بخش 11

کاروان‌های پیادة عراق با راهیانِ کربلا رژیم بعث، و زائران کربلا نهضت پیاده‌روی اربعین آغاز حرکت پیش‌ به‌سوی حرم حسینی شهادت‌طلبان رویارویی #171;تن#187; و #171;تانک#187; رسیدن به کربلا کاظمین، جلوة مظلومیت سامرّا، حرم دو خورشید


250


كاروان‌هاي پيادة عراق

در عراق، از سال‌ها پيش، چنين رسم است كه هيأت‌ها و دسته‌ها و كاروان‌هايي، كوچك يا بزرگ، در ايام خاصّي براي زيارت كربلا، حركت مي‌كنند. از بصره، بغداد و... به‌طور عمده از «نجف».

گاهي در نيمة شعبان، براي زيارت شعبانيه و گاهي اول رجب، و بيشتر در ايام محرم و عاشورا و به‌خصوص اربعين. زيارت حسين (عليه السلام) در اربعين، شلوغ‌تر، پرشكوه‌تر، فراگيرتر و حساس‌تر از ايام و مناسبت‌هاي ديگر است. اين كاروان‌ها، كه از نظر تعداد، متفاوت است، گاهي حتي به 150 تا 200 نفر هم در هر كاروان مي‌رسد و طبقات مختلف و كاروان‌هاي فراواني پياده به راه مي‌افتند تا پس از چند روز، به كربلا برسند. اگر هوا گرم باشد، شب‌ها راه مي‌روند و روزها استراحت مي‌كنند، وگرنه، روز، راه را مي‌پيمايند.

براي رفتن از نجف به كربلا، دو راه وجود دارد، يكي راه آسفالت، كه حدوداً 13 فرسنگ است و ديگري راهِ كنار آب و در ساحل و امتداد شط فرات كه 18 فرسنگ است. رفتن از راه شط، عمده‌تر و معمول‌تر است.

اين مسافت را معمولاً در سه چهار روز، طي مي‌كنند، با استراحت‌هاي ميان راه و پذيرايي‌هاي عشاير و مجالس وعظ و نوحه در مسير حركت. گاهي هم دو روز و به ندرت، در يك روز هم صبح تا غروب، علي‌الدوام راه مي‌پيمايند تا به «كربلا» برسند.

اربعين، عرفه، نيمه شعبان، اول رجب، موسم‌هاي مخصوص زيارتِ پياده است. علماي بزرگ گذشته نيز، در اين كاروان‌ها شركت كرده و پياده به كربلا مي‌رفتند.

مرحوم ميرزاي ناييني و شيخ محمدحسين اصفهاني (معروف به كمپاني) و مرحوم


251


شاهرودي، از آن جمله‌اند. مرحوم آيةالله شاهرودي بيش از 40 سفر، پياده به كربلا رفته و همراه اين كاروان‌ها بوده است. پيرمرداني در اين كاروان‌ها هستند كه در راه، پايشان آبله مي‌زند و 4ـ5 ساعت پياده مي‌روند، ولي به عشق حسين (عليه السلام) تحمل مي‌كنند و احساس درد نمي‌كنند.(1)

آنچه در راه هدف خسته نگردد هرگز * پاي پرآبله و باديه‌پيماي من است

مرحوم شهيد آيةالله حاج‌آقا مصطفي خميني هم در كارواني 40ـ50 نفره در اين راهپيمايي پياده به‌سوي كربلا شركت مي‌كرد.

به نقل يكي از مدرسين عالي‌قدر حوزه: (دربارة شهيد حاج‌آقا مصطفي)

«هر زماني كه ايام به‌خصوص امام‌حسين (عليه السلام) پيش مي‌آمد، ايشان وعده‌اي از دوستان همانطور كه معمول بود، به صورتِ پياده، از نجف اشرف به كربلا مي‌آمد، با اينكه فاصله تقريباً 14 يا 15 فرسخ بود، لكن همة اين 14ـ15 فرسخ را در ظرف دو سه روز و پياده مي‌آمدند تا ثواب زيارتِ امام‌حسين را پياده كسب كرده باشند و اين معني، در هر سال چند مرتبه تكرار مي‌شد...».(2)

روحاني اين كاروان‌ها، معمولاً سادات هستند. مردم عراق و اهل‌كوفه و عشاير، احترام عجيبي براي سادات قائل‌اند. علما هم در مسير نجف تا كربلا، با استفاده از فرصت‌ها و زمينه‌ها، از تبليغ و ارشاد و اقامة مجلس غفلت نمي‌كنند و در اين سفر و حركتِ صرفاً خدايي كه جنبة عرفانيِ نيرومندي دارد، به بهره‌رساني به مردم علاقمند مي‌پردازند. مرحوم سيد محسن امين، در شرح حال خود مي‌نويسد:

«...در طول 10 سال و نيم كه در نجف بودم، زيارت‌هاي مخصوصة عاشورا و عيدين (قربان و غدير) و عرفه و اربعين، از من فوت نشد مگر اندكي. قبل از سفر پيش طلبكاران در بازار مي‌رفتم و حليّت مي‌طلبيدم. و علاقه داشتم به پياده زيارت كردن. گرچه ابتدا دشوار مي‌پنداشتم، ولي در اثر تجربه، دريافتم كه آسان است. جماعتي هم از اهل «جبل عامل» و نجف و ديگران، به دنبال من مي‌آمدند و پيروي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جزئيات اين كاروان‌ها و نمونه‌هاي يادشده و بعضي از آنچه بعداً نقل مي‌شود، از زبان يكي از روحانيون است كه مدتي در نجف بوده و در اين كاروان‌ها به زيارت كربلا مي‌رفته است.

2. ويژه‌نامة روزنامه جمهوري اسلامي، تاريخ 1/8/63، مصاحبه با آيةالله فاضل لنكراني.


252


مي‌كردند. چندين بار پياده به زيارت كربلا رفتم...».(1)

شعارهاي طول راه و هنگام حركت، در رابطه با حسين (عليه السلام) است. در محل‌هايي كه لحظاتي يا ساعاتي توقف و استراحت مي‌كنند، مصيبت سيدالشهدا خوانده مي‌شود. همراه با حركت اين كاروان‌ها، كارواني از اشك هم در جريان و حركت است. حضور روحانيون در كاروان‌ها، به آنها عظمت و معنويتي خاص مي‌بخشد. گريه و پرچم‌هاي سياه، عاشورا را زنده مي‌كند، در راه، كاروانيان، ذكر و تسبيح مي‌گويند، صلوات مي‌فرستند، زيارت عاشورا مي‌خوانند، صحبت‌هاي ديگر، كمتر مي‌كنند. حركتي مؤثر و تأثّرآور و منقلب كننده. زناني با كودكان خردسال كه در آغوش دارند، و نيز پيرزنان هم، همراه اين قافله‌هايند.

با راهيانِ كربلا

از كاروان‌هاي پياده‌روي زائران مي‌گفتيم، كه مسير نجف تا كربلا را، در طيّ چند روز، طي مي‌كنند. معنويت، احساس متعالي، شور زائدالوصف و عشق حسيني، در نهايت خود، بر اين راه‌پيمايان حاكم است. حاكميت عقيده و باور، به وضوح ديده مي‌شود. حتي عشايري كه به زراعت و دامداري مشغولند، همگام با كاروان‌هاي كربلا، راه مي‌افتند و گاوها و شترهايشان را بدون كنترل، رها مي‌كنند و وقتي هم به حرم «اباالفضل7» مي‌رسند، از روي همان صداقت و بي‌رنگي و صفاي دل، به آن حضرت خطاب مي‌كنند كه: ما به زيارت تو آمده‌ايم، شترهايمان را هم به تو سپرده‌ايم... اتفاقاً در اين روزها، كسي هم دست به اموال و حيواناتشان نمي‌زند.

سفر، مقدس است و زائران عزيزند.

گاهي عشاير منطقه، از خاك زير پاي زائران پيادة كربلا بر مي‌دارند و به سر خود مي‌ريزند. اين نهايت عشق آنان به بركت و قداست و حرمتِ اين ترتب و خاك است و شاهد ايمانِ صادق آنان به سيدالشهداء (عليه السلام) مي‌باشد. خاك راه كربلا، تبرك است. نه بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اعيان الشيعه، مرحوم سيد محسن امين (10 جلدي)، جلد 10، ص 359.


253


سر، كه بر ديده بايد نهاد و سرمة چشم كرد.

حركتِ عمومي، به سوي حرم امام است. وقتي در آخرين مقطعِ راه، چشم‌ها بر گنبد و حرم امام‌حسين (عليه السلام) و حضرت اباالفضل7 مي‌افتد، شوري ديگر پديدار مي‌شود.

انبوه فشردة مردم، رو به آن قبله‌اند. سينه مي‌زنند، پرچم و شعار و پلاكارد حمل مي‌كنند، اينان لبيك گويانِ «هَلْ مِنْ ناصِر» حسين بن علي (عليه السلام) ، در غربتِ كربلا و عاشورايند.

پابرهنه، گاهي كودكان در آغوش، خسته و از راه رسيده، گرد سفر بر سر و روي، پاهاي پرآبله، شوق ديدار.... ولي... بالأخره خواهند رسيد. لذت ديدار، مرهمي بر زخم‌ها و تسكيني بر رنج‌هاي راه است.

در كوي عشق، درد و بلا، كم نمي‌شود * از باغ خلد، برگ و نوا، كم نمي‌شود

تيغ شهادت است دل گرم را علاج * اين تشنگي به آب بقا، كم نمي‌شود

قاصد، تسلّيِ دل عاشق نمي‌دهد * شوقِ حرم، به قبله‌نما، كم نمي‌شود( 1 )

كاروان‌هاي پيادة زيارتي، از بهره‌هاي معنوي و تربيتي هم برخوردار است. هم براي خود زائران پياده، هم براي مردم و عشاير طول راه.

سخنراني‌هايي كه مي‌شود. مجالس وعظ و سوگواري كه برپا مي‌گردد، ارشاد و بيان احكامي كه به عمل مي‌آيد. در چادرها، در حسينيه‌ها، در طول راه، در تماس‌هاي فردي و جلسات خصوصي با جوانان، آثار تربيتي فراواني است.

چه «توبه‌هاي نصوحي» كه انجام مي‌گيرد، چه تبيين مسائل فكري، كه آثار تبليغات سوء الحادي كفار بعثي را از ذهن‌ها مي‌زدايد.

مردم هم منتظر شنيدن اين تبليغات و ارشادها هستند، با علاقه‌اي كه به «زوار پياده» دارند، و با احترامي كه براي علما و سادات كاروان‌ها قائلند، اين استقبال‌ها و پذيرايي‌ها، از زائرين را براي خود، افتخار و براي زندگيشان، بركت مي‌شمارند.

به‌علاوه، روستاييان و عشاير هم، كه محرومان هميشگي و ستمديدگان حاكمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كليات صائب تبريزي، غزل 1533.


254


بعث هستند و مهر علي (عليه السلام) و ولاي اهل‌بيت را در دل دارند، با عالمان دين درد دل مي‌كنند و مشكلاتشان را براي آنان بازگو مي‌كنند.

از سوي ديگر، زائران هم با رنج و محروميت آنان آشنا مي‌شوند و اظهار همدردي مي‌كنند و گاهي هم اگر از دستشان كاري برآيد، دريغ نمي‌كنند.

در اين كاروان‌ها، از همة مليت‌ها شركت دارند. افغاني، هندي، ايراني، عراقي، تبّتي، پاكستاني، طلبه و غيرطلبه، همه با هم و همراه هم‌اند. انسجام و وحدتشان، نوعي «تبليغ عملي» است.

ساكنان منطقة مسير راهپيمايي، به استقبال مي‌آيند، گروه‌ها را به مهماني دعوت مي‌كنند و از صميم قلب و عاشقانه از اين «راهيان كربلا» پذيرايي به عمل مي‌آورند.

به‌خصوص راه كنار شط، كه پر پيچ و خم است، از تسلط كامل نيروهاي حكومتي بيرون است. راه، مشكل و ناهموار و خاكي است، منطقه، محروم و مستضعف است و به اين مسير، رسيدگي‌هاي عمراني نمي‌شود.

دسته‌ها و كاروان‌هاي شركت كننده، از مناطق مختلف مي‌آيند. بعضي از اين «موكب»ها، سابقه‌اي طولاني و آداب و رسومي خاص و ديرينه دارند. شايد برخي از اين دستجات، مانند هيأتِ «طويريج»، نزديك به سيصد سال سابقه داشته باشد.(1)

اين مراسم و زيارت پيادة كربلا، چنان با دل و جان و فرهنگ و عقيدة مردم عجين شده است كه نمي‌توانند از آن دست بردارند. اگر نروند، احساس گناه مي‌كنند. هرچند رژيم بعث عراق، براي اين حركت‌ها محدوديت‌هايي ايجاد مي‌كند، ولي جلوي اصل قضيه را نمي‌تواند بگيرد و هرگاه فشار وارد مي‌كند و سختگيري نشان مي‌دهد، با عكس‌العمل مردم، در نجف و كربلا مواجه مي‌شود.

در هر صورت، اين برنامه‌ها، زمينة مساعدي براي حركت بر ضدّ نظام بعثي حاكم بر عراق است. مردم، با الهامي كه از سيدالشهداء مي‌گيرند، موضع خود را عليه «يزيد»ها و «هارون‌»ها و «حجاج»ها و «متوكل»هاي عصر، كه بر ملت مظلوم عراق مسلط‌اند، بروز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المواكب الحسينيه، مدارس و معسكرات، ابوالحسن النقوي (سامي البدري)، ص 34.


255


مي‌دهند.

بعثي‌ها، هرچند با شيوه‌هاي گوناگون سياسي و فرهنگي، سعي در انحراف افكار از اهداف عميق سيدالشهداء دارند و مي‌كوشند تا مراسم عزاداري و سنت‌هاي زيارت عتبات را ـ اگر نتوانند تعطيل و ممنوع كنند ـ مسخ و بي‌محتوا كنند، ليكن، مردم نيز آگاهند و همة تلاش‌هاي گستردة يازده ماهة رژيم بعث را، در طول ده‌روز ماه محرم، بي‌نتيجه مي‌سازند و با استمداد از شعائر حسيني و زيارت قبور ائمه، روي در روي امواج تبليغاتي بعثيان مي‌ايستند.

رژيم بعث، و زائران كربلا

دشمني حزب بعث عراق، با مذهب تشيع و شعائر اسلامي، نيازي به شاهد و دليل ندارد. تاريخ معاصر عراق مظلوم، سراسر جنايت حكّام عفلقي و خصومت آنان با دين و حوزه‌ها، و شعائر حسيني و احكام قرآن است. آنان از هنگامي كه بر گردة ملت مسلمان عراق، تسلط يافتند، در اجراي مأموريت‌هاي محوله به آنان، نسبت به زائران قبر حسين (عليه السلام) ، محدوديت‌ها، سختگيري‌ها و مراقبت و كنترل شديدي را به كار بسته و با زوار و عزاداران، با غيرانساني‌ترين شيوه‌ها برخورد و رفتار كردند.

دانشجويان، كارمندان و نظاميان را از رفتن به زيارت قبر سيدالشهداء (عليه السلام) منع كردند و از سوي ديگر، مأموران خود را بين مردم پخش كردند تا نسبت به آنان، كارهاي تجسّسي و اطلاعاتي انجام دهند.

مردم، به هر قيمتي بود، در حفظ شعائر عاشورا، به ويژه مراسم زيارت پيادة امام‌حسين (عليه السلام) كوشيدند و بالأخره، كار به جايي رسيد كه به دنبال بخشنامة رسمي رژيم بعث، مبني بر ممنوعيت زيارت پيادة كربلا در سال 1397هجري‌قمري مردم با زمينه‌سازي براي مقابله با رژيم، حركت عظيمي را پي‌ريزي كردند و نيرهاي دولتي هم، با به‌كارگيري تانك‌ها، زره‌پوش‌ها و هواپيماها، راه‌پيمايي زائرانِ پيادة حسين (عليه السلام) را در


256


مسيرِ (نجف ـ كربلا) در هم كوبيدند و هزاران نفر را بازداشت كردند.(1)

اين «حركت عظيم» ـ كه به تفصيل آن را خواهيم آورد ـ گرچه در سال 1397هجري بود، ليكن ريشه‌ها و سوابقي در سال‌هاي گذشته داشت كه خوب است كمي از جلوتر، پا به پاي حوادث، پيش بياييم.

چون شكل‌گيري اين نوع جنبش‌ها، بيشتر از «نجف» شروع مي‌شد، برخورد سركوب گرانة بعثي‌ها هم، بيشتر متوجه مركز ثقل اين حركت و خاستگاه اين نهضت بود.

از شب نهم محرم سال 1390هجري‌قمري، رژيم عراق، با اعمال فشار، محدوديت‌هايي را در اجراي برنامه‌هاي سنتي شيعه و شعائر ديني به‌وجود آورد. از جمله، دسته‌هاي عزاداري ماه محرم را شديداً تحت كنترل قرار داد، و به همين منظور، درهاي صحن مطهر حرم اميرالمؤمنين (عليه السلام) را بست (درهاي معروف به «در مسلم بن عقيل» و «در شيخ طوسي»).

مردم،‌ آن شب، تظاهرات كردند. در حالي كه عكس‌العمل اعتراض‌آميز خود را بر ضدّ اين مقررات نشان مي‌دادند. سپس با چوب و كفش و... به مأموران حمله كردند و به طرف يكي از غرفه‌هاي صحن كه محلّ مأمورين بود و قائم‌مقام استاندار نجف و يكي از مسؤولين حزب بعث نجف هم در ميانشان بود، هجوم آوردند.

معجزة بي‌سابقه‌اي كه آن شب به وقوع پيوست، گشوده شدن درب صحن مطهر بود (درب شيخ طوسي) و اين كرامتِ مولا (عليه السلام) ، شور و حماسة مردم را افزون‌تر كرد و شعارهايي دربارة اين پيروزي تازه سر مي‌دادند. پس از آن، به محلّ مخابرات پليس حمله كرده، آنجا را ويران ساختند. نيروهاي امدادي رژيم آمدند و به روي مردم، آتش گشودند. اما مردم به قرارگاه پليس هجوم بردند. درگيري‌هاي پراكنده تا نيمه‌شب ادامه داشت و در اين تظاهرات، يك نفر كشته و عده‌اي هم مجروح شدند. به دنبال حادثة فوق، نيروهاي رژيم، براي كنترل اوضاعِ انفجارآميز، دست به يك سري اقدامات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. انتفاضة صفر، رعد الموسوي، ص 25.


257


پيشگيرانه زد.(1)

آن سال گذشت، و چند سالِ ديگر نيز. ليكن عشق حسيني، در دل‌ها شعله مي‌كشيد و تلاش‌هاي عمال بعثي هم نمي‌توانست با زور و فشار و تهديد، آن را خاموش كند. باز هم شب عاشورايي ديگر:

در سال 1395هجري، شب عاشورا، ديگر بار، نجف اشرف صحنة تظاهرات زائران گشت. اين بار، مردم همراه خود، سلاح سرد حمل مي‌كردند. در بازار و خيابان‌هاي نجف، گردش كردند و به صحن اميرالمؤمنين (عليه السلام) وارد شدند. يكي از خطيبان، در سخنان حماسي و پرشوري كه ايراد كرد، رژيم بعث را رسوا ساخت.(2)

در ايام اربعين همان سال نيز، نيروهاي فريبكار بعثي، كه براي بهره‌برداري تبليغي از مراسم زيارت دست به كار شده و تصاويري از حسن‌البكر (رئيس‌جمهور وقت) و صدّام را به صحنه آورده بودند، با عكس‌العمل شديد مردم روبرو شدند. جمعيت زواري كه از نجف، عازم زيارت كربلا بودند، آن تصاوير را پاره كردند و عزاداري به تظاهراتي تبديل شد كه شعارهايي بر ضدّ حزب بعث و حسن‌البكر و صدام مي‌دادند و پيوند خود را با اولياي دين، و خصومت خويش را با رژيم حاكم اظهار مي‌كردند.

نهضت پياده‌روي اربعين

سال 1396 هم گذشت. با شور حسيني مردم نجف، در عاشورا و اربعين، برخورد خشونت بار مأموران بعثي با زائران حسين (عليه السلام) ، كينة آنان را نسبت به سلطة حكّام جور افزود و براي سال بعد، با آمادگي بيشتر و تمهيدات گسترده‌تري قدم به ميدان نهادند و عشق سوزان خويش را نسبت به سيدالشهداء (عليه السلام) نماياندند.

شب عاشوراي سال 1397هجري يك گروه پيشمرگ امام‌حسين (عليه السلام) كه با هم پيمان شهادت بسته بودند، خروج كردند. آن گروه انقلابي، پرچمي خون‌آلود را، به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. انتفاضة صفر، صفحة 52ـ53.

2. همان، ص 54.


258


نشانة فداكاري و سمبل قيام و شهادت، برافراشته بودند. افراد گروه، به سلاح سرد، مجهز و مسلح بودند و كارشان به درگيري با مأموران بعثي انجاميد. تعدادي از مأموران، زخمي شدند و بقيه، هراسان و وحشت‌زده، از مقابل اين گروه فدايي و فداكار گريختند. به‌دنبال اين حركت تند، عده‌اي از آن قهرمانان دستگير شدند و زير شكنجه‌هاي سختِ جلادان قرار گرفتند.

مردم تصميم داشتند كه در روز وفاتِ‌ امام‌زين‌العابدين (عليه السلام) در همان سال، تظاهراتي برپا كرده و از رژيم حاكم، آزادي زندانيان را بخواهند. ولي بنا به عللي، اين حركت، به اربعين موكول شد تا در آن مراسم، اقدامي جدي‌تر به عمل آيد و در همان مناسبتِ‌ زيارتي بود كه مردم خواستار نابودي رژيم بعث شدند و فرياد برآوردند و با مشت، به پيكار سرنيزه‌هايِ حكّام بغداد برخاستند.

«نجف»، شهر امام‌علي (عليه السلام) ، شهر دليرمردان شيعة اميرالمؤمنين، به پا خاست و در ايام اربعين سالِ 1397هجري‌قمري، نهضتي عميق و حركتي موج‌خيز را پي ريخت. تظاهرات عظيم و گسترده‌اي كه با شركت اقشار وسيع مردم برپا شد، چهار روز طول كشيد و زائران پياده، مسير طولانيِ «نجف ـ كربلا» را در مدت چهار روز طي كردند. چهار روزي كه همراه با برخوردهاي شديد و حماسه‌هاي ماندگار و شور علوي و حسيني بود، چهار روزي كه عمق عشق به حسين بن علي (عليه السلام) و كينه از يزيديان زمان و بعثيان حاكم بر عراق را نشان داد.

بيشتر حوادث اين روزها، در بيابان‌هاي مسير بين اين دو شهر اتفاق افتاد و نظام عفلقي از آن وحدت و تجمع و خروش و نهضت انقلابيون، به شدت به هراس افتاد.

گرچه نفسِ آن پياده‌روي و حركت موكب‌هاي زيارتي در آن مسير و با آن شرايط و خصوصيات، نوعي اعتراض و مبارزه با سلطة حكومت به حساب مي‌آمد، ليكن شعارها و روحيات خروشانِ مردم بر ضدّ مأموران، حساسيت آن را افزايش داده بود و اين بار، زيارت پياده، حال و هواي ديگري داشت.

در اين راهپيمايي، هركس در حدّ توان خود و از ابعاد گوناگون، سهمي داشت. در زمينه‌سازي اين حركت عظيم و انقلابي، از نقش حساس خطباي ديني و وعّاظ آگاه


259


و شجاع، نبايد غافل بود. آنان از مدت‌ها پيش، با استفاده از سنگر منبر و مجالس اباعبدالله الحسين (عليه السلام) مردم را به مبارزه با دشمنان خدا و درگيري و اعتراض به رژيم بعث، دعوت و تشويق مي‌كردند و از اين راه، روحية شهادت‌طلبي و فداكاري را زنده مي‌ساختند. موجي غيرقابل كنترل، در احساس‌هاي دروني مردم پديد آمد كه به بيرون هم لبريز شد و همة تدابير مأموران را به كام خود كشيد. آشكارا، در پيش چشم و گوش دوست و دشمن، اعلام شد كه: لحظة شروع، ساعتِ 11 صبح روز 15 ماه صفر خواهد بود. اينگونه اعلام كه دلگرمي حركت كنندگان به نيروهايي عظيم را مي‌رساند، هم در روحية مردم تأثير حماسي شديدي داشت و هم نيروهاي امنيتي رژيم بعث را بيشتر به وحشت انداخت.

كار گروهي از جوانان نيز، تهية پلاكاردهاي فراوان و نصب آنها بر در و ديوار و معابر و مجامع عمومي بود كه مردم به شركت در راهپيمايي اربعين دعوت شده بودند. اينگونه تبليغات، چند روزي بود كه انجام مي‌گرفت. روز 17 صفر، در يكي از اين تابلوها نوشته بود:

«اهالي محترم نجف!... براي زيارت پيادة قبر اباعبدالله الحسين (عليه السلام) آماده شويد».

گروهي كه مسؤوليت نصب تابلوها و پلاكاردها را در نقاط مختلف شهر به‌عهده داشتند، برايِ استتار و مخفي‌كاري، و براي فريب مأمورين، لباس‌هاي نظامي پوشيدند تا كمتر مورد سوءظن قرار بگيرند. از اين پلاكاردها، در بين دسته‌ها، حسينيه‌ها، هيأت‌هاي عزاداري، خانه‌ها و محله‌هاي نجف و كوفه پخش شد و به ديوار برخي از ادارات دولتي الصاق گرديد. در بعضي از اين اعلاميه‌ها هم از بعثي‌ها درخواست شده بود كه از «حزب بعث كافر» بيرون آمده و پا به پاي مردم، در راهپيماييِ اربعين شركت كنند و به حسين (عليه السلام) و يارانش اقتدا نمايند.

نجف، لحظاتِ پيش از به راه افتادن سيل خروشان مردم را مي‌گذراند و جادة «نجف ـ كربلا»، در انتظار قدم‌هاي بركت‌خيز و استوار و سنگينِ اين كربلاييانِ ميثاق‌بسته با نجف بود.


260


آغاز حركت

مردم به راه افتادند. هنگام حركت زائران اربعين، پرچم‌هاي سبزرنگي به چشم مي‌خورد كه بر آنها، جملة (نصرٌ مِنَ اللِه وَفتحٌ قريبٌ( نقش بسته بود. اين كلام، رنگ و مفهوم سياسي داشت و رمز مبارزة تودة مردم با رژيم حاكم بود.

گروه تبليغي، پرچم سبز بزرگ ديگري هم فراهم كرده بودند كه بر روي آن، اين جملات مي‌درخشيد: «بسم الله الرحمن الرحيم . يَدُ اللهِ فَوقَ اَيديهِم . صدق الله العليّ العظيم . نجف اشرف».

يك بار مأموران، در منطقة «خان النّص»( 1 ) حملة ناموفقي را به پرچم بزرگ ترتيب دادند. مردم هم با ديدن خصومت مأموران، بيشتر پيرامون عَلم بزرگ را گرم نگه مي‌داشتند. پرچم سفيد ديگري در مراسم به چشم مي‌خورد كه گيراتر بود و چشم‌ها و دل‌ها را به سوي خود جلب مي‌كرد. با رنگ سرخ، بر آن نوشته بود: «شعار ما عشق حسين (عليه السلام) است . خون رگ‌هاي ما، فداي تو باد اي پدر شهيدان!» ـ «شعارُنا حُبُّ الحسين . نَفديكَ بِِدمائنا يا ابا الشهداء».

بالأخره... لحظة فراموش نشدني و بزرگ و تاريخي فرا رسيد.

15 صفر سال 1397هجري ساعت 11 صبح (مطابق با سال 1356شمسي)

سيل پرخروش مردم، به راه افتاد. گروه‌هاي فراواني از طبقات گوناگون، همة ميدان‌ها و خيابان‌ها را پر كردند و به راهپيمايان پيوستند. نيروهاي امنيتي كه شهر را در كنترل داشتند، تصميم به‌مقابله گرفتند. درگيري‌هايي در چند نقطة‌شهر، بين‌مردم و كماندوهاي دولتي پديد آمد. تظاهركنندگان، پرچم‌هاي سبزرنگ كوچك را كه با جملة {نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ} مزيّن‌بود، برافراشتند. پيشاپيش‌پرچم‌ها و پرچمداران نيز، پرچم بزرگ سبزرنگ، با شعار {يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ} به چشم مي‌خورد.

امواجِ گستردة مردم، در شهر گردشي كردند و از مقابل استانداري كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. خان، به مفهوم كاروانسرا است. در حدّ فاصل نجف تا كربلا، چند كاروانسرا جهت استراحت و اطراق مسافران بود كه به نام‌هاي خان‌الربع، خان‌النصف و خان‌النخيله معروف است. خان‌النّص، كاروانسراي نيمة راه است.


261


مي‌گذشتند، عده‌اي به ساختمان استانداري هجوم آوردند، در حالي كه شعارشان چنين بود: «به خدا قسم، هرگز حسين (عليه السلام) را فراموش نخواهيم كرد» ـ «اَبَدْ وَاللهِ ما نَنْسي حُسيناً». اين، گوشه و تعريضي به مزدوران بعثي بود كه با ترفندهاي گوناگون مي‌خواستند مردم را از «كربلاي حسين» ممانعت كنند و شور حسين‌طلبي را از دل‌ها بيرون كنند.

پيش‌ به‌سوي حرم حسيني

جمعيت زائر، با شور بيشتري راه كربلا را در پيش گرفت. درحالي كه رو به كربلا راه افتادند، چنين مي‌خواندند:

«اي حسين! اگر دست‌ها و پاهاي ما را هم قطع كنند، باز هم به‌سوي تو، شتابان و متشكل، خواهيم آمد».(1)

بيرون از شهر، تعدادي ديگر به آنان پيوستند. امواج خروشان مردم، با شعارهاي اسلامي ـ حماسي، به «خان‌الربع» كه ده‌كيلومتر با نجف فاصله داشت رسيدند. زنان متعهد در اين حركت، نقش مهمي داشتند. گروه انبوهي از زنان، در مدخل شهر نجف، با سخنان و شعارهايي حماسي و انقلابي، از تظاهركنندگان استقبال مي‌كردند. شب شد. تصميم بر آن گرفتند كه آن شب را در آن محل بمانند، تا فردا، همزمان با طلوع مجدد خورشيد، راه كربلا را پيش گيرند. از نخستين ساعاتي كه به «خان‌الربع» رسيدند، زائران، در يك برنامة كاملاً مردمي، تدابيري جهت حفظ امنيت مردم از هجوم نيروهاي بعثي به‌كار گرفتند. عده‌اي هم، مقدار زيادي سنگ، جمع‌آوري كردند كه اگر با هجوم نيروهاي محاصره‌كنندة بعثي روبرو شدند، بتوانند به مقابله برخيزند. از طرف گردانندگان راهپيمايي، برنامه‌ريزي دقيق، براي مقابله با هر حادثه‌اي شده بود. آنان، راه‌هاي ورودي به منطقه را در كنترل خود داشتند و مزدوران بعث، از هرجا كه مي‌خواستند داخل افراد، نفوذ كنند و عناصر فعال را شناسايي و دستگير كنند، با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. لو قَطَعوا ارجُلنا وَاليَدَيْنَ نأتيك زحفاً سيدي يا حسين


262


سنگباران مجاهدان زائر كه در كمين بودند، مواجه مي‌شدند و ناچار، عقب‌نشيني مي‌كردند.

آن شب، سحر شد. در فجر صادق، نماز صبح را برپا داشتند و آمادة ادامة راه به سوي كربلا بودند. مردم خبر شدند كه تعدادي از اتومبيل‌هايي كه براي زائران، مواد غذايي مي‌آورد، از سوي مأموران توقيف شده و از رسيدن آنها به كاروانيان كربلا جلوگيري كرده‌اند. مردم خشمگين، به طرف مأموران شتافتند و ماشين‌ها را از محاصرة آنان آزاد ساخته و راهي به‌سوي كاروانسرا گشودند. در اين برخورد كه ميان تظاهركنندگان و مأموران پيش آمد، مأمورين از وخيم‌تر شدن اوضاع، ترسيده و گريختند.

بار ديگر، حركت راهپيمايان شروع شد. راه اصليِ «نجف ـ كربلا» در اختيار و سيطرة مردم بود و تظاهركنندگان اتومبيل‌هاي پليس را كنترل و تعقيب و گاهي توقيف مي‌كردند. مقامات امنيتي، براي اعزام افرادشان به منطقه، از اتوبوس‌هاي مسافربري و وسايل نقلية عمومي استفاده مي‌كردند تا شناخته نشوند. ولي مردم، متوجه اين توطئه شدند و ماشين‌هاي عمومي را هم تفتيش و بازرسي مي‌كردند و اگر به مأمور بعثي بر مي‌خوردند او را تنبيه مي‌كردند. راهپيمايان زائر حسين (عليه السلام) ، در هر اتوبوسي كه عكس‌هاي صدام و حسن‌البكر را مشاهده مي‌كردند، تصاوير را پاره مي‌كردند و با خشم و نفرت، شعارهايي بر ضدّ حكومت و عليه نيروهاي ترسوي پليس، تكرار مي‌كردند و با بيان جرايم حكومت و افشاي ستمگري‌هاي بعثي‌ها براي مسافران، روشنگري و تبليغ مواضع و اهداف خويش مي‌نمودند و شعار مي‌دادند كه:

«تاريخ نجف، نهضت حسيني را ثبت خواهد كرد.

پليس نجف، ترسو است، هيچ توطئه‌اي بر ضدّ حسين (عليه السلام) موفق نمي‌شود.

اي صدام، دستت شكسته باد، نه ارتش و نه مردم، هيچ كس تو را نمي‌خواهد!

اي اباالفضل! به نفع ما برخيز، كه «عفلق»، بر ضدّ ما توطئه كرده است...»

و از اينگونه شعارهاي ضدّدولتي بر زبانشان بود و فرياد مي‌كشيدند كه: اي


263


بعثي‌هاي كينه‌توز! نام و ياد حسين، هرگز در نجف، محو نخواهد شد!

صبح 17 صفر، يكي از مأموران با لباس‌هاي شخصي، تلاش مي‌كرد كه وارد كاروانسرا شود. نگهبانان انقلابي و هشيار، از او كارت شناسايي درخواست كردند. مأمور، وحشتزده، به لكنت زبان افتاد و رنگ از چهره‌اش پريد. او را بازداشت كرده و تفتيش نمودند. همراه او ليستي يافتند كه در آن، نام عدة زيادي از شركت كنندگان در راهپيمايي، و نيز، شماره اتومبيل‌هاي امدادگر نوشته شده بود. او را به «حسينيه» منتقل كردند. و... ديگر بار، حركت را آغاز كرده، به‌طرف كربلا راه افتادند.

گزارش به مأموران ديگر رسيده بود. براي مقابله با شور حسيني زائران، مأموران خود را به آن محل رساندند. اما وقتي رسيدند كه «كاروان كربلا» حركت كرده بود. به ناچار، عده‌اي از افراد باقيمانده در كاروانسرا را بازداشت كردند. خبر دستگيري اينان به راهپيمايان رسيد. با اينكه يكي دو كيلومتر از آنجا دور شده بودند، ليكن عده‌اي از آنان برگشتند و با مأموران به زد و خورد پرداختند. صداي «يا حسين» زائران،‌ با صفير گلوله مزدوران بعثي در هم آميخت و در اين برخورد، يك زن و يك نوجوان به شهادت رسيد و عده‌اي هم مجروح شدند. ولي اين عده توانستند برادران بازداشت شدة خود را از اسارتِ بعثيان نجات دهند و با حمله به ادارة بعثي‌ها در آن محل، اشياي موجود در آنجا را از بين بردند. و... راه كربلا را، دوباره در پيش گرفتند.

شهادت‌طلبان

حركت پرشور زائران، فضايي از حماسه و ايثار و معنويت پديد آورده بود. روحية شهادت‌طلبانة آنان بيشتر و بالاتر شده بود.

حتّي جمعي از قبايل مسلمانِ ميان راه، به دنبال شنيدن خبر خشونت‌هاي رژيم بعث با زائران، به راهپيمايان پيادة كربلا پيوستند و آمادگي خود را براي حمايت از آنان ابراز كردند، گرچه اين موضعگيري و عمل انقلابي، به دستگير شدن عده‌اي از جوانانشان انجاميد.

نقش زن مسلمان و انقلابي عراقي در اين تظاهرات، قابل توجه است. زنان در يك


264


دست، مشعل دعوت و هدايت داشتند و در دست ديگر، پرچم جهاد بر ضدّ حكومتِ بعث. سلاح و لوازم ضروري را پنهان مي‌كردند و مخفيانه به دست مجاهدان مي‌رساندند و مردان را تشجيع و تحريك به مبارزه مي‌كردند. در جريان اين راهپيمايي عظيم هم، نقش آنان در حضور فعّال در صحنه، چشمگير بود. گاهي هم روي در روي مأموران رژيم عفلقي مي‌ايستادند و شعار مي‌دادند، گاهي سنگ پرتاب مي‌كردند.

در ميان دستگير شدگان اين ماجرا و تظاهرات نيز، گاهي زنان وجود داشتند و اين نشان دهندة فعاليت سياسي آنان در اين پياده‌روي انقلابي به‌سوي كربلاي حسين (عليه السلام) بود.

با رسيدن اخبار حوادث روز 17 صفر به شهرهاي ديگر، مردم از هرسو جهت شركت در تظاهرات، در راه‌هايي كه به «كربلا» منتهي مي‌شد تجمع كردند. به خصوص، راهِ «طويريج ـ كربلا» شاهد ازدحام شديدي بود.

مجدداً رژيم، اعلام كرد كه حركت پياده به‌سوي كربلا، آزاد است و با اين اعلام لغو ممنوعيت، مي‌خواست خشم توده‌هاي انقلابي مردم را فرونشاند. ولي مردم، هشيارتر شدند و مراقبت‌هاي خود را براي مقابله با هر توطئه‌اي افزودند. و آن شب، كلمة رمزِ «اربعين» را به عنوانِ «اسم شب» ميان خود توزيع كردند و شعارهاي انقلابي بيشتر شد. تابلوي سياه بزرگي را برافراشتند كه با رنگ سفيد، بر آن نوشته بود:

«اينجا قبر شهيدان است».

از طرفي هم، مزدوران رژيم، با استفاده از تاريكي شب، در گوشه و كنار، اقدام به ربودن و دستگيري بعضي افراد مي‌كردند و بعضي از اتوبوس‌ها و اتومبيل‌هاي عادي را براي كنترل اوضاع و دستگيري عناصر فعال در راهپيمايي، مورد استفاده قرار مي‌دادند.

رويارويي «تن» و «تانك»

خورشيد روز هجدهم صفر طلوع كرد. زائران به راه افتادند، به سوي كعبة شوق و مناي عشق، «كربلا».

رژيم بعثي عراق، براي ارعاب زائران پيادة قبر سيدالشهداء و مقابله با اين سيلِ


265


خروشانِ معنويت عظيم، سلاح‌ها و تجهيزات نظامي خود را به كار گرفت. دو فروند هواپيماي ميگ، در سطح بسيار پايين، از بالاي سر زائران پياده عبور كرد. سرعت پرواز، چنان بود كه ديوار صوتي شكست، ارتعاش شديد حاصل از صداي غرّش ميگ‌ها، سبب شكستن شيشة اتومبيل‌ها شد. پس از آن، تعداد زيادي تانك و نفربرهاي زرهي و ادوات ديگر راه همراه با مأموران بسياري با تجيهيزات كامل، به منطقه فرستادند. نيروهاي چشم و گوش بسته و مأمور، ابتدا به محاصرة راهپيمايان پرداختند. مأموران نظامي كه به‌عنوان مقابله با اخلالگران شورشي فرستاده شده بودند، همين كه هنگام عمل، خود را در مقابل راهپيمايي عزاداران حسيني ديدند كه علائم سوگواري و پرچم و علم در دستجات خود حمل مي‌كردند، برخي‌شان حالت سرپيچي از فرمان مافوق پيدا كرده و به مردم پيوستند. چرا كه وجدان بيدار و تحريف نشدة آنان، به زشتيِ ايستادن در مقابل جمعيت زائران كربلا را شهادت مي‌داد و آنان، هرچه بودند، بالأخره از سرزمين عراق و مابين النهرين بودند كه فرهنگي غني مردم آن را در طول ساليان دراز، سيراب و اشباع كرده بود.

نصرت خداوند، آن روز آشكار شد و امداد الهي، به ياري زائران آمد. دو فروند از هواپيماها آتش گرفت. يكي در درياچة «رزازه»، نزديكي كربلا سقوط كرد و ديگري در نزديكي فرمانداري مسيّب. و خلبان و سرنشينان آنها هلاك شدند. جالب اينجاست كه وقتي كارشناسان فنّي را براي بررسي علت سقوط هواپيما آوردند، آنان هيچ عامل مشخصي را براي آن نتوانستند بيابند. ناچار اعلام كردند كه سقوط، به علت نقص فني بوده است. اينجا بود كه يكي از حاضرين، از روي استهزاء و طعنه، گفت: سقوط، به خاطر اختلال فني نبوده، بلكه ناشي از «اختلالِ حسيني» بوده است.

پيوستن برخي از نظاميان به دسته‌هاي عزادار زائر، يكي ديگر از مظاهر لطف الهي و امدادهاي معنوي او بود كه روحية انقلابيون را بالا مي‌برد و ضربة روحي سنگيني به نيروهاي دولتي وارد مي‌ساخت.

تانك‌ها براي ترساندن مردم و ايجاد رعب و وحشت، به ميان آمده بودند. در حالي كه تانك‌ها حركت مي‌كردند، بعضي از تظاهركنندگان، روي تانك رفته و به نفع


266


اسلام و امام‌حسين (عليه السلام) و بر ضدّ حكومت بعث كافر شعار مي‌دادند. يك تظاهركنندة ديگر، خود را جلوي يكي از تانك‌ها انداخت، تا تانك از روي جسدش بگذرد و شهيد و قرباني راه عقيده‌اش گردد. يكي از خدمة تانك، بيرون آمد و او را از جلوي تانك كنار كشيد، در حالي كه مي‌گفت:

«ما هم مثل شما مظلوم هستيم».

رسيدن به كربلا

موجي كه از نجف برخاست، به كربلا رسيد.

مقاومت، رشادت، حماسه و هشياري زائران اربعين، به ثمر رسيد. مردم زائر، علي‌رغم همة فشارها، تهديدها، ممانعت‌ها و سركوبي‌ها، به «كربلا» رسيدند. ديدار مرقد حسين (عليه السلام) ، مرهمي بر زخم دل‌ها و تسكيني بر گام‌هاي آزرده و پاي پرآبله و پيكر كتك‌خوردة آنان بود.

رنج سفر، با زيارت كربلا، راحتي يافت. ابتدا، به حرم حضرت‌ابوالفضل7 رفتند تا مراتب وفاداري خويش به درس‌هاي عاشورا را، به آن آموزگار وفا و رادمردي ابراز كنند. از حرم عباس بن علي (عليه السلام) ، به حرم سيدالشهداء مشرف شدند. در اين مسير، لباس خونين يك شهيد را نيز، همراه پلاكاردهايي كه بر آنها، جملة «نجف، چهار شهيد تقديم كرد» به چشم مي‌خورد، حمل مي‌كردند. در مدخل صحن حرم ابوالفضل7 و امام‌حسين (عليه السلام) با مأموران برخورد و درگيري پيدا كردند.

زائران، وارد حرم حسيني شدند. پس از ورود، مأموران همة درها را بستند و فقط يك در باز بود كه مأموران براي بستنِ آن هم تلاش مي‌كردند تا زائران را در محاصره قرار داده و افراد موردنظر را دستگير كنند. زائرين علي‌رغم شدت عمل مأموران، از آن يك در بيرون آمدند. صحنة برخورد، به مناطق اطراف حرم كشيده شد. درحالي كه صداي «يا حسين، يا حسين» زائران، در خيابان‌ها و ميدان‌ها طنين‌افكن بود، از سيدالشهدا ياري مي‌طلبيدند تا از ظلم يزيديان مهاجم خلاص شوند.


267


هزاران نفر دستگير شدند. عناصر اصلي و محرّكين عمدة اين تظاهرات حماسي را مورد شكنجه قرار دادند. هفت نفر از اين چهره‌هاي مبارز، زير شكنجه به شهادت رسيدند كه اين شهدا، به‌طور عمده از كساني بودند كه همواره در مراسم عزاداري سيدالشهدا و برپايي مجالس مذهبي و سوگواري براي خاندان عصمت و طهارت، فعّالانه شركت و حضور و نقش داشتند. 16 نفر ديگر نيز به حبس ابد محكوم شدند.

ترسيمي از مسير حركت پيادة زائران اربعين، از نجف تا كربلا، سال 1397هـ


268


هر حركتي، خواه‌ناخواه، دير يا زود، تأثير خود را بر افكار و اراده‌ها و آگاهي‌هاي مردم مي‌گذارد. اخبار آن برخوردها وقتي به درون زندان‌هاي عراق رسيد، زندانيان نيز، همصدا با انقلابيون بيرون، به شعارها و موضع‌گيري‌هاي ضدّ دولت پرداختند و حتي در مواردي، زندانيان با هرچه كه در اختيار داشتند، به مأموران حمله كردند.

گرچه مراسم زيارت پيادة كربلا، و حركت پرشور و پرشكوه زائران، در آن سال از طرف حكومت بعث عراق، به شدت سركوب شد، ولي تأثيرات خود را در بيداري مردم و بسيج و تشكّل آنان بر ضدّ رژيم و افشاي ماهيت خبيث حاكمانِ بغداد نشان داد و نقطة عطفي در مبارزات مردم مسلمان عراق گرديد.(1)

* * *

در سال‌هاي اخير نيز، حكومت بعث عراق، در سال 1370ش براي درهم كوبيدن حركت انقلابي شيعيان با انواع سلاح‌ها مردم را در نجف و كربلا به خاك و خون كشيد و با توپخانه، گنبد و بارگاه حسيني را مورد هجوم قرار داد. اين جنايت‌هاي بي‌نظير، سبب شد كه رهبر معظم انقلاب، حضرت آية الله خامنه‌اي اعلام عزاي عمومي كرد و اطلاعيه‌اي صادر نمود و حملة وحشيانه به عتبات را محكوم كرد و آن را بازآفريني اندوه‌هاي عاشورا خواند.

شرح آن درگيري‌ها و اهانت‌ها در اينجا نمي‌گنجد.(2)

كاظمين، جلوة مظلوميت

امام‌رضا (عليه السلام) فرمود:

هركس قبر پدرم را در بغداد زيارت كند، مثل كسي است كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) و قبر اميرمؤمنان (عليه السلام) را زيارت كرده است.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. عمدة وقايع مربوط به حادثة اربعين، از كتاب "انتفاضة صفر" از: رعد الموسوي نقل شده است.

2. ر.ك: "مروري اجمالي بر تاريخ سياسي كربلا"، سازمان تبليغات اسلامي، "سيماي كربلا" محمد صحّتي و "فرهنگ عاشورا" از نويسنده، مدخلِ "تخريب قبر امام‌حسين (عليه السلام) ".

3. من زار قبر ابي ببغداد كان كمن زار رسول‌الله9 و قبر اميرالمؤمنين (عليه السلام) (بحارالانوار، ج 99، ص 4).


269


سرزمين عراق، غير از سيدالشهدا (عليه السلام) و شهيدان كربلا، چهار گوهر جهانتاب ديگر را در دل خود دارد كه آسمان آن ديار را روشن ساخته‌اند:

ـ عبد صالح خدا، زنداني بغداد، موسي بن جعفر (عليهما السلام)

ـ جوان‌ترين امام شهيد، جوادالائمه، حضرت امام‌محمد‌تقي (عليه السلام)

ـ امام مظلوم، حضرت هادي، علي‌النقي (عليه السلام)

ـ پدر بزرگوار امام‌زمان، حضرت امام‌حسن‌عسكري (عليه السلام)

دو گوهر نخست، در «كاظمين» به خاك آرميده‌اند و دو خورشيد ديگر در «سامرّا».

آنكه به زيارت عتبات عاليات در عراق مي‌رود، بي‌شك به آستان بوسي اين چهار امام در كاظمين و سامرا مشرّف مي‌شود. از اين‌رو در اين بخش، نگاهي به اين شهر مقدس داريم و عرض ادب به پيشگاه آنان كه شرافت بخش اين تربت پاك گشته‌اند.

آنانكه پاره‌هاي تن پيامبرند، و هركدام، با ستم جائران در گوشه‌اي از خاك، پراكنده گشته‌اند. آنچه در كاظمين، كهرباي جان زائر است، مرقد دو امام بزرگوار، امام‌موسي بن جعفر و امام‌جواد (عليهما السلام) است.

نه آثار باستاني اين شهر، نه سابقة ديرين اين ديار كه به پيش از ميلاد مسيح مي‌رسد، و نه به خاطر آنكه روزي به نام «مقابر قريش» شهرت داشته است، و نه به خاطر آنكه اين گورستان قريش را پس از بناي بغداد در سال 164هجري به دست منصور دوانيقي در غرب اين پايتخت عباسي بنا كردند و نام قديمش «شونيزيّه» بوده است.

هرچند امروز هم، هركس در گوشه و كنار اين ديار بچرخد، به بقاياي بناهاي باستاني بر مي‌خورد كه از روزگاران كهن مانده است و شكوهي تأمّل برانگيز دارد؛ ليكن پرچاذبه‌ترين اثر ماندگار اين ديار، مرقد منوّر فرزندان فاطمه، دو امام معصوم از نسل رسول خداست كه چون نگيني مكرّر، زينت‌بخش اين شهر است.

از آن پس كه امام‌كاظم (عليه السلام) در 25 رجب 183هجري در 55 سالگي در تربت پاكش آرميد، سپس امام‌جواد7 در آخر ذي‌قعده 220هجري در اين شهر مدفون گرديد، اين شهر به‌تدريج به «كاظمين» شهرت يافت. اين دو نور، هر دو جلوه‌اي از يك


270


حقيقت ناب بودند. بدين سبب اين حرم شريف را، حرم كاظمين و حرم جوادين هم گفته‌اند، چه اينكه امام‌كاظم، همان امام‌جواد است و هر دو، هم كاظمند و هم جواد. هر دو «باب الحوائج»اند و برآورندة نيازهاي سائلان و متوسلان.

زيارت مرقد امام‌كاظم (عليه السلام) در روايات، همپاي زيارت پيامبر و اميرمؤمنان و سيدالشهدا (عليه السلام) به حساب آمده است. در دوران‌هايي هم همچون كربلا، مورد سختگيري سلطه‌هاي جور بوده و زيارت قبر اين دو امام، آسان و بي‌خطر نبوده است.

از امام‌رضا (عليه السلام) مي‌پرسند: پاداش كسي كه قبر پدرت را زيارت كند چيست؟ پاسخ مي‌دهد: بهشت! پس آن را زيارت كن.(1)

در روزگاري كه ديواري بر مقابر قريش احاطه داشته و قبر امام به آساني در دسترس نبوده و مخالفان اهل‌بيت هم سيطره داشته‌اند، امامان به لحاظ تقيه، دستور مي‌دادند كه از پشت ديوار، زيارت كنند. حسين بن يسار واسطي كه فضيلت زيارت امام‌كاظم را از امام‌رضا مي‌شنود كه همتاي زيارت حضرت رسول است، مي‌پرسد: «اگر بيم داشتم و نتوانستم وارد آنجا شوم؟»

حضرت فرمود: «از پشت ديوار سلام بده».(2)

به مرور زمان، قبه و بارگاهي بر مزار اين دو امام بنا شد. در سال 336هـ به دستور معزالدوله، حرم كاظمين تجديد بنا گرديد، با ساختماني نو و ضريح و دو گنبد كه بر روي قبر ساختند و ديواري پيرامون آن.

سابقة تاريخي كاظمين، نشان از خراب شدن‌هاي مكرر دارد. چه با سيل‌هاي متعدد و طغيان آب و چه با هجوم فتنه‌گران به اين شهر و قتل و غارت و تخريب. اما هر بار، باز هم مرمت و آبادان مي‌شد و اين منطقه مسكون مي‌گشت.

در قرن پنجم، در اواخر حكومت آل‌بويه، حرم شكوه و موقعيت و آراستگي بيشتري يافت و مرقد كاظمين، جاذبه‌هاي معنوي فراوان براي زيارت و سكونت در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 99، ص 2.

2. همان، ص 4 و5.


271


اطراف اين حريم نوراني پيدا كرد.

اينك، حرم كاظمين، با دو گنبد طلايي و چهار گلدستة زرّين، ضريحي زيبا و مقدس را در بر گرفته است كه درون آن، دو قبر مقدس از دو امام پاك و معصوم است، همچون صندوقي كه دو گوهر نفيس را در خود نهان دارد. آميختگي هنر و دين و تلاقي ذوق هنري و احساس معنوي و عشق به اهل‌بيت را كه در هنر مسلمانان تجلي يافته است، در مجموعة حرم كاظمين مي‌توان ديد.

روزي كه به دستور هارون‌الرشيد، امام‌كاظم (عليه السلام) به دست سندي بن شاهك با خرماي زهرآلود، در زندان مسموم و شهيد شد و آنگاه، پيكرش را روي «جسر بغداد» نهادند، سپس شكوهمندانه تشييع شد و در غرب بغداد، در مقابر قريش به خاك سپرده شد، تصور نمي‌رفت اين مدفن پاك، روزي مزار عاشقان گردد.

كاظمين، از ديرباز مورد توجه خاص پيروان حق بوده است و شخصيت‌ها و عالمان فرزانه در آن زيسته و درگذشته و به خاك سپرده شده‌اند. فقها و علماي بزرگي هم در آنجا تلاش علمي داشته و حوزة علميه برپا داشته‌اند و در مبارزات عظيم بر ضدّ دشمنان اسلام و مهاجمان به وطن اسلامي، قامت مردي افراشته‌اند.

از مدفونين در آستانة كاظمين مي‌توان ياد كرد:

ـ «ابن قولويه قمي» (متوفاي 368هـ ) كه پيش پاي امام‌كاظم (عليه السلام) مدفون است.

ـ «شيخ مفيد) (متوفاي 413 هـ )، استاد سيدرضي و سيدمرتضي.

ـ «خواجه نصير طوسي» (متوفاي 672 هـ )، در سردابي در حرم موسي بن جعفر (عليه السلام) به خاك سپرده شد.(1) و اين، بنا به وصيت خودش بود كه در حرم كاظمين دفن شود.(2)

ـ «فرهاد ميرزا» (متوفاي 1305 هـ ) مؤلف قمقام زخّار.

و... بسياري ديگر از چهره‌هاي باايمان و نيكان و صالحان.

در اين مختصر، نه مجالي براي پرداختن به شخصيت والاي حضرت‌كاظم (عليه السلام) و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. براي اطلاع بيشتر از علما و شخصيت‌هاي مدفون در "مقابر قريش" در كاظمين، مراجعه كنيد به "موسوعة العتبات المقدسه"، جعفر الخليلي، ج 10.

2. آرامگاه‌هاي خاندان پاك پيامبر، عبدالرزاق كمونه، ص 322.


272


امام‌جواد7 است، نه با حجم محدود و مختصر اين نوشته تناسب دارد.

اما براي كسي كه به ديدار اين حرم مي‌رود، دلي شكسته و جاني شيفته و قلبي عارف لازم است، تا زيارتش همراه با معرفت و بصيرت باشد. از اين‌رو، مرثية اين خورشيد خفته بر خاك و زنداني بغداد را مي‌آوريم.

و چه مي‌توان كرد؟ سرماية ما همين دل‌هاي سوخته و اشك‌هاي ريزان است. اينك، سوگنامة «كاظم آل‌محمد»:

ديده‌ها، «عبد صالح» خدا را مي‌جويد، دل‌ها، عشق پاكان را مي‌پرورد و چشم و دل، سراغ تو را مي‌گيرد، كه تو، تجسم عبوديت و تبلور صلاح و طهارتي.

تو، قرباني استقامت و پيشواي راست قامتي.

تو، امام مظلوم و مسموم، زجرديدة زنداني جفايي،

اي امام!... اي رداپوش محنت در راه خدا، اي جرعه‌نوش جام بلا، اي به عشق مولا مبتلا، اي كاظمينِ تو، قبلة اهل ولا!...

اي حجت حق، اي كعبة عشق، اي منزلگه شوق!

تا «حق» را از زندان اتهام بيرون آوري، زنداني طاغوتيان شدي،

تا ذهن تيرة تاريخ را روشن كني، به زندان‌هاي تاريك، تن دادي و آغوش گشودي،

تا عزت امامت را تثبيت كني، ظلمت محبس ستم را تحمل كردي،

تا شرف دين و آبروي «علي» را حفظ كني، همدم سلسلة سنگين و حلقه‌هاي زنجير شدي.

تا غرور فرعونيِ «هارون» را در هم شكني، موسي‌وار، از نيل بلا گذشتي،

اي زنداني بغداد!... اي شب‌زنده‌دار عابد، اي شير بسته به زنجير!

خلفاي عباسي مي‌پنداشتند كه با بند زدن به پاي حق‌پوي تو، مي‌توانند راهت را ببندند و با افكندن كُند و زنجير بر دست و گردنت، قامت افراشته‌ات را به ذلت كشند، و با محبوس ساختنت، محبت تو را از دل حق‌پرستان بيرون كنند. اما غافل از آنكه نور را نمي‌توان پوشاند و عطر حقيقت را نمي‌توان پنهان كرد.


273


تو رفتي، اما راه تو، در گام‌هاي زندانيان مبارز، ادامه يافت، ناله‌هاي دردمندانه‌ات، در فرياد خشمگين امت‌هاي انقلابي انعكاس داشت،

عزت تو، الهام‌بخش ستمديدگان شد، عشق تو، هر دل را خانة خود كرد، نام تو، تاريخ حماسه‌هاي مقاومت را زينت بخشيد، شهادت مظلومانه‌ات، رسواگر سلطة شكنجه و شلاق گشت، و جاي كبود تازيانه‌ها بر پيكر نحيف تو، خطوط روشني از سيه‌روزي حكام جور را ترسيم كرد.

اي كاظم آل‌محمد! اي مهار حكمت و حلم، بر دهان كف‌آلود خشونت و خشم!

غضب، از حلم تو خشمگين مي‌شد، و صبر از صبر تو بي‌طاقت مي‌گشت. حكومت ستم، از نستوهي تو، به ستوه مي‌آمد، و مقاومت جائران، از مقاومت تو درهم مي‌شكست، و زندانبانان، اسير صفا و عبوديت تو مي‌شدند، و محبس به محبس، شب‌زنده‌داري تو را جابه‌جا مي‌كردند، زندان به زندان، ايمان و ذكر و تهجد تو را به بند مي‌كشيدند، پاي اراده‌ات را به حلقه‌هاي كين و حسد مي‌آزردند،

تن رنجورت را در ژرفاي تاريك مطامير، محبوس و معذّب مي‌كردند، و جنازة مطهرت را مظلومانه و غريبانه، تشييع مي‌نمودند...(1)

شگفتا...! كه دوش تشييع كنندگان، آن كوه سكينه و وقار را چگونه تاب آورد؟ و «جسر بغداد»، چگونه آن پيكر را كه به عظمت عرش بود، تحمل كرد؟

سلام بر تو، كه وارث نيكان و آبروبخش نياكاني!

سلام بر تو، كه نيازمندان را باب‌الحوائجي،

سلام بر نام معطّر و زيبايت، كه الهام‌بخش صبوري و شكيبايي است، سلام بر سجاده‌اي كه از اشك هايت خيس مي‌شد، و بر زميني كه پيشاني و صورت بر آن مي‌نهادي، و بر آن دست‌ها، كه به درگاه خدا مي‌گشودي،

سلام بر گوهرهاي غلطاني كه از آسمان چشمانت بر گونة نوراني‌ات مي‌چكيد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. "..المضطهد بالظّلم، والمقبور بالجور، والمعذّب في قعر السّجون وظُلَم المطامير، ذي السّاق المرضوض بحلَقِ القيود، والجنازة المنادي عليها بِذُلّ الاستخفاف..." (زيارت امام‌كاظم×، مفاتيح الجنان).


274


سلام بر كُند و زنجيري كه از بوسه بر دست و پايت، قداست يافت، سلام بر مرقد نور افشانت، كه آسمان تيرة عراق را روشن ساخته است، سلام بر تو، و بر پدران، و فرزندانت، و بر شيفتگان و پيروانت،

سلام بر تو كه ماية افتخار اسلامي، و شيعه، به وجود تو مي‌بالد، و ايران، همراه عشق تو، پيكر فرزندان بسياري از نسل تو را در آغوش كشيده است.

خراسان، راضي است كه «رضا»ي تو را دارد،

شيراز، حمد مي‌كند كه «احمد» تو در آنجاست،

قم، «عاصمة» تشيع و فقاهت، «معصومة» تو را دربر دارد،

و شهرها و روستاهاي بسيار، نوادگان تو را، چونان گنجي در سينه‌هاي خود به امانت نگه مي‌دارد، و هركدام، منبع بركت‌هاي فراوان!

حتي «حوزه علميه»، درخت پرثمري است كه در بوستان حرم دخترت روييده و شكوفه‌اي است كه بر شاخة «حرم اهل‌بيت»، شكفته است. و... انقلاب اسلامي ايران، عطيه‌اي الهي، به‌دست پيشوا و امامي «موسوي» نسب بود، كه خون‌ «اهل‌بيت» را در رگ‌ها و محبت «عترت» را در دل داشت.

سلام بر آن امام‌معصوم و مظلوم، درود بر اين امام رهبر راحل.

اما نگاهي هم به سخاوت پرپر، حضرت‌جواد7 كه در كنار جدش آرميده است.

در اينجا نيز، هدف شناساندن چهره و شخصيت «جوادالائمه» نيست.

امام‌محمدتقي، حضرت جواد7، پيشوايي كه بيست و پنج بهار را روياند و شكوفاند و خود، فروزان‌تر از خورشيد، تابيد و درخشيد و خورشيد را به خجلت واداشت.

آنكه سخاوت باران را داشت، و كرامت دريا را و زلالي آب را. آنكه «جود»، قطره‌اي بود، در پيشاني بلندش، و «علم»، غنچه‌اي بود از گلستان وجودش، و «حلم»، گوهري بود، از گنجينة فضايلش.

«جواد» بود، «تقي» بود، «منتجب» و «مرتضي» بود، فرزند «رضا» بود، راضي به قضا بود. علمش گسترده چون دريا بود. مأمون عباسي با همة دشمني‌اش با او، چاره‌اي جز


275


اعتراف به فضيلت «ابن‌الرضا» نداشت، تا آنجا كه دخترش را به همسري امام درآورد.

شخصيت حسد برانگيز امام‌جواد7 چنان بود كه دستگاه خلافت، از حضور آن حضرت در مدينه، بيمناك بود و از به هم پيوستن قطراتِ ولايتِ‌ هواداران مي‌ترسيد كه رودي عظيم و دريايي موج‌خيز پديد آيد. اين بود كه امام را از مدينه به بغداد احضار كرد. ام‌ّالفضل، دختر مأمون كه همسر او بود، همراهش به بغداد آمد.

خورشيد حيات امام در بغداد غروب كرد، در بيست و پنج سالگي، آن هم با دسيسة خليفه و هم‌دستي امّ‌الفضل.

آه... كه اين زهر، چه جگرهايي را از آل‌رسول دريده و سوخته است.

از امام‌مجتبي (عليه السلام) گرفته، تا حضرت كاظم و امام‌رضا و اينك حضرت‌جواد، جوان‌ترين امام شهيد، كه در اتاقي دربسته، چشم انتظار جرعه‌اي آب، با جگر سوخته و مسموم، به شهادت مي‌رسد. و اين، زماني است كه از احضار امام به بغداد، به فرمان «معتصم عباسي» هنوز يك سال نگذشته است، و چه بي‌وفاست اين دنيا!

از روزي كه در هفت‌سالگي داغ پدر ديد و به سوگ «ثامن‌الائمه» نشست، تا روزي كه غريبانه جان سپرد، حدود 19 سال گذشت. سال‌هايي پرآشوب و خفقان بار.

ولي شخصيت پرفروغ امام از همان خردسالي كه به امامت رسيد، چنان جاذبه داشت كه زبانزد خاص و عام شد. ره‌گشاي معضلات فكري، فقهي و اعتقادي امت بود و دشوارترين سؤال‌ها را بي‌درنگ پاسخ مي‌داد و چرا نه؟ كه علمش الهي بود و وصل به دريا.

سرانجام، اين حجت الهي در سال 220هجري به شهادت رسيد و در همان مقابر قريش، پشت قبر مطهر جدش امام‌موسي‌كاظم (عليه السلام) به خاك آرميد.

اكنون، حرم كاظمين، با دو گنبد خورشيدگون، دو شاهد تابان بر دو آفتاب درخشاني است كه در اين گوشه از خاك عراق مدفونند.

و كدام دل است كه به شوق زيارت اين دو حرم نتپد؟ و كدام ديده است كه بر مظلوميت اين شهيد جوان نگريد؟


276


سلام بر او، كه جواد امامان و امام جوادان است، و سخاوتي پرپر است در عنفوان جواني!...

سامرّا، حرم دو خورشيد

شهري است، ميان بغداد و تكريت در شرق دجله.

نام اصلي آن «سُرَّ مَنْ رأي» بوده است. بحث تاريخي و جغرافيايي نمي‌كنيم. اينجا هم مثل كاظمين، در پي سرنهادن بر آستان دو امام معصومي هستيم كه با جور خلفا شهيد و مظلومانه در خانة خويش به خاك سپرده شدند.

عصر زندگي امام‌هادي و امام‌عسكري (عليهما السلام) ، از دوران‌هاي سخت براي اهل‌بيت بود. خلفاي عباسي براي نظارت و كنترل هرچه بيشتر نسبت به ارتباطات ائمه با هوادارانشان، آنان را در شهر نظاميِ سامرا نگه داشته بودند. «عسكر» و «مُعَسكر»، نام شاخص اين منطقة نظامي بود و بدين‌جهت بود كه امام يازدهم به حضرت عسكري لقب يافت.

در روزگار توسعة دامنة نيروهاي نظامي عباسيان، سامرا به‌عنوان لشكرگاه آنان انتخاب شد. شهري كه سه سال طول كشيد تا آماده گردد. آنگاه معتصم بغداد را رها كرد و ساكن سامرا شد و سپاه 250 هزارنفري خويش را هم آنجا اسكان داد.

اينگونه بود كه سامرا پايتخت هشت خليفة عباسي گشت، از معتصم (سال 218) تا معتمد (سال 279) كه آخرين خليفة عباسي بود كه سامرا را پايتخت قرار داد.

امام‌هادي (عليه السلام) ، بيست سال از عمر خويش را اجباراً در سامرا گذراند و سرانجام در 41 سالگي، به دستور متوكل عباسي به شهادت رسيد (سال 254هجري) و در همان منزل مسكوني خويش مدفون گشت.

امام‌حسن‌عسكري نيز كه همراه پدر در اين شهر به سر مي‌برد، در سنّ 28سالگي در سال 260هجري به‌دست معتمد عباسي به شهادت رسيد. او نيز در همان خانه، كنار قبر پدرش به خاك سپرده شد. به اين دو امام، «عسكريين» هم مي‌گويند.

امام‌زمان (عليه السلام) نيز در همين شهر و در همين خانه به‌دنيا آمد و آغاز غيبت او هم از


277


همين خانه بود.

خانة وسيع اين دو امام، ديواري داشت و پنجره‌اي به بيرون، و خادمي كه به آنجا رسيدگي مي‌كرد. زائران قبر مطهر اين دو امام، اغلب از پشت پنجره آن دو مزار را زيارت مي‌كردند و با مشقت‌ها و ناامني‌هايي مواجه بودند.

در سال‌ها و قرن‌هاي بعد، بارها مرقد اين دو امام، تعمير شد و عمارت‌هايي در آن منطقه ساختند تا به وضع امروزي رسيد كه حرمي باشكوه، گنبد طلايي بزرگ و صحن‌هايي باصفا نشان از عشق‌هاي پاك و معنوي شيفتگان هنرمند مي‌دهد كه در اينگونه بناهاي مذهبي خود را به ظهور مي‌رساند.

آستان مقدس عسكريين نيز همچون بسياري از حرم‌هاي مطهر در طول تاريخ از آتش كينه‌ها و شعلة فتنه‌ها مصون نبوده است، اما بارها با كمك و همت توانگراني نيك‌دل و شيفتگاني مخلص، تعمير و مرمت شده است.

اگر امروز، حرمي مصفّا، رواق‌هايي دلگشا و آيينه‌كاري شده و گنبد بزرگ طلايي و صحن‌هاي وسيع و گلدسته‌هايي شكوهمند را شاهديم، همه به سرانگشتِ معجزه‌آساي عشق‌هاي پاك علاقمندان فراهم آمده است. و اين شعلة مقدس و ديرپاي، هرگز از كانون دل‌ها رو به خاموشي و سردي نگذاشته و نخواهد گذاشت.(1)

روزگاري در سامرا، وضعيت نابساماني حاكم بوده است، هم از جهت معيشت مردم و وضع اقتصادي، هم از لحاظ فرهنگي و رفتاري. اغلب مردمانش اهل‌سنت بوده‌اند. شيعيان اهل‌بيت عصمت و زوار گرانقدر اين قبور مطهر، چندان امنيت نداشتند.

اما در قرن اخير، با هجرت «ميرزاي شيرازي» از نجف به سامرا و تشكيل جلسات بحث و تدريس، اين شهر طراوت و نشاط بيشتري يافت و «حوزة علمية سامرا» در شمار عظيم‌ترين مراكز علمي شيعه درآمد و مركزيتي براي فقه و علماي ديني گشت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اهانتي كه در سال 1384 شمسي به ساحت نوراني اين دو امام شد و توسط دشمنان كوردل اهل‌بيت، حرم باصفاي عسكريين: با مواد منفجره تخريب شد، بي‌سابقه بود و اين در دوران اشغال كشور عراق توسط آمريكا و پس از سرنگوني صدام بعثي صورت گرفت.


278


ميرزاي شيرازي با فتواي تاريخي تحريم تنباكو، بار ديگر نفوذ معنوي علماي شيعه را از قلب سامرا به جهانيان اعلام كرد. بزرگاني همچون: سيد حسن صدر، سيد محسن امين، سيد شرف‌الدين، كاشف الغطاء، محمدجواد بلاغي، شيخ آقابزرگ تهراني، مرحوم مظفّر، همه از تربيت يافتگانِ مكتب علمي حوزة سامرا بودند و توانستند شكوه و افتخارات شيعه را پاسدار باشند.

به‌وجود آمدن كتابخانه‌هاي متعدد و حوزه‌هاي درسي پربار و محافل علمي و ادبي و شعري در سامرا، همه مديون مجاهدات ميرزاي بزرگ و علماي برجستة شيعه است.

اينك حرم امام‌هادي و امام‌عسكري در قلب سامرا، چون نگيني مي‌درخشد و دل‌هاي عاشقان را جذب مي‌كند. حرمي كه پيكر پاك دو حجت خدا را در دل دارد، نيز قبر «حكيمه»، دختر امام‌جواد7 و عمة امام‌حسن‌عسكري را كه هنگام ولادت امام‌زمان در آن خانه ماند و شاهد قدرت‌نمايي پروردگار شد. نيز قبر «نرجس»، مادر امام‌زمان، كه پشت مرقد امام‌حسن‌عسكري (عليه السلام) قرار دارد. مزار «سمانه» مادر امام‌هادي و «سوسن» مادر امام‌حسن‌عسكري نيز در همين حرم شريف است. به‌علاوه بسياري از بزرگان و فرزانگان هم در آستانة اين دو امام بزرگوار مدفونند.

در شهر سامرا، سرداب مقدسي است كه زيارتگاه شيعيان است.

زائران سامرا، بوي يار را از اين ديار استشمام مي‌كنند و معتقدند كه آخرين محلي كه امام‌زمان (عليه السلام) از آنجا پنهان شده است، همان سردابي است كه در خانة امام‌عسكري بوده است.

پيش از شروع «غيبت صغري» نيز، آخرين باري كه جمعي از پيروان، آن حضرت را ديدند، در همان خانه و همان سرداب بود تا اين ملاقات، از چشم نامحرم عباسيان دور و پنهان باشد.

امروز هم در سامرا دري وجود دارد به نام «باب الغيبه» يا «غيبةالمهدي» كه از دوران خلفاي عباسي مانده است و نقش و نگاري برجسته و خطوطي زيبا بر آن نقش بسته است. پلّكاني كه راه ورود و خروج سرداب است، به يك غرفة شش ضلعي منتهي مي‌شود و داراي بيست پله است. در انتهاي غرفة مستطيل شكلي، در چوبي يادشده قرار


279


دارد و در پشت اين در، اتاق كوچكي است كه طول آن يك متر و 80 سانتي‌متر و عرض آن 5/1 متر است و به‌عنوان محلّ غيبت امام‌زمان مشهور است. در گوشه‌اي از همين اتاق نيز چاهي معروف به چاه غيبت قرار دارد.(1)

اين داستان و باور، ريشه در همان ماجراي تاريخي دارد كه پس از شهادت امام‌حسن‌عسكري (عليه السلام) و نماز خواندن حضرت‌مهدي (عليه السلام) بر پيكر پدر بزرگوار، مأموران خليفه، خانه را محاصره كردند و همه‌جا را گشتند و اتاق به اتاق را تفتيش كردند، تا از آن فرزندِ ماه‌رخسار و خورشيدصفت، اثري بيابند. هرچه بيشتر گشتند، كمتر اثر و نشاني يافتند.(2)

و از همانجا بود كه غيبت حضرت آغاز شد و آن خورشيد ولايت در پس پردة غيبت قرار گرفت و چشم‌ها در انتظار رؤيتش ماند.

سرداب مطهر كه در مجموعة نوراني حرم سامرّا قرار دارد، جاي متبرّكي است و مستحب است امام‌زمان را در آنجا زيارت كنند. زيارتنامة حضرت در آن محل، در كتب دعا آمده است.(3)

راستي... كجاست آن ذخيرة الهي و اميد انسان‌ها؟

سلام بر آن نور پنهان و خورشيد فروزان.

سلام بر او، آنگاه كه به نماز مي‌ايستد، به ركوع مي‌رود، سر به سجده مي‌نهد، دست به قنوت بر مي‌آورد.

آنگاه كه مي‌نشيند... و آنگاه كه بر مي‌خيزد!... سلام بر مهدي (عليه السلام) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجلة "ميراث جاويدان" شمارة 5، سال دوم (بهار 73).

2. بحارالانوار، ج 50، ص 329.

3. همان، ج 99، ص 83.


280


دارد و در پشت اين در، اتاق كوچكي است كه طول آن يك متر و 80 سانتي‌متر و عرض آن 5/1 متر است و به‌عنوان محلّ غيبت امام‌زمان مشهور است. در گوشه‌اي از همين اتاق نيز چاهي معروف به چاه غيبت قرار دارد.(1)

اين داستان و باور، ريشه در همان ماجراي تاريخي دارد كه پس از شهادت امام‌حسن‌عسكري (عليه السلام) و نماز خواندن حضرت‌مهدي (عليه السلام) بر پيكر پدر بزرگوار، مأموران خليفه، خانه را محاصره كردند و همه‌جا را گشتند و اتاق به اتاق را تفتيش كردند، تا از آن فرزندِ ماه‌رخسار و خورشيدصفت، اثري بيابند. هرچه بيشتر گشتند، كمتر اثر و نشاني يافتند.(2)

و از همانجا بود كه غيبت حضرت آغاز شد و آن خورشيد ولايت در پس پردة غيبت قرار گرفت و چشم‌ها در انتظار رؤيتش ماند.

سرداب مطهر كه در مجموعة نوراني حرم سامرّا قرار دارد، جاي متبرّكي است و مستحب است امام‌زمان را در آنجا زيارت كنند. زيارتنامة حضرت در آن محل، در كتب دعا آمده است.(3)

راستي... كجاست آن ذخيرة الهي و اميد انسان‌ها؟

سلام بر آن نور پنهان و خورشيد فروزان.

سلام بر او، آنگاه كه به نماز مي‌ايستد، به ركوع مي‌رود، سر به سجده مي‌نهد، دست به قنوت بر مي‌آورد.

آنگاه كه مي‌نشيند... و آنگاه كه بر مي‌خيزد!... سلام بر مهدي (عليه السلام) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجلة «ميراث جاويدان» شمارة 5، سال دوم (بهار 73).

2. بحارالانوار، ج 50، ص 329.

3. همان، ج 99، ص 83.



| شناسه مطلب: 76770