه اي به نام « مدينة الحاج » در سال 1353هـ . ش . مأوي دادند كه بنايي بس بزرگ و گسترده را در چند طبقه ، نزديك فرودگاه جده ساخته بودند و در سالنهاي بزرگ و سرپوشيده آن تختها و يا نردبانهاي چند پله اي ! ـ كه بر هر پله اي از آن فقط خوابيدن يك نفر امكان پذير بود ـ به طور فشرده نهاده بودند و در فاصله ميان تختها جايي خالي براي نشستن و يا خوابيدن وجود نداشت و اگر كسي در اين طبقات تختها جايي براي خود رزرو نمي كرد ، بايد تا صبح بيدار مي ماند و در آن محيط محلي حتي براي نشستن پيدا نمي كرد ؛ تختهايي مجهز به تشكها و پتوهاي كثيف و آلوده كه رغبت خوابيدن را از آدمي سلب مي كرد . من از جمله كساني بودم كه چون براي جايابي در مسابقه يورش به تختها پس مانده بودم و در اين مسابقه شركت نكردم ، تا صبح بر سر پا ايستاده و يا از اين سو به آنسو مي رفتم تا شام را به بام آورم و
|
145 |
|
در همين حال در سرگرداني تا صبح بيدار ماندم و هيچ غذا و نوشابه اي قابل خوردن و نوشيدن در ميان نبود ، ليكن سفر ما به مدينه با هواپيما صورت گرفته بود كه حدود نيم ساعت به طول انجاميد . از آن تاريخ تا كنون كه بيست سال سپري گشته ، تحوّلاتي بس شگرف در جده و همه ديار شبه جزيرة العرب به هم رسيده ، سالها است كه مدينة الحاج را ترك گفتند و در سال 1363هـ . ش . كه دومين سفر حج من صورت گرفت ، در زير چادرهاي سر به فلك كشيده كنوني ـ پس از تشريفات بازديدها در سالن فرودگاه ـ راه مي يافتيم كه گويند شركتي كه اين چادرهاي جالب را با استفاده از نصب استوانه هاي استوار بر پا ساخته ، به مدت شصت سال سلامت و كارآيي تجهيزات آنها را بيمه كرده است ، تجهيزاتي كه از آن جمله نصب كولرها بر ستونهايي در ميان استوانه هاي پايه هاي چادر ، باگرما و رطوبت هواي جده همواره در حال نبرد است و در موسم حج به هيچ وجه در مبارزه با اين دو مزاحم از پاي نمي نشيند ؛ و جاي استراحت زائران نيز در چنين فضاي نسبتاً مطبوع وجود دارد و چنان نگرانيهايي كه در سابق حجاج را رنج مي داد ، هم اكنون در اين ناحيه وجود ندارد .
تبليغات گسترده اي جهت جلب قلوب زوار و ترويج مكتب خاص دولتمردان و زعماي ديني ديار عربستان چهره خود را در خود جدّه نشان مي داد ، و در دكه هايي جالب و جمع و جور كه در جاي جاي صحنه هاي زير چادرهاي جده خود نمايي مي كرد ، دكّه هايي كه « مكتب الوكالة الموحد » ، ( دفتر نمايندگي هم آهنگ كننده ) در گذرگاههاي زوار بر پا كرده و نشرياتي را رايگان در اختيار مسافران قرار مي دادند ؛ نشرياتي كه صرفاً ديني ! بود از قبيل :
1 ـ الدعاء من الكتاب والسنّة ، والعلاج بالرّقي من الكتاب و السنّة ، از
|
146 |
|
سعيد بن علي القحطاني كه چاپ هشتم آن را در قطع بسيار كوچك بغلي منتشر كرده اند .
2 ـ دليل الحاج والمعتمر باللغة الفارسية ، يازدهمين شماره « سلسلة توعية الحجاج » از انتشارات « مركز الدعوة والإرشاد » جده ، در قطع جيبي كوچك با خط نستعليق و ترجمه عبد الرحيم عبد الحق ، با عنوان دروني « راهنماي حج و عمره و . . . » به زبان فارسي ، با مقدمه عبد العزيز بن عبد الله بن باز رييس كلّ ادارات تحقيقات علمي و افتاء و ارشاد اسلامي .
در اين كتابچه كه به زبان فارسي دري افغاني ترجمه شده ، در صفحه نهم آن ، تحت عنوان « نواقض اسلام » آمده :
« دوم ـ هر كس در ميان خود و خداوند كسي ديگر را واسطه و سفارشي ! بكند و در حاجات خود ، او را بخواند و از او تقاضاي سفارش و شفاعت بكند و بر او توكّل و اعتماد بكند به اجماع امّت كافر است ! » .
پس از آن براي اين كه چهره معتقدان به شفاعت را مشوّه سازد ، چنين مي خوانيم :
« سوم ـ هر كس مشركان را كافر نداند [ آفرين بر اين كشف هزار مجهولي ] و يا در كفر آنها شك كند [ ما شاء الله به اين هوش و ذكاء ] و يا مذهب آنها را خوب و درست بداند [ و مذهب وهابيت را نادرست بداند ] كافر مي شود ! » .
3 ـ كتابچه اي قريب به همين مضامينِ كتابچه ياد شده ، نوشته محمد ابن صالح العثيمين ، استاد دانشگاه محمد بن سعود و مرد شماره 2 « كبار علماءِ » مذهب وهابي به زبان عربي منتشر شده است .
4 ـ كتابچه ديگر تحت عنوان « فتاوي مهمّة » به زبان اردو از شيخ عبد
|
147 |
|
العزيز بن عبدالله بن باز مفتي كلّ سعوديها از سوي « مركز الدعوة والإرشاد بجدّه » را در دسترس اردو زبانان هند و پاكستان مي نهادند و خدا مي داند كه از رهگذر نشر اينگونه جزوات ، راه را فراسوي آيين هاي درست ديني تا چه اندازه مسدود ساخته و مي سازد ، و با بي بصري فضاي تاريكي را براي مردم ساده لوح هندي و پاكستاني به وجود آورده و مي آورند .
5 ـ دليل الحاج ، از منشورات « وزارة الإعلام » كه طي آن گزارشهاي كوتاهي راجع به چادرهاي سالن حجاج و فرودگاه آن و نيز مكه و عرفات و مزدلفه و منا و چاه زمزم آمده و ضمن آنها خدمات خادم الحرمين ! مطرح شده و همچنين مناسك حج و گزارشي راجع به مدينه و مسجد نبوي و قبا و ديگر آثار اسلامي و خدمات وزارتخانه هاي مختلف ؛ از قبيل وزارت حج و اوقاف ، كشور ، بهداشت ، ارتباطات ، دفاع و هواپيمايي ، برق و پست و تلفن ، ارشاد ، بازرگاني ، جمعيت هلال احمر ، رياست شؤون الحرمين ، شهرداري حرمين و ساير خدمات در آن ديده مي شود و اين راهنما به زبان عربي و نسبتاً مفصّل نوشته شده و آن را به رايگان در اختيار حجاج قرار مي دهند ، اگر چه در چهره معصومانه اي جهت راهنمايي حجاج تدوين شده ، ليكن در واقع يكنوع راهنمايي به خدماتي است كه آنها را به خادم الحرمين ! منسوب مي دارند .
6 ـ راهنماي ديگري به زبان انگليسي و مصوّر ، با كاغذ گلاسه ، در 170 صفحه را در اختيار مردم مي گذاشتند كه حاوي اطلاعاتي راجع به جده و حرمين و راه جده به مدينه و مكه و فعاليتهاي عمراني مربوط به اين مناطق مي باشد . در سال گذشته نيز اين دفتر را ميان حجاج نشر مي دادند .
7 ـ و جزوه هاي مختلف چند برگي ديگري كه در اختيار حجاج قرار مي گرفت كه به زبانهاي مختلف عربي ، فارسي ، انگليسي و جز آنها منتشر
|
148 |
|
مي شد كه حاوي اطلاعاتي در مورد خدمات و راهنمايي حجاج مي باشد . در اين راهنما آمده است :
از هر زائر 444 ريال جهت خدمات « مكتب الوكلاء الموحّد » در جده و مؤسسات طواف و راهنمايي در مدينه و اجرت چادرها در عرفات و منا و هزينه برق و نظافت و فرش و نگهباني چادرها دريافت مي شود و نيز براي كرايه با اتوبوسِ كولردار از جده به مدينه ، آنگاه به مكه و يا از جده به مكه و به عكس و جده به عرفات و منا و مكه 435 ريال ، و با اتوبوس بدون كولر 345 ريال دريافت مي شود . البته ريال سعودي .
به هر صورت ، پس از مدتي كه در جده به سر برديم ، با اتومبيلي كه فقط مي توانست ده نفر مسافر داشته باشد ، رهسپار مدينه شديم ، اما قبل از شرح ماجراي سفر با اين اتوموبيل ، سزا مي بينم درباره جده و سالن حجاج توضيحي را به طور فشرده بياورم :
جده شهري است ساحلي كه در كرانه ميانه درياي سرخ قرار دارد و دروازه و مدخل سفر حجاج به حرمين شريفين به شمار مي آيد از جدّه تا مكه حدود 60 كيلومتر فاصله است . شهر جده داراي مساحتي حدود 1250 كيلومتر مربع و داراي جمعيتي حدود يك ميليون و دويست و پنجاه هزار ( 000/250/1 ) نفر مي باشد . اين شهر داراي سابقه ديرينه اي است كه در ده سال اخير ، شاهد تحوّل بزرگي بوده و به صورت شهر بسيار زيبايي در آمده است كه آن را « عروس درياي سرخ » مي نامند و با توجه به اسكله اي كه براي مبادلات تجاري در آن تأسيس شده ، از شهرهاي مهم اقتصادي عربستان مي باشد .
فرودگاه جده كه در سال 1981م . افتتاح شده ، فاصله آن تا وسط شهر جده ، سي كيلومتر است و مسافتي حدود 105 كيلومتر مربع را به خود
|
149 |
|
اختصاص داده است و خود مجموعه اي است از فرودگاهها ، كه داراي سالنهاي جنوبي و سالن ويژه خطوط داخلي و سالن خارجي و سالن حجاج است . سالن حجّاج عبارت از مجموعه بزرگي است كه داراي 211 كيلومتر مربع مي باشد و به صورت مهندسي شده كه شبيه چادرهاي متعارف ساخته شده و اين چادرها از موادي فراهم آمده كه در برابر حرارت شديد مقاوم مي باشد .
چادرهايي برافراشته و بسيار بلند و مجموعاً ( در اين تاريخ ) 310 چادر را تشكيل مي دهند . و مجموعه اي است كه عظيم ترين و گسترده ترين سالنِ زير چادر در جهان معاصر به شمار مي آيد و همه خدمات ؛ اعم از اماكنِ وضو و نماز و آشپزخانه و بانكها و دفترهاي شركت هاي هواپيمايي ـ كه بيش از 40 شركت مي باشد ـ در زير همين چادرها و جوانب آن فراهم آمده و جايگاهِ وسيعي براي استراحت و درنگِ حجاج نيز در زير همين چادر پيش بيني شده است .
باري ، حركت با همان اتومبيل ياد شده به سوي مدينه ـ پس از دو ساعت معطّلي و انتظار ، كه هيچ علت معقولي نداشت ـ آغاز شد كه چند تن از قاريان عزيز جمهوري اسلامي ايران همراهِ با حجّة الاسلام و المسلمين جناب آقاي گيوي در اين مركب با ما همسفر بودند ، و با آقازاده محترم حضرت آية الله العظمي آقاي اراكي ؛ يعني حضرت حجّة الاسلام و المسلمين جناب آقاي مصلحي افتخارِ مصاحبتِ در اين سفر را داشتيم . تصور ما بر اين بود كه چون اتومبيل كوچكي است زودتر از مسافران اتوبوسها به مدينه مي رسيم ؛ ولي راننده ساده لوح مصري اين اتومبيل كه گرفتار كمبود خواب و استراحت بود ، لنگ لنگان آن را مي راند و در ميان راه كاملا محسوس بود كه كندتر از همه اتومبيلها ره مي نوردد . گاهي
|
150 |
|
مي ديديم اتومبيل گرفتار سرگيجه مي شود و به اين سو و آنسو متمايل و منحرف مي گردد . معلوم شد كه راننده خواب آلوده است . كسي را كه عرب زبان بود كنارش نشاندند تا با او حرف بزند و خواب را از چشمانش بربايد و گاهي با ذكر صلوات او را از حال ميانِ نوم و يقظه به در مي آوردند و با لطايف الحيل ، اين راننده مصري را تا مدتي بيدار نگاه داشتند . بيش از نيمي از راه طي شد كه كنار رستوراني ايستاد و مدتي نسبتاً زياد ، مسافران را بر سر پا و يا نشسته نگاه داشت ، و خود مشغول صرف شام و گپ زدن با همكارانش گشت و سرانجام پس از متجاوز از هفت ساعت به مدينه رسيديم ، و بر هتل « الدخيل » ، مقرّ بعثه مقام معظم رهبري در آمديم .
ضمناً فراموش كردم كه ياد آور شوم ميان راه دو عدد صندلي اتومبيل كذايي شكست و ناگزير مسافران جمع و جورتر نشستند و خوشحال بوديم كه از محل هبوط جده بني آدم به مهبطِ وحيِ جدمان حضرت رسول ( صلي الله عليه وآله ) رسيديم .
به محض ورود بر هتلِ « الدخيل » در مدينه از مژده ورود حضرت حجّة الاسلام و المسلمين جناب آقاي محمدي ري شهري نماينده محترم مقام معظّم رهبري و سرپرست حجاج ـ حفظه الله تعالي ـ كه ساعاتي قبل از ورود ما به مدينه ، به اين شهر مقدس آمدند ، بسيار شادمان شديم ، و بر اثر خستگي و بي خوابي ناگزير گشتيم روز پنجشنبه 15/2/73 = 23 ذيقعده 1414ق . تا نيمروزِ آن بياساييم .
بعد از ظهرِ همين روز را با خوابيدن ، پشت سرنهاده تا براي تشرّف به بارگاه رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) با نيروي تازه و نشاطي كافي آمادگي يابيم . پس از لختي آسودن ، آماده شرفيابي به محضر آن حضرت شديم و پس از غسلِ زيارت ، به سوي حرم رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) از هتل ، كه فاصله آن تا حرم بسيار
|
151 |
|
كوتاه بود ، به راه افتاديم . در ميان راه با مردي سالمند برخوردم كه مرا چنان
در آغوش خود مي فشرد كه گويا سابقه ديرينه اي با من داشت . چنان مي نمود كه سالها مرا نديده و با ديدن من مي خواهد عقده خود را بگشايد . اشك ، ديدگانش را حلقه زده بود ، ومن مات و متحيّر از اين برخورد صميمي او به شگفت در آمدم ؛ چراكه اصلا او را نمي شناختم و با زبان عربي پس از تهنيت مي گفت :
« بايد خداي را سپاسگزار باشيم كه توفيقِ زيارتِ بارگاه نبوي را نصيبمان ساخت ؛ او اين جمله را چند بار تكرار كرد . وقتي در سيماي من آثار شگفتي و تحير را احساس كرد ، گفت : من از مردم « الجزاير » مي باشم و پياپي خداي را شكر مي كرد كه عيال او به سويش ـ كه در مسيرِ مخالفِ مسير من راه مي سپردند ـ بازگشت و مي خواست بگويد : برگرد به راه خود ادامه دهيم . اين مرد شريف كه پي برده بود ايراني هستم و نيز روحاني ، نمي خواست از من جدا شود . چهره اش به زبان حال گوياي اين مقال بود :
« دردي را كه پيش از انقلاب اسلامي ايران شما را رنج مي داد ، هم اكنون ما را در ميهنمان رنجه مي دارد و ما به خودمان نويد مي دهيم كه كشورمان مانند كشور شما در سايه پايمردي و فداكاري مردم الجزاير بتواند در آغوش اسلام و قرآن از عزّت و استقلال برخوردار گردد . با ديدگاني اشك آلود به خاطر اشاره عيالش مرا ترك گفت ، آنهم در حالي كه گويا نمي خواست از من جدا شود . »
راه را در سوي مسجدالنبي ادامه دادم ، وقتي به آن درآمدم كه دقايقي از اقامه نماز مغرب گذشته بود . خوشبختانه در داخل مسجد با حضرت حجّة الاسلام و المسلمين جناب آقاي محمدي ري شهري ( كه خدايش او
|
152 |
|
را به عنوان ياري دلسوز براي مقام معظم رهبري از توفيقات و تأييداتش بهره مند سازد ) روياروي شدم . و پس از احوال پرسي كوتاهي ، در سوي حرم ، شبستانهاي مسجد را پشت سرمي نهادم و پس از اقامه نمازِ مغرب و عشا و زيارت حضرت رسول و فاطمه زهرا ( صلوات الله و سلامه عليهما ) به هتل بازگشتم و فرداي آن روز را براي زيارت ائمه بقيع ( عليهم السلام ) در مدّ نظر گرفتم .
يكي از برادران گزارشي ارائه داد مربوط به سطح كوشش و فعاليتهاي دولتمردان سعودي در جذب افراد به آرمانهاي وهابيت . اينان بي دريغ از هر وسيله و ابزاري در دستيابي به هدفشان ـ كه تأييد مكتب آنها است ـ بهره مي جويند و با دستي گشاده و آغوشي باز از افرادي كه بي خبر هستند استقبال كرده و با استفاده از تطميع هاي مادي ، آنان را جذب مي كنند وچنانكه پيشتر اشارت داشتيم ، نشرياتي خرد و كلان و متنوّع براي تبليغ
|
153 |
|
وهابيّت به رايگان در اختيار افكار معصوم و دست نخورده زوار قرار مي دهند و صفحه پاكيزه ذهنِ آنان را با نقش هايي مُمَوَّه ، كه با تسويلات آميخته به ترفندها آنها را تصوير مي كنند ، مي آلايند و افكاري را در مغز آنها خوش نشين مي سازند كه بيرون كردن آنها سرقفليهاي گران و سنگيني را درخواست مي كند و نيز با بهره گيري از صدا و تصوير و راديو و
تلهويزيون ، راه را در جهت دستيابي به هدفشان آنچنان هموار مي سازند كه شكارهاي خود را در سرازيري سقوط به ژرفاي انديشه هاي ويرانگر و تفرقه انگيز وهابيت سوق مي دهند براي نمونه ، هم اكنون بيش از صد و اندي دانشجوي ماليزيايي در « جامعه المدينه المنوّرة » سرگرم تحصيل مي باشند كه هر كدام از آنها مي توانند مبلّغي مُولّدِ صدها تن ماليزيايي وهابي باشند ، و بايد بر اين شمار ده ها و بلكه صدها نفر ديگري از
|
154 |
|
دانشجويان ايراني ( از سيستان و بلوچستان ) و ساير كشورها را افزود كه اكثر قريب به تمام آنها مروّجاني سرسخت براي مكتب وهّابيت ، از اين دانشگاه به سوي كشور اسلامي سرازير خواهند شد ، و سيل آسا بنيادِ انديشه هاي تقريب ميان مذاهب را آسيب پذير خواهند ساخت ، و خطر وهّابيت براي دنياي اسلام ـ به قول يكي از اساتيد هوشمند و مطلع يمن ـ فزونتز و ضايعه آفرين تر از خطر صهيونيسم مي باشد .
از عرصات عرفات تا رمي جمرات
در عرفات :
* روز جمعه 30/2/73 هـ . = 1414 هـ . ق . ساعت شش بامداد بر اتوبوسي بدون سقف به عزم « وقوف در عرفات » درآمديم . درنگ آهنگان پوياي عرفان متشكّل از راكب و راجل ؛ سواره و پياده ، با كفش و پاافزار و يا برهنه پا و بدون كفش ، از زن و مرد ، پير و جوان تا نوجوان و خردسال ، با جامه هاي سپيد كه مردان را به دو قطعه پوشش نادوخته و برش نايافته ، نصيبي ديگر در لباس نبود راهِ ميان مكّه تا عرفات را ـ كه حدود بيست و پنج كيلومتر با مكّه فاصله دارد ـ طي مي كردند ؛ و چون سيلي موّاج در سوي عرفات روان بودند . وقتي انسان پيرامون خود را به نظاره مي گرفت ، مي ديد كه آسمان در اين مسير واژگون شده و سفيد جامگان به سان ستارگان و اختران سو سو مي زنند و رده هاي اتوبوسها كه حتي بر سقف بسياري از آنها اين افلاكيان خاك نشين جا خوش كرده بودند ، به مجرّه و كهكشان يا راهِ شيري بي شباهت نبود و انسان هر چند در زمين راه مي سپرد امّا گويا مي ديد زمين ، آسمان گشته و آسمان به زمين فروآمده ،
|
155 |
|
شب مهتاب و پرستاره و درخشاني را روز بر زمين رؤيت مي كرده و بر براقِ معراجي ملكوتي در محيط خاكي پرواز مي نموده است .
تراكم جمعيّت و وفور وسائط نقليه مآلا به وجود آمدن ترافيك ، هر چند گامهاي اين وسايط را لرزان و كند مي ساخت ، به گونه اي كه در نورديدن چنان مسافت كوتاه ، آنهم سواره ، دو ساعت فرصت را در كامِ خود مي بلعيد ؛ امّا منظره دل انگيز و روح افزاي محيط دور و نزديك چنان انديشه ها را به خود مشغول مي ساخت كه طول مدّت براي ما به قدري ناچيز مي نمود كه گويا دقايقي بيش نيست كه ما آنها را پشت سر نهاديم . به صحراي عرفات رسيديم و پس از اندكي استراحت با تدابير بخردانه كاركنان كاروانِ آقاي محمّد عبداللهي ـ حفظه الله تعالي ـ بساطِ صبحانه را گسترده يافتيم و ما تازه از راه رسيده ها احساسمان چنان بود كه هواي عرفات امسال گرمتر از سال پيش مي نمايد ؛ امّا نه چنين بود ، بلكه ابر غليظي كه آسمانِ عرفات را مي پوشاند ، فضا را دمق كرده و تفتانيده است ، كه ريزش عَرَقِ فراواني را به علّت فقدانِ باد و نسيم براي پوش نشينان موجب گشته بود .
روز گرانبهايي كه با وقوف و درنگ انديشمندانه و سازنده ، مي توانست دگرگوني طراوت آفريني را در روحيه واقفان پديد آوَرَد .
براي اين درنگ انديشمندانه ، به رهنمودي از سخنان معصومين و اولياء الله احساس نياز مي شد ؛ لذا با تدابير نماينده محترم مقام معظم رهبري حضرت حجّة الاسلام والمسلمين جناب آقاي محمّدي ري شهري ، گنجورِ نگاهبان آواي الهي و حافِظ قرآن كريم و سخنان مولاي مؤمنان حضرت علي ( عليه السلام ) جزوه چاپي « زيارت آل ياسين » ـ كه داراي ترجمه فارسي زيرِ سطور بوده ـ در اختيار اكثر قريب به تمام حاضرانِ در
|
156 |
|
اين نشست كريم و آبرومند قرار گرفت كه پس از چندي چنانكه اشاره خواهيم كرد زمزمه دسته جمعي حاجيان ، هماهنگ با صداي خوش كسي كه اين زيارت را مي خواند آغاز شده و ادامه يافت . برنامه به اين صورت بود كه :
حدود ساعت ده و چهل و پنج دقيقه بامداد همين روز ، آقاي مرتضايي فر اعلام كردند ، پيش از ظهر با تلاوت قرآن كريم توسّط آقاي رضائيان ، قاري منتخب و گزيده قرآن كريم طليعه برنامه هاي ديگر افتتاح خواهد شد . پس از تلاوتِ آياتي چند ، مديحه سرايي و رثاءِ اهل البيت ( عليهم السلام ) توسّط آقاي شمسايي كه علي رغم خستگي با صداي خوش و آميزه اي از حزن و اندوه انجام گرفت و دلها را براي خواندن زيارتِ وارث آماده ساخت تا در چنين جايگاهي مقدّس ، قلوب اهل اين محفل براي دريافت رحمت الهي شايستگي يابد . در هيچ موقفي از يادكردنِ حضرت امام راحل ـ قدّس الله تعالي سره القدوسي ـ كه چنين بركات روحي و معنوي و زلال و پاكيزه را مديون انديشه هاي والا و پايمردي حضرت ايشان هستيم ـ دريغ نمي شد و بدينسان مردم سخاوتمندانه و از جان و دل براي سلامت و توفيق و عزّت و طول عمر رهبر عظيم الشأن خود ، فقيه عالي مقام حضرت آية العظمي خامنه اي ـ متّع الله المسلمين بطول بقائه الشريف ـ دعا مي كردند .
و آقاي شمسايي اذهان را در دعا به سوي اين دو بزرگوار كه حقّ بسيار بزرگي بر امّت ام القري اسلام و ساير امم به پاخاسته دارند ، معطوف مي ساختند . در همين لحظه كه مشهودات و مسموعات خود را مي نگارم ، آقاي رضاييان آياتي كه با حج پيوند دارد تلاوت كرده و نوبت را در اختيار آقاي شمسايي قرار داده تا با مديحه و رثاي رساي خود مستمعان درنگ
|
157 |
|
آهنگ را در فضايي ملكوتي رهنمون گردد ؛ و رقّت و انعطافي در درون آنها براي پذيرش رحمت واسعه الهي به هم رسانَدْ . در محيطي كه قطب دايره امكان حضرت ولي عصر ـ عجّل الله تعالي فرجه الشريف ـ را قطعاً بدان التفات و عنايت و حضور و قربي است ، و آنچنان در كنار اين سرزمين و پهنه كه يادگارهاي با ارزشي را در دل خود نهفته دارد ، به عاشقان ابا عبدالله الحسين نزديك است كه آقاي شمسايي فراق از آن حضرت را براي شيدايانِ ديدارش بازگو مي كرد ؛ و به ريزش بي دريغ اشك ديدگانشان تداوم مي بخشيد .
شمسايي مي دانستند آفتاب وجودِ مباركِ آن حضرت بر قلوب اين دلدادگان ، پرتو افكن است و اين مهر بي غروب ، حاضر و ناظر مي باشد . امّا فزوني قربش ناله و بانگ اين مداح پاك نهاد را از نهادش بر مي آورد و فريادِ « يابن الحسن » او ـ كه هر از چندي تكرار مي شد ـ قلب آدمي را تا ژرفايش گدازه مي ساخت و سينه سوزان چادر نشيان را گداخته تر ساخته و طوفاني از اشك را در ديدگانشان برپا مي كرد .
روز شهادت حضرت مسلم بن عقيل ، نماينده سالار شهيدان بود ، بايد خاطره شهادتِ جانسوزِ اين پيشاهنگ شهداي كربلا در اذهان تجديد مي شد . مداح مخلص ما در اين باره پس از آن كه در فراق حضرت ولي عصر ـ عجّل الله تعالي فرجه الشريف ـ فغان از خيام نشينان برگرفت ، با ذكر مصيبت حضرتِ مسلم بن عقيل غمها را طراوت فزونتري بخشيد تا زيارتِ وارث و زيارتِ آل ياسين با قلوبي گشاده و گشوده مواجه شده و پذيراي مهر بي كران الهي گردد .
نمازِ جماعت روز نهم ذي حجّه به امامت حضرت حجّة الاسلام و المسلمين جناب آقاي محمّدي ري شهري نماينده مقام معظّم رهبري در
|
158 |
|
بعثه حج اقامه شد و مردم پس از صرف ناهار ، لختي بياسودند و نويد دادند مراسم دعاي عرفه رأسِ ساعتِ چهار بعد از ظهر توسّط حضرت حجّة الاسلام والمسلمين جناب آقاي حاج شيخ حسين انصاريان ، خطيب دانشور و سخندان پارسا و با تقوا اجرا خواهد شد . امّا گويا به اشاره مردم كه خواندنِ دعاي عرفه را بر آسودن و آلودن خود به خواب ترجيح مي دادند . مقدّماتِ قرائت اين دعاي عالي المضامين رأس ساعت سه و نيم پس از ظهر آغاز گشت .
بنا بود آقاي روغني ، قاري عزيز قرآن كريم تلاوت قرآن را به عهده گيرد ، ليكن شايد به علّت مساعد نبودن حالشان آقاي هروي قاري برجسته ديگر ، آيه : { أجعلتم سقاية الحاج وعمارة المسجد الحرام . . . } و آياتي چند پس از آن را تلاوت كرد .
مهر تابان ، حرارت و تابش خود را با دست و دل بازي و سخاوتمندي بر چادرها ارزاني مي داشت و غير مستقيم عطاياي خود را عادلانه ميان پوش نشينان توزيع مي كرد و اندام آنها از فرق سر تا نوك پا به اين حرارت با فرو ريختن عرق از مسامات پوست ، پاسخ مثبت مي داد . عاشقان امام حسين در چنين هوايي تفتيده و سوزان با قلبي سرشار از سوز و گداز مراتب ارادت و وفاداري خود را به آن حضرت و آرمان مقدّسش نشان داده و از اين وضع فرساينده ، شكوه اي اظهار نمي كردند . آري در چنين اوضاعي مردافكن ، كمترين گله اي نداشتند تا بتوانند دعايي كه آن حضرت در كوچش خود از مكّه تا وعدگاه عرصاتش در كربلا در اين سرزمين مقدّس ( عرفات ) خوانده ، بازگو سازند و زماني را به ياد آورند كه آن حضرت در اين بيابان آواره بود و با اهل و عيال خويش در چنان روزي با خدا راز و نيازي شگفت آور داشت و همه صنع عجيب الهي را در
|
159 |
|
خلقت آدمي با حضرت باري تعالي در ميان مي گذاشت و با برهاني كه از آن صديقين است خود را در محضر الهي مي يافت و به سان پدر بزرگوارش كه مي گفت « يا مَنْ دلَّ علي ذاته بذاته » ( آفتاب آمد دليل آفتاب ) به شهودي توفيق يافت كه از شهادتي و شهودي در كربلا سر برآورد كه حضرت ولي عصر ـ عجّل الله تعالي فرجه الشريف ـ آن حضرت را به عنوان سند قرآن و بازوي اسلامي مي شناساند ، قرآن و اسلامي كه به سوي توحيد و يكتا پرستي و برائت از شرك نشان رفته بود و فداكاري آن حضرت را گوياترين شاهد براي عرفان و شهودش در عرفات بود .
پس از رثاي آقاي شمسايي ـ ابقاه الله تعالي ـ حضرت حجة الاسلام والمسلمين جناب آقاي محمّدي ري شهري ، نماينده محترم مقام معظّم رهبري و سرپرست حجاج ـ ايّده الله تعالي بمنه للسداد و الصوب ـ قبل از شروعِ دعاي عرفه ، با سيمايي كه كدورت و غم و اندوه در آن به خاطر سد و حصري كه برائت ستيزان در اجراي مراسم برائت در روز ششم و هفتم ذي الحجّه در مكّه به وجود آوردند ـ از آن كاملا پديدار بود ، خطابه اي پر مايه و محتوا ايراد كردند ، نخست به اهميت دعا در اين سرزمين مقدّس اشارتي داشتند مبني بر اين كه بايد از خداي بزرگ امري سترگ را در خواست كرد ؛ دعايي در خور عظمتِ الهي كه اگر از جان و دل برخيزد پاسخ مثبت را به دنبال خواهد داشت ، نبايد در چنين فرصتي گرانبها و چنين پايگاهي والا با خداي رحمان درخواستهايي فرومايه و مادّي و دنيوي را در ميان گذاشت ؛ چرا كه چنين درخواستهايي از اهتمامهايي خرد و ناچيز حكايت مي كند و بايد با همّتي والا حاجاتي بس پر ارزش و گرانبها را به پروردگاري عرضه داشت كه سراسر جهانِ وجود و عوالم محسوس در برابر عظمت قدرت و عطايايش چون نمي در مقايسه با يم و
|
160 |
|
يا قطره اي در كنار اقيانوس است .
حضرت آقاي محمّدي ري شهري يادآور شدند : اين سكوتِ اجباري حُجّاج ايراني ، خود حِجاج و احتجاج و فريادي را دنبال مي كند مبني بر اين كه مسلمين بيش از هر زمان ديگري از مشركين بيزارند و استكبار جهاني بايد به هوش باشد كه اين آتش نهفته در ميان خاكستر ، نه تنها به خاموشي نمي گرايد ؛ بلكه روزي آنچنان لهيب و زبانه مي كشد كه خرمن وجود استكبار را به مشتي خاكستر تبديل مي كند ، اين خموشي كه جبراً در سرزمين مكّه از سوي حجاج ايراني احساس مي شود فريادي رعدآسا را به دنبال دارد كه هر چه بر مقدار اين خاكستر بيفزايند ، گداختگي آن بسيط عالم را فرا گرفته و جهان استكبار را دستخوش سقوط از عرش قدرت خود خواهد ساخت .
مگر اينان كه بر اريكه حكومت بر مسلمين تكيه زدند تاريخ را ناديده مي انگارند و عقلشان را از تفكّر تهي ساخته اند كه پرده هاي رقيق ابهام آفريني به يكسو نهاده خواهد شد و چهره حقيقت ، خودنمايي خواهد كرد و ايمانِ به حقيقت را نمي توان از قلوب چنان مردمي كه يكتاپرستي تا اعماق نفوسشان نفوذ دارد ، سترده ساخت ، هر چند ابرهاي متراكم و تيره ترفندهاي استعماري در فرصتي كوتاه از روزگار پوشش و نقابي بر چهره خورشيد حقيقت مي افكند ؛ امّا حرارت آن به تدريج اين ابرهاي ابهام را ذوب كرده و خورشيد حقيقت در نبرد با ظلمت و فرياد برائت از شرك ، آنچنان چهره مي گشايد كه همه انسانهاي جوياي حقيقت را با خود هم آوا ساخته و كاخ سفيد واشنگتن را به سياه چالي براي دفن جثّه استعمار مبدّل مي سازد .
آري ، فرياد برائت بسيط جهان را زير پوشش مي گيرد و ستم هايي كه
|
161 |
|
بر مردم رفته است انتقامي بس دردناك و جهان شمول را با قيام حضرت ولي عصر ـ عجّل الله تعالي فرجه الشريف ـ دامنگير ستمگران فزون طلب و خودكامه خواهد ساخت .
آنگاه آقاي ماه رخسار با صدايي بسيار خوش ، حضرت ولي عصر را مخاطب قرار داد و اشعاري آبدار و سرشار از تمثيل را در باره آن حضرت با الحان زيبا سرودن آغاز كرد و به ذكر مصيبتِ سالارِ شهيدان ، رثاي خود را به پايان برد .
حضرت حجّة الاسلام والمسلمين آقاي حاج حسين انصاريان ، چون سال پيش خواندن دعاي عرفه را به عهده داشت و با چاشني هايي كه ضمن ترجمه فارسي بر قسمتهايي از اين دعا از خود مي افزود و آن را با گريستن رونق مي بخشيد . نا له از مردم مي گرفت و با كارآيي ويژه خويش در ذكر مصائب اهل البيت و تضمين نكات عرفاني قلبها را از مهر الهي و اميد به رحمتش سرشار مي ساخت ؛ و نوميديها را از سرّ و ضمير آنان مي سترد و بارقه هايي در دلها به هم مي رساند كه گويا با گريه و انابه به درگاه الهي شخصيّت روحي آنها تجديد شده و چنان است كه تازه از مادر پاك و پاكيزه به دنيا آمده و تولّدي نو را براي خود به ارمغان آورده اند و اين اشكهايي كه گذشته هاي تيره و ابرهاي متراكم ذنوب ، بدانها بارورشده وجود آنها را شستشو داده و تطهيرشان كرده است ؛ و از آن پس چادرنشيناني كه به چنين توبت و انابتي توفيق يافتند و نصوحانه و عزم بر پايداري و نستوهانه در برابر مكايد شيطاني ، بازگشتِ عميق خود را به حضرت باري تعالي اعلام نمودند . حسّ مي كردند اوزار و اثقالِ گناه از دوش آنها برداشته شده و خويشتن را سبكبار و سبكبال براي اوج گرفتن به ملأ اعلي مي يافتند . هر چند آقاي انصاريّان در سال گذشته آنچنان در
|
162 |
|
خواندن دعا سنگ تمام گذاشته بود كه خياميان عرفات ناله شان عرشيان را موجب اغتباط مي گشت ؛ و فراموش نمي كنم كه در نهم ذي حجه سال پيش چنان شور و حالي براي پوش نشينان حرم امنِ الهي آفريد كه براي من كه هشت بار صحراي عرفات را درك كرده ام ، بي نظير مي نمود و امسال نيز خالي از رونق نبود ؛ امّا به علّت ضيق مجال ، بيت القصيدهاي دعا كه گزارشهايي جالب را مي طلبيد ، ناگزير بدون گزارشي در خور برگزار شد .
به سوي مشعر :
* پس از اقامه نماز جماعت مغرب و عشار توسّط آية الله جنّتي ، خيمه ها در شب دهم ذي حجّه فروهشته گشت و بساط عرفات بر چيده شد تا راه مشعر را سواره در پيش گيريم . شب را ميان دو اتوبوس در
|
163 |
|
سرزمين مشعر اتراق كرديم و فرشهاي زمخت نايلوني كه تن و اندام آدمي را با لحظه اي نشستن و يا خواب و آرميدن ، حكاكي مي كرد و نقوش جالب بر پوست و گوشت آدمي چون نقوش بافت زنبيل و سبد ، موقّتاً به يادگار مي گذاشت ، ميان دو اتوبوسي گستردند . پس از آن همراه دوستِ بزرگوارمان آقاي لاريجاني با حمايلي كه در برگرفتيم ، سنگريزه فراواني بيش از حدّ نياز در رمي ، در انبان اين حمايل فراهم آورديم فرشي رقيق از ميان ساك بيرون آورده و بر روي فرشهاي گسترده خشن افكنديم تا بستر خواب را تجهيز كنيم . هر چند بدن لاغر و استخواني من زمختيِ بستر را تحمّل نمي كرد ، آن هم متّكايي از ساك دستي كه اشياي سفت و زمخت و غير قابل انعطافي را در بطن خود داشت . با چنان متّكا و چسان بستري آهنگ خواب نموديم . از آن سوي اتوبوس كه زمين به طرفِ ما داراي شيب و سرازيري بود ، مسافرانِ آفريقايي و حجاج ديگر در پناه اتوبوس جاي مناسبي بدور از انظار براي قضاي حاجت يافتند و فضاي زير اتوبوس را با پيش آب و پس آب ، معطر ساخته و نسيم آن نيز مشام ما را نوازش مي داد ! سيلان و جريان آب غساله و پيش آب از زير اتوبوس در سوي قسمتي كه ما سر را بر روي ساك به عنوان متّكا آشنا ساخته بوديم ، پيشروي مي كرد ؛ و امكان داشت اگر خوابِ ما كمي بيشتر به طول مي انجاميد از فرق سر تا نوك قدم با پيش آب و غساله هاي در حال جريان ، غرقه شويم .
آقاي لاريجاني چند بار مرا از خواب بيدار كرد كه سيل غساله ها در زير اتوبوس در حال پيشروي است ! خواب سنگينِ مرا گوش شنوايي براي هشدار ايشان نبود ؛ و همينگونه خستگي راه كه از عرفات تا مشعر ـ هر چند سواره و مقداري پياده با كوله باري سنگين طي شد ، به من
|
164 |
|
مجال نمي داد كه به خيزش از بسترم روي آورم . اما خم شدم ديدم غساله ها گام به گام آنچنان در سوي فرش و بسترم نزديك شده كه اگر دقايقي بيشتر درنگ كنم ، كار به جايي باريك مي رسد . و لذا فرار را بر قرار ترجيح دادم و بساط خود را بر چيده و از كنارِ اتوبوس به سوي جايي كوچيدم كه از هجوم تعفّن و رطوبت پيشاب چنين زوار بي خان مان در امان باشم .
يكي از پروژه هاي دولتمردان سرزمين حجاز را در مزدلفه و مشعر به خوبي مي توان شناسايي كرد كه چسان زوّار پاكدل در تنگناهاي كمبود خدمات ، به چنين ورطه اي اشمئزازآور دچار مي آيند . من هيچ تقصير و كوتاهي براي زوّاري اين چنين قائل نيستم . « گفت جرم راه رفتن نيست ، ره هموارنيست » . تا كي بايد اين اوضاع و مناظري شرم آور براي مسلمين در
|
165 |
|
تداوم خود تركتازي كند و آبروي زوّار بيت الله الحرام را در ديدگاه بيگانگان خدشه دار سازَد ؛ مناظري كه نه در يكي و دو جا و چند جا ، بلكه در همه مواقف و گوشه و كنارهاي مختلفِ منطقه حرمين به چشم مي خورد ؛ و متوليان امور بسيار خونسرد و بي اعتنا و با بي تفاوتي از كنار آنها مي گذرند .
آهنگ در سوي منا :
نمازِ بامدادان اقامه شد و به تدريج بايد عازم منا شويم ؛ و پس از طلوع آفتاب بر مرز اين سرزمين درآييم . بر اتوبوس سوار شديم امّا راننده ماهر و راه آشنا ! اتوبوس را در مسيري قرار داد كه پس از طي چند قدمي گامهايش متوقّف ماند و با راه بنداني مواجه شد كه راه پس و پيش را بر آن مسدود مي ساخت . اگر بي گذر به آب نمي زد ، ناگزير نمي شديم راجلا و با پاي پياده راه مشعر تا چادرهاي منا را طي كنيم ؛ ولي ندانم كاريِ اين سائق مصري مدّتها ما را در اتوبوس معطّل نگاه داشت ؛ اتوبوسي كه به علّت مسدود بودن راه قريب به يكساعت در جاي خود ميخكوب شده بود . خواه و ناخواه به پياده روي تن داديم و كوله بار نسبتاً سنگين را با دو دست در آغوش گرفته و چون شب را تا حدودي قابل توجّه استراحت كرديم با چالاكي و اندكي سريع ، مشعر را پشت سر نهاده و راه به سوي منارا درنورديديم و چادر محلّ اقامت را پيدا كرديم و به صرف صبحانه در وقت مناسبش نائل آمديم !
بايد يادآوري كنيم راه عرفات تا مشعر به آساني سواره طي شده بود كه ساعت هشت شب به مشعر رسيده بوديم ؛ امّا راه مشعر تا منا علي رغم آن كه نزديك بود در مدّتي نسبتاً طولاني آنهم با پاي پياده طي شد .
|
166 |
|
قريب به يك مليون زوّار و يا متجاوز از آن ، در حج امسال در حرمين حضور به هم رسانده بودند ؛ و بايد سرزمين منا در چنين ايّامي پذيراي آنها باشد . اگر تدابيري به كار گرفته شود مي توان شرايطي را فراهم ساخت كه با وضع بسيار آبرومندي كه حيثيّت اسلام را در جهان بالا برده و به عنوان
تجمّعي سازنده و الگو پرداز انظار انسانها را به خود معطوف سازد ، اين مراسم جاذبه اي براي گرايش آنها به تعاليم اسلامي بيافريند . امّا با شرايط كنوني و مناظري كه احياناً وهن آور و آميخته با خشونتهايي كه در تمام انواع مراسم به چشم مي خورد و قطعاً تعمّدي مزوّرانه در كار است ، كارآيي مراسم حج در نازل ترين سطح خود گرفتار نارسايي است ؛ به ويژه آن كه مراقبت هاي به اصطلاح امنيّتي ، مانع از آزادي حجاج در تبادل افكار و بازگو كردن دردهايي است كه قرنها است مسلمين را شكنجه مي دهد و
|
167 |
|
آنان را در شرايطي از نظر قدرت و توان اقتصادي و سياسي و اجتماعي ، راكد و عقب افتاده نگاه داشته كه هرگز اسلام را با آن سازشي نيست و مسلمين را با چنان سرافكندگي و خواري و شكست و هزيمت ، پيوند و خويشاوندي با اسلام نمي باشد ؛ چرا كه : « الإسلام يَعْلُو ولاَ يُعْلي عَلَيْه » .