بخش 1
فصل اول : مقدمه و کلیات مقدمه یک تعریف واژهها و اصطلاحات
درسنامه
پيش در آمدي بر:
فرهنگ نامه اسرار و معارف حج
معاونت امور روحانيون
حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت
فصل اوّل :
مقدمه و كليات
* ( 1 ) *
مقدمه
درباره اسرار و معارف حج چند سر فصل مطلب قابل بحث است:
1. تعريف واژه ها ها و اصطلاحات؛
2. ضرورت طرح مباحث اسرار و فلسفه مناسك حج؛
3. منطق و روش پرداختن به بحث «فلسفه اسرار حج»؛
4.منابع و روش قرآن در بيان احكام و فلسفه و اسرار آن؛
5. روش اهلبيت در بيان احكام و فلسفه و اسرار آنها؛
6. سيره و روش بزرگان مذهب در موضوع اسرار و حكمت ها؛
7. نماي كلي حچج در قرآن.
يك. تعريف واژه ها ها و اصطلاحات
در اين بخش چند اصطلاح تعريف و كاربرد آن مشخص ميشود:
1-1. (فلسفه) ( 1 )
در بحث حاضر «فلسفه» به معناي «حكمت» احكام است و پرداختن به اينكه تشريع يك حكم چه غرضها و فوايدي را دنبال ميكند.
1-2.سرّ
«سرّ» به معناي چيزي است كه پوشيده و نهان است و از آن جهت كه «حكمت»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اين كلمه يوناني و مركب از «فيلا» و «سوفيا » به معناي دوست دار دانش است . اين واژه در آغاز به مجموعه علوم و سپس به علوم عقلي اطلاق ميشد و در زمان حاضر علاوه بر كاربرد آن در بحث «هستي شناسي» در هر موردي كه «چيستي» و «چرايي» چيزي مورد پرسش باشد، به كارمي رود .
احكام، معمولا مستور است، به آن «سر» گفته ميشود. بنابراين كاربرد سرّ به جهت پنهان بودن حكمت ها ها است.
1-3. علّت تامّه
«علّت تامّه:»، چيزي است كه چون تحقق پيدا كند محقّق شود، معلول نيز ضرورتا به ناچار تحقق خواهد يافت.
اما «علت ناقصه:» علتي است كه شرط لازم براي محقق تحقق معلول است؛ ولي شرط كافي نيست.
در موضوع فلسفه و اسرار اگر از «علت» صحبت ميشود، مقصود علل علّت ناقصه؛ و به تعبير ديگر «(سبب» است.
دو. ضرورت و فوايد بحث فلسفه و اسرار
الف. - انسان ذهني پرسشگر دارد و به دنبال يافتن دليل كارها يي است كه انجام ميدهد. از جمله اين موارد، « احكام مناسك حج» است كه به دليل تنوع و ويژگي هاي هاي خاص خود، پرسشهاي فراواني را در ذهن ايجاد ميكند كه بايستي به آنها پاسخ مناسب داد.
ب:. كسي كه به فلسفه و سرّ اعمال توجه دارد، در ضمن عمل تمركز بيشتري دارد و عبادت را با توحه حضور قلب و علاقة بيشتري انجام ميدهد.
ج:. وقتي مكلّف تا حدودي از اسرار عمل مطلع است شود، به هنگام عمل آرامش بيشتري دارد خواهد داشت، چرا كه راه براي او روشنتر است؛ همانند كسي كه در جادهاي حركت ميكند و از مقصد مطلع است.
د:. از جمله عوامل نشاط هنگام عمل، بوي آگاهي از خواص و آثار آن عمل است. كسي كه هدف و مقصد را شناخته و راه وصول به آن رادريافته است، در تمرين ها و سخنتي ها ها نه تنها آزرده نمي نميشود، بلكه نشاط روز افزوني پيدا ميكند.
هـ :. توجه به فلسفه و اسرار، راه را براي تحقق بخشيدن به اهداف عالي عبادات هموار ميسازد، چرا كه با توجه يافتن مكلف به اسرار اعمال، تلقين مثبتي در جهت نيل به آن اهداف در او ايجاد ميگردد ميشود و او را به سوي تحقق مقاصد رهنمون مي ميگردد.
سه. منابع، روش و منطق پرداختن به فلسفه و اسرار
3-1. قرآن مجيد
قرآن به عنوان محكمترين و جامع ترين ترين سند، اولين مرجع براي فهم و دريافتن فلسفه
و اسرار احكام است
3-2. سنت و روايات رسيده از پيامبر (صلي الله عليه وآله) و اهل بيت (عليه السلام)
اهل بيت (عليه السلام) پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) و خاندان پاكش، به عنوان مفسران قرآن و مرجع بيان احكام و فلسفه و اسرار آن، منبع اساسي و مهم ديگري براي موضوع مورد بحث استمي باشند.
3- 3. عقل
«عقل» در پي بردن به اسرار احكام، جايگاه ويژهاي دارد.، چنانكه در استنباط احكام شرعي هم عقل ازجايگاه ويژه برجستهاي برخوردار است.
تفاوت عرصه «استنباط» و «فلسفه و اسرار»
چنانكه ملاحظه شد، منابع و روش پي بردن به فلسفه و اسرار، همان منابع و همان منطقي است كه در فقه و استنباط احكام فقهي مورد استفاده قرار ميگيرد؛ ولي با يك اين تفاوت ككليه در عرصه اسرار و معارف، سعي در استنباط حكمي از احكام و يا توسعه و تضييق آن نيست، بلكه در اين عرصه به استخراج آثار ، اسرار و حكمت هاي هاي احكام ميپردازيم.
به عبارت ديگر «استنباط» مقدمه استخراج حكم است؛ ولي «كشف اسرار» پس از صدور حكم است .
از همين رو در اين عرصه، عقل زمينه گسترده تري براي تكاپو دارد و ممكن است دهها حكمت و سرّ را از حكمي استخراج كند.
بر اين اساس محدودهاي كه براي عقل در استنباط احكام مقرر است (مانند بطلان قياس ها ، استحسان و....) در پي بردن به فلسفه واسرار وجود ندارد؛ چه اين كه آن ضوابط، مربوط به استنباط حكم است، ولي پس از استنباط حكم، دست عقل براي كشف اسرار حكم باز است وره آورده و رهآورد عقل در اين عرصه، هيچ نقشي و تاثيري در عرصه استنباط حكم ندارد.
چهار. روش قرآن در بيان فلسفه و اسرار
قرآن مجيد در كنار بيان احكام، نوعاً به فلسفه و اسرار آن نيز ميپردازدپرداخته است. اين رهنمودي است براي كساني كه در منزلت بيان احكام، قرار دارند تا از اين روش بهره گرفته و به آن ملتزم باشند.
نمونههايي از بيان اسرار در آيات قرآن فراوان است؛ مانند اينكه
قرآن پس از نهي از ممانعت زنان مطلقه از ازدواج ميفرمايد: «"ذلِكُمْ أَزْكي لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ"( 2 ) در مورد نهي از همخوابگي زنان در زمان حيض ميفرمايد: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذيً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ». ( 3 ) درباره ضرورت ثبت ديون و مطالبات نيز ميفرمايد: ««ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَأَدْني أَلاَّ تَرْتابُوا»»( 4 ) درباره وجوب روزه داري ميفرمايد: ««يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»( 5 )» درباره در زمينه حج ميفرمايد: «يَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٌٍ»( 6 )» و در مورد اقامه نماز فرموده است: ««وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ»( 7 )» و...
اين تنها نمونهاي از آيات قرآن در اين زمينه است.
پنج. اهل بيت (عليه السلام) و بيان فلسفه و اسرار
موارد فراواني در روايات اهل بيت (عليه السلام) مشاهده ميگردد كه به بيان فلسفه و اسرار احكام پرداخته اند.اند.
به همين دليل در «اصول اربعماه» چندين اصل در همين موضوع تاليف شده است كه نمايانگر غناي احاديث در اين زمينه و جايگاه بلند موضوع در محضر اهل بيت (عليه السلام) است.؛ از جمله:
1.كتاب علل؛، از احمد بن محمد بن الحسين بن الحسن بن دول القمي. ؛( 8 )
2. كتاب علل؛، از احمد بن عمار.؛( 9 )
3. كتاب علل؛ از علي بن الحسين بن علي بن فضال. ( 10 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. البقره بقره(2)، آيه 232.
3. البقره همان، آيه222.
4. البقره همان، آيه222.
5. البقرههمان.
6. الحج (22)، آيه/28.
7. عنكبوت /(29)، آيه45.
8 . (رجال نجاشي، ص 90).
9 . (رحال نجاشي صفحه 95)همان، ص 95.
10 . (رحال نجاشي صفحه همان، ص285).
4.كتاب علل؛، از علي بن سهل حاتم بن ابي حاتم القزويني. ؛( 11 )
5.كتاب علل؛ ، از محمد بن خالدبن عبدالرحمان.؛
6. كتاب علل؛، از محمد بن احمد بن داود بن علي (شيخ القميين). ؛
7.كتاب علل؛، از ابو هاشم داود بن القاسم الجعفريو؛ بالاخره كتاب
8. علل الشرايع مرحوم شيخ صدوق كه اثري جامع در اين موضوع است.
در اينجا به نمونهاي ازروايات مربوط به اسرار احكام اشاره مي ميشود:
1. شيخ صدوق به سند صحيح از امام صادق (عليه السلام) چنين نقل كرده است:
«عن أبي عبد الله ع أنه سأله عن شيء من الحلال و الحرام فقال إنه لم يجعل شيء إلا لشيء»( 12 )
2. نمونهاي از پرسش ها ها درمورد اسرار از معصومين (عليه السلام) :
- «لم صارالحاج لايكتب عليه ذنب اربعة اشهر»؛
- «سألته عن التلبية لم جعلت»؛
3. عباراتي چون: «لم سميت الكعبة كعية»؛
- « لم سمي البيت العتيق»؛
- «لم سمّي بيت الله الحرام»؛،
-«لم جعل وقتها عشر ذي الحجة، لم جعل استلام الحجر، لم جعل المقام بمني ثلاثا، لم جعل السعي....»؛ اينها روايات فراوان به چشم ميخورد واين همه حكايات حكايت از جايگاه مهم بيان فلسفه و اسرار دارد.
6 - شش. روش بزرگان مذهب در پرداختن به اسرار احكام
همانگونه كه قرآن مجيد و روايات اهل بيت (عليه السلام) ، فراوان به بحث فلسفه و اسرار احكام و عبادات پرداختهاند، عالمان و بزرگان دين نيز به پيروي از قرآن و سنت، دربارة اين موضوع، به وفور سخن گفته و مطالبي نگاشتهاند. گواه اين مطلب كتابها و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
11 . (رحال نجاشي صفحه همان،ص363).
12 . (ععللالشرائع، ج 1، ص 8)..
رسالههاي فراواني است كه دربارة اسرار نماز و ديگر عبادات نوشته شده است كه ميتوان به تأليفات مرحوم آقاملكي تبريزي (رحمه الله) ، امام راحل و... اشاره كرد. به عنوان نمونه در اهميت اين موضوع و توجّه ويژه بزرگان به بحث اسرار، به نوشتارهايي از آنان اشاره ميشود.
1. ميرزا جواد ملكي تبريزي (رحمه الله)
چيزي كه براي همگان قابل رؤيت ميباشد، اين است كه بيشتر مردم در عبادات و كارهاي آخرت و حتي در ايمان و اخلاق خود، به شكل ظاهري آن چسبيده؛ ولي در امور دنيايي علاوه بر انجام دادن شكل ظاهري، براي به دست آوردن حقيقت و واقعيت آن دقت زيادي به خرج ميدهند. براي مثال بيشتر مردم، فقط شكل نماز را بهوجود آورده و براي تكميل ظاهر آن، كوشش ميكنند؛ ولي در پي بهدست آوردن روح آن نيستند. مهمترين چيزي كه باعث از بين رفتن دين و آخرت انسان شده و او را به سوي دنيا كشيده و باعث حاكميت هواي نفس بر انسان ميشود، همين مطلب است.
هر كدام از كارها و ذكر نماز -كه از اجزا يا شرايط نماز هستند- از طهارت و تكبير گرفته تا سلام دادن و خواندن تعقيبات نماز، همگي داراي شكل و روح ميباشند. اما مردم شكل ظاهري نماز را ياد گرفته و براي درست كردن تقليد و آموختن نماز، خيلي تلاش كرده و در اين موارد احتياط ميكنند. حتي دربارة ميزان معلومات و تقواي مراجع تقليد، تحقيق كرده و در اين باره با يكديگر بحث ميكنند. به جهت فهميدن مطالب رساله هاي عمليه دقت كرده و دربارة عبارتهاي آن با يكديگر بحث ميكنند. دربارة پاك بودن آب و پاك كردن اعضاي بدن، زياده روي كرده و براي رساندن آب به اعضاي وضو به اندازهاي تلاش ميكنند كه شرع از آنان نخواسته و حتي با صراحت آن را نهي كرده است و همينطور در مورد پاك كردن مكان و لباس نماز. هنگام خواندن قرآن در نماز و گفتن ذكر به اندازهاي در اداي حروف از مخارج آن دقت كرده و زياده روي ميكنند كه در نهايت آن را غلط ميخوانند.
اما گويا اصلاً دستور ندارند كه اعضاي بدن خود را از گناهان و دل را از اخلاق رذيله، نفاق، دوستي غير خدا و به ياد غير خدا بودن، پاك كنند كه به اين امور نمي پردازند!!
همينطور در به وجود آوردن ماهيت كارها و ذكرهاي نماز، سهل انگاري ميكنند تا جايي كه حتي گاهي علماي بزرگي نيز پيدا ميشوند كه منظور از بعضي كارهاي نماز را نمي دانند. با اينكه فلسفة بلند كردن دست در هنگام تكبير، ايستادن در نماز، ركوع، سجده، كشيدن گردن در ركوع، برداشتن سر از سجده، خواندن تشهّد و سلام دادن در
روايات آل محمد (صلي الله عليه وآله) آمده است. همچنين آمده است كه هر كدام از آنها، حقيقت و معنايي دارد كه اگر اين اعمال به قصد آنها نباشد، گويا اصلاً انجام نشده است.
تكبير، قرائت، تسبيح، ثنا گفتن، گواهي بر توحيد ورسالت پيامبر (صلي الله عليه وآله) وسلام دادن، نيز هر كدام حقايقي دارند و اگر كسي اين مطالب را به همراه حقايق آن نگويد، تكبيرگو، قاري، تسبيحگر و ثناگو نخواهد بود.
اما مردم در امور دنيوي چنين نبوده و تمام تلاش خود را براي به دست آوردن چيزهاي حقيقي به كار ميگيرند. براي مثال كسي كه حلوا ميدهد، نمي تواند با شكل يا كلمه حلوا، خود را راضي كند و اگر يكي از اجزاي آن به حد كافي در آن نباشد، نام حلوا را از روي آن برداشته و ميگويد: اين حلوا نيست. و همينطور در ساير چيزها و امور دنيا تاكنون كسي را نديدهام كه در امور دنيايي به شكل و ظاهر اكتفا كند. و اگر همة مردم چنين نباشند، بيشتر مردم، در اغلب امور آخرت، فقط شكل ظاهر را به وجود آورده و انتظار دارند كه شكل و ظاهر، اثر روح را داشته باشد كه به آن نميرسند.
يكي از امور آخرت، كارهايي است كه ما براي نزديك شدن به خدا انجام ميدهيم. حتي همين كتاب كه عمري را براي تأليف آن صرف كرده ام، شكل ظاهري آن در حد خود كامل است. ولي آيا شكل ظاهر فايدة معناي آن را دارد؟ معنا و روح تأليف مانند اين كتابها، اين است كه قصد مؤلف، نزديك شدن به خداي متعال و بدست آوردن رضايت او بوده و مطالب و دانشهاي الهي را در آن بنويسد، كه خواننده از آن استفاده كرده و به آن عمل كند. و اگر انگيزه نويسنده، نوشتن علومي باشد كه براي مسلمين سودمند باشد، ميكوشد سودمندترين مطالب را براي آنان بنويسد، و براي او مهم نخواهد بود كه ديگران چه خواهند گفت. و نيز شيوايي عبارت براي او اهميتي نداشته و از رهگذر اين كار در پي اظهار برتري خود نخواهد بود. حتي نظم و ترتيب خوب هم براي او اهميتي نداشته و تنها در پي نوشتن مطالب مفيدي خواهد بود كه در دلها تأثير گذاشته و مورد رضايت آفريدگار باشد.
در يك كلام، ما در امور ديني و آخرتي خود، گرفتار سهلانگاري شده و خود را با شكلهاي بدون حقيقت راضي نموده و در انجام اين امور كوتاهي ميكنيم.
البته بايد در نظر داشت، ما كه ميگوييم بايد ماهيات و معاني را به وجود آورده و از اكتفا به ظاهر پرهيز كرد، منظور اين نيست كه بايد به شكل ظاهر بياعتنا باشيم؛ بلكه بايد هم جلوة ظاهري را ايجاد نموده و هم معني و باطن را؛ همانگونه كه خداوند از ما خواسته و رسول خدا (صلي الله عليه وآله) انجام ميداد. زيرا شكل و ظاهر نيز بسيار مهم است . و اگر
كسي مانند صوفيها، اصلاً جلوة خارجي و شكل ظاهري را رعايت نكند، خود و ديگران را گمراه نموده و با اين عمل از دين خارج ميشود.
آنان ادعا ميكنند كه در پي حقايق بوده و به شكل ظاهر كاري ندارند، ولي ميبينيم كه حقايق را نيز بوجود نمي آوردند و كسي كه شكل ظاهر را ترك كند، حتماً روح و ماهيت را نيز ترك خواهد كرد و ضرر اين كار از هر چيزي براي اسلام بيشتر است؛ زيرا بقاي دين با حفظ شكل و ظاهر آن است. اين نه بدان جهت است كه اسلام از شكل ظاهري و معناي باطني تشكيل شده و كسي كه يكي از اين دو را ترك كند، اسلام را ترك كرده است -كه گرچه اين مطلب درستي است وكسي در آن شكي ندارد- بلكه بدين علت است كه مراقبت از ظواهر و حفظ آن، موجب پيروي بيشتر مردم از دين ميشود؛ زيرا معاني دين اموري باطني است كه معمولاً براي مردم آشكار نمي گردد تا از آن پيروي كنند. تنها چيزي كه مردم ميبينند، شكل ظاهري معاني دين است و علت اينكه سفارش بيشتري به روح ومعاني دين ميكنيم، اين است كه نزد شارع، روح و معاني مهمتر از شكل و ظاهر آن است. بنابراين به همان مقدار كه به شكل و ظاهر اهميت ميدهيم، بايد به روح و معنا نيز اهميت دهيم. بايد در ظاهر كار بيشتر به شكل و ظاهر آن، توجه داشته باشيم و در باطن به روح و معنا. ( 13 )
2. علامه سيد ابوالحسن رفيعي قزويني
وقتي كه هفت سنگ به ستون ميزني، شيطان را از طرف اين قواي هفت گانه، طرد مينمايي و راه نفوذ او را سد ميكني. افزون بر آن، با اين هفت سنگ انداختن، هفت در جهنم را به روي خود ميبندي. اين حقايق، روي اصل اصيل و ركن ركين قرار گرفته است. اينها اسرار و حقايق عبادات است كه در روح و عمق عبادات در دين مبين اسلام، نهفته است. تمام احكام و دستورات دين حنيف اسلام، اسرار و رموز و حقايق عالي و پر ارزش دارد. اينها را بايد با دقت و تعمق استنباط و استخراج كرد؛ مثل اين است كه خاكها و سنگها وگلها را كاوش كني و آب زلال و صاف و خنك لذت بخش از قعر آن بيرون آوري كه انسان، حيوان، مزرعه، نباتات و درختها را سيراب كند، و آنها را شاداب و با طراوت سازد. ( 14 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
13 . ميرزا جواد ملكي تبريزي (رحمه الله) ، المراقبات، ترجمه ابراهيم محدث، صص538- 543.
14 . سيد ابوالحسن رفيعي قزويني، اسرار و معارف حج، ص35.
3. امام خميني (رحمه الله)
اين سلطنت الهيهاي است كه به بنده دهند، از براي ترك ارادة خود و ترك سلطنت هواهاي نفسانيه و اطاعت ابليس و جنود او و هيچيك از اين نتايج كه ذكر شد، حاصل نمي شود؛ مگر با حضور قلب كامل و اگر قلب در وقت عبادت غافل و ساهي باشد، عبادت او حقيقت پيدا نكند و شبه لهو و بازي است.
البته چنين عبادتي را در نفس به هيچ وجه تأثيري نيست و عبادت از صورت و ظاهر به باطن و ملكوت بالا نرود، چنانچه به اين معنا در اخبار اشاره شده و قواي نفس با چنين عبادتي تسليم نفس نشوند و سلطنت نفس بر آنها بروز نكند و همين طور قواي ظاهره و باطنه تسليم ارادة الله نگردد و مملكت در تحت كبرياي حق منقهر نشود. چنانچه پر واضح است و از اين جهت است كه ميبينيد در ما - پس از چهل پنجاه سال- عبادت اثري حاصل نشده؛ بلكه روز به روز بر ظلمت قلب و تعصّي قوا افزوده ميشود و آن به آن اشتياق ما به طبيعت و اطاعت ما از هواهاي نفسانيّه و وساوس شيطانيّه افزون گردد. اينها نيست جز آنكه عبادات ما بي مغز و شرايط باطنه و آداب قلبيّة آن، به عمل نمي آيد والاّ به نصّ آية مباركة كتاب الهي، نماز نهي از فحشا و منكر مينمايد( 15 ) و البته اين نهي، نهي صوري ظاهري نيست. لا بدّ بايد در دل چراغي روشن شود و در باطن نوري فروزان شود كه انسان را هدايت به عامل غيب كند و زاجر الهي پيدا شود كه انسان را از عصيان و نافرماني باز دارد.
ما خود را در زمرة نمازگزارها محسوب ميداريم و سالهاي سال است اشتغال به اين عبادت بزرگ داريم و در خود چنين نوري نديديم و در باطن چنين زاجر و مانعي برايمان پيدا نشده، پس واي به حال ما آن روزي كه صورت اعمال ما و صحيفة افعال ما را در آن عالم به دست ما دهند و گويند خود حساب خود را بكش؛( 16 ) ببين آيا چنين اعمالي قابل قبول درگاه است و آيا چنين نمازي با اين صورت مشوّه ظلماني، مقرّب بساط حضرت كبريايي است؟( 17 )
ايشان در كتاب سرّالصلاة نيز مينويسد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
15 . انّ الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر.
16 . اقرأ كتابك كفي بنفسك اليوم عليك حسيباً.
17 . امام خميني، آداب الصلاة، تصحيح: سيد احمد فهري، ص40و41.
«بالجمله از براي نماز مقامات و مراتبي است كه در هر مرتبة كه مصلّي است، نمازش با مرتبة ديگر بسيار فرق دارد؛ چنانكه مقامش با مقامات ديگر خيلي فرق دارد. پس مادامي كه انسان صورت انسان وانسان صوري است، نماز او نيز صوري و صورت نماز است و فايدة آن نماز، صحت و اجزاي صوري فقهي است. در صورتي كه قيام به جميع اجزا و شرايط آن كند؛ ولي مقبول درگاه و پسند خاطر نيست و اگر از مرتبة ظاهر به باطن و از صورت به معنا پي برد، تا هر مرتبهاي كه محقّق شد، نماز او نيز حقيقت پيدا ميكند؛ بلكه بنابر آنچه قبلاً اشاره به آن شد كه نماز مركب سلوك و براق سير الي الله است، مطلب منعكس شود. ماداميكه نماز انسان صورت نماز است و به مرتبه باطن و سر آن محقق نشده، انسان نيز صورت انسان است و به حقيقت آن محقق نگرديده است.
و محصّل مقصود ما اين است كه نماز؛ بلكه او جميع عبادات را غير از اين صورت و قشر و مجاز، باطن و لبّ و حقيقتي است»
و اين از طريق عقل معلوم است و از طريق نقل شواهد كثيره دارد كه ذكر جميع آن از حوصله اين اوراق خارج است. ( 18 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
18 . سرالصلاة، ص22و23.
* ( 2 ) *
نماي كلي حج
مقصود از فلسفه كلي حج، نكاتي است كه به كليت حج مرتبط است، نه با بخش و يا حكم خاصي از مجموعه حج.
«حج » عبادتي است كه جامع بسياري از عبادت ها است؛ از جمله: نماز، انفاق، طهارات، هجرت، تحمل سختي ها ها در راه خدا، امساك (محرمات احرام و حرم)، كوچ و حركت دسته جمعي، قرباني، اطعام، تولّي ا و تبرّيا،جهاد، و...
مرحوم صاحب جواهر (رحمه الله) در اين زمينه مينويسد:
«فهو حينئذ رياضة نفسانية و طاعة مالية، و عبادة يبدنية، قولية و فعلية وجودية وعدمية و هذا الجمع من خواص الحج من العبادات التي ليس فيها اجمع من الصلاة و هي لم تجتمع فيها ما اجتمع في الحج من فنون الطاعات( 19 )».
بنابراين حج مجموعهاي است كه عبادات ديگر را درخود دارد. و معجوني از همه عبادت هاي هاي ديگر است.؛ولي علاوه برخواص يكايك اجزاء، اين تركيب يك سري خواص كلي نيزدارد.
بدون شك حج يك طرح قرآني است،؛ پس در آغاز بايستي چهره ترسيم شده حج را در قراآن بررسي كرد.
آنچه درباره حج ترسيم بيان ميشود. درمورد عمره نيز تا حدودي صادق است؛ گرچه حج اوج اين مقصود است.
الف: خطوط اصلي طرح حج (كعبه محور اعمال)
اگر در نقشه چيزي دقت كنيم، ميتوانيم در يابيم كه اين نقشه، براي چه اهدافي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
19. جواهر الكلام؛ (آغاز كتاب الحج).
ترسيم شده است،؛ آيا براي ساخت يك خانه مسكوني است؟ يا براي مدرسه؟، مسجد؟، كارخانه؟ و... است؟!.
حج و يا عمره اعمالي هستند كه سالانه برگزار ميشوند بايد در نقشه و طرح آن اعمال حج مطالعه كرد تا كليّت اين طراحي دريافت گردد. پس از دريافت كليات، جزئيات نيز در پرتو آن مشخص خواهد شد. درحقيقت سيري است از كل به جزءء و از مجموع به اجزاءي آن.
حج و عمره داراي يك مركزيت است كه همه اعمال، همچون شعاعهايي به آن ختم ميشوند و يا از آن آغاز ميگردند.
خانه مقدس كعبه، محور و مركزيت اين اعمال است؛ از اين رو بايستي اين مركزيت را مورد بررّسي قرار داد تا در پرتو ان شعاع ها ها نيز تعريف شوند.
مشخصه هاي هاي كعبه در قرآن عبارت است از:
1. اولين خانه ومعبد براي مردم: . (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاس( 20 ))،؛ بنابراين هيچ معبدي بركعبه تقدم ندارد
ل.لناس بودن. يعني اين خانه به همه مردم تعلق دارد و هيچ گروه، ملت، نژاد و يا طبقهاي نسبت به آن اولويت ندارد. (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاس( 21 )).
2. مبارك بودن؛ : يعني، داراي خير و بركت فراوان است؛ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً ( 22 ).
3. منسوب به خدا بودن: (طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ( 23 )؛ گرچه همه چيز اين عالم از آن خدا است لله ملك السموات والارض، ولي اين خانه تعلق و اختصاص ويژه به خداوند دارد.
4. عتيق بودن: وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ؛ اين خانه در ملك كسي نيست، از هر قيدي آزاد است.
5. موجب قيام و قوام بودن: . جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ؛ يعني؛ ، خداوند كعبه را كه خانه داراي حرمت است موجب برپايي مردم قرار داده است.
6. هدايت گر بودن براي همه جهانيان: . لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَهُديً لِلْعالَمِينِ. مضمون آيه اين است كه:
كعبه موجب هدايت براي همه جهانيان است؛ يعني، پيام كعبه كه محور حج است محدود به حاضران در مكه و يا مسلمانان نيست،؛ بلكه پيام آن جهاني و گسترده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
20 . آل عمران 96(3)، آيه 96.
21 . (آل عمران 96)
22 . (آل عمران 96)همان.
23 . (الحج 26)حج (22)، آيه 26.
7. امنيت كعبه ومكه: ، وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي وَعَهِدْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ؛ يعني؛ و، ياد كن زماني را كه خانه كعبه را محل رجوع و امنيت قرار داديم.
در پي دعاي حضرت ابراهيم كه وَإِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً( 24 )؛ خداوند اين سرزمين را محل امن براي گرد همايي مسلمانان و نمايندگان طبيعي آنان قرار داده است. وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً.
در بين ويژگي ها و اوصاف كعبه، آنچه بيش از همه برآن تاكيد شده است موضوع امنيت است. اوصافي همانند عتيق، و مثابه، مبارك و قياماً يك بار مطرح شده اند؛ ولي امنيت حداقل هفت بار مطرح شده گشته است و اين نشان از نشانگر برجستگي و نقش اين ويژگي در بين ديگر خصوصيات است.:
- وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً( 25 )؛
- وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً( 26 )؛
-أوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً؛( 27 )
- أَوَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبي إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ( 28 )؛
- وَهذَا الْبَلَدِ الامِينِ( 29 ).
8- حرمت واحترام ويژه كعبه و مسجد الحرام:
ازديدگاه قرآن كعبه داراي احترام ويژه است عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ؛( 30 ) چنان كه مسجدالحرام هم نيز چنين حرمتي دارد (وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ( 31 )) و منطقه حرم نيز به همين صورت از حرمت ويژهاي برخوردار است. حَرَماً آمِناً يُجْبي إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ( 32 ).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
24 . (البقره 126)بقره (2)، آيه 126.
25 . (آل عمران 97)آل عمران (3)، آيه 97.
26 . (البقره 126)بقره (2)، آيه 126.
27 . (عنكبوت 67)عنكبوت(29)، آيه 67.
28 . (قصص 57)قصص(28)، آيه 57.
29 . (التين 3)تين(95)، آيه 3.
30 . (ابراهيم 37)ابراهيم (14)، آيه 37.
31 . (حج 25)حج (22)، آيه 37.
32 . (قصص57)قصص (28)، آيه 67.
كسي هم كه وارد اين سرزمين ميشود، ازاين"حرمت" بهره ميبرد. (ياأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلائِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ) ( 33 ).
همان گونه كه شعايئر الهي، ماه حرام و نشانه هاي هاي حج گزار از احترام ويژه برخوردار است، ؛ اجابت كنندگان دعوت حج (آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ) نيز داراي چنين حرمتي هستند.
9- مثابه ومحل رجوع بودن:
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً( 34 ).
«مثابه» جايي است كه دائما محل رفت و آمد و مراجعه پيوسته مردم است. اين همان چيزي است كه در گذشته، اتفاق افتاده و در آينده نيز ادامه خواهد داشت و اين يكي از نكات مهم اجتماعي، سياسي و فرهنگي حج است.
آمد و شد حجاج حج گزاران در طظول تاريخ به سر زمين مكه، آثار فراواني را از خود به جاي گذاشته است كه بايستي جداگانه مورد بررسي قرار گيرد.
10. تساوي حقوق ساكنين و واردين به مكه:
(سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَالْباد)( 35 )؛ تنها شهر جهان - كه ساكنان آن از نظر قرآن حقوقي مساوي با وارد شوندگان به آن دارند، - مكه معظمه است، گرچه متأسفانه اين اصل قرآني مورد عمل قرار نمي نميگيرد،؛ ولي اصلي فوق العاده مترقي است كه پياده شدن آن ضامن تحقق اهداف حج است.
11. طهارت و پاكيزگي:
خداوند به حضرت ابراهيم و اسماعيل فرمان مي ميدهد: طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ). ( 36 ) يعني؛، خانه مرا براي عبادت كنندگان پاكيزه كنيد. طهارت از مشخصههاي مهم اين خانه است كه هم شامل طهارت ظاهري است و هم باطني (كه پاك بودن از هر گونه شرك ورزي است.) اين دشدستور را در مجموعه مناسك حج مشاهده مي ميكنيم، شود؛ مانند استحباب غسل در مواقف مختلف از جمله؛ ميقات، ورود به حرم، ورود به مسجد الحرام و... نمونه هايي از اين اهتمام است. .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
33 . (مائده 2)مائده (5)، آيه 2.
34 . (البقره 126)بقره(2)، آيه 126.
35 . (حج 25)حج (22)، آيه 25.
36 . (البقره 125)بقره(2)، آيه 125.
ب. مشخصه هاي هاي ديگر مناسك حج:
1. شعائر بودن مناسك حج
قرآن مجيد پس از ذكر برخي از مناسك حج، مجموع آنها را شعائر الهي دانسته است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلائِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ( 37 )؛ شعائر پرچم اسلام و نمايانگر محتوا واهداف آن است.
2. حضورافراد توانمند از نظر بدني ومالي
چون حج بر مستطيع واجب است؛ وَلِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً. ( 38 ) هر ساله عدهاي از متن جوامع اسلامي در مكه حضور به هم ميرسانند. و اين ويژگي، نمايانگر بي نيازي و قدرت اقتصادي و مالي جامعه اسلامي است.
3. حضور نيازمندان و فقرا فقيران در حج
گرچه حج بر افراد مستطيع واجب است؛ ولي هر جا كه ثروت وجود داشته باشد، نيازمندان به جهت كار و تاأمين معيشت به آنجا روي ميآورند.
از همين رو در احكام حج به آنها توجه شده و وجود آنها آنان در نظر گرفته شده است.: وَأَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ( 39 ) ، و فَكُلُوا مِنْها وَأَطْعِمُوا الْقانِعَ وَالْمُعْتَرَّ( 40 ) بر اين اساس و مكررا به طور مكرر بر تامين تأمين نياز آنان تاكيد شده است.
4. ذكرالله بودن حج
از جمله اهداف مقدس مناسك حج، ياد خداوند است. روشن است البته اين صرفا يادكرد ي ذهني نيست؛ بلكه يادي عملي است كه در انجام مناسك حج تحقق مييابد.: وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ ( 41 ) ، و لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلي ما هَداكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ ( 42 ).
5. پيوند با نبوت وامامت
مناسك حج در پيوند نبوت و امامت است. از همين رو پس از طواف - كه محور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
37 . مائده (5)، آيه 2.
38 . آل عمران (3)، آيه 97.
39 . همان، آيه 28.
40 . همان، آيه 36.
41 . (حج 28)حج (22)، آيه 28.
42 . (حج 37)همان، آيه 36.
مهمي در مناسك حج است - نماز طواف واجب است: وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي( 43 )؛ يعني؛و، نماز طواف بايستيد پشت مقام حضرت ابراهيم باشد. اماچرا مقام ابراهيم؟
اين كه مقام ابراهيم بايستيبايد در نماز طواف بين نمازگزار و كعبه قرار گيرد، حاوي نكته بسيار مهمي است و آن توجه به مقام نبوت و امامت دركنار كعبه ودر حال نماز طواف است. حضرت ابراهيم ابشيخالانبياء است و اديان مهم (اسلام، مسيحيت و يهوديت) آن حضرت را قبول دارند.
مهمترين جايگاهي كه خداوند آن را در كنار كعبه مطرح فرمودهاست ، مقام ابراهيم است (فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ)( 44 ) گرچه ؛ البته آيت هاي هاي متعددي در اطراف كعبه وجود دارد، ولي ازدر بين آنها، مقام ابراهيم اختصاص به ذكر يافته كه گواه اهميت آن است.اين جايگاه به عنوان"«امام نماز"» براي طواف كنندگان معين شده است.
6. حركت،جا به جايي و كوچ و اقامت
از جمله ويژگي هاي هاي حج - كه در كمتر عبادتي(جز در جهاد) مشاهده ميشود - تحرّك و ايستا نبودن است، حركت به سوي ميقات، ميقات تا حرم، طواف تا سعي احرام براي حج،عرفات، مشعر، مني واعمال پس از آن، جملگي متضمن حركت و انتقال است. اين خصوصيت موجب تلاقي و تركيب فزونتر حجاج و نزديكتر شدن آنان به اهداف متعالي و مقدس حج است، كه از جمله آنها بر طرف كردن كسالت، بي تحركي و خمودي و آماده ساختن مسلمانان براي حركت هاي هاي بزرگ است.
7. دوري ازآسيب هاي هاي اخلاقي وكشمكش ها
«فلا رفث»؛ يعني در حج نبايستي نزديك شدن يكي به زنان و فسوق و جدال صورت گيرد: الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوي وَاتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ( 45 ). و جدال صورت گيرد.
حج جايگاه كساني است كه بر نفس خود تسلّط يافته و اسير شهوت وخصلت هاي هاي ناپسند اخلاقي نشده واز درگيري هاي هاي لفظي وجدلي -كه درآن صرفآ غلبه بر حريف ديگران مطرح است-، نه كشف حقيقت- -به دور هستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
43 . (البقره 125)همان، آيه 28.
44 . (آل عمران 97)همان، آيه 37.
45. البقره ؛197بقره (2)، آيه 197.
8. حج جايگاه كار خير
قرآن مي ميفرمايد: «إِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ». ( 46 ) درآيات حج مكررآ به طور مكرر به انجام امور خير در حج توصيه شده است؛ اين ويژگي جلوهاي متعالي از همزيستي در حج است كه همگان در صدد انجام خير هستند
حج محل به دست آوردن تقوا است: فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوي)؛ يعني، از حج توشه برگيريد كه همانا بهترين توشه ها ها تقوا است.
فرمان به برگرفتن توشه «تقوا» گرفتن از حج، نشان از آمادگي بستر حج براي برداشتن چنين توشه مباركي است.
ويژگي هاي هاي ذكر شده ميتواند تصويري از كليت حج و اهداف آن را گزارش دهد. ، چون اين تركيب فرآيندي دارد كه روح حج و سرّ آن را آشكار ميكند؛ عارف و عالم كامل، مرحوم ميرزاجواد ملكي تبريزي مينويسد:
«و بعبارة اخري بعضها (عبادات) توثر في التخليه و بعضها في التحليه و بعضها جامع لكلا الامرين، والحج من القسم الاخير لانه معجون الهي مركب من اجزاء فاقعه جدا لجميع امراض القلوب العائقه لها من عالم النور( 47 )».
فراآيند مجموعه ويژگيها ي قرآني حج (در قرآن)
- حج مجموعهاي توحيد محور است.
- در كنار آن، امامت و نبوت مطرح شده است.
- امنيت در اين مجموعه هدف بسيار مهمي است كه در ابعاد مختلف مطرح شده است.
_-- بركت و پر فائيده بودن چهره ديگر اآن است.
- هدايت گري دراين مناسك ملحوظ مورد نظر است؛. يعني، اين حج است كه بايد به عموم مردم جهان خط بدهد وهمانند قلبي پر طپشتپش، هدايت رادر رگ هاي هاي مردم جهان اند به جريان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
46. البقره ؛ 158همان، آيه 158.
47 كه(.المراقبات ، ( مراقبات شهر ماه ذي القعده الحرام )، ص196).
اندازد. نه اين كه فقط حاضران در مناسك و در كنار كعبه از هدايت هاي هاي آن بهره گيرند؛ بلكه عموم جهانيان در اين طرح مورد نظر هستند.
- همه مردم دراين سرزمين از قبود قيود سياسي و مرزهاي دست ساز بشرآزادند و تنها بنده خدايند؛ چون كعبه ملك كسي نيست وخانه عتيق است.
- قوام بخشي به عموم مردم (كه مرحلهاي فراتر از هدايت است) جلوهة ديگر اين مجموعه است.
- حضور توانمندان، نمايشگر ثروت و امكانات و حضور ديگران موجب انتقال ثروت و اطلاع از وضعيت بخش هاي هاي مختلف جامعه است.
- حج ذكر خدا است، ؛ ولي تنها يك خلسهخلسة معنوي و فرر فرو رفتن در حصار آن نيست،؛ بلكه دنياي مردم نيز در آنجا مطرح است. اقتصاد در كنار سياست، سياست در كنار عبادت و... حضور دارند.
درنقاط مختلف، اجتماعات مهمي وجود دارد ( مثل اجتماع هندوها در كنار رود گنگ ، و...) ؛ ولي اين اجتماعات ها عموماً يك بعدي است. گذشته از اين كه برخي فقط نيز آثار مخربي دارند. ما انسانها هر طرحي كه در اندازيم، باز طرحي انساني است كه اگر به چند جهت هم توجه داشته باشيم، از جهات ديگر غافل هستيمخواهيم بود.؛ ولي خداوند همه چيز را با هم ديده و طراحي كرده است. : «هوالعليم الحكيم».
با توجه به اين سيماي كلي، در بخش بعدي به توضيح اسراركلي و گوناگون حج ميپردازيم.