بخش 4

8ـ خواب در مکه 9. بیماری در مکه، تحمل گرمای مکه 10. برداشتن مایه آزار از راه مردم 11. راه رفتن در مکه 12. وفات و دفن در مکه گفتار سوّم: اسرار حدود مکّه گفتار چهارم: ویژگی ها و احکام مکّه الف) ویژگیها واحکام مکه در قرآن 1. امنیّت


75


مي شود. از سويي ديگر اين بخشش گناهان شامل يك روز و دو روز نيست بلكه سال را در بر مي گيرد. خصوصيت ديگري هم وجود دارد، علاوه براين كه گناهان آنها بخشيده مي شود، خداوند آنها را از هر گزندي به مدت صد و چهل سال ايمن مي دارد. امام باقر (عليه السلام) فرمود:

«مَنْ جَاوَرَ سَنَةً غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ لاَِهْلِ بَيْتِهِ وَ لِكُلِّ مَنِ اسْتَغْفَرَ لَهُ وَ لِعَشِيرَتِهِ وَ لِجِيرَانِهِ ذُنُوبُ تِسْعِ سِنِينَ وَ قَدْ مَضَتْ وَ عُصِمُوا مِنْ كُلِّ سُوء أَرْبَعِينَ وَ مِائَةَ سَنَة وَ الاِنْصِرَافُ وَ الرُّجُوعُ أَفْضَلُ مِنَ الْمُجَاوَرَةَ»;

«كسي كه يك سال مجاور مكه باشد خداوند گناه او، اهل بيتش، تمام كساني كه براي او استغفار كردند، عشيره اش و همسايگانش را به مدت نه سال خواهد بخشيد. همچنين خداوند آنها را به مدت صد و چهل سال از هر گزندي در امان مي دارد، اما رجوع از مكه از مجاورت در آنجا افضل است.»

مشابه اين مضمون در حديث ديگري به نقل از علي بن مهزيار وجود دارد.

در اينجا سئوالي به ذهن مي رسد و آن اين كه در آغاز حديث ثمرات و آثار مجاورت در مكه را بيان مي كند اما در پايان مي فرمايد: بازگشت از مكه از مجاورت در آنجا افضل است. اين دو با يكديگر تناقضي ندارند; زيرا هر يك ناظر به مطلبي است. مجاورت در مكه دو گونه است; كوتاه مدت و بلندمدت. اقامت در مكه اگر زمان كوتاهي داشته باشد يعني از يك سال تجاوز نكند، داراي فضيلت بالايي است كه در حديث پيش بيان شد، اما اگر مجاورت در مكه طولاني شود، مكروه است و اساساً يكي از مكروهات مكه اقامت طولاني مدت در آنجاست. در احاديث مي خوانيم كه ماندن در مكه براي مدت طولاني باعث قساوت قلب مي شود.

شايد سرّ اين مطلب اين نكته باشد كه حرمت مكه بسيار بالاست و اين موجب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فقيه، ج2، ص146، روايت646 ; وسائل الشيعه، ج13، ص231، روايت17621

2 . تهذيب الاحكام، ج5، ص476، روايت1681

3 . وسائل الشيعه، ج9، ص341


76


مي شود كه حقوق عظيمي بر عهده انسان بيايد، ولي انسان نمي تواند از عهده آن برآيد و آهسته آهسته انجام اين عهود و حقوق كمرنگ مي شود و به دنبال آن دلمردگي و تاريكي دروني بر قلب انسان مسلط خواهد شد.

8ـ خواب در مكه

حرمت و عظمت مكه تا بدان حد و پايه است كه براي خواب در آن هم اجر و پاداش عظيم در نظر گرفته شده است. خوابيدن در مكه به دو چيز تشبيه شده است: يكي به «متشحّط». اين مضمون در روايتي از امام سجاد (عليه السلام) بيان شده است:

«وَ النَّائِمُ بِمَكَّةَ كَالْمُتَشَحِّطِ فِي الْبُلْدَانِ» ;

«كسي كه در مكه بخوابد مانند كسي است كه در جاي ديگر در خون خود در راه خدا بغلطد.»

ديگري هم به مقام «تهجّد» تشبيه شده است. در حديثي از امام باقر (عليه السلام) نقل است:

«وَ النَّائِمُ بِمَكَّةَ كَالْمُتَهَجِّدِ فِي الْبُلْدَانِ» .

«كسي كه در مكه بخوابد، همانند كسي است كه در جاي ديگر به تهجد مشغول باشد.»

در قرآن تنها يك آيه حاوي واژه تهجد است:

(وَمِنْ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَي أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَحْمُوداً) ;

«پاره اي از شب را به نماز زنده بدار. اين نافله خاص تو است. باشد كه پرودگارت تو را به مقامي پسنديده برساند.»

تهجد به معناي تيقّظ و شب زنده داري يا احيا است. در اين آيه يكي از وظائف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المحاسن، ج1، ص144، روايت197 ; بحارالانوار، ج99، ص171، روايت449

2 . فقيه، ج2، ص228، روايت2261 ; المحاسن، ج1، ص144، روايت197


77


خاص پيامبر (صلي الله عليه وآله) بيان شده كه آن احياء بخشي از شب مي باشد و بايد همراه با تلاوت قرآن يا نمازگذاردن باشد. البته اين امر براي ديگران يك سنت مستحب تلقي مي شود.

از سوي ديگر قرآن براي هر يك از شب و روز احكامي بيان كرده است كه بعضي از آنها اختصاصي است; يعني مختص به شب يا روز است. يكي از ويژگي هاي اختصاصي شب تهجد است. در قرآن احياء روز مطرح نيست بلكه زنده داشتن شب مطرح است. بجز اينكه در شب مزاحمت ها و ارتباطات كمتر بوده طبعاً آرامش خاصي در شب حاكم است، شب داراي خاصيتي است كه در آن مناجات، دعا و نيايش بهتر صورت مي گيرد. شب پديده اي است كه داراي دو خصوصيت است; يكي «اشد وطئاً» اين تعبير كنايه از اين است كه در شب ثبات قدم بيشتر است يا صفاي باطن افزونتر و يا اينكه در شب زبان بيشتر قلب را همراهي مي كند.

شاخصه ديگر شب «اقوم قيلا» است. اين ويژگي كنايه از اين است كه در شب حضور قلب و انقطاع انسان بيشتر است. بنابراين شب خاصيتي دارد كه در روز نيست; حضور قلب در شب بيشتر است، انقطاع در شب بيشتر است، صفاي باطن در شب افزون است و ارتباط انسان با آسمان در شب فزوني مي گيرد.

(إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَأَقْوَمُ قِيلا) .

«هر آينه شب هنگام از بستر برخاستن، موافقت زبان و دل را افزاينده است و بيان سخن را استوار دارنده تر.»

بي جهت نيست كه ميقات موسي (عليه السلام) كليم الله هم در چهل شب به اتمام رسيد. (فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً).

و بي جهت نيست كه معراج پيامبر (صلي الله عليه وآله) در شب صورت گرفته است. (سُبْحَانَ الَّذِي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان، ج20، ص64

2 . همان.

3 . مزمل : 6

4 . اعراف : 142


78


أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلا).

و بي دليل نيست كه مقدرات جهان و انسان در يك شب به نام ليلة القدر صورت مي گيرد و در همان شب قرآن نازل مي شود (إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ).

اگر به تنها آيه قرآن درباره تهجد بازگرديم در پايان آيه به پاداش تهجد برمي خوريم. تهجد در شب موجب نيل به «مقام محمود» مي شود. از آنجا كه براي مقام وصف «محمود» به صورت مطلق بيان شده است نشان از آن دارد كه اين مقام، منزلتي است كه مورد ستايش همگان است و هيچ مقامي مورد ستايش همگان قرار نمي گيرد مگر آنكه همه از آن بهره مند باشند و مقامي كه نفع آن به همه مي رسد مقام شفاعت كبري در قيامت است. اين مطلب را روايات هم تأييد مي كنند.

ويژگي «مقام محمود» در موارد اندكي بيان شده است; يكي از اين موارد در زيارت عاشورا است جايي كه انسان از خدا مي خواهد كه او را به مقام محمود برساند. با توجه به جمله بعدكه درخواست مقام شهادت است، «وأسأله أن يبلغني المقام المحمود لكم عند الله وأن يرزقني طلب ثاري»، شايدبتوان گفت كه مراداز مقام محمود، مقام شهادت است.

اين مطلب با نكته سابق هم در آيه هماهنگ است; زيرا شهدا واجد مقام شفاعتند چنانكه با حديث اوّل اين بخش هم هماهنگي دارد; زيرا در آن حديث خوانديم كه نوم در مكّه موجب مقام شهادت (در راه خدا به خون غلطيدن) است.

به نظر مي رسد مهمترين ويژگي شب در قرآن پوشش و پوشاندن است. اگر شب لباس است از اين رو است كه شب تاريكي را بر زمين مي پوشاند و اين تقدير الهي است.

(وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً) تعبير پوشاندن «يغشي» در قرآن با صراحت در چند آيه بيان شده
است نظير (شمس: 4)، (ليل: 1) و (اعراف: 54). بنابراين شب خصيصه اي دارد و آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اسراء : 1

2 . اسراء : 79

3 . الميزان، ج13، ص176ـ180

4 . ر.ك: مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا معروفه.

5 . نبا : 10.


79


اينكه تاريكي خود را بر روز يا زمين يا خورشيد مي گستراند و با ظلمت خود زمين را
مي پوشاند. و اين يكي از افعال الهي است (أَغْطَشَ لَيْلَها).

نكته جالبي كه در يكي از آيات مربوط به شب وجود دارد اينكه شب طالب روز است و اين طلب به سرعت محقق مي شود.

(يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً.

«شب را بر روز مي پوشاند و شب شتابان آنرا مي طلبد»

مرحوم علامه طباطبايي از اين آيه استفاده اي كرده اند و آن اينكه اصل براي زمين ظلمت است اما روز كه از درخشش خورشيد پديد مي آيد امر عارضي است تو گويي شب به دنبال روز است و روز را تعقيب مي كند، بر آن هجوم مي آورد، آنرا مي پوشاند و خود را چون لباسي بر تن آن مي افكند.

به قول خواجه عبدالله انصاري كه مي گويد: «هر بحري را كه مي بيني او را لبيست و هر روزي در عقب شبيست، درياي رحمت حق است كه آنرا لب نيست و روز قيامت كه آنرا شب نيست گلبن باغ بلاغت شب است و خزاين دفاين رحمت حق به شب است... شب دو حرف است «شين» و «با». شين او شفقت و (وَإِنَّكَ لَعَلي خُلُق عَظِيم) است و باي او بركت (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) است...اي روز اگر مرا گفتي سياهي باك نيست جامه كعبه سياه است، بيت الله سياه است، حجر الاسود سياه است...اي روز تو سرخي و سرخي جز زنان را به كار نيايد نمي بيني كه سرخي شفق را بقا نباشد، شاهد سرخ را نيز چندان بقا نمي باشد. آتش سرخ است به جز دود از وي بر نيايد جامه سرخ مردان را در خواب و بيداري نيكو نيايد. چشم كه سرخ بُود علامت رَمَد است، آفتاب نيز كه سرخ باشد امارت
كسوف است باد نيز كه سرخ است عاملي ازو هراسان است، علم سرخ نيز يكي از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نازعات : 29

2 . اعراف : 54

3 . الميزان، ج8، ص150

4 . مجموعه رسائل فارسي خواجه عبدالله انصاري، ج2، ص552ـ566


80


نشانه هاي خونريزيست. زر چون سرخ است صد هزار عام و خاص در هوس او دل و جان به باد داده اند كه سرخي توان يافت كه او حليم و سليم بُوَد تا برسين سُنَن و (وَإِنَّكَ لَعَلي خُلُق عَظِيم) بود. لاجرم سكندر سرّ سالكان سرخ رويي آب حيات علم و حكمت را در تاريكي صبح و سياهي شب طلبيده اند كه «مَنْ أَخْلَصَ للهِِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَي لِسَانِهِ...».

عمرم به غم دنيّ دون مي گذرد هر لحظه زديده اشك خون مي گذرد

شب خفته و روز مست هر صبح خمار اوقات عزيز بين كه چون مي گذرد»


حاصل آنكه خواب در مكه مانند تهجد است و تهجد يا شب زنده داري موجب وصول به مقام محمود و مقام محمود مقام شهادت و شفاعت است. اين مقام ها بي جهت به كاري ساده مثل خواب داده نمي شود. به طور قطع محل خواب و مكان خوابيدن داراي چنان قداست و رفعت مقامي است كه خواب در آن موجب مي شود انسان به چنان مراتب و درجاتي دست يابد.

9. بيماري در مكه، تحمل گرماي مكه

مكه سرزمين گرم و سوزاني است. زندگي در مكه آسان نيست و انسان بايد در آنجا مشكلاتي تحمل كند. حرارت سوزان مكه انسان را به رنج و عذاب مي افكند و چه بسا به همين علت انسان بيمار شود. در روايتي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) هم بيان شده است كه اگر كسي يك روز در مكه بيمار شود، خداوند عبادت شصت سال را براي او لحاظ مي كند. همچنين كسي كه ساعتي حرارت سوزان و گرماي طاقت فرساي مكه را تحمل كند و به جان بخرد، به اندازه صد سال از آتش جهنم دور و به اندازه صد سال به بهشت خدا نزديك مي شود. شايد بتوان نتيجه گرفت كه سفر به مكه در تابستان بهتر است; زيرا تقرب انسان به خدا و بهشت بيشتر خواهد بود.

رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:


81


«مَنْ مَرِضَ يَوْماً بِمَكَّةَ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ الَّذِي كَانَ يَعْمَلُهُ عِبَادَةَ سِتِّينَ سَنَةً وَ مَنْ صَبَرَ عَلَي حَرِّ مَكَّةَ سَاعَةً تَبَاعَدَتْ عَنْهُ النَّارُ مَسِيرَةَ مِائَةِ عَام وَ تَقَرَّبَتْ مِنْهُ الْجَنَّةُ مَسِيرَةَ مِائَةِ عَام».

«كسي كه يك روز در مكّه بيمار گردد خداوند پاداش شصت سال عبادت را براي او مي نويسد و كسي كه ساعتي گرماي مكّه را تحمل كند به اندازه صد سال آتش از او دور و بهشت به او نزديك مي شود.»

در اين حديث لطيفه اي وجود دارد; پيامبر (صلي الله عليه وآله) نفرمود خداوند او را از آتش دور يا به بهشت نزديك مي كند بلكه فرمود آتش را از او دور و بهشت را به او نزديك مي كند. اين مطلب در واقع احترامي است كه خدا براي بيمار در مكه و تحمل كننده گرماي سوزان مكه در نظر گرفته است و البته اين احترام، احترام و ادب خدا به سرزمين مكه است. در قرآن مشابه اين مطلب در باره حضرت يوسف (عليه السلام) يافت مي شود:

(كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشاءَ).

«چنين كرديم تا بدي و زشتكاري را از وي بازگردانيم.»

در اين آيه نفرمود ما يوسف را از بدي دور ساختيم، بلكه فرمود ما بدي و زشتي را از يوسف دور كرديم. يعني شأن يوسف (عليه السلام) تا بدان حد بلند و رفيع است كه نمي توان درباره او گفت يوسف (عليه السلام) بدي نكرد، بلكه بايد گفت بدي نزديك يوسف نيامد.

10. برداشتن مايه آزار از راه مردم

اگر كسي از راهي كه مردم در آن رفت و آمد مي كنند، مانعي مثل سنگ، چوب، شيشه و... ببيند و آن را بردارد، خداوند اين عمل او را بدون پاداش نمي گذارد. حال اگر اين عمل در مكه انجام شود اجر خاصي خواهد داشت; پاداش اين عمل در مكه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالانوار، ج99، ص85، روايت47 ; مستدرك وسائل، ج9، ص364، روايت11088

2 . يوسف : 24


82


حسنه اي است كه خدا به او مي دهد، اما اين حسنه ويژگي خاصي دارد و آن اين كه موجب مي شود خداوند او را در قيامت عذاب نكند. امام صادق (عليه السلام) فرمود:

«مَنْ أَمَاطَ أَذًي عَنْ طَرِيقِ مَكَّةَ، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً وَ مَنْ كَتَبَ لَهُ حَسَنَةً لَمْ يُعَذِّبْهُ».

«كسي كه مايه آزاري را از راه مكه بردارد، خداوند براي او حسنه اي مي نويسد و هر كس را كه خدا برايش حسنه بنويسد، عذابش نمي كند.»

11. راه رفتن در مكه

راه رفتن در مكه نيز عبادت است. امام زين العابدين (عليه السلام) فرمود:

«وَ الْمَاشِي بِمَكَّةَ فِي عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»;

«كسي كه در مكه راه مي رود در حال عبادت خداست.»

پيداست كه راه رفتن عملي بسيار سهل و ساده است; اما اين كه يك عمل بسيار ساده هر چند با قصد قربت نباشد، عبادت محسوب شود، توجيهي ندارد جز به لحاظ قداست و عظمت محل راه رفتن. از اين رو راه رفتن در هر جا چنين ثوابي در پي نخواهد داشت بلكه راه رفتن در قطعه اي از زمين كه ريشه و اساس زمين است، چنين اجر و پاداشي را براي انسان به ارمغان مي آورد.

12. وفات و دفن در مكه

مرگ در مكه به منزله اين است كه انسان در آسمان دنيا بميرد. كسي كه در مكه بميرد،با حالت لبيك محشور مي شود;چنين كسي از فزع اكبر در امان است.اگر وفات در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروع كافي، ج4، ص547، روايت34

2 . فقيه، ج2، ص227، روايت2259


83


مكه نصيب كسي شود، حساب نخواهد داشت و بي حساب به بهشت خواهد رفت. اين
حكم چنان قطعيت دارد كه شامل هر انساني مي شود، حتي اگر اهل فسق و فجور باشد. از اين مهم تر كسي است كه در مكه يا مدينه دفن شود. بر اساس امر الهي ورود چنين فردي به بهشت قطعي است، او داراي مقام شفاعت است و رخساره اش چون ماه مي درخشد.

احاديثي كه در اين رابطه وجود دارد متعدد است. پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود:

«مَنْ مَاتَ بِمَكَّةَ فَكَأَنَّمَا مَاتَ فِي السَّمَاءِ الدُّنْيَا»;

«كسي كه در مكه بميرد، همانند اين است كه در آسمان دنيا مرده است.»

در حديث ديگري آمده است كه اگر كسي در حرم خدا وفات كند از فزع اكبر ايمن است و به بهشت وارد مي شود. مسأله در امان بودن از فزع اكبر در حديث ديگري هم آمده است. امام صادق (عليه السلام) فرمود «من مات بين الحرمين بعثه الله في الأمنين يوم القيامة»، و همين مضمون در حديث ديگري هم آمده است.

نفخ در صور كنايه از اعلام به تمامي كساني است كه در زمين و آسمان ها هستند تا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مستدرك، ج9، ص363، روايت11084

2 . همان، روايت11085

3 . المحاسن، ج1، ص146، روايت205 ; بحارالانوار، ج47، ص341، روايت26

4 . مستدرك، ج9، ص362، روايت11083 (با اندكي تفاوت).

مهمترين مسأله اي كه در چند حديث پيش مطرح شد، اين است كه وفات در مكه موجب امان از فزع اكبر است. در قرآن آيات متعددي در باره مسأله «فزع» وجود دارد. در آيه اي مي فرمايد:

(وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَمَنْ فِي الاَْرْضِ إِلاَّ مَنْ شَاءَ اللهُ) ;

«روزي كه در صور دميده شود و همه كساني كه در آسمان ها و زمين هستند ـ مگر آن كه خدا بخواهد ـ بترسند و همه خوار و ذليل به سوي او روان شوند.»

5 . نمل : 87


84


آنچه بايد انجام دهند به جاي آورند. فزع نوعي حالت انقباض دروني است كه با مشاهده امر مخوف براي انسان حاصل مي شود و دخور ذلت است.

وفات در مكه پيامد ديگري هم دارد و آن اين كه چنين كسي در قيامت بدون حساب مبعوث مي شود و اين يكي از اوصاف مخلَصين است. امام باقر (عليه السلام) فرمود:

«وَ مَنْ مَاتَ مُحْرِماً بُعِثَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلَبِّياً بِالْحَجِّ مَغْفُوراً لَهُ...».

«كسي كه محرم باشد و بميرد، خداوند در قيامت او را در حالتي كه لبيك مي گويد و بخشيده شده است محشور مي كند.»

«وَ مَنْ مَاتَ فِي طَرِيقِ مَكَّةَ ذَاهِباً أَوْ جَائِياً أَمِنَ مِنَ الْفَزَعِ الاَْكْبَرِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ...».

«كسي كه در راه مكه چه در راه رفت چه در راه بازگشت، بميرد از فزع اكبر ايمن است.»

«وَ مَنْ مَاتَ فِي أَحَدِ الْحَرَمَيْنِ بَعَثَهُ اللَّهُ مِنَ اْلآمِنِينَ...».

«كسي كه در يكي از دو حرم بميرد، خداوند او را در امان مبعوث مي كند.»

«وَ مَنْ مَاتَ بَيْنَ الْحَرَمَيْنِ لَمْ يُنْشَرْ لَهُ دِيوَانٌ».

«و كسي كه بين الحرمين بميرد، بدون حساب محشور مي شود.»

مسأله بي حساب بودن كسي كه مرگش در مكه باشد، به صورتي واضح و صريح در حديث ديگري نيز بيان شده است. پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود:

«وَ مَنْ مَاتَ فِي أَحَدِ الْحَرَمَيْنِ بَعَثَهُ اللَّهُ وَ لاَ حِسَابَ عَلَيْهِ»;

«كسي كه در يكي از دو حرم بميرد، خداوند او را بدون حساب مبعوث مي كند.»

اصولا يكي از اسماء الهي اسم «حسيب» است. از آيات فراوان قرآن هم به دست مي آيد كه از طرفي يكي از از نامهاي قيامت «يوم الحساب» است و از سوي ديگر اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مفردات : ص393

2 . فقيه، ج2، ص229

3 . مستدرك، ج9، ص362، روايت11083


85


اسم درباره خدا همراه با سرعت است: «سريع الحساب»، هر چند در دعاي كميل مي خوانيم كه او «سريع الرضا» هم هست، از طرف سوّم آيات متعدّدي است كه مي گويد خداوند بدون حساب به بعضي از بندگان روزي مي دهد، مشروط به اينكه آنها اهل ايمان و عمل صالح باشند.

غير از وفات در مكه، مطلب ديگري هم در احاديث يافت مي شود و آن دفن در مكه است. هارون بن خارجه مي گويد: از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود: «كسي كه در حرم دفن شود از فزع اكبر در امان است». هارون از امام سؤال مي كند كه اين حكم فقط شامل افراد خوب است يا اين كه فاجر و فاسق را هم شامل مي شود، امام در پاسخ مي فرمايد:

«مِنْ بَرِّ النَّاسِ وَ فَاجِرِهِمْ» .

«اعم از انسان هاي خوب يا فاجر.»

نتيجه اي كه از اين قسمت به دست مي آيد اين است كه قبرستان هاي مكه آباد است. اتفاقاً همين مضمون در حديثي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) نقل شده است; رسول خدا روزي در كنار يكي از قبرستان هاي مكه ايستاده بود و در همان حال فرمود:

«يُبْعَثُ مِنْ هَذِهِ الْبُقْعَةِ وَ مِنْ هَذَا الْحَرَمِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ سَبْعُونَ أَلْفاً يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَاب يُشَفَّعُ كُلُّ وَاحِد مِنْهُمْ فِي سَبْعِينَ أَلْفاً وُجُوهُهُمْ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ»;

«خداوند از اين قبرستان و از اين حرم، روز قيامت هفتاد هزار نفر را مبعوث مي كند در حالي كه بدون حساب وارد بهشت مي شوند، هر يك هفتاد هزار نفر را شفاعت مي كنند و رخساره آنها همانند ماه در شب بدر مي درخشد.»

پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) بيان لطيف و دلنشين ديگري هم دارد. ايشان مي فرمايد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروع كافي، ج4، ص258 ; فقيه، ج2، ص147، روايت650

2 . همان.


86


«خداوند به مأموران خود در روز قيامت امر مي كند تا اطراف قبرستان مكه (حجون) و قبرستان مدينه (بقيع) را بگيرند و يكجا درون بهشت قرار دهند».

علاوه بر مردن در مكه كسي كه در حرم مدفون شود بر اساس احاديث پيش گفته قطعاً اهل بهشت است هر چند مؤمن فاسق باشد، چنان كه صاحب مقام شفاعت خواهد شد و رخساري نوراني نزد بهشتيان خواهد داشت.

ممكن است چنين امري به نظر بعيد بيايد و اين سئوال براي انسان مطرح شود كه مگر ممكن است خداوند در مقابل چنين امور ساده اي مثل مردن در مكه يا دفن شدن در آنجا يا در برابر مطالبي كه گذشت; مثل برداشتن مانعي از سر راه مردم، بيمار شدن در مكه، تحمل گرماي مكه، سجده يا تسبيح در مكه و... چنين پاداش هاي بزرگي را نصيب انسان كند؟ به بيان ديگر ثمرات پاداش هايي بدين عظمت، به اين كارهاي كوچك و ساده نمي آيد و با آنها سازگار نيست.

در جواب بايد گفت كه اولا: ممكن است كار كوچك و ساده باشد، اما ظرف
عمل بزرگ و عظيم است . به بيان ديگر پاداش عمل فقط در برابر عمل نيست، بلكه مقابل عمل با تمامي شرايطش قرار مي گيرد. چنان كه در قرآن متعدد مي بينيم كه
خداوند نيت و انگيزه ها را همراه با عمل مي آرود و عمل را به تنهايي ملاك و معيار
قرار نمي دهد. در قرآن، مطلوب «عمل صالح» است. عمل صالح با عمل خوب تفاوتي دارد و آن اين كه بايد همراه با نيت خوب هم باشد. به زبان ديگر هر عمل خوبي عمل صالح نيست. فقط عمل خوبي صالح است كه همراه با نيت خوب باشد. به بيان فلسفي عمل بايد داراي حسن فعلي و فاعلي باشد تا عمل صالح محسوب گردد و اگر اين گونه نباشد چيزي جز «عمل طالح» نيست و بخشي از عمل طالح كردار نيكي است كه همراه با
نيت خالص نباشد.

ثانياً: ممكن است عملي در نظر ما ساده و كوچك باشد در حالي كه نزد خدا
همان عمل بزرگ و عظيم است و مي تواند منشأ آثار بسيار عظيم و باشكوهي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان مصادر، با اندكي تفاوت.


87


گردد. به يك نمونه قرآني توجه كنيم. پيراهن به ظاهر چيز كم اهميت و ساده اي
است، ولي همين پيراهن هرگاه بر تن يوسف مي شود، سه جا باعث نجات او
مي گردد.

مكّه به مكانت آسمان است كعبه به محل قطب از آن است


88


گفتار سوّم: اسرار حدود مكّه

مكه حرم امن الهي است كه از اطراف به نقاط خاصي محدود شده و داراي حدود و ثغور معيني است. حرم مكه عبارت است از محدوده خاص مكه كه اين شهر را احاطه كرده است وخداوند به احترام مكه، حكم حرم را با حكم مكه يكسان قرار داده است. مكه در فاصله هشتاد كيلومتري شرق درياي سرخ واقع شده است. اين شهر در طول چهل درجه و نه دقيقه و عرض سي و يك درجه و بيست و هشت دقيقه قرار گرفته و سيصد و سي متر از سطح دريا بلندي دارد.

شده است و مرز ميان حرم و آن سوي حرم را مشخص كرده است. أزرقي درباره نصب علائم حدود حرم نُه روايت نقل مي كند. اين علائم به دست مبارك حضرت ابراهيم (عليه السلام) نصب شده اند.

حدود حرم از شش سمت معرفي شده است. از طرف طائف از راه عرفات و در
ميان «نمره» در عرفات قرار دارد كه در مورد فاصله آن با مكه اقوال مختلفي نقل شده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . درباره علائم حدود مكه ر.ك: «پيدايش حرم و محدوده آن»، ميقات، ش10 ; «موقعيت جغرافيايي مكه ومسجد الحرام»، ميقات، ش54

2 . اخبار مكه، ج2، ص130ـ131


89


است. بعضي آن را هجده مايل و برخي ديگر آن را يازده مايل ذكر كرده اند. از سمت عراق در مكان ثنيه «خلّ المقطّع» قرار دارد كه فاصله آن بين هفت تا ده مايل ذكر شده است. از طرف ديگر حدود حرم مكاني است به نام «جعرانه» كه فاصله آن را تا مكه نُه تا دوازده مايل ذكر كرده اند. «تنعيم» يكي ديگر از حدود حرم است كه در مسير مكه قرار دارد و در فاصله شش كيلومتري مكه قرار گرفته است. «حديبيّه» در سمت جدّه، نقطه اي ديگر از حرم است كه تا مكه ده مايل فاصله دارد. محدوده ديگر حرم در سمت يمن به نام «اضاءة لبن» مي باشد كه در شش يا هفت مايلي مكه قرار دارد.

درباره فلسفه و اسرار عرفاني حدود حرم چندين نكته ارزشمند در احاديث ذكر شده است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) فرمود : آدم از سمت صفا و حوّا از سمت مروه نازل شدند، آن دو در خيمه اي جمع شدند، عمود آن خيمه ياقوتي سرخ رنگ بود كه نور آن اطراف را روشن مي كرد، نهايت نور اين ياقوت نهايت حرم شد لذا تا مسافتي كه نور اين ستون نوراني رسيد حرم قرار داده شد.

«أَنْزَلَ جَبْرَئِيلُ آدَمَ مِنَ الصَّفَا وَ أَنْزَلَ حَوَّاءَ مِنَ الْمَرْوَةِ وَ جَمَعَ بَيْنَهُمَا فِي الْخَيْمَةِ قَالَ وَ كَانَ عَمُودُ الْخَيْمَةِ قَضِيبَ يَاقُوت أَحْمَرَ فَأَضَاءَ نُورُهُ وَ ضَوْؤُهُ جِبَالَ مَكَّةَ وَ مَا حَوْلَهَا قَالَ وَ امْتَدَّ ضَوْءُ الْعَمُودِ، قَالَ: فَهُوَ مَوَاضِعُ الْحَرَمِ الْيَوْمَ مِنْ كُلِّ نَاحِيَة مِنْ حَيْثُ بَلَغَ ضَوْءُ الْعَمُودِ، قَالَ: فَجَعَلَهُ اللَّهُ حَرَماً لِحُرْمَةِ الْخَيْمَةِ وَ الْعَمُودِ لاَِنَّهُمَا مِنَ الْجَنَّةِ».

«جبرئيل آدم را از صفا و حوا را از مروه فرود آورد و در خيمه اي را جمع
نمود. ستون خيمه از ياقوت سرخ بود. روشنايي و فروغ آن كوه هاي مكّه و اطراف آنرا روشن ساخت. تا هر جا كه نور آن ستون گسترش يافت خداوند آنجا را حرم قرار داد. پس امروز محدوده حرم جاهايي است كه فروغ ستون به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شفاءالغرام باخبار بلدالحرام، ج1، ص108

2 . تفسير عياشي، ج1، ص36، روايت21 ; فروع كافي، ج4، ص196ـ197

3 . فروع كافي، ج4، ص195


90


آنجا رسيد. خداوند به احترام آن خيمه وستون، آنرا حرم قرارداده چرا كه آنها
از مشقت اند.»

مشابه حديث پيش در روايت ديگري از ثامن الحجج (عليه السلام) بيان شده است. بزنطي از امام رضا (عليه السلام) درباره علائم حرم و اينكه چرا بعضي دور و بعضي ديگر نزديك است، سوال مي كند. امام (عليه السلام) مي فرمايد:

«هنگامي كه خداوند آدم (عليه السلام) را از بهشت هبوط داد و به زمين آورد، او بر كوه ابو قبيس جاي گرفت. آدم (عليه السلام) به خدا از وحشت تنهايي شكايت كرد وگفت: چيزهايي كه در بهشت مي شنيدم در اينجا نمي شنوم. خداوند ياقوت سرخي را نازل فرمود و آن را در جايي قرار داد كه امروزه بيت الله قرار دارد. آدم به طواف دور آن مشغول شد نوري از اين ياقوت درخشيد و تا موضع نشانه هاي حرم گسترش يافت، همان جا حرم شد.»

همچنين مضمون مشابه در روايت ديگري به صورت گسترده و مبسوط بيان شده است. اين حديث از امام باقر است:

«خداوند به جبرئيل وحي فرمود: من خداوند رحمان و رحيم هستم. آنگاه كه آدم و حوا به من شكايت كردند، رحمت خود را شامل آنان نمودم. خيمه اي از خيمه هاي زمين را براي آنان روي زمين نازل كردم. خيمه را در مكان بيت قرار دادم كه قوائد آن را ملائك قبل از آدم بالا برده بودند. عمود خيمه ياقوت سرخ رنگي بود كه نور آن كوههاي مكه را روشن كرد. اين خيمه را طناب هايي بود كه در حوالي مسجدالحرام نصب شده بود و هفتاد هزار ملك نگهبان خيمه بودند و در اطراف آن طواف مي كردند. آنگاه كه از حوّا فرزندي به دنيا آمد، آنها از خيمه خارج شدند ... »

نكته ديگري كه درباره حرم و قداست مكه و نيز نشانه هاي حرم بيان شده است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروع كافي، ج4، ص195

2 . همان، ص196ـ197


91


اينكه هنگامي كه آدم به زمين فرود آمد، از وسوسه شيطان بيمناك بود; از اين رو به خدا پناه برد، خداوند فرشتگاني را فرستاد كه ازهر طرف مكه را احاطه كرده به نگهباني و حراست آدم پرداختند محل حضور فرشتگان محدوده حرم ومكه شد.

نكته ديگر اينكه هنگامي كه ابراهيم خليل الله (عليه السلام) مشغول ساختن كعبه بود حجرالاسود را در آن قرار داد در اين حال نوري از حجرالاسود درخشيد و اطراف آن را روشن كرد; ازاين رو خداوند تا آنجا را كه نور حجرالاسود تابيد محدوده حرم قرار داد.

نكته چهارمي كه درباره محدوده حرم بيان شده است، اينكه هنگامي كه خداوند به آسمانها و زمين فرمود «...پس به آسمانها و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد گفتند: فرمانبردار آمديم.» اين دستور خداوند را در زمين فقط محدوده حرم اجابت كرد ازاين جهت خداوند آن را حرم و سرزمين مقدس قرار داد.

از احاديث ياد شده لطائفي به دست مي آيد; يكي اينكه محل هبوط آدم (عليه السلام) و حوّا مكه و محل بيت الله الحرام بوده است. ديگر اينكه آدم و حوا(عليهما السلام) بعد از هبوط در زمين دچار تنهايي شدند، اين امر بدين معناست كه آنها در بهشت قبل از هبوط تنها نبوده اند. در فرازي از احاديث آمده بود كه در بهشت چيزهايي مي شنيدند كه در زمين شنيده نمي شد. شايد علّت اين باشد كه خداوند روي زمين ستر و پوششي كشيده و با آن دنيا را اداره مي كند. به تعبيري تدبيرو ربوبيت خدا نسبت به دنيا و زمين با اسم «ستّار» كه از اسماء جمال است، مي باشد لذا گوشها و چشم ها بطور عادي در دنيا بسته است مگر اينكه انسان از راهي كه خدا نشان داده است برود و سميع و بصير گردد.

(...وَإِنْ مِنْ شَيْء إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ...) ;

«... و هيچ موجودي نيست جز آنكه او را به پاكي مي ستايد ولي شما ذكر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شفاءالغرام، ج1، ص105

2 . همان.

3 . فصلت : 11

4 . روض الانف، ج1، ص222

5 . اسراء : 46


92


تسبيحشان را نمي فهميد.»

سوم آنكه در حرم وساوس شيطاني به دليل حضور ملائكه كمتر است، حتي ممكن است به صفر برسد. اين امر به دليل حضور فراوان فرشتگان است كه در محل حرم به پاسباني و نگهباني مشغول اند. لذا محدوده حرم محل حضور دائمي فرشتگان الهي و محل حضور قلب است.

لطيفه چهارم، مسئله نور است. محدوده حرم با نوري معين شده كه يا از ياقوت سرخ كه ستون خيمه آدم بود منتشر شد و يا درخشش حجرالاسود بود. پس محدوده حرم و مكه محل نزول انوار الهي و خيمه هاي بهشتي است. در قرآن درباره نور و زمين آيه اي است.

(وَأَشْرَقَتْ الاَْرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا) ;

«خداوند زمين را با نور خويش روشن نمود.»

درباره معناي روشن كردن زمين اقوالي است امّا آنچه مسلّم است اينكه زمين با نور روشن شده است و اين روشنايي پديده اي است براي زمين كه خداوند آن را انجام داد. حال با توجّه به مسئله دحوالارض طبعاً اولين نقطه زمين كه نور و اشراق الهي آن را فرا گرفته است سرزمين مكه خواهد بود.

آخرين نكته اي قابل يادآوري اينكه از روايات مزبور به دست آمد كه بناي بيت الله در زمان آدم (عليه السلام) بوده است; حال يا به دست آدم يا دست فرشتگان نگهبان. اين در حالي است كه در آيات بناي كعبه به ابراهيم خليل الله (عليه السلام) نسبت داده شده است. شايد بتوان گفت كه آغاز بناي كعبه به آدم (عليه السلام) بازمي گردد، امّا پس از آدم خانه كعبه چندان مورد توجّه نبود تا آنكه حضرت ابراهيم (عليه السلام) آنرا تجديد بنا كرد. بنابراين از نظر تاريخي پيشينه كعبه و مكه سابقه اي معادل قدمت آدم (عليه السلام) و زمين دارد. قرآن مي فرمايد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . زمر : 69

2 . الميزان، ج17، ص264ـ296


93


(وَإِذْ بَوَّأْنَا لاِِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ) ;

«ومكان خانه را براي ابراهيم آشكار كرديم.»

(وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ) ;

«وچون ابراهيم و اسماعيل پابه پاي خانه را بالا بردند.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حج : 26

2 . بقره : 127


94


گفتار چهارم: ويژگي ها و احكام مكّه

وادي مكه ويژگيها واحكامي دارد . بركت، هدايت، امنيت، از جمله خصايص وويژگيهاي شهر مكه است. از سوي ديگر حضور درمكه همراه با احكامي است.بعضي امورحرام وبعضي ديگر مكروه مي شود; چنانكه مكه مستحبّاتي هم دارد. از آنجا كه ويژگيها و احكام مكه هم در قرآن وهم در سنّت بيان شده است، مناسب است اين بحث دردو بخش قرآني وروايي پيگيري شود و البته در خصوص مسأله امنيّت حرم از آنجا كه بحث قرآني و روايي آن قابل تفكيك نيست، در يك جا به صورت مجتمع مطرح مي شود.

الف) ويژگيها واحكام مكه در قرآن

سير در آيات نشان مي دهد شهر مقدس مكه خصايص و احكامي دارد كه در اين بخش به ترتيب به آنها اشاره خواهدشد.

1. امنيّت

بطوركلّي واژة «امن» در قرآن به گونه هاي مختلف مثل: ايمان،امين، امانت و امن با مشتقّات مختلف به كاررفته است. استعمال اين واژه در ميان آيات حدود نهصد مرتبه


95


است و معناي اصلي امن، اطمينان نفس و از بين رفتن خوف و خشيت و نگراني است.
امان گاهي برحالت اطمينان وطمأنيه نفس اطلاق مي شود و گاهي بر متعلق اين حالت. اگر به ايمان، ايمان گفته شده، از اين روست كه براي انسان حالت سكونت نفس، اطمينان باطني و آرامش دروني به ارمغان مي آورد.

يكي از اسماء الهي از همين واژه مي باشد. در فراز چهاردهم از دعاي جوشن كبير مي خوانيم: «يا أمان الخائفين» و در فراز پانزدهم: «ياذا الأمن والأمان» و در فراز روشن تري با اين اسم مواجه مي شويم: «يا مؤمن»; لذا مؤمن يكي از اسمهاي خداوند سبحان است. اين اسم در قرآن هم در تك آيه اي آمده است:

(هُوَ اللهُ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ...) ;

«اوست خداي يگانه كه هيچ خداي ديگري جز او نيست. فرمانرواست، پاك است، عاري از هر عيب است، ايمني بخش است...»

گفتني است كه سه آيه آخر سوره حشر سرشار از اسم هاي خداست. در اين آيات اين نام ها ذكر شده است:

«لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ، عَالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَة، الرَّحْمَن، الرَّحِيم، الْمَلِك، الْقُدُّوس، السَّلام، الْمُؤْمِن، الْمُهَيْمِن، الْعَزِيز، الْجَبَّار، الْمُتَكَبِّر، الْخَالِق، الْبَارِئ، الْمُصَوِّرِ، الْحَكِيم».

به همراه اسم جامع; يعني اسم شريف الله. البته توصيف خدا با اين هفده اسم بايد همراه تسبيح باشد كه دوبار در اين دو آيه ذكر شده است. اين اسماء ذيل نزول قرآن بيان شده اند كه نشان مي دهند نزول قرآن از طريق اين هفده اسم بوده است. در اين ميان يكي از اسماء، اسم مؤمن است. از اين اسم خدا، ايمان مؤمنان و امنيت پيامبران و فرشتگان ظهور مي كند كه يكي از مظاهر اسم مؤمن، امنيت مكه است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مفردات: 21

2 . حشر : 23


96


در باب امنيت شهر مقدس مكه چند آيه وجود دارد:

* در آيات اول سوره تين خداوند چندين سوگند ياد كرده است كه يكي از آنان سوگند به شهر مقدس مكه است:

(وَهذَا الْبَلَدِ اْلأَمِينِ) ;

«سوگند به اين شهر ايمن.»

مراد از بلد امين بدون شك مكه مشرفه است. زيرا امنيت خصوصيتي است كه تنها براي حرم امن الهي يعني مكه تشريع شده است. از اين آيه ويژگي امن و امنيت براي مكه بدست مي آيد. «امين» يا از باب فعيل به معناي فاعل است كه دراين صورت مفيد معناي نسبت خواهد بود و يعني «ذي الأمن» به معناي داراي امنيت يا از باب فعيل به معناي مفعول است كه در اين صورت مراد بلدي است كه انسان ها در آن به امنيت مي رسند.بنابراين وصف امين براي مكه يا به معناي شهري است كه داراي امنيت است و يا به معناي شهري است كه مردم در آن داراي امنيت اند. در هر صورت امنيت با مكه رابطه اي نزديك دارد ومكه تنها شهر روي كره زمين است كه نام آن يادآور امن و امنيت است.

* امنيت حرم در سوره عنكبوت هم بيان شده است.

(أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللهِ يَكْفُرُونَ) ;

«آيا ندانسته اند كه حرم را جاي امن مردم قرار داديم حال آنكه مردم در اطراف آن به اسارت ربوده مي شدند؟ آيا به باطل ايمان مي آورند و نعمت خدا را انكار مي كنند؟»

آيات آخر سوره عنكبوت خطاب را متوجه پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي كند. اگر چه معنا و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تين : 3

2 . الميزان، ج20، ص319.

3 . عنكبوت : 67


97


مضمون اين دسته از آيات عام است و شامل مؤمنان و حتي غير معتقدين هم مي شود. آنها در عين حال كه خالق و رازق و احياگر و نجات بخش را خدا مي دانند، از عبادت و توجه به نعمت او سرباز مي زنند و پوشاندن نعمت رويه و سجيّه آنان است. يكي از اين نعمتها، امنيت حرم است. اعراب به قتل و غارت و چپاول مشغول بودند، امّا خداي سبحان شهر مكه را براي آنان امن و امان قرار داد. با اين وجود مشركين از نعمت خدا روي گردان و به باطل گرايش دارند. امّا اگر كسي راه خدا جويد و در اين مسير تمام سعي و تلاش خود را به كار بندد و در زمره «محسنين» قرار گيرد، خداوند او را وانمي نهد و دستگير او خواهد بود و اين مضمون آخرين آيه سوره مذكور است كه به آيه اول چنگ زده، معناي آن را تكميل مي كند:

(وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ...) ;

«كساني را كه در [راه] ما جهاد كنند، به راههاي خويش هدايتشان مي كنيم و خدا با نيكوكاران است.»

واژه «امن» وصفي براي حرم است و بدون ترديد، منظور امنيت حرم و اطراف آن است. نكته ظريف در آيه اينكه امنيت مكه خواست خداست و اين امر با اراده مستقيم الهي صورت پذيرفته است. (أَنّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً). بنابراين مكه مكرمه امنيتي الهي و آسماني دارد و احدي حق تعرض به ديگري را نخواهد داشت.

* پيامبر (صلي الله عليه وآله) هدايت الهي را بر مردم عرضه داشت. بعضي آن را نپذيرفتند. بهانه آنها اين بود كه اگر ما به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) پاسخ مثبت دهيم، ما را از سرزمينمان بيرون مي راند. خداوند به آنان دو پاسخ مي دهد، يكي اينكه من براي شما اين شهر را حرم امن قرار دادم و ديگر اينكه ساكنان آن از ثمرات بي شماري در اين شهر بهره مندند و از نعمت هاي بي حد و حصر آن استفاده مي كنند. با اين وجود بهانه اي براي رد پذيرش هدايت الهي باقي نمي ماند:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عنكبوت : 69

2 . الميزان، ج16، ص105


98


(وَقَالُوا إِنْ نَتَّبِعْ الْهُدَي مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْء رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ).

«گفتند: اگر از كيش تو پيروي كنيم، ما را از سرزمينمان برمي كنند. آيا آنها را در حرمي امن جاي نداده ايم كه همه گونه ثمرات در آن فراهم مي شود؟ و اين رزقي است از جانب ما ولي بيشترينشان نمي دانند.»

تعبير «تخطّف» به معناي اختلاس با سرعت و به زبان ساده قاپيدن است. همچنين گاهي مراد اين است كه شخصي را از همه طرف مورد حمله قرار دهند. در برخي از موارد هم تخطف از سرزمين استعاره است و مراد كشتن، اسير كردن و غارت كردن است. گويي خود آنان و هر چه متعلق به آنان است يكجا قاپيده مي شوند. همچنين تعبير «ارضنا» اشاره به سرزمين مكه دارد; زيرا در ادامه خداوند از آن به حرم امن ياد كرده است. ضمناً به دست مي آيد كه گويندگان در اين آيه، مشركين مكه اند.

واژه «امناً» وصفي براي حرم است. پس معناي آيه اين است كه خداوند چنين مقدر فرمود كه اهل مكه در حرمي كه داراي امنيت است جاي گيرند. در آيه مزبور امنيت به خود حرم نسبت داده شده است.بعضي از مفسرين آنرا مجاز در نسبت شمرده، منظور را اهل مكه دانسته اند. و بعضي ديگر ميان امنيت خود حرم يا ساكنان آن مردد مانده اند.

خداوند دو نعمت را به قريش متذكر مي شود يكي نجات ازگرسنگي و ديگري امنيت و رهايي از ترس. بيان آيه همراه با منت است و اين منتي ظاهري است. قرآن با اشاره به مطلب مذكور آنها را به بندگي خدا فرا مي خواند; خداوندي كه پروردگار كعبه است.

قريش زماني گرفتار قحطي شد و آن زماني بود كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را تكذيب كردند. پيامبر (صلي الله عليه وآله) از خداوند خواست چند صباحي آنها را مبتلا به چيزي كند كه قوم يوسف (عليه السلام) به آن مبتلا بود و آن، چيزي جز قحطي نيست. بعد از اين ابتلا قريش از پيامبر (صلي الله عليه وآله) خواستند كه قحطي را از آنان بردارد و اظهار ايمان كردند. در اين هنگام خدا گرسنگي و قحطي را از آنان برداشت.

نكته ديگري در آيه وجود دارد و آن منتي است كه خداوند بر قريش نهاده است . قرآن در بعضي از آيات بيان مي دارد كه انسان ها با دو چيز امتحان مي شوند: يكي خوف و ديگري جوع.

(وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْء مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ) ;

«البته شما را به اندكي ترس و گرسنگي مي آزمائيم.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قصص : 57

2 . همان، ص60

3 . همان.

4 . بيان السعادة، ج3، ص194

با توجه به آنچه گذشت بايد گفت اهالي مكه در زماني كه مشرك و كافر بودند و سرزمين مكه وادي بي آب و علف بود، خداوند آنجا را روزي داد و رزق خود را بر آن شهر سرازير كرد، اما اگر اهالي آن موحد شوند طبعاً بر امنيت و رزق و روزي آن خواهد افزود. از اين رو رانده شدن از سرزمين مكه براي عدم پذيرش هدايت خدا بهانه اي بيش
نيست و نيز ضمناً به دست مي آيد كه اگر انسان ها به سمت هدايت، تقوا و ايمان الهي بروند، نه تنها از بركات دنيوي آنها كاسته نمي شود، بلكه صد چندان افزوده شده، از زمين و آسمان خير و بركت و نعمت بر آنها خواهد باريد.

* يكي از منّت هايي كه خدا بر قريش نهاد، اينكه آنها را از «جوع» و «خوف» نجات داد و آنها را به امنيت رساند. در يكي از سوره هاي مكي بنام «قريش» با اين مطلب مواجه مي شويم كه اين طايفه به منظور تجارت از مكه خارج مي شدند و در طول سفر مورد احترام بودند، چه سفرهايي كه در زمستان به يمن داشتند و چه سفرهايي كه در تابستان به شام. دليل احترام آنان اين بود كه قوم قريش از بيت الله الحرام و سرزمين وحي مسافرت مي كردند.

1 . الميزان، ج20، ص366

2 . لطائف الاشارات، ج3، ص772

3 . همان.

4 . بقره : 155


| شناسه مطلب: 76780