بخش 12

6 ـ تحلیل محتوایی زیارتنامه‌ها ادب کلام، در محضر امام محتوای زیارتنامه‌ها 1. زیارتنامه و اعلام مواضع 2. سلام‌ها و لعن‌ها 3. ولایت و برائت


281


تحليل محتوايي زيارتنامه‌ها


283


ادب كلام، در محضر امام

سخن گفتن «زائر» در حضور معصوم (عليه السلام) ، ويژگي ممتازي را مي‌طلبد. زيرا، نه

زائر به ديدار يك انسان عادي رفته است، و نه زيارت يك كار ساده و كم‌ارج و بي‌بهاست.

ديدار يك زائر، از مزار حجت خدا و زبان گشودن به تمجيد و ستايش و عرض حال و طرح سؤال، ادبي را مي‌طلبد كه اين ادب، هم در رفتار و سلوك زائر، هم در كلام و متن گفتارش بروز و جلوه يابد.

در مواجهه با امام معصوم و هنگام تشرف به زيارت مرقد پاك و نوراني ائمه اطهار و اولياي دين، چه بايد گفت؟ چه بايد خواست؟ چگونه بايد شروع كرد؟ با چه تعبيراتي بايد ستود؟ چگونه بايد آنان را واسطه و شفيع قرار داد؟ با عنوان كردن چه مطلبي بايد رابطة روحي برقرار كرد؟ با بيان چه فضيلتي بايد عشق و ارادت را نشان داد؟ چه كلامي بايد گفت كه شايستة مقام آنان باشد؟

متني كه به عنوان «زيارتنامه» از سوي امامان صادر شده است، راهگشاي كيفيت ارتباط و شيوة رعايت ادب كلام در برخورد با معصومين است. زيارت‌هاي «مأثور»، كه به عنوان يك «اثر» از ائمه نقل شده، راهنماي ماست كه امامان را چگونه مورد خطاب


284


قرار دهيم و چه نكاتي را عنوان كنيم و چگونه زيارت كنيم و چه بخواهيم.

گرچه ما مي‌توانيم در زيارت‌ها، به زبان خويش آنچه را مي‌توانيم در ثنا و ستايش حجج الهي بيان كنيم، اما هرگز به پاي بيان معصومين نمي‌رسد، زيرا آنان، امام شناس‌تر و به مقامات خويش، واقف‌تر از مايند و آنچه را كه آنان به پيروان خويش تعليم دهند كه در مزارهاي ائمه خوانده شود، عميق‌تر، صحيح‌تر، غني‌تر، زيباتر و متعالي‌تر است. همانگونه كه در نيايش الهي در «نماز»، متني كه بايد خواند، «سورة حمد» است كه كلام خدا بخشي از «قرآن» است و خدا را با كلام خودش، بهتر مي‌توان ستود و نيايش كرد، در گفتگو با ائمه نيز، كلامي را كه خود آنان القاء كرده و تعليم نموده‌اند شايسته‌تر است كه در حضورشان گفته و خوانده شود.

از اين‌رو، بجاست كه سيري در مضمون زيارتنامه‌ها داشته باشيم، تا بدانيم در اين متون مقدس و شريف، چه مطالب و معارفي مطرح است و چه نكاتي مورد توجه و عنايتِ ائمه بوده كه بنا به اهميتش، در زيارتنامه‌هاي تعليمي آنان انعكاس يافته است.

محتواي زيارتنامه‌ها

آنچه به عنوان متن «زيارت»، در دسترس ما و در كتب ادعيه و زيارت است، برخي كلام و انشا و آموزش ائمه است كه سند آنها در كتب حديث نقل شده و بعضي انشاي علماي بزرگ است.

در اين بحث، عنايت روي زيارت‌هاي مأثوره و منقوله از معصومين است. چرا كه كلامشان از فصاحت و بلاغت و جنبة ادبي بيشتري برخوردار است و مضامينش قابل مقايسه با كلامِ غيرمعصومين نيست.

راويان و پيروان ائمه، همانگونه كه به نقل سخنانشان در زمينة فقه و احكام و اخلاقيات و تفسير و عقايد، اهتمام مي‌ورزيدند، آنچه را هم كه به عنوان زيارت از امامان مي‌شنيدند، ثبت و نقل مي‌كردند و به دست ديگران مي‌رساندند. و اين، شيوه‌اي در حفظ «ميراث امامت» بود.

زيارتنامه‌ها، برخي لحن كلي و عام، نسبت به همة ائمه دارد و بعضي مخصوصِ


285


امامِ خاص يا مناسبت ويژه يا مكانِ‌ معيني است. از جمله زيارتنامه‌هاي معتبر و جامع، زيارتِ «امين‌الله» و زيارت «جامعة كبيره» است. علامة مجلسي» پس از نقل زيارت جامعة كبيره و توضيح برخي از فرازها و شرح لغاتش، مي‌نويسد:

«من در شرح اندكي از اين زيارت، كلام را گسترده ساختم ـ هرچند به‌خاطر پرهيز از طول دادن، حقّش را ادا نكردم ـ براي آن جهت بود كه متن اين زيارت، از همة زيارتنامه‌هاي ديگر، از نظر سند صحيح‌تر و از نظر مورد و كاربرد، عام‌تر و از نظر لفظ، فصيح‌تر و از نظر معني، بليغ‌تر و رساتر و از نظر شأن و ارزش، والاتر است و عدة زيادي از عالمان بزرگ دين، به شرحِ اين زيارت پرداخته و كتاب‌ها تأليف نموده‌اند...».(1)

براي درك مفاهيم متعالي و زيبايي كه در زيارتنامه‌ها مطرح شده است، نياز به كليد خاصّ آن، يعني «آشنايي به زبان عربي» لازم است. ترجمه‌ها، هرقدر هم كه زيبا باشد، نمي‌تواند بسياري از آن معاني بلند را برساند، و چه‌بسا در شرح يك جمله، بايد صفحاتي نوشت تا مفهوم جمله‌اي را به صورتي بليغ، نشان داد. و از همينجاست كه كتاب‌هايي در شرح بعضي از زيارتنامه‌ها، به‌خصوص «جامعة كبيره» نگاشته شده است.

آنچه در مضمون زيارتنامه‌ها آمده، بسيار گسترده است. اگر بخواهيم مجموعة آنها را به‌صورتي موضوعي و مدوّن ـ و البته جامع ـ استخراج كنيم، فهرستِ عظيمي از عنوان‌ها و مفاهيم در زمينه‌هاي گوناگون خواهد شد. محورهاي كلي اين مباحث را مي‌توان در چند عنوانِ‌ عام، تلخيص كرد. به قرار زير:

ـ مسائل اعتقادي، توحيد، نبوت، صفات خدا...

ـ شناخت ائمه، اوصاف و فضايلشان.

ـ تاريخ زندگي و عملكرد اولياي دين و مظلوميت‌هاي آنان.

ـ پيوندهاي «ولايتي» بين زائر و پيشوا، و همسويي در فكر و موضع و عمل و اقدام.

ـ افشاگري بر ضدّ ستمگران حاكم و جنايت‌هايشان در حق طرفداران «حق» و طالبان «عدل».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالأنوار (چاپ بيروت)، ج 99، ص 144.


286


ـ تولّي و تبرّي، شفاعت، توسل، دعا و... معارفي از اين دست.

ـ طرح آرمان‌هاي والا و خواسته‌هاي متعالي و نيازهاي برتر.

ـ و... برخي موضوعات ديگر، كه بهتر است آنها را با ارائه شواهد و نمونه‌هايي از متن زيارتنامه‌ها بررسي كنيم.

آنچه هنگام مطالعة اين متون، به‌وضوح به چشم مي‌خورد و به ذهن مي‌آيد، اين است كه امامان شيعه، با توجه و عنايت كامل، از اين طريق در صدد بيان «معارف اسلام» بوده‌اند و در قالب يك متن زيارتي، بسياري از آنچه را كه جزء عقايد صحيح اسلامي است، يا ارزش‌هاي والاي مكتبي يا فضايل برجستة ائمه دين به‌شمار مي‌رود، يا حقايق مسلّم تاريخي دربارة اهل‌بيت پيامبر و ماجراي زندگيشان در رابطه با حق است، و آنچه را كه جزء تكاليف شيعه و وظايف قلبي و زباني و عملي آنان نسبت به اولياي دين و حجت‌هاي خداست، بيان كرده‌اند.

به اين صورت، «زيارت»، يك مكتب تعليمي و تربيتي شيعه است كه زيارتنامه‌ها، به عنوان متن آموزشي و كتاب درسي، در اين «مكتب معنوي» مي‌تواند مورد دقت قرار گيرد.

البته ابعاد سياسي و اجتماعي هم در آنها وجود دارد كه به آنها اشاره خواهد شد. اين، با شناخت شرايط سياسي و جوّ حاكم بر عصر ائمه، آسان‌تر فهميده مي‌شود.

1. زيارتنامه و اعلام مواضع

تلاش و تحرك انسان‌ها وقتي از عقيده و بينشي نشأت گيرد و تابع اصول و ملاك‌هايي باشد، اين نشانة «موضع» داشتن انسان است.

آنكه در مسائل فكري و يا شيوه‌هاي برخورد عملي، به اصول و مبناهايي پايبند است و در راه حفظ آنها مي‌كوشد و حركات و سكنات خود را با آن مبنا و اصول، هماهنگ و منسجم مي‌كند، او انسانِ «موضع‌دار» است.

بر خلاف آنان كه در كارها و انديشه‌هايشان، از معيارهاي خاصي تبعيت نمي‌كنند و به چيزي پايبند نيستند و اصولي بر خط فكري يا جريان عملي آنان حاكم نيست،


287


انسان‌هاي موضع‌دار، دقيقاً برعكس آنان، سعي در منطبق ساختن افكار و اعمالشان با آن مباني و اصول دارند.

پيروي يك شخص از اصول پذيرفته شده‌اش را، داشتن موضع و حفظ موضع مي‌گوييم، با اين حساب، «موضع» را مي‌توان در چند قسمت به خاطر سپرد:

1ـ مواضع اعتقادي

2ـ مواضع اخلاقي

3ـ مواضع سياسي

داشتن موضع، در همة برخوردها و رابطه‌ها و برداشت‌ها تأثير و انعكاس خود را نشان مي‌دهد. رعايت آن موضع در عمل، «موضع‌گيري» به حساب مي‌آيد، گرچه موضع‌گيري، به‌طور عمده در مسائل سياسي و اجتماعي مطرح است، اما همچنان كه اشاره شد، در ميدان‌هاي «اعتقاد» و «اخلاق» هم كاربرد مؤثّري دارد و بايد داشته باشد.

بر پاية آنچه گفته شد، وقتي بنا باشد كه داشتن موضع در افكار و رفتار انسان تجلي بيابد، با دقت در اثر و عمل اشخاص مي‌توان به «مواضع» آنان دست يافت.

طرفداري‌ها، شعارها، رابطه‌ها، ديد و بازديدها، مصاحبه‌ها، موافقت و مخالفت‌ها، استقبال و بدرقه‌ها، پيام‌ها و نامه‌ها و تلگراف‌ها، تبريك‌ها و تسليت‌ها، تماس‌ها و حساسيت نشان دادن‌ها و... همه تا اندازه‌هاي كم و زياد، مي‌توانند بيانگر مواضع اشخاص باشند. از دقت در جهت و مضمون اين‌ها، مي‌توان خط فكري كسي را شناخت و جناح اجتماعي او را دريافت و به محتواي انديشه‌اش پي برد. به‌ويژه، اگر اين فرد يا اين افراد، كساني باشند كه در سخن‌ها و نوشته‌ها و برخوردهاي خود، دقت داشته و روي حساب، حرف بزنند و عمل كنند، به‌نحوي كه بتوان افكار و آثار و رفتارشان را «ملاك» و سند قرار داد.

در زيارتنامه‌ها، از آنجا كه كلام معصومين (عليهم السلام) و آموزش امامان شيعه است، مي‌توان ملاك‌يابي و «موضع‌شناسي» كرد و در مورد شيعه‌اي كه اين كلمات را در مزار، از روي عقيده بر زبان مي‌راند چنين حسابي گشود.

«اعلام مواضع»، هم به صورتِ سخن و هم به صورت عملي، قابل اجراست. گاهي


288


خودِ يك عمل، اعلام موضع است، گاهي نفس رفتن به جايي و شركت در جمعي و حضور در جلسه‌اي، گوياي مواضع انسان است، هرچند انسان، كلامي هم نگويد و اظهار نظري هم نكند. گاهي هم سخنان و آراء، گوياي مواضع انسان است.

در «زيارت»، چه‌بسا رفتن به سر مزار شهيدان و زيارت قبور اولياي دين و امامان معصوم، خود، بيانگر مواضع است. خواندن زيارتنامه‌ها (با محتواها و شعارهايي كه به آنها خواهيم پرداخت) نشاني ديگر بر آن است.

اعلام و بيان موضع، و نشان دادن آن در عمل، علاوه بر تأثيري كه روي خود شخص دارد و او را نيرومندتر و دليرتر مي‌كند و به ايمانش به مواضع فكري و عملي خود مي‌افزايد، به ديگران هم، خطّ و فكر و جهت مي‌دهد. چراغ راهنمايي است كه هنگام رسيدن به تقاطع راه‌ها و چهارسوي انديشه‌ها و گذرگاه‌ها و معرض ديدها و قضاوت‌ها، «خطّ» انسان را نشان مي‌دهد و ديگران را در مسير و جريان «حركت» و «جهت» خويش قرار مي‌دهد.

زائر، پوينده‌اي است كه در گذرگاه زمان و معبر تاريخ، با زيارتش، با حضورش و با زيارتنامه خواندنش نشان مي‌دهد كه در چه خطي است و به چه جريانِ‌حقي وابسته است، و با چه كساني و بر چه كساني است، طرفدار چيست و مخالف كيست؟

متن زيارتنامه‌ها، به‌صورت مؤكّد و فراوان، شامل اين «اعلام مواضع» و تصريح به راه و خطّ و رهبري و جناحي است كه زائر امام، در آن قرار دارد و در رابطه با همان «موضع» هم، به «زيارت» آمده است.

تصريح به قبول يك رهبري، اعلام نفي رهبري‌هاي ديگر است. خود را در خطّ رهبري ائمه دانستن و معرفي كردن، پاسخِ «لا» به همة داعيه‌داران و عَلَم افرازان و طاغوت‌ها و قدرت‌هاي ضدّخدايي و مخالف حق و قانون‌هاي متزلزل و سلطه‌هاي ضدّبشري و قانونگذارانِ يكسونگر كافر است.

به زيارتِ حجت خدا و امام معصوم و رهبران الهي رفتن، دربر دارندة همة اين اهداف و مواضع است. اين همان مسألة «تولّي» و «تبرّي» را مي‌رساند كه از شاخه‌هاي اساسي دين و از نشانه‌هاي بارزِ «دينداري» است و ضرورت پايبندي به آنها، نه به


289


صورت ظاهري و تنها در شكل، و نه فقط در حدّ «حبّ» و «بغض» قلبي و دروني، بلكه در متن عمل و رفتار و سلوك اجتماعي و برخوردهاي سياسي، از مسلّمات «خطّ مكتبي» يك مسلمان متعهد و «موضع‌دار» است.

پيگيري اين موضع و موضوع را در متن زيارتنامه‌ها، با توجه به برخي تعبيرات و شعارها و شعائر مي‌توان روشن‌تر انجام داد.

2. سلام‌ها و لعن‌ها

«سلام»، سكة رايج زيارت‌هاست.

معمول‌ترين و بيشترين تأكيدي كه در زيارتنامه‌ها به چشم مي‌خورد، «سلام» دادن به امام و پيامبر يا شخصيتي است كه زيارت مي‌شود.

سلام، شعار اسلام و نشان ويژة امت محمدي است و تحيت و درودي است كه خاصّ آيين توحيد مي‌باشد: «السّلام تحيّة لملتنا...».(1)

مسلمان، هنگام ورود به يك خانه، شعارش سلام است.(2)

و اگر كسي در خانه نبود، بايد بر خود سلام داد، كه اين سلام، درودي از سوي خداست «تحيةٌ من عِنْدِ الله».(3) و چون خداوند و فرشتگانش بر پيامبر، درود مي‌فرستند، مؤمنان هم موظّف و مأمورند كه بر آن حضرت صلوات و سلام بفرستند.(4)

آيات ديگر قرآن، سرشار از اين تحيت و درود است. سلام بر مؤمنان5، سلام بر بهشتيان( 6 )، سلام بر مؤمنان پاكي كه به بهشت مي‌روند و اجر صبرشان سلام الهي است( 7 )،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ميزان الحكمه، ج 4، ص 534، به نقل از بحارالأنوار، از امام‌صادق (عليه السلام) .

2. نور، آية 27.

3. همان، آية 61.

4. احزاب، آية 56.

5. انعام، آية 54.

6. اعراف، آية 46.

7. رعد، آية 24.


290


سلام بر بندگان برگزيدة خدا1 و نيز سلام بر نوح، سلام بر ابراهيم، سلام بر موسي و هارون، سلام بر الياسين، سلام بر مرسلين و ديگر سلام‌ها در كتاب خداوند مطرح است، و سلام، نام خداوند است.(2)

سلام، ابراز دوستي و خيرخواهي و طلب سلامتي و رمز محبت و علاقه و پيوند و چراغ سبز آشنايي است و نشان دهندة پيوند بين زائر و مزور و ارتباط ايماني و فكري ميان آن دو است.

حضور بر مزار امام، و سلام دادن، نوعي شعار به نفع جبهة حق است كه در وجود امام، تجلّي يافته و نوعي تقويت جناح ايمان و هبستگي با خط پاكي و تقواست.

در زيارتنامه‌ها، سلام بر فرشتگان مقرّب پروردگار، سلام بر انبياي بزرگ الهي، سلام بر ملائكة موكّل از سوي خداوند بر مشاهد شريفه، سلام بر آدم و نوح و ابراهيم و.. رسولان ديگر داده مي‌شود. اين، علاوه بر اعتقاد به وجود پيوند و ربط، ميانِ «خدا‌ـ‌‌ انبيا و اوصيا ‌ـ ‌فرشتگان» اعلام ارتباط بين مسلمان زائر با اين جهان ملكوت و بيان همبستگي عملي با اين جريانِ حق تاريخي و اسوه‌يابي و الگوگيري از آنان است.

در زيارت‌ها، زائر، گاهي سلام خويش را نثار امام شهيد و حجت پروردگار مي‌كند، گاهي هم سلام خدا و رسول و اوليا و فرشتگان را به عنوان تحيت، تقديم مي‌دارد. جملة «السلام عليك»، در خطاب به شخصيت‌هاي مورد زيارت، فراوان به چشم مي‌خورد و به دنبالِ اين جمله، اوصاف و فضايل و مناقب و برجستگي‌هاي آن شخص مطرح مي‌شود. سلام، بهانه‌اي است براي ستايش مقامات بلندِ امام و پيامبر، سلام، تيتر و سرفصل اشاره به شايستگي‌هاي آن بزرگان است.

در پي اين تكيه كلام، كه «ترجيع‌بندِ» منشورِ عميقِ زيارتنامه‌ها محسوب مي‌شود، يك دنيا معارف دين و تاريخ زندگي و كمالات روحي و فضيلت‌هاي معروف و شناخته شدة ائمه ذكر مي‌شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نمل، آية 59.

2. حشر، آية 23.


291


سلام گفتن و درود و تحيت فرستادن بر چنين وجودهاي ارزشمند و اسوه‌اي، زائر را هم در اين خطّ و مدافع اين ارزش‌ها قرار مي‌دهد.

وقتي در زيارتنامه‌ها، از ائمه به عنوانِ: دوستان ويژة خدا و برگزيدگان بندگان او و ياران خالص پروردگار و كانون معرفت و محبت خدا و دعوت كنندگان به حق و اطاعت كنندگان مخلص امر و نهي الهي و... ستايش مي شود، و به آنان به عنوانِ متقين بزرگ، سروران پاك، دريچه‌هاي ايمان، امانتداران خدا، و چراغ‌هاي فروزان در ظلمت‌ها و مشعل‌هاي هدايت و پرچم‌هاي راستي و پناه مردم و نمونة والا و حجج پروردگار و... سلام داده مي‌شود،(1) عشق به اين اوصاف و كشش به‌سوي اين فضايل، در دل و جان زائر هم پديد مي‌آيد و پيوند او با ائمه، در اين رابطه‌ها مستحكم مي‌شود.

اينگونه سلام‌ها، نشانة علقة دروني و گرايش باطني و توجه به اين ارزش‌هاست و نوعي اعلام هبستگي و پيوند و «ولايت».

در مقابلِ آن، «لعن» هم وجود دارد. در همين زيارتنامه‌ها كه درود به پاكان و رسولان و امامان و اهل كمال و معنويت فرستاده مي‌شود، ننگ و نفرت و نفرين و لعنت هم بر دشمنان آنان، كه دشمنان حق و عدل و نيكي و پاكي هستند، فرستاده مي‌شود.

در كنار هم بودنِ «سلام‌ها»، «لعن‌ها» مي‌رساند كه آن «ولايت» و اين «برائت» در كنار هم‌اند و مكمل يكديگر.

مخاطبان لعنت در زيارتنامه‌ها كيستند و چه كساني ملعونند؟خدا و رسول، در قرآن و سنت، چه كساني را لعنت كرده‌اند؟ و چه كساني مستحقّ لعن‌اند؟... بحثي است مفصل كه در اينجا مجال بيانش نيست، كافي است به آيات قرآن و احاديث پيامبر و ائمه (عليهم السلام) مراجعه كنيد.

ولي لعنتي كه در زيارتنامه‌ها آمده است، نوعي نفرين و طرد است.

معني لعن، طرد كردن و راندن و دور كردن از رحمت است2 عرب‌ها، هنگام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اشاره به فقراتي از زيارت جامعة كبيره.

2. مجمع البحرين، طريحي، مادة "لعن".


292


راندن كسي از جمع خويش، تعبير لعن به‌كار مي‌برده‌اند.(1)

لعنت خدا نسبت به مردم، در آخرت به معني عقوبت است و در دنيا به‌معناي بريدگي يك انسان از پذيرش رحمت و توفيق الهي. و لعنت انسان نسبت به ديگري، به مفهوم نفرين و دعا به زيان اوست.(2)

اين راندن به خشم و درخواستِ دورباش از رحمت خدا در دنيا و آخرت، اين نفرت و نفرين مقدّس كه در زيارتنامه‌ها از زبان زائر بيان مي‌شود، اعلام برائت و بيزاري و بيان موضع مخالف با ناپاكان و تبرّي نسبت به اهل ستم و فساد و طغيان است.

لعنت، نشان اوج انزجار و تنافر است، كه در مرحلة عملي‌اش به پيكار و مبارزه مي‌انجامد.

گرچه لعن، در زيارتنامه‌ها هرگز به اندازه «سلام» نمي‌رسد، ليكن در حدّ خودش فراوان به‌كار رفته است. از انبوه فقرات زيارتنامه‌ها، به چند نمونه كه مخاطبانِ لعنت و متعلقان آن را بيان مي‌كند، اشاره مي‌كنيم.

در زيارتي كه امام‌صادق (عليه السلام) به «يونس بن ظبيان» و... آموخته است، خطاب به سيدالشهداء (عليه السلام) مي‌خوانيم:

«...لعنت باد بر امتي كه شما را كشتند، و با شما به مخالفت برخاستند و ولايت شما را انكار كرده، بر شما تاختند، و امتي كه (در صحنة حق و ياري شما) شاهد بودند ولي به شهادت نرسيدند...».(3)

در زيارت ديگري كه امام‌صادق (عليه السلام) به «حسن بن عطيه» آموخته است، مي‌خوانيم:

«...خدايا! لعنت كن كساني را كه فرستادگانت را تكذيب كردند، كعبه را ويران ساختند، كتابت را سوزاندند، خون‌هاي دودمان پيامبرت را ريختند، در سرزمين‌هايت فساد كردند و بندگانت را به ذلت نشاندند...».(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجمع البحرين، مادة لعن.

2. المفردات، راغب اصفهاني، مادة "لعن".

3. مفاتيح‌الجنان، زيارت اول از زيارت‌هاي مطلقة امام‌حسين (عليه السلام) .

4. بحار الانوار، جلد 98، ص 150.


293


نمونه‌اي‌ديگر، از زيارت‌اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه‌امام‌صادق به يونس‌بن‌ظبيان‌تعليم كرد:

«...خدا لعنت كند آن كس را كه تو را كشت، و آن كه را در پي كشتن تو بود و آن كه با تو مخالفت كرد، و آن كه بر تو دروغ بست و بر تو ستم نمود. لعنت خدا بر‌ آن كه حق تو را غصب كرد و بر آن كه اين خبر به او رسيد و به آن رضا داد... من از آنان به سوي خدا بيزاري مي‌جويم. خدا لعنت كند امتي را كه با تو مخالفت نمود و ولايت تو را انكار كرد و بر ضدّ تو بسيج شد و تو را كشت و خوار نمود و دشمني كرد... خدايا! با همة لعنت‌هاي خويش، كشندگان پيامبرانت و اوصياي آنان را لعنت كن و سوزش آتش خود را به آنان بچشان، خدايا جِبت‌ها (قدرت‌هاي ضد الهي)، طاغوت‌ها، فرعون‌ها، لات و عُزّي و هر قدرتي را كه در مقابل تو به آن دعوت مي‌شود، و هر نوآور بدعتگذار و مفتري را لعنت كن. خدايا، آنان و پيروان و هواداران و علاقمندان و هبستگان و ياران آنان را فراوان لعنت كن...».(1)

در مورد «لعن»، به همين چند فراز بسنده مي‌كنيم، كه اندكي از بسيار بود و شما خود مي‌توانيد در زيارتنامه‌ها دقت كنيد.

اين برائت و بيزاري كه در قالب «لعن» بروز مي‌كند، با اين زشتي‌ها، فسادها، تحريف‌ها، ستم‌ها، گردنكشي‌ها، صف‌آرايي در مقابل جناح حق، نپذيرفتن طاعت ائمه و مخالفت با اين رهبران الهي آميخته است. لعن آنان، طرد نمايندگان اين خطّ در هميشه و همه‌جاي تاريخ است.

آن كه آنان را به اين خاطر لعن مي‌كند، طبعاً بايد فكر و عمل خود، از اينگونه كجي‌ها و فسادها پاك باشد. نفي موضع امويان و عباسيان در دشمني با ائمه و راه درست آنان، رفض موضع عملي و فكري پيروان آنان در طول تاريخ است.

مي‌بينيم كه حتي لعن بر دشمنان ائمه و مخالفان راه خدا و سنت رسول هم، براي پيروان راستين حق و طرفداران اهل‌بيت عصمت: سازنده و خط‌دهنده است.

3. ولايت و برائت

موضوع ديگري كه در زيارتنامه‌ها، به‌طور گسترده و مكرّر به چشم مي‌خورد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالأنوار (چاپ بيروت)، جلد 97، ص 273.


294


«تولّي» و «تبرّي» است. ولايت داشتن و برائت جستن. اعلام همبستگي نمودن و اظهار برائت و بيزاري كردن.

سخن ما، از گروه حق‌پرست و موحّدي است كه مي‌خواهد معيارهاي مكتب را بر همة اصول زندگي خويش حاكم سازد. از اين‌رو، در ولايت و برائت نيز، بايد نگاهش به كلام خدا و رهنمود پيامبر و ائمه، و رفتار عملي و سلوك اجتماعي آنان باشد.

ولايت و برائت، نوعي «جاذبه» و «دافعه» و پيوستن و گسستن را دربر دارد. ولايت، به‌طور كلي و عام، جهت خدايي داشتن همة كارها و برنامه‌ها، و نوعي تشكّل و تحزّب و هم جبهه‌گي در عقيده و عمل، با اولياي دين و پرچمداران توحيد است. حفظ و پاسداري و پايبندي به جبهة حقي است كه انسان به آن پيوسته و وابسته است. بعد عملي و خارجي اين «پيوستگي دروني»، چنان روشن است كه نيازي به بحث و استدلال ندارد.

امام باقر (عليه السلام) در حديث مفصّلي به جابر بن عبدالله، مي‌فرمايد:

«مَن كانَ لِلّهِ مطيعاً فهو لنا وليٌّ ومن كانَ للّه عاصياً فهو لنا عدوٌّ ولا تُنال ولايتُنا اِلاّ بالعمل والوَرَع».(1)

آن كه مطيع خداست «وليّ» ماست و آن كه نافرماني خدا كند، «دشمن» ماست، به «ولايتِ» ما، جز با عمل و پرهيزكاري، نمي‌توان رسيد.

مبناي مكتبيِ «برائت»

كفر به طاغوت، مقدمة ايمان به خداوند است، {فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ...}.(2)

نفي آلهه، زمينة‌ باور به «الله» است:‌ «لا اله الاّ الله».

كفر و ايمان قرين يكدگرند * هركه را كفر نيست، ايمان نيست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وسائل الشيعه، ج 11، ص 196.

2. بقره، آية 256.


295


ابراز برائت و بيزاري از كافران و جائران و پيروان باطل و مخالفان حق، هم در «لفظ» و هم در عمل و موضعگيري اجتماعي، جزء وظايف ديني و تعهّدات مكتبي است.

حضرت‌ابراهيم (عليه السلام) از مشركان زمان خود، تبرّي مي‌جويد.(1)

پيامبر از سوي خداوند دستور مي‌شنود كه از مظاهر شرك، برائت جويد.(2)

خداوند، از مشركين تبرّي مي‌جويد.(3) رسول‌خدا از عمل كفار، ابراز تنفر مي‌كند.(4) نوح، از جرم‌هاي قوم خود اظهار برائت مي‌كند.(5) و... هود، از عمل مشركانة قوم عاد، تبرّي مي‌جويد.(6)

علي (عليه السلام) ، به دستور پيامبر و امر خداوند، سورة برائت را در مراسم حج، براي همه مي‌خواند تا برائت خدا و رسول از مشركان، به گوش همه برسد.

تاريخ اسلام و مبارزات شيعه، سراسر آكنده است از برائت‌هاي لفظي و عملي از جنايتكاران و غاصبان حق و پيروانِ باطل. به‌عنوانِ مثال، در دورة امويان و اوج خفقان خلفا و امراي جائر بني‌اميه و بني‌مروان، تباهي و سيه‌دلي را به آنجا رساندند كه علي بن ابي‌طالب7 را سبّ و لعن مي‌كردند و دشنام به آن حضرت و سبّ وي، امري رايج شده بود. مرداني مبارز و آگاه، با فرياد عليه اين بدعت و ستم، اعتراض و اعلام برائت مي‌كردند. از جمله «يحيي بن ام‌طويل»، از اصحاب امام‌سجاد7 در كُناسه (موضعي خارج از شهر كوفه) مي‌ايستاد، و با صداي رسا، همفكران و حق‌پرستان را مورد خطاب قرار مي‌داد كه: «يا معشر اولياء الله! انّا بُرَءَاءُ ممّا تسمعون»... ما از آن چه مي‌شنويد (يعني سبّ و لعنِ علي (عليه السلام) ) بيزار و متنفريم، هركس به علي (عليه السلام) دشنام دهد، لعنت خدا بر او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. توبه، آية 114.

2. انعام، آية 68.

3. توبه، آية 1 و 3.

4. يونس، آية 41.

5. هود، آية 35.

6. همان، آية 54.


296


باد، ما از آل مروان، و از آنچه كه جز خدا مي‌پرستند، بيزاريم...».(1)

مگر مي‌توان پيوند با خدا و ضدّ خدا را در يك زمان برقرار كرد؟ هيچ‌كس جز يك دل در سينه ندارد. اين دل، يا كانون عشق به حق و «الله» است، يا مركز محبت دشمنان خدا. به تعبير قرآن كريم:

{ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ}.(2)

ايمان به خدا، با گرايش به مخالفان اسلام و توطئه‌گران بر ضدّ مسلمين، سازگار نيست. اين تصريح كلام خداوند است كه:

«...اي پيامبر، هرگز نمي‌يابي كساني را كه ايمان به خدا و رستاخيز قيامت دارند، با مخالفانِ خدا مودّت و دوستي كنند. حتي اگر آنان، پدران و فرزندان و برادران و قبيلة خودشان باشند...».(3)

باز، از كلام خداوند، شاهد آورديم، كه مي‌گويد:

«اي كساني كه ايمان آورديد، اگر پدران و برادرانتان، كفر را بر ايمان برگزيدند، هرگز با آنان دوستي و ولايت نداشته باشيد».(4)

و نيز، آيه‌اي كه از گرايش و تمايل به ستمگران نهي مي‌كند.(5) و از ولايت و دوستي با دشمنان خود و خدا، و برخوردِ مودّت‌آميز با آنان برحذر مي‌دارد و دستور مي‌دهد با قومي كه مورد خشم پروردگارند، دوستي نكنيد.(6)

وقتي امامان شيعه، مظهر حق باشند و اهل‌بيت، تبلور توحيد و... وقتي با يك دل، نشود بيش از دو دلبر داشت، بايد از يكي، دل برداشت تا به ديگري دل سپرد.

مگر پذيرفتني است ادعاي «ولايت امام»، از كسي كه از دشمنان امام، «برائت» ندارد؟ اين اعلام موضع نسبت به دوستي ائمه (عليهم السلام) و بيزاري از دشمنانشان، از شعائر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قاموس الرجال، شوشتري، ج 9، ص 339.

2. احزاب آية 4.

3. مجادله، آية 22.

4. توبه، آية 23.

5. هود، آية 115.

6. ممتحنه، آيه 1 و 13.


297


مذهب است. عمل يك انسان بايد شاهد آن ولايت، و دليل اين برائت باشد.

هم تبرّي در لفظ، هم در عمل. هم در «قلب»، هم در «زبان».

«اسماعيل جعفي»، از امام‌باقر (عليه السلام) مي‌پرسد: مردي اميرالمؤمنين را دوست دارد، ولي از دشمنانش هم تبرّي و دوري نمي‌كند و مي‌گويد كه علي، نزد من گرامي‌تر از مخالفانش است. حضرت فرمود:

«چنين كسي مخلوط است (آميزة بيگانه در اوست) و دشمن است، پشت سر او نماز مخوان و براي او هيچ گونه كرامت و ارزشي نيست».(1)

در مورد ديگر، كسي خدمت حضرت امير (عليه السلام) رسيد و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! من شما و فلاني را دوست دارم. (و يكي از مخالفان و دشمنان آن حضرت را نام برد). حضرت در جواب فرمود:

«أَمّا الآن فَأَنْتَ اَعْوَرُ، فَإِمّا اَنْ تَعْمي وإِمّا اَنْ تُبصرْ».(2)

الآن تو، لوچ هستي، يا كور باش يا بينا...

يا بيا پروانة اين نور باش * يا برو خفّاش باش و كور باش

عقيده به راه ائمه، شريك بردار نيست، اگر هست، با غير آن قابل جمع نيست. به همين جهت است كه در فقره‌هاي متعددي از زيارتنامه‌ها، خطاب به ائمه گفته مي‌شود:

«فَمَعَكُم، مَعَكُم، لامَعَ غَيْرِكُم» يا... «لامع عَدوِّكم».(3)

با شمايم، با شمايم، نه با غير شما... نه با دشمنان شما.

تعهد مكتبي و پيوستگي خطّي و مرامي با اهل‌بيت عصمت، ايجاب مي‌كند كه با دوستانشان، دوستي كنيم و با دشمنانشان، دشمن باشيم و دشمني داشته باشيم. تشابه در عمل و شعار، ضرورتِ ولايت است. وگرنه آنكس كه در موضعگيري‌ها و برخوردها، همسو و هم‌جهت با يزيديان است، يزيدي است، هرچند در حرم «حسين» معتكف باشد و در «عاشورا»، خود را عزادار «شهادت» بداند و يا در روزهاي عزا، در سوگ ائمه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وسائل الشيعه، ج 5، ص 389، حديث 3.

2. بحارالانوار، ج 27، ص 58، حديث 17.

3. در زيارت جامعة كبيره، و زيارت حضرت اباالفضل7 و زيارتنامه‌هاي ديگر.


298


بگريد... مهم، باطن است نه ظاهر، «عمل» است نه «ادّعا».

امام‌صادق (عليه السلام) ، حبّ دوستان خدا را واجب مي‌داند و «ولايت» نسبت به آنان و «برائت» از دشمنانشان را هم تكليف واجب مي‌شمرد و مي‌فرمايد: ولايت مؤمناني كه پس از پيامبر، در دين او تغييري پديد نياوردند واجب است، كساني همچون: سلمان فارسي، ابوذر غفاري، مقداد، عمارياسر، جابر بن عبدالله انصاري، حذيفة بن يمان، ابوهيثم، سهل بن حنيف، ابوايوب انصاري، ابوسعيد خدري و... كساني كه همانند اينها بودند و در مسير اينان حركت كردند و چون اينان عمل نمودند، و نيز ولايتِ پيروان آنان و اقتدا كنندگان به راه و عمل و هدايت آنان نيز واجب است...(1)

اين خطي است كه در امتداد نسل‌ها و زمان‌ها، پيروان راستين ائمه و حق را از مدعيان جدا مي‌كند و ولايت و موالات را به صورت تكليفي واجب در مي‌آورد.

داشتن محبت و دوستي و ولايت، با انگيزه‌اي الهي، شرط ايمان است. در حديث ديگري، امام‌صادق (عليه السلام) ، در گفتگويي با اصحاب خويش، از آنان مي‌پرسد كداميك از دستگيره‌هاي ايمان، استوارتر است؟ هركس جوابي مي‌دهد، روزه، حج، عمره، جهاد، نماز، زكات... مطرح مي‌شود. امام، با اينكه فضيلت هريك را مي‌پذيرد، اما از قول رسول‌اكرم (صلّي الله عليه وآله) چنين روايت مي‌كند كه فرمود:

«إِنّ اَوْثَقَ عُرَي الايمانِ الحُبّ في الله، والْبُغضُ في اللهِ، وَتوالي وليِّ الله وتعادي عدوِّ الله».(2)

استوارترين دستگيره‌هاي ايمان، عبارتست از:

ـ دوستي به‌خاطر خدا و در راه خدا،

ـ دشمني و كينه، براي خدا،

ـ دوستي كردن و ولايت با دوست خدا،

ـ عداوت داشتن با دشمن خدا.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 27، ص 52.

2. همان، ص 56.


299


خداوند به بعضي از عابدان بني‌اسرائيل، كه ذره‌اي غرور و خودپسندي از عبادت‌هايشان، به دل راه داده بود وحي نمود كه عبادت و زهدت، چندان كارساز نيست كه براي خود و راحتي و مقام خويش چنان كرده‌اي. آيا با دوستِ من دوستي كرده‌اي؟ با دشمني از دشمنانم دشمني كرده‌اي؟...(1)

جز با داشتن قلبي سرشار از عشق به نيكان و كينه از ظالمان، ايمان انسان كامل نيست. اين خصلت مردان خدا و «اولياءالله» بوده كه محبت خداييان را به دل داشته و از ابليسيان نفرت قلبي داشته‌اند و آن را ابراز هم مي‌كرده‌اند. بدون اين حالت، نه ايمان كامل است، نه معرفت به خدا و راه او، شناختي صحيح و مطلوب!

باز هم از كلام معصومين (عليهم السلام) شاهد بياوريم:

امام‌باقر (عليه السلام) به «ابوحمزة ثمالي» فرمود: كسي خدا را مي‌پرستد كه او را بشناسد. و آنكه بدون خداشناسي، عبادت كند، گويا گمراهانه غيرخدا را مي‌پرستد. پرسيدم: «معرفتِ خدا» چيست؟ فرمود: تصديق به خدا، و تصديق به رسالت محمد (صلّي الله عليه وآله) ، در مورد موالات علي (عليه السلام) و او را امام دانستن و امامت ائمة پس از او را پذيرفتن و به درگاه خدا از دشمنانشان برائت جستن.

ابوحمزه از امام مي‌پرسد: چه كاري است كه اگر انجام دهم، ايمانم به كمال حقيقي مي‌رسد؟ فرمود: با دوستان خدا دوستي كن و با دشمنانش دشمني كن و همانگونه كه فرمانِ خداست، با «راستان» باشي...(2)

پس، ايمان كامل، در ساية «ولايت» با صالحان است كه نمونة اعلا و برجستة آنان هم، ائمه مي‌باشند.

نكتة ديگري كه از زبان رسول‌خدا نقل شده اين است كه همين ولايت، جز با «برائت» پذيرفته نيست. هركس بيزاري از دشمنان عترت پيامبر ندارد، در ولايت و دوستي‌اش بايد شك كرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحار الانوار، ج27، ص 57.

2. همان.


300


سخن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ـ در ضمن حديثي مفصّل ـ اين است كه:

«...ياعلي! سوگند به آنكه مرا برگزيد و به پيامبري برانگيخت، اگر كسي هزار سال هم پرستش خدا كند ولي به ولايت و رهبري تو و امامان ديگر از نسل تو گردن ننهد، پذيرفته نيست. به تحقيق، ولايت تو هم پذيرفته نمي‌شود، مگر با «برائت» از دشمنان تو و دشمنان ائمة ديگر از اولادِ تو...».(1)

و امام‌رضا (عليه السلام) فرموده است:

«كمالُ الدّينِ ولايَتُنا والبرائَةُ مِنْ عدوِّنا».(2)

تماميت دين، به «ولايت» ما و «برائت» از دشمنان ما بسته است.

به امام‌صادق (عليه السلام) گفته شد: فلاني، دوستدار شماست، اما در بيزاري و برائت از دشمنان شما ضعيف و ناتوان است (يا ضعف نشان مي‌دهد). امام فرمود:

«هيهات! دروغ مي‌گويد. كسي كه مدّعيِ «محبت» ماست، ولي از دشمن ما «برائت» ندارد».(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحار الانوار، ج27، ص 63.

2. همان، ص 58.

3. بحار الأنوار، ج 27، ص 58. روايات اين موضوع را، در بحارالأنوار، ج 27، ص 51 (باب وجوب دوستي با دوستانشان و دشمني با دشمنانشان) و همچنين صفحة 64 (باب كيفر آنكه با غير دوستانشان دوستي مي‌كنند) و نيز، صفحة 73 (باب محبت و ياري ائمه و پاداش دوستي و موالات با آنان) و صفحة 166 (باب اينكه جز با "ولايت"، اعمال پذيرفته نيست) مطالعه كنيد.



| شناسه مطلب: 76771