بخش 6
سه) مستحبات حرم چهار) سکونت ابراهیم (علیه السلام) گفتار پنجم: آداب ورود به مکّه 1. با آرامش و بی تکبر 2. با پای برهنه 3. غسل 4. احرام 5. از بالا 6. صدقه دادن گفتار ششم: آداب خروج از مکّه 1. صدقه دادن 2. از پایین 3. نیت بازگشت فصل دوّم: اسرار عرفانی مسجدالحرام 1. حرمت مسجدالحرام یک) فضیلت و عظمت مسجدالحرام
شوق تو براي ديدار مجدد بيت الله الحرام بيشتر مي شود».
حاصل آنكه كراهت اقامت و مجاورت در مكه نه تنها با عظمت و احترام اين شهر منافات ندارد، بلكه دقيقاً همين امر علت كراهت است. مكاني كه داراي قداست و نورانيت بالايي باشد، مي تواند باعث مضاعف شدن آثار عبادت شود چنانكه مي تواند به تشديد عقوبت گناهان هم منجر گردد. مكه تاب تحمل مخالفت الهي را ندارد، مكه نسبت به معصيت حساس است و از خود عكس العمل هاي تند بروز مي دهد، مكه حتي ظرفيت عبادات ضعيف انسان را ندارد، مكه در برابر اعمال زشت و رفتارهاي ناپسند ساكت و بي تفاوت نيست و عظمت و حرمت مكه با ارتكاب معاصي سر سازگاري ندارد لذا مي تواند قساوت قلب و نيز الحاد را در پي داشته باشد.
يكي ديگر از مكروهات حرم، ساختن بناي مرتفع است. ساختمان هايي كه در اطراف كعبه و سرزمين وحي ساخته مي شوند نبايد ارتفاعي بيش از كعبه داشته باشند. از اين رو در شهر مكه ساختن بناهايي كه با ارتفاع بيش از 15 متر مكروه است. البته بعضي هم حكم به حرمت داده اند. امام باقر (عليه السلام) فرمود: «سزاوار نيست كه كسي ساختماني بلندتر از كعبه بسازد».
يكي ديگر از اعمال مكروهي كه در حرم مطرح شده، مطالبة قرض است. اگر كسي از ديگري طلب دارد، نمي تواند و نبايد در محدوده حرم از شخص بدهكار طلب كند تا اينكه از حرم خارج شود.
سه) مستحبات حرم
كسي كه در محدودة حرم قرار مي گيرد، اعمالي براي او مستحب مي شود. يك نماز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فروع كافي، ج4، ص230، روايت2 ; فقيه، ج2، ص165، روايت17630 ; وسائل الشيعه، ج9، ص342، روايت17630
2 . النهايه، ص284 ; السرائر، ج1، ص645
3 . فروع كافي، ج4، ص230، روايت1 ; تهذيب الاحكام، ج5، ص448، روايت1563 ; فقيه، ج2، ص254، روايت2338
در حرم معادل هزار نماز اجر و پاداش دارد، كسي كه در مكه هفتاد ركعت نماز بخواند و در هر ركعتي سورة توحيد، قدر، آية الكرسي و آيه سخّر بخواند، نمي ميرد مگر آنكه شهيد محسوب شود، روزه يك روز در مكه معادل روزه يكسال در مكان ديگر است و روزه ماه مبارك رمضان ثواب صدهزار شهر رمضان در غير مكه دارد. كسي كه در سرزمين وحي ختم قرآن كند پيامبر (صلي الله عليه وآله) و محل خود را در بهشت خواهد ديد. انفاق يك درهم در مكه معادل انفاق هزار درهم در غير مكه است. همچنين تسبيح در مكه و برداشتن مانع از سر راه مردم در اين شهر داراي فضيلت خاصي است. روايات مربوط به موارد پيش و مباحث تفصيلي آن در بخش اول كتاب بيان شده است.
چهار) سكونت ابراهيم (عليه السلام) و خانواده اش در مكه
يكي از ويژگي هايي ديگر سرزمين وحي و وادي نور يعني مكه مكرمه اين است كه اين منطقه محل سكونت ابراهيم (عليه السلام) ، فرزند و همسرش بوده است. ابراهيم (عليه السلام) به دستور الهي هاجر و اسماعيل (عليه السلام) را به جايي برد كه قرآن به آن سرزمين بي آب و علف و لم يزرع مي گويد. در آنجا هيچ گياهي، آبي، حيواني و سرپناهي نبود يعني هيچ كدام از امكانات ضروري براي زندگي در آنجا وجود نداشت، اين يكي از مواردي است كه خداوند از هيچ، همه چيز ساخت و اين است معناي بركت!
بعد از آنكه اسماعيل (عليه السلام) و هاجر در اين وادي مستقر شدند، ابراهيم (عليه السلام) قصد ترك آنها را كرد در اين لحظه هاجر و اسماعيل (عليه السلام) به گريه افتادند، ابراهيم (عليه السلام) خطاب به آنها گفت: من شما را به امر الهي به سرزميني آورده ام كه حرم الله است و محبوب ترين قطعه هاي روي زمين براي خداست. پس علت گريه شما چيست؟ هاجر اظهار داشت كدام پيامبر با خانواده اش كاري مي كند كه تو انجام مي دهي؟ تو زني ضعيف و كودكي ضعيف را در جايي قرار دادي كه هيچ انساني در آن نيست، آبي براي آشاميدن وجود ندارد، زراعتي براي خوردن نيست و شيري براي شرب وجود ندارد. قلب ابراهيم (عليه السلام) متأثر شد و اشك هاي او جاري گشت. در اين لحظه ابراهيم (عليه السلام) رو به كعبه آورد پايه هاي كعبه را گرفت و اين درخواست را از خدا كرد كه (اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ
ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ...).
در اين لحظه خداوند به ابراهيم (عليه السلام) وحي نمود كه از كوه ابوقبيس بالا برود و مردم را مخاطب خود قرار دهد و به آنها بگويد: خداوند شما را به حج خودش امر فرمود. سپس ابراهيم (عليه السلام) از كوه ابوقبيس بالا رفت و با تمامي صوت خلايق را ندا داد كه خداوند شما را به حج فراخوانده است و اين فريضه اي از سوي خداست. خداوند فرياد ابراهيم (عليه السلام) را قوت و قدرت بخشيد تا بدان حد كه اهل شرق و غرب عالم آن را شنيدند و حتي تمامي كساني كه در صلب پدرانشان بودند دريافت كردند و نيز تمام فرزندان در رحم مادرانشان آن ندا را شنيدند. بر اين اساس خداوند بر تمام زائران و حاجيان مقرر فرمود تا تلبيه كنند، لبيك حج گزاران پاسخي است به نداي ابراهيم (عليه السلام) و از همين جا سنت هاي ديگر حج مثل سعيو نوشيدن آب زمزم پديد آمد.
قرآن هم به مسأله سكونت ابراهيم (عليه السلام) و ذريه اش در اين سرزمين اشاره دارد. ابراهيم (عليه السلام) دعاها و درخواست هايي دارد كه يكي از آنها در اين آيه بيان شده است:
(رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ) ;
«اي پروردگار ما، برخي از فرزندانم را به وادي اي بي هيچ كِشته اي، نزديك خانه گرامي تو جاي دادم، اي پروردگار ما تا نماز بگزارند، دلهاي مردمان چنان كن كه هواي آنها كند و از هر ثمره اي روزيشان ده باشد كه سپاس گزارند.»
يكي از نكات آيه اين است كه به غرض از سكونت اشاره شده است. هدف اسكان اسماعيل (عليه السلام) ، هاجر و ذريه ابراهيم (عليه السلام) در وادي نوراني مكه، اقامه نماز است. با توجه به اينكه در آغاز آيه فرمود اين سرزمين لم يزرع و بي آب و علف است مي توان بدست آورد كه عبادت در اين سرزمين بايد فقط براي خدا باشد و از هرگونه شواغل دنيوي و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير عياشي، ج2، ص232
2 . ابراهيم : 37
نيت هاي غيرالهي خالي باشد لذا يكي ديگر از ويژگي هاي شهر مكه اينكه عبادت در آنجا بايد همراه با اخلاص بوده نيت غيرالهي آنرا همراهي نكند.
كسي كه در بلد صدر منشرح سكونت دارد و حول خانة قلب طواف مي كند با عمق وجود متوجه خدا شده است لذا مراد از بلد مكه، مقام صدر و مراد از بيت كعبه، مقام قلب عارف است و اگر سالك توجه تام و كامل به خدا داشته باشد سينه اش به طواف مقام قلب همت گمارده است لذا غايت و هدف حضور در سرزمين مقدس مكه، اقامه نماز و توجه كامل به حريم قدس ربوبي است.
در ادامه آيه يكي ديگر از دعاهاي ابراهيم (عليه السلام) تحقق مي پذيرد و آن اينكه ابراهيم (عليه السلام) از خدا خواست دلهاي مردم متمايل به ذريه او شوند. ضمير «اليهم» به ذريه باز مي گردد. در آيه ضمير مفرد «اليه» استفاده نشد تا به بيت بازگردد. آيه نمي گويد دلهاي مردم به بيت الله الحرام متمايل باشد بلكه مي گويد دلهاي مردم به ذريه من يعني همانها كه اقامه نماز مي كنند متمايل باشد. از سوي ديگر واژه «تهوي» به معني محبت و اشتياق است و نيز در آغاز اين قسمت از «فاء» استفاده شده است (فاجعل) كه دلالت بر تفريع مي كند. از مجموعه اين تعابير مي توان استفاده كرد كه ابراهيم (عليه السلام) ذريه خود را در آن سرزمين ساكن نمود; سرزميني كه كعبه را در خود جاي داده است تا آنها خالصانه عبادت كنند. سپس ابراهيم (عليه السلام) از خدا خواست در دلهاي تمام آدميان شوق و محبتي نسبت به ذريه او پديد آيد. شايد بتوان از اينجا به قانوني دست يافت و آن اينكه اگر كسي بندگي خدا كند خداوند محبت او را در دل مردم قرار مي دهد لذا راه كسب محبت و علاقه مردم رفتن به سوي آنها نيست بلكه تنها راه مفيد و مؤثر اين است كه انسان به سمت خداي مردم برود نه خود مردم. قرآن هم در شريفه اي به اين لطيفه اشاره مي كند:
(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الميزان، ج12، ص77 ; لطائف الاشارات، ج2، ص256
2 . بيان السعادة، ج2، ص394
3 . مريم : 96
«خداي رحمان كساني را كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كرده اند محبوب همه گرداند.»
البته ذيل آيه رواياتي وجود دارد كه مي فرمايد اين آيه درباره حضرت علي (عليه السلام) نازل شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: الميزان، ج14، ص113ـ116
گفتار پنجم: آداب ورود به مكّه
تشرف به حريم امن الهي همراه با آدابي است. مكه مكاني معمولي نيست كه با هر شرايطي بتوان به آنجا وارد شد و در آن سرزمين گام نهاد. قداست و حرمت سرزمين وحي اقتضا دارد كه ورود به آنجا با آدابي همراه و قرين باشد. در روايات آداب متعددي جهت ورود و حضور در مكه مكرمه بيان شده است. آدابي نظير اينكه هنگام ورود به حرم قلب زائر همراه با سكينه باشد، پاي او برهنه باشد، با غسل وارد شود، با احرام وارد شود، ورود او از محلي خاص باشد و به هنگام تشرف از مال خود انفاق كند.
1. با آرامش و بي تكبر
از جمله آداب ورود به حرم اين است كه سينه زائر مملو از سكينه باشد. اگر كسي با قلبي آرام به مكه وارد شد، خداوند گناهان او را مي بخشد. لذا مغفرت از آثار سكينه است. امام باقر (عليه السلام) فرمود:
مَنْ دَخَلَ مَكَّةَ بِسَكِينَة غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ» .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المحاسن، ج1، ص142، روايت192 ; وسائل الشيعه، ج9، ص320، روايت17573 ; بحارالانوار، ج99، ص192، روايت2
«كسي كه همراه با سكينه وارد مكه شود، خداوند گناهان او را خواهد بخشيد.»
از آنجا كه نسبت به سكينه تأكيد شده است بايد در رابطه با آن درنگ نمود. سكينه از سكون در مقابل حركت است. اگر در مورد قلب به كار رود، به معناي استقرار انسان است. نفسي كه ثبات دارد و در حالت اطمينان به سر مي برد و باطنش همراه با اضطراب نيست، نفسي است كه داراي سكينه است. از اين رو سكونت نفس به دنبال خود عزيمت، استحكام و قاطعيت در تصميم و اراده را مي آورد.
يكي از نعمت هاي خدا به مؤمنين اين است كه در قلب آنان سكينه قرار مي دهد، در واقع جان آنان محل استقرار و سكونت و آرامش مي شود.
(هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَلِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ) .
«اوست كه بر دلهاي مؤمنان آرامش فرستاد تا بر ايمانشان پيوسته بيفزايد و از آنِ خداست لشكرهاي آسمانها و زمين و خدا دانا و حكيم است.»
مراد از «انزال سكينه» ايجاد آن است يعني قلب مؤمنين در شرايطي آرام نيست. خداوند براساس مصالح خويش دلهاي مؤمنان را محل استقرار طمأنينه و ثبات قرار مي دهد. انسان به حكم فطرت اعمال و افعالي انجام مي دهد; اعمال فطري از آنجا كه از منشأ فطرت الهي سرچشمه مي گيرند در سعادت و سرنوشت انسان تأثير گذارند. رفتارهاي فطري خالي از اضطراب و تزلزل است. اما اگر انسان از فطرت خدايي خود فاصله گيرد و به زمين بچسبد و از هواهاي نفساني تبعيت كند وارد تخيلات و اوهام مي شود و در اين صورت به ترديدها، اضطراب ها و تشويش ها گرفتار مي شود. لذا ايمان
كه امري فطري است براي انسان آرامش و سكونت به ارمغان مي آورد و اضطراب،
1 . الميزان، ج9، ص227 و ج18، ص258 و ج2، ص289 ; مفردات، ص242
2 . فتح : 4
ترديد و تزلزل نتيجه كفر، شرك و ولايت شيطان است. اگر كسي مرده بود و خداوند او را
زنده كرد خداوند به او نوري داده است كه با آن حق را از باطل تمييز مي دهد (انعام : 122). كافر نصيبي از اين حيات و نور ندارد لذا در درياي ظلمت ها و تاريكي ها دست و پا مي زند و طبعاً حياتي آرام و زيستني همراه با اطمينان و خيالي آسوده نخواهد داشت.
شرط نزول سكينه و آرامش ايمان است كه اهليت و قابليت مي خواهد، سكينه بدون طهارت به دست نمي آيد. اگر خدا بخواهد قلبي را آرام كند و سكينه را به آن وارد نمايد بايد آن قلب پاك و باصفا باشد; قلب مكدر و ناپاك محل نزول سكينه نيست، لذا نخست بايداز مخالفت خدا دست كشيد،تائب شد تا جان انسان قابليت نزول سكينه بيابد.
از سوي ديگر اگر حالت سكونت و اطمينان به قلب وارد شد، آثاري در پي خواهد داشت. يكي اينكه ايمان انسان افزايش پيدا مي كند (فتح : 4)، ديگر اينكه خداوند جنودي از ملائكه را به ياري انسان مي فرستد (توبه : 40)، و سوم اينكه نزول سكينه باعث تكفير گناهان مي گردد (فتح : 5). همچنين سكينه مي تواند براي انسان فتح و پيروزي به ارمغان بياورد (فتح : 18).
از مجموع شش آيه اي كه در قرآن درباره سكينه مطرح شده است جايگاه و اهميت، آثار و بركات و علل و عوامل آن به دست مي آيد. سكينه يك حالت نفساني است كه اگر در قلبي وارد شود و در آن استقرار يابد، آرامش و اطمينان ثمرة آن است، وقار، ثبات، استحكام و مهابت نتيجة اين حالت ارزشمند است. سكينه با خود رحمت مي آورد. سكينه همراه ميزاني از عصمت است، سكينه شخص مؤمن را مؤمن تر مي كند، سكينه فراخواني براي ملائكه است تا به ياري انسان مؤمن بيايند و سكينه جان هاي آشفته را آرام و رام مي كند. تمامي حالات و ويژگي هاي مزبور براي ورود به سرزمين وحي لازم است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر.ك: الميزان، ج2، ص289ـ291
در برخي روايات از حقيقت سكينه سؤال شده است، امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«لاَ يَدْخُلُ مَكَّةَ رَجُلٌ بِسَكِينَة إِلاَّ غُفِرَ لَهُ، قُلْتُ: مَا السَّكِينَةُ؟ قَالَ: يَتَوَاضَعُ».
«انسان با سكينه وارد مكه نمي شود مگر آنكه گناهانش آمرزيده شود. راوي از امام (عليه السلام) سؤال مي كند سكينه چيست؟ امام (عليه السلام) مي فرمايد: تواضع است.»
همچنين در حديث ديگري از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه فرمود:
مَنْ دَخَلَهَا [مَكَّةَ] بِسَكِينَة غُفِرَ لَهُ ذَنْبُهُ، قُلْتُ: كَيْفَ يَدْخُلُهَا بِسَكِينَة؟ قَالَ: يَدْخُلُهَا غَيْرَ مُتَكَبِّر وَ لاَ مُتَجَبِّر»;
«هركس با آرامش وارد مكه شود آمرزيده مي شود. پرسيدم: چگونه با آرامش وارد آن شود؟ فرمود: بدون حالت تكبر و غرور وارد شود.»
در روايت ديگري با صراحت و وضوح بيشتري به همين نكته اشاره شده است، امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«مَنْ دَخَل مَكَّة مبرأً عَنِ الْكِبْرِ غُفِر ذَنْبُهُ، قُلْتُ: وَ مَا الْكِبْرِ؟ قَالَ: غَمْصُ الْخَلْقِ وَ سَفَهُ الْحَقِّ، قُلْتُ: وَ كَيْفَ ذَاكَ؟ قَالَ: يَجْهَلُ الْحَقَّ وَ يَطْعُنُ عَلَي أَهْلِهِ».
«كسي كه بدون كبر وارد مكه شود گناهانش آمرزيده مي شود. راوي از حقيقت كبر سؤال مي كند، امام مي فرمايد: كبر يعني بي اعتنايي به خلق و جهالت به حق. راوي مي پرسد چگونه ممكن است؟ امام مي فرمايد: او به حق جاهل است و به اهل حق طعنه مي زند.»
كبر آن است كه انسان براي خود جايگاه و رتبه اي فوق ديگران ببيند، در واقع خود را نسبت به ديگران مقايسه كند و براي خودش نسبت به آنها مزيت و برتري معتقد باشد. به عبارتي كبر برتري بيني است وتكبر رفتاري است كه از اين حالت و خلق باطني از انسان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فروع كافي، ج4، ص401، روايت10
2 . فروع كافي، ج4، ص401، روايت9 ; فقيه، ج2، ص206، روايت2150
3 . معاني الاخبار، ص242
سر مي زند. در حديث قدسي است كه خداوند فرمود:
«كبرياء رداء من است و عظمت پوشش من است، هركس با من در اين امر منازعه كند او را به جهنم مي افكنم.»
از سوي ديگر پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود:
«خدا بندة تائبي را نمي بخشد مگر آنكه عزيز شود و كسي براي خدا تواضع نمي كند مگر آنكه خداوند او را بلند مي كند.»
بنابراين شرط ورود به سرزمين خدا آن است كه انسان با خدا معارضه و منازعه نكند، يعني با تكبر، لباس كبرياء و عظمت او را نپوشد، در كبريائي خود را با خدا شريك نكند و حالت كبر و عجب را از قلب خود خارج كند، لااقل اينكه از خود رفتار متكبرانه بروز ندهد و سعي كند رفتاري براساس تواضع و فروتني داشته باشد.
ممكن است سؤالي به ذهن بيايد و آن اينكه در احاديث دسته اول كه به سكينه توصيه شده بود معناي آن آرامش، طمأنينه، وقار و سكونت نفس بيان شد، در حالي كه در احاديثي كه در ادامه ذكر شد سكينه معادل تواضع و نفي تكبر آمده است. شايد بتوان اينگونه پاسخ داد كه تواضع علت آرامش است. اگر كسي از كبر و تكبر دوري كند و براي خدا تواضع پيشه سازد، قلبي مطمئن خواهد يافت و آرامشي شايسته به قلب وارد مي شود. لذا وقار و سكونت نفس نتيجه تواضع است و تواضع سبب آن. بر اين اساس در حديث از سكينه به تواضع و نفي كبر تعبير شده است.
2. با پاي برهنه
از ديگر آداب ورود به شهر مقدس مكه اين است كه انسان با پاي برهنه وارد شود، كفش هارا از پاي درآورد وبدون هيچ پوششي به اين شهر درآيد تا ادب خود را نسبت به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محجة البيضاء، ج6، ص213
2 . همان، ص219
شهري كه مهبط وحي است نشان دهد. پاي برهنه نشانه ادب است، پاي برهنه علامت خضوع و خشوع است، برهنگي پا، تواضع را نشان مي دهد; معصومين (عليهم السلام) به هنگام ورود به حرم چنين مي كرده اند و به اين امر هم دستور داده اند تا ديگران هم چنين كنند.
ابان بن تغلب مي گويد:
همراه با امام جعفر صادق (عليه السلام) بوديم تا اينكه به شهر مكه نزديك شديم، همينكه امام (عليه السلام) نزديك حرم شد، غسل كرد و نعلين از پاي خود كند و با پاي برهنه وارد محدوده حرم شد، سپس به او دستور داد تا همان كاري را انجام بدهد كه خود انجام داد، تا تواضع خود را نسبت به خدا نشان دهد. اگر كسي چنين كند، خداوند صدهزار گناه از او محو نمايد، صدهزار حسنه براي او مي نويسد، صدهزار درجه براي او مقرر مي كند و صدهزار حاجت او را برآورده مي سازد.
امام صادق (عليه السلام) خطاب به ابان بن عثمان فرمود:
«هرگاه به چاه ميمون رسيدي، غسل كن، كفش هاي خود را درآور و با پاي برهنه راه برو و بدين صورت به حرم وارد شو».
لذا به لحاظ رعايت ادب، تواضع و خضوع و خشوع در مقابل حق لازم است انسان با پاي برهنه به سرزميني گام نهد كه در آنجا خاتم النبيين (صلي الله عليه وآله) حضور داشته است، در آن محل وحي الهي نازل شده است و در آنجا قطعه اي از بهشت قرار دارد.
3. غسل
از ديگر آداب ورود به شهر مكه اين است كه انسان غسل كند، اين سنت پيامبران است. ابراهيم، اسماعيل و رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بر اساس سنتي ديرين هنگام ورود به شهر مكه غسل مي كردند. سرّ اين عمل را بايد در طهارت جست جو كرد. خداوند به ابراهيم (عليه السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فروع كافي، ج4، ص389
2 . همان، ص400
دستور داد خانه مرا طاهر كن. لذا بايد براي ورود به سرزمين پاك، پاك بود و غسل بهترين نماد و ظهور پاكي و طهارت است. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«خداوند به حضرت ابراهيم (عليه السلام) فرمان داد تا حج گزارد و اسماعيل را هم همراه خود برده، او را ساكن حرم سازد. هر دو به آهنگ حرم بر شتري سرخ سوار شدند، در حالي كه جز جبرئيل همراهشان نبود، چون به حرم رسيدند، جبرئيل به او گفت: اي ابراهيم! فرود آييد و پيش از آنكه وارد حرم شويد، غسل كنيد، آن دو فرود آمدند و غسل كردند».
4. احرام
احرام يكي از آداب ورود به حرم الهي است. حرمت مكه به لحاظ مسجد است و حرمت مسجد مرهون حرمت كعبه. اين حرمت اقتضاي احرام است. بر اين اساس احرام، شرط حضور در محلي است كه داراي حرمت است. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«وَ حُرِّمَ الْمَسْجِدُ لِعِلَّةِ الْكَعْبَةِ وَ حُرِّمَ الْحَرَمُ لِعِلَّةِ الْمَسْجِدِ وَ وَجَبَ الاِْحْرَامُ لِعِلَّةِ الْحَرَمِ» ;
«خداوند مسجدالحرام را به خاطر كعبه، حرام قرار داد و حرم را به خاطر مسجدالحرام و احرام را به خاطر حرم واجب كرد.»
لذا جهت احترام به كعبه و مسجد بايد حرمت نگه داشت و با احرام به حرم درآمد.
5. از بالا
مكه شهري است كه دو جهت بالا و پايين دارد. سمت بالاي مكه همان قسمتي است كه امروز معروف به «الابطح» است و در آنجا منطقه معابده قرار دارد و در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان، ص202
2 . المحاسن، ج2، ص55، روايت1162 ; علل الشرايع، ص415، روايت1 ; فقيه، ج2، ص195، روايت2122
واقع قسمت شمالي مكه محسوب مي شود. نقطه مقابل، بخش ديگري از مكه است كه از سمت باب ملك عبدالعزيز شروع مي شود و قسمت جنوبي شهر مكه به حساب مي آيد.
يونس بن يعقوب از امام صادق (عليه السلام) سؤال مي كند كه:
«از كدام قسمت به مكه وارد شوم؟ امام (عليه السلام) فرمود: از قسمت بالاي مكه به اين شهر وارد شو».
بر اين اساس ورود به شهر مكه از قسمت بالا و جزء سنت ها و آداب است.
6. صدقه دادن
انفاق هم يكي از آداب ورود به شهر مكه است. هرگاه انسان قصد داشت به اين شهر عظيم وارد شود، بايد به هر نحوي كه ممكن شد تصدّق كند. از آنجا كه كالاي مهم در مكه خرماست، معمولاً انفاق با خرما صورت مي گيرد. امام ششم (عليه السلام) فرمود:
«هرگاه به مكه وارد شدي، با درهمي خرما بخر و آن را صدقه بده».
يكي از دستورهايي كه خداوند در قرآن بر آن تأكيد كرده، انفاق است. انفاق
شرط ايمان است، انفاق چه در آشكار و چه در پنهان، بايد انجام شود، انفاق تجارتي است كه خدا در يك طرف آن قرار دارد، نتيجه انفاق به خود انسان باز مي گردد. انفاق كردن از آنچه انسان دوست دارد، آدمي را به مقام ابرار مي رساند، انفاق به انسان
وفا مي كند.
انفاق همراه با اخلاص انسان را بي نياز مي كند و مقام غنا براي انسان به ارمغان مي آورد. همچنين بخشش اگر همراه با منت نباشد و با نيت الهي انجام گيرد اثري ديگر هم در پي خواهد داشت وآن اينكه آدمي به مقامي مي رسد كه خدا آن را چنين توصيف
1 . فروع كافي، ج4، ص399، روايت1
2 . معاني الاخبار، ص340
تنها شامل مال نمي شود. بلكه عمل صالح نيز انفاق است. همچنين عفو و گذشت انفاق تلقي شده است، بنابراين تصدق و انفاق جايگاه و پاداش برجسته اي دارد; خصوصاً اگر اين عمل در سرزمين وحي انجام گيرد كه در اين صورت خيرات و بركات آن به مراتب بيشتر و فزون تر خواهد بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 262
2 . ر.ك: الميزان، ج2، ص401
گفتار ششم: آداب خروج از مكّه
بيرون رفتن از مكه همانند ورود به اين سرزمين آدابي دارد كه در روايات و احاديث به آنها اشاره شده است.
1. صدقه دادن
انفاق نمودن و صدقه دادن هم شرط ورود است و هم شرط خروج. هم به هنگام ورود به مكه بايد انفاق كرد و هم در زمان خروج. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«هرگاه از مكه خارج شدي، با درهمي خرما بخر و آن را صدقه بده».
اين بزرگوار همچنين فرمود:
«اگر كسي قصد دارد از مكه خارج شود بايد به درهمي خرما بگيرد و آن را صدقه دهد تا كفاره چيزي باشد كه احتمالاً بعنوان نقصاني در حج او وارد شده است».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . معاني الاخبار، ص340
2 . فروع كافي، ج4، ص533، روايت2
اين تعبير سرّ تصدّق و انفاق را برملا مي سازد. انسان معمولاً به هنگام حج به دلايلي نمي تواند حجي كامل، آن گونه كه خدا مي خواهد انجام دهد; از اين رو معمولاً حج ها داراي كاستي و خلل است و بايد آنها را به كمال نزديك كرد تا حجي كامل براي انسان نوشته شود.از جمله چيزهايي كه مي تواند به تكميل حج انسان كمك كند وكاستي حج را كاهش دهد، انفاق است. لذا نقش و جايگاه انفاق چه بهنگام حضور در شهر مكه و چه در زمان بيرون رفتن روشن مي شود; انفاق در مكه جبران كننده كاستي هاي حج است.
2. از پايين
يكي ديگر از آداب خروج از مكه اين است كه بايد از قسمت پايين اين شهر خارج شد. ابن عمر مي گويد:
«پيامبر (صلي الله عليه وآله) هرگاه وارد مكه مي شد، از راه مسجد شجره از مدينه بيرون مي رفت و از راه معرّس وارد مي شد و هرگاه وارد مكه مي شد، از بلنديِ شمال وارد مي شد و از بلنديِ پايين خارج مي گشت».
3. نيت بازگشت
كسي كه به حج مي رود نبايد هنگام خروج از مكه قصد كند كه به آنجا باز نمي گردد، به عبارت ديگر، لازم است هنگام خروج از مكه نيت بازگشت داشته باشد. قصد عدم بازگشت مطلوب نيست; زيرا آثار و پيامدهاي خوشايندي ندارد. امام صادق (عليه السلام) در اين باره فرمود:
«كسي كه از مكه خارج شود و قصد بازگشت به آنجا را نداشته باشد، مرگ او نزديك است و عذاب در انتظار اوست».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسند ابن حنبل، ج8، ص454، روايت4843
2 . فروع كافي، ج4، ص270، روايت1 ; تهذيب الاحكام، ج5، ص444، روايت1545
همچنين پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) فرمود:
«كسي كه از مكه باز گردد و قصد بازگشت داشته باشد عمر او افزون شود و در غير اينصورت اجلش نزديك گردد».
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«يزيد بن معاويه زماني كه حج گزارد، اين شعر را خواند:
إِذْ جَعَلنَا ثَافِلاً يَمِينا فَلا نَعُودُ بَعدها نَسِينا
لِلْحَجّ وَ الْعُمْرَةِ مَا بَقينا
«هرگاه كوه ثافل در سمت راست ما قرار گرفت (كنايه از اينكه از مكه خارج شديم) ما ديگر به آنجا باز نمي گرديم و حج و عمره اي از ما باقي نمانده است. به همين دليل خداوند از عمر او كاست و مرگ قبل از اجلش به سراغش آمد».
پايانبخش مباحثي كه مربوط به حرم است، اعمالي است كه در اين شهر مطلوب شمرده مي شوند، تسبيح در مكه بركات فراواني دارد، سجده در مكه به مانند آن است كه انسان در راه خدا در خون خود بغلتد، كسي كه در مكه ختم قرآن كند پيامبر (صلي الله عليه وآله) و جايگاه خود را در قيامت خواهد ديد، روزه در مكه معادل روزه يكسال است، نماز در مكه برابر هفتاد نماز است، حتي راه رفتن در مكه عبادت شمرده مي شود. اين اعمال در مباحث پيشين مطرح شد، در اينجا تنها به نقل يك حديث بسنده مي شود. در كتاب مستدرك حديثي از امام رضا (عليه السلام) نقل است:
«وَ انْظُرْ أَيْنَ أَنْتَ فَإِنَّمَا أَنْتَ فِي حَرَمِ اللَّهِ وَ سَاحَةِ بِلاَدِ اللَّهِ وَ هِيَ دَارُ الْعِبَادَةِ فَوَطِّنْ نَفْسَكَ عَلَي الْعِبَادَةِ فَإِنَّ الصَّلاَةَ وَ الصِّيَامَ وَ الصَّدَقَةَ وَ أَفْعَالَ الْبِرِّ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فقيه، ج2، ص141
2 . ثافل اسم كوهي است كه بين مكه و شام قرار دارد و اگر كسي از مكه به سوي شام خارج شود، اين كوه در سمت راست او قرار مي گيرد.
3 . تهذيب الاحكام، ج5، ص444، روايت1046
مُضَاعَفَةٌ وَ الاِْثْمَ وَ الْمَعْصِيَةَ أَشَدُّ عَذَاباً مُضَاعَفَةٌ فِي غَيْرِهَا فَمَنْ هَمَّ لِمَعْصِيَة وَ لَمْ يَعْمَلْهَا كُتِبَ عَلَيْهِ سَيِّئَةٌ لِقَوْلِهِ تَعَالَي (وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحاد بِظُلْم نُذِقْهُ مِنْ عَذاب أَلِيم) وَ لَيْسَ ذَلِكَ فِي بَلَد غَيْرِهِ وَ إِنَّمَا أَرَادَ أَصْحَابُ الْفِيلَةِ هَدْمَ الْكَعْبَةِ فَعَاقَبَهُمُ اللَّهُ بِإِرَادَتِهِمْ قَبْلَ فِعْلِهِمْ فَوَطِّنْ نَفْسَكَ عَلَي الْوَرَعِ وَ احْرُزْ لِسَانَكَ فَلاَ تَنْطِقْ إِلاَّ بِمَا لَكَ وَ أَكْثِرْ مِنَ التَّسْبِيحِ وَ التَّهْلِيلِ وَ الصَّلاَةِ عَلَي مُحَمَّد (صلي الله عليه وآله) وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ افْعَلِ الْخَيْرَ وَ عَلَيْكَ بِصَلاَةِ اللَّيْلِ وَ طُولِ الْقُنُوتِ وَ كَثْرَةِ الطَّوَافِ إِلَي أَنْ قَالَ فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ لاَ تَخْرُجَ مِنْ مَكَّةَ حَتَّي تَخْتِمَ الْقُرْآنَ فَافْعَلْ».
«اي زائر! نگاه كن كجا هستي، تو در حرم الهي و ساحت سرزمين خدا قرار داري، اينجا محل عبادت است، خودت را براي عبادت مهيا كن. نماز، روزه، صدقه و تمام افعال نيك اجري مضاعف دارد، گناه و معصيت هم عذابي مضاعف. كسي كه قصد معصيت كند هرچند آن را انجام ندهد، براي او گناه نوشته مي شود ; زيرا خداوند فرمود: «هركه در آنجا قصد كجروي يا ستمكاري داشته باشد، عذاب دردآور[ي به او] مي چشانيم». اصحاب فيل قصد هدم كعبه كردند، خداوند قبل از اينكه اين عمل را مرتكب شوند آنها را نابود كرد. نفست را براي ورع مهيا كن، مراقب زبان خود باش و كلامي نگو، مگر آنكه براي تو فايده اي داشته باشد. تسبيح، تهليل و صلوات را زياد انجام ده، امر به معروف و نهي از منكر كن. بر تو باد نماز شب و طول دادن قنوت و كثرت طواف... اگر توانستي قبل از خروج از مكه قرآن را ختم كني از اين كار دريغ نكن.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حج : 25
فصل دوّم
اسرار عرفاني
مسجدالحرام
1. حرمت مسجدالحرام
مسجدالحرام داراي حرمت و قداست بسيار بالايي است. اين مسجد از قصرهاي بهشت در روي زمين شمرده شده و محبوب ترين مسجد روي زمين نزد خداست، مسجدالحرام محل رحل اقامت نبيّ خدا بود، محل نزول ملائكه مسجدالحرام است، دعا در اين مسجد مستجاب است، مدفن انبياي بزرگ در اين مسجد قرار دارد و مسجدالحرام از اركان اصلي زمين است. حرمت مسجدالحرام وجوهي دارد كه مي توان به شرح ذيل به آنها اشاره كرد:
يك) فضيلت و عظمت مسجدالحرام
نگاهي قرآني به ما مي گويد كه مسجدالحرام محل معراج پيامبر (صلي الله عليه وآله) است، مسجدالحرام هيچ ظلمي را نمي پذيرد و به آن پاسخي مناسب مي دهد و مسجدالحرام محل امن الهي است. در ميان آياتي كه درباره اين مسجد بزرگ نازل شده است آيه معراج مي درخشد:
(سُبْحانَ الَّذِي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَي الَّذِي
بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ) ;
«منزه است آن خدايي كه بنده خود را شبي از مسجدالحرام به مسجدالاقصي ـ كه گرداگردش را بركت داده ايم ـ سير داد، تا بعضي از آيات خود را به او بنمايانيم، هر آينه او شنوا و داناست.»
انجام شد، نه در كل آن; از اين رو تعبير «ليلاً» آمده است. نكته ديگر استفاده از تعبير «عبد» مي باشد. اين تعبير اشاره به علت عروج دارد; كسي كه به مقام الوهيت معرفت پيدا كند، خود را مالك چيزي نبيند و تمام عزت و عظمت را در اختيار خداي سبحان ببيند و در يك جمله عبوديت، ذلت و وابستگي را در سراسر وجود خود احساس كند، لياقت معراج پيدا مي كند. از سويي ديگر واژه «عبد» اشاره به نكته اي جالب تر دارد. وصول به چنين مقامي و عروج و نيل به مقام «بندگي» و حريم قدس ربوبي، مقام بسيار شامخي است كه براي هيچ انساني بر روي زمين حاصل نشده است. دستيابي به اين مقام بالا ممكن است براي انسان حالت عُجب و تكبر در پي داشته باشد، اما پيامبر به دليل نيل به مقام عبوديت، ذره اي احساس عجب و كبر نكرد، بنابراين عبوديت در آيه به دو امر اشاره دارد: يكي علت عروج و ديگري حالت پيامبر (صلي الله عليه وآله) بعد از عروج.
خداوند درباره ميقات موسي (عليه السلام) فرمود:
(وَ لَمّا جاءَ مُوسي لِمِيقاتِنا) ;
«چون موسي به ميعادگاه ما آمد.»
اما درباره پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرموده:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسراء : 1
2 . كشف الاسرار، ج5، ص479
3 . لطائف الاشارات، ج2، ص333
4 . اعراف : 143
(اَسْري بِعَبْدِهِ) ;
«بنده اش را شبانه برد.»
ميان اين دو، تفاوتي لطيف وجود دارد، موسي (عليه السلام) به ميقات رفت، اما خداوند، خود، پيامبرش را برد; موسي (عليه السلام) مريد است و پيامبر (صلي الله عليه وآله) مراد; ميقات موسي (عليه السلام) مقام تفرقه است و معراج پيامبر (صلي الله عليه وآله) مقام جمع.
هدف از معراج رؤيت آيات الهي است. از يك سو قرآن مي فرمايد رؤيت ذات ممكن نيست، زيرا موسي (عليه السلام) درخواست كرد و خداوند در پاسخ، آن را محال دانست:
(قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَرانِي) ;
«گفت اي پروردگار من! بنماي، تا در تو نظر كنم، گفت هرگز مرا نخواهي ديد.»
آنچه امكان پذير است، رؤيت آيات الهي، وجه الله و ملكوت است. از سوي ديگر خداوند درباره ابراهيم (عليه السلام) يك بار براي او مقام رؤيت را بيان نموده است:
(وَكَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ) ;
«بدين سان به ابراهيم ملكوت آسمان ها و زمين را نشان داديم.»
اما درباره پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در چند مورد براي ايشان مقام رؤيت آيات به گونه هاي مختلف بيان شده است: (لَقَدْ رَأي مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْري) يا (وَلَقَدْ رَآهُ بِالاُْفُقِ الْمُبِينِ) يا (ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأي) ونيز (لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْري).
اما پيامبر (صلي الله عليه وآله) در شب معراج كه از مسجدالحرام آغاز و به همان جا ختم شد، چه ديد و در سير و عروج چه وقايعي رخ داد؟ داستان معراج به گونه هاي مختلف در احاديث نقل شده است. اما در تفسير مجمع البيان خلاصه اي از روايات چنين آورده شده است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
جبرئيل در موقعي كه در مكه بودم، نزد من آمد و گفت: اي محمد برخيز.
من برخاسته، با او به طرف در به راه افتادم و ديدم كه ميكائيل و اسرافيل نيز
با او آمده اند. جبرئيل براق را ـ كه حيواني بزرگ تر از الاغ و كوچك تر از
قاطر بود و صورتي چون گونه انسان و دمي چون دم گاو و يالي چون يال اسب و پاهايي چون پاهاي شتر داشت ـ حاضر كرد. بر پشت آن حلي بهشتي بود و دو بال از قسمت رانهايش جدا شده بود، گامش به اندازه چشم اندازش بود. جبرئيل مرا گفت: سوار شو. من سوار شدم و به راه افتادم تا به بيت المقدس
رسيدم.
وقتي به بيت المقدس رسيدم، فرشتگاني از آسمان فرود آمده از ناحيه رب العزة به من بشارت داده، احترام كردند و من در آن جا به نماز ايستادم ـ و در بعضي روايات اين باب آمده كه ابراهيم هم درميان خيل انبيا مرا بشارت داد ـ آن گاه وصف موسي و عيسي داده و فرمود، سپس جبرئيل دست مرا گرفته بالاي صخره برده و در آن جا نشانيد كه ناگهان نردبان و معراجي ديدم كه هرگز به زيبايي و جمال آن نديده بودم.
پس به آسمان بالا صعود داده و عجايب و ملكوتش را ديدم، ملائكه آنجا به من سلام كردند، آن گاه جبرئيل مرا به آسمان دوم بالا برد، در آن جا عيسي بن مريم و يحيي بن زكريا را ملاقات كردم، سپس مرا به آسمان چهارم بالا برد، در آن جا ادريس را ديدم، به آسمان پنجم برد، در آن جا هارون را ديدم، به آسمان ششم برد، در آن جا خلق كثيري ديدم كه موج مي زدند، سپس به آسمان هفتم عروج داد و در آن جا خلقي و فرشتگاني را ديدم...
آن گاه فرمود: از آسمان هفتم به اعلي عليين رفتم و اعلي عليين را وصف نموده،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . لطائف الاشارات، ج 2، ص334
2 . اعراف : 143
3 . انعام : 75
4 . نجم : 18
5 . تكوير : 23
6 . نجم : 11
7 . طه : 23
1 . ر.ك: الميزان، ج13، ص10ـ34 ; كشف الاسرار، ج5، ص484ـ504 ; بيان السعادة، ج2، ص431ـ433
2 . مجمع البيان، ج6، ص609ـ611
در آخر فرموده: پروردگار با من سخن گفت و من با پروردگار سخن گفتم. بهشت و دوزخ را ديدم و عرش سدرة المنتهي را ديده، به مكه بازگشتم.
عروج پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در شب معراج به مقام عظمت، جبروت و كبرايي خداوند از مسجدالحرام آغازيد و پايان اين عروج در همين مسجد صورت پذيرفت، لذا مسجدالحرام محل معراج انسان كامل، ختم رسل و محبوب خداست.
درباره قداست و عظمت مسجدالحرام در احاديث هم مضامين بلندي وارد شده است. پيامبر رحمت (صلي الله عليه وآله) فرمود:
«الصَّلاَةُ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ مِائَةُ أَلْفِ صَلاَة وَ الصَّلاَةُ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ عَشَرَةُ آلاَفِ صَلاَة وَ الصَّلاَةُ فِي مَسْجِدِ بَيْتِ الْمَقْدِسِ أَلْفُ صَلاَة».
«نماز در مسجد الحرام برابر با يكصدهزار نماز و نماز در پيامبر (صلي الله عليه وآله) برابر با
ده هزار نماز و نماز در مسجد بيت المقدس برابر با هزار نماز در جاي ديگر
است.»
اميرمؤمنان (عليه السلام) مسجدالحرام را يكي از كاخ هاي بهشت در دنيا دانسته، فرمود:
«أَرْبَعَةٌ مِنْ قُصُورِ الْجَنَّةِ فِي الدُّنْيَا; الْمَسْجِدُ الْحَرَامُ، وَ مَسْجِدُ الرَّسُولِ (صلي الله عليه وآله) وَ مَسْجِدُ بَيْتِ الْمَقْدِسِ، وَ مَسْجِدُ الْكُوفَةِ» ;
«چهار مكان است كه از قصرهاي بهشت در دنياست: مسجدالحرام، مسجد پيامبر، مسجد بيت المقدس و مسجد كوفه.»
لذا مسجدالحرام عظيم ترين، محبوب ترين و كريم ترين مساجد نزد خداست، اگر روي زمين ركني از بهشت باشد، يكي از آنها بدون ترديد مسجدالحرام است. پيامبر (صلي الله عليه وآله) فقط در مسجدالحرام رحل اقامت مي افكند و مسجدالحرام مأمن و پناهگاه مسلمين و مؤمنان است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مستدرك الوسائل، ج3، ص430
2 . امالي طوسي، ص369، روايت788