بخش 3

2 ـ نقش تربیتی زیارت نقش تربیتی زیارت در برابر آینه حدّ و مرز کمال خویشاوندی معنوی و فرهنگی توجه به خدا تقرب به خدا تحوّل روحی توبه و گناه‌زدایی پا به پای عالمانِ فرزانه 1. علامة امینی 2. امام خمینی 3. علامة طباطبایی 4. میرزای شیرازی


45


نقش تربيتي زيارت


47


نقش تربيتي زيارت

غوطه در اشك زدم، كاهل طريقت گويند * پاك‌شو اول و پس ديده بر آن پاك انداز
در برابر آينه

آينه، زشت و زيبا را نشان مي‌دهد،

و نقصان و كمال را مي‌نماياند،

و شاهدي صادق و زباني گويا ـ هرچند بي‌زبان ـ است.

چرا كه آينه، يك «ملاك شناخت» و «وسيلة بيان» است.

امامان شيعه ـ بلكه همة اولياي خدا و انسان‌هاي والا، شهيدان، صديقان و... ـ آينه‌اند.

ائمه، ملاك و معيارند، الگو و اسوه و ميزان‌اند. در زيارت‌ها به حضرت‌علي (عليه السلام) خطاب مي‌كنيم: «السلام عليك يا ميزان الأعمال».

ايستادن در برابر آينه‌هاي فضيلت‌نما، «رذيلت»ها را هم خود به‌خود مي‌نماياند و قرار گرفتن در مقابل آينه‌هاي كمال، «نقص‌»ها را نشان مي‌دهد.

«زيارت»، نوعي حضور در برابر آينه است.

زيارت، خود را به «ميزان» عرضه كردن است،



48


زيارت، خود را به «محك» زدن است،

زيارت، خود را با «الگو» و «مدل» سنجيدن است و اين گامي براي رشد دادن به خود و معنويت‌هاي خود و كاستن از نقايص و عيوب است.

وقتي ما در برابر يك معصوم و امام شهيد قرار مي‌گيريم و در مزار پيشوايان دين، با شناخت و بصيرت حضور مي‌يابيم و مي‌دانيم كه اينان، كمال مجسم و عينيتِ فضيلت و جلوه‌اي از نور خدا و چشمه‌اي از فيض ربّ، و تبلوري از ايمان و خلوص و عبوديت و پاكي‌اند، در اين‌صورت، عظمتِ آنان، ما را متوجة نقائص‌مان مي‌كند،

و پاكي آنان، ما را به آلودگي‌هاي مان آشنا مي‌سازد،

معنويت و روحانيت آنان، ما را به ماديت و دنياگرايي‌مان واقف مي‌گرداند،

«طاعتِ» آنان، معصيت ما را روشن مي‌نمايد،

نورانيت آنان، تيره‌جاني و تاريك‌دلي ما را،

صفاي آنان، غلّ و غشّ ما را،

خدا ترسي آنان، هواپرستيِ ما را،

تعالي روح و رتبة والايشان، تنزّل مقام و پستي منزل ما را.

حضور در مزار امامان پاك ما را آگاه مي‌كند كه:

اگر آنان در «قلّه»اند، ما هنوز به «دامنه» هم نرسيده‌ايم،

اگر آنان «مطهّر»اند، ما هنوز در فكر طهارت هم نيستيم،

اگر آنان «معصوم‌»اند، ما گرفتار معصيتيم،

اگر آنان «برگزيدة خدا»يند، ما هنوز در دام ابليس و هواي نفس، اسيريم،

اگر آنان در اوج «معراج معنوي»اند، ما در «هبوط مادّي» مانده‌ايم،

اگر آنان «بندة خدا»يند، ما در بندِ «خود»يم.

«زيارت»، زمينه‌ساز اين تقابل و تقارن و مقايسه و محاسبه است و تا اين سنجش انجام نگيرد، به كاستي‌هاي اخلاقي و ضعف‌هاي معنوي خود واقف نخواهيم شد. اين است كه زيارت را قرار گرفتن در برابر آينه مي‌دانيم، شناخت درد، نيمي از درمان است. شناخت نقص هم گامي براي جبران است. وقتي ائمه، «امام» و «الگو» و «اسوة»



49


مايند، با زيارت آگاهانه و از روي معرفت، مي‌توان دريافت كه چه اندازه به آنان، «اقتدا» و «تأسّي» كرده‌ايم؟

اگر آنان «امام»اند، آيا ما هم «امت» و پيرويم؟

حدّ و مرز كمال

شناختِ محدودة عمل و زمينة رشد، در پويايي حركت معنوي و تكاملي انسان مؤثر است. يعني اينكه بدانيم تا كجا مي‌توان رفت؟ به كجا مي‌توان رسيد؟ چه مي‌توان شد؟ چگونه مي‌توان بود؟ توجه به نقطة اوج و مرز كمال، عامل ارتقا است. قله‌ها را ديدن و قله‌پيماها را شناختن، شوقِ قله‌پيمايي به انسان مي‌دهد. زيارت هم چنين حسي را در قلمرو معنويات ايجاد مي‌كند.

اين چشم‌انداز را در حيات شخصيت‌هاي برجسته و انسان‌هاي نمونه مي‌توان يافت و به محدودة اين قلمرو وسيع، با توجه به عظمت مقام ائمه مي‌توان پي برد.

امامان، كه «انسان‌هاي برتر»اند، شخصيتي دارند كه حدّ و مرز تعالي انسان را نشان مي‌دهند.

آنان، چون «انسان»اند، الگوي انسان‌هايند، وگرنه قابل تأسّي نبودند.

انسان كامل بودن آنان، به ما نشان مي‌دهد كه تا كجاها مي‌توان پركشيد و طيران كرد و كمال يافت.

به قول سعدي:

طيران مرغ ديدي؟ تو زپاي بند شهوت * به در آي تا ببيني طيران آدميت

به زيارتِ اين اسوه‌ها رفتن، ما را به آن قلّه‌اي كه بايد برسيم، به آن حدّ و مرزي كه بايد قدم بگذاريم و به آن مرتبه‌اي كه بايد نائل شويم، «راهنمايي» مي‌كند.

گفتيم كه اين، منحصر به ائمه نيست، در مراتب مختلف، همة انسان‌هاي والا، اين هدايت و امامت را براي ما دارند.

به قولِ «آلكسيس كارل»:

«...در زندگي دانشمندان و قهرمانان و پاكان، يك ذخيرة تمام نشدني از انرژي



50


معنوي وجود دارد. اين مردان، چون كوه‌هايي در ميان دشت، سر بالا كشيده‌اند و به ما نشان مي‌دهند كه تا كجا مي‌توانيم بالا برويم و چه قدر هدفي كه طبيعتاً شعور انساني به آن متمايل است، عالي است. فقط چنين مرداني مي‌توانند براي زندگي دروني ما غذاي معنوي مورد نيازش را تهيه كنند».( 1 )

به‌راستي هم، اولياي دين، كه زيارتشان بر ما فرض و لازم است، بيان كنندة اين حدّ و مرز سير صعودي انسان؟ در مسير پاكي و طهارت و كمال‌اند.

و اين، خود، يكي از شيوه‌هاي امامت و خواص رهبري آنان است. در تعبيراتي كه در زيارتنامه‌ها به‌كار رفته است، به وضوح، اين نشان دادن حدّ و مرز را مي‌توان ديد. از امامان معصوم، با كلمات و عناويني ياد شده كه در اين باب، بسيار راهگشاست.

تعبيراتي همچون: «آيه»، «بيّنه»، «حجّت»، «گواه»، «شهيد»، «صراط»، «راه»، «نشانه»، «راهنما»، «منار»، «امام»، «در»، «چراغ»، «نور»، «ستاره»، «ماه»، «خورشيد»، «دليل»، «پرچم»، «علامت» و... كه در متون زيارتي ديده مي‌شود، مبيّن اين نكته است.( 2 )

نمونه‌ها، هميشه معيار و ميزان‌اند و محدوده و گستره و ميدان رشد انسان‌ها را نشان مي‌دهند و به‌همين جهت، در برنامه‌هاي تربيتي اسلام، تأكيد فراواني روي نشان دادن الگو شده است.

استاد حكيمي مي‌نويسد:

«...از حقيقت‌هايي كه در انعقاد شخصيت انسان و ساختن آن، سخت مؤثر است، توجه انسان است به نمونه‌هاي والاي فكر و اعتماد و اقدام و عظمت و حماسه و جهاد. اگر اين نمونه‌هاي والا در ميان زندگان باشند، چه بهتر. ولي انسان به گونه‌اي ويژه، به اشخاص تاريخي و گذشتگان اعتقاد دارد و كمالات و عظمت‌هاي آنان را ـ تا سرحدّ اساطير ـ تقديس مي‌كند و بزرگ مي‌دارد. بنابراين، بشر به‌طور فطري، از توجه به آثار باقيمانده، ابزار كار، محلّ سكونت و قبور بزرگان تاريخ و تأمّل در احوالات آنان، چيزها مي‌آموزد و به عظمت‌ها مي‌رسد».( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. راه و رسم زندگي، آلكسيس كارل، ترجمه پرويز دبيري، چاپ پنجم، ص 101.

2. به زيارتنامه‌ها و كتب مراجعه و در تعبيرات، دقت كنيد. از جمله: زيارت جامعه و دعاي ندبه و... .

3. حماسة غدير، محمدرضا حكيمي (چاپ اول)، ص 302.



51


خويشاوندي معنوي و فرهنگي

احساس وابستگي به يك مجموعة آبرومند، يا فاميل بودن با يك خانوادة شريف، نقش كنترل از بدي‌ها را دارد و انسان كارهايي را كه در شأن اين روابط و خويشاوندي‌ها نيست، ترك مي‌كند. پيوند و خويشاوندي هم تنها سببي و نسبي نيست . فرزندان روحيِ بزرگان دين هم خود را مرتبط با آن اوليا مي‌دانند.

تباهي و فساد، در ميان جواناني كه ريشه و تبار صحيح و معلومي ندارند، بيشتر است.

فرزندان نامشروع و بي پدر و مادر، براي بزهكاري و جرم و جنايت، زمينة مساعدتري دارند. انقطاع فرهنگي يك نسل، از گذشتة درخشان خويش، زمينه‌ساز بردگي فكري و استعمار فرهنگي آنان از سوي تاراج‌گران فكر و انديشه و استقلال ملت‌هاست. از اين‌رو، پل زدن بين نسل حاضر و پيشينة فرهنگي و ارزشي و مكتبي، سازنده و هويت‌بخش است.

در مسائل اخلاقي و تربيتي هم، پيوند با نيكان و رابطه با صالحين و آشنايي با خانواده‌هاي ريشه‌دار و صاحب كرامت و شرف، سازنده است. به‌همان شكل كه گسيختگي از تبار پاكان و بريدگي از ريشه‌هاي فرهنگي و اخلاقي، زمينه‌ساز فساد و گناه و بي‌مبالاتي و عدم تعهّد است.

زيارت، عاملي در جهت پيوند زدن با صالحان، يا تقويت رابطة معنوي با وارستگان است. ايجاد رابطه (اگر نيست) و تحكيم پيوند (اگر هست).

هركس، در يك جامعه و امت، ريشه‌هاي عقيدتي، فرهنگي و معنوي دارد. براي ما مسلمانان اين ريشه‌ها، همان «عترت» پيامبر است.

زيارت، عاملي براي تحكيم اين پيوند است. احساسِ معيّت با اهل‌بيت سازنده است، تقوا هم سبب مي‌شود ما هم از خانوادة عظيم اهل‌بيت شويم (مَنِ اتّقي فهو منّا اهل‌البيت).

زائري كه به ديدار يك وليّ از اولياي خدا مي‌رود،



52


يا بر مزار امامي از ائمه يا پيامبري از انبيا حاضر مي‌شود،

يا بوسه بر آستان پاك پيشواي شهيدي مي ز‌ند، و «سلام» مي‌دهد،

يا به ادب و احترام، در پيش روي مرقد معصومين و صالحين و صديقين و شهدا مي‌ايستد، به ياد گذشتة فرهنگي و ميراث فكري و ريشه‌هاي معنوي خويش مي‌افتد و اهل صلاح و سداد مي‌شود.

همچنان‌كه انتساب به يك پدر خوشنام و نياكانِ شريف، انسان را از غلطيدن در دامان بدنامي و هتّاكي و هرزگي، تا حدودي نگه مي‌دارد و عامل كنترل حركات و رفتار است، انتساب به دودمان پيامبر و اهل‌بيت عصمت و شهيدان راه خدا نيز چنين نقشي دارد.

مگر نه اينكه از خانوادة شهدا، توقعي و انتظاري بيش از ديگران است؟

مگر نه اينكه از ذرية پيامبر، چشم‌داشتِ ديگري است؟

مگر نه اينكه به خانوادة يك عالم مذهبي و پيشواي ديني، به چشم ديگري مي‌نگرند و توقع ديگري دارند؟!..

خود اين پيوندها و نسبت‌ها و رابطه‌ها، انسان را در بستري از نيكي و عفاف و تعهّد قرار مي‌دهد.

خويشاوندي‌ها، همه‌اش، نسبي و سببي نيست.

خويشاوندي فكري و فرهنگي هم مهم است.

پيامبر و علي (عليه السلام) پدرانِ اين امت‌اند. شيعه، فرزندان فكري ائمه‌اند. هر مسلمان، خويشاوندي معنوي با اهل‌بيت پيامبر و اولياي دين دارد.

حال، زائري كه به زيارت امامي از ائمه مي‌رود، اين «صلة رحم» و تجديد ديدار با يك خويشاوند معنوي و با نياكان مكتبي است.

زائر، مدعي است كه به خاندان پيامبر، عشق مي‌ورزد، با آنان رابطه و آشنايي دارد، از آنان است، با آنان است، آنان را مي‌شناسد، با آنان هم‌ريشه و هم‌خانواده است، اهل يك مملكت و آبادي و خاك و خونند.

نشانة اين پيوند هم، همين «زيارت» است.



53


چرا جاي ديگر نرفت؟.. چرا كار ديگر نكرد؟.. چرا دل را برداشت و به «عتبه بوسي» يك امام آمد؟ آيا اين نشانة ريشه در يك «آب» داشتن نيست؟ اين نشانة هم‌خانه و هم‌خوشه و هم‌ريشه و هم‌خون بودن نيست؟.. چرا.

گر بركنم دل از تو و مهر از تو بگسلم * اين مِهر بر كه افكنم؟ اين دل كجا برم؟

نامم زكارخانة عشّاق، محو باد * گر جز محبتِ تو بود ذكر ديگرم

اي عاشقانِ كوي تو از ذرّه بيشتر * من كي رسم به وصل تو، كز ذرّه كمترم

با اين حال، آنكه عشق و محبت اولياي خدا را در سينه دارد،

آنكه از ديگران گسسته و به ائمه پيوسته است،

آنكه «زيارت» را، شاهد صدقي بر ارادت خويش به پاكان مي‌داند،

آنكه خود را مرتبط با دودمان طهارت و عصمت مي‌شناسد،

آنكه خود را با «معصومين» هم‌خانواده مي‌بيند،

آيا سزاست كه ناپاك باشد و تبهكار؟

آيا پذيرفتني است كه نسبت به اهل‌بيتِ تقوا و پاكي، «ناخلف» باشد؟

آيا شرمندگي ندارد كه در ارتباط با صالحان باشد و «ناصالح» باشد؟

اين است كه «زيارت»، يادآوري پيوندهاي معنوي و خويشاوندي فكري و فرهنگي يك «مؤمن»، با اولياي خدا و پيشوايان ديني خود است و سازنده است، چرا كه «يادآور» است.

و بسياري از «تقوا»ها در ساية «تذكر»ها پديد مي‌آيد.

در زيارتنامه‌ها هم جزء درخواست‌ها، تداوم اين رابطه و تكرار اين ديدار و تقويت اين پيوند در دنيا و آخرت، مي‌باشد. به‌عنوان نمونه، زائر امام‌رضا (عليه السلام) از خداوند در لحظة وداع آن حضرت چنين مي‌طلبد:

«خدايا... اين را آخرين بار، از زيارت من، از قبر فرزند پيامبر و حجت خودت، قرار مده!

خدايا... ميان من و او در بهشت، جمع كن،



54


مرا با او محشور ساز، مرا در «حزب» او قرار بده،

مرا با شهيدان و صالحان قرار بده، كه اينان، رفقاي شايسته و نيكويند...».( 1 )

علاقه به ديدار مجدد، و قول و قرار با خدا و حجت خدا براي «زيارتي ديگر» هم، در اصلاح نفس مؤثر است.

توجه به خدا

اساس تربيت روحي مسلمان، «ذكر خدا» است، ذكر، بازدارندة از بدي‌هاست.

و ريشة تباهي اخلاق، «غفلت» و «دوري» و «نسيان» است، نسيانِ خدا و قيامت و رابطة بندگي ما با خدا.

اگر از «سازندگي» زيارت سخن مي‌گوييم، بايد آن را در ارتباط با «ياد خدا» بشناسيم كه در مزار معصومين و شهيدان پديد مي‌آيد.

اگر ائمة معصوم، مقرب درگاه پروردگارند، به‌خاطر آن است كه «عبوديت خدا» را در اوج متعالي‌اش دارا هستند.

اگر اسوه و الگوي مايند، براي آن است كه در «تقوا» و «طاعت» خدا، سرآمد اهل روزگارند.

اگر سخن و عملشان، براي ما سند و ملاك است، از آن روست كه «حجت»هاي خدايند.

اگر نزد خداوند، مقام و مرتبه‌اي والا دارند، رازش در ارتباط عميق و همواره و عاشقانة آنان با خداي عالم است.

زائري كه در مرقد پاكشان، آستانة ادب مي‌بوسد و به تكريم و احترام مي‌پردازد، بايد به ياد خدا افتد. چرا كه «ائمه»، واسطة خالق و خلقند، راهِ‌منتهي به خدايند، آينة حق نمايند، زيارتشان، يادآور خداوند است. چون بندة صالح خدايند، مقرب‌اند و چون مطيع پروردگارند، براي ما اسوه‌اند.

وقتي توجه به خدا، نقش تربيتي و سازنده و بازدارنده از گناه دارد، اين توجه، در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان، زيارت وداع امام رضا (عليه السلام) : (اللهم لا تجعله آخر العهد...).



55


كنار مزار اولياي خدا بيشتر و شديدتر است.

پس، زيارت، بايد بازدارندة از گناه باشد. چرا كه در «زيارتگاه»، به اداي احترامِ امامي مي‌ايستيم كه عظمت و قداستش را مديون بندگي خداست. مگر مي‌شود كسي مدّعي عشق و محبت دوستان خدا باشد، ولي راه و روشي و عمل و زندگي‌اي، بر خلاف رضا و خواستِ‌آنان داشته باشد؟

ويژگي زيارت، رنگ الهي داشتن آن است.

چه‌بسا كه به ديدار كساني برويم، ولي به ياد خدا نيفتيم.

چه بسيار جاهاي ديدني و اماكن باستاني و آثار هنري و موزه‌ها و بناها كه ديدارش يادآور خداوند نيست، چون جلوة الهي در آنها نيست.

اما زيارت معصومين و مزار ائمه و قبور اولياي خدا و امامزادگان، جدا از ياد خدا و منفصل از معنويت و روحانيت نيست. به همين جهت است كه آرامش روحي و صفاي باطن مي‌آورد.

مزارها، جلوه‌هاي ربوبي دارند و «صبغة الله» در آن‌ها مشهود است.

زيرا «آن» كه به ديدارش آمده‌ايم، با «او» پيوند داشته است. در زيارت‌نامه‌ها، از معصومين (عليهم السلام) با عنوانِ عبدالله، حبيب‌الله، صفي‌الله، وليّ‌الله، خليل‌الله، باب‌الله، حجةالله و... ياد مي‌كنيم.

زائر هم، از اين رهگذر، غنچة فطرتش را مي‌شكوفاند و با ياد خدا و توجه به معبود، دل را صفا مي‌بخشد. احساس كشش به سوي مبدأ مي‌كند، پاك و زلال مي‌شود و از گناه، دور مي‌گردد. و دوري از گناه، يعني نزديكي به خدا. زائر اگر بخواهد بهرة تربيتي ببرد، بايد حرم‌ها را جلوه‌گاه الهي ببيند و زيارتش را گامي براي الهي شدن بشناسد.

تقرب به خدا

والاترين هدف خلقت، الهي شدن انسان و قرب به خداوند است.

منظور، نزديك شدن مكاني نيست، كه خدا مكان ندارد، بلكه يافتن صفات الهي و



56


فاصله گرفتن از رذايل است. و مقصود، نزديك شدن خدا به ما نيست، چرا كه خداوند، به ما نزديك است:

از رگ گردن به ما باشد خدا نزديك‌تر * هرچه ما دوريم از او، او به ما نزديك‌تر

اين نصّ قرآن كريم است كه:

(وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ).( 1 )

دوست، نزديك‌تر از من به من است * وين عجب‌تر كه من از وي دورم

«سعدي»

بلكه هدف، نزديك شدن ما به خداوند است از طريق كسب فضائل و از راه آراسته شدن به مكارم اخلاق و تخلّق به اخلاق‌الله، به‌وسيلة بندگي و طاعت و اخلاص و تقوا، با الگو قرار دادن پيشگامان و ره‌يافتگان به محضر ربوبي و واصلان و مقرّبان.

«زيارت»، چون پيوند و تجديد عهد با بندگان خالص خداوند است، زمينة كسب صفات شايسته و عامل رشد معنوي، و در نتيجه تقرب به خدا مي‌گردد.

وقتي در زيارت، انسان ناقص، در برابر انسان كامل قرار مي‌گيرد و به آن مدل و الگو توجه مي‌كند، انگيزة كمال‌يابي، او را به قرب معنوي به خدا مي‌كشد و زيارت، ماية تقرب مي‌گردد.

تقرب به اولياي خدا، راهي است براي تقرب به خداوند، چرا كه اينان، وسيله و صراط و راهنما و مشعل هدايتند.

آشنايي و انس با اينان، زائر را با خداوند هم مأنوس و آشنا مي‌سازد. در مسير كمال جويي، طلب و اراده، نقش مؤثري دارد. بايد خواست تا رسيد، به شرط آنكه موانعي در كار نباشد. تا انسان نخواهد كه تقرّب بجويد، نزديك هم نمي‌شود.

بايد «تقرّب» جست، تا به «قرب» رسيد.

به‌همين جهت، تعبيرِ «اَتَقرّب» در زيارت نامه‌ها زياد است و ديدار مرقد وليّ خدا، سبب نزديك شدن به خدا به حساب آمده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ق، آية 16.



57


از موارد فراوان، به چند نمونه اشاره مي‌شود:

در زيارت علي (عليه السلام) مي‌گوييم:

خدايا! بنده و زائر تو، با زيارت قبر برادر پيامبرت، به تو تقرّب مي‌جويد.

«اللهم عبدك و زائرك، متقربٌ إِليك بزيارة قبر أَخي رسولك».( 1 )

و در زيارت موسي بن جعفر (عليه السلام) مي‌خوانيم:

«متقرباً بزيارتك إِليَ الله تعالي».( 2 )

و در زيارت ائمة معصومين، خطاب به آنان مي‌گوييم:

«متقربٌ بكم إِلَيه».( 3 )

زيارت امام، وسيلة نزديك شدن به خداوند است و آراسته شدن به اوصاف و اخلاقيات معصومين، آراستگي به اوصاف الهي است و در همين قرب به خدا، كمال وجودي انسان نهفته است.

ابوسعيد ابوالخير، از شيخ الرئيس بوعلي سينا، نابغة دوران، دربارة تشرف به زيارت، پرسشي مي‌كند. ايشان در پاسخ مي‌گويند: «در اين هنگام (هنگام تشرف به زيارت) اذهان، صفاي زيادتري پيدا كرده، خاطره‌ها با تمركز شديدتري جلوه نموده و باعث نزديكي به خداوند مي‌گردد».( 4 )

زائر، حتي اين قرب را «احساس» هم مي‌كند و درخواست دارد كه استمرار يابد و قطع نشود.جلوه‌اي از فيض‌ها را در خويش مي‌يابد و احساس «تصعيد وجودي» مي‌كند، خود را به خدا نزديك‌تر مي‌يابد، دلش شكسته‌تر مي‌شود، با فطرتِ خداآشناي خود، صميمي‌تر و درگوشي‌تر به نجوا مي‌پردازد، و تصميم بر توبه‌ها و انابه‌ها، از رهگذر همين توجه‌ها و تقرب‌ها پديد مي‌آيد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. محجه البيضاء، ج 4، ص 87.

2. مفاتيح الجنان، زيارت موسي بن جعفر (عليه السلام) .

3. همان، زيارت جامعة كبيره.

4. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، شهيد پاك‌نژاد، ج 2، ص 37.



58


تحوّل روحي

تأثير فضاهاي خاص مكاني و زماني بر انسان روشن است، تأثيرپذيري از شرايط ويژه و دگرگوني، از حالات و خصوصيات روحي انسان است.

عواملي چند، انسان را «متحوّل» مي‌كند.

خدايي كه «محوّل الحال» است، اين اعجاز را و اين تأثير شگفت را و اين كيمياي دگرگون‌ساز را، گاهي در يك «تربت» مي‌نهد، گاهي در يك «زيارت» قرار مي‌دهد، گاهي به بركتِ يك «شهيد»، فراهم مي‌سازد، گاهي در فيض يك «نگاه» و فوز يك «نظر» مي‌بخشد، گاهي «حال» را در يك «ديدار» مي‌بخشد و «حضور»، منشأ اين تحول مي‌شود.

آري... «زيارت»، نقش دگرگون‌ساز و تحول‌آفرين مي‌تواند داشته باشد ـ و دارد ـ در زيارت مولاي متقيان (عليه السلام) مي‌خوانيم:

«السّلامُ علي ميزانِ الأعمال و مقلّبِ الأحوال».( 1 )

گرچه مقلب‌ القلوب بودن و دگرگون‌سازي دل‌ها و حال‌ها، كار خداست، ولي خداوند، اين ولايت را به «وليّ خود» هم مي‌بخشد، و علي (عليه السلام) هم مي‌تواند احوال را دگرگون و فيض نظرش خاك را كيميا و مس دل را طلا سازد، عوض شدن انسان، يكي از آثار زيارت است. اگر در زيارت، اين تحول روحي پديد نيايد، چه سود؟

مرحوم صاحب جواهر از شهيد در كتاب «دروس» نقل مي‌كند كه ايشان فرموده است:

«از جمله آداب زيارت، اين است كه زائر پس از زيارت، بهتر از قبل از آن باشد».( 2 )

اين تحول و انقلاب روحي و حال زائر، پيش و پس از زيارت، نشانة اثرپذيري از جذبه‌هاي معنوي است كه در مزار يك امام و در كنار مرقد يك پيشواي معصوم وجود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان، زيارت اميرالمؤمنين (عليه السلام) (پايين پا).

2. جواهر الكلام، جلد 20، ص 102.



59


دارد، در زيارت خانة خدا هم شاهد اين تحولات روحي زائران و حجاج و معتمرين هستيم.

اين «انقلاب» بايد خواستة يك زائر باشد.

همين نكته، در زيارت‌ها هم مطرح است. به اين فقره توجه كنيد:

«خدايا، مرا از كساني قرار بده كه از زيارت مرقد دوستان و اوليايت، رستگار و پيروز بر مي‌گردند و مستوجب بخشش گناهان و پوشاندن خطا مي‌شوند».( 1 )

آنكه از زيارت بر مي‌گردد، بايد همراه با تحول و تغيير و توبه و انابت باشد، بايد فرقي كرده باشد، وگرنه از زيارت بهره نگرفته است، گر گدا كاهل بوَد، تقصير صاحبخانه چيست؟!

گنهكار، از محيط پاك زيارتگاه اثر مي‌پذيرد و در فضاي ديگري قرار مي‌گيرد.

اين تحول، چه بسا از دور فراهم نگردد، بايد بيايد، رنج سفر ببيند، پاي به راه نهد، با شوق و درد، وادي‌ها را بپيمايد، تا در كنار مرقد، «قرار» گيرد. آنگاه اين «حضور»، تأثير تربيتي دارد.

توبه و گناه‌زدايي

گاهي يك جرقة معنوي، سراپاي وجود را به آتش مي‌كشد و مشتعل مي‌سازد و گناهان را مي‌سوزاند.

بار معنوي زيارت هم تا حدي است كه گاهي يك انقلاب روحي، يك تحول حال، يك «توجه» در مزار معصوم، منشأ اثر در يك عمر است. لحظاتِ «شب‌قدر گونه»اي كه براي زائر، در كنار قبر اولياي پاك خدا حاصل مي‌شود، گاهي بركاتي دارد كه بيش از سال‌ها مراقبت و مواظبت، بازدهي دارد.

چه توبه‌هاي عظيم، چه تطهير قلب‌هاي جدي، چه تصميم‌هاي بزرگ، چه اصلاح درون‌هاي سرنوشت‌ساز، كه از آثار «زيارت» است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. "وَاجْعَلْني مِمَّنْ يَنْقَلِبُ مِنْ زِيارَةِ مَشاهِدِ أَحِبّائِكَ مُفْلِحاً مُنْجِحاً، قَدِ اسْتَوْجَبَ غُفْرانَ الذُّنُوبِ وَسَتْرَ الْعُيُوبِ وَكَشْفَ الْكُرُوبِ". (مفاتيح الجنان، زيارت حضرت ابوالفضل، پايين پا).



60


در عتبات ائمه حضور يافتن و به «حساب» خود رسيدن، به گذشتة خويش و اعمال خود توجه كردن و تصميم به «پاك بودن» و «خوب زيستن» گرفتن، از آثار ديگر زيارت است.

گناه، زائده‌اي است، روييده بر تنة اخلاق انسان،

غفلت، آفتي است، افتاده به جانِ «قلب»،

هواپرستي، باد مسمومي است، وزيده بر گلستان «فطرت»،

دنيا زدگي، كِرمي است ساقه‌خوار، چسبيده به شاخة «وجود»،

شهوات، آتشي است هستي‌سوز، افتاده به خرمن «ايمان»،

«زيارت» چه مي‌كند؟.. وقتي يك زائر در مقابله با حرم‌هاي مطهر و شخصيت‌هاي معصومين به فكر مي‌افتد كه خطاها و لغزش‌هاي يك عُمر را جبران كند، شانه‌هايش مي‌لرزد، اشك مي‌ريزد و از خودش بدش مي‌آيد و براي اصلاح گذشته‌اش تصميم‌هايي اساسي مي‌گيرد.

زيارت، مؤمن را در آستانة ايمان مجسم و در عتبة اسوه‌هاي اخلاق، مي‌نشاند،

فطرت را، زير اشراقِ‌ملكوتِ‌مرقد معصومين، آفت‌زدايي مي‌كند،

زيارت، آبي ابراهيمي است كه بر آتش شهوت نمروديان ريخته و آن را سرد و سلامت مي‌كند،

زيارت، انسان را به خطاهايش «متوجه» و «معترف» مي‌كند و در او، بارقة «اميد» و «مغفرت» مي‌آفريند. زائر، بايد خود را در چنين جايگاه و مقامي احساس كند.

در زيارت امامان مدفون در قبرستان بقيع مي‌خوانيم:

«وَهذا مَقامُ مَنْ أَسْرَفَ وَأَخْطَاَ وَاسْتَكانَ وَأَقَرَّ بِما جَني وَرَجا بِمَقامِهِ الْخَلاصَ...».( 1 )

اينجا، محل ايستادن و جايگاه كسي است كه اسراف و خطا كرده است، اينجا كسي در حضورتان ايستاده كه شكسته و خاكسار، به جرم خويش اقرار مي‌كند، و به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان، زيارت ائمة بقيع.



61


خاطر حضورش در اين مقام، اميد «خلاص» دارد. تا انسان خود را اسراف كار و بزهكار نداند، خاكسار نمي‌شود، و تا خاكي نشود به گناه اعتراف نمي‌كند و تا اقرار به اشتباه نكند، اميد نجات در او نيست.

مزار ائمه، بهترين جا براي «محاسبة نفس» و رسيدگي به پروندة اعمال خويش است.

من كه هستم؟ چه كرده‌ام؟ كجا آمده‌ام؟ به زيارتِ كه شرفياب شده‌ام؟ چرا آمده‌ام؟ چه مي‌خواهم؟ چه آورده‌ام؟ با چه رويي حاجت بطلبم؟ با كدام عمل صالح، خود را «اينجايي» معرّفي كنم؟ گذشته‌ام چه بوده است؟ اكنون چه كاره‌ام؟ آيا گناهانم اجازه مي‌دهد كه چهره بر آستان اين مرقد بسايم؟ آيا قطرات اشكم، شايستة آن است كه بر ضريح و رواق و خاك مرقد حجت خدا بچكد؟ تا پاك نشوم كه نمي‌توانم چشم به پاكان بيفكنم! تا لايق نباشم كه نمي‌توانم مدعي دوستي و محبت و ولايت كنم! پس بايد توبه كنم، عوض شوم، به بركت حضور در اين محضر، از آلودگي‌ها دست بشويم.

اينجاست كه زيارت، عامل توبه و زمينه‌ساز گناه‌زدايي مي‌شود.

زائر، بايد اهل استغفار و معذرت‌خواهي و اعتراف به گناه و اميد به بخشش باشد.

در زيارت حضرت‌رسول (صلّي الله عليه وآله) مي‌خوانيم:

«وَإِنّي أَتَيْتُكَ مُسْتَغْفِرًا تائِباً مِنْ ذُنُوبي، وَإِنّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَي اللهِ رَبّي وَرَبِّكَ لِيَغْفِرَ لي ذُنُوبي».( 1 )

استغفار و توبه از گناهان و توجه به خدا و اميد مغفرت، در زائر رسول‌الله لازم است.

بدين‌گونه، زيارت، عامل تزكية نفس و خودسازي و تربيت است.

همچنانكه درياها و گياهان و عالم طبيعت، سموم و گازكربنيك‌هاي هوا را مي‌گيرند و به تطهير و پالايش جوّ و محيط و هوا مي‌پردازند، در عالم معنويات هم، انسان‌هاي نمونه و روح‌هاي متعالي و مظاهر كمال، چنين خاصيتي دارند و جان‌ها را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان، زيارت حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله) .



62


پاكسازي مي‌كنند و اخلاق‌ها را اصلاح و دل‌ها را از رذائل شستشو مي‌دهند.( 1 )

اين وساطت در فيض است كه از خداوند، اما از كانال اوليايش به ما مي‌رسد.

وقتي كه زيارت ائمه و پيوند با آنان در تطهير جان‌ها و اصلاح اخلاق و تربيت نفوس مؤثر است. اين خود، نوعي هدايت و امامت و رهبري ائمه را مي‌رساند. اين هم نوعي شفاعت است كه در همين دنيا اثرش روشن مي‌شود و به تعبير شهيد مطهري: «شفاعتِ رهبري» و «شفاعتِ عمل» است.( 2 )

براي وجودهاي گريزان از مركزيت توحيد و فطرت و پاكي، نيروهاي جاذبة معنوي لازم است تا اين تعادل و حركت در «خطّ سير» و شناوري در «فلك فوز و فلاح» را هماهنگ و برقرار سازد. با كارِ گريز از مركز و جاذبه، تعديل فراهم مي‌شود. مزارهاي معصومين، كانون‌هاي جذبه‌دار، براي كشش فطرت‌ها و دل‌هاي مستعدّ، به خير و صلاح است.

زيارت، عامل «توجه به خدا»، «تقرب به خدا»، «تحول روحي» و «توبه و گناه‌زدايي» است. اينهاست آثار تربيتي و نقش سازندة زيارت اولياي خدا. ولي به‌شرط آنكه زائر، عارف باشد، عارف به حقّ ائمه و مقام و شخصيتشان، عارف به وظيفة خود در مقابل امامان.

پا به پاي عالمانِ فرزانه

دل را برداشتن و به «حضور» يك پيشواي معصوم بردن.

شوق را، در يك ديدار عاشقانه، در «خشوعِ قلب» و «خضوعِ تن»، تسليم امام كردن، «محبت» را، در زلاليِ دُردانه‌هاي اشك، به زيارت «صاحب ضريح» بردن.

به ديدارِ مزار، با پاي دل ره سپردن و با بال عشق، پرواز كردن و بر موج عرفان نشستن و به اوج پيوند رسيدن.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. با استفاده از بيان شهيد مطهري در عدل الهي، با عنوانِ "اصل تطهير" (ص 274، چاپ صدرا).

2. به بحث استاد مطهري در كتاب عدل الهي (ص 268) تحت عنوانِ "شفاعت رهبري" مراجعه كنيد.



63


در «زيارت»، هنگام حضور در برابر مرقد امامان، «حال» را، بر «قال» مقدم دانستن و «برون» را آينة «درون» ساختن.

و... بالأخره «عارفاً بحقّه» زيارت كردن، كاري است دشوار، كه تنها از عارفانِ دل‌آگاه و از شيفتگان معرفت‌آموز ساخته است.

روح زيارت، همان ارتباط معنوي داشتن و رابطة قلبي پيدا كردن با امام است.

پيدا كردنِ «حال» در زيارت، درگرو معرفت و علاقه است.

يافتن خضوع و خشوع در مزار امامان، در ساية توجه و التفات به موقف و جايگاه و مقام است.

عارفان به عظمت امام، آگاهانه‌تر زيارت مي‌كنند.

عاشقانِ جلوة امام، شيفته‌تر ديدار مي‌نمايند.

وليّ شناسان بزرگ، در زيارتشان به گونه‌اي ديگر سخن مي‌گويند.

با «حضور»شان تكلّم مي‌كنند، با «نگاه»شان حرف مي‌زنند، با اشكشان در حرم سخن مي‌گويند و هدية دل و دين نثار مي‌كنند، با التهاب و شوقشان عشق را زمزمه مي‌كنند.

آن «حال» كه دارند، ديدني است نه گفتني، يافتني است نه بافتني، چشيدني است نه شنيدني.

لذت آن ديدار، نه به بيان مي‌آيد و نه در وصف مي‌گنجد و نه قابل انتقال به ديگري است، آنجا دل است كه رابطه مي‌يابد، دلدادگي است كه ترجمان عشق است.

آنكه «معرفت» قلبش را آباد كرده باشد و از «محبّت»، سرمست باشد و شيفتة ديدار، وقتي به وصال مي‌رسد، شوق زيارت، تمام هوش و حواسّ و توجه او را به آن محبوب منعطف مي‌كند. به قول سعدي:

«به خاطر داشتم كه چون به درخت گل رسم، دامني پر كنم، هدية اصحاب را. چون برسيدم، بوي گل چنان مست كرد كه دامنم از دست برفت...» .( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. گلستان سعدي، ديباچه.



64


اگر اين محبت دوجانبه باشد، ارتباط بين «زائر» و «مَزور» قوي‌تر و عيان‌تر و بي‌پرده‌تر خواهد شد و زائر، چهرة محبوب را بي‌واسطه خواهد ديد و به فيض ديدار و فوزِ لقاء نائل خواهد شد.

چنين نمونه‌هايي از عالمان بزرگ شيعه و از اولياءالله، فراوان مشاهده و نقل شده است. حضور و تشرف مقدس اردبيلي در حرم مولا علي (عليه السلام) براي حلّ مشكلات علمي، معروف است. به نقلِ محدّثِ قمي:

«...مقدّس اردبيلي از ساكنين حرم اميرالمؤمنين، نجف‌اشرف بوده و هرگاه مسأله‌اي براي او مشتبه مي‌شده، در شب‌ها خود را به ضريح مقدس مي‌رسانيده و جواب مي‌شنيده و گاهي بوده كه آن حضرت، او را به حضرت صاحب‌الأمر ـ‌روحي‌فداه‌ـ حواله مي‌فرموده، هرگاه آن امام بزرگوار در مسجد كوفه تشريف داشته...».( 1 )

وقتي چنين رابطه‌اي حكمفرما باشد، بيقراري در وقت زيارت و التهاب دروني هنگام حضور يافتن در كنار مرقد مطهر امام‌علي (عليه السلام) امري عادي مي‌شود و اگر چنين نشود جاي تعجّب است.

بي‌اختيار شدن هنگام تشرّف به حرم و دل را به دلدار سپردن و انقلاب روحي پيدا كردن و مجذوب مقام و معنويت امام شدن، از ويژگي‌هاي زائري است كه به نهايت معرفت و اوج شناخت و حدّ اعلاي عشق و شيفتگي رسيده باشد.

در حالات علماي بزرگي همچون شيخ‌آقا بزرگ تهراني، علاّمة اميني، مرحوم آشتياني و ديگران، اينگونه حالات روحي نقل شده است. حتي گاهي اين جذبه و شوق و انقلاب روحي تا حدّي است كه زائر نمي‌تواند وارد حرم شود و برق تجليات الهي كه از طريق اهل‌بيت و امام معصوم و واسطه‌هاي فيض الهي مي‌رسد، زائر عارف را مي‌گيرد و بي‌اختيار مي‌كند. چنين احساس مي‌كند كه زيارت، در حال حيات اوست. در ديدار، حالتي پيدا مي‌شود كه گويا مي‌بيند و مشاهدة حضوري دست مي‌دهد، اين حالت را از نوع و كيفيت زيارت و خصوصيات تشرف عالمان فرزانه مي‌توان دريافت. كاملاً

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الفوايد الرضويّه، شيخ عباس قمي، ص 25.



65


هدفشان كه فقط زيارت امام است و مقصدشان تشرف است، نمودار است. اينگونه عارفان و عالمان در مسير زيارت و در طول راه و هنگام رفتن به زيارت حرم، مشغول چيزهاي ديگر نمي‌شوند، دل به جاذبة ديگر نمي‌سپرند و با توجه كامل، رو به سوي مرقد و حرم مي‌روند و با وليّ خدا و مولاي خود، به راز دل‌گويي و نجوا مي‌پردازند.

وضع مطلوب همين است، اما آنچه دردآور است، «زيارت‌»هاي بي‌روح بعضي از زائران است.

آنكه به حضور مي‌رسد ولي خود را در حضور نمي‌يابد،

آنكه به «حرم» مي‌رود، اما خود را «مَحرم» نمي‌يابد،

آنكه به «حريم معنويت» قدم مي‌گذارد، اما «حرمت معني» را لمس نمي‌كند،

آنكه از «مزار»، پا بيرون مي‌گذارد ولي «حال»ش، «تحول» نمي‌يابد،

آنكه ديدارش با امام معصوم و زيارت حرم پيشوايان دين، همچون ديدار از يك موزه و آثار باستاني است،

آري... چنين كسان، چگونه مي‌توانند خود را «زائر» بنامند و بدانند؟!

آنكه بدون «شناخت»، امامي را زيارت مي‌كند. از اين ديدار، «حَظِّ معنوي» هم نمي‌برد.

زائري كه «شوق ديدار»، در دل ندارد، چگونه لحظاتِ حضورش در كنار مرقد يك معصوم را، سرشار از صفا و معنويت و اُنس بيابد؟

آنكه در حرم، به خواندنِ زيارت‌نامه مي‌پردازد، بدون آنكه بداند خطاب به حجتِ خدا چه مي‌گويد، چه تأثيري از زيارت خواهد يافت؟

آنكه زبانش به فقراتِ زيارتنامه و دعا مي‌گردد، اما چشمش، نظاره‌گر زائرانِ گوناگون است و قيافه‌ها را ديد مي‌زند و مردم را «تماشا»! مي‌كند و دلش جاي ديگري است، چگونه مي‌تواند مدعي باشد كه به «زيارت امام» رفته، و امام را زيارت كرده است؟

حضور تن و غيبتِ جان، مگر مفيد است؟

بدن، رو به ضريح و قلب، پشت به امام، مگر «زيارت» محسوب مي‌شود؟



66


به ديدار چه كسي آمده‌اي؟.. و چه مي‌گويي؟.. و چه مي‌خواهي؟.. و چه حالي داري؟

اينجاست كه بايد ديد، الگوها و اسوه‌ها چگونه زيارت مي‌كرده‌اند و زيارت را چگونه تلقّي مي‌كرده‌اند و زيارتشان، تجديد عهد با امام و حضور در محضر او بوده است.

هدف آن نيست كه تاريخ بنگاريم.

اما... اشاره به چند نمونه از زيارت‌ عالمان دين، سازنده و مفيد است.

1. علامة اميني

دلباختگي مرحوم علامة اميني (صاحب الغدير) به مقام اهل‌بيت و حضرات معصومين، زبانزد خاص و عام بود، شور و شيدايي او نسبت به ائمه (عليهم السلام) به‌ويژه نسبت به حضرت امير (عليه السلام) ، در زندگيش، در آثار و تأليفاتش، در قلم و قدمش، در خطبه و منبرش، در اشك و زيارتش، مشهود بود.

عطري از عترت، بر وجود او هاله افكنده بود.

به يكي دو نقل، در مورد كيفيت زيارت كردن او اكتفا مي‌كنيم. چنان با انقلاب حال، در حرم زيارت مي‌خواند كه ديگران را نيز منقلب مي‌كرد و به همخواني زيارت وا مي‌داشت.

به نوشتة يكي از انديشمندان معاصر:

«...اولين باري كه چشمم به چهرة مردانة اين نابغة عصر افتاد، در حرم مطهر حضرتِ‌ ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) بود. معظّم‌له را در حالي يافتم كه مانند كوهي از وقار و اخلاص ايستاده، مشغول زيارت بود و قطرات اشك، پيوسته، مانند دانه‌هاي مرواريد، روي محاسن مباركش مي‌غلتيد. قيافه و هيمنه و ابهّت و قدّ و قامت رشيد و بسيار موزون. به سخن ديگر: مجموع شخصيتِ صوري جالب توجه معظّم‌له، هر جوينده‌اي را وادار مي‌كرد تا بپرسد: اين شخصيت جالب و ممتاز، با آن قيافة مردانه، چگونه است كه قلبي چنين حسّاس و لطيف و پر از عاطفه دارد؟!..



67


همين كه به شناسايي وي مفتخر شدم، دانستم اين تمثال فضل و فضيلت و ايمان و عشق و محبت و اخلاص، مؤلف كتابِ «شهداء الفضيله» و مجاهد ممتاز بي‌نظيري است كه مشغول تأليف اثر معجز‌آساي «الغدير» است...».( 1 )

از زيارت‌هاي مرحوم اميني در حرم حضرت‌علي (عليه السلام) در نجف، نمونه‌هاي زيادي نقل مي‌شود كه فعلاً بماند.

شاهد ديگري، باز از زيارت ايشان در مورد كربلاي حسين (عليه السلام) :

«...و فراوان به قصد زيارت سالار جوانان بهشت، حسين شهيد كربلا، براي كسب پاداش بيشتر، پياده راه را طي مي‌كرد و به همراه جمعي از مؤمنين و دوستان ويژه و خالص خود، مسير 78 كيلومتر راهِ كربلا را در طول سه روز يا بيشتر، پياده طي مي‌كرد. و در طول راه، به هر آبادي و روستايي كه مي‌رسيد، از امر به معروف و نهي از منكر و ارشاد و تبليغات ديني نسبت به مردم آنجاها فروگذار نمي‌كرد. تا اينكه به «كربلا» مي‌رسيد. پس از رسيدن به كربلا، هيچ فكري نداشت، جز تشرّف به حرم امام شهيد، در حالي وارد حرم مي‌شد كه اشك چشمانش بر گونه‌ها جاري بود و در زيارت‌ها، حالات مخصوصي داشت كه در جز او، نظيرش كمتر مشاهده مي‌شد...».( 2 )

و... چرا چنين نباشد؟ مگر خداوند، محبت حسين (عليه السلام) را در دل صاحبان ايمان قرار نداده، به گونه‌اي كه شعلة اين عشق سوزان، خاموشي و سردي ندارد؟!..

«أََإِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَينِ حرارة في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لا تَبردُ ابداً»

و چه ايماني سزاوارتر از ايمانِ «اميني»؟

«...مرحوم اميني، فراوان در اوقات مختلف به زيارت حرم اميرالمؤمنين مشرف مي‌شد. پس از خواندنِ اذن دخول و تشرف به حرم، خضوع و خشوع و اندوه و تحول روحي بر او مسلط مي‌شد. در پيش روي مرقد امام مي‌نشست و با جملات و فرازهاي زيارت‌هاي معهود، مولايش را مورد خطاب قرار مي‌داد، در حالي كه سيل اشك بر محاسن مباركش جاري بود و اين اشك، تا پايان زيارت (كه گاهي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مقالة سيد غلامرضا سعيدي دربارة علامة اميني، "حماسة غدير"، محمد رضا حكيمي، چاپ اول، ص 448.

2. الغدير، چاپ چهارم، جلد 1، مقدمه (به قلم شيخ رضا اميني)، صفحة 79.



68


بيش از يك ساعت به طول مي‌انجاميد) قطع نمي‌شد...».( 1 )

2. امام خميني

حضرت امام، در ايام اقامتش در نجف اشرف، هر شب به‌طور مداوم، به زيارتِ مرقد قطب ولايت، اميرمؤمنان (عليه السلام) مي‌رفت و ديداري و تجديد عهدي و تحكيم ميثاقي و اعلامِ حضوري!..

در زيارت كردن رهبر انقلاب، هم مسألة مداومت و استمرار ايشان در زيارت، حائز اهميت است و هم خضوع و حالتِ‌معنوي ايشان هنگام زيارت و در كنار مرقد معصومين يا زيارت از راه دور.

به نقل يكي از مدرسين حوزه و شاگرد آن عزيز:

«امام، در وقتي كه در قم (پيش از تبعيد) اصول مي‌فرمودند، هر روز بعد از درس، غروب، تا موقعِ نماز، يك تشرف مختصر به زيارتِ حضرت معصومه (سلام الله عليها) داشتند، به طور مداوم...».( 2 )

نقلي ديگر:

«...در اغلب ايام زيارتي، در كنار قبر امام‌حسين (عليه السلام) بودند. در دهة عاشورا، هر روز، زيارتِ‌ عاشوراي معروفه را با صدمرتبه سلام و صدمرتبه لعن، مي‌خواندند، بيش از پنجاه سال است كه شايد كمتر اتفاق افتاده باشد كه فجر، طالع شود و چشم امام، در خواب بوده باشد...».( 3 )

امام امت كه در همة اوصاف و برخوردها و عملكردها و موضع‌گيري‌ها و اخلاقيات و... الگو و نمونه هستند و نظمي دقيق بر كارشان، هميشه حاكم بوده و هست، در مسألة زيارت حضرت امير (عليه السلام) هم در نجف، اين خصوصيت را داشته‌اند. به اين نقل توجه كنيد:

«...در تشرف امام‌خميني به حرم مطهر اميرالمؤمنين (عليه السلام) با آن آداب خاص زيارت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الغدير، ج1، مقدمه، ص 78.

2. نقل از استاد شب‌زنده‌دار، استاد اخلاق در حوزة علمية قم.

3. سرگذشت‌هاي ويژه از زندگي امام‌خميني، ج 1، ص 98.



69


آن حضرت، باز شايان توجه است. با كمال ادب و متانت اذن دخول مي‌خواندند، سپس از طرف پايين پا وارد حرم مي‌شدند و مقيّد بودند كه از بالاي سر مطهر حضرت امير (عليه السلام) عبور نكنند (چنانكه در روايت وارد شده) و هنگامي كه مقابل ضريح مطهر مي‌رسيدند، زيارت «امين‌الله» يا زيارت ديگري را با نهايت اخلاص مي‌خواندند. بعد دوباره به طرف پايين پا، بر مي‌گشتند و در گوشه‌اي از حرم، نماز زيارت و دعا نشسته مي‌خواندند و باز دو ركعت نماز و سپس بلند مي‌شدند و با رعايت آداب و اخلاص تمام، از حرم مطهر خارج مي‌شدند».( 1 )

«...ايشان در نجف اشرف، از روزي كه وارد نجف شدند تا روزي كه از نجف مهاجرت كردند، هرشب سه ساعت كه از شب مي‌رفت، زمستان يا تابستان، هواي سرد، گرم، ايشان در حرم حضرت‌علي (عليه السلام) بودند. حرمشان ترك نمي‌شد. درست سر ساعتِ 3 به وقت محلي ـ كه در تابستان ساعتِ سه، 10 شب مي‌شد به وقت اينجا و در زمستان هشتِ شب ـ و ايشان سر ساعت سه در حرم حضرت‌علي (عليه السلام) بودند. اين برنامه‌شان هرگز ترك نمي‌شد. حتي يك وقت به دنبال كودتايي كه در عراق رخ داد، حكومتِ نظامي شده بود، برادر شهيد، مرحوم حاج‌آقا مصطفي مي‌گفتند كه ديديم آقا توي اتاق نيست. گفتيم نكند آقا رفته باشد حرم، كجا رفته باشد؟ اين‌طرف بگرد، آن‌طرف بگرد، تا اينكه ديديم رفته بالاي پشت‌بام ايستاده كه گنبد پيدا باشد و دارد زيارت‌نامه مي‌خواند...».( 2 )

آري... گويا پيماني است كه امام امت، هر شب، در طول 14 سال اقامت در نجف، با مولاي خودش تجديد مي‌كند. هر شب... هرشب اعلام حضور است، اعلام محبت و ولايت است، بيعت با علي (عليه السلام) است. آري، چنين كنند بزرگان.

3. علامة طباطبايي

مرحوم علامة طباطبايي، فيلسوف عاليقدر و مفسر بزرگ (صاحبِ «الميزان») كه علاقة شديد و محبت خاصّي به عترت پيامبر و معصومين (عليهم السلام) داشت، از اين جام محبّت،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سرگذشت‌هاي ويژه از زندگي امام خميني، ‌ج1، ص122.

2. همان، ص 91.



70


بي‌نصيب نبود و از خصائص او داشتن روح تعبد و ولاي اهل‌بيت، همراه با فلسفه و عرفان بود. از زيارت كردن ايشان هم قبلاً ياد شد.

اينك اين نمونه را هم اضافه مي‌كنيم:

«...در تابستان‌ها، از قديم‌الأيام، رسمشان اين بود كه به زيارت حضرت‌ثامن‌الأئمّه7 مشرف مي‌شدند و دوران تابستان را آنجا مي‌ماندند و ارض اقدس را بر ساير جاها مقدم مي‌داشتند، مگر در صورتِ‌محذور.

در ارض اقدس، هرشب به حرم مطهر مشرف مي‌شدند و حالت التماس و تضرّع داشتند. هرچه از ايشان تقاضا مي‌شد كه در خارج از مشهد، چون «طرقبه» و «جا غَرق»، سكونت خود را به علت مناسب بودن آب و هوا قرار دهند؛ و گهگاهي براي زيارت مشرف گردند، ابداً قبول نمي‌كردند و مي‌فرمودند: «ما از پناه امام هشتم، جاي ديگر نمي‌رويم».( 1 )

در پاي كوي تو سرِ ما مي‌توان بريد * نتوان بريدن از سر كوي تو، پاي ما

راستي!.. به هدف و با انگيزة زيارت، به مشهد و مدينه و مكه و دمشق رفتن كجا، و براي تفريح و تجارت و گشتن و گذراندن تعطيلاتِ نوروز و تابستان و... در حاشيه، به زيارت هم! رفتن كجا؟..

ببين تفاوتِ ره از كجاست تا به كجا؟..

4. ميرزاي شيرازي

در شيوة بزرگان عارف و صاحبدل، «زيارت»، گفتگو با حجّت خداوند، در كنار مرقد اوست، آنچه مهم است، پيوند قلبي و ارتباط دروني است. نه فقط عبادت‌ها را خواندن و گذشتن، بلكه با عنايت و توجه به مضمون، درونماية زيارتنامه‌ها را هم با زبانِ‌حال و هم با زبان قال، بيان كردن و آشكار نمودن. حتي اگرچه كتابي با خود نبريم.

عالمان برجسته، هم در اثر مداومت بر زيارت، هم با انگيزة همدلي با مفاهيم متون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مهر تابان، سيد محمد حسين حسيني طهراني، ص 56.



71


زيارتي، از همراه داشتن زيارتنامه بي‌نيازند. مي‌دانند كه چه بايد بگويند و چگونه بستايند و چه بخواهند.

در حالات معنوي مرحوم ميرزاي شيرازي، صاحب فتواي مشهور در «تحريم تنباكو» نوشته‌اند:

«...زيارت‌هايي را كه در حرم امامان مي‌خواند، در حرم‌ها كتاب دعا با خود نمي‌برد، با اينكه مدتي دراز، دعا و زيارت مي‌خواند».( 1 )

بالأخره... ميرزاي شيرازي، حرف‌هايي براي گفتن داشت، هرچند توقفش در حرم به طول مي‌انجاميد، بايد از بزرگان دين آموخت.

ادبِ حضور را، شيوة زيارت را، آداب تشرّف به حرم را، بها قائل شدن به ديدار معصوم را، ارج نهادن به ساية مرقد امامان را.

ارزش هركس، به قدر فهم و شعور و ادب و ميزانِ «معرفتِ» اوست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بيدارگران اقاليم قبله، محمدرضا حكيمي، ص 220.



72



71


زيارتي، از همراه داشتن زيارتنامه بي‌نيازند. مي‌دانند كه چه بايد بگويند و چگونه بستايند و چه بخواهند.

در حالات معنوي مرحوم ميرزاي شيرازي، صاحب فتواي مشهور در «تحريم تنباكو» نوشته‌اند:

«...زيارت‌هايي را كه در حرم امامان مي‌خواند، در حرم‌ها كتاب دعا با خود نمي‌برد، با اينكه مدتي دراز، دعا و زيارت مي‌خواند».( 1 )

بالأخره... ميرزاي شيرازي، حرف‌هايي براي گفتن داشت، هرچند توقفش در حرم به طول مي‌انجاميد، بايد از بزرگان دين آموخت.

ادبِ حضور را، شيوة زيارت را، آداب تشرّف به حرم را، بها قائل شدن به ديدار معصوم را، ارج نهادن به ساية مرقد امامان را.

ارزش هركس، به قدر فهم و شعور و ادب و ميزانِ «معرفتِ» اوست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بيدارگران اقاليم قبله، محمدرضا حكيمي، ص 220.



| شناسه مطلب: 76762