بخش 5
سیمای ائمه معصومین بقیع (علیهم السلام) امام حسن مجتبی (علیه السلام) امام سجاد (علیه السلام) امام باقر (علیه السلام) امام صادق (علیه السلام) فاطمه زهرا (علیها السلام) سیمای وهابیّت
93 |
سيماي ائمه معصومين بقيع (عليهم السلام)
بقيع در مجاورت حرم شريف نبوي (صلّي الله عليه وآله) ، زميني مقدس و مطاف ملائكه الهي است ، چه آنكه گوهرهايي تابناك را در خود نهفته دارد .
* امام حسن مجتبي (عليه السلام)
* امام سجاد (عليه السلام)
* امام باقر (عليه السلام)
* امام صادق (عليه السلام)
گو اينكه ديگراني نيز همچون : همسران ، دختران ، عمه ها و برخي اصحاب و ياران پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و نيز تعدادي از شهداي بدر و اُحد ، فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين (عليه السلام) ، امّ البنين مادر حضرت عباس (عليه السلام) ، و . . . نيز در اين زمين مقدس مدفونند . و همين مكان مقدس روزگاراني شاهد اشك هاي مظلومانه فاطمه (عليه السلام) بود و لقب « بيت الاحزان » را به خود اختصاص داد . و به احتمالي حرم بقيع جسم آزرده دختر پيامبر را نيز ميزبان باشد .
اكنون در اين فصل از نوشتارمان مروري بر زندگي ائمه بقيع ( عليهم السلام ) خواهيم داشت .
* * *
94 |
* امام حسن مجتبي (عليه السلام) :
نام او حسن ، كنيه اش ابو محمد و القابش : سيّد ، سبط ، امين ، حجت ، نقي ، زكي و مجتبي است .
* در نيمه رمضان سال سوم هجري قمري متولد شد و پيامبر به امر الهي وي را « حسن » ناميد .
* مورد عنايت خاص پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بود . به برخي سخنان حضرت (صلّي الله عليه وآله) در باره وي اشاره مي كنيم :
* اللهم اني احبه . فاحبّه و احبّ من يجبه .
* من احبني فليحب الحسن .
* ان الحسن ريحاني في الدنيا .
* ان الحسن اعطي من الفضل ما لم يعط احد من ولد آدم ما خلا يوسف .
* من سره ان ينظر الي سيد شباب اهل الجنة فلينظر الي الحسن .
البته در رواياتي نيز قرين برادر ارجمندش امام حسين (عليه السلام) به بزرگي و فضايلي چند ياد شده است .
* آياتي كه در شأن خمسه طيّبه است ، گوياي عظمت امام مجتبي (عليه السلام) نيز هست .
* در كودكي بعنوان عضوي رسمي در حادثه مباهله شركت جست و البته كه كودكي مانع نيست . ( يا يحيي خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبّياً ) . « مريم : 12 »
* چندين بار اموالش را در راه خدا تقسيم نمود .
* بارها پياده به مكّه معظمه مشرف گرديد .
* با مادرش غذا نمي خورد ، چرا ؟ فرمود : « اخاف ان آكل شيئاً سبق اليه نظرك فاكون عاقّاً لك » .
* هنگام وضو و نماز رنگ چهره اش متغير مي شد و بدنش به لرزه مي آمد و از خوف خدا مي گريست و در هنگام نماز ، مي فرمود :
95 |
الهي ضيفك ببابك يا محسن قد اتاك المسيئ . الهي عبدك ببابك ، فقيرك ببابك .
* بسيار حليم ، بردبار و شكيبا بود و كظم غيظ مي نمود « داستان شخصي كه به حضرت ناسزا گفت و با ديدن برخورد حضرتش گفت : الله اعلم حيث يجعل رسالة » گواه است .
* در هنگام تلاوت قرآن هرگاه به خطابات « يا ايها الذين آمنوا » مي رسيد مي فرمود : « لبيك اللهم لبيك » .
* حضرت گاه سخت مي گريست علت را مي پرسيدند . مي فرمود : انما ابكي لخصلتين : « لهول المطلع » و « فراق الاحبّة » .
طواف را و به نقلي اعتكاف را ترك و به خارج مسجد رفت ، علت را پرسيدند فرمود : براي قضاي حاجت مؤمن مي روم ؛ زيرا پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرموده :
« من ذهب في حاجة اخيه المسلم فقضيت حاجته كتبت له حجة و عمرة و ان لم تقض له كتبت له عمرة » .
* دوران امامت حضرت (عليه السلام) :
* حضرت در سن 37 سالگي و با شهادت پدرشان در 21 رمضان سال چهلم هجري به امامت رسيد .
* در روز شهادت ، حضرت خطبه اي خواندند و در آن با استناد به :
* حديث ثقلين
* آيه اولي الأمر
* آيه مودّت
و با اشاره به شهادت پدربزرگوارشان به حساسيت شرايط اشاره و مراسم بيعت با حضرت انجام گرديد .
* اساس بيعت حضرت بر اين انجام گرفت كه با هر كه حضرتش صلح نمود ، صلح كنند و با هركس جنگيد ، بجنگند .
* بلاد مختلف تسليم بيعت شدند به استثناء شام كه نه تنها معاويه بيعت را نپذيرفت بلكه به گسيل داشتن جواسيس نيز پرداخت .
96 |
* نامه هاي متعدد ميان امام مجتبي (عليه السلام) و معاويه مبادله گرديد . گويي معاويه در انديشه « بيعت گرفتن » بود نه « بيعت نمودن » .
* امام مجتبي (عليه السلام) با شرايط خاص روبرو بودند كه اين شرايط زمينه ساز معاهده صلح گرديد . آنها عبارتند از :
* رفاه طلبي مردم .
* بي تفاوتي آنان نسبت به مصالح اسلام .
* طولاني شدن جنگ هاي عصر اميرالمؤمنين (عليه السلام) .
* نارضايتي بسياري مردم از تبعات جنگ هاي گذشته .
* وجود تفاله هاي خوارج و . . .
* فتنه سازي و شايعه پراكني دستگاه معاويه .
* توطئه ترور حضرت . تا جايي كه حضرتش زير لباس زره مي پوشيد .
* سست شدن همراهان و كم لطفي دوستان .
* خيانت فرماندهان عاليرتبه نظامي تحت الأمر حضرت .
و عوامل و انگيزه ها و زمينه هاي ديگري كه در تصميم گيري امام نقش داشت . علاوه بر آنكه :
* صلح در همه جا عيب و ضعف نيست بلكه يكي از اصول اساسي مبارزه است و در تاريخ سياسي اسلام سابقه داشته است . مانند : صلح حديبيه ـ معاهدات مدني پيامبر ـ موضعگيري صلح جويانه حضرت علي (عليه السلام) در بخش عمده زندگي سياسي اش و . . .
* پاسخ تدبير ، تدبير و پاسخ شمشير ، شمشير است « شرايط عصر امام مجتبي و نيز خصوصيات دشمن مقابل با ديگر عصرها متفاوت بود » .
جنگ امام مجتبي (عليه السلام) مساوي بود با از بين رفتن نيروهاي ذخيره ؛ مثل امام حسين (عليه السلام) و حضرت عباس و . . .
* موادي كه در معاهده ثبت شده ، با درايتي خاص تنظيم گرديد بگونه اي كه اگر عمل مي شد به زيان معاويه بود و حال كه عمل نشد ، تا به امروز تاريخ ، معاويه را
97 |
محكوم و نكوهيده انديشه هاي آزاد و آزاده است .
* مواد قرارداد صلح :
* معاويه به كتاب و سنت عمل كند .
* وليعهد و جانشين معين نكند .
* ماليات كوفه براي خاندان شهدا باشد .
* به علي (عليه السلام) ناسزا گفته نشود .
* مردم و بويژه ياران امير (عليه السلام) در امان باشند و به كينه ها و ديرينه ها مؤاخذه نشوند .
* بر ضد امامين هُمامين حسن و حسين ( عليهما السلام ) توطئه اي صورت نگيرد .
معاويه ضمن يك سخنراني در كوفه ماهيت خود را افشا نمود و بر اين نكته تأكيد داشت كه در انديشه اسلام و مسلمين نبوده است و تنها براي او « حكومت » مفهوم دارد و بس . و به مرور زمان چهره اش روشن تر گرديد ؛ زيرا با تمام توان در نقض مواد فوق كوشيد . جانشين معين كرد ، سبّ علي (عليه السلام) را رواج داد ، ياران حضرت را در تنگنا قرار داده و رنج و شكنج و تبعيد و به شهادت رساندن را سرنوشت آنان ساخت و بالأخره خودش امام مجتبي (عليه السلام) را و وليعهدش امام حسين (عليه السلام) را به شهادت رساندند .
* مورخين نوشته اند : وقتي خبر شهادت امام مجتبي (عليه السلام) توسط همسرش و به تحريك معاويه ، به معاويه رسيد ، به سجده افتاد و . . . خرَّما ساجداً و كبَّر . فكبَر اهل الشام لذلك التكبير ر يكي از زنان گفت چرا تكبير گفتي . پاسخ داد : « استراح قلبي » .
* شهادت حضرت در هفتم و يا بيست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم و در سن 47 سالگي بوقوع پيوست .
* ابن عساكر در مورد مراسم تشييع جنازه حضرت مي گويد : « لو طرحت ابرة ما وقعت الا علي الانسان » .
98 |
* ابن شهرآشوب مي گويد : امام حسين (عليه السلام) بدن حضرت را داخل قبر گذارده و اشعاري خواندند از جمله :
ءَادهن رأسي ام اطيب محاسني * * * ورأسك معفور و انت سليب
بكائي طويل و الدموع غزيرة * * * وانت بعيد و المزار قريب
* جناده در هنگامه شهادت حضرت به محضرش شرفياب گرديد ، حضرت در حالي كه طشت در پيش روي داشتند ، به جناده فرمودند : « ما منا الاّ مسموم أو مقتول » . از حضرتش درخواست موعظه نمودند . امام پيامي دادند پايان بخش زندگي حضرت بدان اشاره داريم :
« استعد لسفرك و حصل زادك قبل حلول اجلك و اعلم انك تطلب الدنيا و الموت يطلبك و لاتحمل همّ يومك الذي لم يأت علي يومك الذي انت فيه و اعلم انك لاتكسب من المال شيئا فوق قوتك الا كنت فيه خازنا لغيرك و اعلم ان في حلالها حساب و في حرامها عقاب و في الشبهات عتاب . . . و اعمل لدنياك كانك تعيش ابدا و اعمل لآخرتك كانك تموت غداً و اذا اردت عزاً بلا عشيرة و هيبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصية الله الي عزّ طاعة الله » .
* * *
يادآوري : مطالب مربوط به زندگي امام مجتبي (عليه السلام) از كتابهاي بحارالأنوار ، ج 43 و 44 ـ مناقب ابن شهرآشوب استفاده گرديده بود .
* امام سجاد (عليه السلام) :
* نام او علي ، كنيه اش ابوالحسن ، لقبش سيد العابدين ، زين العابدين و سجاد است .
* حضرت در پنجم شعبان سال 38 هجري قمري بدنيا آمدند و در 25 محرّم سال 95 از هجرت در سن 57 سالگي رحلت فرمودند .
99 |
* عن ابيعبدالله (عليه السلام) كان أبي يقول : كان علي بن الحسين اذا قام الي الصلاة كانه ساق شجرة لايتحرك منه شيئ الا ما حركت الريح منه . « بحارالانوار ، 46/64 »
* قيل للزّهري : من ازهد الناس في الدنيا ؟ قال علي بن الحسين (عليه السلام) .
* در روايت است كه : اذا كان شهر رمضان لم يتكلم الا بالدعاء و التسبيح والاستغفار و التكبير . « بحار الانوار ، 46/65 »
* جاريه اي ظرف آب را روي صورت حضرت افكند و صورت حضرت جراحت برداشت . حضرت نگاهي كردند . او بلافاصله گفت : ان الله يقول : والكاظمين الغيظ . فقال لها قد كظمت غيظي . قالت والعافين عن الناس . قال لها قد عفي الله عنك قالت : والله يحبّ المحسنين قال اذهبي فانت حرّة . « بحار ، 46/68 »
* عن ابيعبدالله (عليه السلام) قال : حجّ علي بن الحسين (عليه السلام) علي راحلة عشر حجج ما قرعها بسوط . « بحار ، 46/71 »
* طاووس يماني نقل مي كند : صداي شخصي را در كنار خانه كعبه شنيدم كه سخت مي گرييد تا آنكه بيهوش بر زمين افتاد . نزديك شدم و ديدم امام سجاد (عليه السلام) است . سر مباركش را بر زانوان نهادم و اشك ريختم تا آنكه حضرت به هوش آمد و فرمود :
من الذي اشغلني عن ذكر ربي ؟ فقلت انا طاووس . يابن رسول الله ما هذا الجزع و الفزع و نحن يلزمنا ان نفعل مثل هذا و نحن عاصون ، جانون . ابوك الحسين بن علي و امك فاطمة الزهراء و جدّك رسول الله (صلّي الله عليه وآله) قال : فالتفت اليّ و قال : هيهات هيهات يا طاووس . دع عني حديث ابي و امي و جدّي خلق الله الجنّة لمن اطاعه و احسن و لو كان عبداً حبشياً و خلق النار لمن عصاه و لو كان ولدا قرشيّاً اَما سمعت قول الله : فاذا نفخ في الصور فلا انساب بينهم يومئذ . « بحار ، 46/82 »
* قال ابو جعفر (عليه السلام) : ان اباه علي بن الحسين (عليه السلام) قاسم الله ماله مرتين .
« بحار ، 46/90 »
100 |
* كان (عليه السلام) يحمل جرب الدقيق ليلاً علي ظهره يعطيه فقراء اهل المدينه .
« مدرك سابق »
* در ماه رمضان لغزشهاي كارگزاران خود را يادداشت مي نمود و روز عيد فطر ابتدا به آنها تذكر داده ، آنگاه همه را مورد عفو خويش قرار مي داد . و از آنان مي خواست كه دعا كنند تا خداوند از تقصيرات حضرت بگذرد . « اعيان الشيعه »
* امام سجّاد (عليه السلام) در جريان عاشورا حضور فعال داشت . چه آنكه ضمن حفظ و ايفاي مسؤوليت امامت به رسوا سازي حكومت خونخوار بني اميه و افشاي عوامل جنايت به شهادت رساندن ابيعبدالله و ياران باوفايش پرداخت . گاه با سخنراني و گاهي با گريه حقايق را به مردم تفهيم مي نمود . از جمله در مسجد اموي شام سخنان خود را با اين فراز آغاز نمود :
يا ايها الناس اعطينا ستا و فضلنا بسبع . اعطينا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و الشجاعة و المحبة في قلوب المؤمنين و فضلنا بان منا النبي والصديق والطيار و اسدالله و اسد رسوله و سبطا هذه الامة . ايها الناس من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني انبأته بحسبي و نسبي . انابن زمزم و صفا . . .
* از امام سجاد (عليه السلام) مجموعه دعا كه حاوي همه چيز است برجاي مانده است و بنام « صحيفه سجاديه » يا زبور آل محمد (صلّي الله عليه وآله) موسوم است . سند صحيفه توسط زيد شهيد كه جامع آن است به امام باقر (عليه السلام) مي رسد .
* امام باقر (عليه السلام) :
* حضرت در روز اول ماه رجب سال 57 هجري قمري بدنيا آمدند . و در هفتم ذيحجه سال 114 به شهادت رسيدند .
* نام او محمد ، كنيه اش ابوجعفر و لقب مشهورش باقر است .
* جابر از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نقل مي كند : يوشك ان تبقي حتي تلقي ولداً لي من الحسين يقال له : محمد يبقر علم الدين بقراً فاذا لقيته فاقرأه مني السلام . « بحار 46/222 »
101 |
* عن ابيعبدالله (عليه السلام) : كان ابي اقلّ اهل بيته مالاً و اعظمهم مؤنةً ـ كان ابي كثير الذكر . « مدرك سابق »
* كان ( عليه السلام ) اصدق الناس لهجة و احسنهم بهجة و ابذلهم مهجة .
« بحار 46/215 »
* قال له نصراني : انت بقر ؟ قال لا انا باقر . قال انت ابن الطباخه ؟ قال ذلك حرفتها . قال انت ابن السوداء الزنجيّه البذيّة ؟ قال ان كنت صدقت غفرالله لها و ان كنت كذبت غفر الله لك قال فاسلم النصراني . « بحار ، 46/289 »
* سلمي كنيز حضرت مي گويد : كان يدخل عليه اخوانه فلا يخرجون من عنده حتي يطعمهم الطعام الطيب و يكسوهم الثياب الحسنة و يهب لهم الدراهم . « بحار ، 46/291 »
* شخصي گويد : در خدمت حضرت به حج رفتم . وقتي داخل مسجد الحرام شد و چشم مباركش به كعبه افتاد گريست تا صدايش بلند شد . عرض كردم مردم متوجه شما شده اند آهسته گريه كنيد . فرمود : ويحك يا افلح . ويحك و لم لا ابكي لعل الله تعالي ان ينظر الي منه برحمة فافوزبها عنده غداً . آنگاه طواف نموده و نزد مقام به نماز ايستاد و چون سر از سجده برداشت جاي سجده اش تر بود . « بحار ، 46/290 »
* شخصي گويد : در اطراف مدينه امام باقر (عليه السلام) را ديدم كه در هواي گرم مشغول كار بود . گفتم بروم و او را موعظه كنم . عرض كردم : چگونه بزرگي از بزرگان قريش در اين ساعت و با اين حال در طلب دنيا آمده است ؟ ! اگر مرگ در اين حال به سراغتان بيايد چه مي كنيد ؟ ! حضرت فرمود : اگر در اين حال از دنيا بروم در حال طاعت خدا رفته ام و با اين طاعت ، خود را از مردم و از تو بي نياز مي كنم . آن شخص گويد به امام عرض كردم : يرحمك الله اردت ان اعظك فوعظتني . « بحار ، 46/287 »
* حضرت امام باقر (عليه السلام) در نشر فرهنگ اسلام و عقايد اهل بيت تلاش فراوان نمود و شاگردان بسياري تربيت كرد . جابر جعفي گويد : امام باقر (عليه السلام) به من هفتاد هزار حديث فرمود و دستور داد به كسي نگويم . زيرا آنها از اسرار آل محمد (صلّي الله عليه وآله) بود . عرض كردم : گاهي اين مطالب به سينه ام فشار مي آورد و خلقم تنگ مي شود و مرا
102 |
حالتي شبيه جنون غالب مي شود چه كنم ؟
فرمود : آن وقت برو و حفره اي بكن و سرت را در آن حفره كن و بگو محمد بن علي به من چنين و چنان فرمود .
* * *
* امام صادق (عليه السلام) :
* حضرت در هفدهم ربيع الاوّل سال 83 بدنيا آمد و در سال 148 رحلت فرمود .
* حدود 13 سال از حيات امام سجاد (عليه السلام) را درك نمود و آنگاه در دامان پدرش امام باقر (عليه السلام) زيست .
* حضرت ناظر و شاهد كساني بود كه به نام اسلام و دين و بويژه هنگام نماز به جدش علي بن ابيطالب ناسزا مي گفتند .
* دشمني منصور دوانيقي با حضرتش زبانزد خاص و عام است و آن جمله معروف او كه مي گفت : « جعفر بن محمد مانند استخواني در گلويم گير كرده است ! » ولي در عين حال نسبت به آن حضرت مي گفت : او مصداق « ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا » است .
* رئيس مذهب مالكيه مي گفت : ما رأت عين ولاسمعت اذن و لا خطر علي قلب بشر افضل من جعفر بن محمد الصادق علماً و عبادة و ورعاً و . . .
* و نيز امام مالكيّه مي گويد : اغلب اوقات كه بر جعفر بن محمد وارد مي شدم او را در يكي از حالات سه گانه مي ديدم : امّا مصليّاً اوصائماً او قارئاً للقرآن الكريم .
* ابوحنيفه مي گفت : كان جعفر بن محمد اعلم الناس و اعرفهم بعقايد اهل زمانه .
* ابوحنيفه مي گفت : ما رأيت افقه من جعفر بن محمد الصادق .
* ابوحنيفه مي گفت : لولا السنتان لهلك نعمان .
* ابن ابي العوجاء با همه اعوجاجي كه داشت مي گفت ماهذا ببشر .
103 |
* باغي داشت ، ميوه ها و فضاي آن را در اختيار مردم مي نهاد .
* به دوستان و منسوبين نصيحت مكرد . روزي به شقراني فرمود : ان الحسن من كل احد حسن و انه منك احسن و ان القبيح من كل احد قبيح و منك اقبح لمكانك منّا .
* از كار و احوال مردم مي پرسيد كه آيا اغنيا احوال فقرا را مي پرسند و سالم ها عيادت بيماران مي روند ؟ گفتند : خير . فرمود : فكيف يزعم هؤلاء انهم شيعتنا .
* وي در شرايط خاص آن روز به تربيت افراد پرداخت . اسد حيدر مؤلف كتاب « الامام الصادق و المذاهب الاربعة » مي گويد : فقد اجمع العلماء علي انهم كانوا اربعة آلاف . مورخان نوشته اند در آن زمان تنها در شهر كوفه يك هزار نفر محدّث بودند كه مطالب خود را به امام صادق نسبت مي دادند و مي گفتند : -> « حدثني جعفر بن محمد » يا « حدثني الصادق . . . » و برخي از اين شاگردان در زمان خود حضرت ، دست به تأليف كتاب و رساله در رشته هاي مختلف زدند . از جمله : ابوحمزه ثمالي ، ابوبصير ، علي بن تغلب ، علي بن يقطين ، مفضل بن عمرو ، هشام بن حكم ، محمد بن نعمان ، مؤمن طاق و . . .
« الامام الصادق والمذاهب الاربعة »
* در ميان شاگردان حضرت افرادي مثل : ابان بن تغلب ديده مي شود كه امام صادق (عليه السلام) فرمودند : اجلس في مسجد المدينة و افت للناس فاني احب ان يري في شيعتي مثلك .
و يا همچون جابر بن حيّان كه به گفته مورّخان پانصد رساله در هزار صفحه در علم شيمي به رشته تحرير آورده است .
* حمايت هاي حـضرت سـبـب مـي شـد كـه شـيـعيـان در احـقـاق حـق اهـل بيت ( عليهم السلام ) حتي اقدام به مبارزه مسلحانه نمايند . همچنانكه امام صادق (عليه السلام) در مورد نهضت زيد بن علي بن الحسين نظر تأييد داشت و هيچگاه وي را تخطئه ننمود ، بلكه به آن حضرت منسوب است كه فرمود : رحم الله عمي زيداً لو ظفر لوفي و بر شهات او بسيار گريست و فرمود : او همچون شهدايي است كه در ركاب پيامبر به شهادت رسيده اند .
* * *
104 |
* فاطمه زهرا (عليه السلام) :
« محتمل است كه مدفن حضرت زهرا (سلام الله عليها) در بقيع باشد » .
* عامه معتقدند كه حضرتش پنج سال قبل از بعثت به دنيا آمدند ولي اماميه ولادتش را پنج سال پس از بعثت نقل كرده اند .
* پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود : ان جبرئيل اتاني بتفاحة من تفاح الجنة فاكلتها فتحولت ماءً في صلبي ثم واقعت خديجه ـ فحملت بفاطمة فانا اشم منها رائحة الجنة . « بحار 43/5 »
* مرحوم صدوق در معاني الأخبار از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نقل مي كند : خلق الله نور فاطمة قبل ان يخلق الأرض والسماء فقال بعض الناس . يا نبي الله فليست هي انسية قال (صلّي الله عليه وآله) : فاطمة حوراء انسية .
* بر خديجه وارد شدند ، در حال گفتگو بود ، از او پرسيدند : يا خديجه من تحدثين ؟ قالت الجنين الذي في بطني تحدّثني و يؤنسي .
« امالي -> به نقل از مفضل بن عمرو از امام صادق (عليه السلام) »
* به هنگام ولادتش چهار زن ( ساره ـ آسيه ـ مريم ـ كلثم ) به كمك خديجه ـ سـ شتافتند .
* فاطمه (سلام الله عليها) مشمول آيات تطهير ، مباهله ، مودت ، اطعام مسكين و يتيم و اسير و كوثر است .
* قال رسول الله (صلّي الله عليه وآله) : يا فاطمة ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك علي نساء العالمين . « بحار 43/24 » .
* عايشه مي گويد : ان فاطمة كانت اذا دخلت علي رسول الله (صلّي الله عليه وآله) قام لها من مجلسه . « اعلام الوري 152 »
* لفاطمة تسعة اَسماء عندالله عزّوجلّ . فاطمة و الصديقه و المباركة و الطاهرة و الزكية و الراضية و المرضية و المحدثة و الزهراء .
« بحارالانوار جلد43 »
105 |
يادآوري :
اين نامها هر يك نكته اي دارد مثلاً :
سميت « فاطمه » -> لان الله عزوجل فطم من احبها من النار .
سميت « زهـرا » -> لانها كانت اذا قامت في محرابها زهر نورها لاهل السماء كما يظهر نور الكواكب لاهل الأرض .
سميت « محدثه » -> لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتناديها كما تنادي مريم بنت عمران . . . فتحدثهم و يحدثونها .
« بحارالانوار جلد 43 » .
* در روايات پيامبر (صلّي الله عليه وآله) با تعابيري چون : شعرة مني ، بضعة مني ، شجنة مني ، نور عيني ، ثمرة فؤادي و . . . از زهرا (سلام الله عليها) ياد فرموده است .
* همواره نماز شب و عبادات را پيگير بود تا جائي كه بفرموده امام مجتبي (عليه السلام) -> « حتي تورّمت قدماه » و در دعا اول براي همسايگان دعا مي كرد و آنگاه براي اهل خانه -> الجار ثم الدار .
* زهرا (سلام الله عليها) در زمره « بكّائون » شماره شده است . پس از رحلت پدر به نقطه اي در بقيع مي آمد و همواره گريان بود و در آنجا كه نام « بيت الاحزان » گرفت . اشك مي ريخت و اين كار تا زنده بود ادامه داشت .
* بارها پيامبر خطاب به وي فرمود -> فداها ابوها .
* لقب « ام ابيها » از مختصات افتخارآميز اوست .
* اذا كان يوم القيامة نادي مناد يا معشر الخلايق غضوا ابصاركم حتي تمرّ فاطمة بنت محمد (صلّي الله عليه وآله) .
* بااين همه فضايل كه استقصاءآن در توان قلم و بيان نيست جا دارد دردمندانه بگوئيم .
ولأيّ الامور تدفن سّراً * * * بضعة المصطفي و يعفي ثراها
107 |
سيماي وهابيت
وهابيت مجموعه اي از آراء و عقايد است كه ساخته و پرداخته افراد متعددي است . هر چند در نهايت به نام « محمد بن عبدالوهاب » ثبت گرديده است . با بررسي عقايد وهابيان ، ملاحظه مي گردد كه « ابومحمد بربهاري » از علماي معروف حنبلي مسلك در قرن چهارم ، « عبدالله بن محمد عكبري » ، معروف به ابن بطه ، و بالاخره ابن تيميه از علما حنبلي قرن هفتم و هشتم نيز چنين اعتقاداتي را مطرح ساخته اند . گرچه وهابيت تا زمان محمد بن عبدالوهاب كه از علماي قرن دوازدهم است از گستره اي بسيار برخوردار نبوده است . ليكن درمجموع آرمان وهابيت مبارزه با دين و حذف گرايشات اصيل مذهبي است . بر همين اساس آنان با مسائلي چون : شفاعت ، توسّل ، زيارت قبور ، ساختن بارگاه براي ائمه ( عليهم السلام ) ، تبرك جستن به نام و ياد ائمه و . . . تحت پوشش توحيد ، مبارزه مي نمايند .
* * *
* نخستين كتابي كه از اهل سنّت در رد آراء وهابيّت نوشته شده است :
« الصواعق الالهية في الرد علي الوهابية » . ر اثر : سليمان بن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب .
108 |
* نخستين اثري كه از شيعه در رد وهابيّت نوشته شده « منهج الـرشاد » راثر علامه كاشف الغطا است .
* * *
* مي گويند : « يجب هدم المشاهد التي بنيت علي القبور و لايجوز ابقاءُها بعد القدرة علي هدفها » . ( 1 )
مي گوئيم :
* تعمير و حفظ قبور اوليا ، تعظيم شعاير است . « و من يعظم شعائرالله فانها من تقوي القلوب » . ( 2 )
* تعمير و حفظ قبور اوليا جلوه مودة في القربي است . « قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودة في القربي » . ( 3 )
* تعمير و حفظ قبور اوليا در ميان ملل قبل از اسلام نيز سابقه دارد . « ابنوا عليهم بنياناً » ( 4 ) ر در مورد اصحاب كهف « قال الذين غلبوا علي امرهم لنتخذن عليهم مسجداً » . ( 5 )
* تعمير و حفظ قبور اوليا ، ترفيع بيوت است . « في بيوت اذن الله ان تُرفع و يذكر فيها اسمه . . . » ( 6 )
در ذيل همين آيه « انس بن مالك » نقل مي كند كه وقتي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) اين آيه را خواند مردي برخاست و پرسيد : مراد كدام خانه ها است ؟ حضرت فرمود : خانه پيامبران . در اين هنگام ابوبكر برخاست و پرسيد : آيا اين خانه ( خانه علي و فاطمه (عليه السلام) ) از آن خانه هاست ؟ فرمود : -> « نعم من اَفاضِلِها » . ( 7 )
* * *
* مي گويند : پيامبر در روايتي به نقل ابي الهياج اسدي است كه به علي (عليه السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ زاد المعاد -> ابن قيم .
2 ـ حج /32 .
3 ـ شوري /23 .
4 ـ كهف /21 .
5 ـ همان .
6 ـ نور /36 .
7 ـ درالمنثور 5/50 .
109 |
فرمود :
« الا ابعثك علي ما بعثني عليه رسول الله (صلّي الله عليه وآله) ان لاتدع تمثالاً الاّ طمسته ولا قبرا مشرفا الاسويته » . ( 1 )
مي گوئيم :
* اين حديث از نظر سند مخدوش است .
* ابي الهياج در صحاح ستّه تنها همين يك حديث را دارد ، معلوم مي شود مرد حديث نبوده است .
* در روايت بحث از تسويه است نه هدم قبور و نگذاردن اثري از آن .
* برابري قبر با زمين خلاف سنت اسلامي است . -> و يندب ارتفاع التراب فوق القبر بقدر شبر . ( 2 )
يادآوري : روايات ديگر نيز كه مورد استناد قرار گرفته است يا اشكال سندي دارد و يا اضطراب متني و يا . . . به هر صورت آن اتقان لازم را جهت استدلال يك فقيه ندارد .
* يهود و نصاري قبور را قبله قرار مي دادند اين كار در روايات نهي شده است و در مواردي نهي از ساختن بنا به همين منظور است .
* در برخي نقل ها آمده است : اللهم لا تجعل قبري و ثناً يعبد ( 3 ) و اين بسياري موارد نهي را توضيح مي دهد .
* در بعضي روايات « زايرات القبور » مورد لعن قرار گرفته اند و اين شايد بدان جهت است كه زنان بايد همواره خود را حفظ كرده و تبرج نداشته باشند . و لذا آن را بعضاً نهي كراهتي مي دانند .
* در بعض روايات بحث از ساختن مسجد بر قبور است و اين غير از ساختن « حرم ائمه ( عليهم السلام ) » است ، و ساختن مسجد در كنار قبر نيز اشكال ندارد . گواه آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سنن ترمذي 2/256 .
2 ـ الفقه علي المذاهب الاربعه 1/420 .
3 ـ مسند احمد 3/248 .
110 |
مسجد النبي (صلّي الله عليه وآله) است .
* * *
* مي گويند : سفر براي زيارت قبور اوليا حرام است .
مي گوئيم :
* زيارت قبور اثرات آموزنده اخلاقي و تربيتي دارد .
رسول گرامي (صلّي الله عليه وآله) ضمن حديثي مي فرمايند : « زوروا القبور فانها تذكركّم الاخرة » . ( 1 )
* قرآن بر زيارت قبور صحه مي گذارد . به مفهوم آيه -> « ولا تصّل علي احد منهم مات ابداً و لا تقم علي قبره انهم كفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فاسقون » ( 2 ) توجه شود .
* رواياتي نيز وجود دارد مثل -> ان رسول الله (صلّي الله عليه وآله) رخّص في زيارة القبور . ( 3 )
* شخص گرانقدر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و حضرت علي (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) به زيارت شهدا و اموات مي رفتند .
* زيارت قبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) :
* من حج البيت و لم يرزني فقد جفاني . ( 4 )
* من زراني بعد موتي فكانما زارني في حياتي . ( 5 )
* من زار قبري وجبت له شفاعتي . ( 6 )
* مي گويند : در حديث است كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود : لا تُشَدّ الرحال الاّ الي ثلاثة مساجد مسجدي هذا و مسجدالحرام و مسجدالاقصي ( 7 ) بنابراين مسافرتي كه براي زيارت مشاهد مشرفه است جايز نيست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح ابن ماجه 1/113 .
2 ـ توبه 84 .
3 ـ صحيح ابن ماجه 1/114 .
4 ـ وفاءالوفاء جلد 4 .
5 ـ همان .
6 ـ همان .
7 ـ صحيح مسلم 4/126 .
111 |
مي گوئيم :
* چون جمله استثنائيه است و نيازمند مستثني منه ، يا بايد مستثني منه را « مسجد » دانست و يا « مكان » را در تقدير گرفت . اگر مسجد در تقدير است . پس ارتباطي به سفرهاي زيارتي مشاهد ، ندارد و اگر مكان در تقدير است ، تالي فاسد آن را چگونه ملتزم مي شويد ؟ زيرا در اين صورت بايد هر سفر معنوي را به هر مكاني غير از سه مسجد مذكور در حديث منع كنيد حتي مثل شدّ رحل براي رفتن به عرفات و مني را ، يا شد رحل براي تحصيل علم و يا جهاد در راه خدا و . . . را . بديهي است كه فرض دوم مشكل است و با فرض نخست ، اين حديث اگر چه سنداً هم تمام باشد قابل استناد در ما نحن فيه نيست .
* مي گويند : نماز در مشاهد و نزد قبور ممنوع است .
مي گوئيم : با توجه به اينكه مشاهد مشرفه و اماكن متبركه داراي شرافت خاص و ارزش ويژه اي است هيچ اشكالي ندارد كه در آنجا نماز خوانده شود . قرآن و حديث نيز مؤيد همين معناست .
* لنتخذن عليهم مسجداً ( 1 ) گروه موحد خواستند مدفن اصحاب كهف را مسجد قرار دهند . و نقل بدون ردع قرآن تأييد آن است .
* و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلي ( 2 )
* كانت فاطمة رضي الله عنها تزور قبر عمها حمزة كل جمعة فتصلي و تبكي عنده . ( 3 )
* آيا اين اماكن تحت قانون كلي « جعلت لي الأرض مسجداً و طهوراً » ( 4 ) نيستند ؟
* آيا « ام المؤمنين » يك عمر در حجره خود كه مدفن پيامبر است نماز نگذارد ؟ به عبادت نپرداخت .
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كهف 21 .
2 ـ بقره 125 .
3 ـ سنن بيهقي 4/78 .
4 ـ صحيح مسلم 3/43 .
112 |
* مي گويند : تبرك جستن به تربت اولياي الهي و ائمه و يا با مس ديواره حرم و ضريح و . . . جايز نيست .
مي گوئيم :
* تبرك جستن ، نوعي اظهار علاقه و محبت كردن به اولياي والاست و سيره عقلاء بر اين روش است .
* تا دليل قطعي بر منع و نهي نباشد ، تبرك جستن جايز است .
* در نقلي از عايشه آمده است : كان النبي (صلّي الله عليه وآله) يؤتي بالصبيان فيتبرك عليهم و يُحنّكهم . ( 1 )
* روايات در باب تبرك جستن اصحاب بوجود پيامبر و آب وضوي حضرت متواتر است . ( 2 )
* هرگاه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) سر خود را مي تراشيدند اصحاب اطراف حضرت را گرفته و به تارهاي موي حضرت تبرك جسته و به همين منظور با خود مي بردند . ( 3 )
* سمـهـودي نـام 23 چـاه را در كـتـابـش آورده است كه رسول الله (صلّي الله عليه وآله) از برخي آنها وضو گرفته و از اينرو مورد توجه و تبرك مردم بوده است .
* در تبرك جستن به آب زمزم هيچگونه ترديدي نيست .
* پيامبر در يكي از جنگها پس از مراجعت دست پينه بسته اي را بوسيدند و فرمودند : -> هذه يد لا تمسها النار ابداً .
* جريان يوسف و پدرش -> ( اذهبوا بقميصي هذا فالقوه علي وجه ابي يأت بصيراً ) ( 4 ) ( فلمّا ان جاء البشير القاه علي وجهه فارتد بصيراً ) گواه زنده اي بر جواز تبرك جستن است .
يادآوري : خاطرات تاريخي و شواهد در اين زمينه فراوان است به دو كتاب در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح مسلم 4/43 .
2 ـ صحيح بخاري 3/255 .
3 ـ سمهودي 31 حديث در اين مورد نقل مي كند .
4 ـ سوره يوسف آيات 9 و 92 .
113 |
اين مورد مراجعه كنيد .
1 ـ الغدير جلد 5 از صفحه 146 تا 156 .
2 ـ تبرك الصحابة بآثار رسول الله (صلّي الله عليه وآله) -> اثر : محمدطاهرمكي .
* * *
* يك كلام چند پيام :
قال النبي (صلّي الله عليه وآله) : يا علي . ان الله جعل قبرك و قبر ولدك بقاع من بقاع الجنة و عرصات من عرصاتها و ان الله جعل قلوب نجباء من خلقه و صفوة من عباده تحن اليكم و تحتمل المنكر و الاذي فيعمرون قبوركم و يكثرون زيارتها تقربا منهم الي الله و مودة منهم لرسوله . اولئك يا علي المخلصون بشفاعتي ، الواردون الحوض ، هم زواري غداً في الجنة . يا علي من عمر قبوركم و تعاهدها فكانما اعان سليمان بن داوود علي بناء بيت المقدس و من زار قبوركم عدل ذلك ثواب سبعين حجة بعد حجة الاسلام و خرج من ذنوبه كيوم ولدته امه ولكن حثالة من الناس ، يعيّرون زوّار قبوركم كما تعيّر الزانية بزنائها ، اولئك شرار امتي لا انا لهم الله شفاعتي و لايرون حوضي . ( 1 )
* * *
* مي گويند : با توجه به انحصار حق شفاعت در خداوند ، غير او را شفيع دانستن و از غير او طلب شفاعت كردن ممنوع است .
مي گوئيم :
* در شفاعت ، ما استقلالي براي ديگران در عرض حق شفاعت الهي معتقد نيستيم .
* شفاعت درخواست وساطت افراد شايسته است و اين مورد تأييد قرآن و حديث است . در اين مورد به آيات : ( غافر : 7 ، محمد : 19 ، نساء : 64 ، يوسف :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار 100/121 ؛ وافي 2/196 .
114 |
96 ، مائده : 35 ) مراجعه گردد .
* انس مي گويد : سألت النبي (صلّي الله عليه وآله) ان يشفع لي يوم القيامة فقال انا فاعل . قلت فاين اطلبك فقال علي الصراط . ( 1 )
* ابن عباس مي گويد : هنگامي كه امير مؤمنان از غسل پيامبر فارغ شد خطاب به حضرتش گفت : بابي انت و امي طبت حيّاً و طبت ميّتاً . . . واذكرنا عند ربك . ( 2 )
نظير همين سخن را در مورد ابوبكر كنار بدن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ذكر نموده اند . ( 3 )
* پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و ائمه ( عليهم السلام ) پس از ارتحال ، مرده نيستند تا شفاعت خواستن از ايشان ، درخواستي لغو باشد .
* شفاعت خواستن از ايشان ، پرستش آنان نيست تا به « لاتدعوا مع الله احداً » استناد كنيد .
* * *
* مي گويند : سوگند دادن به نام و مقام اوليا ممنوع است زيرا قسم دادن به غير خدا شرك است .
مي گوئيم :
* قبل از هر چيز ، تلقي شما از « توحيد و شرك » مختص خودتان و در نظر ديگران اين تلقي غلط منشأ همه اشكالات است .
* در سوره الشمس به 9 چيز ـ در النازعات به 3 چيز ـ در المرسلات به 2 چيز و در بعض سور ديگر نيز به اموري قسم ياد شده است .
* در فقه اهل سنت شكستن سوگند به نام پيامبر همچون نقض يمين بالله ، كفاره دارد . ( 4 )
* هيچيك از ائمه مذاهب اربعه فتوا به تحريم سوگند به نام غيرخدا نداده است .
* رواياتي كه نهي از سوگند به غير خدا دارد يا از آن جهت بوده است كه به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سنن ترمذي 4/42 .
2 ـ نهج البلاغه خ 230 .
3 ـ كشف الارتياب 265 .
4 ـ مغني ابن قدامه 9/517 .
115 |
پدران مشرك خود قسم مي خوردند و يا ناظر به مقام گواهي در محكمه است و يا از آن رو بوده است كه برخي به « لات و عزّي » قسم ياد مي كردند .
* * *
* مي گويند : توسل به پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و ائمه ، با توحيد منافات دارد .
مي گوئيم : با نظري به آيات و روايات عدم تنافي آن دو روشن است . كه ما به مواردي اشاره مي نماييم .
* يا ايها الذين آمنوا اتقوالله وابتغوا اليه الوسيله . ( 1 )
* ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤوك فاستغفرواالله واستغفر لهم الرسول لوجدواالله توابا رحيما ( 2 ) « بويژه كه حياً و ميتاً يكسان هستند » .
* عن انس ان عمر بن خطاب كان اذا قحطوا استقي بالعباس بن عبدالمطلب . ( 3 )
* عامه و اماميه روايات بسياري را ذيل آيه « فتلقي آدم من ربه كلمات » ( 4 ) آورده اند كه حكايت از توسل حضرت آدم به نام خمسه طيبه ( عليهم السلام ) است .
* قال الصادق (عليه السلام) نحن السبب بينكم و بين الله و قال (عليه السلام) نحن حبل الله الذي قال الله تعاليواعتصموابحبل الله وقال ابوجعفر (عليه السلام) آل محمدهم حبل الله الذي امر بالاعتصام . ( 5 )
يادآوري : آنچه عوام الناس انجام مي دهند ، مانند : روشن نمودن شمع ، بستن پارچه و قفل به ضريح و . . . قطعاً خلاف است و اينها را توسل ننامند . آنچه ما آن را توسل مي ناميم داراي جهت است . فرد متوسّل با اين ارتباط ، در حقيقت بر الگوگيري و جهت يابي صحيح تكيه دارد . و با توسل در حقيقت از وسايط فيض ، بهره مي جويد تا نزد حضرت حق ، تقرب يابد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مائده 35 .
2 ـ نساء /64 .
3 ـ بخاري 1/128 .
4 ـ بقره /37 .
5 ـ بحار /24 .