بخش 16

4. سنگ میثاق اسرار ملتزم یک) نهر بهشتی دو) بخشش به شرط اقرار سه) نگاه خدا اسرار حطیم یک) امامت جبرئیل دو) توبه آدم سرّ مقام، نشانه خدا سرّ حجر اسماعیل، مقام نیاز سرّ مقام جبرئیل، درمان دردها سرّ مستجار، دریای غفران سرّ رکن یمانی یک) محل ملائک دو) آستانه بهشت


375


بود، ولي مجرمين و منافقين آن را لمس نمودند و چنين شد كه مي بينيد».

از اين حديث نكته جالب توجهي به دست مي آيد و آن اينكه وضعيت ارواح در عالم بالا در حجرالأسود ثبت است، گويا يك برنامه نرم افزاري بسيار دقيق در اين قطعه سنگ قرار دارد تا نفوسي كه در عالم ذر و ميثاق با يكديگر انس و محبتي داشته اند، نزد حجرالأسود خود را بيابند و آن نفوسي كه يكديگر را دفع كرده اند نزد حجرالأسود از يكديگر فاصله گيرند. به تعبيري مي توان گفت اين قطعه سنگ بهشتي، گويي ابررايانه خداست.

در باب علت سياهي حجرالأسود تعبير كلي تري هم بيان شده است و آن اينكه خطاها و جرمهاي بني آدم باعث تغيير رنگ حجرالأسود شد. پس علت سياهي حجر جرمها، معاصي و خطاهاي فرزندان آدم است. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:

«نزل الحجرالأسود من الجنة وهو اشد بياضاً من اللبن، فسوّدته خطايا بني آدم» ;

«حجرالأسود از بهشت نازل شد در حالي كه از شير سفيدتر بود ولي گناهان فرزندان آدم آن را سياه نمود.»

تعبير سياهي و سفيدي در يكي از آيات قرآن به صورت زيبايي بيان شده است. از ويژگي هاي قيامت تفكيك چهره هاست. خداوند در آخرت چهره ها را دو گونه محشور مي كند; بعضي صورتها سفيد و بعضي ديگر سياهند. آنها كه كفر ورزيده اند، با صورت سياه محشور و به عذاب مبتلا مي شوند. اما آنها كه سفيد رويند، اهل تقوا در دنيا و رحمت الهي در آخرتند.

(يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ * وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . علل الشرائع، ص426، روايت7

2 . همان.


376


رَحْمَتِ اللهِ هُمْ فِيها خالِدُونَ) ;

«روزي بيايد كه گروهي روسفيد و گروه روسياه باشند سيه رويان را نكوهش كنند كه چرا كافر شديد بعد از ايمان اكنون بخشيد عذاب خدا را به كيفر كفرتان، اما سفيدرويان به بهشت كه محل رحمت خداست در آيند و در آن جاويد باشند.»

رنگ رخساره خبر مي دهد از سرّ درون. سفيدرويي حكايت از تقواي درون دارد چنانكه روسياهي اشاره به كفر باطني و معاصي. قطعه سنگي كه از بهشت آمده بايد نشاني از بهشت داشته باشد لذا در آغاز سفيدتر از شير بود، اما همينكه به دنيا آمد با لمس دست هاي گنهكار تغيير رنگ داده سياه شد. نكته لطيف اينكه حجرالاسود سياهي جرم و خطاي بني آدم را به خود گرفت و با استلام خويش آنها را پاك نموده درونشان را سفيد كرد. گويا حجرالاسود سياهي گناه را از انسان گرفته باعث طهارت و سفيدرويي آنان مي شود، زبان حال حجرالاسود خطاب به گنهكاران اين است: سياهي تو به من، سفيدي من به تو.

4. سنگ ميثاق

لمس حجرالاسود از مستحبات و آداب طواف است; چنانكه طواف بايد از آنجا آغاز شده، به همانجا ختم شود. يكي از سنتهاي پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، استلام حجرالاسود بود; ايشان در هر طوافي، چه واجب و چه مستحب اين سنگ بهشتي را مسح مي نمود. جابر بن عبدالله مي گويد:

«روز بالا آمده بود كه وارد مكه شديم. پيامبر (صلي الله عليه وآله) كنار در مسجد آمد، شترش را خواباند، سپس وارد مسجد شد. از حجرالاسود آغاز كرد و دست بر آن كشيد و چشمانش پر اشك شد. سپس سه دور هروله كنان و چهار دور معمولي طواف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران : 105ـ106


377


كرد تا فارغ شد. پس از فراغت، حجرالاسود را بوسيد دستانش را بر آن نهاد و آن ها را به چهره اش كشيد».

براساس فرموده امام صادق (عليه السلام) اين سنت از آغاز تاريخ بشريت بوده است. سنت استلام حجر از زمان آدم پديد آمد. امام (عليه السلام) فرمود:

«ان ادم لمّا نظر الي الحجر في الركن كبّر الله وهلله وسجده فلذلك جرت السنة» ;

«چون آدم به حجر الاسود در ركن نظر كرد خدا را تكبير، تهليل و تمجيد نمود، از اين رو سنت شد.»

آنگاه كه آدم به زمين هبوط كرد، از تنهايي به خدا شكوه نمود. خداوند ياقوتي از بهشت براي او فرستاد و اين همان سنگ سياه است. آدم آن را شناخت; چون در بهشت آن را ديده بود، از اين رو هر گاه بر آن گذر مي كرد، آن را مسح مي نمود و به همين علت مسح و لمس و استلام حجرالاسود سنت شد; سنتي ديرينه كه به تاريخ بشريت باز مي گردد. در اينجا سئوالي مطرح مي شود و آن اين كه سرّ استلام چيست؟ نكات ظريفي در احاديث مطرح شده است.

وجه اول: سنگ ميثاق. حجرالاسود سنگ ميثاق است; ميثاقي كه خداوند در عالم الست از بندگان گرفت. بني آدم اين سنگ را لمس مي كنند تا يادآور عهد و پيماني باشد كه آنان با خدا بستند. امام باقر (عليه السلام) فرمود:

«الْحَجَرُ كَالْمِيثَاقِ وَ اسْتِلاَمُهُ كَالْبَيْعَةِ وَ كَانَ إِذَا اسْتَلَمَهُ قَالَ: اللَّهُمَّ أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِيَشْهَدَ لِي عِنْدَكَ بِالْبَلاَغِ».

«حجرالاسود، مانند پيمان است و دست كشيدن بر آن مثل بيعت. آن حضرت هر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المستدرك علي الصحيحين، ج1، ص625، روايت1671 ; السنن الكبري، ج5، ص120، روايت9221

2 . فروع كافي، ج4، ص184، روايت4 ; فقيه، ج2، ص191، روايت2114

3 . مستدرك الوسائل، ج9، ص381


378


گاه دست بر آن مي كشيد، مي گفت: خدايا، اين امانت من است كه ادا كردم و پيمان من است كه بستم، تا نزد تو براي من گواهي دهد كه رساندم.»

همچنين حلبي مي گويد به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم: چرا دست كشيدن به حجرالاسود سنت است؟ فرمود:

«آنگاه كه خداوند از فرزندان آدم پيمان گرفت، حجرالاسود را از بهشت فرا خواند و به آن دستور داد، آن هم پيمان را گرفت (و بلعيد). پس حجرالاسود براي هر كه به پيمان وفا كند گواهي به وفا مي دهد».

ايشان در جاي ديگري با اشاره به همين عهد و پيمان مي فرمايد:

«خداي متعال چون از بندگان پيمان گرفت، حجرالاسود را فرمان داد تا آن را برگرفت (و فرو برد). از اين رو گفته مي شود: امانت من است كه ادا كردم و پيمان من است كه وفا كردم تا براي من گواهي دهي كه وفا كردم».

خداوند ذريّه آدم را از صلب فرزندان آدم خارج نمود، تمام انسان ها را بار عام داد و به همه فراخوان عمومي جهت حضور در عالمي به نام «عالم ذر» داد; اين فراخوان عام به منظور كاري بسيار مهم بود. اين امر مهم چيزي جز عهد و ميثاق بندگان با خدا نبود.

(وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلِينَ) ;

«و پروردگار تو از پشت بني آدم فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آري گواهي مي دهيم. تا در روز قيامت نگوييد كه ما از آن بي خبر بوديم.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروع كافي، ج4، ص184، روايت2 ; قرب الاسناد، ص237، روايت930

2 . فروع كافي، ج4، ص184، روايت1 ; علل الشرايع، ص424، روايت2 ; عيون الاخبار الرضا، ج2، ص91، روايت1

3 . اعراف : 172


379


در اين آيه نكاتي وجود دارد; از يك سو تعبير «اشهدهم علي انفسهم» بدين معناست كه انسان ها شاهد حقيقت خويش شده واقعيت خويش را يافتند لذا شهادت در اين آيه به معناي گواهي دادن در محكمه نيست بلكه به معناي شهود حقيقت نفس است. حقيقت وجود انساني چيزي جز فقر نيست.

(يا أَيُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ) ;

«اي مردم همه شما به خدا نيازمنديد. اوست بي نياز و ستودني.»

سوم ظرافتي است كه در تعبير«الست بربكم» وجود دارد. براساس فرموده امام صادق (عليه السلام) خداوند دو گونه ممكن بود بفرمايد: يكي اين كه بگويد: «اليس لكم ربّ» يعني «آيا شما ربي نداريد» و ديگر اين كه بفرمايد: «الستُ بربكم» يعني «آيا من رب شما نيستم». خداي سبحان بيان دوم را انتخاب فرمود. سرّ آن اين است كه بيان دوم دالّ بر حضور است برخلاف بيان اول كه غيبت را افاده مي كند. به بيان ديگر بني آدم در آن عالم همگي خدا را زيارت كردند و خداوند به تمامي انسان ها بار عام شهود داد و همه به مشاهده او نايل آمدند. رابطه انسان ها با خدا در آن عالم رابطه من ـ او نبود بلكه رابطه من ـ تو بود.

براين اساس سنگ سياه شاهد پيمان انسان ها با خدا بوده و تمامي پيمان ها را درون خود ثبت و ضبط نموده است. انسان ها در اين دنيا هر گاه حجرالاسود را لمس مي كنند، به عهد و پيماني باز مي گردند كه در عالم معنا با خدا بسته اند و حجرالاسود با هر استلامي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان، ج8، ص306

2 . فاطر : 15

3 . بحارالأنوار، ج2، ص32

4 . الميزان، ج8، ص306


380


از روي وفاداري گواهي مي دهد، حجرالاسود امانتدار و پيمان نگه دار است. همانگونه كه عهد و پيمان ها را درون خود جاي داد، لمس ها و استلام ها را هم درون خود نگه مي دارد و در قيامت شهادت مي دهد. از اين رو مي توان گفت كه حجرالاسود سنگ ميثاق است.

صدرالمتالهين در تاويل اسرار حج حجرالاسود را سنگ ميثاق دانسته معتقد است كه اين سنگ از روي ايمان به وعده خويش وفا نمود و در زير كوه ابوقبيس صفات نفساني و هواهاي حيواني پنهان گشت و به همين رو رنگش به سياهي گراييد. آنگاه كه ابراهيم (عليه السلام) به ساختن خانه كعبه مأمور شد با كمال وقار و سكينه اين ياقوت بهشتي را در جاي خويش قرار داد تا هر كس آنرا لمس مي كند آرامش بهشتي را دريابد.

تمامي مضامين پيشين در حديثي از امام صادق (عليه السلام) جاي گرفته است. بكير بن اعين از امام (عليه السلام) مي پرسد: به چه علت حجرالاسود در ركن قرار گرفته و چرا در جاي ديگري واقع نشده است؟ چرا از بهشت خارج شد؟ از چه روي ميثاق بندگان قرار گرفت؟ علت و سبب اين امور چيست؟ امام (عليه السلام) با تحسين او از اينگونه پرسش ها در جواب مي فرمايد:

فَافْهَمِ الْجَوَابَ وَ فَرِّغْ قَلْبَكَ وَ أَصْغِ سَمْعَكَ أُخْبِرْكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي وَضَعَ الْحَجَرَ الاَْسْوَدَ وَ هِيَ جَوْهَرَةٌ أُخْرِجَتْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَي آدَمَ (عليه السلام) فَوُضِعَتْ فِي ذَلِكَ الرُّكْنِ لِعِلَّةِ الْمِيثَاقِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَمَّا أَخَذَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ حِينَ أَخَذَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ وَ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ تَرَاءَي لَهُمْ وَ مِنْ ذَلِكَ الْمَكَانِ يَهْبِطُ الطَّيْرُ عَلَي الْقَائِمِ (عليه السلام) فَأَوَّلُ مَنْ يُبَايِعُهُ ذَلِكَ الطَّائِرُ وَ هُوَ وَ اللَّهِ جَبْرَئِيلُ (عليه السلام) وَ إِلَي ذَلِكَ الْمَقَامِ يُسْنِدُ الْقَائِمُ ظَهْرَهُ وَ هُوَ الْحُجَّةُ وَ الدَّلِيلُ عَلَي الْقَائِمِ وَ هُوَ الشَّاهِدُ لِمَنْ وَافَاهُ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ وَ الشَّاهِدُ عَلَي مَنْ أَدَّي إِلَيْهِ الْمِيثَاقَ وَ الْعَهْدَ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَي الْعِبَادِ وَ أَمَّا الْقُبْلَةُ وَ الاِسْتِلاَمُ فَلِعِلَّةِ الْعَهْدِ تَجْدِيداً لِذَلِكَ الْعَهْدِ وَ الْمِيثَاقِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح اصول كافي، كتاب عقل و جهل، روايت 14.


381


وَ تَجْدِيداً لِلْبَيْعَةِ لِيُؤَدُّوا إِلَيْهِ الْعَهْدَ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ فِي الْمِيثَاقِ فَيَأْتُوهُ فِي كُلِّ سَنَة وَ يُؤَدُّوا إِلَيْهِ ذَلِكَ الْعَهْدَ وَ الاَْمَانَةَ اللَّذَيْنِ أُخِذَا عَلَيْهِمْ أَ لاَ تَرَي أَنَّكَ تَقُولُ أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ».

«جواب را درياب، قلب خود را فارغ كن و گوش خود را شنوا، انشاءالله تو را آگاه مي سازم. خداوند تبارك و تعالي حجرالاسود را كه گوهري نوراني است از بهشت براي آدم خارج كرد و سپس آنرا در محل ركن قرار داد تا ميثاقي براي بني آدم باشد. چون كه خداوند از صلب بني آدم، فرزندان آن ها را برگرفت و از آن ها در همين مكان عهد و ميثاق ستاند و اين در همان مكاني است كه تو مي بيني، در همين مكان فرشته اي بر صاحب الامر نازل مي شود و اين فرشته يعني جبرئيل اولين كسي است كه در اين مكان با قائم (عليه السلام) بيعت مي كند. قائم (عليه السلام) پشت خويش را به اين مكان تكيه مي دهد و ركن حجتي بر قائم مي شود. هر كس كه با ايشان بيعت كرد به عهد و پيمان خويش در عالم معنا با خدا وفا كرده است و حجرالاسود شاهد بود و قيامت به آن شهادت خواهد داد. اما داستان بوسيدن و استلام بخاطر تجديد عهد بندگان با خدا و تجديد بيعت آنان است تا هر سال بندگان اين عهد خويش را تجديد كنند و امانتي را كه خدا به آن ها داد به او باز گردانند.»

وجه دوم: مصافحه با خدا. در احاديث متعددي بيان شده است كه حجر «يمين الله» يعني دست خدا است. لذا اين سنگ سياه، دست خدا در زمين است و هر كس آن را لمس كند، گويا با خدا دست داده است و اين مصافحه بندگان با خداست. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:

«الحجر يمين الله في ارضه فمن مسحه مسح يد الله» ;

«حجرالاسود دست خدا در زمين است. هر كه آن را لمس كند دست خدا را لمس كرده است.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروع كافي، ج4، ص184

2 . جامع الاحاديث للقمي، ص71


382


همچنين فرمود:

«الحجر في الارض يصافح به عباده» ;

«حجر، دست خدا در زمين است كه با آن با بندگانش دست مي دهد.»

و نيز فرمود:

«الْحَجَرُ يَمِينُ اللهِ فِي اْلأَرْضِ، فَمَنْ مَسَحَ يَدَهُ عَلَي الْحَجَرِ فَقَدْ بَايَعَ اللهُ أَنْ لاَ يُعْصِيه» ;

«حجر، دست خدا در زمين است. هر كه دست خود را بر آن بكشد با خدا بيعت كرده كه او را نافرماني نكند.»

و نيز فرمود:

«الْحَجَرُ يَمِينُ اللهِ فَمَنْ شَاءَ صَافَحَهُ بِهَا»;

«حجر دست خداست. هر كس بخواهد به وسيله آن با خدا دست مي دهد.»

دست عرش يكي است و دست دادن عرش همان مصافحه با خداست. از سوي ديگر پيداست كه معناي مصافحه با خدا بيعت با اوست. اين بيعت دو گونه است; بيعت قبول و بيعت غفران. طواف كننده در هر شوطي از طواف با هر استلامي و مصافحه اي با خدا بيعتي با او مي بندد كه اگر كار نيكي انجام داده،خدا آن را بپذيرد و اگر كار زشتي از او سر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الفردوس، ج2، ص159، روايت2808 ; عوالي اللئالي، ج1، ص51، روايت75 ; محجة البيضاء، ج2، ص203

2 . المجازات النبوية، ص444، روايت361

3 . فروع كافي، ج4، ص205، روايت4 ; فقيه، ج2، ص242، روايت2302

4 . وسائل الشيعه، ج13، ص338، روايت17890

5 . ترجمه فتوحات مكيه، باب 70ـ72، ص640


383


زده خدا او را ببخشد. به بيان ديگر خدا دو جلوه دارد: جلوه جمال و جلوه جلال. او با جلوه جمالش اعمال نيك بندگان را مي پذيرد و با جلوه جلالش اعمال زشت آن ها را مؤاخذه مي كند، ولي از آنجا كه جمال او بر جلال او سبقت دارد، اعمال زشت بندگان را هم مورد عفو و بخشش خويش قرار مي دهد.

نكته ديگري كه در مصافحه با خدا وجود دارد، اين كه بنده با خدا عهد بندگي مي بندد تا از اين طريق عهد و پيمان عبوديت را با خدا تجديد كند. او در اين لحظه با زبان حال و قال به خدا مي گويد: بعد از اين رو به سوي تو مي آورم، ابواب رحمت تو را مي جويم، آسماني مي شوم و فقط از تو اطاعت مي كنم. زائر با عرض بندگي بركات الهي براي خود جلب مي كند.

حجر را استلامي چند كردم وجودم را رها از بند كردم

نهادم دست بيعت در كف دوست دوباره زنده آن پيوند كردم

زائري كه طواف خويش را از ياقوت بهشتي آغاز مي كند وجود كوچك خويش را مقابل هستي بي نهايت بزرگ احساس مي كند. او از سرِ مستي فرياد عشق مي كشد و تمام هستي خويش را به پاي او ذبح مي كند. بنده، از غرور و بزرگي خويش مي گذرد و خويشتن خويش را در هيچستان هستي لمس مي كند، او چونان گدايي نزد شاه آمده است و چون ذره اي گرداگرد وجود او مي چرخد. طواف كعبه كه از حجر آغاز مي شود، افق قلب انسان را به كعبه مقصود جلب مي كند، طواف كننده با لمس حجر عهدي محكم و پيماني استوار و زيبا با خالق هستي مي بندد تا بر عشق و محبت خويش پايدار باشد، بندگي او كند و هرگز از بزم محبتش بيرون نرود، او با خدا دست مي دهد و دست حق را محكم مي فشارد تا بعد از اين مطيع او باشد و مطيع او بماند، تنها خدا را در كانون نگاه خويش قرار دهد و زمين و زمان را آموزشگاه عشق خدا بداند. امام سجاد (عليه السلام) در حديث شبلي به هنگام سخن گفتن از حجرالاسود حالتي متفاوت دارد ايشان خطاب به شبلي اينگونه مي فرمايد:

«صَافَحْتَ الْحَجَرَ وَ وَقَفْتَ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ (عليه السلام) وَ صَلَّيْتَ بِهِ رَكْعَتَيْنِ؟ قَالَ: نَعَمْ،


384


فَصَاحَ (عليه السلام) صَيْحَةً كَادَ يُفَارِقُ الدُّنْيَا، ثُمَّ قَالَ: آهِ، آهِ. ثُمَّ قَالَ (عليه السلام) مَنْ صَافَحَ الْحَجَرَ الاَْسْوَدَ فَقَدْ صَافَحَ اللَّهَ تَعَالَي فَانْظُرْ يَا مِسْكِينُ لاَ تُضَيِّعْ أَجْرَ مَا عَظُمَ حُرْمَتُهُ وَ تَنْقُضِ الْمُصَافَحَةَ بِالْمُخَالَفَةِ وَ قَبْضِ الْحَرَامِ نَظِيرَ أَهْلِ اْلآثَامِ».

«آيا دست بر حجرالاسود نهادي؟ كنار «مقام ابراهيم» ايستادي؟ و دو ركعت نماز خواندي؟ گفت: آري. اينجا بود كه حضرت صيحه اي كشيد كه نزديك بود از دنيا برود. سپس فرمود: «آه آه!» و فرمود: هر كس كه دست بر حجرالاسود نهد، با خداي متعال دست داده است. پس اي بيچاره! خوب بنگر تا پاداش آنچه را كه حرمتش بزرگ است، تباه نسازي و اين دست دادن (و بيعت) را چون گناهكاران با مخالفت و ارتكاب حرام نشكني.»

وجه سوم: قلب و سنگ. زائر طواف گزار طواف خويش را از حجر شروع مي كند. او بايد سمت چپ خويش را محاذي حجر و خانه خدا قرار دهد و به هنگام طواف قسمت چپ بدن را از محاذات خارج نكند; قلب انسان در سمت چپ او قرار دارد و اين به معناي محاذات قلب و سنگ است. از سوي ديگر شيطان از سمت راست انسان هرگز وارد نمي شود بلكه القائات خويش را از سمت چپ به انسان نفوذ مي دهد. زيرا سمت راست از آن فرشتگان خداست و در احاديث گذشته هم اين تعبير بود كه حجرالاسود «يمين الله» يعني دست راست خداست.

طوافي كه انسان از حجرالاسود آغاز مي كند، به اين معناست كه بنده قلب خويش را در محاذات با سنگ بهشتي قرار مي دهد تا بر آن معاني بهشتي و آسماني نفوذ كند و قلب خويش را از نفوذ وساوس شيطاني در امان دارد. اين مقارنت، قلب انسان را از القائات، وسوسه ها، كيدها، مكرها و اغوائات ابليس حفظ مي كند و آدمي را تحت ولايت نوراني خدا قرار مي دهد. ( اللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ).


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان، ص818

2 . بقره : 257


385


حج گزار آنگاه كه خود را روبه روي حجرالاسود ديد، بهتر است تكبير و تهليل گويد، از سمت صفا رو به حجر كند، دستان خويش را به آسمان بلند كند، فقر و ذلت خود را به خدا نشان دهد، غناي الهي را برانگيزد، خواسته خويش را به خدا عرضه كند و با دست نياز اينگونه به خدا گويد:

«اللَّهُمَّ إِلَيْكَ بَسَطْتُ يَدِي وَ فِيمَا عِنْدَكَ عَظُمَتْ رَغْبَتِي، فَاقْبَلْ سَيْحَتِي، وَ اغْفِرْ لِي، وَ ارْحَمْنِي، اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكُفْرِ وَ الْفَقْرِ وَ مَوَاقِفِ الْخِزْيِ فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ».

«خدايا! دستم را به سويت گشودم، رغبت من به آنچه نزد توست افزون است. پس تسبيح گويي مرا بپذير و مرا بيامرز و رحمت آور. خدايا! از كفر و فقر و جايگاه هاي خفت و خواري در دنيا و آخرت به تو پناه مي برم.»

اسرار ملتزم

ملتزم كه به آن «متعوذ» و «المدعي» هم مي گويند، ميان درِ كنوني كعبه و ركن حجرالاسود قرار دارد. البته بعضي هم آن را نزديك ركن يماني و تقريباً روبه روي درِ كنوني كعبه دانسته اند. ديدگاه سومي هم وجود دارد كه مي گويد ميان ركن و مقام ابراهيم ملتزم است. ولي قول اول نزد شيعه موجه تر است; از اين رو ملتزم بخشي از ديوار كعبه است كه ميان ركن اسود و باب كعبه قرار دارد. ملتزم را نيز اسراري است:

يك) نهر بهشتي

ابن فضّال از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: چرا مردم به اين قسمت ملتزم مي شوند؟ چه سرّي در اينجا وجود دارد؟ امام در پاسخ مي فرمايد:

«عِنْدَهُ نَهَرٌ مِنْ أَنْهَارِ الْجَنَّةِ تُلْقَي فِيهِ أَعْمَالُ الْعِبَادِ عِنْدَ كُلِّ خَمِيس» .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروع كافي، ج4، ص402، روايت1 ; تهذيب الاحكام، ج5، ص101، روايت329


386


«نزد ملتزم نهري از نهرهاي بهشتي است كه اعمال بندگان هر پنجشنبه در آن وارد مي شود».

شايد اين تعبير اشاره به اين نكته لطيف عرفاني باشد كه اعمال زائران و بندگان به اين نهر پاك و آب زلال آسماني وارد مي گردد تا پاك شود. ملتزم انسان را پاك مي كند و طهارت و زلالي را براي او به ارمغان مي آورد.

كنار ملتزم خواندم دعايي شنيدم ناگهان بانگ رسايي

ندا آمد كه من پيش تو هستم تو اي مسكين گم گشته كجايي؟

دو) بخشش به شرط اقرار

خداي سبحان، ملتزم را براي بخشش گناهان قرار داده است; مشروط بر اين كه زبان به اقرار گشايند، گناهان خويش را يك به يك به ياد آورند و از خداي تعالي براي تك تك آن ها طلب مغفرت كنند; چنانكه آدم (عليه السلام) چنين كرد.

حديث شريفي از امام صادق (عليه السلام) به اين نكته اشاره مي كند:

«چون آدم خانه خدا را طواف كرد و به ملتزم رسيد، جبرئيل به او گفت: اي آدم! در اين مكان به گناهان خويش در برابر خدا اعتراف كن. پس خداوند به او وحي كرد: اي آدم! گناه تو را آمرزيدم. پروردگارا! براي فرزندان و ذريّه ام؟ خداوند متعال به او وحي كرد: اي آدم! هر يك از ذريّه تو اينجا بيايد و به گناهانش اقرار كند و توبه نمايد همچنانكه توبه كردي سپس آمرزش بخواهد او را مي آمرزم».

در روايتي از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است:

«هر گاه امام سجاد (عليه السلام) كنار ملتزم مي آمد، با تضرع و التجا به خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروع كافي، ج4، ص525

2 . همان، ج4، ص194، روايت3


387


عرضه مي داشت:

«اللَّهُمَّ إِنَّ عِنْدِي أَفْوَاجاً مِنْ ذُنُوب، وَ أَفْوَاجاً مِنْ خَطَايَا وَ عِنْدَكَ أَفْوَاجٌ مِنْ رَحْمَة وَ أَفْوَاجٌ مِنْ مَغْفِرَة، يَا مَنِ اسْتَجَابَ لاَِبْغَضِ خَلْقِهِ إِلَيْهِ إِذْ قَالَ: أَنْظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ اسْتَجِبْ لِي وَ افْعَلْ بِي كَذَا [ وَ كَذَا] » .

«خدايا، مرا گروههايي از گناهان و خطاهاست و نزد تو افواجي از رحمت و آمرزش. اي كسي كه دعاي مبغوض ترين افراد نزد خود را اجابت كرد آنگاه كه گفت: خدايا مرا تا روزي كه برانگيخته مي شوند مهلت بده، دعاي مرا هم مستجاب كن و با من چنين و چنان كن».

سه) نگاه خدا

التزام به ملتزم و دعا نزد آن بي پاسخ نمي ماند. خداوند بر خود مقرر داشته كه اگر كسي در اين مكان شريف چيزي از او بخواهد قطعاً آن را اجابت كند و پاسخي در خور به اين بنده بدهد. لذا دعا نزد ملتزم مستجاب است و اجابت خدا نظر رحمت او به سمت بندگان است. و هر گاه خدا به بنده اي اقبال داشته باشد و نظر به بنده كند، رحمتش او را فرا مي گيرد.

رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:

«مَا دَعَا أَحَدٌ بِشَيء فِي هَذَا الْمُلْتَزَم إلاّ اسْتُجِيبَ لَهُ»; «هيچ كس در اين ملتزم چيزي از خدا نخواست، مگر آنكه اجابت شد».

خداوند با دعاي بنده اش غم و اندوه را از او برطرف، قلبش را شاد و توانگري را نصيب او مي كند و حتي دعاي او را در حق فرزندانش اجابت خواهد شد. اين وحي خدا به حضرت آدم است. پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير عياشي، ج2، ص241، روايت12

2 . الفردوس، ج4، ص94، روايت6292


388


«آدم هنگامي كه فرود آمد، هفت بار كعبه را طواف كرد. سپس در مقابل در كعبه دو ركعت نماز خواند ; آنگاه به ملتزم آمد و چنين گفت: «خدايا! تو نهان و آشكارم و آنچه را كه در دل و نزد من است مي داني پس پوزشم را بپذير و گناهانم را ببخشاي. نيازم را مي داني، پس خواسته ام را عطا كن. خداوندا! از تو ايماني مي خواهم كه همنشين دلم باشد و يقين راستين تا آنكه بدانم جز آنچه برايم نوشته اي، به من نخواهد رسيد و رضا به آنچه بر من حكم كرده اي. خداوند به او وحي كرد اي آدم! دعاهايي كردي و من اجابت كردم. اينگونه دعا را هيچ يك از فرزندانت نخواهد كرد مگر آنكه اندوهها و گرفتاريهايش را برطرف سازم و آنچه از دست داده، كفاف كنم ; تهيدستي را از قلبش بيرون كنم و توانگري را ميان دو چشمش قرار دهم و در پي تجارت هر تاجري براي او تجارت كنم (و سود دهم) و دنيا به حالت خوار سراغ او آيد، هر چند خودش آن را نخواهد».

آنگاه كه انسان بيمار باشد و براي درمان درد خود دعا كند، خداوند به بركت كعبه، ركن، حجر و ملتزم، بيماري او را شفا داده، درد او را درمان خواهد نمود. رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)  فرمود:

«بَيْنَ الرُّكنِ وَ الْمَقام مُلْتَزَم مَا يَدْعو بِهِ صَاحَبُ عَاهَة إِلاّ بريء» ;

«ميان ركن و مقام، ملتزم است. هيچ دردمندي آنجا دعا نمي كند، مگر آنكه بهبود يابد.»

سلوك دو قسم است; سلوك بنده به سوي خدا و سلوك خدا به سوي بنده. اگر بنده به سمت خدا راهي از درون باز كند و سالك طريق حقيقت باشد خدا هم به سوي او گام برمي دارد. اگر بنده به سوي او يك گام بردارد، خداوند ده گام به سوي بنده برمي دارد. خداي سبحان به بنده سالك نظر مي كند و با يك نظر، بنده خويش را غرق در نور، بهجت و سرور مي نمايد. نگاه خدا به بنده نعيم بهشتي را براي او به ارمغان مي آورد. از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مكة للازرقي، ج1، ص348 و 349

2 . المعجم الكبير، ج11، ص254، روايت11873


389


مهمترين عذابهاي دوزخيان اين كه خداوند باآن ها سخن نمي گويد وبه آن هانگاه نمي كند. (آل عمران: 77) و اساساً دوزخ چيزي جز سخن نگفتن و نگاه نكردن خدا نيست.

بنابراين دعا نزد ملتزم باعث اجابت است هر چند با تأخير باشد. اگر آدمي مصلحت خويش را به خداي بسپارد و اجابت را به او وانهد، بهتر است; زيرا خالق انسان بهتر از انسان مصلحت انسان را مي داند و در يك كلام مي توان گفت كه اجابت خدا نگاه او به بنده است.

اسرار حطيم

حطيم بخشي از مسجدالحرام و مقدس ترين مكان آن است كه حدود آن شامل ركن حجرالاسود، باب كعبه و مقام ابراهيم (عليه السلام) مي شود. اين محدوده پرازدحام است و از اين رو به آن حطيم گفته اند; زيرا «حطيم» يعني جايي كه مردم ازدحام كرده، به يكديگر فشار مي آورند و گاهي همديگر را له مي كنند. محدوده حطيم اسراري دارد كه در زير آنها را يادآور مي شويم.

يك) امامت جبرئيل

سرور كائنات، حبيب خدا، رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) در اين محل نماز جماعتي برگزار كرد. نماز جماعتي كه فقط دو نفر در آن شركت داشتند; يكي امام و ديگر مأموم. در اين نماز جماعت پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) مأموم و امام اين نماز، جبرئيل امين بود و پيامبر در محدوده حطيم با امامت اين فرشته مقرب الهي نماز جماعت گذارد. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:

«أمَّنِي جَبْرئيل عِنْدَ بَابِ الْكَعْبَةِ مَرَّتَيْنِ» ; «كنار درِ كعبه دو بار جبرئيل امام جماعت من شد.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مكة للازرقي، ج1، ص350


390


دو) توبه آدم

آدم در بهشت ترك اولي كرد و از همين روي خدا به او دستور هبوط داد. آدم و همسرش به زمين آمدند. اولين پيامبر خدا روي زمين قصد بازگشت به خدا كرد و با استمداد از «كلمات» تائب شد و خدا توبه او را پذيرفت:

(فَتَلَقّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمات فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ).

در روايتي مراد از كلمات اينگونه بيان شده است:

«آدم خدا را به حق محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) سوگند داد و به اين انوار شريف براي پذيرش توبه خود توسل جست».

سئوالي به نظر مي آيد و آن اين كه محل توبه آدم كجا بود و در كدام مكان، آدم وجود نوراني اهل بيت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را واسطه كرد؟ اين مكان هر جا باشد، طبعاً بايد شريف ترين و با فضيلت ترين نقاط روي زمين باشد. اين پرسش تنها يك پاسخ يافت و آن اين كه محل توبه آدم (عليه السلام) حطيم بود.

ابو بلال مكي مي گويد امام صادق (عليه السلام) را در حالي ديدم كه بر گرد كعبه مشغول طواف بود. ايشان سپس ميان باب كعبه و حجرالاسود دو ركعت نماز گزارد. به ايشان گفتم: كسي را نديدم كه اينجا نماز بخواند. امام (عليه السلام) فرمود:

«هَذَا الْمَكَان الَّذِي تيب عَلَي آدَم فِيه» ;

«اينجا، همان جاست كه توبه آدم پذيرفته شد.» از اين روست كه توبه انسان در اين مكان پذيرفته است و غفران و بخشش الهي در اين مكان قطعي.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 37

2 . الميزان، ج1، ص148

3 . فروع كافي، ج4، ص194، روايت5


391


سرّ مقام، نشانه خدا

خداوند خانه اي براي بندگي انسان ها در زمين قرار داد. اين خانه در حرم امن الهي است و بركات و هدايت الهي در آن است. در اين خانه نشانه هاي روشني وجود دارد و از اين نشانه ها يكي مقام ابراهيم (عليه السلام) است.

(إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ * فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ) ;

«نخستين خانه اي كه براي مردم بنا شد، همان است كه در مكه است. خانه اي كه سبب بركت و هدايت جهانيان است. در آنجاست آيات روشن و مقام ابراهيم.»

احتمال سوم اين كه وقتي آن حضرت براي بار دوم به مكه بازگشت، همسر اسماعيل (عليه السلام) خطاب به ايشان گفت: پياده شويد تا سر شما را بشويم. حضرت هنگام پياده شدن پاي مبارك خود را بر روي سنگ گذارد و اثر آن ماند. بعضي هم ميان اينها تلفيق كرده و گفته اند كه ابراهيم خليل (عليه السلام) از اين سنگ در تمامي اين سه مورد استفاده كرده است.

بي ترديد مقام ابراهيم (عليه السلام) از نشانه هاي خدا بر روي زمين است. در اين باب قرآن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران : 96ـ97

2 . روضة المتقين، ج4، ص114

3 . بحارالانوار، ج12، ص18

4 . مجمع البيان، ج2 ، ص384


392


تعبير «آيه» آورده است. ابن سنان از امام صادق (عليه السلام) درباره «آيات بينات» پرسيد و امام (عليه السلام) در جواب فرمود:

«مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ حَيْثُ قَامَ عَلَي الْحَجَرِ فَأَثَّرَتْ فِيهِ قَدَمَاهُ وَ الْحَجَرُ الاَْسْوَدُ وَ مَنْزِلُ إِسْمَاعِيلَ (عليه السلام)  »;

«مقام ابراهيم آنجا كه بر روي سنگ ايستاد و قدم هاي او بر سنگ اثر گذاشت و حجرالاسود و خانه اسماعيل.»

بعضي را عقيده بر اين است كه نشانه هاي آشكار كه در اين آيه مقام ابراهيم تطبيق شد شامل وجوه ديگر هم مي شود از جمله اين كه پرندگان به هنگام پرواز بر فراز مسجدالحرام منحرف شده از فضاي بالاي كعبه عبور نمي كنند. ديگر اين كه اين محدوده مقدس توسط پرندگان آلوده نمي شود. سوم اين كه انواع مختلف حيوانات در اين محدوده همزيستي دارند و نهايتاً حج گزاران در عين حالي كه از مسيرهاي طولاني آمده اند و خسته اند در اين مكان احساس خستگي و آزردگي نمي كنند.

از آنجا كه براساس آيه مزبور مقام ابراهيم (عليه السلام) «آيه» الهي است در اينجا لطيفه اي عرفاني وجود دارد. عالم در لغت از علامت گرفته شده و به معناي «مابه يعلم الشي» مي باشد. پس عالم از نظر لغت به معناي چيزي است كه به وسيله آن چيز ديگري شناخته مي شود همانطور كه خاتم اسم است براي چيزي كه به وسيله آن چيزي ديگر پايان مي يابد، اما عالم در اصطلاح اهل الله به معناي «كل ما سواي الله» مي باشد; زيرا هر موجودي از موجودات و هر فردي از افراد عالم، نشانه و علامت اسمي از اسماء الهيه مي باشد. هر فرد و هر وجود مظهر اسمي خاص است. بر اين اساس تمام موجودات و كل ما سوي، علائم و آيات اسماء و صفات حقند.

از ابتكارات مهم عرفان اين كه مظاهر، آيات و علائم حقند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروع كافي، ج4، ص223، روايت1 ; تفسير عياشي، ج1، ص187، روايت99 ; فقيه، ج2، ص234، روايت2282

2 . روضة المتقين، ج4، ص113ـ114


393


اعيان همه آيينه و حق جلوه گر است يا نور حق آيينه و اعيان صور است

در چشم محقق كه حديد البصر است هر يك زين دو آيينه آن دگر است

عرفا به منظور تقريب به ذهن و به اعتبار ( وَ لَهُ الْمَثَلُ اْلأَعْلي فِي السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ) به ذكر مثال هاي محسوس دست زده اند. مثال تابش نور در منشور هنگامي كه آن ها با رنگ ها و طيف هاي مختلف در برابر آفتاب واقع مي شوند و نورها و رنگ هاي گوناگون را پديد مي آورند، يكي از آن هاست.

آفتابي در هزاران آبگينه تافته پس به رنگ هر يكي يا بي عيان انداخته

جمله يك نور است، ليكن رنگ هاي مختلف اختلافي در ميان اين و آن انداخته

در اينجا جهت وحدت و جمعيت، جهت نوريت است و جهت كثرت و تفرقه، جهت لونيت كه از آن خلق و امكان مي باشد و بايد ميان نور و رنگ تفاوت قائل شد.

اعيان همه شيشه هاي گوناگون بود افتاد بر آن پرتو خورشيد وجود

هر شيشه كه سرخ بود يا زرد و كبود خورشيد در آن هم به همان شكل نمود

مثال ديگر، مثال شراب و جام است. از كمال شفافيت جام و لطافت شراب، جام و شراب در چشم يكي مي نمايند. در حالي كه عقل مي داند كه آن ها دو چيزند. بنابراين اصل وجود منزه بوده قدوسيتش به شوائب آلوده نمي گردد. اگر حقيقت وجود تدني و تنزل كند در هر مقام به رنگي درآيد.

از صفاي مي و لطافت جام در هم آميخت رنگ جام و مدام

همه جام است و نيست گويي مي يا مدام است و نيست گويي جام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . روم : 26

2 . فتوحات مكيه، ج2، ص543 ; الجانب الغربي، ص147

3 . شرح تجليات، ص468 ; رسائل ابن عربي، ج2، ص43 ; فتوحات مكيه، ج1، ص64


394


مثال ديگر، مثال ظهور چهره در آينه هاست. چهره واحد در آينه هاي متعدد، مختلف مي نمايد. اين آينه ها هر يك به اندازه استعداد و تناسب خويش آن رخساره را نمودار مي كنند.

معشوقه يكي است ليك بنهاده به پيش از بهر نظاره صد هزار آينه بيش

در هر يك از آن آينه ها بنموده بر قدر صقالت و صفا صورت خويش

مثال چهارم به ظهور دريا به صورت امواج است. آب دريا كه واحد است، به اشكال مختلف در مي آيد و هر لحظه به صورتي نمودار مي گردد.

هر نقش كه بر تخته هستي پيداست آن صورت آن كسي است كه آن نقش آراست

درياي كهن چو بر زند موجي نو موجش خوانند و در حقيقت درياست

حجر، خانه اسماعيل است كه قبر او و هاجر در آن قرار دارد، از اين رو اين قسمت از مسجدالحرام هم خانه آن دو بوده است و هم مدفن آن ها. اسماعيل (عليه السلام) در سن صد و سي سالگي از دنيا رفت و در كنار مادرش در خانه اش دفن شد. حجر اسماعيل (عليه السلام) جزيي از كعبه نيست اما داخل مطاف است. علت آن اين است كه اسماعيل دوست نداشت كسي پا بر روي قبر مادرش بگذارد; از اين رو دور آن را حصار كشيد، خدا هم به دليل خواسته اسماعيل آنجا را داخل مطاف قرار داد. گذشته از اين كه در آنجا قبور پيامبراني هم هست و براساس فرموده امام صادق (عليه السلام) محل نماز شبّر و بشير پسران هارون هم بوده است. امام سجاد (عليه السلام) در اين موضع دعاهاي دل انگيز و جانسوزي دارد. ايشان در حالي كه داخل حجر ايستاده بود، دستهاي خود را به آسمان بالا مي برد و خطاب به حضرت حق با ابتهال و تضرع چنين مي فرمود:

«عُبَيْدُكَ بِبَابِكَ، أَسِيرُكَ بِفِنَائِكَ، مِسْكِينُكَ بِفِنَائِكَ، سَائِلُكَ بِفِنَائِكَ يَشْكُو إِلَيْكَ مَا لاَ يَخْفَي عَلَيْكَ وَ فِي خَبَر لاَ تَرُدَّنِي عَنْ بَابِكَ».

«بنده ناچيز تو به درگاه توست، اسير تو در آستانه توست، نيازمند تو به درگاه توست، گداي تو به آستانه تو است، نزد تو شكايتي دارد، كه بر تو پنهان نيست، مرا از درگاهت باز نگردان.»

سرّ مقام جبرئيل، درمان دردها

مقام جبرئيل در زير ناودان كعبه (ميزاب) قرار دارد و محلي است كه جبرئيل هنگام ورود بر پيامبر (صلي الله عليه وآله) از ايشان اذن گرفت و اجازه شرفيابي خواست. آبي كه از ناودان فرو مي ريزد، به خاطر عظمت و حرمت محل آن فضيلت و قداست دارد. يكي از صحابي امام صادق شخصي است به نام صارم. يكي از ياران بيماري حادّي پيدا كرد، به گونه اي كه در آستانه مرگ قرار گرفت. صارم به ديدار امام صادق (عليه السلام) رفت. امام از او درباره دوستش سئوال كرد و صارم در جواب گفت: كاري براي او نمي توانيم انجام دهيم.
امام (عليه السلام) فرمود: آيا مي تواني آب ميزاب به او برساني؟ صارم مي گويد: من در طلب آب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح تجليات، ص116 ; فتوحات مكيه، ج1، ص65

2 . فتوحات مكيه، ج3، ص492 ; شرح فصوص قيصري، فص ادريسي، ص160

مثال هايي است كه در عرفان جهت نماياندن ظهور حق با صور اشيا و ارجاع كثرت به وحدت و بيان آيات حق مطرح شده اند. بهر تقدير جهان هستي آيه و آينه حق است و در اين ميان خداوند مقام ابراهيم را به طور خاص آيه خود خوانده است.

سرّ حجر اسماعيل، مقام نياز

1 . فروع كافي، ج4، ص214، روايت9

2 . المناقب، ج4، ص148


396


برآمدم اما آبي نيافتم. در اين لحظه ناگهان ابري بالا آمد، رعد و برق شد و باران گرفت،
من هم نزد كسي رفتم، درهمي به او دادم و مقداري آب ناودان خريدم و قدري از آن را به آن بيمار خوراندم. هنوز از نزد او بيرون نيامده بودم كه ديدم بيماري اش برطرف شد و سلامت خود را باز يافت.

بنابراين مقام جبرئيل جايگاه مهمي دارد و آب ناودان بيمار را شفا مي دهد، تسكين دردها است و باعث بهبودي امراض. بهتر است طواف كننده و حج گزار در صورت امكان، قدري از آب ميزاب را بنوشد. در اين مكان دعايي بدين مضمون وارد شده است:

«أَيْ جَوَادُ، أَيْ كَرِيمُ، أَيْ قَرِيبُ، أَيْ بَعِيدُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّد وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَرُدَّ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ».

سرّ مستجار، درياي غفران

حضرت ابراهيم (عليه السلام) زماني كه كعبه را ساخت، براي آن دو باب قرار داد; دري از شرق و دري از غرب. مستجار دري است كه رو به مغرب باز مي شود. امام زين العابدين (عليه السلام) درباره مستجار، قصه آدم را پيش كشيد و چنين فرمود:

«چون آدم به زمين هبوط كرد، كعبه را طواف نمود. كنار مستجار كه رسيد به كعبه نزديك شد، دست هاي خود را به آسمان بلند كرد و گفت: پروردگارا! مرا ببخشاي. ندا آمد: تو را بخشودم. گفت: خدايا فرزندانم را! ندا آمد: اي آدم! هر يك از فرزندان تو سراغ من آيد و گناه خويش را اينجا آورد، گناهش را مي آمرزم».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المناقب، ج4، ص148

2 . همان.

3 . تفسير عياشي، ج1، ص30، روايت7


397


به همين خاطر مستجار محل توبه شد. خداوند در اين محل مقدس گنهكاران را مي آمرزد. اگر بنده اي از بندگان خدا گناه خويش به اين مكان آورد و سياهي قلب خويش را با صداقت به محضر ربوبي عرضه كند، خداوند استغفار او را پذيرفته، از او درمي گذرد; گناهش را بخشيده، او را در درياي غفران خويش غوطه ور مي سازد; از اين رو شايسته است آنگاه كه انسان به قسمت اخير كعبه رسيد و خود را مقابل باب مستجار يافت دستهاي خود را بگشايد، مستجار را لمس كند، سينه و صورت خود را به آن بچسباند، آزاد و رها گناهان خويش را بياد آورد، بر زبان جاري كند، اقرار به گناه كند و از خدا طلب بخشش نمايد و اميد به رحمت واسعه الهي داشته باشد و يقين بداند كه در همان لحظه تمامي گناهانش آمرزيده مي شود.

گفتني است كه در احاديث متعددي محل توبه آدم مستجار بيان شده، گاهي نيز محل توبه او حطيم و گاهي حجرالاسود ذكر شده است. از آنجا كه محل حطيم و حجرالاسود نزديك هم است، در باب اين دو قول، چندان مشكلي وجود ندارد. اما محل حطيم و باب مستجار در دو طرف كعبه واقع شده است و در هر دو مورد توبه آدم در روايات آمده است. اين احتمال وحود دارد كه آدم (عليه السلام) در هر دو مكان توبه كرده باشد; يعني در حين طواف خود آنگاه كه به حطيم و نيز مستجار رسيده، با استمداد از كلمات از خداي خويش طلب بخشش نموده باشد. احتمال ديگر اين كه آدم در حوالي كعبه توبه كرده است. و چون حطيم و مستجار در محدوده كعبه قرار دارند و هر دو جايگاه مقدسي محسوب مي شوند، جايگاه توبه آدم گاهي به حطيم و گاهي به باب مستجار نسبت داده شده است.

سرّ ركن يماني

ركن يماني آخرين ركن كعبه است كه زائر قبل از ركن اسود به آن مي رسد; ركن يماني بسيار مقدس است،پيامبر (صلي الله عليه وآله) از ميان اركان چهار گانه كعبه تنها دور ركن را استلام مي فرمود; يكي ركن حجرالاسود و ديگري ركن يماني. از سوي ديگر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با


398


ركن يماني چهار عمل انجام مي داد: يكي اين كه آن را استلام مي فرمود، ديگر آنكه آن را مي بوسيد، سوم اين كه دست خود را بعد از استلام مي بوسيد و چهارم اين كه صورت مبارك خويش را بر اين محل قرار مي داد. پر واضح است كه اينگونه اعمال نشان از اسرار ژرف ركن يماني دارد كه عبارتند از:

يك) محل ملائك

ركن يماني محل نزول ملائكه خدا بخصوص جبرئيل امين است. عطاء بن ابي رباح از پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) نقل مي كند كه ايشان فرمود:

«وَكَّلَ بِهِ سَبْعُونَ مَلَكاً» ;

«خداوند هفتاد فرشته را در اينجا گمارده است تا اين كه هر كس در اين محل دعا كند، آن ها آمين گويند».

امام صادق (عليه السلام) هم در حديث مشابهي فرمود:

«إِنَّ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ ـ يَعْنِي حِينَ يَجُوزُ الرُّكْنَ الْيَمَانِيَّ ـ مَلَكاً أُعْطِيَ سَمَاعَ أَهْلِ الاَْرْضِ، فَمَنْ صَلَّي عَلَي رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) حِينَ يَبْلُغُهُ أَبْلَغَهُ إِيَّاهُ».

«در اينجا فرشته اي است كه شنوايي اهل زمين به او داده شده است. هر كس وقتي به اينجا مي رسد، بر پيامبر (صلي الله عليه وآله) صلوات فرستد، درود او را به پيامبر مي رساند».

پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در ميان ملائك به جبرئيل عنايت ويژه اي دارد. در رابطه با ركن يماني هم به اين نكته اشاره مي فرمايد. عطاء به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) گفت كه ديده ايم زياد بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . السنن الكبري، ج5، ص123، روايت9235 ; المستدرك علي الصحيحين، ج1، ص626، روايت1675 ; اخبارمكه للازرقي، ج1، ص338

2 . سنن ابن ماجة، ج2، ص985، روايت2957

3 . فروع كافي، ج4، ص409، روايت16


399


ركن يماني دست مي كشيد. ايشان فرمود:

«ما اتيت عليه قطّ إلاّ و جبرئيلُ قائمٌ عِنده يَستغفر لِمَن اسْتَلَمَهُ» ;

«هرگز نزد ركن يماني نيامدم مگر آنكه جبرئيل را كنار آن ايستاده ديدم و براي هر كه آن را لمس مي نمود، طلب آمرزش مي كرد».

همچنين زيد شحام مي گويد: با امام صادق (عليه السلام) مشغول طواف بودم. هر گاه به حجرالاسود مي رسيد، دست به آن مي كشيد و آن را مي بوسيد و هر گاه به ركن يماني مي رسيد خود را به آن مي چسباند. گفتم فدايت شوم! به حجرالاسود دست مي كشي، ولي خود را به ركن يماني مي چسباني؟ فرمود: پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) فرموده:

«هرگاه سراغ ركن يماني آمدم، جبرئيل را ديدم كه پيش از من خود را به آن چسبانده است.»

فرشته اي كه عهده دار شنيدن راز و نيازهاي بندگان در زمين است، در ركن يماني قرار دارد تا براي دعاهاي آنان طلب اجابت كند. هفتاد ملك كاركنان خدا و سفيران نور در ركن يماني هستند. جبرئيل، فرشته بزرگ الهي كه هميشه يار و ياور رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بوده، به اين مقام آمده است. ركن يماني خاطره رخساره نبي را در خود دارد، ركن يماني خاطره دست رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به ياد دارد، ركن يماني محل هبوط فرشتگان خداست، آن ها در آنجا حاضرند و ناظر و خشوع و تذلل بندگاني را مي بينند كه خداوند به آن ها مباهات كرده است.

دو) آستانه بهشت

ركن يماني دري از درهاي بهشت است. اين باب از روزي كه كعبه ساخته شد گشوده شد و هنوز بسته نشده است. امام صادق (عليه السلام) در بياني نوراني فرمود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مكه للازرقي، ج1، ص338

2 . فروع كافي، ج4، ص408، روايت1


| شناسه مطلب: 76792