بخش 12

هـ ) تجرید و) توکل ز) تسلیم و رضا ح) توبه فصل دوّم: سر وجوب، شرائط، فوریت و نیابت حج سرّ وجوب حج سرّ شرایط وجوب حجّ سرّ بلوغ سرّ عقل سرّ حرّیت سرّ استطاعت سرّ اسلام سرّ فوریت حج سرّ نیابت در حج فصل سوّم: اسرار عرفانی احرام


275


جلا يابد و با نور الهي روشن شده، به اسرار و رموز عرفاني حج وقوف يابد. قرآن فرمود: از قرباني گوشت و خون به خدا نمي رسد، بلكه تقواي حج است كه به خدا تقرب پيدا مي كند و اگر تقوا به خدا برسد، صاحب آن يعني فرد متقي هم به مقام لقاء حق واصل مي شود.

هـ ) تجريد

دل براي خداست و بايد آن را فقط در اختيار خدا قرار داد، حريم قلب فقط براي اوست و آن را بايد براي يار خالي كرد. در تمامي كارها توكل وجهه همت مومن است. تسليم و رضا اساس سلوك است. سالك از ماسوا منقطع شده، توشه عشق برمي گزيند و با تمام نيرو با دشمنان خدا مبارزه مي كند. كسي كه مدعي خداست و اسم او را مي خواند، نبايد به غير او اعتماد كند. توفيق فقط از اوست و انسان بايد با تمامي وجود و آمادگي از او اطاعت كند تا از زلال مهر او بهره مند گردد.

مصباح الشريعة حديثي منسوب به امام جعفر صادق (عليه السلام) دارد. اين حديث طولاني اسرار و رموز معنوي حج را بازگو مي كند و همانند «حديث شبلي» مراحل سلوك معنوي را در حج نشان مي دهد. شايد بتوان نام اين حديث شريف و نوراني را «حديث مصباح الشريعه» گذارد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شايان ذكر است چندين حديث وجود دارد كه بصورت كلي به اسرار معنوي و رموز عرفاني حج پرداخته اند اين احاديث ارزشمند هر يك وجوه و ابعاد مختلف حج را بيان مي كنند. مناسب است در اينجا به اين مجموعه اشاره شود.

الف) اصل حديث مصباح الشريعة در ص86ـ96 اين كتاب آمده است. اين حديث طولاني از مقدمات معنوي سفر حج شروع شده، شامل اسرار احرام، لبيك، طواف، هروله، عرفات، قرباني، استلام حجر و سعي مي شود. اين حديث ارزشمند با اين جملات شروع مي شود:

«إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ لِلَّهِ مِنْ قَبْلِ عَزْمِكَ مِنْ كُلِّ شَاغِل وَ حِجَابِ كُلِّ حَاجِب وَ فَوِّضْ أُمُورَكَ كُلَّهَا إِلَي خَالِقِكَ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ مَا يَظْهَرُ مِنْ حَرَكَاتِكَ وَ سَكَنَاتِكَ وَ سَلِّمْ لِقَضَائِهِ وَ حُكْمِهِ وَ قَدَرِهِ وَ وَدِّعِ الدُّنْيَا وَ الرَّاحَةَ وَ الْخَلْقَ وَ اخْرُجْ مِنْ حُقُوق تَلْزَمُكَ مِنْ جِهَةِ الْمَخْلُوقِينَ وَ لاَ تَعْتَمِدْ عَلَي زَادِكَ وَ رَاحِلَتِكَ وَ أَصْحَابِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ شَبَابِكَ وَ مَالِكَ مَخَافَةَ أنْ يَصِيرَ ذَلِكَ عَدُوّاً وَ وَبَالاً قَالَ مَنِ ادَّعَي رِضَي اللَّهِ وَ اعْتَمَدَ عَلَي شَيْء سِوَاهُ صَيَّرَهُ عَلَيْهِ عَدُوّاً وَ وَبَالاً لِيَعْلَمَ أَنَّهُ لَيْسَ لَهُ قُوَّةٌ وَ لاَ حِيلَةٌ وَ لاَ لاَِحَد إِلاَّ بِعِصْمَةِ اللَّهِ وَ تَوْفِيقِهِ وَ اسْتَعِدَّ اسْتِعْدَادَ مَنْ لاَ يَرْجُو الرُّجُوعَ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ وَ رَاعِ أَوْقَاتَ فَرَائِضِ اللَّهِ وَ سُنَنِ نَبِيِّهِ (صلي الله عليه وآله) وَ مَا يَجِبُ عَلَيْكَ مِنَ الاَْدَبِ وَ الاِحْتِمَالِ وَ الصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ وَ الشَّفَقَةِ وَ السَّخَاءِ وَ إِيثَارِ الزَّادِ عَلَي دَوَامِ الاَْوْقَاتِ ثُمَّ اغْسِلْ بِمَاءِ التَّوْبَةِ الْخَالِصَةِ ذُنُوبَكَ وَ الْبَسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَ الصَّفَاءِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخُشُوعِ...»

ب)امام محمد باقر (عليه السلام) از جدش رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل مي كند كه روزي بعد از نماز صبح اصحاب با پيامبر نشسته بودند تا خورشيد طلوع كرد. هر يك بعد از ديگري مي ايستادند و از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) سئوال مي كردند تا اينكه تنها دو نفر ماندند. يكي انصاري و ديگري ثقفي، رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به آن دو نفر فرمود: شما هم سئوال داريد. من بگويم سئوالتان چيست يا خودتان مي گوييد؟ آن دو پاسخ دادند اگر شما از سئوال ما خبر دهيد بهتر است. پيامبر (صلي الله عليه وآله) سئوال انصاري را گفت و پاسخ آن را هم فرمود. تا اينكه نوبت به مرد ثقفي رسيد. نبي اكرم (صلي الله عليه وآله) خطاب به او گفت: تو آمده اي تا درباره وضو، نماز و حج سئوال كني. پاسخ داد: آري. پيامبر شروع به جواب كرد و بياناتي در باب وجوه عرفاني وضو، نماز و مناسك حج فرمود: «انك اذا انت توجهت الي سبيل الحج ثم ركبت راحلتك ومضت بك راحلتك لم تضع راحلتك خفّاً الا كتب الله لك حسنة ومحا عنك سيئة...» ; ر.ك: امالي صدوق، ص491ـ493 ; فقيه، ج2، ص130

ج) سيد عبدالله، نواده محدث جزايري در «شرح مخبر» نوشته است كه در منابع متعددي ـ كه موثق ترينآنها به خط برخي از اساتيد ماست ـ به صورت حديث مرسل چنين يافتم. چون امام سجاد (عليه السلام) از حج برگشت، «شبلي» به استقبال او رفت. امام سجاد با او گفت گوهايي كرده است كه تمامي اين گفت و گو مربوط به راز و رمزهاي عرفاني حج مي باشند. اين حديث معروف به «حديث شبلي» است. ر. ك: صهباي حج، ص344

جملات آغازين اين حديث شريف چنين است:

«فَقَالَ (عليه السلام) لَهُ : حَجَجْتَ يَا شَبْلِيُّ؟ قَالَ: نَعَمْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، فَقَالَ (عليه السلام)  : أَ نَزَلْتَ الْمِيقَاتَ وَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ الثِّيَابِ وَ اغْتَسَلْتَ؟ قَالَ نَعَمْ، قَالَ: فَحِينَ نَزَلْتَ الْمِيقَاتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ خَلَعْتَ ثَوْبَ الْمَعْصِيَةِ وَ لَبِسْتَ ثَوْبَ الطَّاعَةِ؟ قَالَ: لاَ. قَالَ: فَحِينَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ ثِيَابِكَ نَوَيْتَ أَنَّكَ تَجَرَّدْتَ مِنَ الرِّيَاءِ وَ النِّفَاقِ وَ الدُّخُولِ فِي الشُّبُهَاتِ قَالَ لاَ قَالَ فَحِينَ اغْتَسَلْتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ اغْتَسَلْتَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الذُّنُوبِ؟ قَالَ: لاَ. قَالَ: فَمَا نَزَلْتَ الْمِيقَاتَ وَ لاَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ الثِّيَابِ وَ لاَ اغْتَسَلْتَ...»

شايان ذكر است كه حاصل آنكه سه حديث پيش به صورت عام و كلي درباره ابعاد روحاني و عرفاني حج سخن گفته اند كه از هر يك در موارد مناسب استفاده خواهد شد.


276


اولين فراز اين حديث اينگونه است:

«إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ لِلَّهِ مِنْ قَبْلِ عَزْمِكَ مِنْ كُلِّ شَاغِل وَ حِجَابِ كُلِّ حَاجِب» ;


277


«هر گاه تصميم به حج گرفتي، دلت را از هر بازدارنده اي براي خدا خالي ساز و از هر مانعي پيراسته كن.»

در اين فراز تجريد قلب و خالي سازي آن براي خدا مطرح شده است. كسي كه اراده حج كند، نخست بايد قلبش را از هر چيزي غير از خدا خالي كند و فقط در اختيار او قرار دهد. تجريد، باختن خود است و يافتن حق. سالك مجرد از خود مي گريزد و با او مي آميزد و درون خود را براي او خالي مي كند. او نصيب خويش را از دنيا برمي دارد و باقي را مي گذارد. او رسوم و عادات را رها مي كند، خويشتن را محو مي سازد. تجريد خروج از نيستي خود و وصول به مستي هستي اوست. تجريد آن است كه انسان به خود هيچ نپردازد و فقط به فكر خواست يار باشد.

تجريد سه مرحله دارد; تجريد نفس كه طلب نكردن دنياست و نيز تأسف نخوردن بر آنچه از دست رفته است. مرحله دوم تجريد دل است و آن نبستن دل به آنچه نيست و تنها ارزش قائل شدن براي آنچه كه هست; يعني وجود حق. مرحله سوم تجريد سرّ است و آن بي اعتمادي به اسباب است و از خود نشاني نداشتن و فقط به حق بازگشتن است.

خيز يارا خيز تا در نيستي يك دم زنيم آتش اندر خرمن آل بني آدم زنيم

هر چه اسبابست آنرا جملگي جمع آوريم پس به حكم نيستي آنرا همه بر هم زنيم

نيستي راكعبه اي سازيم وخودمُحرم شويم وز پس تجريد لبيكي برين عالم زنيم

و) توكل

از ديگر فرازهاي «حديث مصباح الشريعه» مربوط به توكل در حج است. سالك طريق حج، پيش از موسم بايد قلب خود را سرشار از محبت خدا كند و از هرچه غير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجموعه رسائل فارسي خواجه عبدالله انصاري، ج1، ص268

2 . همان، ص352


278


خداست، تهي گرداند، او بايد حجاب ها را بر كند و آماده ديدار يار شود. همچنين وانهادن كارها و توكل به او از ديگر وظايف زائر بيت الله است. او نبايد به چيزي يا كسي غير از خدا اعتماد كند. اعتماد حج گزار فقط به خداست.

«و فوّض أمورك كلّها إلي خالقك و توكّل عليه في جميع ما يظهر من حركاتك و سكناتك... وَ لاَ تَعتمِد علي زادك و راحلتك و أصحابك و قوتك و شبابك و مالك و مخافة أن يصير ذلك عدوّاً و وبالاً» ;

«و همه كارهايت را به آفريدگارت واگذار و در سكون و حركتت بر او توكل كن... و بر توشه و مركب و همراهان و نيرو و جواني و ثروتت اتكا نكن. مبادا كه دشمن و وبال تو شوند.»

توكل يكي از مقامات عرفاني است كه قرآن در باب آن چنين آمده است:

(ومن يتوكل علي الله فهو حسبه) ;

«هر كه بر خدا توكل كند، خدا او را كافي است.»

عارف درباره توكل مي گويد:

«توكل ايمني است با آنچه در خزينه خداي است ـ عزوجل ـ و نوميدي از آنچه در دست مردمان است.»

توكل يعني اينكه انسان همه كارهاي خودْ را به مالك حقيقي وا گذارد و وكالت را به او وانهد; زيرا حق خود چنين كرده و عالم را از مالكيت مأيوس داشته است.

خواجه عبدالله انصاري براي توكل همانند ديگر مقامات عرفاني درجات سه
گانه اي قائل است: درجه نخست توكل با طلب است; يعني اينكه انسان در عين حال كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طلاق : 3

2 . ترجمه رساله قشيريه، ص578

3 . شرح منازل السائرين، ص75ـ77


279


به دنبال طلب روزي است، روزي دهنده حقيقي را خدا بداند. بنابراين، اولين درجه
توكل با تلاش و كوشش براي روزي منافات ندارد.

درجه دوم توكل با ترك طلب روزي است; بدين بيان كه شخص متوكل از تمام علل و اسباب قطع نظر كرده، يكباره دل به مسبب الاسباب دهد و به تعبيري از ماسوا الله انقطاع و اعراض حاصل كند.

نقل است كه روزي عارفي، شخصي به نام ابراهيم خواص را ديدار كرد و حال وي را از او پرسيد: ابراهيم گفت: در صحرا و بياباني به رياضت مشغول بودم كه در آن از آب باران، درخت و سايبان خبري نبود، آيا اين توكل است؟ او پاسخ داد: اگر عمر خود را در عمران باطن صرف كني، فناي در توحيد براي تو حاصل نمي شود و اين حالت عمران باطن است. بنابراين، اولين رتبه توكل با طلب رزق قرين است. اما رتبه دوم با آن منافات دارد. مولوي در داستان «شير و نخجيران»، رابطه طلب با توكل را اينچنين به نظم كشيده است:

گفت پيغمبر به آواز بلند با توكل زانوي اشتر ببند

رمز «الكاسب حبيب الله» شنو از توكل درسبب غافل مشو

قوم گفتندش كه كسب از ضعف خلق لقمه تزويردان بر قدر حلق

حيله كرد انسان و حيله اش دام بود آنكه جان پنداشت خون آشام بود

در ببست و دشمن اندر خانه بود حيله فرعون زين افسانه بود

سومين درجه توكل آن است كه سالك به شهود فعل نائل آيد; يعني مشاهده كند كه مؤثري در جهان هستي غير از او نيست و در اين صورت، فاعليت را به او واگذارد. چنين شخصي حقيقتاً متوكل است و مي تواند بگويد: (اياك نعبد و اياك نستعين).

«ابو سليمان داراني گويد: به مكه مردي ديدم هيچ چيز نخوردي، الا آب زمزم. روزي چند بگذشت. گفتم: اگر اين آب زمزم فرو شود چه خوري؟ برخاست و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان، ص76


280


بوسه بر سر مي داد و گفت: جزاك الله خيراً، مرا راه نمودي كه من چندين گاه بود تا زمزم را همي پرستيدم و برفت.»

حاصل آنكه توكل و تفويض امور به خدا يكي از دقايق و لطايف عرفاني حج است. حج عرفاني، قرين اعتماد به خداست و سالك و مسافر حج روحاني روا نيست به جز خدا به چيز ديگري اعتماد داشته باشد.

ز) تسليم و رضا

يكي از لطايف معنوي حج، تسليم به قضاي الهي و رضا به حكم اوست. انسان اگر تصميم بر انجام مناسك حج دارد بايد خود را تسليم تقدير الهي كند و راضي به حكم او باشد. از ديگر فرازهاي «حديث مصباح الشريعه» اين است:

«وَ سَلِّمْ لِقَضَائِهِ وَ حُكْمِهِ وَ قَدَرِهِ»;

«تسليم قضا و حكم و تقدير الهي باش.»

يكي از مقامات عرفاني، مقام تسليم و رضاست و در ميان آيات بيش از همه به اين آيه استناد شده است كه:

(يا ايتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربك راضية مرضية) ;

«اي نفس قدسي، مطمئن و دل آرام امروز به حضور پروردگارت باز آي، كه تو خوشنود و او از تو راضي است.»

در اين آيه رضا شرط رجوع معرفي شده است. پس تنها انسان راضي مي تواند توبه، انابه و رجوع داشته باشد يا دست كم، اين از شرايط كمال رجوع است. چنانكه گذشت رضا از صبر برتر است; زيرا در صبر، حالت جزع و شكوه وجود دارد، اما در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ترجمه رساله قشيريه، ص126

2 . فجر : 28


281


حالت رضا جزع و شكوه نيز نيست.

اين مقام، مطلوب عارفي بوده است; زماني كه از او سئوال شد: چه مي خواهي؟ پاسخ داد: «اُريد ان لا اريد». يعني «مي خواهم كه چيزي نخواهم». ذوالنون مصري علامت رضا را سه چيز مي داند: اول دست بداشتن اختيار پيش از قضا، دوم نايافتن تلخي پس از قضا و سوم يافتن محبت اندر وقت بلا.

رضا به داده بده وز جبين گره بگشاي كه بر من و تو در اختيار نگشاده است

ح) توبه

«ثُمَّ اغْسِلْ بِمَاءِ التَّوْبَةِ الْخَالِصَةِ ذُنُوبَكَ» ;

«سپس با آب توبه خالص گناهانت را بشوي.»

عرفا درباره توبه مطالب مسبوطي مطرح كرده اند; از قبيل: شروط توبه، انگيزه توبه، اسرار توبه، مراتب توبه، اركان توبه و حكاياتي از بزرگان درباره توبه.

توبه يكي از نخستين منازل و مقاماتي است كه بايد سالك آن را تحصيل كند. «توبه» در لغت، بازگشتن است و در اصطلاح عارفان، پشيماني بر معصيت، احساس ذلت نزد خدا و نيت بر ترك و عدم تكرار است.

خواجه عبدالله انصاري در صد ميدان مي گويد:

«ميدان اول، مقام توبه است و توبه، بازگشتن است به خداي... و اركان توبه سه چيز است: پشيماني در دل، و عذر بر زبان و بريدن از بدي و بدان.»

خواجه در كتاب ديگرش، شرط مهم توبه را شناخت دقيق گناه مي داند:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ترجمه رساله قشيريه، ص299

2 . همان.

3 . صد ميدان، ص6


282


«فإنّ التوبة هي الرجوعُ عن مخالفةِ حكمِ الحقّ إلي موافقته، فما لم يعرفِ المكلّفُ حقيقة الذّنب و كونُ الفعلِ الصادرِ عنه، فحالنا لحكم الحق لم يَصحّ له الرّجوعُ عنه».

اصل توبه آن است كه گناه و معصيت را ـ هر چند كه كوچك باشد ـ بزرگ شمارد. در اين صورت است كه پشيماني و ندامت حاصل مي شود و گنهكار خود را كوچكترين و بدترين انسان ها مي بيند.

توبه را لطايفي است: اولين لطيفه توبه آن است كه معصيت و جنايت را به طور كلي فراموش كند و پيوسته به ياد خدا باشد و اسم «ستار» الهي را از ياد نبرد. لطيفه دوم اين كه هميشه «بصير» را شاهد خود ببيند. و آخرين لطيفه توبه آن است كه هر مؤثري را در عالم امكان به جز او نبيند; زيرا فرمود: (كلّ شيء هالك الا وجهه).

توبه مراتبي دارد: نخست، توبه عوام است. دوم، توبه متوسّطين. و در پايان، توبه خواص كه لحظه اي را جز به استغراق در مشاهدات مشارف الهي صرف نمي كند و هر لحظه خود را مصاحب او مي بينند.

توبه با اولين انسان زاده شد. پدر انسان ها عصيان خود را با توبه جبران كرد و از اين جا توبه در ميان بني آدم سنت شد. گويند خداي عزّوجّل به آدم وحي كرد: يا آدم، تو فرزندان را رنج و اندوه ميراث گذاشتي، و من ايشان را توبه گذاشتم. هر كس مرا بخواند از ايشان، به دعاي تو لبيك كنم ايشان را; چنان كه تو را كردم. (يا آدم) مردمان تائب را برانگيزم از گور، همه شادان و خندان و دعاي ايشان همه مستجاب كنم.

اگر به قرآن باز گرديم ودر ميان قريب هشتاد آيه جست و جو كنيم، لطايف، نكات واسرار فراواني خواهيم يافت كه بسياري از آنها در كلمات عارفان واهل حقيقت مذكور
است. يكي از آن نكات بديع اين است كه توبه عبد ميان دو توبه خداست. اگر عابد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح منازل السائرين، ص 21

2 . قصص : 88

3 . ترجمه رسالة فشيريه، ص144


283


سالكي تائب شد، توبه او پس از توبه نخستين خداست; زيرا تا لطف او شامل حال انسان نشود،او توفيق بازگشت و ندامت نخواهد يافت.از سوي ديگر،آنگاه كه انسان آه از نهاد برمي دهد و فرياد توبه سرمي دهد و حالت تنبه درمي رسد، او بايد بپذيرد و اين پذيرش نيز بازگشتي از سوي او به جانب انسان است. از اين رو، از او دو اقبال و بازگشت بايد: يكي قبل از توبه انسان و ديگري پس از آن. اين نكته لطيف از اين آيه به دست مي آيد:

(ثم تاب عليهم لِيتُوبوا ان اللهَ التّوابُ الرّحيمُ) ;

«پس خدا باز بر آنها لطف نمود تا توبه كنند كه خداوند بسيار توبه پذير و در حق خلق، مشفق و مهربان است.»

در يك جمع بندي كلي مي توان گفت كه حج داراي اسرار و معاني باطني استكه اولين سرّ آن، فهم است. حاجي بايد بداند كه اگر مي خواهد به ديدار حق نائل شود بايد از شهوات دل بركند، از لذات منقطع شود و فقط به اندازه ضرورت نصيبي از دنيا برگيرد. سزاست در تمامي حركات و سكنات، خود را براي خدا خالص كند، سلوكي خالصانه در پيش گيرد، انس بيشتري با خدا گيرد، نفس خود را به مجاهدت عادت دهد.

نقل است در زمان هاي قديم، «قسيسين» قبل از حج از خلق جدا مي شدند، به قله كوهها مي رفتند، در آنجا سكنا مي گزيدند تا انسي با خدا برقرار كنند و خود را براي ديدار او در مسجدالحرام آماده سازند. قرآن هم به اين اشاره اي دارد: (ذلك بان منهم قسيسين و رهباناً بانهم لايستكبرون). تا اينكه خداوند پيامبر خاتم (صلي الله عليه وآله) را مبعوث كرد، آنها نزد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) آمدند وعرض حال كردند.پيامبر (صلي الله عليه وآله) هم به آنها فرمود:«جهاد و حج جايگزين رهبانيت است». خداي سبحان مجاهدتي در حج قرار داد كه بندگان با آن
مأنوس نبودند، آنها را ملزم به سعي، طواف و رمي جمرات نمود تا كبرشان بشكند و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان، ج1، ص133

2 . توبه : 118

3 . ر. ك: محجة البيضاء، ج2، ص196ـ200

4 . مائده : 82


284


شهواتشان كاسته شود، و فراغتي براي بندگي خدا بيابند، انسي با عظيم گيرند و طبع خود را به سوي او مايل گردانند و سزاوار لبيك او گردند.

دومين سرّ باطني حج، شوق است. بعد از آنكه سالك حج گزار معاني باطني را فهميد، شوقي دروني براي ديدار خانه خدا و ديدار خدا پيدا مي كند، او قصد زيارت مي كند و بايد سخت بكوشد تا به اين رزق نائل آيد و شايسته ديدار حق گردد. اگر در قلبي شوق لقا حق پديد آيد، او اسباب لقا را فراهم مي كند; در اين صورت زائر تمامي شرايط و وسائل لقا را آماده كرده خود را مهيا براي ديدار بيتي مي كند كه انتسابي به معشوق او دارد، او سر از پا نمي شناسد و براي ملاقات يار لحظه شماري مي كند.

سومين سرّ باطني حج، عزم است. زيارت بيت الله عزم و تصميم مي خواهد. زائر بايد اهل و وطن را گذاشته، از شهوات و زخارف دنيا مهاجرت كند، وجهي به سمت او داشته و ارزش بيت در نظرش بزرگ آيد. حج گزار بداند كه عزم امر مهم و رفيعي دارد، ديدار خانه دوست و تقرب به حريم يار، خطير و عظيم است. طلب عظيم، عزمي عظيم مي طلبد. بايد عمل خالص گردد و زائر درون را با اخلاص براي زيارت بيت الله مستعد كند.

چهارمين سرّ باطني حج، قطع علاقه است. مسافر حج بايد تائب گردد، از تمامي معاصي و جرمها دوري گزيند، حقوق ديگران را جبران كند، حق الله را تأمين سازد، كسي كه قصد بيت مَلِكي دارد امر او را ضايع نمي كند، با او مخالفت نمي كند، او را كوچك نمي شمارد، از اينكه دست خالي نزد او برود حيا مي كند، خوف آن دارد كه ملك او را نپذيرد. ملوك دنيا ميهماني پاك و پاكيزه مي خواهند; اما خداي سبحان خواسته است ميهمانان و زائرانش با چهره اي غبار گرفته نزد او بيايند تا او به آنها مباهات كند. كسي كه عازم حج است و قصد او كرده، بايد با اين سفر از اهل و مال و وطن قطع علاقه كند و خود را براي سفري متفاوت مهيا سازد. اين قطع علاقه او را آماده سفر اخروي كرده، استعداد حلول موت را به ارمغان مي آورد.

پنجمين سرّ باطني حج، راحله است. كسي كه به ديدار حق باريافت و درك حضور او كرد، مشقات و رنجها بر او هموار و آسان مي شود. سفر حج، گويا سفر آخرت است.


285


شايد مرگ نزديك باشد، بايد براي رحل و ارتحال آماده بود; حج براي آماده سازي سفر ابدي است. اين سفر زاد و توشه لازم را در اختيار مي گذارد، تقرب به خدا را براي انسان ممكن مي كند; لباس احرام كفن است، خروج از وطن، خروج از دنياست. ورود به بيابان ها، وقوف در محشر و نظر به بيت الله حضور در بارگاه الهي در قيامت است. در آنجا انسان ها را با زادشان مي سنجند، كسي كه توشه اش دنياست، آن را در دنيا گذارده است و هم اكنون دستش خالي است و كسي كه از تقوا توشه بر گرفته، چيزي براي عرضه نزد پيشگاه عظيم الهي دارد.

حج دو گونه است; حج عوام و حج خواص. حج عوام قصد كوي دوست است و حج خواص قصد روي دوست، آن، رفتن به سراي دوست و اين، رفتن براي دوست. عوام به نفس روند تا در و ديوار ببينند، خواص به جان روند تا ديدار يابند، كسي كه به نفس رود وجد يابد و بار كشد تا گرد كعبه برآيد و كسي كه به جان رود بيارامد و بياسايد تا كعبه گرد سرايش درآيد.

دردم نه ز كعبه بود كز روي تو بود مستي نه ز باده بود كز روي تو بود

اينها گوشه اي از اسرار معنوي و دقايق عرفاني حج بود. اما چگونه مي توان به اين اسرار واقف شد؟ و چگونه مي توان به اين رموز آگاهي يافت؟ ابراهيم خليل الرحمن پاسخي داده است:

(رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ) .

«پروردگارا، ما را فرمانبردار خويش ساز و نيز فرزندان ما را فرمانبردار خويش گردان و مناسكمان را به ما بياموز و توبه ما بپذير كه تو توبه پذير و مهربان هستي.»

مراد از اسلام در اين آيه بدون شك معناي متعارف آن نيست; زيرا ابراهيم (عليه السلام)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كشف الاسرار، ج1، ص537


286


پيامبر خداست و صاحب دين حنيف است، از او روا نيست كه از خدا بخواهد او را مسلمان كند. اسلام مراتبي دارد و در اينجا منظور از اسلام، تمام عبوديت و تسليم كامل حق است. مقام تسليم مقامي الهي است كه در اختيار بندگان خاص خويش قرار مي دهد. مناسك جمع منسك و به معناي عبادت است. اضافه شدن مصدر، افاده تحقق مي كند يعني خليل الله و ذبيح الله درخواست كردند تا خداوند حقيقت اعمالي كه از آنها به عنوان عبادت سر زده است را به آنها نشان دهد، نه اينكه خداي سبحان طريقه عبادت خود را به آن دو بزرگوار بنمايد. پس مراد از دعا رؤيت حقيقت عبادات است، نه تعليم تكاليف; چرا كه آنان به تكاليف آگاه بودند.

بنابراين راهي براي اطلاع و آگاهي بر حقيقت مناسك و باطن شريعت جز اعلام و نماياندن آنها از طرف خدا نيست. او بايد باطن شريعت را نشان دهد و تأويل مناسك را به عبد خود ارائه كند و انبيا، اوليا و اهل بيت به چنين مقامي دست يافته اند; پس تنها بايد به آنها رو كرد و از اين وجودهاي نوراني طلب اسرار عرفاني حج نمود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان، ج1، ص283

2 . همان، ص274

3 . لطائف الاشارات، ج1، ص125


287


فصل دوّم

سر وجوب، شرائط،

فوريت و نيابت حج


289


سرّ وجوب حج

حج قصد زيارت است; زيارت خانه اي كه ابراهيم خليل (عليه السلام) آن را براي زائران، پاك گرداند، خانه اي كه براي هدايت مردم بنا شده و در آن بركاتي وجود دارد، نخستين خانه اي كه نشانه هاي روشن الهي در آن جاي دارند. اين خانه، بيت الله است و به پاس حرمت خدا، زيارت اين خانه بر همه مردم واجب و مقرر شده است. خداي سبحان كعبه را نظير و مثالي براي عرش خود قرار داد و طواف كنندگان آن را همانند فرشتگاني قرار داد كه عرش الهي را احاطه كرده اند و همچون پروانه دور آن مي گردند; آنها به ستايش پروردگار و تكبير او مي پردازند، انسانها هم ملزم شده اند به ثناي او با معرفت و آگاهي قيام كنند. انسان بايد اهل الله شود و به هنگام ورود به حريم امن الهي ذكر الهي گويد تا اهليت او را بيابد. كسي كه اهل الله شد، اهل قرآن هم مي شود. لذا ثناي او ثناي ملائك و حمد او حمد فرشتگان الهي خواهد شد. البته خداي سبحان از حمد و تسبيح ماسوا منزه است: ( سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلاَّ عِبَادَ اللهِ الْمُخْلَصِينَ) .

خداي سبحان قلب بنده اش را بيت كريم و حرم عظيم خود دانست; زيرا قلب بنده مؤمن حرم اوست و توانست بار امانت الهي را به دوش كشد; در حالي كه آسمان و زمين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صافات : 160


290


از امانتداري او شانه خالي كردند. ( إِنَّا عَرَضْنَا الاَْمَانَةَ عَلَي السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ وَالْجِبَالِ
فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الاِْنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولا
) .

لذا قلب مؤمن از آسمانها و زمين با عظمت، عظيم تر و برتر است. خواطري كه بر قلب مؤمن مي گذرد، خواطر شريف است و همانند فرشتگان پيرامون خانه قلب در گردشند همانگونه كه خداوند از طواف كننده به جهت طواف خانه اش درمي گذرد از خواطر قلب مؤمن گرچه نكوهيده باشد در مي گذرد. بيت الله، يمين الله است هر چند در حديث قدسي است كه هر دو دست او راست است «كلتا يديه يمين»، لذا وصول به مقام قلب اتصال با جمال و جلال الهي است و اين امري واجب و ضروري است.

سرّ شرايط وجوب حجّ

حج با شرايطي واجب مي شود و بدون وجود تمامي اين شرايط، حج واجب نيست. اين شرايط پنج گانه عبارتند از: بلوغ، عقل، حريّت، استطاعت; از جهت مال و باز بودن راه و وسعت وقت و نهايتاً اسلام. هر يك از اين ها رمز و رازي دارند.

سرّ بلوغ

سرّ بلوغ وصول به مقام تكليف است و تكليف نوعي رياضت شرعي است. در كلمات عارفان علوم به دو دسته تقسيم شده اند: علم الدراسة و علم الوراثة يا علوم رسمي، اكتسابي و علم ارثي، لدنّي و خفيّ. علم الوراثة مانند بذر گياه است كه اسرار، ثمره آن، قلب. محل آن و مرشد، باغبان آن است. اسرار ناب و پاك، تنها در قلوب با صفا و دل هاي معرّي از مكدرات صفات نفساني و پلشتي هاي علايق دنيوي مي رويند و مي جوشند و به بار مي نشينند. صفا و طهارت قلب، تنها در سايه تزكيه و تصفيه و اين دو تنها در پرتو رياضت حاصل مي شوند. تنها آب رياضت، همت والا و نفحات الهي است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احزاب : 72


291


كه منشأ زايش و تجلي حقاني، نازله رباني و بارقه قدوسي است.

اهل كام و ناز را در كوي رندي راه نيست رهروي بايدجهان سوزي نه خامي بي غمي

جايگاه رياضت آن است كه ارباب سلوك و مجاهدات را به منع شهوات و ترك تعلقات خدا بخواند تا موانع از پيش چشم دل برداشته شود و انوار غيبي تحصيل گردد. مشاهده عالم ملكوت و طلوع عالم جبروت، تنها از اين طريق ممكن است و از اين روست كه خداوند در جواب آنان كه گفتند: «رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا» فرمود: «قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً».

دنيا محل عمل است و آخرت وعده گاه حساب و انسان به قدر عمل و رياضت، برداشت مي كند. به عبارت ديگر اسلام ديني است كه به شدت عمل گرا و عرفان، مذهبي كاملا رفتارگراست و اصولا جز اين روا نيست كه آدمي به صرف حرف و سخن كامل گردد. كمال آدمي عمدتاً در سايه رفتار و عمل او حاصل مي شود، بلكه سرنوشت انسان چيزي جز عمل او نيست; زيرا براساس آيات قرآن كريم، قيامت صحنه بروز و ظهورِ نفسِ رفتارِ آدمي است; نه بيش و نه كم. چنانكه تجسم عمل همراه با تجسم قلب و حقيقت آدمي از ديگر مسلمات قرآني است.

رياضت در لغت به معناي تعليم دادن كره اسب جوان براي سواري است تا راه و رسم خوشراهي را بياموزد. بنابراين اصل معناي رياضت در لغت، تمرين دادن و تمرين كردن است. سپس اين لغت در مورد ورزش هاي بدني انساني به كار رفت. چنانكه امروزه در زبان عربي به ورزش، رياضت مي گويند; اما رياضت در اصطلاح عرفا به معناي تمرين دادن و آماده ساختن روح جهت دريافت انوار و تجليات الهي است; از اين رو رياضت در عرفان هرگز به معناي زجر دادن نفس نيست، چنانكه در بعضي مكتب هاي عرفاني شرقي مثل جوكي هاي هند يا رهبانيت مسيحيت اساس را بر تعذيب و زجر دادن نفس گذارده اند.

رياضت دقيقاً در عرفان اسلامي به معناي تمرين و آمادگي است. البته ممكن است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تحريم : 8ـ9


292


پاره اي از تمرين ها صعب و دشوار باشد و انسان را به زحمت و تعب بيندازد، اما تعذيب نفس، هدف اصلي نيست، بلكه از لوازم فرعي برخي مراتب رياضت خصوصاً براي مبتديان است.

ابن سينا در بياني رياضت را متوجه سه هدف مي داند: يكي دور ساختن غير حق و شواغل، ديگري تابع ساختن نفس امّاره براي نفس مطمئنه و سوم تلطيف سرّ. به عبارت ديگر اهداف رياضت دو گونه اند: برخي متوجه بيرون و بعضي متوجه درون اند. از بين بردن شواغل، ناظر به هدف آشفتگي هاي روحي صورت مي گيرد، به همراه تلطيف سرّ كه به منظور ايجادِ تغيير كيفيِ مطلوب در درون است، هر دو متوجه درون و مُعين هدف دوم اند. به بيان ديگر، رياضت هم در پي رفع موانع بيروني و هم درصدد آماده سازي دروني است تا نفس به يك باره آماده ربايش ها و تابش ها گردد.

بوعلي همچنين براي هريك از اين اهداف سه گانه، مُعين معرفي مي كند. معين هدف نخست (دور ساختن شواغل) زهد حقيقي است و معين هدف دوم (تطويع نفس امّاره) عبادست همراه با فكر، الحان مناسب و كلام واعظي است كه از نفس زكي همراه با عبارات بليغ و نغمه هاي خوش برآيد. هدف سوم، رياضت با ياري فكر لطيف و عشق عفيف حاصل مي آيد و در اين صورت است كه براي سالك خلسه و ربايشي دست مي دهد و او بر نور حق اطلاع حاصل كرده، لذتي بي سابقه مي برد. وجد، سكينه، تابش، بهجت و استمرار در اين امور، پيامد دوام رياضت است تا جايي كه بتوان گفت: «وَهُناك يحقِّ الوصل». بنابراين تربيت نفس و اصلاح آن كاري عظيم است. كمال و سعادت آدمي در تزكيه نفس و نقص و شقاوت انساني در پيروي از هواهاي نفساني است. (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها).

گفتني اينكه رياضت در زبان قرآن همان مجاهدت يا جهاد اكبر است ( وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا) ; از سوي ديگر عرفان اسلامي رياضتي را رياضت مي داند ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الاشارات و التنبيهات، ج3، ص380ـ387

2 . شمس : 10

3 . عنكبوت : 69


293


كه منطبق بر شريعت باشد و هر گاه از متن شريعت عدول شد، اين رياضت و مجاهدت نه تنها انسان را به مقصد و مقصود نمي رساند، بلكه مسيري براي سقوط به اسفل السافلين باز مي كند.

سرّ عقل

عقل عهده دار فهم است، فهمي كه براي بندگي خدا باشد. هر گاه عقل به سمت خدا رو كند، خدا با عقل عبادت مي شود و هر گاه از خود ادبار نشان دهد، عقل محكوم و هواي نفس غالب خواهد شد. حج تنزه از شهوات و فرو نهادن لذات جسماني و مادي است. شرط ورود به ساحت حج، خلوص است. عقل مجرد در تمام حركات و سكنات، خود را براي عبوديت صاحب كعبه آماده مي كند.

اگر عقل غالب شد و رو سوي خدا نمود، انسي با او خواهد گرفت و در اين صورت از بدن و ماده مهاجرت مي كند و بندگي خدا را نصب العين خود قرار مي دهد. عقل براي شكستن شهوات و فراغت براي عبادت خداست، عقل انسان را راكع و ساجد مي كند، عقل خداي عظيم را در چشم انسان تعظيم مي كند، عقل آدمي را در برابر خداي سبحان ذليل و متواضع مي گرداند و عقل گردن بند بندگي را بر گردن انسان مي نهد.

سرّ حرّيت

حريت آزادي و آزادگي است. بهترين صورت حرّيت، آزادي دروني است. آدمي بايد از بند شهوات، تعلّقها و تمنيات رها شود تا معناي آزادي را در درون خويش بچشد. خواسته هاي نفساني چون زنجيري انسان را به خاكدان طبيعت بسته است و وجود آدمي را به زمين چسبانده است.

گذشتن از تك تك تعلقات و وابستگي ها آدمي را آهسته آهسته به سوي آزادي معنوي سوق مي دهد و مزه ملكوتي رها شدن از طبيعت را به انسان مي چشاند. در


294


واقع، رهايي، آزادي مي آورد و آزادگي شيريني عبوديت و اسرار معنوي حج را به كام
انسان مي رساند!

سرّ استطاعت

استطاعت توشه و مركب است. جسم و امكانات راحله اند و راحله سبب ارتحال روح مي شود. روح آدمي براي انقطاع و ارتحال نيازمند زاد و توشه و جسم است. لطيفه انساني بواسطه جسم مادّي به سعادت ابدي مي رسد و جسم و ماده، انسان را براي تعالي، صعود و عروج مستطيع مي كند.

از سوي ديگر زاد و مال سببي براي تغذيه اند. تغذيه به انسان انرژي مي دهد; انساني كه از جسم و ماده منقطع شده غذايش ماده نيست، بلكه روح است. سالكان از منابع انرژي ديگري بهره مي برند، سيم آنها به آسمان متصل است و از آنجا نيرو مي گيرند، منبع لايزال الهي خوراك آنهاست. اينها را خدا غذا مي دهد و اينها نورخوارانند، نور غذاي آنهاست، حج گزار واقعي هرگز احساس گرسنگي، رنج و سختي نمي كند، او هميشه با خداست و از آنجا كسب نيرو و توان مي نمايد.

سرّ اسلام

اسلام، انقياد و گردن نهادن به چيزي است كه حق تعالي از انسان خواسته است. اسلام، تسليم است و تسليم شرط اجابت الهي است. خدا مي خواهد كه انسان به گونه اي باشد تا او را اجابت كند. شرط اجابت حق، صفت تذلّل، تواضع و رضا در برابر حق است. «مجيب» كه از اسماء الهي است هنگامي تحقق پيدا مي كند كه انسان «مسلم» باشد. كسي كه روي قلب خود را براي خدا خاشع و تسليم كند، خداوند به عنوان مجيب براي او ظهور خواهد كرد.


295


سرّ فوريت حج

وجوب حج، بر شخص مستطيع فوري است و واجب است در همان سال استطاعت، آن را به جا آورد و به تأخير نيندازد. اين امر رمز و سرّي دارد. اسماء الهي بر عالم هستي حاكم اند و تمام ماسوا دولت اسماء الهي اند. اسماء حق دو گونه اند; برخي از اسماء حكمشان تا آنجا كه خدا خواهد، ادامه مي يابد و به درازا مي كشد. اگر اين اسماء در عالم تشريع ظهور كنند، آن حكم فوريت نداشته، قابل تأخير است. دسته دوم اسماء ديگر الهي اند كه حكمشان ادامه ندارد و موسّع نيست; مانند اسم شريف «الموجد». ظهور اين اسم فوري است و اگر وقوع يابد هيچ حكمي بر آن پيشي نمي گيرد، چنانكه فرمود: ( إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ); اينگونه اسماء الهي ظهورشان بدون تراخي و به فوريت خواهد بود. حج مظهر اين دسته از اسماء است كه به شرط استطاعت ضرورت فوري مي يابد و توسعه و تراخي در آن نيست.

سرّ نيابت در حج

در حج مي توان نايب گرفت. در نيابت دو دسته شرايط وجود دارد; يك دسته براي نايب و دسته ديگر براي كسي كه نايب گرفته است. نيابت در حج بذل و ايثار است، آن كسي كه نايب شده، كوششي براي غير انجام مي دهد و كوشش كننده براي غير از كوشش كننده براي خود برتر و بالاتر است. او غير خود را برگزيده و بر خود ايثار كرده است، او گامي از نفس خويش بيرون نهاده و با نفسش معامله بيگانه كرده است. ترجيح همسايه بر خود، خروج از خود و خوديت است و اين اولين گام فنا خواهد بود. كوشش براي ديگري بركاتي هم براي خود دارد كه يكي از آنها نفي انانيت است. قاعده اي است و آن اينكه هر گامي كه انسان براي خروج از خوديت و انانيت بردارد، چند گامي به فنا و تقرب به خدا نزديك شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . يس : 82


296


ايثار، صفت عبوديت محض را در انسان زنده مي كند. غيرت الهي اقتضا دارد كه سالك پيش از آنكه براي خود كوشش كند، براي ديگري تلاش ورزد. فدا شدن براي بندگان خدا انسان را فدايي خدا مي كند بايد آبروي برادر مؤمن را با آبروي خود خريد، بايد غم آنها را به دوش كشيد، زبان حال سالك اين است كه رنج و غم ديگران براي من و شادي من براي ديگران. اين اولين قدم ايثار و اولين گام سلوك است كه در حج نيابتي خود را به خوبي نشان مي دهد. بنابراين نيابت در حج به قدر نيت و ميزان گذشت و ايثار بركت و عوض دارد.

ابن عربي چنين حكايت مي كند:

«مردي از عرفا با جماعتي كه هوا بر ايشان مسخر بود، در راهي مي رفتند. يكي از آنان در راهش به منطقه سرسبزي رسيد كه در آن چشمه آبي بود و صداي شُرشُري داشت، طبعاً وي را آنجا خوش آمد، به ذهنش گذشت كه خوب بود در آنجا دو ركعت نماز گزارد، در آن دم از ميان جماعت بر سطح زمين افتاد و پس از آن ديگر بدان حالت باز نگشت ; زيرا او عبادت را كه در خور مقام حق تعالي است درخواست نكرد، بلكه انگيزه آن عبادت در خواست طبع بود در آن مكان ـ طبعاً به سبب منظر نيكويش ـ لذا معاقبه شد و كيفر ديد».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ترجمه فتوحات مكية، باب 70ـ72، ص531


297


فصل سوّم

اسرار عرفاني احرام


299


حج تمتع از دو عمل تشكيل مي شود; يكي عمره تمتّع و ديگري حج تمتّع كه اولي مقدم بر دومي است. هر كدام از اين دو عمل اجزايي دارد. عمره تمتع از پنج جزء تركيب يافته است كه عبارتند از: احرام، طواف كعبه، نماز طواف، سعي ميان كوه صفا و مروه و تقصير; يعني گرفتن مقداري از مو يا ناخن. هر گاه مُحرم از اين اعمال فارغ شد آنچه بر او احرام بستن حرام شده بود، حلال مي شود.

حج تمتّع از سيزده عمل تشكيل شده است كه عبارتند از: احرام بستن در مكه، وقوف به عرفات، وقوف به مشعرالحرام، انداختن سنگريزه به جمره عقبه در منا، قرباني در مني، طواف زيارت در مكه، دو ركعت نماز طواف، سعي بين صفا و مروه، طواف نساء، دو ركعت نماز طواف نساء، ماندن در منا شب يازدهم و شب دوازدهم و شب سيزدهم براي بعضي از اشخاص و در روز يازدهم و دوازدهم رمي جمرات و اشخاصي كه شب سيزدهم در منا ماندند، روز سيزدهم بايد رمي جمرات كنند. مجموع اين هجده عمل صورت اكمالي حج واجب را در موسم تشكيل مي دهد.

اولين عملي كه در هر دو بخش حج واجب، اعم از عمره تمتع و حج تمتع قرار دارد، احرام است. در احرام پنج مطلب وارد شده است; محل احرام، واجبات احرام، مستحبات احرام، مكروهات و محرمات احرام. هر يك از اين بخشها داراي لطايف عرفاني است.اين لطايفوظرايف معنوي، اسرار عرفاني مناسك احرام راتشكيل مي دهد.


| شناسه مطلب: 76788