بخش 13

4. پیوند مکتبی استمرار #171;تولّی#187; و #171;تبرّی#187; 5. خطّ جهاد و شهادت 6. زیارت و بیعت 7. زیارت و شهادت‌طلبی 8. خونخواهی شهدای کربلا 9. در رکاب امام‌مهدی (علیه السلام) 10. نگاه مجموعه‌ای به امامان 11. مفهوم #171;فدا#187; 12. گواهی دادن به ایمان و فضیلت 13. شاهد گرفتن بر ایمان و ولایت


300


4. پيوند مكتبي

نشان انسان مؤمن، داشتن «موضع» در مسائل اجتماعي و سياسي است.

آنجا كه «حق» و «باطل» مطرح است و پاي «ايمان» و «كفر» در ميان است.

موضع، به‌صورت «ولايت» و «برائت» چهره نشان مي‌دهد. سراغ متون زيارتي مي‌رويم، تا از زبان اولياي دين، اين حقيقت را دريابيم.

وقتي پيوند «دل» و «دين» بريده شود و رابطة «عقيده» و «ايمان» قطع شود. پيوندهاي ديگر، سازگار و كارساز و مفيد نيست.


301


ملاك و ميزان، «حق» است و اهل‌بيتِ حق. وقتي با اين خطّ خدايي، «هم‌خانوادة مكتبي» نباشي، هم‌خانوادگي نسبي و خويشاوندي چه سودي دارد؟ و تا چه اندازه استوار و پابرجاست؟

مگر نه اينكه پيوندهاي قلبي و ديني، استوارترين پيوندهاست؟.. اگر اين نباشد، ريسمان‌ها گسيخته و دستگيره‌ها شكسته است و انسان، تخته‌پاره‌اي سرگردان بر امواج متلاطم اقيانوس‌هاي كران ناپيداي حيرت‌ها و سرگشتگي‌ها خواهد بود... و راه به جايي نخواهد برد و روي ساحل نجات نخواهد ديد.

رابطه‌ها و پيوند‌هايي «حبل المتين» نجات است كه خالص باشد، و به رنگ اعتقاد و مكتب آذين يافته باشد، نه بر اساس خويشاوندي، يا منفعت‌ها، يا لذت‌ها.

زيارتنامه‌ها، تحكيم‌بخش اين پيوند مكتبي است و فقرات اين متون ارزشمند، يادآور اين پيوستگي به جبهة نور و گسستن از وادي ظلمت است.

و جالب آن است كه هر دو را با هم مي‌آورد، هم تولّي و هم برائت را. هم محبت و عشق را، هم نفرت و غيظ را. هم دوستي كردن با اهل‌بيت را، هم دشمني داشتن با مخالفان را. به خصوص، «زيارت عاشورا»، سمبل اين ولايت و برائت، و تبلور اين «حبّ في الله» و «بغض في الله» است.

اين اعلام برائت از دشمنان و ابراز دوستي با اهل حق، هم دل دوستان را استوار مي‌سازد، هم دل دشمنان را مي‌لرزاند. هم روحيه گرفتنِ‌ خود «زائر» است، هم در هم شكستن روحية دشمن.

در زيارت «جامعة كبيره» خطاب به امامان خويش مي‌گوييم:

«...خداوند را و شما را شاهد مي‌گيرم، كه من به شما و به آنچه شما به آن مؤمن هستيد، «ايمان» دارم، به دشمنانتان و به آنچه شما به آن كفر ورزيديد، كافرم. نسبت به موقعيت و شأن شما بينايم، به گمراهي مخالفانتان آگاهم، با شما و دوستان شما دوستم، عداوت و كينة دشمنان شما را در دل دارم، با هركه با شما در صلح باشد در سازشم، و با هركه با شما بستيزد، مي‌جنگم...».(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. "اُشهد الله و اشهدكم انّي مؤمن بكم و بما آمنتم به، كافرٌ بعدوّكم وبما كفرتم به، مستبصرٌ بشأنكم وبضلالةِ مَن خالفكم موالٍ لكم ولاوليائكم، مبغضٌ لأعدائكم ومعادٍ لهم، سِلمٌ لِمَن سالمكم وحربٌ لِمَن حاربكم..." (مفاتيح الجنان، زيارت جامعه).


302


تا دل، نخواهد، تن به بلاي دوست نمي‌افتد،

تا عشق دروني نباشد، «جهاد بيروني» هم نيست،

تا نفرتِ قلبي نباشد، برائت عملي ميسّر نيست،

تا «دل» تسليم محبت و امر ائمه نباشد، «دست»، به ياري آنان نمي‌چرخد.

از اين‌رو، در فقره‌هايي از زيارت‌نامه‌ها، روي «تسليم قلب» تأكيد شده است. يعني ابراز اين نكته، كه دل، قلمرو فرمان آنان است و مي‌خواهد، آنچه را كه آنان مي‌خواهند... به قول باباطاهر:

من از درمان و درد و وصل و هجران * پسندم آنچه را جانان پسندد

در زيارت «وارث» مي‌خوانيم:

«...خدا و فرشتگانش و رسولانش را شاهد مي‌گيرم كه قلب من، پيرو و تسليم قلب شماست، و امر من، تابع امر شما».

«قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَأمْرِي لأَِمْرِِكُم مُتّبِعٌ».(1)

و در زيارت حضرت اباالفضل7 مي‌گويي:

«...اي پسر اميرمؤمنان، به‌سوي تو آمدم، در حالي كه هم دل من تابع و تسليم شماست، و هم خودم تابع شمايم، نصرت و ياريم آماده براي شماست تا آنكه خدا داوري كند، با شمايم، با شمايم، نه با دشمنانتان...».

«قَلْبِي مُسلِّمٌ لَكُم وَتابِعٌ وَاَنا لَكُم تابِعٌ ونُصرَتي لَكُم مُعَدّةٌ...».(2)

نظير همين جملات، در زيارتي كه از امام‌صادق (عليه السلام) روايت شده، خطاب به پيامبر و دودمان پاكش بر زبان مي‌آوريم.(3)

اين تذكرها و يادآوري‌ها و اظهار و ابراز «موضع»ها، براي آنكه در راه است، تقويت اراده و قوّت قلب مي‌آورد، زيرا عوامل تضيعف كننده و فلج كننده و بازدارنده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان، زيارت وارث.

2. همان، زيارت حضرت عباس×.

3. بحارالأنوار، ج 97 (چاپ بيروت)، ص 189 (فقلبي لكم مسلّم، ونصرتي لكم معدّة، حتي يحكم الله لدينه، فمعكم معكم، لامَعَ عدوّكم...).


303


و وسوسه‌هاي دنيا خواهانة بسياري هست و هر دم احتياج به تقويت و الهام است، و رسيدن موجي از پس موج ديگر... و براي آن كس هم كه چندان قاطع و استوار در راه نيست. او را به راه مي‌كشد و اين سويي مي‌سازد.

در زيارت حضرت صديقة طاهره (سلام الله عليها) مي‌خوانيم:

«خدا و رسولان و فرشتگانش را شاهد مي‌گيرم كه من راضي‌ام از آنكه تو از او راضي بودي، خشمگينم، از كسي كه تو بر او خشم گرفتي، بيزارم از آنكه تو از او برائت نمودي، دوستدار آنم كه تو دوستدارش بودي، دشمن آنم كه تو دشمنش بودي، بغض و محبت كساني را دارم كه تو نسبت به آنان، «بغض» يا «محبت» داشتي».(1)

در اينجا نيز تعبيرهاي «رضايت»، «ولايت»، «محبت»، از يكسو، و «سَخَط»، «برائت»، «عداوت» و «بغض» از سوي ديگر و در مورد كسان ديگر به چشم مي‌خورد كه اينها همه، خميرماية پيوستن يا گسستن در روابط اجتماعي و صحنه‌هاي عملي زندگي يك مسلمان متعهّد است.

استمرار «تولّي» و «تبرّي»

زمان مي‌گذرد، اما حق و باطل باقي است.

دوره عوض مي‌شود، اما چهره‌هاي حق‌پرست و باطل‌جو همواره وجود دارد. به همين دليل، خط ولايت و برائت نيز، در امتداد زمان‌ها و نسل‌ها استمرار مي‌يابد. حتي نه‌تنها در تاريخ دنيا، بلكه در امتداد زماني تا به قيام قيامت. همانگونه كه در زيارت اميرالمؤمنين (عليه السلام) هنگام وداع مي‌گويي:

«گواهي‌مي‌دهم‌كه‌آنانكه با‌امامان ما‌جنگيدند، دشمنان‌ما‌هستند، ما‌نيز‌از‌آنان بيزاريم، آنان حزب شيطانند و لعنت خدا و فرشتگان و تمامي مردم بر آنان است».(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. "اشهد الله ورسله وملائكته اني راضٍ عمّن رضيتِ عنه، ساخطٌ علي من سخطتِ عليه، متبرّءٌ ممّن تبرّئت منه، موالٍ لِمن واليت، معادٍ لمن عاديتِ مبغضٌ لمن ابغضتِ محبٌّ لمن احببتِ..." (مفاتيح الجنان، زيارت حضرت‌زهرا (سلام الله عليها) ).

2. "اشهد انّ مَن حاربهم لنا اعداءٌ ونحن منه براء، وانّهم حزب الشيطان وعلي من قتلهم لعنةالله والملائكة والناس اجمعين" (بحارالأنوار، ج 97، ص 266).


304


در اذن دخول حرم سيدالشهداء هم مي‌گويي:

«اَلمُوالي لِوَلِيّكُم والمُعادِي لِعَدوِّكُم».(1)

و در زيارت ائمة سرمن‌رأي هم (امام‌هادي و امام‌عسكري در سامراء) مي‌گويي:

«اِنِّي وَليٌ لِمَنْ والاكُمْ وَعَدُوٌّ لِمنْ عاداكُم».(2)

يعني هم در وداع با علي (عليه السلام) ، هم هنگام اجازه طلبيدن براي ورود به حرم امام‌حسين (عليه السلام) ، هم براي نخستين امام، و هم براي امام دهم و يازدهم، در همه، اين خط جاري و ساري است، و اين فرهنگ، مستمر و پيوسته است. همين پيوستگي در رمز ولايت و انگيزة برائت هم، در متون زيارتي مطرح است. زيرا ائمه، تبلور يك خطّ‌اند و جلوه‌هايي از يك نورند و چهره‌هايي مختلف از حقيقت واحدند.

در زيارت «جامعة كبيره» مي‌خواني:

«با شمايم، با شمايم، نه با جز شما،

آخرينِ شما را به همان نحو كه با اوّلينتان دوستي كردم، دوست مي‌دارم.

به‌سوي خداوند، برائت مي‌جويم از دشمنانتان و از طاغوت و قدرت‌هاي باطل و شياطين و حزب ستمگر آنان، برائت مي‌جويم از آنان كه به شما ستم كردند. حق شما را انكار كردند، از رهبري شما سر بر تافتند، ميراث شما را غصب كردند، در شما شك داشتند. از شما منحرف و رويگردان شدند، و بيزارم از هر وسيله و پيشواي مُطاعي جز شما و از رهبراني كه به آتش دوزخ دعوت مي‌كنند، تا زنده‌ام، خداوند مرا در محبت و ولايت و آيين شما استوار بدارد...».(3)

در زيارت امام‌سجاد، امام‌باقر و امام‌صادق: در روز سه‌شنبه هم چنين مضموني به چشم مي‌خورد، آنجا كه مي‌گويي:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان، (اذن دخول حرم امام‌حسين (عليه السلام) ).

2. همان، (زيارت ائمة سرّمن‌رأي).

3. "فمعكم معكم لامع غيركم، تولّيت آخركم بما تولّيت به اولكم و برئت الي الله عز وجل من اعدائكم و من الجبت والطاغوت والشياطين وحزبهم الظالمين لكم، الجاحدين لحقّكم والمارقين من ولايتكم والغاصبين لارثكم الشاكّين فيكم المنحرفين عنكم ومن كلّ وليجةٍ دونكم وكلّ مطاعٍ سواكم ومن الأئمة الذين يدعون الي النار، فثبّتني الله ابداً ما حَييت علي موالاتكم ومحبّتكم ودينكم" (مفاتيح الجنان، زيارت جامعة كبيره).


305


«اللّهُمّ اِنّي اَتوالي آخِرَهُم كما تَوالَيتُ اوّلَهُم».(1)

اين تولّي و تبرّي، نه‌تنها در عرصة دنيا، بلكه تا دامنة قيامت هم ادامه دارد.

در زيارت، خطاب به ائمه (عليهم السلام) مي‌گويي:

«در سازشم با آنانكه با شما در سازش باشند، در جنگم، با آنانكه با شما بجنگند، با دشمنانتان دشمن و با دوستانتان دوستم،... تا قيامت».(2)

و اين را، نه‌تنها ما نسبت به اهل‌بيت مي‌گوييم، بلكه خود پيامبر اسلام، معلم اين درس و الهام‌بخش اين خطّ و راه است.

در روايت است كه رسول گرامي اسلام، به علي و فاطمه و حسن و حسين: فرمود:

«اَنا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُم وسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُم».(3)

و اگر چنين سخني را ما بگوييم، كلام حضرت‌رسول را گفته‌ايم، و اگر دل به تولاّي اهل‌بيت سپرده‌ايم، دل به محمد داده‌ايم و اگر دوستيِ آل پيامبر را داريم، دوستي حضرت رسالت را داريم. مگر نه اينكه مودت اهل‌بيت، اجر و مزد رسالت آن رسول عزيز است؟! پس آنكه با خاندانش بستيزد، با او به ستيز برخاسته است، و آنكه با عترت او پيوند ولايت داشته باشد، با آن حضرت، پيوسته است. اين خط نوراني ماست، كه از خود ائمه الهام گرفته‌ايم.

امام‌صادق (عليه السلام) در متني كه براي زيارت امام‌حسين (عليه السلام) به ما آموخته است، فرموده كه پس از سلام و درود بر حسين، و لعنت كردن بر قاتلان او و كساني كه در خونش شريك بودند، و آنانكه آن خبر را شنيدند و راضي شدند، بگوييد: «اَنا اِلي الله مِن ذلك برئٌ».(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان، زيارت روز سه‌شنبه "ائمة بقيع".

2. همان،‌ زيارت جامعة سوم و نيز در زيارت امام‌حسين در روز عرفه: (فلعن الله امة قتلتك وابرء الي الله واليك منهم في الدنيا والآخرة).

3. بحارالأنوار، ج 27، ص 62.

4. مفاتيح الجنان، زيارت امام‌حسين (عليه السلام) .


306


در زيارتي ديگر، از قاتلان آن حضرت، برائت مي‌جويي، و دستور است كه سه مرتبه بگويي:

«اَنا اِلَي الله مِمَّن خالَفَكَ بَرئٌ».(1)

و در زيارت آن حضرت در روز دوشنبه مي‌گويي:

«اي مولاي من، من هوادار تو و دودمان توام، با هركه با شما صلح باشد، صلحم. با هركه با شما بجنگد در ستيزم، به پنهان و آشكار شما و به ظاهر و باطن شما ايمان دارم. خداوند دشمنان شما را از نخستين آنان تا به پايان لعنت كند، من به خداي متعال، از همة آنان برائت مي‌جويم».(2)

و چنين برائتي، در زيارت امام موسي بن جعفر، امام‌رضا، امام‌محمدتقي و امام‌هادي: در روز چهارشنبه هم ذكر شده است.(3) اين، نه‌تنها شيوه و مرام ما، بلكه سيرة عملي خود امامان نيز بوده است كه همه از رفتار پيامبر الهام گرفته‌اند و رفتار پيامبر، تجسم اسلام و تبلور آيات قرآني است كه به او و مؤمنان دستور مي‌دهد با دشمنان قاطع و سخت‌گير باشند و با مؤمنان، مهربان و نرم‌خوي.

در متن زيارتي كه امام‌جواد7 به «صغر بن ابي‌دلف» آموزش مي‌دهد، خطاب به رسول‌الله، مي‌گويي:

«...شهادت مي‌دهم كه تو با مؤمنان، به رأفت و مهرباني رفتار كردي، و با كافران با غلظت و شدّت».(4)

در زيارتي هم كه امام‌صادق (عليه السلام) به محمد بن مسلم تعليم مي‌دهد، خطاب به اميرالمؤمنين (عليه السلام) است كه:

«خدا و فرشتگان و انبياء و فرستادگانش را به گواهي مي‌طلبم، كه من با آنكه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان، زيارت مطلقة امام‌حسين (عليه السلام) .

2. "انا يا مولاي موليً لك ولآل بيتك، سلمٌ لمن سالمكم وحربٌ لمن حاربكم ومؤمنٌ بسرّكم وجهركم وظاهركم وباطنكم، لَعَن الله اعدائكم من الأولين والآخرين وانا ابرء الي الله تعالي منهم" (مفاتيح الجنان، زيارت امام‌حسين× در روز دوشنبه).

3. مفاتيح الجنان، زيارت روز چهارشنبه.

4. "اشهد انك... وانك قد رؤفت بالمؤمنين وغلظت علي الكافرين" (مفاتيح الجنان، زيارت پيامبر در روز شنبه).


307


ولايت تو را داشته باشد دوست و همراهم، و با كسي كه با تو دشمني كند، دشمنم».(1)

ولايت «خون» و برائتِ «شمشير»

از يك واژة حماسي و از يك تعبير ژرف، كه در متون زيارتي است، نبايد به سادگي و سطحي گذشت. يعني همان جملة: «سِلمٌ لِمن سالَمكم وحربٌ لِمن حارَبكم».

يك شيعة مرتبط با ائمه، بايد بر اساس دوستي‌ها و دشمني‌هايي كه با امام، شده و مي‌شود، اهل صلح و جنگ، و در خطّ «ستيز» يا «سازش» باشد. بي‌تفاوتي در اين زمينه، به معناي خروج از خط و بركناري از صحنه و انحراف از «صراط مستقيم» است. پيرو راه حسين (عليه السلام) ، در مسألة دوستي و دشمني و «حرب» و «سِلم»، بايد موضعدار باشد، نه بي‌خط و بي‌طرف و بي‌نظر!...

اين، خود، دين و آئين است و مقتضاي زندگي مكتبي است.

بنگريم چگونه اين مفهوم، در زيارت سيدالشهدا ترسيم شده است:

«با برائت و بيزاري از كساني كه تو را كشتند، يا به جنگ تو آمدند، يا با دشمنان بر ضدّ تو هماهنگ شدند، و كساني كه نيرو بر ضدّ تو فراهم كردند و آنان كه صداي ـ ‌‌استغاثة‌ ـ تو را شنيدند و به ياري‌ات نشتافتند، با بيزاري از اينان، به دين خدا هستم. اي‌كاش با تو بودم و در ركابت به فيض بزرگ شهادت مي‌رسيدم».(2)

آري... اين برائت، خودش دينداري و خدا باوري و اسلام پذيري است.

ميزان اين جنگ و صلح ائمه اند. فلش تعيين كنندة جهتِ سازش و ستيز، «آنان»اند. دوستي و دشمني با دوستان و دشمنانشان، تنها به كساني كه در زمان ائمه و معاصر آنان و در كربلا حضور داشتند منحصر نمي‌شود.

ما فقط دوستِ «عليّ اكبر» و «مسلم» و «حبيب بن مظاهر» و دشمن «شمر» و «عمرسعد» و «يزيد» و «خولي» و «سنان» نيستيم. بلكه با هركس كه در خطّ ائمه باشد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. "اشهد الله وملائكته وانبيائه ورسله انّي وليّ لمن والاك وعدوّ لمن عاداك..." (بحارالأنوار، ج 97، ص 376).

2. "ادينُ الله بالبرائة ممن قتلك و ممن قاتلك وشايع عليك وممن جمع عليك و ممن سمع صوتك ولم يُعينك..." (بحار، ج 98، ص 196؛ مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين (عليه السلام) ).


308


فكر و ايده و آرمان آنان را بپذيرد و با مرامشان هماهنگ باشد، با آنان همسو و هماهنگيم و هركه با «خطّ اهل‌بيت» در ستيز باشد، در ستيزيم، هرجا كه باشد، هركه باشد، هرزمان كه باشد. مسأله از انحصار در عصر و زمان ائمه بايد بيرون كشيده شود. همه‌جا و هميشه... «الي يوم القيامه».

اينك، نه اصحاب حسين (عليه السلام) هستند كه با آنان دوستي كنيم، نه لشگريان يزيد زنده‌اند كه با آنان نبرد كنيم. ولي حسينيان تاريخ، حضور دارند و يزيديان، به كفر و شيطينت، در سطح جهاني مشغولند.

هنوز هم عصر حضور ائمه است، گرچه امام دوازدهم از چشم ما پنهان است.

هنوز هم دورة ستمگري پيروان خطّ اموي و عباسي است، منتهي در شكل ديگر، با چهره‌هاي جديدي از حجاج و يزيد و متوكّل!

به‌علاوه، دوستي و دشمني، تنها در محدوة «دل» و مودت و برائت قلبي خلاصه نمي‌شود. سخن از قتال و حرب است، نه‌تنها احساس باطني. وقتي تعبير «جنگيدن» با كساني كه با ائمه مي‌جنگند مطرح مي‌شود چه چيزي به ذهن مي‌آيد؟ آيا جز شمشير و سلاح و ميدان و خون و شهادت؟ در زاوية خانه و كنج مسجد و عزلت و تنهايي و انزواي فردي كه صحنة «حرب» وجود ندارد!...

اين فراز از زيارت، «پيمان جهاد و شهادت» است، و كلام امام، بيان كنندة «ولايت خون و شهادت» و «برائت جنگ و شمشير» است.

در بسياري از اين تعبيرها، ائمه نفرموده‌اند كه بگوييد با دشمنانتان «مي‌جنگيم»، ـ ‌به‌صورت فعل مضارع ـ بلكه با تعبير مصدري بيان شده است. يعني نفرموده‌اند «نحارب»، يا «محارب» بلكه فرموده‌اند: «حَرْب» و «سِلم» يكپارچه جنگ، يا صلح، ما با دشمنانتان، «جنگيم» و با دوستانتان «صلح»!

شيعيان ائمه را در عمل، و در صحنة «تولّي» و «تبرّي»هايشان با هم‌خطّان آن پيشوايان و با ستيزكنندگان با راه و منطق آنان بايد شناخت... امروز هم صحنة درگيري پيامبر و ابوسفيان است و ميدانِ كربلا... ياران حسين (عليه السلام) را از چه راهي مي‌توان


309


شناخت؟!

5. خطّ جهاد و شهادت

تأكيد بر خط جهاد و شهادت، از مفاهيم ديگر متون زيارتي است.

زائر، وقتي شعار صلح و ستيزش را بيان مي‌كند، جهتِ دوستي‌ها و دشمني‌ها هم بر محور ولايت ائمه است؛ و زيارت، بيانگر آن خطّ حماسي و خونين، كه مبتني بر مباني مكتبي و عقيدتي است. و زائر با زيارتش جبهة فكري و همبستگي خود را ابراز مي‌كند.

از عناصر بارز و مهمّي كه در زيارتنامه‌ها به چشم مي‌خورد، عنصر «جهاد و شهادت» به عنوان دو نمونه از ارزش‌هاي قرآني است. و اين دو نيز، جز در ساية «بيعت»، فراهم نمي‌آيد. بيعت هم پذيرش عملي ولايت و رهبري آنان است.

محورهاي اين مسأله متعدد است و در زيارت‌ها، روي همة آنها تكيه و تأكيد به چشم مي‌خورد؛ هم طرح اصل مسأله جهاد و شهادت در راه خدا، هم اينكه ائمه و اولياي دين، از صفات برجسته و فضايل درخشان و والايشان، جهاد در راه خدا و كشته شدن در اين مسير مقدس است و اين افتخاري براي اين دودمان است.

و نيز، اين نكته كه يك زائر، زيارتش را به عنوان يك ميثاق و عهد و وفاي به پيمان بشناسد و مطرح كند.

پيمان و ميثاق زائر با امام، و اينكه زيارت، وفاي به آن عهد و ميثاق است، نكتة ارزنده، سازنده و حساسي است. زائر تنها به ابراز علاقه و محبت و اظهار ولايت نسبت به ائمه و برائت از دشمنان بسنده نمي‌كند، بلكه در ميدان عمل هم، پايدار و استوار و اهل جهاد است و آرزوي جهاد و شهادت در راهشان و پيش رويشان، از خواسته‌هاي بلندِ يك شيعة زائر و مؤمن است. طرح اين شعار و آرزو و اميد، انسان را در همين خط قرار مي‌دهد و اين فرهنگ را در دل و جان زائر رسوخ مي‌دهد.

دري را كه خداوند به روي اولياي ويژة خويش گشوده است، «بابٌ فتحه الله


310


لخاصة اوليائه»( 1 )، به روي ائمه، بيش از ديگران باز كرده است، و آنان خود، گشايندة

اين راه به روي مسلمانانند، در هر فضيلتي پيشتاز و اسوه‌اند، از جمله جهاد. و «جهاد»، تنها به امر آنان و در خطّ رهبري آنان، قداست و مشروعيت و ارزش مي‌يابد. از اين‌رو، پيامبر و ائمه، پيشتازان اين راهند و اسوة مسلمانان در اين فريضة عزت‌بخش و عظمت‌آفرين.

شما راه خدا را باز كرديد * شهادت را شما آغاز كرديد

به خون خفتيد تا آيين بماند * فدا كرديد جان، تا دين بماند

در زيارتنامه‌ها، هم دربارة رسول‌خدا (صلّي الله عليه وآله) و هم ائمه (عليهم السلام) ، موضوع «جهاد في سبيل‌الله» يكي از كارهاي برجسته و فضايل درخشان آنان به حساب آمده است، آن هم به صورت يك شهادت و گواهي. زائر، باور و اعتقاد و شناخت خويش را اينگونه بيان مي‌كند كه: گواهي مي‌دهم كه تو، يا شما ائمه، در راه خدا و با انگيزة الهي جهاد كرديد، از اسلام و حق دفاع نموديد، پاسدار دين خدا بوديد، با برخورداري از ايمان و يقين، در راه خدا كشته شديد، و... از اينگونه تعبيرات كه همه در متن زيارت آمده است.

در مورد حضرت رسول، و امام‌علي (عليه السلام) و حمزة سيدالشهدا، و امام‌حسن و امام‌حسين (عليهما السلام) و شهداي احد، و شهداي كربلا و... تعبير جهاد به‌كار رفته است.

خطاب‌هايي همچون: جاهدتَ في سبيل الله، جاهدتَ في سبيل ربّك، جاهدتَ في اللهِ حقَّ جهاده. جاهدتَ الملحدين (دربارة سيدالشهداء).

دربارة شهداي احد، در زيارتشان مي‌خوانيم:

«جاهَدْتُم فِي اللهِ حَقَّ جِهادِه وَذَبَبْتُمْ عَن دِينِ اللهَِ وَعَنْ نَبِيِّهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قُتِلْتُم علي مِنهاجِ رَسُول الله...».(2)

شما در راه خدا، جهادي شايسته و بايسته كرديد و از دين خدا و پيامبرش دفاع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نهج البلاغه، خطبه 27.

2. من لايحضره الفقيه، صدوق، ج 2، ص 597؛ مفاتيح الجنان، زيارت شهداي احد.


311


كرديد و شهادت مي‌دهم كه شما بر راه و سنت پيامبر كشته شديد.

دربارة عباس بن علي (عليه السلام) مي‌گوييم:

گواهي مي‌دهم كه تو بر آن راهي رفتي كه مجاهدان راه خدا در «بدر» رفتند و با دشمنان خدا جنگيدند و از دوستان خدا حمايت و ياري و دفاع كردند...(1)

پيوستگي جهادِ «عاشوراييان» با «بدريون» به‌خوبي نشان داده شده است. و اين خط، امتداد و استمرار دارد، تا قيام حضرت‌مهدي (عليه السلام) و جهاد در ركاب او و به امر او.

همانگونه كه «جهاد»، ارزشي اسلامي است و اولياي دين، پيشگامان اين راه، «شهادت» هم‌لباس كرامتي جاودان و رتبه‌اي والا در مكتب ماست، و ائمه و اصحابشان، پيشاهنگان اين خطّ خون، از اين‌رو، عنصر شهادت هم در زيارتنامه‌ها فراوان به چشم مي‌خورد. چه با تعبيرِ «قتل» و كشته شدن در راه خدا، و چه با صفتِ شهيد و شهداء.

دربارة شهداي احد، مي‌خوانيم:

«السَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّها الشُّهَدَاء المُؤْمِنُونَ».(2)

دربارة اميرالمؤمنين (عليه السلام) در زيارتي منقول از امام‌هادي (عليه السلام) مي‌گوييم:

«لَقيتَ اللهَ وأَنْتَ شَهيد».(3)

تو درحالي خدا را ملاقات كردي كه شهيد گشتي.

دربارة شهداي كربلا تعبيراتي از اين قبيل وجود دارد:

يا أَنْصارَ دينِ الله، يا أَنْصارَ رَسُول‌ِ الله، يا انْصارَ الله، أَشْهَدُ أَنّكُمُ الشُّهَداء السُعَداء، دربارة امام‌حسن مجتبي (عليه السلام) : أَيُّها الشَّهيد.

دربارة امام حسين (عليه السلام) : أَيُّها الشَّهيد و ابْنُ الشهيد.

گرچه گفتن اين تعبير، امروز براي ما عادي است، اما آن زمان، نوعي مقابله با تبليغات مسموم دشمن و نوعي مبارزه به حساب مي‌آمد. در مورد امام‌حسين (عليه السلام) كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. "...انك مضيت علي ما مضي به البدريّون والمجاهدون في سبيل الله..." (مفاتيح الجنان، زيارت حضرت عباس7؛ بحار الأنوار، ج 98، ص 278).

2. مفاتيح الجنان.

3. همان.


312


حماسة كربلايش و خروش خدايي عاشورايش را به «خروج از بيعتِ‌خليفه» و شورشي كور و اخلال‌گري منتسب كردند و در نتيجه، كشته شدنش را هم، تاوانِ آن روبرتافتن از خليفه، با چنين جوّي تأكيد روي «شهيد» شدن آنان، خنثي كردن آن القاءاتِ مسموم است.

در زيارتي كه امام‌هادي (عليه السلام) آموزش داده است، اين تعبير وجود دارد:

«أَشْهَدُ أَنَّكَ وَمَن قُتِلَ مَعَك شُهَداءٌ اَحياءٌ».(1)

ـ گواهي مي‌دهم كه تو و كساني كه با تو كشته شدند، شهيدان زنده‌ايد.

وقتي «جهاد» و «شهادت» در زيارتنامه‌ها، از فضايلي ارزشمند محسوب مي‌شود كه زائر، امام را به آن صفات ياد مي‌كند و بر تجلي اين ارزش‌ها در حيات و حركت ائمه پاي مي‌فشارد، روشن است كه راهِ جهاد و شهادت را به زائر مي‌آموزد و «خطّ جهاد» را ترسيم مي‌كند و «مكتب خون و شهادت» را و رنگ خدايي و صبغة الهي دادن به قيام و شهادت را.

اين نيازمند دو عنصر ديگر هم مي‌باشد: يكي بيعت با امام در اين راستا، ديگري اعلام آمادگي براي فداكاري و آرزوي توفيق براي جانبازي و جهاد و شهادت د رراه و ركاب آنان، كه به اين دو هم اشاره مي‌كنيم:

6. زيارت و بيعت

زيارت، بيعت زائر با امام است، در مسير «تولّي» و «تبرّي». در متون زيارتي، به اين نكته تصريح شده و زائر، خدا و امام را به گواهي مي‌گيرد كه به اين ميثاق و عهد، وفا كرده است.

در زيارتي كه مرحوم كليني، از امام‌هادي (عليه السلام) نقل كرده است، در زيارت سيدالشهداء (عليه السلام) ، پس از سلام و درود بر آن حضرت، دستور مي‌دهد كه نام يكايك ائمه را ياد كن، و بگو:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان.


313


«أَشهَدُ أَنَّكُمْ حُجَجُ الله... اكْتُبْ لي عِندَكَ ميثاقاً وَعَهْداً اِنِّي أَتَيْتُكَ مُجَدِّداً الميثاقَ، فَاشْهَدْ لي عِندَ رَبِّكَ...».(1)

پس از شهادت به اينكه ائمه، حجت‌هاي پروردگارند، خطاب به حسين (عليه السلام) مي‌گوييم: اين را براي من، پيش خودت به عنوان «ميثاق و عهد» بنويس، بنويس اين كه من به زيارت تو آمدم، در حال تجديد ميثاق، نزد پروردگارت گواه من باش!

در زيارت ديگري براي امام حسين (عليه السلام) ، زيارت را يك گواهي به حساب آورده و مي‌گويد:

«هذِهِ شَهَادَةٌ لي عِندَكَ اِلي يَوْمِ قَبْضِ رُوحي بِِحَضْرَتِك»( 2 ) و خواستار اين مي‌شود كه اين گواهي، تا روز مرگ و جان دادن، نزد آن حضرت به وديعت نهاده شود. جلوة روشن تر و عيني تر اين تجديد ميثاق از طريق زيارت،‌در زيارت هر روزة حضرت مهدي (عليه السلام) و دعاي عهد آن حضرت ديده مي شود. امام‌دوازدهم، پيشواي زنده، اما غايب ماست. در كتب زيارت، براي گفتگوي هر روزه با آن حضرت زيارتي نقل شده است كه در قسمتي از آن است:

«أَللّهُمَّ إِنِّي ‌اُجَدِّدُ لَهُ فِي‌ هذا اليَومِ وَفِي كُلِّ يَومٍ عَهْداً وَعَقْداً وَبَيعَةً فِي رَقَبَتي».

خدايا من امروز، و همه روزه، با آن حضرت، عهد و پيمان و بيعتي را كه بر گردنم است، تجديد مي‌كنم.

در آخر همين زيارت، پس از اعلام آمادگي براي جهاد و شهادت در راه و ركابِ مهدي (عليه السلام) مي‌خوانيم:

«اللّهُمَّ هذِهِ بَيْعةٌ لَهُ فِي عُنقي إِلي يَوْمِ القِيامَةِ».(3)

خدايا اين زيارت، بيعت آن امام بر گردن من است، تا دامنة رستاخيز.

پايداري بر سر پيمان و استواري در راه بيعت، ايماني نيرومند مي‌خواهد، كه جز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان.

2. همان.

3. همان.


314


در ساية پيوند قلبي و رابطة اعتقادي با رهبر، به دست نمي‌آيد. زيارت، يادآوري اين پيوند دروني و ايماني است.

امام‌صادق (عليه السلام) در «دعاي عهد» كه به حضرت ولي‌امر# مربوط مي‌شود و خوب است چهل صبح، پي‌درپي خوانده شود، به ما آموخته است در اين دعا، كه پيمان و بيعت با امام غايب است بگوييم: خدايا! من در صبح امروز و تا زنده‌ام، در طول عمرم با او عهد و پيمان و بيعت استوار خويش را تجديد مي‌كنم و از اين ميثاق، هرگز روي بر نمي‌تابم و دست بر نمي‌دارم.(1)

سنان ببارد اگر بر عمود قامتِ ما * گمان مبر، به يمين و يسار برگردد

عالم بزرگ شيعه، سيّد رضي، در دستورالعملي كه دربارة زيارت پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) دارد، با استفاده از همين نكته مي‌گويد: پس از زيارت آن حضرت مي‌گويي:

«خدايا! اين زيارت را، نزد خودت بيعتي پسنديده و پيماني استوار قرار بده، پيماني كه حيات و مماتم، زندگي و مرگم بر اين پيمان و در وفاداري به آن باشد و بر همين ميثاق هم مرا در قيامت برانگيزي».(2)

اين فرازها در زيارتنامه‌ها، مسلمان را در پيوندي معنوي و ارتباطي عميق با اولياي دين قرار مي‌دهد و يك زائر، احساس مي‌كند كه در مسير حركت جهادي ائمه و خطّ سرخ حسين (عليه السلام) و كربلا است.

«بيعت مرضيه» و «عهد مؤكّد»، كه در متن زيارت است، گوياي چه رازي است؟ زندگي و مرگ، بر مبناي وفا به اين عهد، يعني چه؟ محشور شدن در رستاخيز بر اساس شناخت و پايبندي و زيستن با اين بيعت و ميثاق، چه معنايي دارد؟ و... بالأخره، اين «بيعت»، چه تعهدات، تكاليف و مسؤوليت‌هايي را به دوش زائر بيعتگر مي‌گذارد؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان، (اللّهم اني اجدّد له في صبيحة يومي هذا وما عشت منْ ايامي عهداً و عقداً وبيعةً له في عنقي لا اَحُولُ عنها ولا ازولُ ابداً).

2. "اللّهم اجعَلْ ذلك بيعةً مرضيّة لديك، وعهداً مؤكّداً عندك، تحييني عليه وعلي الوفاء بشرائطه وحدوده وحقوقه واحكامه، وتميتُني اذا امتني عليه وتبعثني اذا بعثتني عليه..." (بحارالأنوار، طبع بيروت، ج 97، ص162، به نقل از مصباح الزائر).


315


آنچه بر مي‌آيد، وفادار بودن و استوار ماندن بر اين ميثاق‌هاي مؤكّد، نياز به توفيق و امدادي از سوي خداوند دارد و از اين‌رو ـ طبق زيارتنامة فوق ـ از خداوند خواسته شده است كه حيات ما را بر محور اين بيعت و عهد، و بر اساس وفاي به «شرايط» و «حدود» و «حقوق» و «احكام» آن قرار دهد.

اين بيعت، تنها يك تشريفات يا احترام‌گزاري ظاهري نيست، بلكه رسالت سنگيني را به گردن مي‌نهد، كه حدّ و مرز و قلمرو آن، تا دامنة قيامت هم كشيده مي‌شود.

وقتي ائمة دين، امام جهاد و اسوة شهادتند، زيارتي هم كه پيمان با اين پيشوايان مجاهد و شهيد باشد، حضور در ميدان مبارزه و درگيري و فداكاري را مي‌طلبد. و اين، جز در ساية اعلام آمادگي از سوي زائر، براي جانبازي در اين راه، ميسّر نيست. به همين جهت، عنصر «شهادت طلبي» را كه در پي همين نكات مطرح است، نبايد از نظر دور داشت.

7. زيارت و شهادت‌طلبي

پيروي امامان، «عمل» مي‌طلبد. «ادّعا» و «شعار»، بدون پشتوانه‌اي از تلاش و آمادگي و اقدام، خريدار ندارد. «زيارت»، مظهر عشق و علاقه است، و نشانِ پيوند و رابطه، و سمبل «بيعت» و رمز «ميثاق» و عنوانِ «عهد».

همچنان كه گذشت، امامان، در ايمان، جهاد و شهادت، ايثار و فداكاري الگوي مايند. زائر وقتي در ديدار مرقدشان، اظهار محبت و اعلام مودّت و بيعت و وفاداري و تبعيت و پيروي و هم‌خطّي و هم‌رأيي مي‌كند، يعني حتي تا مرز شهادت هم با آنان است، ثابت و استوار، مؤمن و معتقد، صبور و شكيبا.

«زائر» چه كند؟ چگونه در مسير آنان قرار گيرد، هم در مكتب و جهاد، هم در مبارزه و شهادت‌طلبي؟...

اگر امروز، حسين (عليه السلام) نيست، «راه» او هست.

اگر زائر، در كربلاي سال 61هجري نبوده است تا در دفاع از امامش جان ببازد،


316


جبهه‌هاي امروز نبرد و تقابل حق و باطل، كربلاي ماست. هر روز عاشورا و هرجا كربلايي است. شهادت‌طلبي زائر و حركت در «راه ائمه»، در حسرت نسبت به نبودن در كربلا اگر تجلي مي‌يابد، جبرانش با حضور در صحنه‌هاي مقاومت و دفاع امروز از اسلام، ميسّر است.

در زيارتنامه‌ها، زائر، حسرت مي‌خورد كه چرا در عاشورا نبود تا حسين را ياري كند و نسبت به ياران بزرگ و شهيد اباعبدالله الحسين، با هزار آرزو مي‌گويد:

«يالَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُم فَأفُوزَ مَعكُم».(1)

اي‌كاش با شما بودم و همراه شما به فوز و كاميابي مي‌رسيدم.

زائر، خطاب به سيدالشهداء (عليه السلام) مي‌گويد:

«اِنْ كانَ لَم يُجِبْكَ بَدَني عِنْدَ اسْتِغاثَتِكَ فَقَد اَجابَكَ قَلْبِي وسَمْعِي وبَصَرِي وَرَأْيِي وَهَوايَ عَلَي التّسْلِيمِ لِخَلَفِ النبيِّ المُرْسَلِ...».(2)

اگر آن هنگام كه استغاثه مي‌كردي ـ و هل من ناصر مي‌گفتي ـ بدن من نبود تا پاسخت دهد، اما دل و گوش و چشمم، فكر و خواسته و آرمانم، پاسخگوست، و تسليم و پيرو فرزند پيامبر!...

و نيز:

«قَلْبِي لَكُم مُسَلِّمٌ، وَرَأْيِي لَكُمْ مُتبِّعٌ، وَنُصْرَتِي لَكُم مُعَدَّةٌ... فَمَعَكُمْ، مَعَكُم، لامَعَ عَدُوِّكُم».(3)

دلم تسليم شماست، رأي و فكرم پيرو شماست. نصرت و ياري‌ام، آماده براي شما، با شمايم، با شمايم، نه با دشمنانتان.

اكنون كه ائمه حضور و حيات ندارند، تبعيت از آنان و ياري كردنشان، تلاش در مسير اهداف و تعاليم و راه آنان است.

فعاليت خالصانه در جهت اهداف و آرمان‌هاي آنان، وفا به پيمان با راه آنان است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان، زيارت امام‌حسين (عليه السلام) .

2. كامل الزيارات، ص 230. و در زيارت جامعه: "قلبي لكم مسلّم، ورأيي لكم تَبع ونصرتي لكم معدّة". و نيز در زيارت اربعين امام حسين (عليه السلام) "مفاتيح الجنان".

3. همان.


317


و حضور در كربلاي حسين (عليه السلام) است و جهاد در ركاب ائمه است و نشان دادن صداقت در «بيعت» با امامان معصوم. آنكه از مرگ مي‌هراسد، از شهادت ترسان است، آنكه عافيت‌طلب و رفاه‌دوست است، آنكه به مكتب «خون و شهادت» سيدالشهداء ايمان نمي‌آورد، آنكه نداي حسين زمان را در رابطه با دفاع از اسلام و شركت در حماسه‌هاي دفاع پاسخ نمي‌دهد،

آنكه پا روي خون شهيدان مي‌گذارد و از كنار اين همه حماسه و ايثار و جانبازي، بي‌تفاوت و سرد و بدبينانه مي‌گذرد،

آنكه حاضر نيست در راه اسلام، خراشي بر اندامش بيفتد و ريالي از اموالش كاسته گردد و اندكي از آسايشش كم شود، چگونه مي‌تواند «شيعة حسين» باشد؟

مگر حسين بن علي (عليه السلام) هنگام بيرون آمدن از مكه و هنگام عزيمت به مسلخ عشق ـ كربلا ـ ، در انبوه حجاج و زائران خانة خدا، آن خطبة پرشور را نخواند، كه «شهادت» را مدال زيباي فرزندان آدم دانست و پيوستن به راه پاك گذشتگان صالح را به يادها آورد و فرمود:

«اَلا!... وَمَنْ كانَ باذِلاً فِينا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلي لِقاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرحَلْ مَعَنا، فَإِنّي راحِلٌ مُصْبِِحاً إِن شاءَ الله».(1)

هركه خون قلبش را در راه ما مي‌بخشد و خود را آمادة ديدار خدا كرده است، پس با ما و همراه ما بكوچد، من سپيده‌دم فردا مي‌روم...

هركه دار هوس كرب و بلا، بسم الله * هركه دارد سر همراهي ما، بسم الله

آيا اين، چيزي جز خط و فرهنگ «شهادت‌طلبي» است كه آموزگار عشق، حسين ابن علي (عليه السلام) به ما مي‌آموزد؟

آنكه امروز، دل و جرأت، و ايثار و فداكاري و مردانگي جهاد را ندارد و «جان» خويش را بر هر چيز مقدم مي‌دارد و سلامتي خود را از اسلام هم بيشتر دوست دارد، از كجا كه اگر در صحراي كربلا و در عرصة رزم عاشورا بود، به كناري نمي‌خزيد و كنج

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كشف الغمه، ج 2، ص 241، لهوف 53؛ حياة الامام الحسين، ج 3، ص 48.


318


عافيت را بر ميدان جهاد و شهادت نمي‌گزيد؟!

با اين حساب، «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُم» گفتن چنين كسان نسبت به عاشوراييان، تا چه حدّ مي‌تواند راست باشد؟ مگر نه اينكه هر مدّعايي، شاهد صدقي مي‌خواهد؟

جبهه‌هاي نبرد اسلام و كفر در سطح جهان و در عصر حاضر، مكرّر همان عاشورا و كربلاست. آرزوي معيّت و همراهي، آرزوي لوازم آن هم هست. شهداي كربلا در مقابل امام كه فرمود هركه مي‌خواهد برود، گفتند:

«بَل نَحْييَ بِحَياتِكَ وَنَمُوتُ مَعَكَ».

با تو زنده‌ايم و با تو مي‌ميريم!

8. خونخواهي شهداي كربلا

از مفاهيم ديگر زيارتنامه‌ها «طلبِ ثار» و «خونخواهي» است.

نبرد حق و باطل را پاياني نيست، تا حق، حاكميت مطلقه يابد.

«كربلا»، حلقه‌اي از حلقات زنجيرة مبارزة حق و باطل بود. و خون شهيدان كربلا، هنوز بدون انتقام مانده است، تا آنكه مهدي (عليه السلام) قيام كند، و در ركابش ياراني جان بر كف و شهادت‌طلب و قوي‌دل و آهنين اراده و مؤمن و صبور و بصير، به خونخواهي آن مظلومان برخيزند. چه توفيقي است جهاد در اين راه، و در ركابِ امام منتظر.

تعاليم زيارتنامه‌ها، تداوم اين راه را مي‌آموزد، و اوج پرشكوه اين خطّ را در عصر آن موعود نشان مي‌دهد. زائر هم آرزومند است و هم خواستار، كه آن روزگار درخشان را دريابد و خونخواه شهيدان كربلا باشد. در «زيارت عاشورا» زائر چنين مي‌گويد: (خطاب به حسين و ياران شهيدش)

«وَاَنْ يَرزُقَني طَلَبَ ثارِِكُمْ مَعَ اِمامٍ هُديً ظاهِرٍ ناطِقٍ بالْحَقِّ مِنْكُمْ».(1)

از خدا مي‌خواهم كه خونخواهي شما را، در ركاب امام هدايت‌گر و آشكار و حقگويي از شما خاندان، روزي‌ام كند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا.


319


و در جاي ديگر مي‌طلبد:

«اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الطّالِبينَ بِثارِهِ مَعَ اِمام عَدْل تُعِزُّ بِهِ الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ».(1)

خدايا ما را از خونخواهان حسين (عليه السلام) قرار بده، در ركاب پيشواي دادگري كه عزّت‌بخش اسلام و مسلمين باشد.

و در «زيارت عاشورا»ي غيرمعروفه، از آن پيشوا، كه پرچمدار اين خونخواهي مقدس است، با اسم و رسم، نام برده مي‌شود:

«وَاَنْ يُوَفِّقَني لِلطَّلَبِ بِثارِكُمْ مَعَ الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ الْهادي مِنْ آلِ مُحَمَّد».(2)

درخواست توفيق خونخواهي شهداي كربلا، در ركاب امام منتظر از آل‌محمّد.

اين خونخواهي از كارهاي مهم آن حضرت است. در «دعاي ندبه» كه نوعي نيايش عاشقانه و پرسوز و گداز و گفتگوي پراشتياق با مهدي (عليه السلام) است، خطاب به آن امام مي‌خوانيم:

«اَيْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الاَْنْبِياءِ وَاَبْناءِ الاَْنْبِياءِ، اَيْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاءَ...».(3)

كجاست، خونخواه پيامبران و پيامبرزادگان؟ كجاست خونخواه كشتة دشت كربلا؟

او نه‌تنها خونخواه شهداي كربلا، بلكه همة خون‌هاي به ناحق ريختة حقپويان و حقجويان تاريخ است و پيروانش نيز راهي اين راهند و سربازان امام‌زمان# به فرمودة حضرت‌صادق (عليه السلام) ، خداترس و شهادت‌طلبند و شعارشان: «يا لثارات الحسين» است (بياييد به طلب خون حسين).(4)

«اين شعار شورآور، از ظهر عاشورا، از درون خاك خونين كربلا برخاست و در جام خورشيد ريخت و به همه چيز رنگ خون زد، شفق خونبار را بياراست و فجر بيدار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان، زيارت عاشوراي غيرمعروفه.

2. همان.

3. همان، دعاي ندبه.

4. بحارالأنوار، ج 52، ص 308 (چاپ بيروت).


320


را بياكند و در كوه‌ها و هامون‌ها و دشت‌ها و جنگل‌ها و نهرها و درياها و در آبادي‌ها و شهرها و روستاها و دِه‌ها، در همه‌جا و همه‌چيز بگسترد و همه‌جا و همه‌وقت، خون‌ها را به جوش آورد و نهضت‌ها را شكل داد. اين اشعار است كه همه‌جا را كربلا كرده است و همه ماه را محرّم و همه روز را عاشورا و همين شعار است كه بر پرچم شورشيان دوران شورش بزرگ، شورشِ مهدي (عليه السلام) نيز نقش خواهد بست».(1)

پس دوستداران او هم كه در مقام زيارت مي‌ايستند و او را به اين صفت مي‌ستايند و آرزومند جهاد در ركاب او براي خونخواهي سيدالشهدا و همة شهيدان مظلومند، بايد در موضع و تعهد اجتماعي چنين باشند، يعني خون‌آشنا و دشمن‌ستيز و حق‌طلب و پا در ركاب و سلاح بر كف!...

9. در ركاب امام‌مهدي (عليه السلام)

حكومت عدل‌گستر حضرت‌مهدي (عليه السلام) زيباست، درك آن دوران گرانقدر، سعادت است و آرزوي ديدار آن ايام، ارزشي والاست. آرزوي حضور در عصر ظهور و رجعت يكي از خواست‌ها و آرمان‌هاي زائر است كه در زيارتنامه‌ها آمده است، از جمله در زيارت‌هاي خاصّ آن امام. انتظار براي آن دوره، عبادت است، البته انتظاري تعهدآفرين و عمل‌زا و زمينه‌ساز. در «زيارت جامعه» مي‌خوانيم:

«مُعْتَرِفٌ بِكُمْ، مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِكُمْ، مُنْتَظِرٌ لاَِمْرِكُمْ، مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِكُمْ...».(2)

من شما را به امامت مي‌شناسم، به بازگشت شما باور دارم، منتظر حكومت شما و چشم به راه دولتِ‌ شمايم.

چشم‌انتظار تشكيل دولتِ مهدي (عليه السلام) بودن، از تلاش و جهاد براي زمينه‌سازي آن حكومت، جدا نيست. هم بايد زمينه‌چيني و تمهيد مقدّمات براي آن روزگار كرد، هم در عصر امام، بايد در دولتِ او خدمت و فعاليت داشت، و هم در ركابش، حتي براي بذل جان آماده بود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. خورشيد مغرب، محمدرضا حكيمي، ص410.

2. مفاتيح الجنان، زيارت جامعة كبيره.


321


انتظار ظهور آن حضرت، بايد همراه با فراهم كردن اسباب و مُعِدّات و زمينه‌هاي لازم و ياري‌ها و امكانات شايسته و بايسته باشد. زائر خطاب به امام‌زمان (عليه السلام) مي‌گويد:

«نُصْرَتي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَمَوَدَّتي خالِصَةٌ لَكُمْ».(1)

ياري‌ام، آماده براي شما و دوستي‌ام، خالص براي شماست.

و نيز:

«وَاجْعَلْنِي اللّهُمَّ مِنْ اَنْصارِهِ وَاَعْوانِهِ وَاَتْباعِهِ وَشيعَتِهِ».(2)

خدايا مرا از ياران و پيروان گوش به فرمان آن حضرت قرار بده.

در زيارت ديگري از آموزش‌هاي حضرت‌رضا (عليه السلام) در باب زيارت امام‌غايب مي‌گوييم:

«خدايا! ما را در حزب آن حضرت قرار بده، از آنان كه فرمان او را اجرا مي‌كنند، همراه او مقاومت دارند، با خيرخواهي براي وي، رضايت تو را مي‌جويند، تا آنكه در قيامت، ما را در زمرة ياران و پيروان و تقويت‌كنندگان حكومتش برانگيزي...».(3)

باز، در زيارتي ديگر، خطاب به آن اميد دل‌ها و منجي انسان‌ها مي‌گوييم:

«اي مولاي من! اگر پيش از ظهورت مرگم فرا رسد، تو و پدران پاك و بزرگوارت را در پيشگاه خداوند وسيله و واسطه قرار مي‌دهم تا هنگام ظهورت و تشكيل دولتت، مرا بار ديگر به دنيا برگرداند، تا به خواسته و آرمان خودم از راه اطاعت تو برسم».(4)

آرزوي بازگشت به دنيا در روزگار ظهور او، بايد همراه با آماده‌سازي روح و اراده براي آن دوران باشد و زمينه‌سازي اجتماعي براي آمدنِ آن عدل‌گستر و حجت غايب پروردگار. اينگونه است كه مي‌بينيم انتظار، با تنبلي و بي‌حوصلگي و بي‌تفاوتي و بيعاري سازگار نيست.

«...انتظار، يك بسيج عمومي است،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان، زيارت امام‌ زمان (آداب سرداب مطهر).

2. همان.

3. همان، باب زيارت‌هاي حضرت ولي‌عصر (عليه السلام) .

4. همان.


322


...هميشه آماده، از نظر قدرت‌هاي ايماني و روحي، نيروهاي بدني و سلاحي، تمرين‌هاي عملي و نظامي، پرورش‌هاي اخلاقي و اجتماعي، سازماندهي‌هاي سياسي و مرامي.

...و همواره در سنگر، سنگر مبارزه با تمايلات نفساني، با سستي‌هاي تكليفي، با فتورهاي موضعي، سنگر مبارزه با ذلت‌پذيري و استعمارزدگي، مبارزه با تطاول و ستم و انحراف، مبارزه با زير بار كفر رفتن و بردة ديگران شدن و سلطة يهود و نصاري و ملحدان را پذيرفتن و قدرت‌هاي ناحق را تحمل كردن. اين آمادگي عمومي و هميشگي، جوهر اصلي انتظار است...».(1)

زائري كه مشتاق حضور و جهاد در ركاب مهدي (عليه السلام) است، بايد لياقت‌هاي موردنياز را از هم‌اكنون در خود فراهم آورد، وگرنه اين شوق، به تنهايي او را به جايي نمي‌رساند.

شهادت، حدّ اعلاي كمال انسان است. و چه زيبا كه در ركاب «مهدي موعود» باشد، و در راه احقاق حق و گسترش عدل بر گسترة زمين!

در زيارت‌ها، روي عنصر «شهادت‌طلبي» و آرزوي جهاد و شهادت، پيش روي امام‌زمان و در ركاب آن عزيز، تأكيد فراوان شده است. و اين در پي آن خواستة ارزشمند زنده شدن و رجعت در روزگار امام عصر است. در اين مورد هم به فقراتي از متون زيارتي اشاره مي‌كنيم.

در زيارتي خطاب به امام‌زمان (عليه السلام) آمده است:

«با گذشت زمان‌ها و عمرها، يقين من دربارة تو بيشتر و عشقم افزون‌تر مي‌شود و منتظر و چشم به‌راهم تا در پيش رويت جهاد كنم و جان و مال و فرزندان و خانواده و هرچه را دارم، در اطاعتِ فرمانت فدا كنم:

«مُتَوَقِّعاً وَمُنْتَظِرَاً، وَلِجِهادي بَيْنَ يَدَيْكَ مُتَرَقِّباً، فَاَبْذُلُ نَفْسي وَمالي وَوَلَدي وَاَهْلي وَجَميعَ ما خَوَّلَني رَبّي بَيْنَ يَدَيْكَ».(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. خورشيد مغرب، ص 366. تأكيد مي‌شود فصل زيبا و پرمحتوا و سازندة "انتظار" را از اين كتاب (صفحات 330 تا 433) مطالعه كنيد.

2. مفاتيح الجنان، زيارت آن حضرت در سرداب مقدس: "فان ادركت ايّامك الزاهرة واعلامك الباهرة فيها فها اناذا، عبدك المتصرّف بين امرك ونهيك، ارجو به الشهادة بين يديك يا مولاي والفوز لديك".


323


و در ادامه، آروزي شهادت در ركابش به اين صورت بيان شده است:

«اگر دوران درخشان حكومت و فرمانروايي تو را درك كردم، در آن هنگام، من بندة گوش به فرمان تو، به امر و نهي تو فعاليت مي‌كنم و اميد شهادت در ركاب تو و كاميابي نزد تو را دارم».(1)

در زيارت هر روزة آن حضرت آمده است:

«خديا! مرا از ياران و پيروان و مدافعان او قرار بده،

خدايا توفيق شهادت مشتاقانه در پيش روي او را به من ارزاني دار،

در صف و جمعي كه در قرآنت آنان را ستوده و گفته‌اي: صفي همچون بنياني استوار...».(2)

در زيارت آن حضرت در روز جمعه آمده است:

«مي‌خواهم كه خداوند مرا از ياري‌كنندگان تو بر ضدّ دشمنانت قرار دهد، و در زمرة هوادارانت، مرا از شهيدان در برابرت قرار دهد».(3)

در دعاي عهد، مي‌خوانيم:

«خدايا، به هنگام ظهورش، مرا از قبر، برون آر، در حالي كه كفن پوشيده و شمشير آخته و نيزه برگرفته باشم و نداي آن دعوت‌گر در شهر و بيابان را «لبيك» گفته باشم».(4)

در فرازي ديگر، عاشقانه و شهادت‌طلبانه، در زيارت آن موعود امت‌ها و ذخيرة الهي براي نجات بشريت، مي‌گوييم:

«اَللّـهُمَّ كَما جَعَلْتَ قَلْبي بِذِكْرِهِ مَعْمُوراً فَاجْعَلْ سِلاحي بِنُصْرَتِهِ مَشْهُوراً، وَاِنْ حالَ بَيْني وَبَيْنَ لِقائِهِ الْمَوْتُ ـ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلي عِبادِكَ حَتْماً وَاَقْدَرْتَ بِهِ عَلي خَليقَتِكَ رَغْماً ـ فَابْعَثْني عِنْدَ خُرُوجِهِ ظـاهِراً مِنْ حُفْرَتي مُؤْتَزِراً

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان.

2. "واجعلني من انصاره و اشياعه والذّابين عنه واجعلني من المستشهدين بين يديه طائعاً غير مُكرهٍ في الصّف الذي نَعَتّ اهله في كتابك فقلت: {صفاً كأنّهم بنيانٌ مرصوص}"؛ (مفاتيح الجنان).

3. "اَنْ يجعلني مِن الناصرين لك علي اعدائك والمستشهدين بين يديك في جملة اوليائك" (مفاتيح الجنان).

4. "اخرجني من قبري مؤتزراً كفني شاهراً سيفي مجرّداً قناتي مُلبياً دعوة الداعي في الحاضر والبادي" (مفاتيح الجنان، دعاي عهد).


324


كَفَني حَتّي اُجاهِدَ بَيْنَ يَدَيْهِ في الصَّفِّ الَّذي اَثْنَيْتَ عَلي اَهْلِهِ في كِتابِكَ فَقُلْتَ: (كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ (.(1)

خدايا... همچنانكه دلم را به ياد مهدي آباد كردي و مرا زنده‌دل ساختي،

سلاح مرا نيز در راه ياري او آخته ساز.

اگر مرگ، ـ كه براي همه است و نشانة قدرت توست ـ

ميان من و ديدارش جدايي انداخت،

خدايا، هنگام ظهورش مرا زنده كن، تا سر از گور بردارم،

و كفن خود را بر كمر بندم و در ركاب او پيكار كنم،

در همان صفي كه در قرآن آنان را ستوده‌اي:

«صفي كه اهل آن، همچون بنياني پولادين‌اند».

10. نگاه مجموعه‌اي به امامان

يكي از نكات محتوايي مهم كه در زيارتنامه‌هاست، «نگاه مجموعه‌اي» به شخصيت معصومين است، نه نگاهي به فرد و جدا از يك منظومه و مجمومي از بندگان شايستة خداوند. به همين جهت، در كنار ياد و درود و سلام به هر معصومي در زيارت، به شجره‌نامة معنوي، عرفاني و ملكوتي و به تبار عرشي اين خاندان اشاره مي‌شود.

اين نگاه، گاهي به صورت پرداختن به انبياي الهي در كنار سلام و درود بر يك امام معصوم است، يا به شكل بيان وراثت امام نسبت به پيامبران. مثلاً در زيارت امام‌حسين (عليه السلام) ، به او سلام مي‌دهيم، به عنوان كسي كه وارثِ آدم صفوةالله، نوح نبيّ‌الله، ابراهيم خليل‌الله، موسي كليم‌الله، عيسي روح‌الله، و محمد حبيب‌الله است. يا در آغاز زيارت حضرت‌معصومه (سلام الله عليها) ، بر آدم و نوح و ابراهيم و موسي و عيسي هم سلام مي‌دهيم. در زيارتنامه‌هاي متعددي اين ويژگي ديده مي‌شود.

اين گونه ايجاد پيوند براي آن است كه نشان دهد شجره‌نامة معنوي و هدايتي و رباني اين اولياي الهي به آن بندگان زبدة خدا مي‌رسد و بيانگر پيوند و ارتباط خط آنان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتيح الجنان.


325


با يكديگر است. اشاره به اين است كه فضايلي را كه خداوند به آن انسان‌هاي معصوم و مبشّران منذر و سفيران آسماني داده است، به اينان هم عطا كرده است.

در احاديث مربوط به حضرت‌امير (عليه السلام) آمده است كه: هركس بخواهد به آدم در علمش، به نوح در فهمش، به ابراهيم در خُلقش، به موسي در مناجاتش، به عيسي در سنّتش و به محمد (صلّي الله عليه وآله) در تماميت و كمالش نگاه كند، پس به علي (عليه السلام) نگاه كند:

«مَنْ أَرادَ اَنْ يَنْظُرَ إلَي آدَمَ فِي عِلْمِهِ وَإِلي نُوحٍ فِي فَهْمِهِ...».(1)

علي احمد، علي موسي و عيسي * كه در اطوار خلقت جز علي نيست

علي آدم، علي شيث و علي نوح * كه در دور نبوت جز علي نيست

نه‌تنها امام‌علي (عليه السلام) ، بلكه چهارده معصوم و انوار پاك عترت رسول چنين‌اند. يكي از معاني اينكه اين امامان، وارثِ آدم و نوح و موسي و عيسي و ابراهيم و...اند، وراثت در علم و كمال و فضايل و هدايتگري و خوبي است. همة آنان ستاره‌هاي درخشان يك منظومه‌اند و با هم ارتباط معنوي دارند.

بُعد ديگر اين نگاه مجموعه‌اي، جرياني و منظومه‌اي، به اين صورت است كه در زيارت هر يك از معصومين، از رسول‌خدا و ائمة ديگر ياد مي‌شود. در زيارت حضرت‌رضا (عليه السلام) ، سلام و درود و تحيت به رسول‌خدا (صلّي الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين، حضرت‌زهرا و امام‌حسن و امام‌حسين و ائمة ديگر: ديده مي‌شود، تا نشان دهد كه اينها همه نور واحدند و شاخ و برگ يك درخت و حلقه‌هاي يك سلسلة نوراني متّصل به عالم ملكوت.

به عنوان مثال، در زيارت حضرت سيدالشهدا در روز عرفه، سلام بر رسول خداست و بر اميرمؤمنان و فاطمة زهرا سرور زنان جهان و حسين و امامان ديگر تا برسد به حضرت حجت: السَّلامُ عَلَي الخَلَفِ الصّالِحِ المُنْتَظَرَ. تا نشان دهد كه معتقدان به اين خاندان ومتمسكين به‌ريسمان ولايت اهل‌بيت، دستشان در دست رسول‌خدا و اميرمؤمنان و حضرت زهراست. اينان هركدام چراغي برافروخته از آن مشكات هدايت‌اند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الغدير، ج 3، ص 355.


326


اين نگاه جامع و فراگير، خنثي كنندة تبليغات جبهة معارض و مخالف و تصحيح كنندة ديدگاه جاهلان نسبت به اين خاندان نيز هست. حسين بن علي (عليه السلام) در روز عاشورا، خود را معرفي مي‌كند و بيش از آنكه در اين معرفي بر امامت و وصايت خود تكيه كند، خود را پسر پيامبر، پسر فاطمه، پسر علي: معرفي مي‌كند و اينكه حمزة سيدالشهداء عموي جدم و جعفر طيار عموي من است. امام‌سجاد7 هم در خطبة خويش پس از عاشورا و در جمع يزيديان، خود را فرزند پيامبر خدا و پسر فاطمه و علي: معرفي مي‌كند.

در زيارت حضرت‌رضا (عليه السلام) پس از گواهي به يگانگي خدا و رسالت پيامبر، صلوات بر معصومين است.

صلوات بر پيامبر، بنده و فرستاده و برگزيدة خدا و سرور همة آفريده‌ها.

صلوات بر اميرمؤمنان، بندة خدا و برادر رسول خدا.

صلوات بر فاطمه، دختر پيامبر و مادر امام‌حسن و امام‌حسين.

در ادامة اين صلوات‌ها، سلام و درود بر حضرت مهدي است. پس از اين صلوات‌ها، سلام بر خود حضرت رضاست، اما با پسوند دادن او به پيامبر و خاندانِ وحي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ خاتَمَ النَّبِيّينَ وَابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ وَابْنَ اِمامِ الْمُتَّقينَ وَابْنَ قائِدِ الْغُرِّ الُْمحَجَّلينَ...».

از اين نگاه، زيارت هر امام، زمينه و بهانه‌اي براي طرح فضايل و مناقب عترت نوراني پيامبر خدا و خاندان رسالت و نگاه مجموعه‌اي به اينان است.


326


11. مفهوم «فدا»

از نكات ديگري كه در زيارتنامه‌ها زياد ديده مي‌شود، موضوع اظهار فدا شدن زائر در راه و در مسير محبت اهل‌بيت عصمت است. اينكه زائر، ابراز فداكاري و آمادگي براي فدا شدن در راه اولياي خدا داشته باشد، يا از خدا بخواهد كه او را فداي ائمه و اهل‌بيت و راه آنان كند، نوعي فرهنگ شهادت‌طلبي در آن نهفته است. در


327


فرهنگ شهادت‌طلبي هم، گذشتن از جان مطرح است، هم جان خود، هم عزيزان، عزيزترين افراد.

همان گونه كه حسين بن علي (عليه السلام) در كربلا ايثار و فدا را به اوج رساند و هرچه داشت به صحنه آورد و به نمايش گذاشت و فدا كرد (بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ) هم خود شهيد شد، هم فرزندان و برادران و عموزادگان و بستگان و دوستانش و هم خانواده‌اش به اسارت رفتند و امام براي همة اينها آمادگي داشت، زائر هم همين آمادگي‌ها را در متن زيارتنامه ابراز مي‌دارد.

در زيارت حضرت صاحب‌الأمر (عليه السلام) ، پس از بيان شوق زائر به اينكه هرچه عمرها بگذرد و زمان طول بكشد، يقينش به آن حضرت و محبتش نسبت به او و تكيه

و اعتمادش افزون‌تر مي‌شود وچشم به‌راهي نسبت به‌ظهورش بيشتر مي‌شود (وَلِظُهُورِكَ اِلا مُتَوَقِّعاً وَمُنْتَظِرَاً، وَلِجِهادي بَيْنَ يَدَيْكَ مُتَرَقِّباً)، نتيجة آن آمادگي را چنين بيان مي‌كند كه:

«فَاَبْذُلُ نَفْسي وَمالي وَوَلَدي وَاَهْلي وَجَميعَ ما خَوَّلَني رَبّي بَيْنَ يَدَيْكَ وَالتَّصَرُّفَ بَيْنَ اَمْرِكَ وَنَهْيِكَ».

بگذر از فرزند و مال و جان خويش * تا خليل الله دورانت كنند

سر بنه در كف برو در كوي دوست * تا چو اسماعيل، قربانت كنند

آنچه در دعاي ندبه مكرر با تعبير «بِنَفسي اَنتَ» آمده، يعني جانم فدايت اي امام غايب و پنهان از نظر، اي از تبار پاكي و عصمت و نجابت، به نوعي ديگر در زيارتنامه‌ها آمده است. در زيارت سيدالشهداء در روز عرفه اين تعبير وجود دارد كه: «بِأَبي أَنْتَ وَأُمّي يا اَبا عَبْدِاللهِ، بِأَبي أَنْتَ وَأُمّي ياَبنَ رَسُولِ اللهِ».

اينگونه فقرات در زيارتنامه‌ها مي‌آموزد كه زائر امام، انسان از جان گذشته‌اي است كه آمادگي هرگونه فداكاري و بذل و نثار و ايثار را در راه مكتب و رهبرش دارد و خود را در امتداد راه نوراني آنان مي‌بيند. رسول‌خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمود:

«لا يُؤْمِنُ اَحَدُكُمْ حَتّي اَكُونَ اَحَبَّ إلَيْهِ مِنْ نَفسِِهِ وَأهْلِي أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ أهْلِهِ


328


وعِتْرَتِي أَحَبَّ اِلَيْهِ مِنْ عِتْرَتِهِ وَذُرّيتي أَحَبَّ إلَيْهِ مِنْ ذُرِّيَتِهِ».(1)

هيچ‌يك از شما ايمان واقعي نداريد مگر آنكه من در نظر او محبوب‌تر از خودش باشم و خانواده و اهل‌بيت و عترت مرا بيش از خانواده و عترت خويش دوست بدارد و ذريّه من را بيش از ذريّه خود دوست بدارد.

عزيز بودن پدر و مادر و فرزند و بستگان نزد هركس، فطري است و عشقي است كه خداوند قرار داده است. اما بايد عشق برتري باشد كه انسان حاضر شود فرزند و پدر و مادر خود را فداي آن عشق و معشوق كند. تعبير «بَأبِي أَنْتَ وَأُمّي» در زيارتنامه‌ها همين را مي‌رساند، پدر و مادرم فداي تو، اين مضمون در اغلب زيارتنامه‌ها ديده مي‌شود. در زيارت موسي بن جعفر (عليه السلام) چنين است: «بِأَبي أَنْتَ وَأُمّي وَنَفْسي وَأَهْلي وَمالي وَوَلَدي». در زيارت جامعه كه از معتبرترين زيارت‌هاست و از امام‌هادي (عليه السلام) نقل شده است، مي گوييم: « بِأَبي أَنْتَ وَأُمّي وَنَفْسي وَأَهْلي وَمالي وأُسرَتِي». و پس از آن چندين نوبت هم همين مضمون با اندك تفاوتي تكرار شده است و معنايش اين است كه اي امام‌كاظم، اي ائمه معصومين، شما در نظر من از همة اينها عزيزتري. اين يك ارزش است و ابراز اين همه قبول داشتن و دلدادگي و شيفتگي نسبت به پاكان و اولياي خدا، زائر را در همين مسير قرار مي‌دهد.

اين اظهار فدا، نسبت به شهداي كربلا هم هست، با آنكه امام و معصوم نبودند، در زيارت سيدالشهداء پس از پايان متن زيارت آن حضرت، خطاب به اصحاب عاشورا و ستودنِ ايشان به عنوانِ ياورانِ دين خدا، ياوران پيامبر، ياوران اميرالمؤمنين، ياوران حضرت‌زهرا و امام‌حسن و امام‌حسين، گفته مي‌شود: «بِأَبِي أَنْتُمْ وَأُمّي، طِبْتُم وَطابَتِ الأَرْضُ الّتِي فِيها دُفِنْتُم». پاك شديد، هم شما و هم سرزميني كه در آن دفن شده‌ايد و آرزوي اينكه كاش من هم با شما بودم و به فوز و رستگاري مي‌رسيدم.

اين نقطة اوج روحي انسان در ارتباط با اهل‌بيت، شهدا و انسان‌هاي وارسته و ارج نهادن به مقام و فضيلت آنان است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ميزان الحكمه، حديث 3198 (باب المحبّه، حب النبي).


329


12. گواهي دادن به ايمان و فضيلت

از جمله نكات محوري در محتواي زيارتنامه‌ها، شهادت دادنِ زائر به ايمان و عمل صالح و جهاد و صبر و تسليم و اداي وظيفه و ثبات در راه حق و ياري دين و... است. طرح اينگونه ارزش‌ها اولاً مي‌رساند كه زائر اينها را به‌عنوان ارزش‌هاي مكتبي قبول دارد و به آنها ارج مي‌نهد و به خاطر همين ارزش دانستن است كه به عنوانِ فضيلت، براي آنان بر مي‌شمارد. ثانياً مي‌رساند كه خود زائر هم مي‌كوشد در همين مسير گام بر دارد و اين خوبي‌ها را در وجود و عمل و زندگي خود محقق سازد. از نظر رواني هم تأكيد بر يك چيز در گفتارها و شعارها، خود شخص را هم تحت تأثير قرار مي‌دهد و به سنخيّت با آن مضامين مي‌كشاند.

به‌عنوان نمونه در زيارت قمر بني‌هاشم كه از امام‌صادق (عليه السلام) نقل شده، مي‌خوانيم:

«اَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَالتَّصْدِيقِ وَالوَفاءِ وَالنَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيّ...».

وقتي براي حضرت اباالفضل اينگونه گواهي مي‌دهيم كه او در برابر وليّ‌خدا تسيلم بود و او را قبول داشت و اهل وفا و خيرخواهي براي وصيّ و جانشين پيامبر بود، يعني اين ارزش‌ها را ارج مي‌نهيم و براي خودمان هم ماية فخر و ارزش مي‌دانيم. در ادامة همين جملات، از خداوند براي او پاداش مي‌طلبيم، به خاطر «صبر» و «اخلاص» و «ياري» (بِما صَبَرْتَ وَاحتَسَبْتَ واَعَنْتَ) و اين سه عنصر اخلاقي مهم را ياد مي‌كنيم. در همين زيارت، او را به‌عنوانِ عبدصالح، مطيع خدا و رسول، مطيع اميرمؤمنان و امام‌حسن و امام‌حسين معرفي مي‌كنيم كه اينها هم معيارهاي ارزشي‌اند و در زيارت او باز اين تعبيرات وجود دارد:

«أَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ بالَغْتَ فِي النَّصيحَةِ وَأَعْطَيْتَ غايَةَ الَْمجْهُودِ... أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَلَمْ تَنْكُلْ، وَأَنَّكَ قَدْ مَضَيْتَ عَلي بَصيرَة مِنْ أَمْرِكَ مُقْتَدِياً بِالْصّالِحينَ وَمُتَّبِعاً لِلنَّبيّينَ».

گواهي مي‌دهم كه تو در خيرخواهي (نسبت به امام خود) به نهايت رسيدي و همة تلاش خود را در اين راه كردي. شهادت مي‌دهم كه تو سست نشدي و عقب‌ ننشيني و پيمان نشكني، گواهي مي‌دهم كه در راه خود با بصيرت پيش رفتي و با


330


صالحان و پيامبران اقتدا كردي.

اينها حرمت‌گذاري به شايستگي‌ها و صفات و اعمال خوبي است كه در سلام‌هاي زيارت بيان مي‌شود و بر خود زائر هم اثر مي‌گذارد.

در زيارت حسين بن علي (عليه السلام) ، آن همه تأكيد بر اينكه: تو نماز را برپا داشتي، زكات را ادا كردي، امر به معروف و نهي از منكر كردي، در راه خدا جهاد كردي تا به شهادت رسيدي، از خدا و رسول اطاعت كردي و... همة اينها هم يادآور تكليف ديني و تعهد ايماني يك مسلمان است، هم آموزش اطاعت به پيروان و پايبندي به تعهّدات ديني است.

13. شاهد گرفتن بر ايمان و ولايت

نكتة ديگر كه در مضمون زيارتنامه‌ها ديده مي‌شود، شاهد گرفتن پيامبر و ائمه بر اين است كه زائر، از نظر اعتقادات و توحيد و نبوت و پذيرش امامت و ولايت و عقيده به رجعت و معاد و... در خطّ ائمه است و با آن دوست و با دشمنانشان دشمن است و آرزوي اينكه بر اين باور و عقيده تا آخر بماند. اين فراتر از بحث تولّي و تبرّي نسبت به آنان است، گواه گرفتن آنان بر اين حقيقت و درخواست اينكه در روز نياز هم شاهد باشند و گواهي دهند.

اين استشهاد و گواه‌گيري، به پيامبر و اهل‌بيت هم خلاصه نمي‌شود. شاهد گرفتن خدا، فرشتگان، پيامبران و عرشيان، سپس به وديعت سپردن اين باورها تا ذخيرة آخرت باشد. در زيارت هفتم امام‌حسين (عليه السلام) آمده است:

«وَاُشْهِدُ اللهَ وَمَلائِكَتَهُ وَاَنْبِياءَهُ وَرُسُلَهُ اَنّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِيابِكُمْ، مُوقِنٌ».

خدا و فرشتگان و پيامبرانش را گواه مي‌گيرم كه من به شما ايمان دارم و به بازگشت و رجعت شما يقين دارم.

در زيارت اربعين سيدالشهدا (عليه السلام) هم شهادت دادن به اينكه آن حضرت، ولي‌ّخدا، فرزند وليّ‌خدا و پسر برگزيدة خداست كه به كرامت الهي نائل شده و به عهد الهي وفا كرده و در راه خدا به جهاد پرداخته است ديده مي‌شود، هم شاهد گرفتن خداوند نسبت


331


به اينكه زائر، با او دوست و با دشمنش دشمن است:

«اَللّـهُمَّ اِنّي اُشْهِدُكَ اَنّي وَلِيٌّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ».

شاهد گرفتن آنان بر اينكه زائر به زيارت آمده، عرض ارادت و ابراز ولايت كرده و سلام داده و دوستدار اين خاندان است، در اين متون زيارتي ديده مي‌شود. اين نوعي اداي حق و انجام وظيفه است. در زيارت امام‌حسين (عليه السلام) است:

«اُكْتُبْ لي عِنْدَكَ ميثاقاً وَعَهْداً اِنّي اَتَيْتُكَ مُجَدِّداً الْميثاقَ فَاشْهَدْ لي عِنْدَ رَبِّكَ اِنَّكَ اَنْتَ الشّاهِدُ».

نزد خودت برايم ميثاق و عهدي بنويس و ثبت كن كه من به زيارتت آمده‌ام و تجديد پيمان مي‌كنم، نزد پروردگارت براي من گواهي بده، همانا تو گواهي.

پيشتر گفته‌ايم كه زيارت، وفاي به عهد پيرو با پيشواست، با اين شهادت دادن‌ها، خط حركت سياسي و زندگي اجتماعي زائر در مسير ولايت ائمه تثبيت مي‌شود، گواه گرفتن آنان بر اين باور و عقيده، موجب رسوخ اين صفات و حالات در روح زائر مي‌شود و تأثير تلقيني دارد.

* * *

دقت در متن زيارتنامه‌ها و محوربندي مطالبي كه بر آنها تأكيد شده، نكات بسياري را روشن مي‌سازد.

نمونه‌هايي كه ياد شد، مي‌تواند روشنگر راه و خط پژوهشي در اين مورد باشد و مطالعة اين متون با اين نگاه و از اين زاوية ديد، بسياري از معارف را روشن و تبيين مي‌كند.


332


به اينكه زائر، با او دوست و با دشمنش دشمن است:

«اَللّـهُمَّ اِنّي اُشْهِدُكَ اَنّي وَلِيٌّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ».

شاهد گرفتن آنان بر اينكه زائر به زيارت آمده، عرض ارادت و ابراز ولايت كرده و سلام داده و دوستدار اين خاندان است، در اين متون زيارتي ديده مي‌شود. اين نوعي اداي حق و انجام وظيفه است. در زيارت امام‌حسين (عليه السلام) است:

«اُكْتُبْ لي عِنْدَكَ ميثاقاً وَعَهْداً اِنّي اَتَيْتُكَ مُجَدِّداً الْميثاقَ فَاشْهَدْ لي عِنْدَ رَبِّكَ اِنَّكَ اَنْتَ الشّاهِدُ».

نزد خودت برايم ميثاق و عهدي بنويس و ثبت كن كه من به زيارتت آمده‌ام و تجديد پيمان مي‌كنم، نزد پروردگارت براي من گواهي بده، همانا تو گواهي.

پيشتر گفته‌ايم كه زيارت، وفاي به عهد پيرو با پيشواست، با اين شهادت دادن‌ها، خط حركت سياسي و زندگي اجتماعي زائر در مسير ولايت ائمه تثبيت مي‌شود، گواه گرفتن آنان بر اين باور و عقيده، موجب رسوخ اين صفات و حالات در روح زائر مي‌شود و تأثير تلقيني دارد.

* * *

دقت در متن زيارتنامه‌ها و محوربندي مطالبي كه بر آنها تأكيد شده، نكات بسياري را روشن مي‌سازد.

نمونه‌هايي كه ياد شد، مي‌تواند روشنگر راه و خط پژوهشي در اين مورد باشد و مطالعة اين متون با اين نگاه و از اين زاوية ديد، بسياري از معارف را روشن و تبيين مي‌كند.



| شناسه مطلب: 76772