بخش 6
مدینه، شهر پیامبر تاریخ مجسّم صدر اسلام مزارهای مدینه بر درگه و آستان #171;احمد#187; پیوند حجّ و زیارت با رهبری #171;حج#187;، عبادتی سیاسی تمامیّت حجّ و دیدار با امام حضور امام در حجّ ولایت، روحِ حجّ حجّ زنده و سازنده حج و استفادة سیاسی در تاریخ منصب امیرالحاج وضعیتِ امروز
مدينه، شهر پيامبر
مرا تنهايي و آه و فغان، به * سوي «يثرب» سفر بيكاروان، به
كجا مكتب، كجا ميخانة شوق * تو خود فرما مرا، اين به، كه آن به
(اقبال لاهوري)
از سفر حج برگشتهايم و ديدار ديار يار، و زيارت «بيتالعتيق» و مسجدالحرام و حرم خدا.
ميخواهيم از «مكه» به زيارت «مدفون مدينه» برويم، تا به پيامبر «جفا» نكرده باشيم و «وفا» نشان دهيم كه خود فرموده است: «هركس حجّ بگزارد و مرا زيارت نكند، بر من «جفا» كرده است» ـ مَنْ حَجّ وَلم يَزُرني فَقَد جَفاني.( 1 )
در فصل پيش، در مكه بوديم،
خاستگاه اسلام را ديديم، و «مطلع الفجر» قرآن را، و محلّ نزول وحي نخستين را، و سرچشمه را، زمزم ايمان را، كوثر توحيد را، رمز وحدت را، قبلة مسلمين را... .
اينك، به «مدينه» ميآييم، كه تداوم همان مسير است،
كه بازتاب همان جلوه و دامنة آن چكاد، و ثمرة آن بذر است، شاخة آن «شجرة طوبي» است كه از قبلهگاه مسلمين ريشه گرفت.
مدينه، شهر پيامبر است،
شهري كه رسولخدا، دهسال از عمر خويش را در اين ديار گذرانده است،
شهر مهاجر و انصار، شهر اوس و خزرج، شهر «بدر» و «اُحد» و «احزاب»، شهر «بقيع» و مسجدالنبي و كوچة بنيهاشم.
شهري كه با وحي و نزول قرآن آباد شده است و محلّ فرود و عروج جبرئيل و فرشتگان بوده است. در و ديوارش، زمين و فضايش مقدّس است و تربت پاكش، پيكر پيامبر را در بر دارد.
شهري كه مركز نشر و گسترش اسلام بوده و بهخاطر رسولالله، شايستة هرگونه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالأنوار، ج 96، ص 372.
حرمتگزاري و تقدير و تقديس است.
شهري كه ديوارهايش، كوچهها و گذرهايش، يادآور دوران حيات پيامبر و ائمه است (گرچه حكومتهاي وهّابي تا آنجا كه توانستهاند آثار را زدوده و از بين بردهاند).
شهري كه پيامبر به سويش هجرت كرد و آنجا را خانة خويش قرار داد، فرائض و احكام خدا را در همينجا بيان كرد، با دشمنان خدا از همين پايگاه، جهاد كرد.
تاريخ مجسّم صدر اسلام
در مدينه، فقط با يك شهر قديمي ـ گرچه آراسته به مظاهر تمدّن جديد ـ روبرو نيستيم. بلكه با تاريخ اسلام مواجهيم، با فرهنگ قرآني و صدر اسلام روبرو هستيم. مدينه تجسّمي از بسياري حوادث تلخ و شيرين است كه در صدر اسلام اتفاق افتاده است.
اگر با ديدة بصيرت بنگريم و با گوش جان به نواي اين شهر، دل بسپاريم، اين شهر با ما سخنها دارد.
مدينه گوياست، مدينه شاعر است، مدينه قصّه گوي كهن است.
مدينه مدفن پيغمبر ماست * كه خاكش سرمة چشم ترِ ماست
مدينه مهبط جبريل بوده است * مدينه مرقد چهار اخترِ ماست
مدينه سرفراز و سربلند است * مدينه داغدار و دردمند است
زديوار و زمين و كوچههايش * صداي نالة زهرا بلند است
مدينه، «مدينةالنبي» است. شهر پيامبر:
در جايجاي اين شهر، آثار گام پيامبر را ميبيني، در اين شهر آهسته قدم بردار، كه قدم جاي پاي پيامبر ميگذاري.
با تأمّل و درنگ در اين شهر به زيارت بپرداز، كه با يادگارهاي معنوي پيامبر روبرويي.
به توصيه و رهنمود مرحوم نراقي:
«در مدينه، هنگام زيارت، به يادآور، راه رفتن و قدم برداشتن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را در
گذرگاههاي اين شهر. بهيادآور وقار و آرامش پيامبر را و خشوع و خضوعش را در پيشگاه عظمت پروردگار تصوّر كن و به يادآور كه چگونه خداوند، ياد بزرگ و معرفت والاي خود را در قلب آن حضرت جاي داد و ياد آن حضرت را در كنار ياد خدا نهاد و كلام خود را بر او نازل كرد و «روحالأمين» و فرشتگان مقرّب ديگر را بر او فرود آورد... آنگاه به ياد بياور منتي را كه خداوند بر اصحاب او نهاد و آنان را به همنشيني و ديدار چهرهاش و شنيدن كلامش موفّق ساخت و افسوس بخور بر اينكه توفيقِ زيارت او را نداشتهاي.
آنگاه با تضرّع، از خداوند بخواه كه در آخرت، از همينشيني با آن حضرت محرومت نسازد و در اين باره، اميد فراوان داشته باش، چرا كه خداوند، نعمت ايمان را به تو ارزاني داشته و به خاطر «زيارت» او و شوق ديدارش تو را از خانه به سوي مزار او بيرون آورده است...».( 1 )
درك موقعيت، بيشتر در جهت پيدا كردن «حال» كمك ميكند و دانستن جزئيات و خاطرات و حوادث تاريخي مربوط به هر زيارتگاه و هر شهر، سبب ميشود كه زائر، از زيارتش و مسافر از سفرش، لذت معنوي بيشتري ببرد.
در مدينه نيز اينگونه بايد باشي. بايد بداني كه در كجايي و به كجا آمدهاي و بر سر اين آب و خاك شهر مقدس، چه آمده و چه گذشته است.
تاريخ اينجا كمك خوبي به تو ميكند. شناخت مدينه و اطرافش و حوادثش... الهامبخش است.
«...آنگاه سفري به خيبر، اين درّة خاموش و بكري كه همچنان مانده كه در چهارده قرن پيش بوده است و در سكوت اسرارآميز عميق نخلستانهاي مرطوب آن، ميتواني قلعههاي يهود را بر فراز كوههاي بلند پيرامونت ببيني و يكايك را بشناسي و فرياد رعدآساي علي (عليه السلام) را كه هنوز در اين سكوت پرخاطرة دره طنينانداز است بشنوي و آثار او را به چشم سر ببيني، چشمة علي را و مسجد علي را كه پايگاه نظامي او بوده است در شيب تند قلعة مرحب و قلعهها را كه هنوز نمودار است و خانههاي متروك و نخلستانهاي خلوت خيبر را... و نقشة دقيق صفآرايي جنگها را و صحنهها را و جبههها را كه در آن سرگذشتها بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. جامع السعادات، نراقي، ج 3، ص 401.
روي سرزمينها در بدر و احد و خيبر و حنين و مكه... پياده شده است. و در مدينه دهروز با پيغمبر زندگي كني و هرجا كه او رفته است بروي و همهجا علي (عليه السلام) را نيز ببيني و بيابي و يكايك اصحاب را... . و حتي خانههاي اصحاب را و همهجا در مدينة حال، گذشتة مدينه را... .
و اگر بتواني، هر جايي را در اين شهرها و كوهها و صحراها كه از او خاطرهاي دارد و نقشههاي دقيق جبهههاي بدر و احد و خندق و بنيقريظه و خيبر و فتح و حنين و طائف و... محلة بنيهاشم در مكه و مدينه و مسجدالنبي و خانههاي يكايك همسرانش و خانة فاطمه در مدينه و خانة خديجه و ابوطالب و مولد فاطمه و نشانههاي دقيق خانههاي ائمه و اصحاب، و نيز محلة نشيمن دشمنان بزرگش در مكه... آنچنان كه بتوان در وضع دگرگون شدة مكه و مدينه و طائف امروز، تصوير دقيق محيط شهر و زندگي اجتماعي و خانوادگي پيامبر را در ذهن مجسّم ساخت و تاريخ را زنده ديد و خود را در آن زمان و مكان و اوضاع و احوال كه با جان ما پيوند دارد، حسّ كرد...».( 1 )
مزارهاي مدينه
گرچه هدف از بحث ما در اين نوشته، خود زيارت و فلسفه و سازندگيهاي آن است نه تاريخچة مزارها و نه جغرافياي شهرهاي زيارتي، ليكن دانستن اين خصوصيات، در بهرهوري از زيارت مؤثرتر است و آنكه براي زيارت به مدينه يا هر شهر مقدس ديگر ميرود، اگر بداند كه در آنجا چه كساني مدفونند و چه گوهرهاي تابناكي در زير خاك خفتهاند و چه خورشيدهاي الهامبخشي به فروغافشاني در اعصار و قرون وبراي نسلها مشغولند، سود بيشتري از زيارت خواهد برد.
در مدينه، غير از حرم خود پيامبر كه مدفن آن وجود پاك و آن دُرّ يكتاي وجود است، و غير از قبر بينشان حضرتفاطمه (سلام الله عليها) كه بهقول معروف و مشهور، در همان «روضة نبوي» است، قبرستان بقيع وجود دارد. گرچه پس از استيلاي وهّابيها بر عربستان، آثار و بقايا و قبهها و مزارهاي زيادي را در مكه و مدينه از بين برده و اهانتها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حج، ص 11.
نمودند،1 ليكن قداست و حرمت اين مزارها و مشاهد، نزد هر مسلمان قدرشناس و اهل معرفت همچنان باقي است.
در قبرستان بقيع، غير از مزار و مدفنِ ساده و غريب چهار امام معصوم شيعه (امامحسنمجتبي، امامزينالعابدين، امامباقر و امامصادق:) قبر اين چهرههاي گرامي نيز وجود دارد:
عبدالله پدر پيامبر، عباس عموي پيامبر، ابراهيم پسر پيامبر، صفيه عمة پيامبر، زينب و امكلثوم و رقيه دختران پيامبر، فاطمة زهرا (طبق بعضي نقلها)، حليمة سعديه داية پيامبر، فاطمة بنت اسد مادر اميرالمؤمنين، عقيل برادر اميرالمؤمنين، تعداي از همسران رسولخدا (صلّي الله عليه وآله) و تعدادي از صحابه و تابعين، همچون: مقداد، جابر بن عبدالله انصاري، مالكاشتر، عثمان بن مظعون، سعد بن معاذ، ابنمسعود، محمد حنفيه و... .( 2 )
اندوه بيپايان مسلمانان دلسوخته و شيعيان عاشق، در اين است كه در زيارت بقيع، با منع و بيحرمتي و هتّاكي مواجهند، و نهتنها مجاز نيستند كه از نزديك، اداي احترام كنند و در تجليل و تعمير قبور بكوشند، بلكه به شدّت هم طرد ميشوند. اين هم مظلوميت ديگري است براي حق و عدالت. و بقيع، همچنان غريبانه، زير تابش خورشيد قرار گرفته است.
بقيع ما نشانش بينشاني است * بقيع ما گلستان نهاني است
درون شب در اين گلزار خاموش * چراغش نور ماه آسماني است
بقيع دلخراش ما در اين جاست * قبور اولياي ما، در اين جاست
درونش قبر بينام و نشاني است * كه ميگويند آنجا قبر «زهرا» است
در اطراف مدينه، در «ربذه»، قبر ابوذر غفاري است، آن صحابي پاكباز شهيد، و در جاي ديگر مدفنِ «محمد نفس زكيه» است.
در كنار كوه «اُحد»، آنجا كه جنگ معروف پيامبر با مشركين اتفاق افتاد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نقد و بررسي عملكرد و افكار وهابيت را در كتاب "كشف الارتياب" مرحوم سيد محسن امين مطالعه نماييد.
2. منتخب التواريخ، محمد هاشم خراساني، ص 101 تا 104.
شخصيتهاي بارزي چون: حمزة سيدالشهدا، عبدالله بن جحش، مصعب بن عمير، حارث بن انس، رفاعه، حنظله و شهداي ديگر اُحد كه تعدادشان به هفتاد ميرسد مدفونند.
در احاديث ما، هنگام زيارت مدينه به ديدار اين آثار و نشانها دستور داده شده است. در حديثي امامصادق (عليه السلام) به يكي از اصحاب ميفرمايد:
«در مدينه، از مسجد «قُبا» شروع كن، در آن نماز و دعا بخوان، در محلّ سكونت و نمازخانة پيامبر نماز بگزار. بهسوي اُحد رفته و در مسجد آنجا نماز بخوان و بر مدفن «حمزه» بگذر و بر او سلام بده، بر قبور شهدا بگذر، كنار آنها ايستاده و بگو: «سلام بر اهل ديار، شما پيشاهنگ ماييد و ما بهشما خواهيم پيوست...».( 1 )
زيارت قبور اولياي دين، هم از جنبة اخلاقي و تربيتي سازنده است و هم براي آخرتمان ذخيرة جاويد است. پيامبر اسلام فرموده است: «هركس حسن بن علي (عليه السلام) را در بقيع زيارت كند، گامش بر صراط استوار خواهد بود، آن روز كه قدمها ميلغزند...».( 2 )
بر درگه و آستان «احمد»
مران از در، كه مشتاق حضوريم * از آن دردي كه دادي، ناصبوريم
بفرما هرچه ميخواهي بجز صبر * كه ما از وي دو صد فرسنگ، دوريم
(اقبال لاهوري)
«قبّة خضراء»، كه بر مرقد پيامبر است، نگين درخشان «مدينه» است.
اعتبار و شرف مدينه، به اين است كه حبيب خدا و رسول آخرين و شفيع امت در آن است. گنبد سبز حرم، نشان آن معنويت و عرفان نبوي است كه جاذبهاش دلها را ميربايد. آرزوي ديرينة هر مسلمان و عشق برتر آحاد امت آن رسول، آن است كه روزي به زيارتِ آن مرقد پاك و آن تربت مبارك نائل شوند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. وسائل الشيعه، ج 10، ص 276، حديث 2.
2. بحارالأنوار، ج 100، ص 145.
جلوة وجود آن حضرت، از وراي بيش از هزار و چهارصدسال ميدرخشد و ديدهها را جذب و خردها را مدهوش و جانها را شيفته ميسازد.
زيارت آن پيامبر، فرض مسلماني و شرط ادب و مقتضاي عقل و فرمان عشق است.
عدهاي كوتهفكر و مغرض و كممطالعه در طول قرنهاي گذشته ـ و بهدنبالش تا امروز هم ـ با ايجاد شكها و وسوسهها و آشوبهاي فكري، از مسائلي همچون زيارت انتقاد كرده و آن را با روح اسلام و توحيد، ناسازگار دانستهاند و از اين راه به شيعه تاختند و تشيع را متهم به افكار شركآلود كردهاند.
در برابر اضلالها و سفسطهها و وسوسههاي اين شياطين اغواگر اِنسي، علماي شيعه با شهابِ قلم به ردّ و رجم اين شياطين پرداختهاند و پاسخهايي دندانشكن، در دفاع از حق دادهاند. چرا كه مقتضاي شرف و لازمة پاسداري از ايمان و مرزباني ارزشهاي والاي تشيع و عقايد ارجمند و مسلم شيعه اين بوده است.
قهرمانان اين ميدان بسيارند، كه يكي از چهرههاي درخشان و يلان نستوه و چيرهدستِ اين صحنه، مرحوم «علامة اميني» است.
اين محقّق مصلح و نويسندة بزرگ اسلام، مسأله را از نظر دليلهاي عقلي و نقلي و سندهاي حديثي و تاريخي اثبات كرده و سفارشات پيامبر را دربارة زيارت و مشروعيت و استحباب آن بيان نموده و اين موضوع را از جهات گوناگون مورد بحث دقيق و عميق و علمي و گسترده و مستند قرار داده است.
عناوين بحث مرحوم اميني در «الغدير» چنين است:
1ـ احاديث وارده دربارة زيارت قبر پيامبر
2ـ سخناني از بزرگان و علماي مذاهب چهارگانة تسنن پيرامون زيارت قبر پيامبر
3ـ آداب زيارت
4ـ متن زيارتهايي براي پيامبر و دعا در كنار قبر مطهر وي
5ـ تشويق به زيارت قبور و...( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اين بحث مفصل را در جلد 5 الغدير، ص 86 تا 207 مطالعه كنيد.
در اين نوشتة مختصر، مجال بيان گسترده دربارة فضيلت و آداب زيارت آن حضرت نيست. فقط به چند نمونه از احاديث فراواني كه در مجموعههاي حديثي شيعه و عامّه نقل و ياد شده است اشاره و اكتفا ميكنيم:
پيامبر اسلام:
«هركس مرا يا يكي از ذريهام را زيارت كند، من هم روز قيامت، زيارتش كرده و از هراسهاي آن روز، نجاتش ميدهم».( 1 )
مرحوم صاحب جواهر از اين حديث، استحباب زيارت غيرمعصومين را از ذرية پيامبر استفاده نموده است.( 2 )
و در جاي ديگر هم گفته است: مستحب است زيارت صحابة برگزيدة پيامبر، همچون سلمان فارسي در مدائن و عمار ياسر در صفّين و ابوذر در ربذه و حذيفه و همانند آنان و شهدا، خصوصاً جعفر بن ابيطالب در «مؤته»، و قبر پيامبران، هرجا كه دفن شدهاند...».( 3 )
امامباقر (عليه السلام) :
«زيارت قبر پيامبر، برابر با پاداش يك حجّ مقبول، همراه با پيامبر است».( 4 )
امامصادق (عليه السلام) :
«زيارة قبر رسولالله و زيارة قبور الشهداء وزيارة قبر الحسين تعدل حجة مبرورةً مع رسولالله».( 5 )
«زيارت قبر پيامبر و زيارت قبور شهداء و زيارت قبر حسين، برابر با حجّ مقبول در همراهي پيامبر است».
پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) :
«يا علي! هركس مرا يا تو را، يا دو فرزندت ـ حسن و حسين ـ را، در حال حياتمان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الانوار، ج97، ص 123؛ وسائل الشيعه، ج10، ص 259.
2. جواهر الكلام، ج 20، ص 80.
3. همان، ص 103.
4. بحار الانوار، ج97، ص144.
5. همان، ج98، ص30.
يا پس از مرگمان زيارت كند، ضامن ميشوم كه او را از هول و حشتهاي قيامت خلاص كرده و در درجات خويش، همراه خود سازم».( 1 )
امامصادق (عليه السلام) :
«در حرم پيامبر، برترين جايي كه نماز در آن خوانده شود نزديك قبر است، هرگاه وارد مدينه شدي و به مسجد پيامبر رفتي، از قبر پيامبر شروع كن، بايست و بر پيامبر سلام بده و بر رسالت و بلاغ، بر او گواهي ده...».( 2 )
كه اين، تحكيم و تجديد ميثاق امت با پيامبر است.
پيوند حجّ و زيارت با رهبري
«تماميت حج، ديدار امام است»
(امامباقر (عليه السلام) )( 3 )
در مسألة ترويج و احياي فرهنگ اهلبيت (عليهم السلام) از جمله سنگرها و پايگاههايي كه ميتوانست ـ و بايد ـ نقش عظيم و سرنوشتسازي داشته باشد، «حج» و زيارت خانة خدا بود.
اعتقاد داشتن به امامت ائمة معصوم، و التزام به رهبري آنان، در همة ابعاد مكتب و فروعِ دين، نقش اساسي دارد و مسائل اسلام، تنها در ارتباط با امامت، و اعتقاد به رهبري و ولايتِ امام معصوم يا جانشينان اوست كه در جهت صحيح خويش، سير ميكند، ولي از اين ميان، به فريضة بزرگِ «حجّ» ميپردازيم كه با بحث «زيارت»، تناسب و پيوند دارد و «مكه»، خود، يكي از زيارتگاههاي بزرگ اسلامي است و كعبة مقدس و حرم خدا و رسول، از مزارهاي بسيار شريف و پرارج، در نظر همة مذاهب و فرقههاي اسلامي و مليتهاي مختلف اين «امت عظيم» است.
امام و وليّ خدا است كه ميتواند با دادنِ جهت صحيح به حج، اين تجمّع بينظير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الانوار، ج97، ص142.
2. همان، ج96، ص378.
3. وسائل الشيعه، ج10، ص254.
و كنگرة عظيم سالانه را به كانوني فعّال، در جهت هدايت و وحدت مسلمين و اتحاد قوا و صفوف و قلوب، در برابر دشمن، تبديل كند و از آن، مركزيّتي براي رشد فرهنگ ديني و تعليمات اسلام پديد آورد.
حضرت امامخميني= در مورد ابعاد سياسي و اجتماعيِ عباداتي همچون «نماز» و «حج» كه مربوط به زندگي دنيوي انسانهاست، ميفرمايد:
«...مسلمانان، از جهات اجتماعي ـ سياسيِ اين عبادات، غافل شدهاند و بهخصوص در اجتماع حج، كه مهبط وحي و خاستگاه اسلام است از بركات اين تجمع، متأسفانه غافل شدهاند. اجتماعي كه شارع مقدس اسلام، به آساني و به صورتي فراهم كرده كه براي ملتها و دولتهاي ديگر، جز با تلاشي بزرگ و صرف بودجهاي هنگفت، امكانپذير نيست. و اگر مسلمين، رشد سياسي و اجتماعي داشتند، از راه تبادل افكار و تفاهم و انديشيدن در نيازهاي سياسي ـ اجتماعي و قوانين اقتصادي و حقوقي و اجتماعي و سياسي به حلّ بسياري از مشكلات و مسائل مورد ابتلاي خود موفق ميشدند و آنگاه، ديده ميشد كه اسلام، بر خلاف تصوّر بسياري از جوانان و بلكه پيرمردان اسلام، كه تحت تأثير تبليغات شوم و مسموم و مستمرّ بيگانه و عمّالشان در طول تاريخ قرار گرفتهاند، تنها در عبادت و اخلاق، خلاصه نميشود. اين تبليغات دامنهدار اجانب، براي آن بوده است كه اسلام و منتسبين به اسلام را از چشم جوانان و دانشجويانِ علوم جديد، بيندازند...».( 1 )
حج، تنها يك عبادت نيست كه به هر صورت، انجام گيرد. فلسفه و اهداف اين مناسك مهم، اگر درست شناخته و پيگيري و پياده شود، آنگاه، «ادا» شده است. در حج، مهم، «اقامة» آن است، برپا داشتن!
سفارش اميرالمؤمنين (عليه السلام) به «قثم بن عباس» كه از طرف آن حضرت، حكمفرماي مكه بود، اين است كه:
«فَأقِمْ لِلناسِ الحجَّ وذَكِّرهُمْ بايّام اللهِ».( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كتاب البيع، امامخميني (چاپ اسماعيليان)، ج 2، ص 460.
2. نهجالبلاغه، فيض الاسلام، نامة 67.
حج را براي مردم برپاي دار، و آنان را به ياد «ايامالله» بيانداز.
يادآوري و احياي ايام الله، در كنار اقامة حج و برپايي اين مراسم بيان شده است، توجه به سازندگي اين دو كار، مهم است.
پس، روح حج، امامت است و اين عبادت، تنها در پيوند با رهبري است كه سياست صحيح قرآن را پياده خواهد كرد و كعبه، { قياماً للناس } خواهد شد و منافع و سودهاي عظيم اين فريضة الهي، عايد مسلمانان خواهد گشت.( 1 )
«حج»، عبادتي سياسي
پيش از پرداختن به پيوند «حج» با «امامت»، نگاهي به بُعد سياسيِ حج بيفكنيم.
هدف، صرفاً برداشت سياسي از حج و نگاه به آن فقط از «زاوية سياست» نيست. حج، بيش از هرچيز، درونماية توحيدي و تأثير تربيتي و عرفاني و آموزش اطاعت و تعبّد دارد، و بازآفريني خاطرة ابراهيم بتشكن و عشق و اخلاص و ايثار او در راه خداست و حضور، در كلاسي است كه انبياي بزرگ و اولياء الله، آموزگار آن هستند، عامل تقويت تقوا و ايمان و مبارزه با نفسانيت و هواپرستي و خودخواهي و غرور و تكبر و دنيادوستي است.
اين بحث، در جاي خود مسلّم است. ليكن، بعد سياسي اين اجتماع عظيم، بهخصوص در رابطه با رهبري، نبايد مورد غفلت قرار گيرد. كه اگر حج، فاقد اين بُعد باشد، آن سود لازم را نخواهد داشت و نيروي عظيمي كه در حج، متمركز و متبلور ميشود، هدر و هرز خواهد رفت.
در اين باره بهتر است قسمتهايي از سخنان امام امت را نقل كنيم، تا به بحث اصليِ خويش برسيم. چرا كه كلامِ امام، امامِ كلامهاست و سخن او نيز، همچون خودش، حجت و سند و معيار و ميزان است.
امام=، در بعد سياسي فريضة حج ميفرمايد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. آياتِ 97 مائده، 25 حج، 96 آلعمران، 125 و 159 بقره مطالعه شود.
«اين مكه، اين مشعر، اين منا، اين عرفات، همهاش يك مسألة سياسي است. ممكن است عبادت باشد، در عباداتش هم سياست است، سياست هم عبادت است».( 1 )
«مجتمع، هم يك مجتمع سياسي است كه بايد اشخاصي كه از اطراف ميروند، از ممالك مختلف ميروند، مسائل را با هم طرح بكنند، مسائل مسلمين را طرح بكنند...».( 2 )
«...اجتماع حج، از امور بسيار سياسي اسلام است كه تمام طبقات مستطيع، كه هر جاي ايران اسلامي هستند، هر جاي ممالك اسلامي هستند، جمع شوند در هر سال در يك محلّي، ...اين اجتماعات، اجتماعاتِ سياسي است، اجتماعي است، بايد در اين اجتماعات، گويندگان، نويسندگان همة بلاد مسلمين در آنجا مسائل اسلام را، مسائل بلاد مسلمين را، گرفتاريهايي كه دارند... بايد چه كنند».( 3 )
«...جهات سياسي زيادي در اجتماعات، جماعات و جُمعات و خصوصاً اجتماعِ گرانبهاي حج ميباشد كه از آن جمله، اطلاع بر گرفتاريهاي اساسي و سياسي اسلام و مسلمين است، كه با گردهمايي روحانيون و روشنفكران و متعهّدان زائر بيتاللهالحرام ممكن است طرح، و با مشورت، از راهحلها مطّلع، و در بازگشت به كشورهاي اسلامي، در مجتمعهاي عمومي گزارش داده و در رفع آنها كوشا شوند...».( 4 )
امام امت، ضمن راهنماييهايي كه در جهت اهداف و محتواي سياسيِ حج دارد، در تبيين اينكه از حج، چه استفادههاي تبليغي و سياسي ـ اجتماعي ميتوان برد، ميفرمايد:
«...بايد در اين اجتماع عظيم الهي كه هيچ قدرتي جز قدرت لايزال خداوند، نميتواند آن را فراهم كند، مسلمانان به بررسي مشكلات عمومي مسلمين پرداخته و در راه رفع آنها با مشورتِ همگان، كوشش كنند...».( 5 )
و خطاب به حاضران آن ميقات عظيم و كنگرة شكوهمند، ميگويد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. خط امام، كلام امام، ج 2، ص 105 (8/10/58).
2. صحيفة نور، ج 9، ص 137 (25/6/58).
3. همان، ص 204 (4/7/58).
4. همان، ص 223 (7/7/58).
5. پيام حجّ امام، در 15 شهريور 60.
«...همة شما، اي زائران بزرگوار بيتاللهالحرام، كه از چهار سوي عالم، بهطرف خانة خدا، مركز توحيد و محلّ وحي، و مقام «ابراهيم» و «محمد»، اين دو ابر مرد بتشكن و پرخاشگر بر مستكبرين شتافتيد، ...حال، بشناسيد اين مشاعر بزرگ را، و مجهّز شويد از مركز بتشكني، براي شكستن بتهاي بزرگ، كه به صورت قدرتهاي شيطاني و چپاولگران آدمخوار درآمدهاند و از اين قدرتهاي تهي از ايمان نهراسيد و با اتّكال به خداي بزرگ، در اين مواقف عظيمه، پيمان اتحاد و اتفاق در مقابل جنود شرك و شيطنت ببنديد...».( 1 )
الله اكبر... شگفت سخني است و بزرگ پيامي!
راستي وقتي كه فقيهي بزرگوار و آگاه و بيدار، اينگونه ابراهيموار، تبر برداشته و به جانِ بتهاي پوشالي قرن افتاده باشد، حج هم در مسير خود، هدايتگر افكار و مؤلف قلوب خواهد شد... الحمدلله، بر اين نعمت عظمي.
اين، خود يكي از نمونههاي امامت و رهبري اصيل، در شئون اسلامي ـ و از جمله حج ـ است كه خدا بر ما منت نهاده است.
باز هم بشنويم از زبانِ اين هادي امت، كه زلال معارفِ دين است:
«...از همه بالاتر، در هر سال يكمرتبه اجتماع در حج كه از همة بلاد اسلامي، اشخاصي كه مستطيع هستند، واجب شده است بر آنها كه مجتمع شوند و بايد در آنجا مسائل اسلام، در آن مواقفي كه در حج هست، در عرفات، بهخصوص در منا، و بعد در خود مكة مكرمه و بعد در حرم رسولاكرم، اين مواقفي كه در آنجا هست، در آنجا مردم مطلع بشوند از اوضاع مملكت و از اوضاع تمام كشورهاي اسلامي، و در آنجا بالحقيقه، يك مجلس عالي است و يك اجتماع عالي براي بررسي تمام اوضاع تمام كشورهاي اسلامي».( 2 )
حضرت امام، در پيام ديگري، وظايف حجاج را بيان فرموده است. از جمله اينكه:
«...بر دانشمندان و معمّمين لازم است مسائل اساسي سياسي و اجتماعيِ خود را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيفة نور، ج 9، ص 221، پيام امام بهمناسبت روز عرفه (30/8/58).
2. همان، ج 8، ص 264 (2/6/58).
با ديگر برادران در ميان بگذارند و در رفع آن، طرحهايي تهيه كنند».( 1 )
آنچه سبب عدم استفادة از حج شده است، نشناختن فلسفة اجتماعي ـ سياسيِ اين اجتماع عظيم امت مسلمان است. در واقع، چيزي كه امام، از آن به «گم كردن حج» تعبير ميكند و ضرورتِ بازيابي و پيدا كردن حج را مطرح ميسازد:
«...مسلمين، اگر حج را پيدا كنند، آن سياستي كه در حج بهكار رفته از طرفِ اسلام، همان را پيدا كنند، كافي است براي اين كه استقلال خودشان را پيدا كنند».( 2 )
امام امت، خود در اين رابطه كوشيد تا از طريق پيامهاي خود در ايام حج به زائران خانة خدا و نيز در سخنرانيهاي خود، صداي مظلوميت امت مسلمان ايران را به گوش جهانيان برساند و آنان را در مبارزه با دشمنان قرآن و مسلمين به همبستگي و اتحاد وادارد و حج را به كانون و پايگاهي براي مبارزه عليه استكبار و كفر جهاني تبديل سازد.
چه سكويي رفيعتر از مواقف حج؟! و چه بلندگويي رساتر از مسجدالحرام و منا و عرفات!..
امام، چه خوب و صريح و ظريف و عميق، انگشت روي نقاط حسّاس و سرنوشتساز مسائل گذاشته، براي آگاهي بخشي و منفعت آفرينيِ «زيارت كعبه» براي مصالح مسلمين، ميگويد:
«...اي مسلماناني كه در كنار خانة خدا، به دعا نشستهايد، به ايستادگانِ در مقابل آمريكا و ساير ابرقدرتها دعا كنيد...».( 3 )
و با اظهار شگفتي از خاميِ روحانينمايان وابسته به حكّام جور، نسبت به مسائل اسلام، ميفرمايد:
«...نميدانم ائمة جماعت حرمين شريفين، از اسلام چه برداشت كردهاند و از حج بيتالله الحرام كه سرتاسر آن مشحون به سياست، و سرلوحة آن، قيام انسانها به قسط و رفع ستمگريها و چپاولگريهاست كه سياستِ كلّيِ انبياي عظام و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيفة نور، ج 9، ص 176 (29/6/58).
2. همان، ج 10، ص 116 (11/8/58).
3. همان، ج 13، ص 84 (21/6/59).
خصوص، حضرت رسول خاتم (صلّي الله عليه وآله) است، چه فهميدهاند، كه زائرين حرمين شريفين را به اسم اسلام از دخالت در سياست و حتي از شعار عليه اسرائيل و آمريكا منع ميكنند؟...
اگر دولت حجاز از اين فريضة عبادي سياسي كه هر سال در مواقف كريمة حرمينِ شريفين، با حضور ميليوني مسلمانان تشكيل ميشود استفادة سياسي اسلام مينمود، احتياج به آمريكا و هواپيماهاي «آواكس» آن و ساير ابرقدرتها نداشت...
در مركز سياست اسلام، مسلمين به حكمِ «وعّاظ السلاطين» با دخالت در سياست، بلكه با شعار عليه دشمنان خونخوار قرآن كريم و اسلام عزيز، مجرم شناخته ميشوند و به حبس و شكنجه كشيده ميگردند...
از حجاج بيتالله الحرام تقاضا داريم كه براي پيروزي اسلام، در مواقف شريفه دعا كنند و پيام ملت ايران و نداي «يا للمسلمينِ» اين امّت مظلوم را به كشورهاي خود برسانند...».( 1 )
در همين پيام است كه امام امت، با اشاره به محتواي آگاهيبخش و وحدتآفرين و بيدارگر حج، اظهار تأسف ميكنند از اينكه:
«...ملاذ و ملجائي چون حرمين شريفين، كه در عهد رسولخدا (صلّي الله عليه وآله) مركز عبادت و سياست اسلامي بوده و پس از رحلت آن بزرگوار، مدتها نيز چنين بوده است و طرح فتوحات و سياست از آن دو مركز بزرگ سياسي عبادي ريخته ميشده است، اكنون بهواسطة كجفهميها و غرضورزيها و تبليغات وسيع ابرقدرتها، كار را به آنجا بكشانند كه دخالت در امور سياسي و اجتماعي، كه مورد احتياج مبرم و از اهمّ امور مسلمين است، در حرمين شريفين، جرم شناخته شود... جرم اين مسلمانان، شعار بر ضدّ آمريكا و اسرائيل، اين دشمنان خدا و رسول بوده است...».( 2 )
از بيانات فراوان امام امت= در بعد سياسي حج و دستورالعملهاي وي در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيفة نور، ج 15، ص 186.
2. همان.
بهرهبرداري صحيح از اين فريضه، به همين مقدار ـ هرچند به طول انجاميد ـ بسنده ميكنيم.( 1 )
اين همه، براي نشان دادن اين جهت در حج بود كه: مرتبط است با وضعيت اجتماعي و سرنوشت سياسي مسلمين.
حاكم بر حق اسلامي هم نميتواند نسبت به آن بيتفاوت باشد.
از اينرو، حج، براي احياي امر ائمه و نشر حق و دفاع از فضيلتها و مبارزه با طاغوتها، سنگري براي رهبري و ولايت است.كه هم امام مسلمين به آن توجه دارد و هم پيروان قرآن بايد از آن، در جهتِ حق، بهره بگيرند.
تماميّت حجّ و ديدار با امام
حج، بايد پيامآور وحدت و بيداري و تحكيم كنندة آثار و اخبار و طرحها و برنامههاي ديني و فرهنگي در «خطّ امامت» و داراي بهرههاي سياسي و اجتماعي باشد وگرنه حج، حج نخواهد بود.
اين اهداف، در زيارت حج، هم از طريق برخورد عيني و رابطة حضوري با امام معصوم در مراسم حج تحقق پيدا ميكند، هم به ملاقات و ديدار امام رفتن در ارتباط و در پي اين سفر عظيم و الهي و هم با الهامگيري از فرهنگ اهلبيت و علوم و معارف معصومين (عليهم السلام) از رهگذر اين زيارت، و هم از راه تبعيّت از جانشينان بر حق و شايستة ائمه، در عصر غيبت حجت خدا.
شناخت شيوة عمل و سيرة ائمه در اين موضوع، ضروري و مفيد است. ببينيم آنان در اين باره چه ميكرده و چه ميگفتهاند و رهنمودشان چه بوده است؟
وقتي كه امامان معصوم را، وارثان خلف و صالح پيامبر و احياگر سنت آن حضرت ميدانيم، روشن است كه «معالم دين» و سرمشق عمل و معارف اسلام و چه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سخنان امام در اينباره بسيار است. از جمله به موارد زير، ميتوانيد مراجعه نماييد:
ـ صحيفة نور، ج 1، ص 156 و 194. ج 3، ص 123. ج 9، ص 235. ج 10، ص 222. ج 13، ص 80، 123، 163، 154 و 155.
بايد كردها را هم بايد از آنان بگيريم و بياموزيم. پذيرش امامت و ولايت و هدايت و رهبري آنان، كه معلمان پرارج امت اسلاماند دين و عبادات و احكام را در مسير حق قرار ميدهد.
در واقع، روح اعمال مذهبي و تكاليف شرعي، ولايت آنان است.
«ابوحمزة ثمالي» نقل ميكند كه: امامزينالعابدين (عليه السلام) به ما گفت:
ـ كداميك از بقعههاي روي زمين برتر است؟
گفتم: خدا و رسولش و فرزند رسولش داناترند.
فرمود: آگاه باش! كه با فضيلتترين محلّ، بينِ «ركن» و «مقام» ـ در مسجدالحرام ـ است. و اگر كسي به درازاي نهصد و پنجاه سال عمر نوح، با نماز و روزه و عبادت در اين مكان، به سر برد و خدا را در حالي ملاقات كند كه بدون ولايتِ ما باشد، آن همه عبادت، سودي نخواهد بخشيد.( 1 )
روشن است كه نميتوان «ولايت» را تنها در محدودة محبت قلبي و اعتقاد دروني خلاصه كرد.
اين شناخت و محبت و ولايت، بايد آثار خارجي و تأثيرگذاري در فكر و عمل و اقدام و موضعگيري داشته باشد. اگر تنها به حج آمدن و طواف و سعي بيهدف و بدون رابطه با امام و بدون پيوند با رهبري و ولايت باشد، فاقد ارزش است و به طواف و قرباني جاهليت ميماند كه تكرار برخي اعمال بيهوده و بيمحتوا و بيجهت و بيخط و بدون سازندگي است. اين، سخن و شعار يك هوادار ائمه نيست، سخن خود آن معصومان است كه جز با اتكاء به خدا و مكتب، سخني نگفتهاند.
ابوحمزة ثمالي، مورد ديگري را از زبان امامباقر (عليه السلام) نقل ميكند و ميگويد:
امام (عليه السلام) ، در حالي كه در آستانة دري مُشرِف به مسجدالحرام نشسته بود و مردم را در حال طواف مينگريست، به من گفت: اي اباحمزه! اين مردم به چه چيز امر شدهاند؟
من ندانستم كه در پاسخ، چه بگويم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محجة البيضاء، ج 2، ص 153؛ به نقل از "من لا يحضره الفقيه".
حضرت فرمود:
«اِنّما اُمِروا اَنْ يَطوفوا بهذه الأحجار، ثُمّ يأتونا فَيُعْلِمونا ولايَتهم».( 1 )
و در نقلِ «محجة البيضاء»، اين اضافه را دارد كه:
«فَيُخبرونا بولايتهم ويَعرضوا علينا نَصرهم».( 2 )
يعني:
مردم مأمور شدهاند كه اين سنگها (ي كعبه) را طواف كنند، سپس پيشِ «ما» آمده و ولايت خود را به «ما» خبر دهند و اعلام كنند و ياري خويش را بر ما عرضه بدارند.
مسأله «عرضة نصر» و «اعلام ولايت» و «ديدار با امام» و «اعلان مودّت» و اين قبيل تعبيرات، كه در اينگونه روايات آمده است، بسيار آموزنده و جالب است.
الزام ميكند كه زائران خانة خدا، در آنجا امام را ملاقات كنند و اعلام آمادگي براي تبعيت و اطاعت و ياري بنمايند. يعني اگر نيرويي، امكاناتي، عِدّه و عُدّهاي دارند، به اطلاعِ وليّ خدا برسانند، مواضعشان را در اطاعت از رهبري ائمه، صريح و آشكار، بيان كنند تا اگر نيازي به آنان بود، ائمه از وجودشان در مسير اهداف، استفاده كنند.
در حديثي ديگر، «فضيل» نقل ميكند كه:
در حج، امامباقر (عليه السلام) نگاه به مردمي كرد كه گِرد كعبه طواف ميكردند، فرمود:
«در جاهليت هم اينگونه طواف ميكردند (يعني بدون هدف و معرفت و شناخت و جهت) اينان امر شدهاند كه كعبه را طواف كنند، آنگاه به سوي ما حركت كنند و «ولايت» و «مودّتِ» خويش را به ما اعلام كنند و نصرت و ياري خود را به ما عرضه نمايند، ولي چون چنين نميكردند، حج آنان هم چون اعمالِ جاهلي بود».( 3 )
مرحوم فيض كاشاني در «وافي»، در توضيح اين حديث ميگويد:
«معناي سخن امام، اين است كه آنان، بدون شناخت مقصود اصلي از آمدن به زيارتِكعبه و طواف خانة خدا چنين ميكنند. حضرت ابراهيم وقتي كعبه را ساخت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. وسائل الشيعه، ج 10، ص 254، حديث 9.
2. محجة البيضاء، ج 2، ص 183؛ بحار الانوار، ج 96 (بيروتي)، ص 374.
3. اصول كافي (عربي)، جلد 1، ص 392، حديث 1.
و ذرية خويش را در آنجا ساكن نمود، از خدا خواست كه در پاداش آن، دلهاي مردم را به سوي ذريهاش جذب كند. خدا هم دعايش را پذيرفت و مردم را فرمان داد تا از هرجا به حج آيند و محبت و نصرت و ولايت خويش را بر ذرية او كه پيامبر و اولادش هستند عرضه و اعلام بدارند، تا بدين سبب، نجات يابند و درجاتشان بالا رود و راهي باشد براي شناخت احكام دين و تقويتِ ايمان و يقين. عرضه داشتنِ نصرت به اين است كه به آنان بگويند: آيا در كاري از كارها، به ياريِ ما نيازتان هست؟...».( 1 )
آنچه در اين حديث، محور كلام است، تقويت ايمان و شناخت احكام و اعلام ياري به نفع حق و در ركاب و تحت امر اولاد ابراهيم ـ كه ائمة معصوميناند ـ ميباشد.
مرحوم علامة مجلسي در شرح اين روايت ميگويد:
«...از شرايط قبولي حج آنان، اسلام و ايمان است و آنان بهخاطر نداشتن ولايت، مثل آن است كه فاقد ايمان و اسلامند. و در اين، توجه دادن به اين نكته است كه علت وجوبِ حج، به حضور امام رسيدن و عرضه كردن ولايت و ياري به آنان و فرا گرفتن احكام از آنان است.
آنگاه دربارة «عرضة نصرت»، ميگويد:
«به امامان بگويند: ما از شيعيان شماييم، و آماة ياريتان. اگر ما را به خروج و جهاد، يا هر كار ديگر فرمان دهيد، شما را اطاعت ميكنيم».( 2 )
شبيه آنچه كه امت آگاه و انقلابي ايران، در ديدارهايشان با رهبر بزرگ انقلاب، حضرت امامخميني=، مرتباً عرضة «نصر» و «مودّت» و اعلام حمايت و اطاعت ميكردند و با شعار «ما همه سرباز توئيم خميني، گوش به فرمان توئيم خميني» با رهبر خويش، تجديد بيعت ميكردند.
در حديث ديگري كه همين مضمون نقل شده، راوي، «سدير» است. بنا به نقلِ او، امامباقر (عليه السلام) پس از انتقادي كه از حلقههاي بحث و جلساتي كه در مسجد، از سوي «ابوحنيفه» و «سفيان ثوري» و... تشكيل ميشد، كار آنان به نوعي جلوگيري از «دين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اصول كافي، ج 1، ص 392 (پاورقي).
2. مرآة العقول، ج 4، ص 285.
خدا» شمرده و آنان را موانع هدايت، قلمداد كرده، و آرزو كرده است كه:
«كاش اينان در خانههايشان مينشستند و مردم ميگشتند و كسي را كه از خدا و رسول، به آنان خبر دهد، نمييافتند، آنگاه پيش ما ميآمدند تا از خدا و رسول به مردم خبر دهيم».( 1 )
يعني راه آموزش احكام خدا و معارف دين، اهلبيت هستند. راهي مطمئن، كه دين خدا را به دور از پيرايهها و آرايشها و بدعتها و آراء شخصي به مردم بيان ميكنند.
اين مسأله، بهخصوص در روزگار اماممحمدباقر (عليه السلام) كه مذهبسازيها و فرقهبازيها و جريانات ناسالم فرهنگي و سياسي گوناگون و تبعيّت از آراء و اهواء، رواج بيشتري داشته و براي خيليها، امر حق و باطل مشتبه ميشده و خطّ اصلي را گم ميكردند، بيشتر اهميت داشت. و از امامباقر (عليه السلام) سخنانِ مكرّري در اين زمينه روايت شده است. از «ابوعبيده» نقل شده است كه:
«امامباقر (عليه السلام) وقتي مردم و كارهايشان را در مكه ديد، فرمود: كاري است همچون كارهاي جاهليت! به خدا سوگند، اينان مأمورند كه آلودگيها را از خود دور كنند، (اشاره به آية 29 سورة حج: {ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ}) و به نذرهاي خود وفا كنند و بر ما بگذرند و ولايت خويش را به ما خبر دهند و نصرت خويش را بر ما عرضه بدارند».( 2 )
قرآن كريم، از جملة تكاليف زائران حج را دور كردن و زدودن چركها و آلودگيها از خويش ميشمارد3 و اين در ساية ديدار با امام ميسّر است كه الهامبخش خير و تقوا و اخلاق شايسته و معارف والاي دين است و پاك كنندة دل و جان و فكر و ذهن. در آية فوق، امامصادق (عليه السلام) ، كلمة «تَفَث» را به ديدار و ملاقات امام تفسير ميكند: «اَلتَفَثُ لقي الأمام، يا: لِقاءُ الامام».( 4 ) چرا كه از اين طريق، مناسك حج مسلمين جهت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اصول كافي، ج 1، ص 393.
2. همان، ص392، حديث 2.
3. حج، 29.
4. وسائل الشيعه، ج 10، ص 253، حديث 3 و 4؛ تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 492.
يافته و در مسير سازندهتري هدايت ميشود.
حضور امام در حجّ
وقتي ديدار با امام در موسم حج، ضرورتي بزرگ و تكليفي كامل كنندة فريضة حج باشد، طبيعتاً بايد امكان اين ديدار هم باشد و امام هم در حج حضور داشته باشد.
هم حضور فكري و فرهنگي و تبليغي، هم حضور شخصي و عيني.
حضور يافتن ائمه در مراسم حج، نشانة ديگري از اهميت سياسي اين تجمع عبادي است. بهرهگيري از فرصتهاي كمنظير اين ايام هم با حضور آنان، بهتر و بيشتر ميسّر است. امامان شيعه در مراسم حج، فراوان حضور مييافتند.
سفرهاي متعدّد و پيادة امامحسنمجتبي (عليه السلام) به زيارت خانة خدا( 1 ) و حضور امامزينالعابدين (عليه السلام) در حج و شعر معروف فرزدق دربارة آن حضرت، در پيش روي خليفة فاسق، هشام بن عبدالملك، و همچنين مسافرتهاي ائمة ديگر و حضورشان در حج، زمينة اين ديدارها را فراهم ميكرده است. ( 2 )
«يحيي بن يسار» نقل ميكند كه:
«ما حج گزارديم، گذارمان به امامصادق (عليه السلام) افتاد. آن حضرت فرمود: اي حاجيانِ خانة خدا! اي زائران قبر رسولالله! اي پيروان آلمحمّد!.. گوارايتان باد!..».( 3 )
كه ميرساند امام، علاوه بر حضور، برخوردهاي تبليغي هم داشته است.
علاوه بر عصر حضور ائمه، در عصر غيبت هم ـ بنا به برخي روايات ـ حضرتحجّت# همهساله در مراسم شركت ميكند، هرچند بهصورتي ناشناس كه مردم عادي متوجة آن نميشوند.
محمد بن عثمان ـ يكي از سفراي چهارگانه و نايب خاص امامزمان (عليه السلام) ـ گفته است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كشف الغمه، اربلي، ج 2، ص 183؛ سفينة البحار، ج 2، مادة "حسن".
2. اعيان الشيعه (چاپ بيروت)، ج 10، ص 269.
3. وسائل الشيعه، ج 10، ص 261 (حاجّ بيتالله و زوار قبر نبيّه و شيعة آلمحمد! هنيئاً لكم).
«واللّه إنّ صاحبَ هذا الأمر يحضُر الموسِمَ كلّ سَنةٍ فَيري الناسَ وَيعرِفهم ويَرونَهُ ولايَعرفونه».( 1 )
كه گوياي حضور همه سالة امام عصر در موسم حج است، به نحوي كه مردم را ميبيند و ميشناسد و مردم او را ميبينند ولي نميشناسند.
امامصادق (عليه السلام) فرموده است:
«يَفقدُ الناسُ اِمامهم، يَشهدُ الموسم فَيراهُم وَلا يَرَونَهُ».( 2 )
مردم امام خويش را از دست ميدهند ـ در عصر غيبت ـ و او در موسم حضور مييابد و آنان را ميبيند و لي آنان وي را نميبينند.
و به عبارتي ديگر از امامصادق (عليه السلام) اينگونه نقل شده است:
«يَشْهَدُ المَواسِمَ، يَرَي النّاسَ ولا يَرَوْنَهُ».( 3 )
كه به همان معناست.
تماس با امام در حج، اگر بهعنوانِ متمّم حج و ماية تماميت و كمال اين فريضة الهي بزرگ شمرده شده است، بايد با فراهم بودن زمينهاش از سوي خود ائمه باشد.
اينكه امامباقر (عليه السلام) فرموده است:
«تمامُ الحجِّ لقاء الامام».( 4 )
خود آن حضرت هم در مراسم و مواقف حج، حضور مييافته است تا امكان اين برخورد و ديدار، ميسّر باشد. گرچه عملاً، بهخاطر شرايط خاص اجتماعي و سياسي، اين عمل بهصورت ايدهآل و مطلوب انجام نميگرفت.
خودِ همين تماس، چه بسا زمينهساز پايهريزي تشكيلات بوده، و برخوردها و رابطهها و شناخت نيروها و بكارگيري عناصر مفيد را در جهت برنامهها، از فوايد جنبي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الأنوار، ج 52، ص 152، حديث 4.
2. اصول كافي، ج 1، ص 337 و 339، حديث 6؛ بحار الأنوار، ج 52، ص 151؛ غيبت نعماني (ترجمه، چاپ دارالكتب الاسلاميه 1362 شمسي)، ص 204.
3. بحار الأنوار، ج 52، ص 156، حديث 16.
4. وسائل الشيعه، ج 10، ص 254، حديث 8 و 12؛ نور الثقلين، ج 1، ص 183؛ بحار الأنوار، ج 96، ص 374.
يا اصلي اين «لقاء الامام» بوده است.
اين ايجاد رابطه، حتي به صورتِ غيرمستقيم و با واسطه هم زمينهسازي ميشد و پيوند غيرحضوري با مكتب اهلبيت و خطّ فكري ائمه، فراهم ميگشت.
مردمي كه از اقصي نقاط ممالك اسلامي آمدهاند، ميبايست در آن ازدحام و شلوغي و حال و هواي مناجات و عبادت و مناسك و... راهي هم به «خطّ ائمه» پيدا كنند، كه تصحيح كنندة نظام فكري و عقيدتي، و جهت بخشِ ايمان و عمل مردم در مسير «حق» است.
وصيّت امامباقر (عليه السلام) را براي اقامة عزاداري و ندبه بر آن حضرت به مدّت دهسال در «منا»، نشان دهندة حضور ائمه، حتي در اين شكل، در فريضة حج و هدايت و رهبري فكري ـ مرامي مردمي است. يعني نشان دادنِ «راه»، و نصبِ «علامت» و چراغ راهنما و يادآوريِ اينكه چگونه ميتوان سراغ ائمه رفت و آنان را فراموش نكرد.
ايام منا، كه روز عيد و سرور و بركت است، نه گريه و اندوه و اشك، وقتي در جمع حجاج، گريه سر داده ميشود، توجهها به سوي آن كانون جلب ميشود. و «...اين خبر را مردم، پس از بازگشت به محلهاي خود، به آنها كه از اين مواقف دورند نقل ميكنند و از اين طريق، به غائبين هم ميرسد و حجت بر مردم تمام ميشود. ديگر كسي نميتواند عذر و بهانه آورد كه نميتوانسته به شهري كه اقامتگاهِ «حجت خدا» است دسترسي پيدا كند، يا كسي از حجت خدا به او خبري بدهد، يا بگويد كه دعوت امام و گمراهي مخالفانش را نشناختم. در اين حال اغلب چنين است كه ديگر جاهل قاصر و بيخبري باقي نميماند...».( 1 )
ولايت، روحِ حجّ
اگر از سنگري استفادة لازم نشود،
اگر گنجي استخراج و مصرف نگردد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مقتل الحسين، عبدالرزاق المقرّم، ص 107.
اگر در كنار دريا، گروهي از تشنگي هلاك گردند،
اگر كسي سلاح در دست، زنده اسير دشمن گردد،
جاي بسي دريغ و حسرت است.
حج، چنين سرنوشتي و سرگذشتي داشته و دارد. مگر آنكه روح بيدار زمان، ـ در هر عصر و قرني ـ به بيدارگري بپردازد.
چه حجگزاراني كه از حج، جز خستگي تن و رنج راه و تباه كردن مال، چيزي فرادست نياوردند. چه سالهاي پي در پي و مستمري كه از تجمع عظيم حج، فايدههاي لازم گرفته نشد و آية قرآن {لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ}، تفسير واقعي خود را نيافت.
و... چه فراوان، سخن امامصادق (عليه السلام) به عبدالرحمن بن كثير، در طول سالها، مصداق و تحقق يافت، كه وقتي از بلنداي كوهي به انبوه حجگزاران نگاه كرد، فرمود:
«ما أكثرَ الضَجيجَ وَأقلَّ الحجيج».( 1 )
نالهها چه بسيار است ولي حاجيان، چه اندك!..
مهمترين هدف در زيارت حج، در زمينة ارتباط و ديدار با امام ـ كه قبلاً هم ياد شد ـ و لقاي معصوم، و عرضة ولايت و نصرت، همان جهت يافتن اعمال و مناسك، در مسير خداپسندانه است، كه بدون آن، كارهاي عبادي هم لغو و بيهوده و بياجر است.
در روايت از امامباقر (عليه السلام) نقل شده است كه: بر مردم لازم و سزاوار است كه اين خانه (كعبه) را زيارت كنند و ما را بهخاطر بزرگداشتِ خدا، بزرگ بدارند و تعظيم كنند، و ما را در هر جا كه باشيم ديدار كنند، مائيم راهنمايان به خدا!...».( 2 )
اكسير دگرگونساز و روحبخش و ارزشآفرينِ «ولايت»، در همة امور اسلام، و تكاليف و فروع دين و عبادات، لحاظ شده و شرط قبولي و پذيرفته شدنِ طاعاتِ انسان در پيشگاه خداست و در كتب روايات، بابهاي خاصي براي همين منظور، عنوان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الأنوار، ج 27، ص 181، به نقل از بصائر الدرجات.
2. همان، ج 27، ص 179.
گشته است كه اهل مطالعه ميتوانند براي اطلاع بيشتر به منابع خاصّ آن رجوع كنند.( 1 )
به خصوص در مورد حج، كه بحث ماست، احاديث فراواني وجود دارد.
«... حج بدون ولايت، و آهنگ كعبه بدون امامت، و حضور در عرفات بدون معرفتِ امام، و قربانيِ بدون فداكاري در راه امامت، و رمي جمره بدون طرد استكبار دروني و بيروني، و سعي بين صفا و مروه بدون كوشش در شناخت و طاعتِ امام، بيحاصل بوده و سودي نخواهد داشت. زيرا اگرچه يكي از مبانيِاسلام «حج» است (بُني الاسلامُ علي خمسٍ: علي الصلوة والزكاة والصوم والحجّ والولاية).2 لكن هيچيك از نماز و روزه و زكات و حج، همانند ولايت، ركنِ استوار اسلام نيست. لذا، در جوامع روايي آمده كه: هيچ دعوتي از طرف خداوند به اندازة دعوت به ولايت و امامت نميباشد (وَلم ينادِ احدٌ مثل ما نودِيَ بالولاية)...».( 3 )
قبلاً هم حديثهايي را نقل كرديم كه امام باقر (عليه السلام) اعمال كساني را كه بدون بصيرت و معرفت و بدون پذيرش يك رهبري صحيح و امامتِ عدل معصوم، بر گِرد خانة خدا طواف ميكنند و در مراسم، به صورت يك امر تكراري و تقليدي و بيروح، شركت ميكنند، به اعمال دوران جاهليت تشبيه كرده است.
حجّ زنده و سازنده
حجّي كه در فكر و عمل فردي يك مسلمان اثر نداشته باشد، بيجان است.
حجّي كه در وضعيت اجتماعي و سرنوشتِ عمومي مسلمين، نقش مثبت و هدايتگر نداشته باشد بيروح است و روح حج، «ولايت» است و در ساية آن است كه تكتك اعمال و مناسك، جهت و محتوا و خطّ پيدا ميكند و اين فريضه، «حيات» و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. از جمله ميتوانيد به بحار الأنوار، ج 27، باب هفتم "انّه لا تقبل الأعمال الا بالولاية" ص 166؛ و همچنين: اصول كافي (عربي)، ج 1، ص 392 (باب لزوم رفتن پيش ائمه پس از مناسك حج جهت آموختن دين و اعلام ولايت) و ص412 به بعد، مربوط به "ولايت" در قرآن كريم، مراجعه كنيد.
2. وسائل الشيعه، ج 1، ص 7.
3. كتاب حج (مجموعه مقالات) انتشارات وزارت ارشاد، ص60، مقالة آيةالله جوادي آملي.
«حركت» ايجاد ميكند و زنده و سازنده ميشود.
اگر به خانة خدا رفتن هم در كار باشد، بايد از دري باشد كه خدا قرار داده است، و آن در، اهلبيتِ پيامبر و معصومين (عليهم السلام) هستند كه طاعتشان فرض، سخن و عملشان حجت، و راه و روش شان، سند و سرمشق، براي تأسّي و پيروي است.
ائمه، فرزندان راستين اسلام و قرآنند.
پيشوايان معصوم، فرزند كعبه هستند (به تعبير امامسجاد7) و مگر ميتوان به ديدار پدر رفت و فرزند را نديد؟!
در تبيين و تحليل سخن امامزينالعابدين (عليه السلام) در مجلس يزيد پس از ماجراي كربلا، كه خود را فرزند مكه و منا و زمزم و صفا خواند و فرمود:
«اَنا ابنُ مكة ومنا، انا ابن زمزم و صفا...». حضرت آيةالله جوادي آملي، بياني لطيف و ظريف و زيبا دارد، كه دريغ است نقل نكنيم. هرچند طولاني است و خلاصهاي از آن چنين است:
«....فرزند راستين «مكه»، كسي است كه پاسدار روح قبله و مرزبانِ جانِ مطاف باشد. فرزند واقعي «منا» كسي است كه بهمنظور حفظ رهآورد وحي، از ايثار و نثار خون، دريغ نكند و با فداكاري و قرباني دادن، پيوند خود را با سرزمين قرباني محكم نمايد. مولودِ واقعيِ «زمزم» كه در اثر فيض و گوارايي معنوياش مورد علاقة پيامبر گرامي اسلام بود... كسي است كه با نثار بهترين و شايستهترين خون به پاي نهال اسلام، آن را بارور كند. و همچنين فرزند راستينِ «صفا» كسي است كه در حرم قلبِ او هيچ رجس و رجزي راه نداشته باشد و بر اساس آية تطهير (احزاب 33) از هر رجسي منزّه باشد و از هر تيرگي و آلودگي، پاك باشد و اين انسان كامل، همان امام (عليه السلام) است كه بدون او، حرمتي براي حرم و مواقفِ آن نخواهد بود. زيرا نه در عرفات، معرفت، و نه در مشعر، شعور، و نه در منا، ذبح عظيم و قرباني باتقوا، و نه در زمزم، نشانة حيات، و نه در صفا، علامت نزهت و صافي، و نه در رميجمرات، رمي شيطان و رجم طاغوت، و نه در حج و زيارت، آيات بيّنات الهي، ظهور نخواهد كرد. و بدون امامت، هيچكدام از آن مواقف، به حسابِ شعائرالله شمرده نميشود... و خلاصه، زائران محروم از شناختِ امامت و ولايت، هرگز «وفد» و مهمان الهي نبوده و از ضيافت معنوي خدا
برخوردار نميباشند... زائري كه امام معصوم را نميشناسد و امامت را كنار ميگذارد و سرپرستي امور مسلمانان جهان را به ياوه ميگيرد و رهبري تودة مردم را از حج و زيارت و ديگر فرازهاي عبادي، جدا ميداند، و آن را يك امر عادي و در اختيار هر فرد، قرار ميدهد، و كرامتي براي هدايت خلق خدا و تدبير امور آنان قائل نيست، در حقيقت، انسان را نشناخته و خود نيز به حريم ارزشمند انسانيت قدم نگذاشته... ـ چنين زائري كه با اين ديد به كعبه رفته و با همان ديد، بازگشته، چگونه در مدار توحيد طواف كرده؟ و چطور هرگونه شرك و طغيان را زدوده است؟ در حالي كه مجراي فيض خدا را نشناخته و مهمترين عامل تكامل انساني را ناديده گرفته و بهترين سرچشمة زلال و حياتبخش را از دست داده است و تشنهكام مانده است؟
هركس امامزمان و وليّعصر خويش را نشناسد، مرگ او مرگ جاهليت است... و چون مرگ كسي كه امام زمان خويش را نميشناسد، مردنِ جاهلي است، پس زندگي او نيز يك زندگيِ جاهلي بوده و تمام شئون و سنن حياتي او همانند جاهليت سپري ميشود؛ قهراً حج و زيارتِ اينگونه افراد نيز، يك حجّ جاهلي بوده و از حجّ توحيدي، سهمي نخواهد داشت...».( 1 )
اين بُعد حسّاس، يعني سازندگي اجتماعي و رشد فكري و فرهنگي و گسترش خطّ آموزشي و معارف ائمه در اقصا نقاط ممالك اسلامي نبايد مورد غفلت قرار گيرد.
در فصول پيشين هم از جمله آثار و فوائد و نتايج حج را از قول حضرترضا (عليه السلام) چنين آموختيم كه:
«...معَ ما فيه من التفقّه ونقل اخبار الأئمّه (عليهم السلام) اِلي كلّ صُقعٍ وناحية».( 2 )
يعني:
تفقّه و دينشناسي و نقل اخبار امامان به هر كران و ناحيهاي.
و اگر جز اين باشد، خسارت است.
حج، سنگر امامشناسي و بيعت با رهبري هم ميباشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كتاب حج (مجموعة مقالات) وزارت ارشاد اسلامي، مقالة آيةالله جوادي آملي، ص 63 تا 65 (نقل به تلخيص).
2. بحار الأنوار، ج 96، ص 41.
پيوند با ائمه و پيمان با ولايت، و ربط دادن حج به زيارت و ديدار امام، همچنانكه در حال حيات و زمان حضورشان مؤثر و لازم و جهت دهنده بود، پس از شهادتشان هم ـ در عصر غيبت ـ اين خط ميبايست ادامه داشته باشد. عامل كماليابي و ارزشمند شدن و مقبول شدنِ اعمال حج، همين زيارتِ ائمه است.
حجگزار مسلمان، با حضور بر مرقد و تربت پيامبر و آل او در مدينه، اعلام ميدارد كه حج من در اين خط است و نهايت راهم به اين آستان ختم ميشود و آن مناسك و شعائر و عبادات، در اينجا قبولي مييابد و امضا ميشود و به ثبت ميرسد.
اين، توصيه و دستور خود اولياي دين است و سفارش رسولاكرم (صلّي الله عليه وآله) است.
در فصل زيارت پيامبر يكي از حديثهاي مكرّري را كه پيامبر فرموده است هركس حج كند و مرا زيارت نكند، بر من جفا كرده است، نقل كرديم.
در حديثي ديگر، اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرموده است:
«اِتمّوا بِرسول الله اذا خَرجْتم الي بيتالله الحرامِ، فاِنَّ تركَهُ جَفاءٌ، وَبذلك اُمِرْتم، وَاتمّوا بالقبور التّي اَلزَمكُمُ اللهُ حَقّها وَزيارتها واطْلُبوا الشّرفَ (الرّزقَ) عِندَها».( 1 )
«هرگاه براي زيارت و حج خانة خدا بيرون شديد، حج را با زيارت رسولخدا تمام كنيد، زيرا ترك آن جفاست و به اين عمل فرمان داده شدهايد. و حج را با زيارت قبرهايي به اتمام برسانيد كه خداوند حق آنان را بر شما الزام كرده و زيارتشان را لازم نموده است و نزد آن قبرها شرف و روزي خدا را طلب كنيد».
از امامصادق (عليه السلام) نيز روايت شده است كه:
«اِذا حَجّ اَحدُكم فَلْيَخْتِمْ بزيارتنا لاِنَّ ذلك مِن تَمام الحجّ».( 2 )
هرگاه يكي از شما حج كرد، با زيارت ما آن را ختم كند، چرا كه اين، از تماميت حج است.
و نيز فرموده است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. وسائل الشيعه، ج 10، ص 255، حديث 10.
2. همان، ص 254، حديث 7؛ نور الثقلين، ج 1، ص 183.
«اِبدؤا بمكّة وَاخْتِموا بنا».( 1 )
شروع زيارتتان به مكه و ختم آن با زيارت ما باشد.
كه گفتيم، اين نوعي تكميل اين عبادت بزرگ و به امضا و ثبت رساندن انجام مناسك است و بيعتِمجدد با امامان و تحكيم رابطه با ولايتشان و تقويت مباني ديني و مكتبي با رهبري صحيح.
در زمان حياتشان، شرفيابي به حضورشان، و در دورة پس از شهادتشان يا عصر غيبت امام، تجديد عهد با مزار الهام بخششان، اين فريضه، به كمال خود ميرسد و روح مييابد.
مرحوم شيخصدوق ميگويد:
پس از حج، وقتي به مدينه آمدي و پس از زيارت پيامبر اسلام، به زيارت قبر ائمة مدفون در بقيع رفته و آنها را پيش روي خود قرار بده، رو به آنان بايست و بگو:
«سلام بر شما اي پيشوايان هدايت و اهل تقوا و حجتهاي خدا بر زمينيان.
سلام بر شما، اي بپا دارندگان قسط، در ميان مردم،
اي برگزيدگان... اي اهل نجوا! شهادت ميدهم كه شما ابلاغ پيام كرديد، نصيحت نموديد، و در راه خدا مقاومت كرديد. ديگران تكذيبتان كردند و به شما بدي كردند، ولي شما بخشيديد.
شما پيشوايان رشد و هدايتيد، پيروي شما لازم، و سخنتان راست است.
شما دعوت كرديد، ولي جوابتان ندادند. امر كرديد، ولي اطاعت نكردند.
شما، پايههاي دين و اركان زمين هستيد و همواره و نسل به نسل در معرض عنايتِ خداوندي هستيد.
جاهليت، شما را نيالود و هواهاي نفس، شما را نفريفت.
پاك بوديد و نهادتان پاك بود.
خداوند، با وجود شما بر ما منت نهاد و درودها و سلامهاي ما را بر شما، ماية
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالأنوار، ج 96، ص 373.
رحمت و مغفرت ما قرار داد... پس شفيعان ما باشيد. من، در وقتي به سراغ شما آمدهام كه دنيا پرستان و مستكبرين، از شما اعراض كرده و آياتِ خدا را به استهزاء گرفتهاند... اي خداي هماره ايستاي بياشتباه! اي خداي ابدي و محيط بر هر چيز. منت، توراست كه به ما توفيق و معرفت عطا كردي نسبت به كساني كه مردم، نسبت به مقامشان معرفت ندارند و حقشان را سبك شمردند و به ديگران تمايل پيدا كردند...».( 1 ) آنكس كه به شناخت اسلام ناب و دينِ بيپيرايه، از طريق اهلبيت پيامبر، توفيق يافته است سزاوار است كه در مسير حق شناسي و حق گزاري، از ياد ائمه غافل نباشد. مودّت اهلبيت، هرچند به حق، از سوي خداوند، اجر و مزد تلاشهاي رسولاعظم اسلام قرار داده شده است: {قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي}.2 ولي باز هم اين پاداش، چيزي است كه به خود ما باز ميگردد نه به رسول. اين ماييم كه از طريق مودت خاندان پيامبر و پذيرش امامت و ولايتشان و گوش فرادادن به هدايتها و راهنماييهاشان، راه را بهتر ميشناسيم و آگاهانهتر در مسير خدا گام بر ميداريم و به خداوند نزديكتر ميشويم. به زيارت ائمه رفتن و پيوند دادن زيارت خانة خدا، به زيارت فرزندان خلف و راستين كعبه و منا و عرفات، نشان اين حقشناسي و وفاداري به «حق» است كه در اين دودمان تجسم و تبلور يافته است. ولي بايد ديد كه «زائر» كيست؟ و در چه حدّ و مرحلهاي از شناخت و شعور و معرفت قرار دارد؟ و با چه انگيزه و محرّكي، آهنگ زيارتِ اولياء الله ميكند و چه بهرههايي از اين زيارت ميبرد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 575. 2. شوري، آية 23.حج و استفادة سياسي در تاريخ
از انگيزهها و هدفهاي اجتماعي، سياسي حج و نقش ولايت امامان، در جهتدهي به اين كنگرة عظيم هم بحث كرديم.
براي شناخت بيشتر محتوا و ابعاد سياسي و حكومتي حج، به موضوع ديگر يعني هدايت حجّاج در مناسك و اعمال حج و سامانبخشي به امورشان در اين مجمع، و نقش «اميرالحاج» در مراسم ميپردازيم.
اسلام، هيچ زاويهاي را از ديد خود، دور نگه نداشته است و به هر زمينهاي، بهعنوانِ سازندگي، نگاهي عميق كرده و برنامهاي خاص دارد، از جمله، حج و مواقف آن.
درياي عظيم انسانهاي حجگزار، موجهاي نيرومندي هم دارد و از اين موجها بايد استفاده كرد. حكومت اسلامي، در جهت حق به اين موضوع مينگريسته است ـ و بايد بنگرد ـ همچنان كه حكّام غيرصالح و ناشايست هم از اين موقعيت سود ميبردهاند و سلطة باطل خويش را تثبيت ميكردهاند ـ و ميكنند ـ .
مسألة سرپرستيِ حجاج و «اميرالحاج» بودن و تعيين كسي كه سرپرستي زائران خدا را به عهده داشته باشد و هماهنگ كنندة اعمال و هدايتگر مناسك و امامِ جمعه و جماعتِ حجاج بيتالله الحرام و نظمدهندة كوچ و وقوفِ مسلمانان در آن ايام باشد، يكي از شئونات حكومت اسلام و از مسائل مربوط به امامت و رهبري جامعه بوده و بعد سياسي و تبليغي داشته است، به صورتي كه در صدر اسلام، همهساله يا خود خليفه يا نمايندهاي مخصوص از سوي خليفه، اين سِمَت و منصب را عهدهدار ميشده و سرپرستي زائران خدا در ايام حج و روز عيد قربان و حركت بهسوي عرفات و منا و قربانگاه و نماز خواندن بر آنان، به او واگذار ميگشته است.
اين امر، از سال هشتم هجري به بعد، بهطور مداوم معمول شد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسعودي، مورخ معروف، يكايك كساني را كه از زمان پيامبر اسلام، از سال فتح مكه به بعد، تا سال 335 هجري، اين مسؤوليت را عهدهدار بودهاند، نام برده است (مروج الذهب، جزء چهارم، ص 302 تا 313).
مواضع حكومت اسلامي هم در امور مختلف، با استفاده از اين موقعيت، رسماً ابلاغ ميگرديد.
بهعنوان نمونه، در سال نهم هجرت، كه پيامبر اسلام، ابوبكر را مأمور كرده بود كه با مسلمين حج بگزارد، پس از عزيمت او، اميرالمؤمنينعلي (عليه السلام) را در پي او، با مأموريّتي ويژه و حساس فرستاد كه عبارت بود از تلاوتِ آياتِ نخستين از سورة «توبه» براي مردم.
حضرتامير (عليه السلام) آيات مذكور را در روز عيد قربان، در منا، در عقبه، با هيبت خاص و كيفيت شكوهمندي، براي مردم خواند.(1) مضمون آيات، اعلام برائت و بيزاري خدا و پيامبر از مشركان، ممنوعيت طواف مشركان و برهنگان در خانة خدا، و تعيين موعدي چهار ماهه براي صاحبان پيمان و نيز ممنوعيت حضور شرك و مشرك در قلمرو كشور اسلامي بود. تلاوتِ اين آيات در مراسم حجّ از زبان علي (عليه السلام) نوعي اعلاميه و قطعنامه به حساب ميآمد كه تكليف همگان را روشن ميساخت و حضور و وجود شرك را در حجاز، «غير رسمي» اعلام ميكرد. آن اعلان عمومي و تلاوتِ آيات، نوعي تقويت مكتب و عظمت دين بود. چرا كه حج، مظهر عظمت اسلام و قدرت و شوكت دين: «والحجّ تقوية للدين»( 2 ) و موضعگيري عليه شرك. آن هم از موضع قدرت، دليل توانمندي حكومت اسلام بود.
بيدارگري در مراسم حج، همواره چيزي بوده است كه مورد نظر پيشوايان حق قرار داشته است و از سوي ديگر، حكومتها هم از اهميت سياسي اين مجتمع، غافل نبودهاند.
حسين بن علي (عليه السلام) بهدنبال امتناع از بيعت با يزيد و هجرت به مكه، چند ماه در اين شهر توقف نمود و با افراد گوناگون ملاقاتها داشت و روشنگري مينمود و در ايام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تاريخ طبري، ج 2، ص 382؛ تفسير مجمع البيان، طبرسي، ج 3، ص 3 ـ در تفسير سورة توبه ـ ؛ فروغ ابديت، ج2، ص 805.
2. نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 244، صبحي صالح، حكمت 252.
حج هم، بدون آنكه اعمال حج را همراه مردم ديگر بهپايان برساند، تصميم به بيرون رفتن از مكه بهسوي كوفه گرفت. آن خطبة معروفِ «خُطّ الموتُ علي ولد آدم...» را كه عمدتاً در جهت توجه دادن به مسؤوليتهاي اجتماعي مسلمين و دعوت به قيام براي خدا و تبليغِ فرهنگ شهادتطلبي و ايثار جان و خون در راه اسلام و دين خدا و زيبايي شهادت در راه خدا براي جوانمردان است در مكه ايراد كرد و دستور داد تا مردم جمع شوند. پس از اجتماع انبوه عظيمي از حجاج و اهالي مكه در «مسجدالحرام»، آن حضرت سخنان تاريخي خويش را القاء نمود.(1)
منصب اميرالحاج
منصبِ «اميرالحاج» و سرپرستي زائران خانة خدا در امور حج و احكام و مناسك، علاوه بر جنبة ديني، بُعد سياسي هم داشته است و تعيين كسي از سوي حكومت براي پيشوايي مسلمانان در ايام حج، بهعنوان حضور رسمي مقام حكومت و رهبري در مراسم حج، تلقي ميشده است. اگر خود خليفه نبوده، كسي از سوي دستگاه خلافت، مأمور اين كار ميشده است.
اين برنامه، نقش هدايت فكري و معنوي حجگزاران را داشته و حكومت اسلامي، مسلمانان را در اين مجتمع عظيم اسلامي، به حال خود رها نميكرده كه هر كس، هر وقت، هر كاري خواست بكند و هيچ نظم و نظام و مديريت و هدايتي در كار نباشد. بلكه خود را ملزم به نوعي سامان بخشيدن و سازمان دادن به امور انبوه حجاج مسلمان ميدانسته است.
از اين جهت، گاهي آنان كه نميخواستند زير بار حكومت مركزي بروند، يا خود در اين مسأله، داعيهاي و نمايندهاي داشتند، به نحوي در امر «اميرالحاج» اختلال ايجاد ميكردند كه نوعي معارضه با حكومت رسمي محسوب ميشد.
1. متن خطبه را در كتب تاريخي و روايي ملاحظه كنيد. از جمله: كشف الغمه، ج 2، ص 241؛ حياة الامامالحسين (عليه السلام) ، ج 3، ص 48؛ و بحار الأنوار، ج 44، ص 366.
در دوران خلافت و زمامداري حضرتامير (عليه السلام) ، سه سال «عبدالله بن عباس» اين مسؤوليت را بهعهده داشت، و يك سال هم كارگزار حكومتي آنحضرت در مكه، يعني «قُثم بن عباس» طيّ ابلاغيهاي از سوي امام، مأمور شد كه حج را براي مردم «اقامه» كند.(1)
«مسعودي»، در تاريخ خود نقل ميكند كه:
«در سال 37هجري كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) ، «عبدالله بن عباس» را به نمايندگي خود براي سرپرستي حجاج در آن سال فرستاد، معاويه هم از آن طرف، شخص ديگري را به نامِ «يزيد بن شجرة رهاوي» فرستاد. اين دو نماينده، بر سر مسألة اميرالحاج بودن و سرپرستي زائرانِ خانة خدا، كارشان به نزاع و كشمكش منجر شد و هيچكدام، حاضر نبود كه مسؤوليت را به ديگري واگذار نمايد. تا اينكه بالأخره، هر دوي آنان توافق كردند كه شخص ثالثي بهنام «شيبة بن عثمان» عهدهدار اين كار شود و امامت مردم را در نماز، به دوش بگيرد».(2)
معلوم است كه مسأله، در حدّ يك امامجماعت بودن خلاصه نميشده، بلكه آثار و تبعاتِ سياسي و جنبيِ ديگر داشته است. بههمين جهت هم معاويه، براي درهم شكستن وحدتِ كلمة مسلمين و مخالفت با امامت و ولايتِ علي بن ابيطالب7
دكّاني در مقابل آن حضرت باز كرد و از طرف خود، «اميرالحاج» ديگري به مكه اعزام نمود.
در تاريخ اسلام، موارد مشابهي براي اينگونه تحرّكات، ديده ميشود. در سال 131هجري، «وليد بن عروه» با استناد به يك نامة جعلي، به مكه آمد و امور حجّ مسلمانان را به دست گرفت.(3) همچنين ابوجعفر، منصور دوانيقي، در سال 136هجري، اميرالحاج مردم بود و در همان مراسم، از مردم به نفعِ خود بيعت گرفت.(4)
اينگونه استفادههاي سياسي از مواقف حج، هم براي تحكيم حكومت موجود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. "فاقم للناس الحجّ..." (نهج البلاغه فيض الاسلام، نامة 67).
2. مروج الذهب، ج 4، ص 302.
3. همان، ص 305 و 306.
4. همان.
مورد استفاده قرار ميگرفت و هم براي شورش عليه حكومت و نوعي سرپيچي و اعلام مخالفت و حدّاقل مبارزهاي منفي.
در سال 199هجري، در ايام خلافتِ مأمون عباسي، «محمد بن داود بن عيسي» به عنوانِ اميرالحاج با مردم حج گزارد. در آن ايام، «ابوالسرايا» بر ضدّ حكومت قيام كرده بود و قصد استيلاء بر مكه و تصرف مكه و مدينه را داشت. ابن الافطس علوي را (حسين بن حسن بن علي بن علي بن الحسين بن علي:) كه از اولاد امامسجاد7 بود، به مكه فرستاد تا ضمن تصرّف آنجا، حج را هم براي مردم اقامه كند.
والي شهر، ابتدا عدّهاي را براي مقابله با او بسيج و مهيا كرد و خود، بيرون رفت و براي انجام امور حج، پسرش محمد را منصوب كرد... خلاصه آنكه اعمال حجّ مردم بدون سرپرست و جسته و گريخته انجام گرفت و نيروهاي «ابنافطس» بر مواضعي استيلا يافته بودند و نيروهاي حكومتي، شهر و عرفه و منا را تخليه كرده بودند و امامجماعت هم گريخته بود و باقيماندة اعمال، با رياستِ «ابنافطس» انجام شد.(1)
به نقل ديگر: ابنافطس، در مدينه خروج كرد و ابتدا مردم را به بيعت با «ابنطباطبا» دعوت نمود و پس از مرگ او، مردم را به خود و امامت خود دعوت كرد و به مكه رفت و در منا، در حالي كه اميرالحاج مردم داود بن عيسي بود، داود فرار كرد و مردم به «مزدلفه» رفتند و او خود را به مزدلفه رساند و امور حج و نماز مردم را بهدست گرفت و پس از عيد قربان، به مكه رفت.(2)
در سال 202هجري هم «ابراهيم بن موسي بن جعفر»، بهعنوانِ اولين علوي از اولاد ابيطالب در تاريخ اسلام، بدون اينكه از سوي كسي ولايت و مأموريت يافته باشد، خود، با يك حركت خشن نظامي، بر اين سمت استيلا يافت و بر مردم حج گزارد و در مسجدالحرام، جمع زيادي را كشتار نمود.(3)
در سال 251هجري، «اسماعيل بن يوسف علوي» در مكه خروج كرد و بهدنبال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تاريخ طبري، ج 7، ص 120؛ مروج الذهب، ج 4، ص 309.
2. مروجالذهب، ج 3، ص 440 و ج 4، ص 309.
3. همان، ج 4، ص 309.
آن، والي مكه ـ جعفر بن فضل ـ گريخت و اسماعيل بن يوسف، خانة والي و ديگر دولتمردان را غارت كرد و تعداد فراواني از نيروهاي مسلّح را كشت و اموال بسياري را تصاحب كرد و در مكه غارت و آتش برپا نمود.. و پس از مدتي كه آنجا ماند، بالأخره در روز عرفه كه حجاج در عرفه بودند به آن موقف آمد و پس از درگيريهايي جمعيت زيادي كشته شدند و عدهاي به مكه گريختند و امكان «وقوف به عرفه» در شب يا روز براي آنان نبود و حج آنان به هم خورد... .(1)
همچنين در سال 317هجري هم كه فتنة قرمطيان2 در مكه پيش آمد، اميرالحاج آن سال، عمر بن حسن بن عبدالعزيز بود ولي با شورش قرامطه و كشتار فراوان مردم، باز حجّ مردم به هم خورد و حجّ آنان، بدونِ «امام» برگزار شد.(3)
از اين نمونهها در تاريخ اسلام فراوان است و غرض، يادي از چند نمونه از كارهايي بود كه در موسم حج و با استفاده از تجمع عجيب و عظيم زائران كعبه انجام ميگرفت و يا در جهت تبليغ و تحكيم نظام حاكم بر جامعه بود و يا اقدامي مسلحانه بر ضدّ سلطة خلافتها و حكومتها.
در زمان ما هم، چند سال پيش، شاهد اقدام مسلحانة گروهي بوديم كه در موسم حج، با موضع گرفتن در مسجدالحرام، عليه نيروهاي حكومتي جنگيدند و تا آخرين نفر، مقاومت كردند و سرانجام كشته شدند. نام اين گروه مسلح، جنبش «الا?خوان» بود كه به رهبري «جهيمان العتيبي» در اول محرم 1400هجريقمري، با شركتِ بيش از هزار نفر، قيام خود را شروع كردند، ولي بهشدت سركوب شدند.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مروج الذهب، ج 4، ص 311؛ تاريخ طبري، ج 7، ص 492 (با اندكي تفاوت در نقل).
2. قرمطيان، يا قرامطه، فرقهاي بودند از اسماعيليه، كه در قرن چهارم ميزيستند ولي بنياد آن در سال 280هجري بهدست "حمدان اشعث"، معروف به "قرمط" گذاشته شد. آنان معتقد به شورش و قيام مسلحانه براي مبارزه با خلافت بودند و با قتل و كشتارها و حمله به مسجدالحرام در موسم حج و ايجاد درگيريهاي گوناگون، فتنههاي فراواني پديد آوردند. شورشياني بودند با نظريات افراطي كه با سلطة بنيعباس ميجنگيدند و بحرين، يكي از نقاط مركزيت آنان بود.
3. مروج الذهب، ج 4، ص 312.
4. براي آشنايي بيشتر با ماهيت اين گروه و جزئيات قيامشان، ر.ك: "قيام كعبه، سرآغاز خونينِ قرن"، ترجمة شاكر كسرايي.
وضعيتِ امروز
امروز چه استفادهاي از مواقف كريمة حج ميشود؟
و چه اقدامي عليه سلطة باطل صورت ميگيرد؟
عظمتي به وسعت تاريخ، در جمعههاي ايام حج در مسجدالحرام برگزار ميشود.
كدام فرياد، عليه استكبار، از حنجرههاي پرشور مسلمين بر ميآيد؟
كدام طرح و تدبير، براي مقابله با نقشههاي شياطين شرق و غرب، اتخاذ ميگردد؟
كدام شعار حركتآفرين، لرزه بر اندام، و هراس در دل دشمنان اسلام مياندازد؟
كدام خطبه، كدام مجله و روزنامه، كدام نشريه و سرمقاله، كدام تريبون و تجمع، كدام خطيب و منبر و محراب، به افشاي دسيسههاي استعمار ميپردازد؟
كدام حركت و آگاهي و تشكّل و بيداري را، زائرانِ اين «بيت العتيق» و خانة آزاد، به بلاد خويش به سوغات ميبرند؟
آيا اين كمخاصيّتي، نتيجة دور شدن حج و مواقف، از رهبري و ولايتِ «اولياء الله» نيست؟
كعبه، زادگاه اولين وصيّ پيامبر، حضرتامير (عليه السلام) است. و نيز، آخرين وصيّ آن حضرت يعني حضرتمهدي# هم، نهضت جهاني خويش را، با تكيه به همين كعبه شروع خواهد كرد.
بنابراين، كعبه و حج و زيارت خانة خدا هم، بايد در خدمت حق و در خط هدايت و ولايت معصومين باشد. وگرنه، نتيجه آن ميشود كه شده است.
وضعيتِ امروز
امروز چه استفادهاي از مواقف كريمة حج ميشود؟
و چه اقدامي عليه سلطة باطل صورت ميگيرد؟
عظمتي به وسعت تاريخ، در جمعههاي ايام حج در مسجدالحرام برگزار ميشود.
كدام فرياد، عليه استكبار، از حنجرههاي پرشور مسلمين بر ميآيد؟
كدام طرح و تدبير، براي مقابله با نقشههاي شياطين شرق و غرب، اتخاذ ميگردد؟
كدام شعار حركتآفرين، لرزه بر اندام، و هراس در دل دشمنان اسلام مياندازد؟
كدام خطبه، كدام مجله و روزنامه، كدام نشريه و سرمقاله، كدام تريبون و تجمع، كدام خطيب و منبر و محراب، به افشاي دسيسههاي استعمار ميپردازد؟
كدام حركت و آگاهي و تشكّل و بيداري را، زائرانِ اين «بيت العتيق» و خانة آزاد، به بلاد خويش به سوغات ميبرند؟
آيا اين كمخاصيّتي، نتيجة دور شدن حج و مواقف، از رهبري و ولايتِ «اولياء الله» نيست؟
كعبه، زادگاه اولين وصيّ پيامبر، حضرتامير (عليه السلام) است. و نيز، آخرين وصيّ آن حضرت يعني حضرتمهدي# هم، نهضت جهاني خويش را، با تكيه به همين كعبه شروع خواهد كرد.
بنابراين، كعبه و حج و زيارت خانة خدا هم، بايد در خدمت حق و در خط هدايت و ولايت معصومين باشد. وگرنه، نتيجه آن ميشود كه شده است.