بخش 4

3 ـ زیارت و فلسفة #171;یاد#187; و احیاگری زیارت و فلسفة #171;یاد#187; و احیاگری حقّ شهدای آل‌محمد (صلّی الله علیه وآله) #171;دِعبل#187;، احیاگر آل‌رسول نقش زیارت در عصر خفقان و خشونت برگ‌های سیاهِ تاریخ شعر، ذکر و زیارت رابطه‌ها، دیدارها، ذِکرها مدایح و مراثی


73


زيارت و فلسفة «ياد» و احياگري


75


زيارت و فلسفة «ياد» و احياگري

«مودّتِ» خاندان پيامبر، اجر رسالت آن حضرت است.

وفاداري به «اهل‌بيت»، وفاداري به «حق» است.

پيوند با «عترت» هم، پيوند با قرآن و اسلام است، كه اين هر دو وزنة سنگين و اين «ثقلين»، مورد سفارش و تأكيد فراوان رسول مكرم اسلام مي‌باشد.

تمسّك به دودمان پيامبر و آشنايي با خانة آل‌علي (عليه السلام) و پيوند با اولاد فاطمه (سلام الله عليها) ، ثمرات و آثار فراواني دارد كه سودش نيز به خودِ ما بر مي‌گردد.

آشنايي با اين «خانه» و «خط»، قرار گرفتن در مسير معرفت زلال و نابِ اسلام و حق است. چرا كه پيشوايان دين ما از اين دودمان، در علم و فضل و كمالات و ارزش‌ها، اسوه و الگو و سرچشمة جوشان و زاينده‌اند و خودشان، تجسّم آن ارزش‌ها و جلوه‌گاه آن نورهاي معنوي و معنويت‌هاي نوراني و بصيرت‌ها و والايي‌هايند.

اگر براي ما، راهي جهت پيوستن به اين «معرفت»خانه، قرار داده‌اند، اين هم خود، نوعي ديگر از لطف آنان نسبت به ماست. و اگر ما را به سوي آشنايي با آنان و مرتبط گشتن با اهل‌بيت عصمت، سوق داده‌اند و تشويق كرده‌اند، اينهم فيض ديگر و لطف مضاعفي براي ماست. اگر آنان نيز به ما نگفته بودند و از ما نخواسته بودند، ما وظيفه



76


داشتيم كه در آن خانه برويم و گرد اين شمع‌ها پروانه‌وار بچرخيم و از فروغ اين مشعل‌هاي خورشيدسانِ هدايت، بهره‌مند شويم.

«زيارت»، قرار گرفتن در اين مدار، و چرخيدن بر گِرد اين محور، و آموختن از اين مكتب و سيراب شدن از اين «زمزم» است.

حقّ شهداي آل‌محمد (صلّي الله عليه وآله)

تلاشي كه از نظر فرهنگي و اجتماعي، از سوي امامان شيعه انجام مي‌گرفت، يكي هم‌سوق دادن امت به سوي پيشوايان حق و فرهنگ تشيع و خط اهل‌بيت بود. تا با يادشان، با احياي نام و خاطره و فكر و تعاليمشان، راه، نمايان‌تر و هدف، روشن‌تر و راهنما آشكارتر گردد تا مردم گرفتار سرگرداني و حيرت و بلا تكليفي نگردند و از اين طريق، گام‌هايي در مسير تربيت و سازندگي‌هاي فردي برداشته شود. از جهت سياسي و اجتماعي هم با مطرح بودن خطّ اولياي دين و فرهنگ ائمه، انحرافات، كمتر و هدايت‌ها بيشتر شود. به ويژه، روي آوردن به راهِ «شهداي آل‌محمد»، و گراميداشت آنان و تجليل از فداكاري‌هايشان و احياي نامشان و زيارت تربتشان و الهام گرفتن از خاك مزارشان و خونِ پاكشان اين مهم را بيشتر تأمين مي‌كرد ـ و مي‌كند ـ .

امامان نه‌تنها در سخن، كه در عمل هم احياگران بزرگ اين خطّ و فرهنگ بودند و از شهداي عترت رسول، كه كشتة راه حق و دين و نجات مردم بودند، تجليلِ قولي و عملي مي‌كردند.

اين، حقّ هر شهيد بر جامعه است. و شهداي آل‌محمد، به‌ويژه ائمة شهيد شيعه، بيش از ديگران، بر گردن امت پيامبر، حق دارند، چرا كه حياتشان را در راه صلاح و اصلاح همين امت، نهادند و به شهادت رسيدند، تا دين را زنده نگهدارند، هرچند با مرگ سرخ و سبز خويش!.

احياي دين، زخونِ شهيدان است * جان شهيد، هديه به جانان است

در پاي نخل پر ثمرِ اسلام * خون شهيد، زمزم جوشان است


77


احياي فرهنگ شهادت، در برنامة عملي اولياي دين ما بود تا از اين طريق، هم حقِّ شهداي آل‌محمد، تا حدودي، ادا شود و هم با پيوند و آشنايي با شهيدان اين راه، عملاً راهشان تداوم يابد.

در صدد بحث تاريخي گسترده نيستيم. فقط چند نمونه از سيرة عملي اسوه‌هاي خود را ياد مي‌كنيم، تا معلوم گردد كه چگونه پيشوايان ديني ما، اين «حق» را ادا مي‌كردند و آن فرهنگ را زنده نگه مي‌داشتند.

حضرت‌فاطمه (سلام الله عليها) قبر حمزة سيدالشهدا را زيارت مي‌كرد، اصلاح مي‌نمود، علامت مي‌گذاشت و هر دو سه روز يك بار، قبور شهداي احد را زيارت مي‌كرد، كنار مزار نماز مي‌خواند، مي‌گريست و دعا مي‌كرد و هر جمعه، قبر حضرت‌حمزه را ديدار كرده و نزدِ آن مي‌گريست.( 1 )

«حضرت‌زهرا3، بعد از رسول‌خدا، هفتاد و پنج روز زيست. در اين مدت، هرگز شاد و خندان ديده نشد. در هفته دو روز (روزهاي دوشنبه و جمعه) سرِ خاك شهدا مي‌آمد و مي‌گفت: «رسول‌خدا اينجا بود و مشركان آنجا...».( 2 )

يعني نوعي گزارش مي‌داد از صحنه‌هاي درگيري حق و باطل، و ترسيم ميدان نبرد و يادآوري خاطرة جنگ احد و غيره... آموزش تاريخ در صحنه! بيان واقعه در محل وقوع!

ياد شهداي احد را چگونه مي‌توان زنده نگه داشت؟ جز با آمدن بر سر مزارشان و نشستن بر تربت پاكشان و اشك ريختن به يادشان و يادآوريِ حماسه‌ها و فداكاري‌هايشان؟!

مرحوم صدوق، حضور بر مزار شهيدان اُحد را به‌عنوان زيارت، مستحب‌مي‌داند.( 3 )

در روايات، ضمن آنكه براي زائر مدينه، زيارت و دعا نزد قبور شهدا مستحب به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وسائل الشيعه، ج10، ص 279، حديث 1 و 2؛ كشف الإرتياب (چاپ پنجم)، ص 481.

2. همان؛ بحار الأنوار، ج 43، ص 195.

3. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 229.



78


شمار آمده است، نقل شده كه: پيامبر اسلام، هرگاه به زيارت شهيدان مي‌رفت، خطاب به آنان مي‌فرمود:

«السَّلامُ عَلَيكُم بِما صَبَرْتُم فَنِعمَ عُقبي الدّار».( 1 )

و امام‌صادق (عليه السلام) در مورد زيارت شهداي احد، سفارش فرموده است كه خطاب به آنان گفته شود:

«السَّلامُ عَلَيكُم يا أَهْلَ‌الدّيار، أَنْتُم لَنا فَرَطٌ وَإِنّا بِكُم لاحِقُون».( 2 )

سلام بر شما اي اهل اين ديار!.. شما پيشاهنگ ماييد و ما هم به‌شما خواهيم پيوست.

حضرت‌زهرا3 كه اولين شهيد عترت پيامبر در راه دفاع از حق بود، طبق وصيت خويش، مخفيانه به خاك سپرده شد و حضرت‌علي (عليه السلام) صورت چند قبر را هنگام دفن وي، ساخت، تا جاي دفنِ آن مظلومه مشخّص نباشد.3 آنگاه، بطور مكرر، به زيارت قبر آن بانوي بزرگوار مي‌رفت و طبق بعضي نقل‌ها:

«اميرالمؤمنين (عليه السلام) هر روز قبر فاطمة زهرا را زيارت مي‌كرد، يك‌روز كه به زيارت آمده بود، خود را بر قبر افكند و گريست و شعري را به اين مضمون خواند:

چه جانگداز است هنگامي كه بر قبر حبيبم عبور مي‌كنم و سلام مي‌دهم و جوابي نمي‌شنوم، اي قبر! چه شده كه جواب مرا نمي‌دهي؟

آيا بعد از من، ديگر دوستي با كسان، ملالت‌آور شده است؟».( 4 )

حسين بن علي (عليه السلام) هنگامِ غروبِ هر جمعه، تربت برادرش امام‌مجتبي (عليه السلام) را زيارت مي‌كرد.( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وسائل الشيعه، ج 10، ص 276.

2. همان، ص 277.

3. بحارالأنوار، ج 43، ص 193.

4. مالي مررت علي القبور مسلّماً * قبر الحبيب، فلا يردّ جوابي

 يا قبر، مالك لا تجيب منـادياً * اَمللت بعدي خلة الأحباب؟

(الغدير، ج 2، ص 16).

5. "ان ‌الحسين بن علي، كان يزور قبر الحسن بن علي كلّ عشية جمعةٍ"؛ (وسائل الشيعه، ج 10، ص 317).



79


محمد حنفيه براي زيارت قبر امام‌حسن (عليه السلام) در بقيع مي‌آمد و مي‌گفت:

«سلام بر تو اي بازماندة مؤمنان و اي فرزند اولين مسلمان. چرا چنين نباشد، در حالي كه تو سلالة هدايت و هم‌پيمان با تقوا و پنجمين نفر از اهل كسائي. دست رحمت تو را تغذيه كرده و در دامان اسلام تربيت شدي و از پستان ايمان شير خوردي. تو در حال حيات و مرگ، پاكيزه‌اي...».( 1 )

زيارت مرقد سيدالشهداء (عليه السلام) بيش از همه مورد توجه و عنايت ائمه بود و به زائران آن كوي حق و ديار عشق، احترام زيادي مي‌كردند.

«حمران بن اعين»، نقل مي‌كند كه: از زيارت قبر حسين بن علي (عليه السلام) برگشتم، امام‌باقر (عليه السلام) به ديدنم آمد و فرمود:

«اي حمران! بشارتت باد... هركس قبر شهداي آل‌محمد را زيارت كند و هدفش از اين زيارت، خدا و پيوند با پيامبر باشد، همچون روز تولد از مادر، از گناهانش بيرون آمده، پاك مي‌شود».( 2 )

گرچه زائر، از زيارت حسين (عليه السلام) آمده بود، ليكن امام، محور سخن و ملاك فضيلت را روي «شهداي آل‌محمد» برد، كه امام‌حسين، سرور و سالار همة آن شهداست و سلالة آن عترت پاك است.

اولين زائر قبر حسين شهيد، صحابي والاقدر پيامبر، «جابر بن عبدالله انصاري» بود كه به همراه غلامش «عطيه» به زيارت نائل شد. نقل شده است كه اسيران اهل‌بيت، پس از ماجراهاي كربلا و بازگشت از سفر شام، در مسيرشان به مدينه از مأموران نگهبان خواستند تا آنان را از «كربلا» عبور دهند تا با قبر سيدالشهدا تجديد عهد نمايند.

در اربعين شهادت حسين بن علي بوده كه به آن محل رسيدند. هنگام گذر از آن دشتِ خونين، زن‌هاي علويه با گريه و فريادهاي دردمندانه، به‌سوي قبر شتافتند و اشك‌ها ريخته شد و سه روز در آنجا گذراندند. در همان موقعيت بود كه امام‌سجاد7 با جابر، ديدار نمود. امام با جابر در اين ديدار، كه بر تربت شهيدان كربلا انجام گرفت،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحار الانوار، ج 97، ص 205؛ نقل از كامل الزيارات، ص 53.

2. وسائل الشيعه، ج10، ص 259، حديث 22؛ امالي شيخ طوسي، ج 2، ص 28.



80


دربارة حوادثِ تلخي كه بر آنان گذشته بود، سخن‌ها گفت، سپس به سوي مدينه رهسپار شدند.( 1 )

«دِعبل»، احياگر آل‌رسول

«دعبل خزاعي»، شاعر متعهد شيعه كه در زمان امام‌رضا (عليه السلام) مي‌زيست، هنر خويش را در راه احياي حق آل‌محمد، و ذكر و ياد شهداي عترت پيامبر و بيان فضايل «اهل‌بيت» قرار داده بود و نزد ائمة شيعه، منزلتي داشت.

روزي در «مرو»، به حضور حضرت‌رضا (عليه السلام) رسيد و عرض كرد: اي فرزند پيامبر! دربارة شما قصيده‌اي سروده‌ام و عهد كرده‌ام كه قبل از شما آن را براي كسي نخوانم. حضرت اجازه فرمود تا دعبل شعرش را بخواند و او هم خواند.

قصيدة بلند و بالاي دعبل، كه به «قصيدة تائيّه» يا «مدارس آيات» معروف است، از پرمحتواترين قصايدي است كه در بيان حق و فضايل اين دودمان پاك و يادآوري از «شهداي آل‌محمد» مي‌باشد.

در اين قصيده، كه يكصد و بيست و يك بيت است، در فضايل سرشار از معنويت و خاطره‌هاي پر سوز و گداز، جريان خاندان پيامبر را از آغاز، همراه شهادت‌ها و رنج‌ها بيان مي‌كند. از خانه‌ها و مدارس و منازلي ياد مي‌كند، كه ـ به‌خاطر ستم‌هاي امويان و عباسيان ـ متروك و خالي مانده است. خانه‌ها و مراكزي در خيف، منا، مسجدالحرام، عرفات، جمرات كه پايگاه وحي بوده است، دياري كه براي آل‌رسول‌الله، اميرالمؤمنين، حسن و حسين، جعفر و عبدالله و فضل، حمزه و امام‌سجاد... بوده است. منازل پاكي و طهارت و نماز و تقوا و نيكي كه در جايْ‌جايِ آن سرزمين‌ها داير بوده است و سرگذشتِ شهادت‌ها، ستم‌ها، خون‌ها.

و در جايي از قصيده، خطاب به مادر امامان، حضرت‌زهرا3 مي‌گويد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حياة الامام الحسين بن علي (باقر شريف القرشي)، ج 3، ص 422؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 374، حديث 3. البته اين نكته كه اين زيارت، در اربعين همان سال بوده يا سال بعد، بين مورخين دو نظر است، براي تحقيق بيشتر، كتاب "اربعين" از شهيد قاضي طباطبايي را مطالعه كنيد.



81


اگر در خيال هم حسين را آغشته به خون مي‌ديدي كه از تشنگي، كنار فرات جان داد، بر صورت خويش سيلي مي‌زدي و اشك از ديدگان بر چهره جاري مي‌كردي، اي فاطمه! اي دختر نيكي! برخيز و ندبه كن، كه ستاره‌هاي آسمان، بر دشت‌ و هامون افتاده است... .

آنگاه، ياد از قبرهايي مي‌كند كه از اين دودمان، در سرزمين كوفه، مدينه، مكه، فخّ، جوزجان، بغداد، طوس، كربلا... قرار دارد و از شهدايي چون شهيد فخّ، يحيي بن زيد، ابراهيم بن عبدالله، موسي بن جعفر و شهداي كربلا... ياد مي‌كند... .( 1 )

نقل شده است كه وقتي دعبل، در شمارش اين زمين‌هاي نوراني و مرقدهاي پاك، به آن جانِ مطهر و ارزشمندي كه در بغداد مدفون است رسيد (يعني امام‌كاظم (عليه السلام) ) حضرت‌رضا (عليه السلام) فرمود كه اين را هم اضافه كند: «وقبرٌ بطوسٍ يا لها من مصيبةٍ»، كه يادي بود از قبري مصيبت‌بار و اندوه‌آور كه در خاكِ «طوس» است.

دعبل پرسيد: اين قبر، قبر كيست كه در طوس است؟

امام (عليه السلام) فرمود: قبر من است. روزها و شب‌هايي چند نمي‌گذرد، مگر اين كه طوس، محلّ رفت و آمد شيعيان و زائران من مي‌گردد. هركس مرا در غربتم در سرزمين طوس زيارت كند، با من خواهد بود و گناهش در قيامت بخشوده خواهد شد. آنگاه امام (عليه السلام) برخاست و «صله» و هديه‌هايي به‌عنوانِ تقدير، به دعبل عطا كرد.( 2 )

دعبل، با اين قصيدة خويش كه دفاعي جانانه و استوار از خطّ اهل‌بيت، بود، حق را زنده كرد و دشمنان حق را كوبيد و حتي مأمون را به شدت به خشم آورد و علي بن موسي‌الرضا (عليه السلام) را خشنود ساخت.

مي‌بينيم كه شاعر آگاه و بلند انديشه‌اي چون دعبل، با آن موقعيت ادبي و شعر استوارش، در احياي «شهداي آل‌محمد» چگونه از جان مايه مي‌گذارد و يكايك قبور

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قصيدة دعبل كه با بيتِ "مدارس آياتٍ خلت من تلاوةٍ..." معروفيت دارد، به صورت‌هاي گوناگون، كم و زياد، در منابع مختلفي نقل شده است كه مفصل‌ترين صورت نقل اين قصيده، در كتابِ (كشف‌الغمه، اربلي، جلد 3، ص108 به بعد) نقل شده است كه حدود 121 بيت مي‌باشد.

2. الغدير، علامة اميني، ج 2، ص 361.



82


مطهّر به خون خفتگان عترت پيامبر را بر مي‌شمارد و نام شهيدان آل‌علي را ياد مي‌كند و مجموعه‌اي از اين «فرهنگ» را در شعر خويش، يكجا مي‌آورد.

امام هم، براي تكميل قصيدة بلند او، كه تمام قبور و مزارات شهداي مظلوم فرزندان فاطمه را داراست، از قبر خويش كه در «طوس» خواهد بود ياد مي‌كند و دو بيت، به قصيده‌اش مي‌افزايد.

اين، خط كليّ و درخشان ائمه است كه مردم را با اين «مزار»ها و مدفونين آنها آشنا كنند، تا از اين طريق، مردم، راه هدايت و نجات را بيابند و در بيراهه‌هاي ظلماني نيفتند. شاعران آيين ديگري جز كميت هم، سهم مهمي در احياي فرهنگ اهل‌بيت و ياد شهداي آل‌رسول داشتند.

نقش زيارت در عصر خفقان و خشونت

حقّ، در قامت حق پرستان جلوه مي‌كند.

حقّ، با ايثار و فداكاري حق جويان، ماندگار مي‌شود.

حقّ، با تلاش و باطل‌ستيزيِ حق‌طلبان، بر كرسي مي‌نشيند.

و... «زيارت»، گامي است در اين راه.

زيارت، با امامان شيعه و اهل‌بيت پيامبر پيوند دارد و ماجراهاي ائمه و حياتِ سياسي و اجتماعي‌شان و برخوردهاي فكري و فقهي‌شان، همه و همه ـ همچنان كه قبلاً هم اشاره شد ـ تقابلِ «حقّ» و باطل بود.

جريانِ «اسلام» و «ضد اسلام»، در «خطّ ائمه» و «خطّ امويان و عباسيان» با هم در تعارض دائمي بود و اين تقابل، به شكل‌هاي مختلف و در زمينه‌هاي گوناگون وجود داشت.

ائمه، تجسم خط راستين اسلام بودند و قدرت‌هاي حاكم زمانشان، مدعيان دروغين اسلام. در اين راه و در دفاع از حق و قرآن و تبيين مكتب و تحقّق بخشيدن به احكام متعالي اسلام، به همان شدّت وحدّت و نستوهي و استواري،‌ كه از سوي امامان،‌ حماسه آفريده مي‌شد و فداكاري هايي كم‌نظير به عمل مي‌آمد و خون داده مي‌شد و



83


رنج‌ها و مشقت‌هاي جسمي و روحي و محدوديت‌ها و ابتلاءات تحمّل مي‌شد، از سوي قدرتمندانِ حاكم هم، براي توجيه خودكامگي و ادامة‌سلطه و مشروعيت بخشيدن به كارها و سياست هاي شان،‌ دستاويزهايي به كار گرفته مي‌شد، و با استفاده از شيوه‌هاي گوناگون، در قالب مذهب، سعي مي‌كردند كه جناح حقّ و خطّ ائمه را لوث كنند و چهره‌هاي تابناك اسلام را پنهان سازند و فروغ هميشه تابان حق را، كه از پس صدها ابر و غبار و شبهه و ابهام‌هاي دشمن آفريده، نور مي‌افشاند، خاموش كنند.

اين تلاش، از هر دو سوي، به شكل‌هاي خاص ادامه داشت. از يك‌سو كتمان، از سوي ديگر تبيين.

يكي از محورهاي اساسي تعاليم و تلاش‌هاي ائمة شيعه، احياي حق و زنده نگهداشتن آن حماسه‌ها و فروزان داشتن آن مشعل‌ها و يادآوري آن يادهاي عزيز و خاطره‌هاي ارجمندِ صحنه‌هاي حق‌طلبي و ايثارگري و فداكاري خالصانه در راه قرآن و دين خدا بود.

تبيين حق و بيان معارف دين، و نيز مبارزه با سياستِ كتمان فضايل و تحريف و مسخ حقايق و وارونه نشان دادن چهره‌ها و تعليمات مكتب كه از سوي حاكمان مستبد و واليان فاسد و فاسق اموي و عباسي رايج بود، استراتژي و برنامة اصولي ائمه بود. و در اين راستا، از شيوه‌ها و شعارها و تاكتيك‌هاي متناسب با هر زمان و محيط‌ و شرايط اجتماعي، بهره مي‌گرفتند.

از طريق بيان حديث، حمايت از شاعرانِ موضع‌دار و متعهد، توصيه به مدح اهل‌بيت و مرثية شهيدان مظلوم خاندان پيامبر، گريه و عزاداري، زيارت، نقل روايت و ثبت و درج گفتار ائمه و رابطه داشتن با اهل‌بيت و تجديد ديدارها و تحكيم ميثاق‌ها و... استفاده مي‌شد تا آن «خطّ» زنده بماند و آن «مشعل»، فروزان‌تر گردد.

اهميت كار ادبي و شعري و مراسم و شعارها و تعظيم شعائر و تبيين حق و رفتن به زيارت و... وقتي بيشتر آشكار مي‌شود كه وضعيت اجتماعي عصر ائمه از جهت خفقان و سانسور و تضييقات معلوم گردد. مگر امروز براي به انزوا كشاندن خط امامان تلاش نمي‌شود؟



84


امروز هم روز «زيارت» است... و بايد «زائر» شد و زيارت را خواند و فهميد و عاشقانه به زيارت مزار «اولياءالله» رفت. چرا كه سخت‌گيري و اِعمال فشار عليه مكتب و مرام اهل‌بيت، هنوز هم وجود دارد، پس زيارت هم بار فرهنگي و مبارزاتي دارد و از اجر فراوان برخوردار است.

هرگز عملي را نبايد بريده از پيرامون و مجرّد از محيط و شرايط بررسي كرد.

ارزش هر عمل، با مسائل جنبي، با انگيزه و نيّت، با ميزان تأثير آن در خود و ديگران، با اندازة بصيرت و معرفتِ صاحب عمل، با بجا و به موقع بودن عمل، .... بي‌رابطه نيست.

زيارت نيز اينگونه بايد مورد ارزيابي قرار گيرد.

«زيارت»، سنتي است كه در بستر «زمان» جريان پيدا مي‌كند و با مسائل جامعه و جوّ حاكم و شرايط محيط و... مرتبط است. پس براي درك ارزش و عظمت زيارت و فلسفة سياسي و اجتماعي آن و راز تأكيد فراوان ائمه بر اين مسأله، بايد با فضاي سياسي‌ـ‌ اجتماعي آن عصر آشنا شد.

در روزگار حكومت امويان، مروانيان و عباسيان، محدوديت‌ها و فشارهاي بسياري بر پيروان اهل‌بيت (عليهم السلام) وارد مي‌شد و سياستِ سانسور و جلوگيري از نشر فضايل خاندان پيامبر رواج داشت. مي‌كوشيدند تا هر نوع ارتباطي را ميان مردم و خاندان عصمت و طهارت، قطع يا تضعيف كنند. معاويه، يكي از كساني بود كه با تمام نيرو در جهت پوشاندن فضايل اهل‌بيت مي‌كوشيد و تلاش مي‌كرد كه آنچه از پيامبر در فضيلت آنان روايت شده است مطرح نگردد. به‌عنوان نمونه به اين ماجرا توجه كنيد:

يك سال پس از صلح با امام‌حسن (عليه السلام) ، معاويه به زيارت حج رفته بود، در آنجا بر گروهي گذر كرد و همه به عنوان احترام برخاستند ولي «ابن‌عباس»( 1 ) بلند نشد.

معاويه گفت: ابن‌عباس!.. چرا بلند نشدي؟

پس از يك سري گفتگو پيرامون ماجراي قتل عثمان و... معاويه كه از دادن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. عبدالله بن عباس، صحابي معروف پيامبر و شاگرد برجستة علي (عليه السلام) و قرآن شناس و مفسّر بزرگ اسلام.



85


جواب منطقي به سخنان ابن‌عباس درمانده بود، گفت:

ما به همة آفاق نوشته‌ايم و از ذكر مناقب علي و خاندان او نهي كرده‌ايم. پس، اي ابن‌عباس! زبانت را نگهدار...

ابن‌عباس ـ آيا ما را از خواندن قرآن نهي مي‌كني؟!

معاويه ـ خير.

ابن‌عباس ـ پس، از بيان تأويل آيات، نهي مي‌كني؟

معاويه ـ آري.

ابن‌عباس ـ پس قرآن بخوانيم و نپرسيم كه مقصود خدا چيست؟

معاويه ـ آري.

ابن‌عباس ـ پس، آيا كداميك از اين دو كار، لازم‌تر است؟ خواندن قرآن؟ يا عمل كردن به آن؟

معاويه ـ عمل كردن به آن.

ابن‌عباس ـ پس تا ندانيم كه مقصود خداوند از آنچه نازل كرده، چيست، چگونه عمل كنيم؟

معاويه ـ از كساني بپرس كه قرآن را به غير از اينگونه كه تو تأويل مي‌كني تأويل كنند.

ابن‌عباس ـ قرآن بر دودمان ما نازل شده است. آيا معنايش را از «آل‌ابوسفيان» بپرسيم؟

معاويه ـ قرآن بخوانيد ولي آنچه را كه خداوند دربارة شما نازل كرده و پيامبر آن را در فضيلت شما دانسته، روايت و نقل نكنيد، و جز اين هرچه مي‌خواهيد روايت كنيد.

اينجا بود كه ابن‌عباس، در حالي كه معاويه را مسخره مي‌كرد، آية {يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ}( 1) را خواند و معاويه بر سرش فرياد كشيد كه: ...زبانت را ببند!.. اگر هم چيزي مي‌گويي پنهاني نقل كن، نه آشكارا.( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. توبه، آية 32.

2. حياة الامام الحسن: باقر شريف القرشي، ج 2، ص 349؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 124.



86


اين برخورد، نشان‌دهندة سياست امويان در مورد به انزوا كشاندن اهل‌بيت و پوشاندن فضايل آنهاست و كلاً خلفا نسبت به ائمه و علويون و اولاد فاطمه (سلام الله عليها) دوگونه فعاليت حذفي داشتند:

1ـ مبارزة فرهنگي ـ تبليغي

2ـ مبارزة فيزيكي و كشتار و حبس و حصر.

بخشنامة سراسري معاويه، مبني بر ممنوعيت بيان فضايل آل‌علي و جلوگيري از تأويل و تبيين آياتي كه در مدح خاندان پيامبر و ائمه نازل شده بود، يكي از اين شيوه‌هاي كتمان و حق‌پوشي بود.

«ابن ابي‌الحديد» در شرح نهج‌البلاغة خود، از «طبري» نقل مي‌كند:

«...«حَجّاج» و كساني كه او را به حكومت گماشته بودند ـ همچون عبدالملك و وليد و فرعون‌هاي ديگرِ بني‌اميه كه قبل از اينها بودند ـ بيشتر از جلوگيري از قرائتِ «ابن‌مسعود» و «اُبيّ»، تأكيدي بر پوشاندن و مخفي نگاه داشتن نيكي‌ها و فضايل علي (عليه السلام) و فرزندان و شيعيان و پيروانش داشتند و مي‌كوشيدند تا آنها را از چشم‌ها بيندازند و در نظر مردم، آنها را بي‌ارزش جلوه دهند. زيرا روش قرائت ابن‌مسعود، و چنين كارها هرگز ضرري به آنها نمي‌رساند و موجب زوال حكومتشان و تباه شدن كارشان نمي‌شد. اما مشهور شدن و گسترش فضايل علي (عليه السلام) و فرزندانش و روشن شدن ارزش‌ها و نيكي‌هاي آنان بود كه باعث رسوايي و آشكار شدن حال و در نتيجه هلاكت و نابودي و زوال آنگونه حاكمان مي‌شد و سبب مي‌گشت كه احكام و قوانين قرآن كه دور افكنده و كنارش نهاده بودند بر آنان تسلّط يابد و چيره شود.

از اين‌جهت با اصرار و حرص هرچه تمام و كوشش پيگير، فضايل آنان را پنهان مي‌داشتند و مردم را نيز بر پنهان داشتن و كتمان و پوشاندن آن فضايل وامي‌داشتند. ولي خداوند چنان خواسته بود كه علي‌رغم آن همه تلاش خصمانه، كار علي و فرزندان پاكش و فضايلشان بيشتر نور مي‌داد و مي‌درخشيد و محبت آنان در دل‌ها افزون‌تر مي‌گشت و يادشان بيشتر رواج پيدا مي‌كرد و گسترده مي‌شد و حجت‌ها و برهان‌هاي آنان روشن‌تر و قوي‌تر مي‌گشت و فضل و مقامشان والاتر مي‌شد. تا آنجا كه علي و فرزندانش، با اهانت‌هاي آنان، عزيز و محبوب شدند و با كشتن و ميراندنشان زنده گشتند و هر شرّي را كه نسبت به



87


آنان در سر مي‌پروراندند و عملي مي‌ساختند تبديل به نيكي و خير مي‌شد. تا آنجا كه از فضايل و برتري‌ها و سوابق درخشان آنان تا حد بسياري به‌دست ما رسيده كه هرگز ديگران به مرز آن نمي‌رسيدند... و اگر نبود اينكه ارزش‌هاي انساني و فضايل علي (عليه السلام) و فرزندانش همچون «قبله» مشهور بود و همچون سنت‌هاي محفوظ فراوان بود، با آن شرايط و حق‌پوشي‌هايي كه ذكر شد، در روزگار، حتي يك سخن هم از آنان به‌دست ما نمي‌رسيد...».( 1 )

اهميت اين نقل‌قول مفصل، بيشتر در آن بود كه از قول شارح معتزلي مذهب نهج‌البلاغه، يعني ابن ابي‌الحديد نقل شده است نه ديگران.

در زمان بني عباس نيز اين گونه سياست‌ها رايج بود. حتي با جذبِ اديبان و خريدن شاعرانِ دنيا طلب، آنان را وادار مي‌كردند كه در مدح و ستايش خلفا و در مذمّت و بدگويي و انتقاد از آل‌علي (عليه السلام) شعر بگويند و براي سروده‌هاي خود، جايزه و صله دريافت نمايند.( 2 )

اين برنامه تا آنجا گسترش يافته بود كه عده‌اي نه‌چندان كم از شاعران براي دريافت جوايز فراوان و رسيدن به مال و مقام و تقرب به دستگاه خلفا، به‌خصوص در زمان هارون‌الرشيد، به ادبيات فروشي مشغول بودند و گوهر شعر را به پاي سفلگاني همچون هارون مي‌ريختند و با بدگويي از آل‌البيت و حتي حضرت‌زهرا3 به درهم و دينار مي‌رسيدند.( 3 )

امام موسي بن جعفر (عليه السلام) چرا سال‌ها در زندان هارون‌الرشيد به سر برد؟ جز براي اينكه از دسترس مردم دور باشد؟

امام‌رضا (عليه السلام) چرا مورد كينه و حسد مأمون بود و حتي مأمون اجازه نداد كه نماز عيد را به پايان برساند و از نيمة راه باز گرداند؟ جز براي وحشت از اينكه ديده‌ها و توجه‌ها به سوي امام جلب مي‌گردد و اين براي حكومتِ مأمون خطرناك است؟!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شرح ابن ابي‌الحديد، ج 13، ص 223.

2. شيعه و زمامداران خودسر، ص 163.

3. حياة الامام موسي بن جعفر، باقر شريف القرشي، ج 2، ص 81.



88


«وقتي آوازة علمي و فضايل امام‌رضا (عليه السلام) گسترده شد و علما از هر سو براي آموختن معارف دين به حضورش مي‌شتافتند، محبت آن حضرت در دل‌ها جاي گرفت و پيوند قلبي مردم با او استوار مي‌شد. اين خبرها وقتي به مأمون گزارش داده شد، كينه‌اش نسبت به امام افزون‌تر گشت و به «محمد بن عمرو طوسي» دستور داد كه مردم را از پيرامون آن حضرت طرد كرده و از حضورشان در مجلس آن امام، جلوگيري كند...».( 1 )

برگ‌هاي سياهِ تاريخ

برشمردن فضاحت‌ها و جنايت‌هاي امويان و عباسيان، در اين مختصر نمي‌گنجد.

قتل‌عام‌هايي كه كردند، زندان‌هاي مخوف، حبس‌ها و تبعيدها و شكنجه‌هايي كه كردند، امام‌هاي شيعه را كه كشتند، علويون را كه به دار آويخته و به تيغ سپرده و به زندان افكندند، ...زيادتر از آن است كه بتوان برشمرد.

آن همه از سادات حسني و فرزندان امام‌مجتبي (عليه السلام) كه در عهد منصور دوانقي در مجلس‌ها وزير ديوارها به شهادت رسيدند،2

آن شصت سيد علوي كه در عهد هارون‌الرشيد، به‌دستِ حميد بن قحطبه در يك خانه قتل‌عام شدند،3

علويوني كه در دورة هارون، از بغداد به يثرب تبعيد شدند و با حكومت يافتن او، وحشت و هراس علويان را فرا گرفت و براي مصون ماندن از خشم و شمشير و زندان هارون، به‌صورت ناشناس در آبادي‌ها و شهرها پراكنده شدند...4 چيزي نيست كه از حافظة تاريخ، فراموش شده باشد.

ابن‌زياد، در دورة حكومت معاويه، شيعيان كوفه را مي‌شناخت و دنبال آنان مي‌گشت و زير هر سنگ و كلوخي مي‌يافت، مي‌كُشت. همه را به هراس افكند،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حياة الامام موسي بن جعفر، باقر شريف القرشي، ج2، ص 393.

2. شيعه و زمامداران خودسر، ص 170.

3. همان،‌ ص 181 (برخي اين واقعه را مربوط به دورة منصور دانسته‌اند).

4. حياة الامام موسي بن جعفر، ج 2، ص 75.



89


دست‌ها و پاها را بريد، شيعه را بر شاخه‌هاي نخل، حلق‌آويز كرد. چشم‌ها را كور نمود، افراد را طرد و تبعيد نمود، تا آنجا كه در عراق، چهرة برجسته و مشهوري از شيعيان نماند، مگر اينكه همه را يا تبعيد كرد، يا كشت، يا به دار آويخت، يا به زندان افكند.( 1 )

مظلوميت آل‌علي را بايد از زبان خودشان شنيد. امامان ما، خود، شاهد صادق آن دوره، و راوي رنج‌هاي بزرگ آن عصر بودند. خوب است كه ترسيمي از آن دوره را از زبان امام‌محمدباقر (عليه السلام) بشنويم،كه گزارش‌گر دقيق از اوضاع زمان خويش و راوي رنج‌هاست.

آن حضرت مي‌فرمايد:

«...ما همچنان در روزگار بني‌اميه مورد اهانت و خواري و تبعيد و فشار و محروميت و كشتار و ترس قرار مي‌گرفتيم و بر خون‌هاي خود و خون دوستانمان ايمن نبوديم. دروغ‌پردازان و منكران، با دروغ‌هايشان و انكار حقّمان، به رؤساي خويش تقرّب مي‌جستند و از اين طريق به قاضيانِ بدكردار و كارگزاران زشت‌رفتار، در هر شهري نزديك مي‌شدند. براي آنان حديث‌هاي دروغ و جعلي نقل مي‌كردند، آنچه را كه ما نگفته و نكرده‌ايم بر مردم نقل مي‌كردند تا مردم را نسبت به ما دشمن و كينه‌توز سازند. اوج و نهايت اين شيوه‌ها، در زمان معاويه و پس از شهادت امام‌مجتبي (عليه السلام) بود. در آن دوره، پيروان ما را در هر شهري مي‌كشتند و بر اساس گمان و تهمت، دست‌ها و پاها را مي‌بريدند و هركس كه به‌عنوان داشتن رابطه و دوستي و تمايل نسبت به ما ياد مي‌شد به زندان مي‌افتاد يا اموالش به تاراج مي‌رفت و خانه‌اش ويران مي‌شد...

زمانه همچنان رو به شدت بود تا زمانِ «عبيدالله بن زياد»، كشندة حسين بن علي (عليه السلام) . در دورة حكومت حجاج در كوفه، شيعيان را مي‌كُشت و با هر گمان و تهمتي دستگير مي‌كرد. اگر به مردي زنديق يا كافر مي‌گفتند، نزد او بهتر از آن بود كه بگويند شيعه است! در اين عصر، مردم با بغض و دشمني علي (عليه السلام) و دوستي كردن با دشمنان علي و دشمني كردن با دوستداران علي، به دستگاه حكومتي تقرّب مي‌يافتند...».( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحار الأنوار، ج 44، ص 125.

2. الغدير، ج 1، ص 48 (از مقدمة چاپ چهارم) و نيز: تاريخ الشيعه، محمدحسين المظفري، ص 35ـ41شرح ابن ابي‌الحديد، ج 11، ص 43.



90


اينها، گوشه‌اي از جنايات امويان است و پس از آنان بني‌عباس نيز همين خطّ را ادامه دادند و براي سركوبي جناح بر حق اهل‌بيت و در انزوا قرار دادن آنان، جلوي هرگونه بيان حقّي را مي‌گرفتند و زبان آزادگان را مي‌بريدند و لب‌هاي حقگو را مي‌دوختند و حاميان اهل‌بيت و ائمه را يا منزوي مي‌ساختند يا به قتل مي‌رساندند يا تبعيد و حبس مي‌كردند.

«سيد حميري»، شاعر اهل‌بيت، به‌خاطر شعرهايش، از سوي «سوّار»، قاضي بصره، به زندان افتاد.( 1 )

«كميت»، شاعر انقلابي شيعه، به‌خاطر اشعار موضع‌دارش كه از حقّ ائمه دفاع مي‌كرد و فجايع امويان را افشا مي‌نمود، از سوي هشام بن عبدالملك به زندان افكنده شد.( 2 )

«حجر بن عدي» و ياران انقلابي‌اش در زمان معاويه دستگير شده و به شهادت رسيدند و يكي از همرزمانش به‌نام «صيفي بن فسيل» به‌خاطر امتناع از دشنام دادن به اميرالمؤمنين (عليه السلام) ، ـ كه خواستة معاويه بود ـ با غل و زنجير به زندان افتاد و پس از چندي به شهادت رسيد.( 3 )

«عمرو بن زراره» از اهل كوفه، كه از مناديان و داعيان به حكومت حَقّة علي (عليه السلام) بود، با گزارش وليد و در زمان عثمان به دمشق تبعيد شد.( 4 )

در ايام حكومتِ «زياد» در كوفه، برادر و فرزندان و همسر «سعد بن سرح» كه از شيعيان علي (عليه السلام) بود دستگير و زنداني شدند و اموالش گرفته و خانه‌اش خراب شد.( 5 )

با اين وضع، چه بايد كرد؟ در اين عصر خفقان، ائمة شيعه چه مي‌توانند بكنند؟

جز آنكه با هر وسيله‌اي و با استفاده از هر مناسبتي و به شكل‌هاي گوناگون، در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الغدير، ج 2، ص 218 و 194.

2. همان.

3. همان، ج 11، ص 45.

4. همان، ج 9، ص 146.

5. همان، ج 11، ص 31.



91


جهتِ بيرون آمدن «جبهة حق» از اين انزوا بكوشند؟!

جز آنكه پرده‌هاي غفلت و بي‌خبري را بدرند؟

جز آنكه با سلاح شعر و با حربة اشك، دليرمرداني را به ميدان بفرستند تا نقاب‌ها را كنار بزنند و مظلوميت‌ها را نشان دهند؟

جز آنكه با تأكيد بر سنت «زيارت»، گامي در ابطال دسيسه‌هاي قدرتمندان در جهت به فراموشي سپردن ارزش‌هاي والا و چهره‌هاي پاك، بردارند؟

شعر، ذكر و زيارت

از سياست‌هاي امويان و عباسيان و شيوه‌هاي حذفي آنان نسبت به ائمه، نمونه‌هايي نقل كرديم. در اين فصل از برخي تدابير شيعي و شيوه‌ها و شكل‌هاي به كار رفته و به كار گرفته شدة از سوي جناحِ خطّ امام و فرهنگ اهل‌بيت سخن مي‌گوييم تا ببينيم امامان شيعه، براي مقابله با آن «انزواي تحميلي» در عرصة فرهنگي و سياسي چه مي‌كردند و براي در هم شكستن توطئة سكوت و خنثي كردن آثار سياست بايكوت نسبت به جناح حقّ، چه برنامه‌هايي داشتند و شكل‌هاي مبارزه با خفقان اموي و عباسي چگونه بود؟

نقاب بر چهرة خورشيد انداختن، ريشه‌اي قديمي دارد، به قدمتِ انسان، و وجود حقّ و باطل در جهان.

و نور را زنداني كردن در حصار شب، شيوه‌اي كهن است. اما هرچه هست، بوده است و هست و شايد پس از اين هم تا هميشه در تاريخ بشر، اعمال گردد.

چندان شگفت‌انگيز نيست آنچه در گذشته ياد كرديم. يعني ممنوعيت اسم ائمه (عليهم السلام) و ملاقات و زيارتشان. براي ناآشناي به بازي‌هاي تاريخ، شايد باور كردني نباشد كه چگونه ممكن است اولاد پيامبر و عترت طيبة او و ائمة دين، كه پاك‌ترين و داناترين و شايسته‌ترين انسان‌هاي عصر خويش بودند، آنگونه مورد هتك حرمت و ستم و طرد و نفي و انزوا قرار گيرند، آنهم در زماني كه از عصر پيامبر اسلام چندان هم نمي‌گذشت! و چنان مورد بي‌مهري و حتي كينة معاصران خويش قرار گيرند كه



92


زندگي را در شديدترين شرايط سانسور و خفقان ناشي از سلطة بني‌عباس و پيش از آنان بني‌اميه بسر برند.

حوادث تاريخ، روشنگر و تبيين كنندة يكديگر و مفسّر هم‌اند. ممنوعيت نام علي (عليه السلام) در دورة بني‌اميه و جلوگيري از زيارت حسين (عليه السلام) و بيان فضايل اهل‌بيت عصمت، در عصر حاكميت امويان و عباسيان، اگر در قرن‌هاي بعد، اندكي باورنكردني به نظر مي‌رسيد، حوادث مشابهي در مورد ادامه‌دهندگان و اخلافِ هر يك از اين دو خط و دو جريان حق و باطل و نور و ظلمت، به‌خوبي روشنگر گذشته است.

در عصر خفقانِ رضاخاني هم، عزاداري بر حسين (عليه السلام) قدغن بود و مخفيانه در خانه‌ها انجام مي‌گرفت. در دورة پهلوي هم، نام و نوار و اعلاميه و رساله و كتاب حضرت امام‌خميني و به ديدار او رفتن ممنوع بود و همسنگران و همراهان رهبر در جهاد با ستم در عصر سلطنت طاغوت، مورد تعقب و تهديد و تضييق و تبعيد قرار مي‌گرفتند.

ولي مگر تبعيدي‌ها سكوت مي‌كردند و زندانيان تن به تسليم مي‌دادند؟

در عصر خلفا نيز پيروان حق چنين بودند و همچنان كه قبلاً اشاره شد، امامان شيعه

ـ ‌به‌عنوانِ محور اينگونه تحرّك‌ها ـ براي دعوت مردم به چكادهاي بلند حق و خورشيدهاي روشني‌بخش و حرارت‌آفرين ايمان و عدالت، با شيوه‌ها و برنامه‌هايي، در جهت احياي فضيلت‌هاي فراموش شده و مطرح ساختن نمونه‌هاي عيني كمالات و مجسمه‌هاي تقوا و پاكي و ارزش‌هاي مكتبي، تلاش مي‌كردند.

آنچه با عنوانِ «شعر، ذكر و زيارت» مطرح مي‌شود اشاره به بعضي از اين شيوه‌ها و برنامه‌هاست. اينگونه فعاليت‌ها و استفاده از اين نوع قالب‌ها و شيوه‌ها، برخي بيشتر به دورانِ حياتِ ائمه مربوط مي‌شود و بعضي ديگر پس از شهادت ائمه هم مي‌تواند مورد استفاده و عمل قرار گيرد.

نوشتن و گفتن و نشر فكر، از اسلوب‌هاي مهم تبليغي در رابطه با يك فكر و فرهنگ و سياست است. وقتي پيروان باطل از زبان و قلم و شعر و شيوه‌هاي تبليغي بهره



93


مي‌گيرند، چرا حق‌جويان به اينگونه ابزار و وسايل بياني روي نياورند؟!

در مقابل دروغ‌پردازي‌ها و جعل‌ حديث و پخش فضايل ساختگي نسبت به امويان و وابستگان حكّام جور، مي‌بايست فضايل والاي اهل‌بيت بيان شود و احاديثي مستند و درست، كه در تمجيد و بزرگداشت اين خاندان از زبان پيامبر اسلام نقل شده است، مطرح و بيان گردد كه اين، امري است كاملاً منطقي و به‌جا و خردمندانه.

در زمينة شعر هم چنين است. در مقابل شاعرانِ متملّق و چاپلوس دربارهاي بني‌اميه و بني‌عباس كه با بيان شعري خود، خلافت را حق مسلّم آن غاصبان دانسته و خلفاي جور را شايسته‌ترين افراد براي تصدّي و به‌عهده گرفتن رهبري امت براي مردم جا مي‌زدند، شاعرانِ متعهّد شيعه، ضمن رسوا كردنِ دشمنان و افشاگري عليه مظالم و جنايات و بي‌كفايتي‌هاي جبّاران حاكم، به تشريح و تبيين و اظهار فضايل امامان شيعه و آل‌علي و... مي‌پرداختند و چه بسيار شاعراني از شيعه كه در ستيز با حكّام اموي و دفاع از ائمه و ترويج فرهنگ علوي، سر به دار يا آواره گشتند و يا شهيد راه تعهّد شدند.( 1 )

ذكر مناقب و بيانِ‌احاديث مربوط به فضايل اهل‌بيت، در آن جوّ آلوده به تزوير و سالوس و دغل، ارزشي گران داشت. «سيد حميري»، افتخارش اين بود كه هيچ منقبتي دربارة علي (عليه السلام) و اهل‌بيت نيست مگر آنكه آنها را در سروده‌هاي خويش آورده است.

در مقابل دروغ‌پردازي‌هاي شگفت و وقيحانه كه از سوي روايت‌سازان و جعل‌كنندگان حديث در فضايل ساختگي خلفا و فاسقان و... رواج داشت و عده‌اي با گرفتن رشوه و جايزه، به تجارت و بازرگاني حديث مشغول بودند، بي‌شك، بيان فضايل روشن و شايستگي‌هاي درخشان و همچون آفتابِ ائمة معصومين، جهادي عظيم بود كه مي‌توانست تا حدّي سدّ راه آن تبليغاتِ منفي و خنثي كنندة تلاش‌هاي فرهنگي و حديثي مسموم آن دوره از سوي وابستگان به دربار خلفا باشد.

علامة اميني» چهرة بسياري از اين دروغگويان بزرگ تاريخ را افشا كرده و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. به نمونه‌هايي از اينگونه تلاش‌ها از سوي شاعران متعهد شيعه، مي‌توانيد رجوع كنيد به: "الغدير" ج 2، و "ادبيات انقلاب در شيعه" از آيينه‌وند.



94


تناقضِ دروغ‌هاي اين كم‌حافظه‌گان دروغگو را آشكار ساخته است و چه خوب از عهدة اين كار برآمده است و فضايل جعلي انباشته شده در كتب قديمي را كه در مورد حاكمان بي‌تقوا و حكّام بي‌تعهد و لاقيد نسبت به شرع و اخلاق و دين و شرف نقل شده، بيان كرده است.( 1 )

رابطه‌ها، ديدارها، ذِكرها

در آن روزگار خشن و خفقان‌زده نسبت به «راه راست»، احياي فرهنگ اهل‌بيت يك تلاش مثبت و سازنده محسوب مي‌شد. خطّ فكري امامان و طرح هدايتي ائمه، به‌عنوان راه كمال انسان و نجاتِ امت، در آشفته بازار آن همه خطوط گوناگون و جريان‌هاي فكري و سياسيِ‌ ساخته و پرداختة دستگاه‌هاي حاكم يا منحرفين شهرت‌طلب، عروةالوثقاي اطمينان‌بخش و خوبي بود كه مي‌توانست مردم را در «صراط مستقيم»، آگاهي و وحدت و انسجام بخشد.

از اين‌رو تبيين و ابلاغ و احياي اين فرهنگ و خطّ، بيشتر به دوش پيروان ائمه و شيعيان فداكار و آماده براي ايثار و تلاش، سنگيني مي‌كرد.

يكي از روش‌هاي عملي و اقدام‌هاي مفيد براي اين طرح، داشتن رابطه‌هاي مكتبي و جلسه‌ها و ديدارها و همفكري‌هاي فعال براي رسيدن به اين هدف بود. طرح مسائل مكتبي و حياتي و نقل سخنان ائمه و روايت كردن احاديث پيشوايان حق، كمك مؤثري به زنده ماندن اين خطّ در ذهنيت و عينيت مردم آن روزگار مي‌كرد. از اين‌رو، تأكيد و تشويق ائمه به داشتن چنين جلساتي و نشست‌ها و رفت و آمدها و رابطه‌ها و مذاكره‌ها و پيوندهايي بر محور ولايت و امامت آن معصومين، جاي بسي دقت و تأمل است.

چيزي كه در احاديث مكرّر شيعه، به عنوانِ «امر» از آن ياد شده است.2 و به‌خاطر جوّ آن روز ائمه به ناچار به‌صورت سمبليك و كنايي و با رمز و اشاره از آن ياد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. به بحث‌هاي پربار و مبسوط و مستوفاي مرحوم علامة اميني در اين مورد، به كتابِ "الغدير"، جلدهاي 5، 9 و 10 مراجعه كنيد.

2. امر، به معناي شيئ، چيز و مسأله و... است نه به معناي فرمان و دستور، بلكه كنايه از خطّ و مرام اهل‌بيت است.



95


مي‌كردند و شيعه را به داشتن جلسه‌ها و رابطه‌ها براي «احياي امر» فرا مي‌خواندند. منظور از آن، امامت و شئون مربوط به رهبري ائمه است كه هم خطّ فكري و هم شيوه و مشي عملي آنان را شامل مي‌شود و به تعبير حضرت آية الله خامنه‌اي، «امر»، سمبل و رمزي از آن «قيام» و آيندة موعود تشيع بود كه همه در انتظارش بودند.( 1 )

به يكي دو نمونه از اينگونه احاديث اشاره مي‌كنيم:

امام‌صادق (عليه السلام) به «فضيل» مي‌فرمايد:

تَجلسوُنَ و تحدّثون؟ قال: نَعم، جُعلت فداك. قال: ان‌َّ تلكَ المجالس اُحبّها، فأحيُوا امرَنا يا فضيل، فرحم الله من احيا «امر»نا...( 2 )

ـ آيا مي‌نشينيد و براي هم حديث مي‌گوييد؟

فضيل پاسخ داد: آري، جانم به فدايت.

فرمود: اينگونه مجالس را دوست دارم، پس «امرِ» ما را اي فضيل زنده نگهداريد، رحمت خدا بر آنكه امر ما را احيا كند.

در حديث ديگري امام‌صادق (عليه السلام) به اصحابش توصيه مي‌كند:

«اتّقوا اللهَ وكونُوا اِخوةً بَرَرة متحابيّن في اللهِ، متواصِلين مُتراحِمينَ، تَزاوَروا وَتلاقُوا وتَذاكروا وأحْيُوا امرَنا».( 3 )

ـ تقواي الهي را داشته و برادراني نيكوكار باشيد، بر محور الله، دوستي كنيد، با هم پيوند و عطوفت داشته باشيد، با يكديگر زيارت و ملاقات و مذاكره داشته باشيد و امر ما را احيا و زنده كنيد.

باز در سخني ديگر، امام‌صادق (عليه السلام) به «داود بن سرحان» فرموده است:

«اي داود!.. به دوستانم سلام برسان و بگو كه مي‌گويم: خدا رحمت كند بنده‌اي را كه با ديگري جمع شده و امر ما را به ياد هم بياورند. هر وقت اجتماع كرديد به «ذكر» بپردازيد، همانا در اجتماع و گفتگوهاي شما زنده ساختن «امرِ» ماست و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. پيشواي صادق، حضرت آيةالله سيدعلي خامنه‌اي، ص 63.

2. بحار الانوار، ج 44، ص 282؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 392.

3. همان، ج 71، ص 352.



96


بهترين مردم پس از ما، كساني هستند كه كار و امر ما را يادآوري مي‌كنند و به ياد ما بر مي‌گردند».( 1 )

اين امر، همان چيزي است كه مقوّم و ريشه و مبناي «اهل‌بيت» بودن آنان است، يعني آن علم، عصمت، ولايت، تقوا و قرب به خدا، لزوم اطاعت مردم از آنان، حجّت بودنِ سخن و عمل آنان، لزوم اعتقاد به امامتشان و...

علامة مجلسي در تفسير واژة «امر» مي‌نويسد:

«مراد از امر ائمه، امامت و دلايل امامت ائمه و فضيلت‌ها و صفات آنان است، و نيز، نقل اخبار و نشر آثارشان و بحث و يادآوريِ علومشان و احياي دانش‌هايشان از طريق عنايت و توجه و نوشتن و نقل كردن، به شكلي كه مانع از كهنه و فراموش شدن و فرسودگي معارف آنان گردد و ماية حفظ آن شود».( 2 )

روي اين اصل، تشكيل جلساتِ ذكر و حديث‌خواني و نقل معارف اهل‌بيت، باعث زنده ماندن فكر و فرهنگ سازندة شيعي بود و علي‌رغم سياست‌هاي خلفا در جهت بستن درب خانة معصومين (عليهم السلام) و تعطيل كردن مكتب انسان‌پرور و آگاهي‌بخش آنان و تلاش در جهت منزوي ساختن و به فراموشي سپردن اين جريان حق، خورشيد پر فروغ شخصيت علمي و اخلاقي‌شان همچنان مي‌درخشيد و جاذبة قوي و نيرومندِ معنوي و ارزش‌هاي متعالي‌شان، دل‌ها و جان‌ها و انديشه‌ها را در تسخير خود داشت و امامان، حاكمان بلا منازعِ دل‌ها بودند.

ذكرها و يادها، نوعي مبارزه بود. جلساتِ‌انس و ديدار، وسيله‌اي براي الهام‌گيري و يافتن محورهاي وحدتِ مكتبي بود.

حلقات نقل احاديث ائمه، ماية انسجام فكري و پيوندهاي عقيدتي بود.

رفت و آمدها و ديد و بازديد شيعيان، شبكة مواصلاتيِ آنان و تقويت‌كنندة روح جمعي و تعاون و رشته‌هاي عاطفي هواداران خطّ امامت به‌حساب مي‌آمد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحار الانوار، ج71،‌ ص354.

2. مرآة العقول، علامة مجلسي، ج 9، ص 50.



97


مدايح و مراثي

نقش شعر و مرثيه و به كار گيري اين سلاح مؤثر در عصرِ «نتوانستن»ها، ابعاد ديگري از مسألة احياي خطّ ائمه را داراست كه در نهايت، به مسألة «زيارت»، پيوند مي‌خورد.

«شعر» كه از جوهرة تخيّل قوي و ترسيم زنده و تصوير جاندار، نسبت به آنچه در دل و جان مي‌گذرد برخوردار است، رساتر و نافذتر و ماندگارتر است.

ارزش شعر خوب و متعهد، وقتي روشن‌تر مي‌شود كه به تأثيرات منفي شعرِ هجو و لغو و فاسد توجه كنيم.

سود و تأثير شعرِ حق، وقتي معلوم مي‌شود كه به تباه‌گري سروده‌هاي منفي و اشعار ويرانگر و قالب‌هاي ادبيِ در استخدام كفر و ستم و گناه دقت شود.

در هر صورت، هر دو، سلاح است، يكي با حق، يكي بر حق و هر دو شمشير است، يكي بر فرق باطل، ديگري بر چهرة حق.

و شعر بد و منفي و ضدّ ارزش را جز با شعر خوب و پرمحتوا و آرمان‌گرا و حق‌گوي نمي‌توان پاسخ گفت.

اگر شعرهاي لغو و مبتذل و در خدمت فساد و طغيان، «سيئه» باشد، شعر خوب و استوار و زيبا در دفاع از حق، «حسنه» است و «سيئاتِ شعري» را بايد با «حسناتِ شعري و هنري» از ميدان به در برد.

باز مي‌گرديم به بيان نقش شعر در عصر امامان شيعه كه براي مبارزه با خفقانِ اموي و عباسي است.

دربارهاي خلافت، هم براي توجيه شرعي خلافت و حاكميت خويش، هم براي تبليغ به نفع كارها و هموار كردن راه براي اقداماتِ خودكامة‌شان و هم براي از صحنه بيرون كردن رقبا و دشمنان و مخالفان، از شاعران استفاده مي‌كردند.

شعراي وابسته به دربار، در دفاع و تبليغ و حمايت و ستايش از حكومت امويان و عباسيان، شعر مي‌گفتند و پول مي‌گرفتند. نمونه‌هاي آنان: كعب بن جُعيل، متوكّل ليثي،



98


عبداللهِ بن هُمام سلولي، ابوالعبّاس اعمي، مسكين دارمي، اَخطل، عديّ بن رقاع و... است كه در تمجيد و ستايش و تملّق خاندان اموي و درباريان شام و مروانيان، معاويه‌ها، مروان‌ها، وليدها و... شعر مي‌سرودند و به دريافت درهم و دينار و كيسه‌هاي زر و جامه‌هاي گران و خلعت‌هاي ويژه نايل مي‌شدند.

در مقابل، شاعران مكتبي و پروردگان دامن اسلام و پيروان صديق حق نيز، با شمشير شعر به ميدان مي‌آمدند و در عرصة ادب و بيان و حوزة كلام و بلاغت و شعر، علاوه بر آنكه مظالم و خلاف‌ها و فسادهاي دشمن را افشا مي‌كردند، به تمجيد و ستايش حق و راستي و عدل و كمال و علم و فضل، كه در وجود ائمه و در خطّ اهل‌بيت تجلّي داشت مي‌پرداختند. از اين‌رو مي‌بينيم كساني همچون «فرزدق»، «عوف بن عبدالله»، «كميت»، «عبدالله بن كثير»، «دعبل» و... با زيباترين و مؤثّرترين وجهي، مفاخر و فضايل و صفات والاي ائمه را در قالب شعر بيان مي‌كردند و با جانسوزترين تعبيرات و مهيّج‌ترين شكل، مظلوميت «آل‌علي» و شهيدان راه حق و كشتگان وادي عشق در كربلا و... را ترسيم مي‌كردند.

در آن روزگار، شاعران متعهد شيعه، سنگرداران پرشور و مبارزان نستوه ميدانِ قلم و بيان به حساب مي‌آمدند و جهادشان مورد حمايت و توجه ائمه بود و نقش تبليغي كارشان در حدّي بسيار بالا بود. جايگاه شعر، حساس بود و پايگاه شاعر جبهة حق، در قلبِ حق طلبان و باطل ستيزان، و به همين جهت هم اين گونه چهره‌ها معمولاً تحت تعقيب قدرت‌هاي حاكم بودند.

به بيانِ حضرتآيةالله خامنه‌اي در اين زمينه توجه كنيد:

«...با توجه به پايگاه بلندِ «شعر مسلكي» در قرن‌هاي اول و دوم هجري و يادآوري اين نكته كه شاعرِ متعهد به يك مسلك، برجسته‌ترين و مؤثرترين نقش را در ترويج گرايش‌هاي مسلك خود و تبيين هدف‌ها و شعارهاي آن به كار مي‌برده است، طبيعي مي‌نمايد كه حساب ويژه‌اي براي اظهارات و سروده‌هاي شاعران وابسته به جناح‌هاي سياسي در نظر گرفته آيد. نويسندة كتابِ «العباسيون الأوائل» به درستي نقش حسّاس و تعيين كنندة ادبيات را در قرن‌هاي 1 و 2 كه روزگار شكوفايي شعر و خطابة عربي است در كتاب خود باز نموده



99


است، مي‌نويسد: «ادبيات در دل‌ها اثر مي‌گذاشت و مهر و گرايش مردم را به اين يا آن دسته جلب مي‌كرد. شاعران و سخنوران به منزلة روزنامه‌هاي آن عصر بودند كه هر يك جهت گيري سياسي ويژه‌اي را مطرح مي‌ساخت و از آن دفاع مي‌كرد و با زباني مؤثّر و شيوه‌اي رسا، دلايلي بر حقانيّت گرايش سياسي خود اقامه مي‌نمود و دلايل رقباي خود را مردود مي‌ساخت... . شاعرانِ هواخواه علويان در قصايد خود كه غالباً سرشار از نوعي عاطفة شورانگيز ناشي از احساس مظلوميت است، اين استدلال‌ها را ردّ كرده، استدلال‌هاي ديگري و گاه از نوع همان‌ها بر حقانيّت ادّعاي ائمة شيعه ارائه مي‌نمودند...».( 1 )

شعراي حقگرا و عدالتخواه و مكتبي شيعه در دفاع از اهل‌بيت و بيان مظلوميت شيعه و احياي ياد و فضايل ائمه و شهداي كربلا و اولياي دين، با استفاده از اين سلاح مؤثّر، خدمات ارزنده‌اي به‌حق نمودند و مردانه و قهرمانانه، از جبهة علويان دفاع كرده و با دشمن ستيز كردند.

سروده‌هاي موضع‌دار اينگونه شاعران در آن عصر، آنچه كه به اهل‌بيت مربوط مي‌شد، عمدتاً دو محور اساسي داشت:

1ـ مدايح

2ـ مراثي

در مدايح، فضايل ائمه (عليهم السلام) مطرح مي‌شد و در مراثي، سوگ و رثاي شهداي مظلوم خاندان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) عنوان مي‌گرديد و روشن بود كه جهت‌گيري اين مرثيه‌هاي سوزناك و بيان شهادت‌ها ـ چه به صراحت چه با كنايه ـ متوجة خلفا و واليان وابسته به قدرت‌هاي مسلط بود كه شهيدان، كشتة كينه و عداوتِ آنها بودند.

ستايش و مدحي هم كه در قالب شعر، از امامان شيعه و اولياي دين و عترت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) مي‌شد صرفاً مدّاحي و تملّق و ثناگويي نبود، چرا كه اينگونه مدح‌هاي تملّق‌آميز، معمولاً براي خودشيريني و كسب زر و سيم و رسيدن به دنيا و دينار بود و نه شاعران شيعه اهل اين كار بودند و نه چنين سروده‌هايي مورد حمايت ائمه بود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. پيشواي صادق، حضرت آيةالله خامنه‌اي، ص 81ـ82.



100


انگيزه و هدف و سبك كار و محتواي آن اشعار با آنچه در دربارهاي سلاطين و خلفا و امراء مرسوم و متداول بود فرق مي‌كرد.

استاد محمدرضا حكيمي در اين‌باره مي‌نويسد:

«...شاعرانِ سلف اسلام كه در دامان اين تعاليم، تربيت يافته بودند، هرگز به‌سوي مدح‌گويي ـ به معناي متعارف ـ نمي‌گراييدند و آن را مذموم مي‌دانستند و از نظر شرع، منهيّ. بعدها بيشترِ شاعرانِ مذهبي، به‌ويژه در زبان پارسي از اصالت كار دور ماندند و در مدايح ديني نيز غرضِ اصلي را رها كردند. باري، در شعر مذهبي نظر كلي بر نشر مبادي دين بود و احياي حقايق ايمان و زنده كردن دل‌ها و جان‌ها و جاري ساختن خون حماسه و تعهّد در رگ‌ها و پي‌ها. از اين‌رو شاعران بزرگ شيعه هميشه براي حكومت‌هاي فاسد، خطري بزرگ محسوب مي‌شدند. زيرا آنان در خلال مدح آل‌محمد (صلّي الله عليه وآله) حقايق دين و صفات لازم حاكم ديني را ياد مي‌كردند و با ذكر صفات اسلامي امامان و مقايسه و تحقير زمامداران، دل‌ها را به حق و حكومت حق توجه مي‌دادند...».( 1 )

اين شيوه و پيمودن اين راه، الهام گرفته از رهنمودهاي خود ائمه (عليهم السلام) بود و آن حضرات، هم با صراحت، مشوّق و فراخوانندة صاحبان اين هنر به دفاع از حق و فضيلت بودند و هم رفتار و سيرة عملي آنان در زندگي، مؤيّد اينگونه شاعران بود. ائمة شيعه، لفظاً و عملاً، با صراحت و كنايه، مدافع شاعران متعهد و مديحه‌سرايان متّقي و مرثيه‌خوانان حق‌شعار بودند.

امام‌جواد7 به «عبدالله بن صلت» نوشت كه: در سوگ من و پدرم (حضرت‌رضا (عليه السلام) ) مرثيه بسراي.( 2 )

امام‌رضا (عليه السلام) فرموده است:

«ما قال فينا مؤمنٌ شِعراً يَمْدحُنا به إِلاّ بَنَي الله له في الجنةِ أَوسعَ مِنَ الدّنيا سَبْعَ مَرّاتٍ».( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ادبيات و تعهد در اسلام، محمدرضا حكيمي، ص 274.

2. وسائل الشيعه، ج 10، ص 468، حديث 5.

3. همان، ص 467، حديث 3؛ بحار الانوار (چاپ بيروت)، ج 76، ص 291.



101


هيچ مؤمني دربارة ما شعري در ستايش ما نمي‌گويد، جز آنكه خداوند در بهشت، براي او به اندازة بيش از هفت برابر دنيا بنا نهد.

پيشواي ششم حضرت‌صادق (عليه السلام) فرموده است:

«مَن قالَ «فينا» بيتَ شِعرٍ بَني اللهُ لهُ بيتاً في الجَنةِ».( 1 )

هركس دربارة ما يك بيت شعر بسرايد، خداوند به پاداش آن خانه‌اي در بهشت برايش مي‌سازد.

توجه و عنايتي كه در اينگونه روايات ـ كه مكرّر هم نقل شده ـ روي تعبيرِ «فينا» است، يعني دربارة ما و در حق و شأن ما، نشان دهندة بعد تعهّد و حماسه و جنبة حق‌گرايانة شعر است كه ارزش دهندة شعر و بيانِ ادبي است.

تجليل شعري از ائمه، تجليل و ستايش حق و اسلام و عدالت است و بيان مظلوميت‌هاي آنان و مرثيه‌سرايي براي شهيدان اهل‌بيت، به‌طور ضمني مبارزه با ستم و خفقانِ حكّام جور است و آنچنان مقدس و ارزشمند است كه هم‌تراز و هم‌پايه با عبادت، در ارزشمندترين لحظه‌ها و مكان‌هاي مقدس عبادت به‌حساب آمده است و گوش كردن به آن هم عبادت است.

«كميت»، در موسم حج و ايام تشريق در «منا» خدمت امام‌صادق (عليه السلام) مي‌رسد و از حضور امام (عليه السلام) اجازه مي‌طلبد تا شعري را كه سروده است بخواند. امام (عليه السلام) مي‌فرمايد: اين ايام، ايام بزرگي است (يعني شعر خواندن در اين موقعيت عبادي و حساس، مناسب نيست).

كميت مي‌گويد: «انّها فيكم!» ـ شعر، دربارة شماست (يعني مكتبي و موضع‌دار و مبين حق است).

امام (عليه السلام) مي‌فرمايد: بخوان!..( 2 )

چنين برخورد و اجازه گرفتني را هم در «ايام البيض» با امام‌باقر (عليه السلام) داشته و سرودة خويش را دربارة شهداي كربلا خوانده است و حاضرين با شعر او گريسته‌اند و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وسايل الشيعه، ج10، ص467، حديث 1؛ بحار الانوار، ج76، ص291.

2. الغدير، علامة اميني، ج 2، ص 192.



102


امام‌باقر (عليه السلام) او را دعا كرده است.( 1 )

قالب مدح و مرثيه، معمولاً براي بيان گفتني‌ها ـ از فضايل اهل‌بيت و مظالم امويان ـ مورد استفاده قرار مي‌گرفته است و اينگونه اشعار هم دست به دست و دهان به دهان مي‌گشته و نقل مي‌شده است.

علامة اميني دربارة «سيد حميري» كه يكي از اين وارسته‌مردان مخلص اهل‌بيت و شاعران نام‌آور و صاحب ولايت و توانا و بلندپايه و چيره‌دست و پاكدل شيعه و يادآور بزرگ حماسة عاشورا بود و نزد امام‌صادق (عليه السلام) منزلتي عظيم داشت و سروده‌هاي انقلابي و مرثيه‌هاي سوزناك و پرمحتوايش از نفوذ و شهرت و قوت كم‌نظيري بهره‌مند بود. مي‌گويد:

«...از بسياري از شاعران، در جديت و دعوت به بنياد استوار، پيشي گرفت و در ستايش عترت پاك پيامبر، فراوان شعر گفت و با ايثار جان و هستي در راه تقويت روح ايمان در جامعه و احياي دل‌هاي مرده، با پراكندن و نشر فضايل «آل‌الله» و گسترش فضايل اين خاندان و نكوهش و انتقاد از دشمنانشان، از ديگر شاعران، برتر و بالاتر گشت.... و به گفتة «ابوالفرج اصفهاني» شعرهايش يا آميخته به مدح بني‌هاشم، يا بدگويي و انتقاد از دشمنان و مخالفانشان بود...».( 2 )

اين، نمونه‌اي از «تولّي» و «تبرّي» در محتواي شعري اوست. البته تنها به مرحلة قلبي و زباني اكتفا نمي‌كرد و اين موضع، در عمل و رفتار اجتماعي و گسستن‌ها و پيوستن‌هاي او هم مشهود بود، كه علامة اميني در اين مورد هم مي‌نويسد:

«سيد حميري، همة فضايل علي (عليه السلام) را به گونه‌اي در قالب اشعارش گنجانيد. حضور در هر مجلسي كه در آن «آل‌محمد» ياد نمي‌شد او را ملول و خسته مي‌كرد و هرگز به محفلي كه خالي از ذكر آنان بود انس و الفت نداشت».( 3 )

«دِعبل» نيز يكي از اين شاعران والامقام و بلندپايه است كه سروده‌هايش آوازه و شهرت و نفوذ خاصّي داشت و مورد تكريم شايستة ثامن‌الائمه، حضرت‌رضا (عليه السلام) قرار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الغدير، ج2، ص 202.

2. همان، ص 240.

3. همان، ص 242.



103


گرفت. قصيدة معروفِ «مدارسُ آياتٍ...» او، كه در سوگ شهداي آل‌محمد و به خون خفتگان دشت كربلا و بيان فضايل اهل‌بيتِ عصمت و عترت طاهرة پيامبر است، يكي از بهترين كارها و زيباترين شعرهاي اوست.( 1 )

و در مسائل ديگر، به‌خصوص در مدح اميرالمؤمنين (عليه السلام) و مرثية اباعبدالله ‌الحسين (عليه السلام) و ستايش از ائمه، شعرهاي فراواني دارد.( 2 )

روشن است كه حركت در چنين خطّي و داشتن چنين موضعي متعهّدانه و قاطع و صريح، براي شاعران، گران تمام مي‌شده است و زندگي سراسر سختي و فشار و هراس اينگونه فرزانگان شيردل و شعراي بي‌باك، نشان اين حقيقت است.

براي اين سخن نمونه‌هاي فراوان مي‌توان ياد كرد. از جمله كميت بن زيد ـ شاعر معروف اهل‌بيت كه تاكنون به‌صورت مكرر نامش آورده شده ـ يكي از آنان است.

كميت، به‌خاطر قصيدة بلند و بالايي كه در بعضي از ابيات آن، به مدح بني‌هاشم و بيان سوگنامه براي زيد بن علي و پسرش يحيي بن زيد پرداخته بود، وقتي گزارش اين قصيدة تعهدبار به «هشام بن عبدالملك» رسيد، به والي آن روز كوفه (خالد بن عبدالله قسري) نوشت و سوگند داد كه دست و زبان كميت را قطع كند... كه ناگهان، كميت، خانة خود را در محاصرة نيروهاي سوارة والي ديد، كميت را دستگير كردند و به زندان افكندند.( 3 )

مي‌بينيم كه داستان خونبار شيعه در ادبيات و شعرش، فقط در ائمة معصوم خلاصه نمي‌شود، بلكه به بيان فضايل علويون ديگر هم كه در مبارزة با امويان شربت شهادت مي‌نوشيدند مي‌پرداختند. نام و چهرة كساني همچون: «حِمّاني اَفَوه»، «سديف بن ميمون»، «عبدي كوفي»، «صنوبري»، «ابي‌فراس»، «كشاجم»، «سيد رضي»، «سيد مرتضي»، «مهيار ديلمي»، «خطيب خوارزمي»، «صاحب بن عباد» و ده‌ها تن ديگر در اين رواق خونين مي‌درخشد و آثارشان سرشار از لطافت و ظرافت و زيبايي در سوگ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. به بحث تحليلي علامة اميني دربارة اين قصيده، رجوع شود به: الغدير، ج 2، ص 350.

2. برخي از اشعار دعبل در موارد ياد شده، در الغدير، ج 2، ص 381 به بعد نقل شده است.

3. الغدير، ج 2، ص 195.



104


شهيدان و مدح ائمه است.( 1 )

علاوه بر به كارگيري شعر در قالب «مدايح و مراثي» شيوه هاي ديگري هم در «احياي امر» ائمه مرسوم بوده است،‌ كه برپا كردن مراسم عزاداري و گريه و نوحه بر مظلوميت اهل بيت و شهداي كربلا يكي از آن‌ها است. از پرداختن به اين بحث هم چشم مي پوشيم، چرا كه نيازمند تأليفي مستقل است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. براي آشنايي به شعر و زندگي نامة اين شاعران به مجلّداتِ الغدير (جلدهاي 2 و 3 و 4) مراجعه كنيد.

همچنين بحث مستوفا و عالمانه و تحقيقي مرحوم علامه اميني دربارة شعر در تاريخ اسلام و شاعرانِ متعهد شيعه و مقام و احترامشان نزد ائمه، موضع امامان در اين رابطه، برخورد خوب و شايستة عالمان بزرگ دين با عنصر شعر موضع‌دار و مكتبي و در خدمت هدف متعالي، در (الغدير، ج 2، صفحات 2 تا 24) يا در ترجمة فارسي الغدير، بسيار مفيد و مطالعه‌اش براي علاقمندان به اينگونه مباحث، آموزنده و راهگشاست.



| شناسه مطلب: 76763