بخش 2
بخش اوّل: اسرار عرفانی حرم فصل اوّل: مکّه مکرّمه گفتار اوّل: اسرار نامها 1 . معانی لغوی مکه 2 . اسرار نام های مکه یک) مکه دو) بکّه سه) ام القری چهار) بلد پنج) واد غیر ذی زرع شش) قریه تو هفت) دو قریه هشت) حرم نه) بُسّاسة ده) اُمّ رُحْم گفتار دوّم: فضیلت و عظمت مکّه 1 . حرمت و فضیلت الف) حرمت و فضیلت مکه در آیات یک) قسم دو) واد غیر ذی زرع
|
|
بخش اوّل
اسرار عرفاني حرم
|
|
فصل اوّل
مكّه مكرّمه
|
|
گفتار اوّل: اسرار نامها
1 . معاني لغوي مكه
در كتاب هاي لغت براي مكه معاني مختلفي بيان شده است كه به اهمّ آنها اشاره مي شود:
مجمع البحرين ريشه واژه مكه را «اَلْمَكُّ» مي داند و براي آن دو معنا ذكر مي كند; يكي نقص و ديگري هلاكت، سپس براي هر يك وجه تسميه بيان مي كند. علت اين كه بلدالحرام را مكه ناميده اند اين است كه از گناهان انسان مي كاهد و آنها را از بين مي برد. وجه تسميه ديگر اين كه اگر كسي با قصد ظلم به مكه تعدي و تجاوز كند، مكه او را هلاك و نابود خواهد ساخت; چنانكه در واقعه اصحاب فيل رخ داد.
كتاب مزبور در ادامه اسامي مختلفي را براي مكه بيان مي كند از قبيل: صلاح، عرش، قادس، مقدسه، نسّاسه، باسّه، بيت عتيق، امّ رُحم، امّ القُري، حاطمه، رأس و كوثي. البته براي هر يك وجه تسميه اي بيان شده است. اسامي مختلف بدين دليل است كه جايگاه مكه بلند و رفيع بود و هر قبيله و طائفه اي نامي براي آن داشت. تمامي اسامي مختلف و متنوع مكه دلالت بر شرافت و عظمت مكه دارد; شرافتي كه خدا به اين شهر شريف و عظيم داده گرفتني نيست و نمي توان آن را با حيله و تزوير از بين برد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجمع البحرين، ج4، ص220 (ذيل عنوان م ك ك).
|
|
لسان العرب ذيل ريشه «م ك ك» معاني مختلفي آورده است: يكي اين كه از «مكُّ الفصيل» باشد، بدين معنا كه فرزند تمام شير مادر را بنوشد كه در اين صورت شير مادر كاهش خواهد يافت. وجه تسميه اين است كه آب مكه كم است. ديگر اين كه از ماده «مَكُّ» باشد به معناي ازدحام; بدين مناسبت كه انسان ها در مكه ازدحام مي كنند، همچنين به دو معناي نقص و هلاكت هم اشاره دارد.
المصباح المنير به تفاوت ميان مكه و بكّه اشاره شده و چنين آمده است: ممكن است مراد از بكّه، بيت الحرام و كعبه باشد و مراد از مكه، اطراف بيت الحرام كه همان حريم حرم خواهد بود.
بنابراين مي توان گفت كه به طور كلي مكه، از نظر لغت داراي معاني ذيل است: نقص، هلاكت، نقصان آب و ازدحام جمعيت. احتمال دارد كه معناي نقصان آب وجهي از همان معناي نقص باشد; بنابراين معاني لغوي مكه سه معنا بيش نيست; نقص، هلاكت و ازدحام جمعيت.
اما آنچه كه مورد اتفاق تمامي اهل لغت است دو معناي نقص و هلاكت است. اگر معناي اول دلالت بر كاهش و ريزش گناهان دارد، اشاره به شرافت و عظمت اين شهر الهي دارد. و اگر هلاكت از معاني لغوي مكه است و نشان از هلاكت و نابودي ظالمان و متجاوزان دارد، اين نيز دليلي واضح و روشن بر حرمت و امنيت شهري است كه خداوند آن را مقدس و عظيم قرار داده است. نكته جالب توجه اين است كه ميان معاني لغوي و مضامين رواياتي كه درباره نام هاي مكه آمده، مناسبت و مشابهت وجود دارد.
2 . اسرار نام هاي مكه
شهر مكه مهم ترين، شريف ترين و باعظمت ترين شهرهاي جهان اسلام است كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . لسان العرب، ج13، ص161
2 . قاموس المحيط، ج3، ص466
3 . مصباح المنير، ج2، ص577
|
|
در سرزمين حجاز قرار گرفته است. مكه شهري است كه در آن خاتم انبيا (صلي الله عليه وآله) و اولين امام شيعيان، حضرت علي (عليه السلام) در آن پا به صحنه هستي گذارده اند. مكه رأس جهان هستي است و تمامي زمين از آنجا گسترش يافته است; مكه شهر بسياري از انبيا و اولياست. در روايات و آيات نام هايي براي مكه ذكر شده كه هريك از آنها اشاره به بُعدي معنوي و روحاني دارد.
در برخي احاديث براي مكه پنج اسم آمده است: ام القري، مكه، بكه، بسّاسه و ام رُحم. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«أَسْمَاءُ مَكَّةَ خَمْسَةٌ: أُمُّ الْقُرَي وَ مَكَّةُ وَ بَكَّةُ وَ الْبَسَّاسَةُ كَانُوا إِذَا ظَلَمُوا بِهَا بَسَّتْهُمْ أَيْ أَخْرَجَتْهُمْ وَ أَهْلَكَتْهُمْ وَ أُمُّ رُحْم كَانُوا إِذَا لَزِمُوهَا رُحِمُوا».
«نام هاي مكه پنج است: ام القري، مكه، بكه، بسّاسه يعني نابود كننده، چون مردم وقتي در مكه ظلم مي كردند آنان را بيرون مي كرد و هلاك مي ساخت و امّ رُحم چرا كه هرگاه معتكف مكه مي شدند مورد رحمت قرار مي گرفتند.»
در اين حديث به دو وجه تسميه نام هاي مكه هم اشاره شده; يكي عنوان «بسّاسه» است; يعني اگر كسي در مكه ظلمي كند، اين شهر او را اخراج و هلاك مي گرداند.
عنوان ديگر «ام رحم» است و بدين معناست كه اگر كسي ملازم اين شهر شريف باشد، مورد رحمت الهي قرار خواهد گرفت. همين مضمون در حديث ديگري هم آمده است:
«رُوِيَ فِي أَسْمَاءِ مَكَّةَ أَنَّهَا مَكَّةُ وَ بَكَّةُ وَ أُمُّ الْقُرَي وَ أُمُّ رُحْم وَ الْبَسَّاسَةُ كَانُوا إِذَا ظَلَمُوا بِهَا بَسَّتْهُمْ أَيْ أَهْلَكَتْهُمْ وَ كَانُوا إِذَا ظُلِمُوا رُحِمُوا».
«نام هاي مكه پنج است: مكه، بكه، ام القري، ام رحم و بسّاسه. هرگاه مردم در مكه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . درباره نام هاي مكه و نيز وجه تسميه هر يك از آنها ر.ك: فصلنامه ميقات، ش2، ش4 و ش53
2 . خصال صدوق، ص278، روايت22 ; فروع كافي، ج4، ص211، روايت18 ; فقيه، ج2، ص257، روايت2349
3 . وسائل الشيعه، ج9، ص350، روايت 17658
|
|
ظلم مي كردند، آنان را هلاك مي كرد و هر گاه ظلمي به آنها مي شد مورد رحمت قرار مي گرفتند.»
در اين حديث نسبت به حديث قبلي تفاوتي وجود دارد و آن اين كه هرگاه شخصي در مكه مظلوم قرار گيرد، مرحوم واقع مي شود. در حالي كه در حديث سابق رحمت را براي ملازم مكه دانست. آن چه از اين احاديث به دست مي آيد اين است كه اين شهر مقدس نسبت به ظلم، بي تفاوت و خنثي نيست و نسبت به ظالم و مظلوم حساس است و در قبال هر دو عكس العمل خاصي از خود نشان مي دهد. مواجهه او با ظالم، هلاكت و با مظلوم، رحمت است و اين خاصيت شهري است كه خدا به آن شرافت و قداست بخشيده است.
يك) مكه
يكي از نام هاي اين شهر مقدس، مكه است. درباره علت نامگذاري اين شهر به نام مكه وجوه مختلفي بيان شده است:
الف: كلمه «مكه» از ريشه «المكُّ» است. اين واژه در لغت به معني نابود كردن است. دو احتمال در باره اين وجه تسميه وجود دارد; يكي اين كه اگر كسي به قصد ظلم و تجاوز به اين شهر تعدي كند، نابود خواهد شد و شاهد ديگر اين كه اگر كسي به اين شهر وارد شود، خداوند به بركت اين شهر مقدس گناهان او را نابود مي كند.
امام صادق (عليه السلام) در حديثي فرمود:
«لاَ يَدْخُلُ مَكَّةَ رَجُلٌ بِسَكِينَة إِلاَّ غُفِرَ لَهُ...».
«هركس با آرامش وارد شهر مكه شود، گناهانش بخشيده مي شود.»
گفتني اين كه وجه تسميه مذكور در منابع لغوي هم بيان شده بود. نكته جالب اين كه مكه بخشي از سرزمين پهناوري است كه به آن «حجاز» گويند. واژه حجاز از نظر لغت از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فروع كافي، ج4، ص401
|
|
«حجز»، به معناي مانع شدن، دور كردن و جدا ساختن است; زيرا انسان را از شهوات و
لذائذ دنيوي جدا و دور مي كند.
ب: واژه «مكه» از ريشه «مكا، يمكو، مكاءً» باشد. مكا در لغت به معناي سوت زدن است، در اين زمينه هم دو احتمال وجود دارد: يكي اين كه كلمه «مُكّاء» نام پرنده اي است كه در سرزمين حجاز فراوان يافت مي شد. از اين پرنده به هنگام پرواز صدايي شبيه سوت شنيده مي شد.
احتمال ديگر آن است كه علت نامگذاري اين شهر اين بوده كه عده اي نزد
كعبه مي آمدند و در كنار آن، به جاي نماز، دست و سوت مي زدند. ظاهراً اين عمل
تا زمان رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) و تا ابتداي ظهور اسلام ادامه داشته است. در مجمع البيان آمده است:
«روايت شده است كه هرگاه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در مسجدالحرام نماز مي گزارد، دو مرد در سمت راست او سوت مي زدند و دو مرد ديگر در سمت چپ آن حضرت دست مي زدند: تا نماز آن حضرت را براي او پريشان كنند. خداوند تمامي آنها را در جنگ بدر به هلاكت رساند.»
اين احتمال با روايتي تأييد مي شود. از امام رضا (عليه السلام) نقل شده است:
«وَ سُمِّيَتْ مَكَّةُ مَكَّةَ لاَِنَّ النَّاسَ كَانُوا يَمْكُونَ فِيهَا...» .
«از اين جهت مكه، مكه ناميده شد، چون مردم در آنجا سوت مي زدند....»
گفتني است كه واژه مكّه در قرآن تنها در يك آيه به كار رفته:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اللمع، ص158. (معمولاً درباره وجه تسميه حجاز اين گونه مي گويند كه رشته كوه سراة از شمال تا جنوب در برابر درياي سرخ كشيده شده است. اين كوه دو قسمت را از يكديگر جدا كرده كه در يك سو نجد و در سوي ديگر تهامه قرار گرفته و حجاز دقيقاً قسمتي است كه به سوي غرب، يعني درياي سرخ كشيده مي شود. ر.ك: آثار اسلامي مكه و مدينه، ص32.)
2 . لسان العرب، ج13، ص161
3 . مجمع البيان، ج4، ص813
4 . علل الشرايع، ص397، روايت1
|
|
(وَهُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَكانَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً) .
«اوست كه چون در بطن مكه بر آنها پيروزيتان داد، دست آنها را از شما و دست شما را از آنها باز داشت، و خدا به كارهايي كه مي كرديد آگاه و بينا بود.»
اين آيه در باره صلح حديبيه نازل شده است و خداوند در اين آيه هردو طايفه را از آزار و جنگ برحذر مي دارد تا به صلح روي آورند. اين صلح در منطقه اي به نام حديبيه صورت گرفت. از آنجا كه محل حديبيه نزديك مكه قرار دارد، به گونه اي كه حتي بعضي گفته اند يكي از اراضي مكه بوده و جزء محدوده حرم است، در اين آيه تعبير به «بطن مكه» شده است.
دو) بكّه
يكي ديگر از نام هاي اين شهر شريف «بكه» است. اين تعبير هم در قرآن تنها در يك آيه ذكر شده:
(إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَهُديً لِلْعالَمِينَ) .
«نخستين خانه اي كه براي مردم بنا شده است همان است كه در مكه است، خانه اي كه جهانيان را سبب بركت و هدايت است.»
درباره وجه تسميه اين واژه احتمالات متعددي وجود دارد:
الف: واژه «بكه» از «البكّ» باشد كه معناي آن ازدحام كردن و مزاحم شدن است; از امام صادق (عليه السلام) سؤال شد كه چرا مكه را بكه ناميدند؟ امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود: «چون بعضي از مردم در آنجا با دستان خويش مزاحم بعضي ديگر مي شدند».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فتح : 24
2 . الميزان، ج18، ص288
3 . آل عمران : 96
4 . المحاسن، ج2، ص66، روايت1184 ; تفسير عياشي، ج1، ص187، روايت95
|
|
از حديث ديگري به دست مي آيد كه اگر انسان نمازش را با ازدحام در مسجدالحرام بخواند اشكالي ندارد، اما نماز خواندن در مكان هاي پررفت و آمد و شلوغ غير از مكه كراهت دارد. امام ابي جعفر (عليه السلام) فرمود:
«إِنَّمَا سُمِّيَتْ مَكَّةُ بَكَّةَ لاَِنَّهُ يَبْتَكُّ فِيهَا الرِّجَالُ وَ النِّسَاءُ وَ الْمَرْأَةُ تُصَلِّي بَيْنَ يَدَيْكَ وَ عَنْ يَمِينِكَ وَ عَنْ يَسَارِكَ وَ مَعَكَ وَ لاَ بَأْسَ بِذَلِكَ وَ إِنَّمَا يُكْرَهُ فِي سَائِرِ الْبُلْدَانِ» .
«بدين سبب مكه بكه ناميده شد، چون مردان و زنان در آنجا ازدحام مي كنند، اگر زني پيش رو، در سمت راست و در سمت چپ (و پشت سر) و با تو نماز بگذارد، اشكالي ندارد. نماز خواندن در جاي شلوغ در شهرهايي غير از مكه كراهت دارد.»
ب: يكي ديگر از معاني «البكّ» گردن زدن است; از اين رو مكه را بكه ناميده اند كه هر ظالم و ستمگري كه در اين شهر مرتكب ظلم و ستم مي شد، گردن او را مي زدند. اين مضمون در روايتي هم بيان شده است:
«كَانَتْ تُسَمَّي بَكَّةَ لاَِنَّهَا تَبُكُّ أَعْنَاقَ الْبَاغِينَ إِذَا بَغَوْا فِيهَا...» .
«از اين رو به مكه بكه گفته اند چون هر گاه ظالمي در آنجا طغيان مي كرد، گردن او را مي زدند.»
ج: در بعضي روايات هم نقل شده كه مكه به تمام شهر (قريه) گفته مي شد و بكه مكاني است كه خانه خدا در آن قرار دارد.
د: بيشترين معنايي كه در روايات براي بكه بيان شده و به عنوان وجه تسميه در نظر گرفته شده است، گريه كردن مردم در مكه است; زيرا ممكن است واژه بكه از «بكاء» به معناي گريه كردن مشتق شده باشد.امام صادق (عليه السلام) در جواب اين سؤال كه چرا مكه را بكه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علل الشرايع، ص397، روايت4 ; بحار الانوار، ج83، ص334 و ج99، ص78
2 . فروع كافي، ج4، ص211
|
|
ناميدند؟فرمود: «لِبُكَاءِ النَّاسِ حَوْلَهَا وَ فِيهَا»; «چون مردم در اين شهر و اطراف آن گريه
مي كنند». همچنين از حضرت امير (عليه السلام) سؤالي مشابه شد و آن حضرت فرمود: «لاَِنَّهَا بَكَّتْ عُيُونَ الْجَبَّارِينَ وَ الْمُذْنِبِينَ»; «چون مكه چشم هاي جباران و گناهكاران را مي گرياند.»
در اينجا نكاتي قابل ذكر است:
نكته اول اين كه يكي از آداب ورود و حضور در شهر مقدس مكه اشك و آه است. گريه سيد آداب و نورچشم سالكين است. گريه نشانه رقّت قلب و دليل اخلاص است. هر گاه عملي بااخلاص و با قلب خاشع و نرم انجام شود، قطعاً مورد پذيرش ذات حق قرار خواهد گرفت. انساني كه داراي قلب رقيق و چشم گريان است، به خدا نزديك و از دنيا و دنياطلبي دور است، در مقابل، دعايي كه از روي قساوت قلب باشد مردود است و مورد قبول واقع نمي شود. امام صادق فرمود:
«لاَ يَسْتَجِيبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْب قَاس ».
«خدا دعايي كه از روي قساوت قلب باشد نمي پذيرد.»
از سوي ديگر گريه و اشك نشانه بريدن از غير خدا است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در بياني گهربار فرمود:
«اگر خدا عبدي را دوست داشته باشد، حزني در قلب او قرار مي دهد ; زيرا خداوند قلب حزين را دوست دارد. عبدي كه از خوف خدا گريان باشد داخل آتش دوزخ نمي شود.»
خداوند خواهان اشك است و اشك، مطلوب خداست. خداي سبحان از چشم هاي بندگانش اشك و از قلب هاي آنها خشوع مي خواهد. خداوند به عيسي (عليه السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علل الشرائع، ص397، روايت2 ; فقيه، ج2، ص193، روايت2119
2 . فروع كافي، ج4، ص211، روايت18 ; ارشاد القلوب، ص377
3 . فروع كافي، ج2، ص474
4 . ارشاد القلوب، باب حزن و بكاء.
|
|
فرمود: «اي عيسي از چشم هايت اشك هايت را و از قلبت خشوعت را به من ده.»
نكته دوم اين كه در حديث پيش گفته شد فعل «ابكت» به شهر مكه نسبت داده شده بود. اين مسأله در برخي احاديث گذشته هم به چشم مي خورد و افعالي نظير «اخرجتهم»، «اهلكتهم» به شهر مقدس مكه منسوب شده بود. همچنين در آيه 96 سوره آل عمران دو وصف مبارك و هدايت براي مكه ملحوظ شده است. تمامي موارد نشان از آن دارد كه شهر مكه خاصيتي دارد و مي تواند كارهايي مثل گرياندن چشم گنهكاران و تائبين، خارج كردن و نابودي كردن ظالمين و هدايت مستعدين را انجام دهد. البته اين خاصيت به خودي خود به دست نمي آيد، بلكه عطيه اي الهي است و اين عطيه و لطف به جهت شرافت، عظمت و حرمتي است كه خداوند براي اين شهر مبارك قرار داده است.
سه) ام القري
نام ديگر اين شهر ام القري است. اين عنوان و نامگذاري در برخي از احاديث ذكر شده است. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در پاسخ مردي كه سؤال كرد چرا مكه ام القري ناميده شده است فرمود:
«لاَِنَّ الاَْرْضَ دُحِيَتْ مِنْ تَحْتِهَا».
«زيرا زمين از زير مكه گسترانده شد.»
حضرت در حديث مشابهي نيز به مسأله دحو الارض اشاره مي كند.
بر اساس احاديث مذكور يكي از نام هاي شهر مكه، ام القري است. اين واژه تركيبي است از دو كلمه «ام» و «قري». اگر به كتاب هاي لغت مراجعه شود به دست مي آيد كه واژه «ام» معاني مختلفي دارد از قبيل: اصل، مجمع الاشياء، منشأ، مرجع، مقصد و مادر.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مستدرك، ج2، ص294
2 . علل الشرايع، ص593، روايت4 ; فقيه، ج2، ص241، روايت2296
3 . ر.ك: مشارق انوار اليقين، ص84 ; فروع كافي، ج4، ص211، روايت18 ; ارشاد القلوب، ص377
4 . لسان العرب، ج1، ص212ـ219 ; مصباح المنير، ج 1، ص23 ; مجمع البحرين، ج1، ص104ـ106
|
|
البته معناي اصلي «امّ» مادر نيست. از آن جهت به مادر امّ گفته مي شود كه مادر نسبت به
فرزند خود اصل يا منشأ يا مرجع محسوب مي گردد. اما درباره مكه چون اصل يا مجمع يا منشأ عالم است (پديده «دحو الارض») به آن ام القري گفته اند.
در باره علت نامگذاري شهر مكه به «ام القري» نكات متعددي بيان شده است از جمله:
الف: علت نامگذاري، شرافتي است كه خداوند به اين شهر داده; پس شهر مكه به جهت شرافت، اصل عالم است.
ب: از آن جا كه شهر مكه قبله تمام انسان هاست، مرجع و مقصد جهانيان نيز هست.
ج: وجهي كه بيش از وجوه ديگر بر آن تأكيد شده مسأله دحو الارض است.
اين مسأله در دو حديث سابق بيان شد. بدين لحاظ مكه مكرمه اصل يا منشأ عالم است، يعني زمين در مراحل اوليه خلقت نخست، فقط به سرزمين مكه خلاصه مي شد، اما در مرحله توسعه از اين سرزمين گسترش يافت.
واژه ام القري در دو آيه از قرآن آمده است. در يك آيه مسأله نزول وحي و انذار ام القري مطرح است:
(وَكَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري وَمَنْ حَوْلَها وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ) .
«ونيز اين قرآن را به زبان عربي برتو وحي كرديم تا ام القري و ساكنان اطرافش را بيم دهي، همچنين آنان را از روز قيامت ـ كه در آن ترديدي نيست ـ بترساني كه گروهي در بهشتند و گروهي در آتش سوزان.»
دعوت پيامبر داراي مراتب و مراحلي بود. در آغاز دعوت به صورت انذار عشيره ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . لسان العرب، ج1، ص219
2 . همان.
3 . شوري : 7
4 . الميزان، ج18، ص18
|
|
تا قيام قيامت را شامل شد. (إِنْ هُوَ إِلاّ ذِكْري لِلْعالَمِينَ). بنابراين آيه اي كه مربوط به ام القري بود مرحله دوم ابلاغ دعوت پيامبر را در برمي گرفت. همچنين از اين آيه به دست مي آيد كه يكي از اهداف نزول وحي انذار است، تا مردم به راه درست و صراط مستقيم بروند.
تفسير كشف الاسرار ذيل همين آيه علت نامگذاري مكه به ام القري را اين گونه بيان مي كند كه چون مكه شريف ترين سرزمين هاي روي زمين است و به همين لحاظ زمين از اين نقطه عالم گسترش يافته، مكه منشأ و اصل عالم است. لذا اصل تمامي شهرها مكه است.
آيه دوم تقريباً مشابه آيه سابق است و به مسأله نزول كتاب و وحي و همچنين مسأله انذار اشاره مي كند.
(وَهذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري وَمَنْ حَوْلَها وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلي صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ) .
«اين است كتاب مباركي كه نازل كرده ايم، تصديق كننده چيزي است كه پيش از آن نازل شده است. تا با آن مردم ام القري و مردم اطرافش را بيم دهي. كساني كه به روز قيامت ايمان دارند به آن نيز ايمان دارند، اينان مراقب نمازهاي خويش اند.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شعراء : 214
2 . سجده : 3
3 . ص : 87
4 . كشف الاسرار وعدة الابرار، ج9، ص7
5 . انعام: 92.
|
|
كشف الاسرار ضمن بيان اين مطلب كه مراد از ام القري مكه است، به علل نامگذاري پيش اشاره مي كند، ولي بيش از همه نسبت به مسئله دحو الارض تأكيد دارد.
مرحوم سيّد حيدر آملي در تفسير گرانسنگ خويش به اين نكته اشاره مي كند كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) از سوي خدا براي كلّ بشر صاحب رسالت و بعثت بود، امّا علّت اينكه در اين آيه انذار به مكّه و اهل آن اختصاص يافت اين است كه مكّه مولد و منشأ پيامبر (صلي الله عليه وآله) است، لذا به جهت شرافت در اين آيه قلمرو انذار به مكّه محدود شده است و إلاّ مخاطب پيامبر (صلي الله عليه وآله) تمام بشريّت است. از اين بيان به دست مي آيد كه آيه مزبور ناظر به مرحله نهايي دعوت پيامبر (صلي الله عليه وآله) است.
معناي واحد يعني بسط آمده است. خداوند بعد از آنكه هفت آسمان را آفريد، دست به تدبير عالم از آسمان به سوي زمين زد. خلقت زمين به اين گونه بود كه نخست نقطه اي كوچك يعني مكّه را آفريد سپس آن را گستراند و از اين طريق زمين و هرچه در آن بود پديد آمد.
مسأله دحوالارض تا بدان حد اهميت دارد كه روز بيست و پنجم ماه ذي القعده بدين نام، نامگذاري شده و روزه اين روز معادل روزه هفتاد سال يا معادل كفاره هفتاد سال است. كسي كه شب آن را عبادت كند و روز آن را روزه گيرد براي او روزه صد سال نوشته مي شود و تمام موجودات براي او استغفار مي كنند. تمامي اين فضيلت ها براي آن است كه در چنين روزي رحمت خدا بسط يافته است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كشف الاسرار، ج3، ص421 ; ر.ك: بيان السعاده، ج2، ص141
2 . المحيط الأعظم، ج1، ص359
3 . نازعات : 30
4 . كشف الاسرار، ج10، ص371
5 . ر.ك: مفاتيح الجنان، اعمال ماه ذي القعده.
|
|
دعاي اين روز با اين تعبيري شروع مي شود «اللّهُمَّ دَاحِي الْكَعْبَةَ...» با تأمّل در اين دعا به دست مي آيد كه سه محور در آن ملحوظ است; يكي اسماء و صفات الهي، بخش دوم درباره موت، قبر و قيامت و بخش سوم درباره ظهور وليعصر(عج) مي باشد. مطلب مزبور مؤيد اين نكته است كه روز قيام قائم (عج) و ظهور امام زمان(عج) همين روز است، چنان كه در احاديث بيان شده است. همچنين در حديث آمده است كه حضرت ابراهيم و حضرت عيسي در شب دحوالارض متولد شده اند.
چهار) بلد
يكي از اسامي شهر مكه «بلد» است. اين نام در روايات وجود ندارد، اما در قرآن به دو صورت آمده است; مطلق و همراه با قيد «امين» يعني به دو صورت «بلد يا بلده» و «بلد امين».
تعبير «بلد» در قرآن در سه مورد به كار رفته است:
(وَإِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ اْلأَصْنامَ) .
«و ابراهيم گفت: اي پروردگار من، اين سرزمين را ايمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستش بتها دور بدار.»
در تمامي تفاسير مصداق بلد، مكه بيان شده است. اما در برخي از تفاسير عرفاني نكات ديگري هم به چشم مي خورد. تفسير بيان السعادة بر اين نكته تأكيد دارد كه بيت الله با سعي ابراهيم (عليه السلام) بنا شد، چنان كه شهر مكه و عمارات آن هم با سعي و تلاش ابراهيم (عليه السلام) پديد آمد. پس حضرت ابراهيم سازنده خانه خداست. ممكن است گفته شود كه مراد از بلد، صدر و از بيت الله مقام قلب مي باشد. اگر صدر با اسلام و تسليم منشرح شود به مقام طهارت خواهد رسيد. بيت الله حقيقي هم مقام قلب انسان كامل است. بر اين اساس معناي عرفاني بلد مقام صدر منشرح است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان.
2 . ابراهيم، 35
3 . بيان السعادة، ج2، ص394
|
|
در تفسير عرفاني كشف الاسرار هم بيان شده است كه:
«ابراهيم (عليه السلام) در اين آيت از حق دو چيز خواست: يكي امن مكه از استيلاي دشمن، ديگر امن دل از غلبه سلطان هوا. گفت: بار خدايا! اين شهر مكه را حرمي ايمن گردان كه هيچ جباري را بر آن دست نبود و هيچ كس را در آن ترس نبود، رب العالمين دعاي وي را اجابت كرد و آن را حرمي ساخت مبارك و جاي امن.»
گاهي مراد از بلد بدن معرفي مي شود. بدين معنا كه ابراهيم (عليه السلام) از خدا خواست كه ابدان را از غلبه صفات نفس دور كند. و تعابيري كه در ادامه آيه آمده است به مقام هاي ديگر عرفاني تطبيق شده است. البته اين احتمال وجود دارد كه آن چه مدّ نظر تفسير مذكور است، بدن مثالي باشد و مراد اين است كه بدن مثالي از آفات و آسيب هاي صفات دروني و نفساني در امان باشد. در اين صورت انسان در مقام برزخ به طهارت، امن و سلامت دست خواهد يافت. و اين اولين گام طهارت و سلامت درون است و اين يكي از معاني قلب سليم است. حاصل آن كه در اين آيه، بلد به معاني ذيل تفسير يا تطبيق شد: مكه، صدر، قلب و بدن برزخي.
دومين آيه كه واژه بلد به صورت مطلق به كار رفته، مربوط به اواسط سوره بقره است:
(وَإِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ) .
«و ابراهيم گفت: اي پروردگار من اين شهر را جاي امني گردان و از مردمش آنان را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند از هر ثمره[اي] روزي ساز.»
ابراهيم (عليه السلام) براي اهالي مؤمن مكه طلب امنيت و روزي مي كند و خداوند دعاي او را به اجابت مي رساند. دليل اجابت آيه سابق است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كشف الاسرار، ج5، ص281
2 . تفسير منسوب به ابن عربي، ج1، ص350
3 . بقره : 126
|
|
(وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً) .
«و كعبه را جايگاه اجتماع و مكان امن مردم ساختيم.»
ممكن است در اين آيه مراد از بلد مقام صدر باشد; سينه اي كه از غلبه هواهاي نفساني در امن و امان است و شياطين در آنجا راهي ندارند. طهارت و سلامت بر آن حاكم است و چيزي جز ياد خدا در آن سينه تسليم وجود ندارد. بر اين اساس ثمرات، به معناي معارف و انوار الهي است كه بر قلب سالم و طاهر وارد مي شود.
سومين آيه تعبير بلد، مربوط به سوره بلد است:
(لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَأَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ) .
«قسم به اين شهر و تو در اين شهر سكنا گزيده اي.»
يكي از شيوه هاي تأكيدي قرآن در اهميت به چيزي استفاده از قسم است. لذا قسم ياد كردن خدا به شهر مكه بيان شرافت و رفعت مقام آن است. بنابراين بدون شك مراد از بلد در اين دو آيه، مكه است. و مكي بودن سوره هم مؤيد همين معناست.
در سه آيه مذكور مراد از بلد، مكه است; اما معاني ديگري هم در بعضي از تفاسير عرفاني نظير صدر منشرح، قلب و بدن برزخي وجود دارد.
تنها در يك آيه تعبير «بلده» آمده است:
(إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَها وَلَهُ كُلُّ شَيْء وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ) .
«به من فرمان داده شده كه پروردگار اين شهر را بپرستم ; شهر خداوندي كه همه چيز از آن اوست و حرمتش نهاده و مأمورم كه از مسلمانان باشم.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 125
2 . بيان السعادة، ج1، ص144 ; تفسير منسوب به ابن عربي، ج1، ص53
3 . بلد : 1و2
4 . نمل : 91
|
|
«بَلَدَه» همان معناي بلد را دارد و جمع آن «بلاد» مي باشد. از نظر معنا هر دو معناي واحدي دارند و به بخشي از زمين اطلاق مي شود چه آباد باشد چه نباشد، چه مسكوني و چه خالي از سكنه باشد. گاهي هم اين معنا را معادل بلد مي گيرند و به طائفه اي كه در آن زندگي مي كنند، بلده اطلاق مي شود. به بيان ديگر مراد از بلده يا اهالي مكّه است يا شهر مكّه به لحاظ اينكه بخشي از حجاز محسوب مي شود. از منظر عرفاني بلده ناظر به مقام قلب است. و مراد از «حرّمها» اين است كه خداوند آن را از استيلاي صفات نفساني و رذائل دروني دور داشته است. بر اين اساس مفاد آيه اين است كه بايد بنده رب قلب بود; قلبي كه حرم امن الهي است.
اما نكته اي كه بدون هيچ شكي از آيه به دست مي آيد، شرافت و عظمت مكه است; زيرا رب، به سرزمين مكه اضافه شده است; از اين رو پروردگار عالميان به اين سرزمين عنايت و لطف خاصي دارد.
گونه دوم كاربرد دوم بلد در قرآن به صورت مقيد است. در قرآن تنها در يك آيه و تنها يك قيد براي بلد ذكر شده است و آن قيد «امين» است:
(وَهذَا الْبَلَدِ اْلأَمِينِ) «سوگند به اين شهر ايمن.»
به هر حال اگر به آيات بلد (جمعاً پنج آيه) در قرآن توجه كنيم، خواهيم ديد كه در تمامي آنها بلد، مكه است.
پنج) واد غير ذي زرع
در يك آيه از مكه به عنوان سرزمين بدونِ كشت نام برده شده است:
(رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجمع البحرين، ج1، ص238 ; مصباح المنير، ج1، ص60
2 . تفسير منسوب به ابن عربي، ج2، ص113
3 . تين : 3
4 . ابراهيم : 37
|
|
«اي پروردگار ما، برخي از فرزندانم را به وادي بي هيچ كِشته اي، نزديك خانه گرامي تو جاي دادم.»
ابراهيم (عليه السلام) بعضي از فرزندان خويش را به سرزميني برد كه در آن هيچ چيز وجود نداشت و به اصطلاح به آنجا سرزمين بي آب و علف، سرزمين سوزان و تفتيده و لم يزرع گفته مي شد. اما دلخوشي و اميد اب الانبيا به يك چيز بود و آن اين كه اين سرزمين انتسابي به خدا دارد و نزديك اوست، تعبير مشابه ديگري نيز وجود دارد:
(رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ) .
«پروردگارا! براي من خانه اي نزد خودت در بهشت بنا كن.»
اين سخن گفته همسر فرعون است. او با تمامي مشقات، مشكلات و مصائبي كه در كاخ فرعون تحمل كرد، تنها اميدش به اين بود كه خانه اي نزد خدا و نزديك خدا داشته باشد. يعني به مقام قرب الهي دست يابد.
محي الدين منظور از وادي بدون زرع را عالم طبيعت مي داند; زيرا جهان ماده از علم ومعرفت خالي است و كشت، زراعت و محصول جهان چيزي جز ادراك و معرفت نيست.
شش) قريه تو
در قرآن آيه اي است كه در آن تعبير «قريتك» آمده است و مراد از آن شهر مكه است:
(وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَة هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْناهُمْ فَلاناصِرَ لَهُمْ) .
«چه قريه هايي كه مردمش از مردم قريه تو ـ كه از آن بيرونت كردند ـ بسي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تحريم : 11
2 . تفسير منسوب به ابن عربي، ج1، ص350
3 . محمد : 13
|
|
نيرومندتر بودند كه هلاكشان كرديم و هيچ ياري كننده اي نداشتند.»
آيه اشاره به اين نكته دارد كه مردم مكه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را از اين شهر بيرون كردند و او را وادار به مهاجرت ساختند. چنين مردماني شايسته هلاكت اند و اگر اراده خداوند به هلاكت فردي يا گروهي تعلق گيرد، گريزي از آن نيست و احدي را ياراي نصرت و حمايت آنان نيست; زيرا كسي بر امر الهي غلبه ندارد.
هفت) دو قريه
در يكي از آيات قرآن واژه «قريتين» به كار رفته است كه مصداق يك قريه مكه است:
(وَقالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلي رَجُل مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيم) .
«گفتند: چرا اين قرآن بر مردي از بزرگمردان آن دو قريه نازل نشده است؟.»
هشت) حرم
اين عنوان در دو آيه آمده است:
(وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدي مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبي إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْء رِزْقاً مِنْ لَدُنّا) .
«گفتند اگر از كيش تو پيروي كنيم ما را از سرزمينمان بر مي كَنند. آيا آنها را در حرمي امن جاي نداده ايم كه همه گونه ثمرات در آن فراهم شود»
(أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ).
«آيا ندانسته اند كه حرم را جاي امن مردم قرار داديم، حال آنكه مردم در اطرافشان به اسارت ربوده مي شوند؟.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . زخرف : 31
2 . قصص : 57
3 . عنكبوت : 67
|
|
نه) بُسّاسة
در برخي روايات، يكي از اسامي مكه «بساسه» آمده است. با توجه به اين كه معناي لغوي بسّاسه اخراج كردن و هلاك كردن است، وجه تسميه مكه هم روشن مي شود; اگر كسي در مكه ظلمي كند، اين شهر او را اخراج و هلاك مي كند.
ده) اُمّ رُحْم
بعضي از روايات مشتمل بر تعبير امّ رحم است، چنانچه پيش تر اشاره شد. در روايات دو وجه تسميه بيان شده است: يكي اين كه اگر كسي ملازم اين شهر مقدس شد، مورد رحمت الهي قرار مي گيرد و ديگر اين كه اگر در اين شهر به او ظلمي شود، رحمت خدا شامل حال او مي شود. از اين رو شهر مكه نسبت به ظلم حساس است و بي تفاوت نيست، ظالم را هلاك و مظلوم را رحمت مي كند.
از مجموع آيات و احاديث به دست مي آيد كه مكه عناوين و اسامي مختلفي دارد كه در قرآن عبارتند از: مكه، بكه، ام القري، بلد، بلده، بلد الامين، حرم، قريه خدا، دو قريه، واد غير ذي زرع.
اسامي مكه در روايات بدين شرح است: مكه، بكه، ام القري، بساسه و ام رُحم. پس سه اسم براي مكه در قرآن و روايات مشترك است; مكه، بكه و ام القري. وجوه تسميه و نامگذاري هر يك نيز از نظر خوانندگان گذشت.
همچنين از نظر اهل لغت و نيز در كتاب هاي تاريخ، براي اين شهر عظيم و شريف اسامي مختلفي بيان شده به گونه اي كه براي مكه تا سي نام و عنوان ذكر شده است. نظير: صلاح، معاد، حاطمه، رأس، قادس و كوثي و... . شايد علت نامگذاري ها اين باشد كه شهر مكه نزد قبائل مختلف اهميت و جايگاه والايي داشته است; از اين رو شهر مكّه نزد هر قبيله اي اسمي خاص داشته و هر طايفه آن را به نامي، مي خوانده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اخبار مكه، ج9، ص280ـ282 ; تاريخ امراء مكة المكرمة، ص18
|
|
گفتار دوّم: فضيلت و عظمت مكّه
1 . حرمت و فضيلت
مكه، شهري است كه خداوند متعال براي آن عظمت و حرمت ويژه اي قرار داده است; در اين شهر مسجدي وجود دارد كه داراي شرافت و وجاهت الهي است. «بيت الله» در اين شهر قرار دارد و مهبط وحي الهي است.
مكه زادگاه آخرين پيامبر خدا و وصيّ اوست. مكه شهري است كه خدا آن را برگزيده و محبوب و عزيز گردانيده است. عظمت و حرمت مكه در آيات و روايات متعددي بيان است كه در ذيل به پاره اي از آنها اشاره مي شود.
الف) حرمت و فضيلت مكه در آيات
آيات قرآن به شيوه هاي مختلف بيانگر جايگاه ويژه شهر مكه اند. در هر آيه بُعدي از عظمت و شكوه اين «آرمان شهر آسماني» بيان شده است.
يك) قسم
يكي از شيوه هايي كه قرآن براي نشان دادن شكوه و عظمت امري از آن
استفاده مي كند، سوگند است. خداوند در دو آيه به اين شهر عظيم قسم ياد كرده
است.
|
|
(وَهذَا الْبَلَدِ اْلأَمِينِ) .
«سوگند به اين شهر ايمن.»
«قسم به اين شهر و تو [كه] در اين شهر سكنا گزيده اي.»
مراد از اين آيه مكه است، چنان كه تمامي مفسران اين نكته را بيان كرده اند. در اين آيه هم خداوند به شهر مكه سوگند خورده است كه از آن شرافت و عظمت مكه مكرمه به دست مي آيد.
از آيه (وَأَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ) به دست مي آيد كه مكه با سكونت پيامبر (صلي الله عليه وآله) شرافت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تين : 3
2 . بيان السعادة، ج4، ص264 ; تفسير منسوب به ابن عربي، ج2، ص443
3 . لطائف الاشارات، ج3، ص745
است كه اين شهر، شهر دوست است. در اين شهر خانه حبيب قرار دارد و خانه دوست قدر و منزلتي دارد كه باعث مي شود شهر، شهر يار و دوست باشد.
نكته ديگر اين كه احتمال دارد مراد از «تين»، كوه دمشق باشد كه مأواي عيسي (عليه السلام) بوده و منظور از زيتون، كوه بيت المقدس كه مقام انبياست. طور سينين اشاره به موسي كليم الله (عليه السلام) و بلد امين هم اشاره به شهر مكه دارد، جايي كه بيت الله، خانه ابراهيم (عليه السلام) و خانه حضرت محمد (صلي الله عليه وآله) در آن واقع شده است. بنابراين در آغاز سوره اشاره به مقام انبياي عظام الهي (عليه السلام) دارد. در واقع رهبران اديان ابراهيمي در آغاز اين سوره بيان شده اند، ولي بيش از همه تأكيد بر بلد امين است كه هم به لحاظ كميت و تعداد و هم به لحاظ كيفيت كلمات اهتمام خاصي نشان داده شده است.
(لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَأَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ) .
4 . بلد : 1و2
|
|
كسب كرده است. بنابراين يكي از علل عظمت مكه اين است كه محل تولد و سكونت نبي خاتم (صلي الله عليه وآله) است. همچنين در آيه دوم تعبير (بِهذَا الْبَلَدِ) تكرار شده، در حالي كه بايد به جاي آن ضمير قرار مي گرفت كه اين خود دليل ديگري است بر عظمت شأن شهر نوراني مكه.
كشف الاسرار تعابير لطيف و نغزي در باره شأن و جايگاه پيامبر (صلي الله عليه وآله) و شهر او دارد. در جايي از آن مي خوانيم:
«هر كه را دوستي بود پيوسته در جستن رضاي او بود، نظر خود از وي باز نگيرد، با وي رازها كند، در سفر و در حضر ذكر و مراعات وي بنگذارد، در هيچ حال حديث و سلام از وي باز نگيرد، قدمگاه وي عزيز دارد، به جان وي سوگند خورد. خداوند كريم، جبار، عزيز و رحيم جل جلاله حقايق اين معني جمله آن رسول مكرم را و سيد محترم را ارزاني داشت، تا جهانيان را معلوم گردد كه بر درگاه عزت هيچ كس را آن منزلت و مرتبت نيست كه اوراست. نبيني كه در بسي احوال رضاي او نگه داشت؟ (وَمِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ
تَرْضي)، در قبله رضاي او نگه داشت: (فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها). شفاعت در رضاي او بست: (وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضي). هرگز او را از نظر خود محجوب نكرد: (فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ). رازها با وي گفت: (فَأَوْحي إِلي عَبْدِهِ ما أَوْحي). در خواب و بيداري، در سفر و در حضر او را نگه داشت: (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ). احوال او همه كفايت كرد: (أَلَيْسَ اللهُ بِكاف عَبْدَهُ). در هيچ حال وحي از او منقطع نگردانيد. در خواب بود كه وحي آمد: (يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ). بر مركوب بود كه وحي آمد: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ). در راه غزات بود كه وحي آمد: (اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ). از مكه بيرون آمده بود كه وحي آمد: (إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلي مَعاد). در غار بود كه او را جلوه كرد: (ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي
1 . الميزان، ج20، ص289
2 . كشف الاسرار، ج10، ص501و502
|
|
الْغارِ). در اندوه بود كه وحي آمد: (وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ). در شادي بود كه وحي آمد: (إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً). در حضرت قاب قوسين بود كه بيواسطه اين خطاب مي رفت: (آمَنَ الرَّسُولُ). از عزيزي وي بود كه گاه قسم به جان وي ياد مي كرد: (لَعَمْرُكَ). و گاه به قدمگاه و نزولگاه وي سوگند ياد مي كرد: (لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ). علي الجمله در قرآن چهارهزار جاي نام وي برد و ذكر وي كرد، بعضي به تعريض و بعضي به تصريح.»
دو) واد غير ذي زرع
در آيه اي به جاي مكه از تعبير «واد غير ذي زرع» استفاده شده است.
(رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ) .
«اي پروردگار ما، برخي از فرزندانم را به سرزمين بي آب و علفي نزديك خانه گرامي تو جاي دادم، اي پروردگار، تا نماز بگذارند.»
خداوند تبارك و تعالي به ابراهيم (عليه السلام) كه او را اب الانبيا لقب داده اند، عنايات خاصي كرده است; از جمله اين كه دعاهاي او را نيك اجابت كرد. در آيه مزبور، ابراهيم (عليه السلام) از سر صدق به خداي خود عرض مي كند: بعضي از فرزندانم را به سرزميني آورده ام كه «غير ذي زرع» است; زميني كه خانه تو در آن است. هدف من از اين كار اقامه نماز و بندگي توست.
چند نكته در اين آيه وجود دارد; يكي اين كه زمين ها چند دسته اند. سرسبز و باير. اما زميني كه از باير بدتر است، زميني است كه اساساً قابل كشت نباشد. معمولاً زمين موات قابل احيا و داير شدن است، اما تعبير«غير ذي زرع» حاكي از آن است كه زمين مكه اقتضاي كشت وزراعت هم نداشته و هيچ شرايط مناسبي جهت بهره برداري طبيعي از آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابراهيم : 37
2 . صهباي حج، ص149