بخش 5
4 ـ حجّ، میعاد در سرزمین حج، میعاد در سرزمین موعود زائر دیارِ یار #171;مکّه#187;، تربتِ برگزیده در حریم حَرَم دوست زیارت حجّ و ادب باطنی #171;مکه#187;، سرزمین خاطرهها. . . خاطرههای شکوهمند
حجّ، ميعاد در سرزمين موعود
حج، ميعاد در سرزمين موعود
كعبه، يك سنگ نشاني است كه ره گُم نشود * حاجي! احرام دگر بند، ببين يار كجاست؟
زائر ديارِ يار
در آستانة زيارت خانة خداييم.
سفري ميبايد و هجرتي و گشودنِ بند «عادت» از پايِ «روزمرگي»
و چشيدن آب، از چشمة حيات و پرواز به آنجا كه دلها به عشقش ميطپد.
غالباً، زائر، مسافر است و زيارت و سفر، توأم.
پس در «حج»، زيارت است و سفر و هجرت، بهسوي نبض ايمان و مهدِ قرآن و مهبط وحي... .
سير و سفر در اسلام، بسيار پسنديده است و مفيد، ولي بايد در جهت خوب و با انگيزه و هدفي سالم باشد. امامصادق (عليه السلام) فرموده است:
مسافرت بايد براي يكي از اين سه امر باشد:
1ـ تهية توشة آخرت
2ـ تأمين معاش زندگي
3ـ لذت مباح و تفريح سالم و غيرحرام.( 1 )
رسولخدا (صلّي الله عليه وآله) هم فرموده است:
مسافرت كنيد تا صحّت بدن يابيد، جهاد كنيد تا غنيمت بهدست آوريد، حج نماييد تا بينياز گرديد.( 2 )
زيارت خانة خدا، هم سفر است، هم حج است، هم براي مسلمين منافع مادي و اجتماعي دارد، هم آگاهيبخش و وحدتآفرين است، هم دشمنشكن و دوستنواز است. سازندگي حج بسيار است و نقش تربيتي و اجتماعي و سياسي آن، بس عظيم و كارساز، و نخستين گامِ حج، با سفر آغاز ميشود و سرفصل زيارتها حجّ خانة خدا است.
در عين حال بايد هشيار بود كه اين سفر الهي و زيارت پربركت كه بر هر مسلمانِ توانمند و مستطيع، فرض و واجب است، از محتوا تهي و از اثر خالي نگردد... كه اينگونه حج، حج دورة آخرالزمان است. در حديث است كه:
«در آخرالزمان، مسافرت و بيرون رفتن مردم براي حجّ به چهار گروه، بيشتر اختصاص پيدا ميكند:
حكمرانان براي تفريح و گردش،
ثرومتمندان براي تجارت و داد و ستد،
فقراء براي گدايي و قاريان براي سمعه و ريا...».( 3 )
در هر صورت، دريغ است كه اين سفر، به هدفهايي دنيايي و محاسبات سودپرستانه اختصاص يابد و از محتوا و بعد عارفانه و عاشقانه تهي گردد. چرا كه مكه،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. "انّ علي العاقل ان لا يكونَ ظاعناً الاّ في ثلاثٍ: تزوّدٍ لمعادٍ او مرمّةٍ لمعاشٍ او لذّةٍ في غير محرّم" (مكارم الأخلاق، ص 240).
2. "سافِروا تصحّوا، وَجاهِدوا تغنَموا وحَجّوا تستغنوا" (محاسن برقي، ص 345).
3. "اذا كان آخرُالزمانِ خرج الناس للحجّ اربعة اصناف: سلاطينهُم للنّزهه، واغنيائهم للتِجارة، وفقرائهم للمسألةِ وقُرّائهم للسُمعة" (محجة البيضاء، جلد 2، ص 189).
ضيافتگاه ملكوتي و معنوي خداوند است و حاجي مهمانِ پروردگار است و پذيرايي خداوند، با رحمت و مغفرت است.
امامعلي (عليه السلام) فرموده است:
«الحاجّ والمعتمر وَفْدُ اللهِ وحَقٌّ علي الله تعالي اَنْ يُكرمَ وَفْده ويَحبُوهُ بالمغفرة».( 1 )
و حيف كه اين ميهماني، كه زمينهساز اكرام خدا و پذيرايي با غفرانِ الهي است، در حدّ سفري تفريحي و گردشي پوچ، و رفت و آمدي تاجرانه درآيد... كه صاحبخانه كريم و بزرگ است و مهمان را هدفي والا و نيتي در خورِ عظمت «ربّ البيت» شايسته است.
«مكّه»، تربتِ برگزيده
مكه، سرزمين برگزيدة خداوند است و موردنظر و توجه پروردگار. سرزمين عرفان و معنويت و توحيد است، خاستگاه اسلام است، تربت منتخب آفريدگار است و زيارت اين ديار، قدم نهادن و رفتن و ديدن و فيض بردن از جاهايي است كه مورد عنايت خاصّ خداست.
امامصادق (عليه السلام) فرموده است:
«محبوبترين زمين نزد خدا، «مكه» است. نزد خداوند هيچ خاكي محبوبتر از خاكش و هيچ سنگي گراميتر از سنگش و هيچ درختي محبوبتر از درخت مكه و هيچ كوهي محبوبتر از كوههايش و هيچ آبي محبوبتر از آب مكه نيست».( 2 )
در ارزش زيارت مكه همين بس كه ايام پربركت و سراسر خير حج، آنقدر سازنده و پربار و پربها است كه در حديثي از امامباقر (عليه السلام) حتي خواب در مكه، همچون تلاش و فعاليت در شهرهاي ديگر و سجود در مكه، همچون بهخون غلطيدن و شهادت در راه خدا بهحساب آمده است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الانوار، جلد 96، ص 8.
2. محجة البيضاء، ج 2، ص 152.
«...وَالنائم بمكة كالمجتهدِ في البُلدانِ وَالسّاجد بمكّة كالمتشحطِّ بدمه في سبيلِ الله...».( 1 )
ارزش و قداست اين خاك، بهخاطر انتساب به پروردگار است و برگزيدگي اين تربت، بهخاطر معنويات و خاطرات مقدس اين مهد وحي و كانون رسالت و توحيد است.
مرحوم علامة اميني، در ردّ نظرية كساني كه به اينگونه امور و تبرك جستنها و ارزش قائل شدنها ايراد ميگيرند، بحث و بيان مفصّلي دارد كه در جايي چنين ميگويد:
«...همچنان كه اراضي و ميدانها و خانهها و ادارات رسمي و دولتي كه به نحوي منتسب به حكومتهاست، احكام و مقررّات ويژهاي دارد كه مردم، ملزم به رعايت آن و اجراي قوانين مربوط به آن هستند، همچنين زمينها و بناها و سرزمينهاي منسوب به خداوند هم شئون خاص و احكام و مقررات ويژه و لوازم و روابطي دارد كه حتمي است و آن كس كه تسليم پروردگار باشد و در لواي توحيد و زير ساية اسلام زندگي كند بهناچار بايد آنها را مراعات كرده و به وظايف خود در قبال آنها قيام و اقدام كند. و از همينجاست كه كعبه و حرم و مسجدالحرام و مسجدالنبي و كلاً مساجد و معابد و كليساها و كنيسهها احكام خاص و مقررات ويژه و احترام فوقالعاده دارد و از نظر طهارت و نجاست و خريد و فروش و... مقرراتش ويژه و لازم الاجراء است. اگر مكة مكرمه حرم امن الهي است كه مردم به آن روي ميآورند و از هر فراز و نشيب، آهنگ خانة خدا ميكنند و آن اعمال مخصوص را انجام ميدهند و حتي گياههاي حرم هم حكم خاص دارد، اينها از آثار همان انتساب به خداوند است و بهخاطر اين است كه خداوند، «مكه» را از بين سرزمينها، برگزيده است...».( 2 )
اين مكه است و كعبه، اين خاستگاه نور توحيد است و «امالقري»، اين حجرالأسود است و مقام ابراهيم، اين سرزمين «مبارك» است، خانة بركتخيز است. اولين خانة پربركتي است كه براي مردم قرار داده شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محجّة البيضاء، ج2، ص 153.
2. سيرتنا و سنتنا، علامه اميني، ص 160.
به تعبير قرآن: {إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً}( 1).
در كعبه، «حجرالأسود»، سوگندنامة خدا با بندگان است و دست كشيدن به آن، تجديد عهد با خداوند است و بيعت نمودن با اوست. دربارة حجرالاسود و ركن يماني، حديث است كه: «يَمينُ الله في ارضِه يُصافح بها خَلقه».( 2 )
نگاه كردن به كعبه هم، عبادت است. كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرموده است:
«النّظر الي الكعبةِ عبادةٌ».( 3 )
و در حديث ديگر است كه: هركس به كعبه نظر كند (در واژة «نظر» دقت شود) تا وقتي كه نگاهش به كعبه است برايش حسنه نوشته ميشود و از سيّئات او محو ميگردد:
«مَنْ نظر الي الكعبة لم يَزَلْ يُكتبُ له حسنةٌ ويُمحي عنه سيئةٌ حتّي يصرفَ ببصره».( 4 )
وقتي كه كعبه، يادآور آن همه خلوص و عظمت و ايثار ابراهيم است و سمبل توحيد و خداپرستي است، نگاه به آن هم عبادت بهحساب ميآيد. چرا كه اين نگاه هم سازنده و تربيت كننده است. تا نگاه كننده چه كسي باشد و در وراي نگاه، چه احساس و درك و برداشتي نهفته باشد.
«اقبال» لاهوري، در شعر خود، به اين پيوند ناگسستني ميان بنده و خدا در رابطة با حجّ و كعبه اشاره كرده و گفته است:
حرم جز قبلة قلب و نظر نيست * طوافِ او، طوافِ بام و در نيست
ميان ما و «بيتالله» رمزي است * كه جبريل امين را هم خبر نيست5
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. آل عمران: 96.
2. محجة البيضاء، ج 2، ص 154.
3. بحار الانوار، ج 96، ص 60.
4. محجة البيضاء، ج 2، ص 154.
5. كليات اقبال، ص 549.
در حريم حَرَم دوست
در زيارت حجّ، زائر مهمان خداست.
اين زيارت، پاسخگويي و لبيك به دعوتنامة عامّي است كه چندهزار سال پيش، حضرتابراهيم، به فرمان خداوند از همة كساني كه ميتوانند و استطاعت شركت در اين كنگرة عظيم الهي، مردمي را دارند، نموده است.
خداوند در قرآن فرموده است:
(وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ...).( 1 )
«براي ابراهيم، جايگاه بيت را فراهم نموديم و دستور داديم براي من شريك قرار مده و خانة مرا براي طواف كنندگان و بپا ايستادگان و راكعان و ساجدان پاك گردان و مردم را به حجّ، ندا داده و دعوت كن كه سواره و پياده از هر فراز و نشيبي و سواره بر هر مركب ضعيفي به اينجا بيايند».
زيارت حج، يك سفر سازندگي است، سفر خودسازي و تهذيب نفس و ارتقاي درجة معرفت و شناخت و عشق به حق و گرديدن به گِرد مركزيت توحيد است.
در اين سرزمين بعثت و حريم قدسي خدا كه قبلة مسلمين و مطاف يكتاپرستان است، بياجازه نميتوان وارد شد، بيدعوت نميتوان رفت. اجازه، همان دعوت عام الهي است و آمادگي براي ورود، همان «لبيك» است. بدون احرام، از ميقات نميتوان وارد اين سرزمين شد. در هر وقت از سال كه باشد، هركه و از هر كجا كه باشد، براي ورود به اين سرزمين مطهر و حريم حرم دوست، بايد «مُحرم» شد و لبيك گفت و قدم صدق بر آن نهاد. چرا كه سر در كوي دوست سپردن و در مطافِ حق گرديدن است.
خدا، زائر را دعوت كرده و اجازة ورود و حضور در ميقات و مطاف و حرم داده است. چه مقام والا و توفيق بزرگي.
بهقول اقبال:
چه خوشبختي چه خرّم روزگاري * درِ سلطان به درويشي گشادند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سورة حج، آيات 26 - 27.
آن كه به زيارت حج ميرود، سفر به سوي خدا ميكند. به تعبير لطيف و زيباي حضرت امام خميني:
«...سفر حج، سفر كسب نيست، سفر تحصيل دنيا نيست، سفر اليالله است. شما داريد به طرف خانة خدا ميرويد. تمام اموري كه انجام ميدهيد بهطول الهيّت بايد باشد. سفرتان اينجا كه شروع ميشود سفر بهسوي خداي تبارك و تعالي است. بايد مانند انبياء: و بزرگان دين ما كه تمام زمان حياتشان مسافرتشان اليالله بوده است و از آن چيزي كه در برنامة وصول اليالله بوده است يك قدم تخلّف نميكردند. شما هم وفود اليالله داشته باشيد و در ميقات كه ميرويد، لبيك به خدا ميگوييد، يعني تو دعوت كردي، و ما هم اجابت...».( 1 )
باز، بهقول اقبال لاهوري:
در آن دريا كه او را ساحلي نيست * دليل عاشقان غير از دلي نيست
تو فرمودي رهِ «بطحا» گرفتيم * وگرنه جز تو ما را منزلي نيست
سفري اينچنين عظيم، و زيارتي اينگونه عارفانه و عاشقانه است كه باعث ميشود امامحسنمجتبي (عليه السلام) بيست و پنج بار پياده به «حج» مي رود2 و امام حسين 7هم گاهي در اين سفر، با داشتن مركب و وسيلة سواري پياده راه ميپيمايد و مركب، پشت سرش حركت ميكند.3 اين، شوق ديدار را ميرساند. در ميان جمعي كه به ديدار خانه ميروند، بعضي هم به صاحبخانه ميانديشند... «او خانه همي جويد و من صاحبِ خانه» و رابط در اين ميان، «دل» است، و واديِ سفر، عشق و عرفان است.
زيارت حجّ و ادب باطني
وقتي كه حج، حضور در ميقاتِ ربّ است، وقتي شركت در ضيافةالله است، وقتي لبيك گفتن به نداي ابراهيم و دعوتِ خداوند است، پس حاجي بايد به تناسبِ «مقام»، خود را مهيّاي اين «بارعام» سازد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كتابِ حج (مجموعه مقالات) از انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، ص 33.
2. بحار الانوار، ج96، ص103.
3. همان، ص 105.
در مورد اين ادب باطني حج، امامصادق (عليه السلام) فرموده است:
«اذا اردتَ الحجّ فجرّد قلبك لله من قبل عزمِكَ من كلّ شاغلٍ وحجابِ كلّ حجابٍ وفَوّض امورك كلّها الي خالقِك وتوكل عليه في جميع ما يظهر من حركاتك وسكناتِك...».( 1 )
«دل را در هنگام و هنگامة حج، براي خدا مجرد ساختن و از هر حجابي و شاغلي آزاد ساختن، همة امور را بهخدا سپردن و در تمام حركات و سكنات، بر او توكّل داشتن...».
اگر حاجي زائر، اينگونه با قلبي سرشار از خدا و تهي از غير، رو به خداي آورد، طبيعي است كه هر قدمِ مهمانِ خدا عبادت و درجه و رتبه بهحسا ب ميآيد و در مقابل هر گام حسنهاي بر او افزوده شده و سيّئهاي از او محو ميشود، چنانكه امامصادق (عليه السلام) فرموده است:
«اِنَّ العبدَ المؤمِنَ حينَ يَخْرُج من بيته حاجّاً لا يخطو خُطوةً ولا تَخْطُو به راحلِتُه الاّ كتب الله له بها حسنةً ومحي عنه سيئةً وَرَفَع له بها درجةً...».( 2 )
در اين صورت است كه حاجي، مهمان خدا خواهد بود والاّ خير.
در اين زيارت، تكتك عملها و مناسك حج، بايد سازنده و آموزنده باشد وگرنه: (بهقول ناصر خسرو)
رفته و مكه ديده، آمده باز * محنت باديه خريده به سيم
با پوشيدن جامة احرام، جامههاي گناه را بايد زمين ريخت و با غسل احرام، گناهان را شستشو كرد و توبه نمود و با احرام بستن، با خدا بايد تجديد پيمان نمود و با گفتن «لبيك»، از صميم جان به نداي دعوتِ خدا و ابراهيم پاسخ گفت و با ورود به حرم، خود را در حريم حرمت الهي ديد و با سعي و طواف، خود را خدايي ساخت و بين خوف و رجاء بود. بايد با رمي جمرات، شيطانهاي نهان و آشكار، دروني و بيروني را طرد كرد و با قرباني گوسفند، نفس سركش را قرباني كرد و كشت و... به ميقات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الأنوار، ج96، ص 124.
2. همان، ص 315.
دوست رفت و در مناي معرفت مقيم شد و در پرتو هدايت خدا قرار گرفت و بهتر از پيش شد... در اين زمينه، به گفتگوي عميق و زيبا و بديعِ امامزينالعابدين (عليه السلام) با «شِبلي» كه از حج آمده بود و امام به ديدارش رفت مراجعه و دقت كنيد.( 1 )
اين است كه حج، همرنگ شدن با خالصان و پاكان و هماهنگ شدن با فرشتگان و كرّوبيان است.
در زمان موعود، به سرزمين ميعاد رفتن است.
كعبه و قبله را از نزديك ديدن است و جهت و وجهة عمل را مشاهده كردن است. زيارت كعبهاي است كه به فرمان خدا همهروزه و در كارهاي عبادي، روي بدانسو ميكنيم و چهره به طرف «مسجدالحرام» ميگيريم كه قبلهاي است پسنديده و رضايتبخش... {فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ...}.( 2 )
حاجي، در اين زيارت، به خانة خدا و قبلهگاه ميرود.
«و... قبله، روي آوردن به اين سرمايههاي شور و الهام است
و ميبينيم و ميدانيم
كه پيچِ كوچههاي مكه، بوي پيرهن در آستين دارد:
ـ شفاي چشم نابيناي اين ملت
و دستِ شهر مكه، جام جم را در نگين دارد:
ـ صفاي عصمتِ آئينة امّت
و... «كعبه»، قلب خون پالاي مام ميهن اسلام
و ما چون قطرهاي خون،
رهنوردي سوي اين كانون،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كتاب حج (مجموعة مقالات) چاپ وزارت ارشاد، ص 21. متن اين حديث طولاني را به نقل از "مستدرك الوسائل" بيان كرده است. ناصرخسرو هم در قصيدة معروف خود (حاجيان آمدند با تعظيم...) آن را به نظم درآورده است.
2. بقره، آيه 144.
كشانِ كهكشان، در دامن اين آسمان،
ـ شبهاي تابستان
بهسوي كعبة مقصود، «راه شيريِ» تابان
و ما چون ذرهاي در كهكشان، افتان و خيزان، مست و سرگردان
و سنگ تيره، در ديوارة كعبه
نشانِ بيعتِ «الله» با انسان
و ما بيعتگراني با خدا، بنهاده بر كف، جان،
الا... اي قبله، اي رمز محبّتها و الفتها و وحدتها
الا... اي مظهر انديشة توحيد
نشانِ جاودانِ اتحاد روح ملتها
تجلّيگاه شورانگيز فكر امّتي آگاه
تو كانونِ همايشگاه ميليونها دل شوريده و روييده از خوني
تو، مغناطيس دل هايي
و ما با روح آتشناك و پاكي، كهرباي كعبه را
ـ چون «كاه».( 1 )
«مكه»، سرزمين خاطرهها...
من از اين شهرِ اميد
شهر توحيد، كه نامش «مكه» است
و غنوده است ميان صدفش «كعبة» پاك
قصّهها ميدانم...
دست در دست من اينك بگذار،
تا از اين شهر پر از خاطره، ديدن بكنيم،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. قسمتي از شعر بلندِ "قبله" از نويسنده، "برگ و بار"، ص 46.
هركجا گام نهي در اين شهر
و به هر سوي كه چشماندازي
ميشود زنده بسي خاطرهها در ذهنت
يادي از «ابراهيم»
آنكه شالودة اين خانه بريخت
آنكه بتهاي كهن را بشكست
آنكه بر درگه دوست،
پسرش را كه جوان بود، به قرباني برد.
يادي از «هاجر» و اسماعيلش
مظهر سعي و تكاپو و تلاش
صاحب زمزمة زمزم عشق
يادي از نالة جانسوز «بلال»
كه در اين شهر، در آن دورة پرخوف و گزند
به «اَحد» بود بلند.
يادي از غار «حرا»، مهبط وحي
يادي از بعثت پيغمبر پاك
يادي از «هجرت» و از فتح بزرگ
يادي از «شعب ابيطالب» و آزار قريش!
شهر دين، شهر خدا، شهر رسول
شهر ميلادِ علي (عليه السلام)
شهر نجواي حسين، در «عرفات»
شهر قرآن و حديث
شهر فيض و بركات!...( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. برگ و بار، از نويسنده، ص 38.
آري... و بسي خاطره از جاي دگر... شخص دگر.
كجاي «حج» را ميتوان يافت كه نشان از كسي، حادثهاي، خاطرهاي نداشته باشد؟
كدام عمل حج است كه منقطع از ريشهاي در تاريخ باشد؟
زيارت حج، برداشتن گام بلندي است بر فراز چندين هزار سال، و شنيدن تاريخ زمان ابراهيم است در امروز، و ديدن آثار هزارههاي ايمان و اعتقاد و عشق و ايثار است، در ميان اين همه آثار رنگارنگ و ثابت و متغير و جديد و قديم... .
حج، يادآور تنها تاريخ اسلام و حتي تاريخ حضرتابراهيم نيست، بلكه با تاريخ و سرگذشت همة انبياي توحيدي و كل بشريت، گره خورده است و پيوند دارد.
در حج، فقط يك منطقة جغرافيايي زيارت نميشود، بلكه يك فرهنگ تاريخ پيش روي زائر است.
حج، يافتن تاريخ در جغرافي است،
حج، تاريخ مجسم و عينيت يافته است،
حج، تجسّم تاريخ توحيد است.
زيارت اين ميعادگاه، مروري است بر يك تاريخ كهن و سرشار از معرفت و فرهنگ و تعاليم، ليكن، اين احياي خاطرات اين ديار و اين مرور آموزنده و سير پربار، براي كسي است كه با جزئيات تاريخ و حوادث و خاطرههاي نهفته در سنگسنگ اين شهر و گوشهگوشة اين منطقه، آشنا باشد. وگرنه، براي ناآشنا و بيخبر از آنچه بر اين سرزمين گذشته است، با ديگر جاها تفاوتي نخواهد داشت. آنچه شورآفرين و احساس برانگيز است، دانستن رخدادها و خاطرههاست.
الهام گرفتن از زيارت حج و احياي خاطرات مقدس و بزرگ اين سرزمين و شهر، ضرورتاً مبتني بر شناخت تاريخ است. هر اندازه كه با تاريخ بشري و تاريخ اديان توحيدي و انبياي الهي و بهخصوص با تاريخ اسلام و حيات پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بيشتر آشنا باشيم، حج برايمان پرمعنيتر و گيراتر و خاطرهانگيزتر خواهد بود.
خاطرههاي شكوهمند
كعبه، با زندگي حضرتابراهيم، پيوند دارد.
يادآور بناي اين مسجد مقدس و كعبة عزيز، توسط ابراهيم و اسماعيل است.
يادآور تلاش «هاجر» و سعي او در فاصلة دو كوهِ صفا و مروه، و جوشيدن چشمة زمزم از زير پاي اسماعيل است.
كعبه، بناي يادبود توحيد است. در حج، حاجي به صورت و نقش ابراهيم (عليه السلام) عمل ميكند، گاهي چاقو در دست، قرباني ميكند، ابراهيموار، در ذبح اسماعيلش، گاهي در طرد شيطان، رمي جمرات ميكند و به آن سمبلهاي تجسّم ابليس سنگريزه پرتاب ميكند، گاهي با پوشيدن لباس احرام، كفنپوش ميشود، گاهي در نقش هاجر و به ياد او، هفتبار بين صفا و مروه سعي ميكند.
كعبه، يادآور دو بتشكن بزرگ تاريخ است: يكي ابراهيم، قهرمان توحيد كه سازندة اين بناي كهن توحيدي است و ديگري علي (عليه السلام) كه در فتح مكه، پاي بر دوش پيامبر نهاد و كعبه را از لوثِ بتها تطهير نمود.
كعبه، هم مبدأ امامت است (ميلاد علي (عليه السلام) در آن) و هم منتها و فرجام امامت است (تكيهگاه حضرتمهدي به كعبه هنگام ظهور).
جاي پاي حضرتابراهيم در مسجدالحرام است (مقام ابراهيم).
جاي قدمهاي پيامبر و ائمه و امامزمان در اين مسجد است.
حجرالأسود را پيامبر و اولياي خدا بوسيده و بر آن دست كشيدهاند.
حج، يادآور حجّ نيمهتمام امامحسين (عليه السلام) و عزيمت به شهادتگاه كربلاست.
كعبه، يادآور نزول سورة فيل و نابودي قوم ابرهه در سوءقصد به اين خانه است.
مسجدالحرام، نالههاي جانسوز زينالعابدين (عليه السلام) را به همراه دارد.
مسجدالحرام، جايي است كه پيامبر در آنجا نماز خوانده و امامان معصوم در آنجا عبادت خدا كردهاند.
حجرالأسود، تبرّكيافتة لمس و مسح و بوسة طيّبين و طاهرين و معصومين است.
مكه، همه ساله شاهد حضور امامعصر (عليه السلام) در منا و عرفات است و مشام جان، اگر آشنا به عطر حضور باشد ميتواند به استشمام آن حضور نوراني نائل آيد و در هرجا، ردّپاي مهدي (عليه السلام) را بيابد.
عرفات، آن عشق و شور و عرفانِ حسين بن علي را در دامنة «جبل الرّحمه» تداعي ميكند.
در تب عرفانِ عرفات، ميتوان با حسين بن علي (عليه السلام) اينگونه خطاب كرد كه:
«اي حسين!..
تو در اين دشت چه خواندي كه هنوز
سنگهاي «جبلالرحمه»، از گرية تو نالانند؟
عشق را هم زتو بايد آموخت
و مناجات و صميميت را... و عبوديت را،
و خدا را هم... بايد زكلام تو شناخت،
در دعاي عرفه،
تو چه گفتي؟ تو چه خواندي، كه هنوز،
تب عرفان تو در پهنة اين دشت بجاست؟
پهندشتِ عرفات
وادي «معرفت» است
و به مشعر وصل است
وادي شور و «شعور»
دشت، از نام تو عرفان دارد
و شب، از ياد تو عطرآگين است.
آسمان، رنگ خدايي دارد
و تو گويي به زمين نزديك است
اي حسين!..
اي زلال ايمان
مردِ عرفان و سلاح
در دعاي عرفه
تو چه خواندي، تو چه گفتي، كامروز
زير هر خيمة گرم
يا كه در ساية هر سنگ بزرگ
يا كه در دامن كوه
حاجيان گريانند
با تو، در نغمه و در زمزمهاند».( 1 )
علي (عليه السلام) در جملاتي كه فلسفة تشريع حج را بيان ميكند، از جمله به اين نكته اشاره ميكند كه حاجيان در موقفهاي انبياء ميايستند و گام، جاي گام رسولان ميگذارند: «...وَوَقَفوا مَواقِف انبيائه».( 2 )
باز در حديث ديگري، از جملة آثار و نتايج حج، همين احياي خاطره و زنده نگه داشتن آثار و اخبار، مطرح شده است. آنجا كه «هشام بن حكم» از امامصادق (عليه السلام) دربارة فلسفة تكليف و تشريع حجّ و طواف بر گرد خانة خدا سؤال ميكند، امام، در ضمنِ بيان مبسوطي ميفرمايد:
«...فَجعل فيه الاجتماعَ مِن المشرقِ والمغربِ ليَتعارفوا و لينزَع كلّ قومٍ مِنَ التّجارات مِنْ بَلدٍ الي بلدٍ ولينتفع بذلك المكاري والجمّال ولِتُعْرَفَ آثار رسولالله و تُعرف اخباره ويُذكر ولا ينسي...».( 3 )
در اين سخن، آنچه محور قرار گرفته است عبارت است از:
ـ اجتماع در كنگرة عظيم جهاني از شرق و غرب،
شناخت متقابل افراد نسبت به هم،
منافع اقتصادي براي مسلمين،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. برگ و بار، ص 106.
2. بحارالأنوار، ج 96، ص 15.
3. علل الشرايع، ص 405؛ بحار الانوار، جلد 96 ص 33.
شناخت آثار پيامبر،
شناخت و احياي اخبار و گفتار پيامبر، تا فراموش نشود.
به بركت حجّ و اين فريضة الهي است كه فرصتي براي آشنايي با ملتها و مليتها، نژادها، شخصيتها و مردم گوناگون پيش ميآيد. در حديث ديگري، باز هم به نتايج فرهنگي زيارت خانة خدا و سفر حج اشاره شده و امامرضا (عليه السلام) فرموده است:
«...مَعَ مافيه مِنَ التَفَقُهِ ونقل اخبار الأئمّةِ الي كلّ صُقعٍ وَناحيةٍ...».( 1 )
و اشاره به تفقه و دينشناسي و شناخت مكتب و گسترش فرهنگ اهلبيت به هر طرف شده است.
در چهل روز مسافرت و زيارت حج، ميتوان به اندازة چهلسال تجربه اندوخت و تاريخ 23 سالة اسلام را در 23 روز حج شناخت.
گفتيم كه اين براي آشناي به تاريخ ميسّر است.
«...در اين بيست و سه روز، ميتواني همهجا با پيغمبر همراه باشي، سيزده روز در مكه بماني ـ به نشانة سيزده سالي كه او در مكه بود ـ و در پي او، سفري به طائف كني و به همان جاها كه او رفت، سفري به دعوت و سفري به جنگ، و سپس همراه مهاجران، از مكه به مدينه هجرت كني و در راه «ربذه» و بدر، و سپس ورود به «قُبا» و آنگاه مدينه، به سراغ هر كوچهاش، پسكوچهاش، هر نقطهاي كه نشاني از او دارد و از خاندان او و ياران او... و بدينگونه در متن تاريخ پرشور و عشق و جنبش و جهاد اسلام قرارگيري و خود را در آن بيست و سه سال پربركت تاريخ آدمي، در ميان مهاجران و انصار بيابي و تاريخ اسلام و سيرة پيامبر را در كنار حج، اين چنين ببيني و يك دورة كامل و دقيق و زنده و تغييردهندة اسلام را همراه حج در گهوارة اسلام و در عزيزترين زمين و زمان و آمادهترين حالات و آزادترين بخش عمر...بياموزي...».( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالأنوار، ج 96، ص 41.
2. حج، ص11.
در مسجدالحرام، قبر حضرتاسماعيل و مادرش هاجر در «حجر اسماعيل» است.
بنا به رواياتي، قبر هفتاد نفر از انبياء در مسجدالحرام، بين ركن يماني و حجرالأسود است و نيز قبر حضرتِ صالح7 در آنجاست.
در قبرستانِ ابوطالب (قبرستان معلّي) در مكه، قبور بزرگان بسياري از جمله: عبدمناف، عبدالمطلب، ابوطالب، خديجة كبري و... قرار دارد.
در اطراف مكه هم قبر كساني چون «ميمونه» همسر پيامبر و «آمنه» مادر آن حضرت و عبدالله بن عباس و حسين بن علي (شهيد فخّ) قرار دارد.
همچنين مرقد بسياري از عالمان دين و بزرگان جهان اسلام در اين شهر است.
ديدار اين اماكن، براي كساني كه محبت اولياي دين را در دل داشته باشند بسيار مفيد و مسرّتبخش و داراي الهام و آموزش است. در سفر حج، ميتوان رهتوشههاي بسياري برداشت و به فيوضاتِ بزرگي رسيد و سوغاتهاي گرانبهايي آورد، همچون: ايمان، هجرت، زهد، وحدت، معرفت، اخلاص، شناخت اقوام و ملل، يافتنِ عِدّه و عُدّه، گسترش افق ديد، وسعت جهان بيني، شناختِ عينيِ آثار و اخبار رسولالله و ائمه و انبيا، اينهاست سوغات گرانبهاي اين سفر، ولي افسوس كه جمعي از اين سفر و ديدار عظيم، فقط سوغاتشان راديو، ضبط، تلويزيون رنگي، پارچه، دوربين، ساعت، اسباببازي و ابزار تجملات و صنايع ملل كافره و خروج ارز به جيب بتهاي صنعتي جديد دنياست. با چمداني پُر، ولي قلبي و مغزي تهي از اين سفر معرفت بر ميگردند... . دريغ!
مرحوم صاحب جواهر، از كتاب دروس شهيد اول نقل ميكند كه:
«...مستحب است رفتن به محلّ ولادت پيامبر در مكه، كه الآن مسجدي است در كوچهاي معروف به كوچة «موله» و نيز، رفتن به خانة خديجه كه پيامبر در مكه ساكن آن بود و فرزندان وي از خديجه در آن خانه بهدنيا آمدند و خديجه در همان خانه از دنيا رفت و پيامبر تا زمان هجرت در آن خانه بود كه الآن مسجد شده است. و نيز مستحب است زيارت قبر خديجه در «حجون» و نيز رفتن به غار «حرا» كه پيامبر اسلام در آغاز بعثت و وحي در آنجا به عبادت خدا مشغول بود و نيز رفتن به غار «ثور» كه محلّ اختفاي پيامبر از مشركين در هنگام هجرت به
مدينه بود...».( 1 )
و نيز ميگويد:
مستحب است كسي كه از مكه به راه مدينه بر ميگردد در مسجد «غدير خم» نماز بخواند و دعاي فراوان بخواند، چرا كه آنجا موضعي و جايي است كه پيامبر، علي را به خلافت خود منصوب و تعيين كرد».( 2 )
الهام گرفتن از اين خاطرات، بسي ارجمند است.
اهميت اجتماعي ـ سياسي حج، كه ديگر جاي بحث خود دارد و از موضوع اين نوشته خارج است، ولي به اندازهاي است كه عمود تقويتكنندة مكتب است و اگر خانة خدا، بيزائر شود و فريضة مهم حج تعطيل گردد، مقام رهبري و امام، حتماً بايد مردم را به آن الزام كند و هزينه هم بپردازد، اين فتواي فقهي علماي اسلام است.
امامصادق (عليه السلام) فرموده است:
«لو عَطّل الناسُ الحجَّ لوَجَبَ علي الامام اَنْ يُجبرهم علي الحجّ اِنْ شاؤوا وَاِنْ اَبَوا، لاَِنّ هذا البيت انّما وُضع لِلحجّ».( 3 )
سفر حج، سفري است ماية رياضت نفس و اطاعت مالي و عبادت بدني و پرستشِ قولي و فعلي.
و مكه، خانهاي است براي «خدا» و «مردم»، «بيتالله» است و { وُضِعَ للناس }.
كعبه خانهاي است براي «قيام» نه خوابيدن، { قياماً للناس } و براي سعي، نه سكون.
در زيارت حج، سلاح انديشه و نيروي عشق، در كنار همند.
و حج، فراموش كردنِ «خود» در راه «خدا» است.
ذوب شدنِ «من»ها در «ما» است.
و زائر اين خانه، به خلوص و عبوديّت ميرسد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. جواهر الكلام، جلد 20، ص 69 و 75.
2. همان.
3. بحارالأنوار، ج 96، ص 18 ـ علل الشرايع، ص 396.